داستان سامانتا
سامانتا از همه ی ما زودتر طلاق گرفت. طلاق سامانتا دو تا فرق دیگر هم داشت. او تقاضای طلاق نکرده بود. او زندگی اش را دوست داشت.سامانتا مهریه نخواسته بود، چهار شاخه نبات و کلام الله مجید مهرش بود. شوهرش خیلی آسان طلاقش داد و او را با کودکی که هنوز زبان باز نکرده بود به امان خدا گذاشت و رفت.هیچکس نفهمید چرا. سامانتا زنی بود که همه ی پسرهایی که می شناختیم آرزویش را داشتند. همه ی ما مبهوت شدیم. سامانتا اول شوک شد و بعد غمگین. اما از آنجا که اهل فکر کردن بود به سرعت خودش را جمع کرد. شروع کرد دو برابر کار کردن، دو برابر پول در آوردن، حتی دو برابر زیبا شد.نگذاشت پسر خردسالش از هم سالهایش هیچ کم داشته باشد. البته او زندگی شخصی خودش را وقف نکرد.نمی خواست از آن مادرهایی باشد که وقتی پارسا بزرگ شد تمام زندگی اش را طلبکار او شود. از آن مادرهایی که خود را وقف می کنند و بچه هایشان را تا ابد مدیون و فلج نگه می دارند. سامانتا هیچ موقع از زندگی زناشویی قطع امید نکرد.خواستگار هایش را که مشالله از عدد شمارش خارج بودند از در نراند.سامانتا دوست داشت خانواده داشته باشد.شوهری، خانه ای ، فرزندانی.او خودش را در بطن خانواده موفق و آرام و خوشحال می دید. آخر هم به آرزویش رسید
داستان ویولتا
ویولتا از روزی که طلاق گرفت بعنوان شادترین خاطره ی زندگی اش یاد می کند. البته همسرش نه او را در قفس کرده بود و نه ازگل بالاتر به او گفته بود. ویولتا از آن روح هایی بود که برای ازدواج ساخته نشده اند.طلاق او مانند ازدواج های شاه پریان بود که هفت شبانه و هفت روز جشن می گرفتند.ویولتا پس از طلاق هفت ماه جشن گرفت. خانه اش شده بود پاتوق زنهای مطلقه، جوانک های کوکایینی با موههای سیخونکی و شلوارهای آویزون که کارلوس کاستاندا می خواندند، توزیع کنندگان اسمیرنوف و گیتاریستها. خانه اش من را یاد سیرک می انداخت.یکی یک ور توی قاب پنجره نشسته بود و سیگاری می کشید، دو نفر وسط هال توپ بازی می کردند، اون طرف یکی داشت فیلم توت فرنگی های وحشی می دید.آها، شاهزاده هم بود… پسری کوتاه و نه چندان خوش قیافه که معتقد بود توی زندگی های قبلی اش یک شاهزاده فرانسوی بوده از حق نگذریم پسر بامزه ای بود.یک جورایی دلقک سیرک ویولتا بود و ما را می خنداند، سوتین های دوستهای ویولتا را تا می کرد، موههای سر خواهر ویول را توی حموم کوتاه می کرد، تو شراب انداختن کمک می کرد. هیچ زمانی ویولتا را خوشحال تر از آن دوران ندیدم. انگار خلاص شده بود، چشمهایش از شادی برق می زد.البته بعد ازچند ماه حوصله اش سر رفت و همه رو از در انداخت بیرون ،من جمله شاهزاده ی کوتوله اش را. هنوزم هرجا ویولتا هست شبیه سیرک می شود. ویولتا آدمها را دوست دارد، فقط تا جایی که پای تعهد به میان نیاید و اجباری در کار نباشد. بعید می دانم باز ازدواج کند. اما خوب با او هیچ وقت هیچ چیز قابل پیش بینی نیست.
داستان لولیتا
لولیتا آخرینی بود که به جمع مطلقگان پیوست.هیچ وقت نخواست داستانش را تعریف کند. بدش می آمد بهش ترحم کنند، او حتی یک بار بعد از طلاق کتک خورد. جلوی چشم همه ی همسایه ها روی آسفالت کشانده شد. اما وقتی به خانه رسید خاک و خل لباسش را تکاند و لبخند زد. وقتی پدرش با نگرانی پرسید چی شده سرش را بالا گرفت و لبخند زد و گفت داشتم می دویدم خوردم زمین. بعد رفت توی اطاق و خیلی آرام گریه کرد.دست و آرنجش خراش خورده بود و بازویش کبود بود. اون خراشها خیلی زود خوب شدند اما جای زخم هایی که بر روحش خورده شاید هرگز التیام پیدا نکند. جای خیانت، جای خشونت، جای تحقیر در روحش هنوز کبود است. آنقدر که او دیگر هیچ مردی را نمی خواهد. می داند که در دنیا مردهای خوب هم هستند ولی روحش ترسیده. بعید است که دوباره ازدواج کند، اما این روزها خوشحال است و زندگی خوبی دارد. فکر کنم که او هم به آرزویش رسیده باشد
خرزهره گفت:
اگر می دونستم ادم بعد از طلاق به ارزوهاش می رسه ازدواج می کردم
نسوان گفت:
ان مع العسر یسرا… ! فان مع العسر یسرا!
ببین خداوند دو بار به تاکید فرموده: همانا پس از هر سختی آسایشی است.
متوجهی که دکتر؟
Nikoo گفت:
به عدد همه آدمها راه رسيدن به خدا! هست… اين سه تا اينجوری خوشوخت! شدن 🙂
نرگس گفت:
++
BFS گفت:
يعني بالاخره «سامانتا» ازدواج كرد ؟؟؟؟؟! كِي ؟! كجا ؟! فرنگ ؟! ايران ؟!
آدم ناراحت گفت:
کلا علت طلاق سامانتا و لولیتا که مجهول بوده که احتمالا میشه جاشو با جملاتی مثل مردا همه سرو ته یه کرباسن و فقط به فکر شکم و زیر شکمشونن پر کرد.
این ویولتا بنده خدا هم که اول شوهر کرد، بعدش تازه به این نتیجه رسید که روحش چیزه و اینا.
تتیجه گیری کلی اینکه بمیرم برای دل غریب ۳تاتون، خاک بر سر هر چی مرده که نه قدر سامانتا رو میتونن بدونن، نه روح زیبای ویولتا رو میتونن بشناسن ، در مورد لولیتا هم که اصلا تابلو طرف ازون پفیوزها بوده.
به هر صورت داستان کاملا آموزنده بود ، دست شما درد نکنه.
نسوان گفت:
هدف از این داستان فقط این است که طلاق پایان خط نیست و همانطور که دلایل مختلف می تواند داشته باشد راههای برخورد متفاوتی هم با آن وجود دارد. همین.
آدم ناراحت گفت:
شما عصبانی نشو ، من کلا آدم ناراحتيم
یکی از اینها گفت:
++++++
:))))))
سامان گفت:
آدم از این دید شدیدا» جنسیت گرائی شده شما نمیدونه به کجا پناه ببره.
هر داستانی که تعریف مشه یک جورائی جنس مرد به نوعی در پس زمینه باید کوبیده بشه. یکی میخواد طلاق بگیره چون شوهرش ولش کرده و رفته به امارات.
یکی دیگه بدون هیچ دلیلی شوهرش با یک بچه کوچک ولش کرده ، آخری هم شوهرش یک جورائی دست به کتک زدن داشته. شده تا حالا یک مطلبی در اینجا بگید و مقصر در آن زن باشد؟
می توانید برای راهنمائی هم که شده اشاره به یکی از صدها طلب نوشته شده بکنید که در آن مقصر یک زن شناخته شده و نه یک مرد؟
در داستانهای شما همیشه اگر مردی به دقت و نزدیک مورد مطالعه قرار گیرد به نوعی کوبیده میشود. میدونم که به قول خودتون میخواهید مسائل زنان ایران را منعکس بکنید ولی این دید افراطی ضد مردگرایانه باعث میشود که اعتبار خودتان را از دست می دهید.
قرمز نارنجي زرد گفت:
سامانتا خوشبخت شد
ويولتا خوشبخت شد
لوليتا خوشبخت شد
خدايا شكرت
پرتگاه گفت:
سالها با فکر جدا شدن زندگی کردم
حالا سالهاست که بی فکر جدا شدن زندگی نمی کنم !
خیلی وقته هر دفعه از جلوی آینه رد میشم،
حضور یک غریبه آزارم میده
غریبه ای که سایه سنگین نگاهش
طلب روزهایی رو میکنه که روز به روز تعدادشون از روزهای باقی مونده بیشتر میشه !
و من میدونم مهمترین دلیل طلاق چیه !
ازدواج !!!!!
PRINCE گفت:
«شاهزاده هم بود… پسری کوتاه و نه چندان خوش قیافه که معتقد بود توی زندگی های قبلی اش یک شاهزاده فرانسوی بوده از حق نگذریم پسر بامزه ای … دلقک سیرک ویولتا… ما را می خنداند، سوتین های دوستهای ویولتا را تا می کرد، موههای سر خواهر ویول را توی حموم کوتاه می کرد…البته بعد ازچند ماه حوصله اش سر رفت و همه رو از در انداخت بیرون ،من جمله شاهزاده ی کوتوله اش را.»
such coincidence,is not to be ignored.
شین شین گفت:
خودتی شاهزاده؟؟؟
PRINCE گفت:
بله، خودم هستم.
گو اینکه ، ای کاش نبودم.
نسوان گفت:
برای کسی نگفتم اما برای شما میگم. این دوستان مدتی مهمان من بودند و قدمشون هم سر چشم اما هیچ کدام یک بار نپرسید میخوای غذا از بیرون بگیریم؟ یا خسته نشدی تو اشپزخونه؟ هیچ کس نرفت یک بار حداقل ظرف ها را بشورد.(البته به جز شازده).
می آمدم کامپیوترم را روشن کنم نمی شد! می دیدم فلانی لب تاپش را زده به شارژ. همه چیز پخش و پلا بود. خواهرم ماتیکم را به لبش می مالید درحالیکه به نظر من ماتیک هم مثل مسواک وسیله شخصی است می گفت برو بابا تو هنوز که وسواس داری! شهاب می نشست لب پنجره پایش جفت پاهایش از پنجره بیرون بود آن هم طبقه هفتم می گفتم خوب پسر جون اگه بیافتی که ما بدبخت میشیم؟ می گفت ویول بس کن! تو هم که شدی لنگه مامانم! شاهزاده راه می رفت و ایراد می گرفت، می گفت من به طعم عرق سگی عادت ندارم! من اون روزها بیکار بودم و در آمد درستی نداشتم. بعد از هفت ماه فریزرم خالی شد…خالی! جیبمم خالی تر. مجبور شدم کافه رو تعطیل کنم..می فهمید؟چاره ای نداشتم.
prince گفت:
!!!
چشمم روشن، ویولا!
مگه هنوز هم عذاب وجدان داری که چرا بیرونشون کردی؟
«می فهمید؟چاره ای نداشتم.»
راستش نه! زور زدم اما دوزاریه وسط کار گیر کرده!
ببین من از اول راهشون نمی دادم که بعد بخوام بیرونشون کنم!
شاید هم می دادم، بسته به تعادل سروتونین و دوپامین مغزم و چند فاکتور دیگه داره که جاش نیست بگم.
sima گفت:
ویول جان ، دقیقا میفهمم چی میگی. منم از یهچیز بدم بیاد، همین توقع بیجا هستش. یعنی تا وقتی کسی از من توقع نداشته باشه ها، هر کمکی بهش میکنم، به محض اینکه طلبکار بشه، ولش میکنم.
rahgozar گفت:
برای انتخاب نوع زندگی قبل از هر چیز لازم هست که انسان خودش رو بشناسه، روحیات و دلایل زندگیش رو.
