عمه بلقیس همیشه می گفت زن را باید هفته ای دو بار کتک زد اگر شما نمی دونین چرا می زنید اون می دونه چرا می خورد.حالا شده حکایت شادی صدر که این روزها با این نوشته ی نیمچه فمینیستی نقل محاقل شده وبا شاخ گاو در افتاده است و مورد هجمه ی جامعه ی مردسالار قرار گرفته است. گویا به تریج قبای بعضی ها بر خورده که این ضعیفه افشاگری کرده اند که مردان ایرانی در تاکسی خودشان را به زنهای ایرانی میمالند ( با میمی مالیسم اشتباه نشود) . از آن طرف یک عده فمینیست دو آتشه خاشخاشی در آمده اند که لنگش کن و تا ما یک لحظه غاقل شدیم کار بالا گرفته و قشون سلم و تور به جان هم افتاده اند که » دختر ها موشن ، مثل خرگوشن .پسرا شیرن مثل شمشیرن «. از شما چه پنهون توی این هاگیر واگیر ما هر چه فکر کردیم یادمان نیامد زن بودیم یا مرد. اینجا رطوبت بالاست و گلاب به روتون آدمی از جنسیت تهی می شود و گیج می شود که باید از کدام گروه دفاع کند.فی الحال در این اوضاع قمر در عقرب از فرصت استفاده کرده فی الفور این نامه ی سرگشاده( فکر کردید من چی از این آقای نوریزاد کم دارم ) را به خانوم شادی می نویسیم تا از آب گل آلود ماهی گرفته واز قافله عقب نمانیم:
ربی اشرح لی «صدر»ی!
سرکار خانوم «صدر» ، سلام.شما مرا نمی شناسید. من هم از زنان همان سرزمینی هستم که شما گوشه ای از نامردی های مردانش را به تصویر کشیده اید و آماج حمله های آنان واقع شده اید .من هم سوار تاکسی شده ام و در خیابان سنگینی نگاه های هرزه ی مردانش را بر تنم تحمل کرده ام. من هم بارها مورد بی حرمتی و آزار قرار گرفته ام و به جرم زن بودن از حق خندیدن ، زندگی کردن و شاد بودن محروم شده ام. با اینهمه هر گز فراموش نمی کنم که کسی که حقوق اولیه ام را به من آموخت یک مرد بود. پدرم به من و خواهرم یاد داد که زن و مرد برابرند. پدرم هرگز از ما نخواست که خودمان را بپوشانیم .به ما آموخت که زیر بارظلم نرویم و بیاندیشیم و زور را تحمل نکنیم. راستش را بخواهی پدرم از آنچه بر زنان این سرزمین می رود بیش از مادرم نگران بود.
وقتی وارد جامعه شدم فهمیدم که زن و مرد برابر نیستند و دردی که یک زن در جامعه ی مذهب زده ی مرد سالار می کشد تا بن استخوان درک کردم. حقوق ضایع شده ی من هم بی شمار است.من هم نگاه اسلام به زن و جنس دوم بودن را دوست ندارم.من هم دیه ی و ارث و شهادت دادنم نصف آدمیزاد است. حق طلاق ندارم. حق حضانت ندارم. حق خروج از خانه و کشورم را بدون اجازه ی همسرم ندارم .
خیلی زود فهمیدم که خیلی از مردها مثل پدر من فکر نمی کنند. خیلی از مرد ها ی ایرانی نه تنها بیماران جنسی که بی شرم و گستاخ ومتجاوزند و قوانین مذهبی و عرف مرد سالار جامعه دست آنها را برای وقاحت وخشونت و دست درازی بیشتر باز گذاشته است و اگر مردی به زنی تجاوز کند گناه زن بوده است که مانتوی رنگ روشن پوشیده یا با صدای بلند خندیده یا در محفلی سیگار کشیده است.فهمیدم که مرد مالک جسم زن است و می تواند هر وقت هوس کرد به او تجاوز کند ( تاکید می کنم تجاوز چون در جوامع پیشرفته تر مرد بدون اجازه ی زنش اجازه ی نزدیک شدن به او را ندارد) و تنها در آن جهنم است که اگر زن تمکین نکند و فرمانبردار نباشد ناشزه محسوب می شود و حقوق قانونی اش را از دست می دهد.من هم مثل تو درد کشیدم و تاوان دادم تا این ها را بفهمم و از همه دردناک تر این بود که فهمیدم خیلی از زنها هم این را می پسندیدند و دوست دارند این گونه با آنها برخورد شود .
