سال انقلاب من شش هفت ساله بودم. پدرم توی زیر زمین اعلامیه چاپ می کرد ، از شاه متنفر بود و در تظاهرات شرکت می کرد و آتش انقلابی اش تند بود. یک شب توی میهمانی خانوادگی در حالیکه گیلاس جانی والکرش دستش بود داشت امام امام می کرد خانوم دایی ام گفت : آقای استوار! اگر این امام شما قدرت را در دست بگیرد همه ی ما باید روسری سر کنیم! پدرم در حالیکه یک قاشق خاویار روی تست می زد شانه هایش را بالا انداخت و گفت : ای ! فریده خانوم، حالا شما هم یک پارچه رو سرت بنداز، در مقابل آزادی یک ملت ، این بهای سنگینی نیست ، هست؟
فریده خانوم که زن ساده ای بود به تته پته افتاد و جوابی نداد ، مادرم که سفره ی شام را می چید و همیشه بهترین کسی بود که می توانست حال بابام را بگیرد با کنایه گفت : آقای استوار ! اون لیوان جانی والکر را هم از شما می گیرند ها !
پدرم یکه خورد ، اما شانه هایش را بالا انداخت و باز تکرار کرد: بگیرند! در مقابل آزادی یک ملت ، این بهای سنگینی نیست، هست؟
طفلک پدرم معنای چیزی که داشت برایش مبارزه می کرد را نمی دانست. پدرم یک احمق بود.
***
. پیش بینی مادرم به وقوع پیوست. نه تنها بطری جانی والکر را از دست پدرم گرفتند، شغل و موقعیت اجتماعی اش را هم گرفتند. گفتند که ما انقلاب کردیم که تعهد بر تخصص بچربد( طفلکی آنها هم نمی دانستند چرا انقلاب کرده اند). به پدرم گفتند اگر متعهدی ریش بگذار وکراوات نبند و چفیه ببند و عضو بسیج شو شاید از سوابقت چشم پوشی کنیم. پدرم قبول نکرد ،گفت ولی ما انقلاب نکردیم که من ریش بگذارم و چفیه ببندم! طفلک پدرم به سرنوشت بدی دچار شد، مدتی بعد پاکسازی شد و آرزوهایش در برابر چشمهایش بر باد رفت.هنوز هم گاه گاهی به نقل از روبسپیر می گوید «انقلاب فرزندانش را می بلعد» و سرش را به افسوس تکان می دهد.اگر از من بپرسی این جمله را اینگونه اصلاح می کنم :انقلاب احمق ها را می بلعد.
***
بعد ها پرسیدیم چرا انقلاب کردی ؟ چرا زیر پرچم آن پیرمرد رفتی؟می گفت: امام قرار نبود رهبری کند! گفته بود بعد از پیروزی انقلاب بر می گردد حوزه! قرار نبود چنین شود، قرار نبود چنان شود .قرار بود ایران گلستان شود. همه برای پدرم دل می سوزاندند اما من نمی توانستم پدرم را ببخشم.من آن شب مهمانی را به یاد داشتم و از دهانم پرید : اما قرار بود سر مامان روسری کنند و تو گفتی اشکالی ندارد. تو برای آزادی می جنگیدی ، اما حتی مفهوم ابتدایی آزادی را نمی دانستی! تو نه مفهوم آزادی، نه دموکراسی و نه حتی ماهیت مردمی که سنگشان را به سینه می زدی نمی دانستی!
پدرم سکوت کرد و غمگین رویش را برگرداند، مادرم لب گزید که یعنی بس کن. اما من هنوز- و باز- و تا آخر- عمر می گویم :بسیاری از مردم ما بسیار نادان هستند ( حتی روشنفکر های ما)، از مفاهیم اولیه ی حقوق اجتماعی شان هیچ نمی دانند ، اسیر خرافه و جهل هستند ، درک درستی از سیاست ندارند، اهل مصلحت اندیشی و پرده پوشی هستند و در نهایت این مردم هستند که حاکمیت ظلم و جور و خرافه را می پذیرند. تا آنها آگاه نباشند و ندانند که به کدام سمت حرکت می کنند، آش همین آش است و کاسه همین کاسه. بنا بر این و تا اطلاع ثانوی و با اجازه بزرگترها من این گروه را احمق می نامم.*
*از شما چه پنهان من هم جزء همین احمق ها هستم. با اینکه چند سال پیش تمام سرمایه ام را دلار کردم و فلنگ را بستم و گیلاس جانی والکر در دست می نویسم . من یک احمقم برای آنکه دلم برای همه ی آن احمق ها تنگ شده ، برای اینکه همه ی اینها را می دادم تا یک لحظه دست پدر پیرم را بگیرم ، اما از همه مهم تر من یک احمقم چون امیدوارم که با کمک هم شاید راهی برای برون رفت از این حماقت بیابیم
من گفت:
پست قبلی رو جبران کردی
بخشیدمت
yeki mesle to گفت:
age u ham jaie abat boodi hamoon karo
mikardi
shouure ejtemaii paiin boodeoon moghe na shouure fardi
darzemn khah na khah bayad ye bar ina hokoomat mikardan ta aiareshoon maloom beshe
یک ایرانی کُرد گفت:
بقدری این متن به دلم نشسته که دلم میخواد فریاد بزنم، ملتی که از سادگی بیش از حد به حماقت نزدیک میشوند و همه مدعی راهبری امری مهم را دست میگیرند و نسل بعدی رو به گنداب میفرستند.
گیتی گفت:
لولیتا جان… واقعیت ها اغلب نه همیشه تلخ است…هم گفتنش ، هم شنیدنش !!
من هم احمقم …چون امیدوارم ، به خیلی چیزها !!
«راهی برای برون رفت از این حماقت » نیاز به زیرساخت داره، نیاز به زمان ….
نیاز به هوشمندی ، نیاز به دانستن و دانستن و دانستن….
در کدوم فضا، در کدوم بستر مناسب…
راستش من اغلب فکر می کنم اولین قدم برای مردم ما شاید این باشه که همدیگر رو دوست داشته باشند !! شاید به نظر ساده بیاد و باز هم احمقانه…. اما واقعیت تلخ این است که ما همدیگر رو دوست نداریم…خودمون دشمن خودمون و همدیگه هستیم در وهله ی اول !! بی دلیل یا با دلیل !!
حالا دانستن و آگاهی و شعور در مقابل اهریمن روبروی ملت پیشکش !!
نسوان گفت:
گیتی جان من شاید خیلی آدم رومانتیکی نباشم اما من این مردم را دوست دارم، حتی وقتی من را از خوشون نمی دونند،حتی وقتی کاری می کنند که به ضرر خودشون تموم میشه. جنس اون مردم را می شناسم و جنس بدی نیست. مرام می شناسد ، احساس دارد ، زیر پوستش خون جریان دارد.
من آدم رومانتیکی نیستم …
من یک آدم بدترکیب و تنها هستم برای همین هم شاید
راهکار من راهکار سقراط است.. سوال کردن ، حرف زدن.. بحث کردن به چالش کشیدن.
حتی اگر جایزه اش شوکران باشد
گیتی گفت:
نه… این اون چیزی نبود که من گفتم !!
منظور من تو نیستی….منظور من رومنس نیست….
منظور من » ما » بود…. قبلا هم این حرف رو زدم بارها….ما ملتی هستیم که همدیگر رو دوست نداریم…از هم فرار می کنیم، به هم پشت پا می زنیم ، از عدم موفقیت هم خشنودیم ، از موفقیت همدیگه خوشحال نمیشیم…
نسبت به هم بی رحم هستیم… بسیار بی رحم…. به طرفه العینی برای هم شمشیر می کشیم و همدیگر رو ذبح می کنیم ….عقده ها و گره های تاریخی و کهنه داریم !!
خوب چنین ملتی چگونه می خواد یک راهکار جمعی پیدا بکنه…. ترسناکه…
ابر شلوار پوش گفت:
@گیتی
+++++++++
نسوان گفت:
آره می دونم چی میگی ، یک لایه عمیق نفرت زیر همه ی رابطه های ما هست.
مردها از زن ها
شهری ها از دهاتی ها
روشنفکرها از عامه مردم
تحصیلکرده ها از بی سواد ها
مذهبی ها از لاییک ها
داخل نشین ها از خارج نشین ها
و بر عکس
بزار اینجوری بگم: اقایون دسسسسسسسس
خانومااااااا رقصصصصصصصصصص
حالا بر عکس!
م.م گفت:
یک کم دقیقتر بگم
مردها از مردها
زنها از زنها
تحصیلکرده ها از تحصیلکرده ها
خارج نشین ها از خارج نشین ها
و الی آخر
تنفر عمیقی بین ماها وجود داره!!!
roozhaiezendegi گفت:
لولیتای عزیز ؛ احساسات تو قابل درک است، اینکه چرا برای زیستن به آن شکلی می پسندی مجبور به ترک موطن و همه آنچه داشته ای شده ای و اکنون به دنبال ریشه یابی و چرا یی این اتفاقات هستی .