خیلیها هستند که آگاه هستند به روحیاتشون اما محیط این اجازه رو بهشون نمیده که طوری که میخوان زندگی کنند، ناچارا تن به زندگی میدن که خواهانش نیستند، به عنوان مثال اگر همسر ویولتا دوست پسرش بود این امکان وجود داشت که هنوز با هم باشند چون الزامات اون نوع رابطه با زندگی خوانوادگی فرق میکنه، این نوع انسانها سخت میتونند در قالبی قرار بگیرند، نمیتونم بگم ساختار شکن هستند اما میتونم بگم در چهار چوبی مشخص دوام نمیارند.روحشون بزرگتر از جسمشون هست و تو آن قالب نمیگنجه به همین خاطر هست که همیشه آشفته هستند.
اما آنطرف جریان سامانتأی هست که عاشق روابط تعریف شده بنیانهای خانوادگی هست، اما معمول جریان به این شکل هست که این تیپ انسانها به علت انسانیتشون لطمه زیاد میخورن، عوام در مورد این تیپ ادامها میگن » هر چی سیبِ سرخ مال دست چلاقه» خوب متقابلا ظرفیت بالای این تیپ بشر که حاصل انسانیت بی شیله پیلهشون هست آستانه تحمل بالا بهشون میده و نهایتا به آرامشی که خواهان و لایقش هستند میرسند.
اما لولیتا، این تیپ یه چیزی هستند بینا بین سامانتا و ویولتا، به این معنی که خواهان زندگی در چهارچوبی هستند اما به شرطی که تعریف این چهار چوب با آنها باشه.
نتیجه و در آخر داستان، ویولتا اگر خود کشی نکنه در انتها آرزو خواهد کرد که کاش میتونست مثل سامانتا باشه.ساده مثل آب روان رودخانه نه مثل موجی بزرگ میان اقیانوس، با شکوه اما محکوم به بودن در زمانی مشخص.
لولیتا به نتیجهای خواهد رسید!!!؟؟ گمانم نیست، معتقدم که این تیپ انسانها طی زمان با محیط مطابقت چندانی پیدا نخواهند کرد چون مایلند محیط را خود بسازند هر چند اگر قادر به اینکار بودند دنیای مبنی بر عقلانیت و شعور بنا میکردند اما واقعیت این است که کعبه آمالی نیست، نیش و نوش همیشه همراه هم هستند، اما سر سختی ذاتی این تیپ بشر مانع از پذیرش واقعیت و تن در دادن به آن خواهد بود و تا آخر خودشان خواهند ماند.
سامانتا، بعضی اوقات به آزادی بی قید ویولتا و شخصیت قوی لولیتا غبطه خواهد خورد اما به محض دیدن نوهاش هنگام بازی در حیات خانه از این خوش بختی بی شیله پیله و ساده به اندازه نوشیدن تمام مسکرات دنیا مست خواهد شد و دلواپسیش برای دوستان جایگزین غبطهاش خواهد شد، او میداند که موج باشکوه است، بنا خالق است اما زندگی جریان دارد، و همه اینها منوط به جریان رودخانه زندگی است، رودخانههای که سرچشمهاش زنانی مثل او هستند.
پ.ن۱: ویولتا تصمیم بگیر یا اسمیرینوف بنوش یا ابزلوت ودکا
پ.ن۲: منم اگه هم اندازه لولیتا دلار داشتم، احساس خوش بختی میکردم
خودم گفت:
«سر سختی ذاتی این تیپ بشر مانع از پذیرش واقعیت و تن در دادن به آن خواهد بود»
واقعیت؟
کدوم واقعیت؟
واقعیت ای بالاترازین که تو یه لاشی هرزه کثافت ای یا به قول دوستت پفیوز؟!!!!!!
و من این رو پذیرفتم و توی نجس رو به حال خودت رها کردم
تو با همون دو خط ای که از شخصیت هر کدوم نوشته شد، اینطور بلبل گونه شروع کردی به تحلیل شخصیت!!! آخه بدبخت عقده ای روانی
خودم گفت:
لزومی نداره راجع به دلار من بگی!!!
من بیشتر ازتو یکی پول ندارم، اما دست و دلبازم. و هر چی پول دارم با کار کردن خودم به دست آوردم. نمیخواد غیر مستقیم هم به اون طرف بفهمونی که اونی براش اون برنامه رو خرید من بودم، خودش باید بدونه. نیازی نیست تو بگی ابله. کار خوبی کردم، بازم اگه بخوام می کنم که مایه دلخوشی ام بود توی اون روزهای سیاه ای که تو حتی نفس کشیدن رو هم بهم حروم کرده بودی کثافت
Auxxx گفت:
تازه سعی داره دیگران رو هم از راه بدر کنه….
PRINCE گفت:
++++++++++@ رهگذر.
خودم گفت:
اوا سامانتا شوور کرد؟ مبارکه خواهر. چه بی خبر. اگه هما بفهمه سکته میکنه….. از خوشحالی
Titish Mamani گفت:
یکی بود یکی نبود
یکی بود یکی نبود
سرگنبد کبود
بربریا نشسته بود
اسبه عصاری می کرد
خره خراطی می کرد
شتره نمدمالی می کرد
سگه قصابی می کرد
گربه بقالی می کرد
موشه ماسوره می کرد
بچه موش ناله می کرد
فیله اومد آب بخوره
افتاد ودندونش شکست
گفت:آخ دلکم، دندونکم
چه کنم، چاره کنم
یه چیزی بدین پاره کنم
خودم گفت:
ای که گفتی یعنی ی ی ی ی ی چه؟
Parvaaz گفت:
طلاق یک شکست محسوب میشود. اما این به اون معنی نیست که زندگی تموم میشه یا شکست انتهای راه ست. هر سهٔ شما شکست خوردید. شکست در انتخاب، در تصمیم گیری درست یا در مدیریت کردن رابطه تون. من دیدم زن ایرانی که ۲ بار طلاق گرفته اما الان شاده. او ۲ بار شکست خورد.
جالب است. فکر کنم اگه ۲۰ سال پیش به فرض کسی مینوشت «هنر طلاق» , شاید ۱۰ نفر هم داستانش رو نمیخوندند. اما طلاق الان یک اپیدمی شده تا یک پدیده. داستان سرائی راجع به اون هم ادامه خواهد داشت مخصوصا که ۱۹-۲۰ سالها مطلقه در راهند، ببینیم اونا از هنر خود چه میگویند. توی ۴ سال اخیر ۴ نفر از فامیل من طلاق گرفتند با متوسط سنّ ۲۰ سال. همه در حال تحصیل بودند و وضع مالی خوب.
لولیتا، طلاق هم برای افزایش شعور مردم این سرزمین نیاز هست. بخشی از حفظ کرامت انسانی و پذیرش اشتباه است چیزی که ایرانیها از پذیرش اون هراس دارند. مدرن سازی فرهنگی شقی از حرکت به سمت مردم سالاری است و تو ایران که آموزش مهارتهای زندگی در حد جک هست باید با سعی و خطا سیستم اخلاقی و فرهنگی خودش رو درست کنه.
شکستی خوردید اما بقول جسی جی Nobody is Perfect
خودم گفت:
«لولیتا، طلاق هم برای افزایش شعور مردم این سرزمین نیاز هست و …..»
این زر ها رو زدی که چی بشه مثلا؟؟؟؟
لولیتا یادش نمیاد ناله ای کرده باشه که توی پفیوز توی خط آخر بیای تسلی بدی که فلان و بهمان…. جمع کن کاسه کوزه ات رو عوضی دیوووو3
تو کامنت قبل گفتم که
حالا که آّب از سرم گذشته، همه تون رو باهم می کشم زیر آب و چنگ می زنم به رومیزی گلداری که روش با معشوقه هات نشستی لاس می زنی و همتون رو همون شکلی می کشم پایین و غرق می کنم
تو از آبروت مثل سگ می ترسی
کاری که سه سال پیش کردی و کردم رو هنوز یادمه ترسوی عقده ای عوضی
حالا که پرده از حقیقت بردارم و اعضای خانواده ات رو با چهره ی واقعیت آشنا کنم، ،
می فهمی کجای کاری هرزه ی لاشی
انتظار هررررررررر کاری رو داشته باش
تاکید می کنم هرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر کاری
خودم گفت:
همونطور که اون زمان دروغ گفتم که جونت رو بخرم تا سگ لرزه نزنی و به خاطر گه کاری ای که کرده بودی و آبروت در معرض رفتن بود، دروغ گفتم و خودم رو بد جلوه دادم تا از قبرت بیای بیرون و شیون نکنی….،
الان کافیه فقط یه پرده ی کوچولو از حقیقت بردارم…..
تا حالا اگه برنداشته ام دلیلش این نبود که نمی تونستم
می تونستم خوب هم می تونستم
اما فکر می کردم دور از انسانیته
و راستش رو بخوای به حالت ترحم می کردم!!!!
اما الان آبرو بردن تو از هر واجب ای واجب تره
که ستمگر بودن و پلید بودن ات، نه یکبار که صد بار بهم ثابت شده….
و آبرو بردنت کوچکترین کاریه که در حق تادیب ات می تونم انجام بدم!!!!!!!!
مادر رنج کشیده گفت:
باز تو یادت رفت قرصاتو سر موقع بخوری؟ بابا ساعت بذار سر ساعت بخور او کوفتی ها رو حالت اینقدر خراب نشه
گیتی گفت:
سرکار خانم یا جناب آقای » خودم »
یک پیشنهاد…. دفعه ی بعد با خودتون مترجم همزمان بیارین…
شاید هم نمی خوای دیگران بفهمند چی میگین ؟؟ آره ؟؟ 🙂
بعد اونوقت چرا ؟؟ هان ؟؟
راستی شما همیشه هویجوری هستین یا گاهی اینجوری میشین ؟؟!!
آخه می دونی یک اقا یا خانم محترمی هم قدیما گاهی به اندرونی سر میزد ، اسمش » هه هه » بود… دقیقا به همین زبونی صحبت می کرد که شما صحبت می کنید….قدرت خدا !!!
شیما گفت:
والا من که فکر میکنم جناب «خودم« گاهی با دشمنهای فرضیش وارد جنگ میشه, اون وقت هر کی سر راهش باشه یه ضربه میخوره، فقط امیدوارم مثل سپاه برره خودش هم مجروح نشه توی این جنگ خیالی!
PRINCE گفت:
@Parvaaz
+++++++++++++
خودم گفت:
«»» جای تحقیر در روحش هنوز کبود است. آنقدر که او دیگر هیچ مردی را نمی خواهد.»»»
آره جای تحقیر در روحش هنوز کبود است،
اما اینطور نیست که او دیگر هیچ مردی را نمی خواهد
نه اشتباه نکن
او قابلیت بالقوه ی ویولتا شدن شدیدتری حتی از قابلیبت بالفعل ویولتا دارد
او معتقد است آب که از سر گذشت، چه یک وجب چه صد وجب
او معتقد است حالا که همه چی خراب شده، می تونه خراب تر هم بشه، طوری که اون ته دلش خنک شه،
بشین و منتظر آبروریزی هایی باش که اون به راه قراره بندازه
بشین و نگاه کن
Auxxx گفت:
فک کنم گزینه مناسبیه برای ویوسالوتا شدن یا هرچی …
prince گفت:
ترول ( در انگلیسی: troll ) به معنی به دام انداختن، ماهی گرفتن، فریفتن یا طعمه قرار دادن است .[۱] در گفتمان محاورهٔ اینترنت اصطلاحاً به افرادی گفته میشود که سعی در جلب نظر و ایجاد تشنج با بیان مطالب محرک و توهینآمیز میکنند. ترول معمولاً پیامهایی ارسال میکند که در پاسخ به پرسشی عادی و یا به طور فیالبداهه حاوی مطالبی ناراحتکننده یا توهینآمیز است. در حالی که در یک جمع اینترنتی کاربرانی با حسن نیت بحثی را دنبال میکنند ، کابران ترول به کار خود مشغولند
خودم گفت:
«اما این روزها خوشحال است و زندگی خوبی دارد. فکر کنم که او هم به آرزویش رسیده باشد»
خیر!!!
