بعضی آدمها گاهی توی آدم چیزهایی رو می بینند که خود آدم هم ندیده. خانم «م» این جوری بود، دیدن بلد بود. ما توی کارخونه همکار بودیم. یک روز موقع صبحانه، تکه ای نان بربری برشته توی سینی من سراند و لبخندی زد و گفت «می دونم که نون بربری برشته دوست داری».وقتی نگاه پرسان مرا دید گفت» همیشه گوشه های برشته اش را با اشتیاق میخوری و تکه های خمیر را کنار بشقاب می گذاری». خندیدم ،او هم خندید.و این شروع دوستی ما بود. خانم میم نه فقط به نان خوردن من که به روح من نگاه کرد. روح من را شناخت، با همه ی تلاطم هایش. او نه فقط مرا، که دربان پیر کارخانه را هم می دید، با ظرافت، با محبت و با انسانیت. او اصولا اینجوری است.
بعضی آدمها اما مجالی برای دیدن دیگران ندارند، یا اصلا علاقه ای برای دیدن ندارند. اینجور آدمها مثل شب پره های کودن توی رابطه خودشان را به در و دیوار می زنند.ویلیام هم اینجوری است و این جای بسی تاسف است. نمی بیند که من از پوشیدن کفش های پاشنه بلند بیزارم، نمی بیند که من از تماشای دی وی دی های جنگی که می آورد بیزارم. نمی بیند که من به هزار بهانه از زیر عشق بازی باهاش در می روم و دوست ندارم تنم را لمس کند. طفلک برای خودش در کوری مطلق خوش است و امیدوار که یک روزی این همه محبت دل سنگ مرا آب کند. تازگی ها دارد کلمه های فارسی یاد می گیرد . قبل اسم من «عزیزم» می گذارد. عزیزم را قبلش می گذارد چون در زبان انگلیسی اینجوری است.اما ما می گیم «سارای عزیزم» نمی گیم» عزیزم سارا» . حوصله ندارم براش توضیح بدم. من از اون زنهای ایرانی نیستم که دوست داشته باشم مرد های خارجی را تبدیل به سعدی و حافظ کنم.نمی خواهم هیچ کس به خاطر من فارسی حرف بزند و با آن لهجه ی مزخرف به من بگوید عزیزم . دوست دارم هرکسی همان گهی باشد که هست تا من هم بتونم همون گهی که هستم بمونم. من به اصالت خیلی اعتقاد دارم.حتی اگر اصالت «گه» باشد.اگرهم هوس کنم یکی توی گوشم بگه «می خوامت » یک مرد ایرانی پیدا می کنم که مثل آدم » خ «بگه.
چند بار گفتم دوست ندارم با من فارسی حرف بزنی. اما نمی بیند، به همین سادگی، نمی فهمد . گفتم که بعضی آدمها توی رابطه کورند. مامان من هر سال برای تولد بابام یک بلوز چهارخونه می خرید. بابام چارخونه نمی پوشد،چون کلا راهراه دوست داره ، فکر کنم این رو همه بدونن،حتی شما هم باید این رو تا حالا فهمیده باشید. اما مامان من تا سی سال نفهمید.وقتی هم پدرم بالاخره بهش گفت که از لباس چهار خونه متنفره مامانم اول سعی کرد متقاعدش کنه که چهارخونه بهتر از راهراهه و آخر هم بهش گفت که خیلی آدم بی ادبیه که به جای تشکر داره اینطوری حرف می زنه و دیگه براش کادوی تولد نخرید.
اصغر هم اینجوری بود. یک بار ازش خواستم برام کتاب بخره. با چند جلد آگاتا کریستی برگشت . ما 8 سال زیر یک سقف زندگی کرده بودیم و من همه چیز می خوندم جز رمان پلیسی؛ یعنی لا اقل از 14 سالگی به بعد نخونده بودم. اما اصغر حتی کتابخونه ی من رو ندیده بود، حتی یک بار نخواسته بود بدونه که این جونوری که باهاش زندگی می کنه چی توی سرش می گذره ، چی دوست داره، چه کتابی می خونه. خوب دیگه ، اصغر هم طفلک کور بود. انقدر کور که حتی نفهمید چجوری خوردیم تو دیوار. یکی از خاصیت های آدم های کور اینه که وقتی همه چیز داغون میشه داد می کشند: پس چرا اینجوری شد؟ همه چیز که خیلی خوب بود! نمی فهمند همه چی از اول خیلی گه بوده و اونها کور بودن و نمی دیدند که با چه سرعتی به سمت دیوار می رفتن. یک آدم کور حتی اگر عاشق آدم هم باشه دو زار نمی ارزه. چون اون عاشق تصویری شده که هیچ ربطی به آدم نداره. آره خلاصه؛ ویلیام هم توی رابطه کوره و من از اینهمه آدم کور دور و برم خسته ام. چند روز پیش نشوندمش و براش همه ی این ها رو گفتم. با یک صراحت بی رحمانه و خیلی بدی که این روزها پیدا کردم. گفتم » اگر من رو میخوای ، باید اول من رو ببینی! باید بدونی چه گهی رو میخوای، اما تو کوری، تو حتی نمی دونی که من دوست ندارم با من فارسی حرف بزنی. و من از آدمهای کور خسته شدم » . رنگش سفید شد و ظاهرا به فکر فرو رفت. امروز برایم نامه ی مفصلی نوشته که یک فرصت دیگه به این رابطه بدم، که سعی می کند درستش کند ، به هر قیمتی که شده، چون عاشقانه مرا دوست دارد، تا ابد، تا همیشه.نامه اینجوری آغاز می شود: عزیزم ویولتا
و عزیزم باز هم به فارسی نوشته شده است.
آیلار گفت:
چه نکته باریک و پرمغزی! سپاسگزارم
نیما گفت:
» انقدر کور که حتی نفهمید چجوری خوردیم تو دیوار.»
خوب شما که کور نبودی ، لال بودی ؟
نسوان گفت:
آدمهای کور معمولا کر هم هستند. یک بار دیگه آخر نوشته ام رو بخون:ویلیام هنوز هم به من به فارسی «عزیزم» می گوید.
کوری یک نماد است. شاید باید می گفتم آدمهای احمق.
نیما گفت:
منظورم انقدر غلیظ نبود ولی کار داشتم برا همین تو یک خط نوشتم رفتم . منظورم اینه که از اینطرف هم شاید شما بعد از این همه مدت طرف رو نشناختی که بدونی چطور باهاش ارتباط برقرار کنی که خر فهم شه . احتمالا ویلیام هم فکر می کنه داری براش ناز می کنی و نمی خوای به زحمت بیفته
rohollah گفت:
عزیزم ویولتا
آدم ها، اونم در ایران، فعلا اینقدر گرفتارند که نمیتونن بشینن و روح و روان دیگران رو زیر نظر بگیرند و کشفشون کنند.. اینجا باید بگی چی میخوای، چی نمیخوای، و خودت خودتون کشف کنی..
شاید عکس العمل مادر در برابر شاکی شدن پدر باعث شده شمام خیلی دیر به آدم هایی که باهاشون رابطه داری بگی دوست داری چطوری باشند
یه نکته ی مهم هم داریم
تو دوست داری طرف مقابلت بدونه کیو انتخاب کرده و گفتی : «اگر من رو میخوای ، باید اول من رو ببینی! باید بدونی چه گهی رو میخوای»
تو خودت رو قابل تغییر نمیدونی و همینی که هستی! چطور انتظار داری ویلیام همان گهی که است باقی نمونه و به درخواست تو تغییر کنه؟ کمی منصف باش 🙂
نسوان گفت:
روحی جان…
کسی که حوصله و وقت دیدن دیگران رو نداره بهتره وارد ارتباط با هیچ انسانی نشه، چون ارتباط همین دیدن هاست.
در ضمن، گفتم که من به اصالت اعتقاد دارم. من نمی خوام اصول وجودی خودم تغییر کنه و نمی خوام مال کسی هم تغییر کنه
انتظار هم ندارم که ویلیام برای من تغییر کنه!
پیشنهاد من این بود که این رابطه رو تموم کنیم .
