ایران جای عجیبی است. ایران جایی است که در آن امید عزیزی یک جوانِ ۳۳ سالهٔ سالم تا روز ۲۵ خرداد ۸۸ بخاطر شرکت در یک تجمع اعتراضی تبدیل به یک جوانِ ۳۵ سالهٔ معلولِ قطع نخاع می شود.
اما این هنوز نیمی از ماجرا هم نیست.
ایران جای عجیبی است چرا که پدر امید عزیزی شکایتش از پلیس این است که چرا به جای سر پسرش به پای او شلیک نکرده است. او میگوید «ما از نیروی انتظامی بارها به دادگاه شکایت کردهایم که وقتی اینقدر این جوان را با باتوم زدهاید که گوشه خیابان …مثل مرده افتاده اگر میخواستید فرار نکند لااقل تیر به پایش میزدید چرا به سر او شلیک کردید؟»
ایران جای عجیبی است چون من وقتی این خطوط را می خوانم از شدت درد خنده ام می گیرد.
ایران جای عجیبی است چون اسم امید عزیزی را من تازه شنیده ام و به نظر می رسد که ما حتی دیگر فرصت به یاد آوردن نامها ی قهرمانانمان را هم نداریم و حتی اسم موسوی و کروبی هم به فراموشی سپرده ایم.
ایران جای عجیبی است چون هر چه بلا بر سرش می آید خبری نمی شود و البته من بعنوان یک خارج نشین بی درد» نباید «در این مورد حرف بزنم و آنهایی هم که در داخل ایران هستند » نمی توانند «حرفش را بزنند.
و بیست و پنجم بهمن نزدیک است و ما به روی خودمان نمی آوریم…..راستی به نظر شما ایران جای عجیبی نیست؟
سرور گفت:
ایران خیلی جای عجیبیست! من که در کشفش عاجز ماندم :((((((((
s گفت:
afsoos 😥
کامیکازه گفت:
جای عجیبیه چون مردم به همان کسانی رای دادن که ۳ دهه پیش از جهره های مطرح رژیمی بود که به اعدام یا بهتر بگم نسل کسی جوانان رای داد … با طرح تظاهرات سکوت جوانان بیشتری را به مسلخ برد همان که هنوز به ارزشهای امام تعلق خاطر دارد نسوان گرامی در فرهنگ من اسم این نوع بشر نان به نرخ روز خوران اند
azadeh گفت:
har chi boood va harkari ke kard dar gozashte alan be khatere hamrahi ba mardom too zendane.. hamechizesho az dast dade..motmaenan unam mitoonest bade entekhabat mese mohse rezaiee dasto paye khar o beboose o hamoon systemo kamafe sabegh edame bede… hala man ye soal daram..ma dahe shastiee a chizi az naslkoshie jomhoori eslami yademoon nis..shoma ke yadetee alan kojaiee?? chikar bar zedesh kardi?? age hichi pas behtaree hata yek kalame am dar morede mirhossin harf nazani!!!
لک لک گفت:
شما معلومه که ایران نیستی و از فضای داخل هیچ اطلاعی نداری ، وقتی نه از امکانات و نه از محدودیتهای مردم اطلاع داری پس بهتره در خصوص این مسایل هم این طور قاطعانه نظر ندی و خصوصا اتهام»نان به نرخ روز خوران» به مردم که خیلی از آنها هم میتونستن مثل شما از کشور خارج شوند و بفکر عافیت خود در بلاد فرنگ باشند ولی این کار و نکردن وبا همه مشکلات در ایران مانده اند.
اتهام کوچکی نیست.
jest roshanfekri گفت:
to ke tokhm nadashty vaysy az vatanet defa koni dyge khafe sho, laghal musavi tkhm dasht va be eshtebahatesh pei bord va jobran kard
stare گفت:
mosavi tokhm dasht? oon tokhm dare pasho az iran bezare biroon? agar dasht motmaen bash inkaro mikard hamin mardak nabood ke edamhaye aval enghelabo dastooresho dad tarafe kio migirin? hadeaghal tarikho bekhoonin ke 10bar tekraresh nakonin!
azadeh گفت:
miraft az iran birooon??? mese sazegara o ganji?? ounvaght dg behesh fohsh midadin?? nemidoonestam farar kardanam delo jorat mikhad… zaheran harkari bokonan az nazare shoma mahkoomaan.. chon inam joze khosoosiatee ma iranias ke ya az yeki ye ghahreman misazim ya ye jenayatkar… ensanha faghat kafiee ensan bashan ba hameye iradha va eshtebahatee ensani mese man mese shoma… shoma be jainke ehsas koni faghat shomaiee ke tarikho midoooni yakam be in fek kon ke va tamrin kon ke bepaziri hichkas gharar nis khoda ,ghahraman masoom ya harchize dg iee bashe… va inke tarikh faghat zamani tekrar nemishe ke mano shoma in chizia ro yad begirim… va be ja inke daeman dar morede ino un hokm sader konim say konim yad begirim chetori mishe az tafakoree diktator mehvaremoon be ye tafakkore demokrasimehvar gozar konim!!!
stare گفت:
commentam gheyb shod?!
stare گفت:
nemitoonest bere chon mikhaad be armanhaye emame rahel amal kone jaye nadare behtar az inja koja bere?! agar shoma tarikho yadet mire mano amsale man yademoon narafte hamine ke tarikhe ma 10 bar ye eshtebah o mikone ma gene faramooshi darim!!! ghabl az inke beri bala menbaro dam az ensan jyezolkhatast bezani boro bebini jenayati ke inha kardan bakhshidanieee?! yani har ki adam kosht bad biaad bege mn ensanam va jayezolkhatam masale hal mishe na khanoome aziz in too tarikh hak shode melati hooshyare ke az eshtebahash dars begire nainke khake faramooshi roo harchi bepashe ma hanooz khodemoonam nemidoonim chi mikhaieem dardemoon ine vagarna mousavi ba ahmadinejad che farghi dare jomhoorie eslami jomhoorie eslamie dige hala ya in ya oon !
میترا گفت:
زندگی تو ایران عجیبه.چون موندن تو ایران درد داره. رفتن هم درد داره. یاد اوری زندگی تو ایران درد داره.تصور ادامه زندگی تو ایران هم درد داره. آخه چرا اینطوری شد؟شدم عین پیرزنها.هی با مشت میزنم به سینه و با خودم میگم خوب شد بابام زودتر مرد و این روزها رو ندید.وگرنه حتما سکته میکرد!!
یک بی بخار گفت:
ایران جای عجیبی است چون:
1. آدم بی بخاری مثل تو داره درباره دردهای ایرانیان می نویسه!
2. رهبری مقتدر ایران اوبامای مفلوک رو وادار می کنه که گزینه های روی میز رو عجالتا به زیر میز ببره!
میلاد گفت:
زهی خیال باطل، بی بخار تویی که سرت مثل کبک توی برفه هنوز و دور وبرتو نمی بینی.
FUK گفت:
سلام بی بخار عزیز
من آستانۀ تحملمو برده بودم بالا و شده بودم خوانندۀ خاموش.ولی خدائی از تو نمی شه گذشت.
بیا یه دست سفت و سفارشی بکنمت.
کاپیتان بابک گفت:
🙂
من هم خاموش شده ام بدلیل های گوناگون ولی برای درست بجا وسر موقع پیدا شدن شما باید ایول بگم
رهبری مقتدر! چه حرفهایی می زنن این گوسفندها
نسوان گفت:
Long time no hear Captain! Where have u been? I thought u have taken Homa to cruise with u 😉
U both disappeared at the same time!
FUK گفت:
🙂
دوسِت دارم کاپیتان
آدم ناراحت گفت:
این ملت ایرانه که شامل هفتاد و پنج میلیون آدم عجیب و غریبه.
این ملت ایرانن که اگه دقت کنی میبینی جو گیرترین ملت دنیان.
این ملت ایرانن که واسهٔ مال دنیا چوب میگیرن دستشون و میکوبن تو کلّهٔ هموطنشون.
این ملت ایرانن که بخاطر منافع کوتاه مدت شخصی از جان و مال وناموس همديگه میگذرن.
شاید بشه اسمشو گذشت یه نوع Mass Hysteria میلیونی.
برای شفای عاجل تمام این هفتاد و پنج میلیون يه صلوات بلند ختم بفرما.
اللّهم صل الی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم ( اینم از علائم حادش بود)
پ ن :
همانند دفه های قبلی هيچگونه فحش و بد وبيراهی ازآقايون وخانمهای استثنا ، که متاسفانه تعدادشون هم کم نيست (حدود 75 ميليون نفر)،پذيرفته نخواهد بود.
یعقوب لیث صفاری گفت:
در خواب .در بیدار مرگ بر دیکتاتور . زندانی سیاسی آزاد باید گردد .
محمد گفت:
انگار برشت این جملات رو برای ما ایرانیها گفته:
اول به سراغ یهودی ها رفتند . من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم .
پس از آن به لهستانیها حمله بردند من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم .
آنگاه به لیبرالها فشار آوردند من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم
سپس نوبت به کمونیستها رسید کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم .
سرانجام به سراغ من آمدند هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند.
نانا گفت:
+++++++
انگار در خون مردم ايران ويروسي فراگير از بي تفاوتي تزريق كرده اند. همه نظاره گر غرق شدن همديگر هستيم بدون هيچ واكنشي…. متاسفم
بعد از انتخابات غيرت و همت و شور و هيجان در اين مردم مرده شعله ور شد اما بعد اون حوادث بگير و ببند و بزن و … در نهايت كهريزك همه عقب نشيني كردن اونهايي هم كه ماندند حصر و حبس ويا در تبعيدند.
ario گفت:
بله بله..البته الان سراغ سینماگران رفته اند و من کلی دارم حال میکنم ..سی سال با هر ساز اینها رقصیدند هرچه انها خواستند ساختند تاریخ رو عوض کردن اسمهای ایرانی را به لجن کشیدند و اسمهای عربی و ادمهای ریش دار شدند ادم خوبه ..همه جور خوش رقصی کردند که خدایی نکرده از سینما و محبوبیت و معروفیت کم نبارند.. آخه خیلی حال میده تو خیابون مردم بدوند دنبال آدم و امضاء بگیرند حتی اگر به قیمت فروختن مملکت باشه …حالا که آب در خوابگه مورچگان ریختند و خانه سینما را بستند و فستیوال فیلم زجر با پس گردنی به جرم بد حجابی بیرونشان کردند یادشان افتاده که کجای کار هستند….آخ که حال کردم داود رشیدی خایه مال با مخ خورد زمین
PRINCE گفت:
حداقل اون داوود خایه منش رو خوب اومدی…
یک زن گفت:
ایران جای عجیبی نیست.مردم ایران موجودات بسیار عجیبی هستند.دقیق موجودات عجیب
Parvaaz گفت:
این موجودات عجیب وقتی از ایران میان بیرون , چرا از عجیب بودن در میان؟
اثیری گفت:
برای همینه که همه می ترسند به خیابان بروند
تارا گفت:
وقتی با این درد و رنج ها بزرگ بشی دیکه هیچی واست عجیب نیست , زندگی ادم های بلاد کفر عجیبتره والا , افسوس که ناخواسته پیر این رنج ها شدم .
شهرزاد گفت:
وقتی مردم با کلی امید٬ سال ۸۸ برای رسیدن به خواستشون تلاش می کردن٬با وجود اینکه روزای وحشتناکی بودی٬ همه احساس می کردیم٬ داریم به جاهای خوبی می رسیم.. چی شد که اون روزا تبدیل به این روزا شد؟! من تحلیل گر سیاسی نیستم اما می تونم حداقل در مورد خودم و چند نفر دور و ورم حرف بزنم!
درست یا اشتباه٬موسوی و کروبی برای ما حکم رهبرهای حداقل موقت رو داشتن٬ و حضور اونا می تونست روحیه بده به ما که بی نتیجه نیست این از دست دادن ها. اما٬ بشمارید تعداد دفعاتی که از یک ماه قبل قرار راه پیمایی گذاشته می شد و یه روز مونده به قرار٬موسوی می گفت نه نرین راهپیمایی! یا می گفت من میام٬ بعد یه روز مونده می گفت نه نمیام… و یهو همه سرد می شدیم. اون بنده خدا هم به فکر کشته شدن جوونای مردم بود و بعد از همون سال ها که حضور داشت و عرصه ی سیاسی معلوم شده بود که نه می تونه کاری کنه٬ نه می تونه تحمل کنه رفتار حکومت رو.
بعد وقتی مردمی که از یه خواب ۳۰ ساله بیدار شده بودن و امید به تغییر داشتن٬ می بینن نمی تونن٬نتونستن٬ نمیشه٬ اوضاع روز به روز بدتر میشه نا امید میشن٬ به وضوح دارم می بینم غبار خستگی و نا امیدی ای که تو کل جامعه ریخته شده. ضعیف تریناشون می زنن به در بی خیالی٬ یه عده دیگه اینجا رو نمی تونن تحمل کنن و از ایران میرن٬ یه عده خسته ان و فریادشون به جایی نمیرسه٬ بقیه یا اون دنیان یا تو زندون…
از همه ی اینا که بگذریم٬ تو همون شور و حرارت ۸۸ می خواستیم آدمای با فرهنگی باشیم. نمی خواستیم جایی رو بگیریم٬ کسیو بکشیم٬ به صدا سیما یا فلان جا حمله کنیم.. بابام همیشه می ترسید مردم مسلح بشن٬ می گفت جنگ داخلی میشه. اما مردم جنگ نمی خوان٬ ما انقلاب ۵۷ نمی خواستیم٬ واسه همین نمی شد بی گدار به آب بزنیم٬ ما مردم بی اعتمادی هستیم٬ آدمایی که بعدش بیان٬ بدتر از اینا نباشن؟ و حق هم داریم٬ برای بهتر شدن بارها و بارها هزینه دادیم و روز به روز بدتر شده.
همونطور که گفتم تحلیل گر سیاسی نیستم٬تنها چیزی که خواستم بگم این بود که وقتی چنین شوری تو مردم بود٬بی انصافیه که بگیم ایران جاییه که هر چی هم که میشه مردمش ساکتن٬ قبل از ۸۸ حرف من هم همین بود همیشه. اما حالا دیگه نه. چیزی که نیاز داریم٬ امیده و هم بستگی و عشق. تشویق به دوست داشتن و از خوبی ها گفتن.
برای بیداری باید از مشکلات گفت٬ اما برای مردم بیدار باید از نقاط قوت هم گفت تا اعتماد به نفس داشته باشیم. تا بتونیم تکیه کنیم به هم نوع٬ تا اعتماد داشته باشیم به همدیگه.
nasim گفت:
az mast ke bar mast
همای گفت:
حرف پدرش درسته. طبق قانون همه جای دنیا، پلیس حق تیر دارد به ساق پا، برای جلوگیری از فرار. او می گوید اگر مشکلتان فرار بود باید این قانون را رعایت می کردید. پس مشکلات فرار نبود و فقط آزار داشتید.
آزاده گفت:
ایران جای عجیبی ولی نمیشه دوستش نداشت…و با همه ی تر سام می جنگم و میرم به خیابون به امید شاید تغییری….
ازادی گفت:
زیبا بود تا جایی که اسم موسوی و کروبی سبزاللهی را اوردی ! خراب کردی ….
يلداسبزپوش گفت:
شما مثل اينكه هنوز خوابى! بيدار شو عزيزم!
کامیکازه گفت:
I ONLY ASK GOD
THAT THE INJUSTICE WASN’T SOMETHING INDIFFERENT TO ME
THAT THEY DON’T SLAP MY OTHER CHEEK
.