خوشحال نیست
چون هدفش نابود کردن شماست
هر وقت به هدفش رسید، اون موقع خوشحال میشه
حالا برو تو متن ات تصحیح لازم رو انجام بده!!!!!
نيلوفر گفت:
بايد به جاي طلاق اسمشو مي ذاشتن» خلاص».
خودم گفت:
چی شد پس؟
خودت و دار و دسته ات لال مونی گرفتین؟
البته که حرف حق رو نمیشه جواب بهش داد…. بسووووووووووووووووووووززززز حسسسسابی بسووووووووووز
خودش گفت:
کاش حرفی برای گفتن داشته باشی و نشون بدی پشت این لبخندهای مهربان و جملات صلح طلبانه ی نسوان چی قایم شده. ما که دستشون برامون رو شده، ولی چون دلیل غیرقابل حاشا نمیتونیم بیاریم، سعی میکنن همه ی داستانها رو به شکلی تعریف کنن که انگار انسانتر از خودشون هیچ انسانی نیست. البته بعدا میگن «ما کی گفتیم اینا رو؟» انگار همه جا رو هم ظلم مردان گرفته و زنان زیر فشار مردسالاری …. و خلاصه از این کسشرهای کلیشه ای. عمری جمله ی زیبا از آخوند جماعت شنیدیم و گفتیم چیکار به گوینده اش داری، به حرف گوش کن. چشمون رو باز کردیم دیدیم چه غلطی کردیم با این خیال خاممون…. دوباره هم داریم چشم بسته به حرف آدما گوش میکنیم. نترس.. بگو….
خلاصه خواستم بگم زیاد روی خودت فشار نیار که پرده پوشی کنی. میتونی پله پله برای بالا اگه نمیخوای یکباره ته تهش بری..
Auxxx گفت:
اینی که گفتی رو جای دیگه هم خوندم در مورد اینکه وبلاگشون زد جنس مرد هست و از این حرفا ..آخه از چند تا مطلقه چه انتظاری دارید بیان براتون از ارزشهای والای مرد بنویسن ؟
در کل بیاین نگاه کنین دین و فرهنگ ما مرد سالارانه است شما بیاین کل ایران رو ببینید هنوز خیلی ها زن رو مثل ابزار میدونن … هنوز وقتی از حقوق زن صحبت میشه سریع موضع میگیرن هنوزم که هنوزه خیلیا فک میکنن صحبت کردن در این مورد کلیشه هست… وقتی به یه پسر هرزه جور دیگه ای نگاه میشه تا یه دختر هرزه همین قدر کافیه که بگیم ما هنوز نمیفهمیم….
در مورد بیگناهی و تلقین این احساس والا من فکر میکنم بازم به مشکل بالا برمیگرده که اینجوری برداشت میشه از نوشته ها
پشمالو گفت:
دقیقا کجات می سوزه عزیزم؟
شیما گفت:
:)) پرسیدن داره؟ معلومه خوب…. D:
وبلاگ بارباپاپا گفت:
به نظر من هر کسی باید خودش داستانش رو بگه
شما نباید داستان دیگران رو بگی
از کجا معلوم داری راست میگی؟
اصلا راست هم که بگی تو که از جزئیات زندگی دیگران خبر نداری پس توصیف تو از زندگی دیگران چیز خوب و کاملی از آب درنمیاد
این متن رو دوست نداشتم
Auxxx گفت:
ای داد بیداد…. الان این نوشته رو لولیتا نوشت؟ این خودم ادعا میکنه خود لولیتاست…کسی هم جواب نمیده …همه کپ کردن به گمونم….
خدایا شکرت…
ALI گفت:
پاینده باشید
اگر بدانید که چقدر نور تابانده اید در این جاده …
+
سرتونین گفت:
داستان سامانتا یخورده تخیلی به نظر میرسه ولی بر فرض صحت،زندگی با همچین فردی تلف کردن عمر هست و به نظر من سامانتا از همه شما بیشتر باید خوشحال باشه و روزی هزار مرتبه خدا رو شکر کنه!
امثال ویولتا متاسفانه تو این دوروزمونه زیاد شده! آقایون اگر تنوع طلب باشند به راحتی میتونند بدون هیچ مانعی به اهداف خودشون برسند و خانم رو دور بزنند ولی این امر در خانم ها تا حدی سخت تر هست ،البته پسری با این طرز فکر معمولا دم لا تله نمیده و ازدواج نمیکنه ولی دختر نه، شاید به این دلیل که تکلیف خودشون رو نمیدونند و ازدواج کردن مرحله ای از زندگی هست ! معمولا این خانم ها ازدواج میکنند وهم به زندگی خودشون گند میزنند هم طرف مقابل!
در مورد لولیتا هم مشخص نیست قبل از طلاق چی پیش اومده شاید یکی از طرفین خیانت کرده باشه و خوب خیانت چیز بسیار دردناکی هست! و داستانی که بعد از طلاق پیش آمده غم انگیز…
خیلی چیزا عوض شده و در حال عوض شدن هست شاید افزایش آمار طلاق خودش به نوعی بازگوکننده ی خواسته های خانم های این دورزمونه باشه خانم هایی که نسبت به مادرهاشون متفاوت فکر میکنند! بازگوکننده ی عدم آمادگی جوونهای این دوروزمونه برای مسئولیت پذیری.. جوونایی که تا 30 سالگی خونه بابا خوردن و خوابیدن و حالا دارند ازدواج میکنند ازدواجی صرفا برای رهایی از عطش سکس! ولی به هر حال افزایش آمارطلاق چیز خوشایندی نیست .. به به و چه چه نداره..دودش تو چشم جامعه میره !
سرتونین گفت:
ای بابا اینو پاکش کنید!سوتی شد :دی
هر چند میدونم پاک نمیکنید! :پی
سرتونین گفت:
داستان خواهر سامانتا یخورده تخیلی به نظر میرسه ولی بر فرض صحت،زندگی با همچین فردی تلف کردن عمر هست و به نظر من سامانتا از همه شما بیشتر باید خوشحال باشه و روزی هزار مرتبه خدا رو شکر کنه ! بعضی مردها واقعا نامردند، شرف اصولا چیز بسیار خوبی هست!
امثال خواهر ویولتا متاسفانه تو این دوروزمونه زیاد شده! آقایون اگر تنوع طلب باشند به راحتی میتونند بدون هیچ مانعی به اهداف خودشون برسند و خانم رو دور بزنند ولی این امر در خانم ها تا حدی سخت تر هست ،البته پسری با این طرز فکر معمولا دم لا تله نمیده و ازدواج نمیکنه ولی دختر نه، شاید به این دلیل که تکلیف خودشون رو نمیدونند و ازدواج کردن برای خانم ها مرحله ای از زندگی هست ! آقا یا خانم این تیپی با ازدواج کردن هم به زندگی خودشون گند میزنند هم طرف مقابل! بیچاره اصغرمادرمرده،دلم براش میسوزه …
در مورد خواهر لولیتا هم مشخص نیست قبل از طلاق چی پیش اومده شاید یکی از طرفین خیانت کرده باشه و خوب خیانت چیز بسیار دردناکی هست! و داستانی که بعد از طلاق پیش آمده غم انگیزتر…
خیلی چیزا عوض شده و در حال عوض شدن هست شاید افزایش آمار طلاق خودش به نوعی بازگوکننده ی خواسته های خانم های این دورزمونه باشه خانم هایی که نسبت به مادرهاشون متفاوت فکر میکنند! بازگوکننده ی عدم آمادگی جوونهای این دوروزمونه برای مسئولیت پذیری.. جوونایی که تا 30 سالگی خونه بابا خوردن و خوابیدن و حالا دارند ازدواج میکنند ازدواجی صرفا برای رهایی از عطش سکس! ولی به هر حال افزایش آمارطلاق چیز خوشایندی نیست .. به به و چه چه نداره..دودش تو چشم جامعه میره !
نور اپي نفرين گفت:
آقایون اگر تنوع طلب باشند به راحتی میتونند بدون هیچ مانعی به اهداف خودشون برسند و خانم رو دور بزنند ولی این امر در خانم ها تا حدی سخت تر هست
نه ديگه نشد! باور بفرماييد براي زن ها هم قضيه اونقدر ها هم پيچيده نيست. ! الان کلا استعداد ها شکوفا شده ! کلا ملت دور مي زنند! مثل ماه! جيگر! جوري که
گیتی گفت:
لولیتا جان…
اول که چه خوب الان خوشحالی و احساس آرامش می کنی…
بعد هم می دونی….راستش من فکر می کنم ما ادمها از یک چیزهایی غاقل میشیم در هیاهوی روزمرگی…
یکیش تغییر است…
همه ی ما در گذر زمان تغییر می کنیم…خواست هامون ، نیازهامون ، نوع ارتباطمون با محیط… هم از تغییرات خودمون غافل میشیم هم از تغییرات طبیعی و منطقی دیگری…
یکی موضوع دیگه حرف زدنه… گفتگو…برقراری ارتباط کلامی…
ارتباط انسانی که باید لحظه به لحظه برقرار باشه بین دو یا چند آدمی که در ارتباط نزدیک با هم هستند، حالا چه در محیط خانوادگی چه محیط دوستانه ، چه کار و اجتماع… هیچ آدمی علم غیب نداره و با حدس و گمان نمیشه یک ارتباط رو تعریف کرد….
به سادگی یادمون میره موقعیت خودمون رو در لحظه برای پیرامونمون تعریف کنیم…
به نظر من کسانیکه از این قابلیت برخوردارند ( توانایی گفتگوی انسانی و منطقی ) ، هم از اتلاف عمر هم از اتلاف انرژی خودشون و دیگران جلوگیری می کنند…
حالا در مورد زندگی مشترکی که با سند و امضا تعریف شده، حکایت خیلی پیچیده تره…
اغلب آدم ها متوجه نیستند که » انسان » رو نمیشه » سند » زد و به «مالکیت همیشگی » درآورد…
و بنا به این توهم و برداشت غلط ، غافل میشن از مراقبت و توجه به اون موجود زنده با توجه به شرایطش در اون لحظه…
واقعا هیچوقت نفهمیدم چطور و چرا انقدر عقد این فرارداد اجتماعی و فسخش برای مردم مهمه ، وقتی در مقابلشون انسانی قرار گرفته که فقط یکبار زندگی می کنه …حتی خودشون هم یادشون میره که یکبار زندگی می کنند !!!
به نظر من کاربرد اون «سند » فقط و فقط و فقط برای تعریف موجودیت بچه هایی است که در جریان این ارتباط بوجود میان ، در غیراینصورت واقعا کاربردی نداره جز ایجاد باگ و اختلال در اون ارتباط…
بهرحال چیزی که مسلمه آخرش مرگه….
زندگی کردن رو برای خودمون و دیگری سخت می کنیم…. بی دلیل…
وابستگی ها رو دلبستگی تعریف می کنیم و آویزون هم میشیم…..
بودن با دیگری و همراهی و زندگی و محبت کردن و محبت دیدن در یک ارتباط انسانی چیزی است که در تعاریف تنگ سند و امضا و عقد قرارداد نمی گنجه….
یا هست یا نیست…. اگر هست چه خوب….اگر نیست زندگی خود و دیگری رو تلف نکنیم….
