از شما چه پنهان ،من چیزی شبیه» استلای » آرزوهای بزرگ چارلز دیکنز بودم .همان دختری که دست پرورده ی خانوم هاویشام بود و پسرها را شکنجه می داد. من هم از آزار دادن مردها ی بیچاره لذت می بردم .البته آنها را به تخت نمی بستم و با تازیانه نمی زدم ولی به نحو موذیانه ای آزارشان می دادم.باید اذعان کرد که در این کار نبوغ خاصی داشتم و این اواخر برای خودم صاحب سبک هم شده بودم. با نیش و کنایه غرورشان را خراش می دادم ،برای یک دوستت دارم گفتن ، برای یک بوسه زجرکش شان می کردم ،مدتها غیب می شدم، حسادتشان را تحریک می کردم ، بیخودی قهر می کردم خلاصه گلاب به روی شما برای خودم گه کاملی بودم. طبیعتا چون سادیست داشتم هیشه هم مازوخیست ها عین مگس دورم جمع می شدند. آنها کاملا راضی به نظر می رسیدند و هرچه بیشتر آزار می دیدند بیشتر مشتری می شدند،من هم در عوض هرچه بیشتر آزارشان می دادم بیشتر بهشان علاقه مند می شدم .جنس علاقه ام شبیه عنکبوتی بود که به حشره ای که در تارش افتاده عادت کرده باشد. با دقت و ظرافت ،عنکبوت وار لایه های لذت و زجر را یکی در میان بهم آمیخته می کردم تا شکار نتواند بفهمد توی چه کثافتی افتاده وبا خوش خیالی به تاب خوردنش ادامه دهد تا زمانی که موعدش برسد وبرای همیشه قورتش بدهم.
القصه ،این بازی هم مثل همه ی بازی ها روزی تمام شد. شاید آخرین نفری که باهاش بازی کردم تحملش را نداشت و زیادی محکم فشارش دادم و توی دستم شکست ، شاید من به درجه ای از آگاهی رسیدم که بیمار بودنم را ببینم ، شاید هم پیر شدم یا به سادگی حوصله ام ازاین بازی سر رفت. البته من هنوز خوب نشده ام- فقط شکل بیماری ام عوض شده – اما با خودم عهد کردم که خبر مرگم سعی کنم توی ارتباط هایم آدم باشم و مثل قاطر به مردم لگد نندازم و بازی های رذیلانه ام را کنار بگذارم.
از لحظه ای که من بازی هایم را کنار گذاشتم همه چیز به هم ریخت. من فکر می کردم که اگر بازی نکنم بازی متوقف می شود اما در کمال ناباوری بازی ادامه پیدا کرد، فقط جای بازی کن ها عوض شد.حالا این بار وقتی دوستت دارم می گفتم بی محلی می دیدم، وقتی وفا می کردم جفا، هرچی به طرف مقابلم محبت بیشتری می دادم بیشتر توی سرم می زد. هرچی بیشتر عیب هایش را می پوشاندم بیشتر عیوبم را به رخم می کشید.هرچه سطح توقعاتم را پایین تر می آوردم از من بیشتر متوقع می شد. راستش ،اولش مبهوت می شدم . اولی را به تصادف گرفتم و دومی اش را به قسمت حواله کردم . اما این داستان با هرکسی به نحوی تکرار شد. مثلا کسی که یک سینما هم میهمانم نکرده بود از من می خواست که ببرمش دوبی ، کسی که با دیدن من از ذوق شب خوابش نبرده بود بار دومی که منو می دید می گفت سلام چاقال! کسی که وقتی با من بود دوست داشت زمان متوقف شود اگر بهش می گفتم دوستت دارم می گفت مراقب باش! داری زیادی به من وابسته می شوی!
خلاصه ، روابطم با آدمها نه تنها رو به بهبود نگذاشت بلکه با سرعت بیشتری رو به زوال رفت . کم کم فهمیدم که بیشتر آن قربانی های بیچاره یک مشت شکنجه گر بالفطره اند و برعکس ، اگر تو ساد باشی انها مازو اند و اگر تو مازو بشی آنها ساد می شوند. می شود هم نوبتی یک مدت تو ساد باشی و بزنی و له کنی و بعد نوبت آنها بشود تا لهت کنند.خلاصه همه جوره می توانی بازی کنی اما بازی یکی است. اگر اصرار داشته باشی که از توی این دایره بیرون بپری باید پیه تنهایی را به تنت بمالی یا منتظر یک معجزه بمانی ،تا آن آدمی که میخواهی را پیدا کنی. آدمی که پاسخ محبت را با محبت و جواب دوستی را با دوستی بدهد و در دست هایش نشانی از زخم یا خنجر نباشد…
ناشناس گفت:
Violetta! aslan dige az sutian harf nemizani too neveshtehat, chera?????????
نسوان گفت:
akhe hanooz hichkas be size sutianam gir nadade, khoda ro shokr az in jahat hamishe morede ehteram va tahsin boodam 😉
ایراندخت گفت:
ما که کلی گشتیم، نبود…شما هم نگرد، نیست. بریم پی همون بازیمون.
ایراندخت گفت:
و با این چاقال که گفتی خیلی حال کردم،آخه همینهایی که گفتی سرم اومده
گیتی گفت:
ویولتا
چرا من همش فکر می کردم زمان تو به زمان ما نزدیکه ؟ عجیبه ها…الان بعد یک چرت پا شدم و با اوقات تلخی و چشم های تا به تا آمدم که تا صبح بشینم پشت کار، دیدم پست چاپوندی..
با خودم گفتم این چرا بیداره دیگه الان ؟!! نگاه کردم دیدم تایم شما 11 صبحه !!
