خواب می دیدم، در جاده ای می رفتم تا به نقطه ای رسیدم که جاده در فاضلاب و گنداب انسانی فرو می رفت. چاره ای نبود، منطق خواب حکم می کرد، برای رسیدن به مقصد باید از میان کثافت رد می شدم.با تردید و دو دلی و حالت تهوع پایم را میان عن چسبنده و بد بو گذاشتم.گنداب مرا در خود کشید؛ هر چه جلو تر می رفتم بالا تر می آمد. به سختی سعی می کردم از میان گه و مدفوع عبور کنم، عن تا سینه ام بالا آمده بود و هر قدم که بر می داشتم بیشتر فرو می رفتم . می ترسیدم که غرق بشم اما درست در عمیق ترین نقطه شیب شکست و من کم کم از میان آن گنداب عفن و کثافت بالا آمدم و به آن سر جاده رسیدم. وقتی دوباره روی خاک قدم گذاشتم سراپایم آلوده به کثافت بود. برگشتم و اطرافم را نگاه کردم. آدمهای دیگه رو دیدم که هر کدام در مرحله ای از عبور از میان آن گنداب بودند. بعضی ها زود تر از من رسیده بودند، بعضی ها آن میان داشتند دست وپا می زدند. با خودم فکر کردم، شاید غرقه شدن در کثافت بخشی از راه بوده است… از خواب پریدم.
***
مدتها به این خواب فکر می کردم، می دانستم که حتما معنایی دارد.مدتها طول کشید تا فهمیدم که آن عن خود «من » بود. من قبل از آنکه به گوه کشیده بشم ،برای خودم عنی بودم . آنقدر که وقتی کسی گریه می کرد بجای آنکه دستمال کاغذی تعارفش کنم، نصیحتش می کردم . آنقدرکه فکر می کردم که با بقیه آدمها فرق دارم، آن قدر که راحت قضاوتشان می کردم و زشت ترین حرفهای دنیا را توی صورتشان تف می کردم و اسم این کار را صراحت می گذاشتم، آنقدر که هرگز فکر نمی کردم که هر کلمه ای می تواند دشنه ای شود وقتی یک نفر زخمی است، همان طور که هر لبخند می تواند رشته ای شود و نجات دهد روح آدمی که افتاده است. حق داشتم ، دست روزگار هنوز به صورتم سیلی نزده بود. هنوز نیفتاده بودم ، همه چیز مطابق برنامه پیش می رفت و من همه ی این را به حساب فضیلت های خودم می گذاشتم ، غافل از آنکه وقتی کشتی غرقه در گردابها شود ،از بقیه هیچ بیشتر ندارم . تا آنکه بالاخره کشتی شکست ومن مجبور شدم برای نجات خودم دست و پا بزنم و ببینم که همه ی آن چیزی که روزی با افتخار هویت خودم می دونستم ،چیزی به جز دریاچه ای از عن نبوده است.
گاه گداری در مسیر آدمهایی می بینم که خیلی «عن» هستند .دستشان به کمرشان است و مردم را پند و اندرز می دهند، از روی کتاب حرف می زنند ، مزخرف می گویند ، می رنجانند، مغرورند، پر حرفند، قاطعند، نه آنکه آدمهای بدی باشند، فقط هنوز دست روزگار کشیده را توی صورتشان نزده است، هنوز خانواده شان از هم نپاشیده ، هنوز بچه شان نمرده ، هنوز مجبور نشده اند به دزدیدن نان از توی سطل آشغال فکر کنند ، هنوز با شکستن ، با فرو ریختن ، با دردهای بی درمان آشنا نشده اند ؛ با حیرت وگیجی غریبه اند ، روح شان اتو کشیده و تمیز است و آنها به تمیزی روحشان می بالند .هرگز فکر نمی کنند که دو تا پیچ جلو تر ممکن است تا چانه در گوه فرو روند .فکر می کنند که این دست اتفاقات برای آدمهای ملنگ و بی فکر می افتد و آنها تافته ی جدا بافته اند. از کنارشان لبخند زنان عبور می کنم این روزها، ته دلم می گویم عجب «عنی «است! آنها مرا یاد گذشته ی نه چندان دوری می اندازند که خودم هم عن کاملی بودم.خنده ام می گیرد از لاف زدن هایشان،از دعوی بی معنی شان. برایشان دعا می کنم که زود تر از عن وجودشان ( من وجودشان) عبور کنند. آنها مرا با انگشت به هم نشان می دهند و به لباس های کثیفم می خندند ، من هم در دلم به توهم پاکی آنها می خندم.خوشحالم که این پیچ را پشت سر گذاشتم. اگرچه هنوز هم دست و پایم گهی است، اولین باران که بزند پاک خواهم شد. طیب و طاهر ،پاک تر از روزی که از شکم مادر زاده شدم.
شین شین گفت:
ویولتا تو نهایت زیبایی. مرسی از نوشته هات.
یاس گفت:
آره خیلی درسته. اصلاً مصداق زیبائی محض است.
مخصوصاً اون قسمتش که تا سر میگه توی عن و گوه است خیلی زیبا است.
اونقدر زیبا است که من همین الان میخوام برم توی توالت یک کمی عن و گوه نگاه کنم.
امیر گفت:
بله مطلب با شهامت و ریدن به منیت ها آغاز میشه… منتها پایان کار مطابق معمول سرکار نگارنده، رندانه اون بالا بالاها نشسته و داره نگاه میکنه به خواننده هایی که یا تا خرخره تو عن هستند یا قراره بزودی مشرف بشند!
امیر گفت:
چطوری عنه؟! منتظر بارونی هنوز؟!
خدا رو چه دیدی …. شاید امشب توی خوابت بارون هم اومد و طیب و طاهرت کرد … فقط واسه ی اینکه سالها بعد بفهمی که اون بارون هم در واقع شاش درون بوده که گه ها رو یه جلایی بده! مطمئنم بعدش کلی هم از این کشفت ذوق میکنی! هاهاها…
شین شین گفت:
این خوابی که تعریف کردی خیلی جالب بود. این که درست زمانی که تا سینه تو گه فرو رفته بودی و فکر میکردی که دیگه همه چی تموم شده شیب عوض شد و شروع کردی به بیرون اومدن از گه. زندگی دقیقاً همینه و چقدر قشنگ تعریفش کردی.
رعنا گفت:
تو از برای اینکه به اینجا برسی و این حرفها رو بزنی مطمئن باش از نظر من تو الان طلای نابی…..
امیر گفت:
بابا جان این طلات ، از هر چی طلا و جواهر بود حالمون بهم خورد مجبور بودی همچین مقایسه ای کنی؟
مدونا گفت:
فکر کنم الان تک تک خواننده ها دارن به عن وجودی خودشون فکر میکنن. همه به خودشون میگن: با من بود؟ و همینه ویول جان. تاثیری که قبل تر ازش صحبت کردی، اینکه همه از خودشون سؤال کنن، یه نگاهی به خودشون بندازن و بگن من چی؟ منم همینطورم؟ بوجود آوردن اون سؤال در ذهن ما نشون میده که تو در رسالت نویسندگیت اینجا موفق بودی. یک عالمه مثبت +++
خرزهره گفت:
ایشون تو چند تا پست قبلی خیلی بهش انتقاد شد؛ حالا داره می گه هرکی با صراحت انتقاد کنه معلومه از عن وجودیش پاک نشده
مدونا گفت:
خرزهره جون یه کاری برای من میکنی؟ فقط یه بار … فراموش کن این پستو کی نوشته اصلا. فکر کن یه کاغذ پاره است توی خیابون پیداش کردی. چی میگفتی اگه این داستانو و این خواب رو پیدا میکردی از نویسنده ای که نمیشناسی؟
امیر گفت:
به نظر میاد که رد کردن این فرضیه ت کار آسونی نباشه خرزهره جان!
آرش گفت:
@ مدونا
حالا به نظرت با من بود؟
مدونا گفت:
خودت چی فکر میکنی؟ 😉
آرش گفت:
من از تو پرسیدم.
مدونا گفت:
خداروشکر نمردیم و دیدیم نظرمون برای شما مهمه :))
آرش گفت:
نظر ندادی که ؛ باید عصبیت کنم تا روت بشه نظرت رو بگی؟
مدونا گفت:
خودت چی فکر میکنی؟
Bahar گفت:
++++++++
دقیقا
فقط یه چیزی، فکر میکنی خاطره این عن و گه تا چند وقت بعد بارون با آدم میمونه؟ شاید کسایی که اتوکشیده هستن و چپ چپ نگاه میکنن هم چند وقت پیش همین تجربه رو داشتن. اکثر آدمها معمولا خیلی فراموشکارتر از این حرفان.
Bahar گفت:
شاید هم فراموش نکردن. شاید همچین تجربهای داشتن و گیجی و حیرت رو درک میکنن، اما میدونن که قراره بعدش چه اتفاقی بیفته :-\
مدونا گفت:
بهار جون کلا ما انسانها موجودات فراموشکاری هستیم! به نظر من همون یک لحظه هم که به خودمون بیایم غنیمته.
PRINCE گفت:
تولدت مبارک مدونا!
امیدوارم که این سال جدید , طوری زندگی کنی که بعدا حسرتی از پی نداشته باشه.
مدونا گفت:
وای مرسی! تنها کسی که به تولد من توجه کرد تو بودی! راستی منظورت از حسرت چی بود؟
gharibeh گفت:
معرکه بود مثل یک غزل آهنگ ،معنی و فلسفه داشت
ایراندخت گفت:
«…همه چیز مطابق برنامه پیش می رفت و من همه ی این را به حساب فضیلت های خودم می گذاشتم ، غافل از آنکه وقتی کشتی غرقه در گردابها شود ،از بقیه هیچ بیشتر ندارم .» اینو فوق العاده نوشتی. چکیده زندگی یک سال گذشته ام، همین نکته را بهم ثابت کرده. تو بی نطیری ویولتا جان. آی لاو یو 🙂
اشنا گفت:
آی امیدوارم به حقِ پنچ تن خشکسالی بشه بارون نیاد همون جوری بمونی،اومدیم یه لقمه شام کوفت کنیم خیرِ سرمون کفتمون شد بس که از عنو گوه گفتی.
مدونا گفت:
:))))
ناشناس گفت:
kheili bahal bood aashena juun, mordam az khandeh 🙂
PRINCE گفت:
+++
🙂
کنجکاو گفت:
به اين ميگن حاضر جوابی 🙂
nima گفت:
You will never be happy if you continue to search for what happiness consists of. You will never live if you are looking for the meaning of life~Albert camus
غزال گفت:
غریبه نیستیم هیچکداممان با این منیت یا به قول رفقا عنیت!ان
وقتی که از کنارت رد می شوند و برای قیافه به عن نشسته ات تاسف می خورند،و تو لبخند می زنی و و انها هم،اما هر کدام دلیلی!
اما عده ای مانده اند در همان عن خودساخته شان و با همه شکست ها و فرو ریختن ها و درد های بی درمان باز هم مزخرف می گویند و مغرورند وقاطع!و بر فضیلتشان روز به روز افزوده می شوند،همان هایی که اگر گه را به خوردشان هم بدهی به این راحتی دست از اظهار فضل بر نمی اورند و با باران اسیدی پاک نمی شوند از این عنیت!
بوف گفت:
این پاراگراف آخر غزال را باید بگذارید آخر متن اصلی.
شومبول طلا گفت:
ویولتا
اونی که فکر میکنی گذشتته، الانته. تو «الان» داری سعی میکنی همه رو نصیحت کنی و «عن» ببیننی و خودت رو «طیب و طاهر». مشکل اینجاست که «نمیفهمی که چی رو نمیدونی». فقط مثل یه ماشین تایپ مینویسی چیزیی که هیچ درکی ازش نداری…
شاید کامنتِ غزال بهت کمک کنه که بفهمی «چی رو نمیدونی»
یاس گفت:
خوب شاید اونهائی که بهت پند و اندرز میدهند هنوز میبیند که در عن و گوه هستی. از کجا میدونی که ایندفه اشتباه نمیکنی؟
تا بعد گفت:
++++++
کنجکاو گفت:
– – – – – – – –
شین شین گفت:
اصولاً اونایی که خیلی پند و اندرز میدن اونایین که عن و گوه خودشونو نمیبینن چون بس که خواسشون تو عن و گوه بقیه ست یادشون میره یه نگاهی به خودشون بندازن. ببخشید البته.
PRINCE گفت:
اغاز:
«برای خودم عنی بودم …»
وا… خانم دکتر,در مورد این ارزیابیِ رادیکالِ شفق شکنِ رترو اسپکتیوتان از خودتان ,البته که صاحب نظرترید و صاحب حقتر نیز هستید و درنهایت این نظرتان (در مورد خودتان) قابل احترام است,لکن اگر چنین که گفتید استناد کنیم , همین الانش ایا مطمئن هستید که از گُه یا عن (هر کدام که میپسندید) در امده اید؟
من رو می بخشی ویولا اما حداقل به نظر من ,این جمله
«مسیر آدمهایی می بینم که خیلی “عن” هستند »
زیاده از حدی که می باید و می شاید , قهوه ای به نظر می رسه…
تا صلاح خویش را خسروان چه دانند ؟
«آنقدرکه فکر می کردم که با بقیه آدمها فرق دارم، آن قدر که راحت قضاوتشان می کردم »
قبول دارم ویولا.به لحاظ فیزیو لوژیک تمایل به چنین خوذ پنداریهای توهم واری در ما ,نهاده شده است.
چونکه قضاوت کار سختی است ولی شدنی است و باید هم بشود
چونکه ضرورت عملگرایی در این دنیا , قاطعیت در تصمیم گیری را ایجاب میکنه.
انچنان قاطعیتی که بعیده در این دنیا پیدا بشه.
بگذار مثالی رو برات ترسیم بکنم;
چاقوی یک جراح یا میبره یا نمیبره.0 و 1 داره.ظن بالینی ما به فلان تشخیصِ نیازمند به عمل ,همیشه در محدوده 1% تا 99% و البته نه 0 و نه 100% خواهد بود.
جراح یا باید عمل کنه یا نکنه. نمی تونه به دلیل شک 65% به نیاز به عمل , صرفا 65% از عمل رو انجام بده.چاقوی یک جراح یا میبره یا نمیبره.
هر چقدر بحث داغ و جالب تشخیصی در مورد بیمار مطرح باشه, باز هم همیشه در اخر کار جراح با یک ظن بالینی قوی(؟) -ونه یقین 100%- تعیین میکنه که بیمار عمل شه یا نشه.
حتی وی هم میدونه که اگر مورد نیازمند به عملی ,عمل نشه, ممکنه دیگر فرصتی نباشه.
جراح بناچار باید قاطعیت داشته باشه.ضرورت 0 و 1 تیغ , این رو به وی دیکته میکنه.حتی اگر در مواردی اشنباه مرگ وری بکنه-که میکنه-ولی باز در نهایت باید قضاوت کنه و رای را صادر کنه.
تو بگو,ایا قضاوت کار سنگینی نیست؟
قضاوت کار سنگینی است و در عین حال ,بنظر می رسه که سرنوشت محتوم و مختوم ماست <شاید چونکه باالصطلاح "خود اگاه" هستیم.
تو بگو,ایا تحمل این بار چیزی جز جنون و دیوانگی و سرمستیِ قاطعیتِ خدشه ناپذیرِ معصومیت را طلب میکنه؟
"زشت ترین حرفهای دنیا را توی صورتشان تف می کردم و اسم این کار را صراحت می گذاشتم"
قبول دارم ویولا. ما خیلی وقتها , به عمد و البته ناخوداگاهانه (!), وقاحت و صراحت را با هم , هم شان می گیریم.اما ,لطفا این را هم در نظر بگیر که "دم فرو بستنِ عافیت طلبانه و دو دوزه بازی ریاکارانه " هم گاهی با " انعطاف پذیری وعدم قطعیت تسامح گرایانه" ,به ناحق و نابجا , جایگزین میگردد.