متوجه فرق این دو تا که هستید؟
rohollah گفت:
بله، این دو موردی که شما مثال زدی(درخواست تغییر رفتارهای ویلیام با تمام کردن رابطه) با هم تفاوت دارند..
اما با جمله ی اولت مشکل دارم.. روح انسان برای خود دنیایی است، آنقدر وسیع که بیشتر مردم(در جامعه ی امروز ایران) خودشان نمی دانند چه هستند و که هستند و از زندگی چی میخواهند.. اگر شخص سرزنده ای شبیه خانم «م» هم در بینشان باشد پس از مدتی دچار خمودگی میشود و گرفتار روزمرگی های زندگی..
پس انتظار اینکه بشینی تا توسط کسی کشف بشی کمی زیادی است..
من از شما سوال میکنم، در تمام این سالهای زندگی، آیا شده که به رفتار کسی ریز بشید و کشفش کنی؟ از لذت هاش و از رفتارهای موردعلاقه اش سر در بیآری و تلاش کنی به همان صورت دلش را به دست بیآری؟
ساره گفت:
این پست اشک منو درآورد، از همون خط اول، انگار بیشترین عقده و دلخوری من از کوری آدمهاست. شاید خودم هم یه جورایی نسبت به دیگران کور باشم ولی خودم ندونم. واقعا معیار تشخیصش چیه؟؟؟؟؟
ساره گفت:
نکته جالب اینه که آقایون باتفاق کوری ویلیام رو توجیه می کنن. میگم نکنه کوری تو آقایون شیوع داره؟ (:
نیما گفت:
آره ولی متاسفانه لالی خانوما واگیردار نیست . (:
نسوان گفت:
ساره جونم، تورو خدا بحث رو جنسیتی نکن. این یک خاصیت انسانی است.من یک مثال هم از مادرم اوردم که این شائبه پیش نیاد. بعضی ها کورن بعضی ها نیستن
مثلا ویلیام کوره، لیون کور نبود. از روز اول من رو شناخت.
یا اصغر کور بود اما اون پسر تهران پارسی کور نبود.
ساره گفت:
البته این بحث خانوما و آقایون یک شوخی بود، ولی من خودم به شدت معتقدم که این کوری ریشه در 1-میزان IQ و 2-خودخواهی فرد داره.
Urologist گفت:
فکر کنم درست تر باشد بگوییم EQ
mohandese گفت:
🙂 hm,… I guess I of those people, I try to see, to touch the others› souls, but what can I do ? It is not something you achieve by trying hard, It is something in people’s blood, once you don’t have it in your blood, or I don’t know, once you haven’t been taught in childhood, it is kind of impossible to learn it…No matter how you try
ژیان گفت:
خوش به حال همسر خانم میم. ای کاش از این فرشته ها قسمت ما هم شده بود.
mehreqan گفت:
delam vase william sokht ,chegadr bad bakht dare talash mikone
a گفت:
بابای من از اول من رو خوند .
یک کامپیوتر وقتی که از ماشین خودش براش گرونتر بود برام خرید . بدم زد تو کونم گفت برو منفجرش کن . این شد که توی این شاخه یک کوفتی شدم . اقلا 2 زار نون با احترام توی مملکت قریب دسم میاد.
فلرتیشیا گفت:
دقیقا همین طوره.من سال هاست که دارم به وضوح به خانواده و به خصوص برادرم که با هم خیلی صمیمی هستیم می گم که من دوست ندارم در فلان مورد چیزی بشنوم یا دوست ندارم فلانجا بیام اما الان فکر می کنم حداقل 7و8 سالی میشه که حس می کنم این حرف ها را با دیوار می زنم و یا با خودم حرف می زنم!!! چون هیچ تاثیری روی اطرافیانم نداشته! وقتی کسی نمی خواد چیزی رو بفهمه هیچ جوری نمی تونی بهش بفهمونی مگه اینکه یهو همه چیزو تموم کنی و بذاری بری! شاید بفهمه! البته بازم شاید!
PRINCE گفت:
فلرتیشیا خیلی اشناست.
در کدوم فیلم، کدوم داستان دیدمش؟
تو میگی به من اینو؟
رهاورد گفت:
گالیور….یادت نیست؟
شین شین گفت:
ویول واقعاً منو تو فکر بردی. ولی یه نکته دیگه هست خیلی از آدمها ممکن هم هست کور نباشن ولی خودشونو می زنن به کوری. به خاطر همین هم هست که حرف زدن هم مسئله ای رو حل نمیکنه. حداقل در مواردی که من دیدم. هر چه قدر هم فریاد بزنی که چی میخوای فرقی نمیکنه آدمی رو که خودشو به خواب زده نمیشه از خواب بیدار کرد.
اون جریان گل نخریدن اصغر هم که قبلاً تعریف کردی نشون میده نمیخواسته ببینده. چقدر غم انگیز ارتباط آدمها وقتی فقط خودشون رو دوست دارن و فقط خودشون رو میبینن. :-(((
مجید گفت:
این داستان نمونه ی یک بازی ست …بازی های روانی را ما در دوره ی کودکی یاد می گیریم بیشتر از پدر و مادرمان…اینها بخشی از لذت های ما می شوند….پدر و مادر شما سالها با هم بازی میکردند بازی کودک و والد….مادر شما خودش را به نفهمیدن غیر عامدانه(بر اساس ضمیر ناخود آگاه )می زد تا بازی ادامه پیداکند سرزنش شود و نواز ش منفی بگیرد کاری که پدر و مادرش با او یا خودشان میکردند…..بازی نیاز به هم بازی دارد ما هم بازی های خودمان را پیدا میکنیم بدون آنها بازی شکل نمی گیرد..شما در ازدواج اول هم همین کار را کرده اید و اکنون دوباره….اگر نخواهید بازی خودتان را تمام کنید بر اساس نظر اریک برن تا همیشه گرفتار آن خواهید بود….او نمی فهمد مهم نیست شما چرا ادامه میدهید این مهم است…..مهم این است که شما نوازش منفی میگیری از سرزنش کردن و فحش دادن او …مثل چی؟ مثل یک معتاد که از کشیدن مواد ضعیفتر و بد بخت تر می شود ولی باز میکشد…
نسوان گفت:
مرسی، تحلیل بسیار به جایی بود
شادی گفت:
حق با مجید است. معمولا آدم ها بازی هایشان را در زندگی تکرار می کنند و مرتبا آدم های آزاردهنده یا روابط نا موفق را تکرار می کنند. من به شخصه وقتی با چنین آدم هایی برخورد می کنم در عرض 1 یا 2 جلسه رابطه را تمام می کنم چون به هیچ صورت در الگوی رفتاری من تحمل چنین آدم هایی وجود ندارد.
PRINCE گفت:
+
اره.از این زاویه گذشته نگر هم قشنگه.
بازهم++
کاپیتان بابک گفت:
اتفاقن «عزیزم ویولتا» بهتره از ویولتای عزیزم
ولی خب کور بودن اصلن حال نمیده. اینجوری که شما میگی، من که نور رستگاری نمی بینم، لابد یه کاریش میکنی. زبون بسته گناه داره علاف بشه. حالا قرار بود مثلن ما در مسائل شخصی دخالت نکنیم
نوشته هم 75 از صد
فقط از طنز تلخ بلوز چهارخونۀ پدر گرامی خوشم اومد
نسوان گفت:
حالا کاپیتان نمی شد80 می دادی؟نه خداییش؟ چی میشد می گفتی بیا ویول این 80 مال تو ؟ یا دست کم 78.25 بهم می دادی دیگه. حالا من با چه رویی دیگه تو این وبلاگ بنویسم؟ آخه بابا سختگیر!
( ایکون شاگرد تنبل چونه بزن)
PRINCE گفت:
اون 5% دیگه رو هم من بهت میدم که ببینی کار ما بها با 100% که هیچ،خود خدا=بی نهایت هم بیاد، کاری نمیتونه برامون بکنه.
