دایی حمید تحصیلکرده ی اروپا، روشنفکر، آدم حسابی ، ریش سفید و مایه ی مباهات فامیل بود. روز اول عید مادرم به زور همه را می کشاند منزل دایی حمید که عمارت اعیانی بزرگی است در شمال شهر با یک سگ گنده و کلی خدم و حشم و البته جمع کثیری که روز اول سال به دستبوس خان دایی رفته بودند. دایی حمید لیوان چای را توی نعلبکی گذاشت و با خشم گفت: زمونه ای شده ! من این دخترهای امروز ی رو نمی فهمم. دختره جلوی من نشسته لنگ هاش رو 180درجه باز کرده ، آدامس می جوه وحرف می زنه. نه ظرافتی… نه ادبی.. عینهو لات های چاله میدون… مادرم لبش را می گزد و به من نگاهی می اندازد که یعنی جمع و جور بشین، بی اختیار پاهایم را جمع می کنم . مادرم تایید می کند: آره خان داداش، روزگار عجیبی شده.. دخترها زمخت و وحشی شدن .. زمان ما کی یک خانم اینجوری رفتار می کرد؟ روی کلمه ی» خانم» مخصوصا تاکید می کند .آقای احمدی که تازه از خارجه آمده می گوید حمید خان! خارج هم همین بساط است. زنها مشروب می خورند، توی بارها بیشتر از مرد ، زن نشسته! دسته جمعی سیگار دود می کنند و قهقهه می زنند، سیاه مست می شن .. هیچ مردی از پس شون بر نمیاد.. افسار پاره کردن .دایی حمید سبیلهای سفیدش را می خاراند: آره والله ، انگار زنها هار شده اند! مادرم لبخند نمکینی می زند و همه می خندند من اما خنده ام نمی آید، مادرم باز به من نگاه می کند. پاهایم را به هم فشار می دهم و دندانهایم را، احساس می کنم هارم. دوست دارم بپرم و لیوان چای دایی حمید رو بردارم پرت کنم از پنجره بیرون و ازش بپرسم چطوری شد که ظرف ده سال از یک کارمند ساده با رانت خواری تبدیل شده به یک کارخانه دار موفق؟ یا به آقای احمدی بگم که خبر دارم در خارجه شغل شریفشان چیست اما ساکت می مانم. نمی خواهم فکر کنند که من هم هار هستم.
***
الان که فکرش رو می کنم می بینم من از اول هم هار بودم. اولین علایم هاری من از پنج سالگی شروع شد. دوست نداشتم مثل دخترها ی فامیل عروسک بازی کنم. موههایم همیشه کوتاه بود، لباسهام دخترونه نبود ، با شلوار راحت تر بودم چون می تونستم لنگ هایم را بقول دایی حمید 180 درجه باز کنم و مادرم ذله می شد که دامن پایم کند. بزرگ تر که شدم هارد راک و متال گوش می دادم. سیگار می کشیدم و عرق سگی می خوردم. از آرایشگاه رفتن بدم می اومد، از زنهایی که لباس آلاپلنگی می پوشیدن و موهاشون رو مش می کردن و دایم موبایل هاشون زنگ می خورد می ترسیدم.هیچ وقت آرزو نداشتم عروس بشم، خوشگل بشم ملوس بشم. والله بالله برای من پوشیدن لباس عروسی هیچ وقت آرزو نبود، از اینکه شکل میمون آرایشم کنند و کلی پارچه سفید بهم ببندند و مردم پشت ماشینم بوق بوق کنند خنده ام می گرفت. وقتی هم ازدواج کردم دلم نخواست مادر بشم. وقتی مردم لبخند های خیلی مسخره می زدند و می گفتند : هر زنی آرزو داره مادر بشه دوست داشتم براشون شیشکی ببندم. گفتم که من یک زن هار بودم، شاید هم اصلا زن نبودم .
آخرین مرد زندگی من توی رختخواب بعد از سکس بهم گفت: می دونی ! تو اصلا زن نیستی! من پرسیدم پس الان چی بود که تو کردی؟ گفت نه ، نه منظورم فیزیکی نیست. روح تو روح یک زن نیست. تو نمی تونی اون حسی که یک مرد میخواد از یک زن بگیره بهش بدی. مرد دوست داره زن مثل زمین باشه.. مطمئن و ارام و امن . جایی که مرد بتونه بهش تکیه کنه و احساس افتخار کنه. تو اینجوری نیستی. تو هیچ تعلقی نداری، از ظرافت و احساس زنانه خالی هستی. یک مرد دوست داره زن بهش افتخار کنه، بهش احساس مردونگی و قدرت بده، بهش نیاز داشته باشه، براش گریه کنه، حسودی کنه اگه به زن دیگه ای نگاه کرد.. تو هیچ کدوم از این حس ها رو به من نمی دی.. تو یک زن نیستی!
نیم خیز شدم توی رختخواب و با دقت توی تاریکی شب نگاهش کردم، با اون هیکل نحیف و چونه ی مثلثی اش اون هم شبیه مردها نبود. من دکتر بودم و اون حتی مدرک هم نداشت. من سالها بود کار می کردم و اون هنوز داشت توی خونه ی مادر پدرش زندگی می کرد، من نصف دنیا رو گشته بودم و اون تا شابدلعظیم بیشتر نرفته بود ، من پول مشروب و غذا رو داده بودم و ما توی رختخواب خونه ی من دراز کشیده بودیم.می تونستم بگم فلانی، تو هم هیچ شبیه مردها نیستی،زن هم دوست داره مرد قوی و مقتدر و عاقل باشه ، شجاع تر، قابل اعتماد تر، دانا تر یا حداقل قد بلند تر باشه نه مثل تو! تو که حتی قدت تا چونه ی من هم نمیرسه! اما زبونم رو گاز گرفتم ، نمی خواستم ناراحتش کنم یا کاری کنم که به غرور مردونه اش بربخوره ، اون از من می خواست که بهش احترام بزارم، با چشمهای گشاد شده و پر از تحسین بهش نگاه کنم تا او احساس بهتری داشته باشد، بهش بگم که اگه من رو ترک کنه سوسک کش و نفتالین میخورم و خودم رو می کشم ، اون از من میخواست که مثل زن آرمانی ذهن او رفتار کنم، در حالیکه خودش مرد آرمانی ذهن من نبود. توی تاریکی بهش زل زده بودم. دوست داشتم این واقعیت ها رو توی صورتش تف کنم. بهش بگم که اگر من مثل زن های مثل زنهای توی کتاب ها نیستم او هم هیچ شباهتی به مردهای قصه های شاه پریان ندارد. اما فکر کردم اگر این رو بگم زن هاری محسوب میشم.من نمی خواستم هار باشم. می خواستم خودم باشم. من یک زن بودم. مردهای دور و برم همه از من زن تر بودند فقط با چیزی که وسط پایشان آویزان بود خود را مرد می دانستند وگرنه هیچ نشانی از مردی درشان نبود. اما زنها نباید این چیزها را بگویند تا موجبات ناخشنودی آقایان فراهم نشود. زن ها نباید هار باشند. لبخندی زدم و بازویش را فشار دادم. خودم روچسباندم توی آغوشش و گفتم دیوونه نشو! من بدون تو می میرم. البته از فردا تلفن هایش را جواب ندادم. حوصله اش را نداشتم. شاید هنوز هم فکر کند که من دیوانه بودم … مهم نیست… دیوانگی بهتر از هاری است. من نمی خوام زن هاری باشم.
شیما گفت:
اما من میخوام باشم، ترسی هم از این ندارم که بگن هاره, هم هار خوبه هم دیوونه ، بهتر از زمین بودنه!
مصطفا گفت:
متن خواندنی بود. بعد از مدتی باز متنی نسوانی خواندم. چیزی که وقتی میآیم اینجا دوست دارم بخوانم. اما بنظرم در اواسط لق میزد. «من نمیخواهم زن هاری باشم» با بقیه متن جور در نمیآید. معلوم نیست چرا مردک را با اردنگی از خانه بیرون نکرده است! معلوم نیست این جهان مردانه زنانه را پذیرفته است یا نه!؟ اگر میخواهی خودت باشی پس خودت باش این «خود» در بخش اول هار توصیف شده است در میانه از هار بودن امتناع میکند و در پایان در حالی که میگوید نمیخواهد تار باشد اما هار است چون پاسخ آن مرد را دیگر نمیدهد… از نظر ساختار داستانی باید فکری به حال این لقی کرد.
Sam گفت:
++
گیتی گفت:
مصطفی جان ، لقی اش اونجاست که که تشخیص اولین علایم هاری درخود 5 ساله از نگاه خود یک زن بالغ ، در واقع داره زیر سیطره ی نوع نگاه » خان دایی بزرگ » روایت میشه…این بخش شاید بخوبی به توضیح پاراگراف اول لینک نشده….
» الان که فکرش رو می کنم می بینم من از اول هم هار بودم.» ، این نوع » فکر کردن » در واقع تلقین اجتماع قضاوت کننده و حکم صادرکننده و جزمی نگر و خان دایی بزرگ نشسته بر تخت حکمرانی پاراگراف اول است…، نه ؟؟
لینکش شکسته درست میگی !! 🙂
مصطفا گفت:
گیتی جان،
دقیقا لقی از همان جاست. تعریفی که از هاری میدهد مغشوش است وقتی میگوید:«اما ساکت میمانم. نمی خواهم فکر کنند که من هم هار هستم.» هار بودنی که توصیف میکند با هاربودنی که دایی تعریف میکند متفاوت است. بعد پاراگرف بعد را اینگونه شروع میکند:«الان که فکرش رو می کنم می بینم من از اول هم هار بودم.» و بعد چیزهایی را توصیف میکند که از نظر دایی هار بودن محسوب میشود. او میتوانست با این توضیح که هار بودن این نبود که دایی جان فکر میکرد این بود که من بردار فلان و بهمان کار را بکنم اما من هار نبودم… کمی از این لقی گرفته میشد….
الان باید بروم سر قراری بعد برگشتم مفصلتر مینویسم. در پاسخ به ویدای عزیز همین نکات باید مد نظر قرار بگیرد.
ویدا گفت:
مصطفی جان…
متوجه نقدت از داستان شدم ولی یک نکته دیگه که هست این که… هاری تو جامعه ما تعریف واحدی نداره.. یعنی تو واقعیت هم تعریفش مغشوش هست…. از نظر یکی زن یک انسان هست+ ظریف بودن در غیر اینصورت هار هست …از نظر یکی دیگه یک انسان + متین بودن… از نظر یکی دیگه یک انسان- مغرور بودن… یکی دیگه..انسان+دلسوز+فدارکار+ مادر بودن…. از نظر یکی دیگه زن هار هست اگه طبق سنت لباس نپوشه… به قول معروف به اندازه انسانها تعریف از زن و زن هار بودن وجود داره… پس بستگی داره تو چه موقعیتی قرار بگیری تا هاربودن رو تو اون وضعیت تعریف کنی… گاهی با تعریفی که یک نفر دیگه تو مغزت تعریف کرده تو یک موقعیت دیگه عمل می کنی… مثلا درست که دایی نمی گه هار بودن یعنی کتمان حقیقت… ولی قبلا تو مغز لولیتا توسط جامعه این تعریف هم جز هار بودن تعریف شده….
مصطفا گفت:
ویدای عزیز،
ما باید اینها را در متن ببینیم. تعریف هار بودن را داریم از زبان دایی میشنویم و همه میخندند پس ظاهرا این اصطلاح اولین بار است به کار میرود و عجیب غریب است. راوی میتواند بگوید: اما من هار نبودم اگر هار بودم باید فلان کار و بهمان کار را میکردم. باید ببنیم نکتهی راوی چیست؟ اگر میخواهد بگویید من آدم آرامی بودم که به دلیل رفتار متفاوتم هار لقب میگرفتم در حالی که هار بودن از نظر من فلان کار و بهمان کار بود که نه آن کارهایی که دایی میگفت. بعد ما در طول روایت که در زمان جلو و عقب میشود به نکته و نتیجهیی برسیم ولی راستش به هیچ نتیجهیی نمیرسیم و در هوا رها میشویم.
گیتی گفت:
@ مصطفی
مصطفی عزیز…
به نظرم خیلی تعریف هار بودنش فرق نمی کنه در اون قسمتی که اشاره کردید…
دای جان میگه : » نه ظرافتی… نه ادبی.. عینهو لات های چاله میدون…»
لولیتا میگه : » دوست دارم بپرم و لیوان چای دایی حمید رو بردارم پرت کنم از پنجره بیرون و ازش بپرسم ….»
همین پرسیدن بی اجازه و رفتار هیجانی می تونه طبق تعریف خان دایی خارج از ظرافت زنانه و نشونه ی هاری باشه…نمی دونم شاید شما درست میگی….
اما من به عنوان خواننده این متن ، روایت داستان » خان دایی جان بزرگ » رو از لحاظ منطقی دلیل بقیه ی این نوشته می دونم….
یعنی برداشت من از این داستان این بود که این موجود راوی داستان ، داره میگه من یک زن هستن ، یک انسان هستم با این خصوصیات انسانی…. اما هار نیستم…
هار بودن رو به من تلقین کردند…. از همون زمانی که خواستم خودم باشم بدون الگوبرداری از مادر و یا اکثریت خانم هایی که مورد تایید اون جامعه ی مردسالار هستند با قواعد و قانون خاص خودش…
و راستش اون لقی رو جایی می بینم که داستان خان دایی و کاراکتر مادر خوب شاخ و برگش رو نکشونده توی متن اصلی لولیتا به عنوان ریشه ی اصلی…
ویدا گفت:
مصطفی جان…
این ساختار داستانی نیست که یک فکری باید بهش کرد.. بلکه ساختار فرهنگیمون هست که باید یه فکری به حالش بشه… این داستان عین واقعیت زندگی بعضی از زنها در ایران هست من با تمام وجودم حس اش کردم… باور کن نمی تونن «خودشون باشن»…. وقتی «خود» با انتظار جامعه یکی نباشه… قصه همینطوری لق می زنه .. تو این لق زدن هم مرد داستان و هم زن داستان گه گیجه می گیرن… و این گه گیجه گرفتن بقدری ادامه پیدا می کنه که هر دو از زندگی متنفر می شن… حالا هی بهشون بگو .. بابا جان… ریشه همین گه گیجه گرفتنها همینجاست که نمی ذارید مردم خودشون باشن… اونها رو اونطور که هستن نمی پذیرشون… انتظار دارید ظریف باشن.. نظیف باشن.. متین باشن… مهربون باشن… دلسوز باشن.. مادر فداکار باشن.. خواهر دلسوز باشن… اخرش می شه همین جامعه سگ وگربه که می بینید… بذارید هرکی هرجور می خواد باشه و به تفاوتها احترام بذارید نه اینکه به تفاوتها برچسب بزنید… ولی کو گوش شنوا…
مصطفا گفت:
ویدای عزیز،
این که فرهنگ ما چه هست و چه نیست بحث دیگری است من دارم در مورد متن حاضر صحبت میکنم. من نمیفهمم. چرا راوی خود را زن هاری میداند که پنج سالهگی هار بوده است اما چرا میگوید نمیخواهم هار باشد! یعنی از هار بودن خسته شده است میخواهد زنی باشد شود مانند مادرش؟ این که نیست او زن هاری است اما خیلی هار نیست! هار است چون فلان کار و بهمان کار را میکند اما آنقدر هار نیست که لیوان خان دایی را بگیرد از پنجره بیانداز بیرون یا به همخوابهاش بگوید برو گمشو مرتیکهی الدنگ! اما هار است این را مادرش با گزیدن لبش و همخوابهاش با اظهار این که تو زنانهگی نداری به او میگویند. به دلیل کارهایی که میکند «هار» محسوب میشود اگر کارهایی که نمیکند را هم انجام میداد آنوقت «هار»تر محسوب میشد. او میتوانست داستان خود را اینگونه تمام کند:«اما من هار نبودم. ته دلم میخواستم مانند مادر ازدواج کنم. بچهدار شوم… میخواستم مرا که کمی متفاوت بودم درک کنند و زنانهگیام را زیر علامت سوآل نبرند»… توجه داشته باشید من نمیگویم اینگونه تفکر را قبول دارم میگویم اینگونه اگر مینوشت لقی متن را میگرفت. اما الان متن سردرگم است و البته این نشان از سردرگمی راوی ندارد نشان از سردرگمی روایت دارد. از نظر من راوی هار است. میتوانست هارتر از این باشد اما خب بهاندازهی کافی «هار» است باید باید این «هار» بودن را به رسمیت بشناسد نه آن که انکار کند.
ویدا گفت:
مصطفی جان…
کاملا متوجه منظورت هستم که داری متن رو از نظر نویسندگی نقد می کنی و با نظراتت موافقم که اگه این متن رو ترجمه کنی بدی کسی که از یک فرهنگ دیگه است … نمی فهمه روایت چی بود و چی شد… و یک خواننده همه اطلاعات و تعاریف رو باید از متن بگیره…
اما در مورد اینکه گفتی… «البته این نشان از سردرگمی راوی ندارد نشان از سردرگمی روایت دارد» من فکر می کنم راوی خودش سردرگم هست… یعنی یک روز اعتراف می کنه هار هست… یک روز دیگه می خواد که هار نباشه و این موضوع روانکار می کنه و به طور نوسانی بین این دو وضعیت قرار می گیره…. یعنی یک روز طالب حق و حقوق و آزاد زندگی کردن رو می خواد روز دیگه حق و حقوقش رو فراموش می کنه دنبال منفعت اش می ره…. اصلا اگه زنانمون که هر کودمشون یک راوی داستان هستن… بالاخره تصمیم بگیرن که هار بودن خودشون رو قبول کنن و تو همون وضعیت بمونن… جامعه هم با اونها منطبق می شه! و داستانها هم اینهمه سردرگم کننده نمی شه…
prince گفت:
«من فکر می کنم راوی خودش سردرگم هست… یعنی یک روز اعتراف می کنه هار هست… یک روز دیگه می خواد که هار نباشه…»
فکر نکنم. لولیتا میخواهد خودش باشه و کاری رو صرفا به صرف مخالفت کردن با خاندایی انجام، نده.
لولیتا نمیخواد بیش ازین زندگیش تحت تاثیر خانداییها قرار بگیره.
ویدا گفت:
پرنس جان…
لولیتا خودش جواب داده…. ولی به طور کلی مشکل بیشتر زنهای ایران همین بوده و هست!… می خواهیم خودمون باشیم ولی فشار جامعه خیلی بیشتر از اونی هست که بذاره ما همیشه خودمون بمونیم… گاهی یک موج می آید و ما رو با خودش می بره… یک مدت گیج و مست می شیم تا به خودمون بیایم و دوباره سر پا بیستیم یک زمانی می کشه… و یه مدت دوباره خودمون می شیم دوباره همون آش و همون کاسه…
نسوان گفت:
مصطفا جان، من فکر می کنم که ما یک بار قبلا هم با هم سر پست بریجیتا صحبت مشابهی داشتیم. داستان سر این است که ذهن شما بسیار منطقی و چارچوب بندی شده و ریاضی وار فکر می کند. من از داشتن چنین ذهنی محرومم و حتی اگر راستش را بخواهی آن را در کار آفرینش هنری چیزی مزاحم می دانم. من اکثر نوشته هام رو ظرف ده دقیقه می نویسم و اقلب حتی یک بار هم نمی خوانم! معمولا هم مست هستم وقتی می نویسم.
این ها را گفتم که بدانی با چه جانوری طرفی. اما در مورد متن:
راوی در ذات هار است. ( مطابق تعریف خان دایی) اما نمی خواهد هار باشد به دو دلیل یک اینکه به نظر او این تعریف درست نیست و دو برای لب گزیدن های مادرش. پس او مدام بین آنچه هست و نیست نوسان می کند. اگر شما گیج شدید ، او هم گیج است.
اگر این متن هیچ نتیجه گیری مستقیمی به شما نمی دهد برای آن است که کار هنر دادن بیانیه و نتیجه گیری اخلاقی نیست. می فرمایید «باید این «هار» بودن را به رسمیت بشناسد نه آن که انکار کند» کار هنر با باید راست و ریست نمی شود همانجور که ما آدمها باید ها را می شناسیم اما با آنها به جایی نمی رسیم!
شما برای من بسیار عزیزید… مصطفا عزیزی… دعایتان می کنم …
باشد که در خرمن دانش شما ؛ شعله ای بیفتد.
🙂
کاپیتان بابک گفت:
+++
prince گفت:
+
خوب.پس قضیه روشن شد.
مصطفا گفت:
این را هم بگویم. من تا به حال خیلی دقت نمیکردم که چه کسی متن را مینویسد. الان رفتم مروری کردم. از نظر من لولیتا بهترین نویسندهی این وبلاگ است. اگر ایرادی هم میگیرم برای این است که تصور میکنم لولیتا داستاننویس خوبی است اگر کمی دقیقتر چند قاعده و اصل را رعایت و کمی وقت بیشتری برای نوشتن بگذارد کارش بسیار بهتر و خواندنیتر میشود. این که بیایم در پایان این متن «دیوانهگی» را به جای «هار بودن» بگذاریم کاری نکردهایم. احتمالا دایی جان و آن مردک دعوایی سر تفاوت «هار» بودن و «دیوانه» بودن ندارند و میگویند. آهان پس دیوانه هستی!خب باشه!
یک چیز را هم بگویم من اصولا با وبلاگ گروهی موافق نیستم. کاش لولیتا از آغاز فقط خودش مینوشت. وبلاگ خیلی شخصی و خصوصی است. وقتی میگویم نسوان دوست دارم چیز واحدی در ذهنم شکل بگیرد.
prince گفت:
متوجه کُنه مطلب نشدی، مصطفی.
خان دایی،سنت گرا و رانت خوار از حریص بودن و حق طلب کردن نسل بعدی می ترسه.
چرایی این ترس هم می تونه ریشه در ذات خلقت-که تولد با مرگ همراه و تکمیل هست- و ترس کرونوس از فرزندانش، از اینده، از گذر زمان و به تحلیل رفتن قدرت قدرتمدار، باشه.
خان دایی می بینه انها را که به نظم و هژمونی که او بدان خو کرده و بلکه در استمرار ان هم موثر و مقصر بوده، محل سگ هم نمی نهند.همان نظمی که خان دایی، در ان «خان دایی» شده است.
خان دایی از چشمان حریص و جستجوگر نسلهای جدید بیزار و فراری است چونکه طلوع این جوانترها می تونه در حکم غروب خان دایی ها تلقی بشه که البت ابن همه از ملزومات و اجبار و سرنوشتِ محتوم طبیعت هست.
بنابرین خان دایی، می غره و این تازه واردان کنجکاو را که حریمها را نگه نمی دارند، مخاطب قرار داده، ایشان را «بده» و «غیر از ما» و مشخصا زیاده خواه و «درنده» و حربص قلمداد میکنه.
فکر میکنی که کرونوس از برای چه فرزندانش را میخورد و با زئوس-از فرزندانش- از سَرِ جنگ در امد؟
در بعضی از فرهنگها معتقدند که نامی که بر بچه مینهند در واقع -خوداگاه یا؟-تا حدی بر سرنوشت بچه مسلط و ناظر و تعیین کننده اینده هست.
