چند سال پیش از طریق یک آگهی با یک شرکت معظم پزشکی بین المللی آشنا شدم، از اونجا که از همون موقع قصدم خروج از ایران بود توی آزمون های ورودی اش که سه تا آزمون خیلی سنگین بود شرکت کردم. دو تای اول که آزمون علمی و شخصیتی بود رو هم پشت سر گذاشتم. آزمون سوم فقط یک مصاحبه نهایی بود بین من و مدیر عامل. مدیر عامل از من فقط یک سوال پرسید:  چه حقوق و مزایایی می خواهی؟ و من به تته پته افتادم… گفتم خوب حقوق ماهیانه ام.. پرسید دیگه چی؟ هر چی فکر کردم چیزی به نظرم نرسید.اولین باری بود که یک نفر از من  چنین سوالی می پرسید. چیزی که من بعنوان حقوق خودم می شناختم در واقع ابتدایی ترین و اولین سطح حق من بعنوان یک کارمند بود. سکوت بدی شد. …بعد آن آقا برایم شرح داد که  حقوق بسیاری نظیر حق مسافرت، حق گرفتن دستمزد به دلار، حق ماشین، حق داشتن ایاب ذهاب، حتی حق گرفتن هدیه تولد ( یک سکه ) در روز تولدم از سایر حقوقی بود که آن شرکت به کارمندانش می داد.البته  لازم به ذکر نیست که  نه تنها  هیچ کدام از آنها را به من ندادند بلکه شغل را هم به یک نفر دیگه دادند. اما آن تجربه برای من درس بزرگی داشت: من حقوق خودم را نمی شناختم.

***

من تنها نبودم. از خواص زندگی در یک جامعه ی دیکتاتور این است که حقوقت را نشناسی. در جوامع دیکتاتوری همیشه صحبت از «وظایف» شهروندان است و  فراموش می شود که در برابر هر وظیفه ای «حق» ی هم وجود دارد.شهروندان موظفند قانون  های بی اساس را رعایت کنند، حجاب را رعایت کنند، مالیات بدهند ، تشویش اذهان  عمومی نکنند، جانشان را فدای رهبرشان کنند و به ولایت فقیه التزام عملی داشته باشند و خلاصه بچه های خوبی باشند اما در برابر این همه وظیفه دولت کوچک ترین حقی برای شهروندانش قایل نیست.

این تفاوت  بزرگ جوامع دیکتاتوری با لیبرال است. در جوامع لیبرال  هرجا » وظیفه » تعریف می شود «حق» هم تعریف خواهد شد. اگر چه در جوامع لیبرال هم این حقوق بطور کامل مراعات نمی شود اما به هر حال  حقوق تعریف شده  است و اساسا وجود دارد و مردم از آن آگاهند.

آگاهی از حقوق مهم است برای آنکه  اگر مردمی حقوقشان را بشناسند حقشان را به راحتی نمی توان ضایع کرد و خورد و یک آب هم روش. در حالیکه اگر مردم حقوق شان را نشناسند و اصلا ندانند که حقی دارند مسلم است که حق شان پایمال خواهد شد. همه ی مردم ، صرف نظر از ملیت و جنسیت و نژادشان حقوقی دارند که آن را «حقوق بشر» می نامند. در واقع حقوق بشر حقوقی است که به واسطه ی «ادم» بودن به آدمها تعلق می گیرد.  بنا بر این هرکس که دو تا چشم و ابرو و دماغ و دهن یک گردو دارد از این حقوق برخوردار است.

جالب است ( و البته در عین حال برای ما ایرانی ها مایه ی شرمساری) که بدانیم بنیان گذار حقوق بشر به مفهوم کنونی اش در هزاران سال پیش از بچه محل های خود ما   «کوروش کبیر» بود. این را نوشتم که  از موارد نقض حقوق  بشر در ایران  کمی بیشتر دردتان بگیرد. امروز روز جهانی حقوق بشر است برای اینکه  اعلامیه جهانی حقوق بشر در دهم دسامبر سال  1948  به تصویب رسیده  است. این اعلامیه سی ماده دارد  و بطور کلی  خیلی زیبا ست. برای ما  البته بعد از خواندنش فقط می شود یک گوشه نشست و های های گریه کرد . تمام حرفهای قشنگ دنیا مانند  حق کرامت و امنیت و برابری در برابر قانون و آزادی بیان و عقیده و  مراجعه به دادگاه صالح  از جمله موارد تصریح شده در این اعلامیه است اما اگر فکر کرده اید من اینجا الان می خواهم  دونه دونه این بندها را برایتان بشمارم حسابی کور خوانده اید. بی کار که نیستم! من فقط لینکش را این پایین برایتان می گذارم و  اکیدا توصیه می کنم  که این متن را بخوانید و حقوقتان را بدانید. ایمان دارم اگر همه ی ما به حقوق مان آگاه بودیم به این راحتی آن را در طبق تقدیم مشتی جنایت کار نمی کردیم.

* لینک  ترجمه ی محمد جعفر پوینده است.  راستی این  چیزی را به یاد تان نمی آورد؟