ای هموطن، ای جوون، ای پیر، ای آقا، ای خانوم…بیا خبر از کشورت آوردم…بیا و سیاحت کن…بچه مرشد تو هم بیا ببین چه خبراست اینجا
بچه مرشد؟ بچه مرشد؟ –
جون مرشد؟ –
بچه مرشد جونت بی بلا. حواست کجاست؟ ول کن پیامک بازی رو. بیا اینجا رو نگاه کن. –
مرشد! اینجا کجاست؟ چرا همه عصبانین؟ همه دعوا دارن، فحش می دن؟ –
بچه مرشد اینجا خیابونه، کوچه و بازار و اداره ست. ترافیکه، صف و ازدحامه. ببین بچه همه جا شده خاکستری. همه نگرانن. همه به هم توهین می کنن. دعوا می کنن. دروغ می گن. –
وای مرشد! اونجا چقدر شلوغه. چقدر آدم هست. چقدر تو کوچه ها و خیابون ماشین پارک کرده. –
اونجا بچه مرشد اگه گفتی کجاست؟ –
اونجا استادیوم ورزشیه مرشد. –
نه بچه مرشد. –
سینما؟ تاتر؟ کنسرت موسیقی؟ –
نه! دقت کن بچه. اونجا ساختمان پزشکانه، بیمارستانه، داروخونه ست. مردم رو خوب نگاه کن. همه مریضن. به جز انواع آنفولانزا که تو خونه ها دست به دست میگرده مردم درد دارن. کمر، چشم، معده، سر، زانو، کلیه. مردم فشار خون دارن، قند، چربی. جوونها سکته می کنن. مردم دائم دارو می خورن. قرص، شربت، کپسول. بیماری آدم رو اسیر میکنه. بچه مرشد تنت بی درد باشه. تنت درست باشه.
مرشد؟ اونها که اونجا منتظرن چی؟ اونها که سالمن! –
– عجب گفتی بچه مرشد. آفرین! اونها هم که سالمن…سالمن؟؟ اونها دنبال اینن که بینی رو کوچیک کنن. گونه رو برجسته کنن. لباشون کلفت بشه. ابروشون تتو بشه. نگاشون کن. وام می گیرن، قرض می کنن که پستوناشون رو کوچیک کنن، سفت کنن، بالا ببرن. قرص می خورن لاغر شن. چاق شن. قدشون بلند شه. شکمشون آب شه. آلتشون راست— شه، کلفت شده، دراز شه.
مرشد…پستونها رو چرا میخوان کوچیک کنن؟؟ –
حیا کن بچه. خجالت بکش از بزرگترت. –
مرشد این علامتها چیه تو فکر مردم؟ دعاست؟ طلسمه؟ –
نه بچه دعا که نیست. طلسم رو مطمئن نیستم. اونها علامت دلاره، علامت یورو و پونده بچه مرشد. پارسال یادته؟ همه مشغول سهمیه بنزین بودن. امسال روز و شبشون شده ارز و دلار. چقدر بالا میره؟ کی پایین میاد؟ صرافی، بانک، مثقال. آزاد؟ دولتی؟ مسافرتی؟-
مسافرتی نفری چقدر میدن مرشد؟ –
بچه تو به این کارها کار نداشته باش. بجاش خوب نگاه کن ببین این مردها کین که تو تلویزیون همه هستن؟ تو لپتاب و رایانه همه پیدا می شن. اونها کین که همه بهشون فکر می کنن و همه جا در موردشون حرف می زنن؟ همه نگرانشونن؟ –
واستا فکر کنم…مرشد کروبی نیست؟ –
نه بچه –
میرحسین موسوی؟ –
نه –
نوریزاد؟ خزعلی؟ –
نه –
تاجزاده؟ عیسی سحرخیز؟ –
نه بچه مرشد. اون که میبینی اسمش «ایزل» چندتا شبکه فارسی زبان پخشش می کنن. اون یکی هم «عدنان» مجموعه عشق ممنوعه. بچه از اینها زیادن. حالا بگو اون زنها کین؟ –
اون دیگه حتما زهرا رهنورده. –
نه بچه –
نسرین ستوده؟ فاطمه کروبی؟ –
نه جوونم. کجای کاری؟ اون یکی «ثریا» ست. هر شب شبکه یک پخش میکنه. اون یکی دیگه هم «سمیه» ست. سریالش رو شبکه سه نشون میده. –
مرشد؟ –
بگو بچه مرشد. –
مرشد آخرش چی میشه؟ مردم چی میشن؟ –
این که دیدی حکایت الانه بچه مرشد. بقیش رو نمی دونم بچه… نمی دونم
جـوات یساری گفت:
آخه حرف از ممه بود و تو نبودی جیگرکی سیار
ای الهی که قربون این اسمت «scarlet» بچسبم ،کجا بودی عسل؟!
با کافران چه کارت گر بت نمیپرستی ، آخه اینا چیه ورداشتی نوشتی ؟
تو چرا در حوزه ی تخصصی که داشتی ننوشتی هلوووو
گیتی گفت:
اوا خاک عالم …آق جوات ؟؟ این چه لحنیه ؟؟
چون اسکارلت از سکس و سکسولوژی نوشته در بعضی از پست هاش مجوز صادر شده برای این لحن ؟؟ سال قحطی که میگن همینه وا !!
ببین داداش من هنوز با خودم شات گان حمل می کنم
خلاصه نمی خوام رفاقتمون به خون و خین و خون ریزی آلوده بشه !!!
امضا: گنده لات محله ی نسوان و حومه 🙂
جـوات یساری گفت:
دِ لا مصب ورد پرس شکلک پرچم سفید نداره
به عنوان آلتر ناتیو اینو ارائه میدیم ——> 😐
لونا گفت:
راست میگی، مردم معلوم نیست چشون شده، همه سرشون رو کردن تو لاکشون و تظاهر میکنن اتفاقی نیفتاده، شایدم انقدر بدبختی دارن که دلشون به یکی دوتا سریال در پیت خوشه، دلم به حال این مردم، دلم به حال خودمون میسوزه، مردم ما چیز زیادی نمیخواهن، همینکه نون شب داشته باشن براشون کافیه که دیگه الان اونم ندارن، شاید هرچی میکشیم از همین قانع بودنه.
راست گفتی پول ندارن میرن قرض میکنن واسه اینکه دودش کونن! مام نمیدونیم آخرش چی میشه، خدا خودش به خیر کنه
حامد گفت:
مطمئنم بازخورد این نوشته از نوشته های قبلیتان کمتر است ولی فکر می کنم اینگونه زیبا تر است. زیاد به دنبال جنجال نباشید.
نو آوری بدیعی بود ، متشکرم.
mountainsummit گفت:
یه دوستی می گفت که اگه غورباغه رو یهو بندازی تو آب جوش بلافاصله از خودش واکنش نشون میده و دست و پا میزنه اما اگه بگذاریش تو اب سرد و یواش یواش گرم کنی اصلا متوجه نمیشه
نمی دونم تا چه حد این موضوع درسته
اما مطمئنم مردم ما به این چیزایی که تو نوشتی عادت کردن به این همه فلاکت و بد بختی به این همه در به دری و ….
باید از خواب بیدارشیم. باید این همه کثافت که دورو بر مون رو گرفته با نفرت عقب بزنیم تا یه هوای تازه ای دوباره تو کشور بیاد. باید این نظام رو که هر روز تخم خشم و یاس رو میکاره زیر رو کرد.
باید نسبت به سرزمین مادریمون حساس باشیم و گامی برای بهبود برداریم.
هر وقت تاریخ کشورمون رو می خونیم و هر وقت به قاجارها نگاه میکمیم که چطور کشور رو به باد دادن احساس خشم و تحقیر میکنیم. ما همیشه به اشتباه پدرانمون در 57 خرده گرفتیم.
اما الان دوره ماست و ما داریم در تاریخ ثبت میشیم ما باید ببینیم چی برای ثبت در سینه تاریخ از ما به یادگار میمونه. یک کشور ویرا ن آلوده و آغشته به انواع فساد و بیماری. یا یه سرزمینی شایسته تاریخ چند هزار ساله.
هنوز از این دفتر مونده ………
*pegi گفت:
عالی، بینظیر
یکی از بهترین متنهایی که درباره وضع درب و داغون امروز ایران خوندم
کاپیتان بابک گفت:
بعید نیست قحطی هم بشه. امروز شنیدم دلار 2000 تومن سکه یک میلیون
لابد صبر مردم یه روزی تموم میشه بلند میشن مملکتو از دزدای آدمخور پس بگیرن.شایدم خدا داره امتحانشون می کنه. چه می دونم، از این مستر خدا هرچی بگی بر میاد
ویولتا و لولیتا
راستی این ویجت دست چپ صفحۀ شما هم قاط زده و 65 دفعه یک آدرسو نشون میده و کُد 404 که صفحه پیدا نشد. قبلا فکر کنم آهنگ گذاشته بودین، هان؟
نسوان گفت:
Removed 😉
کاپیتان بابک گفت:
U R Soooooo Nice
چشم منو اذیت میکرد 🙂
لی لی خنگه گفت:
قحطی خیلی نزدیکه!
