بحث پرده ی بکارت هنوز یکی از بحث های مهم و مناقشه انگیز در میان ما ایرانی هاست و جا دارد که  بی پرده در موردش نوشته شود. بحث پرده مهم است نه فقط برای اینکه توی فلان دهات  وقتی عروس و داماد را دست به دست می دهند مادر داماد پشت حجله می ایستد تا دستمال خونی را دست به دست کند و کل بکشد ، بلکه برای این که  در خیلی از نقاط ایران خون دختری که بی سیرت شده باشد را پدر و برادرانش می ریزند ،بحث پرده مهم است برای اینکه در همین  تهران دختر همسایه ی ما وقتی  پسر همسایه پرده اش را «می زند» و بعد هم او را «می پیچاند» برای سه سال افسرده می شود و حتی یک بار خودکشی می کند ، چند طبقه بالا تر دختر آن یکی همسایه که اصلا هم آفتاب مهتاب ندیده نیست  قبل از ازدواج می رود و پرده اش را می دوزد تا یک زندگی را با دروغ شروع کند و آن یکی همسایه که آقای سرهنگ  است دست دخترش را  می گیرد  می برد پزشک قانونی  تا گواهی بگیرد که آن پرده هنوز سر جایش هست و  از آن روز دخترش  یواشکی شبها روی پشت بام سیگاری می کشد. بحث پرده ی بکارت مهم است چون خانم «سین » که دختری ساده و شهرستانی و عاشق است  از مردش می خواهد که از عقب با او نزدیکی کند  و  به جای لذت بردن درد می کشد و وقتی ازش می پرسم چرا این کار را می کنی می گوید برای اینکه اگر دختر نباشم پدرم مرا می کشد. بحث پرده ی بکارت مهم است برای اینکه خانم «میم » که دختری تحصیل کرده است چون خواستگار جدی نداشته   با سی و پنج سال سن هنوز هم باکره است و  از زندگی جنسی اش هیچ چیز نفهمیده  و بد خلق و عصبی و پریشان است و خودش هم  نمی داند چرا. ..بلی بحث پرده ی بکارت مهم است … اما چرا؟

این همه تاکید و توجه بر روی یک زایده ی  حلقوی که در اثر  یک خطای کوچک در تکامل بوجود آمده برای چیست؟  شاید فکر کنید داستان بر می گردد به فرهنگ ما  و تفکرات عمه بلقیسی و  اسلام عزیز اما وقتی دقیق تر نگاه کنید رد پای این تفکر را درتاریخ همه جا حتی در فرهنگ های غربی هم پیدا می کنید. ارجاعتان می دهم به کتابهای «البا دسس پدس» که ایتالیا در سالهای جنگ جهانی دوم را تصویر می کند. وقتی کتاب را می خوانید همان دغدغه های  عمه بلقیسی در مورد نجابت و بکارت  را در سراسر کتاب می بینید. در انگلیس  دو قرن پیش بحث بکارت یک دختر انقدر اهمیت داشته که اگر دختری با مردی فرار می کرد نه تنها خودش که همه ی خواهرانش شانس ازدواج با یک مرد متشخص را از دست می دادند ( ارجاعتان می دهم به کتاب غرور و تعصب  جین آستین).

اما چرا این سنت ها در جوامع پیشرفته تر رنگ باخته و یا محدود به سلیقه شخصی شده است و این روزها حتی در دور افتاده ترین دهات هم برای کسی مهم نیست  اما هنوز در  مناطقی از ایران در جنوب ، در اهواز و … قتلهای ناموسی  رواج دارد و چه بسیار زنها و مردها حتی جان خود را برای آن یک ذره پرده از دست می دهند؟ آیا پاسخ در عقب ماندگی همیشگی ما ست و ما هم در این سیر فرهنگی به زودی همان مسیر را خواهیم رفت( حرکتی که از همین الان هم شروع شده )  و این نوشته تبدیل به یک نوشته ی تاریخی و مضحک خواهد شد؟ کسی نمی داند. آنچه من می دانم این است که جوانی و شادی و سلامت روانی نسلها قربانی این طرز فکر پوسیده و احمقانه شده است.  طرز فکری که زن را در پرده می خواهد چه در  بیرون و چه در درون. طرز فکری که  ریشه اش به نگاه مرد سالارانه  ای بر می گردد  که زن را  نه به شکل یک انسان برابر که حق عاشق شدن ، لذت بردن و تجربه کردن دارد که به شکل کالایی می بیند که باید در بسته بندی فابریک تحویلش داده شود وگرنه  جنس دست دوم معیوبی است که بهتر است به کارخانه برگردد. این فرهنگ  با احترام بی نهایت قایل شدن برای  مفهوم بکارت و دست نخوردگی زن،  در عمل آزادی اولیه و حق او را بر بدن خود از او سلب می کند و البته ناگفته پیداست زنی که بر بدن «خودش» حقی نداشته باشد هرگز آن قدر شهامت نخواهد داشت که حقوق دیگرش را از این نظام مردسالار طلب کند .

 بعد التحریر:نه در بکارت ارزشی است و نه  در از دست دادن آن! آنچه ارزشمند است آزادی، تفکر و شهامت تصمیم گرفتن برای زندگی  خودمان است آنگونه که خودمان  دنیا را می بینیم نه از آن دریچه ی تنگی که  پیشینیان مجبورمان کرده اند  ببینیم .