AFTER A CLAW CRATCHS MY LUCK
I ONLY ASK GOD
THAT WAR WASN’T SOMETHING INDIFFERENT TO ME
IS A BIG MONSTER AND STEPS STRONG
OVER ALL THE POOR INNOCENCE OF PEOPLE
But there isnt any god we r alone
bahar گفت:
واقعا نمیدونم چی بگم؟ درست میشه؟ درست نمیشه؟ ما باید چیکار کنیم؟ راه درست چیه؟ هدف چیه اصلا؟ فقط درد هست که همهجا هست…
مصی گفت:
نمی دانم چه در غذای مردم ریختند که اینقدر بی تفاوت شده اند.
vida گفت:
ایران جای عجیبی نیست .. احمق های اینجا رو ببین هنوز داران سر جلوگیری از حاملگی بحس(!) میکنن !!! و یکی از فاکتورهای انتخاب رییس جمهورشون هست … یکی از کاندیداشون احمقی هست که بچه ای که مرده به دنیا امده رو گذشته تو ماشین و برد به فک و فامیلشون نشون داده که ازش خداحافظی کنن !!! با این همه احمق قدرتمندترین کشور دنیا هستن …
هر چقدر فکر میکنم به این نتیجه میرسم که بیچاره ملت ایران که پول و سرمایه اشون رو خرج کسی مثله ما کردن که بشیم تحصیلکرده های اون جامعه… رهبر اپوزیسیون کسی هست که خودش خودش رو انداخت تو حبس … آقا جان آخه وقتی برنامه بلند مدت نداری برای چی به مردم میگی بیایید تو خیابون…
تا وقتی که نخبه ها و نظریه پردازهای درست و حسابی تربیت نکنیم .. ایران سرگردان و به ظاهر عجیب باقی خواهد ماند ….
بیکار گفت:
اگه منظورت از رهبر اپوزیسیون در حبس موسوی و کروبی هست که این دو نفر معتقد به جمهوری اسلامی هستند و طلفدار دوران طلایی خمینی ! اینو بارها و بارها هم در بیانیه ها شون گفتند
احمد گفت:
همه تقصير رو گردن اون يكي مي اندازن…
اين جا ايران است…
ashegh iran گفت:
hamantor ke frdosi goft gomi ayad padid ke na torko na farso
kolaseh malomnist che hast
بیکار گفت:
ایران اصلا هم جای عجیبی نیست
فقط به نظر میرسه این سرزمین نفرین شده هست و
هیچ وقتم به آزادی نمیرسه
در ضمن 25بهمن هیچ خبری نیست
بیکار گفت:
۱۳۵۰
باید انقلاب کنیم تا خوشبخت بشیم
۱۳۶۰
جنگ تموم بشه صد در صد خوشبختیم
۱۳۷۰
باید کشورمونو بسازیم تا شاید خوشبخت شیم
۱۳۸۰
اگه معجزه بشه احتمال اینکه خوشبخت بشیم هست
۱۳۹۰
خدایا کمک کن از اینکه هست بد بخت تر نشیم
هستي گفت:
ديروز وقتي با دوست پسرم قدم مي زدم گشت گرفتدمون.به قدري بهمون توهين كردند به قدري غرورمونو خرد كردند و شخصيتمونو زير سوال بردند كه حس مي كنم با همين موضوع به ظاهر بي اهميت كاسه صبرم لبريز شده.انگار فقط و فقط به يك تلنگر نياز بود تا دوباره درد تمام ناكامي هايي كه تجربه كرديم واميدي كه طي اين دو سال به نا اميدي تبديل شد را عميقا حس كنم.اينجا كه باشي ايران بيشتر از اين كه عجيب باشد نفرت انگيز به نظر مي رسد.
luna گفت:
عزیزم ، خوب درکت میکنم، میدونی وقتی از ایران خارج شی و تو خیابون قدم بزنی میفهمی که چه کشیدیم ما تو ایران، وقتی یاد این میوفتم که به خاطر طرز لباس پوشیدن ما چه توهین هایی بهمون کردند، چه ترس هایی رو تجربه کردیم دردم میگیره، با ما توری رفتار کردند که اینجا با یک دزد هم اون طور رفتار نمیشه، به امید اینکه سرزمین ما به سمت بهتر بودن پیش بره، فعلا که همه ما اومدیم بیرون از هر ۱۰ نفر ۷ نفر بیرونن (این آمار از خودم گفتم)، خودت رو ناراحت نکن، این ها هم روزی جواب کاری که کردند رو میگیرن،
يلداسبزپوش گفت:
عجيب نيستن فقط طبقه متوسط خصوصا محترمند و در مقابل هتاكى و وحشيگرى هاج و واج ميمونن و شوكه ميشن و زبونشون بند مياد! از پس اين وحشى ها فقط يه عده مثل خودشون وحشى برميان!
کامیکازه گفت:
زیادبودند افرادیکه .. وار رفتن تو خیابونا داد زدند جمهوری اسلامی و از اون کسی که میگفت تو دهن ها میزنه حمایت کردن !! کسانی که بدون اطلاع کافی از مشخصات یک رهبر/ راهنمای سیاسی ِدنباله رو اهداف کور به اون رای دادن .
حالا برخی دسته گلهای همون نسل (که الان میگن ما اشتباه کردیم) دارن جا پای والدین شون میذارن هیچ تعجبی نداره .
منکر قضیه نمیشه شد که مردم فقط به بهانه تغییرات دنبال رو این به اصطلاح رهبران سبز شدن . اما بزدلی و سیاست شل کن سفت کن جوانان را بر باد فنا داد و
قوه ای که داشت بالفعل میشد را خاموش کرد و یاسی در دل مردم کاشت. خرابی که سالهاحکومت اختناق لازم بود تا چنین اثری داشته باشد.
ضمنا من برای جنبش سبز چنین کردم و بهمان تو خودت خارج نشینی زیادی قدیمی شده و عبارتی است Troll و البت که راحتره که دنباله رو جریان بود تا چهار تا کتاب خوند تا فکر باز بشه .
خلاصه نسوان جان جای عجیبی است که نسل دهه شصتی ایرانی از کشتار دهه شصت خبر ندارد !!بعد هم ادعا به کجا؟!!
سری به وبسایت بنیاد عبدالرحمن برومند بزنید
لک لک گفت:
کسی نگفت چون تو خارجی پس حرف نزن گفتم تهمت ناروا نزن . شما وقتی بیرون گودی شعار دادن راحتِ ضمنا اگر مردم اون کاریو که شما خواستی نکردن دلیل بربی اطلاعیشون نیست . انقلاب 57 را شاه کرد وگرنه مردم تا یکسال قبلش خمینی رو نمیشناختند اگر شاه بجای ازهاری بختیار رو نخست وزیر کرده بود و دستش رو باز گذاشته بود هیچوقت انقلاب نمیشد. حالا مردم با تجربه اون انقلاب فکر کردن با اصلاحات شاید بشه وضعیت رو درست کرد طبیعتا راه طولانیی است اما اگر حکومت اجازه میداد نتایج پایدارتری از انقلاب داشت . برای اصلاح هم در دل این حکومت نمیشد دل به پهلوی و دیگران بست این شد که ملت رفتند دنبال آدمهای موجه تر داخل حکومت طبیعتا وقتی رهبرت از جریانهای داخل رژیم باشد در شرایطی که پیش اومد هیچوقت انرژی آزاد شده مردم را در جهت براندازی هدایت نمی کنه ولی متاسفانه حکومت شرایطی بوجود آورده که این بن بست یا باید با یک انقلاب دیگه باز بشه یا با یه کودتا یا با خمله خارجی که متاسفانه معلوم نیست که علیرغم هزینه زیاد هر سه حالت بعدش راهی بسوی آزادی و دموکراسی بازبشه.
محمد گفت:
دوست عزیز درست میگی دهه 60 احتمالا سیاهترین دوره تاریخ معاصر ایرانه و فکر میکنم تمام کسانی که تو اون دوره کوچکترین مسئولیتی هم داشتند روزی باید پاسخ گو باشند. من به شخصه از لحاظ باور و اعتقاد نقطه مقابل میرحسین هستم ولی چیزی که در مورد موسوی و کروبی برای من قابل احترامه به قول عباس عبدی مرام و معرفته. میدونی داستان داستان انتخابه امروز موسوی میتونست انتخاب دیگه ای داشته باشه و بعد از بازی تکراری انتخابات جمهوری اسلامی مثل بقیه کاندیداها یه سمت جدید بگیره و راحت نقاشیشو بکشه اون مثل منتظری برخلاف رویه های موجود جمهوری اسلامی عمل کرده و امروز داره تاواننش رو میده . فکر کنم موسوی هم در جریان جنبش مردم بسیار تغییر کرده در شرایطی که بی اخلاقی رسم این مملکته اون نمره قبولی گرفت و یه چیز دیگه فراموش نکنیم آخرین باری که همین مردم فراموشکار به خیابونها اومدند 25 بهمن 89 بود به درخواست موسوی و کروبی.
لک لک گفت:
کسی نگفت چون تو خارجی پس حرف نزن گفتم تهمت ناروا نزن . شما وقتی بیرون گودی شعار دادن راحتِ ضمنا اگر مردم اون کاریو که شما خواستی نکردن دلیل بربی اطلاعیشون نیست . انقلاب 57 را شاه کرد وگرنه مردم تا یکسال قبلش خمینی رو نمیشناختند اگر شاه بجای ازهاری بختیار رو نخست وزیر کرده بود و دستش رو باز گذاشته بود هیچوقت انقلاب نمیشد. حالا مردم با تجربه اون انقلاب فکر کردن با اصلاحات شاید بشه وضعیت رو درست کرد طبیعتا راه طولانیی است اما اگر حکومت اجازه میداد نتایج پایدارتری از انقلاب داشت . برای اصلاح هم در دل این حکومت نمیشد دل به پهلوی و دیگران بست این شد که ملت رفتند دنبال آدمهای موجه تر داخل حکومت طبیعتا وقتی رهبرت از جریانهای داخل رژیم باشد در شرایطی که پیش اومد هیچوقت انرژی آزاد شده مردم را در جهت براندازی هدایت نمی کنه ولی متاسفانه حکومت شرایطی بوجود آورده که این بن بست یا باید با یک انقلاب دیگه باز بشه یا با یه کودتا یا با خمله خارجی که متاسفانه معلوم نیست که علیرغم هزینه زیاد هر سه حالت بعدش راهی بسوی آزادی و دموکراسی بازبشه. لک لک
خرزهره گفت:
ایرانی ها سنتی دارند که هر جا مبارزه براشون هزینه داره به مرور و در زمان طولانی دشمنانشون رو در خودشون هضم می کنند و شبیه خودشون می کنند مثل اعراب و مغولها.
به نظرم زیاد منتطر نباشید به زودی اتفاقی بیفته لا اقل از داخل.
آرش گفت:
اون یه بارم که اتفاق افتاد اگر ریشه یابی کنی میبنی که مردم شروع کننده نبودند ؛ خود حکومت از دستش در رفت و در فضای درگیری بین سران حکومت ؛ مردم فرصت یافتند حرکتی بکنند و گرنه مردم با خیال تخت دارن زندگی میکنن ؛ فقط توقع دارن تعداد بکن ها زیاد بشه.
Parvaaz گفت:
یه چیزی اضافه کنم آرش که، این کریسمس که ایران بودم هیچ چیز عجیبی ندیدم والا. همه سر گرم زندگی خودشون بودند و در رفاه نسبی. از هزار تا سوراخ سنبه هم سواستفاده میکردند. یه سری هم زدم به دوستام ببینم چه خبره دیدم که حقوق ها ملیونی میگیرند و الاف هستند. بهشون گفتم شما انصافا به نسبت بازده خیلی خوب در آمد دارد. روزی نیم ساعت هم کار مفید ندارید اون وقت چندین میلیون حقوق میگیرد. مقایسه کردم واسشون با حقوق های اینجا ، البته اون موقع ارز ارزون بود، خودشون تعجب کردند.
آرش گفت:
من هم چند بار همین ها رو گفتم.
شما ببین الان توی چند ماه گذشته ته دلار و سکه در اومد ؛ 5 میلیون سکه فقط در شعب بانک ملی پیش فروش شده و فکر کنم در همین حدود هم توی بورس کالا. 1100 میلیارد تومان اوراق مشارکت در دو روز فروخته شد و 500 میلیارد هم اضافه چاپ شد و در ساعت اول روز سوم فروخته شد.
از روز 23 بهمن اوراق قرضه جدید عرضه میشه اون هم تموم خواهد شد …. اینها پول دست مردمه دیگه ؛ از هوا که نمیاد این پولها. پیرزن 70 ساله حرف نمی تونست بزنه اومده بود 100 تا سکه پیش خرید میکرد. بهش میگم میخوای چی کار ؛ میگه این پول تو حسابم بود دیدم سکه نخرم بی ارزش میشه اومدم سکه بخرم.(تو دلم گفتم اصلا معلوم نیست تا 6 ماه دیگه که میخوان سکه تو رو بدن زنده باشی یا نه )
مردم غر غر میکنن ولی وقت سرمایه گذاری که میرسه از هزار سوراخ سمبه پول درمیارن. ماشین در پیت کره ای تو این مملکت 40-50 میلیون تومان پولشه ؛ شده ماشین طبقه متوسط. بعد همون طرف میناله. اگر مشکل داری ماشین 2012 سوار شدنت چیه ؛ اگر نداری چرا مینالی. ما که نفهمیدیم.
ژیان گفت:
حساب و کتابای شما منو یاد قذافی میندازه.
کارخونه های دولتی پشت سر هم دارن تعطیل میشن، نه به خاطر تحریم، به خاطر سنت قدیمی و حسنۀ بالاکشی و مال خود سازی. کارگرای قراردادی بیست درصد-بیست درصد دارن اخراج میشن. بعضی روزا که یارانه میدن، لشگر بیکارا مهلت نمیدن خودتو به باجۀ عابر بانک برسونی. قدم به قدم بقالی و سوپری و فلافل پزی و سوسیس بندری شده شغل جوونایی که از این ور میزنن و از اونور یه ماه دیگه جمش میکنن. از هر ده تا سمندو پراید دووازده تاش مسافر کشن. با این گرونی بنزین آدم از التماس و سماجت مسافرکشا که میخوان سوارت کنن روانی میشه. اونوخ تازه فک کردی پول ماشینو یه جا دادن؟ نوچ! همشونم از دم قسط خریدن. آخه چن نفر مث تو پیمانکارن؟ چن نفر مث تو مشاورن؟ ده؟ صد؟ هزار؟ ده هزار؟ چی….؟ چقد…..؟ صد هزار؟! خوب باشه. صد هزار. صد هزار نفر مث تو داریم که قدرتشون توی سرمایه شونه. همینایی که موهاوه و سانتافه و آذرا و سوناتا و کمری و سورنتو و مورنو و سوزوکی و از این چیزا سوار میشن. خوب حالا بقیه چی؟ فک کردی همین چریدن خالی کافیه؟ مردم بچه دانشگاهی ندارن؟ مردم اجاره خونه ندارن؟ مسافرت نمیخوان برن؟ زیارت نمی خوان برن؟ نمی خوان مث آدم زندگی کنن؟ جامعه ای که توش چن میلیون توی سرما معطل یارانۀ سر برج شون توی صف وایسادن و اونور خیابون بنز و بی.ام.و رد میشه لنگ میزنه داداشم. همه اینور خیابون میپرسن آخه چطور و چرا؟ و فعلاً که در جواب این «چرا» ها حواله مون دادن به «چرا» گاه. کسی جرأت نمیکنه مفت خورایی که توی اداره ها و شرکتا و کارخونه ها به اسم کارمند و کارشناس و مشاور و مهندس و مدیر و معاون در قبال نیم ساعت کار مفید حقوقای میلیونی میگیرن رو اخراج کنه، ولی براحتی زورشون به کارگر و مزد بگیرمیرسه.هنوز کسایی هستند که چشمشون به شیشۀ بقالیه، شاید روغن کوپنی اعلام کنن، اونوخ شما میگی اوراق مشارکت؟! پاشو بیا فارس ببین کیا چوب لیمو میسوزونن بلکه ذغالشو بفروشن، بیا کرمون ببین دور و برش چه خبره، برو چهار محال، برو ایلام، برو اهواز.
ببین نیچه جون کوچولو!…. بذا خیالتو راحت کنم. مردم تو همه جای دنیا دنبال یه چیزن. مردم دنبال عدالتن. عدااااالت. چیزی که غیر قابل تحمله تبعیض و بی عدالتیه. اگر همه هم سیر باشن یک چیز هرگز تحمل نخواهد شد و اونم فاصلۀ طبقاتیه. مخصوصاً فاصله ای که نشه براش «توجیه عادلانه ای» پیدا کرد. اصن ذات آدم همین بوده…….در طول تاریخ.