کلا که الان من فقط» خیسم» دارم، با شدت و استرس روی «خ » و دیگر هیچ… زندگیه داریم ؟ ساد و مازو هم که ای داد….
نسوان گفت:
گیتی جان زمان هم یک توهمه…ما دلهامون به هم نزدیکه..! خوب من الان باید سر کار باشم اما مجبورم تا ظهر بمونم خونه چون لوله ی کوفتی گرفته باید بیان نگاهش کنن.اینه که از وقت استفاده و این مطلب را اینجا تپاندم. شاید بار دلم سبک شه …تازگی ها یک ساد زیادی روی مازو خیسمم راه رفته…لوله ی دلم گرفته آبجی
هما گفت:
گیتی جان من حسود نیستم ببخش با دمپایی میپرم وسط حرفتون اما یک صحبتی با این خواهر ویولتا داشتم که گفتم الان بگم که مردم نگن هما لال از دنیا رفت
خواهر جان.. افرین درستش همینه.. لوله ادم که میگیره ادم باید لوله کش چشم پاک بیاره نگاهش کنن درستش کنن…چه معنی داره تا لوله گرفت ادم بدوه پاشه بره بار که اون بی ناموسی ها رو سر لوله ادم بیارن؟ کلا لوله همه ما گرفته اما لوله کش پاک نظر کیمیاست
راستی گفتی لوله…. یادم افتاد… دقت کردی این اسکارلت پیداش نیست؟ کجاس…؟ ندزدیده باشنش ؟
نسوان گفت:
هما جون لوله کش را ول کن. لوله رو بچسب.
اسکارلت فردا نوبتشه. میخواد با آقا امام زمان همزمان ظهور کنه…
گیتی گفت:
هما جون شما صاحب اختیارید بی دمپایی بیا خواهر…اما خداوکیلی باید حتما لوله می کشیدی این وسط ؟ 🙂
بعد هم عزیز جان، به گمونم که اون فیلم ترسناک فضاییه بدجوری روت اثر گذاشته ها خواهر، مرتب بشارت به صبوری میدی !!…. تروخدا این men in black یک و دو را بزن پشت بندش، از این حال و هوا دربیای آبجی…
هما گفت:
گیتی جان این فیلم فضاییه نه تنها روم اثر گذاشته که زیر و بغل و بالا پایینمونم تاثیر گرفته و بعیید نیست نه ماه بعد هم صدای تاثیرات شنیده بشه
گیتی گفت:
د همون خواهرم…خوب گفتی، نزدیکی دلها فقط گاهی آدمو امیدوار می کنه که کلا توهم نزده توی این بی در و پیکر آباد…
لوله ی دل من هم گرفته ، می گم بیا کلا سیستم لوله و فاضلاب این کوفتی را بکنیم بندازیم دور، یک چاله بکنیم توش و خلاص !!
من برم آبجی، اوضام مثل اینکه خرابه …
شما لطفا تا می تونی و هر وقت فرصت کردی مطلب بتپان، بار دل ما هم اینور سبک میشه ناجور….
پی نوشت : حسود هرگز نیاسود ! 🙂
هما گفت:
میگن دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش اید …… الان چون حس نصیحت کردنم گل کرده یکم نصیحتت کنم چون از ته دل اعتقاد دارم نصیحت کردن با گل لقد کردن هیچ فرق زیادی نداره
بزرگان میگن دنیا دار مکافاته از هر دست بدی با همون دست میزنن پس کله ات (دقت کردی بزرگان جدیدا چقد بی تربیت شدن؟همش تقصیر فارسی وانه)
کاری ندارم اون اوایل که ما با اصغر ازدواج کرده بودیم و دوران جاهلیت زندگی رو میگذروندیم و فکر میکردیم خوشبختیم و اصغرم با اون چشمای لوچ همون شاهزاده سوار بر اسب سفیده
شبای جمعه که میشد کلی چسان فسان میکردیم و غذای دلخواه شوهرو میپختیم و چایی دستش میدادیم و گردو و پسته توی حلقش میریختیم تا قوت بگیره… خلاصه یک غلطا میکردیم که الان یادم می افته حالم ازشون بهم میخوره…اصغرم خوب که میخورد و سیر میشد یا کپه مرگش و میذاشت و خرناس میکشید یا مثل خروس سوار اسب مراد میشد و هنوز تا ما بخودمون بیایم و بفهمیم دنیا کجامونه از حال رفته بود و ایضا باز خرناس میکشید … یه مدت که گذشت دیدیم نه بابا این شاهزاده الاغ تر از این حرفاست که قدر مارو بدونه این شد که ماهم شدیم مثل اون ..حالا بجای چسان فسان ده روزی یه بار حموم میرفتیم و شلوار کردی میپوشیدیم و تا زیر گردن بالا میکشیدیمش از گردو و پسته و غذا هم خبری نبود ..هر موقع هم که فیلش یاد سانفرانسیسکو و اون حوالی رو میکرد یا خودمونو بخواب میزدیم یا لقدی حواله عضو شریف میکردیم که اونم زوزه کشان میرفت روی مبل میخوابید
یه دوماهی که از کودتامون گذشت و خونه و خودمون بوی نا گرفتیم دیدیم یه روز با گل و شیرینی اومد و دستی به سرو گوش ما کشید و هدیه ای داد و …. خلاصه ادم شد
از اون کودتا سالها گذشت و اوضاع خوب شد اما ما تا سالها اون شلوار کردی رو مثل کفر ابلیس نگه داشتیم و هرموقع میدیدیم باز میخواد سوارمون بشه از کمد درش میاوردیم و تا زیر گلو میکشیدیمش بالا …
Sam گفت:
حالا کی فردین بازی در میاره.
alghof گفت:
من حرفت رو اینجوری میگم که از هر دست بدی از همون دست می گیری. الان وقت پس گرفتنه!