شادی جان! نوشته ات را خواندم .خشم و نفرتت را درک می کنم. شاید باید زن بود که آن نوشته را درک کرد وحس تحقیر و نا امنی زن بودن را فهمید .من آنچه نوشته ای را می فهمم. اما آن را دوست ندارم. برای آنکه نگرش جنسیتی را دوست ندارم. برای آنکه نگاه تو با نگاه آنهایی که ما را ضعیفه نامیدند و صرف جنسیتمان تحقیر کردند و از حقوق انسانی مان محروم کردند هیچ فرقی ندارد . نوشته ات را دوست ندارم چون انگشت اتهام به سمت مردم دراز کردن را دوست ندارم و فکر نمی کنم دوستان را دشمن خواندن و همه را به یک چوب راندن دردی از ما درمان کند . اگر راهی باشد که به اصلاح این وضعیت ختم شود نرمش و مهر و ظرافت است.همان چیزی که جامعه ی ما این روزها از نبود آن رنج می کشد و تو را به نوشتن آن خطوط وادار کرده است. نوشته ات را دوست ندارم چون از ظرافت و زنانگی تهی است و خشم و خشونت و مردانگی در آن موج می زند. می گویند هرکس شبیه دشمنش می شود. دشمن من و تو مردهایی که خود قربانی یک جامعه ی متحجر و عقب مانده اند نیستند. دشمن ما مردسالاری و قیم مابی و خشونت و زمختی نگاهی است که آنها را پرورش داده است. نوشته ات را دوست ندارم چون در آن در حق پدر من و تمام مردهای آزاد اندیش سرزمینم و آنها که در زندان برای دفاع از حقوق من و تو به سر می برند نه به عمد که به سهو جفا شده است.
شادی جان ! آرام جان. قلمت سبز باد. زخمهایت را می بوسم .مبادا شادی ها از نفرت لبریز شوند و شاد بودن را از یاد ببرند. شادی ها باید شاد باشند. اگرچه این روزها برایش دلیل چندانی نمی بینم.شاد ی و آزادی ات آرزوی من است.
dordaneh گفت:
این نوشته جامعی بود و نوشته شادی رو تصحیح و کامل کرد
v گفت:
in ham ye neveshteh zanooneh ast,chera nemikhayn befahmin ke khodetun tanetun mikhare ke ma khodemun ro behetoon mimalim? badetun miad khodaish ? rast begou
زن ایرانی گفت:
خیلی دوست دارم به این بالایی بگم خفه شو .اجازه هست ویول جان؟
امکانات گفت:
خوشحال شدم که بعد از چند روز یک پست معقول درباره ایشان و آثارشان خواندم.موفق باشید
خود ........ارضایی گفت:
ببین واقعا فقط می تونم بگم متاسفم که ته نوشته ی خوب تو یه همچین کامنت هایی میاد و شاید انزجار شادی صدر هم دقیقا از همچین نگاه هایی دریده یی حاصل شده !
به هر حال ممنون از نقد خوبت و من با چیزایی که گفتی موافقم / همه را نمی شود یک جور حساب کرد !
azerila گفت:
ای بابا ..وقتی می گویند که این ضعیفه جماعت را به حال خود نگذارید برای همین است. خدا را شکر که از همان اول نگذاشتم «منزل» نزدیک کامپیوتر و اینترنت شود وگرنه معلوم نبود که چشمش بیفتد به این زنانه ها و بخواهد این خزعبلات را قرقره کند و آن رویم را بالا بیاورد.
حالا اگر که ما یک مالشی هم در راه ونک به ولیعصر داده باشیم که دلیل نمی شود جمیعا انگشت بنمایید در ماتحتمان و آن شرافت و مردانگی را آلوده زنانگیتان کنید.
اگر از همان اول جلو میزانپیلی کردن و مانتو رنگی پوشیدن و خندیدنتان را درست و حسابی گرفته بودند دیگر این صحبتها نبود و نمیشنیدم و نمیدیدم که ضعیفه ای دود سیگار بخواهد هوا کند در عموم.