شین شین گفت:
دیروز دوهزار تومن بود کاپیتان. من امروز شنیدم که تو کوچه پس کوچه با بالاتر از دو تومن خرید و فروش میشه.
شین شین گفت:
همین الآن تو مثقال قیمت فروش 2100 تاست!!!
آرش گفت:
دیگه اونطوری نمیفروشن ، کیف رو پر از دلار می کنن ، حراج می کنن ؛ میره رو پله میگه 1 میلیون دلار نقد برای فروش، از تو جمعیت یکی میگه 1950 ، فروشنده میگه 1950 ؛ یک ؛ 1950 دو … از تو جمعیت یکی دیگه میگه 2000….. خلاصه میرن بالا بعد فروشنده داد میزنه 2220 یک ؛ 2220 دو ؛ 2220 سه ؛ فروخته شد. خریدارها هم چکهای بانکی 100 میلیونی دارن ؛ 2 میلیارد و خورده ای میده میره. زیر 100 هزار دلار هم معامله نمی کنن. بعد از اون فروش بعدی از پایه 2220 شروع میشه و قیمت ثانیه ای میره بالا.
sharzin گفت:
واقعا سرنوشت ما رو یک مشت دلال تعیین میکنن.
نسوان گفت:
Arash, Congratulations on your bundle of joy!.
May she brings peace and happiness and a new beginning for all of us.
گیتی گفت:
نه بابا ….کی ؟؟ چی ؟؟ کجا ؟؟ … 🙂
آقا من هم تبریک میگم … خیلی زیاد….
آرش گفت:
نسوان & گیتی
مرسی از لطفتون.
ساقی ب گفت:
قدمش مبارک باشه 🙂
PRINCE گفت:
نورسیده؟ زن؟ بچه؟
خوب البته بچه های فنی از لحاظ تکامل اجتماعی، ادر خیلی جهات تکامل یافته ترند اما خوب، انتظار این یکی رو نداشتم؛
فلذا ای اقای ارش؛
1.حدودا چند سالته ؟
2.الان دقیقا داماد شدی یا بچه دار؟ اولیه؟
3.از واکنشت به اشاره به الهیه شک بردم به استقرارت دران مکان،
از ان چطور مگه هم شکم-و نه شیکمم- بیشتر شد،
شاید زیاده از حد بچه گانه بنظر بیام لکن فقط میخواستم تخمینی از توانایی فضولی و کنجکاوی و نتیجه گیریم داشته باشم؛
فلذا، حالا حدسم درست بود یا نه؟
آرش گفت:
@ پرینس
دخترم به دنیا اومده ؛ من 31 سالمه. الهیه هم زندگی نمی کنم.
@ ساقی ب
تنکس.
شومبول گفت:
very nice
bamzy گفت:
«اونها دنبال اینن که بینی رو کوچیک کنن. گونه رو برجسته کنن. لباشون کلفت بشه. ابروشون تتو بشه. نگاشون کن. وام می گیرن، قرض می کنن که پستوناشون رو کوچیک کنن، سفت کنن، بالا ببرن. قرص می خورن لاغر شن. چاق شن. قدشون بلند شه. شکمشون آب شه. » دقیقا…یه بنده خدایی هست ماهی 400 حقوق میگیره 300 تومنشو کرایه خونه میده خرج خودشو مادرشو – که باهاش زندگی میکنه – میده، اومده از من 200 تومن قرض گرفته.بعد یه هفته ازش پرسیدم واسه چی میخواستی گفت مامانم عمل کرده.گفتم خدا بد نده چش بود.گفت چیزیش نبود شکمشو کوچیک کرد.
لی لی خنگه گفت:
انگار همه مردم تو کما رفتن! دیگه چه بلایی باید سر این کشور بیاد که مردم تکون بخورن؟ شایدهم آرامش قبل از طوفانه!
شهرزاد گفت:
مردم؟! موجوداتی هستند جدا از شما؟! شما تکان هایتان را می خورید؟! مردم مانده اند فقط؟!
لی لی خنگه گفت:
مردم یعنی اونایی که تو ایران زندگی می کنند، شما فرض بفرمائید بنده در جزیره میکرونزی یا پولینزی زندگی می کنم! اگه می نوشتم «ما» در کما هستیم! و «ما» باید یه حرکتی بکنیم، حالا شما نظرتون چیه؟
ario گفت:
خوب شما هم پاشو بیا اینجا با هم یه تکونی بدیم
لیلا گفت:
خیلی عالی بود. البته من عدنان و ثریا را نمی شناسم اما لابد سرگرمیهای جدید ملتن.
ولی میدونی؟ فقط با این قسمت گول خوردگی سریالیت موافقم. بقیه اش یک جورایی دستی از دور بر آتش داشتنه. مخصوصن واسه کسی که خودشو از اون قبرستون نجات داده و داره در صلح و زیبایی زندگی میکنه و به دلار هم درآمد کسب میکنه. به نظرم نمی تونه بگه چرا نشستین مملکتو نجات نمیدین وقتی خودش در این راستا کاری نمی کنه. از این جور آدمها دلم میخواد بپرسم خود تو چیکار کردی؟ غیر اینه که گذاشتی رفتی تا راحت زندگی کنی؟ و حالا که رفتی آیا کاری عملی در این باب انجام میدی؟ بازم اون مردم که تو اون شرایط هنوز خودشون رو سرپا نگهداشتن ایول دارن. من و شوهرم بیرون از ایران زندگی دانشجویی داریم و با ریال زندگی میکنیم. در اینصورت چطور از من نوعی میشه انتظار داشت به جای نگرانی برای دلار، به فکر نسرین ستوده باشم؟ وقتی نگران تموم کردن تحصیل هستم؟ یا از اون یکی چطور انتظار دارین به جای نگرانی برای اینکه میتونه نیازهای بچه اش را براورده کنه و اجاره خونه اش را از کجا بیاره نگران موسوی باشه؟ مردم عادی قرار نیست قهرمان بازی دربیارن. میگی اونا واسه ما تو زندانن؟ تو حاضر شدی زندگی راحت را بگذاری در ناراحتی زندگی کنی؟ حالا زندان پیشکش!
شهرزاد گفت:
لایک فراوان به شما
لیلا گفت:
البته من به مجموع چیزایی که گفتم خودم اشکال وارد میدونم ها. چون اگه همه همینو بگن هیچ اتفاقی نمیفته. ولی بدبختی اینجاس که اونا که نگرانی ندارن و درنتیجه حرف از عمل میزنن، تو ایران نیستن که حرفشون رو به عمل تبدیل کنن. و اونا که ایرانن، نگرانی «بقا» دارن. و نمی تونن کاری بکنن. واقعا نمی تونن. وقتی میشه امیدوار بود که کسی که داره به قول تو دغدغه اش عمل زیبایی نباشه. به دوستش بگه این طبقه خونه من خالیه بیا بشین کمتر ازت اجاره میگیرم -کاری که پدرم واسه من نکرد- نه اینکه اگه جایی هم تونست زیر پاشو خالی کنه. اینجا قشر تحصیلکرده از هیچ ضربه ای به هموطن خودش فروگذاری نمیکنه.
آدم ناراحت گفت:
توصیف خیلی خوبی بود
کاش واقعا یه نفر متخصص پیدا شه ، دو کلمه حرف حساب بزنه بفهمیم ما ملت غیور چه مرگمونه که انقدر مزخرفیم،همهٔ این بدبختیا و مصائب و درگیریا از چی آب میخوره ،
نژاد نا خالصمون یا عقاید احمقانمون ؟
بی فرهنگیمون ؟
بی سوادیمون؟
غرور الکیمون ؟
واقعا از چی ؟
پ ن :
نژاد پرستا و ريسیستهای ایرانی ، لطفا پاچه نگیرید اصلا حال و حوصله ندارم.
لی لی خنگه گفت:
@ آدم ناراحت
تو که ما رو به لجن کشیدی، برادر!
آدم ناراحت گفت:
@ لی لی
رکی جان
تا الان من همش سعی کردم مثبت فکر کنم اتفاقا.
در حال حاضر شرایط بسیار افتضاحی پیش اومده ، خیلی خیلی افتضاح هیچ واژهٔ دیگه ای هم ندارم براش بکار ببرم ، نمیدونم کی میخوایم از این خواب خرگوشی بلند شیم ولی خیلی نگرانم.نگران قحطی در ایران
مردم ما متاسفانه اگر نون نداشته باشن هم بجای اعتراض حاضرن گوشت تن همدیگرو بکنن و بخورن.میترسم از آیندهٔ قریبی که اینطوری بشه و مردم به جون هم بیفتن.