ضمنا تا اونجایی که ممکنه زاد و ولد هم نکنیم !!! 🙂
—————-
» نه من ام من
به زبان تو سخن می گویم
و در تو می گذرم
فرصتی تپنده ام در فاصله ی میلاد و مرگ
تا معجزه را
امکان عشوه …بر دوام ماند . »
احمد شاملو
خودم گفت:
«حالا در مورد زندگی مشترکی که با سند و امضا تعریف شده، حکایت خیلی پیچیده تره…
اغلب آدم ها متوجه نیستند که ” انسان ” رو نمیشه ” سند ” زد و به “مالکیت همیشگی ” درآورد…
و بنا به این توهم و برداشت غلط ، غافل میشن از مراقبت و توجه به اون موجود زنده با توجه به شرایطش در اون لحظه…»
خفه شو کثافت
تو از کجا می دونی من کسی رو سند مالکیت زدم به اسم خودم عوضی
کافر همه را به کیش خود پندارد
من کاملا واقفم و عمل می کنم به این نکته که کسی که دوستش داریم هر حق ای به ما داره، حتی حق دیگه دوست نداشتن ما،
اما کاری که تو و اون و اونها دارید می کنید کثافت کاریه
با دست پس زدن و با پا پیش کشیدنه
تا گندتون رو بندازین گردن یکی دیگه
فهمیدی کثافت
مغالطه نکن لطفا
با دیدن افرادی چون تو کور بهتر می بینم برای همیشه لال باشم و دور از تو و امثال تو
خودم گفت:
فریاد من از بی صداقتی است
از هرزه بازی و دو رو بازی
بیاد مثل آدم به من بگه دلش کس دیگه رو میخواد، آزاده بره
ابله و خر نیستم و مثل اونیکی دوس دخترت آویزونت نیستم که بمونم
اما توی کثافت ، دو رو که چه عرض کنم، هزار رویی
دلت میخواد هر لحظه با هزار نفر باشی و هستی
اما به من که میرسی ادعای عاشقی سر میدی!!!
هه چه گه خوری های زیادی
یک گرم باش
آدم باش
نه پفیوز باش
نه پفیوز گری کن
ولی اگه انتخاب کردی پفیوز باشی
به پفیوز بودنت افتخار کن
و به خانواده ات و اجتماع و اطرافیانت روشن اعلام کن پیشه ات چیه
اون موقع است که مردی
حتی اگه پفیوز باشی
ولی تو تخم این کارها رو نداری
فقط یه دهن گشاد داری که زر اضافه میزنه
گیتی گفت:
شلوغ نکن فرزندم…شلوغ نکن ببینم… خونه تون کجاست…گم شدی ؟؟
آی ی ی ی ملت در صحنه
صاحب این بچه کیه …بیاد جمعش کنه از این وسط !! 🙂
گیتی گفت:
🙂 🙂 🙂 عاشقتم !!
پشت دیوار قایم شده بودی یکدفعه بپری بیرون ؟؟…ترسیدم ها !!
خودم گفت:
«اول که چه خوب الان خوشحالی و احساس آرامش می کنی…»
در ضمن گفتم که
نه خوبم
نه احساس خوشحالی و آرامش می کنم
خوشحال و آرامش من زمانی به دست میاد که جر خوردنت رو ببینم
و شکستنت رو
و داغون شدنت رو
و زجرررررررررررررررررررررررررر کشیدنت رو
و زندگی نکبتی ات رو که گه و مگس روش رو گرفته
خودت فهمیدی اون نطق زر افشانی که کردی برای چی بود؟؟؟؟؟
هان فهمیدی؟؟؟
عمرا اگه فهمیده باشی
چون یه ابله بیشرفی که فقط عشق حرف زدن داری و گنده گوزی
هر چه گنده گوزیت بزرگ تر باشه، احساس خوبتری بهت دست میده
چون تو عمل که عمرا نمی تونی به این حرفایی که میزنی برسی
چون براش کوچیک ای!!!!!!
-استعاره به اس ام اس سه سال پیشت-
مگر اینکه با همین گنده گوزی ها و نوشتن آرزوها و خیالات احساس خوش بهت دست بده و ارضا شی بدبخت
از دروغگویی هات متنفرم آشغال
گیتی گفت:
آرام باش…آرام باش فرزندم….کمک داره میرسه…. مقاومت کن …امیدت رو از دست نده !!
نفس بکش…نفس عمیق !!
🙂 🙂 🙂 🙂 🙂 ترکیدم انقدر خندیدم لامصب…شاهکاری !!
مادر رنج کشیده گفت:
گیتی خانم دستم به دامنت این بچه ی منه به خدا از دیتش روز وشب ندارم ر چی دوا و دکتر میکنیم افاقه نمی کنه . به خدا این از اول اینجوری نبود .راستش هم که به ما نمی گه جونمرگ شده. صد بار بهش گفتم مادر داروهاتو بخور … سر ساعت .. کو گوش شنوا بیا آخرش هم این میشه پاک خل شده … آبروی مارو تو در و همسایه برده. تو رو خدا بهش نخدید … پرو میشه. یه چیزی بهش بگید برگرده بیاد خونه والا بازم مجبور می شیم بستریش کنیم. وای خدا من چقدر باید بکشک////
گیتی گفت:
ای مادر رنج کشیده …آه ه ه ه ه …می فهمم چه زجری می کشی….
آبجی بچه ات رو ول نکن اینجوری توی خیابون ، خوبیت نداره وا !!
باشه دیگه بهش نمی خندیم…. چی بهش بگیم برگرده خونه …کد داره ؟؟ اسم رمز ؟؟ اسم شب ؟؟!!!
من که فکر می کنم دردش درد عشقه….
داستان اون کنیزک زردروی رو که شنیدی ؟؟
آره خلاصه ، من که نفهمیدم این بچه ی شما دختره یا پسره…ظاهرا خانمی هستن برای خودشون…بهرحال بگردین توی در و همسایه ببینین گرفتار عشق چه کسی شده…
پیداش کردید با لگد و پس گردنی طرف رو بیارین بشونین پای سفره ی عقد !!
هم خودتون خیالتون راحت میشه هم اهالی اندرونی….
والله !!
خودم گفت:
خیلی ببخشید ولی گه زیادی نخور!
لیاقت اینکه مادر من باشی رو نداری آشغال
تو برو تو جمع دوس دخترات به لوئده بازی ات ادامه بده که مجلس ات یخ نشه!!!!! و کار و کاسبی ات از رونق نیفته…………
شومبول طلا گفت:
من میگم این گیتی یه «بچه باحال درون» داره که گاهی شکوفا میشه… اینا همینه :)))
خودم گفت:
به گیتی:
خفه شو کثافت
کنیزک زرد روی!!!!
اگه تو الان تازه شنیدی، من از وقتی هنوز دنیا نیومده بودم مامانم برام این داستانا رو می خوند
تو به من درس نده الاغ
اگه تو اون داستان مولوی رو خونده بودی و توانش رو داشتی که بهش عمل کنی، الان گرگ نمیشدی کثاااااااااااااااااااااااااااااافت
خیلی خودت رو تحویل می گیری
یه قدم جلو بیا تا واقعیت رو ببینی تفاله ی متعفن از خود راضی
فکر کردی کی هستی که مردم عاشقت شن!!!
تو حتی لیاقت این رو نداری که ازت متنفر شم، چه برسه به عشق
من بر خلاف تو ادعای عاشقی نکردم
من از اولم گفتم، می خوام انتقام بیگیرم و خونت رو بریزم وسط
و نامردم اگه این کار رو نکنم
اگر هم گه گداری وقتی داری خرم می کنی از در دوستی باهات درمیام ، واس خاطر اینه که تو زمان مناسب بهت از پشت خنجر بزنم
که فکر می کنم کم نزدم!!!! هر چند تمام کارهای من رو که انتگران بگیری، یه صدمیلیونیوم اونچه تو در حقم کردی نیست
به کارام ادامه میدم تا کارهایی که که می کنم بشه یه هزارم اونچه تو در حقم کردی
و ببین با همین کارها چطور دودددددمانت رو به باد میدم
گفتم که داستان اون پسرک که پست چی لاک پشت اش رو به سهو کشته بود و راه انتقام اش رو حتما شنیدی، منم مانند اون از کشتن و نابود کردن هیچ کی واگذار نمی کنم
الان فقط و فقط یه هدف دارم
نابود کردن تو و دوددددددددددددددمان و دار و دسته ی نجس ات
گیتی گفت:
انتگران ؟؟ گفتی انتگران ؟؟ جان من گفتی انتگران ؟؟ 🙂
منظورت انتگرال بود ؟؟ بعد اونوقت از کارهات انتگرال می گیری ؟؟!!! که چی بشه ؟؟
الان می خوای منو بکشی ؟؟ آخه چرا ؟؟ رحمی ، مروتی ، انصافتو شکر !! 🙂
از من بهت نصیحت وقتی قصد کشتن می کنی اینطوری در جمع هوار نکش، بعد از به قتل رسوندن من برات دردسر میشه ها…مدرک میشه ها….از ما گفتن !!!
اوا خاک عالم !! به دودمان من چیکار داری !!!! 🙂
گیتی گفت:
@ لولیتا
آبجی شرمنده… من باز شلوغ پلوغ کردم…ولی جان خودم خیلی باحال بود !!
هر کاری کردم نتونستم در مقابلش مقاومت کنم ….یعنی اشک می ریختم از خنده ها از دست این موجود !!
الان دیگه پودر استخوناش اومده وسط من دیگه نمی تونم مقاومت کنم !!!
این چیه آخه … ای خدا ا ا ا ا ا !!
من دیگه هیچی نمی گم ، لام تا کام.. غلط کردم …. به همون قبله !! 🙂
ستاره گفت:
خودم جان ببخشید می پرم وسط فحش دادنت، اما وقتی از یک تابعی انتگرال میگیری لزوما کم نمیشه. مثلا انتگرال 2x میشه c+x^2.حالا بستگی داره چه عددی بگذاری جای x. اشکال نداره بزرگ میشی میری مدرسه یاد میگیری.
مادر رنج کشیده گفت:
@خودم
شیرمو حلالت نمی کنم. حالا دیگه من لیاقت مادری تو را ندارم مفسده؟ بدبخت من نباشم کی خرج دوا درمونت را بده .. کی از تو خیابون جمعت کنه دورت معرکه نگیرن بهت بخندن؟ ها؟
@ گیتی خانوم
روم سیاه … ببخشید تو رو خدا … مریضه دیگه از یه مریض چه انتظاری میشه داشت ؟
شما فقط محلش ندین یه کم بعد خودش اروم میشه برمیگرده.
خودم گفت:
من آویزونم؟؟؟؟
نشونت میدم آویزون کیه و چیه و چیکارس
گیتی گفت:
ای جانم…عجب تیکه ای هستی تو !!!
هنوز زنده ای ؟؟ داشتی میرفتی خودتو خلاص کنی که !! …
لولیتا کجایی… بیا ببین کی اومده !!!
رفیق قدیمی مون «هه هه » !! 🙂
خودم گفت:
من داشتم میرفتم که خودم رو خلاص کنم؟؟؟؟
هه هه هه
کور خوندی جناب عوضی
عمرا
من تا نسل شما رو نابود نکنم دست بردار نیستم کونی ها
گیتی گفت:
دیدی ؟؟ دیدی ؟؟ زدم تو خال …خودت خودتی هه هه !!
هنوز داری در غم عشقش می سوزی و فحش میدی ؟؟؟….
بابا دربیا بیرون از این چله نشینی …روی همه ی عشاق رو سفید کردی که تو….
می میری ها…حرص نخور انقدر !!
بدو برو خونه تون می دزدنت ها !! حلوا…باقلوا !! 🙂 🙂 🙂
پشمالو گفت:
بابا تو کلکسیون عقده های جورواجور روانیی خدا شفات بده
خودم گفت:
بیا این تیغ رو بگیر برو پشمات رو بچین که شپش هات کپک زدن اینقدر کثیف و آشغالی تو
خدا تو رو شفا دادبسته
حق من رو خوردی دیگه
حالا چاقو میزنم از تو شکمت میکشم بیرون…. بیشین به تماشا!