شما هیچ نمیفهمید که این لباسهای رنگی و آن خنده های ملوس چه غوغایی می اندازد در دل و چه حرفها دارد با خود که بیا بیا بیا…
سیگار کشیدن بماند که خود حدیثی است لامصب.
اگر می خواهید که راحت باشید همانطور که بنده مادر بچه ها را در خیابان می پسندم بیرون بیایید چادر ملی، مشکی و دربرگیرنده هرگونه بیرون زدگی و انحنا و تکان و لرزش، و یک چشم پوشیده.اصلا می دانید چیست؟ زن با دو چشم، شهوت انگیز است. چشم دوم چشم شیطان است و سخن می گوید که بیا بیا بیا
ما که » منزل» را در کنترل داریم ولی می آیند ضعیفه ها می خوانند این چرندیات را..نکن خوبیت ندارد.
کی می شود بیایند تخته کنند در این وبلاگت را ضعیفه
پیلتن پاکزاد گفت:
ویولتای عزیز:
متشکرم که از من بعنوان یک مرد دفاع کردی. من هم همیشه چه موقعی که در ایران بودم و چه حالا که در خارج هستم معتقد به برابری صد در صد زن و مرد بوده ام. من هرگز خودم را به کسی نمالیده ام و یا کسی را ویشگون نگرفته ام. من هرگز متلک نگفته ام. ولی بسیاری مواقع به زنان و مردان کامپلیمانت داده ام که آن از نظر من توهین نیست، بلکه رفتار خوب است که دیگران را خوشحال کنیم. بنابراین خانم شادی صدر به من ظلم کرده است. خانم صدر درک نکرده که رفتار مردانی خود را به ایشان میمالند نتیجه کثافتی است که اسلام برای ما آورده است و از استعصال که مردان برای نیاز طبیعی نزدیک شدن به جنس مخالف سرچشمه گرفته شده است. اگر به آنها اجازه داده شده بود که با جنس مخالف مانند دو انسان معاشرت کنند، آنها هرگز این رفتار را نمیکردند. کما اینکه آنها خود را به مردهای دیگر نمیمالند. در حالی که در جامعه های اسلامی همجنس بازی بخاطر عدم دسترسی به جنس مخالف فراوان است و اغلب این همجنس بازان آن را فقط از روی استعصال انجام میدهند، نه بخاطر گرایش به همجنس.
ما در جامعه هایی زندگی میکنیم که در شهرهای ساحلی آن گاهی زنان با یک بیکینی و دمپایی قدم زنان از دریا به خانه میروند و کسی کاری بکارشان ندارد. این بخاطر کم بخار بودن مردان نیست. در همین جامعه زمانی که زنان اجازه لخت بودن را نداشتند، اگر مردی مچ پای زنی را میدید از شدت هیجان غش میکرد. ولی حالا برایشان عادی شده و دیگر حتی زحمت سر برگردادن را هم به خود نمیدهند. بنابراین خانم صر به عوض حمله به مردان و آنها را تازیانه زدن باید به مقصر اصلی یعنی اسلام و رواج دهندگان آن حمله میکرد.
بهنام گفت:
همانطور که شما هم گفتید مشکل اصلی در مقاله خانم صدر به یک چوب راندن همه بود. دومین مشکل هم این بود که دید بسیار سطحی و ساده انگارانه ای به یک مشکل بسیارعمیق و فرهنگی داشته اند. اما سومین مشکل این بود که این طرز فکر و نگرش به یک موضوع از یک حقوقدان که اتفاقاً دارای شهرتی فراتر از مرزهای کشورش است و از فعالان جنبش مدنی ایران است بسیار بعید بود
رهگذر گفت:
عالی بود. بعد از دوهفته یه پست خوب می چسبید.
در ضمن این دوست عزیز پیلتن پاکزاد خوب شد خارج زندگی می کنه وگرنه به اسلام فحش خوار مادر می داد. پسرم ربطی به اسلام نداره ما ایرانیا اون موقع هم که زرتشتی بودیم یه تحفه ای تو همین مایه ها بودیم اشکال از ژن. کار می بره تا اصلاح بشه.