لی لی خنگه گفت:
+++
من علاوه بر همه اینهایی که تو گفتی نگران جنگ هم هستم!
50 ساله گفت:
سلام : بچه ها زیاد تند نرید صبر داشته باشید و …
شهرزاد گفت:
از شما بعید بود چنین نوشته ای. بله من هم درد های زیادی دارم بابت دخترکانی که دماغ عمل کرده شان را در چشم یکدیگر فرو می کنند٬ من هم درد دارم بابت بی توجهی های آدم های میهنم. اما شما بی انصافی می کنید. شما آن ور آب نشسته ای و وبلاگت را هر روز با خیال راحت آپ می کنی و از عمه بلقیس می نویسی! من دوست داشته ام همیشه اینجا را و هنوز هم٬ اما این نوشته بی انصافیست. چطور به دلار و سکه و غیره بی اهمیت باشند؟ وقتی همه ی زندگیشان یک سکه هم نمی ارزد؟! تفریح اینجا چیست که ایزل و عدنان دیدنشان هم با پارازیت و به سختی نداشته باشند؟! انصاف داشته باش دوست من!!!! انصاف داشته باش. زندگی اینجا سخت است. خیلی سخت. پدران خودشان را خفه می کنند تا فرزندانشان را برای زندگی آسوده تر به آن ور آب بفرستند و می دانی؟! آنها ریال را باید به دلار تبدیل کنند. و شاید وقت ندارند مدام سیاسی فکر کنند.
می دانی من چقدر خسته ام؟! کاری از دستم بر می آید؟! تو که نقدمان می کنی بگو٬ راه نشانمان بده٬ چه کنم؟!؟! ۸۸ . ۸۹ مگر کف خیابان کشته ندادیم؟ ۹۰ مگر زندانی و اعدام نداشتیم؟! چه از جون مردمت می خواهی؟! آری اینجا ایران است. ایرانی که تو ترکش کردی. ایرانی که همه ترکش می کنند.
نامردی می کنی دوست من وقتی انگشت اتهام را اینگونه و با تمسخر به سوی مردمت می گیری. وقتی می دانی فیلتر و سانسور و قتل و اعدام و تجاوز در کشورت غوغا کرده است. و مردمت دیگر چه کنند تا توی از کشور رفته راضی شوی؟! بیشتر به خبابان بیایند؟ تا پیروزی؟ آنوقت اینجا که گل و بلبل شد شما بیایی؟!
می دانم حرفهایم را قبول نخواهی کرد اما من می گویم٬ همانطور که تو می گویی.
هنوز دلم پر است از نوشته ات. اما توان نوشتنم نیست
آدم ناراحت گفت:
شهرزاد
هموطن عزیزم ، من کاملا درکت میکنم ، میفهمم چی میگی ، منم همینجام ، تو یکی از این ساختمونهای خاکستری و دود گرفتهٔ این شهر ، پشت میز کارم ، مدتهاست که خبری خوبی نشنیدم ، سالهاست که از ته دل نخندیدم.ولی چه کسی مقصّره دوست گرامی من.
چرا مسخره نکنه ؟
حماقت رو باید به سخره گرفت ، فرقی هم نمیکنه از طرف چه کسی باشه ، وقتی دستت به جائی بند نیس ، وقتی تاب و توان مبارزه نداری ، وقتی از همه چیز و همه کس خسته شدی . تنها کاری که ازت برمیاد اینه که بخندی ، به ریش خودت ، به ریشه من ، به ریشه هممون.
شهرزاد گفت:
حماقت؟!تویی که تو یکی از همین خاکستری هایی٬ از صبح که بیدار میشی تا شب که می خوابی٬ چقدر روانت بهم میریزه؟! بابت سکه؟ دلار؟ جنگ. تحریم. درد. رنج. از صبح که سگ دو می زنی تا ارزش زندگیت با ارزش ریال نیاد پایین٬ چقدر خسته میشی؟ وقتی سرعت ریال از تو بیشتره؟ اونوقت اگه شب بعد از اینکه در جریان همه ی بدبختی های مملکتت قرار گرفتی٬ اگه همون یک ساعت هم برای دیدن همون ایزل و عدنان و غیره٬ نذاری که له میشی٬ له شدی٬ سکته می کنی. لیوان آب رو اگه مدام تو دستت نگه داری که٬ دستت بی حس میشه.
چیکار کنیم؟! مگه تو کشورای دیگه٬ همه سیاسی فکر می کنن؟ مگه سیاست اصلا مال عوامه؟ مگه وقتی مردم سال ۸۸ ریختن تو خیابونا٬ همه دماغ گنده بودن؟ دماغ عملیا نشسته بودن تو خونه لاک می زدن؟! خدا رو شکر که خدا به من به اندازه ی کافی زیبایی داده٬ اما توهین نمی کنم به شعور کسایی که هم به فکر زیباییشونن٬ هم مملکتشون. چقدر ضربه خوردیم از این دسته بندی ها که ادامه هم میدیم. کرد ها. ترک ها. مشهدی ها. شیرازی ها. دماغ عملی ها. آنها.
به خدا خسته ام.
آدم ناراحت گفت:
حرفی برای گفتن ندارم
هر طور حساب میکنم ، حقو بهت میدم ، چی بگم
ساقی ب گفت:
راست میگی شهرزادجان .تازه حالا مثلا این ور آبی ها به چی فکر میکنند و چی براشون مهمه؟ 1 هفته است که تو روزنامه ها دارم هر روز میخونم ، شاهزاده ویلیام به کیت ، یه سگ کادوی تولد داده !
رامین گفت:
در ابتدای دهه سی زندگی ام توی این مملکتم و یعنی تمام عمر شریفم توی این نظام گذشته و اولین حرکت اساسی سیاسیم هم از سال 76 توی 17 سالگی شروع شد و رسید تا 88 که توی همه تظاهراتا بودم و بودیم با چندتا دوست که یکی معتاد شد و خودشو تو خونه حبس کرد یکی مون فرار کرد … (و این گروه همه پزشک بودن) اما الان شدیم یه مشت زامبی که بقیه مردم مارو نمی بینن اونایی هم که مارو میبینن از ترسشون خودشونو به ندیدن میزنن و فرار میکنن اونایی هم که در بلاد فرنگن بهمون سنگ میزنن که زندمون کنن. یه روزی یه نفر هم قصه من و شهرزاد و آدم ناراحت و باید بگه اونطوری که هست نه اونطوری که بنظر می یاد.
کوچولو گفت:
شهرزاد عزیزم، من کاملا درکت میکنم و میفهمم که درد کجاست، من هم ۱ سالی میشه که از ایران اومدم بیرون اما هنوز میتونم تمام چیزهایی که میگی رو درکش کنم، وقتی خانواده ات هنوز در ایران هستند به مثابه این میمونه که خودت هستی، هیچکی راضی نمیشه دوباره خون و خون ریزی بشه، به قول تو که اون سالی که اومدند بیرون غیر از کشته دادن چه چیزی نصیبمون شد؟ مردم ما امیدوارند، نمیخواهن این یه ذره امکاناتی که بعد از ۳۰ سال با جون و دل بدست آوردند رو از دست بدند، دقیقا هم نقطه نژاد انقلاب اینه، اینکه مردم چیزی برای از دست دادن نداشته باشند، اون زمان هست که میان و به کوچه و خیابان میریزند! به نظر من ما باید کاری کنیم که از این شرایط خلاص شیم، من خودم تو ایران هزار بودم همراه با مردم اعتصاب کنم، لازم نیست که بریزیم تو خیابون ها، همینکه اجناسع چینی میارن نخریم، نون گرون میشه کسی نخره، نمیدونم، تو ایران وقتی قیمت هی بالا رفت، وقتی بنزین سهمیه بندی شد، کسی هیچی نگفت، ما کاری که میتونیم بکنیم اینه که حداقل نخریم، اینجوری اونها نمیتونن رو سر ما سوار شوند و هرکاری که خواستند بکنند، اما هممون منتظریم کس دیگه یی شروع کنه، همون ایران معلم ها سر کار نرند، اداره ها ببندند ، اینجوری دولت مجبور میشه که بفهمه این مردم هم حق دارند نظر بدند، مردم ما لیاقت زندگی خوب رو دارن اما حیف
هما گفت:
زیبا بود….. و تفکر برانگیز
rezarm گفت:
من جدا نمی دونم شماها که اونور آب نشستین چه انتظاری از مردمی دارین که توی فشار دارن له میشن و اجتماعاتی هم که در اعتراض شکل میگیره سرکوب میشه، مردم حق دارن دلشون رو به یه چیزائی خوش کنن، شما میشینی مقاله ی انتقادی مینویسی برای کسائی که اونقدر آزادی ندارن که برای کمی ارامش حق انتخاب داشته باشن. بعد همون دلخوشی ها هم به همین راحتی میبری زیر سوال؟. من نمی دونم چرا همه همیشه به مردم گیر میدن ولی هیچکی خودشو جزو مردم نمی بینه، آقا جان مردم باید زندگی هم بکنن اگه میبینی سوریه و اینها کشته میده ، ایرانم داره کشته میده ولی شرایط واقعا یکی نیست. توی این شرایط حتی اگه ما هم خوب عمل نمی کنیم شما تیغ انتقادت رو باید بگیری به سمت سیاست مدارا به سمت دولت نه به سمت مردمی که حتی اگر به نظر شما کم ولی بازم دارن زجر می کشن و اعتراض می کنن. همیشه بیرون گود نشستن و گفتن لنگش کن اسونه
PRINCE گفت:
توصیف مقطعی قشنگی بود،
کمابیش هر روز این چند ماه، نظیر اینها رو که نوشتی زیر لب زمزمه میکردم.