Parvaaz گفت:
@ ژیان
خدا رو شکر اینجا فرصتی شد شما بیایی عقده هات رو خالی کنی. چهار پایه گذاشتی رفتی بالا داد و هوار میکنی گوشات روهم گرفتی. واقعن که ما ملت تو عزاداری رتبه یک تو دنیا هستیم. به جای بحث مرثیه سرایی میکنی که ای ملت کوپن، بقالی، بنز رد شد، عدالت مرد… پدر جان شما برای من اول مفهوم عدالت رو تعریف کن بعدش بیا پند و نصیحت کن. عدالت یعنی چی؟ به یکی میگی نیچه کوچولو به دوستای من میگی مفت خور….
اگه دوستای من که هر کدومشون قدرت چرخوندن یه کارخونه رو دارند اونجا الاف هستند این به خاطر سیستم غلط اونجاست. تقصیری ندارند که از استعداد و توانایی شون استفاده نمیشه. تقصیری ندارند که رییس روسا قرارداد بستن بلد نیستند. گر چه همون نیم ساعت اونا می ارزه به هفتاد سال عمر شما. نمونش همین جا، ۱۰ دقیقه وقت گذاشتی یه کامنت بنویسی ازش دو کلمه حرف حساب در نیومد. به قول عمه بلقیس یک دسته سبزی به جاش نمیدند.
بزار من هم خیالت رو راحت کنم …عدالت هیچ وقت در هیچ جای دنیا به اون مفهومی که تو میگی نبوده و تا آخر تاریخ بشریت هم نخواهد آمد.
آرش گفت:
@ ژیان
«… پرولتارهای جهان متحد شوید…»
انشاالله روزی کمونیسم و اقتصاد سوسیالیستی بر ایران حاکم بشه ؛ کارگران صاحب سهام کارخانه ها بشن ؛ از میون خودشون مجمع و هیات مدیره انتخاب کنن و دیگه هیچ کس اخراج نشه ؛ روز اول ماه می همه با هم جشن بگیرن ؛ نفت رو و بقیه منابع معدنی رو هم بکشیم بیرون به صورت مساوی بین همه تقسیم کنیم . اون روز همه پیکان سوار میشن و وقتی جلوی جلوی عابر بانکها در حال گرفتن حقوق خود هستن دیگه کسی با بنز از جلوشون رد نمیشه چون کسی بنز نداره ؛ تمام کارخونه های داخلی فقط پیکان تولید کنن و به همه بدن ؛ مبادا تضاد طبقاتی دل بقیه رو بشکنه. اصلا عابر بانک چیه ؛ عابر بانک نماد بروژوازی است ؛ اصلا بانک چیه ؛ دنیا رو دارن بانکها میگردونن وضعش اینه دیگه ؛ وقتی جامعه بی طبقه باشه دیگه بانک معنی نداره ؛ …….
عرض شود خدمت شما ؛ یکی از دلایل ورشکستگی کارخونجات دولتی همین اخراج نکردن بوده ؛ برو یه سری بزن ببین چند تا کارگر دارن از کارخونه تعطیل شده حقوق میگرن ؛ اگرم نده میرن جلوی اداره کار و فرمانداری و اینور اونور که به ماچه که کارخونه تعطیل شده ما استخدام اون کارخونه ایم. از اول انقلاب این ایده های سوسیالیستی ریشه هر چی کارخونه بزرگ دولتی بود رو در ایران خوشکوند. اون چند تایی هم که رو پا موندن به مدد چهار تا مدیر با لیاقت بود که از اخراج کردن نمی ترسید.
نماینده کارگرها اومده تو تلویزیون میگه درخواست ما از شورای اشتغال اینه که سال آینده دستمزدها حداقل 35% افزایش پیدا کنه ؛ همش تو هپروت سیر میکنن ؛ اگر این تصویب بشه بیکاری هم 20-30 درصد اضافه میشه ؛ وقتی یک سری آدم صلاح خودشون رو نمی فهمن بقیه نباید به فکر اونها باشن.
حرف زیاده ولی فکر کنم صحبتهای شما بیشتر عقده گشایی بود تا بحث سازنده.
» اختلاف طبقاتی از ضروریات جامعه است چون عامل اشتیاق به پرورش حالت های والاتر، کمیاب تر ، ، دورتر و عامل چیرگی بر نفس می شود. «.نیچه.
ژیان گفت:
@Prvaaz
راستش منم هفش ده بار این کامنت هیجانی شما رو که عجولانه، «فقط» به دفاع از دوستات نوشته بودی خوندم و هر چی توش دنبال حرف حساب گشتم چیزی پیدا نکردم. اشکالی هم نداره، چون همون ده دقیقۀ من رو هم صرف نوشتنش نکردی. اما انصافاً از یک حقیقت تاریخیِ غم انگیز و در عین حال وقیحانۀ کامنت شما در مورد دوستات نمی تونم بگذرم:
«….اگه دوستای من که هر کدومشون قدرت چرخوندن یه کارخونه رو دارند اونجا الاف هستند این به خاطر سیستم غلط اونجاست. تقصیری ندارند که از استعداد و توانایی شون استفاده نمیشه. تقصیری ندارند که رییس روسا قرارداد بستن بلد نیستند…..»
این یعنی به نمایندگی از دوستات اعتراف می کنی 99 درصد اونایی که توی اینجور جاها الاف هستند بابت داشتن «استعداد و تواناییِ» چرخوندن یه کارخونه حقوق می گیرند نه به خاطر کاری که واقعاً در طول روز یا ماه یا سال انجام میدن. این یعنی تا زمانی که یه کارخونه دست هر کدوم از این دوستات ندیم تا بچرخونن و استعدادهاشونو بروز بدن، اون چار میلیونی (بعضیاشونم تا هفت میلیون) که هر ماه از جیب ملت میره تقصیر خودمونه. یعنی این مردم هستند که به خاطر نابلدی رییس روسا در بستن قراردادها یا نداشتن کارخونه به تعداد دوستای شما، مجبورن و باید از محل فروش نفت، تاوان هرز رفتن استعداد این «نخبگان» رو بدن.
چون گیر دادی، حالا من ازت یه سوال دارم. میدونی تعریف مشاغل فصلی توی قانون کار چیه؟ یعنی کسی که مثلاً توی یه کارخونۀ شالیکوبی کار میکنه، به ازای ماه هایی از فصل سال که محصول برداشت و وارد کارخونه میشه حقوق میگیره و بیمه میشه. باقی سال حقی از دید قانون کار نداره و مزایایی دریافت نمیکنه. اینجاست که به مفهوم عدالت میرسیم. یعنی برای بریدن نون کارگر قانون و ماده وتبصره زیاد داریم، اما برای کنترل مفت خوری خیل عظیمی از «استعدادها و توانایی ها»ی معطل مثل دوستای شما، که فصل کاریشون هر دو سه ماهی سر جمع یک روزه، هیچ مکانیزمی نداریم. از این قبیل تضاد های احمقانه و تحمیلی توی این مملکت زیاد هست و تا زمانیکه امثال تو و دوستات، اسم زرنگ روی خودشون میذارن ادامه خواهد داشت. میدونی چرا؟ به یک دلیل سنتیِ واضح: چون همتون به توهمی مبتلا هستین که در اون، بیمار این هذیان رو مدام تکرار میکنه:
«….گر چه همون نیم ساعت اونا می ارزه به هفتاد سال عمر شما……».
ژیان گفت:
@Parvaaz
راستش منم هفش ده بار این کامنت هیجانی شما رو که عجولانه، «فقط» به دفاع از دوستات نوشته بودی خوندم و هر چی توش دنبال حرف حساب گشتم چیزی پیدا نکردم. اشکالی هم نداره، چون همون ده دقیقۀ من رو هم صرف نوشتنش نکردی. اما انصافاً از یک حقیقت تاریخیِ غم انگیز و در عین حال وقیحانۀ کامنت شما در مورد دوستات نمی تونم بگذرم:
«….اگه دوستای من که هر کدومشون قدرت چرخوندن یه کارخونه رو دارند اونجا الاف هستند این به خاطر سیستم غلط اونجاست. تقصیری ندارند که از استعداد و توانایی شون استفاده نمیشه. تقصیری ندارند که رییس روسا قرارداد بستن بلد نیستند…..»
این یعنی به نمایندگی از دوستات اعتراف می کنی 99 درصد اونایی که توی اینجور جاها الاف هستند بابت داشتن «استعداد و تواناییِ» چرخوندن یه کارخونه حقوق می گیرند نه به خاطر کاری که واقعاً در طول روز یا ماه یا سال انجام میدن. این یعنی تا زمانی که یه کارخونه دست هر کدوم از این دوستات ندیم تا بچرخونن و استعدادهاشونو بروز بدن، اون چار میلیونی (بعضیاشونم تا هفت میلیون) که هر ماه از جیب ملت میره تقصیر خودمونه. یعنی این مردم هستند که به خاطر نابلدی رییس روسا در بستن قراردادها یا نداشتن کارخونه به تعداد دوستای شما، مجبورن و باید از محل فروش نفت، تاوان هرز رفتن استعداد این «نخبگان» رو بدن.
چون گیر دادی، حالا من ازت یه سوال دارم. میدونی تعریف مشاغل فصلی توی قانون کار چیه؟ یعنی کسی که مثلاً توی یه کارخونۀ شالیکوبی کار میکنه، به ازای ماه هایی از فصل سال که محصول برداشت و وارد کارخونه میشه حقوق میگیره و بیمه میشه. باقی سال حقی از دید قانون کار نداره و مزایایی دریافت نمیکنه. اینجاست که به مفهوم عدالت میرسیم. یعنی برای بریدن نون کارگر قانون و ماده وتبصره زیاد داریم، اما برای کنترل مفت خوری خیل عظیمی از «استعدادها و توانایی ها»ی معطل مثل دوستای شما، که فصل کاریشون هر دو سه ماهی سر جمع یک روزه، هیچ مکانیزمی نداریم. از این قبیل تضاد های احمقانه و تحمیلی توی این مملکت زیاد هست و تا زمانیکه امثال تو و دوستات، اسم زرنگ روی خودشون میذارن ادامه خواهد داشت. میدونی چرا؟ به یک دلیل سنتیِ واضح: چون همتون به توهمی مبتلا هستین که در اون، بیمار این هذیان رو مدام تکرار میکنه:
«….گر چه همون نیم ساعت اونا می ارزه به هفتاد سال عمر شما……».
Parvaaz گفت:
@ ژیان
من نفهمیدم چطور کامنت من وقیحانه شد اما قذافی گفتن شما مودبانه است. واقعن که ملت عجیبی هستیم.
حرف حساب کامنت من این بود که تعریف شما از عدالت چیه که شما خیلی خوب گرفتیش بعد هشت بار خوندن ای مداح. درست میگی شاید ۳۰ ثانیه هم نشد که جوابت رو بدم چونکه ارزش بیشتر از این رو نداشت اما این کامنت دومت خوبه ، وقتی بهش اختصاص میدم. در ضمن بنده گیر ندادم بلکه این شما بودی که گیر دادی به رفقای من چند خط بالاتر. من فکر کردم فقط گوشات رو گرفتی مثله اینکه مثله خروس موقع قوقولی قو چشاتم میبندی.
ببین، بحث سر تاوان دادن و ندادن نیست. سر پول نفت و جیب ملت هم نیست. اینکه سیستم کارگزینی و استخدام تو ایران مشکل داره اظهر من الشمس هست. من از کجا شروع کنم که برات توضیح بدم. ok.
هر کارگر صاحب یک رزومه کاری هست. بر اساس تجربیات و توانایی هاش ارزشی داره که بر اون اساس پولی بهش پرداخت میشه. شما اگر یک بنا رو از کار بیکار کنی میتونی فردا صبحش بری میدان فلان جا , جاش ۴ تا بنا دیگه رو بیاری سر کار. به همین ترتیب برای شالیزارو کشاورز و غیره. اما اگر یک مدیر خبره و کار آمد رو بندازی بیرون نمیتونی بری فردا صبح یکی رو جاش بیاری. به ویژه اگر امر خیلی تخصصی باشه. تو شرکت قبلی سال ۲۰۰۹زمان رکود کار, ما یکی رو که حقوق کمرشکنی میگرفت اخراج کردیم اما امسال هر چی بهش تلفن کردیم جوابمون رو هم نداد. بلاخره رفتیم یه بابایی با نصفه سواد قبلی با حقوق کمابیش مشابه رو استخدام کردیم. همون طور که حدس میزدم عدالت برای شما تعریف غیر حقیقی دارد. شما وقتی نتونی بین یک استعداد مملکت که با یک خلاقیت خودش ۳ میلیارد تومان به یک شرکت سود میرسونه رو با یک کشاورز محترم متوجه شی بلمعطلی و فقط شعار عدالت میدی. این افراد از اخراج شدن نمیترسند بر خلاف اون آقای بنا، این شماها باید باشید که از ازدست دادنشون بترسید که مبادا اینان هم جلای وطن کنند.
برای همینه که وضع مملکت اینه.
نسوان گفت:
آرش جان.
اگر توی کارخونه کار کرده باشی می دونی که دلیل ورشکستگی کارخونه ها فقط نیروی کار مازاد نیست. چیزهای اساسی تر مثل عدم مدیریت ، عدم استفاده درست از منابع، عدم بازاریابی و قیمت گذاری های تحمیلی دولتی و راندمان تولید کم وجود داره که حقوق کارگرها توش گمه.
قرص می ساختند چیزی نزدیک یک سومش ضایعات بود! برای اینکه سختی و فرسایش پذیری مناسب نداشت.قرص قبل از رسیدن به خط بلیسترینگ خورد می شد! چون با اکسپیانی فرموله شده بود که دو برابر قیمت بود ولی اصلا برای اون قرص مناسب نبود!
فرمول رو توی بخش به پیشنهاد من عوض کردیم. ضایعات رسید به زیر 5%. از همون یک قلم سالیانه چیزی نزدیک 150 میلیون تومن سود کارخونه از فروش بیشتر شد. نامه زدم به مدیر عامل 3 میلیون پاداش گرفتم ازش. به زور.. چیزی نزدیک 6 ماه طول داد تا بده.. من هم پخشش کردم توی بچه های خط تولید و تحقیقات.
می دونی چه جوری ازم تشکر کردند؟ رفیق مدیر عامل رو که یک مردک ریشوی بوگندو بود و حتی بلد نبود یک فیلم کوت بسازه نشوندند سر جام!
آره گور بابای من ، من گذاشتم و رفتم اما تو که موندی! من هم لابد نباید بهت بگم که توی قرصی که خانمت وقتی باردار بود می خورد مواد تراتوژن پیدا می کردیم…. برای اینکه فقط و فقط از فرط بی سوادی مدیر اون قسمت دستگاه ها را بین دو بچ مطابق اس او پی شستشو نمی دادند. چقدر هوار زدم تا مجبورشون کنم که نظافت خط رو اصلاح کنند. سزای اون همه چی شد؟ اینکه در اولین فرصت از شرم خلاص بشن. الانشم فجایعی اتفاق می افته که فقط ترجیح میدم درموردش سکوت کنم.
زیاد حرف زدم ؛ خونم بجوش اومد.اما عزیز من، وقتی مملکت رو میسپرن دست یک مشت ادم بی سوادی که تفکر صنعتی و علمی ندارند میخوای چی بشه؟ اگر ما درست عمل می کردیم دو برابر این هم ظرفیت تولید داشتیم و جا برای ایجاد مشاغل بیشتر نه اینکه بیایم زورمون به کارگرها برسه که بی تقصیرترین و ضعیف ترین بخش این حلقه هستند. آخه چقدر از انسانیت تهی شده باشیم خوبه؟؟؟ چقدر بی انصاف شده باشیم خوبه؟ ما داریم کجا میریم؟ این زندگی آدمهاست که داری به این راحتی درموردش حرف می زنی. نگاه کن ببین الان توی آلمان برای اینکه مجبور به تعدیل نیرو نشند چه راهکارهایی دارند ایجاد می کنند. یکی اش که همین دیروز تصویب شد نصف کردن ساعت کار بود! به جای اخراج کردن نصف کارگرها!
خجالت بکشید… خجالت بکشید.
Oh! My God گفت:
@Parvaz
هيجان برِت داشته!
