پنجشنبه ها، پانزده ساله می شوم. قلبم تالاپ تولوپ می کند و دلم شور می زند. در کمد رو باز می کنم و دونه دونه لباسهام رو نگاه می کنم. مدتهاست که اینجوری نبودم. سالهای آخر حتی وقتی با کسی قرار داشتم هم برام مهم نبود چی می پوشم. حتی یک بار با دمپایی لاستیکی رفتم سر قرار. هنوز هم همین جورم، اما پنجشنبه ها یک جوری ام. پنجشنبه ها مهمه. انقدر مهم که چند بار میرم جلو آیینه و خودم رو نگاه می کنم که خوشگل باشم. بعد لحظه ای مکث می کنم و از انعکاس تصویر خودم می پرسم واقعا باز هم میخوای بری؟ و اون دختر پانزده ساله از توی آیینه داد می کشه :آره ، آره می خوام برم. ولم کن…….بزار برم، لعنتی، انقدر پاپیچم نشو
یک لیوان آبجو می گیرم و میشینم نزدیک ترین جایی که می تونم ببینمش. قلبم هنوز تالاپ تالاپ می کند. اولین جرعه آبجوی سرد که از گلوم پایین میره آروم تر میشم. آنکه مرا دیوانه کرده گیتاریستی است که پنجشنبه ها در این بار می نوازد.از وقتی که روزهای پنجشنبه تبدیل به مراسم آیینی شده خوب همدیگر رو می شناسیم. وقتی من را می بیند چشمهایش برق می زند و لبخند می زند که آها شناختمت! و من قند توی دلم آب می شود. میشینم یک گوشه و مثل یک شکارچی خیره میشم به انگشتهاش که با تسلط تمام روی سیم گیتار حرکت می کنه و انگار یک چیزی توی من به ارتعاش در میاد . چیزی از جنس هوس یا حتی شهوت. چیزی که مدتها ست خاموش مانده است..
نگاه تنها گناهی است که بین ما جریان دارد ولی عجب گناه لذت بخشی است نگاه کردن.نگاهش می کنم و لبخند کجی روی لبم می نشیند. نگاهم می کند وبا شیطنت ابروهایش را بالا می اندازد. بعد که گیتار زدنش تمام می شود نوبت اوست که شکارچی باشد. یک آبجو می گیرد و میاید کنارم می نشیند و سلام می کند واسمم را می گوید و فقط همین ! گاهی که جایی برای نشستن نیست در نزدیک ترین نقطه به من می ایستد و تکان نمی خورد. نگاهش روی تنم می لغزد ونفسش را پشت گردنم حس می کنم و تنم مور مور می شود. هیچ اتفاق دیگری بین ما نمی افتد ولی آنقدر هست که مرا دیوانه کند و پنجشنبه ی بعد هم به آن بار متروک بکشاند.مسخره است اما مدتهاست که چیزی مرا اینجوری دیوونه نکرده . نمی دونم عشق گیتار است یا عشق گیتاریست که این بلا را سرم می آورد.گیتاریست من خوش قیافه است، موههایش جوگندمی است و زوایای صورتش مردانه و همزمان ظریف است اما نه اون قدر که دیوونه ام کنه ، پس چه مرگمه ؟ چه مرگمه؟
و بالاخره ناگهان جواب از آسمان می رسد. نه گیتاریست ونه گیتار. جواب مثل شاه کلیدی پاسخ تمام ارتباط های زندگی ام را می دهد.تمام مردهای زندگی من روی یک چیزی» مسلط «بودند. اولین مردی که مرا توی ماشین بوسید به رانندگی مسلط بود، می تونست بدون کلاچ گرفتن دنده رو عوض کند و انقدر حرفه ای رانندگی می کرد که من دیوونه اش شدم! اصغر به ریاضیات مسلط بود ، مثل ماشین حساب اعداد سه رقمی را در دو رقمی ضرب می کرد و روی هوا انتگرال می گرفت. آقای (ه) به شهوتش مسلط بود، عشق بازی را می فهمید و هوس های تن من رو بهتر از خودم می شناخت .»الف» بر کلمات تسلط داشت و مرد گیتاریست بر سیم های گیتارش مسلط است..
تسلط ، تسلط ، تسلط.تسلط یعنی قدرت .اگر از من بپرسی برای بودن فقط دو حالت وجود دارد: وقتی که در قدرتی و وقتی که در ضعفی.هیچ چیز گه تر از بودن در نقطه ی ضعف نیست و هیچ چیز جذاب تر از بودن در قدرت و مسلط بودن نیست. . .جذب می کند، مثل کهربا، پر کاهی را
راستش تسلط یک توهم است. ما موجودات بیچاره ی ضعیفی هستیم. ما به زحمت ممکنه به ریاضیات، به شهوت ، به کلمات مسلط بشیم اما کل حیات هرگز تحت تسلط ما در نمی آید. اصغر به ریاضیات مسلط بود و مغزش مثل ساعت کار می کرد اما حتی نتونست یک بار زنش رو توی رختخواب ارضا کنه. آقای (ه) روی شهوتش مسلط بود و همون زن رو هزار بار ارضا کرد ولی بر رفتار و احساسات و زندگی اش مسلط نبود و آخر زد و همه چی رو خراب کرد. مرد گیتاریست روی سیم های گیتارش مسلط است اما یحتمل از ریاضیات چیزی نمی داند و شاید سوزاک هم داشته باشد.
من که این روزها به هیچ چیزی مسلط نیستم . مدتهاست که مثل یک برگ توی گردباد می رقصم و حتی بر عدم تسلطم هم مسلط نیستم .اما گاهی با خودم فکر می کنم اگر توهم نصف نیمه ی تسلط انقدر جذاب است ، تسلط کامل مفهمومی نیست جز خدا بودن . تسلط بر دنیای بیرون محال است؛ آیا می تونیم بر احساسات و ذهن دیوانه ی خودمان مسلط شویم تا با هر ارتعاشی از دنیای بیرونی نلرزیم؟ نمی دونم. اما می دونم اگر روزی کسی بر وجود خودش مسلط شود ،می تواند جهان را به ارتعاش در آورد.
م.م.ب گفت:
به بعضي نوشتههاتون نقدهاي جدي دارم، اما از روي گودر پيگيريتون ميکنم. از جايي که تفکيک بين نويسنده ها براي درک بعضي نوشتههاتون ضروريه، توصيه ميکنم تو تنظيماتتون گزينه نمايش دستهها و برچسبها در فيد را فعال کنيد.