اما اینگونه با قضایا برخورد کردن ما را و شما را به جایی نمی رساند ؛ به یاد داشته باش که حکومتی که پدر تو را وادار به پیروی و دنباله روی از مشتی ملا و انسان متحجر کرد ، گرچه در آن آزادی های اجتماعی رواج داشت اما جایی برای دگراندیشان نبود ، انسانهای بزرگی از پاکترین فرزندان این سرزمین را یا کشتند یا فراری دادند یا وادار به سکوت و خانه نشینی کردند، انقلاب تنها راه پیشروی مردم برای کنار زدن مردی بود که هیچ کس اجازه نداشت به او بگوید تو اشتباه می کنی.فراموش نکن که شاه نیز خطاب به مردم گفت : یا این سیستم را بپذیرید و عضو حزب رستاخیز شوید و یا پاسپورت بگیرید و از این مملکت بروید .شاید اگر پدرت انقلاب نیز نمی کرد امروز تو پاسپورت به دست باز هم در غربت وبلاگنویسی می کردی.
پارادوکس استبداد در این سرزمین مثنوی هفتاد من است.
نسوان گفت:
پدرم همیشه می گفت: خمینی، فرزند حلال زاده ی سیاست های شاه است.
قبول، دوست خوبم ، قبول نازنین هم وطن من.
اما ما تا کی میخوایم بشینیم و ببینیم یک کثافت فرزند یک خاین دیگر می شود؟ پس ما کی باید برای خودمون تصمیم بگیریم؟
roozhaiezendegi گفت:
1- رسیدن به آزادی ، عدالت و توسعه یک پروسست و چیزی نیست که با یکی دو تا تحول اجتماعی و سیاسی بهش رسید، حتی تو کشورهای غربی که امروزه نسبتا به این مفاهیم دست پیدا کردن ،این پروسه چندین قرن طول کشیده.
2- در خصوص ایران اما نکته مهمتری وجود داره که با یک سوال تو رو متوجه اون می کنم: آیا در صورتیکه امروز در ایران رفراندوم برگزار بشه جمهوری اسلامی(یا حکومت دینی) سقوط می کنه(یا بهتره بگم آیا مردم به جدایی دین از دولت و شئونات روزمره زندگی رای میدن)؟
فکر می کنی چند درصد مردم ایران مثل تو فکر می کنن؟
نمی دونم تو ایران به کجا ها سفر کردی و چقدر به اعماق رفتی ، هنوز راه درازی داریم خیلی دراز؛ متاسفانه ما فکر می کنیم تمام ایران قسمت خاصی از تهرانه که ما درش زندگی می کنیم. من و تو و امثال ما با بخش عمده ای از لایه های اجتماعی ایران بیگانه ایم ، اونا متفاوت از ما فکر می کنن.
نسوان گفت:
عزیزم، گلم، قشنگم
دونستن همین نکته بود که باعث شد فلنگ را ببندم و الان اینجا باشم.
البته که بسیاری از مردم مثل من فکر نمی کنند!
اما من خودم که میتونم مثل خودم فکر کنم!
اگر من هم بخوام مثل بقیه باشم یا سکوت کنم یا بخاطر خوش آمد اونهایی که جور دیگه ای فکر می کنند حرف نزنم که باید برم بمیرم!
roozhaiezendegi گفت:
توی یک گهگیجه عجیب گرفتاریم فعلا زندگی ما اینه، هیچ دیالکتیکی قادر به تبیینش نیست و خودمون هم توش دست و پا می زنیم، چه تو ایران چه خارج از ایران.
اما….
با تمام این احوال آینده این کشور را بسیار روشن می بینم و امیدوارم ، کشور داره جلو می ره ، همه رو هم با خودش می بره.
محمدرضا گفت:
من به پدر شما حق می دهم، هر آدمی جایز الخطا است. اعتراف می کنم من هم در موقعیت سالهای ۵۰ احتمالا همفکر پدر شما می بودم، کسی چه می داند شاید هم مجاهد−مارکسیستی چیزی شده بودم. شما خودت فکر می کنی با اون فلک زده هایی که الان تو کمپ اشرف هستند خیلی متفاوت هستی و فرضا اگر تو دهه چهل، ۲۵ سالت بود همکار مریم خانم نمی شدی؟
این طور قضاوت کردن در مورد اشتباهات گذشته یک ملت نه شاهکار است و نه نشانه نبوغ − از کرامات شیخ ما این است که شیره چشید و گفت شیرین است!− طوری از قضایا موشکافی کرده ای که انگار اولین نفری هستی که به این کشف مهم دست پیدا کرده ای.
محض اطلاع، تو همین فرانسه که نهایت آرمان آزادیخوهان است پنج بار جمهوری با سایر انواع حکومت ها از قبیل امپراطوری و دیکتاتوری و شبه فاشیسم دست به دست شده تا به اینجا رسیده حتما به زعم شما آنها کودن مادر زاد هستند! حداقل حُسن انقلاب ۵۷ این بوده که تشت رسوایی شیخ و فقیه از بام به زمین افتاده و حتی اقشار سنتی جامعه را هم متمایل به نوعی سکولاریزم ملایم کرده است. این را مقایسه کنید با مصر و سوریه و بقیه همسایه ها که تازه شده اند شبیه دهه چهل ما و اخوان المسلمین روز به روز پرقدرت تر می شود و توده ها در عطش عدالت اسلامی هستند …
موقعیت کنونی جامعه مااز جهت تمایل قلبی توده ها به دموکراسی و لیبرالیسم و در عین حال پرهیز از اقدامات رادیکالی و تفوق خرد جمعی بر اصلاح تدریجی از قِبَل همین تجربیات ارزشمند است. حماقت خواندن این تجربیات و سعی در نفی آنها ، باعث نمی شود همان دیکته را با غلطهای قبلی دوباره تکرار کنیم؟
نسوان گفت:
اساسا باهات موافقم. بیشتر وقتها تا حدودی. کلا موافقم باهات الان.
هما گفت:
+++++
PRINCE گفت:
«اصلاح تدریجی» به خودی خود,چیز بدی نیست.
حتی در صورت فرض زمینه محیا برای انقلاب و اصلاح,تغییر تدریجی از دید هزینه/فایده بهتر است
چرا?;
*بخاطر ذات دینامیک جوامع و ضعف علوم اجتماعی در عصر حاضر ,پیش بینی اینده حرکت اجتماعی مشکل هست و همیشه درطی هر تغییری احتمال انحراف و هزینه های غیر ضرور و بروز نتایج ناخواسته هست بنابراین هر چه قدر ذات تغییر کندتر باشد ,فضا برای ارزیابی و مدیریت نتایج و هزینه های مذکور فراهم تر است.
*بدلایل مذکور و به هر دلیل ناگفته دیگه ای ,در بسیاری از موارد جریات تغییر انقلابی, نه تنها مسیری متفاوت با ارزیابی اولیه دیکتاتور بلکه حتی متفاوت با انتظار و خواسته های نخبگان و رهبران اولیه تغییر , میپیماید.
در هرج و مرج بدنبال تغییر (که در صورت فقدان برنامه ریزی,با شدت سیر تغییر نسیت مستقیم دارد),غالبا عناصر پوپولیست «سوار» بر امواج توده عوام شده و مسیر تغییر به سمتی میرود که دیکتاتود و نخبه انقلابی چی! و مردم که هیچ, خود ان موج سوار عوامگرا هم بهره ای ازان نخواهد برد…
اما;
به همان دلیلی که انقلاب همیشه درست نیست ,استراتژی اصلاح تدریجی هم لزوما همیشه موثر نخواهد بود.در واقع این حکومت هست که نقش بیشتری در انتخاب بین این گزینه ها توسط نیروی تحول خواه را بازی میکند…
در مورد اصلاح تدریجی, کامنت گذار شاید تجاهل عارف میکنند والا که:
تلاش اصلاحی با حضور 8 سال در حکومت و شورا -کم و بیش- و چانه زنی از بالا,نهایتا منجر به این شد که با تیپا, نیروی اصلاح طلب را از حکومت اخراج بکنند.
استراتژی چانه زنی از بالا و پایین و وسط! هم نتیجه ای بجز نابودی و محو روز افزون ازادیها,ارگانهای شهروندی معدودمان ,ان جوانه فرهنگ شهروندیمان و درنهایت طبقه متوسط نداشته است.