پشمالو گفت:
عزیزم میشه بگی دقیقا چه بلایایی به سرت اومده تو زندگی؟؟؟؟؟ چه جسمی و چه روحی …
Titish Mamani گفت:
یکی بود یکی نبود
سرگنبد کبود
بربریا نشسته بود
اسبه عصاری می کرد
خره خراطی می کرد
شتره نمدمالی می کرد
سگه قصابی می کرد
گربه بقالی می کرد
موشه ماسوره می کرد
بچه موش ناله می کرد
فیله اومد آب بخوره
افتاد ودندونش شکست
گفت:آخ دلکم، دندونکم
چه کنم، چاره کنم
یه چیزی بدین پاره کنم
همایون گفت:
واااااااااااااااااااااااااای……… این آخرشه… خیلی باحالی پشمالو…..
پشمالو گفت:
می خوای از شکمم بکشی بیرون چیکارش کنی گلم؟؟؟زبونم لال دیگه قابل خوردن نیستا….
شیما گفت:
بچهها چی کارش دارین این بنده خدای روانی رو؟؟ بذارین باشه, میخندیم, یه کم انبساط خاطر حاصل میشه!
Auxxx گفت:
آقا اینجا کجاست دقیقا؟ من تازه واردم هیچ مشکلی هم ندارم به خدا
به گیتی گفت:
به گیتی:
خفه شو کثافت
کنیزک زرد روی!!!!
اگه تو الان تازه شنیدی، من از وقتی هنوز دنیا نیومده بودم مامانم برام این داستانا رو می خوند
تو به من درس نده الاغ
اگه تو اون داستان مولوی رو خونده بودی و توانش رو داشتی که بهش عمل کنی، الان گرگ نمیشدی کثاااااااااااااااااااااااااااااافت
خیلی خودت رو تحویل می گیری
یه قدم جلو بیا تا واقعیت رو ببینی تفاله ی متعفن از خود راضی
فکر کردی کی هستی که مردم عاشقت شن!!!
تو حتی لیاقت این رو نداری که ازت متنفر شم، چه برسه به عشق
من بر خلاف تو ادعای عاشقی نکردم
من از اولم گفتم، می خوام انتقام بیگیرم و خونت رو بریزم وسط
و نامردم اگه این کار رو نکنم
اگر هم گه گداری وقتی داری خرم می کنی از در دوستی باهات درمیام ، واس خاطر اینه که تو زمان مناسب بهت از پشت خنجر بزنم
که فکر می کنم کم نزدم!!!! هر چند تمام کارهای من رو که انتگران بگیری، یه صدمیلیونیوم اونچه تو در حقم کردی نیست
به کارام ادامه میدم تا کارهایی که که می کنم بشه یه هزارم اونچه تو در حقم کردی
و ببین با همین کارها چطور دودددددمانت رو به باد میدم
گفتم که داستان اون پسرک که پست چی لاک پشت اش رو به سهو کشته بود و راه انتقام اش رو حتما شنیدی، منم مانند اون از کشتن و نابود کردن هیچ کی واگذار نمی کنم
الان فقط و فقط یه هدف دارم
نابود کردن تو و دوددددددددددددددمان و دار و دسته ی نجس ات
+حالا آدرس من رو فیلتر کن که بخوای سانسورم کنی
اما بدون بعد مرگم هم پودر استخوان هام ازت انتقام می گیرن نامرد خوک صفت
prince گفت:
ترول ( در انگلیسی: troll ) به معنی به دام انداختن، ماهی گرفتن، فریفتن یا طعمه قرار دادن است .[۱] در گفتمان محاورهٔ اینترنت اصطلاحاً به افرادی گفته میشود که سعی در جلب نظر و ایجاد تشنج با بیان مطالب محرک و توهینآمیز میکنند. ترول معمولاً پیامهایی ارسال میکند که در پاسخ به پرسشی عادی و یا به طور فیالبداهه حاوی مطالبی ناراحتکننده یا توهینآمیز است. در حالی که در یک جمع اینترنتی کاربرانی با حسن نیت بحثی را دنبال میکنند ، کابران ترول به کار خود مشغولند..
گابریل گفت:
+++
ناشناس گفت:
عزیزان
فکر نمی کنید بسه دیگه ؟ این دری وریها چیه هی مینویسید و به هم فحش میدید . بسه به خدا . عقده فحش .و فضیحت دارید مگه؟ به خدا برای تفریح هم اگه بود دیگه بی مزه شده !
PRINCE گفت:
@ لولیتا;
«… دلقک سیرک ویولتا… شاهزاده ی کوتوله » ! ?! .
دلقک لولیتا؟ سیرک بازی لولیتا؟
بازی !، لولیتا؟!
اه نسوان عزیز. میدونی، دیدن دنیا از دید دیگران، اگر همیشه لذت بخش نباشه، حداقل اموزنده که هست. ببین، تو اولیش نبودی، نسوان!
میخوای نشونت بدم ؟
«خیلی ظریف فحش ها و اهانت های 24 ساعته نسوان را ماله می کشی و مورد های کوچک دیگران را بزرگنمایی می کنی. اسمت نماینده تفکرت است…آدم بهتر است جواد باشه تا شازده مقوایی کتابی که یا نفهمه چی به چیه و کی به کیه یا اینکه خودش را بزنه به آن راه. خیال نکن من مدرک و پیشینه خانوادگی و … تو را ندارم. فقط دوست ندارم از روی عادت و بی فکری دنباله رونده فرهنگ بی هویت بورژوازی ایرانی باشم و در حد یک بچه سوسول خنگ فکر کنم و عمل کنم.بچه سوسول ننری هستی که زود حرص اش در می آید. خنده ام می گیره چقدر ساده می شود هر کدام از شما ها را تحریک کرد و به پرت و پلا گفتن انداخت…»
کالیفرنیا را که یادت هست، نه؟
از دلقک مابی این یکی چی، ازین هم نمی خواهی؟
«تبریک میگم و دلیل آن هم این است که من آدم احمق و دستمال یزدی به دست زیاد دیدم ولی این شخص جایزه اول را برده است. خودت را برای نسوان لوس نکن. به نظرم تو یک پسر بچه با سن گم میایی که هنوز درک درستی از زندگی پیدا نکردی . سعی کن که کاری و مسئولیتی برای خودت پیدا بکنی و با کمی کار کردن متوجه بعضی واقعیتها در دنیا بشوی. از طرز کامنت نویسی تو من میفهمم که خیلی کم تجربه هستی و هنوز احتمالاً چشمت به جیب بابا جان است . فکر میکنم که اکثریت افراد هم در اینجا همچین برداشتی دارند. سعی بکن که در زندگی خایه مالی شخص دیگری را نکنی و روی پای خودت بایستی…»
اخریشان هم نخواهی بود،
حقیقتا، که زیباترین اهانت را بکار بردی، اما حیف که اهانت بود.
لولیتا، سابق بر این ،قشنگ تر و بهتر مینوشتی، موافق نیستی ؟
«ویولتا آدمها را دوست دارد، فقط تا جایی که پای تعهد به میان نیاید…»
که «ویولتا زیادی مردم رو دوست داشت و لازمش بود» ؟
که ویولتا! ملکه نیمه مجنون و دیوانه، سبک سر و دمدمی مزاج ، تخت خود را در تعقیب رویاهایش، خالی گذاشته ؟
که بارگاه و دربارش ، کاروانسرا و سیرک ناکسان شده ؟
که باغش و خانه اش،انچه که پرورده اش بود و برایش بیشتر از فرزندش وقت گذاشته بود، جولانگاه ناچیز عده ای الکی خوش و بی بُته ی دلقک ماب شده؟
سیرک بازی لولیتا ؟ ، این توجه و حضور مستمر وزمانیکه همه من جمله خودت و هما و گیتی و ارش و …، درینجا تلف کردند، در نظرت، جز لاقیدی و مسخره بازی مشتی علاف بامزه، بیشتر نبود؟
همین ؟ همین وفقط درین حد، برداشت کردی ؟
البته که لطف داشتی لولیتا،چه بسیار! اما،
مایوس کننده بود لولیتا! ، مایوس کننده!
ببینم،واقعا از امد و شد و گپ زدنِ اینهمه که گفتم، چیزی جز بامزه گی و مزه پراکنی، یاد نگرفتی ؟
چیه لولیتا!، نکنه فکر کردی که همه اینها من باب مسرور شدن تو در اطرافت ، ول میزنند؟
هیچ وقت نخواستی که داستانت را تعریف کنی؟ بدت می آمد که بهت ترحم کنند؟
جای زخم هایی که بر روحت خورده، شاید هرگز التیام پیدا نکند؟ جای خیانت، جای خشونت…
این روزها خوشحال هستی و زندگی خوبی داری؟
چطور؟ رقص و نمایش چاکران در حد رضایت بوده؟
«ویولتا زیادی مردم رو دوست داشت و لازمش بود»
اما تو صادقتر ازین هستی که نخواهی برویشان بیاوری، اینطور نیست؟
بگو ببینم، تو که مردم را به حد و اندازه، دوست میداری، ایا اصلا دوستی هم داری ؟
من جمله خودت؟
متوجه صداقت ومنظورت هستم والبته که تا حدی که میتوانم، درکش میکنم.
که این کشتی غرق این گردابهاست،
که انسانها موجودات همه چیز خواری در یک نقطه از زنجیره غذاییِ این سیاره هستند،
که مدفوعشان بوی گه میدهد،
که ذاتشان اکنده از کثافت و غفلت هست،
که از لجن می ایند و به مردار منتهی میشوند،
که ناکامل هستند و نقصان سرنوشتشان،
که انسان مینامندشان، از برای نسیانشان.
تا حدی متوجه گفتارت هستم، البته که محتمل هست که
» بعد ازچند ماه حوصله اش سر رفت و همه رو از در انداخت بیرون ،من جمله شاهزاده ی کوتوله اش را..»
اما، چطور بگم؟
ببین لولیتا،
من متوجه انچه که میبنی و خواهی دید هستم،
ولی قبل ازینکه همانند تو به زشتی انسان ایمان بیاورم، معتفقدم که ارزشش را دارد و احتمالش هست که جامعه انسانی، چیزی بهتر از ان جهنمی که تو در ان میسوزی ، باشد.
شاید، امید، این اخرین ره اورد صندقچه پاندورا، چیزی بیشتر از جبر بلاهت بقاء ذات، باشد.
شاید در ذات من و تو، چیزی بیشتر از یک دلقک و مدیره سیرک باشد.
شاید.
پ.ن.: متاسفم که نا امیدت میکنم اما با هر معیاری هم که حساب کنیم، من کوتوله نیستم.
شاید شما، خیلی بلندید.
گیتی گفت:
@PRINCE
شازده من راستش یک کلام از حرفات رو نفهمیدم ، به من هم هیچ ربطی نداره قطعا و یقینا… به اندازه ی کافی امشب فضولی کردم !!!! والله !!
الان هم میرم فوری می خوابم که دیگه بیشتر از این شلوغ نکنم….
فقط چون صحبت سیرک و دلقک شد خواستم یادآوری کنم که فیلم های » فلینی » رو مروری کنی یا مروری کنیم … حداقل توی ذهن…..
فلینی بزرگ به پشتوانه ی شناختش از » سیرک » ، شاهکارهای موندنی تاریخ سینما رو خلق کرد…
جادوگری بود برای خودش….
سیرک خود زندگی است…
دلقک یکی از زیباترین موجودات هستی است …
جلسومینای جاده که یادت هست ….
ونداد گفت:
جوکر کاراکتر مودد علاقه من تو زندگی…….ورق های بازی…..سینما…….و برزخه!!!
بعضی از جوکر ها -هت لجر هستند…..بعضی ها همه کارت هارو می برند……… و بعضی هاشون خدارو یه سخره می گیرند…….
why so seriuos?