ایا ان دشنه ای که نابجا و ناروا در پشت ما فرو میرود,من باب اعتراض انکر الاصوات معترضین هست یا ان خاموشی مزورانه عافیت طلبانه همراهانِ به واقع ناهمراه ؟
انتخاب سختیه نه ؟ که اگر اینطور نبود ایا این دنیا هم به مانند بهشتِ ادم, زندانی ملال اور برای ما نمیشد؟
حرف و نیاز به قضاوت,زیاد دارم ولی
این پرستاره اومده و ول نمیکنه. میگه پرینس! ,همین الان باید داروهات رو بخوری!
😉
اشنا گفت:
میدونی شازده، چیزی که من تازگیا از نوشتههای ویولتا برداشت میکنم عدمِ همخونی هست که بینِ نوشتهها و مقصودش هست، یعنی ممکنه نوشته زیبا باشه اما بیان کننده مقصود نویسنده نیست، حدِ عقل خواننده دچارِ اشتباه در فهمِ نوشته میشه.
یه وقتأی فکر میکنم ایشون مفهوم رو فدایِ زیبایی کلامی نوشته میکنه
سهراب سپهری تو کتاب آبی جمله قشنگی داره که میگه تو هند میان معبدها و رنگها و گدایان و بد بختان سرم تو عرش بود و پام تو فاجعه.
همه انسانها واردِ اون گند آب میشند، بعضی غرق میشند، بعضیها همون وسط گیر میکنند، بعضیها خارج میشند، اما نکته اینجاست که اونی که از این منجلاب خارج میشه از غمِ انهأی که نتونستند خارج بشند خوشحالیش تبدیل به ناامیدی میشه(مثلِ من که شامم کوفتم شد)
تو این بازی برندهای نیست، بازندهای هم نیست، وارد حوضچه گوه شدن باختنِ ،اگه ازش به سلامتو بیرون امدی تازه برگشتی به نقطهای که بودی و مرحله بعدیِ بازی از اونجا شروع میشه
آخرِ این خط معلوم نیست کجاست، هر کس به اندازه توانش پیش میره.
منِ من زمانی از اون حوضچه گوه خارج میشه که منیتشو تو اون حوضچه جا بذاره.و بعد از اون دیگه منی نیست که بخواد کسیرو قضاوت کنه، دید عوض میشه، میشی مثلِ سهراب که میگه گلِ شبدر چه کم از لاله قرمز دارد، دید هارا باید شست
نسوان گفت:
پرینس عزیز
اول آنکه تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت ازرده ی گزند مباد
دوم اینکه
قاطعیت و قضاوت گاه اجتناب ناپذیر است، اما فرق آن جراح این است که با ریسک ها و خطرات تیغی که بر سینه ی بیمار می گذارد کاملا آشناست عملش آشناست و آگاهانه دست به انتخاب می زند. به عبارتی او می داند که هیچ چیز قطعی نیست، اما قاطعانه عمل می کند. مثلا همین کورتونی که اسم بردی ، عوارض جانبی اش شناخته شده است ، ریسک مصرفش را در برابر ریسک بیماری ات می سنجند و با قاطعیت یک دگزامتازون برایت تجویز می کند.این قاطعیت در عین عدم قطعیت با آن قاطعیت ناشی از جهالت یکی نیست …هست؟ من البته نمی دونم. ( چون الان اگه بگم قطعا یکی نیست میرم تو دسته ی دوم)
PRINCE گفت:
+ + +
گیتی گفت:
من چند تا سوال فلسفی برام پیش اومد …
اول اینکه » عن » درسته یا » ان » و چرا واقعا ؟؟
دوم اینکه فرق » چاله ی عن » با » باران رحمت پاک کننده » چیه ؟؟
سوم اینکه از کجا می فهمیم توی عن هستیم و عنزده و یا بارون زده و پاک ؟؟
چون راستش من هیچکدوم از اینا رو هنوز نمی دونم …
با تشکر
نسوان گفت:
گیتی جان، گلاب به روی شما..
آنها که توی عن هستند اصلا خبر ندارند از عن. چون توشن. فکر می کنن درستش همینه. فکر می کنن حقیقت یک قوطی کبریته و تو جیب آنهاست.پس اگر کسی عن را انکار کرد، بدون که توی عن است!
مرحله ی بعد ( که من فکر کنم توشم) نگاه می کنی پشت سرت می بینی اوخ، چقدر گه زدی به زندگیت!می بینی از هیچ کی هیچ چی بیشتر نمی دونی.می بینی هیچی نیستی!پس اگر کسی به این باور رسید که هیچ عنی نیست و سراپاش عن زده است ، عن را پشت سر گذاشته .
مرحله ی بارون هم که گفتن نداره، اگه بارون بباره.. اگه بارون بباره..نه فقط خودت می فهمی ، حتی بقیه هم می فهمند.آدمهایی که بارون زده اند نشانی دارند، همونجور که اهل حق نشانی دارند، همونجور که سخن عشق نشانی دارد. کم هستند ، اما می درخشند. می تونی ببینی …حس کنی. حضورشون رو ، ارامششون رو؛ حتی سکوتشون معنی داره.. میشن یک درخت سر به فلک کشیده، میشه زیر سایه شون نشست. دیدم که میگم ؛من یک نفراینجوری دیدم تو عمرم.. استاد بود.
tabassom گفت:
خیلی اردتمنیدیم رفیق! عزت زیاد ؛-)
گیتی گفت:
آهان…. د همین آبجی…
من مشکلم همینه…. درد من همیشه همینه ..برای خودم ها….چون فکر می کنم همیشه اگه خودت بفهمی یک جای کار می لنگه هنوز… نه ؟؟
گاهی خیلی ها وقتی می فهمند چقدر عن زده هستند تازه عن بازی عظمی شون شروع میشه !! …ادعای درک عن زدگی از خود عن زدگی بدتره ….به جون خودم، من هم دیدم که میگم…
می دونی من چه شکلی می بینم داستان رو…
اینکه نه عنی وجود داره نه بارونی…
همه ی ما بی شکلیم… توی اون جاده پره از اره و تیشه و تیغه و … یک چیزی شبیه کارواش ولی فرض کن تمام اون فرچه ها و برس ها تیغه های تیز باشه…
هی میریم توش…قیییییییییژ ژ ژ ژ …صیقل می خوریم…
دوباره بعدی….قیییییییییژ ژ ژ ژ …صیقل می خوریم…
بعدی و بعدی… تا جوهر وجودیت دربیاد بیرون….
اون جوهر می تونه درخشان باشه ، می تونه کدر، می تونه نور رو منعکس کنه ، می تونه مثل یک ساهچاله همه چی رو به خودش جذب کنه… هیچ تضمینی نیست…
اصل زندگی است… اصل زندگی هم تکامل است … در اون تکامل هم همه چیز هست..باید باشه…نمیشه فیلتر کرد…..نیازی به شستشو نیست… نیازی به تطهیر نیست…
چه گیری دادم من به تکامل اینروزا 🙂 ….
نسوان گفت:
این کارواش که تو ترسیم کردی… که می خراشه..
این دریاچه که من ترسیم کردم … که غرقه ات می کنه
و هر تصویر دیگه ای… شاید فرق توی نحوه ی عبور از اونهاست. اگه با آگاهی ازش عبور کنی صیقل می خوری. اگر با جهل و چشم بسته باشه فقط لت و پار میشی. شاید من زیادی دیوونه ام. اما فکر می کنم که جوهر وجودی هرکدام از ما یک قطره از خورشید است. نمی تواند سیاهچاله باشد. من می تونم توی تاریک ترین آدمها اون پس و پشت ها چیزی رو ببینم که برق می زنه. فکر کنم تو هم می بینی.. نه جون من نمی بینی؟ تو چشم من نگاه کن بعد بگو
گیتی گفت:
بیا جلو ببینم..از اون فاصله که نمیشه دید…خوب خوبه…جلوتر نیا !! 🙂
هووووووووووم….بگذار ببینم… تو سیاهی چشم تو که ستاره بارونه آبجی….( حالا چشات هر رنگی که هست )
د همین دیگه خواهر…می خواستم با این زبون الکنم بگم ، ساهچاله همون ستاره است ، ستاره همون ساهچاله و بالعکس… هر دو صور یک موجودیت هستند با تقدم و تاخر زمانی… مرتب هم به هم تبدیل میشن…
عن و بارون هم هکذا…
اصل تکامله … به نسبت زمان و مکان…بعله ..بعله !! 🙂
سخت شد دیگه …اجازه خانم ما تا همین جا خوندیم…بقیه شو بلد نیستم !!
مدونا گفت:
جوهر وجودی هرکدام از ما یک قطره از خورشید است …..
آرش گفت:
@ گیتی
ستاره سیاهچاله میشه ولی سیاهچاله ستاره نمیشه .
گیتی گفت:
آرش..
چرا دیگه… هویجوری که نمی مونه که تا ابد… انفجار…بیگ بنگی دگر !!
یادم نیست…ولی گمونم اینجوری بود ها…نبود ؟؟
اون هاوکینگ بلاسوخته چی گفته بود ؟؟
ولی عجب حکایتیه این سیاهچاله… عاشقشم !!
آرش کمانگیر گفت:
@ آرش
آخ جون. بحث سیاهچاله ها. آرش جان ! سیاهچاله ها به دلیل اثری موسوم به تابش هاوکینگ و به خاطر تاثیرات ترمودینامیکی تبدیل به نقاط تکینگی به نام سپیدچشمه میشن و منشا حیات جدید
مدونا گفت:
دوست دارم این بحثو … بازم بگو آرش کمانگیر!
آرش گفت:
@ کمانگیر و گیتی
البته تابش هاوکینگ اثری است که از اجرام بلعیده شده توسط سیاهچاله ها باقی می ماند ؛ در واقع هاوکینگ معتقد بود که تابشی از درون سیاهچاله به بیرون صورت می گیرد که می تواند حاوی اطلاعاتی از سیاهچاله باشد اما قبل از آنکه از سیاهچاله خارج شود در «افق رویداد» گرفتار شده و نابود می شود ؛ اما بعده ها اعلام کرد که امکان دارد قسمتهایی ازاین تابش از سیاهچاله خارج شده و اطلاعاتی از سیاهچاله ها را با خود بیرون بیاورد؛ البته با شرایطی خاص.
در مورد سرنوشت سیاهچاله ها همچنان عمده دانشمندان اعتقاد به نابودی سیاهچاله ها دارند ؛ من مطلب جدی که اجماع دانشمندان رو داشته باشه در مورد حیات مجدد سیاهچاله ها نخوندم (تاکید می کنم که من نخوندم).
در ضمن فقط ستارگانی سیاهچاله (یا ستاره نوترونی) میشن که جرم اونها از حد «چاندراسخار» بیشتر باشه در غیر اینصورت به کوتوله سفید تبدیل میشن (خورشید به کوتوله سفید تبدیل میشه).
آرش کمانگیر گفت:
@ مدونا:
خب بحثش یه کم طولانیه . ولی به طور خلاصه مطابق تعریف راجر پنروز مرز سیاهچاله ها ( افق رویداد) از شعاعهای نوری تشکیل شده که نمی تونند از سیاهچاله فرار کنند. از طرفی هم سیاهچاله نمی تونه افق رویداد خودشو جذب کنه . چون در این صورت اون پرتو جذب شده افق رویداد نبوده است. از طرف دیگه این پرتوهای نور نباید به هم نزدیک بشن. چون اگه به هم نزدیک بشن حتما با هم برخورد می کنن و باز نمی تونن افق رویداد باشن. در نتیجه مساحت افق رویداد یا ثابته یا افزایش می یابه و کم نمیشه. شخصی به نام بکنشتین این مساحت رو معادل انتروپی سیاهچاله دونست.روس خوشفکری به نام استاروبینسکی هم اعلام کرد طبق اصل عدم قطعیت کوانتوم حفره های سیاه چرخان باید ذراتی تولید کنند. و نهایتا هاوکینگ طی چند مقاله به محاسبه میزان تابش و سرانجام ذرات گسیل شده پرداخت و نهایتا اعلام کرد سیاهچاله ها نهایتا تبخیر میشن و مجموعه عظیم جرم و انرژی خود رو به جهان باز می گردونن.
آرش کمانگیر گفت:
@ آرش:
کم کم داره خوشم میاد. سختیش فقط تایپ کامنتهاست.
دقیقا همینطوره آرش. هیچ نوع اجماعی وجود نداره. چرا که معادله نسبیت عام در شرایط تکینگی نه تنها جوابی نداره که اصلا خودش بی اعتباره. و در نتیجه پیش بینی دقیق ممکن نیست. اما اینا دلیل نمیشه که مدل حبابهای تورمی گوث و زمان موهومی هاوکینگ رو نادیده بگیریم. حتی هاوکینگ پاشو یه مرحله جلوتر گذاشته و نقطه تکینگی ( بیگ بانگ) رو که خودش پیشنهاد کرده باطل دونسته.
مدونا گفت:
پس توی دل هر سیاهچاله ای پر از نوره … فقط نمیتونه راهشو به بیرون پیدا کنه … مرز سیاهچاله نورهای درونش هستند که نباید بتونن به هم نزدیک بشن چون اونوقت فرضیه افق رویداد میره زیر سؤال، چی اون نورها رو دور از هم نگه میداره؟… و بالاخره چی؟ باید یه بلایی سر اینهمه انرژی بیاد یا نه؟ یه سؤال دیگه: کوتوله سفید چیه؟
آرش کمانگیر گفت:
@ مدونا :
گفتی : چی اون نورها رو دور از هم نگه میداره ؟
واقعا لذت بردم. این سوال اوج هوشیاریه. برای جواب دادن به این سوال باید وارد حوزه ذرات بنیادی بشیم. ولی به طور خلاصه نیروی رانش ناشی از اصل طرد پائولی. ضمن اینکه فضای اشغال شده توسط یه سیاهچاله به دلیل چگالی بسیار بالا و گرانش بی نهایت بسیار کوچیکه و عملا این فاصله قابل اندازه گیری نیست. فاصله بین پرتوهای افق رویداد
کوتوله سپید:جسمی با شعاع چند هزار مایل و چگالی صدها تن در اینچ مکعب.
گیتی گفت:
🙂 …به به… می بینم اساتید میزگرد علمی تشکیل دادید….
این کوتوله سپید رو کامل توضیح ندادید ها..فرقش رو دقیق بگین با سیاهچاله…این آبجی مدونا ما می خواد از این مفاهیم علمی نواختری ، نتایج انسانی شاعرانه استخراج کنه..
ببین مدونا جون ، گمراه نشو خواهرم !! ، سیاهچاله هرچی از اون افق رویداد رد بشه اسیر خودش می کنه…هر جلافتی رو…نور و عن هم براش فرق نمی کنه….
یعنی بعد از اون مرز، هم نور هست هم عن هست !! به همون قبله …
مدونا گفت:
آرش: چگالی صدها تن در اینچ مکعب!!! پوووف! عجب هیولایی … من نیروی رانش ناشی از اصل طرد پائولی رو طبیعتا نفهمیدم!