اصلاحات چیز خوبی است ولی به شرط اینکه سیستم هم حداقل توانایی تغییر پذیری را از خود نشان بدهد,
برای نگارنده جالب است که شما روی چه حسابی , انتظار بده بستان و شطرنج بازی با فناتیکهای «حوری طلب»ی را داری که بعضا دستاورد تاریخ بشری از شروع رنسانس به بعد را چیزی جز انحرافی که باید اصلاح شود,نمی دانند؟
چه کار نکرده اید که میخواهید بکنید؟
کدام مقام نیمه انتخابی در ساختار سیاسی فعلی را نداشته اید که حال از پی انید؟
هی از هزینه زیاد میگویید! با پولی که این ازگل ا.ن. در یک سال گم میکند!,خاتمی کشور را میچرخاند. چند صد میلیارد دلار دیگه باید غیب بشه , چقدر تلفات-زندانی و اعدام- باید داد, چقدز مهاجر باید فرستاد ,چقدز شکافهای قومی رادیکالیزه باید سربر بیاورند که بدین نتیجه برسید که
1.تغییر فقط چیز خوبی نیست. لازم و ضامن امید در جامعه است.
2. تغییر به شکل اصلاح بهتر از انقلاب است
3.تغییر به شکل اصلاح بهتر از انقلاب است
4.تغییر به شکل اصلاح بهتر از انقلاب است
5…
6…
…
33. تغییر به شکل اصلاح بهتر از انقلاب است, اما نه تا ابد.
مهم این است که بچه بدنیا بیاید! اگر در زمان خودش با زایمان طبیعی بیرون امد که چه بهتر.
وگرنه صبر میکنیم. محرک عضلانی میدهیم. روی شکم مادر مینشینیم و فشار میدهیم! باز صبر میکنیم….
اخر سر اگر نیامد , مجبوریم سزارین کنیم.
وگرنه بچه ومادر به هم به ف** «عظما» میروند…
شاید مردم نیاز به نمایشی , یک بازی یا چیزی داشته باشند که سرشان گرم باشد,آما به هر حال
این سیستم دیگر توانایی جذب مخاطب و ایجاد امید را در کل از دست می دهد.
به نظر من زمان اصلاح گذشته.
والسلام!
پ.ن.: واقعا فکر میکنید که قدرتهای جهانی ,تا کی به شما زمان میدهند؟
این حضرت حجاریان که از «سده» میگویند. سرکار که از دو دهه میگویید.
به نظرت بعد دو دهه تحریم (شکل عراق)و سرکوب دیگر , چیزی از مملکت می ماند که اصلاح شود؟ هزینه اش چقدر میشود؟ فقط هزینه تخریب و عقبگرد را نمیگویم ,هزینه عدم پیشرفت هم روش.
تا همین جاش هم کم کم هزینه اصلاح با انقلاب دارد سر به سر می شود.
نسوان گفت:
در جایی خواندم که تمام انقلاب ها یک روند کمابیش واحد را طی می کنند.
بعد از انقلاب معمولا فرزندان انقلاب بلعیده می شود و گروه ها ی رادیکال قدرت را در دست می گیرند
این گروه ها برای مشروعیت بخشی به دیکتاتوری معمولا از جنگ و یا گروههای تند روی مخالف بهره برداری می کنند
پس از مدتی یک جریان اصلاح طلبی در داخل این سیستم شروع به رشد می کند
این اصلاحات یا موفق می شود و یا خیر
در صورت شکست اصلاحات آن وقت قدرت دوباره به دست تندرو ترین جناح حاکم می افتد و این آخرین مرحله ای است که به براندازی نظام منجر خواهد شد.
ما در این آخرین پیچ ایستاده ایم.
اما اینکه این پیچ چگونه و به کدام سمت خواهد پیچید را خدا می داند
انقلاب دیگر؟ جنگ با نیروهای خارجی؟ تجزیه ی کشور؟..
PRINCE گفت:
پیچ اخر نامش دوره «ترمیدور» است. دوره استهلاک و رخوت انقلاب.
دوره اخرین نفسهای ایده ال گرایانه انقلابیون سابق که سرشان به سنگ وقعیت اشنا شده.
دوره ایکه بخش لات تر ایشان سعی میکنند با یک یا علی دیگر ,مثل اوایل کارشان در دهه 60, انحراف! را اصلاح کنند.
دوره ایکه خیلی زودتر باید میرسید اما انزمان را بازیگران فرامنطقه ای ,مصلحتی دیگر بود و ترجیح دادند تا امواج انقلابی ایرانیان در زیر چرخدنده های جنگ ,خرد شود و بدین سان دو استراتژی مهار دوگانه ایران-عراق و هلال اسلامی ضد شوروی شکل بگیرد.
گو اینکه این استراتژی یک سری unforeseen consequences هم در بر داشت…(قدرت گیری طالبان و سپاه)
و البته که جنگ از «نعم اسمانی» برای بخشی از انقلابیون بود…..
لولیتا!
بخش قابل ملاحظه از مردم , میدانند که حدودا چه میخواهند.سوال اصلی»چگونگی رسیدن به ان» است که بسته به هزینه این چگونگی رسیدن , امیدها و سطح توقعات مردم نیز تغییر میکند.
دخو گفت:
چیزی رو که تو شب تاریک جهل و نادانی آزمون دزدیدند فقط در صبح روشن دانأی میتونیم پس بگیریم،
دانأی مسولیت به همراه میاره و مسولیت توام با مخاطره هست، خانوم نویسنده؛ کسانی که از آنان در پست قبلی یاد کردید دانایانی بودند که آگاهانه مسولیتشان را نسبت به هم میهنانشان پذیرفتند و به خاطر این مخاطره الان در بازداشتگاههای جنایت کاران جمهوری اسلامی هستند.
آنان شجاعت پذیرفتن بار سنگین مسولیت را داشتند، من و شما و ما چی؟
و «صداقت» در کنار «آگاهی» این بزرگترین گمشده جامعه ما که حفره عمیقش چه ناجوانمردانه اندک صادقان و دانایان را میبلعد.پلی باید زد بر روی این حفره، بستر سازی ایجاد این پل بسته به عملکرد صادقانه و آگاهانه و اندیشمندانه امروز من و شما و ماست
کسانیکه حقیقت را درک کرده اند با افرادی که حقیقت را دوست دارند برابر نیستند . شاتوبریان
ardavan گفت:
عالي نوشتي
زائده گفت:
فکر کنم از نظر شما تروتسکی هم یه احمق بود! شما یا معنی احمق رو نمیدونید یا معنی انقلاب رو یا به نظر میرسه این متن رو یه آدم عصبانی نوشته که توقع داشت همه ی مردم یا خیلیاشون آدمای آزاده ای باشن با شناخت کامل از نظام های سیاسی مختلف و درک کاملی هم از حقوق بشر داشته باشند.
خب معلومه که اینطور نیست، پس دعوا سر چیه؟ شما اونور اقیانوس ها اون هم پشت اسامی مستعار رنگارنگ نشستین با اون لیواناتون دارین کی رو سرزنش میکنین؟ با یه ملت هستین؟ با یه تاریخ طرف شدین؟ یقه ی فرهنگ رو گرفتین؟ کی رو احمق خطاب میکنید؟
شما با این رویکردتون خواهش میکنم مدعی شناخت مردم و کمک به پیدا کردن راه برای برون رفت نشین که اگه عمقی در این شناخت بود میدونستین که طرز بیانتون سراسر میتونه غرضتون رو نقض کنه.
این کامنتم بیشتر جوابیه به پست قبل بااینکه بی ربط نیست اما این پست بهونه ای شد برای بیانش.
نسوان گفت:
اگر میخوای بدونی تروتسکی چه کثافتی بود حواله ات می دهم به میلان کوندرا
اما در مورد اینکه این لحن راهگشاست یا نه تاریخ قضاوت خواهد کرد.
از این که با ما همراهی ( علی رقم اختلاف نظرها) ممنون
زائده گفت:
مثل اینکه از نظر شما خیلی از کلمات با هم مترادفن! صحبت از حماقت بود شما از کثافت میگین؟
تاریخ رو هم بسپارید به تاریخ، شما بهتره در مورد متنتون صحبت کنید.
خوندن اینجام بیشتر برام یه فضولیه چندجانبه ست که تشکر لازم نداره.
ess گفت:
++++
artist گفت:
ساقی ب گفت:
ببین من یه کشفی کردم که ربطی به موضوع نداره ! ویول هم قبلا همین چیزها رو درباره باباش توی پست «اصالت تغییر » نوشته بود که پدرش ارتشی بوده و جانی والکر میخورده با خاویار و بعد انقلاب موقعیتش رو از دست داده !.
حالا شما یا خواهر ویولی یا اینکه خودشی ! کدومش؟ :))
نسوان گفت:
بله ما خواهریم . ما همه خواهر دینی هستیم. اما باور کن که خیلی ها جانی والکر میخوردن و خاویار و بعد از انقلاب موقعیتشان را از دست دادند. همانطور که خیلی ها اسم شوهرشان اصغر بوده!
