شب است و دیروقت … برف و سرما بیداد می کند . ارام میرانم که ماشین سرنخورد. از اینکه عقلم را بکار انداختم و امروز با ماشین امدم خوشحالم …کاری که کمتر می کنم …. دختری کنار خیابان دست بلند و می کند .حس انساندوستی ام گل می کند و می ایستم .دخترک بدون اینکه مسیری را بگوید سوار میشود. مسیرش را می پرسم و می گوید تا هرجا مستقیم میروید . دنده را جامیزنم و راه می افتم .دختر فحشی را نثار برف می کند و دستش را جلوی دریچه بخاری ماشین می گیرد .نیم رخ زیبایی دارد . احساس می کنم سرمای بیرون و گرمای داخل ماشین دختر را خواب الود کرده ..چشمش روی هم می افتد و کم کم سنگین میشود ..خودم را به موزیک میسپارم و از رانندگی در برف لذت می برم
انتهای اتوبان بیدارش می کنم و می گویم که باید بپیچم اما ادرسش را می پرسم تا برسانمش . ..میگوید این نزدیکی ها پارک هست؟
همه چیز را می فهمم .
می گویم امشب تنهایم (میترسم بگویم همیشه تنهایم ) و می خواهم که مهمانم باشد. با مخلوطی از ذوق و شرم و اینکه مزاحم نیست؟ .. میپذیرد.. و بسمت خانه میرویم .
میروم چایی بگذارم . که روی مبل خوابش برده ، صورت معصوم اما خسته ای دارد نباید بیشتر از 20سال داشته باشد .دلم نمی اید بیدارش کنم .
خودم هم کمتر خسته نیستم از خیرچایی و شام میگذرم و جایم را کنارش روی زمین می اندازم و میخوابم .. قبل از اینکه خوابم ببرد افکار ترسناکی بسراغم می اید ..ازاینکه کسی را نشناخته به خانه اورده ام و امکان اتفاقات بدی که ممکن است بیفتد ازارم میدهد ..خودم را بدست تقدیر میسپارم چون میدانم هرگز دلش را ندارم که بیدارش کنم و از خانه بیرونش کنم .
میدانم هوا روشن شده اما میترسم با باز کردن چشمانم خوابم بپرد . احساس می کنم کسی پتویی را رویم انداخت … هرکسی بود خدا خیرش دهد ….. … ناگهان هول از خواب می پرم . طفلک ترسید و خیال کرد کار بدی کرده … یاد ماجراهای دیشب می افتم و خوشحال میشوم که هنوز زنده ام
موهای تیره ای دارد که ندیده بودم .سلام می کنم و جوابم را که میدهد تازه لهجه اش را می فهمم . بساط صبحانه را علم می کنیم و حرف می زنیم ..یعنی من حرف میزنم و پشت سر هم سوال می کنم
از یکی از شهر های غرب کشور امده .دوروز پیش و یک شب را در توالت کثیف و سرد پارک خوابیده البته بقول خودش لرزیده …….. از علت امدنش ( فرارش) به تهران می پرسم که نمی گوید و حرف را به زیبایی خانه ام می کشد. میز را که جمع کردیم میرود و لباس می پوشد و تشکر می کند که برود ..می پرسم جایی را دارد که معلوم میشود نه …میگویم می تواند بماند تا من از سرکار برگردم ..کلید را هم برایش میگذارم که اگر خواست برود دوری بزند و ….. ( عقلم می گوید خریت است اما دلم جواب میدهد صاحب ان چشم ها نمی تواند ادم بدی باشد ) به دلم اطمینان می کنم و میروم
تمام روز را با دلشوره و افکار عجیب سر می کنم .غروب زودتر به خانه می ایم . چراغی روشن است
در را که باز می کنم بوی غذا خانه را برداشته و خانه مثل مروارید میدرخشد . دختر کدبانویی است شام میخوریم وفیلم میبینیم و میخندیم و….
غزل یک هفته مهمان من بود .پدرش را سالها پیش از دست داده بود و مادرش بخاطر مشکلات اقتصادی میخواست بامردی ازدواج کند که به غزل نظر داشت و مادر نمی دانست .اول فکر کردم شاید این افکار دختری خیالباف باشد که دوست ندارد مرد دیگری را جای پدرش ببیند اما از لابلای تعریف هایش فهمیدم که قضیه جدی تر از این حرفهاست . باهزار بدبختی شماره مادرش را پیدا کردم و ازش خواستم به تهران بیاید مادرش وقتی فهمید دخترش سالم است و درجایی امن ..هق هق اش را میشد از پشت تلفن شنید ادرس محل کارم را دادم و خواستم تنها بیاید … بامادرش خیلی صحبت کردیم و باید بهش علت فرار دخترش را می گفتم ..که گفتم … شب که با مادرش رسیدیم خانه و مادر و دختر هم را دراغوش گرفتند دیگر نمی توانستم جلوی اشکم را بگیرم …….
هروقت که برف می اید یاد انشب می افتم دوسال از ان ماجرا میگذرد و هنوز هم با انها در تماسم و میدانم اوضاعشان خوب است.
پی نوشت … دیروز برف می امد و مجری رادیو از مردم میخواست که در این روزهای سرد و برفی بفکر پرندگانی که نمی توانند غذا پیدا کنند باشند . ..
پی نوشت دوم.. امار نشان میدهد که اغلب دختران فراری در 24 ساعت اولیه مورد تجاوز قرار میگیرند و این دختران پس از تجاوز دیگر توسط خانواده هایشان پذیرفته نمی شوند . درست است که دولت و سازمان های مربوطه در کشورباید بفکر حل این معضلات باشند اما اینکه چون انان چنین نمی کنند باعث نمی شود که ما نیز چشمانمان را بر مظلومیت این دختران ببندیم . شاید ما هم اگر چنین مشکلاتی را درخانه داشتیم دست به کاری میزدیم که انان کرده اند .یادمان باشد حادثه ممکن است روزی هم در خانه ما اتفاق بیفتد.
ممير گفت:
بهشت را به بها ميدهند و نه به بهانه.
الحق و الانصاف بهايش را تمام و کمال پرداخته اي.
بعنوان يک هموطن مايه سرافرازي و افتخار من هستي.
آرش گفت:
در مقابل عظمت این کارچیزی ندارم بگم! هیچی!…
فقط نظر «ممیر»….همین.
سارا گفت:
خدا خیرت بدهد.
ویدا گفت:
تو ایران متاسفانه آمار دخترانی که از توسط پدر و یا برادر و بستگان نزدیک (مثل دایی و عمو) مورد تجاوز قرار می گیرن هم کم نیست!! حتی تو قشر متوسط و مرفه!!!! دردناکتر از اون این هست که بعضی وقتها هم دلیلش فقط باکرگی دختره!!! یعنی می خوان بدونن لذت ارتباط با یک دختر باکره چی هستش؟!!
و بیشتر مشکلات دخترها از اینجا ناشی می شه که به خاطر حجب و حیا و ترس از برخورد اطرافیان هیچ حرفی نمی زنن!!
یعنی کلا نه به دخترهامون یاد می دیم که حقشون چی هست… و نه اینکه چطور از حقشون دفاع کنن …. آخرش هم می شه همین…. حتی وقتی بهشون تجاوز می شه جرات نمی کنن دهن باز کنن و حرف بزنن! خیلی شجاع باشن فرار می کنن…
خلاصه مبارزه با بعضی از سنهتهای غلط بزرگترین کمک به دختران امروز و آینده خواهد بود!!!
و در مورد کمک مالی و حمایتهای مردمی … بقدری آمار دردناک و وحشتناک که می ترسن لو بره …و در ضمن از آگاهی زنان از حقوق خودشون وحشت دارن.. بنابراین از تاسیس هرگونه موسسه خیریه کمک به زنان آسیب دیده مثل سگ می ترسن….کافی یک چنین جمله ای از دهنت در بیاد…. همچین تیکه پارت می کنن…..
ویدا گفت:
تو ایران متاسفانه آمار دخترانی که از توسط پدر و یا برادر و بستگان نزدیک (مثل دایی و عمو) مورد تجاوز قرار می گیرن هم کم نیست!! حتی تو قشر متوسط و مرفه!!!! دردناکتر از اون این هست که بعضی وقتها هم دلیلش فقط باکرگی دختره!!! یعنی می خوان بدونن لذت ارتباط با یک دختر باکره چی هستش؟!!
و بیشتر مشکلات دخترها از اینجا ناشی می شه که به خاطر حجب و حیا و ترس از برخورد اطرافیان هیچ حرفی نمی زنن!!
یعنی کلا نه به دخترهامون یاد می دیم که حقشون چی هست… و نه اینکه چطور از حقشون دفاع کنن …. آخرش هم می شه همین…. حتی وقتی بهشون تجاوز می شه جرات نمی کنن دهن باز کنن و حرف بزنن! خیلی شجاع باشن فرار می کنن…
خلاصه مبارزه با بعضی از سنهتهای غلط بزرگترین کمک به دختران امروز و آینده خواهد بود!!!