بچه ها از انفعال و بی تفاوتی مردم گفتن.
انگار که رویایی هست که همه دران سهیمند،
اما کی از حیرت و شوک بیرون می یان؟
بعضی را این عقیده هست که به جماعت ایرانی هرچقدر بیشتر فشار بیاری،بیشتر کرنش میکنند.
البته گه گاهی هم جفتک می ندازند اما در حد جفتک زدن باقی میمونه.
ظاهرا که رژیم هم انقدر به این پیشبینی نعتقده که اینده خودش رو رو این حرف،شرط بسته…
بیکار گفت:
این سرزمین نفرین شدس
هرگز روی خوشی هم به خودش نمیبینه
فقط باید فرار کرد
گیتی گفت:
@ اسکارلت
من اینو نگم خفه میشم !! باور کن !! 🙂
خیلی دلم می خواست نگم، سعی هم کردم که نگم…اما در توانم نیست….
از زمانیکه این متن رو خوندم و بعد هم اسم شما رو پای اون دیدم ، همش فکر می کنم این چرخش دلیلش چیه…
یاد کسانی افتادم که با افتخار می گفتن به احمدی نژاد رای دادند تا بشه » قابله ی تاریخ » !!
یک پست نوشته بودی ، بعد که مردم صداشون در اومد یک زیر نویس هم اضافه کردی بهش و دونبش شد !! یادته ؟؟؟
سوال من اینه….الان شما چرا باید این رو بنویسی ؟؟ چی رو سیاحت کنیم ؟؟
اینکه مردم درگیر پوند و دلار و سهمیه ی بنزین هستند اتفاق عجیبی است به نظرت ؟؟
چند وقت دیگه هم ناامنی منتظرمونه…شک نکن…
شما مگه به مقصودت نرسیدی ؟؟…هدف دیدگاه شما مگه همین نبود ؟؟
بلوا و اشوب و بی ثباتی اقتصادی و فرهنگی…تا نوزاد جینگول مستان بوسیله ی دست های قابله ی عزیز رییس جمهور مردمی پا به عرصه ی هستی بگذاره و صدای ونگ و وونگش دربیاد !!
الان دراومده دیگه…صداش دراومده… خوب هم دراومده…
می دونی موضوع شما و من و دیگری نیست ، خیلی از دوستان خود من همین دیدگاه رو داشتن ،موضوع نگاه هردمبیل ماست ، هویجوری الکی … اینکه اونقدر آتیش جهنم داغ بشه که یهو معجزه بشه و برامون گل بده …
دو قدم اونورتر رو هم میشه دید یا میشد دید……نمیشه ؟؟…
جـوات یساری گفت:
+++ برای «موضوع نگاه هردمبیل ماست» و انتظار معجزه
من اعتراف میکنم خیلی از مواقع هردبیل به مسائل نگاه کردم
البته همشم نمیشه آدم «با دمبیل» به مسائل نگاه کنه بعضی وختا آدم اینقدر میپیچه یا اینقدر آدمو میپیچونن که نگاهمون «هردمبیل» میشه .
خداوکیلی زندگی سخت شده آقا مخمون نمیکشه . کو این شیشه ی آبسلوت؟ نمک نداره دئآش بفرمآ بفرمآ
جان خودم خیام که میگفت شراب دقیقا منظورش شراب بود هیچ استعاره ایی در کار نبود .
از شرابو عرق عزیز تر چی داریم ؟ نداریم …نداریم
ناهيد گفت:
شهرزاد جان ، ما كه درون ايرانيم مي بينيم كه چه بر مردم ما مي گذره آنها هم كه خارجند مي شنوند اما همگي نگرانند .آيا جاي نگراني نيست چرا خودسانسوري مي كني عزيز، آيا فساد فحشا دزدي فقر رانت خواري پارتي بازي وووووو در كشورمون وجود نداره آيا انها كه خارجند نبايد چيزي بگويند چون خارج از ايران هستند اما اي دوست عزيزم مگر منو تو مي توانيم حرفي بزنيم واقعا» فكرشو بكن. مردم ما عوض شدن اينو قبول كن يعني خود ما عوض شديم وقتي دختري تو خيابون توسط گشت ارشاد كتك مي خوره عكس العمل مردم چيه ؟ فقط نظاره گرند . اي اگر حالشو داشته باشن با موبايلشون فيلم مي گيرن . مگه غير ازاينه عزيزم، مردم ما و ما عوض شديم اينو قبول كن
theotherside گفت:
اروپا هم تحریمش رو عملی کرد..
تنگه هم بزودی بسته میشه ..
دیگه کسی واسه عمل بینی و گونه و پستون و چه و چه نمیمونه
دیگه کسی پای این سریالای ریدنی(بخونید دیدنی) نمیشینه..
ما میریم رو هوا..
سپیده گفت:
تورو خدا.تورو خدا بس کنید.شماها که خارج از ایران هستید این قدر رو اعصاب ما نکوبید.هی حرف از قحطی بدبختی…خب شماها که اینجا نیستین.پس چتونه.هی میگین” قیام کنین انقلاب کنین.نچ نچ نچ قیافه هاشونو بد بختا فلک زده ها.”…ما تو درد خودمون گرفتاریم.زورمون نمیرسه کاری کنیم.هر کاری بود کردیم.همه رو زدن کشتن زندان کردن…
یه سوال:چرا شما ها نمیاین ایران ودر کنار ما نمی جنگین؟شما ها که عقل کل هستین بیاین ما رو رهبری کنید.راهنماییمون کنید وپیشاپیش ما بریزین تو خیابونا…جرات دارین بیاین مثه میر حسین بعد حبستون کنن تو دخمه؟ هان؟
ازین مسخره کردن ما مردم داخل ایران چی عایدتون میشه؟ازینکه هی مارو تحقیر کنین ارضا میشین؟حس برتری جویی تون ارضا میشه؟مثه بچه ای که یه ابنبات داره و هی لیس میزنه تا دل بدبختی که داره با حسرت نیگاش میکنه رو بسوزونه ،رفتار می کنین.بسه دیگه.اره شما ها خوش به حالتون و ما بد به حالمون که توی کثافتو چرک و عفونت داریم دست و پا میزنیم.اگه این دلتونو خنک می کنه.اره.ما بد بختیم.خوب شد؟
فقط این سوالو جواب بدین:چرا نمیاین تو ایران بعد این حرفا رو بزنین و خودتون اولین نفر بریزین تو خیابون و تا اخر ایستادگی کنین…نگین که ما تلاشمونو کردیم و از دست رژیم فرار کردیم…بمونید و ایستادگی کنید تا به نتیجه برسید.به همون اندازه که مردم داخل ایران ترسو و بز دلند شما ها هم هستید….بسه .بسه دیگه.این قدر رو اعصاب ما نکوبید.این قدر مارو تحقیر نکنید.همون بیرون گود بایستین و هی نگین لنگش کن.فقط ساکت نیگا کنین.ساکت لطفا.ساکت باشید.
میام که صفحه تون به همون مسایلی که تو حیطه اسمشه بخونم.روشن و واضح حرف میزنید و منطقی و لذت میبرم….ترو خدا وارد این وادی ها نشید…بزارید اقلا اینجا که میایم یه چیزی یاد بگیریم.یه چیزی بخونیم وراحت باشیم.بغرنج نکنین رابطتونو با ما….ما این قدر شکننده هستیم که میشکنیم حتا با این حرفا توی وبلاگای شماها…این قدر شما ها دیگه اذیتمون نکنین.