شاید باید خودمون بلند شیم ها؟
کاپیتان بابک گفت:
باشه 76 ولی دفه دیگه اگه چونه بزنی 3 نمره کم می کنم
شک ندارم نوشتۀ بعدی میتونی بزنی بالای 80
Scientist گفت:
William e bichaareh baa in lahje o englisi harf zadane zaa’ye to baayad che kaar koneh ?! 😉
عمه بلقیس گفت:
«مهم این نیست که قشنگ نیستی قشنگ اینه که مهم نیستی» کور واقعی توئی که نمی بینی ارزش دیده شدن نداری واسه همینم نمی بیننت از اون مهم تر وقتی آدم از یکی خوشش نیاد دیگه از همه ی کاراش بدش میاد و شروع می کنه به بهانه گیری
شین شین گفت:
چه بانمکی تو ماشااله
abbasali گفت:
یک کوری هم داریم که مثل جهل مرکب است. کسی که دوست دارد همه دنیا به او توجه کنند خودش از دیدن سادهترین چیزها عاجز است. آدمهایی که تنها میگیرند چون نمیتوانند بدهند نه اینکه نخواهند اصلاً در وجودشان نیست. از رابطه گرفتن را بلدند، ناگزیرند به هزار سفسطه و دروغ. وابسته اند میگویم نیستیم، نیاز دارند همیشه آویزان کسی باشند در حالی که از او بد میگویند چون خودشان بدون تنهایی وجود ندارند، چون خودشان فقط یک رابطه تنهای گرفتند و از این عدم تعاد در تنهایی رنج میکشند و باید همیشه کسی را پیدا کنند که دهنده باشد تا پر که شدند میزبان بعدی را پیدا کنند، شیره را میخورند و نق میزنند، شاید حق داشته باشند اما دقیقاً کسانی را انتخاب میکنند که از مزیت نق زدن و ایراد گرفتن بهره منند باشند چون میدانند میزبانی که تمام شد نیاز به میزبان بعدی هست و تنها با گفتن این بد بود آن یکی عن بود میتوانند سرشان را بالا بگیرند خالی از اینکه بدانند خودشان از همینها تغذیه میکنند بی اینکه بتوانند رابطه گرفتن و دادن را با آدمی سالم داشته باشند
نسوان گفت:
می تواند من باشد. بله. همیشه یک سر دیگر ماجرا هم می لنگد. مسلم این گونه است.
راستی شما خوبید؟ حالا چرا انقدر عصبانی؟ بنشینید لب پاشویه براتون یک لیوان آب خنک بیارم.
n گفت:
چرا مساله رو پیچیده میکنید؟ قضیه خیلی ساده است. ویلیام فکر میکنه ویولتا دوست داره که ویلیام بهش به فارسی بگه عزیزم. برای خوشایند ویولتا این کارو میکنه. ولی ویولتا میگه من دوست ندارم این کلمه عزیزم رو به فارسی از تو بشنوم. تو اینو نگو. به زبون خودت بگو. ولی ویلیام هیچ توجهی نمیکنه و همون کار خودشو ادامه میده. خوب این یعنی چی؟ غیر از اینه که ویلیام اهمیتی به حرفهای ویولتا نداده و هر کاری که خودش فکر میکنه درسته میکنه؟ یا اینکه اصلا نشنیده ویولتا چی گفته. شایدم دلش نخواسته بشنوه. در هر صورت این کارش ویولتا رو خسته و ناامید کرده. مسلما این یک نمونه ساده و پیش پا افتاده است از خیل کارهائی که ویلیام به قول خودش برای خوشایند ویولتا میکنه ولی در واقع ویولتا رو خشمگین تر و نامیدتر میکنه. حالا اینجا کدوم طرف رابطه بلد نیست رابطه سالم داشته باشه؟ تلاش کرده برای اینکه رابطه سالم باشه ولی طرف مقابل توجهی نکرده. از کجا نتیجه گرفته میشه که این شخص دوست داره همه دنیا بهش توجه کنن؟ و اینکه این شخص فقط گیرنده است؟…
متأسفانه شما با پیچاندن قضیه و مطرح کردن مسائل دیگر سعی بر این دارید که ذهن خواننده رو از موضوع اصلی مورد بحث منحرف کنید و به سمتی سوق دهید که احتمالا در اونجا میتوان شخصیت فرد معترض این داستان رو زیر سوال برد.
ژیان گفت:
+
Rahgozar گفت:
ویولییتای ازییزم(لهجه انگیلیسیهای مقیم استرالیا)
خوب، با توجه به نوشته من فکر کنم در بیان منظورت دچار لغزش شدی،
چیزی که در خانوم میم وجود داشته دقت نظر و رفتار شناسی بوده، به هر دلیل ایشون برای جلب نظر شما و برای ساختن یک رابطه مدتی به کنشهای شما توجه میکرده، یا اینکه ویلیام داره تاوان عدم توجهش رو به این مطلب که شما شنیدن عزیزم با اون لهجه غریب رو دوست نداری میده.تو از شنیدن لغت عزیزم خوشت میاد اما نه از دهن شخصی که بلد نیست اون رو به درستی تلفظ کنه که این حساسیت شاید ریشه در شنیدن اون لغت برای اولین بار از دهن ویلیام در زمانی نامناسب بوده.
میدونی این جور مواقع تو هم بی تقصیر نیستی چون نتونستی به طرف مقابت بفهمونی که …. همانطور که پدرت نتونسته بود به مادرت بفهمونه که از چارخونه خوشش نمیاد و هیچ ارتباطی به طرح و رنگ نداره بلکه مشکل چیز دیگری است.
بعضی از وقتها زبان وسیله کارائی برای بیان مقصود نیست و زمان لازم هست که دو نفر به درک متقابل در یک رابطه برسند حالا این رابطه هر چی که هست دوست یا پارتنر شیپ یا هر چیز دیگه.مثل دو تیکه فلز که باید کلی سمباده بخورند تا صاف و صیقل بشن و به هم بچسبند و کمترین اصطکاک رو تولید کنند.
ویلیام دقت نکرده که تو از لحن بیان عزیزم خوشت نمیاد و تو دقت نکردی که بفهمی به چه شکل میشه حالی اون زبون نفهم کرد.
اما چیزی که تو به اشتباه _از دید من _ ازش تحت عنوان دیدن چیزی در کسی یاد کردی، اشراف به بودن استعداد بالفعلی در کسی هست که خود اون شخص واقف به این موضوع نیست.
مثل کشف استعداد بازیگری در شخصی توسط یک کاردگردان یا نوسندگی در شخصی توسط یک ادیب.
به هر حال بربری گفتیو کردی کبابم، دلم واسه لهجم تنگ شد.
الهی که با ویلیام بری زندون حبس ابد و اون هئّ بهت بگه عزیزم، الهی که مادرت برای پدرت تو سالگرد عروسیشون و تولد شما و تولد خودش و بابا بزرگت و مادر بزرگت پیراهن چاهارخونه بکخره.الهی که ویلیام مثنوی معنوی رو از ٔبر بشه و هئّ هر شب واست بخونه.
الهی الهی الهی
پ.ن ۱، دیروز اون پستی رو که توش با آرش و پرواز و ویدا گرد گیری کردی رو خوندم، باور کن هنوزم دارم میخندم، تصور اینکه ویولتا تو یه دستش شیشه عرق با اون یکی دستش هئّ میزنه تو سینش وداد میزنه که ای نفس کش، نفس تو قفس سینت حبس میکنم واقعاً خنده داره. یادم باشه از ۵۰۰ کیلومتری سیدنی هم ردو نشم.
پن۲:ما تو مملکت تعارف و رودر باستی و اینجور چیزا بزرگ شدیم خیلی وقتا این موانع باعث برقراری ارتباط میشه، به این شکل که طرف اگر چیزی رو به صراحت و کامل بهمون بگه، فکر میکنیم توهین آمیز بوده. و خودمون هم خیلی وقتا از بیان بعضی از مسائل که مبادا بیادبی باشه خود داری میکنیم.
پن۳: دوستانه میگم اگر با اصل داشتن رابطه با ویلیام قد بلند عضلانی مشکل داری کشش نده چون سر درد بعدش بیشتر میشه.