.
نسوان گفت:
شازده ی عزیز…مشکل ایشون با بنده است.. شما چرا به خودت گرفتی؟هر گردی که گردو نیست.. هر شازده ای هم فرانسوی نیست! این متن هم معنایی فراتر از روایت ساده ی داستان این سه هم کلاسی نیست..یا هست؟ هست؟ شایدم باشه..الان که فکرش رو می کنم..اما به هر حال منم قبول دارم که شما کوتوله نیستی. تازه خیلی هم عزیزی. من اساسا شاهزاده ها رو دوست دارم.
😉
prince گفت:
متاسفم لولیتا.
تقارن جالبی بود و سوء تفاهم نابخشودنی هم همچنین.
همانطور که حدس زدی، تصورم از پرینس و خانه ویولا، اشاره و تمثیلی کنایه وار از خودم و این وبلاگ بود.
such a coincidence ,such a miss-understanding
این که تصادفا ویولا دوستی به همین نام داشته و چنین داستانی هم داشته، از لحاظ احتمال وقوع، تشخیص افتراقی اخر بود.
میدونی،یکی از چیزهای که زندگی کردن این زندگانی رو تا حدی توجیه میکنه، همین عادت شکنی های زندگی هست.درست وقتی که فکر میکنی دنیا چیز چنداننی برای عرضه نداره، یه سورپرایز دیگه پیش می یاد.
البته بعضی از سورپرایزها ، خیلی هزینه بر هستن.
دیشب قبل نویسنگی، ویدئوی قتل اون سه دختر کرمانشاهی رو دیدم.
دقیقا نمی دونم انتظار چی رو داشتم ولی انتظار انچه که دیدم رو قطعا در سر نداشتم. خلاصه کار خوبی نبود.
میشه گفت که حتی روح من هم جر خورد.
توصیه اکید میکنم که نبینیش…
rahgozar گفت:
@شازده
تقریبا یه سال پیش بود که بالاترین پرتم کرد اینجا، یادم نمیاد چه پستی بود، اما هر چی بود وادارم کرد تا چنتا از نوشته هارو به شکل رندوم وار از آرشیو بکشم بیرون و بخونم، یکیشون بود که ویولتا نوشته بود شازده کوتاه قد عجیب غریبی که منو یاد کتابی که خاطرهاش همیشه تو ذهنم بود مینداخت، فضای مه الود دنیای»شان» سیرک عجایب، شبحی که «شان» رو از دنیای واقعیش دزدیده بود، یاد آقای «دستنی»، سایه ها.
وقتی اون کتاب رو خوندم تا مدتها مثل بختک افتاده بود تو ذهنم، آن پست ویولتا هم تقریباً همون تاثیر رو داشت، و من شدم خواننده خاموش بلاگ تا مدتی(یه وقتأی به خودم میگم کاش خاموش باقی میموندم) بعدش حرف زدم، زر زدم، دوست شدم، دشمن شدم، قهر کردم، آشتی کردم.اما هر چی که بود یا هر چی که شد بعد از این مدت با روحیات مردم اینجا «آشنا» شدم، نمیتونم بگم دیدگاه نسوان به تو چی هست، اما میتونم به جرأت بگم چیزی که تو تصور کردی نیست.
PRINCE گفت:
متوجه حرفت هستم و انرا قبول دارم.
شین شین گفت:
شاهزاده عزیز اینقدر به دل نگیرید. گرچه من خودم وقتی این پست رو میخوندم و به قسمت ویولتا رسیدم تمام نگرانیم این شد که نکنه اگه شاهزاده این وبلاگ رو میخونه این پست رو بخونه و ناراحت بشه. ولی آقای شاهزاده شما یکی از جالبترین شخصیتهای این جمعید. به همین دلیل هم هست که اینقدر بهتون حمله میکنن. من زمانی که بحثهای شما رو با بعضیها که اینجا هم بهشون اشاره کردید رو میخوندم بیشتر احساس میکردم که بهتون حسودی میکنن شاید بخاطر ارتباطتون با ویولتا میخوان برنجوننتون و از از این جا بروننتون. در هر حال در این متن قسمت ویولتا آدم رو وارد یه دنیای جادویی مثل فیلمهای لینچ میکنه که من امیدوار بودم که در دنیای حقیقی واقعیت داشته باشه و اونجوری که شما میگید اشاره لولیتا به محیط اینجا نباشه.
پی نوشت:کتاب اسرار فال ورق یادتونه. دلقکی که لولیتا تعریف کرد منو یاد جوکر انداخت.
نسوان گفت:
این هم داستان دقیق شاهزاده به قلم ویولتا که حدود دو سال پیش نوشته شده برای رد هرگونه ربط این داستان به هرچیزی! با سند و مدرک.
ل/
PRINCE گفت:
نیازی به مدرک نبود لولیتا.
فکر کنم حرف خودت که صاحب اثری، کافی باشه.
منکه نمیتونم ادعا بکنم که از نویسنده متن، بهتر پی به فحوا و مقصود کلامش، می برم.نه انقدر دیوانه ام، ونه انقدر به روانکاوی وارد که مدعی این ادعا باشم.
گفتم که، بابت ظنِ بدم، متاسفم.
فکر کنم زیاد با ا*م%ی@د گشتم!
mohammad گفت:
چرا اینقدر خشنی؟؟؟
خودم گفت:
موضوع متن: تشابه اسمی و تکذیب هر گونه نسبت اعم از سببی و نسبی
خود متن: همانطور که اهالی عزیز اندرونی و بیرونی مستحضرند شخص مجهول الهویه ای با اسم و رسم نکره و نخراشیده و نتراشیده من (یعنی همان اسم کاربردی «خودم») در این محل ظهور پیدا کرده و به شلتاق مشغول است.
بدینوسیله به اطلاع میرساند که ایشان هیچگونه نسبتی با من ندارد.
به جناب خودم: اخوی(شاید هم همشیره) اسم کم بود ورداشتی اسم ما رو روخودت گذاشتی؟؟ یک اسم دیگه انتخاب کن حاجی. مگه همون هه هه چش بود؟ تازه با ادبیاتی که استفاده میکنی همه فهمیدن تو همون هه هه هستی.
باشد که رستگاران هر کس را از روی ادبیات مخصوص خودش تشخیص دهند و «خودم» ها را با هم اشتباه نگیرند.
من اون خودمی هستم که، توی این پست، فقط قبل و بعد از تیتیش مامانی کامنت گذاشتم.
نسوان گفت:
عزیز جان، خودت رو ناراحت نکن. اینجا همه می دونند چه خبره. متاسفانه همونجور که قبلا هم گفتم وقتی پنجره رو باز میزاری گاهی هم یک خرمگس وارد اطاق میشه. ( با خرمگس دوست داشتنی مون اشتباه نشه). به هرحال پیش میاد.. صبور باش. من بعنوان کسی که سیرک دوست داره باید بگم که به جز دلقک و فیل و پلنگ و بند باز در این سیرک پرواز خرمگس همراه با حرکات ژانگولر هم داریم
خودم گفت:
من هم مثل خودت سیرک رو دوست دارم نسوان جان. اتفاقا چند وقت پیش یکیش رو توی همین شهر خودمون داشتیم. جات خالی خیلی هم خوش گذشت از محصولات
cirque du soleil
هم بود. من فقط مشکلم اینه که چرا این یارو اسم منو دزدیده. این همه اسم توی این دنیا هست. ما که بدنام بودیم به قدر کفایت، حالا این برادر دینی اومد با این ادبیاتش خواست ما رو بدنام ترهم بکنه. همین. وگرنه مشکل خاص دیگه ای نیست.
راهتان مستدام.
شومبول گفت:
cirque du soleil
منم می خوام
کوروش گفت:
نسوان @
بابا شما دیگه شورش رو درآوردین با این دموکرات منش یتون
.یک …س خل – یا به قول دوستمون ترول – پیدا میشه میخواد جو رو خراب کنه یا به گند بکشه ،ول کن هم نیست . خودتون هم میدونید . نه شما دیلیتش میکنید نه دوستان بی محلی، که به بهس و موضو اصلی به پردازیم
نسوان گفت:
قشنگم، ما که نمی تونیم شبانه روز بشینیم و هر ک..خلی که اینجا اومد رو دیلیت کنیم… در مورد دوستان هم خودشون باید به این نتیجه برسند که پاسخ هر ….خلی را ندهند….ما در این مورد تو صفحه اول توضیح مفصل دادیم دیگه … نگران نباش درست میشه.. درست میشه…درست میشه
ايرج گفت:
چه در اين متن و چه در آن قضيه ي «من ايران را دوست دارم»؛ خانم سامانتا جذابتر و دوست داشتي تر است.در اين متن او را زيباتر ديدم نه به اين دليل كه خانواده دوست و … است؛ بلكه به اين دليل كه از سويي آنقدر قوي بوده كه آسيب نديده و از سوي ديگر محدوده ي «خود» بودنش منجر به آسيب به ديگران نشده است.
نرگس گفت:
+++
خودم گفت:
«محدوده ي “خود” بودنش منجر به آسيب به ديگران نشده است.»??????????????
وقتی با این صراحت می گید منجر به آسیب دیگارن نشده است، رفتید از دیگران تحقیق به عمل آوردید، یا از سوراخ یه جای دیگه تون دارید حرف می زنید؟
ايرج گفت:
قضاوت بر مبناي متن است. من اصلا اطمينان خاطري به وجود يا عدم وجود خارجي شخصي به نام سامانتا ندارم تا چه رسد به اين كه اطمينان داشته باشم داستان طلاق او چه بوده است و آيا به راستي فرزندش را به نيكي تربيت كرده يا …..
موضوع ساده تر از اين صحبتها است. متن شخصيتي را مي آفريند و به ما معرفي مي كند. آنچه ما درباره ي اين شخص مي انديشيم و قضاوت مي كنيم بر اساس متن است. هيچ معيار يا منطق ديگري نمي تواند و نبايد در كار باشد مگر آن كه ادعاي علم غيب يا رمل و اسطرلاب داشته باشيم.
اين است كه من نقد آقاي اميد5 را در پايين بدك نديدم. هرچند با آن موافق نيستم ولي لااقل بر مبناي متون است كه تحليل مي كند. اما آنچه شما مي گوييد بي تعارف پرت و پلا است. با اين ذهنيتي كه متن و جهان خارجي را قادر به تفكيك نيستيد؛ لابد بابا گوريوي بالزاك را هم بدون تحقيق درباره ي واقعيات زندگي شخصي به نام «بابا گوريو» از ديگران (!!؟؟؟) نبايد نقد كرد
شومبول گفت:
خودم : سوراخ یه جای دیگه تون دارید حرف می زنید؟ //////////////
مگه با سوراخهای دیگه هم میشه حرف زد؟
اصلا سولاخ قشنگ تره
بعد میشه :
سولاخ کون
سولاخ گوش
سولاخ دماغ چپ
سولاخ دماغ راست
سولاخ ناف ( بن بست مجهول)
سولاخ نوک آلت مبارک
سولاخ موش
…….
؟
خودم گفت:
از معجزات این خلق غافل نشو، با سوراخ همه جاشون می تونن حرف بزنن…….
ناشناس گفت:
منم روزی رو که طلاق گرفتم روز تولد خودم میدونم.همیشه تصورش از خودش ترسناکتره.قبل از ازدواجم زنهای مطلقه به نظرم آدمای خطرناکی میومدن.ولی حالا میبینم زنهای مطلقه هم مث زنهای دیگه هستن فقط شجاعترن:)
لی لی خنگه گفت:
دست راست شما سه تا بخوره تو سر دوست پسر من، بلکه زودتر طلاق بگیره!