اگه دلداریمون نمیدین اقلا شکنجمون نکنین.التماس میکنم .بسه.بسه.بسه
جـوات یساری گفت:
اینا اصولا در فصل خونریزی انقلاب و قیام نمیان ، ( اگه میخواستن بیان مگه گلابی بودن که رفتن، اینا رفتن چونکه میخواستن در چنین شرایطی داخل کشور نباشن، اینا رفتن چونکه برای زندگی شخصی خودشون برنامه داشت) اگر شرایط مهیا بشه بعد از اتمام کشتو کشتار و صاف شدن جاده به عنوان نیروهای تحصل کرده ،نخبه و متخصص وارد کشور میشن . درست مثل کابینه ی افغانستان که بعد از پایان خونریزی ها از ایتالیا فرانسه و انگلیس به افغانستان بازگشتند پنجاه یا شصد درصد از کابینه ی افغانستان رو سروشکل دادن.و و یا مثل نوری المالکی ،چَلبی ،حکیم و ایاد علاوی در عراق
رفتن اینا جای تعجب نداره ،طبیعیه ، انسان یک بار بیشتر زندگی نمیکنه و این حقو داره که در صورت توان بهترین زندگی رو انتخاب کنه . اما موندم غرولند کردنشون رو سر ملت رو چه حسابه؟
بیرون گود نشستن و شاهنامه خوندن .
من قبلن ها در این زمینه زیاد فک زدم. و نهایتا آنچه البته به جایی نرسد فریاد است.
ALI گفت:
کسی یادش میاد چند ماه پیش گفتم خواب نما شدم
گفتم یه دو سال سخت داریم بعدش همه چی میاد سرجاش
دوباره خواب نما شدم
پیشنهاد می کنم کمربنداتونو سفت کنید.
آرش گفت:
نوشته و تحلیلت کاملا ناپخته است ؛ وارد حوضه های غیر تخصصی نشو ؛ در همون زمینه ای که خواننده زیاد داری بنویس. راستی یادت نره تو همین وبلاگ هم نوشته های شما نسبت به بقیه خواننده و کامنت گذار بیشتر داره. خواننده های شما وقتی لولیتا راجع به خزعلی می نویسه کمتر می خونن نسبت به وقتی که تو راجع به افتخار کردن به کس می نویسی. اصلا خود شما به کس بیشتر از موسوی پرداختید.
جـوات یساری گفت:
البته منم چنین نظری داشتم و دارم و به حول قوه ی الهی خواهم داشت:)
اما یک سوال…!!!، اگر امضای نوشته به جای اسکارلت ،لولیتا بود ما بازم می گفتیم تحلیل ناپخته و یا به قولی آب دوغ خیاری هست؟!
من معتقدم این نوشته تفاوت زیادی با نوشته های لولیتا نداشت(فقط کمی غلظت انقلابی گری نوشته کمتر بود)
ما (بیشتر خودمو عرض میکنم) در بند امضای نوشته هستیم.
من همچنان معتقدم این وبلاگ یک یا دو نویسنده بیشتر نداره . «پنجو شش و ما بیشماریم در کار نیست» 😉 البته تحسین میکنم . , و چونکه قرار شده به تحلیل شخصیتی نویسنده ها کاری نداشته باشم . تحلیل مفصل علمی و اماری خودمو ارائه نمی دم
….. بذگریم
***
بنده ضمن احترام به نیروی اطلاعاتی و امنیتی اندرونی (ژاوریه سادات الله کرم) همچنان اعتقاد دارم کاراکتر اسکارلت «جیگیرکی سیار» هست
و بار دیگه از همین تریبون مثل یک جنتلمن اسکارلت را به یک شب خاطره انگیز (Dream Night)دعوت میکنم. شبی که سحر نداشته باشد و کلید صبحش در چاه ویل باشد (البته سوء تفاوت نشه فقط درباره سکسولوژی صحبت میکنیم کار خاصی انجام نمی دیم . صحبت های علمی اجتماعی فرهنگیمان که تمام شد هرکی شلوارشو میپوشه و میره سر خونه زندگیش)
گیتی گفت:
@ جوات
ضمن احترام به حریم شخصی شما و دعوتتون از هر موجود زنده و مرده ی این هستی اعلام می کنم این قبیل موضوعاتتون و دریم نایت و شلوارتون و اینا نه تنها به من که به هیچ کسی ربطی نداره…..
ربط من و شات گان به موضوع از یک باب دیگه مطرح میشه ….
اینکه هر زنی از سکس گفت نمیشه بهش بگی هلوووو و شفتالووو و اینا ، البته میشه ها بهرحال آزادی بیانی گفتن ، اما ممکنه یهو سردی فلز رو روی نوک دماغتون احساس کنید و بعد هم بنگ !!! 🙂
در مورد اسم ، یک توضیح کوچولو بدم …
من اغلب اول پست ها رو توی گودر می بینم..تقریبا از همون قدیم ندیما همونجا میشه تشخیص داد نویسنده کیه …(گرچه تازگیها هم که یکی در میون امضا پاش هست )
اما این مقابله ی شما به طرق مختلف و در شرایط مختلف با لولیتا دیگه خیلی گل درشت شده …و در این مورد خاص به نظر من کاملا غرض ورزانه است…
من هم اگه اشاره به اسم نویسنده کردم در واقع به دیدگاهش اشاره کردم ، دیدگاهی که اسکارلت و خیلی ها داشتند و الان انتظار معجزه و شکافتن رود نیل از مردم نیمه جون دارند…
گرچه فکر کنم تکون بخورند اما دیگه وقتی که خونرسانی به مغر متوقف شده و هر حرکتی فقط در جهت غارت و نابودی باشه… همونی که نظام می خواد !!
گیتی گفت:
عذر می خوام ، همین الان پرچم سفیدتون رو دیدم 🙂 🙂 🙂
متقابلا من هم از اینور کلاهم رو تکون تکون میدم…
اینجا که الان 6 صبحه و من هنوز چشام باز نشده اومدم وبلاگ خونی ، نمی تونم بفهمم شراب چیه مستی کجاست ..اما » انگار که نیستی چو هستی خوش باش «…
فعلا اینجوری میشه دل رو خوش کرد..
شرزین گفت:
من تا حدی با جواد موافقم
این صفحه (نسوان) از هر دری می نویسه. البته صحبت کردن رو کسی برای کسی ممنوع نکرده. اما مشکل اینجاست که بعضی چیزا تخصص میخواد و کار آسونی نیست. مثل همین نوشته که به سادگی میشه با یه نگا به کامنها دید که خیلی ها رو عصبی کرده.
کلا اگه بحث بخواد جدی باشه اینجا و این صفحه ظرفیتش رو نداره. اما اگه بحث تفننی باشه این صفخه بد نیست. مثل یه گپ دوستانه میمونه و یه صحبت خودمونی. در همین چارچوب هم هست و دیگر هیچ.
EhSAN گفت:
میگم حالا که شلوارو در آوردی بگیم fuk هم بیاد پیشتون تا
اگه نایتت زیادی دریم شد ، کمی هاردش کنه برات 😀
PRINCE گفت:
@ارش:
یه چند تا ازین موارد نا پختگی رو یاداوری میکنی دوزاری من بد جور گیر کرده، زورم بهش نمیرسه…
آرش گفت:
ناپختگی یعنی اینکه کسی فکر کنه سکه و طلا قسمتی از زندگی مردم نیست و اگر مردم درگیرش بشن و ببینن که در طی دو ماه 40-50 درصد از درآمدشون از دست رفته و دارن به فقر نزدیک میشن ؛احمقن.
ليلی گفت:
چقدر اين نوشته تلخه. چقدر حقيقت تلخه. اشکم رو در آورد اين نوشتت.
شهرزاد گفت:
نوشته ی شما من رو به سمت نگارش چند خطی برد!! اگر حوصله اش را داشتید٬ تشریف بیاورید.
تاتا گفت:
حرکت متاسفانه محدود شده به دو تا استاتوس و نظر گذاشتن شما هم وبلاگ می نویسی کارت انجام می دی!
يلداسبزپوش گفت:
@سپيده
ميدونم اعصابت از اين همه فشار خرده خرده اما نمى تونم جوابتو ندم چون خودم هم جور ديگه تحت فشار عصبى هستم! دخترم! وقتى كه ما مادرها با سماجت تموم پاى جنبش سبز ايستاديم شنيدم كه بعضى از جوونا شاكى بودن كه آرامش زندگيشون به هم خورده! شنيدم كه بعضيا گفتن ديگه حوصله ندارن و دلشون ميخواد بدون عذاب وجدان و بدون صداى پارازيت وار مرگ بر ديكتاتور شبانه پارتى بگيرن!شنيدم كه دختر جوون همسايه شب چهارشنبه سورى وقتى ديد ميخوام بالون سبز هوا كنم گفت تورو خدا ول كنين بذارين امشبو خوش باشيم!شنيدم كه روز جهانى زن پسرى كنار نرده هاى پارك لاله گفت انگار امروز تظاهرات پيرزن هاست و چقدر متلكش به حقيقت نزديك بود!سپيده جان دخترم!تا كى باىد به دلايل مختلف ساكت باشيم؟آيا سكوت ما پيرزن ها!! باعث بهبود وضع شما شد؟
کوروش گفت:
برداشت من این نبود که نویسنده داره برای مردم داخل کشور تعین تکلیف میکنه . بیشتر بیان درد مشترکی هست که همه مبتلابه ش هستند .