ساقی ب گفت:
آره ناقلا ! ولی بعید می دونم که این خیلی ها که گفتی همشون دختری داشته باشند که دکتر باشه و حدودا 40 ساله که خارج ایران باشه و از همه مهمترتو وبلاگ نسوان مطلب بنویسه 🙂
منم گفت:
اگه اونجا ایرانه و مردمش ایرانی، زهی خیال باطل
امید واهی نداشته باش
sara گفت:
این دقیقا قصهٔ پدرو مادر منه
نسوان گفت:
پس تو یا خواهر منی یا خواهر ویولتا زود تکلیفتو معلوم کن!
هما گفت:
اگه در هیچ چیز وحدت کلمه (به فتح ت ) نداریم در پدرومادر داریم به وحدت کلمه میرسیم
و این خوبه ..خوب 🙂
فریدا گفت:
دنبال هر کسی راه افتادن آخرش یه گندیه … مگه آدم کامل داریم ما ؟ ما باید دنبال یه الگوی جمعی باشیم … مجموعه ای از نظریه های کاربردی که یه دردی ازمون دوا کنه … همه ش می خوام شخصیت پرستی کنیم …
کلا چند تا کشور هست الان تو دنیا که اوضاع به سامانی داره ؟ آلمان ؟ سوییس ؟ کره جنوبی ؟ ژاپن ؟ کانادا ؟
خب باید الگو برداری کرد از کشورهای موفق … بعد این الگو برداری آدمهای همساز و همقدم می خواد … عمل می خواد … نه تئوری و بیانیه و مانیفست و جنگ و دعوا … کار می خواد …
فرهنگمون هم که ریشه دوونده تو خونمون … مگه تا سه چهار نسل دیگه بتونیم از شر ناخالصی های این فرهنگ خلاص شیم …
اینها که به زنده بودن من قد نمیده … نه حوصله ای دارم برای جوریدن گذشته و محکوم کردن … نه وقتی برای اصلاح تفکر و فرهنگی که مصرانه چسبیده به افکار مردمم …
هنرم همینه سرم رو بندازم پایین زندگیمو کنم … دستم برسه کسی رو کمک کنم و با کسی اگر ظرفیت داشت از آزادی بگیم و دمکراسی … همین …
روزبه گفت:
واقعا خوب بود.نسلی که انقلاب کرد حقیر بود.بارها گفته ام که ملتی که روسپی شهر نو را بسوزاند چون که به زعمش میخواهد آزادی را به دست بیاورد خود خود خود پفیوز جاکش حرامزاده است…باور کنید آنچه که امروز من جوان برسرم می آید نه فقط به خاطر خمینی مادر به خط که ابه خاطر آه آن روسپی 32 سال فبل است که سوزانددنش …پدر تف به تو…مادر وای بر تو…مردم ایران شرم بر شرف نداشته تان…شرم بر شما
شــومـبول طـلا گفت:
همیشه حرف رو باید توی کانتک.ست خودش زد! این پست و پست قبلی برای کانتک.ست الان خیلی مناسب و به جا بود. گاهی لازم میشه با یه شوک کوچولو «مسـخ شدگان در جریان جامعه» رو یه تکونی داد تا بفهمن همش نباید هرچی خدایانشون میگن تایید کنن. هرچند نظرات پای این پست مکمل اون بود.
ولی یه بحثیه مربوط به تقدس: برای یک فرد مسلمان، شخص پیـامبر مقدسه. دیگه هرچی بخوای براش از جنگها و همـسران و قـتل ها و اینا بگی، دیگه فرقی نمیکنه. چون اون فرد مقدس این کار رو انجام داده، نه تنها با این حرفها ایرادی «نمیتونه» به اون فرد وارد بشه، این کارها هم به سبب اینکه اون فرد انجام داده توجیه میشه. چیزهایی هم که توی قـران نوشته همین حکم رو داره. همیشه تقدس قران به جای خودشه، چیزهایی هم که اون جا نوشته (حتی اگه نظر فرد مسلمان خلافش باشه) صحیحه و تفسیر خودش رو داره که به «راه صواب» برسه. حالا همین ها رو یه جا دیگه به جز قران نوشته بود ابزار خـنده همین مسلمان هم میشد.
اینا رو گفتم که قیاس پیامبر و قران رو با موسـوی و جنبش سبز بکنم. الان موسـوی خودش مقدسه. حالا هرکار هم که بکنه برای خیلیا «کار صوابه»، چون موسـوی انجام داده. و این کار صواب هزاران هزار توجیه هم داره. حالا اگه موسـوی اون زمان شب قبلش یه خواب دیگه دیده بود و یه کاری خلاف همون کار رو میکرد، بازهم هوادارانش تاییدش میکردن، چون موسـوی ِ مقدس این کار رو کرده. جنبش سبز هم مثل اسلام و مثل بقیه مکاتب فکری به تعداد هوادارانش تعریف داره.توی پست قبلی دوستی چنان تعریفی از جنبش جهان شمول سبز نوشته «که در وهم نگنجد…». خلاصه مقدسات به ذات قابل تاییدن، نه به اثر و کارکرد. اهدافشون هم همیشه تفسیر «صواب» داره، و نمیشه ازشون ایراد گرفت، چون چنان مفهومشون داینامیکه که هیچ خا قرار نمیگیره که بخوای بگی «این مکتب فکری اینه، پس اینم نقدش».
و صد البته به نظر من این خیلی خوبه که مردم با «یه چیزی» حالا خیالی، موهومی، هرچی، بالاخره با یه چیزی جهت دهی میشن. و هزار البته نقد به اون جریان و گاهی ایجاد شوک به مسـخ شدگان پاک باخته اش امریست صواب!
PRINCE گفت:
+++++++
+++++++
شومبول طلا گفت:
خانوم لولیتا
یه کامنت رو چند بار پست کردم، پست نشد. نمیدونم چی رو توش فیلــتـر کردی. خلاصه اگه صلاح دیدی تاییدش کن نشون داده بشه.
نرگس گفت:
بعضی راهها رو علیرغم بی سرانجام بودنشون باید رفت. بهترین راه، لزوماً کوتاهترین راه نیست. گاهی وقتا باید قمار باز بود.
یکی گفت:
بی خیال دعوا مرافعه بابا
الحماقت من الایمان
پیلتن پاکزاد گفت:
لطفن مقاله جدید مشکل آقا را د ر سایت آبرادات در قسمت مقاله روز ببینید. ضمنن پانزده کتاب جدید هم به قسمت کتابخانه سایت اضافه شده است
http://www.abradat.com
lonelyboy گفت:
و این جمله 10 به توانِ n مرتبه تکرار میشود که»ما میدانیم چه چیزی را نمی خواهیم ولی نمیدانیم چه چیزی را میخواهیم» !
همش انتقاد، همش انتقاد، اَ ه ه ه ه……!
میس لولیتا 2 روز دیگه بقیه در مورد شما همین نظر رو میدن که شما نسبت به پدرتون دارید ….
محمود گفت:
احسنت به آدم چیز فهم. مشکل انقلاب 32 سال پیشم همین بود که ملت می دونستن شاه نمی خوان ولی نمیدونستن چی می خوان. واسه همین یکی اومد و گفت این خوبه آره یا نه؟ ملتم گفتن خوب آره دیگه شما مقام عظمایی لابد از ما بهتر میدونی دیگه! حالام دقیقا داره اون راه تکرار میشه. به نظر من انتخاب غلط از روی آگاهی و آزادی خیلی بهتر از انتخاب درست از روی جاهلیت و دیکته شدن بهته. درست به همین دلیله که می گم باید نشست و باهم دیگه با مسالمت گفتگو کرد و بقیه رو از نظرات خودت آگاه کرد نه اینکه بشینی و بقیه رو احمق خطاب کنی و همش تخطئه کنی.
اصلا من ِ نوعی دانا و روشنفکر به زعم خودم، اگه واقعا اینجوریم که نباید مردم عام رو به خاطر نداشتن شعور سیاسی مسخره کنم به جای اینکه بیام و روشنشون کنم. که در این صورت منم با اونی که 32 سال پیش از این نداشتن شعور سیاسی سوءاستفاده کرد فرقی نمی کنم.