راستی یه خوبی وبلاگ شما هم اینه که چون خودتون با اسم مستعار هستید بقیه هم ( مثل من ) با اسم مستعار می یان و کامنت می دن اونوقت حس طنازی ( طنزپردازی ) همه گل می کنه
بدرود
گیتی گفت:
صد در صد موافقم با این پست…اصولا از کلی نگری به این شکل خام و سطحی و به یک چوب راندن همه مانند گوسفند مخالفم که دردی را که دوا نمی کند هیچ، باعث جبهه گیری هم می شود…
اما گاهی همین گفتن بعضی ناگفته هایی که در خفا بسیار گفته و شنیده ایم باعث می شود که گفتگو و بحثی در بگیرد که شاید در گذر زمان راه گشا باشد..البته بدور از تعصب و جانب داری بی مورد و بحث های خام جنسیتی و صرفا برای حل یک معضل عمیق فرهنگی.
پیلتن پاکزاد گفت:
جناب رهگذر:
باز کمک لطفی فرمودید. اشکال از ژن نیست. محض اطلاع جنابعالی، کشور ما از بدو تاسیس از زمان دیوکس اولین پادشاه ماد، تا کنون از مجموعه ای از نژادها و طفایف مختلف مثل پارس، کرد، لر، عرب، سکا (سیستانی)، طپور، ترکمن، بلوچ، گیلک، و و و. تشکیل شده و بارها و بارها مورد حمله های اقوام مختلف قرار گرفته است. بنابراین ما یک ژن دست نخورده نداریم که اشکال از یک ژن باشد. یکی از دلایل باقی ماندن ما هم همین قابلیت زندگی کردن با همدیگر است. من چه در ایران و چه در اینجا همیشه به اسلام ناسزا گفته ام. همه کسانی که به اندازه من در باره اسلام مطالعه کرده اند به انداره من اسلام متنفرند و به آن فحش میدهند. شما فقط باید سر از لاک خود در بیاورید و چشمهایتان را باز کنید تا بدانید اسلام چیست و دیگران درباره آن جه فکر میکنند. ضمنن شما کوجکتر از آن هستید که من پسر شما باشم.
کد خدا گفت:
يعني تو خارج همه مسلمونند؟
اخه ايران اكًه مردها نكًاه بد ميكنند خارج به عينه…
عزيز من مشكل ما اسلام نيست
مشكل إز خودمان است كه به جاي إصلاح مشكلاتمون دنبال. يه بهانه ميكًرديم تا همه جي را بندازيم كًردنش
هما گفت:
اول تا یادم نرفته به این مردک پیلتن پاکنزاد بگم معلومه خیلی مطالعه کردی؟؟؟؟؟ توی این مطالعاتت جایی نخوندی که نباید به دین کسی که یک مسله شخصی توهین کرد؟ پس یا نخوندی یا نفهمیدی چی خوندی؟بعدم ویول جان نوشتت خیلی جالب بود من به شادی هم گفتم دعوا ساختن که کاری نداره؟اونم تو این اوضاع که خیلی ها دوست دارن ما ها سرمون به همین چیزا گرم باشه تا…..