زنجبیل گفت:
آی گفتی . همیشه تو رابطه ها هر کی از اول شروع کنه به جفتک انداختن یه جورایی برندس !! برنده که چه عرض کنم ولی لاقل له نمیشه . مثل دعوا که هر کی مشت اول و ول بده یه جورایی سواره به دعوا!!!
زنجبیل هستم از چاله میدان سفلی
در مورد ساد و مازو یه چیزی بگم شاید جالب باشه . یه دوستی دارم یه کار تحقیقاتی میکرد درباره فیمنییسم و این مسائل . در حاشیه این تحقیق یه تحقیق دیگری بود که نشون میداد بالای نود درصد زنان ایرانی مازوخیسم و به همون نسبت مردان ایرانی سادیسم دارند 😐
زنجبیل گفت:
من قبلا که اینجا کامنت میذاشتم جلوی کامنتم یه اقای عینکی خیلی بانمکی میاومد !! انقدر دوسش داشتم . ولی یه مدته این خفاش شب لجنی می آد!! اصلا انگیزم برای کامن گذاشتن کم شده به جان تو D:
نسوان گفت:
زنجبیل این بیچاره سبز لجنی نیست. این سبز امویه. اومده بگه ما بی شماریم. حالا تو کوتاه بیا و کامنت بزار. وقتی میری یک سر نمی زنی آدم دلش هزار راه میره ننه
مریم. ف گفت:
من هر وقت با اسم و ایمیلم میام این شکلک سبز تا به تا ظاهر میشه، ولی اگه ایمیلم رو نذارم همین سبز لجنیه میاد!!!! فکر کنم سیستمشون به ایمیل حساسه!
سیبیل بلا گفت:
ویولتا
تو که مشکل رو به این قشنگی بیان می کنی ، کاش کمی هم در علتش عمیق می شدی . به چیزی که عنوان کردی فکر کردم چون من هم در رابطه گهی زین به پشت و گهی پشت به زین بودم و کلن در هیچ کدوم رابطه هام هیچ گهی نشدم . ( گُهی رو هم گه خوندی ، خوندی) .
چیزی که به ذهن من می رسه اینه که الگوی ما در ناخودآگاهمون الگوی عشق اساطیری شرق هست . یعنی الگوئی که با رنج همراهه . رنج فراق ، رنج رقیب ورنج های من در اووردی دیگه . تا حالا دقت نکردی زنها از تعریف کردن داستان رقیبشون چه لذت عجیبی می برن؟ به قول تو با مایه هائی از مازوخیسم
و این شده که یک رابطه آدم وار به نظرمون بی مزه میاد . بی نمک میاد . به قول این وریا «چلنج» نداره!
من از این زاویه نگاه کردم و حتمن دلایل دیگه ای هم هست .
نسوان گفت:
الهی که من فدای یک لاخ اون سیبیل فهمیده ات بشم من اگه بخوام ریشه اش را هم بگم که یک پست باید بزارم مثنوی هفتاد من. به نظر من خیلی چیزها توش دخیله. تربیت های ما، عقده های فرو خورده، عدم اعتماد به نفس. شخصیت های پسیو- اگرسیو..جنس رابطه همونجوری که تو اشاره کردی. بقیه هم بگن چیزهایی که عقل من بهش نمی رسه.. به هرحال اشاره ی زیبایی بود مرسی
میرزا گفت:
خوب نکتهای گفتی حاجی.
Sam گفت:
پس واسه همینه من انقدر کشته مرده داشتم، چون خیلی یوپس بودم. حالا فهمیدم.
هما گفت:
حیف که باهات شوخی ندارم وگرنه بهت میگفتم
بیشین بینم بابا………………
راستی برادر لپت چطوره ؟؟ سلام مخصوص مارو خدمتشون ابلاغ بفرمایید
نسوان گفت:
لپاش مال منه هما یک کاری نکن گیس و گیس کشی بشه ها…
Sam گفت:
اگر فکر میکنید با این ماز بازی هاتون، من ساد میشم، دارید وقت تلف میکنید.
Sam گفت:
ببخشید چی شد؟ انگار من ساد و ماز رو عوضی گرفتم. انقدر سخت حرف میزنین که، آدم میگه صد رحمت به گیتی. بابا فکر ما نهضت سواد آموزیها را هم بکنید.
بزمجه گفت:
از قرار معلوم زیاد دور و برت گروه جالبی نیست. تنها راهش اینه که دوستهات رو عوض کنی و با چند تا آدم درست و حسابی معاشرت کنی. دنیا به این سیاهیی هم که تو تجربه داری نیست. آدمهای خوب هم زیاد هستن.