اهلآبادی گفت:
در این سال ها به لطف انضباط اقتصادی، وبسته شدن راههای رانت و دلالی و زیرآبی و کلاه شرعی و راههای کثیف دیگر، طبقات جدیدی ظهور کرده اند که از فردای رشد «سحرآمیزشان»، و تا قبل از آموختن آداب مربوطه، خاویار را با انگشت روی بربری می مالیده اند. این اشرافیت های نسبی و عقده شده در طبقات تازه به دوران رسیده، شیرین تر از آنست که بتوان آنها را، که تعدادشان هم رو به افزایش است، با هر موج مخالف و «تحدید کنندۀ» رفاه فعلی همراه کرد، بلکه طبقۀ پر جمعیت تر دیگری که چشم به «همردیف های سابق» خود دارند را نمی توان از دنباله روی ایشان نا امید کرد. جانی واکر خورهای سابق بدلیل اوضاع سیاسی و انقلابی و آرمانگرایانۀ حاکم بر دنیای آنروز ، جوگیر شدند و به بخت خود لگد زدند. نسل امروز خاویار خورها زرنگ تر و هشیارتر از آنند که «در مقابل آزادی یک ملت بهایی بپردازند». چون ممکن است مجبور باشند در آینده وبلاگی بزنند و اینبار آنها به حماقت خود فحش بدهند.
این نحوۀ از ابراز نارضایتی شما، بدلیل کهنگی و سادگی مضمون، حتی از ادبیات رایج در مهمانی ها هم بازنشسته شده است. تنوع طبقات ایجاد شده و آرایش آنها و بویژه مناسبات پیچیدۀ آنها با سایر طبقات و اجزای هرم آنقدر زیاد شده و بویژه تغییر پیدا کرده که نمی توان با تحلیل های ساده از آنها شناختی بدست داد وسپس امیدی به همراهی شان داشت.
هما گفت:
ببین لولیتا نوشته دیروز تا امروزت یعنی یک دنیا تغییر و این خوبه نوشته دیروز یک نگاه از بالا به ماجرا و همه چیز داشت اما امروز داری همسطح بقیه مردم به داستان نگاه می کنی
مطلب دیروز (حرف دیروز) اگر درست هم بودو پرسرصدا دافعه داشت و مطلب امروز ت ….
بگذریم
اما اینم یادت باشه جمعیت باسواد ما در سال 57 کمتر از 25درصد مردم بود و حالا بالای 90درصده
پس سوال اینه راه چیه ؟
همه ما میدونیم درد کجاست اما راه رو هم میدونیم و مهمتر راه رسیدن رو هم میشناسیم؟ و چه باید کرد دوباره تاریخ تکرار نشود ؟
ویدا گفت:
هما جان…
یک سوال دارم… خوب به نظر شما راه حل چی هستش؟
چرا منتظریم بقیه راه حل رو ارایه کنن و ما روی اش بحث کنیم….. چرا ما با یک راه حل هر چقدر کوچیک با توجه به تجربه های خودمون بیان نکنیم؟…:)
هما گفت:
پدرت احمق نبود همانطور که پدر من
پدر من ساده بود و زلال ..چه کارگر بود و چه کارمند و چه ارتشی …. او ساده بود و اساس عملکردش بر اعتماد و درستی …از دید او همه خوب بودند مگر خلافش را ببینند …که تازه خلافش را هم که میدیدند سر میگرداندند و میگفتن انشااله درست میشود
این اسمش حماقت نبود
پدر هرکس شال سبزی به کمر یا شال سیاهی به سر داشت را پسر پیامبر میدانست که ممکن نیست بد باشد
پدران ما اخرین نسلی بودند که با تمام خوبی ها و بدی ها انسان های ساده ای بودند که نسلشان باخودشان تمام میشود یا شده است
پدران ما وقتی از روحانی و سید میشنیدند شاه ظلم میکند …باور میکردند
انها باور میکردند که قرار است عدل برپا شود و بساط ظلم چیده شود ..انها باسواد هم که بودند و شریعتی و شاملو هم که میشناختند باز سادگی مرام روزگارشان بود
اخر چطور میشود تمام پدران یک مملکت احمق باشند؟ …نه…. انها نسل ها بود که سادگی را ارث برده بودند
ارثی که اخوندها امدند و از ما گرفتند ..اما نمی دانستند که همین محروم کردن ما از سادگی درست که مارا از مرام پدران دور میکند اما وسیله ایست که ریشه شان را خواهد کند
هما گفت:
ویدای عزیز
راستش من نمی دونم …بخاطر همینم هست از لولیتا و یا هرکسی می پرسم
من اینروزها یاس و خشم رو در نگاه مردم می بینم و حس می کنم مردمی که دارن زیر بار فشار اقتصادی و نومیدی بی تفاوتی بالایی ها منفجر میشوند ….مردم منظورم توده و عامه مردمه
این خشم شاید تغییری رو باخودش بیاره اما من واقعا نمی دونم راه حل ما در یک شورش از سر استیصاله یا نه ….
هرچه هست اینطور ادامه نمی یابد
چه میشود ….من نمی دانم ….اما من ایمان دارم ظلم باقی نمی ماند ….
هرچند از بین رفتن ظلم ملزوما به معنی جانشینی ان با عدل نیست چون سرنوشت هر ملک را خود ان مردم باید تعیین کنند
پس سوال من اینست ایا ما واقعا میدانیم چه میخواهیم ؟ وابزارش را میشناسیم؟
ویدا گفت:
می دونی هما جان….
فکر می کنم ما تک تکمون باید دنبال راه حل باشیم…. باید مشکلش رو ببینیم… راه حلش تو سطح فردی و تو سطح اجتماعی رو پیدا کنیم خوب شاید خیلی هاش در حال حاضر ممکن و عملی نباشه ولی حتما برای آینده مفید خواهد بود…. ولی راه حلهای تو سطح فردی رو مطابق زندگی خودمون پیدا کنیم…. شاید به سطح عمومی هم گسترش پیدا کنه….
مثلا در مورد وضعیت اقتصادی ….ببین اینجا که وضع اقتصادی خراب شد….یکسری از تصمیات بر عهده دولت بود…. ولی تک تک افراد در سطح زندگی خودشون واکنش نشون دادن…. حتی با وجود اینکه مشکل مالی نداشتن….و شغل دایم داشتن…. روش و برنامه های زندگیشون رو عوض کردن…. مثلا به طور خودکار مردم رفتن سراغ یادگیری و حرفه ای تر شدن تو زمینه تخصص خودشون برای آینده بهتر…
ولی من چنین عکس العملهایی رو تو جامعه ایران نمی بینم…..هرچقدر که وضع اقتصادی خراب و خرابتر می شه هنوز بی حساب و کتاب پول خرج کردن ادامه داره…. هنوز تو نظرخواهی فیس بوک خوب پول خرج کردن برای لباس و مسافرت رتبه اول می یاره…در صورتیکه پول خرج کردن برای کتاب و یا آموزش حتی از شکلات خریدن هم کمتر امتیاز می یاره … حتی مردم اینجا دارن فکرمی کنن اگه وضع ایران خوب شد…چه سرمایه گذاری تو ایران می تونن بکن…. ولی مردم ما هنوز منتظرن که تغییر اتفاق بیفه بعد فکرش رو می کنن….
به طورکلی…. همیشه هر اتفاقی تو یک جامعه باعث می شه…. روش زندگی و عادات مردم تا حدودی عوض بشه…. چون یکسری راه حلهایی رو برای مبارزه تو زندگیشون اعمال می کنن که تبدیل به عادت می شه…. مثلا عادت پول خرج کردن ….. ولی مردم ایران نسبت به هیچ اتفاقی عکس العمل نشون نمی دن یا بهتر بگم از هیچ اتفاقی درس نمی گیرن …… چون همیشه منتطر بودن یک شاهی بیاد زندگی اونها رو سر و سامون بده…. و یا گفتن خوب همه چطور ما هم یکیش….. مادر من که همیشه می گفت مردم هر کاری کردن ما هم یکیش!!! ….
هما گفت:
ویدا جان
من دقیقا برای اینکه این اشتباه رو نکنی جلوی کلمه مردم در بالا اضافه کردم عامه و توده مردم
ببین شما ناخوداگاه داری مردم ایران رو در یک سیکل محدود چه ازنظر سنی و چه ازنظر طبقاتی می بینی و میسنجی (البته تقصیر هم نداری ..جبر مسافتی داری خواهر من ) درحالیکه جنس مشکلات مردم از نظر اقتصادی با اونجا کمی فرق داره
اونجا بانکها نزول های وحشتناک نمی گیرن و وام ها سودش پایینه …اینجا عکس اونجاست پس تولید کننده ترجیح میده بجای تولید و سروکار داشتن با کارگر و دارایی و مالیات و بیمه و سهم اموزش و پرورش و اداره اماکن و هزار کوفت دیگه در کارگاه یا کارخونه اش رو ببنده و پولشو رو بانک بذاره چون در بازار رانتی نمی تونه به اندازه سودی که بانک میده درامد داشته باشه و این میشه بیکاری
اونجا مشکل اقتصادی هست اما شب مسولان نمی خوابن و صبح با یک بخشنامه روزگار عده کثیری رو سیاه کنند
اونجا اجاره بهای خانه هرسال دوبرابر نمیشه
اونجا یک دفعه بهای حامل انرژی 14 برابر یا 1400 درصد گرون نمیشه
و عامه مردم دارن با گوشت و پوست این تندباد ها رو تحمل می کنند
از فیس بوک و …بیا بیرون یک ادم معمولی در ایران چه کارمند و چه کاسب و کارگر اگه بیکار بشه حالا یا بخاطر اخراج یا نه بخاطر انقلابی که ما برای ازادی مثلا میخوایم بکنیم و اونو از کار بیکار می کنه یا فرضا برای اعتصاب و…. فقط یکی دوماه می تونه دوام بیاره .. خب در این شرایط چاره چیه ؟ جز بمرز انفجار رسیدن و جان به لب شدن اش ایا مارو برای تغییری همراهی خواهد کرد ؟
ویدا گفت:
هما جان….