نمیدونم بعضی از دوستان زیر بار فشار و ناراحتی حساسیت نشون میدهند و برداشت دیگری میکنند.راستش چه فرقی میکنه چه داخل کشور چه خارج ،همه ناراحت و نگران هستند .اگر هم صحبت بی عملیست به همه بر میگرده ،کسی از کسی طلبکار نیست .
لیلا گفت:
واقعا این همه تمسخر و نگاه از بالا را تو این متن ندیدی؟! باید یکی از اون خوش بینهای حرفه ای باشی! بهت غبطه می خورم… من در جواب کامنتها انتظار یه ری اکشن ساده را داشتم. اما حتی به خودش زحمت نداد بیاد جوابی بده. میدونی چرا؟ احتمالا فکر کرده که این کامنتها در همون راستای حواس پرتی از موضوع اصلیست و درنتیجه ارزش جواب دادن نداره!! که درد جای دیگه است…
متاسفانه به نظرم اونچه جوات گفت به شدت واقعیت داره و طرف در لفافه داره میگه: عوام سطحی، پس زود باشید دیگه اوضاع رو درست کنید تا ما عقل کل ها برگردیم یا اگه برنمی گردیم دست کم خجالت نکشیم از ایرانی بودنمون!!
PRINCE گفت:
من هم همینطور.
نتنستم نگاه از بالا و تمسخر کردن رو به نویسنده، بچسبانم.
تا ببینیم نظر بقیه رو هم…
لونا گفت:
me neither! i think she talked fair enough making a very comedy scene for showing the pains, but, you know, we have so many problems that everything looks like making joke,
this writing for me showed the reality, and the best answer is that we don’t know what will happen, we don’t know what we can do, we like our properties that we have gained through many years after revolution and war, and we (our parrents) don’t want the children to suffer as they do,
you are born once,
you have the right to live good,
it is a pitty that our country is going through too many problems, but well, it is always like that, how many revolutions are we going to have! Iranians are damned to suffer always
نسوان گفت:
Luna, Please stick to one email address while you are submitting your comment. Otherwise the system won’t recognize you and as a result your comment will not appear. Thanks.
luna گفت:
me neither! i think she talked fair enough making a very comedy scene for showing the pains, but, you know, we have so many problems that everything looks like making joke,
this writing for me showed the reality, and the best answer is that we don’t know what will happen, we don’t know what we can do, we like our properties that we have gained through many years after revolution and war, and we (our parrents) don’t want the children to suffer as they do,
you are born once,
you have the right to live good,
it is a pitty that our country is going through too many problems, but well, it is always like that, how many revolutions are we going to have! Iranians are damned to suffer always
can you tell me why my comment doesnt apply??!!
نسوان گفت:
Leila jaan, Scarlett hargez zire hich neveshtehii javab e khanandeh ha ro nemide.hamoon tor ke kheili az weblog nevis ha in kar ro nemikonand. shoma ham talash konid kami khoon sard bashid, har che bashad ishan mosabbebe badbakhty haye mardome iran nist.
لیلا گفت:
باید یه اعترافی بکنم! راستش من مثل بقیه که انقدر واردن اینجا کی به کیه، کسی را نمی شناسم. امضاها رو نگاه نمی کنم و حتی نمی دونم چند نفرین یا مثلا خود شما که الان با اسم نسوانی کی هستی؟ از این همه اسم یه لولیتا تو ذهنمه که گاهی که دقت کردم متوجه شدم حرف دلمو زده. یعنی اینجوری یادم مونده و اخلاقاتون تو ذهنم نیست.
نه ایشون مسئول وضع مردم نیست اما مسئول نوشته خودش هست چون این خطاب به مردمیه که من و عزیزام هم جزئی از اون هستیم. صحنه ای تصویر کرد که خودم و همه رو توش دیدم و دست کم وکیل وصی خودم که هستم!! شمام کسی بهت حرف بی ربطی بزنی وامیسی ازش توضیح میخوای. کل دانشجوهایی که اینجان رسمن عزا گرفتن بابت اتفاقات اخیر. عده زیادی به رها کردن درسشون و برگشتن به ایران فکر می کنن. هر روز هم، نه هر ساعت هم داره بدتر می شه و ارز بالاتر می ره. خودم دلم لک زده واسه خونواده ام و ایران و نه دیگه بعد این همه وقت من می تونم برم نه اونا می تونن بیان. معلوم نیس تا کی… خب چطور میخوای خونسرد باشم؟
نسوان گفت:
man barax amma shoma ro khoob mishnasam, az sare post haye man dar morede MARG moshtari shodi. oon moghe dashty be khodkoshi fekr mikardi, ye email toolani ham behem dadi ke khoondam.harchi doost dari mitooni tozih bekhay. man faghat goftam Scarlet inja be kasi tozih nemide! hamin.
By the way, man violetta hastam.
kamtar hers bokhor,
boos
لیلا گفت:
اِ ویولتا خودتی؟ هی با خودم فکر میکردم این میلی که میزنم به آدرس وبلاگه کاش خود ویولتا بازش کنه. پس میلو خوندی؟ اونقدر طولانی بود که فکر نمیکردم بخونی! دستمو گذاشتم رو کیبورد و یه نفس نوشتمو سند کردم. بعدم پشیمون شدم که این طفلک چه گناهی کرده که اینارو بخونه! اما کاش یه جوابی بهم داده بودی. چطور دلت اومد اون همه زنجه موره رو نادیده بگیری؟ حیف خیلی دوست دارم دلم نمیاد غر بزنم. :)) ولی خارج از شوخی اون روزها واقعا داغون بودم. از مشکلات اون روزم هم هیچی کم نشده تازه با این وضع خیلی بیشتر هم شده. فقط نفهمیدم چی شد آروم شدم. ولی میدونم باز چند وقت دیگه تموم اون حسها میاد سراغم و این سوال که واسه چی زنده ای؟ به چه درد میخوری؟ هیچ زنجیر محکمی به دنیا نداری و این حرفا. ولی بعید می دونم عرضه و جسارت خودکشی را هیچوقت تو زندگیم پیدا کنم. بدجوری این زندگی کوفتی خالی را دوست دارم من.
ایول چطور این همه ویزیتور و کامنت و آی پی یادت میمونه کی به کیه!
بوس بیشتر
لیلا گفت:
راستی پستهای بعدیت تو اون روزها خیلی خیلی کمکم کرد. «باید» که تشکر کنم 🙂
جـوات یساری گفت:
آقا جاتون خالی ما حسابی خودمونو بستیم به آب شنگولی چه حالی میده آدم اینجوری تایپ بزنه .. ه…. ن … ه … هه لا لهتئجقنبگنملذو ضش-0
چخلو
حگظ پرینس کدوم گوری ها ووومن}ه0خئ
شب بیا باغ
عقاب سر تاس گفت:
جالب بود
شهرزاد گفت:
با همه ی عزیزانی که می گویند این وضع کنونی ایران است و هستند کسانی که اهمیت نمی دهند و درد را باید گفت چه داخلی چه خارجی٬ موافقم. اما به نظر من تعداد این آدم ها به نسبت کسانی که اهمیت می دهند کمتر است٬ حداقل در دنیای اینترنت. از آن گذشته٬ همانطور که قبلا هم گفته ام. اوضاع انقدر نا بسامان است٬ که شرح نا بسامانی اش شاید کمک کننده و آگاهی دهنده باشد. اما انگشت اتهام به سمت عده ای بی گناه گرفتن حرکت نا شایستی ست. بگذارید اینگونه بگویم. که اگر زمان انتخابات بی شمار بودیم٬ فقط من و شما و لولیتا جان و اسکارلت جان و غیره نبودیم که بی شمار شده بودیم. همین دخترکان و پسرکانی که به خیال شما پارتی های شبانه و دماغ های عملی برایشان مهم بود٬ هم با ما بودند. اینگونه بود که بی شمار شدیم. اگر از خودمان ندانیم کسانی را که با ما رای دادند٬ پس توهم بی شمار بودن زده ایم. آیا به اندازه ی کافی در کشورمان تفرقه و جدایی و دسته بندی وجود ندارد که باز اینگونه آدم ها را گیرم با سطح دغدغه ی متفاوت از خودمان دور کنیم؟ من نمیگویم باید سکوت کرد. من می گویم٬ زمان نقد های اینگونه نیست. خارج نشینان عزیز اینجا شاید آدم ها رنگ و روی زندگی هایشان را حفظ کرده باشند تا شمایی که دوری درد را نفهمی و غصه نخوری. اما درد با درجه های متفاوت در همه هست. شاید انگشت شماری باشند که حتی میرحسین را هم نشناسند چه رسد به باقی٬ اما اگر کسی با هزار قرض و وام و غیره دماغش را عمل می کند٬ دغدغه اش نیست٬ تنها دلخوشی اوست. اگر کسی شبش را با یک سریال آبکی شب می کند٬ زندگی اش آبکی نیست. یک ساعت زمان نیاز دارد برای فکر نکردن به چیزی تا از غصه نمیرد!