پيروز باشيد
سارا گفت:
سلام ویولتای عزیز بااحترام به سایر دوستان نویسنده این وبلاگ باید بگم با اینکه از گودر دنبلاتون می کنم اما همیشه بدو استثنا تونستم بفهمم که این نوشته مال توئه یا دیگران,برای اینکه متفاوتی وبسیار قوی بختیار باشی
شین گفت:
ویول جان هیچ چیز لذت بخش تر از این نگاهها نیست این که یکی با اینکه از لحاظ فیزیکی باهات فاصله داره ولی حضورش میتونه تن و قلب و روح و دین و ایمانتو بلرزونه. اوفففففف من بهت جداً حسودی میکنم عزیزم.
. گفت:
…
3 گفت:
…
3 گفت:
.
پرتقال گفت:
………………………………………………………… آره! ولی اینی که تو میگی وابستگیه……..اونها همه تسلط در وابسته کردن تو دارن……………….شاید
نسوان گفت:
نه عزیزم اینی که من میگم شیفتگیه.
یک شیفتگی کوتاه یا بلند مدت که آخر سر هم تموم شده و خودم بهش پایان دادم.
به اون مفهومی که تو میگی من تا حالا به هیچ کس وابسته نشدم. برای همین هم هیچ جا نتونستم بند بشم.
پرتقال گفت:
نفس من بیدی تو
❤
پرتقال گفت:
3>
این قلب بودها
gol banu گفت:
chera behesh payan dadi viol banu
marizi to, ensan
آزاده گفت:
میدونم منظورت چیه. من هم دیوانه همین خصوصیتم. هرچند من تا حالا بهش میگفتم کمال، نه تسلط. اینکه یه نفر همه چیز رو تو یه زمینه ای بدونه یا به اصطلاح خیلی کاردرست باشه. خب هر آدمی به یه چیزی جذب میشه دیگه 🙂
کاوه گفت:
یک متخصص فردی است که از هر چیزی ،چیزی بداند و از یک چیز ، همه چیز را!!
(تازه این هم ایده آله!با این همه پیشرفت علم)
بیغوله چی گفت:
اوهو…باز مینویسی اینجا؟
راست میگی…البته تو فقط اینطوری نیستی …بیشتر دخترها اینطورین…واسه همینکه دختر دبیرستانیها عاشق معلم فیزیکشون میشن و دانشجوها عاشق استادشون و منشیها عاشق رئیسشون و … چون بیشتر دنیاشون همونیه که طرف روش مسلطه..شیفتش میشن …مفتونش میش …اما همه دنیای تو نه ماشین و رانندگیه نه لرزش و فریاد لذته تو تختخوابه نه ریاضی و گیتار…شاید اگه کسی رو پیدا کنی که روچیزی که دنیای تو هست مسلط باشه داستانش برات فرق کنه
درصمن واسه مردا می دونی چطوریه؟ مردها شیفته کسایی میشن که اون چیزی که روش تسلط دارن دنیای طرف باشه. واسه همینه که استادها عاشق دانشجوهاشون میشن و رئیسها عاشق منیشیهاشون …چون با اونا احساس می کنن که خیلی مسلط و قوین
عادل گفت:
اولش طبق رسم معمول تشکر کنم برای اینکه مینویسی … خیلی خوب فضاسازی کردی و از خوندن نوشته ت کلی لذت بردم …
این تسلط که گفتی تو بچگیهامون بیشتر برامون جلب توجه میکرد؛ چون ذات بچگی ایده آل گرایی و کمال گرایی بود؛ خیلی تجربه کردیم و اصغرها و الفها و گیتاریستها و اعظمها و اکرمها و فروشنده و معلم و همسایه و کلاً آدمهای مختلف دیدیم تا باور کردیم آدمها همینند که هستند و زندگی نیز همین است که هست! برای من باور این جمله ها خیلی سخته و هنوز هم میل به کمال گرایی و پیدا کردن انسان کامل توم موج میزنه؛ برای همینه که دوست داریم دنیا رو عوض کنیم و همه رو تحت تأثیر قرار بدیم … ریشه این منجر میشه به اینکه بیآییم تو این وبلاگ و اون وبلاگ با دیگران بحث کنیم چون فکر میکنیم میتونیم دنیا رو عوض کنیم … کاش روزی بیآد که باورمون بشه حتی در تغییر خودمون هم عاجزیم!
loverlooloo گفت:
++++++
marmooz گفت:
کلا خوبه احساس پیدا کردن.
مهم نیست که این احساس به چه دلیلی پیش اومده و آیا منطقی هست یا نه و آخرش چی میشه، مهم اینه که بهانه ای هست برای اینکه طعم زندگی رو بهتر احساس کنی.
be in the moment, free yourself
mehdi گفت:
درود
نوشته ی هوشمندانه و گیرایی بود. نوشته های شما خانم ویولتا دارای سویه های عمیقاً فلسفی است که برای هر کس در یک عصر زمستانی می تواند تلنگری به تفکر باشد. نگاه شما را دوست دارم، چرا که اهل کنکاش است.
tentuna گفت:
هیچ چیزه عجیبی نیست .اکثر دخترا همینن دنبال یکی میگردن که از خودشون بهتر باشه حالا یا توی ریاضی یا توی رختخواب یا تو گیتار زدن از همه شایع ترشم اینه که طرف پولدار باشه چون میدونی که پول قدرت.ولی پسرا barxan دنبال یه آدمی میگردن که خودشون ازش بهترو قویتر باشن که بتونن برتریشنو تو سر طرف بکوبن واسه همینه که مردا از دخترای خنگ خوششون میادو دخترا حتا اگه خنگ نباشن خودشونو به خنگی میزنن.بعضی دخترارو میشناسم که واسه اینکه حس جاه طلبی شهرشونو ارضا کنن واقعا اینکارو میکنن نمونش خواهر خودم توی دانشگاه با اینکه تو یه رشته باهم درس میخوندیم و اون شاگرد اول کلاس بود ولی الان نشسته توی خونه وو خودشو به خنگی زدوو شوهرشو ستایش میکنه انقد که تنبله و من همون شاگرد تنبله کلاس بعده اینکه از شوهر بی دستو پام طلاق گرفتم دارم کار میکنمو زندگیمو میگردونم.راستشو بخوای پشیمونم نیستم چون اصلا نمیتونم یه آدمی که ۱/۳ خودمم حالیش نیست و چون از کار کردن میترسم ستایش کنم.
marmarin گفت:
Are kamelan bahat movafegham, kheili dorost gofti
some one گفت:
من هم موافقم.
خانم ها تا چنین حس احمقانه ای دارند و دوست دارند در موقعیت پایینتر یا مفعول باشند نمیتونند حقوق برابر با مردها بدست بیارند. متاسفانه مسئول این قدرت طلبی مردانه هم زنی است که تربیتش کرده!
شخصا تسلط داشتن شخص حس تحسین و احترام رو در من برمی انگیزه ولی هرگز وارد یک رابطه نابرابر نمی شم.
lln گفت:
نه جانم .هرکسی یه روحیه ورفتاری داره که می گه منش وشخصیت .