اين بنده خدا كه چيزي نگفته جز بحقيقت!
كمي از جانبداريت كم كن و به اون هم حق بده چيزى ازت كم نميشه!
@آرش
شما چقدر به خودت مغرورى!!!
آيا فكر نميكنى كه ممكنه يه كسيكه شرايط تحصيلات و امكانات خانوادگي تو رو نداشته، نبايد با صفت تنبلي وبى لياقتى نهيب بزنى؟!!
كسى منكر تلاش و رقابت سالم براى بوجود آوردن محيطى سالم و اقتصادى پويا نيست! اگر چه محيط سالم كم پيدا ميشه و براى اون بايستى تلاش كرد ولى نميتوان عدم تعلق خاطر انسانها براى بوجود آوردنش يا نگهداريش رو مدّ نظر قرار ندى!
حالا اينكه عده اى بزور رشوه و پارتى يا ريش و پشم، يا مهر رو پيشونى كارشون رو جلو ببرند كه افتخارى نداره هى شما دم از اون ميزنى و به خودت ميبالى!!!
........... گفت:
اینا ک…. دیدن اما کدو رو ندیدن، وقتی کون خودشون زیر فشار جر خورد میفهمن.
نشاشیده، شب درازه
یه جایی خوندم که کسائی که از تجربه دیگران استفاده نکنن باید خودشون بهای اون تجربه رو پرداخت کنن و ما ملتی هستیم که مسلسل وار در حال پرداخت کردن بهای تجربه هستیم.وقتی که شدیم مثل پاکستان و سریلانکا یا تایلند خالی از هر گونه منابع طبیعی و زیر ساختهای مستحکم اقتصادی اون زمون شاید بفهمن، البته شاید.
وقتی که برای چرخش چرخهای اقتصاد مملکت و سیری شکمهای گرسنه درهای مملکت رو از سر اجبار به روی توریستهای عرب و فرنگی که به نیت سکس با زنان مملکت وارد کشور میشن و ما تخت خوابشون رو پهن میکنیم شاید، البته شاید بفهمن، وقتی که دخترهاشون مجبور بشن جلوی خارجیا استریپ تیز کنن شاید بفهم این تئوریهای احمقانه یعنی چی؟
شاید اون زمون بفهمن که معنی » من از احمدینژاد خوشم میاد چون یه دنده هست » یعنی چی؟
شاید اون موقع بفهمند که معنی » خوب شد که روسیه و چین قطعنامه علیه سوریه رو وتو کردن تا آمریکا بفهمه که تنها کشوری نیست که میتونه از این حق استفاده کنه » یعنی چی، اون جایی که حمام خونی که دولت فاشیست سوریه علیه مردم راه انداخته رو ندید میگیرن تا اون وتو رو در مقابل وتوی ناحق آمریکا که اون هم به نوعی غیر انسانی هست قرار بدن.
میدونم که کامنتی که نوشتم تلخه و شاید به بعضیها بر بخوره، اما حقیقت از دید زیاده خواهان و خرد بینان همیشه سیاه بوده و خواهد بود
آرش گفت:
@نسوان
باز که داری آسمون ریسمون میبافی.
مواردی رو که مطرح میکنی دقیقا برمیگرده به همون چیزی که من میگم ؛ یعنی مدیریتی که رسوندن حقوق به یکسری آدم رو برتر از تولید , کیفیت ؛ رقابت و سود میدونه؛ در سیستمی که مدیران قدرت اخراج کارمند و کارگر رو ندارن باید در تولید رو بست. اگر کارخونه دارای مجمع صاحبان سهام بود و مجمع، هیات مدیره رو انتخاب می کرد و هیات مدیره ؛ مدیر عامل رو و …. اون موقع هر کسی که به وظایفش عمل نمی کرد از کارش برکنار میشد چون نهایتا صاحبان سهام سود می خوان و سود در گرو تولید محصول با کیفیت ؛ رقابتی و…. حالا چرا اینطوری نیست ؛ چون اول انقلاب اومدن گفتن ؛ صاحبان سهام یعنی مستضعفین و کارگرها و زاغه نشینها ؛ آقا جون کارخونه ها همه مال بنیاد مستضعفین ؛ ریاستش رو هم دادن به مستضعفین ؛ مدیران هم شدن از همون مستضعفین ؛ مدیر براش مهم بود که حقوق بالاتری به کارگرها بده چون در اونصورت حقوق خودش هم بالاتر میرفت ؛ مدیر مجبور شد دهن کارگرها رو ببنده که نرن بنیاد شکایت کنن ؛ مدیر مجبور شده پاداش و آکورد و کارانه و برنج و قند و شکر کارگرها رو بده که از کارخونش صدا در نیاد ؛ پول به جای اینکه صرف نو سازی و بروز رسانی و رقابتی کردن بشه صرف جلب رضایت کارگر شد ؛ حالا که سی سال گذشته و کارخونه ها دیگه توانایی رسوندن پول مفت به کارگرها رو ندارن ؛ صدای کارگرهای مفت خور در اومده که ای بابا آقا ما تا پارسال هفته ای 20 ساعت اضافه کاری داشتیم الان نداریم ؛ بهش میگم خب حتما الان کار نیست ؛ میگه پارسال مگه کار بود؟ ولی اضافه کاری بود ؛ الکی هفته ای 20 ساعت بهمون میدادن ؛ از وقتی که هدفمندی شده دیگه بودجه نمیدن ؛ اینا هم پول ندارن ؛ ما این وسط از جیبمون میره.
داستان اینه که وقتی به یکسری آدم پول مفت بدی ؛ بعدا که بخوای پول واقعی بدی باید جر بخوری تا بهشون بفهمونی بابا اون ممه رو لولو برد.
شما غصه نخور بذار یه مدت – چند سالی – فشار میاد ولی آخرش تنظیم میشه ؛ کسی هم از گرسنگی نمیمیره. اقتصاد گدا پروری و مفت خوری دورش در ایران تموم شده و دولت تازه فهمیده که سی سال پول نفت رو چجوری آتیش زده ؛ مدیرهای احمق ؛ کارگرهای احمق و سیاستمدارهای احمق به آخر خط رسیدن ؛ این دست و پا زدن هم نشونه همونه.
آرش گفت:
@Oh! My God
چه غروری برادر/خواهر من؛ اتفاقا من چون سرمایه دار نیستم راحت این حرفها رو میزنم که این انگها بهم نچسبه ؛ شما از کدوم امکانات خانوادگی و تحصیلاتی من صحبت میکنی که خودم خبر ندارم؟
اینهایی که من گفتم چه ربطی به ریش و پشم و مهر داشت؟
Parvaaz گفت:
@ نسوان
بازم شما مغلطه کردی که. اومدی ۲ تا چیز درست مثل عدم مدیریت و عدم تخصیص منابع رو که درست گفتی، میذاری کنار عدم اخراج کارگران. به این میگن مغلطه خواهر من. بعدشم ربط به ریش و پشم و بوی گند میدی قضیه رو. سر آخر هم چگورا وار، فریاد انقلابی سر میدهی که خجالت بکشید، خجالت بکشید.
عزیز من کار دنیا با عوامفریبی و جملات «این کار انسانی نیست» و «شما راجع به زندگی انسانها صحبت میکنید» راست نشود. کار دنیا با عدد و رقم راست میشود. عزیز من کفّ دست مو نداره بیا بکن. عدم امنیت شغلی بر جان و روح و روان مردم سایه افکنده در غرب، شما اینجا زندگی میکنی نمیبینی اینا رو؟ ایران با قوانین غلط استخدام و باز خرید و به تبع اون مشکل اخراج کارمندان رسمی به مشکل بر خورده. همون طور که ژیان اون بالا اشاره کرد راه چاره هست که شما بدونید اگر بازده شما پایین باشه مثل آب خوردن اخراج میشید، یا قردادتون تمدید نمیشه. که کار خونه باید در بیاره که مزد شما رو بده. کارخونه قند و شکر، کارخونه نساجی ۲۰ سال ازگار آنچنان تولیدی نداره اون وقت کارگرش درخواست اضافه حقوق میکنه !! پول از آسمون نمیاد که. دولت باید قرض کنه، یا منابع زیر زمینی رو بفروشه که خرج مردم رو بده. مشکل همون طور که آرش گفت این Mentality هست که باید اصلاح شه. این به نفع همه ماست هم مدیر هم اون کارگر خط تولید. اما چون ما ایرانیها فقط جلوی چشممون رو میبینیم متوجّه نمیشیم. دموکراسی هم در اون صورت میاد که شما فضا رو رقابتی و تولید محور کنید اون وقت شایسته سالاری حاکم میشه و بگیر برو تا آخر خط. اون وقت حتی از ریش و بوی گند یا سه تیغ و کراوات هم خلاص میشید. اون وقت بهای مغز و بازوی هر انسانی پرداخت میشه نه ایدئولوژی و مرام و عقیده یا حداقل نقش اینان بسیار کمرنگ خواهد شد. و راه بر باسن فراخی و عافیت طلبی بسته خواهد شد. اون وقت شما تشویق میشی و ارتقا میگیری چونکه بازده بیشتری داری به جای اینکه ترک وطن کنی .
دموکراسی و سرمایه داری چیز مزخرفیه نسوان! اما آلترنتیو دیگری براش نیست متأسفانه. اگر الترنتیوی اومد من خودم زیر علمش سینه خواهم زد. شما به من بیاموز. دموکراسی وظیفه شناسی و «مسئولیت پذیری» خلل ناپذیری رو نیز داره که از عهده هر جامعهای بر نمیاد. با راحت طلبی ها سازگار نیست. با پول مفت خوری جور در نمیاد.
@ Oh! My God
شما هم که داری راه ژیان رو میری. به جای نقد حالات روحی روانی من موقع کامنت گذاشتن، چرا خود مطلب رو نقد نمیکنی؟ من چه چیز غلطی به ژیان گفتم؟
نسوان گفت:
آدم برای نظر دادن در مورد کل یک مجموعه باید نسبت به کل فرایند آگاهی داشته باشه و از شعور و انصاف لازم برای تحلیل مسایل و ریشه یابی برخوردار باشه. ایجاد راندمان کافی در کار، کار اون کارگر بد بختی که توی خط کار می کنه نیست. کار سیستم مدیریتی یک مجموعه است..
تو اسم کامنت من رو میزاری مغلطه؟
فکر می کنی اینکه در جاهایی مثل آمریکا مردم امنیت شغلی ندارند و دارند یکجورایی از نظر اخلاقی به قهقهرا میرن و حتی سیستم مالی شون هم گوزیده، خیلی الان ما باید به اونها حسودی کنیم ؟
فکر می کنی این سیستم حتی برای همون مردم ایده آل محسوب میشه که تو الان داری برای ما تجویزش می کنی؟
اصلا چیزی در مورد سیستم های «سوسیال دموکرات» شنیدی؟
کی گفته که دموکراسی رو حتما باید کنار کاپیتالیسم گذاشت؟
به هر حال عزیزم من با شما بحثی ندارم
امیدوارم اگه تو ایرانی از شدت گشنگی پر پر بزنی و پدر و مادر و کس و کارت ماراسموس بگیرند و دونه دونه جلوی چشمهایت از گرسنگی پوست و گوشت هم را بدرند و اگر خارج هستی از کارت اخراج بشی و ترجیحا در یک کشور فاقد سوشیال سکیوریتی به کارتن خوابی بیفتی بطور دقیق بتونی ماهیت چیزی که داری خودت رو براش جر میدی درک کنی
آرش گفت:
@ نسوان
واقعا برای تو و برای خودم متاسفم ؛ باور کن مدتها بود اینقدر عمیق احساس تاسف نکرده بودم؛ با این طرز صحبت کردن و این نوع خواسته برای کسی که داره باهات بحث میکنه فقط می تونم به عنوان یک خواننده بهت بگم که خیلی باید روی خودت کار کنی ؛ من با خوندنش فقط شوک شدم ؛ امیدوارم روزی برسه که حداقل امثال شما که شعار صحبت کردن از زندگی مردم و کارگرها رو میدید ؛ ابتدا به ساکن اونقدر عزت نفس داشته باشید که دریدن دونه دونه پوست و گوشت کسانی ؛ ولو دشمنتون رو آرزومند نباشید ؛ اینجا فقط داریم بحث می کنیم؛ نیازی به اینگونه صحبت کردن نیست ؛ واقعا متاسفم ؛ احساس خاص و عجیبی بهم دست داد با خوندن این جملات که قابل وصف نیست . فقط برای این مملکت و مردمان و همون فقرا نگرانم که یک حکومت بی بته و کثیف کار رو به جایی رسونده که تابو شکن و دگر اندیش و آزاد اندیشش به این نقطه رسیدن که تو امروز درش هستی ؛ وای به حال ما.وای به حال ما.
نسوان گفت:
من برای دشمنم هم ارزوی بد نمی کنم.
من فقط برای هر کسی آرزو می کنم که در عمل با آنچه تجویز می کند رو به رو شود تا بفهمد چه چیز را ارزو می کرده..
یک روز شاد و آفتابی سر کار یک نامه بدند دستش و به دلیل عدم کارایی کافی یا بازدهی کارگاهی که سالها توش جون کنده بدون هیچ احساسی از شرمساری پرتش کنند بیرون .
مرگ خوبه اما برای همسایه؟
بد نیست آدم گاهی نسخه هایی که می پیچد را خودش هم بچشد.
کجای این حالا تاسف آوره؟
اما حالا که حرف تاسف شد بزار بهت بگم
من هم برای خیلی ها متاسفم!
از همه بیشتر برای گوسفندانی که برای گرگ ها هورا می کشند و خبر ندارند که نفر بعدی دریده خواهند شد
آرش گفت:
ولی من نه به تو توهین می کنم و نه گوسفند میناممت ؛ فقط برات متاسفم. بیشتراز تو برای خودم.
خوش باشی با وبلاگت و گشایش راه آزادی و کرامت انسانی و مبارزه با رژیم جهل و جور و ستم و بازستانی حقوق زنان و هر آنچه که فکر می کنی داری با این وبلاگ بدست میاری. بدرود.
نسوان گفت:
برو هر وقت دلار رسید زیر 1500 تومن بیا با هم بقیه حرفامون رو می زنیم.
vida گفت:
@nasavan
من کاری به بحس(!) شما ندارم که کدومتون حرف حق میزنید کدومتون حرفتون درست نیست …. ولی فقط همین قدر بگم که حرف های شما و طرز برخوردتون من روهم شوکه کرد !!! خوب ناراحتی مشکل داری عصبانی هستی مجبور نیستی سر مردم خالیش کنی …. هیچ کس از وضیت کشور خوشحال نیست … ولی این هم تقصیرهیچ کدوم از ما نیست و آینده کشور هم چیزی که ما سرش بهس(!) میکنیم نخواهد شد … تو یک کلام هیچ کدوم از اینها دلیلی نیست که یک نفر باهاش اینطوری برخورد بشه …
نسوان گفت:
Listen, because I am not going to repeat this again.
I was not cursing him out of rage or disappointment when I wished him to end up homeless!
I was just wishing his dreams to come true.
Anyone who is wishing for a concrete, cold and cruel society has to come to terms with what they are wishing for.
جـوات یساری گفت:
@ مهندسین اندرونی (آرش و parvaaz) و داکتر و توابع
های و علیکم و رحمه اله
ضمن توصیه و دعوت دوستان به رعایت تقوای الهی 🙂 چند مطلب رو میخوام بگم
1- نقل به مضمون از وبسایت وزارت امور خارجه ی آمریکای جهانوخوار : ایالات متحده کشوری است برای (فرصت های رشد و توسعه و همچنین دادن فرصت دوباره به آن هایی که در رقابت برای زندگی پیروز نبوده اند) در کنار این صحبت و در سده ی بیست اندیشه ی دولت رفاه ( آمیزه ایی از کاپیتالیسم و سوسیالیزم)با کارکرد حمایتی و رفاهی به وجود آمد. بنابراین به صورت خلاصه میخوام بگم ایرادات و انتقادات شدیدی به کاپیتالیسم محض وارد هست . نمونه ی بارز این موضوع رقابت های انتخاباتی جهان غرب هست که همواره جذابیت با وعده های حمایتی کاندیداها برای عامه ی مردم همراه میشه ( در واقع بخشی از تجربیات نظام های منقرض شده ی سوسیالیستی رو همچنان استفاده میکنند)
2- من به صورت کلی با بخش اعظم گفته های آرش و پرواز موافقم اما در کنارش میخوام بهتون بگم شما از مدل شکست خورده ی آقای هاشمی رفسنجانی دارید حمایت میکنید . مدلی که دم دستی ترین روش مدیریت سده های 18 و 19 رو به کار گرفت و یکی از ارکانش تهدید و تعدیل نیروی کارگری بود .