خان دایی، زن عاصی رو نکوهش میکنه و لقب هار که لقب منفی است به وی میچسبانه.ان هم فقط بخاطر حق خواهی و استقلال خواهی فرد باالصطلاح عاصی.
اما فراموش نکن که این لقب منفی ،هدیه و تحفه خان دایی به لولیتا هست؛
حال چرا باید لولیتا به سبب حق خواهی از حقوق خودش این لقب و اسم منفی را که اخرین ظلم و ره اورد خان دایی به وی هست را قبول کنه؟
لولیتا میخواست خودش باشه.که زندگی و انتخابهای خودش را خودش تعریف و تعیین بکنه،
نه اینکه گرفتار در این بازی خان دایی بشه و بخواهد نقش گوسفند سرکش را بازی کنه.
لولیتا حتی ان لقب «گوسپند هار و سرکش» خان دایی زا به رسمیت نمی شناسه وقبول نمیکنه.
لولیتا میتونست از سَر لجبازی کودکانه، بر ضد خان داییها بشوره که اگر اینطور بود بازهم غیر مستقیم ، زندگی اش از خان داییها ، متاثر و خراب میشد.
اما چرا؟ چرا لولیتا باید این لقب و عنوان سرکش رو به رسمیت بشناسه و باالصطلاح ، acknowledge it?
تا همین جا که استبداد کهن زندگی وی را متاثر کرده کافیه.
لولیتا نمی خواهد کاری رو انجام بده چون خان دایی انرو نهی میکنه که این بازی بازی زندگی برای لولیتا هست و نه بازی لجبازی با خاندایی.
اُفتاد یا بازم بگم؟
prince گفت:
به نظر می یاد که حقیقت مطلب بیشتر به حدس و برداشت شما، نزدیکتره.
(با توجه به پاسخ لیلیت)
«وی در ذات هار است. ( مطابق تعریف خان دایی) اما نمی خواهد هار باشد به دو دلیل یک اینکه به نظر او این تعریف درست نیست و دو برای لب گزیدن های مادرش. پس او مدام بین آنچه هست و نیست نوسان می کند. اگر شما گیج شدید ، او هم گیج است.»
خرزهره گفت:
ما ملت یه جورایی از هم طلبکاریم.
اگه یه زن سفید مشروب بخوره سیگار بکشه قهقهه بزنه عین خیالمون نیست ولی اگر یه زن ایرونی همین کارهارو بکنه خوشمون نمیاد.
زنهامون هم همین طورین. به مرد ایرونی که می رسن همه جوره متوقعن. ولی یارو خارجیه با یه جعبه پیتزا میاد خونشون تا صبح تلپ می شه؛ جا مفت؛ کس مفت.
این قدر تو پست قبلی کس کس کردید ما هم گفنیم کس.
شیما گفت:
مرد خارجی اگه با جعبه پیتزا میاد و تلپ میشه عوضش انتظار نداره آخر سر زنه بهش بگه بدون تو میمیرم و تو ستون استوار زندگی منی! اما مرد ایرونی بدون اون جعبه پیتزا هم این انتظار رو داره!
خرزهره گفت:
ما بیجا می کنیم بخواهیم ستون استوار زندگی کسی باشیم. لطفا صبح که می شه جل و جهازتون جمع کنید برید این قدر بعدش به آدم پیله نکنید.
شیما گفت:
ما جل و جهازی جایی پهن نکردیم که جمعش کنیم، صبح هم که شد بهش گفتیم پا شه بره پی کارش!
آشنای قدیم گفت:
نمی دونستم جعبه پیتــزا واسه بعضیا اینقدر مهمه !
حالا جعبه چه شکلی دوست داری شیما جان 4 گوش؟ گرد؟ مثلثی.
بــه مرد ایرونی ام می گم ایندفعه که اومد تلپ شه واست عوض یدونه دو تا جــــــــــــــــــعبـــــــــــــــــــه پیتزا بیــاره که احساس کنی ستون زندگی اومده. ضمنن معنی gold digger رو هم چک کن.
آرش گفت:
@ خرزهره
+++++
@ شیما
الان کی گفته مرد ایرانی دوست داره زن بهش بگه بدون تو میمیرم؟ این جمله یکی از مشمئز کننده ترین جملاتیه که یک مرد میتونه از دهان یک زن بشنوه. هر زنی هم که به یک مرد این حرف رو بزنه:
گه اضافی خورده.
خرزهره گفت:
@ارش:
یه بار یه زنی تو رختخواب به من گفت: دوست دارم تو فقط مال من باشی. همون جا تصمیم گرفتم باید بهش بگم بای.
شیما گفت:
Arash امیدوارم همینی باشه که میگی اما رفتار مردها چیز دیگهای رو نشون میده متأسفانه
نسوان گفت:
آرش چیزی که من دوست داشتم مردی بود فقط برای سکس/ همین آقایی که اسم بردم. من حتی نمی خواستم شبها پیشم بخوابه. دوست داشتم با هم سکس کنیم و بعد هم خدافظ . می دونی به من چی گفت: گفت تو با من مثل فاحشه ها رفتار کردی. من رو در حد یک دیلدو دیدی! هنوزم از من ناراحته. در حالیکه من براش رختخواب و سکس و غذا و مشروب فراهم کردم و با من بهش خوش گذشت. الان اگر ازش بپرسی دوست داره خرخره من رو بجود! چون به غرور مردانه اش برخورده.باور کن!
آرش گفت:
خب ایراد از تو بوده ؛ باید بهش میگفتی که فقط برای سکس میخواهیش ، اون موقع تکلیفش روشن بود؛ تو نگفتی ؛ اون هم دیده یک خانم دکتر ؛ با در آمد ؛ با کمالات ؛ خونه ؛ ماشین ؛ پول ؛ اومده با این آدمی که تو هفت آسمون یک ستاره هم نداره رفیق شده ؛ خب توهم زده که حتما یه پخیه. بعد هم توقع پیدا کرده.
ایراد از تو بوده نه اون.
خرزهره گفت:
اینو نمیگن چون طرف هم با همین دید بهشون نگاه میکنه
نسوان گفت:
من بهش گفتم! بعد اون بهم گفت عوضی!
جـوات یساری گفت:
@دو عزيز دلم خرزهره و آرش
البته يه مطلبي رو بگم هرچند ميدونم خودتون ماشالا هزار ماشالا اوستا تشريف داريد.
اين جملات و صداهاي خاص كه «بي توميميرم و فدات بشمو قربونت بچسبمو و … م .. و د … اوخ … ج … و …. جون … و … چشات ديونم كرده … ه و و م …. صدات موسيقي داره … آه … يا …. گاد … هوي … ووي »
اينا بيشتر معاشقات در حين سكس هست كه فكر ميكنم لازمه و نياز هست .
وسط حالو حول كه نميشه درباره قوانين ترموديناميك و يا فلسفه آفرينش و فقر فرهنگي و استقلال مالي زنان صحبت بوكونيم كِ …اونجا منطقه ايي هست كه باس بي منطق و احساساتي بود:razz: 😉
بنابر اين «بدون تو مي ميرم و بايد مال من باشي و اين جور صحبت ها در حين سكس و حواشي سكس و قبل و بعدش مثله پيش غذا و پس غذا ميچسبه …فاز ميده درصد ترشحات تيروئيد آندرو فيد ماندرو فيد …و بقيه ترشحات لازمه رو ميبره بالا …بالا … برو بالاتر …. دائاشم
منتها از قديم الايام گفتن باور سخن در سه جايگاه شايسته نيست
تو بَغل ،رو مِنبَر ، پا مَنقل 😀
آرش گفت:
@ نسوان
از اول که نگفتی؟ یعنی در اولین مراوده و مکالمه و دیدار و اونجایی که دیگه معلوم شده بود قراره با هم باشید ؛ باید میگفتی نه بعد از چند مدت.
prientemps گفت:
++++++++++++
When we consider an asshole the result will be like that. Happened for me as well
فنی گفت:
با این حرف هایی اون آقا توی رختخواب به شما زده، میشه کاملاً مطمئن شد که این رابطه از همون اول با طرح انگیزه ها و نیازهای عاطفی از جانب شما شکل گرفته. ذهنیت اون آقا که در آخرین شب به زبون آورده، دقیقاً و قطعاً ناشی از یک عدم انطباق طولانی مدت بین اونچه در ابتدای رابطه اعلام کرده بودید و اونچه واقعاً در تمام این مدت خواسته بودید است. این بنیان دروغ به دلیل شرمی که شما از اعلام نیاز صریح خودتون به سکس داشتین بوده و در نتیجه، برای حفظ آبرو و ترس از اینکه دست به دست بچرخین و آبروی هر چی دکتره ببرین، تصمیم به بازی در نقش تیریپ لاو گرفتین. مقصر خودتونید. البته شایدم چاره ای نداشتید. این فرهنگی که ویدا خانوم ازش می نالند هنوز این اجازه رو به «بُکُن» های قد بلندِ گردن کلفت و سه ایکس لارج نمیده که توی بارکلاب ها و سکس کلاب ها و نایت کلابها و قبرستون کلاب ها گوشواره به گوش و قلاده به گردنشون بندازن و شما انتخاب کنین و صوبشم برن پی کارشون و کنه نشن و بذارن خانوم دکتر دراکولا به کار و زندگیشون برسن. راستشو بخواین فک کنم نه شما تقصیر داری نه ایشون. تازه…..از کجا معلومه؟……از ما نخواه که باور کنیم یک آدم بیکار و محتاج به خونواده، بنا به دلایلی انتخاب خودت نبوده و تعمدی توی این کار نداشتی. اینقد ملت رو یول فرض نکن لولی.
نسوان گفت:
فنی به جان عزیزت قصد و نیت خاصی از روز اول در کار نبود. اون آقاآدم بدی نبود، توی یک سری چیزها هم من طرز فکرش را دوست داشتم توی رختخواب هم خیلی خوب بود. برای من همین کافی بود. من دیگه به باقی اش فکر نمی کردم.کجاش غیر قابل باور است؟
فنی گفت:
اجازه بدین صورت مسئله رو یه بار دیگه با هم مرور کنیم:
شما بطور خلاصه یک بردۀ جنسی می خواستین. اما با اون مختصات اخلاقی ای که از مردهای این سرزمین سراغ داشتین میدونستین که حتی جنسی ترین اون ها که در عین حال «شخصیت و ویژگی های مردانۀ دلخواه شما» رو داشته باشند، نمی تونن برده باشن. بنابراین برای خرید یک بردۀ صرف، باید به سراغ «محتاج ترین و پر خلأ ترین از هر لحاظ» می رفتین، که رفتین و گیرش هم آوردین. این کیس از این جهت انتخاب شده که سابقه و خاطرۀ تلخ از رابطۀ یکطرفۀ ازدواج قبلی دیگه تکرار نشه و با امتیازات صوری و ظاهری که شما نسبت اون آقا داشتین، «حاکم» و صاحب ارادۀ لذت جویی بشین. یعنی فرمولی که به نظرتون رسیده این بوده که به عنوان زن ، جای مرد «تأمین کننده» رو بگیرین تا مردی رو به عنوان زن «مصرف کننده» استثمار کنین. البته این برتری نسبی فقط شامل جنبه های مادی نبوده بلکه شأن اجتماعی و سمت شغلی هم به تأمین نقش غالب و نگاه از بالای شما کمک می کرده. نتیجه اش هم اینکه شما بین انتقام و تمنا سرگردان بودی.
خود شما بهتر از من میدونی، مرد هایی که مشخصات رفتاری دلخواه شما رو دارن اگر از نظر مالی در حد قابل رقابت با شما باشن، به مسن تر از نصف سن شما رضایت نمیدن. حواست هست؟
نسوان گفت:
اولا من برده جنسی نمی خواستم.من یک مرد می خواستم برای لذت متقابل که هم به من خوش بگذرد و هم به او. انقدر درکش سخته؟
در ضمن شما چرا فکر می کنید یک مرد 40 ساله حتما دلش دختر 18 ساله میخواهد ؟ نه والله. هستند مردهای 40 ساله که دنبال زن 35 ساله می گردند. تازه ما 28 ساله هم در بساط داریم حتا الان …حواست هست؟
آرش گفت:
» تازه ما 28 ساله هم در بساط داریم حتا الان …حواست هست؟»
28 ساله داریم تا 28 ساله ؛ 28 ساله ای که دو سال دیگه بیای از بیسوادیش و بی پولیش و صورت چند وجهیش و اینکه شب حتی نمی خواستی باهات بخوابه و اینها …. البته امیدوارم 28 ساله شما از اونهاش نباشه, بالاخره کیفیت هم مهمه دیگه.
چند سال پیش وقتی ما توی پروژه هامون کالای چینی پیشنهاد میدادیم یا نصب میکردیم ؛ قبول نمی کردن ؛ میگفتن فقط اروپای غربی. کم کم گفتن می تونید چینی درجه یک هم در قسمتهایی از پروژه استفاده کنید. بعد گفتن می تونید چینی درجه یک رو تو کل پروژه استفاده کنید ؛ بعد گفتن آقا جان چینی هم قبوله ؛ حالا هم التماس می کنن که اگر میشه یه چیزی بیارید نصب کنید ؛ هر چی باشه ؛ ولی اولویت با کالای ساخت چین.
منظور اینکه تحریم و فشار و گذر زمان و…… کیفیتها رو کم میکنه.
28 ساله نرمال رو کاری با 40 ساله نیست.
یک چیز دیگه هم فهمیدم ؛ اینکه شما دوست پسر نمی خواستی ؛ یک …. مصنوعی متحرک میخواستی.
سوال از نسوان گفت:
ایشون احیانا همون آقای نقطه نیستن که جنابالی دو سال پیش از سکس های طولانی مدت و ارگاسم های ده ها باره تون توی وبلاگش می نوشتین؟؟؟؟؟
just curiosity!!!!!
محمد گفت:
خدمت دوستان عارضم كه انسانها هرچيزي را كه نداشته باشند زياد در موردش صحبت مي كنند به عنوان مثال اگر ديديد شخصي درباره پول و ثروتش زياد صحبت مي كند يا پست مي گذارد بدانيد كه آه در بساط ندارد اگر ديديد شخصي زياد درباره سكس صحبت مي كند بدانيد در زندگيش خيلي كم سكس داشته است نسوان از مرد جماعت متنفر نيست بلكه عقده جنسي دارد و چون سنش بالا رفته دست به رويا پردازي مي زند و اينگونه داستان مي نويسد فقط كافيست دقت كنيد كه چطور دارد خودش را به در و ديوار مي كوبد كه بگويد با يك پسر 28 ساله سكس داشته و دارد! حالا بر فرض حقيقت داشتن گفته هاي لوليتا يعني مردها را مي آورد خانه بعد مشروب و شام بهشان مي دهد و با هم سكس مي كنند سپس از مرد مي خواهد كه برود اما مرد اصرار مي كند كه بماند اما او زير بار نمي رود حالا ما در اين جا يك نكته را فراموش كرده ايم كه هر مردي آرزو دارد با يك همچين زني برخورد كند گر نيك بنگريد به نفع خودتان هست نبايد آقايون جبهه گيري بكنند
سكس بدهد….مشروب بدهد….شام بدهد….مكان از خودش……آويزون نشود اين يعني عالي
حاجیه خانم گفت:
چطوری میتونی با کسی که ازش خوشت نمیاد سکس کنی ؟!! اَی ..!
محمدرضا گفت:
+ به خرزهره
ناهيد گفت:
چقدر قلمت با بقيه فرق داره ، چقدر قابل درك مي نويسي در حالي كه پست هاي قبليتون افتضاح بود خصوصا» پست مربوط به اسكارلت در مورد كلمه » ك س » ، نه اينكه اين كلمه مشكلي داشته باشه برام ، بست و توضيحاتش انقدر كريه بود كه ….. افسوس خوردم كه چرا وبلاگي كه انقدر دوستش دارم داره به قهقرا مي ره.
مصطفا گفت:
من هم همین حس را داشتم.
گیتی گفت:
و من لولیتا را دوست دارم … چون عالی می نویسه !!
اما الان نمی تونم وراجی کنم و چرند ببافم، چون باید تا عصر یک کاری رو تموم کنم ، اومدم همینو بگم که بدونی فقط !! 🙂
مارال گفت:
زيبا بود.خيلي خوشم اومد.
ویدا گفت:
خیلـــــــــــــــــــــــــــــــــی خوب بود … لولیتا جان.. خیلی…
والا بستگی داره تو کدوم نقطه از این کره زمین قرار بگیری تا زنی هار تعریف بشی!… تو جایی که همه چی حصار داره اگه بیرون اون حصار باشی می شی ولگرد و هار… جایی که همه چیز آزاد باشه تو هم تو مجموعه قرار می گیری… تو سرزمینم زن بودن یک محدوده خیلی خیلی تنگی هست اگه لنگها تو باز کنی اگه دستهات رو هوا کنی از محدوده و تعریف زن بودن می گذره… من تو ایران یک زن هار بودم ولی از نوع آشکارش… تمام حقایق رو تو صورتشون تف کردم… ولی هربار که تف کردم … حصار دورم رو تنگ و تنگتر کردن… به قدری که دیگه نفس هم نمی تونستم بکشم…..بقدری که اون دختر هار که آماده حمله به همه چی بود .. شد دختری گوشه گیر و افسرده… با اینکه سالها از اون ماجراها گذشته ولی هنوز نفهمیدم گناهم چی بود که اونهمه اذیتم کردن … مجرم اونها بودن ولی من بودم که مجازات می شدم!… آخرها دیگه داشتم باور می کردم که مقصر من هستم که هار هستم…. هنوز که یاد اون خاطرات می افتم نفس ام به سختی بالا می یاد…. هنوز وقتی خبر تولد دختری تو اون سرزمین رو می شنوم دلم می گیره!…
همایون گفت:
++++++++++++++
prince گفت:
++++++++++
pegah گفت:
من هم از بچگی هار بودم,موهام کوتاه بود و همیشه شلوار میپوشیدم و با پسرها بازی میکردم و قلدر بازی در میاوردم,و همیشه از عروسی رفتن بدم میومد چون مامانم مجبورم میکرد پیراهن بپوشم.حالا تغییر کردم البته,موهام بلنده و تبدیل شدم به یک آدم آروم,البته هنوز هم از عروسی رفتن بدم میاد…
کاظمی گفت:
بنده یه سوالی دارم از جمیع فضلا. کلا چیزی به نام زنانگی و مردانگی (غیر از تفاوت در اندام) وجود داره؟ و اگه داره چی هست؟
EhSAN گفت:
بله همون چیزایی که همه میدونیم ولی آدامس جویدن و سکس و کارهای دیگه ای که بیشتر یک زن رو با قضاوتهای ناعادلانه هنجار شکن نشون میده تا یک مرد رو،و خیلی از این ناهنجاری ها ، نه با زنانگی منافاتی داره نه با انسانیت و بحث دیگه زندگی شخصی و متفاوت بودن انسانهاست .خیلی وقته که قانون جای عقاید و سنتها رو گرفته و دولتها از کلیساها جدا شدن ولی مثلا همجنس گرایی چیز نرمالی نیست حداقل به عقیده من اما این قوانین هست که با منع تبلیغ (مثل منبع تبلیغات مذهبی) میتونه جلوشو بگیره انسان غیر نرمال تکلیفش مشخصه و باید آزاد باشه اما کسی که نرمال هست نباید با تبلیغات غیر نرمال بشه مثل منع حجاب در مدارس فرانسه و جاهای دیگه که یک حرکت ضد تبلیغاتی بیشتر برای فرزندان مسلمونها هست که دین رو به بچه هاشون تحمیل میکنند .البته در این زمینه بحث زیاده..هرچند نسوان در این وبلاگ من ندیدم حرفی غیر چارچوب انسانی زده باشند .
در ضمن من از خوانندههای قدیمی این وبلاگ هستم که در گذشته متوجه فضای جالب کامنتینگ! نبودم ولی نفهمیدم دوستان، کجای نوشته های نسوان در این وبلاگ این برداشت رو میرسونه که از همه مردها متنفر هستند؟ خودشون که گفتند پارتنر جنس مخالف دارند و با ما هم که گاهی میایم اینجا و چیزی مینویسیم مهربون هستند D:)
کاظمی گفت:
ببینید من حس میکنم شاید به خاطر اینکه در کل توی جامعه مردها یه امتیازات بیشتری دارند یه عده ایی از خانمها سعی میکنند رفتاری از خودشون نشون بدند که بیشتر به نرم جامعه در مورد مردها نزدیکه و با این کار فکر کنند که دارند به خود واقعیشون نزدیک میشند. در حالیکه واقعا یک سری تفاوتها رو و در نتیجه یک سری رفتارها رو نمیشه منکر شد.
مثلا در مورد اینکه توی بعضی خانواده ها بیشتر از اونی که به یه پسر میگند جمع و جور بشینه به یه دختر میگند به نظر من یه علت مهمش اینه که دختر بیشتر از پسر از نظر جنسی ممکنه تحت آزار قرار بگیره به خاطر همین هم خانواده میخواد که اون رو از این طریق حفظ کنه. مگه میشه منکر این شد که کلا توی طبیعت از نظر جنسی آقایون فاعلند و خانمها مفعول! اینقدر که شما میشنوید یه مردی به زنی تجاوز کرده چند مورد تا حالا شنیدید که یه زنی یه مردی رو وادار به رابطه جنسی کرده؟ خب وقتی این واقعیتها هست نباید به فکر یه راه های پیشگیری بود.
من فکر میکنم ما راه رو داریم عوضی میریم. یعنی به جای اینکه تلاش کنیم که پسرها و مردهامون هم حجب و حیا پیدا کنند تلاش مکنیم برای دخترها و زنهامون پرده دری و بیحیایی عادی بشه.
EhSAN گفت:
اگه اینطوری باشه و همه مثل شما فکر کنند و عرف بخواد زنانگی و مردانگی رو تعریف کنه پس طالبان هم برای خودشون اعتقاداتی دارن و یه سری تفاوتهارو در زن و مردشون میبینن و سعی میکنن تلاش کنند! که مردهاشون مرد! و زنهاشون اونطوری باشن !
نخیر..این راه که شما میگید و از عرف و سنت و …صحبت میکنید خیلی وقته که در تاریخ به بنبست خورده من بازهم مثال بالا و حقوق شخصی و از حقوق بشر میگم وگرنه برای اخلاق عرفی وجود نداره این حقوق بشر هست که اخلاق رو میسازه
EhSAN گفت:
این رو هم بگم انسان بر خلاف چیزیکه فکر میکنن موجود سرپیچ و یاغی و هار از انسانیت و مردانگی و زنانگی خود نیست و اون نمایشی که شما ازش گفتید تا یه مرحله ای میتونه برای یک نوجوان صحت داشته باشه ولی از درون انسان تا زمانی که حقوقش مساوی باشه راه انسانست و مردانگی وزنانگی رو پیدا میکنه و این تاریخ جلوی چشم ما و اثرات دین سنت عرف خرافات دروغ رو ما داریم میبینیم که سعی داشتن انسان رو به تعالی سوق بدن چون فرض بر انحراف رو در ذات انسان میدیدن ولی ذات انسان با بی عدالتی و نفاق و دروغ هست که میانه نداره و دوست داره راه خودشو بره .