این که نوشته ی این متن هم اسکارلت است٬ خوب من اصلا نگاه نکرده بودم و فکر کرده بودم لولیتاست. که یک روز داشته همچون روزهای دیگر غر می زده و پدرش گفته خوب چرا از ایران نمی روی٬ و رفته.
و به یلدای سبزپوش٬ نمی دانم از مادرانی که فرزندانشان رفتند خجالت نمی کشی؟ سن و سال کشته شدگان چقدر بود؟ خود شما دست فرزندت را گرفته ای و رفته تظاهراتت را کرده ای٬ یا اشک ریخته ای و گفته ای شیرم را حلالت نمی کنم اگر پایت را از خانه بیرون بگذاری؟
همه ناراحت می شویم وقتی بی خیالی هم وطنانمان را می بینیم. اما راستش را بخواهید٬ من خیلی کم دیده ام. و اینگونه انتقاد کردن نویسنده ی این پست برایم هنوز سنگین است.
زهرا گفت:
شهرزاد جان….
هم من ، هم خیلی از کسانی که اینجا خوندنت ، درک میکنن بغضت رو و خودشون هم بغض دارن
اما چند تا مسئله (به هیچ وجه طرفداری از نسوان نیست)
خودت هم داری دسته بندی میکنی دختر خوب ! خارج نشینان ؟ زشت نیست این حرف ؟ به همون زشتی که دسته بندی کردن نسوان شاید از دید خودت
شهرزاد من خودم شدم یکی از اون بیمارها که توی این پست بهش اشاره شد . اینو گفتم فقط برای اینکه فکر نکنی یه مرفه بیدردم ، نه !
شهرزاد انصافا مردم کم گذاشتن ، ترسیدن ، اما کم گذاشتن !
نهایت اعتراضا شده توی تاکسی ها ، مردم کم گذاشتن
خودِ تو ، چند بار پیش خودت فکر کردی این یکی اتفاق که بیافته مردم میریزن بیرون ؟ اعتراض می کنن ؟ چند بار ؟ یارانه ، سهمیه بنزین ، گرونی ، نا امنی و و و …
هیچ وقت راجع به آدما سریع قضاوت نکن
تو چه میدونی که همین آدمی که اینو نوشته چقدر اذیت شده بوده وقتی توی ایران بوده و چقدر اذیت میشه حالا که ایران نیست ؟
اگه این پست رو یه نفری که توی همین کشور نشسته مینوشت ، باور کن برخوردت این نبود و انقدر عصبی نمیشدی .
اوضاع سخته ، خیلی سخت
تحریم ، فقر ، قحطی و جنگ شاید…
اما توی پستت یه چیز خوب نوشتی
دوست داشتن.
شهرزاد من دیروز که از ناوهای جنگی و عهدنامهی ایران و روسیه خوندم ، خیلی خیلی خیلی بیشتر ترسیدم و غمگین شدم حتی ؛ اما یهو به خودم اومدم ، دیدم می شه تا جنگ نشده ، قحطی نشده ، تا وقتی باید نشست و دید روز بعدی که میاد خوبه یا بد ؛ میشه تا اون موقع خوب بود . خندید . مهربون بود . آدم ها رو دوست داشت . لذت برد از زندگی !!
میشه شهرزاد
باور کن
من نه پولدارم نه الکی خوشحال نه هیچی
فقط تا الان خوب زندگی نکردم
همیشه یه غم گنده داشتم توی زندگیم
اما می خوام الان که انگار همهی غم ها میخوان یه جا خراب بشن رو سرمون ، بگم گور باباش ، و چند روز ، فقط چند روز زندگی کنم
همین
شهرزاز گفت:
نه دوست من، من دسته بندى نميكنم. اگر مي گويم خارج نشينان. چون مخاطبم هستند نه چون متفاوتند. نه چون پايين ترند. اگر اين خارج نشينان كلا دغدغه ي ايران را حتي نداشته باشند كه بيشتر ناراحت ميشوم. عزيز دلم من هرگر كسي رو متهم نمي كنم كه چرا فرار رو بر قرار ترجيح داد. خواهر خودم بزرگترين آرزوش رفتنه. اما وقتي به مردمي ايراد وارد ميشه كه واقعا حقشون نيست از خودي هم بخورن. من دردم ميگيره.
و حتي خود شما. چرا توي حرفهات ميگي مردم؟؟؟ حداقل بگو ما. مگه مردم كيان؟ اينه كه ناراحتم ميكنه. اينكه انتظار داشته باشيم يكي ديگه يه كاري كنه و غر بزنيم.
و اينكه چرا فكر ميكني با تو خيابون ريختن و تظاهرات درست ميشه؟ نميشه دوست من. مصر رو اخيرا ديدي؟ مگه مبارك سقوط نكرد؟ اما هنوز اوضاع خرابه.
اگه با انقلاب و حمله به صدا سيما و غيره چيزي درست ميشد كه، سال ٥٧ ميشد. ميدوني توي چين سالها پيش حكومت با تانك از رو مردمش رد شده؟ ميدوني ما جنگ داخلي نميخوايم؟
مردم!!!! مردم كاري نمي كنند!!! من كه همينجا توي تختم هستم و با آيپادم كامنت ميذارم. مردم پاشن برن اوضاع رو درست كنن ديگه.
زهرا گفت:
عزیزکم چه راحت قضاوت میکنی 🙂
جای این نیست که بگم چهها کردم و چهها نکردم برای همین ایران و ایرانی و الحق که ما از خودمون میخوریم ، نه از دیگری 🙂
من از بیداری ناامیدم ، چون اینی که میبینم خواب نیست ، مرگه
از همون روز اول که خیلیها انقلاب میخواستن و خیلیهای دیگه جنگ حتی ، تنها آرزوی من اصلاحات بود . دیدن دورهای دیگر مثل زمان ریاست جمهوری خاتمی حتی
من از ایران بهشت نمیخوام
من فقط یه زندگی آروم میخوام ، مثل همهی آدمای دیگه
لوسیفر گفت:
روزگاری بود.
روزگار تلخ و تاری بود؛
بختُِ ما چون روی بدخواهانِ ما تیره.
دشمنان، بر جانِ ما چیره.
شهر سیلیخورده هذیان داشت.
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت.
زندگی سرد و سیه چون سنگ؛
روز بدنامی،
روزگارِ ننگ.
غیرت، اندر بندهای بندگی پیچان؛
عشق، در بیماری دلمردگی بیجان.
فصل ها فصل زمستان شد،
صحنۀ گُلگشتها گُم شد، نشستن در شبستان شد.
در شبستانهای خاموشی،
میتراوید از گُلِ اندیشهها عطرِ فراموشی.
ترس بود و بالهای مرگ؛
کس نمیجٌنبید، چون بر شاخه برگ از برگ.
سنگر آزادگان خاموش؛
خیمهگاه دشمنان پُر جوش.
مرزهای مُلک،
همچو سرحداتِ دامنگستر اندیشه، بیسامان.
بُرجهای شهر،
همچو باروهای دل، بشکسته و ویران.
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو . . .
هیچ سینه کینهای در بر نمیاندوخت.
هیچ دل مهری نمیورزید.
هیچکس دستی به سوی کس نمیآورد.
هیچکس در روی دیگر کس نمیخندید.
باغهای آرزو بیبرگ؛
آسمان اشکها پُربار.
گرمرو آزادگان دربند،
روسپی نامردمان در کار . . . سیاوش کسرایی
لی لی خنگه گفت:
+++
شهرزاد گفت:
به پیر به پیغمبر قضاوت نمی کنم!!!!! میگم اگه بی شماریم٬ دیگه نباید یه من داشته باشیم و یه مردم همین!
50 ساله گفت:
سلام میدونید درد ما بهم پریدنه . همدیگر رو تحمل نکردنه . درد ما اینه از جامعه خودمان کمترین شناختو داریم . درد ما اینه که فکر میکنیم بیشماریم با با والله بالله دموکراسی خواهان در ایران در اقلیتند باورنمیکنید نمونه اش اهالی اندرونی را ببینید باصطلاح دمکرات ها . چطور در مقابل یه پست آبکی بهم می پرند و دعوای داخل و خارج بپا میکنند ببخشید تند رفتم ولی باور کنید بنظرم این یه حقیقته هرچند تلخ . مقصر اصلی ویوله که اداره این وبلاگو داده دست جوانان احساسی که با شعار درود ، مرگ ، زنده باد و نابود باد احساس شعف و شور میکنند . بازهم ببخشید
PRINCE گفت:
سخت نگیر…به عنوان یک پیشکسوت! درین زمینه،باید یاداوریت کنم که ازین دعواها زیاد می یاد و میره…
کدوم بچهبدون تا تی تا تی کردن و افتادن، راه رفتن رو راه میگیره؟هان؟
در نهایت
+++
لیلا گفت:
آره راست میگه. آدم تو همین دعواها چیز یاد می گیره. حواسش جمع می شه…
شهرزاز گفت:
به عنوان مخالف جدي با اين پست بايد بگم من يكي دعوايي ندارم!! مشكل ما دعوا كردن نيست، اينه كه بحث رو با جنگ يكي ميبينيم. و چه دوست داشته باشيد چه نه. اين پست انتقادي بود و قابليت اينو داره كه انتقاد بشه ازش. اما دعوا؟ به شخصه تمام تلاشم اين بود كه بگم سر مردم (!!) غر نزنيم و سطح دغدغشونو به طنز نكشيم. و از همه ي حقيقت يك تكه كوچك رو نبينيم كه تو اين اوضاع و شرايط اصلا درست نيست.