گیتی: آبجی تو منو خیلی خوب میشناسی 🙂 xxxx
آره اصلا محشره این بحث، مثل لگو میمونه میشه ازش هرچیزی که بخوای بسازی … گفتی بعد از اون افق، عن و نور قاطیه؟ ولی کی میدونه اون تو واقعا چه اتفاقی میافته؟ عنا نور میشن؟ نورا عن میشن؟ عنا نورانی میشن؟ (!!!) … دارم فکر میکنم باید مثل ماشین زمان بمونه اون تو، یعنی همه چیز در همون وضعیتی که هست بمونه، تا زمانی که آزاد کنه خودشو … چون اینجور که میگن هیچکدوم از قوانین فیزیک اون تو اعمال نمیشه …
آرش کمانگیر گفت:
@ گیتی
توی ستاره ها حرارت ناشی از واکنشهای همجوشی با جاذبه گرانشی اونها در حالت پایداری قرار داره تا زمانی که سوخت ستاره ای به پایان برسه. چاندراسخار هندی فردی بود که بررسی کرد یه ستاره باید چه جرمی داشته باشه تا پس از تموم شدن سوختش بتونه در برابر گرانشش پایدار بمونه و نتیجه گرفت ستاره سردی که جرمش 1.5 برابر خورشید باشه در برابر گرانشش متلاشی میشه. ( بهش میگن حد چاندراسخار) اگه جرم ستاره ای کمتر از این حد باشه در وضعیتی قرار می گیره که بهش میگن کوتوله سپید. اگه جرم ستاره سرد در حدود یک تا دو برابر جرم خورشید باشه ممکنه به ستاره نوترونی تبدیل بشه و اگه جرم ستاره سرد بالاتر از حد چاندراسخار باشه میشه سیاهچاله
فکر می کنم با این توضیحات فرقشون مشخص بشه. کوتوله سپید کشف شدن ولی سیاهچاله ها فقط از روی شواهد و تاثیراتش قابل ردیابیه. چگالی کوتوله سپید محدوده ولی سیاهچاله ها بی نهایت. توی سیاهچاله ها هیچ قانونی درست نیست ولی قوانین مکانیک بر کوتوله های سپید حاکمه.
مدونا گفت:
چقدرخوب توضیح میدی من با اینکه اصلا مطالعات فیزیکی ندارم، میفهمم. مرسی واقعا، خیلی خیلی لذت بردم.
گیتی گفت:
@ آرش کمانگیر
خودمونیم…عاشقی ها !! 🙂
عاشق سیاهچاله…
ممنون از توضیح کاملت….منظورم این بود که این آبجی مدونای ما رو گمراه نکنید !!
@ مدونا…
کاریت نباشه آبجی که چی به چی تبدیل میشه… عرض کنم خدمت خواهر گلم که …
یک اصلی هست بنام » اصل بقای عن و نور » !!…. مجموع عن ونور پایدار و تغییرناپذیر است ، عن به نور یا به شکل دیگری از عن تبدیل می شود ولی هرگز تولید یا نابود نمی شود !!
واقعا عذر می خوام وسط بحث علمی پارازیت تولید کردم …ضرورت شعری بود !! 😉
مدونا گفت:
اصل بقای عن و نور!!! ها ها ها!
آرش کمانگیر گفت:
@ مدونا : خواهش می کنم. همین هیولاها نشون میدن آدمی چقدر حقیره. خصوصا اگه به وجود حیات نه از نوع حیات آلی توی اونا معتقد باشیم.
@ گیتی: هر آدمی یه نوع تیک داره . این چیزا هم تیک ماست دیگه
گیتی گفت:
@ آرش کمانگیر
بهترین تیک دنیاست به نظر من، ایندفعه کاملا جدی….. تیک تیک شما جاودانه و پویا باد….
ساقی ب گفت:
یه لینک میدادید به ویکی پدیا ، این همه خودتون رو خسته نمی کردید . 🙂
آرش گفت:
@کمانگیر
آرش جان اینجا هر حرفی بزنی آخرش یکی پیدا میشه بهت میگه خب یه لینک بده به ویکی پدیا، اما شما جدی نگیر ؛ فرق کسی که چیزی رو میفهمه با کسی که کپی می کنه معلومه.
یک توضیح رو به توضیحاتت اضافه کنم که نکته جالب اینجاست که هر چقدر ستاره بزرگتر باشه زودتر فرو می پاشه ؛ مثلا خورشید حدود 4.5 هزار میلیون سال دیگه از هم می پاشه اما ستاره ای که تقریبا 5 برابر خورشید باشه در حدود 250 میلیون سال دیگه، بسیاری از ستارگان بزرگ قبل از پایان دنیا از هم مپاشند(دلیل این موضوع هم اینه که هر چقدر جرمش بزرگتر باشه باید سوخت بیشتری بسوزونه تا فشار و حرارت لازم برای غلبه بر جاذبه گرانشی خودش و پایدار موندن رو تامین کنه ؛ این سوخت هم عمدتا هیدروژنی هست که داره به هلیوم تبدیل میشه)
در خصوص سیاهچاله ها یک موضوع بسیار پر اهمیت وجود داره: سیاهچاله ها از موارد بسیار نادری هستند که بشر تونسته مدلها و فرمولهای ریاضی اون رو تبیین کنه بدون اینکه تا به حال با اونها برخورد کرده باشه یا حتی اثری از اونها (به استثنا علائم رادیویی که گمان میره مربوط به اونها باشه) دیده باشه.
در مورد بی اعتبار شدن نسبیت هم که دقیقا درست میگی ؛ در واقع عموما تصور میشه که مدل خاصی از فضا-زمان در مرکز سیاهچاله ها وجود داره ، پدیده هایی مثل Wormhole ها و….
@ مدونا و گیتی
اگر میخواین یک کوتوله سفید رو ببینید در زمستون با یک دوربین قوی یا یک تلسکوپ معمولی(البته هرچی قوی تر بهتر) به درخشانترین ستاره اسمان نگاه کنید.کنارش یه جسم نورانی سفید هست که اون اولین کوتوله سفیدیه که بشر کشف کرده و در ضمن نورانیترینشون هم هست( از دید زمینیان).
اسم اون ستاره شباهنگ یا Sirius هست ؛ اسم کوتوله هم Sirius B. تو گوگل سرچ کنید عکسهای قشنگی ازش هست. اگر یک سانتیمتر مکعب از Sirius B رو به زمین بیاریم چهار تن وزن خواهد داشت.
بهترین مرجع برای یادگیری این مفاهیم و خیلی چیزهای دیگه که مخ آدم سوت بکشه دو کتاب از هاوکینگه :
1- تاریخچه زمان : A Brief History of Time
2- جهان در پوست گردو : The Universe In A Nutshell
هر دو کتاب ترجمه فارسی داره و در اکثر کتاب فروشیها موجوده(زبان اصلیش هم هست) و نکته مهم اینه که این مفاهیم بصورت عامیانه تر بیان شده و خیلی خیلی کم از روابط ریاضی در اون استفاده شده؛ من به هر کسی که مبخواد بدونه سرنوشت جهان چی بوده و چی خواهد شد خوندن این دو کتاب رو به ترتیب توصیه می کنم.
من بطور مستمر می خونم ؛ شاید باور نکنید نزدیک به ده ساله که حداقل هفته ای یکبار یکی از این کتابها رو ورق می زنم و سیر نمیشم.
مخصوصا این شبهای ماه مبارک و علی الخصوص شب نوزدهم و بیست ویکم اکیدا توصیه شده ؛ با دعای ابوحمزه ثمالی ترکیب بی نظیری از فیض و برکت رو براتون به همراه داره. بخونید و ما رو هم دعا کنید.
آرش گفت:
@ مدونا
یک چیزی تو پست قبل گفتی که چون ممکن بود نری بخونی اینجا بهت جواب می دم.
ببین خیلی مطالب هست که آدم در زمانی خیلی قبل تر اونها رو مطالعه کرده و قسمتی از اون مطالب از ذهنش خارج شده ؛ از اونجایی که همیشه اطلاعات انسان ولید نیست و ممکنه اطلاعات غلط ارائه بده ، نیاز هست برای بروز کردن و دریافت اطلاعات صحیح به یک مرجع رجوع کنه ؛ مثلا من روانشناس نیستم که تمام علائم Bipolar بودن رو از بر باشم ؛ اما قبلا راجع بهش خوندم (این خوندن ممکنه در حد یک مقاله در روزنامه همشهری تو هواپیما باشه – مثلا – ) ، پس طبیعیه که برای مطمئن شدن به یک مرجع مراجعه کنم.
این موضوع حتی در مورد کارهای فنی رشته خودمون هم که بصورت روزانه داریم انجام میدیم صادقه ، یعنی بدون مراجعه به مرجع و رفرنس نمی تونیم کار کنیم ؛ اصلا کامپیوتر و انترنت برای همینه ؛ بارها شده توی جلسه ای بحثی شده ؛ و من گفتم الان نمی تونم جواب بدم و باید برم از فلان جا چک کنم.
اما خواننده و شنونده و بیننده اگر باهوش باشه به راحتی تشخیص میده که طرف موضوعی رو میفهمه یا فقط کپی کرده یا حفظ کرده.
لازم نیست که شما خیلی چیزها رو بگید و به هم چشمک بزنید ؛ بیاید صاف به خودم بگید ؛ بهتون می گم.
مدونا گفت:
چشم! بله ببخشید، فکر میکنم یه خرده زیاده روی کردم! راستش من همون طوفان نوترونی بودم که الان فروکش کردم!! چون تو الان به طرز عجیبی آدم نایسی شدی در عرض دو سه روز 🙂
گیتی گفت:
@ آرش
آخ آخ راست میگی….من تاریخچه زمان رو دارم اتفاقا…یک کتاب کم حجم از یک آدم بزرگ…
الان رفتم پیداش کردم… از انفجار بزرگ تا سیاهچاله ها…
میگم یک چیزایی می دونستم یادم رفته !!
بهترین پیشنهاد بود برای این شب های ملکوتی….
من هم یک پیشنهاد جلافتی و فان فان بازی دارم برای عاشقان آسمان…
اگر gmail دارید که حدس میزنم همتون دارید….برید در بخش تنظیماتش و قالب و تم صفحه تون رو planet انتخاب کنید….با توجه به مختصات مکانی که بهش میدین… هر روز و هر شب یک بک گراند دارید در صندوق پستی تون از اجرام آسمون شب که تغییر می کنه مرتب… آی خوبه…. من یک چند وقتیه دارم باهاش حال می کنم….
آرش گفت:
مدونا
از اول هم بودیم ؛ چشم بصیرت می خواست؛ها ها
بحث طوفان نیست ؛ بحث اینه که در بعضی موارد آدم برای اینکه بتونه تحلیل مناسبی از جامعه (هر جامعه ای مثلا جامعه خوانندگان این وبلاگ) بدست بیاره باید ری اکشنهای این جامعه رو به بعضی از شوکها بسنجه ؛ این در مهندسی هم مدل ریاضی داره ؛ ما برای اینکه رفتار یک سیستم رو بفهمیم به اون سیستم یک ورودی که بهش میگن ضربه میدیم ؛ و اصطلاحا گفته میشه اگر ما پاسخ سیستم به ورودی ضربه رو در لحظه معینی داشته باشیم ؛ پاسخ سیستم به هر ورودی رو در هر لحظه دلخواه خواهیم داشت ؛ حتی سیاستمدارها و اقتصاددانها هم هر از گاهی با دادن یک ضربه ( شوک) به جامعه و انالیز رفتاری مردم خیلی از رفتارهای آینده رو پیش بینی می کنن.
برای من هم خیلی جالب بود که مردم در خصوص یک رفتار خاص که بطور روزمره در خیلی از جاها داره اتفاق می افته همچین واکنشهای تندی نشون بدن ؛ و حتی باعث بشه که نظرات خودشون رو راجع به شخص من خیلی صریح بگن و البته این نظرات برام خیلی هم جالب بود.
راستش بیشتر به این فکر می کنم که چرا همین مردم ، در خصوص این رفتار(مثلا شیتیل و زیرمیزی) در جامعه غیر مجازی چنین واکنشهایی رو نشون نمی دن ؛ یا اینکه مردمی که اینجا میان با بطن جامعه فاصله دارن یا همون بحث اواتار و منِ بی عیب و نقص در دنیای مجازی بیشتر صادقه؛ فکر کنم دومی باشه.
نسوان گفت:
ته چشمشون که نگاه کنی اون قطره خورشید رو می بینی. این همون چیزیه که ممکنه تو زندگی عادی نبینی. اینجا اما می بینی …
نمیشه گفت کدومش راسته کدومش دروغ… آدم بودنه دیگه خیلی عجیب غریبه…
ممکنه خود همونی که سرت داد می زنه رشوه بده
ممکنه همونی که میگه رشوه بده هرگز خودش این کار رو نکنه
همین ظرافت هاست که این دنیا رو به چشم من هنوز قشنگ نگه داشته .. همین چیزهای کوچیکه که نمیزاره تیغ رو بزارم رو نقطه ی تموم شدن
آرش گفت:
@ نسوان
من یک چیزی رو متوجه شدم ؛ ما در جامعه دچار یک عدم توازن شدید شدیم ؛ یعنی جامعه به لحاظ اجتماعی ؛ فرهنگی و اقتصادی بالانس نیست ؛ همین بالانس نبودن باعث بوجود اومدن مشکلات عدیده رفتاری بین ما ایرانیها شده که خیلی سخت بشه دوباره جامعه رو متوازن کرد؛ اینهم یکی دو روزه اینطوری نشده ؛ از اوائل حکومت محمدرضا شروع شد و در اواخر دولت فعلی به اوج خودش رسیده و هر روز داره بیشتر میشه.
این تیغ رو هم جون مولی بیخیال شو.
مدونا گفت:
ببین آرش ظاهرا نسبت به اقبالی که نصیبت شده کم توجهی! طوفان مدونا یه چیزیه توی مایه های کاترینا، شما شانس آوردی این طوفان شروع نشده تموم شد. از شوخی گذشته … راستش یه خرده از خوندن کامنتت خندم گرفت، منم دقیقا داشتم همینکارو با تو میکردم – شاید به طور ناخودآگاه اولش، البته اولش واقعا عصبانی بودم، ولی بعد تغییر روش تو برام خیلی جالب بود و خواستم کمی با این موضوع بازی کنم. درهرحال تا بحال خیلی موضوعات حاد اینجا مطرح شده بود که بحث های خیلی تندی هم درمیگرفت راجع به اونها. برای خودم هم جالب بود که اینقدر روی این مطلب حساسیتم بالا بود – هست (پروفسور تورنسل: من بازی درمیارم؟؟) نمیدونم درکش برام مشکل بود که به این راحتی راجع بهش حرف زده میشه … بگذریم، فکر میکنم همچنان بتونی از این مطلب برای عصبانی کردن من استفاده کنی هروقت به نظرم احتیاج داشتی. من مدتها سر اینکه برادرم میخواست به یه آدمی جلوی من پول بده که یه کاری سریع انجام بشه باهاش قهر بودم!! توی دنیای واقعی هم واقعا اینطورم … البته هیچ گارانتی نیست که تا ابد اینطور باشم ولی امیدوارم هیچوقت پیش نیاد (مثلا اینکه برای نجات جون کسی مجبور بشم … ات سترا).
ویول: همین نگاه زیبا و موشکافانه توئه که ما رو اینجا نگه داشته. راست میگه آرش تیغ رو بیخیال شو. (قرص راحت تره!)
گردو گفت:
گیتی!
کارواشو خوب آمدی ولی از نظر مهندسی اشکال داره. آخه اون تیغه هایی که میگی صیقل نمیده. آش و لاش میکنه.
بده این دوتا آرش مهندسیشو برات کامل کنند بعد ثبتش کن.
فکر کنم مثلا یک چیزی تو مایه های شات بلاست نوترونی از آب در بیارن واست.