البته من همیشه به عرف و سنت و دین احترام میذارم ولی اگه مانع اهداف و آرامش و زندگی من بشه خیلی راحت ذاتم با کنار گذاشتنش کنار میاد و من اینجا از دید کوته فکران تبدیل میشم به هار .
ویدا گفت:
کاظمی جان…
چرا آخه همش همه مفاهیم رو با هم مخلوط می کنی و از معجون حاصل نتیجه می گیری؟!… یک بحث زن بودن ومرد بودن داریم که فقط آلت تناسلی و به طبع هورمونهای متفاوت دارن… و هیچ گروهی بر گروه دیگه برتری نداره….
یک بحث زنانگی و مردانگی… یعنی وقتی آمار بگیری اکثریت زنها یک خصوصیاتی رو دارن و به این خصوصیات می گن خصوصیات زنانگی… ولی این به این معنی نیست که 100% افراد باید این خصوصیات رو داشته باشن… و همچنین دلیل نیست که یک نفر همه اون خصوصیات و روحیات رو داشته باشه… مثلا شاید خصوصیات زنانگی.. مهربون بودن …ظریف بودن.. باحیا بودن..باشه ولی شاید یک نفر فقط مهربون باشه نه ظریف باشه نه باحیا… یا یکی هیچکدوم از این خصوصیات رو نداشته باشه… دلیل بر این نیست که ما اون رو زنی عجیب و غریب بدونیم و ازش بخواهیم که زود, تند, سریع باید خصوصیات ات رو عوض کنی وگرنه ما اون شخص رو از تمام حقوق انسانی ساقط ات می کنیم و همچنین اون رو از بین خودمون طرد می کنیم….. قانون و فرهنگ یک جامعه باید عادل باشه .. نه اینکه به نفع اکثریت باشه و اقلیت رو بیچاره کنه…. این وظیفه همه هست که به همه جور آدمی احترام بذاره و هی برچسب نزنه تو الی تو بلی….
کاظمی گفت:
ویدا خانم
من کی مفاهیم رو با هم قاطی کردم و نتیجه گیری کردم!!! سوال پرسیدم فقط والله.
من اصلا با این مشکلی ندارم که آدمها با هم فرق میکنند و و اقعا به این راحتی ها نمیشه کسی رو قضاوت کرد یا براش تعیین تکلیف کرد. و به نظر من مرد وزن هم نداره. متاسفانه ما تو ایران کلا به کار هم زیاد کار داریم فقط هم ربط به سکس و این مقولات نداره. یکی یه لباس میخره حالا توی همون محدوده نرمهای جامعه، به خودمون اجازه میدیم هی در باره سلیقه اش ابراز فضل کنیم، درباره وسایل خونه اش، در مورد چیدمانشون، و… از این چیزای ساده بگیره تا مسائل مهمتر.
ولی چیزی که من زیاد میبینم (یا لااقل من اینطور برداشت کردم) بین خانمهایی که حالا میخواند که متفاوت باشند (و حتی آقایونی که از نظریاتشون حمایت میکنند) اینه که انگار اگه خانمی مهربون باشه ظریف باشه با حیا باشه و … یه آدم متحجر سنتیه بی درک و فهم هست که بدون هیج اختیاری فقط تن داده به نرمهای که جامعه براش تعریف کرده.
و از اون طرف هم متفاوت بودن اینه که بی حیا تر باشه نمیدونم تن به زندگی خانوادگی نده، بچه داشتن رو دوست نداشته باشه، غذا پختن رو دوست نداشته باشه و …. و یا اینکه مثلا اگه خانمی این ویژگیها رو داشت مثلا نمیتونه توی جامعه پیشرفت کنه, نمیتونه از رابطه جنسیش لذت ببره و …. در حالیکه من فکر میکنم اگر واقعا یک سری خصوصیاتی به عنوان خصوصیات زنانه وجود داره خب این نشون میده که لااقل برای اکثرخانمها اگر اونطوری زندگی کنند آرامش و رشد بیشتری رو به همراه داره پس چرا باید مورد تمسخر قرار بگیره؟
ویدا گفت:
کاظمی جان…
من یکی بی خود کرده باشم کسی رو مسخره کرده باشم… یکی دوست داره با حیا باشه.. خوب باشه مگه من وکیل وصی مردم هستم که از زندگی چطور لذت ببرن… من یکی بتونم طوری زندگی کنم که تو زندگی احساس خوشحالی و آرامش کنم کلی شاهکار کردم والا وقت ندارم برای بقیه تعیین تکلیف کنم!…ولی تا حدی به بعضی از برخوردها کنار می یام که به جامعه ضرر نزنه… مثلا من اگه ببینم مادری حتی جرات نداره در مورد اندام جنسی با بچه اش صحبت کنه و یا به دخترش توضیح بده که پریود شدن چی هست.. اونموقع با اون مادر و با اون طرز فکر مبارزه می کنم… یا اینجا ببینم مادری دخترش رو می خواد ختنه کنه… خوب باهاش مخالفت می کنم…
. گاهی هم ممکنه در مورد یک طرز فکر با کسی بحث کنم ولی به معنی مسخره کردن نخواهد بود… مثلا من اینجا یک دوست خانم خیلی موفق دارم که دکتر هم هست… ایشون 2 تا بچه داره و تصمیم داره دوتا دیگه هم بدنیا بیاره… خوب گاهی اوقات سر این موضوع باهاش بحث میکنم که با اینهمه کار 4تا بچه ظلم تو حق بچه هاش هست… چون همین الانش بچه ها مادرشون رو نمی بینن.. یا پیش مادر بزرگ هستن یا پرستار… اون هم همیشه به من می گه که باید بچه دار بشم… چون از عهده بچه تربیت کردن بر می یام!…. بالاخره گفتگو هم گاهی اوقات لازم هست!
عباس میرزا گفت:
تم کلی مطلب رو درک میکنم ولی به لحاظ منطقی دفاعت از موضوع مشکل داره. اول دایی حمید که از دختری که آدامس میجوه و … انتقاد میکنه و تو در جواب میخوای بگی خودت با دزدی پولدار شدی و اون یارو تو خارجه هیچ خری نیست… یا اون پارتنرت میگه تو مثل اون زنای کلاسیک خیالات من نیستی، تو در جواب میگی تو خودت قدت از من کوتاه تره پس خفه شو! این واکنش عصبی رو درک میکنم اما دزد بودن دایی حمید و نحیف و قد کوتاه بودن اون بابا هیچ چیزی از درستی حرفشون – در این مورد نادرستی – کم نمیکنه. وقتی از احمدینژاد راجع به ندا پرسیدن و اون در جواب عکس اون دختر مصری رو که تو آلمان کشته شده بود نشون میداد، هیچ کس رو نتونست قانع کنه دقیقا هیچ کسی تو دنیا با این روش نظرش عوض نشد، تازه تو همین نظرت رو هم هیچ وقت نگفتی تا هار نباشی به جاش تازه برعکس خودتو انداختی تو بغلش که اره چقدر تو راست میگی وای که دایی جون این دخترا با این لنگای ۱۸۰ درجه بازشون چه هرزه هستن… دنیا هیچ وقت مطابق میل کسی تغییر نکرده بلکه تغییرش دادن مطابق میلشون، حتی شده بعضی وقتا با گاز گرفتن مثل یه سگ هار!!!
نسوان گفت:
بله عباس آقا… طول می کشه تا زنی تحت تاثیر اون تربیت بخواد گاز بگیره. من الان دارم گاز می گیرم. بگیر با نوشتن. ربط هار بودن با دزد بودن دایی حمید اینه که وقتی هار می شی دیگه نمی تونی قرارداد هاشون رو قبول کنی و هرچی تو حلقت ریختن رو بپذیری. اون وقت شروع به پرسیدن می کنی. از خودت می پرسی چرا باید پاهات رو ببندی وقتی شلوار پوشیدی؟از خودت می پرسی چرا باید به این مردک کوتوله ی بی سواد فقط برای اینکه لای پاش ک//ر داره احساس خدایی بدم؟ همونجور که از خودت می پرسی این مرتیکه دزد که دایی من هم هست این پولها رو از کجا اورد. وقتی هار شدی شروع می کنی به پرسیدن و به گاز گرفتن.ربطش اینجاست/ و ربطش در حلق ماست!
عباس میرزا گفت:
درسته حاج خانوم
به این معنا هار بودن یعنی پرسیدن و تلاش برای فهمیدن و قبول نکردن چشم بسته معیارهای یه جامعه بسته! اتفاقا به این معنا مربوط با جنسیت نمیشه مرد ها هم میتونن اینطور باشن. البته من نقش فرهنگ مرد سالار و زن ستیز رو درک میکنم ولی چیزی که میخواه بگم اینه که وقتی یه زن – در این داستان مادرت – از همون سنت ها حمایت میکنه معمولا میگن این زن خودش محصول همون تربیت و فرهنگه طول میکشه تا یاد بگیره گاز بگیره و خلاص ، تمام؛ ولی مگه همون دایی حمید محصول همون تربیت و فرهنگ نیست! مگه اون طول نمیکشه تا یاد بگیره؟ چطور یه زن واسه دفاع از حقوق خودش نیازمند زمان برای یادگیری و گسستن از اون فرهنگ سرکوبگره ولی مرد باید از همون اول آزادیخواه و طرفدار برابری حقوق زنها باشه و قربانی تربیت خودش نباشه؟ چرا آدم بده داستان دایی حمید هستش ولی نه مادرت؟ پارتنرت هست ولی نه تو؟ این خودش باز تولید همون مرد قهرمان واسه نجات زن نیست؟ تا «بهش احترام بزاری و با چشمای گشاد شده و پر از تحسین بهش نگاه کنی»؟ بازم میگم این دلیل بر انکار نقش سرکوبگر مردها نیست بلکه دعوت به دیدن هر دو طرف ماجراست و پر واضحه که اگر کسی قدرت دفاع از خودش رو نداشت یا در موقعیت ضعف بود نمیشه از طرف قویتر ماجرا سلب مسولیت کرد…
جـوات یساری گفت:
ببخشيد يِ لحظه …. «ک//ر » . . . ?!!!…..اين چي چيه؟!
مگه از ديروز قرار نشد تابو شكني كنيم پيشرفته متمدن و آمريكايي باشيم و راحت اسم «كــ…»ر» و «س» را به زبون بياريم؟!
پَ تو كی ميخوای پيشرفت كنی داكتر جان ؟!?
پ.ن : الان به جاي جواب دادن يا ميگن سانديس خور يا ميگن بسيجي يا ميگن تو مگه قرار نبود بري بميري و ديگه پاتو در اين وبلاگ نزاري 🙂
كشته مرده ي اون منطق تخمي تخيليتون در گفتگو و ديسكيشن هستم 🙂
هما گفت:
سانديس خور …. بسيجي … تو مگه قرار نبود بري بميري و ديگه پاتو در اين وبلاگ نزاري
prince گفت:
اخه دید که حتی عزرائیل هم تحویلش نمیگیره، فذا باز اینجا تلِپ شده.
ویدا گفت:
عباس آقا….
«تازه تو همین نظرت رو هم هیچ وقت نگفتی تا هار نباشی»…. والا من یکی تا دلت بخواد نظرم رو گفتم…. از 4-5 سالگی روی خواسته هام وایستادم تا به امروز… ولی اون کشور حتی به بچه 4-5 ساله هم رحم نمی کنه… خیلی راحتتر از اونکه فکرش رو بکنی بهت برچسب هار بودن می زنن و می خوان به گردنت قلاده بزنن!….
می دونی پدرو مادرم تو اون کشور می خواستن من رو زنی تربیت کنن که حق وحقوقش رو به مصلحت نفروشه… وهر وقت هم زیر بار زور نرفتم پشت سرم وایستادن و ازم حمایت کردن… با اینکه هیچوقت پشتم رو خالی نکردن ولی سالهای آخر من اونها رو مقصر بدبختیهام می دونستم از متفاوت بودن تو جامعه خسته شده بودم… همه جا به بهانه اینکه متفاوت بودم ترد می شدم…
یکبار پسر همسایه امون وقتی 12-13 ساله امون بود و تو حیاط خونه توپ بازی می کردیم اومد محکم منو بغل کرد و فشارم داد و لپم رو بوسید و وقتی من رو ول کرد من یه لگد زدم تو صورتش دماغش شکست… بعد تو کل واحدمون می گفتن این دختره وحشیه!… به پدر مادرم می گفتن دخترتون دیگه بزرگ شده چرا اجازه دادید همبازی پسرها بشه… به من می گفتن چرا پسره رو زدم بیچاره پسره از درس و مشق افتاده!… یکی به پدر مادر پسره نمی گفت این چه بچه ای تربیت کردی؟!… بعد کل بچه های واحد با پسره دوست شده بودن کسی با من حرف نمی زد (چون پدر ایشون یک آقای دکتر مومن و مرد باخدای بود ولی پدر من یه زمانی زندانی سیاسی بوده!…)… 6-7 ماه نگذشت که متوجه شدن پسره دخترهای 7-8 ساله واحد رو می برده خونشون و شلوارشون رو در می آورده و…. کسی جرات نمی کرد آشکارا در این مورد حرف بزنه چون آبروی دخترشون می رفت! همچنین آقای دکتر مرد مومنی بود که آزارش به مورچه هم نمی رسید!!!… همسایه های که دختر 7-8 ساله نداشتن یواشکی در مورد این اتفاق پچ پچ می کردن…اونهای هم که دختر داشتن صداشون در نمی اومد!… الان وقتی فکرش رو می کنم .. یعنی واقعا حماقت تا چه حد؟!…
کاپیتان بابک گفت:
بانو ویدا
کیف کردم از اون لگدی که زدی به صورت اون الدنگ. پات درد نکنه
شما کاراته بلد بودی؟
تو پست قبلی اسکارلت یه طومار جواب برای شما نوشتم که امیدوارم موضع ها روشن تر بشه، ولی دیگه نمی نویسم. میخوام که بریم جلو. این وبلاگ با 4-5 تا نویسنده خیلی سریع پیش میره، عقب می مونیم
ویدا گفت:
کاپیتان جان…
مرسی :)… و در مورد اینکه کاراته بلد بودم… راستش یکزمانی در زمان بچگی تکواندو کار بودم… ولی بقدری پسرها از دستم کتک خوردن که مادرم ترسید نذاشت ادامه بدم…. خوب تو جامعه مردسالار وقتی یک پسری به خاطر کار زشتش کتک می خوره قصه که تموم نمی شه… تازه اول ماجراست… یک کینه تو وجودش بوجود می یاد این هوا… تمام کار و زندگی اش رو ول می کنه دنبال انتقام از دختره می افته… به خاطر همین مادرم خیلی می ترسید.. البته اون اواخر که ایران بودم پدرم هم می ترسید… هرچند به زبون نمی آورد… ولی آخرها خیلی نگران من بود…. الانش هم نمی ذارن من پا تو ایران بذارم :(… تا می گم می خوام بیام ایران.. زودی بلند می شن می یان اینجا!
و همچنین پاسخهات رو خوندم… دستت درد نکنه کاپیتان جان! بابت پاسخ ات و اینکه وقت گذاشتی و پاسخ نوشتی… کاپیتان… خلاصه این گفتگوهای این کامنتدونی رو خیلی جدی نگیر اینجا هستیم که یه کم بگیم و بخندیم و دور هم باشیم … والا از این کامنتدونی صدامون به جای نمی رسه که بخواهیم دنیا رو تغییر بدیم یا دنیا رو مدیریت کنیم و از این حرفها.. یا کار تحقیقی و … انجام بدیم… مالیات هم که بابت کامنت گذاشتن نمی دیم ( البته فکر کنم جوات باید مالیات بده ما مالیات نمی دیم 😉 )… خلاصه من هم می یام کامنت می ذارم و یه کم می بافم و می رم…خلاصه اگه کلی گویی میکنم یا چرت و پرت می نویسم.. شما جدی نگیر… من به خاطر شغلم یک مقدار سبک نوشتن ام جدی هست…. و همچنین تو این دنیا باید ببافی تا پیش بره دیگه حالا می خواد کامنت باشه.. تحقیق باشه… یا بقول گیتی فلسفه باشه! …و دوم اینکه کاپیتان جان.. من طی این کامنتها قصد توهین یا کم احترامی نداشتم. کلا یک کم بی جیا هستم شاید هم به قول لولیتا هار.. خلاصه اگه جای ناراحت شدید یا بی احترامی بوده .. ببخشید 🙂
کاپیتان بابک گفت:
منم از شما ممنونم و متقابلا امیدوارم اگه شوخی بیجا کردم، از مرزم گذشتم، به دل نگیری
همین شوخی کردن من نشون میده، که خیلی جدی نمی گیرم. اینترنته دیگه. حال می کنیم 🙂
خوشحالم که حرفامونو زدیم و همه چی بخوبی و خوشی تموم شد
عباس میرزا گفت:
ویدا جان کلا درست میگی، من میفهمم ولی موضوع اینه که اساسا راه دیگه ای نیست. همیشه وقتی در برابر جنبه های بد یه فرهنگ می ایستی اونم سعی میکنه بهت قلاده بزنه، ولی گریزی نیست ، همیشه برای تغییر یه سری افراد در برابر نظم قبلی ایستادن و البته هزینه ای هم دادن…به هر حال کار خوبی کردی با لگد زدی تو صورتش! در مورد حماقت تا چه حد هم خودت بهتر میدونی که حماقت بشر هد و مرزی نداره 🙂
ویدا گفت:
ممنون عباس آقا 🙂
یک کم مقاومت از طرف زنها لازمه یک کم هم اصلاح باورها و عقاید و فرهنگ جامعه….
خرزهره گفت:
«مردهای دور و برم ……هیچ نشانی از مردی درشان نبود»
منطقا دو حالت داره:
۱- این جور مردها واسه شما جذابیت دارند.
۲- شما واسه این جور مردها جذابیت دارید.
از این روضه های تخمی تخیلی هم نخون که یارو بیکار بی عار بود تو خونه من بود من خرج می کردم که اصلا به زنهی ایرونی نمی چسبه
جـوات یساری گفت:
«»از این روضه های تخمی تخیلی هم نخون که یارو بیکار بی عار بود تو خونه من بود من خرج می کردم که اصلا به زنهی ایرونی نمی چسبه»»
» دقيقا با كاراكتري كه داكتر از خودش ارئه داده بهش نميخوره مثل ويولتا كاروان سرا و موسسه خيريه براي جمع آوري مردان خياباني داشته باشه . والا ما هرچي پول درآورديم همرو واسه زنا خرج كرديم (( البته فداي يه تار موشون 🙂 )) اما نميدونم چرا هيچوقت همچين زنان خير و نيكوكاري مثل لوليتا و ويولتا به پستمون نخوردن.
هركي جلو راهمون سبز شد مثله ((و…ا جون)) تيغ زن جيببر و اهل تلكه كردن بود 🙂
اي سر سگ تو شانست نَداشتَت جوات 😦 😥
جـوات یساری گفت:
اينو يادم رفت بگم
همون ويولتا هم كه دوستش داريم بهش نميخوره در مقابل مرد همچين حاتم بخشي هايي داشته باشه. . . (( بيشتر به عنوان داستان با اون نوشته هاش برخورد ميكنيم ))
خرزهره گفت:
اینها بهشون مجال بدی از گه می خوان کره بگیرن.
prince گفت:
–
محمدرضا گفت:
شاید هم نویسنده محترم با این حالات و مقامات دارای گرایش جنسی متفاوت باشد ولی هنوز آن گرایشات را به طور کامل و عمیق کشف نکرده.
پی نوشت: وقتی آدم فیلم فرانسوی زیاد ببیند این طور شکاک میشه، حتی به خودش o-:
50 ساله گفت:
سلام . ولی من فکر میکنم این نوشته لولیتا نیست .نوشته ویوله . با اینکه لولیتا دیوانگی را بر هار بودن ترجیح داده . ولی بنظرم ایشان در زندگی روزمره اش یه هار به تمام معناست فاقد منطق و استدلال ، احساسی ، عجله در قضاوت ، خام بودن ، که این ویژ گی ها بدلیل کم بودن سن اش میباشد . والا لولیتا برخورد آنچنانی شوهرش راببینه و بگه من دیوانه اتم .محاله
جـوات یساری گفت:
قرار شده من در اين مورد (( شباهت هاي ويولتا و لوليتا تا اون حد كه مخاطب بعضي از مواقع اشتباه ميكنه با كدوم يكي طرفه چيزي نگم)) وگرنه پاسخ شما پيش من هست .
نيست وش باشد خيال اندر روان
تو جهاني بر خيالي بين روان
آن خيالاتي كه دام اولياست
عكس مه رويان بستان خداست
اميدوارم با استعاره تونسته باشم مطلبو انتقال بدم
گاد بِلِس
بيشتر از اين چيزي بگم ممكنه آي پي بنده مجددا از طرف مديريت مخفيانه وبلاگ نسوان فـيــلتــر بشه
😕
😐
جـوات یساری گفت:
+
1-
مثل ديگران نبودن هميشه هزينه داشته داره و خواهد داشت.
به نظرم اين نه شعاره و نه مثل آفتابه دست به كمر نظريه صادر كردن.
در جامعه ، باورها و سنت های قومی و مذهبي (( و نه صرفا مذهبی)) باوری كه زن براي خدمات سكسی ،بچه تركمون زدن و خانه داری خلق شده متفاوت بودن هزينه های سنگينی خواهد داشت .
من اصولا از زناني كه تنها آرزويشان تور عروس ، بچه ، هفت قلم آرايش و دَدَر دادار و مفت خوري از راه ارائه 250 گرم خدمات سكسی بودن ،خوشم نيومده و نمياد ، و هميشه هزينه ي اونو كه تنهايي بوده پرداخت كردم و هيچ زن و دختري طولاني مدت و ميان مدت حاضر نشده با هام زندگي كنه 🙂 و از اين بابت به هيچ وجه ناراحت شاكي و عصباني نيستم .
يعني اگرم ناراحت شدم سرجمع يه هفته بوده و بعدش گفتم به چيز اسب حضرت عباس . . . والاّ
😡
2
_
خُ دور از جناب چيز مگه آدم چيزه كِ با همچين آدم چيزی بخوابه . . . خُ مگه مجبورت كردن . . . ؟
مگه قحطی چيز بود كِ چيزو ميدي دست همچين آدم چيزي كِ آخر سر به جاي تشكر بگه چيزت ،چيز بود و چيز داشت. . . در بند دوم نوشته ، چيز از خودت بود و به اون مرديكه ايرادی وارد نيست . الكی به خاطر خراب كردن مردا چيز نگو . . .