مخفی گفت:
خیلی نوشته ی قشنگی بود. این نوشته با کامنت هایی که تا حالا براش اومده انقدر کامله و گویا که من چیز بیشتری نمی تونم بگم. فقط یه چیز شخصی و اون این که من با این که خصیصه ی تسلط یا کمال گرایی ام خیلی قوی ه سعی کردم کسی رو که دوست میدارم از این زاویه بهش نگاه نکنم. شاید شروعی برای دوست داشتن باشه اما فقط شروعه و همون طوری که گفتی ادامه پیدا نمی کنه و فکر نمی کنم که تو روابطت با اصغرو … به این خاطر به هم خورده که اونها کامل مطلق نبودند. چون میشه آدم های نا کامل رو هم دوست داشت و عاشق بود.
مریم ج گفت:
ولی باز باید یه چیزی بیشتر از این باشه…واسه این که تو عاشق هر کسی که از جلوت رد شه و به یک کاری تسلط داشته نشدی..اونهایی که عاشقشون شدی و میشی شاید این یکی از ویژگیهاشونه ولی باید یه چیز دیگه هم باشه یا چیزای دیگه …به نظرم این آدمها تایپ های کاملا متفاوتی هستند و این که در کارشون مسلطند فقط به تو این حس رو میداده که این آدم دقیقا با اون تصویری که تو از یک تایپ داری مطابقه…
بردیا گفت:
دنیای زن و زنانگی رو به بهترین شکل به تصویر می کشی. دست مریزاد.
نامزدم قبل از ازدواج به من می گفت «افسانه زن و مرد رو فراموش کن». منظورش این بود که هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. بعدها بهش فهموندم که چرا خیلی فرق ها هست، هر چند این فرق ها مایه برتری یکی بر اون یکی نیست.
حتی فمنیست ترین فمنیست ها هم نمی تونند از این حس درونی فرار کنند که رابطه ای براشون دلچسبه که توش نقش «حمایت شونده» داشته باشند و نقش مسلط رو به مرد بسپارند. نسخه کلی نمی پیچم فقط دارم نکته های نوشته ات رو برجسته می کنم.
مردها زن های احساساتی رو که در این رابطه کاملا بهشون مسلط باشن، ترجیح می دن. اون چیزی که براشون آزار دهنده می شه اینه که زن اونقدر تو حسش فرو بره که چشمش رو به واقعیت ها ببنده. اصطلاحا عقلش رو تعطیل کنه. شروع یک رابطه با یک زن با این خصوصیات لذت بخش و ادامه ی این رابطه کشنده ست. برای زن ها هم مردی که نتونه تسلطش رو تو زمینه های مختلف نشون بده، کم کم جذابیتش رو از دست میده. آقای (ه) اگر یه کمی تو جنبه های دیگه زندگی مسلط تر بود، می تونست مدت خیلی بیشتری برات جذاب باشه.
ولی تو این چرخه معیوب، آخر سر فقط دردهاشه که برات باقی می مونه. از این گیتاریست هم در نهایت حسرتش نصیبت می شه. چون اون هم به زودی جذابیتش رو برات از دست می ده.
تنها یه راه خروج از این بن بست داری. مردی سر راهت قرار بگیره که نه ایده آل، ولی تو زمینه هایی که برای تو مهمه، یه حداقل تسلطی داشته باشه. هر چند امیدوارم این زمینه ها خیلی با هم متناقض نباشند. (مثلا احتمالا اونهایی که مثل اصغر تو عالم درس و مشق قوی هستند، قهرمان های خوبی تو بستر نیستند و احتمالا کاخ هم ندارند. یا اونهایی که مثل (ه) عشق بازان خوبی هستند، همراه های خوبی نیستند و زئد جذب کس دیگه ای می شن.)
امیدوارم همیشه خوشحال باشی
نگین گوهری گفت:
شما فمینیست بودی که با این اطمینان این حرف رو می زنی؟
در ضمن مسلط بودن بر ریاضیات یا نواختن گیتار یا توانایی در امور جنسی چطور به نقش حمایت شونده برای زنها تعبیر شده؟ مثلا مسلط بودن یک زن بر ریاضیات یا نواختن گیتار یا توانایی در امور جنسی نقش حمایت شونده رو به مرد میده؟ یا اینکه اصلا محاله زنی بر هیچ یک از این موارد مسلط باشد؟ صد در صد زنی که در امور جنسی تسلط داشته باشه خرابه!
این اظهار نظر خیلی مرد سالار هست جناب
در احمق بودن بسیاری از زنها که هر خفت و خاری رو به داشتن آقا بالاسر می پذیرند حرفی نیست ولی خیلی ها هم هستند که از مردی خوششون میاد که حرفی برای گفتن داشته باشه و اونقدر مرد باشند که شخصیت و مسلط بودن زن همراهشون مردونگیشون رو به خطر نیاندازه.
آقای مطالعه گفت:
بچگی مدام به ما میگفتن که امام پیغمبرا کامل بودن و blah blah blah
در نتیجه عجب چیزی بودن لامصب (صرفا جهت اطلاع رسانی بود یه وقت فکر نکنین بچه بازم)
Zorba گفت:
امان از قانون های طبيعی غريزی و لا يُتَغَيِرْ زندگی
هـرچقدر اسپشيال باشيم آبستره يا كولاژ باشيم
بالاخره در چهار راه زنـدگی شبيه هـم شكل هـم معتاد و وابسته ايم
به گرما به نگاه به هم پياله به شيفتگی به سلطه گر به… به… به…
tentuna گفت:
آقای همون که اسمش ممنوع شما احیانا صورت فلکیتون ویرگو نیست؟ متولد سپتامبر ؟
می گفت:
احتمالا متولد 5 بهمن نیستید؟؟؟؟
که مطمئن ام هستیند
tentuna گفت:
کی از فال حرف زد؟ sovare فلکی ربطی به فال ندارن…
رهگذر کاملا نا شناس تاکید می کنم کاملا گفت:
ویولتای «عزیزم»
کم لطفی می کنی.عدم تسلط هم بازیه که تازگی ها برای خودت پیدا کردی وگرنه تو مسلطی . یکی از تسلط های تو اینه که میتونی حرکت های غیر اخلاقیت رو در لفافه بپیچی و با کلمات آنچنان بازی کنی که شب را روز نشون بدی
اولهاش فکر می کردم که تو فقط روی من این قدرت رو داری. حالا می بینم با هزار نفر داری این کار رو می کنی. تو می نویسی سقط جنین و مردم برات هورا می کشن. می نویسی به دیونه سنگ زدی و مردم برات هورا می کشن. می نویسی عرق خوری و مردم می نویسن ویولتاااااااا عاشقتم!
حتم دارم پس فردا اگه بنویسی آدم هم کشتی به خیل این عشاق اضافه هم می شود!!!!
