میرا مسلمان است، او یک سفید پوست است که به درخواست همسرش مسلمان شده است. نماز نمیخواند، روزه نمیگیرد، حجاب ندارد، روسری به سر نمیکند، با نامحرم هم دست میدهد، او را در آغوش هم میفشرد. بعد از مرگ همسرش هم چندین دوست پسر داشته است ولی با هیچ کدام ازدواج نکرده است، نمیدانم که دوست پسرهایش مسلمان بوده اند یا نه. اویک بار هم قرآن را نخوانده است ولی از نظر او اسلام یعنی عشق، یعنی همسری که همه عشقش را به پای او ریخته است و میرا پس از مرگ او نتوانسته خوبیها و عشق او را در هیچ مرد دیگری پیدا کند.

پریناز هم مسلمان است، یک مسلمان زاده که تا مدتها نماز میخواند، و روزه میگرفت. در همان زمان که نماز میخواند، حجاب به سر نمیکرد، اگر نامحرم پسرعمو و پسرخاله و دوست خانوادگی بود، باهاش دست میداد ولی در آغوش نمیگرفتش. اگر نامحرم غریبه تر بود، دست هم نمیداد. توی مجلس عروسی مختلط شرکت میکرد، لباس باز هم میپوشید، تا آنجا هم که جان در بدن داشت میرقصید. به ناخنهای دستش، لاک نمیزد ولی به همه ناخنهای پایش لاک میزد به جز انگشت کوچیکه و از آنجا مس میکشید. او هم تا الان یک بار قرآن را نخوانده است و هرچه میداند از آموزشهای بینش اسلامی و معارف و مادر و پدر است.

مژگان هم مسلمان است، او حجاب دارد. کت و شلوار میپوشد و روسری به سر میکند، طوریکه یک تار مویش هم پیدا نیست. نمازش به موقع است، روزه هایش را هم میگیرد. او از شوهرش جدا شده، بعد با 5 سکه به مدت یک سال به عقد موقت یکی از رجال نیمه نسبتا سیاسی درآمد. بعد به مدت دو سال با حمید زندگی کرد. نمیدانم با حمید صیغه محرمیت خوانده بود یا نه. جلوی حمید حجاب نداشت ولی از برادر و پدر حمید رو میگرفت. از ختم قرآن ماه رمضان که بگذریم، شک دارم که او هم قرآن را تا الان یک بار درست و حسابی خوانده باشد.

زکیه هم مسلمان است، او را در پاکستان دیدم، دانشجوی داروسازی بود. از همه صورت فقط دو چشمش پیدا بود که سعی کرده بود آنرا هم با یک عینک بزرگ بپوشاند. به شوخی، جدی ازش پرسیدم توی این گرما، با این چادر و پوشیه اذیت نمیشوی؟ گفت تحمل این گرما از آتش جهنم بسیار آسانتر است. و بعد ادامه داد که تازه در احادیث آمده فقط نشان دادن یک چشم جایز است و الان که او دو چشمش را بیرون گذاشته، معلوم نیست که خدا او را ببخشد یا به آتش دوزخ بفرستد. استنادش، حدیث بود وصحبتهای مفتی.

پویان هم مسلمان است، او شرط مسلمانی را اعتقاد به خدا میداند و اینکه فرد اعتقاد داشته باشد » محمد» یکی از فرستادگان خداست، نه بهترین و نه برگزیده ترین. او با همین دو شرط ساده خیلیها را علاقمند به تغییر دین کرده است. وقتی او از اسلام حرف میزند، حرف از دوست داشتن و احترام متقابل است. تا الان ندیده ام کسی را به نماز خواندن یا حجاب داشتن تشویق کرده باشد. ریشهایش را با تیغ میزند و موقع صحبت کردن با یک زن سرش را پایین نمی اندازد. . برای او شهادت یک زن معادل شهادت یک مرد است.

آقای ……. هم مسلمان است، حق نماز دارد و پشت سرش جماعتی به نماز خواندن میایستند. همین چند سال پیش خانه پدریش را بلدزور ویران کردند، گفتند اسلامش، اسلام ناب محمدی نیست. تا حالا ندیده ام و نشنیده ام که سرکسی فریاد بکشد، یا احدی را به زور وادار به پذیرش کاری کند.

آقای م ص ب ا ح هم مسلمان است، او اعتقاد دارد هرکسی به ولایت فقیه اعتقاد ندارد باید با هروسیله ای، به راه راست هدایت شود حتی اگر این وسیله شیشه نوشابه باشد. او مجتهد است، بهشت و جهنم و راه رسیدن به آن را تعیین میکند. اگر از قرآن بپرسی به تو میگوید که صلاحیت خواندن قرآن را نداری و او بهتر از تو میداند.

طالبان هم مسلمان است، او هم اعتقاد دارد که اسلام را بهتر از هر کسی میشناسد و راه رسیدن به بهشت و جهنم را بهتر از هرکسی میداند. او میخواهد به زور هم که شده همه را به بهشت بفرستد. برای اینکار هم چند تا معیار مشخص دارد، ریش آقایان از حد یک مشت بلندتر باشد، از زنها هم هیچ چیزی معلوم نباشد و از همسر خود اطاعت محض بکنند. در » اسلام» او کتک زدن نه تنها جایز است که واجب هم هست و حداقل کاری است که باید برای به راه راست هدایت کردن یک فرد انجام داد.

همه اینها مسلمان هستند، ولی خیلیهایشان، خیلی دیگر را قبول ندارند. مطمئن هستم در بین خوانندگان این وبلاگ هم هستند کسانی که تعریف خودشان را از اسلام دارند که با هیچ یک از تعریفهای اینجا مطابقت ندارد. بنابراین به نظرم دعوا کردن برسر اسمی که معانی متفاوتی برای افراد متفاوت دارد بی نتیجه است. قبل از هر بحثی، و هر تعصبی شاید بهتر باشد تعریفهایمان را یکی یا حداقل نزدیک به هم کنیم.