3
نهايتاً اصل بد نيكو نگردد چونكه بنيادش كج است
ZhObin Aram گفت:
NicE khaili bloge dost dashniei dari…..ba mozoate jaleb
khol گفت:
مردهای دور و برم همه از من زن تر بودند فقط با چیزی که وسط پایشان آویزان بود خود را مرد می دانستند وگرنه هیچ نشانی از مردی درشان نبود.
فکر میکنی اینی که نوشتی درسته ؟ تو الان با همین جمله شدی همون خان دایی که ! زن تر بودند ؟ زن تر؟!
EhSAN گفت:
پست بسیار خوبی بود ،همینجاست نکته آزار دهنده….نگاه مرد و جامعه به زن.. باور زن به صحت این نگاه ؛ و یا سکوت به دلیل ناتوانی جامعه در دریافت و ابراز عقیده با استفاده از گفتمان …که حتی یک زن یاغی(نافرمان) و تحصیل کرده هم از صدمات ناشی از نگاه جامعه مصون نمیباشد …در جامعه ای که با زیر پا گذاشتن باورهای غلط و نا عادلانه ، انسان را موجودی نامتوازن و گناهکار میبیند زیرا ایدئولوژی ، قدرت اصلاح و تشخصیص را از بین میبرد .. مساله ای که در تار و پود جامعه نفوذ کرده است و گاها جامعه تحصیل کرده و دنیا دیده هم قدرت تشخیص و سپس اصلاح نگاه به زن را در خود ندارد.
آقای ف گفت:
پوزش می طلبم که نامربوط است، اما چرا من آن پست آمنه را پیدا نمی کنم؟
نسوان گفت:
https://nesvan.wordpress.com/?s=%D8%A2%D9%85%D9%86%D9%87+%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D8%B1%DA%A9%D9%85
goldeneverstand گفت:
+++++++++++++++++++++++++++
امید 5 گفت:
خاک بر سر خودم که هر چی کشیدم از حماقت خودم بود. همه به من میگفتن که باید آقا باشی. باید با ادب باشی و احترام افراد دیگه رو نیگر داری. ولی خاک بر سر خودم که اگه لات بازی در می اوردم الان اینجا نبودم. میدونی اولش با دختر اولی خیلی جنتلمن بودم ، براش گل میخریدم و از گل بالاتر بهش نمیگفتم اون هم با من خیلی خانمانه رفتار میکرد همش میخواست که من مثل خانمهای باتشخص باهاش رفتار کنم ، در ماشینو براش باز کنم ، براش گل بخرم ، براش ساعت بخرم ، براش جواهر بخرم ، براش لباس بخرم ، براش هدیه ولنتاین بخرم و … …نه اینکه فکر کنی که خودش اصلاً کار میکرد و یا در آمدی از خودش داشت ، اون خوانواده خسیس دختره هم که اصلا انگار نه انگار توی این مدتی که من باهاش بودم خدا شاهده که ندیدم هیچ کاری براش بکنن، فقط این وسط همه از من توقع داشتند. حتی خود خانواده من بهم میگفتن :
» وا مگه زن واسه مرد چیزی میگیره؟؟ »
بعد از یک مدتی دیدم این طور نمی شه من باید مثل خر کار میکردم تا خرج دک و پوز خانم را بدم. گفتم از ما به خیر و از شما به سلامت. حالا همون رفته زن یک لات چاله میدونی شده. خانم از بوق صبح تا نیمه شب میره کار میکنه . مرده توی خونه است و فقط میخوابه.
کاری که من نتونستم بکنم اون لات چاله میدونی کرد.
بعدش ننه ام هی اصرار کرد که پسر های آقا زن میگیرن و دوست دختر به درد نمی خوره . من هم که دیده بودم همه بزرگای فامیل زن دارن و دارن خوب زندگی میکنن راضی شدم زن بگیرم. اول بهم میگفت که مهریه فلان قدری میخوام ، بعدش که میدید زیر بار نمیرم گولم میزد و میگفت:
«وا فرهاد …مگه من میخوام مهریه ام را از تو بگیرم؟ این فقط واسه اینه که جلوی بزرگای فامیل کوچک نشم »
طبق معمول من هم خر شدم و حرفش را باور کردم. سر دو سال مهریه را به اجرا گذاشت. حالا باز انتخاب با من بود یا باید آقا بودم و به خاطر نداشتن مهریه به زندان میرفتم و یا به قول یکی از آشناها لات و آشغال میشدم. همانطور که اون به من نارو زده بود باید پول میدادم که با یکی پیدا بشه نظرش را جلب کنه و بره بخوابه باهاش بعدش هم کلی عکس و سند از ارتباط زن شوهر دار با مرد دیگه براش رو میکردم. از این جونها که پول میگیرن از این کارها میکنن تو ایران زیاده .خودتون میدونید که حکمش برای زن طلاق نگرفته که ارتباط با مرد دیگه ای داشته باشه اعدام بود.. ولی برای اون جوون مجرد فقط 60 ضربه شلاقه. خوب میتونستم که این را به عوض مهریه علم بکن. جونش در خطر بود و اگه این کار میشد دیگه راه برگشتی نبود. فقط باید میرفتم دادستانی همون طور که اون مهریه را به اجرا گذاشته بود من تقاضای دادخواست میکردم.
به قول معمول با آدم هار و وحشی باید وحشی بود.
طبق معمول من احمق هاری و وحشی بازی را کنار گذاشتم و به جاش رفتم زندان. به خدا شاهده که خانواده ام مجبور شد که آپارتمان فسقلی شون را بفروشند که من از زندان در بیام بیرون.
بعدش گفتم که زن ایرونی به درد آقا بازی نمی خوره. گذاشتم رفتم خارج. هنوز نرسیده خارج دیدم یکی از من خوشش میاد. من احمق هم رضایت دادم و باهاش ازدواج کردم. هنوز سر یکسال نشد که خانم باردار شد. زد منو از خونه انداخت بیرون. حالا خونمو از من گرفته اند و شده است خانه زن سابقم و بچه مون. البته من دارم قسط ماهانه خونه را میدم. دارم به زن سابقم هم هزینه ماهانه میدم چون نمیتوند سر کار برود. دارم به بچه ام هم خرج ماهانه میدم. پول ندارم که به وکیل بدم که لا اقل بچه ام را ببینم.زن سابقم هم نمیزاره که من بچه ام را ببینم.
حالا میدونید که سوزش کار در چی است؟
زن سابقم رفته با آدم لات و لاشی دوست شده. طرف کار نمیکنه و فقط هر روز از صبح تا شب میخوره و زن سابق من را میکنه. طرف اومده در همون خانه ای که من دارم قسط ماهانه اش را میدم نون و غذا میخوره و زن سابق من را میکنه و با بچه من بازی میکنه. من هیچ حقی ندارم که اون را از اون خانه بیرون کنم چون اون خانه دیگه خانه من بحساب نمیاد. هیچکدامشون هم کار نمیکنند و تمام خرجی اون خانه پای من است. زنه میگه چون بچه کوچک داره نمیتونه بره سر کار. اون طرف آدم لاته هم میگه خونه دوست دخترش زندگی میکنه و کسی نمیتونه مجبورش کنه بره سر کار.
دوباره حالا اینجا انتخاب با من است یا میتوانم لات باشم و یا آقا. چند روز پیش دستم به یک ایزوتوپ ماده رادیو اکتیو رسید. نمیگم از کجا اومده ولی پیدا کردنش خیلی ساده است.میتونم زن سابقم را به غذای بیرون دعوت کنم و اینو بریزم توی غذاش. سر 6 ماه سرطان داخلی جونشو میگیره .هیچکس هم نمیفهمه که از کجا این ماده وارد بدنش شده. اونوقت من مینونم با همون خونه و بچه ام که به من بر میگرده. حالا شما اگه جای من بودید چه کار میکردید؟ آقا میموندید یا هار میشدید؟ من نمیدانم. لطفاً مرا راهنمائی کنید.
(با عرض معذرت از تمام خانمهای وفادار و نجیب ایرانی در هر کجای دنیا که هستند. )
مهراز آذرخش گفت:
تابستان گذشته نيز حرفاتو خوندم و درك ميكنم و قبل از اونم هميشه حدس ميزدم پای خيانت در ميان باشه ، حدس ميزدم سيما و چهره خائن رو در نوشته نسوان مي بينی.
از هيچ مرد و زنی عذر خواهی نكنيد محبت آنليميت به هر زن و مردی عواقبی اينگونه در پی داره من در مقام مشاوره نيستم. دوستانه بگم رفيق يا سرفرصت با دقت برنامه بچين بدون اينكه ردپايی ازت باقی بمونه اونو بكشيد يا اينكه فراموش كنيد.
در بلا بودن به از بيم بلا
صدری گفت:
++++++++++++++
براووووو – خیلی استادانه نوشته شده بود.
هليا گفت:
مگه نميگی طلاقش دادی جدا شديد
خب پس چرا ميگيد زنمو ميكنه؟ اون ديگه زن شما نيست سابق و گذشته تموم شده،نبايد از ضمير ملكی استفاده كنيد. نبايد سكس اون خانم براتون آزار دهنده باشه!!!
بعدشم شما نگفتی چرا رهاتون كرد يا نگفتيد در ايران همسر اولتون چرا مهريه رو به اجرا گذاشت؟ شب خوابيد صبح گفت مهريه ميخوام؟ اين يكی چی؟ بی دليل گفت نميخوام باهات زندگی كنم؟ فكر نميكنی مهربونی بيش از حد و افراطی يك جور اهانت تلقی ميشه؟ فكر نميكنی زندگي تركيبی از همه چيزه؟ فكر نميكني بعضی وقت ها حتی نياز داريم مثل سگ و گربه به همديگه چنگ بزنيم؟
تا حالا از خودت پرسيدی چرا بعضی وقتها ما خانومها يك جوان لات و بی سروپا را به شما دكتر يا مهندس های جنتلمن ترجيح ميدهيم؟!
من يك زن هستم. شوهرم وضع ماليش خوبه مهندسه به طور ميانگين ماهيانه شيش مليون تومن درآمد داره خونه داريم ماشين داريم كتكم نميزنه خرجمو ميده بددهنی هم نميكنه هيچوقت بدون خرجی نميمونم. اما نميخوام باهاش زندگی كنم هنوز بهش نگفتم به هيچكی نگفتم اما من آدمم مرض كه ندارم لابد چيزی هست يه جای كار من و حسام روغن سوزی داره .هردوتامون بايد مسئوليت كارمونو قبول كنيم.
من احترام واقعی ميخوام . وقتی ميدونم با دوستاش ميره بيرون خوش گذرونی مياد خونه بغلم ميكنه بوسم ميكنه گل مياره بهم ميگه عسلم نفسم برای كار اداری رفته بودم بيرون اما ميدونم دنبال تفريح بوده بهم كتك نزده اما به شعورم اهانت كرده با دسته گلش به عقلم اهانت كرده.
من شاغل نيستم اما مگه بخشی از زندگی رو من نميچرخونم مگه آرامش روحيشو تامين نميكنم مگه بچشو بچمونو بزرگ نميكنم؟ من بايد شريك باشم نه اينكه نفر دوم باشم . شماها از زن چی ميدونيد ؟ چرا فكر ميكنيد فقط به خرج و لباس و خوراك نياز داريم و به خاطر اين سه قلم تا آخر عمر بايد باهاتون زندگی كنيم؟
محمد گفت:
آقايون اصلن همچين فكري نمي كنند البته شوهر شما اينطور كه من از كانتتون برداشت كردم هم به شما محبت مي كنه و هم زندگي خوبي براي شما درست كرده اما متاسفانه ايراد كار اينجاست كه خوشي زده زير دلتون و دنباله بهانه مي گرديد حالا همسرتون هر كاري بكنه( اگر با دوستاش بيرونم نره) باز شما يك چيز ديگرو بهانه مي كنيد و من اين را مي گذارم پاي علت ديگري آخر من سري به وبلاگتون زدم و يك پست نوشته بوديد كه خيلي جالب بود:» اگر طلاق بگيرم يه دونه شوهر كه هيچي ده تا شوهر رسمی و صدتا شوهر تفريحی ميگيرم…..» بعضي اوقات پيش مياد كه آدم به خودشم دروغ ميگه و بامزه اينجاست كه خودشم باور مي كنه اين را اضافه كنم كه داشتن صدتا شوهر غير رسمي بعد از طلاق بد نيست برو حالتو بكن اما حداقل به خودت دروغ نگو كه شوهرم به شعورم اهانت مي كنه براي همين ميخوام طلاق بگيرم.
باز هم مي گويم اين برداشت من بود اميدوارم ناراحت نشده باشيد
B Pioneer گفت:
مستر امید٬ بایسته بود٬ این مطلبت رو با کمی توضیح بیشتر به نسوان بدی تا در یه پست جدید به معرض عموم بزارند تا شاید تحلیلهای معلقه ای بیشتری شکوفا شود…
جـوات یساری گفت:
طبيعتا قلم شيطان صفت ويولتا ونسوان مطلبو جوري مينويسه كه مرد مقصر دراكولا و خون آشام داستان و ماجرا باشه.
كامنت گذار هم كه خيلي ها اول به اسم نويسنده نگاه ميكنن و بر حسب اسم نويسنده موضع گيري ميكنند .
طبيعتا وقتي نوشته به اسم اميد آقا باشه موضع گيري حجم عريض و طويلي از انسان هاي سطحي نگر و اسير در بند نام مشخص و معلوم خواهد بود.
و اما . . .
به نظرم براي قضاوت عادلانه و نزديك به انصاف و دور از هيجان بايد طرفين ماجرا رو گوش داد و شنيد.
يادمه اون اوايل كه خانم ويولتا مدام از اصغر گور بِ گوري بد ميگفت. به ايشون گفتم خودت و خواننده هات كه اكثريت خانوم ها باشند داريد يك طرفه به قاضي ميريد.
زن و مرد به صورت كلي وصله ي ناجوري براي همديگه هستن و فكر ميكنيم مكمل همديگه هستن . زن و مرد . . . در شرايط برابر نميتونن مادام العمر با همديگه باشن . . . بالاخره يه گوشه كنار يكيشون خط خطي ميكنه و جيم ميزنه.
من نوشته ي اميد آقارو كه خوندم نوشته ي هليارو كه خوندم ياد خودم افتادم.
من يكي از همون جوناي آسو پاسم 😦 با زن يكي از همين مهندساي مايه تيلي دار دوست هستم رفاقت دارم …. دروغ چرا !!! خيلـــی دوسش دارم . . . خيلـــی . . .
ميتونم زندگي مهندس رو بفرستم رو هوا . . . كلاشم هفت خطم بلدم زبون بريزم . . . تيپ تالمم بد نيست . . .اما بر حسب چندتا تجربه به اين نتيجه رسيدم دنيا دار مكافاته
كوه هستش انعكاس داره … رفلكس داره
خاك تو سر كُسخُلَم كِ هميشه آخر سر جو گير اخلاق ميشم و خودمو ميكشم عقب . من حتي هنوز به خودم اين اجازه رو ندادم باهاش سكس داشته باشم . . . در صورتي كِ بي پدر مادر شاهكاريه در نوع خودش . . . احمقانست اما ميترسم از روزی كِ بخوام باهاش سكس كنم .. .
هرچيم شوهرش آشغال باشه . . . عياش باشه . . . با ده جور زن ديگه باشه . . . اما فكر ميكنم كارم شبيه سوء استفاده كردن هست اگر بيش از حد بخوام برم جلو . . . تا همينجاشم زياد رفتم جلو . . . اما … شده ديگه .. نميدونم ….
همين الان . .. اي بابا …
…………..بگذريم 😥
در اين موردي كِ اميد آقا صحبت ميكنه ماها ميتونيم شعارگونه خيلي چيزا بگيم اما نهايتاً بايد اون شرايط رو ديد و درك كرد.
من نهايتاً عقيدم اينه كِ اين بازي هردوسر باخت هست. بازي باخت باخت.
چه ويلتا چه اصغر چه لوليتا چه من چه زن زيباي مهندس و يا هر خائن ديگه
پ.ن : ويولتا بالاخره متوجه شده چرا ماها حتي با فرض دشمني اينجا موندگار شديم؟!
هفته قبل بود پرسيدي؟!
گیتی گفت:
@ جوات
خیلی جالب بود واقعا !! نخ سوزن این بخش :
» اما فكر ميكنم كارم شبيه سوء استفاده كردن هست اگر بيش از حد بخوام برم جلو» !!
می دونی ، یاد این جماعتی افتادم که در طول سال پاتیل پاتیل در رنگ ها و طعم های مختلف نوشیدنی های سکرآور میندازن بالا ، اما محرم و رمضون لب به مشروب نمی زنند !!!
عجب ، عجب …پس از دید شما خیانت فقط » سکس » است…
فکر و ذهنی که پریده اصلا مهم نیست پس !! وای خاک عالم …جوات ؟؟؟
می دونی ، بعضی آدم ها حداقل تکلیفشون با خودشون معلومه…همین آدم هایی که شما قلمشون رو و خودشون رو » شیطان صفت » قلمداد می کنید….
راستی شیطان صفت ؟؟؟ چرا ؟؟ یعنی چی اصلا شیطان صفت ؟؟؟
خودت هم می دونی اولین بار که سعی کردی توجه این خانم رو جلب کنی در واقع شروع همون چیزی است که آنقدر سعی می کنی نفی اش کنی …
ماسک باکره ی مقدس صخره ها به چهره زدن کار سختی نیست ، اما فقط یک ماسک است ، می دونی که…
نه رفیق، نمی دونستی یا نمی خوای بدونی ، بدان و آگاه باش ، خیانت اصلی خیانت ذهنی و فکری است ، حتی اگر طرف با شونصد نفر هم بخوابه اما ذهنش نپره ، عملی است که می تونه در شرایط خاص خیانت محسوب نشه…کار سختی است البته جدا کردن این دوبخش …اما خوب بعضی ها می تونند مثل اینکه…
.
.
.
راستی خیانت یعنی چی ؟؟
به نظر من خیانت هیچکدوم از اینها نیست… یا شاید به جای واژه ی خیانت بهتره بگم همون چیزی که توی ذهنت وول می زنه و اذیتت می کنه….
خیانت اصلی از دید من ، دروغ گفتن است و دیگری ( همون جناب مهندس ) رو در ناآگاهی و سایه نگه داشتن که چه موجی بین شما و اون خانم در حال نوسانه….
اجازه ندادن به یک انسان دیگه که با آگاه شدن بتونه تصمیم بگیره….
گول زدن دیگری….
اینها خیانت است، چون توهین به شعور و بودن دیگری است ، نه فقط سکس !!
هرچند که اون آدم از دید شما نادان باشه مثلا !!…
حالا هی بیا از این رفقای نسوان ما بد بگو…. دیدی حالا ؟؟ 🙂
arian گفت:
فرصت ها در زندگی از میان نمیروند بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده مارا تصاحب خواهد کرد-جک لندن
گیتی گفت:
@ arian
» جک لندن » بیراه نگفته ، من هم موافقم…رقابت بخش مهمی از زندگی است که استعدادها رو شکوفا می کنه و باعث رشد میشه….
اما بهتره اونقدر توانا باشی و قدر ، که کاپ قهرمانی ات رو بگیری بالا با جرات و شجاعت و افتخار….
نه توی پستو و یواشکی …
جـوات یساری گفت:
توضيح بيش از حد ارائه كنم ماستمالي كردنه و خلاصه بگم با اين تعريف كه اولين گام و استار ت خيانت در ذهن آدميه موافقم . همون اولين نگاه حتي فكر ميكنم قبل از اينكه اون قدم پيش بزاره من بودم كه فكرم مشغول شد . . .
به اين قسمت از نوشته توجه كنيد !!!
«». . . اما … شده ديگه .. نميدونم ….
همين الان . .. اي بابا …
…………..بگذريم :cry:»»
تزلزل و ياوه گويي نويسنده مشخص نيست؟!.
گذشته و تحليل خيانت رو كاري ندارم ، انكار نميكنم ، تمام اون صفتهاي منفي رو هم قبول ميكنم : دروغ گفتن در سايه نگه داشتن،كانال مخفيانه زدن ، همه و همه رو قبول دارم … اضافه كن اين موضوع رو كه خودم دراز مدت خوش ندارم آدم در سايه و نفر دوم باشم .
اما راستشو بخواي نهايتا عذاب وجدان ندارم ، تنها بخش ناراحتيم «خانم مهندس» هست . نميخوام در اين رابطه ضربه بخوره.
. . . بابا يه راه حل بديد با هزينه كم و بدون خين و خين ريزي ماجرا ختم به خير بشه ، با محاكمه كردن من كه مشكلي حل نميشه 🙂
اصلا شماها نميدونيد عاشقي چيه همه چيو ميخواين تحليل علمي كنيد فكر ميكنيد انسان همه ي فرمول هارو در لحظه مثل اكسير در جيبش داره .
مگه قرار نبود دست به كمر نباشيم … اه …
آه .. دروغ چرا … الان يه لحظه نفسم گرفت … دلم رف پيش الهه و برگشت … 😥 😥
iv]d ldo,hdk t;v ;kdk … lk n,sa nhvl 😥 اي خدا 😦 🙂
به هر حال خيلي خيلي ممنون از شما و از همه ممنون ،3 چهار ماهه سيس زندگيم بهم ريخته . . .
kldn,kl چرا اينجوري شد كيبورد ؟؟
گیتی گفت:
@ جوات
خوب حالا !!
ببین چه کولی بازی درآورده ها !! حالا چیزی نشده که ، اشک ریختنت دیگه چیه خیانتکار !!! 🙂 🙂
برو اون پایین برات نوشتم مبسوط درباره ی عمق خیانتت !!….
راه حل هم !! یک نامه بنویس برای الهه ی ناز، در شیش صفحه ی A4….