گیتی گفت:
🙂 … گردو ، حاضرم همین الان این ایده ی ناب !! رو به یک قیمت معقول بهت بفروشم بری حالش رو ببری… میشه اونقدر تیغه هاش مهندسی ساز باشه که بتونی اون وسط زولبیا بامیه هم بخوری…
آرش گفت:
@ گردو
شات بلاست نوترونی؛ ها ها ها
اگر فقط بحث رفتن عن باشه سند بلاست هم کافیه ؛ ولی اگر باید بعد از رفتن عن صاف و صیقلی بشه شات بلاست بهتره ؛ به جنس اونی هم که عن بهش چسبیده بستگی داره ؛ اگر مثل من خورده شیشه هم داشته باشه که شات بلاست هم جواب نمیده ؛ طوفان نوترونی میخواد.
گردو گفت:
گیتی!
والله هر چی گفتیم کسی زولبیا بامیه به ما نداد که بیاریم تو ماشین اختراعی تو میل کنیم.
اون دستگاه رو همونطور که گفتم بده دوتا مهندس برات تکمیلش کنند بعد خودم برات تو world class patent office ثبتش میکنم.
مثلا اشعه های لیزری توش باشه که تو روح آدم نفوذ کنه و اونو جلا بده. روحو از هرچی ناخالصی و بد ذاتی هست پاک کنه.
اول هم خودت میری توش که خیلی لازم داری.
آرش!
قرار نبود کاواش گیتی کثافت ها رو پاک کنه. قراره آدم و صیقل بده.
بعضیهارو صیقل جسمی و بعضیها روحی.
گفتم نوترونی برای این بود که هر دو کار ازش بر بیاد. تو که خودت استادی.
آرش کمانگیر گفت:
@ آرش:
معلومه که ناراحت نمیشم. به هرحال من هم این مطالبو از مراجع مختلف خوندم و شاید چون به نسبت بقیه بیشتر وقت گذاشتم تونستم اونا رو توی ذهنم طبقه بندی کنم و چکیده شون رو اینجا ارائه بدم. ضمن اینکه ما قبل اینکه اخلاق صنعتی پیدا کنیم صاحب اخلاق آکادمیک بودیم.
@ گیتی: سندبلاست و شات بلاست خیلی برای رفع مشکلت به درد نمیخوره. من میگم دانه بندیهاتو باید تغییر بدی. برو توی فاز مارتنزیت همراه با عملیات حرارتی. اگه جانتو بگدازی میتونی تابش فوتونهای نوری رو ببینی
ساقی ب گفت:
مگه اینجا دارن امتحان میگیرن که «فرق کسی که چیزی رو میفهمه با کسی که کپی می کنه «معلوم باشه .
خب ویکی پدیا دقیقا همین چیزها رو گفته یا سایت دانشنامه ستاره شناسی ، فقط کاملتر، کلاسه شده و مرتب با مرجع نسبتا معتبر .
البته بگذریم که ربط این مطالب با پستی که ویول نوشته مثل ربط آقای گودرزیه با خانم شقایق ! 🙂
مدونا گفت:
ساقی جون ما از این بحث خیلی لذت بردیم، متاسفم که به نظر شما بی ربط میاد. راستش اینروزا به نظر من همه چی به همه چی ربط داره. ضمنا حتی اگه تمام مطالب از ویکی کپی شده باشه ممنونم از آرش ها که وقت گذاشتن چون خودم نمیرسیدم برم همه شو بخونم و قسمتهایی که برام سؤاله رو ببینم. من خودم یه بار به شوخی اینو راجع به آرش گفتم ولی راستش مزه ی شنیدنش از دوتا آدم زنده که درجا بهت جواب میدن خیلی بیشتر از خوندنش روی ویکی یه. مخصوصا اگه یه آبجی گیتی بانمکی هم این وسط باشه.
من خودم معمولا بحث بیربط که میبینم اسکرول میکنم میرم پایین نمیخونم. ماچ
ساقی ب گفت:
مدونا جان
فدات شم ، خب دیگه این چیزا سلیقه ایه ، من همیشه ترجیح میدم لینک بدم تو اینجور مواقع . من اگر میدونستم تو داری لذت میبری ، بیجا میکردم بگم بیربطه مطلب . منم بوس 🙂
کاظمی گفت:
حالا باید نشست و منتظر این بارون شد یا کاری باید انجام داد؟ کاش یه کم از خصوصیات اون استاد و اینکه چطوری به اونجا رسیده هم بنویسید.
امیر گفت:
جلل خالق تا بحال ندیده بودم یه عن سوال فلسفی بپرسه بدتر از اون یه عنه دیگه هم جواب این سوالات فلسفیشو بده باید کم کم به فکر المپیک عنا باشیم.
خرد گفت:
ghalam va tafakkore zibatun ghabele setayeshe.man hamishe az matalebe shoma va ezhare nazare doostan dar inja miamoozam.besiar sepasgozaram
ناشناس گفت:
ویولتا دلم می خواد خفت کنم بس که قشنگ مینویسی تو دیگه جزیی از زندگی من شدی
من هم دقیقا همین وضعییت تو رو داشتم و فکر می ردم که خیلی کارم درسته وبه خودم خیلی مطمین بودم تا اینکه زد و اومدم از مملکت بیرون اینجا بود که روزگار چنان سیلی محکمی به صورتم زد که باعث شد خودمو یه کم بهتر بشناسم، که عن های ته وجودم رو برای اولین بار ببینم. که ببینم چقدر موجود ضعییف و بی اخلاقی هستم و …….
گاریچینا گفت:
«هرگز فکر نمی کنند که دو تا پیچ جلو تر ممکن است تا چانه در گوه فرو روند »
من احتمالاً آدم بدذات و پلشتی هستم یِ آدم کاملا بد ذات یِ آدم کِ نمیتونه ببخشه ،بنابر این بی صبرانه منتظر اون روز هستم، روزی کِ اونا تا چونه در اَن و گوه فرو بِرَن. روزی کِ مجبور بشن رو زمین سفت بشاشن و دوزاریشون (( یا کارت تیلیفونشون)) تا خایه فرو بره و متوجه بشن یِ من ماست چقدر کره داره .
اِی سرِسگ تو روحت زندگی 😦
گیتی گفت:
🙂
مارال گفت:
من هم همونقدر بدجنس و بدذات هم هستم ولی اعتقاد دارم بعضی از آدم ها(اگه بشه اسم آدم رو روشون بزاری) تا چونه که چه عرض کنم، تمام قد هم در گوه فرو برن، باز هم نمی فهمن یه من ماست چقدر کره داره.
نامه سرگشاده: در خواست برای آزادی موسوی ، کروبی، و همسران آنها گفت:
لطفا اطلاع رسانی کنید
http://www.gopetition.com/petitions/%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%D8%B3%D8%B1%DA%AF%D8%B4%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%AF%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C/sign.html
tabassom گفت:
تا وقتی نفس میکشیم و زندگی میکنیم اما گله به گله راه پر از اون گنداب هاست! اگر یکبار عبور کردیم و تونستیم ازش بیرون بیائیم یا حتا پاک شدیم لزوما به این معنی نیست که دیگه گرفتارش نخواهیم شد! اون منیّتِ الف و نونی همیشه هست باید همیشه هوشیار بود…
نسوان گفت:
اره اما گنداب اول از یک جهت خیلی مهمه… تا پیش از اون ادم خیلی ادعا داره.. خیلی موجود نفرت انگیزیه..گنداب اول جاییه که یک چیزی میشکنه. ادمی که تا چونه در گنداب فرو میره یک درس بزرگ یاد می گیره. تجربه ای که ادمی که این پیچ رو رد نکرده هیچ وقت نخواهد داشت.
ساقی ب گفت:
ویول جلن
اول اینکه دوز کلمات عن (ان) و گهش ، خیلی زیاد بود 🙂
بعدش از کجا مطمئنی بارون میاد؟ وقتی هم بارون اومد از کجا معلوم که پاک بشی؟
راستی چرا برداشتن نون از سطل آشغال رو گفتی دزدیدن ؟اینجوری دزدای دنیا خیلی زیاد میشن 😦
ساقی ب گفت:
نمی دونم چرا جان شد جلن 🙂
نسوان گفت:
ساقی جلن! شاید هم اون بارون هرگز نباره…اما اگه بارون بزنه…اما اگر …اگر…!
هميشه دنبال ميكنم وبلاگتون رو ....! گفت:
کاظمی گفت:
حالا باید نشست و منتظر این بارون شد یا کاری باید انجام داد تا بباره؟
بوف گفت:
1- خیلی ها این را به ویولتا تذکر دادند، بوف هم اضافه برآنها: اگر از حوضچه بیرون آمده باشی و فهمیده باشی که بیرون آمدی آنوقت دیگر نمی توانی دیگران را قضاوت کنی و میزان گه وجودشان را با لبخندی تذکر بدهی. هنوز هم فکر می کنی تافته ی جدا بافته ای هستی. البته حالا از اونطرف. آدمی که پاک شده و قدرت دیدن و لبخند زدن به ناپاکی ها را دارد. …. این را به عنوان یک هوی جغد پیر بخوان
2- این کتاب بی شعوری را که ترجمه اش در ایران مجوز نگرفت و اینترنتی پخش شد را بخوانید و بخندید و همین منظور ویولتا را با کلماتی خنده دار و طنز و بدون استفاده از واژه های فضولات انسانی ( که البته به جای خود بسیار رسا و گویا هستند) دریابید. در حال خواندن این کتاب بارها احساس کردم که باری از دوشم برداشته شد و بغضی قدیمی در گلویم باز شد. مترجم بی شعوری را مقابل واژه ی زیر به کار برده:
Assholism
بوف گفت:
http://www.debsh.com/assholism
آدرس داونلود کتاب
خودم گفت:
خدا یک در دنیا صد در آخرت به شما اجر عطا فرماید. این کتابه خدا بید. پسر، هر جمله ش از جمله قبلی ش باحالتر و واقعی تر بود. مدتها بود اینقدر نخندیده بودم از خوندن یک کتاب.
نسوان گفت:
بوف عزیز… آنچه تو تصویر کردی مال مرحله ی سوم است.آن آدمی است که بارون زده شده.. شسته شده. من که گفتم که هنوز دست و بالم گهی است. بنده در این مرحله هیچ ادعایی ندارم .فقط یک گنداب رو رد کردم. همین.
علاف گفت:
بوف عزیز بسیار زیبا گفتی
«هنوز هم فکر می کنی تافته ی جدا بافته ای هستی. البته حالا از اونطرف. آدمی که پاک شده و قدرت دیدن و لبخند زدن به ناپاکی ها را دارد. …. »
کاش می دونستی مرحله ی بعد چیه و به ما هم می گفتی. ما هم از روی شانه هایت کمی آنطرف تر را هم می دیدیم.
بوف گفت:
علاف و نسوان عزیزم
مرحله ی بعد به خودمان بستگی دارد اما مرحله آخر را در دو وجه می شناسم. یا مانند کافکا باید بگویی:
(( همه چیز وهم است…. زنی که دوستش می داریم… نزدیک ترین و دور ترین دوست…. تنها واقعیت موجود این است که سرت را به دیوار زندانی بکوبی که هیچ در و پنجره ای ندارد.)) ( نقل به مضمون)
و روی دیگر سکه عاقبتی ست که در تذکره الاولیا آمده و یکی از زیباترین تعابیرش :
(( به بیابان شدم… عشق باریده بود… چندان که پای در گل فرو رود در عشق فرو می رفت…)) (نقل به مضمون) یا عاقبت شیخ صنعان پس از خروج از گودال مورد نظر نسوان.
اما خودمانیم در دنیای امروز ما که آلوده به نسبیت هاست به این نتیجه رسیدم که مثل بازی های بی پایان آتاری های دهه ی شصت شمسی، مدام از یک گودال به گودال دیگر می رویم و پس از خروج به خودمان روحیه می دهیم که این از قبلی متعفن تر بود. چه خوب شد بیرون آمدم. تنها مزیت این مراحل همین لبخندی ست که به تلخی زهرمار بر لب می نشیند…
ناشناس گفت:
بیش از یک سوم این نوشته درباره عن بودنِ دیگرانه و اینکه عجب عنی هستند و من نیستم
تعبیر باران برای پاک شدن این برداشتو ایجاد میکنه که شما منتظر واقعه ای بیرونی هستید برای کاملاً عن نبودن .یعنی به نوعی تفکر قضا و قدری و تقدیر باور دارید که به کل این نوشته حاکمه از اولش که اتفاق باعث شناخت وضعیت عن بودن شده تا آخرش که بارون باید پاک شدن نهایی رو انجام بده.
نگفتید برامون خودتون چه کار کردید که به این وضعیت آگاه شدید یا از اون مسیر عبور کردید؟
هیشکی گفت:
تکلیف اونهایی که این ور هم احساس عن بودن دارن چیه!! حسابی نا امید شدم
مدونا گفت:
(به روش هما) یک موضوع بیربط:
امروز تولد مدوناست و به این مناسبت من اولین آهنگشو اینجا میذارم که حالشو ببرین! البته مطمئن نیستم خیلی هم حالشو ببرین مخصوصا اونایی که 80’s رو تجربه نکردن حسابی خواهند خندید! خدا جون یعنی ما راستی راستی این مدلی میرقصیدیم؟!! من مخصوصا دلم واسه اون رقصی تنگ شده که پاها رو به نوبت از مچ تقریبا میشکستیم مثل لزگی پشت سرهم و زانو خم میشد!! ها ها!
Cheers to everyone who lived the 80’s
بهروز گفت:
ساقی ار باده از این دست به جام اندازد // عارفان را همه در شرب مدام اندازد (حافظ)
ممنون مدونای عزیز از هدیه ی زیبا.
یاد باد آن روزگاران را یاد باد.
مدونا گفت:
🙂
آرش گفت:
ممکنه آدم هر از گاهی فکر کنه آدم عنی شده و یا یکی برگرده به آدم بگه خیلی عنی ؛ اما من فکر می کنم عنیت قسمتی از وجود ماست ؛ پاک شدنی نیست ؛ مقدارش کم و زیاد میشه ؛ برای بعضی به شکلی درمیاد که در عموم لحظات عن هستن ؛ برای بعضی از افراد در لحظات خاصی.
آرش گفت:
یه سوال هم برام پیش اومده ؛ این که ما بگیم یکی عنه یا نه ؛ به نوعی قضاوت کردن دیگران هست یا نه؟
بهروز گفت:
بالاخره تفاوتها مشخص می شوند.مهم این است که گرفتار کبر و غرور و نخوت نشویم.
جمله ی » تحری مدائح نفوس » خیلی کمک میکند. باید تلاش کرد برای دیدن معایب خود و خوبیهای دیگران. نمی دانم آن ضرب المثل ژاپنی را شنیده اید که میگوید هر کدام از ما چوبی را بر روی شانه هایمان حمل میکنیم که بر یک سر آن سبد بدیها جای گرفته و بر سر دیگر چوب ، سبد خوبیها معمولا هم سبد خوبیها ی خودمان در جلو واقع شده و بدیها در عقب.یعنی خوبیهای خودمان را میبینیم و بدیهای فرد جلوئی را. در انتها میگوید بیائید سبدهایمان را جابجا کنیم.یعنی بدهای خودمان را ببینیم و خوبیهای دیگران را. سخت است اما شدنی.
امیر گفت:
امیدت به خدا باشه. نوشته زیبایی بود
وبلاگ بارباپاپا گفت:
به نظر من نه اون درک نکردنه اسمش ان بودنه!نه این درک کردنه طیب و طاهر شدن!