به هر حال خوشمان امد
buiksat گفت:
man fagaht tu in fekram ke chetori ye ruze hamchin javabe khubi be zehnet resid ,to fekret hanuz kar mikone , fek nakon dari pir mishi 😉
رهگذر گفت:
پیلتن عزیز
همه ادیان به یک اندازه بی خاصیت و تنفر برانگیزند. پیشنهاد می کنم روی بقیه ادیان هم مطالعه کنید حتما به این نتیجه می رسید. تازه اسلام خیر سرش از بقیه یه کمی بهتره
گیتی گفت:
نظرم را در مورد خانم صدر در کامنت قبلی گفتم…اما با توجه با نوشته بعضی از دوستان یک چیز دیگه می خوام بگم…
من نمی دونم کی می خواهیم دست از این تعصب مذهبی برداریم…یعنی تا یک نفر نگاه چپ به اعتقادات مذهبی ما می کنه به طرفه العینی همونجا ذبحش می کنیم که نکنه نفسش در بیاد چیز دیگه ای هم اضافه کنه…
گذشت آقای محترم خانم عزیز…آن مرزهای تقدس دین و مذهب سال هاست شکسته و دیگه وجود نداره….قصدم دفاع از کسی نیست…اما اگر کسی به شما بعنوان فردی با باورهای دینی توهین کرد حق داری بهش بگی مردک ! اما اگر کسی با یک اعتقاد و باور و ایدولوزی مشکل داشت حق نداری صرفا چون دین در نظر شما جایگاه غیر قابل نفوذی داره طرف مقابل را با توهین خفه کنی…
واقعیت چیه؟ مگر غیر از اینه که بطور کلی هر نوع ایدولوزی و باور بسته باعث و بانی کوته فکری ها و تنگ نظری ها شده و راه را برای هزار جور جنایت بر علیه انسانیت و فرهنگ بشری باز کرده…
چه دینی که شما بهش معتقدی، چه زرتشت در زمان مغ ها که هر غلطی می خواستن بوسیله قدرت دینی شون می کردن، چه در زمان استالین و …نمونه ها کم نیست.
بله جانم ، یکی از دلایل در این مورد خاص می تونه دین باشه، نه بطور مستقیم، اما مکتبی که مرتب امر و نهی می کنه بدون هیچ دلیل معقول و انسانی، و هزار جور راه پس پرده و پشت پستو داره برای ارضا خواسته های ساده انسان، ساده ترین ها آنقدر سخت می کنه که همیشه ذهنت درگیر روزمرگی های غرایزت باشی…بله به شما یاد میده یواشکی یک راه میان بر پیدا کنی حتی به قیمت آزار دیگران…
بیخود تا یکی یک نظری مخالف شما داره رگ گردنتون باد نکنه، آن هم یک نظره، هر کسی حق یک رای را داره…دقیقا مثل شما.
نسوان گفت:
گیتی جان من هم با تو موافقم. توهین به هر شکلش جز نفرت چیزی به ارمغان نمی آورد. اگرچه اعتراف می کنم که عقاید من در مورد مذهب و اسلام به شما نزدیک تر است. اما اگر می خواستم این را مستقیم بنویسم امروز هما این نوشته را نمی خواند .
برای من اینکه پیلتن اینجا بیاید یا تو بیایی زیباست اما هدف نوشته های من شما نیستید که من خودم از کامنت های شما درس می گیرم. هدف من اتفاقا انهایی هستند که نگرش متفاوتی دارند. شاید ، شاید شاید یک روز این نوشته ها روزی روزنه ای به روی کسی باز کرد و به گفتمان رسیدیم. آن هم در شرایط مساوی.
پیلتن پاکزاد گفت:
هما خانم؛
شما که پاشنه دهنت را کشیده ای و مرا مردک خطاب کرده ای. چرا نباید به دین اسلام توهین کرد. دین اسلام از زور و خشونت و توهین ساخته شده است. با شمشیر آن را به خورد مردم دادند. با وحشی بازی و قتل و کتک زدن و زندان و یا روسری یا تو سری آن را نگه داشته اند. از مردم به عنوان خمس و ذکات باج میگیرند. قرآنتان بقیه مردم را حیوان خطاب میکند. به همه ادیان و مردم دنیا توهین میکنید. ولی تا به شما کمتر گل میگویند رگهای گردنتان بالا میآید و شروع به فحاشی میکنید. دین اسلام دین قتل و جنایت و تجاوز و دزدی و دروغ و برده داری و خرافات و زن آزاری است. چرا نباید حقایق این دین کثیف را با صدای بلند فریاد کشید تا مردم بدانند و بدام آن نیفتند؟ شما هرچه میخواهی سرت را زیر برف کن و گوشهایت را چوب پنبه بگذار. من لحظه ای از داد زدن نخواهم ایستاد.
علی گفت:
موقع دادزدن به خودت رحم نمیکنی ،یک کم هم به فکر گوشهای ما باش.هنوز لازمش داریم
amin z گفت:
سلام
فکر کنم یکم دیر رسیدم.
دستت درد نکنه، اینه که می گند هر آنچه از دل آید بر دل نشیند یا یه همچین چیزایی.