مطلعش اینجوری …. آه ه ه ه ، ای الهه ی ناز…
بعدش یک چیزایی بباف دیگه من نمی دونم …
آخرش رو هم اینجوری تموم کن که … مرا رها کن و ترک من خراب شبگرد مبتلا کن و ماییم و موج سودا و جوات بازی !! شب تا به روز هم تنها و بیعار و بیکار, خلاصه خواهی بیا ببخشا، خواهی برو جفا کن…
بعدش تا قیامت بشین منتظر جواب نامه !! بعله….هویجوریاست !! 🙂
arian گفت:
آقاجوات نمیدونم شرایط شما دقیقا چطوریه اما اگه جای شما بودم تلاشمو میکردم شکسپیر میگه
«فراموش کن چیزی را که نمیتوانی به دست بیاوری و به دست بیاور چیزی را که نمیتوانی فراموش کنی»
ویدا گفت:
جوات جان…
چون خودت پرسیدی من 3 نکته بگم…
1- اولا زن که تو دنیا قحطی نیست… زن مهندس نشد یه خانم دیگه… یعنی اینکه شور و هوای عشق داشتن و شکست تو عشق خوردن اینقدرها هم که ملت بزرگش کردن و بهش بال و پر دادن بزرگ نیست!… اونم تو مرحله مقدماتی که بقول معروف هنوز اول راه هست… و بیشتر جنبه خیالپردازی داره تا عشق… و تازه تا شکست نخوری راهت رو تو زندگی پیدا نخواهی پیدا کرد… خلاصه اینکه مرگ یکبار و شیون هم یکبار…
2- به نظر من وقتی با کسی رقابت می کنی… دیگه باید به فکر خودت باشی نه اینکه رقیبت ضرر خواهد کرد یا نه؟! رقیب هم عقل و شعور داره دیگه با گوسفند که رقابت نمی کنی!… اینکه دنیا رو آب برده آقای مهندس رو خواب برده تقصیر تو نیست!… آقای مهندس خیلی وقته خوابش برده و زنش رو از دست داده … تو نبری یکی دیگه می بردش.. دیر و زود داره ولی سوخت و سوز نداره… پس نگران حماقت دیگران نباش و تو یک رقابت به فکر خودت باش… آقای مهندس هم چشش کور می خواست درست و حسابی زن داری کنه !…
3- دنیا دار مکافات نیست… اگه شکست خوردی یا یک جای بی احتیاطی کردی و یا خوابت برد و باختی هیچ ربطی به مکافات و این حرفها نداره… اگه جایی شکست خوردی .. خوب! درست و حسابی بازی نکردی.. قرار نیست که تو تنبلی و کون گشادی کنی و بقیه مواظب باشن تو نبازی… و همچنین قرار نیست که تو دنیا نبازی… کلا باختن نمک زندگی هست.. شرط این هست که هر وقت باختی دوباره پاشی و راهت رو ادامه بدی… یعنی حتی یکروزی در آینده زنت بهت خیانت کرد باز همچین اتفاق بزرگی نیفتاده… به نظر من بزرگترین ظلم تو حق خودت این هست که فرصتهای زندگی کردن ( پیروز شدن و باختن) رو به خاطر ترس از باختن از خودت بگیری…
پی نوشت: لطفا جبهه نگیرید که خامی و کله ات باد خورده و …. حداقل تو زمینه عشق و عاشقی تجربه کافی داشتم و اینطور هم نیست که یکی رو گذاشته باشم زیر سرم و برای خودم خوش باشم و از روی شکم حرف بزنم… هر آن امکان داره یکی از من بهترش بیاد و ببرتش… همونطور که دو سه ماه پیش همکار دوست پسرم به شدت براش دام پهن کرده بود … و اگه می رفت نه به زمین و زمان بد وبزراه می گفتم … نه به دوست پسرم و نه به دختره… مقصر خودم بودم و الان هم خوشحالم که دختره پیداش شد و یه تکونی به من داد چون اینطوری هدفهای بیشتری رو تو زندگی ام تعریف کردم….
کاظمی گفت:
ویدا حالا جوات نمیتونه راهی که رفته رو برگرده تو دیگه کارش رو توجیه نکن!
EhSAN گفت:
مغلطه ها به طرز عجیبی زیادست در کامنتهای وبلاگ نسوان!
بينام گفت:
مگه خارج از ايران موقع طلاق اموال بين دو نفر تقسيم نميشه؟قانونش همينه ديگه.نه؟
شیما گفت:
و وکیل هم لازم نیست تا بتونه بچشو ببینه مگر اینکه طرف روانی و خطرناک باشه و حق دیدار رو ازش گرفته باشند
بينام گفت:
اگه يه نفر قبل طلاق اموالشو به نام يه نفر ديگه بزنه چه طوري اموال تقسيم ميشه؟
ا.م.ی.د گفت:
@ بینام
انتقال اموال به نام شخص دیگری سود ندارد برای آنکه زوج/ زوجه میتواند ادعا بکند که این نقل و انتقال اموال کاملا به صورت صوری (دروغی ) بوده است. دادگاه حق بررسی این ادعا را دارد و شخص باید به دادگاه ثابت کند که این معامله یک معامله واقعی بوده است . برای مثال به ازای ارزش کالا (خانه – ماشین و غیره ) حقیقتاً پول به حساب طرف واریز شده و مشخص باشد که این پول اگر واریز شده به چه مصرفی رسیده است. اگر شخص قادر به اثبات بر حق بودن معامله نباشد آنوقت دادگاه حق دارد که رای بر باطل بودن آن معامله (بر گشت زدن معامله) زده و تمام هزینه های برگشت معامله و خرج دادگاه بر دست فرد بازنده می ماند.
متاسفانه در قبال بی توجی مردان به امور خانواده وفشارهای گروههای فمینیستی در دادگاههای خانواده در چند دهه اخیر دادگاههای خانواده و اموری نظیر مهریه تبدیل به سلاخ خانه مردان جوان و ازدواج کرده شده. بهترین توصیه من به شما این است که اگر نمی خواهی تمام زندگی مادی و بچه هایت را از دست بدهی . اول خوب به عواقب طلاق فکر بکن. اگر حتماً تصمیم به انجام آن داری :
1- سر کار نرو و خانه نشین بشو. وقتی درآمد داری یعنی میتوانی خرج زنت را هم بدهی.
2- از بچه ها نگهداری بکن که فردا از جهت این که از بچه ات نگهداری نکردی و سر کار میزفتی بچه ات را ازت نگیرند.
3- تحت هیچ عنوان خانه را ترک نکن و جای دیگری نرو چون به این صورت گرفتن خانه از دست شما خیلی راحتتر است.
شما به عنوان یک مرد وظیفه داری که این مسائل را به گوش مردان دیگر برسانی و به ایشان اجازه ندهی که با چشم و گوش بسته به سلاخ خانه دادگاههای خانواده که بشدت تحت تاثیر سیاستهای فمینیستی در غرب هستند سر و کارشان بیافتد.
توصیه من این است که با چند سازمان خیریه که از حقوق مدنی مردان دفاع میکنند ( متاسفانه تعداد ایشان زیاد نیست بر عکس سازمانهای زنان) تماس بگیری و ایشان یک سری اصول کلی را به شما خواهند گفت….,,
negar گفت:
جون مادرت به من هم بگو اون ایزوتوب چمیدونم رادیواکتیو رو از کدوم جهنم دره ای میشه پیدا کرد
واسه یه حیوون کثیف می خوام که ۳ ساله زندگیمو جهنم کرده
اجرت با امام نقی
امید 5 گفت:
چیزی که براتون نوشتم یک داستان است ولی داستان زندگی من نیست درست است که من خیلی جیمز باند بازی در زندگی در آوردهام ولی خوب دیگه نه تا این حد!!!
ولی خیلی از مرد های ایرانی و خارجی را دیدم که عملا به میزان زیاد با مشکلاتی که اون بالا گفتم روزانه دست و پنجه نرم میکنند.مواردی که در بالای قصه برایتان گفتم ، مواردی است که واقعاً افرادی دست به انجام انها زده اند.مقصود از نوشتن داستان بالا این بود که خواننده در مقام تصمیم گیری قرار بگیرد و مجبور به انتخاب بشود. مقصود در این است که خواننده تصمیم بگیرد که میخواهد هار باشد و یا بخشنده؟ مقصود در این است که فکر نکن با هار بودن چیزی بدست می آوری ، شاید که سرنوشت بدتری در انتظارت است.از قدیم گفتن دست بالای دست زیاده. در فرهنگ والای ایرانی همواره افراد چه مرد و چه زن تشویق به خود داری و بخشندگی و مراوات شده اند. این مسئله نه تنها در فرهنگ ایرانی بلکه در تمام فرهنگهای با ارزش دنیا تاکید شده است. حیف نیست که ما این فرهنگ غنی و صلح دوست را بخاطر حرف چند ادم افراطی و فمینیست به دور انداخته و خود سردمدار افراط و خشونت گرائی شویم؟
»
@ هلیا
در مورد مهریه هم پرسیده بودی و دلیل به اجرا گذاشتن. همانطور که گفتم این فقط یک داستان است ولی خوب تعداد مردان زیادی در ایران به زندان افتاده اند به دلیل اینکه زنهای ایشان به ایشان قول داده بودند که هیچوقت مهریه را به اجرا نمی گذارند. متاسفانه حماقت این مردها در این بوده است که هیچ مدرک قاطعی ندارند که نشان بدهند همچین قولی به ایشان داده شده بود. ولی لزوماً نداشتن مدرک در دروغگوئی زن دلیل بر انجام نیافتادن قول دروغ نیست.
خانم محترم فکر نکن که با جدا شدن از شوهر سابقتت هیچ شوالیه سفید پوشی با اسب سفید منتظر تو است. دلت را به این خیالها خوش نکن. اگر این طور که خودت اینجا میگی به نظرم میاد که مشگل خاصی با شوهرت نداری. پاش بمون و فکر جدا شدن نکن.
@ به بینام
بینام عزیز قانون تقسیم اموال به صورت مساوی در حالی قابل اجرا است که زوج و زوجه در یک شرایط یکسان باشند. اگر مثلاً بچه ها به مادر برسند انوقت دادگاه مثلا به خاطر اینکه بچه ها احتیاج دارند که در همان خانه فامیلی زندگی کنند و جا بجا نشوند آنوقت خانه را به زن میدهد (اگر مسئولیت نگهداری از بچه به مادر داده شود که معمولا به این صورت است ) در ضمن خوب مثلا بچه ها ماشین لازم دارند که به مدرسه برن بعد ماشین هم به مادر بچه ها میرسد. بعد هم بچه ها به خرجی ماهانه احتیاج دارند و مادر بچه ها به خاطر نگهداری از بچه (یا بچه ها ) قادر به کار کردن نیست. آنوقت حقوق مرد هم به مادر بچه میرسد. خلاصه بچه میشود یگ گاو شیرده برای زن در سیستم فمینیستی غربی .
@ شیما
هزارن پدر در غرب از دیدن بچه هایشان محروم شدند به خاطر این که قادر به دفاع از خود در سیستم دادگاهی غرب نیستند. هر پدری قادر نیست که فرمهای فوق العاده مشگل دادگاه را برای خود پر کند و پرونده های دادگاه را با ترتیب خاصی که دادگاه میخواهد تنظیم بکند و در صحن دادگاه زبان این را داشته باشد که از خود دفاع کند. این پدران پس از مدتی تمام ارتباط خود را با فرزندان خودشان از دست میدهند.
شما لازم نیست که دیوانه باشی که از دیدن بچه های خود باز داشته شوی ،مسئله خیلی از این میتواند ساده تر باشد. توصیه میکنم که به وبسایت گروهائی که در غرب از حق مردان و پدران در رابطه با نگهداری فرزندان خود دفاع میکنند بروید و کمی اطلاعات کسب بکنید.
پژمان سرلك گفت:
من در صحبت ها درگير نميشوم بيشتر از خواندن كامنت ها لذت ميبرم و به غير از سامانتا و برگيتا از بقيه نويسندگان خوشم نمي آيد.خواننده نميه خاموشم و هميشه از نوشته هاي خوب و حقوقي اميد آموختم و مطمئن بودم او دم به تله نميدهد . ايشون فكر كنم حقوقدان باشه.
براتون آرزوي موفقيت دارم اميد5
EhSAN گفت:
ای امید 5 ما همون اول فهمیده بودیم و گفتیم بس است مغلطه کاری بین مفهوم کلمه هار…واقعا فک میکنی انقدر خواننده های اینجا خنگ تشریف دارن ..یا خودتو زدی به خنگی یا اینکه واقعا اینطوری فکر میکنی .بس است امید 5 بس است ماموریت رو رها کن بده به شهاب3!
arian گفت:
آقا امید من همیشه نوشته های شما رو میخونم و برای شما احترام زیادی قائلم. این طور که معلومه آدم باسوادی هستین ومعلومات و هوش زیادی دارین,فقط اگه این داستان ضحت داشته باشه شاید مثل خیلی از ما شرایط رو تشخیص ندادین.الان به عنوان ناظر بیرونی خودمو میزارم جای شما بودم برگردوندن همون خانواده قبلی رو با شرایط ایده آل هدف قرار میدادم,چون درهر حال بچه به پدر ومادر نیاز داره در کنار هم.
جیگولی پیگولی گفت:
لولیتا خانومِ هارِ صاحب کس، اگه خواستی کس بگی برو از ویدا جوووووووونِ مشتعل الکسّ یاد بگیر که چه جوری باید کس بگی.
این چرندیات هیچ شباهتی به کس شعر نداشت، بیشتر شبیه کس نغز بود.
خودت که قدرِ کستو نمیدونی، یه عکس تمام قد از پشت، یکی از جلو و دوتا از پهلو بگیر ببر بده آژانسِ سر کوچه تا آدم کس پسند بیاره، معرفی کنه،
کس که علفِ خرس نیست به هر کسی بدیش،به شرطِ چاقو هم نیست، حرمت داره، نشانه زنان آزاده است. زنان آزاده بر عکسِ گله گشادی آزادیشون کس تنگ دارند و زنانی که در تنگی و خفقان هستند کس گشاد دارند.
پس نتیجه میگیریم که کس و آزادی نسبت معکوس دارند، یعنی هر چی آزادی بیشتر باشه کس تنگترِ و هرچی کس گشاد تر باشهِ آزادی کمتر،
حیف که ویدا جووووووووون خیلی گرفتاره وگر نه ازش ملتمسانه میخواستم تا یکم بیشتر کس بگه،
خوب به عنوان جریمه این کس نغزی که نوشتی تا فردا صد بار بنویس -کسی کسی را کس نکرد(اولی به ضّم ک بعدیا به فتح ک)کسی باید که کس را کس کند(اولی با فتح دومی به ضّم و سومی به فتح)
جـوات یساری گفت:
آقا باحال مينويسيآ ،من ميگم شمام امشب شام بمون ،ويدا جون و چند نفر ديگه نذری داشتن ، مام يِ «كسپلو ماهی» رِ ديف كرديم ،مايل باشی دور هم بشينيم بزنيم به تنو بدنمون ميگن غذای نذري حاجت هم ميده ، . . . 😉
رضا گفت:
ای بابا حالا یک داهاتی یه چیزی گفته. شما تعمیم نده به همه مردها. ما هم شما رو نماینده همه زنها نمیدونیم. کلی مرد اون بیرون هست که اتفاقا خوشش میاد که زنش رو مستقل و توانا ببینه.
کلی زن هم هست که همراه مردشه نه وابسته بهش. کلی آدم هم هست که تنهایی راحتتره و جنس مخالف رو فقط برای سکس میخواد حوصله تیم درست کردن هم نداره.
چه اشکالی داره برای همه این عقیده ها هم عقیده به اندازه کافی هست. تنها جمله نادرست اینه که بگیم فلانی بده. حالا چون همجنس بازه چون سکس منحصر رو دوست داره یا نداره. شما به دیگران نگو بد هستند و ما هم میدانیم که کار شما هیچ اشکالی نداره هار هم نیستید فقط جور دیگه فکر میکنید که خیلی عالیه.
sara گفت:
++++++++
ویدا گفت:
++++++++++++
کاشکی همه مثل شما فکر می کردن که می شه جور دیگه ای هم فکر کرد و زندگی کرد… ولی مشکل همین جاست که برای حیلی ها هنوز سخت هست این رو قبول کنن و کاری به کار دیگران نداشته باشن!
گلشید گفت:
عالی بود
prince گفت:
اولا، یه چیزی رو اول کار بگم؛
ماشاا…! هزار ماشا ا…چه خبره…؟
ان پست اخیر اسکارلت را من هم خواندم.
اما، کامنتهایش رو چند بار خوندم، تا خوب، جا بیافته!
«…این نوشته مبتذل و بی ارزش…بسیار سطحی و کوچه بازاری … بدون هیچ تاثیری بر روندهای جاری!…بدون نشانه ای از اعتراض به وضعیتی!! … بدون هیچگاه خواستگاهی!!!…یک نوشته سطحی… یک حرکت بی ارزش…»
خلاصه اقا زاده، یک کلام میخواستن بفرماین که نوشته، با توجه به ذائقه حساس و مشعشع برخی، مُفت نمیارزه. که بی پایه، مبتذل، چیپ!، بی اثر و …. دیگه هست.همچین که اصلا به تخم برخی هم نیست.(فقط میمونه جلز و ولز برخی که لاید مادرزادی است!)
اخر سرش هم این رو اضاف کرده اند که «لطفا ارزش کار دیگران رو با توهمات خودتون کم نکنید.»
نتیجه ؛
خداییش اون «لطفا» جیگر من یکی رو اساسا کباب کرد!
در ضمن نویسنده ان پُست، علاوه براینکه چرت مینویسه، «متوهم» هم هست .
ماشاا…! هزار ماشا ا…!
self esteem که نیست! علم خیمه امام حسینه،
همچین هم از برای هم تعریف و تایید میکنند.(«از قیاسش خنده آمد خلق را کو چو خود پنداشت…»)
خلاصه!… اینم از اقای تکنوکرات واقعگرایمان!
حالا چرا نویسنده این پست باید اینقدر فحش خورش مَلَس باشه؟
لابد چونکه ؛
«میخواستی مطلبی رو بگی اما یک چیز دیگه رو گفتی که اصلا ارزش پرداختن نداشته ؛ یعنی نفهمیدی چطوری بگی…» یا مثلا «شرمندگی با وقاحت متفاوت هستند»
سرکار حضرات ارش و رهگذر،
من هم قبول داشتم و دارم که قیاس و استنتاج بکار رفته، باندازه ای که می باید خوب پخته یا کامل و متقن نبود.که اصلا استنتاج نبود.که یک چیز درست را می خواست بگه اما دلیلی بی ربط را از برای توجیه علیتی اش اورد.
که نویسنده پست، یک حقیقتی را میخواست بیان کند اما زیاده احساسِ مرد ستیزی اش(؟) غلیظ بود و درنتیجه درست ندید-یا نخواست ببینه- که چه را علت و چه را معلول فرض کرده و غلط هم فرض کرده…
اما، اینکه
«باید حواسمون جمع باشه که دیگه از این کلاهها سرمون نره» و مثلا،
«نباید اجازه بدیم یک نوشته سطحی و یا یک حرکت بی ارزش رو جای تابو شکنی به ما قالب کنن»،
ایا واقعا توجیه گرِ ان مُسندهایی که در جملات مذکور به مسند الیه نسبت داده اید، میشود را، من قبول ندارم.
گیرم که بدترین فرضها هم قبول، و مثلا یک زن بقول شما «فمینیست ایرانی»، من باب خشم و احساس غلیظی هم که داشته، یک موضوع بی ربطی را صرفا برای متهم کردن و محکوم کردنِ یک سری از مفاخرِ! قشرِ مذکر، بهانه کرده و ری را به روم چسبانده و …کرده ان چه را که به زیبایی! وصف نمودید!
انگاه،
ایا واقعا این ان کامنتهای پرخاشگرانه و عصبیت همراهشان رو توجیه میکنه؟
جدا؟ تا چه حد؟
(توجه داشته باشیدکه طرفتان از اراذل و اوباش سایبری مقیم ، نیستند که جز با گل کردن اب، به ارگاسم نمیرسند)
تازه خِرِ اسپانسرش رو هم ول نمیکنید که » شما بیش از 50% مسئولی (حداقل 50% + یک سهام مدیریتی).»
ایا این لحن تند بکار رفته، می تونه ربطی به پستهای قبلی جنجالی نویسنده داشته باشه؟
این همه عصبیت و پرخاشگری رادرین اندرونی برای یکی از نویسنده ها، حداقل به نظر من ، زیادی غیرمنصفانه است.
جـوات یساری گفت:
😡 اعتراض . ..اعتراض 😡 …. دكتر من اعتراض دارم
شازده خارج از موضوع داره صحبت ميكنه كامنت ايشون مربوط به پست قبليه ، من يادمه قبلا كامنت نوشتم»: اومدي عربده كشي راه انداختي كه اين حرفت مربوط به پست قبل بود ميتونستي همونجا بنويسي و من ميخوندم »
يَك شازده ايی من از تو بسازم چهل سوتون چهل پنجره
حالا ميگي نَ نيگا كن ميفرستمت بري ور دست آق ممدلي شاه و مضفرالدين شاه قاجار ،وَرِ دِل شاه باباي شهيدتون آميز ناصرالدين شاه تون بِ توني
prince گفت:
کبدت را بخورم من، ای جوجه سوخاری!
آرش گفت:
پرینس جان ؛
نویسنده پست کدام حقیقت رو میخواست بیان کنه؟
این که زنها باید به کس خود افتخار کنند؟
این که باید به راحتی در خیابان داد زد : کیر؟
این که…
این که….
این که……
….
کدام حقیقت؟
در ضمن من نظرم رو گفتم؛ عصبی هم نبودم.
prince گفت:
ok
Parvaaz گفت:
راست میگه آرش، خیلی عصبی شدی. حرفات دیگه کمتر منطقی است.
prince گفت:
احتمالش بعید نیست.
-- گفت:
چیکارت کنم که هم خوب مینویسی و هم درست نوشتی و حقیقت .
کسری گفت:
یه چیزی بگم: تو خیلی گه خوردی که رفتی با پسری که ازش خوشت نمیومد رابطه داشتی! که بعد اومدی اینجا غر و لند میکنی
ولی حالا به دور از شوخی هار بودنم چیز باحالیه ها
prince گفت:
دوما؛
«بنظرم در اواسط لق میزد … با بقیه متن جور در نمیآید اگر میخواهی خودت باشی پس خودت باش … از نظر ساختار داستانی باید فکری به حال این لقی کرد.»
لولیتا درین میان چرت نگفته.
شایدهم باید به گیرنده هاتون یک تکونی بدید.
بگذار یک مثال بزنم؛
مثلا از دنیای سیاست، مثلا از این تضاد و برخورد لجبازانه ایران با باالصطلاح هژمونی امریکا،
ج.ا. معتقد هست که قبل از انقلاب، شاه عین طوطی ازین زهنمودهای خبیثانه غرب ، پیروی میکردو
حالا هم که تقریبا، میمون وار، قریب به اتفاق ارزشها و حرکتها و مواضع غربیها با دهن کجی و مخالفت و لجبازی ایرانیها روبه رو میشه.
فقط حکومت شاه -طوطی مقلد- از غرب متاثر نمیشد.بلکه ج.ا. هم با این استراتژی! خودش -میمون وار خلاف ِ جریان ، حرکت کردن- عملا باندازه حکومت شاه وبلکه بیشتر از ان، در تصمیمگیری و اولویت بندی منافع ملی ،متاثر از سیاستهای غرب هست.
حالا برسیم به داستان خودمان و لولیتا و ان مزتیکه فرنگ رفته مسن؛
ان مردک ، لیلیت و هر زن عاصی دیگری را «هار» و «بد» قلمداد و محکوم میکنه.
بر خلاف نظرِ شیما؛
(«ترسی هم از این ندارم که بگن هاره, هم هار خوبه هم دیوونه ، بهتر از زمین بودنه»)
نه لزوما باید به تلقی سنتی از نقش زن گردن نهاد ونه طبق گفته ان اقا نقش بره «هار» و «بده» گله را بازی کرد.
شیما؛ اینکه گفتید درست اما بهتر از زمین بودن و هار یا دیوانه بودن، اینه که خودت باشی.
که زندگی خودت را با اکنده شدن از نفرت دایی حمید ها و اقمارشان تلف نکنی.