ما آدمها خاکستری هستیم
ممکنه لحظه هایی برسه که سوتی بدیم و لحظه هایی که دیگران دوستمون داشته باشن
سفید و سیاه نبین همه چی خاکستریه
ان ترین آدمها هم لحظه هایی خوبن احتمالا و خوبترین آدمها هم لحظه هایی ان میشن لابد
marmarin گفت:
گاه گداری در مسیر آدمهایی می بینم که خیلی “عن” هستند .دستشان به کمرشان است و مردم را پند و اندرز می دهند، از روی کتاب حرف می زنند ، مزخرف می گویند ، می رنجانند، مغرورند، پر حرفند، قاطعند، نه آنکه آدمهای بدی باشند، فقط هنوز دست روزگار کشیده را توی صورتشان نزده است، هنوز خانواده شان از هم نپاشیده ، هنوز بچه شان نمرده ، هنوز مجبور نشده اند به دزدیدن نان از توی سطل آشغال فکر کنند ، هنوز با شکستن ، با فرو ریختن ، با دردهای بی درمان آشنا نشده اند ؛ این قسمت از متنت منو کشت و منو یاد khodam انداخت که درست تو ۲۸ سالگی تو اوج جوونی و غرور شکستم اما هر چی فکر میکنم میبینم من عن نبودم ولی چرا شکستم ؟
الف.ب.رها گفت:
هنوز با شکستن ، با فرو ریختن ، با دردهای بی درمان آشنا نشده اند ؛ با حیرت وگیجی غریبه اند ،
عالی بود . عالی.
آرش کمانگیر گفت:
اه . باز همون داستان قدیمی مبدا و مقصد و آدم و جاده . همون داستان کهن عبور آدمی از جاده برای زدودن پلشتیهاو رسیدن به کمال منتها در یه قالب دیگه. من به اولین مغزی که هزاره ها پیش این داستان رو ساخت و آیندگان رو اسیر خودش کرد آفرین میگم. اما اون توجه نداشت که این داستان با فرض محور بودن آدم در نظام آفرینش معنا داره و اگه قائل باشیم که در طیف گسترده همه اجرام کهکشانی و ریزملکولی آدمی فقط یک تراز از وجوده و مبدا و مقصد آفرینش نیست این داستان برامون رنگ می بازه.
اما در چهارچوب این نوشتار یه سوال دارم: دوست دارم بدونم چطور منیت با عنیت برای نویسنده داستان مترادف شد؟
گاریچینا گفت:
«در طیف گسترده همه اجرام کهکشانی و ریزملکولی آدمی فقط یک تراز از وجوده و مبدا و مقصد آفرینش نیست»
متاسفانه خیلی موافقم 😦
+++
اول و آخر تویی ،ما در میان
هیچِ هیچی که نیاید در بیان
گویا بسیاری از پیشینیان نیز به چنین نتیجه ایی رسیده بودند!!!
گیتی گفت:
گاریچینا سانتا ماریا…
شما چرا اینروزا انقده غمگین به نظر میای ؟؟ هان ؟؟
گاریت شکسته ؟؟ خرت مرده ؟؟ خر عین الله اینا هست ها، هما می تونه ضامنت بشه یک مدت از عین الله اجاره اش کنی…
ها ؟؟ چه عیبی داره اون کلاغه و اون درخته و تو و گاریت و زمین زیر پات و اون گل چمن و ماه علف و … همه در یک تراز باشند…این چرخه باید بچرخه دیگه… خوبه که…قشنگه ، نیست ؟؟
چرا متاسفی…
وقتی هوار هوار نمی کنی این ظن قوت میگیره که داری می میری؟/ راست میگی ؟؟ نکنه بمیری…اونوقت کی اینجا صداشو بندازه سرش و قال قال کنه و زندگی رو برای ما توی اندرونی سیاه کنه !!
PRINCE گفت:
«خرت مرده ؟؟ خر عین الله اینا هست ها…»
+ + +
مدونا گفت:
:))) خدا بگم چکارت کنه گیتی یعنی امشب مردم از دستت!
@ گاریچینا: الهی که من بمیرم! نبینم گاریچینا غمگین باشه! میخوای بگم گردو یه کمی زولبیا بامیه بیاره اینجا با هم بزنیم؟ نکنه تاثیرات روزه است؟ مراقب خودت باش خلاصه xxx
گاریچینا گفت:
@گیتی: ما کِ از اولش کلا خَر مَر نداشتیم ،اما فک کنم خودم دو سه ماهه جوگیر شدم خر شدم بلانسبت خر الان پیشم نخست وزیره … عاشق شدم … نمیدونم شایدم اعتیاده … شایدم تراوشات یِ تحقیر … نمیدونم …. ن م ی د و ن م … شوهر داره … بچه داره . از هرچی انتقاد کردم سرم اومد …دست به کمر دشمن مخفیانه ها و یواشکی ها بودم تا خرخره در گوه و ان و عن و هرچی این تیپیه گیر کردم …. … … … به خوک چرونی باید بیفتم … اینشالا ماشالا از این آزمایش الهی سر بلند بیرون بیام 😦
@مدونا: زولبیا افاقه نمیکنه باس در فکر حلوا خرما و اینجور چیزا بود
@شازده : مردک ، من الان گوز پیچ شدم دهنم به فاک فنا رفته اونوخ تو داری بر علیه ما پلاس خیرات میکنی؟!
مدونا گفت:
حالا میخوای چکار کنی؟ گاریچینا، کاش میتونستی به جای دلت از عقلت استفاده کنی. تازگیا من چقدر داستانای این مدلی میشنوم … اونم همین احساسو داره نسبت به تو؟
گیتی گفت:
@ گاریچینا
بیخیال !! 🙂
ما اینهمه درد داریم در جامعه اونوقت شما رفتی عاشق شدی ؟؟ به نظرت کار درستیه ؟؟
نه واقعا انصافه اون ذهن نقاد طغیان گر زمین به آسمون دوزنده رو مشغول این موضوعات بکنی وقتی ما هنوز نتونستیم یک دیالوگ موفق بین قشر روشنفکر و مردم ایجاد کنیم!!
وقتی هنوز مردم ما نتونستن برن سر کوه موهای دستشون رو باد بدن ؟؟
وقتی هنوز…
ناامید شدم…اشک توی چشمام حلقه زد… این دشمن چرا دست از سر جوانان غیور ما برنمیداره ،فک کنم این خانم نفوذی دشمن باشه، اون بچه هم در واقع گیرنده و فرستنده است ، خام نشو …مامور سیا یا اینتلیجنت سرویس یا مشابهاتش باشه از نوع رده بالا…
به خودت بیا گاریچینا…به خودت بیا… نگذار با افیون عشق تخدیرت کنند یا تخمیرت کنند یا خمیرت کنند …خیلی فرقی نداره البته !! 🙂
اما گاریچینا … » آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخاست…. کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی »
چوب خدا صدا نداره !! بعله…بعله…
البته پیش خودمون بمونه ها ، این حافظه ی وبلاگی من راه افتاد دوباره ، پرونده ات همچین سیاهه کلا در اینگونه موارد…ولی خوب حالا از این موضوع بگذریم… خوشحالم که اصحاب اندرونی رو محرم دونستی و دردت رو بیان کردی….ای آخ !!
راستی شما اگه خر نداری، چه جوری گاری داری ؟؟ یا اگه گاری داری پس چرا خر نداری ؟؟
نسوان گفت:
گذشته را بریز دور گیتی جان… اون مال اون موقع بود. امام راحل هم که فرمودند: ملاک وضع حال افراد است. در حال ، حال رفیقمون مشکلات مردم نظام اباد نیست.. بلکه خم ابروی یار است.
آرش کمانگیر گفت:
@ گاریچینا:
فکر نمیکنی از همین حالا باختی؟! » عشق» یه گلوگاه فوق العاده خطرناکه که عبور از اون احتیاج به «ظرفیت» خاصی داره. به نظرم توی عشق و عاشقی قبل اینکه به رسیدن یا نرسیدن فکر کنی به افزایش توان و ظرفیت خودت و انبساط وجودت فکر کن. سامری برای اونکه به گوساله اش قابلیت خدایی بده از زیر پای جبرائیل مشتی خاک روحبخش برداشت. تو الان اون خاک روحبخش رو تو دستات داری
rahgozar گفت:
@گاریچی
هی گاریچی، قبل از این که تو حوضچه ……..(اسمشو نمیبرم بس که اینجا تکرار شده حالم خراب شد)غرق شی. بکش بیرون از این منجلاب عشق و عاشقی من و خرزهره تجربه داریم از این عروسِ هزار داماد.
جمالِ خودمو خودتو عشق است با وفا، نشنوم شدی عین دعاش آکل طوطیت بهم بگه آی مرجان عشقت منو کشت.عشق بچه نظام اباد و جوادیه عشقِ ، ماها با این بازی غریبه و از پیش باخته،
نبینم آتو دستِ این نسوانِ نالوطی بدیا، یه کلوم گفتی منم آدمم دل دارم عاشق شدم با سر پردین تو حوضچه……..(اسمشو نمیبرم) تمامِ پستیرو که خودشون نوشته بودن منکر شدن
@ نسوان با این جوابی که به گاریچی دادی دنده عقب برگشتی تو حوضچه
نسوان گفت:
بد خوندیش. یک بار دیگه بخون همشهری…
rahgozar گفت:
@نسوان
اون نوشته رو زیاد جدی نگیر، نصفش شوخی بود نصفش جدی
بهروز گفت:
دست از سر هما بر نداری دوباره میره تو قهر یه مدتی پیداش نمیشه دلمون میپوسه ها ، از ما گفتن .
آرش کمانگیر گفت:
@ نسوان:
اینجا اینقدر شلوغ شد سوالم بدون جواب موند. چی شد و از کجا فهمیدی عنیت خوابت همون منیته؟
البته اگه سختت نیست از درونیاتت بگی
Sam گفت:
همیشه یک چیز مشترک همه امتحانها برام جذاب بده، و اون دیدن قیافه آدمها قبل و حین امتحان بوده. از قیافهها نمیشه فهمید کی از امتحان موفق میاد بیرون و کی نه، ولی میشه فهمید این امتحان برای شخصیت اون فرد بخصوص چقدر استرس زا بوده. این گیر کردن تو باتلاق هم یک چیزی شبیه امتحان است، یک چیزی شبیه مرگ. برای همه اتفاق میفته، نمیپرسه کلاس چندی یا خونت کجاس یا چقدر پول داری (راستی حال لولیتا جون چطوره؟). جذابیت ش هم به همین است. ولی یک فرقی اینجا هست. اگر مردی تموم میشی، خلاص. ولی وقتی از این باتلاق بیرون اومدی و شسته شدی، هیچ تضمینی وجود نداره که سر پیچ بعدی باتلاق دیگه ی نباشه. به چشم بازی اگر بهش نگاه کنیم، جان به سلامت به در بردیم. با وجود ریسک بالای فرو رفتن، گیر کردن و پیشرفت نکردن و بوی بدش، بازی زندگی بازی قشنگی است. مثل این پست که با وجود لغاتهای بد بوش، از خوش بوترین و دل نشین ترین پستها بود.
هما گفت:
سام عزیز
پاسخ سوالت رو و بقول خودت گیج شدنت رو در مطلب قبل ذیل کامنت خودت گذاشتم
باشد که از گیجی بدر شوید…..نافرم
Sam گفت:
هما خانم ما مخلصیم در بست. شیشهها را میکشیم بالا، کولر را روشن میکنیم، هر سیدی خواستی میذاریم، وسط راه هم مسافر نمیزنیم. دربست دربست.
هما گفت:
دستت درد نکنه عزیز …اما خب بگو یه دفعه میخوام ببرمت اب کرج بی ناموسی سرت بیارم دیگه …خدا بدور ..چه جلافتا 🙂
پی نوشت .. حالا انشااله گیجی که مرتفع شد ..بحول قوه الهی؟
Jack Morrison گفت:
ویولتا!!!
معصوم گفت:
درووووود ویولتا , فوق العاده نوشتی . ویولتا باید اعتراف کنم بهت حسودیم شد اینقدر قشنگ مینویسی .
منم چند سالیه سیلیهای محکمی خوردم , زمین خوردم و دارم سعی میکنم بلند بشم , سعي ميکنم گند و کثافتهای درونم رو پاک کنم . من هم باید اعتراف کنم که یک نفر رو دیدم که این مرحله رو رد کرده و توی اين مسیر خیلی بهم کمک کرده تا حالا.
آخ که وقتی حالم بده هيچی به اندازه نصیحت حالم رو بد نمیکنه مخصوصا وقتی یکی بهم ميگه توکل کن به خدا ….
راستی پيرو نوشته ات یک فيلم هست به نام The Sea Inside محصول اسپانیا که من خيلی جاها از نوشتت ياد اون فیلم افتادم .
مدونا گفت:
این فیلم فقط تا ۲۱ آگوست روی یوتیوب هستش:
Dear Friends,
In 1969, John and I were so naïve to think that doing the Bed-In would help change the world.
Well, it might have. But at the time, we didn’t know.
It was good that we filmed it, though.
The film is powerful now.
What we said then could have been said now.
In fact, there are things that we said then in the film, which may give some encouragement and inspiration to the activists of today. Good luck to us all.
Let’s remember WAR IS OVER if we want it.
It’s up to us, and nobody else.
John would have wanted to say that.
Love, yoko
Yoko Ono Lennon
London, UK
August 2011
نوید گفت:
چند سال پیش یک مجله در ایران تیتر زده بود : هفتاد میلیون قدیس و قدیسه . هنوزم پشیمونم چرا آن مجله را نخریدم. بهرحال ما ایرانیها در عنیت کون گنده ای داریم . پدران ما زندگی ما را نابود کردند و به گه کشیدند فقط به خاطر عنیتشان و زمانی طلب بخشش می کنند که دیگر فایده ای نداره. کشور وسرنوشت آنرا به گه کشیدند ولی مانند آن فاضلاب چی که در مغازه عطرفروشی سردرد می گیرد هنوز به ریدن ادامه می دهند به هیکل خودشان و ما . شاید این نفت لعنتی و پول یا مفتش در عنیت ما ایرانیها نقش بزرگی دارد که در دهه 70 میلادی دهاتیها را روانه شهرها کرد و عن زدند به شهرها و هنوزم دارند می زنند چون کسی اینجا آنها را نمی شناسد و راحت می شینند و می رینند به مدنیت شهری .
ساقی ب گفت:
نوید جان
اتفاقا این قضیه عنیت ، یه قسمتش میشه همین طرز تفکر شما ، که بین دهاتیها و شهری ها خط میکشی . احتمالا شما خودت رو جزو اون متمدنهای !! شهری فرض کردی نه؟
کی میخوایم از این تفکرات نژادپرستانه دست برداریم؟
gol گفت:
یه کم فکر کن نوید پدر مادرت میدونستن که دارن تو عنیت دست و پا میزنن برا همین وقتی تو به دنیا اومدی اسمتا گذاشتن نوید تا نویدبخش آینده ای نو باشی ولی افسوس که تو تو گذشته گیر کردی انقذه به گذشتگان تهمت عن بودن نزن. یه کاری بکن چون تو هر روز داری بخشی از گذشته میشی ……..
rohollah گفت:
بسيار عالي بود ويولتا.. اين بهترين و قشنگترين تعبيري بود كه ميشد از چنين خوابي داشت..