آرش گفت:
آی قارداش ؛ گولاق آز گر من نه دیرم ؛ بی طرفه دا قاضینین یانونده گتمه ؛
من و شما هم با هم حرفمون شد چهار تا دری وری هم به هم گفتیم ؛ من از حرفهایی که شنیده بودم نه ناراحت شدم و نه ذره ای از تو دلگیر شدم ؛ اما بابت حرفهایی که بهت زده بودم ناراحت بودم ؛ آخرش هم نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و ازت عذر خواهی کردم.
اینجا هم بحث من این بود که چه دلیلی داره وسط یه صحبتی که داره آروم و با استدلال انجام میشه ؛ یه دفعه بدون هیچ مقدمه و موخره ای شروع کنی به حرف اینطوری زدن ؛ وگرنه حالا با دعای اون ما از گرسنگی نخواهیم مرد؛ فحش خار مادر به من دادن اینجا حتی جواب ندادم چون این حرفها اهمیتی نداره ؛ اما نویسنده وقتی خودش رو قاطی بحث میکنه باید حواسش بیشتر جمع باشه ؛ من و شما هرچی به هم بگیم با اینکه شما و من با نویسنده بحث کنیم و بد و بیراه بگیم فرق داره. خویشتنداری و کنترل بر کلام خیلی مهمه ؛ هر کی هم نتونه رعایت کنه باید عذر خواهی کنه ؛ من اینکار رو کردم؛ انتظار دارم بقیه هم بکنن. و من الله توفیق . الله سیزی ساخلاسین.
Rahgozar گفت:
سلام آقا آرش گل گلاب
خوب صادقانه بگم مطلبو یکم بد گرفتی البته ویولتا هم بد بیانش کرده بود واگر نه مشدی، ما گوشت همدیگه رم اگه بخورین استخونش رو که جلوی سّگ نمیندازیم.
بحث هست، دعوا هم هست. خدا کنه جنبه هر دوشم باشه.
پیش میاد، جدی نگیر، این بنده خدا ۳ سال نتونسته حالی این مرت یکه اجنبی بکنه که به من نگو دوست دارم که باورم نمیشه
نگو فقط تو رو دارم که باورم نمیشه.
حرف دیروزو بذار واسه دیروز، امروزو عشق است.
چطوری؟
🙂
آدم ناراحت گفت:
با اینکه شاید جایز نباشه بحث اون پست تکرار شه ولی در این مورد به شدت با آرش موافقم،هر چیزی اندازه ای داره ديگه ، تازه تو اسلام هم هست که :
خیر الاموره اوسطها
PRINCE گفت:
مخالفم.
اوسط کار مرحوم کینز و موضع متعادلش بین اقتصاد سوسیالیستی و کاپیتالیستی بود.
ارش و پرواز بیشتر مواضع اولترا لیبرال در حوزه اقتصادی دارند.
مواضع سیاسیشان هم به تخمین من بیشتر محافظه کارانه هست. و نه در رده نومحافظه کاران.
Rahgozar گفت:
فک کنم این آهنگ مشکلو حل کنه
Rahgozar گفت:
Oh dear
نسوان لطف کن و آن لینک منو آزاد کن
نسوان گفت:
من اگر بد حرف زدم؛ معذرت می خوام
معذرت خواهی چیزی از من کم نمی کنه.
من فکر می کردم من و تو با هم دوستیم.( خودت می دونی چرا) . و من معتقدم که
There is no sorrow between friends.
اگه برای تو من اینجا فقط یک نویسنده هستم و تو یک مخاطب ، حق با توست.
بعد از این بیشتر مراقبت می کنم.
آرش گفت:
بیخیال ؛ خودت می دونی که بحث من شخصی نبود ؛ راجع به جمیع خوانندگانی که اونروز درگیر مباحثه بودند حرف زدم. بدتر از این هم به هم گفتیم و هیچکس ناراحت نشده ؛ اما وقتی من قسمتی از یک جمع باشم اون موقع فرق داره ؛ حالا به قول رهگذر جای این حرفها اینجا نیست دوست من.
@ رهگذر
آقا مرسی ؛ خیلی قشنگ بود ؛ بعد از ظهری حال کردیم.
Parvaaz گفت:
آرش، من هم فکر کنم باید یه عذر خواهی بکنم، الان که رفتم دوباره کامنت خودم رو خوندم، احساس کردم کمی تند نوشته بودم.
بحث اصلی سر انتظاری هست که ما داریم از هم. من شاید سطح توقعم از این وبلاگ خیلی بالا بود و به قول این پست کور بودم.
درهمین بگو مگوها و دعواهاست که انسانها هم رو میشناسند و به هم نزدیکتر میشند وگرنه موقع خوشی که همه چی به به چه چه هست.
اون بحث جوامع سوسیال دمکرات رو هم دوست دارم پیگیری کنیم با هم دیرتر. جالب بود، دو شب قبل اون کامنت، شبکهٔ «من و تو» یه برنامه پخش کرد راجع به بختیار که وسطش بختیارمیگه من برای ملت ایران جامعه سوسیال دمکرات رو آرزو میکنم.من هم تو دلم….
بی خیال، فعلا که وقت گٔل صنوبره و… من دلم تاپ تاپ داره میزنه واسهٔ لولیتا و… اجازه بده باقی حرفها باشه واسهٔ بعد
و انتهای سخن، به امید اینکه ویران ما ایران شود و هر کدوممون با اسم و رسم واقعی خودمون بنویسیم، و خرجِ دیدن کارنامهٔ اعمال بندهٔ خدایی مثل من، یه جستجوی ساده تو گوگل باشه، به امید آن روز
آرش گفت:
@ پرواز
صحبت سر عذرخواهی و یا تندگویی نیست ؛ صحبت سر آستانه تحمل ماست .همین. به نظر من نه نظرات تو تند بود و نه نظرات ویولتا ؛ فقط یه جا حرف بی ربط زده شد ؛ کما اینکه خودش هم میگه منظوری نداشته ؛ حالا دم معرفت تو گرم که میای بی دلیل عذر خواهی می کنی. به نظر من ما نباید به خاطر عقایدمون عذر خواهی کنیم ؛ من که شخصا همچنان بر همون مواضع قبلی هستم ؛ بابت عقایدم هم عذر خواهی نمی کنم مگر اینکه به کسی توهین کرده باشم.
در مورد بختیار فقط دلم میخواست یه چیزی بگم چون اشاره کردی ؛ اون هم این که ملت ایران و تاریخ ایران به این مرد بدهکاره ؛ امیدوارم روزی برسه که جایگاه و منزلت این انسان وطن پرست به درستی در پیشگاه تاریخ ملت ایران به تصویر کشیده بشه. ملتی که صدای این مرد رو نشنید و سالهای سال باید تاوان اون گوش ندادن رو بکشه.
آرش گفت:
@ نسوان
ای بابا , آقا ما رو از این لیست سیاه خارج کنید سر جدتون؛ قول میدم حرف بد نزنم و فقط در دفاع از شما بنویسم. دهههههه
نسوان گفت:
اگر اسم شما توی لیست سیاه بود همه ی کامنت های شما باید منتظر تایید می موند. حال این که خودت می بینی که مثلا همین کامنت و خیلی های دیگه مستقیم منتشر شده .فکر می کنم چون مداوما ای پی رو عوض می کنی سیستم بعضی وقتها شما رو نمی شناسد و کامنتت گیر می کند. خواهش می کنم اگر نمی خواهی دوست باشی، شایعه پراکنی هم نکن. ما یک نفر اینجا برای این کار داریم برای هفت پشت مون کافی است.
مرسی.
جـوات یساری گفت:
ایکاش دروغگو حناق میگرفت، قانقاریا میگرفت، ایکاش دروغگو در دلیو سی دست به گِل چمپاته بدون آب و رول کاغذ میماند . . . ، … 😡
داکتر شما اگر حسن نیت داری، برو داخل اون بلک لیست یک سری از واژگان رو که بدون دلیل و بی ظابطه به بلک لیست دادی آزاد کن ، ببینم بازم با تغییر آی پی ، کامنت توی گلوی این اَکیسمتِ جَون مرگ شده بازم گیر میکنه یا نه ، سند بدم رفرنس بدم . ؟! بگم؟! ! ! 😐
من سال قبل سند و مدرک داشتم که به خوانندگان فهیم و عزیز دروغ تحویل داده بودید اما مدام فیلتر میشدم مدام حبس تبعید تعزیر مشقت تا بالاخره بالاجبار از خر شیطون پیاده شدم و افشاگری نکردم (( یعنی در واقع فرصت بهعم ندادید)) 😥
Rahgozar گفت:
@پرواز.