و در مورد کمک مالی و حمایتهای مردمی … بقدری آمار دردناک و وحشتناک که می ترسن منتشر بشه ( حتی یه گوشه اش) …و در ضمن از آگاهی زنان از حقوق خودشون وحشت دارن.. بنابراین از تاسیس هرگونه موسسه خیریه کمک به زنان آسیب دیده مثل سگ می ترسن….کافی یک چنین جمله ای از دهنت در بیاد…. همچین تیکه پارت می کنن…..
شیما گفت:
من سالها پیش بیماری داشتم، یه دختر معصوم 17 ساله از دهات اطراف، که 5 ماهه از پدرش حامله بود، واقعا نمیدونستم چیکار باید کرد، اصل مشکل تو خونه بود، اونم کسی که خودش رو صاحب و ولی نعمت قربانیش میدونست، نه حتی دائی یا عمو… سپردمشون دست مددکار ، اما مطمئنم اونا هم کاری از دستشون بر نیومد… به نظرتون این دختر ، این بچه ، به کی میتونه پناه ببره؟
ویدا گفت:
شیما جان….
از این قصه ها تا دلت می خواد بیا من برات بگم….بعضی از قصه ها بقدری وحشتناک هستند که نمی تونی قبولش کنی…. تازگیها وقتی کسی می گه ما ایرانیها… آدمهای متمدنی هستیم دلم می خواد خفش کنم… سرمون رو کردیم تو برف بعد ادعا می کنیم…. متاسفانه این قصه ها فقط مال قشر بی بضاعت نیستن که بگیم…امان از فقر مادی….
بعد وقتی از س.ک.س آزاد دفاع می کنی… مگن افکار غربزدگی رو داری ترویج می کنی….ما متمدنیم… ما الیم ما بلیم….یکی نیست بگه ارتباط با یک زن دیگه بهتره یا با خواهر و خواهر زاده….ارتباط آزاد و با خواست خودت بهتره یا تجاوز…
و اما اینکه به کی پناه ببرن…من فکر این وظیفه ما زنهاست که با این سنهتهای غلط مبارزه کنیم… زمینه کاری و استقلال مالی رو برای زنان امروز و فردامون آماده کنیم…. این وظیقه ماست که دخترامون رو درست تربیت کنیم… حتی اگه شده یک قدم کوچیک برداریم…. دو نفر اطراف خودمون مثل مادر و پدرمون رو از وضع و اوضاع جامعه و نتیجه افکارشون آگاه کنیم….
کالیفرنیا گفت:
اینها از خدایشان هست که این ملت هرچه بیشتر در نکبت فرو بروند چون این طوری بی مزاحمت به غارت اموال ملی می پردازند.
مبارزه بر علیه سنت خوب است ولی زمان بر است. بهترین راه در ابتدای کار, ایجاد سازمان های حمایتی ,آن هم توسط زنان است.
ویدا گفت:
کالیفرنیا جان…
نیاز الان جامعه سازمانهای حمایتی هستش…. ولی نمی ذارن چنین سازمانهای خصوصی شکل بگیره… به شدت می ترسن از در رفتن آمار… از آگاهی زنان از حقوقشون… از آگاهی مردم….افرادی که از تاسیس چنین سازمانهایی حمایت می کنن کم نیستن…. ولی متاسفانه راه رو بستن…. من کسایی رو می شناسم که به هر دری زدن برای تاسیس چنین موسساتی ولی همه جا بن بست بوده…. حتی از سازمانهای حمایت از کودکان بی سرپرست هم وحشت دارن….
گیتی گفت:
ویدا جون.. دیدی خواهر من….. تشکل های مدنی ، ان جی او ها، سندیکا ها، سازمان های حمایتی…تشکل های غیردولتی ، نیاز ما در ابتدا همین هاست ، شروعش می تونه اینها باشه … اگر فقط کمی فضا این خفقان فعلی نبود….
ویدا گفت:
گیتی جان….
۱-بحث من سر افرادی هستش که ایده ای مثل ان.جی.او….رو مطرح کنن یعنی راه حلی برای کشور ایران ارایه کنن … شما هر انقلاب موفق تو تاریخ رو نگاه کنی یکسری فیلسوف و روشنفکر با ایده های نو برای تغییر و تحول پشت سرش بوده…
۲- همین بحث موسسات خیریه و غیر دولتی… تو کشوری مثل آمریکا موفق بوده… چون کشوری کپیتالیست هستش و افراد با سرمایه های کلان که بتونن این موسسات رو پشتیبانی کنن وجود داره… ولی اعمال ایجاد این موسسات تو ایران و یا خیلی کشورهای دیگه یک کم غیر ممکن… چون مردمش توانایی حمایتش رو ندارن…و این موسسات خیریه هم قرار بود سرمایه اش از طریق ایرانهیهای مقیم آمریکا تامین بشه.. که کاملا واضح که این درمون واقعی کشور ما نیست… این فقط یک مرهم خیلی کوچیک که از روی نداشتن راه حلها و امیدهای دیگه برای کمک هستش…
یک راه حلی با توجه به شرایط و آینده کشور خودمون لازم داریم…. ولی متاسفانه هیچ تحقیقی انجام نمی شه… که حداقل چند تا راه حلی رو جلو پا ما بذارن و ما هم بدونیم از چی باید حمایت کنیم و چطوری….؟
گیتی گفت:
ویدا جان…
ما این تشکل ها رو داشتیم ، داشت شکل می گرفت…چند تا از دوستان من هم توش فعال بودند و خوب هم داشت جواب می داد که زدن داغونش کردن … سرمایه اش ظاهرا داخلی بود….
اون دوستان من هم هر کدوم به دلیلی از ایران رفتند…
حرف من اینه….هیچ هیچ زاید…. از یکجایی باید شروع بشه…همون که خودت گفتی… در ابتدا آگاهی…
reza گفت:
تو یه فرشته ای مث اکثر دختران این سرزمین زجر کشیده
دمت گرم آبجی
علیرضا گفت:
جالبه که کاری رو که خدا خراب کرده شما درست کردی بعد تشویقت اینه که منتظر بهشتش باشی و خیرت بده!
آفرین به شما برای انسانیتتون. کاش منم اندازه شما شهامت و دل داشتم.
ممير گفت:
دوست من بهشت همين نيکي و زيبايي هست که اين هموطن انجام داده است و ما و ايشان ان را درک ميکنيم.
پدافند گفت:
ای علیرضا به روی یک نقاشی قشنگ رنگ نفرت پرتاب کردی! وای که تو چقدر بدی
PRINCE گفت:
1) + + + + + + + +
2)بریجیت! ایا فیلم «3:10 دقیقه به یوما» را دیده ای؟
کشاورز معلول از جنگ برگشته ای که زندگیش بخاطر طمع شرکت راه اهن به زمینش به ورشکستگی رسیده و جامعه و کلانتری شهر محل سگ هم به شکایتش نمیگذارند… برای اجرای عدالت التماس میکنه ولی جز تحقیر پرت شدن مدال جنگیش جلوی پاش چیزی نصیبش نمیشه…
بعد این ادم ,یه تنه جلوی دزدهای پول راه اهن وای میسته؟ درحالیکه همه شهر اجیر دزدها شدند؟
انهم صرفا به اعتماد به قول مامور راه اهن که به خانوادش پاداش و اجرای عدالت میده؟
یه منتقد اون زمان گفته بود که جامعه ما (امریکا)به چنین داستانها/مثالها/الگوها/اسطوره هایی نیاز داره….
خاطره یا داستانی که گفتی-هر چند اگر هم عده ای کرور کرور شواهدو ایراد از برای ساختگی بودنش,بیاورند,بازهم حداقل یک نظر و سناریو و راه برخورد در زندگیه که بزیبایی بیان شده-لاجرم من رو به فکر این فیلم انداخت.
من این فیلم رو هرگز درک نکردم…من کاملا روشن نشدم که حال که قانون زندگی-بناچار-بر سوختن تر و خشک با همه و صدای یک دست در معیار اجتماعی و حتی امار لزوما صدایی نداره, مگر در قالب داستانهای همیشه خوش هنگام خواب بچه ها – که بعدا خود این داستانها اولین مصداقهای وجود و توجیه وجود دروغ در جامعه خواهند شد!-پس چرا و به چه امید,با چه میزانی,بر چه معیاری این کار رو کردی؟
ایا همین الان هم جامعه اطرافت مسابقه ای جهنمی و بی پایان برای له کردن همدیگر نشده؟
ایا همین جامعه که ما درانیم,مبدل به بزرگترین سن و صحنه نمایش این ملت همیشه در صحنه نشده؟
ایا امیدی داری که میتونی این جریان توده را عوض کنی؟
ایا لبخند تلخ نسل قبلت رو «که ما هم روزگاری ارمانگرا بودیم .خام بودیم مثل الان شما!و ببین ارمانگرایی به چه روزمان اورد!» را نمیبینی؟
این وسوسه هایی که گفتم, این تردیدها بر منم هست….