در مورد اسلام و مذهب، من هم باهاشون بدجوری مشکل دارم، ولی حرفای این حاج خانوم 😉 در مورد نوشته های شادی صدر زد (که جواب دشمنی برخورد مشابه و شبیه خودشون شدن نیست) رو می شه اینجام تعمیم داد. درسته که اسلام 1400 سال ما رو مورد عنایت قرار داده ولی این نمیشه که ماهم که مدعی آزادی اندیشه و احترام به دیگران هستیم و قراره این رو به بقیه هم یاد بدیم در مورد طرز فکر قشر بزرگی از هم وطن هامون تند و انتقام جویانه و … صحبت کنیم.
بازم ممنون ویول جان
مجتبي گفت:
عالي بود و مهمتر از آن، انساني. پاينده باشيد.
ALI گفت:
+
ALI گفت:
سلام
تيتر نامه به شادي فوق العاده بود
مرسي
F H گفت:
تيتر معناي خوبي نداره، شرح به معناي گشادگي و فراخي است و اين خود از مصاديق متلك هاي پنهان است
روح ا...خمینی گفت:
مرگ بر اسلام ناب محمدی….مرگ بر اسلام انسان ستیز
homa گفت:
جناب پاکزاد
بحث من اصلا خوبی یا بدی دین نیست بحث من توهین نکردنه ..شما میتونی هر عقیده ای در مورد دین داشته باشی .اما منم میتونم عقیده خودم و داشته باشم ؟؟چه چیز به شما این اجازه رو میده به عقیده من توهین کنی؟فرق شما با اخوندی که میخواد با توسری روسری سرم کنه چیه؟اونم از هر توهینی استفاده میکنه تا عقیدش رو به خورد بقیه بده …اون زور هم داره که فکر میکنم اگر شما هم داشتی مثل او عمل میکردی اسلام خوب یا بد !! اما دین یک میلیارد ادم هست یا نه؟همه این تعداد به گفته شما عوام و نفهمن؟هیچ کدوم به اندازه شما کتاب نخوندن؟ با کمال احترام باید بگم اگه چنین نظری داری پس تو هم یک دیکتاتوری! مثل سران همین مملکت
اما این بحث جدایی است من فقط میگم به عقاید هم توهین نکنیم حتی اگه اونو قبول نداریم در صمن اینو یادت باشه عقیده ای که با فریاد از بین بره از اولم عقیده ای نبوده…..
درضمن ویول جان از متلکتم ممنون اما هرچی بنویسی بازم میخونم چون با هر عقیده ای که داری و مسله ایست شخصی و مربوط به خودت از نثر بی باکانه ات لذت میبرم و خلاصه
… ما را سریست با تو که گر خلق روزگار ….
دشمن شوند و سر برود هم بر ان سریم……
گفتی زخاک بیشترند اهل عشق من
ازخاک بیشتر نه که از خاک کمتریم
مورچه گفت:
عالی بود ویولتای عزیز . نوشته ی خانم صدر رو نخونده یودم اما انقدر نوشته ی تو زیباو رسا بود که همه ی داستان رو گرفتم و فهمیدم . فقط در تایید حرف توباید بگم زنان جامعه ما کم تقصیر نیستن و چه بسا بشه گفت که خیلی مقصرن ……
ایمان گفت:
با نوشتهی شما کاملاً موافق ام، بهجز اين تکه:
«نوشتهات را دوست ندارم چون از ظرافت و زنانگی تهی ست و خشم و خشونت و مردانگی در آن موج میزند.»
ربط دادنِ ظرافت به زنانگی و خشم و خشونت به مردانگی نيز بخشی از همان دوگانهانگاریهای نادرست مربوط به فرهنگ «مردسالار» است. مردانگی هم يک صفت منفی نيست. میتوانستيد بنويسيد: «نوشتهات را دوست ندارم چون از ظرافت زنانه تهی ست و خشم و خشونت مردسالارانه در آن موج میزند». در اين صورت با شما موافق میبودم.