یعنی در واقع بخشی از مدیران نالایق دولتی برای افزایش راندمان سازمانی به جای اصلاح سیستم های تولید و پائین آوردن پرتی های پروسه ی های تولیدی و یا بازسازی سازمان از تعدیل نیرو استفاده کردن.(تعدیل و اخراج بهترین راه نبودی ، ساده ترین راه بود).
علی رغم تمام اون تعدیل ها و حذف استخدام های رسمی ( منم با استخدام رسمی موافق نیستم) بهبودی چشم گیری در تولیدات به وجود نیامد . اگر اشتباه نکرده باشم تقریبا 22سال از اجرای تعدیل گذشته اما کدوم یک از کالاهای وطنی که در کارخانجات تعدیل شده تولید میشن توان رقابت جدی در عرصه ی بین المللی رو پیدا کردن ؟!
3- به نظر من این بی انصافی و بی عدالتی هست که استارت توسعه رو با له کردن نیروی کارگری شروع کنیم . اینجور توسعه حتا ممکنه نتایج برعکسی داشته باشه . و کسی نمیتونه چک سفید امضاء بده که نتیجه بخش هست . نمونه ی بارز همون کارخانجات متعلق به بنیاد مستضعفان …مثلا کفش ملی من از بزرگترها شنیدم که در یک دوره به صورت گسترده شروع کرد به قلع و غم و تعدیل نیروی کارگری . .. خب نتیجه ی اون چی بود؟! آیا صنایع تولیدی کفش ملی چابک شد ؟! آیا راندمان بالا رفت یا بهبودی در ریزالت و خروجی کارخانه بوجود اومد ؟!
4- خلاصه ی مطلب رو عرض کنم
کارگری که بیش از حد برای رفاه لیبرال ها له بشه ممکنه یک روز در خیابون جلوی شمارو بگه و با چاقوی ضامن دار پهلوی مبارک شمارو جررر بده .
من فکر میکنم ایده ی تی.اچ مارشال و پیت تئونس ایده ی نسبتا نو و خوبی هست تا به عنوان یک آلترناتیو استفاده بشه . در واقع همون چیزی که نویسنده نسوان اشاره کرد «سوسیال دموکرات» ی که نخستین بار اندیشه ی آن در انگلستان به وجود آمد.
به هر حال ببخشید در حضور اساتید ما بی اجازه رفتیم بالا منبر
5- خب من حالا پیشنهاد میکنم همگی با هم روبوسی کنیم و کدورت هارو کنار بزاریم 😀 رفقا اگر اجازه بدن برای شروع اول بنده قربه الی الله با خانم ها روبوسی کنم . . .
ویدا …. ویدا …. ور آر یو ؟!
يلداسبزپوش گفت:
@آرش
يه جا گفتي كارگراى مفت خور!!واقعا از اين نوع ديد به انسان شوكه شدم! تا حالا با حقوق٤٠٠تومنى زندگيتو گذروندى؟فكر ميكنى اون ٢٠ ساعت اضافه كارى كه گارگرا براش مينالن چقدر توى افزايش رفاه زندگيشون مؤثره؟ هيچى! فقط جلوى مردن از گشنگى رو ميگيره عزيزم! فكر نمى كنى كه اونا هم دوست دارن مثل پدراى ما كه ٣٠ سال پيش سر ساعت ٢ خونه بودن و ناهار خونوادگى ميخوردن آسايش داشته باشن؟ واقعا مغزم سوت ميكشه وقتى كودكى خودمو با كودكى بچه هاى الان مقايسه ميكنم! مغزم سوت ميكشه وقتى نمى فهمم با اين حقوق هاى الان مردم چطورى دارن زندگيشونو مى چرخونن! روم نميشه از برادر خودم بپرسم با ٧٠٠ تومن در ماه چطورى داره زن و بچه اشو اداره ميكنه در حاليكه من با روزى ٢٠٠ تومن هم خيلى از رفتارهاى نيمچه لوكس زندگيمو گذاشتم كنار! گفتى دولت تازه فهميده كه پول منابع زيرزمينى رو مثل ٣٠ سال گذشته هدر نده!!!خيلى خيلى ببخشيد دولت غلط كرده با تو كه اينقدر شكمت سيره كه حتا نميخواى بفهمى كه نه تنها پول نفت رو هدر داده بلكه حساب ذخيره ارزى رو خالى كرده و به فنا داده!توليدكننده هارو با موذى گرى تمام از مملكت فرارى داده يا انداخته گوشه زندان آب خنك بخورن يا دستشونو بذارن جلوى ت..مشون و پيش يه مشت ريشوى بى سواد گردن كج كنن و باج بدن و رشوه خيرات كنن!!
گیتی گفت:
@ نسوان
صد در صد با این عبارتت موافقم : » ایجاد راندمان کافی در کار، کار اون کارگر بدبختی که توی خط کار می کنه نیست. کار سیستم مدیریتی یک مجموعه است »
من اینو به چشم خودم در یک مجموعه دیدم، مجموعه ای که دورادور باهاشون در ارتباط هستم و شاید به همین دلیل تغییرات و پیشرفت و حتی الان با این شرایط افتضاح، کنترل نسبی امور رو به وضوح می بینم و برام مشهوده…
به مرور هم این اتفاق افتاد، این فضا رو ایجاد کردند با مدیریت درست ، با تشویق، با توبیخ ، با آموزش ضمن کار، با کنترل و نظارت درست…نمی گم کاملا بی عیب است …اما خوبه…
الان هم با این شرایط تا حد ممکن هزینه ها رو سعی دارند بیارند پایین، اما یک دونه از کارگراشون اخراج نشده، مگر تک و توک اونهم از بخش کارمندهای مثلا متخصص اما کم سواد که در کار اخلال ایجاد می کردند…. خود مدیران و روسای مجموعه هم مثل سگ دارند می دوند، بیشتر از کارگرها….
نمی دونم در آینده چی میشه یا چه اتفاقی در کمینشون است ، شاید خط تولیدشون بخوابه یکدفعه ، کی می دونه …اونوقت شاید مجبور به تسلیم در برابرشرایط بشن…
اما چیزی که من از این مجموعه فهمیدم اینه که مدیرانش بسیار » انسان » هستند… خیلی…خیلی انسان هستند….
حالا این انسان بودن در کدوم نظام و مکتب و سیستم و برآورد و برآیند و بده بستون اقتصادی تعریف میشه یا می گنجه ، چه می دونم والله !! ما که هیچیمون به هیچیمون نمیاد…
رویا پروری میشه روشن فکری ، روشنفکری میشه فحش، فحش میشه شعور، شعور میشه حماقت ، حماقت میشه مصلحت، مصلحت میشه رشوه ، رشوه میشه خوراک ، خوراک میشه خون خلق الله…
در این آشوب و هر دمبیلی بگذار همین انسانیت رو تبلیغ کنیم که انگار معنی اش هم برامون غریبه ..
غریب ، دور از ذهن ، نا آشنا… یادمون رفته که زمین گرده، و این گردی همه چیز رو بالاخره به هم ربط میده…حی بیربط ترین ها رو…
ضمنا این چند روز فیلترشکن من کلا از کار افتاده بود، الان به شکل معجزه آسایی وبلاگ شما باز شد !! هوراا !! 🙂
نسوان گفت:
می دونم که میشه…گیتی.. میدونم
در حد یک مورچه یک روزگاری خودم براش تلاش کردم و شد.
چیزی که برام موند یک زخم عمیقه که دست روش بزاری جیغم میره آسمون.
من با اون آدم ها زندگی کردم.. خاک کارخونه خوردم .. اون جاده ها رو مثل کف دست میشناسم.. اون ادامه رو و اون سیستم کثافت با دیدگاهه بازاری رو که جلو هرچی رشد و بالندگی و تولید بود رو میگیره.
برای همین می سوزم برای این نسخه پیچیده ها ی از رو شکم سری..
برای بابام ، برای تو، برای زن آرش که اون دارو ها رو مجبوره مصرف کنه که تازه تا چند ماه دیگه ذخیره مواد خامش تموم میشه و معلوم نیست بعدش چی بشه،
دلم می سوزه چون می بینم که به آسونی می شد که اینجوری نباشه.
اون وقت یک مشت آدمی که از ۲ راهی قلهک پایان تر نرفتن به من میگن شعار میدی!
منی که حتا روز جمه سر خط تولید بودم ، تو کار بازرگانی بودم ، تو جلسه های مجمع بودم، با سهام دارها کل کل کردم ..
آدم میسوزه دیگه.. ببخشید اگه به کسی توهین شد. به دل نگیرید…
بقول ویدا من حالم خوش نیست. شما ایشالا همیشه خوش باشید.
گیتی گفت:
ویولتا جان…. من هم حالم خوش نیست… کی حالش خوشه الان آخه…
دلم رو خوش کردم به چهارتا دل ساخته ی خودم… دل ساخته می دونی چیه ؟؟
در مورد این بحث هم….
به نظر من که توهین نکردی، حرف زدی ، شاید کمی تلخ …حرفت هم واضح بود…
آرش و مخاطبین تو هم در این بحث به نظرم خودشون بارها صریح تر و خیلی برنده تر از این حرفهاشون رو زدند…
درستش هم همینه… گاهی بعضی موضوعات و مقولات پاره پوره کردن تعارف بر نمی تابد !!
قهر کردنش رو نمی فهمم !! قهر نداره که !!
یکی بره برش گردونه ، من خودم باهاش قهرم نمی تونم ، به من گفته پز روشنفکری میدی !! 🙂
جـوات یساری گفت:
1- والا این یار گرمابه و گلستان شما یه دو قدم جلوتر میرفت کاربه فحش ناموسی کشیده میشد. اونوَخ میگی ویولتا چیزی نگفته؟!? (البته طبیعیه شما حامی قسم خورده و پیشمرگ هستید _لینک به فرموده ی خودتون هست، در نظام ولایت وقیه یا نه در سیستم همپیالگی جای برای آزاد اندیشی وجود نداره حتا برای ررررروشنفکران … )
2- پز دادن که کلن شما خانوما ژنتیکی توی خونتون هست .
اون بالا ببین ویدا «بحث» رو چه جوری دوبار اشتباه نوشته! مثلا میخواد برامون کلاس بزاره که آره من دیگه فارسی نوشتن به کل یادم رفته و حسابی خارجکی شدم .( به زبون خودمونی میشه «چُس کلاس» گذاشتن)
3- ….. ،…… ، ….. ، بماند ….. بماند 😐
گیتی گفت:
@ جوات
آقای مدافع حقوق کارگران و محرومان و زحمت کشان به قدمت تاریخ این وبلاگ !!
پاسخ شما پرید دو پله پایین تر ..
بقیه اش هم بماند….بماند !!
vida گفت:
گیتی جان …
من موافق حرف های آرش نیستم.. آرش یک رویا از سیستم کاپیتالیسم داره که زمین تا آسمون با واقیعت فرق داره… با وجود اینکه با حرف های آرش موافق نیستم ولی نمیتونم قبول کنم که یکسری واقیعت ها بدونه پرده بهش گفته شده… حتی اگه به خود طرف هم توهین میشود تو فضای مجازی وارده بحس نمیشدم …. ولی درمورد خانواده یک نفر اینطوری آرزو کردن انهم وسط یک بحس که تو سرنوشت هیچ کس اثری نخواهد داشت اصل قابل توجیه(!) نیست … یعنی اینطوری بگم اگه حتی دلیلش قابل توجیه باشه یک گفتگو متمدن نیست … راه دور نرو تا یه مدت مخالفان تو همین وبلاگ خوب همینطوری با ما گفتگو میکردن … اونوقت باید انها رو هم موجه بدونیم !!!!
نسوان گفت:
U r the most single track minded person I have seen in my whole life Vida!
u r like a broken record playing the same tune again and again and again.
How many times I have to tell you. I did not wish anyone bad, let alone to their families.
That is what «THEY ARE WISHING FOR» by trying to justify the theory of jungle rules!
Can you for one second try to understand this?
At least , try! u can do this! try… aha,, aha… push,, push!
vida گفت:
جوات
باز هم شلوغ پلوغی شد…. پیدات شد شایعه درست کنی!!!!علامت(!) رو جلوی بحس ندیدی؟ خودم هم میدونستم اشتباه … ولی فونت فارسی ندارم با مترجم گوگل مینویسم … اون هم بحس حالش نمیشه … هر کاری کردم اینطوری نوشت …
vida گفت:
First of all I don’t care what you think about me and how you judge me!
I am not a bitch to replay back your comments as you wrote! I am just glad that you finally showed your real face to the readers
Before leaving, let me tell you a truth. Exactly last year when I started to write comments here, I felt that you are playing a role to kick out the Loulita, or make her look bad …Then I started to write comments to support her . However I wasn’t sure about my feeling, but today I am sure ! And If you noticed, it is long time that I haven’t written any comments for your posts!!!
نسوان گفت:
I couldn’t care less, darling!
herri…………………………………~!
نسوان گفت:
ویدا جان، چون اسم من رو بردی لازم دیدم این رو بنویسم تا هم ازت تشکر کنم و هم بگم که من از تو بعنوان یک دوست قدیمی انتظار بیشتری داشتم.
من نمیدونم ویول چش شده و چرا باید جوری بنویسه که مایه رنجش بشه ، خوب همه ما انسانیم و بالا پایین داریم ، اما اما ….چه اصراریه حالا که خودش داره میگه قصد رنجش نداشته شما ادامه اش میدی خواهر من؟
ما که آتیش بیار معرکه نیستیم!!
در مورد خود بنده هم ، یادم نمیاد سعی در تخریب من کرده باشه، بارها شده که از همه ی ما خواسته که بنویسیم و مصرانه تشویق کرده و در نبود بقیه بار اینجا رو بدوش کشیده
به هر صورت من از همه خواهش می کنم که کدورت را به حق همین حضرت ولنتاین عج از دلها برونیم و نگذاریم خاطره های خوشمان به غبار آلوده شود.
از تو و آرش و پرواز و بقیه هم همین رو میخوام و فکر می کنم به اندازه ی همه ی این مدتی که در خدمتتون بودم این حق رو دارم به گردنتون!!!
باور کن این رو برای خودم نمیگم چون دیگه نه دل و دماغ نوشتن دارم و نه حتی گاهی وقت سر زدن به وبلاگ رو.مثلا امشب شب بیست و پنج بهمنه باور کن هیچی نوشتنم نمیاد و این یعنی مرگ یک نویسنده!
به هرحال نمیخوام برات ذکر مصیبت بگم. از گذشت و مهربانی و عشق میگم و بی انصافیه که نگم که خودم اینها رو همین جا از آدمهایی مثل ویولتا و سامانتا یاد گرفتم. پس شرط مروت اینه که اگر هم خطایی رفت نادید بگیریم و رسم جوانمردی را به جای آوریم
بوسعید مهنه در حمام بود
قائمیش افتاد و مردی خام بود
شوخ شیخ آورد تا بازوی او
جمع کرد آن جمله پیش روی او
شیخ را گفتا بگو ای پاک جان
تا جوانمردی چه باشد در جهان؟
شیخ گفتا «شوخ پنهان کردن است
پیش چشم خلق ناآوردن است»
این جوابی بود بر بالای او
قایم افتاد آن زمان در پای او
چون به نادانی خویش اقرار کرد
شیخ خوش شد، قایم استغفار کرد
خالقا، پروردگارا، منعما
پادشاها، کارسازا، مکرما
چون جوانمردی خلق عالمی
هست از دریای فضلت شبنمی
قائم مطلق تویی اما به ذات
و از جوانمردی ببایی در صفات
شوخی و بیشرمی ما در گذار
شوخ ما را پیش چشم ما میار
جـوات یساری گفت:
یه چیز دیگه
در راستای دیریم و ویشز های بانو ویولتا عرض شود
احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا ببینی چه میکشم
.