پر پروازم شکسته نازنین.
من اون پست رو با کامنتهاش دیرتر از معمول خوندم، گرفتار بودم. باید اعتراف کنم که دلخورم و نا امید، تو ذوقم خورده. نمیدونم شاید به علت توقع زیادی هستش که از امثال تو دارم.
همین اول بگم که دیگه حالم از بحثهای اقتصادی به هم میخوره اما باید یه چیز هایی رو یاد آوری کنم.
در اینکه پخش ثروت و در آمد در اون مملکت معتدل نیست هیچ شک و شبهای وجود نداره، همین تور سیستم پخش درآمد .
فراموش نکن اونجا سیستمی حاکمه که تئوری اقتصادیش بر مبنای » اقتصاد خر یونجه هست » بنا شده. عزیز من تو رفتی ایران و تو خیابون ولی عصر قدم زادی و بوتیکهای پر از جمعیت خریدار رو دیدی، اما آیا پسر بچه دستفروش نشسته در کنار بوتیک رو هم دیدی. فکر کردی که اون بچه به چه شکل و کجا زندگی میکنه؟ چی میخوره؟ چند بار در هفته استحمام میکنه؟ تو سال چند بار میتونه لباس نو بخره
فیلم درباره الی رو همه دیدیم. به زندگی اون کفاش بده کارِ فیلم دقت کردی؟ اگه کردی چی دیدی؟ میدونی چند نفر تو اون مملکت به اون شیوه زندگی میکنند.
باور کن مردم زندگی نمیکنند، بلکه زنده هستند و در باتلاقی به اسم زندگی دست و پا میزنند که شاید بمونند غافل از اینکه زودتر میرن اون پایین.
چند بار به حاشیههای همون تهران رفتی و وضع زندگی مردم رو مشاهده کردی؟ بله مردم دارن زندگیشون رو میکنند اما آیا واقعاً زندگی میکنند.
من چند سال پیش رفتم ایران و بعد از یک هفته تصمیم گرفتم تا زمان مراجعت از خونه بیرون نیام چون تحمل چیزی رو که میدیدم نداشتم اینو از باب خود ستائی نمیگم داریم با هم صحبت میکنیم.
فرجام اون مملکت کجاست با این شیوه؟ تو به من بگو. تا کی باید با فروش ذخأیر و پخشش تو سیستم اون هم به شکلی نامناسب چرخهای اقتصاد مملکت رو چرخوند.
ذخأیر یک روزی تمام خواهند شد، تکلیف نسل آینده چه خواهد بود؟ میدونم که تو هم از زاویه دیگری به همین موضوع پرداختی…
مورد دومی رو که باید بگم این که ما با یه مشکل اساسی تو بحث هامون روبرو هستیم، و اون این هست که آیا چاره رو در اصلاح سیستم سیاسی که به طبع اصلاح سیستم اقتصادی رو هم به همراه داره میبینیم یا این که تغییر سیستم که تغییرات اساسی اقتصادی که مستلزم ریاضت اقتصادی به جهت به روز کردن سیستم اقتصادی هست میبینیم. چون من بارها دیدم که میون مباحث این نکته اساسی به نظر نیومده.
اگر شیوه اول که اصلاح هست رو میپسندیم که ۳۰ سالِ داره اصلاح میشه و نتایجش رو به شکل عملی شاهدیم. چون ثبات سیاسی نیست پس اصلاحات هم نافرجام میمونه گذر از هاشمی(حرومزاده) به خاتمی و از خاتمی به احمدی نکات زیادی برای بیننده به همراه داره که اساساً تمام تئوریهای که شما در موردش بحث میکنید قابلیت تعریف در این سیستم سیاسی رو ندارند.
رفیق من خیلی کوتاه بین هستم اما شما بلند نظر تر باش و فقط امروز رو نبین که فردائی هم در پی امروز هست و از خودت بپرس که اوکی امروز مردم زندگی میکنند اما فردا چه؟
به هر حال بگذریم. خوشحالم از این که میینم با بلند نظری با این سو تفاهم بر خورد کردی.
Rahgozar گفت:
@arash
دیرگاهیست گل سرخ صمیمیت را از دل باغچه برداشته اند
علف هرزه در آن کاشته اند.
آرش، اگر تو عذرخواهی کردی، بزرگی خودت رو به نمایش گذاشتی اما این واقعاً دلیل بر این نیست که حتما همه باید مثل تو عمل کنند.
بیأیم دنیامونو یکم بزرگتر کنیم و اجازه ندیم اینجور مسائل محدودیت برامون بسازه.
نویسنده از پوست و استخونِ مثل من مثل تو، اصلا در نظر بگیریم کارش بد، بزرگواری را چه شد؟
گردی از راهی نمیخیزد سواران را چه شد، مرده اند از بیم یاران نامداران را چه شد
جز صدای جغدها چیزی نمائید بگوش، قمریان آخر کجا رفتندساران را چه شد.
اگر فکر میکنی نویسنده همانی است که در یک لحظه چیزی ازش شنیدی باور کن فقط وقتترو اینجا به هدر میدی،
اگر انتظار داری که نویسنده عذر خواهی کنه پس من یا من نوعی هر بار که میام اینجا باید قبلش تشکر کنم آیا ما اینکار رو کردیم که انتظار چنین چیزی رو داریم؟
میری یه شاخه گل بو کنی هزارتا تیغ میره تو دستت، اونوقت شاخه گل میشکنی؟ حتی موجود بی ادبی مثل منهم با بیان ویولتا تو اون کامنت به خصوص مخالفِ اما خوب که چی؟ باید گذشت و فراموش کرد، اگر نمیتونی یا نمیتونم یا نمیتونه پس بهتره بیشتر از این اینجا وقت به هدر نداد.اگر من نتونم به پاس احترام به نویسندهای که صد تا پست خوب ازش خوندم از یه سو تفاهم که پیش آمده بدون اینکه بیانش کنا یا به روم بیارم بگذارم iدم صافی نیستم.
اگر انقدر بزرگی که میتونی عذر خواهی کنی، بهمون اندازه هم بزرگ باش که بتونی فراموش کنی
آرش گفت:
آقا این حرفها چیه اصلا این بحث رو ول کن کلا ؛ حل میشه میره پی کارش ؛ بیا اینو گوش کن حال کن.
Rahgozar گفت:
rashid behbodof, koleksiyoonesh ro daram.+++
شیما گفت:
عشق من رشید بهبودف! یاشااااا 😉
گردو گفت:
چیه آرش، دوباره گردو خاکت بالاست که
خیلی وقته نمیبینمت. باز اینطرفا پیدات شده جنگ و دعوا راه بندازی (وینک)
مخلص آرش خان هم هستیم
میبینم با ترکی حال میکنی. نمیدونستم ترکی. من آهنگهای سنتی ترکی رو خیلی دوست دارم. همشو تو نوار داشتم جابجاش نکردم همش خراب شده. با صدای اصل رشید بهبودف. اکثرا شعر هاشم حفظ بودم با معنی فارسیش.
این سوسه لره یا کوچه لره هم یکی از اوناست. یکیش هم باخا بخا یوللارا هست که هنوز باهاش حال میکنم.
ویولتا! تو کی دوباره اینورا پیدات شد.
دستت در نکنه خیلی قشنگه این پستت. چیزی برای گفتن ندارم. چون باعث شد برگردم به گذشته خودم یک سر بزنم ببینم چقدر کور بودم.
نه! نمیگم چقدر تو خماری بمونی.
از بقیه برو بچ چه خبر. خیلیهاشون و اینجا نمیبینم.
آرش! هنوز دعوا مرافتون با گیتی سر جاشه؟ بحثهای خشنگی تو دعواهاتون مطرح میشد. مدونا چی. دیگه میاد اینجا یا نه.
جـوات یساری گفت:
مدونا شوهر کرد همه را در بِ در کرد
آرش گفت:
به به گردو خان ؛
آقا ما هر از گاهی به یاد شما میوفتیمها ؛ نبودی ؛ امیدوارم که همه چی خوب باشه و خودت هم خوب باشی.