مهدی گفت:
من هرگز نگاهی هرزه به دختران در خیابان نداشتم و خود را هم با این و آن نمالیدم. اما درک نمی کنم چرا زنها باید با ما مردان حقوق برابر داشته باشند؟ در جامعه ای که کلی مرد بخاطر مهریه زندانی اند در جامعه ای که مرد بطور سنتی وظیفه تامین معاش زنش را دارد در جامعه ای که 2 سال توی سربازی پوست سرمان کنده می شوند و بخاطر فرار از آن مجبوریم در رشته ی مورد نظر درس نخوانیم و کلی بلا سر خودمان بیاوریم تا معاف شویم چرا زنان که نقشی در اداره جامعه ندارند با ما حق برابر داشته باشند؟ اگر جنگی است مال ماست اگر کار سختی است مال ماست البته استثنائاتی هم وجود دارد اما دختران امروز ایران در مقابل محدودیتهایی که جامعه برایشان ایجاد کرده مسئولیت کمتری هم دارند. اگر مردی کار نکند عیاش و تنبل است اما اگر زنی کار نکند خوب وظیفه اش نیست نمی شود که هم خر را خواست هم خرما را. حقوق برابر لازمهی نقشی برابر است.
ناشناس گفت:
آقای مهدی،
شما مطمئنید که تو ایران زندگی می کنید؟
زنان ایران نقشی در اداره جامعه ندارند؟؟؟؟!!!
جناب هکرسالارi گفت:
چه معنی داره نسوان نزدیک کامپیوتر و اینترنت شود
* و از نوع « نسوان مطلقه معلقه ظلمانيه و مستنيره
عمه بلقیس درست می گفت زن از نوع
« نسوان مطلقه معلقه ظلمانيه و مستنيره
« تو راهم باید هفته ای دو بار کتک زد
وبدان و بترس از هبوط. وحشت
که ما اندرونی تو خوش آمدم
و سیب فروشی یت را
غارت می کنیم
ياسر گفت:
حبيبة قلبى التى لم تراها عينى لو كان صوتى حفيف الشجر لم يكفى اشتياقى اليكى لان صوتك تغريد البلابل ودليل على انوستك الطاغيه فتعالى تلامس يداى يديك او حتى اقبل شفتيك وانقب عن الورد وارتشف رحيق من فوق نهديكى واقتحم الجسور التى بين فخزيكىانا بحب الدوره الدمويه وبحب الهوا والنبض وبحب المداعبه الجنسيه والمممارسه وبحب المداعبه بين الفخزين وبحب المداعبه اعل الفخزين والمداعبه فى جسم المراه كل مكن فى جسمه وبحب ارضع فى الحلمه وبحب تقعدى عليه وتقومى وتقعدى برحت رحتك وبحب ادخل فخزى فى فخزك حت اليل الدامس وبحب المصمص وبحب ابوس بين الفخزين وبحب اعيش فى جسم المراه واعشقه واهزر معه وبحب القمصن القصير وبحب البس البكنى واحب اعيش حيتى مع وحده احبه من كل قلبى قبل كل شيئ حتى احفظ عليه لوحدى وبحب اعيش حيتى معه نيك فى نيك وبحب رفع رجله على كتفى وادخل فيه بكل حنين ورق اه واه بحب دخلت جدا ومن تعيش معيه وبحب المداعبه الجنسيه والممارسه قبل النيك وعايز تدخلنى بين فرجه ابوس فيه والحس فيه بحب مكان الفرج جدا 0162747437
sg_2700000@yahoo.com
ابحث عن زوجه حنونه طيبه ورقيقه
حبيبتي
انت الدواء ومصل الشفاء
مصل الشفاء هو الماء المعطر
بعبق انفاســــــــــك
من شفتيك يرطب أزماني
اسعد زمان الحب من وعدك الى ان القاك
وباقي الايام تمضي فـي جحيـم جفـاك
طول الدجا سهران اتقلب على الاشـواك
والنوم مني طار نـار بعدكـك ياحبيبـي 0162747437
0162747437
أنت في النّيكِ حصانٌ تطرقُ الأكساس طرقا !!
ترسلُ الأيـــــر طويلاً ضارباً في الكُسّ عمقا !!
وتوالي الطّرقَ حتـّى تسمعَ الأنفاسَ شهـقـــــا !!
إنّذا الأيـــــــــرَ يلبّي شهــوتي حقّاً وصدقــا !!
كيف لا وهو كريــمٌ دافقٌ للـمـنـي دفــقــــــا !!