.
. من فکر میکنم نیت بانو اهانت نبوده بلکه میخواسته به شما بگه «درد کشیده طبیبه » یا یه همچی چیزی تو همین مایه ها ( به هر حال تو برای اون یاد آور اصغر هستی باید یه نیشی بهت میزدن که زدن
.
ای روزگار 😦
يلداسبزپوش گفت:
@جواد جان
ولى ميشه بدون دردمند بودن درد كشيد، حتا لازم نيست از برج عاج اومد پايين ،فقط كافيه مثلا با كلفت خونه درددل كرد و دردشو شنيد، اگه دستت رسيد يه نگاهى به فيش حقوق برادرت يا كارگر كارخونه ات بكنى و با خرج روزانه خودت مقايسه كنى، واسه تفريح هم كه شده از چند تا بنگاه تقاضاى اجاره خونه بكنى و …
گیتی گفت:
@ جوات
ببخشید ؟؟؟!! باز شما پابرهنه پریدی وسط گفتگوی دو تا خانم محترم ؟؟
من می خوام به شکل نامحسوس و بدون ایجاد شک و شبهه این دو تا دوست رو آشتی بدم ، شما هی کرم بریز این وسط طبق معمول …..
ببین داداش !! دفعه ی دیگه صحبت هم پالگی و قسم خورده و اینا بکنی ، میزنمنت تمبر شی به دیفال ها !! 🙂
ببین جلوی جمع دارم میگم !! آی ملت یکی اون شات گان منو ببره بگذاره دور از دسترس …استغفرالله !!
اگر هم ما رو ندیدین بدونید بخاطر سد سکندر نظام موندیم پشت دیفال …تا بعد ، ما رفتیم!!
mountainsummit گفت:
@ نسوان
اینجور که تو آتیش کردی یه لحظه فکر کردم که تو نماز جمعه تهران به امامت حجت الاسلام خاتمی هستم (خاتمی خوشگله نه اون یکی که گاز میگیره)
به هر حال قسمتی از حرفای آرش راست بود و قسمتی هم از حرفای شما. همه حقیقت پیش یک نفر نیست.
@ گیتی
به این میگن ظرافت زنانه اگه آمار نمیدادی عمرا کسی نمی فهمید قصد چیه.
ژیان گفت:
شاید جواب شما نباشه اما با اجازتون اینجا مینویسم تا بقیه هم ببینند:
من با این که گاهی وختا سبک واکنش های اختر چه مدلی هست خیلی کاری ندارم. به نظرم خواست بگه ای مرد نکونام، ای دانشمند پیشتاز،ای فیلسوف ساختار شکن، ای تکنوکرات جوان، آنچه برای دیگران می پسندی……….. الهی سر خودتم بیاد، خوبه حالاااااا ؟!!….واااا…!!! اونایی که از قدیم میخواستن بحثی رو در اینجا راه بندازن و هنوز هم هستند به جواب های اینجوری اختر و از اون مهمتر به «دلجویی های در لفافه»! که بعدش می کنه عادت کردن. به قول نمی دونم کدوم شاعر«….جفا کنیم و صفا کنیم و وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم/که در طریقت ما کافریست رنجیدن…..».
اما «در همین ارتباط»! اجازه بدین ایدۀ آرش عزیز در مورد قلع و قمع کارگرای مفت خور رو با اطلاع از همۀ افکارش قضاوت کنیم. کسی که اون پایین طبقۀ کارگر و زحمتکش و مزد بگیر رو با گوریل کشتی یوگی مقایسه میکنه، به نظرم افکارش به شکل متعادلی رشد نکرده. مطالعه و زمان بیشتری لازم دارن. ایشون میفرمایند که برای حفظ بدنۀ جامعه که همون کشتی باشه بهترین راه اینه که نذاریم کارگرا اونقدری به موز برسن که از سرشون زیادی باشه. می فرمایند: «….مهم اینه که اینقدر موز به گوریل برسه که کشتی متوقف نشه ؛ نه اینکه اینقدر موز برسه که گوریل سیر بشه و از تامین انرژی خود داری کنه….». من هر چی فک کردم دیدم این مثال فقط در یک جامعه از همون حیوانات بی شعور که توی اون کشتی جمع شدند قابل پیاده کردن هست. این طرز فکر که ایضاً من رو به فضای کارخونه های استثماری قرن 18 و 19 پرتاب کرد فقط از اینجا ناشی میشه که یه نفر خودش رو «مجبور» بدونه باید افکار یک فیلسوف رو با کارتونی که تماشا میکنه تلفیق کنه. این آقا مهندس جوان ما باید دیده باشن که یکی از اولین و مهمترین خواسته های مردم دل چرکین از سرمایه داری لجام گسیختۀ آمریکا در این شعار خلاصه میشد که ما 99% مردم دیگه مایل نیستیم تا اون 1% برای کنترل اقتصاد ما نقشه بکشن. ( این نسبت، عجیب با یوگی و پرسنل کشتیش جور در میاد). این حرف مال آمریکاست که اند دمکراسی و روشنفکریه. آرش عزیز اگر برای بن بست ایجاد شده بدست اون 1% توجیه عادلانه ای پیدا کرد من منتظر شنیدنش هستم. چیزی که آرش جون فراموش میکنن «فرمول ارزش گذاری کار» هست. بازدهی و بهره وری و ارزش افزوده ای که کارگر یا هر کس دیگه ای «تولید میکنه» باید معیار «سهم» او از سود باشه. به عبارت دقیقتر، منظور من از بحث با parvaaz و آرش این بود که:
1- ما با انفجار جمعیتی از متخصصینِ فعلاً شاغل به کار روبرو هستیم که همه شون مدعی سود رسانی های سه میلیاردی هستند. اما صنایع ما، حالا به هر دلیل، قابلیت جوابگویی به خلاقیت های سه میلیلردی اونها رو نداره. توی هر کارخونه و پالایشگاه و نیروگاهی هم سی چل نفر شون مثل عنکبوت به میز اتاقشون چسبیدن و تکون نمی خورن. هر کدومشونم اندازۀ هفت تا کارگر حقوق یامفت میگیرن. ما به اندازۀ همه شون مشکل سه میلیاردی نداریم که خلاقانه حل کنن. «البته این افراد اصولاً در جاهای روتین و بدون مشکل زیاد پیدا میشن». بفرمایید اگه نخوایم اینا برامون کار کنن کیو باید ببینیم؟
2- اینی که ما دیدیم، مشاوره و آنالیز و تحقیق و ارائۀ راهکار در اونور آب، کار یه شخص یا یه شرکت با ماهیت حقوقی مستقله که در ازای حل مشکل یک مجموعه مثل مثلاً یه شرکت صنایع نساجی، هزینه ای دریافت میکنه و بعدشم خداحافظ. نه اینکه مثل انگل سال به دوازده ماه بخورن و منتظر باشن که حالا کی می خواد مشکلی پیش بیاد تا خلاقانه حلش کنن. خودشونم خوابشون میگیره.
3- از همه مهمتر اینکه در خیلی از اخراج ها «خود کارگرها» علت اخراج خودشون نیستند. بلکه «ان»بوهی از مدیران لایق و معاونین و روسای قسمت ها و متخصصین و مشاورین و سیاستگذاران و خدم و حشم هستند که نتونستن برای مقرون به صرفه کردن حیات تولیدی یک مجتمع «راه حل علمی» پیدا کنند. اونوخ شما فکر میکنی که برای نجات مجتمع دارن کارگرا رو اخراج میکنن.(مثل جایی که من بودم). بعد که کارخونه رو تعطیل میکنن و ماشیناشو می فروشن و زمینشم هاپولی میکنن میفهمی که نه ه ه ه ….! اینا می خواستن خودشونو نجات بدن!
جـوات یساری گفت:
یک پای این بدبختیا همش از دانشگاه شروع شده که هی فرتو فرت داره فوق لیسانس و دکترا پس میندازه … «روغن بادامی که خشکی فزا شده»
در ایران هرکیو نگاه میکنی فوق لیسانس گرفته ، کارخونه ی رب گوجه فرنگی رفته از آموزش عالی مجوز گرفته برای دورهای آموزشی کوتاه مدت اما بعد از دو سال داره لیسانس مهندسی نرم افزار میگیره . دکون مدرک راه انداختن و از هر دانشجو ترمی 400 یا 500تومن میگیرن . ( و من نوعی با 28 یا 30 سال سن بدون هیچ مقاله ی علمی یا کارپژوهشی به عنوان استاد تدریس میکنم ، اونم کجا ؟ در دانشگاه رب گوجه فرنگی) بعدش همشونم مدرکو که گرفتن میز میخوان و حاضر نیستن آچار یا پیچ گوشتی دستشون بگیرن . همشونم میگن نخبه هستن و حقشونو خوردن ، همشونم میخوان مشاور تحلیل گر و آنالیزور باشن . (آفتابه لگن هفت دست شام و ناهار هیچی)
من موندم ما این همه فارغ التحصیل رشته های نظری رو میخواهیم چه کنیم ؟! همشون یا بازرگانی خوندن یا اقتصاد . اما عرضه ندارن یه بسته آدامسو ببرن به بقال سرکوچه بفروشن .
شما الان تشریف ببرید داخل ایران خودرو و سایپا دو سوم این تحصیل کرده های بخش های اداری رو بریزید بیرون … اگر تولید نیم درصد اومد پائین هرچی دلتون خواست بگید .
آقا به قدری گندش در اومده که معاونت منابع انسانی سایپا بخشنامه کرده ای کارمندهای محترم از این به بعد فوق لیسانس نیارید دکترا نیارید درس نخونید . اگرم خوندید من دیگه بابتش ردیف شغلی ارتقاء و افزایش حقوق انجام نمیدم . (البته به استثنای ارائه مدرک از چندتا دانشگاه معتبر دولتی مثل شریف دانشگاه ملی و امیرکبیر)
آدم ناراحت گفت:
از برو بچهای اندرونی خواهش میکنم خونسردی خودشونو حفظ کنن
@ویول
با اینکه من هم با نظر آرش مخالف بودم ، این سبک حرف زدن شما حالم رو بهم زد.فک کنم کسایی که میان اینجا الان انتظار داشته باشن که نه در لفافه ، بلکه خیلی دیرکت اذعان به ندامت کرده و انقدرم حرفتو توجیه نکنی.
@آرش
توام اگه داری میخونی ، انقد لوس نکن خودتو ، خجالت بکش سنو سالی ازت گذشته قهر میکنی ؟
یک خسته گفت:
ایران واقعا جای عجیبی هست. دیشب در یکی از ساعات شلوغ شهر در حال رانندگی بودم. توی یکی از چهارراه های شلوغ به دورو بر خودم نگاه کردم تنها کسی بودم که پشت چراغ قرمز ایستادم. از همه سمت ماشین وسط چهارراه می رفت بدون توجه به چراغ. و شده بود گره ای که باز شدنش دقایق زیادی طول کشید. اون هم در قسمتی از شهرمون که بافرهنگ ترین، با کلاس ترین، شیک ترین، پول دار ترین مردم به حساب میان(وای که چقدر از به کار بردن این اسامی برای مردم ایران احساس مشمئز کننده ای بهم دست میده) اون لحظه با خودم فکر کردم این مردم لیاقت بیشتر از این رو ندارن. به هر حال رد شدیم و رفتیم و چند خیابون بالاتر به یک تقاطع با چراغ چشمک زن رسیدم و دیدم بعضی راننده ها به خیال چراغ قرمز چهارراه پشتش نگه می داشتن و سیل بوق از پشت سرشون سرازیر می شد. و دیدم واقعا ایران جای عجیبیست
عباس میرزا گفت:
نه، ایران جای عجیبی نیست ، باور کنید جای عجیبی نیست . مردم ایران هم نه بهترین و با هوشترین و سیاسیترین مردم دنیا هستند و نه بدترین و بی فرهنگ ترین و سیب زمینی ترین مردم دنیا! ما بسته به سطح توسعه سیاسی، فرهنگی و اقتصادیمون جایی هستیم در میانه های این طیف گسترده.
اگر مردم کشور های عربی رو میبینید که این روزها انقلابی شدند و میپرسید پس ما ایرانیها چی؟، جوابش سابقه و خاطرات تاریخی ما از انقلاب قبلیه نه بی خاصیتی ایرانیها – به هر حال یک نسل دو بار انقلاب نمیکنه و نسل پدر مادر های ما دقیقا همون نسله – ولی اعراب بعد از مدتها یه تکونی به خودشون دادن و ترسو و خاطره ای از انقلاب ندارن ، نه مردمشون و نه دولتهای استبدادیشون آماده مقابله با جنبش های مردمی نبودن ، و دلیل دیگه اساسا ما انتظار این رو اس سطح توسعه سیاسی عرب نداشتیم و دیدن این شجاعت مردم مثلا سوریه باعث شده کمی از خودمون نامید بشیم…
در ثانی ما تکلیفمون رو با خودمون روشن نکردیم ، دو سال و اندیه که واقعا در گیر این مساله شدیم، به هر حال اگه گروهی با حکومتشون مشکلی داره، باید روشی رو برای حرکت انتخاب کنه – رفرم ، مبارزه ( مسلحانه یا غیر مسلحانه) یا جنگ و کمک از دولت های خارجی (اینکه کدوم خوبه کدوم بد بحث دیگریست)- چه با تعداد کم و یا زیاد، چه بیشمار یا با شمار اگه توی راهش استقامت داشته باشه با توجه با سطح نارضایتی مردم، میتونه نیروی اجتماعی جذب کنه، در نهایت هیچکس مفت و مجانی آزادی و حکومت قانون به دست نیاورده ما هم همینطور…
مشکل اینه که نسل قبلی خیلی محافظه کاره، نسل جدید خیلی عجول ، تو فیسبوک جوونای آمریکایی و اروپایی رو میبینه یا دوستاشو که اونجا درس میخونن شاکی میشه و یادش میره که جاهای زیادی هم تو دنیا شرایطشون بدتر از ما بوده و هست (من فکر میکنم اساسا مشکل مهمتر این نسل با ج.ا. نبود آزادی های اجتماعیه نه آزادیهای سیاسی – البته حق داره !) ما بدترین نسل در تمام زمانها و مکانها نیستیم ، جمهوری اسلامی هم بدترین و یا قویترین حکومت استبدادی در تمام زمانها و مکانها نیست (البته این چیزی از بدی این حکومت سرکوبگر و توتالیتر کم نمیکنه) حرکت اجتماعی مردم تابعی از امید به تغییر و میل به محافظه کاری واسه حفظ خودشه فعلا به سمت محافظه کاری بیشتر گرایش داره ولی این نیروی اجتماعی معطوف به تغییر چنان از نیروی اجتماعی مخالف تغییر بزرگتر و قویتره که قطعا راهی به بیرون پیدا خواهد کرد ، در یا زود داره، سوخت و سوز نه! راستی اون پدر هم بچه های دیگه ای داره که باید اونا رو حفظ کنه پس حق داره اینطور حرف بزنه…
شرمنده که طولانی شد 🙂
bahar گفت:
++++
به نظرم خیلی خوب گفتی. مشکل دیگه مردم ما اینه که نمیدونن کدوم راه خوبه. رفرم ، مبارزه ( مسلحانه یا غیر مسلحانه) یا جنگ و کمک از دولت های خارجی هرکدوم طرفدارهای خودشون رو دارن و تازه فکر نمیکنم کسی با اطمینان بتونه از هرکدوم از این راهها دفاع کنه. هرکدومشون بدیها و خوبیهای خودشون رو دارن و مردم نمیخوان فعلا هزینه زیادی بابت این کار بپردازن چون از نتیجهاش میترسن. مخصوصا بهخاطر تجربه انقلاب قبلی که هزینه هم دادند اما نتیجهاش بدتر از چیزی که بود شد.
ترس دیگهای که دارن هم بیشتر ناشی از عدم اعتماد به این هست که چه کسانی قرار هست جایگزین نظام یا دولت فعلی بشن؟ چون بین جمعیت اپوزیسیون، یه سری که از درون نظام هستن، خیلیها رو میترسونن که اینها که از خودشونن. درمورد جمعیت سلطنتطلب سابق هم این تفکر هست که قراره دوباره برگردیم به نظام سلطنتی. ملی-مذهبی ها که به خاطر یک بار گول خوردنشون اول انقلاب قابل اعتماد نیستن و بیچارهها دیگه پیر شدن. کسی نمیمونه که کمی سابقه سیاسی داشته باشه، که مردم بشناسنش، اما جایی از کارش خرابکاری نکرده باشه!