کاپیتان بابک گفت:
خودمونیم این عبارت «کوچه لره سو سپ میشم» خیلی لطیفه. چرا برای اینکه
یار گلنده توز الماسین
ببین تا کجا هوای یارشو داره
مرسی آرش جان. یاد قدیما افتادم و آنجایی که نامش ایران بود. یک کلمه
گردو گفت:
سلام آرش
راستشو بگو، به تلافی آرش خان به من گفتی گردوخان یا اینکه زیادی تحویلم گرفتی
ممنون از اینکه یاد من بودی. امیدوارم بیشتر به خوبی یاد کرده باشی
من یک خورده گرفتار هستم که این وضع اینترنت هم قوز بالا قوز شده، صرف نمیکنه آدم وقت تلف کنه
راستی تو کامنت ها دیدم یک چیزی در مورد سلامتی خانمت اشاره شده بود.
چی شده، خدا بد نده
PRINCE گفت:
میدونی این جور مواقع تو هم بی تقصیر نیستی چون نتونستی به طرف مقابت بفهمونی که …
تو دقت نکردی که بفهمی به چه شکل میشه حالی اون زبون نفهم کرد
++++
بعضی از وقتها زبان وسیله کارائی برای بیان مقصود نیست و زمان لازم هست که دو نفر به درک متقابل در یک رابطه برسند
+
گردی از راهی نمیخیزد سواران را چه شد، مرده اند از بیم یاران نامداران را چه شد
جز صدای جغدها چیزی نمائید بگوش، قمریان آخر کجا رفتندساران را چه شد.
+++
اگر انقدر بزرگی که میتونی عذر خواهی کنی، بهمون اندازه هم بزرگ باش که بتونی فراموش کنی
+++
نسوان گفت:
😉
آدم ناراحت گفت:
در باب معذرت خواهی ویولتا :
ویولتا به آرش توهین میکنه.
،آرش فکر میکنه ویولتا کوره و اونو نمیبینه ( ر.ک پست کوری).
،ویولتا تو چنتا پست بعدی زورکی معذرت خواهی میکنه.
،آرش با خودش میگه اه ه ه … چه لوس ! حتما تحت فشار اندرونی اینکارو کرده.
کمال گرا مثل من ، ویولتا و آرش ، باید بهت بگم درد غریب مشترکیست این کمال گرایی.
بدتر از اون اینه که کسی بخاطر تو کاریو بکنه که نمیخواد بکنه ، اونوقت تو بگی اه ه ه… چه لوس !
آرش گفت:
آقا به این میگن معذرت خواهی همراه با تهدید به پایان یک دوستی. ها ها ها .چه لوس.
آی پسر یه آب مغز بده میز دو خدمت دائاشمون.
PRINCE گفت:
حداقل حالا که نگاه میکنم، اون نفرین جانسوز چیزی بیش از بیان عریان و شاید زیادی ضمخت واقعیت نبود.
من توهینی واضح حداقل متناسب با واکنش ارش نمیبینم.
=> وبه ا توهین میکنه، قبول نیست.
راستی رابطه و نشانه کمالگرایی طرفین را درینجا ندیدم،واضحتر مثال بزن.
ممنون.
آدم ناراحت گفت:
@ شازده
منظورم از خیرو الاموره اوسطها مواضع آرش نبود ، چون من خودمم تو اون پست با آرش مخالف بودم.( با پرواز که همیشه مخالفم !).
منظورم این بود که نسوان میتونست با ادبیات بهتری با آرش صحبت کنه،وگرنه من در اون بحث کاملا با نسوان هم عقیده بودم
حالا که اینطوری میگی بذار یه نفرینت بکنم یه کم دلم خنک شه درضمن
ایشالا که بری یه مهمونی رو درواسی دار ، تنگت بگیره،تو مستراح هم هم آب قطع شه ، هم برق، بعدشم ببینی که دل غافل سیفون هم خرابه.
ايشالا که برای خودتو همه کس وکارت ودوست وآشنات اين اتفاق بيوفته به حق پنش تن !!
حالت جا اومد ؟
حالا باز برو از نسوان حمایت کن !
آدم ناراحت گفت:
در مورد کمال گرایی باید بگم شاید این کلمه رو بکار بردم چون چیز دیگهای پیدا نکردم،متأسفانه خودم همین مشکل رو دارم یعنی دوس دارم دیگران نیازهای من رو حدس بزنن حتی بدون اینکه من بهشون بگم.
من یه دوس دختر داشتم که قیافش برعکس تیپش خیلی خوب بود ، ما هم با کلی گوشه و کنایه و حاشیه رفتن بعد چند وقت تیپ این بنده خدا رو درست کردیم ، تبدیل شد به یه دختر خوشتیپ و با کلاس،ولی هروقت به تیپ جدید و آلاگارسونیش نگاه میکردم اون تیپ جواد قبلیش تف میشد تو صورتم ، بیشتر تو ذوق میزد تا اینکه دلپذیر باشه.
آره،منم مثل خیلیا دوس دارم طرف برای خواستههای من علمِ لدنّی داشته باشه و خودش از قبل حدس بزنه که من چی میخوام.
آرش گفت:
شازده جان ؛
جهت اطلاع عرض کنم که کینز از نظریه پردازان اقتصاد سرمایه داری است ؛ فقط راه و روشش فرق میکنه ؛ معتقده که باید پول توسط دولت در بخشهای مختلف اقتصاد تزریق بشه در هر جا که لازمه ؛ آمریکا بحران سالهای 1930 رو با نظریات کینز پشت سر گذاشت ؛ پس از پشت سر گذاشتن بحران در سالهای دهه 1960 متوجه شدن دیگه با نظریات کینز نمیشه کشور رو اداره کرد و در واقع اینطور گفته میشه که نظریات کینز به درد دوران رکود می خوره و نه دوران رونق. مثلا در دوران رکود کینز معتقد بود که دولت باید با استقراض پول و هزینه کردن اون در پروژه های زیربنایی و متکی به نیروی انسانی هم به ایجاد زیر ساختهای کشور کمک کنه و هم ایجاد اشتغال کنه ؛ پروژه هایی مثل راهسازی ؛ سد سازی ؛ راه آهن و… همین الان در آمریکا عمده شاهراهای اصلی عمری در حدود 70-80 سال دارند که در دوران رکود دهه 30 ساخته شدن ؛ اصولا خیلی از زیرساختها مال اون دوره هستند.
در ایران در حال حاضر عده ای از اقتصاد دانها معتقدند که ما باید بر اساس مدل کینز عمل کنیم و در برخی از حوزه ها هم عملا داره همین کار انجام میشه ؛ پروژه های زیربنایی زیادی که دولت داره با استقراض و فروش اوراق قرضه عمومی انجام میده بر مبنای همین سیاستهاست. اما در سیاستهای اقتصادی ایران متاسفانه دوگانگی وجود داره و سیاست اقتصادی واحدی وجود نداره.
theotherside گفت:
احساس گه مشترکی دارم باهات…کوری این کوریو دقیقن میدونم چیه..بلای خانمان براندازیه..
Ali گفت:
ویولتا
منم یه گهی هستم تو مایه های خودت. با من دوست میشی؟ و اگه به کار هم بخوریم دوست داری با من بری سانفرانسیسکو؟؟
نسوان گفت:
علی، تو یک بار دیگه هم به من این پیشنهاد رو دادی. نه؟
میرا گفت:
البته این کوری که میگی مسالهٔ کاملا جدی هست تو رابطه اما تو این داستانها که تعریف میکنی یه چیز مهمتری که به چش من میاد این که آقا اصلا شما رفیقاتو رو چه حسابی انتخاب میکنی؟ یعنی من فک نمیکنم به هر حال رابطه یک آدم عاقل و بالغ با کسی که تصورش از کتاب آگاتا کریستیه یا کسی که عشق فیلم جنگیه به نتیجه خاصی برسه. یعنی ویلیام برای شما دیویدی جنگی بیاره یا نیاره به هر حال احتمالا هیچوقت نمیتونید دو نفری باهم یک فیلم ببینید که هردو ازش لذت ببرید. یا اصغر اصلا شاید کور نبوده کتاب خونه تو رو دیده احساس کرده جای آگاتا کریستی توش خالیه و باید رو با آگاتا کریستی آشنات کنه.