خودت رو دست کم نگیر
همون که اسمش ممنوعه گفت:
برای رهگذر ناشناس،
ساختار و اسکلت نوشتن شما به نظرم بسیار خوب و جالب است. متاسفانه بسیاری از نظر دهندگان هنگامی که در مورد خاصی نظر میدهند انگار که میخواهند داستان حسین کرد شبستری را برای آدم تعریف کنند و من مدتها است که هنگامی که فقط اسم آنها را میبینم از خیر خواندن مطلب میگذرم چون تجربه بهم ثابت کرده که دست آخر نتیجه اش فقط سر درد گرفتن است. شاید همان چیزی که ما در دنیای عادی به آن » فک اتمی» میگوییم.
اما برای مثال نوشته شما از یک پیش درآمد شروع شده(Introduction). در پاراگراف بعد به یک ادعا رسیده ای(Statement) و در قسمت بعد از آن هم برای ادعای خود دلیل و مدرک از خود نوشته های نویسنده در طول زمان مدرک و نشانه آوردی(ٍٍEvidence) در آخر سر هم به یک نتیجه گیری رسیده ای (Conclusion).
نمی دانم که چقدر با طرز نوشتن مقالات علمی آشنایی دارید ولی باید بگم که سبک نوشتن شما در بالا به طور کلی از ساختارکلی نوشتارهای علمی بهره مند است و نکته درخشان در آن این است که تمام نکات بالا خیلی مختصر و مفید و کوتاه در کنار هم قرار گرفته اند.
اینها نشانه از یک الگوریتم فکری و منطقی (algorithmic thinking)مستحکم است و من به شما تبریک میگویم که میتوانید به این گونه بنویسید.
دوستدار شما: ا+م+ی+د پ+ن+ج
sima گفت:
به نظر منم درست میگه. من خودم طرفدار سقط جنین و خیلی چیزایی که میگی هستم، ولی از اینکه هی بیان این وسعت هورا بکشن، حالم بد میشه ، یاد پا منبریها میفتم
ناشناس گفت:
من بر عکس تو فکر نمیکنم برای بودن فقط ۲ حالت تسلط و ضعف وجود داشته باشه. من فکر میکنم این قضیه هم مثل بقیه اتفاقات و شرایط دیگر زندگی حالت طیف داره، بستگی داره با چی و کی مقایسه کنی.
همه ما مثل برگ در گرد باد میچرخیم هیچوقت غیر از این نبوده، نگاهها فرق میکنه یکی خودش را با یک کاه مقایسه میکنه که سرگردان کامل است، و یکی خودش را با یک قلوه سنگ.
جدا فکر میکنی، اگر کسی به وجود خودش مسلط بشه میتونه دنیا را به ارتعاش در بیاره؟ من فکر میکنم همین که بتونه کمتر از دیگران تو زندگی خودش بلرزه خیلی هنر کرده.
احساس میکنم دوست خوش قلم ما امروز داره از پایین به بالا نگاه میکنه. یک نگاه به قلمت بنداز نظرت عوض میشه.
Sam گفت:
من بر عکس تو فکر نمیکنم برای بودن فقط ۲ حالت تسلط و ضعف وجود داشته باشه. من فکر میکنم این قضیه هم مثل بقیه اتفاقات و شرایط دیگر زندگی حالت طیف داره، بستگی داره با چی و کی مقایسه کنی.
همه ما مثل برگ در گرد باد میچرخیم هیچوقت غیر از این نبوده، نگاهها فرق میکنه یکی خودش را با یک کاه مقایسه میکنه که سرگردان کامل است، و یکی خودش را با یک قلوه سنگ.
جدا فکر میکنی، اگر کسی به وجود خودش مسلط بشه میتونه دنیا را به ارتعاش در بیاره؟ من فکر میکنم همین که بتونه کمتر از دیگران تو زندگی خودش بلرزه خیلی هنر کرده.
احساس میکنم دوست خوش قلم ما امروز داره از پایین به بالا نگاه میکنه. یک نگاه به قلمت بنداز نظرت عوض میشه.
همایون گفت:
باز این اسهال خونیها، این سه تا خل وضع مشنگ سرو کله شون پیدا شد… خداییش مدتی بود نخندیده بودیم و فضای اینجا کسل کننده شده بود…
آرام گفت:
Like ^n!
tentuna گفت:
به نظر شما صور فلکی ربطی به فال داره؟ من واقعا نمیدونستم.کسی میدونه؟
ویدا گفت:
نوشتی: تسلط کامل مفهمومی نیست جز خدا بودن…. یاد این جمله افتادم: من اگر خدا بودم از خدا بودن استعفا می دادم به خاطر عدم مدیریت درست ….
ویدا گفت:
-شما هرچقدر بیشتر می نویسی من بیشتر شک می کنم…. ببینم شما دوست دختری به اسم ویدا نداشتی؟؟؟ و متولد مرداد نیستی؟…. به خاطر اون عدد پشت اسمت می گم!!!!
-از زنهای هالو و نق نق زن بشدت بدم میآید ولی به همان نسبت بیشتر جذب زنهائی میشوم که میدانند که چه میخواهند و مخصوصآ دارای مدیریت قوی و قدرت تصمیم گیری قوی در زندگی هستند.
این رو از اول ما هم می دونستیم که چرا پیله کردی به این وبلاگ و نویسنده های این وبلاگ…;)
می دونم الان می خواهی بیایی بگی که نه اصلا و ابدا…. بلکه نویسنده های این وبلاگ الن و بلن……
– شما خودت رو قوی و مسلط می دونی ولی سوالم این: اگه یک روزی فکر کنی یکی حتی یک اپسیلون از شما قویتر و مسلط تر هستش…اونوقت با اون شخص چطوری برخورد می کنی؟ حتی اگه طرف دوست دخترت باشه؟
ویدا گفت:
آها! خوب من مطمین شدم که اون شخص شما نبودی!!! چون ایشون نابغه ای بود برای خودش!! و هیچوقت چیزی رو فراموش نمی کرد…و دشمن فمینیست هم نبود…در مجموع با اینکه اهل رقابت بود ولی بسیار آدم محترمی بود… و می گفت رمز اول موفقیت و تسلط بر کار این هستش که بدونی با مردم چطوری برخورد کنی یعنی تا بر روابطت تسلط پیدا نکنی بر هیچ چیزی مسلط نخواهی شد….بگذرد….
ولی می خوام یک چیزی بگم… تو رو سر اون جدت نری به دوستات بگی بیان اینجا ما رو به فحش ببندن هاااااااااا!!! یا چرت و پرت بارمون کنن….