تو چطور بدیشان پاسخ دادی؟
3) پستهای ابدارخانه ات قشنگ بودند.دیگر نمی نویسی؟
aryo گفت:
بسیار زیبا بود
هم نوشته ات و هم کارت
فریبرز گفت:
گریمو در آوردی
poor گفت:
تو نیکی میکنی و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز .
البته من میدانم که این دختر جوان و مادرش هیچگاه خوبی شما را فراموش نمیکنند و تلاش خواهند کرد دوستان با معرفتی برای شما باشند . زیرا هدیه ای که غزل در خانه شما از شما دریافت کرده یعنی » اعتماد » ؛ بسیار گرانبهاست . و متقابلا شما هم با بدست آوردن دوست ( که در این زمانه مثل کیمیا نایاب است ) پاداش واقعی خویش را دریافت کرده اید .
یادونه گفت:
اشکم دراومد واقعن که خیلی دل و جرات داری خدا خیرت بده
shhn گفت:
bare 3vome ke daram mikhoonam, kheyli ghashang bood
shahrokh گفت:
خدا خیرت بده… ئلم گرفت 😦
شهره گفت:
چه داستان زیبائی. طبق معمول تمام نقش های زیبا بین زنان تقسیم شده بود. تنها نقش بسیار منفی هم به یک مرد رسیده بود. بسیار رمانتیک.
مدونا گفت:
عزیزم … منم یه روزگاری از این کارها میکردم، ولی یه بار خیلی در تشخیصم اشتباه کردم و باعث شد دیگه هروقت میخوام یه کار خوب انجام بدم احساس حماقت کنم. نمیدونم چکار کنم که دوباره اعتمادم به غریبه ها برگرده سرجاش. متاسفم که بعضی ها با سوء استفاده از اعتماد دیگران باعث میشن کمتر شاهد داستان های به این زیبایی باشیم. خنده داره با این همه ثروت، کشور ما فاقد یه سازمان درست و درمون سوشیال سرویسه. مسئولیت نگهداری از این بچه های بیگناه میافته گردن خودمون، اگه اون بچه شانس بیاره یکی مثل بریجیتا میبردش خونش، و اگه بدشانسی میاورد میتونست با یه خانم به ظاهر مهربون به طرف خونه ای بره که تا سالهای سال جسم و روحش رو در اون خونه بفروشه. نمیدونم چی بگم … گلی به جمالت خواهر.
شیما گفت:
+++++
کالیفرنیا گفت:
اجازه نده یک حادثه بد یا یک اشتباه جلوی رشد تو را به عنوان یک انسان بگیره و کار درستی را که باید بکنی انجام ندی.
مدونا گفت:
چشم! درست میگی.
نیکول گفت:
ماجرایی بس غمناک با پایانی زیبا. و اما اعتماد: البته زرنگی ویژه ای لازم داره تا با گفت و شنودی کوتاه تا حدودی به روحیه طرف پی برد. اما سن کم و حالت چشم طرف خود بازگو کننده خیلی چیزهاست. نهایت اینکه با یک گل بهار نمیشه. تنها با رواج آزادی واحترام متقابل انسانی و تربیت پر محبت اطفال و عدم باورهای سخیف، چاره ساز است این را همه هم میدونند ولی افسوس که نیروی اهریمنی موجود در بشریت بیشتر تقویت شده تا انسانیت و محبت. بقول خدای تمام خدایان بشریت:
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند بروز
گفتند فسانه ای و در خواب شدند
aida oj0n گفت:
امیدوارم اگه روزی جای تو بودم …کار تو را انجام بدم…و آروزی مهم تر…..کاش همچین اتفاقاتی نیفته که کسی به این روز بیفته چه مرد…چه زن…
مرد گفت:
تو 24 ساعت اول بهشان تجاوز میشه……..!مردم ما بایدبیشتر به خود ارضایی فکر کنند.کاش یکی از این امامای پفیوز حدیثی هم درباب خواص خودارضایی داشت تا مردم فکر نکنند زن یعنی گوشت!
پی نوشت:ما مردها بعضی هایمان کثافتیم…واقعا کثافت
کالیفرنیا گفت:
در امریکا 1نفر از هر 5 زن و 1 نفر از هر 10 مرد مورد آزار یا سواستفاده جنسی قرار می گیرند.
مرد گفت:
در عوض تو ایران 70 میلیون نفر مورد آزار جنسی قرار میگیرند این قدر که وزیر بهداشتش میشود هلو و رییس جمهورش آدمی میشود پر از ادبیاتی که عقده جنسی دارد و سالمترین شکل دفع شهوت هم میشود خودارضایی..
بهار گفت:
در ایران چطور؟ چند درصد زنهای ایران تا به حال در مکان عمومی یا تاکسی مورد آزار قرار نگرفتند؟
شما آزار جنسی رو حتما sexual harassment میدونی که حتی اگه همکارت توی بک گراند کامپیوترش رو عکس سکسی بذاره جزو sexual harassment حساب میشه.
جک موریسون گفت:
2 سال روی پرونده های قتل های ناموسی کار می کردم تا بتونم از توشون یه فیلم نامه بکشم بیرون!
متاسفانه نتیجه اش شد چندتا کار کوتاه و یک بلند که هیچ کدامشان مجوز ساخت نگرفتند و افسردگی خودم از مضمون پرونده ها!
نتواستم سرمایه گذار پیدا کنم،نتوانستم خودم سرمایه گذاری کنم..هیچ کاری نشد بکنم…
علی گفت:
راستش نمی دانم این مطلبی که نوشتی واقعی یا تخیلی.هرچند که اگه تخیل هم باشه قشنگه.اما اگه واقعی باشه به نظر من تو کار بزرگی کردی که بهترین پاسخ به خداوند است در خلقت تو.من که دوست داشتم کل زندگی ام را بدهم و اون لذتی را که شما از اعتماد به همنوعت بردی را می بردم.هرچند کارت خیلی ریسک داشته ولی بازدهی خوبی هم داشته خداراشکر.خدا را شکر که هنوز آدم هایی مثل شما پیدا می شوند.اگه امثال شما نبودند دنیا چه جایی دردناکی می شد.
حمید گفت:
به فکر پرنده ها باشید
آرش گفت:
It was just awesome
sibehava گفت:
داستان کلیشه ای بود
وقتی دختری میدونه اگه از خونه فرار کنه اوضهعش بدتر میشه چرا فرار کنه؟
پس خودش هم میدونه که ته این راه فاحشه میشه.
عجب…………
دایه ی مهربون تر از مادر؟
مدونا گفت:
عجب به جمال شما با این افکار و عقایدی که دارین!
sibehava گفت:
گیتی جان شما که اینقدر باهوشین که با یک کامنت همه ی افکار منو بدونی باید متوجه میشدی منظورم رئال دیدن بود.
اما گیتی جان گاز زدن به سیب همان فرار از خونه ویا کلا فرار کردنه که باعث سقوط میشهبه هر حال نظر بنده بود
به قول دکتر هلاکویی اگه دیدی نمی تونی به کسی کمک کنی راحت از کنارش بگذر.تجاوز.فحشاو… جزئی از دنیای آدم هاست.مگه فقط با فرار مورد تجاوز قرار می گیرند؟.
گیتی گفت:
سیب حوای عزیز …. من کی گفتم همه ی افکار شما رو می دونم !! 🙂
خوب خیلی پیچیده گفته بودی عزیز جان ، فکر ذهن الکن ما رو هم بکن ….
الان باز من نفهمیدم چی گفتی…یعنی آگاهی باعث سقوطه ؟؟ بعد سقوط خوبه ؟؟ آگاهی بده ؟؟ … الان حرفهای قبلتون رو نقض کردید یا چی بالاخره ؟؟
البته شیرفهم کردن آدم های خنگی مثل من خیلی مهم نیست…سخت نگیر…
اصلا چی مهم هست ؟؟!!
گیتی گفت:
سیب حوا….ای سیب حوا…آخ ای سیب حوا….
کاشکی یک گاز از اون سیب خودت می زدی !!!
واقعا چرا باید فرار کنه وقتی هم خودش همه چیز رو می دونه ، هم خانواده اش ، هم مردم ما ، هم دولتمردان ما…واقعا چرا ؟؟ ما که همه چیز رو می دونیم ! خیلی عجیبه …بد چالشی است ، نه ؟؟
نفیسه گفت:
بهت حسودیم شد……….کارت خیلی جسارت و بزرگواری میخواست که من در خودم هیچگاه ندیدمش
Baltazar گفت:
در برهوت انسانیت و عاطفه، به داستانی تخیلی می ماند.
آنقدر زیباست که هر انسانی آرزو دارد چنین تجربه ای داشته باشد.
کسی که معنی عشق را میداند، زندگی میبخشد و سزاوار هزاران آفرین!!!