XY گفت:
اصغر اکبر ویلیام بابا مامان و همه کورند من بینا خامنهای هم همینطور همه دنیا را کور میبیند! امضا کور مادر زاد
bahar گفت:
میدونی، شاید هر آدمی نسبت به یه سری مسایل کور باشه و نسبت به یه سری چیزهای دیگه بینا. اگه دو نفر بیناییشون اشتراکی باهم نداشته باشه، هردو همدیگه رو کور میبینن. مثلا شاید ویلیام توی سلیقه فیلم یا مدل حرف زدن کور باشه، اما مدل دیگهای ازت حمایت کنه و تورو دوست داشتهباشه که تو توش کور باشی. شاید اگه از اون بپرسی، اون هم فکر کنه تو توی اون چیزها کوری.
مهم اینه که آدم کسی رو پیدا کنه که مثل خودش به جزییات رابطه فکر کنه و فاکتورهای مهم رابطه براشون یکی باشه وگرنه رابطه به فناست.
شهروند کور کر و لال گفت:
در یک ارتباط دو سویه «بینا» میتواند به کور کمک کند
کور و بینا همسفره میشوند ، مسئولیت برای بینا بیشتر می شود
وقتی کور در کوری باقی می ماند ،جرم بینا بیشتر می شود
شاید «بینای داستان ها» کور است که نمیتواند کور دیگر را به لمس کردن پیرامون هدایت کند.
«کورها» در کوری باقی می مانند و یکدیگر را به «کوری» متهم میکنند .
آنکور گفت:
شاید تو هم داری با کوری جبهه میگیری. تو هم عشق اون آدمها رو ببین. به تلاشی که ویلی برای یاد گرفتن عزیزم کرده. به ارزشی که برای تو قائله وگرنه تو ینگه دنیا فارسی به چه کار اون مییاد. یکمی هم تو چشمات رو باز کن. دیدن عشق خیلی سختتره .
VAHID گفت:
سلام ویولی گلم.تشکر از تو بابت این مطلب های زیبایی که منو به فکر میبره.به فکر اینکه تا زندهایم از کوری و کری خودمون کم کنیم.جواب خیلی از سوالامو تو ایم متنت دادی…هرجا هستی دستاتو میبوسم و از همین حالا سال نو رو بهت تبریک میگم…خوش و خرم باشی عزیز..
PRINCE گفت:
!!!
saeed34 گفت:
امواج افـکـار استدلال غرور
نوسان حرفه ای و گوش پر کن
با شعارهای چشم کورکن
و هيچ نسوان ی را از خود استقلالى نيست و صرف تعلق و ربط و عين فقر و به ذات مقدس مذکر است . و تمام
جـوات یساری گفت:
1- هرکی شمارو درک نکنه «خَر» ،»کَر» ،»کُور» ،»احمق» ،»جُلبک» ،»گلابی» و «پَپِه» تشریف داره
اونوخ شوما اگر کِسیو درک نکنی حُکمتون چیه ؟!
خودشیفتگی در حد لالیگآآآآ ❗
2- شکی نیست که هرکدوم از ماها در برشی از زمان کور بودیم اما اینکه هرکی با من مچ و سینک نبود رو بگم کور هست یا «شاید باید می گفتم آدمهای احمق» برمیگرده به خودشیفتگی و «خود خوشگل بینی» که به عبارت ساده تر شاید باید می گفتیم حماقت!
3- نبودن درک متقابل بعضی از مواقع ریشه در ناهمگونی های فرهنگی و تربیتی داره . زیاد پیش میاد که دوتا انسان علی رغم نُرم متعادلی که دارن به درد هم دیگه نخورن ، میشه گفت اون دو نفر فقط برای هم دیگه ساخته نشدن و یا در پاره ایی از مسائل درک و حس مشترک ندارن و نیازی نیست با «خود خوشگل بینی» همدیگه رو به «کوری» ،»کچلی» یا «احمق» بودن متهم کنیم.
«خودپرستی» و «خود گُنده بینی» هم حدی داره والا به مولآآ 😡
4- البته به نظرم اگر قرار باشه کسی را به «کور» بودن متهم کنیم ،باید بگیم «کور» اون پای ماجرا هست که معلوم نیست به چه دلیل نامعلومی!!! رابطه با «کور» را بیش از حد ادامه میده و در پایان بعد از «حصول یا عدم حصول تخلیه های مورد نظر از شخص نگون بخت» بهش برچسب های «خَر» ،»کَر» ،»کُور» ،»احمق» ،»جُلبک» ،»گلابی» و «پَپِه» الصاق میکنه.
5- جای ایشون خالیه ! 😉
saeed34 گفت:
رمان کوری اثرساراماگو
ما کور نشدیم، ما کور هستیم، کور اما بینا، کورهایی که میتوانند ببینند، اما نمیبینند.
جـوات یساری گفت:
4کر رفیق قدیمی هستیم
کوری رمان جالبی بود ، البته تا آخر نخوندم ،راستیاتش کلن با رمان حال نمیکنم . تنها رمانی که خوندم در 13 سالگی پینوکیو بود
ویژه خوران و خاصان که دور سلطان جمع شده اند اعتقاد دارن بانو خود ساراماگوایی هست برای خودش(البته پر بیراه نمی گویند، تکنیک بانو در نوشتن ستودنیه آدمو برای کامنت نویسی به وجد میاره)
هما گفت:
+++++
جـوات یساری گفت:
من مرذرت میخوام فضولی و تفتیش عقاید میکنم ، شما به عنوان یک پیش کسوت چرا سکوت کردید؟ در نوشتن امساک میکنید!!! 😕 امیدوارم مشکل خاصی نباشه ، ایام به کام باشه ، نان سفره داغ و آب کوزه یخ باشد.
tabassom گفت:
اون آغازِ آتشین نامهاش اون هم بعد از کلی صغرا کبری خوندنهای تو قشنگترین قسمتش بود
جـوات یساری گفت:
خانم ها و آقایان مایل هستم شمارو کمی بیشتر با «کنت ویلیام پرایس» آشنا کنم ، مردی که در مرز دریم و رئال حرکت میکند و گویا در انتهای تهران پارس نطفه اش شکل گرفته بود.
با یک نیمچه فلاش بک به 31دسامبر در وبلاگ نسوان برویم 52 روز قبل با نوشته ی «همه چیز در مورد ویلیام » به قلم بانو ویولتا در این آدرس: nesvan.wordpress.com/2011/12/31
«…مرد استرالیایی قد بلند پولداری که در سواحل سیدنی خانه ی بزرگی داشت و من قرار بود باهاش ازدواج کنم…»
خواهش میکنم در حین خواندن آن متن و تطبیق آن با متن فعلی به .»»پولدار بودن»». کنت ویلیام پرایس و یا به «رابین هودِ فقید» فکر نکنید. همچنین به اشتراکات پولی بین کنت آوزی تبار و «کنت اصغر محزون» که در این وبلاگ از ریشه و اساس ترور شخصیتی شده نیز توجه نکنید.
کُلا همه ی نشانگان و تشابهات اتفاقی و هَویجوری است .
البته این نوع نگاه بنده ی حقیر شاید ناشی از «افق دید» اینجانب باشد که بانو ویولتا در تاریخ یکم ژانویه و ذیل همون یادداشت به خوبی!!! اشاره فرمودند .
در پایان اگر هیچکدوم از این نشانگان برای شما معنایی نداشت میتونید به فیلم کلاسیک » به خاطر یک مشت دلار» ساخته ی مشترک Sergio Leone & Violeta مراجعه کنید .
فعلن بای بای تا بعد …
mountainsummit گفت:
نوشته های نسوان هیچ کدوم منطبق با واقعیت نیستن. بلکه بیشتر برداشت آزاد از تجربیات خودش هست اونجور که دلش می خواد.