می خواستم بگم… ببین اگه اینجا ویولتا می گه من مست کردم ما هوراااااااا می کشیم… اگه می گه من فلان کار رو کردم… ما براش هورا می کشیم…. به این معنی نیست که ما به این کارها ایمان داریم…. بلکه ما به ویولتا ایمان داریم…. پس به این معنی نیست که هر کس از این حرفها بنویسه ما براش هورا خواهیم کشید و فکر خواهیم کرد وه چه آدم توپی……
همیشه تو مبارزه بین IQ وEQ این EQ هست که برنده می شه… حالا شما هرچقدر هم که فکر کنی(!) آی. کیو خوبی داری…..ویولتا ایی.کیو بی نظیری داره….
قصد دشمنی ندارم ها!!!!!!! فقط گفتم از اونجا که شما اهل رقابت هستی… بهت یک hint داده باشم… همین!!!
موفق باشی برادر…..
کالیفرنیا گفت:
اینهایی که گفتی کلمات و تعاریف دقیق داره و خیلی پیچیده نیست. مردهایی که در زندگیت بودن در یک زمینهbrilliance داشته اند و مقطعی سرت را گرم می کردند. اونی که بر خودش تسلط داره به self actualization رسیده است. این یکی نرم است. یک دست است. جاری است. اما اگر اصلا دنبال کسی باشه آن کس باید equal خودش باشه. معمولا هم جفت اش خداست و به کمتر از آن رضایت نمی ده.
كبلا ممد چوپون گفت:
البته ميترسم بگم من اون آدمم كه بايد با خدا همنشين بشم چونكه احتمالا آدم خود شيفته ايي ميشم (چيزي كه هميشه ازش متنفر بودم)
نه اينكه در ارتباط برقرار كردن ضعيف نيستم خيليا بهم ميگن روابط عمومي خوبي دارم
اما هميشه تنها هستم …تنهاي تنها… بدون همسر بدون فرزند … بدون دوست دختر … بدون رابطه جنسي …بدون نگاه …. بدون لغزيدن در دام روابط عاطفي…. با رابطه ايي شديد با موسيقي و طبيعت … و كمترين كمترين رابطه با خواهر و برادر … فقط به فكر دلخوشيهام كه همون كار و تصوير و نوشتن و خوندن هست… خسته كه ميشم به كسي زنگ نميزنم كه مثلا خستگيم در بره …. با كسي قرار نميزارم برم بيرون كه حالم بهتر بشه … به زن ها و خانم ها به ديد كالا نگاه نميكنم و همين موضوع خيلي وقت ها باعث دلخوري اون ها ميشه .. كه چرا بهم نگاه نكردي… چرا مثل دستمال كاغذي باهام برخورد نكردي…چرا احترام مزورانه برام قائل نشدي….از آدم ها خوشم نمياد…اما ازشون متنفرهم نيستم…چونكه بالا برم و پايين بيام …بالاخره خودم آدم هستم… و نميشه خودمو تافته جدا بافته بدونم….يه روز گمنام … بدون اينكه فكر كنن چي بودم و چي هستم يا نيستم يه گوشه خيلي اروم به مرگ طبيعي سرمو ميزارم زمين و همه چي تموم ميشه …و حتي در حد افسانه و داستان هم چيزي ازم باقي نميمونه.
انا الحق 🙂
اينا تا حدي مزاح بود اما از اينا گذشته خيلي عالي و خلاصه گفتي خانم
يه دونه مثبت طلبت
كبلا ممد چوپون گفت:
منظورم از مزاح اون اناالحق گفتن بود
كبلا ممد چوپون گفت:
((نه اينكه)) در ارتباط برقرار كردن ضعيف نيستم
نه اينكه در اون جمله اضافه هست !! 😐
كبلا ممد چوپون گفت:
كلا گند زديم به كامنت نوشتن
بگو تو كه خدا هستي مجبوري بياي رو زمين و كامنت بنويسي 🙂
ایراندخت گفت:
ویولتای عزیزم،
کم لطفی به خودت نکن گلم. شما با واژه ها جادو می کنی و این همه آدم لذت می برند. تسلط بیشتر از این؟
marmarin گفت:
mardha az ye taraf mikhan zane zaeif begiran ke betoonan saresh mosalat bashan hala az har jahati ke bashe, ama hamin mardha ham nemitoonan ba zane zaeifi ke modam niyaz be poshtibani va hemayat dare kenar biyan va hey in zaeif boodaneshono too saresh mizanan , bichare zan in vasat nemidoone kodom bashe age naghshe adame ghavi ro bazi kone ke hamoon mard taghato tahamolesho nadare va hame chiz be ham mikhore, age bekhad naghshe zire dast va zaifo bazi kone oon vaght mard ghor ghor mikone va sarkoobesh mikone. moshkel az mardast ke nemitoonana kodoom tarafi hastan, Baba make up your mind
راحيل گفت:
ياد خر و خرما افتادم كه يك جا جمع نميشود
بنابر اين بعيد ميدانم هيچيك از ما بتوانيم معني و تفسير تسلط مطلق باشيم .
كسي كه در چهار چوب مشخصي نميگنجد مثل رود جاريست چه دليلي دارد به فكر تسلط مطلق باشد؟!
يا مثل بقيه باش و عمرت را در راه تسلط بر xوyصرف كن و يا اينكه اگر نتوانستي اينكار را بكني از روي ضعف ژست عرفان مراقبه و بودا بودن به خودت نگير.
مریم ج گفت:
جانا سخن از زبان ما گفتی چه خوبم گفتی آفرین 🙂
SARA گفت:
ویل جان شرط میبندم که تو باید آدم قدرتمندی باشی، آدمای قوی عاشق قدرت میشن
رز گفت:
خیلی از آقایون فکر میکنند که اینکه زنها دنبال مرد قوی هستند به این خاط است که زن موجود مادی و خودخواهی است که هدفش گرفتن حمایت وسرویس است. اما این یک اصل مهم در بقای همه ی موجودات به انضمام انسان است . در عالم جانوران هم نر ها با نمایش قدرت و رقابت با هم با ماده جفت گیری میکنند چون هدف بقای نسل است . چون ماده ها در تکامل طبیعی و به شکل غریزی میدانند بایدبچه بدنیا بیاورند و این نر است که باید در مدتی که که او باردار است یا وضع حمل کرده از بچه ها و او نگه داری کند. بنابر این دنبال نر قوی میگرده.
در دنیای امروز برای انسان دیگه زور بازو نماد قدرت نیست بلکه مظاهر قدرت چیزهای دیگه ای هستند مثل پول، ریاست یا هوش و… بنابراین زن به شکل غریزی جذب مردهایی میشه که نمادی از این مظاهر باشند.
اما در یک نگاه غیر جنسیتی ، بر اساس اصل انتخاب برتر داروین، ضعیف ها محکوم به نابودی هستند حالا این ضعف هم در مورد انسان به سادگی جانوران نیست که مظهرش فقط ضعف جسمی باشه بلکه عدم توانایی در تطبیق دادن خود با محیط به هر شکلش یک نوع ضعیف بودن به شمار میره.