ناشناس گفت:
من عضو حدود بیش از 100 تا گروه ارسال ایمیل هستم، خودمم هم یه ایمیل باز حرفه ای هستم، ولی بزار یه چیزی رو صادقانه بهتون بگم، هیچ گروهی؛ هیچ متنی به اندازه متن های شما و گروه شما برای من جذابیت نداره
نمیدونم چجوریه که اینقدر صمیمی و دلنشینه مخصوصاً متن عبور از عن که دقیقاً خودم یه زمانی تجربشو داشتمم؛ میدونیند متن های شما آدم رو تکون میده یکی از یکی بهتر
سه شب با لیون یه حس گنگ و غریبی داشت که فکر میکنم تجربه هر کدام از ماها هم بوده ولی ما خودمون هیچ وقت قادر به بیان اون نبودیم؛ انگار با این متن ها که می نویسی یه باری از دوش من برداشته میشه و حس میکنم هنوز خودمو میتونم جز آدما حساب کنم و خیلی از کارامون هم عجیب و غریب نیست
باز هم هزار و هزاران بار درود و تشکر از شما
bienteha گفت:
یاد کتاب «بیشعوری» افتادم!
mah azad گفت:
دوست عزیز قلمت اصلا ناز و زنانه نیست
حرف برای گفتن داری ولی کلمات زشت نمیذاره لذت بخشی متن را چشید، همیشه نیمه کار ول میکنم یأ با اکراه میخونم.
چگونه اسلام دستور کشتن بیش از دو میلیارد انسان را صادر کرده است؟ How Islam has issued orders to kill more than two billion people? * هموطنی که نماز می خوانی و روزه می گیری گفت:
چگونه اسلام دستور کشتن بیش از دو میلیارد انسان را صادر کرده است؟
How Islam has issued orders to kill more than two billion people?
* هموطنی که نماز می خوانی و روزه می گیری لطفاً این را حتماً بخوان!
ترجمه تحريرالوسيله خمينى جلد چهارم
تتمه اى در مورد احكام اهل ذمه
(گفتار در كسى كه از او جزيه مى گيرند)
مساله۱ – از يهود و نصارى كه اهل كتاب هستند و هر ملتى كه شبهه داشتن كتاب در آنها هست نظير مجوسيان جزيه يعنى ماليات سرانه گرفته مى شود، و در اين حكم فرقى نيست بين مذاهب مختلفه آنان نظير كاتوليك و پروتستان و غير اينها هر چند كه در فروع و بعضى از اصول مختلف باشند بعد از آنكه همه نصارى يا يهود يا مجوس خوانده مى شوند.
مساله ۲ – حكومت اسلامى جزيه را از ساير فرقه هاى كفار يعنى مشركين مانند بت پرستان و ستاره پرستان و غير اينها نمى پذيرد، چه عرب و چه عجم ، چه اينكه خود را بصاحب كتابى مثل ابراهيم و داود و انبيائى ديگر منسوب كنند و چه نكنند، بنابراين از غير يهود و نصارى و مجوس غير از اسلام آوردن و يا كشته شدن پذيرفته نيست ، و همچنين از كسانيكه در اصل يكى از اين سه كيش را نداشته اند و جديدا يعنى بعد از نسخ شرايع سه گانه بوسيله اسلام به اين كيش ها در آمده اند جزيه پذيرفته نيست و كافر جربى شناخته مى شوند كه يا به اسلام در مى آيند يا كشته مى شوند، چه اينكه قبلا مشرك بوده باشند و چه از فرقه هاى باطل ديگر باشند.
*( این موضوع شوخی نیست٬ این یعنی کشتن همه هندی ها٬ ژاپنی ها٬ کره ای ها٬ چینی ها و… ٬ این یعنی « کشتن » بیش از دو میلیارد نفرانسان و باجگیری از تمام مسیحیان٬ یهودیان و زرتشتیان٬ یعنی اگر قدرتش را پیدا کنند حتماً این کار را انجام خواهند داد. این یعنی گفتگوی تمدنهای اسلامی!؟ این یعنی حقوق بشر اسلامی !؟ این یعنی دوران طلائی خمینی !؟ این یعنی مدینه فاضله اشرف !؟ این یعنی اسلام توحیدی !؟ این یعنی اساس فلسفه اسلامی !؟ و این در رساله همه آخوندها هست و هر روز در حوزه درس داده می شود). *( این احکام را نمی توا نند نفی کنند زیرا احکام واجب اسلام را نفی کرده اند و از اسلام خارج شده اند و اگر هم تایید کنند بر تروریسم در اسلام صحه دوباره گذاشته اند).
* هموطن اگر نماز می خوانی و روزه می گیری احکام آن در کتاب تحریر الوسیله در کنار احکام بالا است٬ آیا وجدان تو راضی به کشتن بیش از دو میلیارد انسان٬ مرد٬ زن و کودک تنها به دلیل مسلمان نبودن می شود؟ آیا می توانی مسئولیت این جنایت بزرگ ضد بشری را که با نام و پشتیبانی معنوی و مادی تو انجام شود را بپذیری؟ از سوی دیگر این افکارو دیدگاه وحشیگرانه بیگانه که قرنها به زبان دیگری در کنج تاریک حجره ها ادامه داشته باعث نابودی چهره صلحدوستی و نجابت ایرانیان شده و صلح و ثبات جهانی را نیز به خطر انداخته است و بطور مسلم باعث جنگهای منطقه ای و بین المللی خواهد شد.
در مورد این حکم اسلام از خاتمی و بنی صدر و رجوی وسروش و عبدالعلی بازرگان و هر کسی که ادعای اسلام دارد سوال کنید تا جواب صریح بدهند.
به پندار نیک٬ گفتار نیک و کردار نیک خویش بازگردیم.
.«کورش فردوسی»
لطفاً این حکم اسلامی را در سایتهای مختلف کپی و پیست کنید تا به اطلاع همه ایرانیان برسد.
eh گفت:
قول داده بودین اسم نویسنده رو تو متن یه جوری جا بدین! بنابراین فکر کنم نویسنده ی این یکی «عن» بود!:دی
soghoot گفت:
like always,just bullshit and nothing more! you see even a 18 year old boy sees you are saying bullshit.
soghoot گفت:
like always,just bullshit and nothing more! you see even an 18 year old boy sees you are saying bullshit.
VAHID گفت:
ویول گلم، یه پیشنهاد دارم برات، شروع کن به نوشتن یک اثر ادبی به نام (عن نامه)،درست به سبک و سیاق الهی نامه ،…نامه و الی آخر.باور کن اثر تربیتی و خودسازی اون از بقیه مکتوبات موجود عمیق تر است.
خودم گفت:
موافقم با این برادر دینی، هزارتا. شروع کن ویول. شروع کن به نوشتن این کتاب. هواتو داریم، اساسی.
خواستی من هم برات ویراستاریش میکنم. ویراستاری همون ادیت میشه دیگه. نه؟
بع بع گفت:
سفر نامه » عن» و یا همان عن نامه
+++
Parvaaz گفت:
همهٔ ما هنوز گوه هستیم ویول جان، کسی رو من ندیدم پاک و مطهر باشه، شاید بعدها ببینم. کسی که کارش رو از دست داده قبلا، سعی میکنه موقعی که یکی میترسه که کارشو از دست بده گوه نباشه. کسی که بچهٔ معلول داره موقعی که یکی فرزند معلول داره سعی میکنه گوه نباشه. کسی که تو کنکور قبول نشده موقعی که یه پشت کنکوری میبینه سعی میکنه گوه نباشه. کسی که پدرش مرده موقعی که میفهمه طرف یتیم شده سعی میکنه گوه نباشه. فکر نکنم کسی که بچش معلوله موقعی که یک پشت کنکوری رو میبینه بهش تیکه نندازه. یا یکی که کارش رو تو زندگیش یکی دو بار از دست داده به یک خانواده که معلول دارند زل نزنه یا نصیحت و دلسوزی نکنه. اینا همه به یک کنار، اونا که یک بار این بلاها سرشون اومده راه چزوندن بقیه رو هم خوب بلدند ها. یه مطلقه تا وقتی طرف صحبتش ندونه که مطلقه است، اگه طرف صحبتش از اینکه ناراحته که داره طلاق میگیره حرف بزنه علاوه با اینکه میتونه آدم باشه میتونه خیلی بد هم بچزونه. گوه بودن خیلی جاها به شرایط بستگی داره تا به تزکیه نفس.
ناشناس گفت:
چقدر زیبا بیان کردی و چقدر خوب درک میکنمت. حالا که خودم سرتا پا به عن وجودم الوده شدم میفهمم که چطور برای دیگران روضه میخواندم بدون اینکه خودم رو به جای اونها بذارم. امیدوارم روزی باران انسانیت من رو هم پاک کنه .
VAHID گفت:
گل گفتی پرواز جان.درست همینطوره که میگی.آفرین.خیلی حال کردم.همه چی بستگی به شرایط داره،خودم به شخصه تقریبا ندیدم کسی فارغ از شرایطش حالات روحی و رفتاریش یکسان باشه،حافظ خوب گفت:غلام همت آنم که زیر چرخ کبود …..
حاجی دموکراتیوس پیسکولوسکی گفت:
تا حالا به این فکر نکرده بودم که اولا «عن» رو اینجوری مینویسند چون هیچ موقع ننوشته بودمش و بیشتر اینجوری فکر میکردم که «عن» رو به صورت ترکیب الف و نون مینویسند.
ولی حالا چه با » عین» چه با «الف» ، مهم این هستش که این عن ، نکته ی آموزشی داشته ! و خیلی هم ظریف بیان شد الحق والانصاف … ما خیلی وقت ها عن وجودمون رو خوب نمیبینیم و این صراحت شما بود که دیدید و گفتید .
حاجی واقعا محظوظ شده ، البته اگر درست محظوظ رو با » ظ» نوشته باشم ، وگرنه که یک عمر در عن بوده ام و خبر نداشتم
گردو گفت:
خوب!
به سلامتی داری پوست میندازی.
مبارکه انشااله
شیرینی فروشیهای دورو برت زولبیا بامیه ندارن چندتا جعبه بگیری بیاری بچه ها دهنشونو شیرین کنن؟
ma گفت:
شما فکر می کنید من خیلی عن هستم که از این عکس بالای وبلاگ شضما خوشم می آيد ؟! مي دانم . قبلا هم گفته ام . ولی آیا من عنم . عن هستم ؟ یعني اگر کسي از این عکس خوشش بيايد بقول آن کامنتکگذار ، آدم مریضی است ؟ خل مشنگ هست ؟ يعنی من خیلی عن هستم که هر بار که می آیم اینجا فقط بخاطر این عکس است ؟ یعنی من خیلی عن هستم که فکر می کنم این عکس به من لذتی می دهد که هزار آدم زنده نمی دهد ؟ يعني این افکار عنی ي من است که وادارم می کند اينجوري فکر کنم ؟ یعنی این از اخلاق گند و فاسد من است که مثل ديوانه ها چشم بدوزم در چشمان اين عکس ؟ یعنی من خيلي عن هستم اگر فکر کنم انگار این دختر در حالتي قبل یا بعد از یک گناه ! اين عکس را انداخته است ؟! یعنی شما فکر می کنید من آدم عنی هستم اگر بگويم تا حالا و هيچوقت هیچ زن یا دختری به زیبایی ي این عکس ندیده ام ؟! آیا من خيلی عن هستم اگر بگويم ای کاش دوست دختری زنی پارتنری چیزی داشتم مثل این عکس تا می نشستم و فقط فقط نگاهش مي کردم ؟ یعنی من خیلي عن هستم که می توانم با نگاه به اين عکس به لذتهایي دست یابم که هزار مرد نر نمي توانند با کردن ( ببخشید ) هزار زن به آن دست یابند ؟ من عن هستم اگر بگویم وبلاگ شما خیلي خوب است اما این عکس خیلي بهتر است ؟ خب . قبول . من خيلي عن هستم اما از شما بابت تایید کامنتهايم ممنونم و همچنين بابت اين عکس . و ببخشید اگر هر بار که می آيم در مورد نوشته هايتان چیزی نمی گويم . . بهر حال ديگران راجع به نوشته ها نظر مي دهند . بگذاريد من فقط در مورد این عکس بنويسم . ممنون .
خودم گفت:
نه جیگر تو نه تنها عن (یا ان) نیستی بلکه یکی از بهترین و راستگو ترین موجودات روی زمین هستی. بگردمت. کاش بقیه آدما هم یک کم از این صداقت تو رو داشتن. اگه داشتن چی میشد. یعنی واااااای دنیا عجب جای بهتری میشد.
امیر گفت:
شما که اینقدر آدمه درون گرا و متفاوتی هستین حیف نیست ار واژه هایی که فقط برازنده نویسنده این مطلب هستش در مورد خودتون استفاده می کنید ؟جمله های شما منو یاد کافکا و صادق هدایت می ندازه.
اعتقاداتمان را چند می فروشیم؟ گفت:
مبلغ اسلامی بود . در یکی از مراکز اسلامی لندن. عمرش را گذاشته بود روی این کار.
تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد .راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 سنت اضافه تر می دهد .
می گفت : چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست سنت اضافه را برگردانم یا نه !
آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست سنت را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی …
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم .
پرسیدم بابت چی ؟
گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما و مسلمان شوم
اما هنوز کمی مردد بودم .
وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست سنت را پس دادید بیایم .
فردا خدمت می رسیم
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست سنت می فروختم …
این ماجرارا که شنیدم دیدم چقدر وضع ما مذهبی ها خطرناک است . شاید بد نباشد که به خودمان باز گردیم و ببینیم که روزی چند بار و به چه قیمتی تمام اعتقادات و مذهبمان را می فروشیم ؟!
curious گفت:
تو لندن کرايه را موقع سوار شدن می پردازن!؟
arian گفت:
بايد تولندن هم مثل مركز جهان اسلام دست دزدو قطع كنند!هدايتشون راحت ترميشه 🙂
دکتر ژیلا گفت:
درود
جالبه برام که چطور معنی خوابت رو فهمیری؟!
تعبیر جالبی بود.
خودم گفت:
این چیزی که میخوام اینجا بگم هیچ ربطی به هیچی نداره. فقط میخواستم بگم اون آقا که اون بالاست، اسمش روح الله ست، چقدر شبیه جرج کلونی یه، به چشم برادری.
کاظمی گفت:
چونکه دعوی خیاطی کند کسی/ افکند در پیش او شه اطلسی
کوشی گفت:
با خوندن گوه(ر) پراکنی نویدخان یاد این داستان افتادم:
دو تا از لوتیهای تهرانی قرار میگذرند یه روز تعطیل بجای گز کردن خیابون برن الواتی. از سینما شروع میکنند و مشغول دیدن فیلم بودند که داش اصغر میبینه عجب بوی گندی میاد. به ممل میگه:
– داشی خارش رو عجب بوی عنی میاد!؟
ممل هم تایید میکنه. قرار میذارن برن بیرون و بجاش برن ساندویچی. میرن و غذا سفارش میدن. همینکه شروع به خوردن میکنن داش اصغر میگه :
– ممل خارش رو، اینجام که بوی گوه میاد!؟
ممل هم ضمن تایید پیشنهاد میکنه بجای همهٔ اینها از این شهر گوه زده برن بیرون. فیلم ویدئویی کرایه میکنن و میرن خونه ممل. چیپس و پسته میارن و فیلم رو میذارن که ببیننش. بعد دقایقی فغان داش اصغر در میاد :
-ای به روح پدرش، اینجام که بوی گوه میاد!………….یک کم به فکر فرو میره، روش رو میکنه به ممل و فریاد میکنه:
– ممل خارت رو، نکنه این توئی که ریدی؟ ممل میگه: آااااااااره…….چطور مگه؟
ویولتا عزیز
همانطور که بسیاری از دوستان اشاره کردن توی زندگی ورود و خروجهای متعددی میتونه از این گنداب وجود داشته باشه. حالا بارون بیاد یا نه، تمیز بشیم یا نه بماند. اما به نظر من بدترین درد اینه که اینقدر»گوه زده» باشیم که بوی گند خودمون رو مثل ممل قصّه بالا مثل طبیعیترین مساله تحمل کنیم و دنبال علت بدبویی شهر نزد دیگران باشیم. فکر کنم یک چند تا ممل جدید رو از توی لابلای این کامنتا میشه دید. آی داش اصغر یه فریاد بکش شاید اعتراف کنن گوه زدگی از خودشونه!!