رشک من را بپذیر از اینکه حس زیبای تو را تجربه نکرده ام!!! کلامت نوازشی بود بر دلم.
انسانیت را پاس بداریم.
امیر گفت:
حیف که زنهایی به جسارت و انسانیت تو نمی تونن کنار ما بمونن و جلای وطن می کنن
AAtash گفت:
خیلی آدمی کردی. تصمیم گرفتم منم آدمتر باشم… ولو برای مدت کمی هم که شده ولی این کارت یا نوشتت روم اثر خوبی داشت. این اواخر خیلی میبینم که یه بخشش کوچیک یه فرصت دوباره کوچیک میتونه سرنوشت یه آدمو عوض کنه. خوبه که هستی دختر…
mosafer گفت:
داستان بسیار آبکی است. حتی « بالی وود» هم دیگه از این جور فیلم ها نمی سازه ( دختره اومده بود تو اتوبان هواخوری؟ـ شما همیشه رو زمین می خوابیدی؟ـ کسی که اتومبیل داره، یه تخت تو خونه اش نداره؟ـ و…).
گل گفت:
آاب نوشت اول: طبق معمول در این داستان جنس مرد دارای یک نقش فوق العاده منفی است.
آب نوشت دوم: از چهار شخصیت داستان سه شخصیت که دارای بار مثبت و زن هستند همگی دارای هویت و حتی دو تا از آنها دارای اسم هستند و به نحوی در داستان توصیف میشوند. تنها شخص منفی (مرد) دارای هیچ هویتی نیست و هیچگونه توصیفی از وی نمیشود. دقیقا این عدم هویت و چهره نامعلوم تمام مردها را در معرض اتهام قرار میدهد.
آب نوشت سوم: هیچوقت به آمارهای جمهوری اسلامی اعتماد نکن مگر زمانی که به نفع تو باشند. » اغلب دختران فراری در عرض بیست و چهار ساعت مورد تجاوز قرار میگیرند؟ خانواده ها از پذیرش اغلب دختران سر باز میزنند؟ من خودم بلشخصه سه دختر سراغ دارم که ترک خانه کردند ولی به آنها تجاوز نشد. فکر میکنم این اغلب دخترهائی که خانم نویسنده آنها را مورد اشاره قرار میدهند دسته خاصی از دختران فراری هستند ولی متاسفانه نویسنده به خاطر بعضی از مسائل از گفتن تمام حقیقت خوداری کرده.
خدا نکنه کسی که با دید خاصی به مسائل نگاه میکنه بخواد در صدد توصیف یک داستان بر آید.
گیتی گفت:
والله !!! همین رو بگو !!!
آدم عاقل توی برف میاد هواخوری ؟ اونی که ماشین داره چرا تخت نداره ؟ حالا اگه تخت داره چرا رو زمین خوابیده ؟ می خواسته مراقب چیزی باشه ؟ خوب از اول مگه عقلش نمی رسیده نباید یکی رو که اومده هواخوری سوار ماشینش کنه و .. و …و …
باید فیلمنامه رو با استوری بورد می فرستادن وزارت ارشاد فخیمه که ایرادات منطقی و علی معلولی اش رو متخصصین زبردست درمی آوردن ، خدا نکنه باعث تشویش اذهان عمومی بشه !
آره عزیز جان ، مجوز ساخت نمی دن، ایراد از فیلمنامه است !
کالیفرنیا گفت:
درست ترش این است که برادر پاسدار خودش دختر را می بره هتل چهار ستاره!
گیتی گفت:
دقیقا کالیفرنیا جان…
اونوقت میشه یک فیلم ارزشی با چفت و بست محکم که زلزله هم تکونش نمیده !
هر روز هم دارن شبیه اش رو می سازن توی این شهر اونقدر که مفاهیم عمیقه توش موج میزنه !!
کالیفرنیا گفت:
LOL
روزبه گفت:
گیتی جان فکر کنم اون آهنگ قبلی که برات گذاشتم بهت نساخت که رفتی چای سیز انداختی بالا…حالا اینو گوش کن که کار ماری هاپکینزه و بعدش اصل کاری رو بزن…یه جام هم بذار کنارت که مثلا بشن جای تموم اون کسایی که باهت بودند و امروز نیستند ………به یاد تمام اون روزهای از دست رفته …آره رفیقم
http://www.4shared.com/audio/s9RTvHWu/Mary_Hopkins_-_Those_were_the_.htm
روزبه گفت:
آی صاحبخونه کامنت مارو آزاد کنه.آهنگ گذاشته بودم برای گیتی و رفقا…آی صاحبخونه …آی صاحبخونه…
گیتی گفت:
عاشقتم … فهمیدی ؟؟ 🙂 عالی بود !
از موقعی که یادم میاد روزهامون رو ازمون دزدیدن ، ما هم هی اون وسطها از اونها کش می رفتیم یک چندتاییش رو … اما هیچکدومش از دست نرفت ..
روزبه یادته توی روزی روزگاری امریکای سرجیو لئونه ، وقتی نودلز داشت می رفت چی گفت… one-way ticket to Buffalo
اما بالاخره برگشت ! in our hearts the dream are still the same
روزبه گفت:
گیتی من آهنگ Those were the Days my Friend – 1968 از ماری هاپکینز را برات گذاشته بودم اما انگار سایت نسوان به لینک حساسه و کامنت را میفرسته به اسپم.به هر حال یه سرچ کوچیک تو گوگل بکنی آهنگ را سریع پیدا میکنی و میتونی این آهنگ را مزه کنی به آب شنگولی ای که من دستم ازش کوتاهه! خوش باشی
سعید گفت:
فیلمنامه که خیلی وضعش خرابه چه با مجوز و چه بی مجوز. یک دختر بچهٌ پنج ساله بهتر مینویسه.
گیتی گفت:
جناب سعید
نکنه مرجع مقایسه ی شما همون خطوط اولیه ی داستان خودتون است که اون پایین نوشتید !!
وضعش خرابه ؟؟ دقیقا چقدر وضعش خرابه ؟؟ به اندازه ی ذهن های تنگ نظر ما خراب هست ایا که واقعیت های پیرامونمون رو انکار کنیم چون از درد ی مشترک نوشته شده ، فقط به این دلیل که ما دوست نداریم اون درد ، درد ما هم باشه ؟؟؟
قضه ی شما یک چیزه ، این قصه یک چیز دیگه !!
خلط مبحث می فرمایید…دلیلش چی می تونه باشه ؟؟ انکار واقعیت ؟؟ که چی بشه ؟؟
بزمجه گفت:
من فکر نمیکنم مقصود بیرگیتا خانوم تعریف از خودش و کار خوبی که کرده باشه. شما متن رو بخون، بعد یک نگاهی به پس نوشت اول بنداز که بفهمی که اصل قضیه چیه. هوای سرد، اینهمه دختر/ادم فراری، مجری رادیو میگه به فکر پرنده ها باشین! نه اینکه مشکلی با کمک به پرنده ها داشته باشم اما وقتی اینهمه انسان مشکل دارن …
چند نفر هم بیرگیتا خانوم رو حواله دادن به خدا. به قول آقای علیرضا خان در یکی از پستهای بالا، خدا اگر به فکر مردم بود کار رو خودش درست میکرد. (http://bozmajje.wordpress.com/2010/11/28/)
مریمی گفت:
بهت افتخار میکنم 🙂
جعفر قلی خان گفت:
از همین کارا کردی که آواره شدی
تو ایران باید دروغ بگی
دزدی بکنی
کلاه از سر این ور داری سر اون بذاری
خیانت بکنی
کاسه لیس باشی
و از همین امورات بشمار و برو جلو
کاش آدماهایی مث شما نمیرفتن
میموندن و مبارزه میکردن
من کار ندارم که قصه شما راست بود یا دروغ ولی مهمترین حرفی که ازش یاد گرفتم این بود:
درست است که دولت و سازمان های مربوطه در کشورباید بفکر حل این معضلات باشند اما اینکه چون انان چنین نمی کنند باعث نمی شود که ما نیز چشمانمان را بر مظلومیت این دختران ببندیم .
جعف قلی خان گفت:
هر چه کامنت می ذارم نمیاد چرا
گیتی گفت:
ای کاش ، ای کاش ، ای کاش این گنجشکک های اشی مشی ، قبل از اینکه بیوفتن توی حوض نقاشی ، موجودی شبیه فرشته ی برفی بریجیتا اونها رو ببینه ….
کار سختی نیست دیدنشون ، کافیه به آدم ها نگاه کنیم در این هیاهو….
من هم این گنجشکک ها رو در زندگی ملاقات کردم ، اما وقتی که تا خرخره فرورفته بودن توش و تمام بال و پرشون رنگی شده بود، نگاهشون غبار غم و درد و زخم و بی اعتمادی گرفته بود، بهرحال کار سختیه بیرون کشیدنشون، یکبار که از یادآوریش موهای تن خودم هنوز سیخ میشه ، یعنی فقط تر و فرزی خودم نجاتم داد ! و اما نگاه اون دختر و مژه های بلندش رو موقع خداحافظی هیچوقت فراموش نمی کنم…
نمی دونم روزگار غریبی است…..