بنابراین گرایش به قدرت و تقدیر از قوی خیلی خیلی غریزی تر از آن هست که بخواهیم با اخلاقیات دورش یک حصار بکشیم و محکومش کنیم.
ما نیاز داریم قوی باشیم و دنبال ادم قوی میریم تا به زندگی مسلط بشیم و نذاریم جریانات اون ما را به سمتی ببره که هدف ما نیست.
joker گفت:
به نظرم شما توی همه ی مطالبی که می نویسید مردها رو مقصر اصلی میدونید و این کاملا غلطه.
تسلط خوبه چون زمینه پیشرفته.اما بعضی ها اونقدر روی تسلط داشتن به همه چی به خودشون فشار میارن و مرزبندی می کنند که خیلی چیزا رو از دست میدن در حالی که فکر میکنند اون چیزا رو در اختیار خودشون دارن!!
اون چه مهمه اراده به خوشبختیه! تسلط خوبه اما به شرطی که با بزرگ اندیشی همراه باشه.یعنی باعث رهایی و آزادی آدم در محیط بشه و آدمو خوشبخت کنه.
مفتش شش انگشتی گفت:
هر چند تا بحال پست هایی داشتی که منو خیلی ناراحت کرده ، ولی یه حسن نوشته هات اینه که صادقانه می نویسی !
الان هم بخاطر این نوشته ات ایستادم و برایت دست زدم !
gol banu گفت:
chera behesh payan midi ya dadi viol banooooo
to marizi, ensan
Baltazar گفت:
به هما
دبیر شورای گمشدگان اندرونی
با سلام و احترام، مدتی است سئوالاتی ذهن اینجانب را مشغول کرده که پاسخش را از شما جویا میشوم:
در عجبم چرا کسی سئوال نمیکند که لولیتا کجاست؟؟؟
دیر زمانی است که نشانی از او نمیبینیم، اما سخنی به یادش نمیزنیم؟!؟!
به راستی چه کسی میداند که لولیتا کجاست؟؟؟
بازگشت ویولتا و تقارن آن با غیبت لولیتا تئوری توطئه را در اذهان تقویت میکند.
بدینوسیله از شما تقاضا دارم در این زمینه تحقیقات مقتضی معمول فرمایید. باشد که این کبوتر دور از خانه را بیابیم و خانه باز گردانیم.
ببعی گفت:
بالتی جان چرا شایعه سازی میکنی عزیزم؟
کدوم دیر زمان؟ همین پست مردم تونس که به تازگی اینجا بود، مال لولیتای گرامی بود دیگه
هنوز اینقدر بی معرفت نشدیم که لولیتا بره و یادی ازش نشه
اصلا لولیتا جان، همینجا یه حاضر بزن لطفا، این شایعه ذهن من رو هم مشوش ( چه کلمه ی سختی) کرد
Baltazar گفت:
راست میگی ها !!!!!!!!
نمیدونم چرا بنظرم اینقدر طولانی اومد!!!!!
حتماً دلم براش تنگ شده، بهانه میگیرم !!!!
کیـــــــــــــــــــــه ؟!؟! کیــــــــــــــــــه ؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
راستی شماها چرا بیدارید؟!؟!؟ این وقت شب؟!؟!؟!؟!؟
هما گفت:
از هما مسوول امور گمشدگان اندرونی
به بالتازار که من فداش بشم که یادش رفته وبلاگ داره و چن وقته مطلب نذاشته
نظر به سوال شما ..تحقیق شد و فرمودند سه حالت برای غیبت ایشان متصور است
یا اینکه فوت کردند
یا اینکه زنده اند
ویا اینکه در مرخصی زایمان بسر می برند
بهرحال لولیتا جان اگر زنده ای و زایمان هم نکردی پس از طرف من یکی بزن پس کله خودت و بیا اندرونی که کمیتمون لنگه
به قربانت روم هفته به هفته …به قربان تو تا حالا کی رفته
ببعی گفت:
مسلط بودن، معیار خیلی سختی داری واسه دوست داشتن
به یه نفر از بیرون نگاه می کنی، ممکنه تو بعضی از مسائل مسلط و قوی باشه
بهش علاقمند میشی
ولی خب، وقتی بری نزدیکش، چون نمی تونه به قول خودت، به خیلی از مسائل مسلط باشه، خیلی ضعف ها رو میشه توش پیدا کرد
حالا اگه واقعا شاه کلید علاقه به اون فرد، تسلط و قدرتش باشه، شخصیت اون آدم کم کم توی ذهن پودر میشه و آخرش هیچی از علاقه نمی مونه
هما گفت:
همه مطلبت یک طرف اما اینکه به این واقعا رسیده باشی که میگی
*راستش تسلط یک توهم است. ما موجودات بیچاره ی ضعیفی هستیم. ما به زحمت ممکنه به ریاضیات، به شهوت ، به کلمات مسلط بشیم اما کل حیات هرگز تحت تسلط ما در نمی آید *
هم همون طرف
خوبه همینجور که پیش بری اگر گمراه نشی و فیلسوف از کار در نیای حتما بعد به عرفان میرسی و بعد میفهمی برای این عدم تسلط که امروز توهم میپنداریش راهی هست و باید برای رسیدن از قلت به کثرت تلاش کرد تا در انچه (یا انکه )مسلط کل است فنا شد و….
خوب جاهایی داری میری ..دست مارو هم بگیر بانو
ز همه خلق رميــــدم ، ز همــه يار رهيــدم
نه نهانم ،نه بديدم ،چه كنم كون و مـــــكان را ؟
جــهت گوهر فايق ،به تك بــــــحر حقـــايق
چو به سر يابد رفتن ، چه كنــم پاي دوان را ؟
هما گفت:
بانو فخیمه حلیمه مومنه حاجیه خانم سامانتا سبیه محترم ابوی
نظر به وظیفه صیانت این اندرونی از ناکسین و مارقین و مفلسین در شبهای تار که بردوش باکفایت شما نهاده شده خواهشمند است نسبت به فشار دادن پیف پاف جهت تلطیف فضای اندرونی اقدامات لازم را مبذول فرمایید . باشد که فضای حرم امن اندرونی از لوث ملوث کنندگان پاک گردد انشاا..