شومبول گفت:
ازدواج نکرده میخواد طلاق بگیره
این دیگه تحلیل نجومی میخواد
ناشناس گفت:
وااااا چه تحلیلی، خب دوست پسرش شوهر یکی دیگه است ! 🙂
لی لی خنگه گفت:
like
ناشناس گفت:
چه تحلیلی ؟ خب لابد دوست پسرش شوهر یکی دیگه است !
ساقی گفت:
شومبول تو هم مثل اینکه دیر متوجه میشی!!!!
ناشناس گفت:
متعجبم که چرا میخوای دوست پسرتو توسری خور بار بیاری!!!
آهان یادم افتاد!
اگر غیر از این بود که دیگه کسی بهت لی لی خنگه نمیگفت …
Am I right?! n
لی لی خنگه گفت:
@ شومبول جان IQ شما قد جلبکه! ولی معلوم می شه بچه سر به راهی هستی!
@ ناشناس: حالا چرا تو سری خور؟ ضمنا» خودم به خودم لقب لی لی خنگه رو دادم (از باب شکسته نفسی)
So you’re not right,I’m just modest! lol
لی لی خنگه گفت:
منظورم این بود که دست راستشون رو سر دوست پسر من! نه اینکه بزنن تو سرش! نسوان یا هر کسی دیگه جرات نداره چپ به عزیز دل من نگاه کنه!
B Pioneer گفت:
Li Li, you are one of the smartest commentator, here in this blog! N
They are just making fun and you are humble enough to keep them happy! So, let it goes as it is…. N
ناشناس گفت:
Pioneer, I’m blushed! lol, I just speak my mind as I› said earlier! nobody dares to makes fun of me! I can fool whoever I wish! see ya buddy! smackkkk
شومبول گفت:
شومبول نجومی تر زد. هی هی
ساقی گفت:
ویولتا فکر میکنم حرفی که لولیتا در مورد » شاهزاده » زده درست باشه. فکر میکنم که واقعاً خودت گفته باشی که » شاهزاده » همان دلقک سیرک است و همه را میخنداند. بهر حال خودت هم که تا اونجا که من میبینم منکر این حرف خودت نشدی فقط در بالا سعی شده به دلقط سیرک توصیفی شما ظاهر خوبی بدهی. حالا چرا به لولیتا میپری و می گی که باهات سر دشمنی داره؟
بالاخره این شاهزاده دلقک سیرک است و یا خیر؟ آیا کارش همان خنداندن همه است؟ خودت این توصیف را کردی و یا نه؟
Sam گفت:
رقصی چنان میانه میدانم آرزوست
امید 5 گفت:
دیدم شخصی در بالا از شخصیت سامانتا تجلیل به عمل آورده است. در ظاهر امر این شخص با توجه به نوشته های سامامنتا که اینجا به خورد افراد داده میشود به چنین نتیجه گیری میرسد. خواستم بگم که در مورد سامانتا من خیلی کم میدانم چون کم نوشته است. ولی چند سوال خیلی اساسی در مورد شخصیت این شخص هست که ارزش توجه دارد.
1- سوال اول و چگونه این شخص قادر شده است که یک فرزند پسر را بدون اجازه پدر از کشور خارج نماید؟
بهرحال کسانی که با این موضوعات آشنائی داشته باشند میدانند که اینکار انجامش غیر ممکن است مگر آنکه پدر به عنوان مفقود شده به رسمیت شناخته شود (که حدس میزنم نشده) و یا شق دوم این است که از طریق قاچاق بازی و جعل مدارک و پارتی بازی کودک از ایران دزدیده شده باشد و ارتباط پدر با وی بکل قطع شده باشد. متاسفانه این طرز برخورد دوم در زنان خارج کشور بیشتر مرسوم است. بهر حال حدس میزنم که این خانم سامانتا مجبور است یک روزی واقعیت را به کودکش بگوید و فکر نمی کنم که در دنیای امروزه پیدا کردن پدر برای فرزند پسر کار مشگلی باشد و بهر حال بعدها واقعیت را از زبان خود پدر خواهد شنید. بهر حال بدون شک مادمازل سامانتا آینده مشگلی در پیش خواهد داشت.
2- موضوع دومی که برای من خیلی جالب بود این بود که چند روز پیش این خانم (به قول خودش) دندانپزشک ، دندانپزشکان آمریکائی را مورد اتهام قرار میداد که مبارت به گرفتن تعداد زیادی عکس PA میکنند. من دندانپزشک نیستم و از کار دندانپزشکی سر در در نمی آورم ولی تا آنجا عقلم قد می دهد که بگوئم این قبیل اتهام زدن ها به یک دسته از Professionals کار خیلی اشتباهی است و این اعمال به شدت در غرب نهی شده است. در عمل این کار به صورت Destroying a profession reputation شناخته میشود و یا به فارسی آسیب زدن به شهرت یک گروه کارمندی خاص. اگر این عمل از طرف یک آدم عادی دست به انجام همچین کاری بزند شاید زیاد مورد سرزنش قرار نگیرد چون عذرش عدم آگاهی وی است ولی اگر این کار از طرف یک (به قول خودش) دندانپزشک صورت گیرد بهر حال موجب سرزنش است. من بلشخصه فکر نمی کنم که ادعای سامانتا در مورد تحت اشعه زیادی قرار دادن بیماران در آمریکا درست باشد چون بهر حال آنانکه با سیستمهای غربی آشنائی دارند خود میدانند که قوانینی در محیط های کاری بر قرار است که از این قبیل کارها جلوگیری میکنند. من نمیدانم که چرا همچین حرفی از دهن سامانتا در امده است. شاید وی هم شبیه به بقیه نسوان اهل افراطی فکر کردن است و یا شاید از دار و دسته دندانپزشکان آمریکا ئی بدش می اید و شاید دلیل دیگری دارد.
بهر حال منظورم این است که زود نتیجه گیری نفر مائید.
پریسا گفت:
وااااااا ؟ من خودم بهداشتکار دهان و دندانم و در آمریکا کار میکنم. در محلهایی که من کار کردم عموما دندانپزشکها مردمان خوبی بودند و من به اون صورت کسی را ندیدم که برای پول در اوردن بیشتر عکسهای غیر لازم از مریضها بگیرند. بهر حال شاید آدمهای طماع هم در بین دندانپزشکها باشه ولی اکثریت اونها مثل بقیه آمریکاییها ادمهای خوبی هستند و میشه به ایشان اعتماد بکنی. شاید فقط یک عده خیلی کمی عکسی که غیر لازم باشه بگیرن
ناشناس گفت:
این با اجازه یا بی اجازه رو شما از کجا فهمیدید؟ باباهه بچه رو داده به مامانه رفته پی کار و زندگی خودش نه اینکه گم و گور بشه !
بعضی پدرها از خداشون هست که مادره بچه رو برداره ببره که مبادا خرجشون زیاد بشه .
ناشناس دوم گفت:
به نظر من هم این داستان بچه خارج کردن از ایران خیلی بو داره. اول به ما میگن سامانتا خانم دکتره و خوشگل. حالا خوب مثلاً مرده از سامانتا خانم گذشته و بقول زنها ی اینجا خودش آسون طلاقش را داده ولی این که دیگه مرده به این اسونی از بچه پسرش هم بگذره خیلی شک داره. خانواده های ایزانی معمولا آدمهای سنتی هستن و نمی گذارند بچه اونها توی خونه یک غریبه دیگه بزرگ بشن چه برسه به این که به زنک اجازه بدن بذاره بچه را ببره اونور دنیا با یک نره خر دیگه زندگی کنه و بچه اش به اون نره خر آمریکائی بگه بابا.
از قدیم گفتن هر داستانی دو سر داره باید قصه پدر بچه را هم شنید.من خیلی شکم میبره که این یارو سامانتا راستشو بگه اصلا به عقل جور در نمی آد.
اون ناشناس که اون بالا میگه بعضی از مردها از خداشون هست که خرج بچه را ندن ، واسش بگم که فاطی جون کور خوندی این سامانتا خانم شما با این دک و پوزش و ادعای دکتریس با آدم فقیر ازدواج نمی کنه. فکر نمی کنم که طرف محتاج خرج ماهیانه باشه. الکی به پدر بچه صغیر که از دیدن پدرش محروم شده ، انگ نبند لطفاً.
ناشناس گفت:
حالا فرض بابای بچه پولدار ! ما چه میدونیم شاید میخواسته یکی دیگه رو بگیره ، میخواسته شر بچه اش کم بشه . من خودم یه دوست دارم باباش تا 22-23 سالگی اصلا نخواسته بود ببیندش !اتفاقا طرف پولدار هم بود اما یه قرون برا بچه اش خرج نکرد. شما مثل اینکه تو عصر حجر زندگی میکنی که هنوز میگی » بچه پسرش » ، به خاطر همین بهت حق میدم که شک کنی !
نسوان گفت:
+++
پایا گفت:
نویسندگان وبلاگ آدمهای بیخودی تشریف دارین.اول تردید داشتم اما الان با دیدن عنوان یکی از پستهاتون: …….. زدن در بالاترین، گریه در سایت های ….. دیگه دونستم که چه جور کسایی هستین و چی می نویسین.
نسوان گفت:
Now that u know, U can shape in or ship out!
پایا گفت:
به جای انگلیسی بلغور کردن و به رخ کشیدن، مثل یچه آدم فارسی بگو که متوجه بشم.
B Pioneer گفت:
خیلی بامزه اس!
نویسندگان این بلاگ هی آیه و قسم میخورند که اینا همه داستانه, تخیله, فانتزیه…
بعد یه عده کوتاه بین و کم استعداد راه میافتند و پوآرو بازیشون گل میکنه هی دلیل و مدرک جور میکنند که آی من فهمیدم!!! مثلآ اون بچه رو باباش ول کرده یا ننش دوزدیدش یا اون شازده بدبخت که مثلآ آبروش رفته … چون حتمآ تو این دنیا یدونه شازده وجود داره که اونم اینجاست و کامنت با اسم prince از خودش در میده…
آخه اساتید فن ایرادگیری و پوآروهای متبحر, اینجا همش داستان نوشته میشه و تخیلات یه چند تا نویسنده که بر اساس یافته هاشون از زندگی واقعی به رشته تقریر درآمده, شاید یه وقتی هم با واقعیتهای زندگی شما جور در بیاد! این دلیل نمیشه که هی جار بزنید و یافتم یافتم کنید!!!
مهمترین اهداف این بلاگ, به منیصه گذشتن هنر نویسندگی نویسندگانش میباشد و ایجاد موضوعی اجتماعی جهت بسط و تفسیر… در آخر هم احساس رضایت از بابت تخلیه محتویات ذهن که بمانند یک سکس تمام عیار میمونه!!!
درست میگم!
Am I right!?! n
PRINCE گفت:
«»اون شازده بدبخت که مثلآ آبروش رفته»
سنگ* بد گوهر اگر کاسه زرین بشکست
قیمت سنگ نیافزاید و زر کم نشود.
————————————————————
«بعد یه عده کوتاه بین و کم استعداد راه میافتند… چون حتمآ تو این دنیا یدونه شازده وجود داره که اونم اینجاست و کامنت با اسم prince از خودش در میده…»
1.این قضیه مربوط به من و نسوان و سوء تفاهمی بود که رد شد. اگر نیازی به noise فرستادن و هنر نمایی سرکار بود، رسما دعوتت میکنیم .اگر استعداد تو در حد کامنتت هست، که شرمنده، سرقفلی دیوانه خانه اندرونی را دربست به ا*م%ی$د و ج*وات و بقیه ملحقاتش داده ایم.
2.اگر خیلی اصرار کنی، منم یک پست تو همین وبلاگ میذارم درباره یک جوجه لات که با تیکه انداختن به ملت در یک وبلاگ، ارگاسم میشد و ان وبلاگ تصادفا نامش نسوان و ان بچه لات، تصادفا عنوان «B Pioneer» را یدک میکشید.والبته که همه اینها تصادفیه و برداشت مخاطبه و…
3.کامنت، گوز نیست که ملت از فلانشون بدهند بیرون. حداقل نیت نویسندگان و همراهان وبلاگ اینطور نبوده.