sin گفت:
ايني كه اينجا مي نويسم ربطي به متن بالا نداره.كم كم زماني هست كه با گذشت يك سال وبيشتر از حوادث خرداد 88 جوونهايي به داروخونه مراجعه مي كنند كه آسيب هاي شديد روحي از دستگيري ها ديدند ومعلومه كه هنوز التيام نديدند. شايد تا حالا درگير دادگاه وبگيروببند بودند.وهنوز از بهت بلاي سنگيني كه يه دفعه سرشون اومده خلاص نشده بودند.ولي انگاري كم كم دارند از اون گيجي ومنگي در ميآيندو با تعريف كابوس هاي شبونه و درگيري هاي ذهني شون و عدم تطبيق با واقعيت كمك مي طلبند. اگه اونها ادمهاي سياسي بودند وپيش زمينه ذهني و آمادگي روحي براي اتفاقاتي كه اونقدر سريع پيش اومد داشتند شايد اينقدر آسيب نمي ديدند . شايد بهايي كه براي كاراشون دادند خيلي سنگين وبالاتر از توانشون بوده. فكر مي كنم كه احتياج به دلداري و همراهي وهمفكري ماها دارند.شما مي تونيد اينجا براشون چيزي بنويسيد وبقيه هم با كامنت هاتون بهشون روحيه بديد؟ يا ازين هم بهتر .مي تونيد اين رو كمي توي وبلاگ هاتون بيان كنيد؟ تا اون آسيب ديده هاي خاموش هم جايي براي بيان احساساتشون پيداكنند وبدونند كه تنها نيستند و ماها پشت شون هستيم. ممنون.مهر 89
گیتی گفت:
من می دونم شما چی میگی…من با چندتاشون صحبت کردم، مثل نارنجک های ضامن کشیده هستند و بی امید…خیلی غم انگیزه…
خود من گاهی در کوچه و خیابون یکدفعه یک صحنه هایی که در انجا دیدم برام تداعی میشه و حالم بد میشه از اینکه دارم به ارومی از اونجا رد میشم…
نمی دونم، هرچی هست خوب نیست…مثل خیلی چیزهای دیگه که خوب نیست…
نسوان گفت:
بنویسه هرکی دستش درد نکنه. من میتونم بزارمش اینجاو حتی از بچه های بالاترین بخوایم که لینکش کنن. ما هرکاری از دستمون بر بیاد هستیم.مرسی از پیشنهادت
مریم. ف گفت:
از پیشنهاد به جاتون که بگذریم من کشتهی این شکلک ملیح کنار کامنتتونم! 😀
marmarin گفت:
پیدا کردن آدمی که پاسخ محبت را با محبت و جواب دوستی را با دوستی بدهد و در دست هایش نشانی از زخم یا خنجر نباشد دقیقا مثل معجره است چون تا حالا کسی اونو حتما صاحب شده عزیز, اگر هم باشه یا به دست اوردنی نیست و کلا خودش نمیخواد یا اینکه اونم گیج و ویجه و دنبال يه ادم اثتثنایی میگرده. ولی کلا حالم از این بازیهای ساد و مازو و خیسم که تمومی نداره به هم میخوره.
پرتقال بنفش گفت:
هیچ وقت کسی اینقدر دقیق حال منو توضیح نداده بود
خیلی ناراحتم….برای همینه که الان تنهام، از بازی زدم بیرون
تبسم گفت:
ویول جان قلمت طلا که گل گفتی! آلمانیها میگن مردای درست حسابی- از اونای که آخر مطلبت نوشتی- قبلان یکی بردتشون. منظور اینکه قبل از ما نسیب از ما بهترون شدن!
عادل گفت:
زندگی پر است از این چرخه های انرژی … هر نوع انرژی ای که از خودت ساطع کنی به خودت باز میگردد؛ اگر عشق بورزی به تو عشق خواهند ورزید و اگر کینه توزی کنی در اطرافت جماعت کینه توز رخنه می کنند؛ این سادیسمی ها و مازوخیست ها هم با هم جور میشوند! دوستی میگفت همیشه در اطراف جماعت …ون گشاد عده ای پرکار و زحمت کش هستند که جور آنها رو میکشند … یعنی علاوه بر سیرکوله انرژی در طبیعت، جور شدن در و تخته هم هست! به هر حال به نظر من بهتره معامله رو بهم بزنید … با چنین جماعتی نشست و برخاست نکردن و حتی تنها موندن بهتر است … شاید گره افتاده رو باید با تغییر فضا باز کنید …
رضا گفت:
عادل جون
آفرین زدی تو خال ما هم همینو گفتیم
rahgozar گفت:
سلام
فکر کردم با اون یکی نسوان دعوات شده ممنوالقلمت کردن،تو که میخواستی اسم مستعار انتخاب کنی از همون اول اسمتو میذاشتی استلا خوانندهها تکلیفشنو بدونن.اما سوای شوخی اگه یادت باشه بچه که بودیم میخوندیم بازی اشکنک داره سر شکستنک داره.اون طفلکی استلا هم از اول اونجوری نبود اون جوری بارش اوردن، اما اگه یادت باشه قهرمان داستان که اصلا واسه همین کارش شده بود قهرمان اونو شناخت و به ماهیتش پی برد و کمکش کرد تا به اصل انسانیش برگرده(البته قهرمان داستان خیلی بچه مثبتی بود) و در ادامه دیدیم که شروع کردن به کارای خاک بر سری.منظور اینکه وقتی کسی کسیرو بخواد اونو همینجور که هست میخواد نه اینکه تبدیلش کنه به چیزی که میخواد.قهرمان داستان هم استلا رو عوض نکرد و اونو همونجوری که بود خواست.
محمدرضا گفت:
ای کشته که را کشتی تا کشته شدی زار
مریم. ف گفت:
متاسفانه همینطوره که گفتی! آدم باید خیلی مواظب باشه که تعادل رابطه حفظ بشه. برای حفظ تعادل در هر رابطه ای لازمه که نقش لوشاتلیه رو در اون رابطه ایفا کنیم!