عباس میرزا گفت:
مرسی. این راه خوب هم مساله ایه. سوالی پیش میاد که انتخاب یک راه نه چندان خوب از انتخاب نکردن و دست رو دست گذاشتن بهتر نیست؟
در مورد جایگزین نظام هم درسته، ساختن و حفظ کردن یک آلترناتیو خوب کمتر از پایین کشیدن یک دیکتاتوری مستقر نیست.
ناامید از اصلاح گفت:
متاسفم که اینو میگم ولی اگه یه باردیگه توی شرایط بعد از انتخابات قرار بگیرم، دیگه پامو تو خیابون نمی ذارم. من که همه ی راهپیمایی های یک ماه و نیم بعد از انتخابات رو شرکت کردم تا روزی که دستم هم باضربه ی باتوم شکست، و همه ی اطرافیانم رو دعوت می کردم، دیگه حاضرنیستم قدمی بردارم.
دارم فکر می کنم می تونستم من باشم کسی که به جای امید عزیزی قطع نخاع شده و مادر بود که به جای پدر اون باید دنبال شکایت از پلیس می بود. که آخرش هم مگر سلامتی من برمی گشت؟ چقدر آن موقع پدرمادرهایی که بچه هاشون رو از رفتن به خیابون نهی میکردند، به نظرم خودخواه بودند ولی الان فکر می کنم کار عاقلانه ای می کردند.
یک جمله ی معروف هست که شاید عامیانه باشه ولی باید با طلا نوشته بشه: خلایق هرچه لایق. مردم ایران عجیب نیستند، نفرت انگیزند. فراموش کاریشون و بی غیرتی شون نفرت انگیزه… و چیزی که به سرشون می آد، زاییده اعمال خودشونه، پس به نوعی خواست خودشونه.
maryam گفت:
ما مردم عجیبی هستیم. خیلی عجیب…
صدف گفت:
ایران جای عجیبی است همه ترکش میکنن و اونهایی هم که داخلش هستن میخوان زودتر ازش فرار کنن خیلیا هم بامید این هستن که یه کشوری بیاد و بمبارون کنه و نجاتشون بده واز این طریق نجات پیدا کنن حتا بقیمت ریحتن خون خیلیا
BPioneer گفت:
اینقدر نگید ایران و ایرانی عجیبند! بلکه بنگرید که چه باعث شده اینجوری بشند!
برای اینکه اینو بهتر درک کنید٬ به کیلپ زیر یه نگاهی بندازید!
یک روز شاد در دبیرستان٬ پیش از انقلاب!
بله! اگر شرایط مهیا باشه٬ هممون مثل یه انسان عادی٬ مثل تمام دنیا٬ زندگی خوب و مفرحی خواهیم داشت! فقط به شرط اینکه٬ بذارن! اگر بخواند و اجازه بدهند!
BPioneer گفت:
اینقدر نگید ایران و ایرانی عجیبند! بلکه بنگرید که چه باعث شده اینجوری بشند!
برای اینکه اینو بهتر درک کنید٬ به کیلپ زیر یه نگاهی بندازید!
یک روز شاد در دبیرستان٬ پیش از انقلاب!
بله! اگر شرایط مهیا باشه٬ هممون مثل یه انسان عادی٬ مثل تمام دنیا٬ زندگی خوب و مفرحی خواهیم داشت! فقط به شرط اینکه٬ بذارن! اگر بخواند و اجازه بدهند!
....... گفت:
دوست دارم فرزندم اصلا اسمی از ایران وایرانی بودن نشنوه خودم هم انقدر ظاهرمو( که از ته دل خوشحالم شبیه ایرانیا نیست) عوض می کنم که کوچکترین اثری هم ازش نمونه و حتی بهش فکر هم نمی کنم، فقط زجر کشیدم و آزار جسمی روانی دیدم از ایران و ایرانی همه جوره.. لعنت به این کشور و آدمای پستش که اون جزء رو کاملا می پوشونه، عمرمون سر چی فنا شد ایران اسمشم حالت تهوع میده بهم
Parvaaz گفت:
اگر میشود با عوض کردن صورت کاری پیش برد که همه این کار رو میکردند. یه سری چیز ها رو سیرت آدم میشینه که با وایتکس هم پاک نمیشه. اما مشکل اینجاست که ما خودمون نمیتونیم تشخیص بدیم ولی یک اروپایی خیلی راحت تشخیص میده.
....... گفت:
آره والا مصیبت بیخ ریشمونه تا ابد
Syntax Error گفت:
واقعاً جای عجیبیه
جراید :
EhSAN گفت:
مرفه بی درد ……احمق بی غم … تا دلت بخواد تو ایران ریخته …
يلداسبزپوش گفت:
++++++++++++
Syntax Error گفت:
اینووووووووو گوووش بدید که اگه نگوشید نصف عمرتون بر فناااااااااست
ای جووووووووونم سیاوش :
PRINCE گفت:
ایرانی ها سنتی دارند که هر جا مبارزه براشون هزینه داره به مرور و در زمان طولانی دشمنانشون رو در خودشون هضم می کنند و شبیه خودشون می کنند مثل اعراب و مغولها.
به نظرم زیاد منتطر نباشید به زودی اتفاقی بیفته لا اقل از داخل.»
تعبیر دیگه ای هم داره.
____________________________________________________
ایرانیان سنتی دارند مبنی بر سر خم کردن در مقابل فرد پر زور تر و هارتر.
هر چقدر سومبه پرزورتر، اینها هم تو سری خور تر و سرخم کرده تر.
به دنبال قدرت دویدن فارغ از منافع بلند مدتشان.
تنها گذاشتن انکه ضعیف میپندارندش حتی اگر روزگاری خود بدنبل وی دویده اند و خود، وی را بر بلندای تخت غرور و نخوت نشانده اند.
به محض اینکه بوی سقوط یکی و قدرت کَسِ دیگری بیاید، کفتار وار عَلَمهای قبلی رو دور انداخته، علمهای جدید رو به هوا برده و دنبال فرد قدرتمند قبلی و ضعیف فعلی میدوند تا سر سپردگی خود را به ارباب جدید خویش در عمل با پاره پاره کردن فرد محتضرِ قدرت، نشان بدهند.
ایرانیان را شاید بشود قومی دانست که از تو سری نخوردن و رهنمایی و هدایت نشدن سخت بیزارند.
سخت معتاد به مدیریت و تدبر یک رهنما و رهبری فرزانه اند.چونکه دنیا اینطور ساده تر به نظرشان میرسد.
کافی است دو روز بر سرشان نزنی تا فکرکنند که نکند ضعفی، فِترَتی، یا به نوعی رها شدگی از دیکتاتور بودن، شما رو در برگفته ودر نتیجه دوران سقوطت رسیده و دنبال ارباب دیگری بروند.کافی است دو روز عادت تو سری خوردنشان را از ایشان دریغ کنی تا شروع به جفتک انداختن بکنند و بعد از شما، سر محترمشان رو به اولین افساری که یافتند، با خلوص دل، تقدیم میکنند.ایرانیان، سخت به استبداد معتادند.
برای اثبات وفاداریشان همین بس که در اندک زمانی شما رو به قله های عرش و تمدن و مدیریت دنیا می رسانند و وقتی خوب بر لبه پرتگاه دروغ قرار گرفتید، ارام ارام به قعر مغاک هلتان میدهند تا ازادگی خود را ازتحت سلطه دیگری بودن!، به رخ دنیا بکشند!!.
این قوم براستی که مجموعه ای تراژدیک و در عیت حال کمیک از تضادها هستند.
بهتان برخورد؟ تندبود؟ صریح بود؟زیادی غیر منصفانه بود؟
بد گفتم؟ خوب نگفتم؟ چون بد بودم، بد گفتم؟
قضاوتتان را میپذیرم.چرا که من هم خود ایرانی هستم که اشرافم را به رفتار هموطنانم، خودپسندانه به رختان کشیده ام.
واقعا که همه به هم می اییم
PRINCE گفت:
پ.ن.:
@ ارش:
درسته که سرمایه داری بدیل نداره.درسته که تمدنها بروی اقتصادهای شکوفا، می رویند.
درسته که فعلا و احتمالا تا اینده ای دور،اگر نگویم تا به ابد، سرمایه داری بهترین راه حل ممکن از میان گزینه های موجود هست…
درست که وجود فاصله طبقاتی پیش نیاز و موتور محرکه اقتصاد هست؛
لکن ،خداییش شما اولترا لیبرالها ، مخصوصا درین دو ساله اخیر ، ریدمان فرمودید به طبقات متوسط دنیای مدرن.اختلاف طبقاتی پیش نیاز و شرط اول پویش اقتصادی و اقتصاد زمینه و بن پویش تمدنها و به زبان ساده زندگی کردن هست، لکن هدف و غایت نهایی زندگی نیستند.
ولتان هم بکنند که ماشاءا… غرور و خودشیفتگی دوستانتان دستکمی از یوفوریای حضرات چپی قرن قبلی رو نداره،هر دوتون معتقد بودید که ایده و نظریاتتون پایان تاریخ و اند و نهایت و سرانجام و راه نجات بشریته،هم ان مومنین سوسیالیسم هم شما تازه مومنین لیبرالیسم.
با یکی از این حضرات تازه مومن دو اتیشه همیشه راست، صحبت میکردم،پرسیدم ازش بنظرت تفاوت درامد کارگر ساده با من و تو پزشک عمومی چقدر باید باشه (در ایران این تفاوت بین متخصص استخواندارو پزشک ساده حدود 6000 در صد می تونه باشه وبا محافظهکارانه ترین شرایط و ارزیابیها، حداقل 700 درصد.و در امپریالیسم امریکا! این اختلاف حداکثر 400 درصد،در استرالیل و کانادا حتی به زیر 200 درصد هم میرسه)این بسته داره به مقداری که جامعه طرفیت پذیرشش رو داره ومیزان تعادلسیاستهای اقتصاددانهای دولتی به جنبه های لیبرالی یا سوسیالیستی اقتصاد و لابته هم به انتظاراتی که از رفاه حداقل هست و البته وضع کلی اقتصاد.نظر من حوالی چیزی مشابه1000 درصد یا حدود 10 برابربود.چرا که بنظرم ذهنهای فرهیخته و متخصص ما تخم دوزرده که نمیکنند و درارای روابط انچنانی با عالم غیب نیستندو هاله که بدور کله شان نداند که این خصوصیاتشان اختلافی بیشتر را توجیه کنه.
بازهم میگم که این اختلاف به ظرفیت پذیرش و اجماع جمعی جامعه ربط داره و نه صرفا نظر یک فرد…
فکر میکنی نظر این دوستمان در مورد تفاوت دهک تحتانی و بالایی اجتماع از لحاظ درامد چقدر بود؟
10000درصد؟ خیر! هرچقدر بیشتر بهتر…
بنظر من اگر به شما ها بود که ظرف یک دهه همچین اختلاف طبقاتی وحشتناکی تحویل بشریت میدادید که فرت و فرت اینور و اونور دنیا انقلاب های کلاسیکی از نوع فرانسوی اصل!-تازه در خوشبینانه ترین حالت- داشته باشیم و لابد بعدش هم از صدقه سر این افراطگریهای موجود باید شاهد رژه عناصر عوامفریب چپ نمایی همانند اون چاوز کچل یا اون دلقکهای کوبایی یا کره ای باشیم…باز خدا پدر و مادر مرحوم کینز رو بیامرزه…
این قرن مردم چه بکشند از دست راستی های افراطی…
آرش گفت:
شازده ؛ واقعیت خیلی تلختر از اینهاست. اصلا مهم نیست که در آمدها چقدر با هم فرق داره.مهم نقش لایه های اجتماعی در هر جامعه ایست.
کارتون یوگی و دوستان رو یادته؟ یوگی و دوستان سوار یک کشتی پرنده بودند و ما شاهد ماجراهای مختلفی بودیم که در این کشتی اتفاق می افتاد. یک بخش بسیار بسیار مهم در این کارتون بود که در تمامی قسمتهای این کارتون ثابت بود و اون نحوه تامین انرژی حرکتی این کشتی بود ؛ یک گوریل که روی یک تسمه نقاله به دنبال موز می دوید (مثل تردمیل) و با حرکت دادن نقاله انرژی مورد نیاز کشتی پرنده رو تامین میکرد ؛ در پایان هر روز موز رو به اندازه ای به گوریل می دادند که بتونه برای 24 ساعت دیگه دنبال موزهای فردا بره و انرژی حرکتی رو تامین کنه ؛ هر از گاهی هم کشتی برای تامین موز مورد نیاز گوریل توقف می کرد و این توقف در برخی از داستانها باعث دردسر میشد که یوگی و دوستان اونرو برطرف می کردند و مجددا به حرکت ادامه میدادند…
در واقع در هر جامعه ای دهکهای پایین نقش اون گوریل رو دارن که همونطور که خودت گفتی بنا به شرایط مختلف مقدار موز مورد نیازشون فرق میکنه ؛ دهکهای میانی نقش دوستان یوگی و خدمه کشتی دارن یعنی مراقبت از گوریل ؛ رسوندن به هنگام موز به گوریل و تلاش برای رفع مشکلات کشتی و دهکهای بالا نقش یوگی رو دارن. در این ارتباط همونطور که گفتم اصلا مقدار در آمدها مهم نیست بلکه نقشها و وظایف از اهمیت اصلی برخوردارن. مهم اینه که اینقدر موز به گوریل برسه که کشتی متوقف نشه ؛ نه اینکه اینقدر موز برسه که گوریل سیر بشه و از تامین انرژی خود داری کنه. و اونچه که بالاترین اهمیت رو داره نه گوریل ؛ نه دوستان و نه یوگی است ؛ بالاترین درجه اهمیت مربوط به کشتی است.
milad گفت:
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﺧﻮﻥ ﺭﮔﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ ﺑﮕﺮﯾﻢ ﺗﺎ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ ﯾﮏ ﻟﺤﻈﻪﺍﯼ ﺑﺮﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻨﺸﺎﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﻠﻖ ﺑﯽ ﺷﻤﺎﺭ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﺣﺒﺎﺏ ﺧﺎﮎ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﻢ ﺗﺎﺑﺎ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪﺷﺎﻥ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﻭﺑﺎﻭﺭﻡ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺴﺘﻢ….(شاملو)
سرور گفت:
واقعا ایران جای عجیبی است.
خرزهره گفت:
کسانی که صحبت از سیستم سوسیال دموکراسی می کنند نمی دونم تا حالا در چنین سیبستمی زندگی کردند یا نه.
شما باید صبح تا شب کار کنی مالیات بذی یه مشت آدم گشاد ولفر می گیرند ول می گردند. شما مالیات می دی کسی که ۸ تا بچه درست کرده می فرسته مدرسه دولتی با پول شما درس بخونه.
سوسیال دموکراسی یعنی یه سیستم درست کنید بعد همه رو تشویق کنید که سیستم رو بگان.
یه فقره در سیستم رایگان پزشکی کانادا سالیانه میلیاردها دلار پول حیف و میل میشه.
نسوان گفت:
are are rast migi ,,,
behtare az sobh ta shab kar konim ama akharesh hamasho bedim rahbar bokhore, chetore?
خرزهره گفت:
من خودم جزو قشر متوسطم نه مرفه ولی مطمین باش با چاپیدن از پولدارها و سیر کردن گرسنه ها هیچ عدالتی برقرار نمی شه.
سیستم نباید گداپروری کنه بلکه باید شرایطی فراهم کنه که بیشترین فرصتها رو برای افراد در جهت کار و پیشرفت فراهم کنه.
