سال پیش این موقع عمه بلقیس وقتی نمازش را خواند شناسنامه اش را درآورد و روی طاقچه گذاشت. شناسنامه ای که تا آن زمان هیچ مهری در آن کوبانده نشده بود. عمه بلقیس از سیاست سر در نمی آورد. همین قدر که خانه اش تمیز باشد و اموراتش بگذرد برایش کافی بود. پارسال اما همه چیز فرق کرد. عمه بلقیس هر وقت تلویزیون نگاه می کرد و چشمش به جمال رییس جمهور محبوبش می افتاد عقش می گرفت. می گفت آدم قحط بود این شد رییس مملکت؟ جعفر جنی گورکن قبرستون مسگر آباد از این وجنات و سکناتش بهتره. این شد که عمه بلقیس تصمیم گرفت برای اولین بار رای بدهد.

__________

پارسال همین موقع پدر من هم  بعد از کلی تردید مصمم شد که فردا برای  دومین بار رای خواهد داد. رای اول او رای نه به جمهوری اسلامی بود.همان که با 99% آرا تصویب شد. از آن روز هم هرگز رای نداده بود. همیشه می گفت انتخابی که تو را بین بد و بد تر مخیر کند انتخاب باطلی است. اما در این سی  سال  انزوا ی روشنفکرانه ی او و تحریم انتخابات نتیجه ای نداده بود.چهار سال اخیر دیگر به چشم نابودی مملکت را می دید. پس سال 88 فرق می کرد. او هم  شناسنامه ی فابریکش را گذاشت توی جیب کت  فلانل خاکستری اش و عزم کرد که رای می دهد.

__________

به شهادت آمار، ده میلیون نفر از همین مردم هر کدام با بهانه های متفاوت برای اولین بار پای صندوق ها رفتند. این ده میلیون نفر مسلما از شدت شور و هیجان و بدلیل کاریزمای ریاست دولت نهم پای صندوق ها نیامدند. این ده میلیون تصمیم گرفتند چیزی را عوض کنند

__________________

روز 23 خرداد یکی از تلخ ترین روزهای تاریخ ایران است. صبح که نتایج را دیدم فکر کردم که چشمهایم اشکال پیدا کرده است. باورم نمی شد که  این نتایج از توی صندوق ها بیرون آمده باشد. مدام اشک توی چشمهایم حلقه می زد. مردم توی خیابان بهت زده راه می رفتند. گلوی ملت را بغضی فشرده بود که کمی بعد تر به نعره ای تبدیل شد که جهان صدای آن را شنید.بعد تر از پدرم پرسیدم که چه حالی دارد وقتی بعد از اینهمه سال رای داده  و رایش را دزدیده اند. لبخندی زد و گفت: این اتفاقی که افتاد بسیار بهتر از آن بود که میر حسین موسوی از توی صندوق ها در می آمد! همه ی ما می دانستیم که در بهترین حالت میرحسین نسخه ی عقیم تر خاتمی بود و به جز کند تر کردن روند نابودی جمهوری اسلامی حرفی برای گفتن نداشت. این بار اما اتفاق سرنوشت ملت را دگرگون کرد. خواست ها و مطالبات جدیدی مطرح شد و  بسیاری از باورها زیر سوال رفت.  شعار جمهوری ایرانی مطرح شد. طرح جدایی دین از سیاست مطرح شد. از همه مهم تر بسیاری به فکر واداشته شدند. این که وقایع بعدی به کدام سمت خواهد رفت را حوصله ی تاریخ نشان خواهد داد.آنچه مسلم است هیچ قدرت فاسد و تا بن دندان مسلحی یک باره حاکمیت را دو دستی پیشکش اراده ی مردم نخواهد کرد. آنچه مسلم است این است که با چند تا تظاهرات حتی در سطح میلیونی حکومت ساقط نخواهد شد. آنچه مسلم است این است که مردم با سلیقه های مختلف باید در نهایت در کنار یکدیگر قرار گیرند و  به رهبر یا رهبرانی با کفایت و ازاده و مقتدر  با برنامه ای مشخص بپیوندند و آنگاه   با هم اراده کنند تا این حرکت به بار بنشیند. آنچه مسلم است این است که این راه بسیار دراز و سخت  و پرهزینه خواهد بود. ما در ابتدای این راه ایستاده ایم و این به اعتقاد من که نه سبزم و نه سفید و نه سرخ ،حتی از رای دزدیده شده ی ما هم بهتر است.