نسوان گفت:
جیگرتو…اصل لوشاتلیه رو خوب اومدی…سیستم به سمتی می رود که میزان گه بودن آن حفظ شود. هر قدر شما کمتر گه باشید سیستم به سمت گه تر شدن طرف دیگر معادله شیفت می کند. فکر کنم من و تو با هم بتونیم سال دیگه جایزه نوبل شیمی و روانشناسی را یه جا بگیریم مریم جان
مریم. ف گفت:
🙂
لیلیت گفت:
عزیز جان مشکل رو کاملا درست و دقیق توضیح دادی. زحمت جوابش رو هم بکش. یعنی ما باید چه کار کنیم؟ یعنی فقط باید بد شد؟ هیچ راه دیگه ای نیست؟
قانون جنگل دیگه: یا بخور یا خورده شو؟؟؟
آرش کمانگیر گفت:
جنس این نوشته ها از جنس دلتنگی است اونم نه دلتنگی از روی غرور که چون خواسته ات اجابت نشده به زمین و زمان لگد بپرانی بلکه دلتنگی از روی بلوغ و آگاهی که هر چه بالاتر می روی به شرایط پیرامونت آگاه تر می شوی و البته تنها تر .
مرسی ویولتا
کالیفرنیا گفت:
معجزه ای در کار نیست. هر کسی هم از بازی های آلوده به سادیسم یا مازوخیسم خوشش نمی آید. این جور بازی ها بین ایرانی های فرنگ غیر قابل اجتناب است. باید همه جوره خودت را بپایی به خصوص اگر مجرد و زن باشی که واویلا است مگر اینکه خودتم شبیه آنها باشی. قشنگی کار در این است که درد کشیدن و تنهایی بازیگر ها را به راحتی می توانی ببینی . آنها از سر بی معنایی زندگیشان و فرار از آن دست به بازی می زنند و سعی می کنند شادی های کوچک تو را هم خراب کنند غافل از اینکه بدانند تو داری آنها را به عنوان جانور مقیم خارج بررسی روانشناسی می کنی و خصوصیاتی را در آنها می بینی که مغز خنگ آنها ( البته با گذراندن دوره دکتری) بهش قد نمی ده. آخر هم تو می گذاری می ری وطرف مات و مبهوت می ماند که چی شد و می فهمه تو (بدون اینکه بازی کنی) بازیش دادی.
کامبیز گفت:
بزرگترین هنر تو با این نوشته هات اینه که تو دل دیگران هول بندازی که نمیشه مثل آدم زندگی کرد. با این تعریف صفر و یکی که تو از زندگی آرمانی و ایده ال داری ، از بین یک لشکر برادپیت و سیلوستر استالونه و دی کاپریو و غیره و ذالک، حتی یکیش هم نمی تونه با خلق تو جفت و جور بشه. این شعبده بازی ها که با جملات ضد و نقیض در میاری هم فقط نقش یک «حجم دهنده» رو برای وبلاگ داره دکتر جون. مثلاً خودت اشاره میکنی که رفتار سادیسمی ات مال سابقۀ زندگی به شیوۀ استلا بوده (بیچاره مادر بزرگت چه گناهی کرده؟)، اونوقت بعد از اینکه کلی صحنه های شکنجه تعریف کردی ناگهان عوض میشی و همۀ ملت که سابقۀ تو رو ندارن و خیلی هاشون با شرایط کاملاً نرمال بزرگ شدن براحتی سادیسمی میشن. همۀ آدم های قصه ات یا سادیسمی اند یا مازوخیسمی و یا براحتی قابل تبدیل به هم.
این میل واصرار تو به ساده کردن های افراطی روابط آدم ها و یکسان سازی خیل افراد متفاوت فقط ناشی از این عادت تو به جواب های ساده است ( جوابهایی مثل خیانت، مثل طلاق، مثل افسردگی ها ، مثل انتظار یک معجزۀ ناممکن ، مثل مردا همشون اینجورین …). فقط داستان آن پست است که برای رسیدن به ان جواب کلیشه ای فرق می کند. که البته گاهی تلاشت برای خلق یک داستان جدید منجر به گاف های عجیبی میشود. مثلاً برای شعار دادن در مورد مردای هیز و پایمال شدن حقوق زنان به جای رفتن به کمپین، به یک استریپ کلاب(یا شو روم!) میروی و توقع داری اونا دست به سینه بایستند که خوب متاسفانه دست به اونجا می برند.
اون استرالیایی مست همون مهندس سانتافه سوارِ ابسولوت خوره که برخورد با اون رو در فضایی مشابه! ترسیم کرده بودی .
دکتر جون! عزیز دلم! واقعی یا تخیلی، همۀ این داستان هایی که سر هم میکنی شاید مشکل من نوعی و دیگران هم بوده و هست و داریم تحمل می کنیم. تو سعی کن هنرت این باشد که به من یاد بدی تو «همین جامعه» ، «با همین آدما» چطور میشه گلیم خودمون رو از آب بکشیم و خوشبخت باشیم. لااقل بدبخت نباشیم.
کالیفرنیا گفت:
جواب سوالت خیلی ساده است و هنر نمی خواد. نه خر باش و نه خر سوار. بعد هم از خودت شروع کن بدون اینکه به دیگران کار داشته باشی.