یه سوال دارم…. به فرض امروز خوابیدیم و فردا پا شدیم… همه چی خوب بود.. آزادی بود…. اقتصاد خوب بود…. آیا این مردم می دونن تو اون شرایط خوب چطوری زندگی کنن( فقط از جنبه اقتصادی که احتیاجی به فرهنگ سازی نیست و خرافات و شستشون مغزی و اینها هم توش نیست و خیلی راحت می شه از زندگی خودت درس بگیری)…. اینها که سختی زندگی رو کشیدن… با بدبختی و تورم سر و کله زدن….واقعا فردا وضع بهتر بشه می دونن چطور باید پولشون رو خرج کنن؟ پولشون رو تو چه جهاتی خرج کنن که برای آینده اشون مفید باشه؟ یا اینکه وضعشون خوب شد… جلوی در فروشگاههای گلستان و بوستان صف می بندن…
با اینکه الان وضع اقتصادی خراب و در صد بالایی تو فقر نسبی زندگی می کنن… ولی قول می دم از این بدبختی هیج درس مثبتی نمی گیرن…. فردا پول دستشون اومد…. اولین کاری که می کنن پولشون رو خرج عمل پلاستیک و لباس می کنن …. چون الان که تو بیچارگی و تحت فشار هستن…. به این فکر نمی کنن راه حل چی می تونست باشه…. و یا حتی راه حل موقت و در حد اپسیلون بهتر کردن این شرایط زندگیشون چی می تونه باشه….
یعنی تا وقتی تک تک افراد برای خودشون راه حل نداشته باشن…. و اینکه راه حلهای رسیدن به شرایط بهتر شدن رو کشف نکنن و راه به جایی نمی بریم…..
حمید-قم گفت:
«انقلاب احمق ها را می بلعد.»
این جمله بسیار خداست.
اگر از خودت است که خودت هم خدایی.
آخ اگه بدونی چقدر حرص میخورم وقتی تاریخ انقلاب را میخونم!
میخوام سرمو بکوبم بدیوار که:
خاک بر سرتون احمق های دوست داشتنی!
علاف گفت:
من نمی فهمم چرا به جای ویولتا لولیتا امضا کرده.
شاید من هم احمقم و فرق این دو تا رو نمی فهمم.
اصلاً چه ارزشی داره….
امروز خیلی گریه کردم. چون دارم فکر می کنم نکنه من هم تا حالا یه احمق بودم و نمی دونستم.
ویدا گفت:
ولی پدر من نه تنها یک انقلابی نبود….. بلکه یک مخالف سر سخت انقلاب بود…. بعضی ها شاه دوست می دونستنش…. ولی خودش خودش رو وطن پرست می دونه….. خوب به طبع بهای سنگینی هم بعد از انقلاب پس داد…. می خواستم بگم…. با این وجود من هم پدرم رو یک دیکتاتور می دونم….. هرجور که فکر می کنم نمی دونم چطور می تونست اونموقع با مردم همسو نشه …. مخصوصا بعد از ماجرای جنبش سبز و کشته شدن جونها….. من نه تنها به پدرم افتخار نکردم بلکه بیشتر احساس کردم که یک سنگدل بوده…. کشته شدن مردم بی گناه رو دیده و باز هم با هاشون مخالف بوده……
الان هم با جنبش سبز مخالف هستش و من و برادرم رو احمق می دونه که فکر می کنیم باید در کنار این مردم باشیم…. همیشه به ما می گه لطفا با احساساتی شدن با سرنوشت یک ملت بازی نکنید! (کلا با هر انقلاب و تغییر سریع مخالف و فکر می کنه هر اعتراضی اعتراض نیست…. می گه تمام این اعتراضهای الان و موقع انقلاب از روی احساسات گذرا و یا ک.و.ن گشادی ملت هستش….. می گه هر وقت ملت فهمیدن به چی دارن اعتراض می کنن من هم در کنارشون خواهم بود…..ولی در صورتی که من فکر می کنم ما می دونیم چی می خواهیم!!!!)
خلاصه اینکه خواستم بگم…. قضاوت اینقدر هم اسون نیست…. اونهایی که انقلاب کردن یکطور متهم هستن و اونهایی که انقلاب نکردن به شکل دیگه…. و من واقعا نمی دونم اگه زمان انقلاب 57 هم بودم…. کدوم وری بودم…. چه بسا من هم می رفتم تو خیابون شعار می دادم…
saeed گفت:
خوشبینی تریاک توده هاست !جو سالم بوی گند حماقت می دهد !
منافع تضاد منافع- وقتی منافع نباشه دنیا به آخر میرسد
کسی که اهل مصلحت در منافع باشد احمق نیست بلکه زيرك است
شما قصه پدر میگی .اگربطری جانی والکر در دست پدر می ماند ایران گلستان می شد و اگر پدر پاکسازی نمی شد و ریش می گذاشت و چفیه می بست برای شما که خوب می شد…ولی من و شما خوب میدانیم که وقتی پای منافع در میان باشد همه انقلابی یا همه ضد انقلاب.حتی روشنفکر ها جهت دستیابی به اهداف شوم خود با زیرکی خاص از تمامی ابزارها و امکانات مادی و معنوی کشور استفاده نموده و در این مسیر حتی از تحریف عقاید مذهبی خرافه و جهل و جهت دهی آنان به سوی منافع خود فروگزاری نمی کند.
داستان خوبی هست یا نیست بگذریم ولی اشاره ای به — چند سال پیش تمام سرمایه ام را دلار کردم و فلنگ را بستم — فک می کنم لحظه های زندگی شما در همان زمان متوقف شده . پس چرا فلنگ رو بستی زدی به چاک؟ در پایان از نسوان پوزش میطلبم اگر حق مطلب رو خوب به جا نیاوردم.
yeki dige گفت:
دیگه حالم ازین که همش داریم قدیمیا رو مسخره می کنیم بهم می خوره…خوب که چی…خود خر احمقمون که بدتر از اوناییم…من جمله خودت و خودت و خودت که الکی وقت می ذاری میای اینجا یه عده احمق و خرفت مثل خودت و خودم و خودشو رو اللف کردی….
یه چیز جدید بگو بابا…
تو که آمریکا هستی(بخون نیستی) به قول خودت و نمی دونم کدوم ایالت بهتره یه سری به ایالت یوتا بزنی ببینی که این آخوندا می ارزن به صد تا از مورمونها اونجا که حتی سیگار کشیدن هم حرام براشون…په برسه به الکل….حالا بیا اینجا زر بزن
حالم بهم خورد بابا
خسته نمیشید همش گیر میدید به حجاب و الکل….چیز دیگه ای اینجا حل نشده نمونده؟؟؟
شما ها رو با این چیزا سرگرم می کنند و خودشون 300 میلیار دلار نفت رو هپولی می کنند تو شکمشون
مهیار گفت:
کاری نمیشه کرد
مفتش شش انگشتی گفت:
اگه میشه لطف کنید و توی این احمقستان بگه حالا آدم غیر احمق و روشن و به معنای دقیق کلمه با بصیرت چه ویزگیهایی داره ؟
یه سوال دیگه هم دارم و اون اینکه توی زمان قبل از انقلاب چند نفر خاویار و از این کوفتیای مارک دار می خوردن و الآن چند نفر ؟
بانوی اسفند گفت:
واااای خدای من…. میدونی بعد از چند وقت که از ریدر دارم دنبالت میکنم و هر دفعه که آپ میکنی و با ولع خاصی می خونمت و گاهی با پست هات ساعت ها پرت میشم به یه دنیای دیگه، امشب برای اولین بار وی پی ان دار شدم و اومدم وبلاگت….
چه هدر محشری گذاشتی….. خیلی خیلی دلم میخواست بیام به خونه اصلی نوشته هات، یعنی همین وبلاگت….