من هم به اعتماد به نگاه و چشم آدم ها ایمان دارم و هیچوقت هم به این حسم شک نکردم….
موجوداتی شبیه به تو رو دوست دارم بریجیتا…خیلی زیاد… می دونم که تکرارش خواهی کرد ، پس مراقب خودت هم باش !
ببعی گفت:
گیتی جان، ای کاش ما یاد بگیریم که گنجشک ها حتی پس از افتادن توی حوض نقاشی، بازم گنجشکن و باید مثه گنجشک باهاشون رفتار کرد و سعی کرد رنگ های پر و بالشون رو تمیز کرد و فرستادشون رو شاخه ی درختا
گیتی گفت:
ببعی عزیز…
غیرممکن نیست ، اما سخته…باید باهاش مواجه شده باشی ، با اون واقعیت که بعد از مدتی دیگه گنجشک نیستند، اگر باهاشون مثل گنجشک رفتار کنی بهشون خیانت کردی ، در چنبره ی فحشا و مواد مخدر و باندبازی ها گیر افتادن…
کار یک نفر و دو نفر نیست… هیچ مرجع و پناهی هم برای کمک نیست….
کمک بهشون نیاز به متخصص داره ، نیاز به همیاری داره…نمی دونم…بهرحال برگردوندن اونها به حال و هوای گنجشککی ممکنه ، غیر ممکن نیست….
هیچکاری غیرممکن نیست !
کالیفرنیا گفت:
این نوشته می تونه واقعی باشه چون من زنهایی را دیدم که این کار را می کنن. یکی اش خانم والده من است. در امریکا نوع دوستی هایی از این دست زیاد است. مملکت کافراست دیگه. اینها که دین و ایمان درست و حسابی ندارند.
در ایران باید زن باشی تا بفهمی چقدر در معرض تهاجم جنسی از سوی مردان قرار داری. اگر مردی هستید استثنایی لطفا حکم کلی در مورد جنس مذکر ایرانی ندید بابام.
کالیفرنیا گفت:
منظورم حکم کلی در مورد بی نظری مردان نسبت به زنان بود. چون شما جای ما نبودید.
ویدا گفت:
واقعا…
تو ایران فرقی نمی کنه که یک زن کی و چی باشه… از چه طبقه اجتماعی باشه… چقدر موفق باشه… همیشه نگاههای کثیف رو باید تحمل کنه…
آقای مطالعه گفت:
پس نتیجه میگیریم در هنگام ریزش برف هوا سرد میشود و آدم در هنگام سرما سردش میگردد.
کالیفرنیا گفت:
چه با نمک . می گم اسمت زیاد به شخصیت ات نمی خوره ها.
آقای مطالعه گفت:
اشتباه میکنی.
تو این مملکت همه چی به همه چی میاد. (حدیث قدسی از مظفرالدین شاه)
bozmajje گفت:
http://www.omid-e-mehr.org/home.html
سارا گفت:
از این به بعد هروقت برف بباره به یاده این نوشته میافتم !
(شانس آورد دختره به پسته یه فرشته خورد……) لذت بردم.
کالیفرنیا گفت:
همیشه فکر کرده ام زن بودن هر چقدر هم که از نظر بعضی ها بد باشه اقلا این حسن را داره که آدم به یکی دیگه تعرض جنسی نمی کنه.
کالیفرنیا گفت:
باز اینجا دوز فیلترش رفته بالا.
joker گفت:
راست و دروغش بماند،اما وجود این دردها در ایران باعث رنجش و عصبانیت آدم میشه.
در جامعه امروز ایران نظام دیکتاتوری و فرهنگ کثیف عربی جای فرهنگ و شکوه آزادی و آزادگی ایرانی رو گرفته و جوانان این سرزمین رو به بند کشیده و دختران ایرانی گاهی به خاطر عوامل مختلف مثل فقر،سرکوب آزادی و به بردگی کشیدن ،تجاوز و کتک خوردن و….. به امید راهی برای آرامش و جایی برای آسایش گاهی تصمیم به طغیان و سرکشی میگیرند و از خانواده جدا میشن اما افسوس به دلیل ساختار فرهنگی و اجتماعی جامعه ایران و …. عاقبت شومی در انتظار این دختران هست و گرگ های زیادی در کمین اینها نشستن.
*** اگر شرایط فرهنگی و اقتصادی مستقل شدن قبل از ازدواج برای جوانان ایرانی فراهم بود مطمئن باشید خیلی از دختران و پسران این کار را میکردن.
*** بیشتر آمار دختران فراری مربوط به شهرهای مذهبی میشه! مثلا قم که مرکز آخونداست، طبق آمار رسمی، 2 سال پیش،بیشترین آمار دختران فراری رو داشت!!!
التهاب و تشنه مردن رسم این دنیا همینه
تا بجنبی جای قلبت خالی مونده توی سینه
نداره طاقت و تابی گلی که نداره گلدون
کاخ آرزوی آدم آخ چه آسون می شه ویرون
مغروق گفت:
خیر از جوونیت ببینی…
Sam گفت:
ما همین الان با نوشتن و خوندن این مطلب داریم در عالم مجازی زندگی میکنیم به خاطر همین مجازی یا واقعی بودن این داستان زیاد مهم نیست. اگر واقعی بود که فبها و اگر مجازی، باید گفت که هر از چندی ما به شنیدن این داستانها احتیاج داریم که راه را عوضی نرویم.
چیزی که برای من جالب بود، مقایسه کمی و کیفی کامنتهای این پست اجتماعی_عامیانه با پست قبلی اجتماعی_سیاسی بود. حالا میشه فهمید که چرا بعضی فیلمها تو ایران فروش بالای دارند و بعضی دیگر با وجود پر معنا بودن و با هنری زیاد شون تهیه کننده را به سمت ور شکستگی سوق میدن.
PRINCE گفت:
«چیزی که برای من جالب بود…»
indeed!
هما گفت:
خیلی زیبا بود اما با اجازت من یک پی نوشت هم اضافه کنم
پی نوشت سوم … تو را به هرچه که می پرستید و اعتقاد دارید در برخورد با دخترانی که از خانه فرار کردن به چشم یک انسان نگاه کنید . اونها بخاطر یک جای خواب یا وعده غذایی گرم مجبورن به هرکسی اطمینان کنند و این به انسان بودن شما برمیگردد که درمقابل به او تجاوز کنید یا حداقل برای یک شب ارامش را به او هدیه دهید
من اعتقاد دارم هیچ گناهی و هیچ پستی بالاتر از دست درازی به انسانی که نیازمند احتیاجات اولیه انسانی مثل غذا و جایی امن برای خوابیدن است .. نیست .
من نمی فهمم چطور میشود از سکس با کسی که گرسنه و خسته است لذت برد ..نگویید چرا فرار کرد ..نگویید با علم اینکه می دانسته چه خطراتی هست فرار کرده…. بخدا بعضی شرایط تحملش برای ما که انسان های باتجربه تری هم هستیم ممکن نیست … یکبار یک کارشناس بهزیستی این امار را داد و بخاطر همین یک امار هم زندگی شغلیش را از دست داد ..که 60 درصد (دقت کنید 60 درصد)دختران فراری بوسیله محارم (پدر..برادر ..دایی ..عمو و..) بهشون تجاوز میشده
یک لحظه تصور کنید درخانه توسط پدر یا برادر به شما ……
مو برتن انسان سیخ میشود
یک علت دیگر فرار دختران اعتیاد پدر یا مادر یا هردوی انهاست که …
(ما در تهران فقط 22 مرکز نگهداری از دختران فراری را داریم (خانه سلامت )که ظرفیت تمام 22 مرکز هم سالی 400 نفر است و بین 6 ماه تا یکسال از دختران نگهداری می کند اما فقط در فاصله مهر 81 تا دیماه همان سال در سه ماه فقط 6150 دختر فراری در ترمینال جنوب دستگیر شدند .. )
پس لطفا بخاطر انسانیت …خدا …بهشت … جهنم و یا هرچه بهش اعتقاد دارید هیچ وقت به یک دختر که از این مصیبت ها گریخته دست درازی نکنید . برای رفع نیازشما .. هستند کسانی که بکار شما بیایند اما تتاول به یک انسان زجردیده و ترسان و گرسنه ..اوج خیانت و پستی است
نوشته بریجیتا اگر باعث شود یک دخترک معصوم هم سقفی امن برای راحت خوابیدن پیدا کند بسیار ارزشمند است
روزبه گفت:
باهت موافقم هما.چند سال پیش وقتی که آن پدر اتریشی دستگیر شد حرامی های ج.ا و البته مردم الاغ و بیسواد کشور عزیز و پر از فرهنگ غنی مان که ایران باشد! غرب را نکوهش فحش کاری و حتی لعنت کردند اما انگار نمیدانستند در مملکت گل و بلبل شان چه خبر است!زنا با محارم که همان تجاوز به محارم دقیقش میشود حقارتی است که از هر سکوت دیگری در انزوای بیشتری به سر میبرد……ای فغان از این سرزمین و از این مملکت!ای فغان….