:0)
بعا له گفت:
عالی بود. مرحبا
+++++++++++++
++++++++++
++++++++++++
arian گفت:
اين بالا بحث شيرين سياه چاله ها و علوم فضايى بود و مثل اينكه اينجا افراد زيادى مثل من به اين موضوعات علاقه دارن،در تكميل صحبت هاى شما طبق جستجويى كه داشتم به اين نتايج رسيدم:ﺑﻪ ﺗﺎﺯﮔﯽ ﻧﻈﺮﯾﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮔﺴﺘﺮﺵ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﺳﯿﺎﻫﭽﺎﻟﮕﺎﻥ ﺣﺎﻭﯼ ﻭ ﮐﺮﻣﭽﺎﻟﮕﺎﻥ ﺩﺭﯾﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺟﻬﺎﻥﻫﺎﯼ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ.ﻃﺒﻖ ﺍﯾﻦ ﻧﻈﺮﯾﺎﺕ ﮐﻞ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭﻭﻥ ﯾﮏ ﺳﯿﺎﻫﭽﺎﻟﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺳﻴﺎﻩﭼﺎﻟﻪﻫﺎﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪﺭﺍﻛﺘﻮﺭ ﻣﺒﺪﻝ ﻧﻮﺗﺮﻭﻥﻳﺎﻛﻮﺍﺭﻙﺑﻪﻣﺎﺩﻩﺗﺎﺭﻳﻚﻭ ﻣﻮﻟﺪ ﺍﻣﻮﺍﺝﮔﺮﺍﻧﺸﻲﺧﻮﺍﻫﻨﺪﺷﺪﻭ ﻫﺴﺘﻲﺑﻪﺣﺎﻟﺖﺍﻭﻟﻴﻪﺧﻮﺩﺑﺮﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ.ﻳﻌﻨﻲﺩﺭﻳﺎﻳﻲﺍﺯﻣﺎﺩﻩﺗﺎﺭﻳﻚ ﻓﺎﻗﺪﻫﺮﮔﻮﻧﻪﻣﻮﺝﻭ ﺗﺸﻌﺸﻊ ﺍﻟﻜﺘﺮﻭﻣﻐﻨﺎﻃﻴﺴﻲ.باز در اين مورد دوستانى كه در مورد سرنوشت نهايى سياه چاله ها اطلاعاتى دارند اگه توضيح بيشترى بدن،ممنون ميشم.
arian گفت:
و يه موضوع جالب در همين رابطه ﺭﻭﺯ5ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ(27 اوت) ﺗﻤﺎﻡ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﺭ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ…… ﮐﺮﻩ ﻣﺮﯾﺦ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﺩﺭﺟﻪ ﺩﺭﺧﺸﺶ ﺩﺭﺍﺳﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺩﺭ5ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﻭﻥ تقريبا ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﮐﺮﻩ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺎ ﭼﺸﻢ ﻏﯿﺮ ﻣﺴﻠﺢ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ5ﺷﻬﺮﯾﻮﺭ ﮐﺮﻩ ﻣﺮﯾﺦ ﺑﻪ ﻓﺎﺻﻠﻪ634ﻣﺎﯾﻠﯽ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯿﺮﺳﺪ. ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺭ ﺭﺍﺱ ﺳﺎﻋﺖ12:30ﺑﻌﺪ ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ اﺳﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻨﯿﺪ. ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺭﺳﯿﺪ ﮐﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺩﻭ ﻣﺎﻩ ﺩﺍﺭﺩ!!! ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ1200ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺷﺮﯾﮏ ﺷﻮﯾﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺩﯾﺪ
ناشناس گفت:
thanks
نوید گفت:
در جواب کوشی باید گفت گه پراکنی که بکنی مگسای گه خور زود پیداشون میشه . اتفاقا مثلی که زدی در تایید حرف منه که ما همه ریدیم به مملکت حالا میگیم بوی گه از کجا میاد همین خودتو توآینه نگاه کن لوتی اگه انحراف بینی داری مثه من نمی تونی بو بکشی خارتو لوتی بعدشم من بچه یه دهاتیم که 40 سال پیش آمد تهران شاه بهش بورسیه داد آدمش کرد ولی جز عیاشی و بدبخت کردن خانوادش گهی نخورد حالا هم برگشته دهاتش .بعد برای خانمای فمینیست ایرانی که خودشونم نمی دونن چی می خوان ودیکتاتوری مردسالاری را با دیکتاتوری و بی عاطفگی زنانه جایگزین کرده اند این کتاب را بگیرند بخونند براشون خوبه تا بنیان ختنواده را نابود نکنند و شهرهای همجنس باز ایجاد کنند
http://www.terrorism-illuminati.com/blogs/david-livingstone
کوشی گفت:
داش نوید!
دیدی حالا؟ مگه من تورو توی اون داستان ترسیم کردم که فحش میدی لوتی؟ حالا چطوری معتقدی اونی که با بورسیه هم فقط بجز عیاشی و بدبخت کردن خانواده ش گهی نخورده بدست «مبارک» همایونی «آدم» شده بود جای سوال داره. حالا باید وسعت بحث شیرین گوه, گریزی هم به صحرای کربلا میزدی و فمینیستها رو لعن و نفرین میکردی داشی؟ به این باید گفت منطق گوهی……… گلاب به روتون!!
sepehr گفت:
be nazar man zendegi hamin anie ke hast
hichvagt behtar nemisheh
hata ageh kodemon ani nabashim zendegi anie
مسعود گفت:
@ arian
مریخ به ۶۳۴ میلی زمین برسه؟ !! و یا مثل دو تا ماه در آسمان ! تعجب میکنم کسی که با مطالب علمی سر و کار داشته باشه و ندونه که این سرکاریه.!
پسر خوب اگر اینطور بشه که کل مریخ و زمین و ماه بهم میخورن و کارشون تمومه.
پار سال هم این داستان احمقانه منتشر شد .
در هر حال کلش چاخانه. میبخشد. !
ستاره دوست گفت:
من نميدونم که سرکاريه يا نه، در وب سايتهای آلمانی هم اين موضوع به وفور
به چشم ميخوره
نوشته شده که البته مريخ به فاصله 55,76 ميليون کيلومتری زمين ميرسه دليلش هم
نيروی جاذبه مشتری است که روی مدار مريخ اثر ميذاره به اينصورت ميشه مريخ را با
چشم غير مسلح ديد (بزرگ مثل ماه)
ولی خبر خيلی موثق نيست چون در سال 2003 اين اتفاق افتاده بود و دوباره بعد از 8 سال؟
اميدوارم که البته درست باشد
arian گفت:
en.wikipedia.org/wiki/Mars_hoax
arian گفت:
بله حق با شماست،اين خبرو تو سايت هاى فارسى ديدم،احتمالا اون فاصله هم كار كارشناسان ستاد استحلاله! 🙂
Bahar گفت:
This is an interesting article:
http://www.spiegel.de/international/spiegel/0,1518,777281,00.html
Non-believers are often more educated, more tolerant and know more about God than the pious. A new wave of research is trying to figure out what goes on in the minds of an ever-growing group of people known as the «Nones».
But their knowledge doesn’t seem to do them much good, since secularists rank among the least-liked groups of people in the US, falling behind even Muslims and homosexuals.
The oil crisis of the 1970s, the difficult period of reunification and the recent financial crisis were all accompanied by waves of exoduses from the church.
خس و خاشاک گفت:
برام جالبه توی این نوشته گفتی که باران بخوره دیگه پاک میشم!
ولی چرا فک میکنی دوباره یک عن دیگه جلوت سبز نشه و باز عنی نشی !؟ نوشتت امیدوار کنندس ولی فک نمیکنم ماجرا تا ابد همیشه اینجوری جلو بره چون بعضی آدما توی عن باقی میمونن و خودشون نمیخوان در بیان با اینکه میدونن توی عن هستن.
مارال گفت:
بسیار جالب بود. خیلی لذت بردم. من هم یکی از اونهایی هستم که فکر میکنم از این باتلاق عبور کردم ولی هنوز نمیدونم بارون زده یا نه. به گذشته که فکر میکنم، نمرات منفی زیادی به خودم میدم و البته سعی میکنم مثل گذشته رفتار نکنم.
ولی چیزی که فکرم رو مشغول کرده اینه که در آینده باز به این نقطه برسم و امروزم رو همینطوری ببینم که الآن گذشته رو.
Maman Khanoom گفت:
ye khorde ba neveshteye ghabli dar tazad bood.
be Doctore bichare dastmal ke nadadi hich, ghezavatesh ham kardi ghafel az sharayete sakhti ke eteghadatesho ham tahte tasir gharar dad
Maman Khanoom گفت:
albate har do neveshte ghashang bood
نسوان گفت:
maman khanoom ! valla kare badi ba mohandes nakardam,,,koolesh kardam bordamesh ta istgahe otobus,,,nazashtam poolasho kharj kone, saay kardam deldarish bedam,, ama oon chizi bish az dastmal kaghazi mikhast, oono dige nemitoonestam behesh bedam!
سینا گفت:
من فکر میکنم مرتبط بود نه در تضاد. احتمالا یه واکنش منطقی و به حق به کامنت هایی که تو پست(های) قبلی هست. شایدم نه. ولی اینش مهم نیست. مهم اینه که پست خوبیه این. آدمی که از خودش مینویسه خودشو در معرض قضاوت آدمهای عنی مثل من قرار میده. اینکه ما چی کار میکنیم به درجه عنیتمون بستگی داره
مرسی از پست عنیت 🙂
هما گفت:
من با اصل چیزی که گفتی موافقم اما اینکه اینقدر بدبو تحویل ما بدیش؟؟؟ بقول عزیزی اون بالا غذا کوفتمون شد …کمی به دلم ننشست
میگم شدیدا با اصل حرفت موافقم اما با لحنت ….نه
نمیشد یک کمی تی تیش مامانی تر قضیه رو مطرح کنی؟
ایییییییییییییییش 🙂 😦
هما گفت:
خواهر گیتی عزیز
نظر به اینکه شما خر عین اله را با تاکسی سرویس سرکوچه تان اشتباه گرفته اید و برای ان موجود شریف نقشه های پلید در سر می پرورانید ..جسارتا خدمت ان وجود نازنین تان عارضم که خرعین اله بی شک از سرمایه های ملی میهنی روستای ما بوده و ما جمیع اهالی ده بسان ناموس از حریم ان حکیم فرزانه و ان سرمایه بی بدیل محارست می نماییم .فلذا خواهشمند است از ناموس ما حاتم بخشی نفرموده که بی شک ناموسی که به زیر هرگاری ..ولو دلشکسته .. رود.. با توجه به وفور دلشدگان در این حوالی دیگر ما باید لچک و کلاهمان را کمی بالاتر بگذاریم…نافرم
پیشاپیش از اینکه این مرقومه را مدنظر دیدگان مبارک قرار میدهید کمال تشکر و امتنان را داریم
ترجمه متن فوق
گیتی
مگه خر عین اله سرجهازیته که به هرکی از راه میرسه می بخشی؟ اخه زاقارت مگه من میام اون سه چرخه ابوی گرام رو قرض بگیرم که تو خر منو میخوای ببری بدی به این و اون ؟ تو که میخوای دست و دلبازی کنی چرا از جیب من خرج می کنی ..گلابی؟
واقعا مردم چه رویی دارن …واه …واه
دفعه دیگه حرف خر عین اله رو زدی ..نزدی ها ؟ دختره ی شوور دزد یه وری
مدونا گفت:
:))))))
پ.ن. بارها گفته ام و بار دگر میگویم: گوله ی نمکی! ماچ xxx
partgaah گفت:
میدونی ویول ؟
فکر کنم حالا دیگه باید فهمیده باشی که اون زمانی که تو از بغل بقیه رد می شدی و بقیه بهت لبخند می زدن چه معنی داشته ؟
آره، من مدتهای خیلی طولانی اینطوری بودم
همه بهم لبخند می زدند و من فارغ از درک معنی لبخند به تعداد دندوناشون فکر می کردم !
تولدت مبارک !
نسوان گفت:
اره… وقتی هم سکوت می کردند فکر می کردم که انقدر حرفم منطقی بوده که کم آوردن! نگو انقدر عنم که ارزش توضیح دادن هم ندارم !! هاهاها
ناصر گفت:
نمونه بارز یک عن خودشناخته.
Goli گفت:
خيلي خيلي درست، خيلي عالي
jasmin گفت:
من هنوز تو دریاچه عنم.کی به ساحل میرسم؟؟؟
سبو گفت:
خداوندا! به من کمک کن قبل از اینکه در مورد راه رفتن کسی قضاوت کنم کمی با کفش های او راه رفته باشم
حالا جاي خداوند – هرچي دوست داشتي بگذار. سياه چال يا حتي هوايي که نفس مي کشي.
انسان شايد ضعيف ترين موجود حيات است از بعضي جهات.
انکه بيشتر احساس قدرت مي کند همانا ضعيف ترين است. تمام قدرت انسان به يک نفسي بند است فقط کافي است يک لخته خون برود توي مغز يا قلب. انوقت تبديل مي شوي به يک کرم
حتي نمي توني يک ليوان اب بخوري . بقول مولوي
نردبان اين جهان ما و مني است عاقبت اين نردبان افتادني است
ابلهي است انکس که بالاتر نشست استخوانش سخت تر خواهد شکست
. در ضمن در خيلي از موفقيت هاي ما نقش طبيعت يا شانس را نبايد ناديده گرفت. فقط کافي بود در يک رحله اي يک جاي کار بلگند انوقت ما بجاي دکتر و مهندس و پول دار و فيلسوف شدن مي شديم مثل بقيه. و از اونجايي که
سبو گفت:
انسان براي موفقيتت مراحل زيادي را مي گذراند از نطفه تا مرگ . احتمال اينکه بخودي خود موفق بشود تقريبا صفر است(احتمال موفقيت هر مرحله در هم ضرب مي شود).پي يک نيروي در طبيت هست که کسي را به جلو رانده هست . وانسان نبايد به خود غره شود که من فلانم و بهمان.
gol گفت:
سبو آخه برا رشد چون نوزاد انسان ناقص به دنیا میاد به نفس و خودمحوری احتیاج داره و در واقع خیلی آدمای بزرگ گفتن که تا ته عن بودن رفتن و در واقع اگه تا ته عن بودن نری نمیبینیش یه ذره عن با دستمال پاک میشه تا پاهات که بیاد بالا شلوارتا عوض میکنی ولی وقتی توش غوطه بخوری می فهمی که خیلی خیلی اشتباهی هستی و اونجا اگه نجات پیدا کنی یه آدم دیگه میشی. اگه یه ذره آگاه باشی و خوب تربیت بشی شانس این هست که گهی نشی ولی این خیلی نادره به قول کالفیلد اگه اشتباه نکنم یه نگهبان میخوای که دستتا بگیره و از لبه ی پرتگاه دورت کنه. دنیا همه اش گوهیت میکنه چه به یه آدم وابسته بشی چه به یه خودنویس…………….