فقط برای تشکر… از این که هستی و می نویسی
بانوی اسفند گفت:
واااای خدای من…. میدونی بعد از چند وقت که از ریدر دارم دنبالت میکنم و هر دفعه که آپ میکنی و با ولع خاصی می خونمت و گاهی با پست هات ساعت ها پرت میشم به یه دنیای دیگه، امشب برای اولین بار وی پی ان دار شدم و اومدم وبلاگت….
چه هدر محشری گذاشتی….. خیلی خیلی دلم میخواست بیام به خونه اصلی نوشته هات، یعنی همین وبلاگت….
فقط برای تشکر… از این که هستی و می نویس
ونداد گفت:
الان توو این مملکت به راحتی جانی واکر پیدا میشه……..هر وقت اراده کنی دختران بدون روسری و بکارت پیدا می کنی…….کوکائین و شیشه و دراگ پیدا می کنی……..موسیقی زیرزمینی هست…….کنسرت راک هم حتی بعضی وقتا هست……..همه چیزهست……..ولی آزادی نیست
A گفت:
http://www.whitehouse.gov/briefing-room/weekly-address
سارا گفت:
من نیز احمق بیش نیستم و با احمقی خویش حال می کنم. در واقع حماقت من گیلاس جانی واکر من است و سخت مراقبم کسی این گیلاس را از من نگیرد.
فرامرز گفت:
متاسفانه بابای من اصلا نقشی تو انقلاب نداشت. برای همین حسرت اینکه یه دل سیر حالشو بگیرم رو دلم مونده! یه توصیه دوستانه: از سیاست و سیاسیون بکشین بیرون. جدایی علی از محمود و داستانهای اعظم و محمود تو کلاس شما نیست. همینطور اجتماعی بنویس. یا در مورد زنان. من دلم لک زده که یه دختری صادقانه بنویسه و من صادقانه بهش جواب بدم. آخه دروغ و دو رویی تو خون ما ایرانیاس. ربطی به جمهوری اسلامی نداره. اگه ایرانیا دروغ نمی گفتن برای چی داریوش باید دعا می کرد که ایران از دروغ حفظ بشه؟ همینطور صادقانه دل دخترونه تون و برای ما رو کنین. ما هم دل پسرونه مون و براتون رو می کنیم. بزارین محمود بره تو کون علی. شما بی خیال شین.
سبو گفت:
نمی دونم با این نوشته بعنوان یک داستان برخورد کرد یا نه. نظر یک نویسنده در مورد یک رویداد.
جدای از زیبایی متن متاسفانه این نوشته براساس واقعیت بنا نشده : مثلا قبل از انقلاب اصلا قرار نبوده حجاب اجباری باشد و بمدت یک سال هم اجباری نبوده. در ضمن مثلا قرار بوده کمونیست ها و کی ایست ها هم بتونند ازادنه حرف ها شونو بزنن و البته در اوایل اینطوری بوده . مصاحبه آقای خمینی در پاریس و بعد ها در تهران. بنابراین نوشته شما بر روی عناصر سست عنصری بنا شده است. یعنی پدر و مادر و زن دایی و دیگران نمی توانند قبل از انقلاب این نظرها را داده باشند.
اما جنگ بهانه عجیبی داد دست غالبان تا به بهانه دفاع از وطن و غیره شروع به تسویه دیگران کنند. در اون زمان حتی خمینی هم نمی دونست که دقیقا چی می خواد بسیاری از عکس العمل ها وکنش به شرایط بو قبل از قدرت و بعد از قدرت. به قانون اساسی مصوب بعد از انقلاب نگاه کنید. راهپیمایی ازاد است. و یا اینکه کسی را نمی شود شکنجه کرد. خوب بعد در عمل چی شد.دیکتاتوری جای قاون واراده مردم را گرفت و هیچ کس هم اعتراضی نکرد چون جنگ بد و..
نیما گفت:
+++
نسوان گفت:
دوست عزیز خیلی ها که با تاریخ ایران و روند حرکتی که شروع شده بود آشنا بودند همان سالها بار و بساطشان را بستندو برای همیشه از ایران رفتند. خیلی ها اتفاقی که داشت می افتاد را می دیدند. اینکه خمینی آخوند بود و اسلام و حجاب اجباری در راه… پیش بینی سختی نبود. اگر من و شما ندیدیم خیلی ها دیدند و می دانستند و احساس خطر می کردند و این دلیل نمی شود نوشته ی من تخیلی باشد.
jack morrison گفت:
امیدوارم این بار حماقتمان به بلاهتمان بچربد ….احمقانه یک کار درست درمان دست خودمان بدهیم!
این جمله خداییش راسته گفت:
روبسپیر می گوید “انقلاب فرزندانش را می بلعد”
نشانه گفت:
بسیار خوب خانم لولیتا و خیلی متشکر از احترامی که به مخاطبت میگذاری .
دیشب نظری فرستادم که حذف شد و مجددآ در پست خانم سامانتا فرستادم که باز هم …
نمیدونم کجای تحلیل من اینطور اذیت کننده بوده که واکنش شما حذف و نشنیدن بود .
هرچه هست دیدنیست این خود و ترسهایش !
موفق باشی و انسان .
حذف گفت:
اينجا حذفيات زياد است…آنچه باعث تعجب منه حذف کامنت هايي هست که اصلن توهين آميز و…نيستند!!
نسوان گفت:
من حذف نکردم نشانه جان. گاهی کامنت ها توی اسپم گیر می کند. هر وقت ببینیم آزاد می کنیم.به هر حال از تاخیر متاسفم و از اینکه با همه ی اینها وقت می گذارید و برای ما می نویسید سپاس گزارم.
من هم برای شما و خودم و همه ی انسانها ارزوی توفیق انسانیت می کنم.
نشانه گفت:
ممنون از شما ,نوشتۀ من مربوط به پست شما بود و بهتر بود که اینجا خونده میشد که گویا در پست خانم سامانتا دیده و آزاد شد و منهم در تعجب و قضاوت خودم فکر کردم ترجیح شما حذف یا دیر به نمایش گذاشتن مطلب بوده (این هم از ذهن بنده و قضاوتهایش !),در هر حال هست هر آنچه که هست و روزگار خوش.
آیدا گفت:
خوب ظاهرا یه کم اومدی پایین تر و تقریبا شونه به شونه ی ما وایستادی … یه کم لحنت لطیف تر شده… اگر چه هنوز احمقیم ما… به یه چیز هنوز اعتقاد دارم… اینکه هر غلطی می کنیم و هر تصمیمی می گیریم… در اون لحظه با همه ی دشواریهاش …بهترین تصمیم ممکنه … درغیر اینصورت و اگه بترسیم از عواقب 10 یا 20 سال بعدش… باید هیچ تصمیمی نگیریم و هیچ کاری نکنیم ….با همه ی رنجی که دارم از این اوضاع می برم،دلم می خواد این روزها هنوزم طول بکشه چرا که هر چیزی که به راحتی بدست بیاد به گند کشیده می شه… مردم… این احمقایی که تو گفتی… که منم یکی شونم … هنوز باید بیش از اینها هزینه بدن… هر چند غم انگیزه … هر چند صد ساله داره می گذره… اما هنوز به اعتقاد من در مقایسه با تاریخ … به اندازه ی کافی بها ندادیم. راست گفتین بعضیها اون بالا تو پستای اولیه… اول باید یاد بگیریم این کینه توزیها رو از یاد ببریم … یاد بگیریم همو دوست داشته باشیم و دیگه زیرآب همو نزنیم… و این زمان زیادی می خواد
آرام جان گفت:
جناب سبو خیلی خیلی خیلی زندگی خجسته ای داری که فکر می کنی خمینی و دارودسته اش نمی دانستند که چی می خواهند !! خلاف به عرضتان رسانده اند!! شما تابه حال اسم «تقیه» را شنیده اید؟ همان دروغ اسلامی و شرعی است! یعنی برای حفظ منافع اسلام جایی که صلاح دیدی می توانی سکوت کنی ، دروغ بگویی ، گول بزنی. معلوم است که خمینی شارلاتان قبل از پیروزی نمی آید به یک جماعت کمونیست و فمینسیت و ملی گرا بگوید اگر من پیروز شوم شماها باید خفه شوید !!! مغز خر که نخورده بوده ! بچه دوساله هم هم می فهمد که بخواهد پیروز شود با همکاری یه عده ، باید نظر موافقشان را جلب کند، بعد که پیروز شد ، جرشان بدهد ! این همان خمینی ای است که هنوز مرجع تقلید نشده ، نامه نوشت به شاه که انقلاب سفید و اصلاحات ارضی که کردی و به زنان حق رای دادی مخالف اسلام است !!! مردک از همان اول متحجر و خشک مغز بود ، اما احمق نبود ، میدانست کی باید نقش بازی کند و کی دهان ملت را سرویس کند !!!