هما گفت:
@ مدونا جان
میگویند در زمان قدیم دو مرد که یکی سوار بر اسب بود و یکی پیاده سفر می کرد در صحرا بهم رسیدند و تصمیم گرفتند برای اینکه راه کوتاه بشه و سرگرم باشند باهم سفر کنند یکی دوروزی با هم بودند و باهم غذا میخوردند و خلاصه نون و نمک هم رو خوردند تا اینکه روز سوم مرد سوار دلش برای هم سفر پیاده اش سوخت و از اسب پایین امد و مرد پیاده رو بر اسب نشاند
مرد پیاده همین که بر اسب نشست اسب رو پی کرد و شروع به تاخت کرد
وقتی هنوز دور نشده بود مرد مالباخته صداش کرد و گفت برو ..اسب رو هم ببر اما هرگز این داستان رو که اسبم رو بردی برای کسی تعریف نکن …تا رسم جوانمردی و حرمت نان و نمک در دنیا از بین نرود
حالا شما هم درسته ممکنه با نیت خیر کمکی کنی و درعوض اسیب ببینی
بنظر من کسانی که در عوض امانت و لطف مردم ، خیانت می کنند انسانهای بسیار پستی هستند اونها بخاطر مثلا زرنگی برای خودشون باعث از بین رفتن خیر در انسانها میشن تا امثال تو دیگر از کمک به دیگران بترسند و همینطور بگیر تا میشه امروزی رو که می بینیم
امروز دستگیری از یک انسان یک کار عجیب و بسیار نادر شده درحالی که قدیم (قدیم منظورم هزارسال پیش نیست تا همین 20 یا سی سال پیش ) دلها بسیار نازکتر و با محبت تر بود
کودکان کار در جامعه کم بودند یا نبودند ..مردم میهمانی میرفتند و همیشه میهمان داشتند ..همسایه از حال همسایه اش با خبر بود برای کسی در فامیل گرفتاری پیش می امد همه خود را در کمک به طرف مسوول میدانستند اما حالا….؟
درسته مشکلات اقتصادی زیاد شده ولی مگر ان زمان مردم همه سیر و بی نیاز بودند؟
نه بنظر من دلهایمان سخت شده و خودمان را با چیزهای مسخره گرفتار کردیم چرا الان دنیای مجازی اینقدر رونق گرفته؟ چون ما همه تنها تر شده ایم
شاید چند روز من یا تو یا دیگری اینجا نیاید بقیه نگران شوند و دنبالش بگردند اما ایا ما همین نگرانی را برای فامیل خودمان هم داریم؟
نمی دانم علتش چیست اما روزگار غریبی است نازنین
مدونا گفت:
عزیزم… با همه حرفات موافقم. منم چند وقته که دارم به تقابل دنیای واقعی و مجازی فکر میکنم و به تنهایی هامون و دقیقا به اینکه اگه همین ما که اینجا اینقدر همدیگه رو دوست داریم یه طوری میشد که توی دنیای واقعی همدیگه رو پیدا میکردیم هر چند وقت یکبار با هم تماس میگرفتیم؟ داستانت رو خیلی دوست داشتم و مثل همه حرفای دیگرت زیبا بود. درست میگی … نباید بازگو کرد، من چند تا کامنت دیدم از خواننده های این پست که میگفتن با خوندن این داستان ترغیب شدن به کمک به دیگران، و من با بازگو کردن تجربه ناموفق خودم فقط تاثیر منفی داشتم. یادمه بارها مادرم آدمای غریبه رو از توی کوچه آورده بود خونه و هیچوقت هم اتفاق ناخوشایندی نیافتاده بود. (من هر دو سه جمله یه بار از خواب بیدار میشم، تقریبا در حالت بیهوشی دارم مینویسم ولی دلم نیومد جواب حرفای قشنگتو ندم) ماچ و شب یا روزت بخیر هرجای دنیا که هستی xxx
ویدا گفت:
هما جان….
وحشتناک وقتی می بینی حتی در خیلی از موارد مادر هم از موضوع خبر داره ولی به روش نمی یاره…. و وحشتناک تر وقتی که مادر زمینه رو فراهم می کنه… که برای تنبیه دختر به پدر برادر یا دایی دختر اجازه تجاوز بهش رو می ده… این همه داستانی که شنیدم فقط و فقط تو کشورم دیدم که مادران حاضر به دفاع از دختراشون نشدن….خیلی دردناک….
و اینکه می گی : پس لطفا بخاطر انسانیت …خدا …بهشت … جهنم و یا هرچه بهش اعتقاد دارید هیچ وقت به یک دختر که از این مصیبت ها گریخته دست درازی نکنید….
سخت تو کشوری که مردش ۲۵۰۰ سال که خدمات جنسی رو حق خودش در قبال کمک به زن می دونه … و این افکار با پوست و خونش یکی شده انتظار داشت به خاطر انسانیت دست درازی نکنه… به احساس و عواطف زن احترام بذاره….
چه تو دین اسلام که مرد حق داره برای کمک کردن به یک زن اون رو صیغه کنه و یا کنیزش و خدمتکار علاوه بر انجام وظایف دیگه وظیفه ارایه خدمات جنسی داره… و چه تو آیینهای قبل اون….به مردهای سرزمین من چیزی از احساس و عواطف و انسانیت یاد ندادن…..
هما گفت:
ویدا جان
البته من شخصا فکر نمی کنم مادری زمینه تجاوز شوهر یا برادرش رو برای دخترش فراهم کنه …نمی گم نیست میگم من نشنیدم و اگر هم باشه نباید زیاد باشه (هرچند اگر کم هم باشد فاجعه است ) اما این رو بشدت قبول دارم که مادر بخاطر یکسری مسایل و تربیت که قرنها ادامه داشته در بسیاری موارد سکوت می کنه و واکنش نشون نمیده
حالا این قضیه ظلم به زنان از هرجا اومده باشه من به جنبه عقیدتی و چرایی اش کاری ندارم چون تجربه بهم ثابت کرده نباید به جنگ عقیده کسی رفت اما باید درست بشه هرکدوم از ما وظیفه داریم در قبال دختر یا مادر یا خواهرمون و حتی خودمون اگاه کنیم بحث کنیم بنویسیم و تلاش کنیم ببین کسی به داد ما نخواهد رسید جز خود ما ..اگر خانواده درست بشه جامعه سالم خواهد شد نگاهی که ما برعکسش رو انتظار داریم
من اگر نذارم پسرم به دخترم زور بگه چون طرف مقابلش دختر هست ..این پسر فردا با زنش هم درست رفتار خواهد کرد و بعد با دختر خودش
البته اینم بگم یک نکته خیلی مهمه که نباید به بهانه قرنها ظلمی که به زنانمون رفته ..در دخترانمون کینه و زورگویی نسبت به مرد رو بپرورونیم کاری که متاسفانه بسیاری الان دارن به اشتباه می کنند و فکر میکنند دارند به زنان لطف می کنند درحالیکه این کینه واکنش های شدیدتری رو از طرف مردان بدنبال خواهد داشت و باعث میشه بنیان خانواده از هم بپاشه و طرفین همیشه به چشم جنگ به زندگی نگاه کنند …..انچه ما باید به هم جنس هایمان بیاموزیم نگاه مساوی و انسانی به هرکسی است فرای جنسیتش
درسته ظلم بسیاری به ما شده اما زندگی که میدان جنگ نیست ما باید تلاش کنیم بجای انتقام از مردان انها را با عدالت و برابری و انسانیت اشنا کنیم
ویدا گفت:
+++++++++++++++++++++++
🙂
همایون گفت:
برای اولین باره که با کامنت هما جان بسیار حال نمودیم… دم شما گرم… حالا که دولت فخیمه جمهوری اسلامی در حال انجام کارهای مهمتری چون ساختن بمب اتم، آموزش حزب الله لبنان، تبلیغ و صدور اسلام ناب محمدی، استعمال شیشه نوشابه در کهریزک، هدفمند کردن یارانه ها برای ریشه کنی فقر!!! و هزاران کار مهمتر از این مسائل پیش پا افتاده هست، و اساسا و اصولا وقت و انرژی برای رتق و فتق اینگونه مسائل بی اهمیت نداره، خودمان بیاییم تا جاییکه از دستمان برمیاید مرهمی باشیم بر زخمهای هم …
هما گفت:
اخ من بگردم همایون جان را
گیتی گفت:
آخ من بگردم هما جان را….
یکی بره اون گیلاس یاقوت نشان این آبجیمون رو بیاره ….
