آقای  دکتر  » الف» مدیر من بود. مردی  مجرد و خوش تیپ و موفق. ادعایش می شد که همه ی دختر هایی که با او کار می کنند شب به یاد او سرشان را روی بالش می گذراند، ادعایش دور از ذهن هم نبود. دکتر مثل خروسی میان ما  مرغ ها جولان می داد. یک روز حرف از زن گرفتن شد. دکتر خنده ای کرد و گفت: احمق است اگر کسی زن بگیرد در این روزگار. ما با تعجب نگاهش کردیم. ایشان بادی به غبغب انداخت و گفت: هزینه ی یک  ماشین رختشویی و ظرفشویی  و یک خدمتکار را حساب کنید.بعد خرج عروسی و شیر بها و نفقه و مهریه یک زن را هم حساب کنید، ببینید آیا به صرفه است که زن بگیرید؟

دکتر الف زن را در حد ماشینی برای شستشو و پخت و پز می دید. همین.

***

آقای مهندس «ف» از دوستان نزدیک من است . اهل مطالعه ، آزادی خواه. در ستاد موسوی فعالیت می کرده و دیدگاهش به من بسیار نزدیک است ، دوستی ما قدیمی است. می پرسد خوب، فلانی را چه کردی؟ توضیح می دهم که با هم چند بار شام بیرون رفتیم و او مرا میهمان کرده و سنگ تمام گذاشته است اما در نهایت با هم به توافق نرسیدیم و هیچ اتفاقی نیفتاد. مهندس «ف» سرش را می خاراند و می گوید بیچاره مرد هایی که گیر تو می افتند. تو که اهل «دادن»  نیستی! طفلک اگر می رفت یک خانوم بلند می کرد خیلی به سودش بود.

آقای مهندس، زن را در حد سوراخی می بیند که باید در آن فرو کرد . مسلم است که سوراخ خانوم دکتر و یک روسپی هم  آنچنان فرقی ندارد.

***

آقای «لام»  آن قدر مست است که می افتد یک وری روی میز و می گوید تو رو خدا بزار من امشب اینجا بمونم. به تاکید میگم که به شرطی این که به من دست نزنی می تونی اینجا بخوابی. تا صبح صد بار بیدارم می کند و دستش می رود لای پاهایم. هر بار دستش را پس می زنم و می گویم «نه!» صبح  بلند می شود و لباسش را می پوشد و دمغ از در بیرون می زند.می پرسم خوبی؟ داد می کشد:برو بابا! شق درد گرفتم!  تا صبح به خودم پیچیدم. تو بیماری جنسی داری. دوست داری مردها را اذیت کنی . خودت رو به دکتر نشون بده!

آقای «لام» زن را موجودی می بیند که باید تنش را در اختیار او بگذارد. اگر نمی گذارد لابد یا بیمار روانی است  یا مرض دارد. هیچ حالت سومی متصور نیست.

***

آقای » آ» یک کامنت گذار است . می نویسد اگر چه باکره بودن یک زن برایش مطلقا مهم نیست ، اما به هر حال «هر» مردی «حق مسلم » خود می داند ( انگار این هم انرژی هسته ای است )که حداقل یک بار در زندگی اش پرده ی یک زن را پاره کند. واگرنه دچار عقده می شود. یک پرده ی بکارت حداقل سهم یک مرد از زندگی است.

اقای «آ» زن ها را شبیه پروژه هایی می بیند که باید لا اقل یکی شان را درطول عمر کلنگ بزند وگرنه احساس بیهودگی خواهد کرد.

***

تمام برداشت محدود من از مرد جماعت منحصر به همین بود. تا قبل از این که ایران را ترک کنم فکر می کردم این طبیعت مرد یا در واقع ذات مردانه است که چنین برداشت هایی را از زن دیکته می کند. الان بعد از سالهای اندکی زندگی در غرب به این نتیجه رسیدم که این دیدگاه ها معمولا مربوط به مردهای مسلمان است. راستش من اینجا هرگز ندیدم که کسی زن را در حد یک ماشین ظرفشویی ، یک روسپی، یک سوراخ یا یک پرده ی بکارت ببیند. با همه ی ادعا هایمان، نگاه ابزاری و پایین آوردن زن در حد یک سوژه ی سکس یا ابزار رفع هوس در نگاه های ما ایرانی ها  بسیار بارز تر از غربی هاست. حتی شاید با همه ی لخت گشتن هایشان این جماعت زن را بیشتر یک انسان می بینند، تا  مردهایی که من در ایران می شناختم. این نوشته هم مثل همه ی نوشته هایی که تعمیم می دهند می تواند  در همه ی موارد صادق نباشد. اما اگر در مورد شما صادق است. نگاهتان را عوض کنید، برای اینکه این نگاه انسانی نیست. و تا شما زن را در ابعاد یک انسان نبینید، زن  نیز متقابلا مانند یک انسان با شما رفتار نخواهند کرد.