زهرا گفت:
بیا و تماشا کن …
این مردم جنگ نشده ، آواره و جنگ زدهن
اژدها گفت:
جدی نگیرید.
یکی طلابازی است که دارائیاش را دلار کرده است و در ایالات متحده به افتخارِ آنها که قرار است با خونِ خود ایران را از ستم آخوندی آزاد کنند تا او ارزشهای مدرنِ زنانه را به آنها «آگاهی-بخشی» کند، رویِ کوبیده ودکا مینوشد و زیرِ لب زمزمه میکند «می-گن تکه، عروسکه، می-گن که بارِ نمکه» و قر میدهد.
دیگری در استرالیا در پیشگاهِ دولِ هردمبیلِ موطلائی همان میکند که با افسر نیرویِ دریایی یا هردمخیالِ موسیاه و خیال میکند فرایندهایِ توسعه اقتصادی را میفهمد چون داروساز است.
یکی در آلتِ زنان تخصص دارد، دیگری در مهریهخوری و دیگری در مرد تور کردن به عنوان یکی از اساسی-ترین تصمیمهایِ سالِ نو.
آخری هم نشسته است تا پارسایش چند سالِ دیگر از پستانهای لختِ یکی از دوستدخترهایش فیلم بگیرد و به او نشان بدهد: اوه، مامی، این کیلی کیلی باحاله. اوه مای گاد، کیلی آرتیستیک هستش.
جدی نگیرید. بازیگرند اینها و بازی میکنند.
گیتی گفت:
@ اژدها
شما چی ؟؟ شما رو باید جدی گرفت به نظرت ؟؟
اینکه دیگری زندگی یا دیدگاه یا رویا یا هرچی که شما بهش استناد می کنی رو میاد میریزه روی دایره ، برای ما میشه دستک دنبک که نتیجه گیریم و باز مثل اژدهای سر چشمه برای دیگران حکم صادر کنیم ؟؟
شما چکاره هستی ؟ شما چکار می کنی ؟؟ در کدوم تماشاخانه بازی می کنی ؟؟
بگو بیایم تماشا !!
اژدها گفت:
فرزندم گیتی،
از پرسشهایِ دقیقِ شما سپاسگزارم و تلاش میکنم پاسخی درخور به آنها بدهم.
بخشی از کودکیِ من در جنوبِ ایالات متحده گذشته است، میانِ رود و مرداب و باتلاق و درختهایِ در هم تنیدهی دراز، با اسنوکی، ماچه سگِ قهوهایِ همسایه که مدام از این سو به آن سو میپرید: فریزبی پرت میکردی، میپرید و میگرفت، استخوان پرت میکردی میپرید و میگرفت، ترکه پرت میکردی میپرید و میگرفت. دستت را بالا میبردی و ادایِ پرت کردنِ چیزی را در میآوردی میدوید و میپرید و بر میگشت. دهها بار که دستِ خالی را بالا میبردی، دوزاریش میافتاد و دنبالِ سنجابها میدوید.
اسنوکی سگی چندکاره بود البته. پارس میکرد، پاچه میگرفت و وقتی کسی با وانت به خانهیِ در و همسایه میآمد به دنبال وانت میدوید. اگر وانت قراضه بود و سرِ دو راهی سرعتش را کم میکرد، عقبِ وانت هم میپرید. آنها که اسنوکی را میشناختند میگذاشتند پشتِ وانت تا شاهراه له-له بزند. آنها که نمیشناختند با چند ترمزِ پی-درپی و چخه اسنوکی را قانع میکردند از وانتِ آنها پایین بیاید. اسنوکی حرف میشنید؛ حرف میفهمید.
اسنوکی که کشته شد گرمایِ محبت به ماچه سگها را در من بیدار کرد: ماچه سگی محوِ زیباییِ تصویرِ خود در باتلاق است، پوزه به آب چسبانده است و انگار بر امواجِ ریزِ آب مراقبه میکند که ناگهان تمساحی از آب بیرون میجهد و گردنش را گاز میگیرد و او را به آب میکشد: واقواق، شلپ شولوپ، واقواق و دیگر هیچ. چند حباب و دمِ لرزانِ اسنوکی.
از آن پس تصمیم گرفتم هر جا که هستم و هر کار که میکنم به سگها، بویژه ماچه سگها، محبت کنم: اولین دستورِ عملیاتیِ اژدهایِ جوان به چتربازانِ تحت فرمانش در بازیدراز چه بوده است؟ سگکشی ممنوع. سالها بعد میانِ دعوایِ هوتوها و توتسیها در روواندا وقتی اژدها میبیند سگی استخوانِ دستِ کودکی را جدا کرده است و به نیش کشیده است چه میکند؟ پنج خیابان به دنبالِ سگ میدود و دست را پس میگیرد، با مهربانی و صبر. وقتی این روزها کسی از ایساف از اژدها میپرسد چه کند تا افغانهای منطقهیِ عملیاتیاش به طالبان نپیوندند، چه پاسخ میدهد؟ سگهایشان را نکشید.
گیتی گفت:
@ اژدها
خیلی جالب بود واقعا…..
این پیچش قلم شما گاهی واقعا تنه میزنه به برنارد شاو !!!! 🙂
خودت رو دست کم نگیر فرزندم ، امیدوار باش …
شما ظاهرا از بچگی خیلی استعداد ثبت و ضبط درس هایی که معمولا نوع بشر از طبیعت و هستی می گیره رو نداشتید، جز اسنوکی و چهاردیواری تنگ باتلاق های تنگ ذهن خودتون تحلیل دیگه ای ندارید…
محض اطلاعتون بعضی نژادها بهتون فرصت پلک زدن هم بهت نمیدن، چه برسه به عکس العمل….
پیشنهاد می کنم منطقه ی عملیاتیتون رو در حد همون باتلاق های اطراف خونه ی رویاهای دوران کودکیتون نگه دارید…. و در همون رویا هی تنوره بکشید و خوشحال باشید !!!…آرزو بر اژدهاهای جوان عیب نیست….
راستی ، آدرس تماشاخانه لطفا….نگفتی کجا بازی می کنی…بیاییم تماشا !!
گیتی گفت:
راستی اژی….یک چیزی یادم رفت…
اینروزا یک کمی گرفتارم …یک کمی البته….، فیلتر شکن های ناکارآمد و سرعت پایین و صفخات نصفه نیم هم مزید بر علته….
اما حتما به اندرونی سر خواهم زد در فرصت های پیش اومده…مثل الان… 5 صبح به وقت ایران..
گفتم که بدونی یک وقت زمان اینجا با زمان اونجا منطبق نشد، دلتنگی نکنی….
از این به بعد هر جا تنه ات رو بندازی جلوی سر چشمه ای یا نهری، ها بکشی هو بکشی…..یک سر بهت خواهم زد… شک نکن !! 🙂
EhSAN گفت:
یک روز که مغز پکیده از خرافاتت دامنت را گرفت و برای زدودن لکه های چرکین ریخته شده از سر و رویت دست به دامن نوشیدنی ای دیگر که تو را کرخت تر کند ، شدی و لاشه ی بی هفت سرِ مستِ از سکون، تو را یاد موجود زمینیِ مفلوک و پست و بی مغزی انداخت، شاید به جای اژدها و یا سگِ چوپانِ نی لبک زن، اینبار تمایل به گوساله شدن و چریدن در چمنزار و یا تبدیل شدن به بوزینه را در مازوخیست بودنت مشاهده کنی…اما اشتباه نکن آن روز شک کن به لیاقت آن جسمت که حتا بوزینه را هم کالبدِ مناسبی برای تو نیست و تو باید خود را به هیچ تبدل کنی و مولکولی از وجودت نباید در هوا قرار بگیرد ..آن روز شاید دیگر حتا کسی نباشد که برای توهینت به هوای پاک و به گند کشاندن آن پس از ترکاندن ذره های متعفن مغزت، لیاقت را برای تو معنا کند.
امیر گفت:
نه، خوشم اومد… یواش یواش داره رگه های نویسندگیت رشد میکنه. از دید معدن شناسی فیروزه بودی، شجره شدی… آفرین.