هما جان به همون قبله این شراب رو خود کریم خان برای شما کنار گذاشته بود ، من با همین دوتا چشم خودم دیدم !
به افتخار این جنبشی که امشب راه انداختی …
ضمنا غلط کردم و رفتم که تا خورشید نزده یک ذره خواب ذخیره کنم ! مخلص ! 🙂
هما گفت:
اخ بگردمت گیتی
والا هرچی پیش میره کم کم دارم به این نتیجه میرسم شما هم همچین کمتر از ما سن و سالت نیست حالا عقلت بیشتره درست و اما اگه تو شراب انداختن کریم خان رو یادته …خب منم همون بغل دیگ میسابیدم ..البته یعنی جزء کودکان کار بودم ها نه که فک کنی سنم بالا بود .. ای بسوزه پدر گشنگی چقده دیگ سابیدیم و رخت چلوندیم …یادته؟
گیلاس زدن با شما که از عمر حساب نمیشه امشبم چش چرخوندیم اما جمالتون درنظرمون هویدا نشد لابد قسمت نبوده
انشااله بحول قوه الهی یکشب که نسوان معزز رو خفه کردیم و خوابشون برد میایم اینجا گیلاسی هم میزنیم وموزیک میزاریم و کمی بدمستی می کنیم ..باشه همینا بشه ذخیره اخرتمون
بقول برادران جاهل عزیز …زت زیاد ابجی
هما گفت:
راستی گیتی به این ادرس یه سری بزن بعضی از مطالبش جالبه
http://havoo.persianblog.ir/
گیتی گفت:
هوررررررررررررررا ! جیگرت را !! ویکتوری !! ببین هما گفتی ها ، هم بدمستی هم موزیک ! بزنی زیرش همینجا تو میدون اندرونی خودم رو دار می زنم !
بعد هم خواهر چی خیال کردی ، اونموقع که آق خدا داشت در عرش کبریایی روح رو فوت می کرد در کالبد شما ، من اونجا حضور داشتم کنار بقیه ی ملائک ، این جنتی هم از پشت پنجره داشت فضولی می کرد…
البته من اونموقع کلید دار دروازه جهنم بودم ، همونموقع هم این شیطان رجیم چنگ زد یک دسته از این گیس مارو کند ، از اونموقع خیلی می گذره، یادش بخیر ولی هر وقت یک دونه اش رو آتیش می زنه مجبور میشم برم خدمتش !
ببین حرف زدی ها !! هماست و قولش ، گفته باشم !! نمیرم نبینم ها !!
مدونا گفت:
آخ من بگردم جفتتونو! بدون من؟ نارفیقا؟ منم هستم گفته باشم 😉
ببعی گفت:
مجلس حرامی خوری با حضور نماینده ی تام الاختیار خدا در اندرونی !!!
چه شود
می دونستم پشتکار گیتی بالاخره جواب میده
هما گفت:
مدونا جان
شما که چن وقته شبا غیبت داری .مثل مرغ سرشب جیش بوس لالا می گی میخوابی وگرنه شما نباشی که اصلا صفا نداره…بقول یارو گفتنی کمیتمون لنگه نباشی
مدونا گفت:
عزیزمی تو … یه پروژه دارم انجام میدم دو هفتس خواب و خوراک ندارم ولی با هر بدبختی شده روزی چهار پنج بار سر میزنم. دلم تنگتونه. هرچی هم که گرفتار باشم به خداوندی خدا اگه شب شرابو با هما از دست بدم. گور پدر مال دنیا!! 🙂 شما تاریخ تعیین کنین من خودمو میرسونم. بــــــــــــــــــوس
همایون گفت:
آخ من بگردم هما جان را (با لهجه ملای شهر قصه خوانده شود) دو زیر جنُ…… جنُ……..جنُ……………………………..
سعید گفت:
چیزی که در این داستان منزجر کننده است استفاده ایدئولوزیک از یک معضل جامعه است. اصلا صحبت در این نیست که این داستان راست و یا دروغ است بلکه این داستان به گونه ای طراحی و نوشته شده که جنس مرد مورد تحقیر قرار بگیرد. اثر این داستان به طور غیر مستقیم در ذهن خواننده است و ذهن را ناخواسته به سوی جریان خاص ایده ئولوژیکی که نویسنده میخواهد هدایت میکند. بدبختی های جامعه نباید دستاویزی برای اهداف ایده ئولوژیک باشند.
نقطه مخالف این داستان مثل این است که تمام اشخاص را از زن به مرد تغییر دهید و نقش مرد را به زن. برای مثال داستان پسرک کوچکی که از دست زن پدر ظالم فرار کرده و پدر نگران وی در بدر بدنبال وی است .بعد در سر راهی مرد جوانی وی را پیدا میکند و به خانه میبرد……. حالا جهت گیری ایدلوژیک داستان بکلی تغییر پیدا میکند و تمام زنان در معرض بد گویی های بالا قرار میگیرند.
یک داستان خوب باید در تعادل باشد و بعدهای خوب و بد انسانها را به نمایش بگذارد چه شخص مرد و یا زن باشد. هیچ انسانی نه به تنهایی بد است و یا خوب و این بزرگترین فاکتور در بی غرض نویسی است.
دچار جوشش احساسات نشوید و اول همیشه فکر کنید.
هما گفت:
جناب فکر نمی کنم اصلا منظور نویسنده مرد یا زن قصه یا واقعیت باشد به هرحال در هر مشکلی دوطرف خوب و بد وجود دارند ….. خب در این پدیده دختران فراری هم که زنان به دختر فراری تجاوز نمی کنند ؟ بلکه در این قضیه متاسفانه این اقایان هستند (نه همه مردان )که به یک انسان بی پناه و زجر دیده دست درازی می کنند …..چه بسا در مشکلاتی دیگر زنی مقصر در ماجرا باشد که هست
بنظر من بجای این شعار دادن ها و نگاه کیهان مابانه به مشکل نهفته در جامعه فکر کنید…. شما اینگونه نیستید؟ افرین پس سعی کنید اگر با انسان بی پناهی برخورد کردید نجاتش دهید…. و نگذارید اگر دیدید مردی از دختری بی پناه سوءاستفاده میکند به نیت پلیدش برسد
فکر نمی کنم ابلهی وجود داشته باشد که فکر کند همه مردان دیو سیرتند و همه زنان فرشته
اصلا صحبت زن خوب و مرد بد نیست صحبت از نجات یک سری انسان است که به هردلیل در جامعه سرگردانند و بی پناه
این عینک بدبینی را که باعث جنگ های حیدری نعمتی میشود را بردارید ما در این گیرو دار مشکلات جورواجور نباید درمورد بدیهیات باهم بجنگیم
loverlooloo گفت:
@سعید
آخه چه ربطی داره؟
داستان؟!!
خوب لامصب چشماتو رو اگه باز کنی این چیزیه که میتونی هر روز در اطرافت ببینی
باز هم توهم توطعه
حالا تو مثلا فکر میکنی خودت یه آدمی هستی که بی غرض مینویسی؟
یا فکر میکنی خیلی روشنفکری و اد اومدی از خودت تفکر در بدی؟
ضمنا بنده به عنوان یک جنس مذکر از جنابعالی و همفکراتون تقاضا میکنم اینقدر به فکر دفاع از جنسیتم نباشید و بهتره به جای اون؛ وقت و انرژی خودتون رو در دفاع از انسانیت بگذارید ؛ اگر خود بهره ای از اون دارید
عجبا!!!!!!!!!!!!!!
مهسا گفت:
God bless you.
بی دست و پا گفت:
نسوان عزيز( ديکتاتور فمنيست ) ما ايرانيها عادت داريم که همه مردم را يا سياه مي بينيم يا سفيد و شما تمام مردها را سياه مي بينيد و تمام زنها را سفيد > در صورتي که تنها 5درصد از مردم سياه و سفيد هستند و 95درصد خاکستري از سفيد تا سياه مي باشند . اشتباه شما اين است که نه تنها تمام مردم را سياه و سفيد مي بيني بلکه تمام مردها را سياه و تمام زنها را سفيد قلمداد مي کني . چرا از زنهاي نمي نويسي که شوهرشان را به کمک عاشق هاي خود مي کشند و يااز زنهاي که بعد از مرگ همسر بچه هاي خود را ول مي کنند و به دنبال زندگي خود مي روند . و يا زنهاي که به عنوان نامادري مانند شکنجه گران قرون وسط به شکنجه و آزار فرزندان شوهران خود مي پردازند . چه زنها که فرزندان شوهر ان خود را مثل سگ از خانه بيرون کردند . البته مردهاي سياه هم در کشور ما زياد است و به دليل فرهنگ مردسالاري حاکم بر جامعه شايد اعمال مردها بدون پرده پوشي انجام مي شود و بدان که زنها هم مولود اين جامعه هستند و دستکمي از مردها ندارند . اگر خواستي اين کامنت هم خذف کن . چون مي دانم برايت ناخوشايند است و اين شيوه ديکتاور است که هر چه برايشان ناخوشايند باشد فورا ان را از بين مي برند
?? گفت:
متاسفانه این مسئله دید مرد ستیز نسوان و اثر آن بر زندگی و افکار روزانه ایشان به میزان زیاد در اینجا مورد بحث قرار گرفته. ولی کو گوش شنوا؟
?? گفت:
حتی این اصل مرد ستیزی به یکی از پایه های اصلی ستون فکری ایشان تبدیل شده و برای چسبیدن به آن پا بر روی اصلی ترین اصل یعنی آزادی تبادل اطلاعات نهاده اند و همانطور که شما در بالا اشاره کردید در موارد خیلی زیادی دست به از بین بردن نظرات نوشته شده میزنند.