توفیقات ان وجود نازنین را از درگاه باری تعالی خواستارم
ادینه . پنجم صفرالحرام سال هزارو چهارصدو سی و سه قمری
ترجمه متن فوق
ابجی بالاغیرتت او توری رو ببند پشه داره میاد تو ..خیر از جوونیت ببینی . دستت به خاک بخوره طلا بشه نذار باز گرفتار یک خل وضع که خودشو 4تا میبینه بشیم این باز میخواد قصه های بیزنس کلانشو و عقده های فروخورده اش رو اینجا بذاره
تازه داشت اینجا اروم میشد کی باز پشت سرش درو نبست؟
هما گفت:
..بانو فخیمه حلیمه مومنه حاجیه خانم سامانتا سبیه محترم ابوی
نظر به وظیفه صیانت این اندرونی از ناکسین و مارقین و مفلسین در شبهای تار که بردوش باکفایت شما نهاده شده خواهشمند است نسبت به فشار دادن پیف پاف جهت تلطیف فضای اندرونی اقدامات لازم را مبذول فرمایید . باشد که فضای حرم امن اندرونی از لوث ملوث کنندگان پاک گردد انشاا..
توفیقات ان وجود نازنین را از درگاه باری تعالی خواستارم
ادینه . پنجم صفرالحرام سال هزارو چهارصدو سی و سه قمری
هما گفت:
سامانتا جان این کامنت ما رو یکی اش رو ازاد کن
Sam گفت:
این دیالوگ فیلم هامون بود؟
هما گفت:
sam
این دیالوگ هامون باشد یا امون این خاصیت را داشت که از زنده بودن شما خبر دهد
دکتر با روستایی دیگه نمی پری؟ نگاه کردن به پایین همیشه هم بد نیست ها
Sam گفت:
اذیت میکنی ها
گیتی گفت:
هما جان….شماها الان دارین کجا می رین ؟؟ نداشتیم ها ….اون جاهای خوبی که دارید میرید کجاست ؟؟ من هم میام !! 🙂
هما گفت:
@ بانو فخیمه حلیمه مومنه حاجیه خانم سامانتا سبیه محترم ابوی
نظر به وظیفه صیانت این اندرونی از ناکسین و مارقین و مفلسین در شبهای تار که بردوش باکفایت شما نهاده شده خواهشمند است نسبت به فشار دادن پیف پاف جهت تلطیف فضای اندرونی اقدامات لازم را مبذول فرمایید . باشد که فضای حرم امن اندرونی از لوث ملوث کنندگان پاک گردد انشاا..
توفیقات ان وجود نازنین را از درگاه باری تعالی خواستارم
ادینه . پنجم صفرالحرام سال هزارو چهارصدو سی و سه قمری
محمدرضا گفت:
از معدود افرادی هستی که تو زنانه نویسی مهارت داری، اونقدر که من ِ کم حوصله نوشته هات رو تا آخر می خومنم.
کالیفرنیا گفت:
این هم بار و فضای مورد علاقه من:
کالیفرنیا گفت:
نمیدانم چرا لینکی که دادم آمد زیر کامنت تو. اصطلاح زنانه نویس چیزی است که اخیرا زیاد می شنوم و راستش اصلا برام جا نمی افته. قلم ویولتا خوب است ولی نمی دانم چرا من فقط عبوری می خوانمش. چیزی را توی ذهنم حک نمی کنه. البته چرا می دانم. ذهن نویسنده ایرانی هر چقدر هم وسیع باشه به اندازه کافی برام وسیع نیست , بالغ نیست.
محمدرضا گفت:
این داستان سر دراز دارد، نویسندگی به طور عام و زنانه نویسی به طور خاص از دهه چهل خورشیدی به این طرف رو به زوال بوده. بعد از فروغ ما هیچ کس رو نداشتیم که حتی به دامنه اون کوه که فروغ قله اش را فتح کرد رسیده باشه. خفقان دهه چهل، شور و شوق انقلاب و فتح سفارتخانه، شهوت صدور انقلاب و هشت سال جنگ و سرکوب و … نویسنده ایرانی را برده خونه اول که همه چیز رو از نو تجربه و بازتولید کنه، برای پخته شدن زمان لازم داره.
سیبیل بلا گفت:
خوشحالم دوباره می نویسی .
تسلط به خویشتن خودم برام مثل آرزو شده . اما به فواصل کوتاه یا بلند آنچنان توسط خودم سورپرایز میشم که به این جمله رومن رولان اعتقاد میارم که در جواب سوال قول میدی با من بمونی میگه :»چطور می تونم قول چیزی رو بدم که مال خودم نیست؟»
گیتی گفت:
باید تیتر این مطلب رو می گذاشتی » تالاپ تولوپ دل » ، تسلط چیه خواهر من !! … فقط تالاپ و تولوپ دل ، بهترین و ارزشمندترین دنیاست….
یا جیغ درون مثلا » بگذار برم لعنتی، انقدر پاپیچم نشو «…اینا خوبه ، اینا قشنگه ، به اینا فکر کن عزیز من …. 🙂
بعدش هم اون چیزی که شما رو پنج شنبه ها می کشه اونجا ، تسلط این لاله رخ روی سیم های گیتارش نیست ، اون ابرویی است که میندازه بالا و اون نگاه شوخ و شیطان است !! به همون قبله !! من که اینجوریم فک کنم گیر کار شما هم همینه …..
می دونی ویولتا…. من قدرت رو در تسلط نمی دونم ، هیچوقت ندیدم، …. به نظر من قدرت در مسلط بودن بر اون تسلطه (الان نفهمیدم چی گفتم ! ) … هر آدمی توی یک کار می تونه بهترین باشه ، اما همیشه از اون بهتر هم هست ، همیشه هست…
وقتی تو این رو بدونی دیگه اون تسلط جذبت نمی کنه، شیفته ات نمی کنه…و قسمت جالبش اینه که وقتی تو جذب تسلط نشی، این موضوع اون موجود مسلط رو عصبانی می کنه و به فکر انتقام می افته …به جون خودم اگه دروغ بگم ، یکبار امتحان کن !!
شیفتگی در شگفت زدگی نیست ، شیفتگی در متحیر شدن نیست ، شیفتگی از درون خودت ، از امواج مغز و روح خودت چنگک هاشو به دنیای بیرون گیر میندازه …
البته این چیزیه که من تجربه کردم ها… من در مورد تسلط خدا هم شک دارم راستش رو بخوای ، برای همین مرتب و به صور مختلف داره ازم انتقام می گیره !
اتفاقا قدرت اینه که بگذاری ارتعاشات بیرون ورودی های خودش رو پیدا کنه ، خوب شما رو بلرزونه ، هماهنگت کنه و از اونوربا جیغ و داد بزنه بیرون ! فک کن !! …دقیقا همین کاری که شما می کنی… ای ویولتا ، ای موجود قدرتمند ، ای دانا ، ای آگاه به امور جاری و ساری…. ( الان حسودها می تونند هر چقدر دلشون می خواد جیغ بزنند ، آزادند !!! )
گیتی گفت:
ضمنا ویولتا….از این به بعد پنج شنبه ها وقتی هی داری توی آینه خودت رو نگاه می کنی به این داداش اریک کلاپتون مون هم گوش بده خواهر ….