به جهنم انچه میکنند که قرنها است که خود را میفرسایند.
شما ازادید.حق انتخاب دارید اما عواقب ان انتخاب هم را به همراه خواهید برد.
زندگی شما در پیروی از الگوی کلاسیک زنانه یا مخالفت با ان، نباید خلاصه شود.
زندگی چیز با ارزشتری است که له یا بر له کسی تلف بشود.
زندگی درین دنیا-تا اطلاع ثانوی!-فقط یکبار هست.
شما انتخابها و زندگی خودتان را بکنید، اگر زمانی مطابق انتظارات «دایی حمید» درامد که خوشا به سعادت ایشان.اگر هم گاهی بر خلاف تصور رایج درامد که بدا به کم سعادتی ایشان.
زندگی شما- والته نتیجه انتخابهایتان -متعلق به خود شماست..
«من نمی خواستم هار باشم. می خواستم خودم باشم»
قشنگترین جمله ای که این اواخر شنیده ام،
ازادی و زندگی ات مبارک لولیتا.
prince گفت:
سومی را نوشتن، فی الحال وقتش را ندارم، فلذا بعدا.
B Pioneer گفت:
فیلمی کوتاه٬ جسورانه و تأمل انگیز درباره ی عشق، تنهایی و نیمه ی گمشده.
جـوات یساری گفت:
بَ هَ . . . بِ جان دُكی محالِ بزارم شام نخوردِ پاتو از چارچوب دَر اونوَرتَر بِزاری
نادر گفت:
من هنوز دوس دارم کیرم رو به دخترا نشون بدم. یه بار به مادر زنم نشون دادم. مشکلی داره؟
کاپیتان بابک گفت:
از نظر من مشکلی نداره. البته نظر مادرزن بیچارۀ شمارا هم بد نیست بپرسیم
مسعود جمشیدی گفت:
اگر بنا به موج سواریه که همه نزده میرقصن من که میگم هر جور بگیری از یه جا دیگه در میره حکایت آدم همینه:نق و نق ونق………
جـوات یساری گفت:
+++
دقيقاً . . . هركاری بكنه بالاخره از يه طرف زرتش قمصور ميشه
خيلي نباس مطلبو جدي گرفت
زندگي رو ميگما …
ن ا ر س ی س گفت:
زنانی که با گرگها می دوند
جـوات یساری گفت:
ويولتا اسكارلت لوليتا ميدوني چرا براي هر نوشته مجبوري كلي توضيح بدي ؟
يكي از دلايلش خيلي راحت بگم اينه كه دروغگو هستي (( چيزي كه قبلن خيلي بهتون گفتم))
دروغ ميگيد …. خاطره تعريف نميكني .. دروغ سر هم ميكني … شما از مرد نفرت داري يا اينكه گويا رسالت داري توليد تنفر داشته باشي و براي اون منظوري كه داري مدام داستان هاي دروغين سرهم ميكني و براي توجيه هر دروغ به دروغ ديگر متوسل ميشي و دروغ … پشت دروغ رديف ميشه ….
* * *
سيد ابوذر گفت:
يا الله
يا الله
و شما در كفر و ضلالت خود غرق ميشوي ،آنانكه علم انسان را به علم خدا برتري ميدهند همين است پايان كارشان. تو اگر مومن بودي اگر شوهرت مومن بود اگر خدا را در همه حال ناظر بر اعمالتان ميديدي اگر حتي مجامعت و زفاف را هم براي خدا ميدي اينجوري نميشدي. مرد مومن حتي بهتر آن كار را انجام ميدهد چونكه ماها كتاب حليه المتقين داريم و نيازي به آموزهاي سكس نداريم .
امام جعفر صادق عليه سلام بهترين آموزش هاي سكس را به ما داده كه در كاماسوترا و هيچ سكسوتراپي بلد نيست . تو آن حلية المتقين را بخوان ببين اسلام حتي براي زفاف ما و براي مجامعت ما هم بهترين و به روز ترين دستورات را دارد.
پيغمبر خدا كه سلامه خوده خدا بر او باد ميگويد : نماز و زنان نور چشم من ميباشند.
اين يعني چه؟
يعني اينكه مجامعت نيز مثل آن نماز عبادت است آدم را به علي عليين ميرساند. يعني اينكه زن در حجاب مروراريد در صدف است . تو اگر حجاب داشتي مرد كنكاو ميشود ببيند اونطرف چادر چه خبر است تحريك ميشود به خدا ميرسد و تو را عزيز ميدارد اما اگر گشاد گشاد بشيني سيگار بكشي مرده ميگه نه نه اين بده اين هرزه ديگه از تو خوشش نمياد ميگه فقط اون كار زشت را باهاش بكنم و پس خدا را در نظر بگير نمازت را بخوان توبه كن چادر سرت كن و به الگوي مناسب براي جامعه و حتي جهان تبديل بشود.
کاپیتان بابک گفت:
🙂 🙂
sara گفت:
this was the shittiest post on this weblog, wer the fuck are u vol?
bia ke ridan be webloget.
luna گفت:
اول به تو:
به نظرم تو اون زمان که تو رخت خواب بغلش کردی و گفتی بی اون دیوونه میشی «هار» شدی! من خودم ۱ دوست پسر داشتم که در سال اول دوستی بارها از من خواست بهش بگم عاشقشم! بهش گفتم نمیتونم، من دوسش دارم اما هنوز عشق رو مطمئن نیستم! و این رو زمانی بهش میگم که از خودم مطمئن بشم، اینجوری بود که بهانه برای خیانت پیدا کرد! اما من اصولم رو زیر پا نگذاشتم! اگر تو واقعن اون رو فقط واسه سکس میخواستی باید میفهمید! نه اینکه از تو متنفر بشه! پس تو یه جای کارت اشتباه بوده!
دوم به سایر دوستان
باور کنید این وجود داره، خیلی از مردها خیلی زود میخوان که بهشون نیاز داشته باشی، میخوان که تو فقط مال اونها باشی و اونها برای همه! ایران اینجا همه جای دنیا آدمهای مختلف پیدا میشن، هم مردهایی دیده میشوند که از روز اول بهت کنه میشن، هم مردهایی که دوست داران آزاد باشن! این شما ، این ما هستیم که کدوم گروه رو انتخاب میکنیم، ما مشخص میکنیم که چی میخواهیم.
بیکار گفت:
این نامردی هست باید شما یه پولی هم به اون مرد میدادید
به هر حال شما از اون استفاده جنسی میکردید
باید دستمزدش و میدادی
محمد گفت:
بيكار جان پول ديگه براي چي؟ مكان كه از لوليتا بوده شامشم كه همونجا خورده مشروبم كه بهش داده كوفت كرده بعد از سكسم آويزونه پسره نشده نگفته حالا كه باهام سكس كردي بايد منو بگيري مگه يك مرد ديگه چي مي خواد
اتفاقا به لوليتا بايد گفت دمت گرم
علی گفت:
عالی نوشتی.مطمئنم واقعیت محضه.نشونش هم این که به جوات یساری و خخیلی ازآقایون دیگه برخورده.غیرت ایرانیشون هم به جوش اومده.برای همین نمی خوان باور کنن.خلاصه که آب در سوراخ مورچگان ریختی.
VAHID گفت:
فقط میتونم بگو لولی جان دمت گرم با این نوشته قشنگت. هرچند زن نیستم و حال کردم و روحم تازه شد.واقعا موفق باشی و سلامت.وحید.
ليلی گفت:
کلاً خوشم نميآد وقتی آدمها سعی ميکنن چيزی رو که هستن يا دوست دارن باشن يا داشته باشن( مثل آقای قصه شما!) تو پاچه ديگران فرو کنن.
و به عنوان گونه درست و دست اول ارايه بدن، ميخواد زن صبور ، مليح و نجيب باشه ميخواد زن مرد ستيز باشه ميخواد زن هار باشه.
Parvaaz گفت:
میدونی چیه لولیتا، تو اصلا نیاز به اون مرد و هیچ مردی نداری. مرد چونه مثلثی و کلّه مربعی هم نداره. شما هار نیستی فقط یه کم آنارشیست هستی که تحملش برای بعضیها ساخته. تو این دنیا که همه بازیگرند و فکر میکنند که تو هم لابد بازیگری، باید هم زخم بر داری. هار اون کسیه که از رانت استفاده میکنه. هار اون کسیه که از دین سؤ استفاده میکنه که تو زخم بر داری. ذهن تحلیلگر، خلاق و آینده بین تو میفهمه، قاطی میکنه و جفتک میپرونه. این با هاری فرق داره.
بد نیست گاهی اوقات یک جنس متفاوت! آدمو به شام دعوت کنه. یا نیم ساعت پشت تلفن بشه باهاش حرف زد یا حتا باهاش سکس داشت، اما نیاز به این چیزا دائمی نخواهد بود برای تو. چون تو از کلیشه هم بدت میاد، از روتین و از تکرار، و این درد بزرگی است.
prince گفت:
+++
Parvaaz گفت:
راستی اینو یادم رفت اضافه کنم زنهای هار جون میدند واسه همکار بودن. پر تلاش و دل به کار میدند معمولا. شاید چونکه کارشون هار نگهشون میداره. اما بهترین تجربههای کاری من، و پیشرفت پروژه، مربوط به زمانی میشه که یک زن هار به من کمک میکنه. زن هار خارجی و ایرانی هم نداره هر دو شون مثل چی کار میکنند. بر خلاف مردای خارجی که میگن این آسیایی چرا به ما دستور میده، زنای اینا خیلی خوب و با دقت گوش میکنند، انجام میدند و به موقع بهت تحویل میدند کار رو. همین امروز من خسته شده بودم از کار، اون ولش نمیکرد. رفته از پرسنل قسمت دیگه اطلاعات جم کرده آمده به من گزارش میده. گفته باشم از حجّت الاسلام پرواز به شما نصیحت که به استخدام در آورید زنان هار را تا رستگار شوید.
Niki گفت:
خواهر شوهر سابقم زنگ ميزد به شوهر سابقم در مورد هاري من سخنراني ميكرد ميگفت زن تو هار هست كه زود ازدواج كرده 26 سالگي معتقد بود دخترهاي بالاي 30سال خانواده اشون چون هار نيستن شوهر نكردن خوشحالم كه زنهاي هار ديگري هم وجود دارن.
سخنگوی حق گفت:
«آهنگ های اسپانیایی همیشه آدمو به وجد میارن. میخوام بدونم، اصلا میشه کسی این آهنگ رو بشنوه و ناخودآگاه تکون نخوره و میخکوب بشینه سر جاش؟ »
«هم اتاقیم مریضه تب داره حالش بده کمکش میکنم همش خجالت میکشه! اخه خیلی اذیت میکرد واسه همینم وقتی افتاده هیشکی طرفش نمیره منکه کمکش میکنم براش جوشوندنی درست میکنم قرصاشو میدم دستمال خیس میکنم میزارم رو سرش شرمنده میشه!!!!!دیگه طاقت نیاورد بغلم کرد کلی گریه کرد! همش میگه من میمیرم دیگه!یه لحظه فکر کردم شاید تبش خیلی بالا رفته دیوونه شده انقد محکم فشارم میداد!»
:————————————————–
دیوث خار جنده ی ننه کسده
باز با اون زنکیه ی بدبخت آویزون ریختی رو هم
گدایی ات رو کرد و طبق متن ای که توی وبلاگ نسوان ات نوشتی، اومد باهات خوابید و بعد بهت گفت بهت محتاجه و فقط مال توئه و بی تو میمیره!!!!!!!!!!!1
الحق که هم شان هم اید
هر دو هوسران و بیشرف و حقه باز و خیانت کار
لعنتی های عوضی دیوث
چیه زنیکه ی دیوث خودش رو زده به مریضی که دلت به حالش بسوزه
اینقدر فشارت داد که به رقص اسپانیایی رو آوردی و آبت دراومد بدبخت لاشی
متنفررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم از هردوتون
الحق که کثافت اید و هم شان هم
ریاکار و دروغگو و پلید و هرزه
prince گفت:
حیفففففففففففففففففففففففففففففففففف.
حیفِ بایت و بیت.
سخنگوی حق گفت:
“آهنگ های اسپانیایی همیشه آدمو به وجد میارن. میخوام بدونم، اصلا میشه کسی این آهنگ رو بشنوه و ناخودآگاه تکون نخوره و میخکوب بشینه سر جاش؟ ”
“هم اتاقیم مریضه تب داره حالش بده کمکش میکنم همش خجالت میکشه! اخه خیلی اذیت میکرد واسه همینم وقتی افتاده هیشکی طرفش نمیره منکه کمکش میکنم براش جوشوندنی درست میکنم قرصاشو میدم دستمال خیس میکنم میزارم رو سرش شرمنده میشه!!!!!دیگه طاقت نیاورد بغلم کرد کلی گریه کرد! همش میگه من میمیرم دیگه!یه لحظه فکر کردم شاید تبش خیلی بالا رفته دیوونه شده انقد محکم فشارم میداد!”
:————————————————–
دیوث خار جنده ی ننه کسده
باز با اون زنکیه ی بدبخت آویزون ریختی رو هم
گدایی ات رو کرد و طبق متن ای که توی وبلاگ نسوان ات نوشتی، اومد باهات خوابید و بعد بهت گفت بهت محتاجه و فقط مال توئه و بی تو میمیره!!!!!!!!!!!1
الحق که هم شان هم اید
هر دو هوسران و بیشرف و حقه باز و خیانت کار
لعنتی های عوضی دیوث
چیه زنیکه ی دیوث خودش رو زده به مریضی که دلت به حالش بسوزه
اینقدر فشارت داد که به رقص اسپانیایی رو آوردی و آبت دراومد بدبخت لاشی
متنفررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم از هردوتون
الحق که کثافت اید و هم شان هم
ریاکار و دروغگو و پلید و هرزه
وبلاگ بارباپاپا گفت:
این مشکلات برای همه ما پیش میاد
ربطی به زن و مرد بودن نداره
به شخصیت و احساس آدم و درک نکردن دیگران ربط داره
منم خیلی مواقع محکوم شدم به وحشی بودن یا ناسازگار بودن یا عوضی بازی در آوردن یا بی سیاست بودن یا پخمه بودن بی عرضه بودن و هزار تا چیز دیگه.چرا اینجوری بوده؟چون من یه چیزایی برام مهمه که برای دیگران مهم نیست و یه چیزایی برای دیگران مهمه که برای من مسخره س.
من خوشحالم که اینجوری زندگی کردم هرچند بعضی وقتا از طرف جامعه اذیت شدم و میشم و خواهم شد اما تا جایی بتونم همینجوری خواهم بود و اینو دوست دارم حالا بقیه هر فکری بکنن و هر لیبلی بزنن تو ماهیت من تاثیری نداره و به خودشون ربط داره.
سخت نگیر
وحید گفت:
نوشته لولی خوب بود جز اینکه اقای احمدی مگر ندونست دایی احمد خود تحصیلیده اروپاست تا وضوحن به او یاداور نکنه خارج زنهاچنین و چنان…اما عمدتن رویکرد اینجا طوریکه من نسبتن تازه وارد فهمید برطرف کردن رسوم وباورهای غلط و خرافی خصوصن در مسائل جنسی ست..مبارکست ولی گر اینطور به نظرم هنوز نویسنده ها تا حدودی خود حمایت ی میکنند و انطور که باید محکم و موثر ننویسن…شایدم درست همین روش ذره ذره ست..به هر روی ندونم چرا بعض ی زیر نوشتها بنظرم غریب ست؟ عزیزی مثلن نوشته را نقد ادب ی منطق ی کرده ان دیگر گفته این دروغ ست چنین اتفاق نیفتاده ..یا روانشناخت کرده گفته لولی عقده جنس ی داره…والبته ان جناب قلوه شکر که پیوست به اموزه های جعفر صادق داده وان یکی که دیگه ول ش کن…من اینجا هرچند مهم نیست ولی صدد نت دشمن تراش نیست م..خلاصه نسوان به نظر من که هم مرد م وهم داخله ایران زندگیم نوشته ت خوب بود و نگرش حاکم براون عمده درسته..بلکه عملن ما مردای ایران ی تحمل دیدن زن قوی نداریم حتی اگه مثل چانه مثلث خودمون هم همچین مرد نباشیم….به عبارت ی شعور جنس ی نداریم…گاهی زنها نیز خود مقصرن از باب نادانی یا به هر روی کوتاه ی وچشم پوشی نسبت به جایگاه زن به عنوان نوع انسان…عذر که طولان شد..در ضمن ندونم این زیرنوشت چندم منه ولی چون بالا تر یکی همنام من دراومده یاداورکه من کمتر از 10 بار چیزی نوشتم اینجا و صرفن جهت نقاطیدن از حالا هرچه فرستم شماره بند کنم وطبق حدودی از همین نوشته با وحید 10 شرو و هرجا دل م خواست نوشته بفرستم ادامه دهم……..وحید10
هما گفت:
خیلی زیبا بود ……و منطقی
کلا لولیتای قدیم رفته و جاش یک ادم واقعگرا تر اومده .کسی که حرف های عجیب و غریب ارمانگرایانه نمی زند … و شده یک انسان با دیدی متعادل
وبعد اینکه چقدرنثر این نوشته شبیه نثر ویولتا بود …اینو بخاطر قلم زیبای ویول و روایت ساده و زیبای امروز نمیگم ..منظورم شیوه نگارش و کلامه ..خیلی نثر تون داره شبیه هم میشه
اما راستش من از اون قسمت گیر دادن به رانت خواری دایی و شغل جناب احمدی اش خوشم نیومد … میدونی یکجوریه .. مثل دونفر که دعوا می کنند و اونی که کم زور تره برای عقب نیفتادن ..شروع می کنه فحش دادن ….. اینکه شغل اونا چیه و از کجا پول دار شدن به تو ارتباطی نداره کما اینکه ادامس جویدن و سیگار کشیدن و طرز نشستن و زندگی تو به اونها … . چون تو که در مورد سنجش ارزش ها صحبت نمی کنی که بگی اگه ادامس جویدن زن بده پس رانتخواری اونا هم بده ….. تو داری درمورد کیفیت دیدگاه های مختلف صحبت می کنی …اونا اگر دید نادرستی دارند الزاما بخاطر رانتخواری شون که نیست کما کسی که رانتخوار هم نباشه ممکنه همین دید خان دایی رو داشته باشه
اما در کل خیلی از نوشته ات کیف کردم ….خیلی تاثیرگزار بود …
نسوان گفت:
Homa khaanoom, dastan e tooti o bazargan ro be khater biarid.. bandeh hanooz ham hamoon adame ghabliam, aslan injoor soosool bazia too ghamoose bandeh nist.. shoma dige chera ? 😉
Loulita
prince گفت:
راست میگه.
از قشنگترین نوشته هایی بود که تا حال درینجا خوندم…
جوات جوجو گفت:
ووووي ،قششنگ بود 😳 ؟ خيييلي؟ تورو خدا راست ميگي پيرنس جوون
لايك نميزني عسل!؟!!! ::razz:
prince گفت:
ها چی شد؟ ترکیدی؟پرات ریخت؟
چشمات ور قلمبید؟
اخییییییییی!
هما گفت:
لولیتا خانم عزیز
راستش منظورت رو از اینکه میگی * این سوسول بازی ها در قاموس ما نیست*…. نفهمیدم اما منم میدونم تو همون ادم قبلی هستی… مسلما کسی لولیتای قدیم رو نخورده که یک ادم جدید جاش اومده باشه ..اما از منظر من خواننده بنظر من خیلی پخته تر شدی….. شاید این نظر من اشتباه باشه و تو اصلا تغییری نکردی ..اما میگم من بعنوان کسی که همیشه و از روز اول نوشته هاتو خوندم و باهات بحث کردم وقتی نگاه می کنم می بینم خیلی نظراتت تعدیل و ملموس تر شده که البته این خیلی هم خوبه ..این تغییر کردن بسیار عالیست …چون ما میاییم اینجا که تغییر کنیم و بهتر بشیم …که اگه قرار بود همون ادم اولیه می ماندیم پس فایده ی اینجا و این همه شنیدن و خواندن چیست؟ یادم میاد سالها پیش یکبار ابراهیم حاتمی کیا (کارگردان سینما …وقتی خیلی بهش ایراد میگرفتن که چرا فیلم غیر جنگی میسازی درحالیکه سالها قبل گفتی تا اخر عمر فقط فیلم جنگی میسازم ) حرف زیبایی زد و گفت احمقانه ترین جمله ای که میشناسم اینه…..*حرف مرد یکیه *
چطور میشه همیشه یک حرف زد؟ یک نظر داشت وقتی انسان در مسیر کمال و یا حتی هبوط حرکت می کنه ..مسلم نظرات و حرف های ما عوض میشه و بهتر میشه ..تندروی هامون تعدیل میشه و کند روی ها ..روان و هماهنگ
پس اینکه می گی *هما شما چرا*…. چرا نه عزیزم ؟ اگه یکروزی من اینجا بارها نوشتم لولیتا تو ادم مطلق و سیاه و سفیدی هستی پس امروز که می بینم دیگه از اینجوری نیستی باید بیام و بگم لولیتا چقدر عاقل تر و پخته تر شدی و این از تک تک مطالب و واژه هات پیداست … حداقل این دین رو که بهت دارم
پی نوشت …. البته باید اینم در نظر داشت که روز به روز اینجا مارو بهم شبیه ترخواهد کرد . ما با هر طرز فکری وقتی در مورد مسایل مختلف حرف میزنیم و بحث می کنیم ..ناخوداگاه حرف های خوب رو در هر زمینه ای میگیریم و برمیگزینیم و بمرور زمان در ارزش های انسانی نظراتی هماهنگ پیدا خواهیم کرد …….و راستش در بلند مدت نمی دونم این خوبه یا نه ؟ چون تغییر مسلم خوبه اما شبیه شدن ؟…نمی دونم
ویدا گفت:
هما جان…
تاثیرات وبلاگ نیست که لولیتا آرام و خونسرد شده… این تاثیرات زندگی تو آمریکاست :))
پی نوشت: این فقط یک شوخی در راستای حمایت بی چون و چرا از اوباما بود و از همون کانال که به وایت هاوس وصل هستم این خبر رو برام آوردن.