?? گفت:
ماشاللله همه کلمه ها که نوشتنشون اینجا ممنوعه و حرف آدم یکراست به زباله دانی میره.
?? گفت:
آدم به یاد جمهوری اسلامی میافته که نویسنده ها باید مواظب باشند بعضی از جمله ها ننویسند!!!!
?? گفت:
میگم بد نیست که یک لیست که کلمه هائی که نوشتن آنها ممنوع است در صفحه اول گذاشته شوند که کار برای مردم آسانتر شود!!!!
پدافند گفت:
هرچند که میونه من با شما نسوانها شکر آبه ولی نتونستم این کلیپ را به برژیتا هدیه نکنم
PRINCE گفت:
ای دریغ که کامنت ما نه پاسخی نه تاییدی و نه حتی فحشی هم از برای دلخوشی نگرفت.
بریجیت ایشا.. زیر بارون بمونی!
این البوم زمستانه:نه فقط نوستالژیک بلکه که قشنگه
http://download1269.mediafire.com/opkd96mi360g/5d51dz4enhj/Zemestoon.rar
این 4 تا عکسم قشنگند:
http://photography.nationalgeographic.com/photography/photo-of-the-day/autumn-landscape-colorful-leaves/
http://photography.nationalgeographic.com/wallpaper/photography/photos/patterns-nature-rainbows/rainbow-tree-joubert/
هما گفت:
+++++
مدونا گفت:
پرینس جونم من خودم پاسخ میدم، تاییدت میکنم، فحش هم بخوای دیگه چاره چیه در خدمتیم, سعی میکنم یه فحشایی با ناز و عشوه بدم که بدت نیاد 🙂
I owe you one 😉
نیما گفت:
خوبیه نوشتن این داستانها به این هست که هرگاه من ٍ جوان، با این صحنه روبرو شدم، یاد این نوشته بیفتم و من هم ترجیح بدهم که عامل بوجود آورنده صحنه در آغوش گرفتن اون مادر و دختر باشم تا صحنه سکس با اون دختر معصوم در 24 ساعت اول. خاطره و لذت نتیجه این کار به مراتب شیرینتر و بادوامتر از صحنه لذت چند دقیقه ای است که هیچ نتیجه بادوامی ندارد.
همیشه فکر می کنم، حرکت مشابهم در چند سال پیش بود که باعث شد خدا کمکم کنه تا به راحتترین و سرافرازانه ترین وجه ممکن به امریکا بیایم.
شبنم بهار گفت:
درود…اولين باره قدم به اينجا گذشتيم و اين نوشته اولين مطلبيه كه خوندم…
بغض كردم..اشك توي چشمم جمع شد…به خودم باليدم از زن بودنم با همه جسارت شما …دل تنگ همه معصوميت زن ايراني شدم…و خيلي حرفها…قلمت و نفست گرم و موندني…
هما گفت:
این نسوان معزز خیلی تنبل شدن ها؟
گیتی گفت:
همین رو بگو !!
راستی این وبلاگ هووجات چیه شوت کردی تو بغل ما آبجی !! 🙂 حالا هوو بود یا هاوو !!
هاپو نباشه که من باهاش رفیق میشم فوری ها !!
هما گفت:
این مطلب اخریش خیلی برام جالب بود ..نمیدونم کی بود اما فک کنم یکی همینجا این وبلاگ رو معرفی کرد ..از قلمش خوشم میاد ..و از نگاه یک زن دوم به زندگی مشترک که هر لحظه ممکنه نابود بشه
گیتی گفت:
آره خوندم… مبحث بی انتهای روابط موازی….
می دونی هما ، در اغلب موارد اینجور روابط بیشتر از سر ضعف و ناتوانی است و پنهانی …. از سر قدرت و خواستن و بودن نیست…زن دوم یا مرد دوم ، فرقی نمی کنه…..
یک چیزهایی توش هست که دوست ندارم… یک جور خودفریبی ، اینکه همه ی بازیگران اون بازی همه چیز رو می دونند و فقط از سر مصلحت بیان نمی کنند ، این قسمتش عصبانیم می کنه !!
حالا چه اون مرد ، چه اون زن اول ، چه اون زن دوم….. یا اون زن و مرد اول و دوم …
به نظر من برای چه زن و چه مرد ، بهترین بازی ، روبازی کردن است….
واضح ، آشکار … حالا هر بازی که می خواد بکنه….
هما گفت:
ببخشید البته الان که دیدم حرفاتو نمی فهمم رفتم چک کردم دیدم مطلب جدید گذاشته و چقدر هم مزخرف..منظور من مطلب دیروزش بود استیصالی که در ذهن یک دختر دم بخت یا پیرتر وجود داره (البته این مطلب جدیدش خیلی مزخرف بود )
بگذریم از پسرک گل فروش چه خبر ؟ گل مارو نداشت یا تو نخریدی برامون؟
درکوچه باد می اید و این اغاز ویرانی است
بنظرم این شعر فروغ دقیق ترین تجسم امروز ماست ..
گیتی گفت:
هوووم !! پسرک گل فروش ….همچین پسرک هم نبودها !! 🙂
همونروز که اون متن زیبای شما رو خوندم یک چند خطی برات نوشتم….
به گمونم که اون گل امید نداشت ، فقط نرگس می فروخت ، اما چشم هاش هر دفعه که دیدمش می خندید، حالا به چی و کی و کجا خدا عالمه…چند وقتیه نیست ، اگر دوباره دیدم بیشتر نگاه می کنم ، فک کنم یک چیزی توی چشم هاش گیر کرده !!
درست می گی…در کوچه باد می آید…
من هم مدتیه احساس سبکی می کنم….سبکی تحمل ناپذیر که به هزار حیل برای خودم قابل تحمل کردم….اما تحمل خوب نیست ، تحمل کردن ، زندگی و اونچه که در اون هست رو پر از آلایش می کنه….
حس یک بالن بزرگ رو دارم که دونه دونه کیسه شن هاشو انداختن بیرون و فقط یک چند تایی بند وصلش کرده به این خاک ….. ، چند وقت پیش یک نفر یکی از محکم ترین هاشو برید خدا رو شکر، اما هنوز هم هست ، منتظر یک باد درست و درمونم که از جا بکندش و بلندش کنه….
بله هما جون….» .باد ما را هم خواهد برد «….هنوز نمی دونم !
jeyson گفت:
فکرشو کن اگه تو سوارش نمی کردی چه اتفاقی می افتاد؟؟مرسی با تمام وجود مرسی…
هما گفت:
سامانتا جان
این توری شما لاش وا مونده باز داره مگس میاد تو عزیز
ناشناس گفت:
salam
shoma kheili shans avordin ke dokhtare khubi bude
vagarna mesle madare man ke tu barun ye khanumo savar karde bud beresuneo taraf rush chaghu keshide budo mashino borde bud mishodin
ta alan khodaro shokr mikonim ke asibi be madarm nazad!bishtar az inha bayad mohtat bashim
ناشناس گفت:
تو پيامبر مني دختر …
شیراز گفت:
ظهر بود تو یه رستوران (قهوه خانه) آذری توی خیابون حافظ نرسیده به چهارراه کالج داشتم ناهار میخوردم. شلوغ بود و همه مشغول ناهار یا قلیون. یکباره یه پیرمرد وارد رستوران شد با لباسای مندرس و یه گونی پلاستیکی که روی دوش گرفته بود. روبروی بغل دستی من ایستاد و گفت: «یه ناهار برای ما بگیر»!
بغل دستی که یه جوان 35 ساله بود و داشت ناهار میخورد؛ گفت بشین. پیرمرد گونیش رو گذاشت کنار میز و روبروی جوان نشست. جوان صاحب قهوه خانه رو صدا زد و گفت یه ناهار بده اینجا …
اشک تو چشام جمع شده بود. کل جریان تو ۲۰-۳۰ ثانیه اتفاق افتاد ولی برای من یه چیز دیگه بود.
به پای کمک شما نمیرسه ولی این جریان تابستان سال 79 اتفاق افتاد و از اون زمان من فکر میکنم که ای کاش پیرمرد روبروی میز من ایستاده بود و من هم همون عکس العمل مرد جوان رو نشون میدادم.