اون حس خوب وقتی دلت تالاپ تولوپ می کنه ، مهم نیست برای چی، هر کسی یک اسمی روش می گذاره … جای ما رو هم خالی کن !! 😉
It’s late in the evening
she’s wondering what clothes to wear
She puts on her make-up and brushes her long blonde hair
And then she asks me, «Do I look all right
And I say, «Yes, you look wonderful tonight
کالیفرنیا گفت:
گیتی جان
حالا یک راهنمایی به ما بکن. اگر آدم واقعا نتونه چیزی بار موجود مسلط بکنه , و طرف به قول خودت در صدد انتقام گرفتن باشه باهاش چکار باید کرد. من زیاد توی این شرایط قرار گرفتم به خصوص درغربت. واکنش اولیه ام همین جورمات و مبهوت نگاه کردن به طرف است و بعد هم فرار کردن. یکی از اشکالات کارم هم این است که از بیرون آدم شکننده ای به نظر می رسم و مردم خیال می کنند می توانن کنترلم کنن ولی فقط خودم می دانم چقدر قاطع هستم. برای همین بی خیال هر چی آدم است شدم.
گیتی گفت:
کالیفرنیا جان…
راستش نمی دونم منظورت از » چیزی بار موجود مسلط کردن » چیه …. نمی دونم درست متوجه منظورت شدم یا نه…حالا بهر حال با توجه به برداشتم می گم…
نوع برخورد البته بستگی به حال و هوای اون آدم داره ، چیزی که من نمی دونستم، با همه کتره ای یک مدل !!…راستش من هم وضعیتم از تو بهتر نبود با اینکه در غربت هم نیستم ، اما خوب چون هیچوقت کسی رو درگیر مسائل خودم نکردم ، همیشه مجبور شدم تنهایی حلش کنم …
اوایل تجربه ی برخورد با چنین چیزی رو نداشتم و مقابله می کردم، یعنی دلیل اون بغض رو نمی فهمیدم و سعی می کردم حلش کنم با حرف زدن یا برخورد مناسب از دید خودم …. اما از بدترین و شدید ترین شکلش که تخریب و حمله از هر مدلی که بخوای دیدم تا شکل ملایمش که خر کردن و گیر انداختن برای اثبات آخرین حربه و اثبات سلطه بوده….
واقعا هم نمی دونم چرا این اتفاق می افته …واقعا نمی دونم و نمی فهمم چرا اون ستایش تسلط برای بعضی آدم ها اینقدر مهمه ، جوری که حاضر میشن اصل ماجرا رو بی خیال بشن، شاید اصلا اصل ماجرا همین باشه ! گاهی فکر می کنم زندگی واقعا همون جنگ بر سر کسب انرژی است برای بعضی از آدم ها !!
البته خوشبختانه ناکام موندن چون من هم بد جفتک نمی اندازم وقتی کسی پا روی دمم بگذاره ، یعنی در اون لحظه نمی تونم فکر کنم بعدش چی…مشکل من اینه که نمی تونم فرار کنم ، فکر می کردم باید باشم و حلش کنم ، بعدش می تونست خیلی بد باشه ، … که شانس آوردم فکر کنم …
الان با همشون هم دوستم ها و هنوز گاهی اون تلاش برای اثبات سلطه رو نشون میدن !! 🙂
تاثیری که شاید بگذاره همون بی خیال شدن آدم هاست که البته من باهاش موافق نیستم ….به مرور حلش کردم برای خودم…. به مرور حل شد…آدم های دیگه رو دیدم… موجودات بسیار شگفت انگیزی که اتفاقا از اینکه من شگفت زده نمی شدم به وجد می اومدن …
فکر می کنم با توجه به تجربه ای که پیدا کردی می تونی زود تشخیص بدی و در مواجهه با چنین موضوعی فقط لبخند بزنی و عبور کنی…. فقط یکجور بازی است در دنیای آدم بزرگها برای رهایی از تلف کردن انرژی…. ولی از خودت دور نگهشون دار…. لبخند بزن و عبور کن…
اما به نظر من بی خیال آدم ها نشو، چه کاریه خواهر من ؟ !….خیلی از آدم ها موجودات شگفت انگیزی هستند که نیاز به شیفتگی و ستایش ندارند…
کالیفرنیا گفت:
گیتی جان
حرفات همه درست است. اما شرایط درغرب کمی فرق می کنه. نه. اصلا زیاد فرق می کنه. باید ببینم چی پیش می آد.
ساقی گفت:
ببخشید پرتقال ، گیتی ، ویدا ، همایون ، کالیفرنیا و…….
بابا با این IP عین هم خیلی تابلویی ! بیخیال شو تو رو خدا!!!
کالیفرنیا گفت:
شیفته آی کیو ات شدم والا. نمی دانم بقیه چی فکر می کنن.
گیتی گفت:
فک کن !! … اون » و ….. » اش منو کشته !! یعنی هنوز هم ادامه داره !! 🙂
من هم همین فکر رو می کنم !! شیفتگی از نوع چند هفت ستاره !! بدجوری به آی کیوش مسلطه !!
همایون گفت:
اگه منظورت از آی پی، این قورباغه سبزه است که هی کنار کامنتهای من میاد، که والله خودم هم خیلی دلم میخواد بدونم اینهمه جک و جونور خوش ترکیب تر…. چرا هی اینو به من میده؟؟؟ من بدجور شاکی ام خودم…. اما شیطون بلا تو هم خیلی باهوشیا……… قدر خودتو بدون…. حیفی…
زن بیقرار گفت:
عالی
چون همیشه
الف گفت:
دیوونه اتم …
حسن گفت:
اگه می خواید خودتون و ذهنتون رو بشناسید و بهش مسلط بشید، به شما، دوستانتون و همه خوانندگان وبلاگتون توصیه میکنم حتما کتاب The Power Of Now رو بخونید، نوشته Eckhart Tolle
به فارسی هم به دو عنوان «نیروی حال» و «شگفتی زندگی در لحظه حال» ترجمه شده …
سارا گفت:
extraordinary deep & meaningful!
لافکادیو گفت:
A submissive character you have, I believe.
Your partner is the best to be dominant, I would say.
manouchehr گفت:
حق با تمام زنان عالم است!میگن مردا سیکیم خیارین، میگن مرددا به کون و سینه و هیکل توجه داران. درست: حالا که من نوشتهاتو هنرتو
فکرتو دوست دارم چی؟ کچلم؟
طوفان خنده!
ویلتا عجیب استعداد عاشق شدن زنای مثل تو را دارم.
منم مثل تو دوست دارم پامو اندازه یارانهام دراز کنم
زنده باشی و خوش
mehdi گفت:
دیدن کامنت هایی که تلاش می کنند برای نویسنده راه حل و نسخه ارائه کنند، آدم را از همه چیز نا امید می کند. واقعاً دوستنا گمان می کنند نوشته ی ویولتا برای کسب راه حل است؟