نسوان گفت:
ببین نشد. کامبیز. من برای تو عزیزم بودم. حالا شدم دکتر جون. تو منو گیج می کنی. بعدش هم هرکی انتظار داره من اینجا الهی قمشه ای بشم و راه خوشبختی به کسی یاد بدم اشتباهی اومده. من خودم مثل خر تو گل موندم. تا حالا هم کل پیشرفتم این بوده که یک سری مسایل ام رو ببینم.آره آدمها خیلی هاشون سادو مازوخیستن. آدم نرمال هم کم پیدا میشه. این تجربه ی منه و تنها چیزیه که می تونم بگم. اما چی کار کنیم ؟جوابش پیش من نیست. اگر هم پیش من بود مفت مفت نمی ریختم اینجا تو بخونی و ایراد بگیری داداش من. بابتش از هر کدومتون 24.74 $ پول می گرفتم. اونم نه به نرخ بانک مرکزی به نرخ جدید. آره کامبیز جون، اینجوریاست
کالیفرنیا گفت:
اینطوری با advice مجانی که دادم 24.74$ از جیبم رفت.
leila گفت:
این پستت واقعا حرف نداشت خیلی خوب اومدی اینو .
paeez گفت:
eeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee vaghean fekr kardam faghat man in moshkelo darm pas hame haminjorian albate man modatie gozineh akharo (tanhaee) entekhab kardam
رضا گفت:
شما از زندگی یک نفر (خودتون) نتیجه کلی گرفتید وحکم دادید: «اگر اصرار داشته باشی که از توی این دایره بیرون بپری باید پیه تنهایی را به تنت بمالی یا منتظر یک معجزه بمانی ،تا آن آدمی که میخواهی را پیدا کنی.آدمی که پاسخ محبت را با محبت و جواب دوستی را با دوستی بدهد و در دست هایش نشانی از زخم یا خنجر نباشد»
آبجی وقتی از اول در دست شما خنجربود نباید منتظرگل می نشستی تا به شما هدیه دهند
هستند هزاران آدم هایی که گل به هم هدیه میدن و منتظر معجزه هم نیستند خوب باش خوب بینی.تو نیکی می کن و در دجله انداز… امام علی:»انسان بنده احسان است» به کسی نیکی کنی غلامت خواهد شد.
نخیردایره ای که دور خودت کشیده ای نیم دایره هم نیست میشه خوب بود و گرفتار پیله تنهایی هم نشد مس خیلی ها که زندگی مشترک خوبی دارند، چرا موفق ها رو مثال نمی یارین.
عقل حکم می کند بر روی استثنا قاعده نمی بندن شما استثنائین دلیل ندارد به کل جامعه تعمیم دهید و دایره بسازید.آبجی جون به قول خودت:خلاصه آدم باشید.
نسوان گفت:
خدا کنه که ما استثنا باشیم. تو فکر می کنی زندگی هایی که زیر یک قشر ترس و از رو اجبار و نیاز ادامه پیدا کرده خوبه؟ زیر آبی رفتن و خیانت و درد و اشک هم توی اون زندگی های موفق نیست و خلق خدا دایم دارن به هم گل میدن و گل میگیرن.من فکر کنم که اینجوری نیست. البته خدا کنه اینجور که تو میگی باشه و آدمها در کنار هم شاد باشند و ما جز استثناهای نادر باشیم. ما که بخیل نیستیم
رضا گفت:
نسوان محترمه
ما مامور به ظواهر اموریم نه بواطن، قرار نیست زیر و بالای همو بریزیم رو دایره و به همه بد بین شیم همه ی ما نقص هایی داریم ولی مهم اینه که همدیگه رو ببخشیم و به هم عشق بورزیم والا گر حکم کنند که مست گیرن در شهر هرآن که هست گیرن.
اگه گناه های بخشیدنی رو نبخشیم و فراموش نکنیم بقول فیلمنامه نویس ها داستان زندگی شکل نمی گیره که خدا ستارالعیوب نه ما هم باشیم بده؟
تبسم گفت:
این برادرمون رضا از کدام مدینه فاضله سخن میگن که ما تا حالا ازش نشنیدیم؟ آدرس بدین اقلاً بریم ببینیم این جایی که خیلیها توش خوش و خرّم زندگی میکنند و به هم گل میدن و گل میگیرن و امثال ویولت- که تنها بر حسب اتفاق اکثر حرفاش حقیقته و سخن از زبان خیلیها که فرصت گفتنش رو ندارند میگه- در مقایسه استثنا محسوب میشن کجاست؟! ندیده از دنیا نریم.
رضا گفت:
تبسم خانم
الهی من و نسوان قربون اون تبسم زیبات بریم از اسمی که برخود نهادی معلومه که پاک سرشتی ،بهشت و جهنم رو ما می سازیم بدی کنی بدی می بینی خوبی کنی خوبی می بینی ظلم کنی ظلم می بینی زنا کنی با محارمت زنا میشه قبول نداری؟ اگه تک تک ما بدی نکنیم بدی ایجاد نمی شه آبجی جون الهی درد و بلات بخوره به جیگر هرچی مرد بدسرشته که شماها رو اینقده ناامید کرده و دنیا رو تیره و تار میبینین ما که نیومدیم توی دنیا باهم بجنگیم اومدیم باعشق زندگی کنیم فقط گاهی وقتا بعضیا مون قاعده بازی رو به هم می زنیم ولی این دلیل نمیشه که جهان رو جهنم فرض کرده همه رو بد تصور کنیم توقعت خیلی بالاست خواهرم مگه میخای توی بهشت برین قدم بزنی؟بیا پایین قربونت برم فعلا توی این جهان مادی پراز خوب و بدیم زیاد آرمانی نیاندیشم یه چایی در خدمت باشیم.زندگی رو سخت نگیرید دوست پسرای قبلی تون هم بفرستین درس اخلاق و مردانگی یاد بگیرن تا اینقده زنان این لنگرگاهای عشق و زندگی رو نرنجونن.
گیتی گفت:
آقای رضا… صرفا بخاطر ادبیات فاخری که در پست قبل بنده را مورد لطف قرار دادی و بوسیله آن متوجه خودتون کردید، گفتم شاید بد نباشه دو کلوم هم از ما بشنوید…
من کامنت های شما را خوندم…از را ه حل های عملی جلوگیری از طلاق ( رجوع به مراکز ترمیمی برای فرج تنگ ) که ظاهرا از نسبی بودن بعضی مقولات چشم پوشی کردید، و لنگر بودن زن و بعد از مدتی لنگر گاه عشق و زندگی بودن زن ( حالا سکان آن کشتی دست چه موجودی قراره باشه ظاهرا خیلی فرقی نداره و اصلا سکاندار یکی دیگه است )…تا تصمیم کبری برای خوب بودن و خوب دیدن و هر چه کنیم به خود کنیم گر همه نیک و بد کنیم !