مگه اینکه همه وایستن تا شما رهنمود بدین….
*منظور از «سنگ» رو درست فهمیدی، یا باز باید تکونت بدم؟
B Pioneer گفت:
محض اطلاع جنابعالی:
«جواب ابلهان خاموشیست»
حالا برو و صدتا پست بنویس و هی از خودت کامنت چارواداری در کن و از عصبانیت بمیر, چونکه نسوان در مورد یک شاهزاده
-با لباسهای فاخر ولی فاقد مغز چیزی نوشته…-
قربانت
شیما گفت:
من سعی میکنم که در دیدگاهم نسبت به مرد و زن بی طرف باشم ولی میبینم که یک اشخاصی مثل » نا شناس » در آن بالا مستقیماً یک جنس خاص را در نتیجه گیری های خودش هدف قرار می دهد (جنس مرد). مثل وصله بندی به آدمی که اصلا دیده نشده ( پدر اصلی بچه سامانتا ) مثل آدم خسیس بودن و خواستن برای فرار با یک زن خوشگل دیگه و غیره. تمام این اهانتها به این شخص غایب هم در حالی صورت میگیره که این شخص اصلا قادر به دفاع از خودش نیست و تمام حرفها از در مورد این شخص از دهن نسوان در میاد. یعنی از یک طرف دعوا . این طریق نتیجه گیری کاملا غلطه. جالبیش هم اینه که خود نسوان می آید اون بالا میگه اول میگه که شوهر سایق سامانتا بدون هیچ دلیلی خاصی گذاشته و رفته ولی بعد میاد زیر نوشته ناشناس که به طرف تهمت خیانت به زنش را زده یک مثبت میذاره.
خوب نسوان پس شوهر سامانتا بالاخره خیانت کرده و یا بدون هیچ دلیلی رفته؟ من از نوشته شما اینطور میفهمم که یک دلیلی بوده و اینطور که میگی بدون هیچ دلیل خاصی رفته نیست.
@ به بابک پایونیر
حالا شما جوش نزن که چرا به قول خودت ملت این پائین در جواب حرفهای نسوان مینویسن. مگه نمی گی که تمام حرفهای نسوان خیالاته؟ خوب همونطور هم فکر کن که تمام کاکمنتهای ما که این زیر نوشته میشه هم خیالاته و واقعی نیست. این به اون در. حالا خوب شد؟
ناشناس گفت:
شیما
لطفا برو دوباره بخون من چی نوشتم . اولش اینکه گفتن بی اجازه بچه رو برده ، من پرسیدم از کجا میدونید شاید با اجازه برده و بعد هم نوشتم بعضی پدرها نه شوهرسامانتا ! بعد از بیانات ناشناس دوم من قید کردم » ما چه میدونیم شاید » . اینها همه اش اما و اگر هست . سامانتا و زندگی شخصیش هم مهم نیست ، مهم مشکلات اجتماعی و فرهنگی طلاقه که در اینجا نمونه وار بهش اشاره شده. خداییش شما تا حالا مرد ندیدی زن و بچه اش رو ول کنه به امان خدا بره ؟ حالا به هر دلیلی!
آرش گفت:
یکی از تازهترین استفتائات از آیتالله مکارم شیرازی سوال خانمی است که نظر آیتالله مکارم شیرازی را را نسبت به شروط مورد علاقه او برای عقد ازدواج جویا شده است.
به گزارش قانون این خانم، شروط را در اینترنت دیده است و پس از مشورت با دوستان خود، آن را با خواستگار خود هم مطرح نموده است اما پس از موافقت خواستگار با این شروط، محضردار از تایید این شروط و ثبت عقد ازدواج خودداری کرده است.متن سوال این خانم و پاسخ آیت الله مکارم شیرازی چنین است:
بنده از اینترنت شرایطی را در مورد ازدواج دیدم که خیلی خوب و عادلانه هم بود و من از آنها پرینت گرفتم و به دوستانم هم نشان دادم و آنها هم تایید کردند که شرایط بسیار خوبی است و میتواند برای دختری که قصد ازدواج دارد بسیار مفید باشد برای همین با خواستگارم مطرح کردم و او هم پذیرفت ولی وقتی رفتیم محضر، محضردار که یک روحانی هم بود گفت اکثر اینها شرایط خلاف شرع هستند و به درد نمیخورند و حتی به تمسخر گفتند که شاید هر کس اینها را نوشته قصد دست انداختن خانمها را داشته است، من خیلی ناراحت شدم.
واقعاً همین مسایل است که باعث میشود ما جوانها دینگریز شویم. چرا نباید به شرایط مورد توافق طرفین احترام قایل شد؟
من شرایط را هم برایتان ارسال میکنم و از شما خواهش دارم که مرا راهنمایی فرمایید.
از لطف شما هم ممنونم
1-زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل به غیر داد تا زوجه در هر زمانی که بخواهد از جانب زوج اقدام به متارکه کرده و خود را از علقه زوجیت رها سازد به هر طریق اعم از بذل یا اخذ مهریه.
2-زوج به زوجه وکالت بلا عزل داد تا هر زمان خواست مهریه را به هر میزان که خواست افزایش دهد.
3- زوجه اجازه دارد هر زمان اراده نمود به خارج از کشور مسافرت نموده و نیازی به اجازه مجدد زوج نباشد چه برای اخذ یا تمدید یا تجدید گذرنامه و این اجازه دائمی است.
4- زوجه حق ادامه تحصیل را تا هر مرحلهای که لازم بداند خواهد داشت در هر مکان و محلی که ایجاب کند .
5- زوج، زوجه را در انتخاب هر شغلی که مایل باشد و در هر محلی که صلاح بداند مخیر مینماید.
6- زوج مکلف است هنگام جدایی اعم از اینکه متارکه به درخواست زوج باشد یا به درخواست زوجه، کلیه دارایی خود را اعم از منقول و غیر منقول و وجوه نقدی بلا عوض به زوجه منتقل نماید.
7- حق انتخاب مسکن و تعیین کشور و شهر یا محل آن با زوجه خواهد بود.
8- حضانت فرزندان بعد از طلاق مطلقاً با زوجه خواهد بود و در صورت خروج از کشور نیز نیازی به اذن پدر نخواهد بود.
9-اختیار زمان بچهدار شدن مطلقاً در اختیار زوجه خواهد بود.
10-نزدیکی و تمکین در اختیار زوجه بوده و هر زمان که اراده نمود زوج مکلف به همبستری با زوجه خواهد بود.
11-اگر احیاناً تقاضای همبستری از سوی زوج باشد زوج باید قبلاً مبلغی (که از سوی زوجه تعیین می شود) به شماره حساب زوجه واریز نماید با این حال زوجه در نزدیکی مخیر بوده و این امر موجد هیچ حقی هم برای زوج نخواهد بود.
12-زوج به هیچ عنوان حق طلاق زوجه را نخواهد داشت.
13-زوج پس از متارکه به هیچ عنوان حق ازدواج را نخواهد داشت اعم از نکاح دائم یا نکاح منقطع.
14-زوجه هر وقت مصلحت بداند می تواند زوج را تنبیه بدنی نماید و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را در این خصوص از خود سلب و ساقط می نماید.
15-زوج مکلف به انجام کلیه کارهای منزل بوده و در موقع جدایی نیز حق درخواست اجرت المثل را از این حیث نخواهد داشت.
16-زوجه هر گونه که مقتضی و صلاح بداند در برقراری ارتباط با دیگران مخیر بوده و زوج حق هر گونه اعتراض بعدی را از خود سلب و ساقط مینماید.
17-درخصوص تربیت اولاد زوجه هر گونه صلاح بداند اقدام خواهد نمود و زوج حق دخالت در این خصوص را نخواهد داشت.
18-ریاست خانواده با زوجه خواهد بود.
19-زوجه شرط نمود که زوج ضمن اطاعت کامل از زوجه از والدین ایشان نیز تبعیت کامل داشته باشد.
20-زوجه شرط نمود عند اللزوم نفقه والدین ایشان نیز با زوج باشد.
21-حق رجوع بعد از طلاق با زوجه خواهد بود.
22-نفقه زوجه علاوه بر مصادیق قانونی که عبارت از تهیه مسکن و البسه و خوراک و هزینه های بهداشتی و دارویی میباشد شامل کلیه تفریحات زوجه نیز از قبیل مسافرت خارج از کشور و غیره خواهد بود و میزان نفقه نیز توسط زوجه بدون لحاظ کردن وضعیت مالی زوج تعیین خواهد شد.
پاسخ آیتالله مکارم شیرازی:
فکر میکنیم آنچه نوشتهاید، منظورتان مزاح و شوخی بوده. هیچ بردهای هم در دوران بردگی دارای چنین محدودیتی نبوده و اگر زوجی را پیدا کنید که زیر بار این شرایط برود حتما باید او را به طبیب روانی معرفی کنید.
PRINCE گفت:
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!…
اینجور نمیشه. ارشی، اساسی بند رو به اب داده ایم…
از همین حالا باید بفکر تاسیس انجمن حمایت از ذکور مطلقه و مجرده باشیم.
PRINCE گفت:
+++ برای اون مرتیکه ایت ا… .
شومبول گفت:
من وکیلم؟
Nader گفت:
دادن حق به یه فرد دیگه از خانواده (حالا در این مورد زوجه) چیزی از عدم تعادلی که همه ازش شاکی هستن کم نمی کنه، باید یه نظام قضایی عادل این وسط ها باشه که بی طرف حق رو مشخص کنه، و یه ضامن اجرایی قوی
الدنگ گفت:
برای اینکه از تنگناهای مربوط به ازدواج، اعم از مدرن ویا سنتی، بیرون برویم بنظر میرسد که تجدید نظری در باره ی مفهوم متداول وپذیرفته شده ازدواج کاملا لازم وضروری است. یکی ازمهمترین جنبه های مفهوم ازدواج تا کنون این بوده است که مرد و زن پس از وصلت قراراست به اصطلاح به پای همدیگرپیربشوند وعلیرغم کلیه ی موانع ومشکلات وهزنیه های ناشی ازآن بسوزند و بسازند وطلاق اگرچه ازلحاظ قانونی مجازاست لیکن از لحاظ عرف جامعه، بویژه در مورد زنان، کماکان مذموم بنظر میرسد. آیا ازدواج موقت میتواند پاسخگو باشد؟ البته این موضوع میتواند بلافاصله به عنوان رسم مذموم و منحط صیغه مورد مخالفت وحمله قراربگیرد. لاکن آیا ازدواج موقت همراه با ضوابط قانونی که حقوق مرد وزن وبچه را در نظربگیرد وبرای مرد وزن هر دوامری انتخابی وآزادانه باشد میتواند راه حلی برای بیرون رفتن ازبحران ازدواج ومعضل زناشوئی بشمار برود؟ والسلام نامه تمام.
مریم گفت:
سلام دوستان
من دانشجوی جامعه شناسی دانشگاه تهران هستم
موضوع پایان نامه ی کارشناسی ارشدم اینه:
«بازسازی زندگی پس از طلاق»
من با مردان و زنان مطلقه ای که حداقل یکسال از طلاقشون گذشته باشم مصاحبه می کنم و بر روی علت طلاقشون و خصوصاً زندگی پس از طلاقشون(مثلاً اینکه چطور در زمینه های عاطفی، جنسی، اقتصادی و…زندگیشون رو بازسازی کردن)کار می کنم.
هر کدام از شما که تجربه ی طلاق رو سپری کردین و تمایل به مصاحبه دارید، خوشحال میشم به من از طریق این ایمیل اطلاع بدید.
maryamisary@gmail.com
سپاس