نسوان گفت:
+++
مستعار گفت:
بگذارید اندکی رک سخن بگویم!
من احمق نیستم!
پدرم هم احمق نبود و نیست!
و تو! تو نیز احمق نیستی و پدرت نیز هم!
تمام حماقت ما همین است که میپنداریم احمقیم! چون میبینیم نباید اینجایی باشیم که هستیم دیواری کوتاه تر از تقصیر پیدا نمیکنم!
نه! ما به هیچ وجه سزاوار آنچه اکنون بر سرمان می آید نیستیم
مستعار گفت:
بگذارید اندکی رک سخن بگویم!
من احمق نیستم!
پدرم هم احمق نبود و نیست!
و تو! تو نیز احمق نیستی و پدرت نیز هم!
تمام حماقت ما همین است که میپنداریم احمقیم! چون میبینیم نباید اینجایی باشیم که هستیم دیواری کوتاه تر از تقصیر پیدا نمیکنم!
نه! ما به هیچ وجه سزاوار آنچه اکنون بر سرمان می آید نیستیم اما این نه از گناه پدران و مادرانمان، که از بد شانسی است! چه بسا اتفاقاتی بسیار ساده مسیر تاریخ را چنان عوض میکرد که من و شما اینجا که اکنون ایستاده ایم نمیبودیم!نه 33 سال پیش!نه!همین 2 سال پیش!بگذریم.
اما چاره چیست؟ آری آگاهی!این را خوب گفتید!ما باید بدانیم چیست؟باید بدانیم که مردم ما همه نادان و جاهل نیستند! و آن عده که گرفتار جهل اند ، خود این نخواسته اند بلکه بر ایشان تحمیل شده است.آن گشنه شکمی که تمام تقلای روزانه اش این است که خانواده اش شب سر گرسنه بر بالین نگذارندرا چگونه میتوان آگاه کرد؟
آری! نخست باید نانش داد تا دیگر غم نان نداشته باشد و بیشتر از آن را ببیند.شکمش که سیر شد هنکام آن است که معنی آزادی را نیز بداند!
30 سال بود که مردم ما با همین تحلیل جناب عالی که» استحقاق ما همین است چون نادانیم » و از ترس آن که بد تر از بد بر ایشان آید روزگارمی گذراند.
اما اکنون وقت آن است که بدانیم نخست باید بساط ظلم و جور برچید و سپس به ساختن پرداخت.
شما گمان میکنید مردمان دیگر کشور ها بسی دانا تر از مردم ما هستند؟
بحث مهمی است و به درازا می انجامد،نیک سخن کوتاه میکنم تا شاید در مجالی دیگر…
الدنگ گفت:
درود به پدر لولیتا که درلحظه تصمیم گیری تردید به خودراه نداد و مصممانه گام پیش گذارد تا به پهنه ی دریای جوشان و خروشان جامعه ی ملتهبی بپیوندد که برای نیل به آزادی بپا خاسته بود. اوجانی والکررا رها کرد وبا آرمان زنده بادآزادی و دموکراسی پا به صحنه ی عمل گذاشت. اواستبداد و خودکامگیِ رژیم پهلوی را دیده وتجربه کرده بود وبه همین دلیل ازشاه متنفر بود. اوحتی ازاینکه سی سال بعد ممکن است ازجانب دخترش به حماقت متهم شود بیمی به دل راه نداد. وآنگاه که رهبران ودر راس آنها خمینی دجاله به آرمانهای ملت پشت پا زدند و انقلاب را به کژراهه بردند وبتدریج جامعه درچنگال باند سیاه وتبهکاری فاسد گرفتارشد، او در قبال زخم زبانهای لولیتا که به پدرش میگفت:
تو برای آزادی می جنگیدی ، اما حتی مفهوم ابتدایی آزادی را نمیدانستی! تو نه
مفهوم آزادی، نه دموکراسی و نه حتی ماهیت مردمی که سنگشان را به سینه می
زدی نمی دانستی!
تنها این شاه بیت را آرام زیر لب تکرار میکرد:
شب تاریک و بیم موج وگردابی چنین حایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
bozmajje گفت:
لولیتا جان خوب دست گذشتی رو زخم دل من. حالا بابای تو و چهار تا آدم معمولی دیگه نمیدونستن خمینی کیه، اون روشنفکرهای ما که میبایست میدونستن با کی طرفن. بگذریم از این که آخوند بود و همه میدونن که آخوندا چه آدمهای کثیفی هستن و چی جوری برای مرده خوری حاضرن هر کاری بکنن. بابا کافی بود به تاریخ ایران و نقش آخوندا در عرض ۶۰ سال قبل از انقلاب نگاه کنی. از اون شیخ نوری تا کاشانی تا خود خمینی در سال ۱۳۴۲. اون قیام ۱۵ خرداد رو شاید به من و تو به عنوان مخالفت خمینی با کاپیتولاسیون (https://bozmajje.wordpress.com/2011/05/04/) تونستن بخورونن، دیگه آقای بازرگان یا بنیصدر یا کیانوری که میدونستن اصل قضیه مخالفت اون خمینی بیشرف با گرفتن زمینها از دست مالکین و دادن حق رای به زنها بوده. یعنی آدم باور کنه که این آقایون حتا کتاب مرجعیت خمینی رو هم نخونده بودن که ببینن با چه حیوون مریضی سر و کار دارن؟ خمینی از همون سالهای ۴۰ گفته بود که ولایت فقیه میخواد. نوشته داشت که چه سیستم حکومتیای میخواد در ایران. یعنی این آقایون تحصیل کرده خارج با مدارک دکترای علوم سیاسی و جامعه شناسی نمیتونستن پیشبینی کنن که این چه هیولایی میشه؟ نکنه مدرک اونها هم مثله دولتیهای زمان حاضر بود؟
انقلاب فرزنداش رو نمیخوره. کسایی رو میخوره که از تاریخ درس نمیگیرن. افرادی که از خمینی و رفسنجانی میخورن اما دنبال کون خاتمی و موسوی راه میفتن. یعنی همون آاش و همون کاسه. کسایی که الان میگن مصلحت نیست این سوال رو بپرسیم و از طرف بخوایم گذشته رو به نقد بکشه. هر موقع این تیپ به اصطلاح روشنفکر ما حاضر شد نگاه کامل به گذشته نه چندان دور خودش بکنه و درس بگیره، اون موقعه میشه یک نیم امیدی به آینده داشت. نمیدونم کجا خونده بودم: گذشته چراغ راه آینده است. وقتشه روشنش کنیم.
آرش دکلان گفت:
بسیار زیبا بود این متن.
واقعیت هم همین است. کسی که حاضر است برای آزادی یک ملت از «آزادی پوشش» و «آزادی خوردن و نوشیدن» بگذرد اصلاً از همان اول بدون اینکه بداند و آزادی را بشناسد، آزادی را فدای هیچ کرده است.
چگ.نه ممکن است که مردم ملتی آزاد شوند اما نتوانند راحت بپوشند و بنوشند. بله
من با شما موافقم.
حتی بسیاری از روشنفکران ما حتی امروزه ابله ها و احمقهایی هستند که مانند خر کتاب بر خود حمل می کنند و کلماتی را که در غرب یاد گرفته اند نشخوار می کنند. برای همین است که مصلحت اندیشند و اصلاً متوجه نیستند که چگونه ریشه همان چیزی را که برایش تلاش می کنند از جا می کنند.
متنتان هرچند ساده بود، اما عین واقعیت را بیان کردید.
آرش دکلان گفت:
در ضمن در پاسخ به «مستعار» باید بگویم که هیچ اتفاق ساده ای مسیر تاریخ یک ملت را عوض نمی کند. این ایده تنها یک دلخوشکنک و خود نشان حماقتی است که نویسنده از آن حرف می زند.
هیچ اتفاق ساده ای در هیچ سیستم پیچیده ای مسیر آن سیستم را به طور کلی تغییر نمی دهد.
این توجیه تنها ماند افیونی است که یک پرسش اساسی را به جای آنکه به بهانه ای برای فکر تبدیل کند در دم با پاشیدن تریاک «یک اتفاق ساده» و «شانس» در نطفه می خشکاند.
اتفاقی که سرنوشت ملتی را تغییر می دهد این است که بر روی اساس و محتوای این نوشته عمیقاً فکر شود.
توجیه شما هم بهانه همان «احمق» ماجرای این نوشته است برای فرار از فکر کردن.
بازتاب: سایه سپیدار
ساعت سپید شب گفت:
پدرم احمق بود…جمله ای که حتی به کنایه گفتن هم جسارت میخواد.
قرار بود عوام به وسیله خواص هدایت بشن اما عوام خواص رو از دور خارج کردن و شدن قدرت مطلقه