فيُروّي الــكــُسَّ والــطّــيــــــــــــزَ ويعطي الــنّهـدَ رزقـا !!
*********
أنت يا نـيّـــــاكَ كسّي أشتهي أيـــــرك حقـّا !!
أعشق الطّـمـرة ترتـــــــــــــــــــــاد لـهـذا الأيــرِ أفـقـا !!
فتراها رضيتْ لــلأيـــــــــــــــــــــرِ أطــيــــازاً وشَـقـّا !!
فعسى أيــركَ يهــوي طاعناً كـسّي ويرقى !!
ليت أيــركَ يا حصاني صبّ في كـسّيَ ودقـا !!
ولَكَم أسعدُ بالـنـّـــيــكِ إذا ما كـان طـرقـــــــا !!
فيهزّ الـــطّـــيــــــزَ والـنـّــهـــدَيــــــْنِ والآهــــــات تـرقى !!
إنّ كسّي يا حصاني يرفض اللطفَ ورِفـقـا !1
أطيبُ النّـيــكِ ضِرابٌ يفتق الأكسـاس فـتـقـا !!
ما أُحيلى الـنـيـكَ يشفي شـهـوتـي أيضاً وعرقا !!
فمتى ألــقــــاك يومــاً صاهــــلاً فـوقيَ طلْقا ؟!
ولكَ الأيـــــــرُ طويـلاً نال في الأطوالِ سبْـقــا !!
تُدخل الأيـــــرَ عـمـيـقـا ً تُشبعُ الأشـفــارَ صفـقـا !! 1
فأماماً ثمّ خـلفـــــــــــاً ثمّ فوقَ الأيــــــر أرقى !!
فضروبُ النّيكِ تُجريها وتُهدي الــكـُــسّ حِـذقــا !!
أنت في النـّيــــكِ شهيرٌ تنتق الأكــســـاس نـتـقـا 1
فـهـنـيـئـاً لك كــسّي خـيـر ما تـهــواه تلقى
من جسدك اطعميني
وبنهديك سيدتي اغمريني
وبعطر كسك الجميل اجذبيني
يامن نيكها يحييني
الان وغدا وبكل سنيني
من بخش طيزك زيديني
ليقول لك زبي مصيني
يامراة تمتاز بالحنان
ليروي سائلي فيها كل مكان
تعالي واطفاي النيران
اليوم وغدا والان
أقول: نعم وأنا أفتخِرْ
للبنات
وعن لحس أقدامهن الطرية
لا أتورع أو أصطبرْ
فعشق كعوب النساء نما
بعقلي وقلبي منذ الصغرْ
لأقدام كل فتاة مذاق
عجيب، ورائحة.. كالمطرْ
لذلك أحسد كل حذاء
على ضمه قدما ِلقمرْ
أنا.. للبنات.. وألحس أقدامهن.. كهِرْ
وأمتصها واحدا واحدا
أصابعُ أقدامهن العشرْ
وألحس ما بينها في خشوع
وآخذ في اللحس كل الحذرْ
لكي لا أُجَرح جلدا لطيفا
كزبد طري.. […]
ضمني مابين قلبك والعيون..
خلني أنسى زماني والمكان..
ضمني بإحساس تكفى يالحنون ..
وأروني من فيض حبك والحنان..
في «غيابك» لف دنياي السكون..
لاملامح لافرح في هالزمان..
لاتـروح ولاتغيب إبقى وكون ….
في غرام من حبك صابه جنــان..
……..محتآاااااااااج اضمك
واترك الدمع ينساب
يكتب على ثوبك بلاوي سنيني
بالحيـل ضايق في زمن مابه اصحاب
والكل منهم بالمصايب يجيني
الا انت وينـك ..!
لاتعذر بالأسباب
ابيك تترك كل شي وتجيني
ابي اضمك موووت
ضما» بلا احسـاب
وتذوبني بحنانك وتذوب انت فيني
انسى نفسي معك وارجع
اضمك …
واضمك ..
واضمك…
واضمك….وتسألني حبيبي لاتكون مليت
واقولك توني حبيبي من احضانك ماأرتوييت
خودم گفت:
نوکر پدرتم. کاش من هم یک بابا مثل مال تو داشتم