برادر من ، آموزه های شما خیلی خوبه ، اما یک اشکال بزرگ داره …خیلی عملی نیست در دنیای پیچیده امروز با انسانهای پیچیده امروز… حالا شما اصرار داری اینگونه است، اشکالی نداره…خیلی هم خوبه…نیت بقول معروف خیره !
مثلا بقول شما قانون اگر کسی زنا کند با محارمش زنا خواهد شد، چون کاملا منطقیه و یک استدلال محکمی داره،پس حتما اتفاق میفته ! و می تونه راه نجات و راه حل باشه…
یک سوال دارم جسارتا، شما به مقوله ای بنام «علم » و «تجربه » در برخورد با شرایط پیرامون ، اصولا اعتقاد دارید یا صرفا تصمیم کبری کافیه از دید شما ؟
رضا گفت:
گیتی خانم
گویا قضیه داره جدی تر میشه!بابا تو زنها هم نخبه های با منطق زیادی وجود داشته ما بی خبر بودیم آفرین بر تحلیل ها و کامنت های منطقی تون ما هم دنبال یک خانمی می گشتیم که همه درس های فلسفی و هنری خونده ی نداشته مون رو به ایشون پس بدیم
اما نگاه گیتی خانم
1-من هم به علم و تجربه باورمندم و با تصمیم کبری و هرچی پیش آمد خوش آمدو… بیگانه ام، دنیا محل عمل و عکس العمل ، علل و عوامل مادی و معنوی و تجربه های گران بهای بسیاری است
و این رو هم با چشم دیده ام که ما در دنیای پیچیده امروز با انسانهای پیچیده امروز داریم زندگی می کنیم نه در رویایم ونه در مدینه فاضله ایده آل، ومن هم خوبی کردم بدی دیدم – شاید هم من بد عمل کرده بودم که بدی چیدم-اما این که می گویید خیلی عملی نیست چرا؟مگه ما قراره با همه آدمها ازدواج کنیم!؟که چون انسانهای پیچیده ی بسیاری در این جهان هستند پس روابط پیچیده ی فراوان روحی و روانی ما را از پا در می آورد و توانی برای مون نمی مونه!نه جیگرتو گروه نسوان بخوره بلکه ما قراره فقط با یه خوشگل تر از خودمون سرود عشق بسراییم و لذت های روحی و جنسی مونو به اشتراک بذاریم پس این توان هست که از پس یکی درآیم فقط به قول حکیمی(گیتی): بدونیم کی اوووووخ بگیم و کی آخ جون بگیم کی دردها مون آشکار کنیم و کی لذتهامون، گفتم ما که نیومدیم توی دنیا باهم بجنگیم اومدیم باعشق زندگی کنیم فقط گاهی وقتا بعضیا مون قاعده بازی رو به هم می زنیم ولی این دلیل نمیشه که جهان رو جهنم فرض کرده همه رو بد تصور کنیم.خانم محالها رو ممکن می کنند پرواز انسان رو عملی کردن امواج و فضا و آسمان و زمین همه به تسخیر انسان درآمد حالا ما ممکن های سخت رو نمی تونیم عملیش کنیم؟ما قراره یکی رو هدایت کنیم همین، این کاره سختی است؟
2-این اولندش و دومندش یا کامنت هام ناقص بودن و نیاز به توضیح داشته یا قلم گویا نبوده اما تمام حرفم اینه زن لنگرگاه عشق وشیرازه زندگی است اگه این شیرازه از بین برود کل زندگی فروخواهد ریخت زندگی بی زن زندان است مهربان.منظورم از لنگر؛لنگرگاه ، سایت و ستون زندگی بوده نه چیز دیگه ای.و چرا باید سکاندار کسی دیگه باشه؟اگه زن فرمان زندگی رو رهاکنه خاب کسی دیگه میگیردش.
3- وعلتهایی که ذکر کردم به قول فلاسفه تمام العله نبود فقط تعدادی از علتها بود که گذرا پیشنهادشد و بحث فرعی بود ولی میشه در این زمینه که علت ازبین رفتن عشق در زندگی چیست و یا چرایی ازدواج مجدد مردان یا یا طلاق را به بحث گذاشت.
من یکی شو بی عشقی و یکی شو ترمیم گفتم که کسی از شما جدی نگرفت ولی فکر می کنی چرا مردان زن دوم میگیرن؟علاوه بر تنوع طلبی مردان این یکی ازعلتهاست.مرا ببخش بانوسخن به درازا کشید منبر طول کشید نامردا یه چای هم نیاوردن!این چند روز کلاس نداریم نشستیم با آبجی مون دو کلام حرف حساب بزنیم تا دلمون واشه حسودا نمی زارن.
کلام آخر:وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم / که در طریقت ما کافریست رنجیدن «حافظ»
روز قیامت به خدا می گم
تقصیر من بود که ریختیم رو هم
راضی می کنم خدا رو کم کم
تو برو بهشت من به جهنم
شهرزاد قصه گو گفت:
من در تمام نقشهایم» ماز» بودم و یک بار» ساد»، و اتفاقا همان یک بار جواب داد!ولی من هم بعد از گرفتن جواب کوتاه اومدم و رابطه به تساوی رسید!اگه بشه الاکلنگ رو به تساوی رسوند…بازی جالبی میشه!البته قبول دارم که اکثر مواقع نمیشه!!!