من شدیدا با عبارتی که در اعلامیه استقلال امریکا نوشته موافقم که میگه:
pursuit of happiness
نه
happiness
جـوات یساری گفت:
دکتر فرض کنیم یه نفر از بالای دار بست کله بشه پائین و قطع نخاع بشه (چیزی که بارها بین کارگران ساختمانی به صورت های مختلف اتفاق افتاده) و از اونطرف زن و بچه داشته باشه . حالا اگر دولت رفاه از این آدم و خانوادش حمایت کنه گدا پروریه ؟ اگر هزینه ی عمل 14 ملیونی این آدمو با یک روش بیمه یا حمایتی تقبل کنه . به معنی پول یا مفت هست؟!
اگر یک بچه در خانواده بد سرپرست زندگی کنه و از اون حمایت بشه گدا پروری هست؟! این بچه رو چکار کنیم ؟! بفرستیم معدن زغال سنگ تا مخارج زندگیشو خودش تامین کنه ؟!
اگر از یک زن خانه دار که هیچگونه تخصص درآمد زائی نداره و طلاق گرفته و یا شوهرش سقط شده با دو تا بچه مونده رو زمین حمایت بشه . چاپیدن پولدار و ریختن در جیب مفت خور هست ؟! آیا این زن حتمن باید بره تن فروشی یا ازدواج اجباری؟
حد اقل از این آدم باید در یک تایم 4 یا پنج ساله حمایت بشه تا بتونه خودشو با زندگی اقتصادی جدید مچ و هماهنگ کنه . بله این زن باید بره کار کنه ، اما در طی دوران آموزش چی ؟! باید ازش حمایت مالی بشه تا بتونه بره آموزش ببینه .
دولت رفاه یا سوسیال دموکراسی مدینه ی فاضله نیست اتوپیا نیست ( که اصولا در این دنیا هیچ چیز ناب و ایده ئال وجود نداره)
...... گفت:
برای نسوان
شجاعتت رو در ابراز احساساتت فارغ از این که ممکنه خوانندگانی رو از دست بدی تحسین میکنم.
بدترین نوع خود خواهیها، اینه که انسان بخواد همه رو از خودش راضی نگه داره، و تو تا به امروز سعی میکردی اینجور باشی اما الان کربن در حال تبدیل شدن به الماس هستش، واقعاً منو به تحسین کردنت واداشتی، به قول رهبر بلند نظر آورین، آورین.
امروز کسانی که تو رو متهم میکردن به جانب داری از هم نظرانت، در حمایت از هم نظرانشون رفتند، باکی نیست، بگذار برن و به حرف خودت هر وقت دلار آمد زیر ۱۵۰۰ تومان باقی حرفهات رو باهاشون میزنی.
باور کن الماس از کربن زیباتر است، ممکنه یه تیکه ذغال یا کربن رو هر کس و ناکاسی بتونه دست بگیره اما الماس داشتن آرزوی همه کس هستش.
از خواندن جوابیههات برای تک تک و فرد فرد کسائی که باهاشون بحث کردی لذت بردم.
شاد باش الماس کوه نور
جـوات یساری گفت:
ببخشید قربان این قسمت گفته ی شما کاملا اشتباه بود
«»امروز کسانی که تو رو متهم میکردن به جانب داری از هم نظرانت، در حمایت از هم نظرانشون رفتند»»
من اولین کسی بودم که همچین حرفی زدم و نسوان و برخی از نویسندگان رو به جانب داری به جای نقد متهم کردم ، اما در حمایت از هم نظرانم نرفتم .
PRINCE گفت:
😦
PRINCE گفت:
😦
😦
😦
کامیکازه گفت:
ای الماس کوه نور
لطفا یک پست راجع به دفاع مقدس بگذارید تا کربن جکسون همگی ما زیر آتش تبدیل به دودی در چشم دشمنان… و شمشیری…..بر چهره کریه دشمن …و دشمن دشمن دشمن شمشیر———– نوار ولی جمع شد… لطفا یه دقیقه خودکارتونو به من قرض بدین
PRINCE گفت:
توجه:(در رابطه با اصطکاکهای اخیر اندرونی)
—————————-
صحنه را دیدم.
دلم گرفت.
استبداد و جبر زمان انطور در زیر فشار و استضعاف و محذوریت و استیصالمان قرار داه که کارمان بدین نامهربانیهای بیفایده و بی نتیجه با «هم» ، رسیده…
@ سگان استان ولایت;
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
باد خزان نکبت ایّام ناگهان
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
ای تیغ تان چو نیزه برای ستم دراز
این تیزی سنان شما نیز بگذرد
چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی شمع ها بکُشت
هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
ای مُفتخر به طالعِ مسعود خویشتن
تاثیر اختران شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حُکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
…
تا میتونید به طالع مسعود خویش بنازید.
این دهه ها را خوب گرامی دارید چرا که دیر یا زود، خاطراتشان لازمتان میشود.
تا میتوانید مستانه دلتان را به بی وفاییهای فعلی سرنوشت، خوش دارید چرا که گذر این عجوزه هزار داماد به در خانه شما هم می افتد و میگذرد.
برای دنیا و عالم خدا وخود خدا خط و نشان بکشید،
نترسید، با این کارهایی که با دین خدا و بدتر ازان با بندگانش کرده اید، که اگر خدایی زنده بود، که از دق میمرد.
نترسید.اگر خدای ما مرده است، که مخلوقش هنوز باقی است.
که این مخلوق انسان است و بناچار معتاد به نسیان،
ناکامل هست، ناقص است،خطاکار است.
فریب میخورد و فریب میدهد،
حریص است و متنفر و در نتیجه قابل تاثیر.
ان انسان، شمایید و ما ییم.
وشما بالاتر از ما نیستید و ما نیز همچنین.
…چون داد عادلان به جهان در بقا نکرد
بیداد ظالمان شما نیز بگذرد…
@ ارش:
من به نوبه خودم لحن و بیان و درد ویولتا را درک میکنم اما انرا توجیهی برای وجودی چنین لحن و بیانی نمی یابم.
من عمیقا بدانچه که میگوید معتقدم لکن این اعتقاد را هم دارم که ما و شما ،گرچه هر یک کاملا درست نمیگوییم، اما احتمالا با همراهی هم توانایی بیشتری برای طی طریق خواهیم داشت.
من رویایی درخور را میبینم، رویایی در خور امید و نتیجتا در خور تلاش و امتحان کردن.
رویایی که محتاج با هم بودنمان هست.
بنظر من هرکدام از شما اگر درجای دیگری بود، محتملا، همان نظرات و کلمات دیگری را دربر میداشت.
تکیه بر تفاوتهای زاویه دیدگاهها در چنین شرایطی سازنده و مختوم به نتیجه ای مطلوب نیست.
هرکدام از شما درست میبینید و احساستان میتونه صحیح باشه ولی تنها برای ترسیم بخشی از واقعیت.
شما همانند انسانها موجوداتی ناکامل هستید و نتیجتا دیدتان هم ناکامل لکن با کنارهم چیدن این ناکاملی هاست که کمال حادث میشود.اینقدر تفاوتهایتان را به رخ هم مکشید.
اقای ارش، من گرچه با مضمون کلی سخن ویولتا موافق هستم و انقدر هم رویاهایم درین دنیای بی وفا، پایمال جبر سرنوشت شده که در عین حال عملگرایی و واقع بینی مورد اشاره تان را درک کنم،لکن نحوه بیان ویولتا را بیشتر و نحوه بیان شما را هم به مقدار کمتر، سازنده نمی بینم.
کسی که حتی از سرانجام محقرانه قذافی مینالید شایسته نبود که از مفتخوری توده ها یا از پیر زنهای روی گنج نشین و سکه باز، بگوید و قضاوت کند؛ همنطور که حداقل نحوه بیان و نفرینهای جگرسوز ویولتا رو مفید و سازنده و نه حتی شایسته هم نمیدانم.
هر دوتان لطف کنید و این موارد وارده را نادیده بنگارید.
یک فراز و فرود ، ارزش دورانها کدرشدن خاطر و خاطره ها رو نداره.
اگر شما نخواهید که یکدیگر ار تحمل کنید،انگاه میدانید که بناچار وادار به تحمل که ها خواهید شد؟
امضا: پرینس امیدوار قصه ها.
ژیان گفت:
از هراس آنچه شما و آن خانم نقطه چین در این وبلاگ بر زبان راندید چشمانمان گرد شده و امشب خوابمان نمی برد. این « نفرین های جگر سوز الماس کوه نور» چیست که آفریدید؟ آیا نمی دانید که این سخنان انسان را به یاد صحنه های خوفناک ارباب حلقه ها و جادوگران هری پاتر می اندازد؟ بس است دیگر! آیا نمی اندیشید آنان که اعصاب معصاب ندارند نیز ممکن است از این وادی گذر کنند؟ آیا از غش کردن ایشان پشت کامپیوتر پروایی ندارید؟!
PRINCE گفت:
راستش رو بخوای اصطلاح توصیفی بسیار بهتری از «نفرین جگر سوز» داشتم لکن دوست ندارم ابزاری از برای مسخره بازی دلقکان را تحویلشان بدهم.
حالا که اشاره کردی، از این زاویه هم جالبه… واکنش ارش به این نفرین تخمی -این ان یکی نیست-، خیلی متناسب و واقعی نمی یاد، نه برای اق مهندسی که بدتر ازینهارو در اجتماع دیده، البته باید دید سخن از جانب کی هست تا گزندگی ان معلوم بشه…
در نهایت حضور وی -برغم بعضی از اشاره های غیر لازمش به خودش- در مجموع مفید و سازنده و مطلوب بنظر میرسه.از منطقی ترین موجودات انسانی هست که من دیدم، البته اگه از یکی دو پست اخیر بگذریم…
شما هم شب قبل خواب حتما بوس-جیش -لالا یادت نره که شب اگه کابوس دیدی، اوضاع عین سکانسهای اخر فیلم اجاره نشینها نشه…
ازاین فیلمهای بد بد هم نگاه نکن.
هما گفت:
نوشته ای از وبلاگ شاتوت (مسعودمشهدی) :
فردا میرم تو خیابون احمد اباد…! میرم توی پیاده رو در راهپیمایی سکوت شرکت میکنم …! دستام رو توی جیبم میکنم و یقه کاپشنم رو میدم بالا قوز میکنم و شالگردنم رو میپیچم دور دهانم…! اَشک میریزم …! اشک میریزم به روزگارم و از پشت لایه ای از اَشک میبینم که همه دارند اَشک میریزند…! همه قوز کردن و سر به گریبان دارند…!
فردا میرم تو خیابون احمد اباد…! میرم دستامو تو جیبم میکنم یقه کاپشنم رو میدم بالا راه میرم…! میرم راه میرم تا اعتراض کنم به وضعیت جامعه…! میرم راه میرم تا بگم من مخالفم…!هر قدم من حرفی داره برای گفتن…! برای فریاد زدن…! من دلم نمیخواست که در انتخابات تقلب بشه…! دلم نمیخواست اون مامور بیشعور با باتون بزنه توی سر اون دختر بی دفاع که بیهوش بیفته روی زمین…! دلم نمیخواست گلوله بخوره توی قلب هموطنی که فقط اعتراض داشت…! من خیلی از وقایعی که رخ داده رو دلم نمیخواست ببینم…!
فردا میرم تا فردای فردا پشیمون نشم از نرفتنم…! فردا میرم تا بزنم توی دهان حداد عادل…! توی دهان رسایی و لاریجانی…! توی دهان همه اونهایی که مارو ادم حساب نمیکنن و وقیحانه دروغ میگن و حریصانه میدزدند اموال ما را…! اینروزها دشمنان مردم اینقدر ضعیف شدن که از راه رفتن ما هم هراس دارن…!
فردا میرم تا فردای فردا دخترم نپرسه بابا جون چرا نرفتی…؟ نپرسه چرا اعتراض نکردی به ظلمی که بر ما گذشت…! چرا کنج خونه نشستی و خفه خون گرفتی …! چرا لال شدی…؟ چرا ترسیدی حضور داشته باشی و صرفا حضورت رو در پای کامپیوتر خلاصه کردی…! فردا میرم تا چشمان دختر کوچکم برق بزنه از شادی…! اصلن شاید فردا دخترم رو هم بردم…! تا اون هم کلاه کاپشنش رو بکشه روی سرش و بغض کنه…! و اشک بریزه…! از ظلمی که به ما رفت…!
PRINCE گفت:
+++++++++++++++++++++++
نانا گفت:
گريه ام گرفت، خدايا يكم جرات به اين مردم بده كه همه بيان.آمين
ghazal گفت:
من زمانی با اخراج کارگران در دوره رکود موافقم که این امر در مورد مدیران نیز در صورت درست کار نکردن رعایت شود ولی متاسفانه در اکثر موارد شاهد تبعیض هستیم.
ALI گفت:
+
–
مریم گفت:
فردا یعنی من حتی از خونه بیرون خواهم آمد؟؟؟1
PRINCE گفت:
اون حداد قاتل، اون زیرپایی انداز رو خوب اومد…
PRINCE گفت:
@ هما
سد میران گفت:
واقعأ ایران و(ایرانی)عجیبن،شعب ابوطالب :کارگر تو اول صف! جشنشون وشادی شونم ختنه سورون کارگره،مرغه عروسی وعزا،چه تعبیر نفرت انگیزو شرم اوری: چاپیدن سرمایه دار !!!!!؟؟؟
بیخیال بابا
سد میران گفت:
(شمامالیات بدی یکی 8تابچه درست کنه بفرسته مدرسه دولتی درس بخونه) ! (من بااخراج کارگر دردوران رکود موافقم به شرطی که….)
ازاین مردان یکی در ظهر تابستان سوزان ، نان فرزندان خودرابرسربرزن ،به خون نان فروش سخت دندان گرد اغشته است
بازم بگیم چرا،گیر ماکجاست؟ خودمونیم فقط خودمون
Sam گفت:
بنفشه دوست دارم. همین.
mari گفت:
we are waiting for a new post
mountainsummit گفت:
سلام
من از این پست خوشم نیومده میشه اینو عوض کنید چند بار اومدم یه چیز جدید بخونم اما همین بود تنها
کامیکازه گفت:
نمیدونم چرا…
نمیدونم چرا هر چی أدم بی تربیت بدون سلام پشت میز کارش میشینه ریشه مذهبی داره
نمیدونم چرا هر کی که نظافت شخصیشو رعایت نمیکنه بی دین نیست
نمیدونم چرا هر کی که درگیر روابط عاشقانه چند نفره است نقاب مقدس وار بر چهره داره
نمیدونم چرا هرکی که برات نقش بازی میکنه که جلب ترحم کنه حتما تحت تربیت مذهبی بزرگ شده
نمیدونم چرا هر کی ک دروغهای شاخدار میگه و روش پافشاری میکنه به دینش اعتقاد راسخ داره
نمیدونم چرا هر کی …خله خلاصه اهل کتاب مقدسه!!!
Narsis گفت:
نسوان محترمه مکرمه مطلقه مستجاب الدعوه !
چندی است جماعتی خواهان تغییرمضامین مطرحه در اندرونی هستند . جنگ و جدال های خارج از اندرونی ایشان را از هرگونه مجادله تن به تن ، گیس کشی ، گاز گرفتن ، شمشیر و خون ریزی خسته کرده است . به نظر ایشان اندرونی اخیرا میعادگاه » اعصاب در هم ریختگان دل خسته» شده است . فلذا این جماعت آلوده به حضور در اندرونی خواهشمندند با ایجاد طرحی نو ایشان را مشعوف بقرمایید.
EhSAN گفت:
قلم نسواان الماس شده است، خط نمیدهد ،میبرد. بزن لامذهب آن الماس را همه مان را خونین و مالین کن
سد میران گفت:
اولندش من دست ژیان ونسوان رو بخاطر دفاع جانانه وقاطعشون از طبقه ضعیف کارگر میفشارم دومندش اینم که عین ویروس ایدز به ضعیفترین نقطه حمله کردن و اونو که ازاساس نمیدونه چی به چیه زیر سؤال بردن غیر منصفانه میدونم وازاون بدتراینکه ازاین طریق بخوام مدرک ودرصد درامد ماهیانمو که رواونم میشه بحث کردو مطرح کنم،سومندش اینکه هرکی گفت کارگرسریع شعار زحمتکشان جهان متحد شوید بهش چسبوند ….چه عرض کنم که حوصلش نیست .
دقت کنید موضوع خیلی سادست.
بااین حساب دیگه حالی به ادم میمونه؟
نه والا