کاپیتان بابک گفت:
بعنوان فضول رسمی محله و نخود هر آش، حوصله م سر رفته بود گفتم یه چیزی هم من بگم
بانو هما. با اینکه گفتی لولیتای قدیم رفته و…..موافق نبودم. واقع گرایی نسبیه. duh!! چش بسته غیب گفتم. اون چیزی که شما واقع گرایی می بینی، مثلا آقا جوات اسمشو میذاره دیکتاتوری، مرد ستیزی و سانسور و بانو ویدا با کانکشن دائمی وایت هاوسش، 🙂 میگه تاثیرات محیط آمریکا ست
لولیتا هم میاد میگه، نه من عوض نشدم. این وصله ها بما نمی چسبه: واقع گرایی ! 🙂
توضیح بعدی شما ولی بدلم نشست. قبلا هم اینو شاید گفته باشم که شما رو مهربان و خیر اندیش می بینم. دوست داری صلح و صفا بر فرار بشه، اینجا بیاییم، خوش باشیم، از همدیگه چیز یاد بگیریم و بپزیم! (یا پخته بشیم). این خیلی خوبه. بعنوان یه دوست مجازی ، یه هموطن خوب از شما ممنونم
من از اول اینجا نبودم، نمیدونم دیدهای گوناگون ما روی لولیتا اثر گذاشته اند یا نه. اینو خود لولیتا بهتر از هر کس دیگه میدونه. ولی اینو میدونم که همۀ شما دوستان و دشمنان گرامی اندرونی، روی من اثر گذاشتین. یاد گرفتم صبور و مهربانتر باشم. سعی کنم حرف الکی نزنم و کسی را نرنجونم . زود قضاوت نکنم. البته همیشه موفق نیستم، ولی مهم اینه که آدم تلاش کنه خودشو بهتر با دنیای بیرونش وفق بده
کوروش گفت:
حالا صلوات بفرستین
یک کم cool down
jellicoe گفت:
++
my like … minded
رضا گفت:
ضمن عذرخواهی پیشاپیش از خانم نویسنده از اینکه ممکنه کامنتم انحراف از منظور اصلی ایشون باشه ولی فکر کنم زمان مناسبیه که به پدیده یی که در ایران کاملا ناشناخته مونده و حتا ممکنه خنده دار به نظر برسه اشاره کنم .
تجاوز جنسی زن به مرد .
بر خلاف تصور عموم قربانی این مدل تجاوز آسیب روانی بیشتری میبینه از زنی که مورد تجاوز مرد قرار میگیره . توضیح بیشتر رو منوط میبینم به استقبال بقیه دوستان به خصوص خود خانم نویسنده چون باز کردن این مقوله ممکنه تلویحا ایشون رو در مظان اتهام قرار بده که ابدا منظور من این نیست و نمیگم ایشون با این آقا همین رفتار رو کردن ولی این نزدیک ترین فاصله ای بوده که تا حالا از کنار این قضیه رد شدیم و می ارزه حد اقل بهش اشاره بشه
تجاوز جنسی زن به مرد .
نسوان گفت:
dar moredesh benevisid .man ke mard naboodam bedoonam. agar neveshteh shoma dar hade chap shodan bashe dar safhe aval enteshar midim ta baghie doostan ham nazar bedan. mamnoon.
خرزهره گفت:
به گیتی:
بالاتر به خیانت اشاره کردید.
حرفهای شمارو رد نمیکنم.
مفهوم خیانت برای زن و مرد کمی متفاوته. برای مردها بیشتر جنبه فیزیکی و برای زنها بیشتر جنبه روانی داره.
خیانت از موضوعات بسیار مورد علاقه من است. دریه پست مرتبط مشتاقم نظر شما رو بیشتر بدونم.
گیتی گفت:
@ خرزهره…
خیلی هم خوب….باعث افتخار است جناب خرزهره….
اما یک توضیح کوچولو….
می دونید، راستش من خیلی سعی می کنم از این واژه استفاده نکنم ، چون نمی فهمم معنی اش برای انسانی که طول عمر مفیدش حداکثر و خیلی بخوایم خوش بین باشیم 60 یا 70 ساله ، و زنده است که زندگی کنه و تجربه کنه و لمس کنه و بچشه لحظه ها و مفهوم این زندگی رو یعنی چی…
ابراز علاقه ، دوست داشتن دیگری در هر موقعیتی ، حسی که میاد و میره …اینها همه زندگی است….
در قاموس من خیانت یعنی دروغ گفتن…
یا بهتره بگم نگفتن اونچیزی که دیگری حقشه که بدونه، اجازه ی تصمیم گرفتن به دیگری ندادن ….
اون بالا اشاره ام بیشتر به ارزش انسان بود…ارزش خود و ارزش دیگری…
اینکه زیر زندگی دیگران تونل با شاهراه و بزرگراه حفر کنی و بعد ماسک مقدسین رو به چهره بزنی…
همون کاری که آخوندا و مشابهین و متمایلین بهشون انجام میدن…
امیدوارم در همون پست مرتبط که اشاره کردید بشه در موردش بیشتر حرف زد….
جـوات یساری گفت:
«»ابراز علاقه ، دوست داشتن دیگری در هر موقعیتی ، حسی که میاد و میره …اینها همه زندگی است….»»
آخه ما دور از جون شما به اون حد از شعور نرسيديم كه راحت بشه گفت فلاني من نسبت به زن شما حس خاصي دارم و يا عكس قضيه ….مثلا زنم بتونه بهم بگه جوات من نسبت به تقي سبزي فروش يه حس ارادت و علاقه ي خاص دارم .
اينه كه ما آدما مجبور به دروغ و پنهان كاري ميشيم.
اين موردي كه شما گفتي
«زندگی کنه و تجربه کنه و لمس کنه و بچشه لحظه ها و مفهوم این زندگی رو یعنی چی…»
چيزي هست كه شايد … شايد …. شايد … در آينده عامه ي جامعه ايراني بتونه بهش برسه …. چيزي كه اروپا رسيده و هنوز آمريكا نرسيده … و البته اون نقطه بازهم مينو پاراديس يا بهشت موعود نخواهد بود .
بهترين حالت اينه كه به قول ژيژك بعد از اين دنيا دنياي ديگري در كار نباشه ، خوب يا بد به حقمون رسيده يا نرسيده همه چي همينجا تموم بشه بره پي كارش (( چيزي كه حس ميكنم با احتمال 90 درصد وجود داره همين فرضيه هست))
من كه امكان داره برم معتاد بشم تا اين عشق لعنتي از مخم بپره
يا ميرم ترياك ميكشم يا ميرم مسلمون بشم ،يكي از اين دوتا رو شاخه 🙂
پيام اخلاقي : آقا اعتياد كلا چيز بديه آدمو خائن بار مياره ، به هيچي وابسته نشيد نه پول نه زن نه مرد نه بچه نه تربچه فقط ورزش كنيد و موسيقي جوات گوش بديد والسلام و اينا و اونا و بلس و بركاتةُ
جوات گفت:
يهو ذهنم رفت يه طرفي كه تقريبا درباره اون يه نيمچه شبه تحقيقاتي داشتم، من در بين دانشجويان و اين جوجه استادهاي جديد كه به بركت دانشگاهاي نيم بنده تنبوني همشون استاد شدن چندتا دوست و رفيق دارم . نمونه هايي از جوانك هاي در محدوده ي سني 28 تا 35 مجرد كه با خانم هاي متاهل دوستي و رفاقت دارند در سطوح مختلف از نگاه تا … و همچنين دانشجويان . زناني كه با مرداني به مراتب از خود ميان سال تر ازدواج كردند و دوست پسر دارن . نميخوام خودمو توجيه كنما يا … نه به هيچ وجه … اتفاقا اگر متوجه شده باشيد در كنار اون رومنس كه به تنو بدنم افتاده وجدان درد هم گرفتم … منتها اين برام سوال شده بود كه يعني واقعا تنها آدم بد پليد شرير و خائن اين جمه نسبتاً بزرگ منم ؟!
يعني ديگه خائن نداريم…؟!
آقا …. خائن … نبود … خائن يه نفر … نبود ؟!
خيانت كار …!!!
…نه
فقط خومدمم آدم بده فقط منم كه «زیر زندگی دیگران تونل با شاهراه و بزرگراه حفر کردم و بعد ماسک مقدسین رو به چهره زدم…» 😆
گیتی گفت:
🙂 🙂 🙂
نگرفتی چی شد جوات…. استغفرالله !!
من گفتم تو خائنی ؟؟ گفتم چرا این چرا اون ؟؟
بلانسبت شما البته ها !!!
اما دیگه اونقدر گیچ و از خود مطمئن نیستم که وقتی یکی خودش میاد قصه ی خودش رو تعریف می کنه با خلوص ،هزار جور دستک تنبک بهش آویزون کنم و تهمت شیطان صفتی بهش بزنم… می دونی که چی میگم نه ؟؟ 😉
من گفتم این وسط جانماز آب نکش حداقل….به شیوه ی چون به خلوت می رسند آن کار دیگر می کنند و اینا… اینجا که دیگه معلوم نیست کی به کیه ، به خودت دروغ نگو…
که داری جوانمردی می کنی که تا اینجا رفتی اما بقیه اش رو نمیری چون خیلی باحالی مثلا !!
ضمنا، یادت نره آدم ، انسان … زندگی رو تجربه می کنه تا زندگی رو می فهمه، در غیر اینصورت میشه مثل همینایی که شعار پشت شعار میدن بی پشتوانه ، خیال نکن من هم که حرف می زنم گل بی خار هستی و نیستی بودم…
اما نکته اینه… وقتی فهمیدی…دیگه فهمیدی دیگه ، نمیشه خودت رو گول بزنی…
خود من هر کاری کردم ، گفتم ، پای تبعاتش هم ایستادم…. مصلحت اندیشی نکردم ، چون توهین به خودم بود، نمی دنم هم کار درستی کردم یا نه، اما اینجوری بود…خیلی هم از دست دادم، اما چیزهایی بدست آوردم که برام مهم تر بود شاید…
لازم نیست زن شما به شما بگه تقی سبزی فروش رو دوست داره که خون راه بیفته ، کافیه بگه شما رو دیگه نمی خواد، همون دلیلی که باعث میشه تقی سبزی فروش رو بخواد….جفتش یکیه….
اما معمولا آدم ها هم خدا رو می خوان هم خرما رو….
مصلحت جانم…مصلحت…مصلحت…. کشته مارو این مصلحت اندیشی ، همه چی رو ازمون گرفته ، آزادی ، نفس ، عشق ، دوست داشتن….
و به جاش فقط دروغ و آه و ناله و خودزنی و دیگرزنی رو جایگزین کردیم….
همین….
امیدوارم اینبار گرفته باشی چی میگم….
راستی دانستن حق مردم است !! نخ سوزن وقتی بقول آرش موضوع اعتماد این وسط باشه…
.
.
دیگه هم دراینباره چیزی نمیگم ، موضوع شخصی شماست ، به من هم هیچ ربطی نداره که انقدر ویز ویز کنم دربارش…اما چون اول کلامت انگ شیطان صفتی زدی ، گفتم بهت بگم حداقل بدونی اونایی که همونی هستند که بیان می کنند شاید این انگ ها بهشون نچسبه !! والله !!
لنز واید ببند حاجی…….چندبار بگم آخه !! 🙂
جوات گفت:
اولا كه شما لطف داري اگر چيزي ميگي ، من اينجا يك موضوعي رو بدون نقاب مطرح كردم و در واقع غير مستقيم از مخاطب در خواست نظر و عقيده كردم.
قبلن هم گفتم لنز ما وايد در وايده در حد فيش آي . . . منتها الان نميتونم برم خفت يارو رو بگيرم و به خاطر آرمان گرايي واقعيت هاي امروز زندگي يه نفر ديگه رو از بين ببرم .
از اين موضع ميگذرم … چيزي براي دفاع از خودم ندارم 🙂
بازم ميگم قلم شيطان صفت ويولتا ، چونكه اين نويسنده هست كه به مخاطب مسير ميده براي چگونه فكر كردن و چگونه نگاه كردن به موضوع.
داستان فيل پنهان در تاريكي چيزي غير از ااين بود؟!
همونجور كه هركي بر حسب دانسته هاي خودش فيل رو ترسيم كرد. داستان گو و نويسنده هم از ديد خودش موضوع رو ارائه ميده.
طبيعتا قلم و ذهن مرد ستيز و سلطه طلب لوليتا يا ويولتا داستاني رو كه «سرور عزيزم اميد آقا» مطرح كردند را به گونه ايي روايت ميكنه كه ذهن مخاطب به سمت محكوم و منفور بودن مرد داستان پيش ميره .
من به صورت كلي به روايت خام خبر رساني خام اعتقاد ندارم ، نويسنده فيلم ساز و تنظيم كننده ي خبر ، راوي بيطرف نيست .
هنر اصلي خلق كننده ي اثر در ارائه ي ظريف و زيرپوستي و ناپيداي حس و ديد و عقيده نهفته شده . . .
در اين مورد از سينماي ايران مثال ميزنم
شمقدري و حاتمي كيا
هر دو فيلمساز مذهبي و انقلابي و جهان بيني مشترك
فيلم يكيشون با پيام مذهبي و بدون جذابيت
فيلم يكيشون با پيام مذهبي و با جذابيت
بذگريم….
ما متاسفانه در بين آقايون حاضر در جمع فعلا چنين قلم توانايي رو نداريم. . . و من اينگونه قلمي رو بعضي مواقع قلم شيطان صفت خطاب ميكنم ، يه چيزي تو مايه هاي
«اُ شيت» كه اين خارجكيا به زبون ميارن 🙂
آقايون بايد مراقب باشند ، واگذاري سنگرها و فتح سنگر به سنگر خانم ها موضوع خطرناكيه . زن ستم هاي زيادي ديده افسار بيفته دستش پدر خر و صاحب خر رو در مياره .. هممونو نقره داغ ميكنن .
پ.ن 1: به هر حال در ويز ويز من از همه جلوترم خيلي فك زدم ببخشيد.
پ.ن2: آقا چي شد …؟! …نبود؟! …. خائن نداريم …؟!
ها .. يعني فقط خودمم … ؟!
marmarin گفت:
اخ نمیدونی که چقدر از عمق وجودم میخواستم هار بودم ،هار بودن یک هنره. کاش تو مدرسه بهمون آموزش چگونگی هار بودن یک زنومیدادن . اخ که اگه من هار بودم تمام مشکلاتم حل بود. هار بودن برام یک رویای دست نیافتنی شیرینه. یک رویای به وسعت تمام زندگیم . اخ که دست گذشتی رو دلم اونم بدجور. سر جدت قسم اگه بلدی به منم آموزش بده، هر چی بخوای بهت میدم.
نسوان گفت:
شما رو از کودکی بر علیه هاری واکسینه کردن خانم جان! متاسفم. راه نداره، حالا یک کم اینجا رو بخون شاید افاقه کنه.. اما در اون صورت هم باز جالب نیست. می دونی چون تا پخت کنن پشیمون میشی. آدمی که هار نیست امنیت و احترامش براش مهمه.. زندگی اجتماعی ش براش مهمه.. اینا رو از دست بده چی به دست میاره؟ فکر کردی این ور چه خبره؟ هاری یاد گرفتنی نیست. باید هار باشی، یا هار بشی. وقتی وقتش بشه اون وقت می بینی دیگه نمی تونی تحمل کنی. بعد از خودت تعجب می کنی که چجوری این همه سال رام بودی.. خنده ات میگیره که چه آشغالهایی رو تحمل کردی در حالیکه می شد یک لگد بزنی زیر کونشون.
اما عزیز.. اینها باید پیش بیادبرای خیلی ها هم پیش نمیاد.
نگران نباش. نه هاری فضیلته و نه رام بودن.
فضیلت آگاه بودنه. که تو به وضعیتت آگاهی. باور کن همین مهمه!
marmarin گفت:
باهات موافقم اما توی خیلی از موقعیتها آگاهی مساوی هست با عذاب و درد فراوان .شناختی که از آدمهای هاردارم اینه که کسی که هاره حالی میکنه با هار بودن خودش وبا تمام وجود خودشه و کسی یا چیزی نخواهد تونست جلودارش بشه، هیچ منطقی رو به جز منطق خودش قبول نداره.اون کسی هم که رامه محدوده ذهنی و فکرش در همین حده وبرای خودش یک نیمچه آرامشی هر چند خیالی داره ولی اون کسی که آگاهه چیزی جز رنج وعذاب نصیبش نمیشه .دوست داشتم هار بودم تا جرات شکستن تابوهارو داشتم و واسه یکبار هم که شده جرات رفتن به اونور خط رو پیدا میکردم و هیچ چیزو هیچ کس برام مهم نبود حتا خودم, نه آینده و نه موقعیت اجتماعی ام و اونجور که روحم میخواست زندگی میکردم , نه دیکته شده و زوری .مگه نه اینکه هممون فقط یک بار به دنیا میایم و هر روز هم با مرگ رو به رو ؟ پس چه قشنگه که آدم اونجور که میخواهد باشه وبگذاره روحش با آزادگی برقصه .
کاپیتان بابک گفت:
متن نوشته جذابه. با اینکه ضد و نقیض در بارۀ هار بودن و نبودن در آن موج میزنه، خواننده را میگیره و با خودش می بره. منو برد به بیشتر از سی سال پیش. زن هاری را می شناختم که خیلی زن بود. پدرمو درآورد، ولی دوسش داشتم. تصمیم گرفتم ولش کنم، ولی اون جایی رو نداشت یا نمی خواست بره، چسبیده بود. باهاش سردی کردم چون میدونستم مغروره و تحمل نمی کنه. یه بار سر همین سردی کردن، دیوونه شد و دست منو با تیغ برید. و بهانه دست من داد که ببرمش به ایالت خودش و از دستش فرار کنم
الان زن خودم زن نیست! بعضی وقتا سوت میزنه! اگه از اون چیزا که لولیتا میگه وسط پاش بود، مرد خوبی از آب در می آمد. فعال و کوشا، مصمم و مسئول. مادر بچۀ من! اینهم داستان ما. بعضی مردا زنِ هار دوست دارن، بشرطی که بتونن گاهگاهی رامش کنن.
کمی شبیه دستخط ویولتا بود. ولی یه جاش به زن توهین کردی وقتی گفتی مردای دور و برم از من زن ترند. مگه زن چشه بلانسبت؟ نگو ما خوندیم و نفهمیدیم ها! بذار یه پوینت مثبت از بانو ویدا بگیریم 🙂
خرزهره گفت:
همون طور که ترس مسریه
شجاعت مسریه
هاری مسریه
بلا نسبت دبوانگی هم مسریه
مواظب باش پوینت مثبت ؟از کجا می گیری
نسوان گفت:
بچه ها… بچه ها… ؟!
prince گفت:
——————
کاپیتان بابک گفت:
خرزهره
باکی نیست. من خودم از اون دیوونه ترم.
ما از سر بریده، گر می ترسیدیم / در محفل عاشقان نمی رقصیدیم
کاپیتان بابک گفت:
تصحیح: ما گر زسر بریده می تر سیدیم
ویدا گفت:
@خرزهره
هر آنچه گویی هستم …اما تو چنان که می نمایی هستی ؟
نسوان گفت:
کاپیتان عزیزم.. این خانم که شما میگی واقعا هار بودن… کسی که بتونه به یکی لطمه فیزیکی جدی بزنه بیماره… خطرناکه. این داستان ما در مورد اون نبودا! هاری در ایران خیلی راحت بر روی هر زنی که در تعاریف جامعه نگنجد اطلاق میشه.کسی که تیغ میکشه واقعا هاره!. کما اینکه در مورد مرد هم همینه
کاپیتان بابک گفت:
نسوان جان. لولیتا؟
من داستان شما رو فهمیدم (با اینکه شازده فکر میکنه، نه) نسبتا خوب هم فهمیدم. گفتی از 5 سالگی هار بودی و من اون هاری را خوندم anti establishment و دوست هم داشتم. از اینکه میخواستی چایی خان دایی رو پرت کنی بیرون و پته شو بریزی روی آب ، بعد برای مردم شیشکی ببندی، خنده ام گرفته بود. از نوشته و محتوایش لذت بردم، چون روحهای عاصی را دوست دارم. کارهای آدم هایی که در مسیر آب شنا می کنن، برام جذابیت نداره. ولی نوشته، یخورده گیج میزد. اول میگی هار بودم ( و اینو از دید دیگران میگی. خودت اعتقاد نداری) و آخرش تکلیفتو با هاری مشخص میکنی که میخواهی خودت باشی. زیباست ولی بقول آقا مصطفا کمی لَق
من دیشب مست چایی و خرما بودم، دچار نوستالژی شدم و از زن هاری که اسیرش شده بودم، نوشتم. ربطی به (هاری) نوشتۀ شما نداشت.بفول بانو هما: یه موضوع بی ربط با اندرونی اختلاط کردم
از قسمت سکسی نوشتۀ شما، چون صداقت توش نبود، با اینکه خوب و جنجال برانگیز نوشته شده، خوشم نیومد. » من بدون تو میمیرم» ؟! how about just a little bit of honesty ?
تازه بعدش میگی البته دیگه تلفنشو جواب ندادم. حالا خواننده باید از کس خلی طرف این «البته» شما را بفهمد یا از لولیتا بودن شما؟
فکر کردم یا طرف نیمچه خل بوده که نفهمیده فقط برای سکس میخواستیش، یا شما از اولِ اول باهاش روراست نبودی و زن بازی و قمیش درآوردی. میدونی دیگه؟! از همون ملوس بازی ها و تور سفید بستن و طنازی ها که یه نفر اول داستان دوست نداشت
اینم بگم و شر را کم کنم. من حالیمه که شما بعضی وقتا یه چیز می نویسی که اغتشاش بپا کنی. برای به مقصد رسوندن یک ایده ممکنه با چکش تو فرق خواننده بکوبی. این خاصیت را در نوشته های شما و ویولتا دوست دارم
prince گفت:
شازده اشتباه کرد…
prince گفت:
کاپیتان نگرفتی که برای چه نسوان در پذیرفتن این لقب از جانب خان دایی، تامل و کراهت داره.
بالاتر نوشتم، اینجا هم میگم.
خان دایی، سنت گرا و رانت خوار از حریص بودن و حق طلب کردن نسل بعدی می ترسه.
چرایی این ترس هم می تونه ریشه در ذات خلقت-که تولد با مرگ همراه و تکمیل هست- و ترس کرونوس از فرزندانش، از اینده، از گذر زمان و به تحلیل رفتن قدرت قدرتمدار، باشه.
خان دایی می بینه انها را که به نظم و هژمونی که او بدان خو کرده و بلکه در استمرار ان هم موثر و مقصر بوده، محل سگ هم نمی نهند.همان نظمی که خان دایی، در ان “خان دایی” شده است.
خان دایی از چشمان حریص و جستجوگر نسلهای جدید بیزار و فراری است چونکه طلوع این جوانترها می تونه در حکم غروب خان دایی ها تلقی بشه که البت ابن همه از ملزومات و اجبار و سرنوشتِ محتوم طبیعت هست.
بنابرین خان دایی، می غره و این تازه واردان کنجکاو را که حریمها را نگه نمی دارند، مخاطب قرار داده، ایشان را “بده” و “غیر از ما” و مشخصا زیاده خواه و “درنده” و حربص قلمداد میکنه.
فکر میکنی که کرونوس از برای چه فرزندانش را میخورد و با زئوس-از فرزندانش- از سَرِ جنگ در امد؟
در بعضی از فرهنگها معتقدند که نامی که بر بچه مینهند در واقع -خوداگاه یا؟-تا حدی بر سرنوشت بچه مسلط و ناظر و تعیین کننده اینده هست.
خان دایی، زن عاصی رو نکوهش میکنه و لقب هار که لقب منفی است به وی میچسبانه.ان هم فقط بخاطر حق خواهی و استقلال خواهی فرد باالصطلاح عاصی.