ممير گفت:
ببينيد ما ايرانيها چه کثافتهايي هستيم و بجاي روابط انساني با چه عمقي رذالت و پستي و پلشتي با هم برخورد ميکنيم. حقيقتا همون عقايد اعراب بيابانگرد بايد بر ما حاکم باشه. خاک تو سرتون که همتون هم باسواد و در ادعا همه چيز دان هستيد. فکر نکنم حيوانات و انسانهاي قبل از مدنيت هم به وحشتناکي و ترسناکي شما نيز بوده باشند.
саша گفت:
سلام – شاید انتخاب این شیوه و روش یک انتخاب طبیعی بنظر بیاید که خود میتواند معلول بازتولید یک چرخه معیوب و تکثیر و انعکاس پاره رفتارهایی غیر انسانی و بیمارگونه باشد .
ess گفت:
ghashang minevisin.mersi
فیلسوف13 گفت:
راست گفتی.
sasan گفت:
man vaghan moteasefam ka besiyari az ma mardha ,be en fakr mikonim ka chetory mishe tarafe moghabel ro….. ,shayad en az tabiate ma mardha hast ka hamchenan gharize mon ro az tavahosi ka darash bodim hafz kardim .
vali moteasefane ma dar jamemon az lahaze aghlaghi ghayli pas raftim nesbat be 30 sale gozashteh , dar zaman gozashte mardom ba adab tar va raftareshon makhsosan ba banovan khayli behtar bod .
Dar en modam mardom(Na hame), yad nagereftan chetor ba zanha barkhord bekonan , en albate bardashte shakhsiye man hast ,omidvaram dar enghezavatam eshtebah karde basham .
Doste aziz man dar yak keshvare gharbi zandegi mikonam , dar enja ba enke sobh ta shab to gooshe mardom ro ba aye va hadis poor nemikonan vali raftar mardom besiyar akhlaghi tar va ensani tar az Irane .
omidvaram roozi mardom be Goftar Nik,Kerdare Nik, va Pandare nik beresan .
Barayat arezoye pirozi daram ,
Ava honey گفت:
The more i know men,the more i like dogs . .
Sam گفت:
make sense
هما گفت:
خواهر ویولتای عزیز
نظر به تهدید شما جهت گیس و گیس کشی بر سر لپ جناب سام و با توجه به اینکه ما کلا انسان صلح طلبی میباشیم و با تفکر و غور در این مطلب که از درون لپ ایشان برای ما شوهری در نمی اید .ضمن کناره گیری از این رقابت تنگاتنگ.. لپ ایشان را به شما و شما را به لپ ایشان میسپاریم و از همین جا برایتان روزهای خوش و گاز هایی ابدار ارزومندیم
درضمن از همین تریبون خدمت برادر سام که ظاهرا در کلاس های اکابر تا ابپاش گلاب پاش بیشتر نخوانده اند هشدار میدهم… دکترجان نفر قبلی که لپش مورد عنایت ابجی ویول قرار گرفت الان وقتی ساکسیفون میزند از سازشان صدای بوق کشتی در می اید و کلا در لپشان به تعداد دندان های ویولتا منافذ بسیاری دیده میشود و بین لپ مطروحه و افتابه مسجدشاه توفیر زیادی دیده نمی شود
با احترام هما لپ گلی
Sam گفت:
گذشت خانم اون زمانها که ویولتا از لوپ آبکش درست میکرد و توش پلو آبکش میکرد گذشت. فکر میکنی برای چی فقط شراب و شکلات میخوره؟ دندانش، چزیه دیگری را نمیبره. اون موقعها سامانتا بود، براش سفید و تیزش میکرد. فقط کافی بود برق دندان هاش را با هر آاصغری نشون بده که طرف لپاش را بذاره رو کول ش و در بره.
راستی تو هنوز همون دست دندونهای رو که تو طرقبه گذاشتی داری، یا عوض شون کردی؟
sin گفت:
نسوان عزيز اگه پيشنهاد بالا رو توي بالاترين لينك كنيدعاليه .به نظر من اين بچه هاي پاكي كه هيچ فعاليت سياسي نداشتند بدجوري آسيب ديدند .انگار به روحشون تجاوز شده .خوبه كه در حمايت شون موجي راه بيافته . چون كه خاموش وكز كرده توي خودشون از كابوس هاي شبانه -تصور تعقيب هميشگي توي اجتماع -وهم تكه تكه شدن اعضاي بدنشون -و….رنج مي برندوفكر مي كنند كه مردم فراموششون كردند .
زن بیقرار گفت:
دلا خو کن به تنهایی که از تن ها بلا خیزد
بازتاب: چکیده وبلاگ ها(شانزده مهر) « آدرس جدید امید20 www.omid20-9.com
هيدا گفت:
وب لاگ شما رو يكي از دوستاي خوبم به من معرفي كرده. نوشته هاتون فوق العاده ساده , صميمي و در يه كلام, بي نهايت زنانه است. درد همه زنايي كه توي جامعه اي زندگي مي كنن يا كردن كه هميشه نصفه حساب شدن!!! مطلب بالا كه عالي بود من يكي از اون مازو ها هستم كه چند وقته دارم تمرين مي كنم سادو باشم !!! و عجب چيز فوق العاده اي! چون الحق و الانصاف صد در صد در جذب آقايون تضمينيه.!!!
mojgan گفت:
سلام
دیر به دیر میام اما همه چی رو میخونم و همذات پنداری میکنم
اجازه میدی این پست رو بگذارم تو صفحه فیس بوکم؟