گولی گفت:
;l
tabassom گفت:
چیزی یادم اومد که خواستم اضافه کنم. شاید شنیده باشی کسایی که میرن ساکن معابد ذن میشن بعد از اینکه همه اونچه که دنیایی است رو توی این دنیا جا (پشتِ سر) میذارن و حتا سرشون هم میتراشن یکی از کارهایی که ازشون خواسته میشه روزانه انجام بدن اینه که به شهر برن و برای قوت شون گدایی کنن…. و استاد اینو برای شکستن همون منیّت و توهم کسی بودن ازشون میخواد!
آه گفت:
ویولت مهربان!
تو که از همه شنیدی بذار ما هم حرف دلمونو بزنیم. عزیزم…عزیزم… یک آدم افسرده بیشتر از این چه دارد بگوید. با این همه عزیزم ما از این عن ها گریزی نداریم، معرفت امری موقعیتی است، گفتمانی است، نسبی و حتی متناقضه…
آقایون احتمالا تأیید می کنن شناخت و معرفت مرد از زن، قبل و بعد از انزال، متفاوته (باید عذرخواهی کنم؟). یعنی در این حد مسأله گاهی به محدودیت های فیزیولوژیک مربوطه، حالا نمی گیم صورت زندگی و بازی زبانی و فلان که اثر اینا خیلی بیشتره. عزیزم… ما همیشه تو این گه دست و پا می زنیم و اگه توهم رهایی هم پیش بیاد، موقتیه، دوباره خودتو تو گنداب می بینی، پشت سرتو نگاه می کنی و می بینی خدایا تو اون موقعیت که فکر می کردم از ان خلاص شدم دقیقا وسطش بودم. بعد می گی هی…هی شاید فردا هم به امروز نگاه کنم و خودمو تو عن ببینم، دیگه اینجاست که ….
پسرک بی خیال گفت:
در همین رابطه تازگی ها یه کتابی خوندم به نام بیشعوری ( assholism) که ترجمه فارسیش رو تو لینک زیر می تونید پیدا کنید . در مورد همین عن وجودی و این چیزاست. البته یه ذره از این ویول تر تمیز تر و پاکیزه تر نوشته.
http://www.debsh.com/assholism
یاسمن گفت:
این همون من ی است که هر کدوم از ما می خواهیم برای خودمون داشته باشیم . من ی که باعث میشه به قول سارتر جزو گله نباشیم و من خودمون رو بسازیم ، تا فردیت داشته باشیم . اما این فردیت هم به بهای قربانی کردن احساس در مقابل عقلانیت هست . شاید متاسفانه و دردناکانه دوران احساس و عاطفه داره به آخر می رسه . من هم نمی خوام عن باشم !
در ضمن من همین الان با وب شما آشنا شدم . این مطلب رو یکی از دوستان برام ایمیل کرده بود و اومدم که بخونمتون .
kobjoon گفت:
منم هر از گاهی خواب ميبينم که دارم زير دوش تنم و سرم و ميشورم البته نه هميشه تو حموم اتفاقا اغلب تو جايی که اصلا حموم نيست مثلا تو اتاق روی فرش يا رو تخت يا حتی تو سالن وسط يه مشت آدم که باهاشون حرف ميزنم و هميشه حتی تو خوابم هم آگاهم که اين کارم غير عاديه يعنی جايی که دوش ميگرم و زمانش نامناسبه ( مثلا تو جمع مهمونای خوانوادگی عمه و عمو خاله و دايی اون وسط داری زير دوش با جديت سرتو شامپو ميزنی . فکر ميکنم يه جورايی تو خوابم که قاعدتا به خودم عطر و اسپری و هزار تا کوفت ديگه نزدم و بوی گند خودم و با هزار کلک و دروغ نپوشوندم سعی ميکنم با شستن از اين کثافت و بوی گندش خلاص بشم … ولی مسئله اينه که منم مثل شما منتظر معجزه بارونم … به قول شما اگه بارون بباره .. آخ اگه بارون بباره . !
kobjoon گفت:
و راستی ويژلتا عزيز خيلی وقته نه البته خيلی زياد که مطالب صفحه نسوان رو ميخونم قلم بقيه رو هم دوست دارم ولی تو چطز ديگری … خانومی خوشحالم که هستی ..
kobjoon گفت:
منظورم ويلتا بود البته … از اين تايپ فارسی متنفرم
امیر گفت:
چطوری عنه؟! منتظر بارونی هنوز؟!
امیر گفت:
خدا رو چه دیدی …. شاید امشب توی خوابت بارون هم اومد و طیب و طاهرت کرد … فقط واسه ی اینکه سالها بعد بفهمی که اون بارون هم در واقع شاش درون بوده که گه ها رو یه جلایی بده! مطمئنم بعدش کلی هم از این کشفت ذوق میکنی! هاهاها…
gol گفت:
برو یه فکری به حال خودت بکن که شاش دیگرون لااقل برا تو یکی بارون نخواهد بود، برو خودتا صاف کن بعد بیا. اونقدر شجاعت نداری که صریحا بگی بارون میخوای خودتا زیر واژه ای گوهی و شاشی قایم میکنی . وا حسرتا.
ناصر گفت:
ای بر خرمگس معرکه لعنت ،واقعیت تلخه حتی برای شما دوست عزیز متاسفم که آدمایی پیدا می شن که فکر می کنن این خانوم (معنیش رو خودش می دونه)و رفتاراش و طرز فکرش می تونه الگوی مناسبی برای زندگی دیگران باشه .این خانوم در اوج انحتاط و پوچ گرایی محض و با کلله رفتن توو همون چیزی که فکر می کنه ازش بیرون اومده قرار داره هیچ کدوم از شما نمی تونه ادعا کنه که این خانوم رو دیده اگه این خانوم رو از نزدیک ببینید متوجه منظور من می شید چون نظراتتون از روی نا آگاهیه ازتون خرده نمی گیرم.
gol گفت:
ناصر همیشه هر کسی درباره خودش حرف میزنه اصن م مهم نیست ویول زنه یا مرد خوبه یا بد. یه کامنتدونیه و هزارتا رهگذر میان توش و میرن بیرون. این جایگزین مدرن همون اختلاط های حموم زنونه و کافه های سنتی یه. قرار نیست کسی بالای منبر باشه. نسوان اینجا فقط نقش حمومی را بازی میکنن که باید آب و داغ نگه داره یا مراقب باشه قلیونه زغال نشه. …..
امیر گفت:
رشادت قلم این سرکار ستودنیست ولی فقط آغاز سخنه که با شهامت و رشادت همراهه …. در پرده آخر نویسنده از «عنیت» خارج شده و در انتظار باران، مجدداٌ موضع وعظ اتخاذ میکنه… و پیام نهایی اینه: که همه ی شکست نفسیهایی که کردم در مورد من مصداق پیدا نمیکنه ولی توی خواننده منتظر باش که پیچ بعدی تا زیر گردن بری تو عن…. !
Man گفت:
it was the best post that I have ever read.
فرزاد گفت:
سپاس
یکی از بهترین نوشته هایی بود که تا به حال خوندم. خیلی بزرگواری.
سیتورا گفت:
حالا واقعا قراره بارون بیاد؟
gol گفت:
معنای انتظار همینه دقیقا همین که منتظر بارون بشینی معنای فیزیکی اونطوری که شیعه ها منتظر ظهور اون امام زمان هستند نیست. ولی هستند آدمایی که وجودشون بارون رحمته اگه منتظره بارون باشی آدما را معمولی نیگا نمیکنی برات همه شون یه شکل اند ولی بیشتر چش چش میکنی ببینی تو این همه ادم کدوم یکی بارونی یه و به جد جوینده عاقبت باینده بود. اگه هم پیدا نشد آدم تو این شرایط یه رنجی از گهی بودنش میکشه ولی یه شوری از انتظار و یه ذوقی از بیرون آمدن از گوه زار و بالاخره یه روز مرگ میاد و خیالت راحت میشه نیست میشی نه گهی نه رنجی و نه سر سوزن ذوقی آسوده ی ابدی
Ethan Harper گفت:
من فکر می کنم این آدمهایی که هنوز به گه کشیده نشده اند آدمهای خوش شانسی هستند که ممکن است خوش شانسی شان تا آخر عمر ادامه داشته باشد … این که هر کسی دیر یا زود به گه کشیده شود را قبول ندارم … گه با گه برای من و تو فرق می کند ! …
gol گفت:
اونی که تو فکر می کنی تا آخر شانس میاره ممکنه درست باشه در سه حالت 1- من میگم قبل از مرگ باش تصفیه حساب میشه 2- وجودنداره یا خیلی پاکه استثنایی 3- سگی درختی یا سنگی در قالب آدمیزاده یعنی از اول به آدمی آفریده نشده ؤوح آدمی توش نیست.
ramin گفت:
با سلام و تشکر
افرا گفت:
آقا ما الان در عمیقترین قسمت دریا چه هستیم……منتظر بودم دیگه تا کله برم توش…..واقعا شیبش میشکنه…….؟دیگه آماده بودم غرق بشم………
سیما گفت:
ویولتا جان
همیشه فکر می کردم عنای وجودم ته نشین شده و یک وجود بدونه عن بالاخره یک روزی از توش سر میکشه بیرون. ولی حیف به چنان عنایی برخوردم که فقط با همون عنای ته نشین شده تونستم عن اندودشون کنم و از شرشون خلاص بشم. میدونم عن بودن خیلی عنه. ولی زندگی چنان آدمای عنی سر راه آدم میذاره که فقط با همون عن میشه عنشون کرد. چکار کنیم دیگه اینم تجربه ما بود. به خصوص امشب با چنان عنایی برخورد عنانه داشتم که عن وجودم یارای مقاومت باهاشون نداشت. این شده که تصمیم گرفتم کلا بساط عنو جمع کنم. ولی یه ذرشو نگه میدارم، شاید توی این دنیای عنی یه روزی به درد خورد.
افرا گفت:
🙂
بهروز گفت:
زندگی مملو از بحران و پیروزی است. هر کدام از این بحرانها ما را آماده می کند برای بدست آوردن یک پیروزی که خود آن پیش نیاز پیروزی های آتی خواهد بود. نکته این است که چگونه با مدیریت بحران بتوانیم بهتر بهره را از آن ببریم ، یا به زبانی دیگر این خود ما با انتخابهایمان هستیم که یک بحران را به پیروزی تبدیل میکنیم.
فلوت گفت:
نسوانعلی عزیز.انسانها به شیوه های مختلف طی طریق میکنند و یکیش هم همین حماسه عبور عنقا! از عنگاه ! حضرتعالی است..عرفا بهش منزل خرابات میگفتند و اون بارانی هم که شما منتظرشی منزل دومه و شما داری به شیوه خودت توالت به توالت مسیر رو طی میکنی ولی یادت باشه که طی این مرحله بی همرهی خضر نکنی که تو این مراحل من عنت هم به موازات خودت رشد میکنه و عن تر میشه و….
یه آدم سیلی خورده گفت:
بـــــــــــــــــــــــــــــی نهایت زیبا بود و واقع گرایانه .
منم خیلی وقتها میشه که می خندم به شعارهایی که آدمها از سر شکم سیری میدن و تو دلم میگم صبر کن نوبت تو هم میرسه. گشنگی نکشیدی که عاشقی و حرفهای قشنگ زدن از یادت بره
پرهام مانا گفت:
پس بگو چرا میگن تو هنوز هیچ گوهی نشدی
یعنی که اول باید بری تو عن و گوهی بشی تا بفهمی چی به چیه و تابعد برای خودت یه گوهی بشی
خب در اینصورت من هنوز به گوه نرسیدم
مرسی از راهنمایی شما
gol گفت:
کمی تا قسمتی بی ربط:
ای ایرانی خواهشن بنداز اون بار را، جان من بنداز تا کی می خای خودتا خسته کنی. فکرشا بکن دو سه هزار سال تاریخ. می خای تا ابد رو کولت باشه و انرژی تا صرفش کنی. می خای سرافراز باشی؟ می خای آقا باشی. هیج وقت دیدی آقاها بار بکشن. بار کشیدن کار حمالاست. بیا و از خیر زرتشت و کوروش بزرگ و این بزرگی تاریخی بگذر. بیا و از خیر این مسلمونیت( برا مذهبیا میگم) و گفتار نیک و … بگذر. بیا و این لیوان آبی را که بیش از هزار ساله تو دستته درگردون شاید رسیدیم به یه چشمه و آب گوارا پیدا شد. آخه لامصب آبا چند روز میتونی تو یه لیوان نیگه داری. گندید این آب. این همه چشمه رد کردیم و هیچی به هیچی. این لیوان آبمون گندیده و همه بوشا میفمن الا خودمون.
تقدیم به کسانی که کورکورانه داعیه تمدن کهن ایرانی دارن و هر روز در رای گیری های جعلی اینترنتی و صفحات فیسبوک و … گرد و خاک راه میندازن.
شیخ پشم الدین گفت:
مطلب مرقومی سرکار علیه از یک سو و دستخط مشتریان این حجره از سویی دیگر حال مان را بسی جا آورد بانو!
لکن در عجبیم چگونه است شما که تا بدین پایه جوهره وجودی عن و گه را می شناسید تا کنون در این راسته، به موال ما گذارتان نیفتاده است بانو جان؟!
جان فدا
شیخ پشم الدین موالگردان
ناشناس گفت:
نوشته هاتون حرف نارند نمي دونم چرا بعضي را عصباني ميكند.هرچه ميخواهد دل تنگت بگو من دوست دارم هميشه مي خونم
میلاد گفت:
عادت به تعریف ندارم، نمیدونم الآن باید دقیقا چی بگم… فقط دوست دارم بدونم چند سالته؟ ۳۰ ۴۰ ۵۰؟ کدوم سمت دنیایی؟ از همون اول زندگی اینقدر راحت می تونستی فکرتو تبدیل به کلمات کنی؟ اینقدر راحت تاثیر میذاشتی؟ در یک جمله، چی شد که اینجوری شدی؟
امیر گفت:
هیچی خیال می کنه تا گردن توو گه بوده ولی چند قلپ خورده .فقط سکرته شما هم به هیشگی نگو اگه بیشتر می خورد بیشتر شاهد لجن پراکنیش بودیم باید خدارو شکر کرد که اونقدر نخورده که سیر بشه.
baran گفت:
عاشق نوشته هایت هستم . این وبلاگ را دوس دارم / بارها و بارها همونی که در دلم تلنبار شده تو زودتر از من گفتی/ پیروز باش و دیر زی
اَتْشون گفت:
ای بابا تو که هنوز زنده ای
کرکس گفت:
درسته، خیلی خوب توصیف کردی، به نظر من هم آدم وقتی از مادر زاده می شه،متولد نمی شه، بلکه وقتی واقعا» متولد می شه که بدونه کیه، چیکار می کنه و به فلسفه وجودیه خودش پی می بره و پر واضح است که این روند متولد شدن ها هرگز پایانی نداره و در حقیقت انسان در فرآیند متولد شدن های پی در پی شکل می گیره و به انسانیت می رسه و خوشا آن کس که فقط یکبار متولد نشه و هر روز برایش تولدی دیگه باشه تا روحش جلا و صیقل پیدا کنه. و اما برای تو نسوان آرزو می کنم تا دوباره به گه کشیده بشی اگر این باعث بشه چرک و آلودگی هات کمتر بشه.
مرسی. خیلی قشنگ بود
ارغوان گفت:
خیلی خوب بود. فقط سوال من اینجاست. چکار کنیم که قبل از رسیدن به دردی بی درمان و بدون نیاز به آن از عن وجودیمان کنده شده باشیم؟ یا مطمئن شویم که پس از بیرون آمدن از یک عن به عن دیگری در پبچ بعدی نخواهیم افتاد؟؟ جدا شدن از عن وجودیمان اصلاً کار ساده ای نیست…