اما فراموش نکن که این لقب منفی ،هدیه و تحفه خان دایی به لولیتا هست؛
حال چرا باید لولیتا به سبب حق خواهی از حقوق خودش این لقب و اسم منفی را که اخرین ظلم و ره اورد خان دایی به وی هست را قبول کنه؟
لولیتا میخواست خودش باشه.که زندگی و انتخابهای خودش را خودش تعریف و تعیین بکنه،
نه اینکه گرفتار در این بازی خان دایی بشه و بخواهد نقش گوسفند سرکش را بازی کنه.
لولیتا حتی ان لقب “گوسپند هار و سرکش” خان دایی زا به رسمیت نمی شناسه وقبول نمیکنه.
لولیتا میتونست از سَر لجبازی کودکانه، بر ضد خان داییها بشوره که اگر اینطور بود بازهم غیر مستقیم ، زندگی اش از خان داییها ، متاثر و خراب میشد.
اما چرا؟ چرا لولیتا باید این لقب و عنوان سرکش رو به رسمیت بشناسه و باالصطلاح ، acknowledge it?
تا همین جا که استبداد کهن زندگی وی را متاثر کرده کافیه.
لولیتا نمی خواهد کاری رو انجام بده چون خان دایی انرو نهی میکنه که این بازی بازی زندگی برای لولیتا هست و نه بازی لجبازی با خاندایی.
اُفتاد یا بازم بگم؟
کاپیتان بابک گفت:
پرینس گرامی
گرفتم و گرفته بودم و خواهم گرفت و می گیرم و افتاد. به پاسخ من به لولیتا همین بالا هم نظری دوستانه بنداز
البته شما هم قشنگ بازش کردی no doubt و اگر نقطۀ تاریکی بود، روشن
یه کم عصبانی هستی اینروزا؟
کاپیتان بابک گفت:
پرینس جان. ماشالا خوب نطق شما گل کرده. بی شوخی خوشم میاد از اینکه وقت میذاری و می نویسی
کلک هم میزنی بلا، و جواب هارو copy, paste میکنی برای ما ادمای چیز نفهم
prince گفت:
!
prince گفت:
«یه کم عصبانی هستی اینروزا؟»
خیلیها اینو میگن.
اغلبشون هم درست گفتن.ارش و محمد رضا و اون لات محله هرکدام به دلیلی.
اما خودت، دومین نفری هستی که نباید چنین چیزی را احساس میکرده ولی احساس کرده.
بنابرین میتونه معنادار باشه، نه؟
دلیلی برای عصبانیت از بقیه ندارم، یادم هم نمی یاد اخیرا نظر کسی رو مبتذل و سطحی خوانده باشم.
«افتاد یا بازم بگم»، در اصل برای شما نوشته نشده بود.
عارضه کپی-پیست بود.
کاپیتان بابک گفت:
افتاد. مرسی. خوب و خوش باشی
ویدا گفت:
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
آفرین .. صد آفرین… هزار و سیصد آفرین کاپیتان جان…
بدینوسیله من شما رو از لیست سیاه مردسالارها در می یارم و تو لیست خوبها می نویسم 🙂
50 ساله گفت:
سلام ای کسانی که کلیپ میذارید بدانید و آگاه باشید ما بندگان خدا که از فیلتر شکن tor استفاده میکنیم نمیتونیم از کلیپ های شما بهره مند شویم . لذا خواهش داریم فیلتر شکن جدیدی که بتونه کلیپ ها را نشون بده معرفی نمایید تا دراین پنجشنبه که ارواح مومنین و مومنات آزادنده و رها دعاگوی شما باشیم . لطفا نفرمایید که از وی پی ان استفاده کنیم و همچنین ultera هم کار نمیکنه
prince گفت:
چکش خدایان، تور، را ما هم داریم و کلیپ را بخوبی نمایش میدهد.
prince گفت:
و باز هم خورد و پس نداد…
آرش گفت:
@ خرزهره
خیانت از کلمه هایی است در زبان فارسی که بار معنایی بسیار گسترده ای داره و بعضا در زبانهای دیگه چندین کلمه مترادف خیانت وجود داره که هر کدوم مصداق جداگانه ای داره.
مثلا دروغ گفتن که گیتی مطرح کرد ؛ خب چه دروغی در چه شرایطی خیانت محسوب میشه ؛ تازه خیانت فقط در روابط زن و مرد نیست در امور مختلفی ما خیانت رو داریم ؛ به نظر من کاملترین تعریفی که میشه از خیانت ارائه کرد که تمامی جوانب رو در نظر بگیره اینه که بگیم خیانت یعنی زیر پا گذاشتن اعتمادی که دیگری به شما کرده ؛ شاید این تعریف بتونه در تمام جوانب گویا باشه.
مثلا اگر زن و مرد اعتماد هم رو زیر پا بذران ؛ به هم خیانت کردن.
رهبر سیاسی که مردم بهش اعتماد کردن ؛ اگر حرفها و قولهای خودش رو عمل نکنه ؛ به ملت خیانت کرده.
دو نفر که با هم شریک تجاری هستن ؛ اگر از هم بدزدن و اعتماد هم رو زیر پا بگذارن به هم خیانت کردن و……
اما باز هم جنبه هایی از خیانت هست که ممکنه در این تعریف نگنجه.
عباس میرزا گفت:
++++++
تعریف خوبیه از خیانت
Prince گفت:
+
سرتونین گفت:
هر کسی یه مدلی دوست داره که بر حسب ذات و خمیر مایه ی انسانهاست..یکی از راننده کامیون خوشش میاد یکی از قصاب سر محل یکی تریپ دکتری میپسنده..نمیشه گفت همه باید مثل هم فکر کنند.
کاظمی گفت:
بی ربطه به این پست ولی جالبه!
http://www.bbc.co.uk/persian/tv/2011/04/000001_ptv_pargar.shtml
فرشاد افغانی گفت:
من هبچ حرفی ندارم جز اینکه بگم عاشق این شخصیت عاشق این نوشته ها عاشق عاشق دیونه .. عاشقی که عشقو لمس کرده .. عشقو میفهمه عاشقی که وجود کسایی مثل شما ها رو دیونه وار میخواد … شما ها خدایی قلم عصر حاضرید …
فرشاد افغانی
نسوان گفت:
ارادت داریم قربان
tara گفت:
ببخشید اونوقت `مردی` به چه چیزی غیر از اون چیزیه که وسط پای مردها آویزونه؟ وقتی یک نفر یک متنی مینویسه مثلا علیه مردسالاری و سرکوب زنان بعد توش مطابق همون ارزشهای شدیدا مرد سالار `زن بودن` رو دون میدونه و با افتخار میگه که مردهای اطرافش ازش `زن تر ` بودن و اینطور مورد تشویق هم قرار میگیره فقط میشه متاسف بود.
آشنای قدیم گفت:
ای ول ! به خوب نکته ای اشاره کردی تارا.
این خود سندی دیگر بــر هار بودن ایشان است.
تارا نگرد دور و ور این هارا !
tara گفت:
با احترام باید عرض کنم که هرگونه هم عقیدگی بین من و شما کاملا تصادفیست اگر نه من هیچ مشکلی با این هاری که توصیفش در متن رفت ندارم
آشنای قدیم گفت:
با تقدیم احترامات متقابل ، مراتب نگرانی شدید خود را از همین اندازه هم عقدیگی نیز ابراز داشته و بر تصادفی بودن آن اصرار موکد دارم چرا که اصولا از موجود هار اعم از دوپا و چهارپا بیزار بوده و از آن اکیداٌ پرهیز می نمایم.
PRINCE گفت:
لولیتا، پست قشنگی شنیدی و فکر میکنم که استحقاق شنیدن بیت به بیت این اهنگ جالب رو داری…
PRINCE گفت:
لولیتا، پست قشنگی نوشتی و فکر میکنم که استحقاق شنیدن بیت به بیت این اهنگ جالب رو داری…
PERINCE گفت:
لولیتا، پست قشنگی نوشتی و فکر میکنم که استحقاق شنیدن بیت به بیت این اهنگ جالب رو داری…
PRINCE گفت:
PRINCE گفت:
لولیتا،لینک نما اهنگی از یو تیوب رو درینجا گذاشتم.
شنیدنش، خالی از لطف، نمی تونه باشه.
ALI گفت:
🙂
شروین گفت:
یعنی عاشقتم ………….
خیلی دوست داشتم این متنو
خرک دار گفت:
ظرافت و ادب خانومهای ایرانی و جوانمردی و نجیب زادگی آقایان ایرانی خصوصیاتی بود که در زمان اشکانیان پدیدار شد و هم اکنون پرفسورهای ابر روشنفکر ما با تمام وجود سعی در نابودی آان دارند.
farah گفت:
salam delam baratoon tang shodeh bood
prince گفت:
لینک من رو خورد،ای خورد…
prince گفت:
,و بازم خورد!
Miss Rose گفت:
بنظر میرسه شما برای همون سکس مجرد هم درک کافی نداشتید می دونید یه آدم بالغ برای خودش اصولی داره یکی دیگه لق و بی دلیله فقط برای اینکه از خودش فرار کنه سکس رو دوست داره یکی به کاری که میکنه و به خودش و لذتی که میده و میبره احترام می ذاره یکی اصلن نمی دونه چی کار داره می کنه یکی کلک نمی زنه یکی حتی غزیزه ش و خواست خودشو نمی فهمه ، چرا خودتونو زیر سوال نمی برید؟ اگر آدم فقط سکس می خواد و توانایی اینو هم داره چه نیازی به دروغ هست؟ اگر فقط نیازش به سکس نیست و چیز دیگه هم می خواد چرا یه آدم بی سواد و دهاتی و بی پول و کوتوله و زشت و از خود راضی اینطوری که گفتید انتخاب می کنه؟ چرا همیشه توی نوشته های شما مردها اینطورند خودتون برعکس تمام مزایای یک زن روشنفکر و زیبا رو دارید؟ به عنوان یک خواننده چطور می تونم این رویه بنظرم واقعی باشه و فرض نکنم نویسنده با اینطور اغراق آمیز نوشتن داره چیزی ازخودش رو که نداره توی عالم وبلاگش با تایید دیگران می سازه تا این دروغ رو به عالم واقعیش ببره و برای لحظه ای با دروغی که به خودش می گه دل خوش کنه؟
آشنای قدیم گفت:
ببین دوشیزه محمدی شما دقت نمی کنی . این خانم دکتر هـــــــــــــــــــــار نصف جهان رو گشته، دکتر دواخونه هم که هست پول اکله و اشربه رو هم که حساب می کنه یه خونه هم که تو بالا شهـــر سیدنی داره بعد میره این اصغر ریغو و کریم شیره ای و هوشنگ مشنگ هم می بره خونه.
کمن ولی خوب هستن .
لابد هستن وگرنه خانم دکتر هار که الکی یه چیزی نمی گن.
شومبول گفت:
این نوشته اون قدر کتمنت با جملات زیاد داشت که حوصله خوندن همشو نداشتم
مریض هم هستم حوصله گیر دادن هم ندارم
اما چیزی که از اصل متن فهمیدم یه چیزی مثل گذر سنتیه گیر سنتیه
دایی کس مغز شما بیشتر از اون 180 درجه خوشش می ومده تا اینکه بدش بیاد
اون یارو فرنگی هم همینطور
اما در ظاهر میخوان بگن که آره بابا زمونه فلانه خانمها فلانن.
در مورد این رفیق سکس شما هم فقط می تونم بگم :
یا ازت خسته شده زر زیاد زده
یا آدم بی جنبه ای بوده
آخ دماغم
آشنای قدیم گفت:
وانمود می کنی که خیلی تلاش کردی هار نباشی. ولی واقعیت اینه که تو تا مغز استخوونت هاری. هـــاری از متن هایی که می نویسی لبریزه. خدا نصیب گرگ بیابون نکن تو رو. الاهی آمین
4 تا مرد ریغو ام دور و ورت بودن اینه که حسابی امـــر بهت مشتبه شده که اونم برمیگرده به عرضه هرکس. ولی ممکنه اونقدر خوش شانس باشی که روزی روزگاری یه مرد مرغوب به تورت بخوره و درسی بهت بده تا بفهمی مسجد جای خمیازه کشیدن نیست….
Oh! My God گفت:
ممکنه توضیح بدید کجا پیدا میشه یه خانم خوشگل و باحال برای سکس! حاضریم که بهش شام بدیم و مشروب و…
ولی اونو فقط برای سکس میخواهیم!
اونو میخوایم که هر وقت خواستیم بیاد, بعد از سکس هم بره! جنده هم نباشه(با عرض معذرت)!
سیریش و کنه هم نباشه!!!
لولیتا جان, ظاهرآ شما سراغ دارید! خوبشم سراغ دارید. لطفآ زیر ۲۸سال هم باشه….
عجبا…؟!!!
Oh! My God گفت:
ممکنه توضیح بدید کجا پیدا میشه یه خانم خوشگل و باحال برای سکس!
حاضریم که بهش شام بدیم و مشروب و…
ولی اونو فقط برای سکس میخواهیم!
اونو میخوایم که هر وقت خواستیم بیاد, بعد از سکس هم بره! جنده هم نباشه(با عرض معذرت)!
سیریش و کنه هم نباشه!!!
لولیتا جان, ظاهرآ شما سراغ دارید! خوبشم سراغ دارید. لطفآ زیر ۲۸سال هم باشه….
عجبا…؟!!!
آرش گفت:
@ ویدا – در خصوص آن روی سکه آرامش
آرش گفت:
حالا نکته جالب تر از ویدیو ؛ کامنتهاست ؛ مثلا یکی گفته :
?you can tell he is lying, a black with a phd and master
یعنی نگاه نژاد پرستانه عمیقی در کامنتها موج می زنه.
ویدا گفت:
@آرش
می دونم من هرچقدر بگم دنیا مدینه فاضله نیست تو گوش ایرانیها نمی ره چون با این فلسفه بزرگ شدیم که بعله یک گوشه دنیا بالاخره باید بهشت باشه دیگه….
و همچنین این ذهنیت مردم عوض نمی شه که آقا جان یک سیستم خوب ساختی باید ازش مرافبت کنی و یک همیشه که خوب نمیمونه… بله سیستم سرمایه داری سیستم خوبی هست ولی این به این معنی نیست که همیشه خوب پیش خواهد رفت.. نه پنچر می شه نه بنزین اش تموم می شه… اصلا یک سیستم هست خدا… مادامالعمر …تضمینی! خوب معلوم باید باگهاش رو بگیری و شاید تو یک بهره زمان هم به این نتیجه برسی که آقا جان کلا همه چیز عوض شده.. این سیستم هم باید عوض بشه.. مثلا شاید یه هزار سال دیگه ملت به این نتیجه برسن که آدمیزاد به بلوغ فکری کافی رسیده بهترین سیستم دنیا سیستم کمونیست هست ( این فقط مثال بود من شخصا فکر نمی کنم دنیا به این سمت بره!)..
آمریکا حدود یکی دو قرن هست که سود سرمایه داری روتو آرامش داره می بره… الان سیستم باگ داره.. همین ملت که می ریزن تو خیابون نخواهند گذاشت این باگها تبدیل به سرطان بشه دستش بمونن … مثل حکومت ما… واین سرطان آرامش رو کلا به هم بزنه… و فشارها و خواسته های متفاوت باعث خواهد شد سیستم دوباره به تعادلش برسه… به نظر من اینکه انتظار داشته باشی این اتفاقات و اعتراضات اصلا اتفاق نیقته حماقت محض و تو عالم هپروت سیر کردن هست! چون حصوصیات و انتظارات مردم دینامیک هست.. پس عبور سیستم و قوانینش از یک مرحله به مرحله دیگه هم همراه با جنگ و دعوا خواهد بود… تا بالاخره گروها و مردم خواستهای هم رو بپذیرن!
و نکته دوم اینکه آمریکا به حد کافی سود از سرمایه داری برده… حتی اگه امروز به بن بست برسه… خیلی احمقانه است بشینی بگی بیا این هم از این سیستم و این کشور!!!… آقا جان آمریکا تا می تونست تا خرخره سودش رو از این سیستم برد … حالا می خواد شکست بخوره یا نه!… حالا می ره دنبال یک سیستم دیگه که جوابگوی نیازهای فعلی اش باشه…هر سیستمی یه روز به بن بست می خوره حالا ما کون گشادی کنیم بشینیم بگیم همه سیستمها شکست خواهند خورد پس همین سیستم بی سر و ته خودمون بهترینه ما هم آرامش نداریم اونها هم آرامش ندارن…. مثل این می مونه یک فروشگاهی سیستمهاش رو کامپیوتری نکنه و همچنان از چرتکه استفاده کنه برای اینکه هر روز مدل کامپیوترها جدید می یاد تا یکی اش رو نخریده سال بعد باید همه رو بریزی بیرون یکی سری دیگه بخری!… هر وقت هم یه کامپیوتری ویروس گرفت بشینی بگی دیدی دیدی سیستم کامپیوتری هم درست و حسابی کار نمی کنه….چه فرقی با چرتکه ما داره… بیا این هم از آرامش اونروی سکه سیستمهای کامپیوتری.. خلاصه اونموقع است که نمی دونی جواب این ملت چشم و گوش بسته رو چی بدی!
گیتی گفت:
اختصاصی برای تمام خانم های نیمه هار ، تمام هار ، اولترا و اکسترا هار !! ….
حالش رو ببرین !! 😉
قصه ی زیرزمین از یک جمع آقایون هار و هارد راک ایرونی….
————–
bienteha گفت:
دیوانگی بهتر از هاری است… کی گفته؟ من که مطمئن نیستم!!!
EhSAN گفت:
لامصب من اعتیاد و سرعت و خلسگی رو خیلی دوست دارم
محمد گفت:
سلام به خانم زیبا نویس که تنها کسی است که میتواند مرا به خواندن کامل برخی از پست هایش وادار کند!
خیلی خوشحالم که دوستان سایت شمارو برای مطالعه به من پیشنهاد کردند، از بی ساختاری و راحت بودن گویشت تو نوشته هات خیلی خوشم میاد.
درمورد این مطب هم من کاری به گرامر، ساختار و چیزهایی که دیگه اصلا برای من معنایی نداره کاری ندارم (قدیمی شدن) میرم سراغ محتوا که واقعا برام جالب بود، همش واقعیت هست و تمام مردان دنیا نمیخان افسار قدرت رو از دست بدن و از توهین کردن به یک زن هیچ ابایی ندارند! درمورد بخش آخر هم بگم مردها هرچقدر هم مذخرف باشن مذخرف بودنشون رو نمیخان باور داشته باشند و نمیخان یک زن از آنها برتری داشته باشه!!! این یعنی مرد و من از مرد بودنم شرمگینم 😐
maryam e goli گفت:
جانا سخن از زبان ما میگویی!!!من خیلی وجه مشترک با شما دارم، بعضی وقتا واقعا تعجب میکنم از این مساله…
ستاره گفت:
این قسمت :
«مردهای دور و برم همه از من زن تر بودند فقط با چیزی که وسط پایشان آویزان بود خود را مرد می دانستند وگرنه هیچ نشانی از مردی درشان نبود. »
باز به مرد بودن برتری دادی و زن بودن رو ضعیف بودن تعریف کردی !
متاسفانه ما خودمون کلی جای کار داریم تا بفهمیم زن بودن یعنی چی
آخر متن هم عقب نشینی دلسردکننده ای کردی
39 گفت:
من عادت به نظر دادن ندارم ولی این نوشته ی شما و طرز نتیجه گیری و برهانتان واقعاً حالم را به هم زد ،
برای شما که خانم دکتر هستید و مرتباً این را در نوشته هایتان به رخ جامعه رجال می کشید استدلالِ کل به جزء مناسب نیست ، قبول دارم که در بعضی جوامع خشونت علیه زن وجود دارد اما حداقل در این نوشته ی شما و برهان قاطع خود در نیمه ی دوم مرد را مورد خشونت پیش تعریف خود قرارا داده و در واقع دغدغده ذهنی خود را آشکار می نمایید ، اگر زشت و چونه مثلثی و … بود چرا با او خوابیدی ؟ چرا خودت تعریفت از مرد ایده آل اینگونه است این خود تبعیض نیست ؟
«زن هم دوست داره مرد قوی و مقتدر و عاقل باشه ، شجاع تر، قابل اعتماد تر، دانا تر یا حداقل قد بلند تر باشه نه مثل تو! تو که حتی قدت تا چونه ی من هم نمیرسه! »
به پسوند های » تر » دقت کنید ! و با این نوشته از نیچه:
نیچه در کتاب » چنین گفت زرتشت » می گوید : زنان هنوز قابلیت دوستی پیدا نکرده اند، هنوز گربه و مرغند، یا حد اعلی گاوند. » مرد باید برای جنگ تربیت شود و زن برای تفریح مرگ جنگی، ما بقی همه حماقت است»، در کتاب اراده معطوف به قدرت می گوید : » از زنان چنان لذت می بریم که گویی از موجودی لذیذ تر و لطیف تر…عجیب رفتاری است با موجوداتی که در ذهن خود جز رقاضی چیزی ندارند!»
شما خود به » تر » هایی که گفتی عقیده داری وگرنه ذکر نمی کردی زیرا ایده آلت این است !
وبلاگت هم با حدود 300 خواننده ی فعال -تعداد متوسط نظرها- جز تابو شکنی در مورد مسائل جنسی از زبان جنس زن مسئله ای جدی و ارزشمند ندارد در همه ی نوشته ها نشانی از سکس هست و این هم دغدغه ای است برای شما ، خوب فهمیدید که در ایران این گونه مسائل پر طرفدار است مشابه تاکتیک قدیمی» زیر شکم آخوندها» برای جذب مخاطب عمل می کنید
مژگان گفت:
خیلی ساله به صورت خاموش میخونمت,من و خیلی دیگر از دوستام.بارها نوشته ات رو توی 360,فیس بوک شیر کردم .حیفم می اومد خودم تنها بخونم.دوست داشتم بقیه هم ببینن, بدونن که هموطنانشون اگر چه به هر دلیلی رفتند اما فارسی رو بهتر از خیلی ها ت که توی ایران هستند مینویسند, هم پست ها رو میخونم هم دیدگاهها, میدونی وقتی میبینم با اینهمه لطف دوستان!!!!!!! هنوز مینویسید بهتون افتخار میکنم.از اینکه ایرانی هستی, از اینکه هم جنس منی, از اینکه میفهمی.هیچ رنجی بدتر از آگاهی نیست و خویشتنداری شماها من رو متعجب میکنه.من پاسخ خیلی از سوالاتم رو توی نوشته های شما پیدا کردم گاهی به مردها حق میدم که ناراحت میشن باید از جنس زن باشی تا واقعا بعضی نوشته ها رو درک کنی. امشب بر خودم لازم دیدم ازتون تشکر کنم.از فهمتون, از صبرتون, از انسان دوستیتون که این روزها واقعا توی ایران کمرنگه واقعا ممنونم
نسوان گفت:
ma ham az lotfe shoma mamnoonim
ناشناس گفت:
mahshar bud…………….