جـوات یساری گفت:
خیلی باهات موافق نیستم شهروند تورنتویی و دوچرخه قاپ 😀
کامل اینه که بگیم نوشته های نسوان خاطره نویسی های روزانه نیست ، واقعیت آن چیزی نیست که لزوما مثل یک داکومنتری فیلم فریم به فریم اتفاق افتاده باشه . هر نویسنده ایی مجاز هست تا بعضی از شنیده ها دیده ها ایده ئال ها یا باورهای خودشو در قالب داستان بنویسه یا با ابزارهای مختلف مدیا عنوان کنه. منم به همین موضوع اشاره کردم و گفتم» مردی که در مرز دریم و رئال حرکت میکند». مثلا این شخص میتونه به جای ویلا آپارتمان داشته باشه و منظور از دست ساخته ی «پ» بودن این باشه که اون آقای تهران پارسی به بانو گفته برای تو یه همچی آدمی مناسبه . یعنی یک فلش فوروراد از آینده که امروز میگیم در گذشته اتفاق افتاده. و در زمان خودش نگاه به آینده بوده . یک دریم و نگاه تحلیلی از جانب «پ» که امروز برای «و» به واقعیت تبدیل شده.
mountainsummit گفت:
شاید من بد بیان کردم
ولی به همین متن نگاه کن نویسنده از اینکه یه کلمه عزیزم پس وپیش بشه دچار ناراحتی و رنجش میشه و این رو دلیل بر عدم درک (کوری) طرف مقابل میگیره. من به همین اعتراض دارم که میگم نوشته های نسوان منطبق با واقعیت نیست. یعنی موضوعی به این پیش پا افتادگی عامل رنجش هست. یا ریشه رنجش در جای دیگه که به صورت دیگه ای بیان میشه. اون بنده خدا داره فارسی یاد میگیره، فکرش رو بکن فارسی برای کسی که تو استرالیا زندگی میکنه زبان بسیار مشکلی برای یاد گیره، بعد اون بیاد بگه بیجا نمی خواد یاد بگیری
می خوام بگم اینا بهانه اس که اساس با منطق نمی خونه
تنها چیزی که به ذهن آدم میرسه اینه که این خانم یه چیزایی رو از اون دوست پسر استرالیایی پنهان میکنه اگه اون از زبان فارسی سر در بیار ناجور میشه. ( یه جایی نمی دونم کجا خودش اشاره کرده بود) پس آزرده خاطر شدنش منطقا به خاطر اینه که نمی خواد اون بابا از زندگی ایرانیش سر در بیاره ( این می تونه یه جواب منطقی و عقل پسند باشه اما اینکه بر گرده بگه چرا آب تو تلمبه اس و چرا گوشکوب قلمبه به عقل من جور در نمیاد)
و در آخر بیا اینجا فکر کنم دو تایی بتونیم یه بیزینس دو چرخه راه بندازیم همه از همین جا ها شروع کردن
جـوات یساری گفت:
من پایه هستم اقا خوبه 🙂 از تخم مرغ دزدی شروع میکنیم ، ایشالا توفیقی باشه شتر دزد بشیم ، خاوری هم که بچه محل شما شده ، ببین میتونی ازش مشاوره بگیری!؟
راستی الان چیکار میکنه !؟
چندتا بچه داره؟!
بچه هاش اونجا چند چندن چیکارا میکنن؟! درس میخونن یا بیزنسی شدن یا نه چی پس؟!
میتونی یه سری اطلاعات بیشتر از اونی که رسانه ها دادن دست و پا کنی ؟!!
mountainsummit گفت:
خدا حفظش کنه آقا خاوری رو یه جوری واسه همه شده اسوه تیز بازی. همه دارن به اون رفرنس میدن. البته یه فاضل نامی بود ولی به پای آقا خاوری نمیرسه یعنی آقا خاوری اشتباه اونو تکرار نکرد. بهش گفتن برگرد ایران کارت نداریم میخوایم نازت کنیم آقا خاوری در حالیکه شستش رو به سمت حضرت دادستان گرفته بودند، فرمودند بیلاخ.
همین جوری بی حرف پیش چشم بسته می گم بچه هاش دارن یا پزشکی می خونن یا وکالت ( این میشه هم درس و هم بیزینس). بالاخره این دزدا به وکیل و قانون پزشک و این چیزا بیشتر احتیاج دارن.
(( کشورای پیشرفته کلن جای دزداس نمونه سوئیس که هر چی جانی و قاتل و قرمساق توش حساب داره))
Oh! My God گفت:
مستر جواد٬ میشه یه رمزگشایی از نوشته شما داشته باشیم!
مثلآ:
منظورت از…
«خانم ها و آقایان مایل هستم شمارو کمی بیشتر با “کنت ویلیام پرایس” آشنا کنم ، مردی که در مرز دریم و رئال حرکت میکند و گویا در انتهای تهران پارس نطفه اش شکل گرفته بود.»
چیه یا به کیه؟!!
============
یا وقتی میگی:
«…و منظور از دست ساخته ی “پ” بودن این باشه که اون آقای تهران پارسی به بانو گفته برای تو یه همچی آدمی مناسبه»
اون «پ» کیه؟!!
==============
و در آخر:
«یک دریم و نگاه تحلیلی از جانب “پ” که امروز برای “و” به واقعیت تبدیل شده.»
…حالا این «پ» و « و » کی هستند؟!!
+++++++++++++++++++++
ای ناقلا٬ چه گیری دادی به این «پ» بدبخت!!!
جـوات یساری گفت:
🙂 رفیق همش نوربالا حرکت میکنیآ …
این نورو بده پائین ببینم کیه داره کامنت مینویسه 😉
saeed34 گفت:
کور ها بینا شدند مریض ها شفا یافتند .
به خیالم آمد که پهلوی بسترمرد استرالیایی قد بلند نشسته است و انجیل می خواند و نسوان در تب سوزان هذیان می گوید – اگر مرد هستی ، بیرون بیا ، نا مرد کور!
ویلیام – من خواب می بینم ، به خدا خواب می بینم
جـوات یساری گفت:
خواب ديدم در خواب
آب ،آبي تر بود
روز ،پر سوز نبود
زخم شرم آور بود
خواب ديدم در تو
رود از تب مي سوخت
نور گيسو مي بافت
باغچه گل مي دوخت
لونا گفت:
دوست داشتم این نوشته رو 🙂
خیلی جالب گفتی، خیلی ها کور هستند خیلی ها دوست دارن کور باشن، مغزشون تغیر رو قبول نمیکنه،
در مورد تو و ویلیام عقیده دارم که فرصتی بهش نده و یک راست یکی رو پیدا کن که باب دلت باشه، حالا ما چقدر عمر میکنیم که نصفش رو واسه تغیر بقیه تلف کنیم؟ خیلی ها تو رو اون جوری که دوست دارن میبینن ، خودشون رو تغیر نمیدن و هر کاری که دوست دارن میکنن، دوست پسری داشتم که خیلی اهل ادب بود ، یک کلمه فحش نمیتونستم استفاده کنم، و این عذابم میداد، اخه من از مسخره بازی و ۴ تا فحش معمولی مثلا احمق خوشم میومد و نمیتونستم به این بشر حالی کنم که من این هستم بابا ولم کن، سعی کن خود من رو دوست داشته باشی،
خلاصه، از متنت لذت بردم، آخر نوشته قشنگ بود، نمیدونم چجوری که هنوز نفهمیده تو از اینکه باهات فارسی حرف بزنه خشت نمیاد، خیلی باید دید محدودی داشته باشه!
جـوات یساری گفت:
مدتیست کاشف به عمل اومده کِ خانومآ از مرد بی تربیت خوش خوشنشون میآد بنابر این دآئآشَّم یِ وخ سوء تفاهم یا سوتفاوت یا سوء تغذیه نشه وآ ، ما به اندازه ی موهای سر بهرام زاغول ((رادان)) فحش و حرفای چاروادری بَلَتیم ، از فحش قابل پخش در سیمای ملی بگیر برو بالا تا رنگارنگ و چاله میدون .
رکورد پرتاب تُف و پوست تُخمه هم داریم. مَخلص کلوم شوفر و لاتی هستیم واس خودمون ، هرچی «ژیان» یا فولکس قورباغه ایی پیدا بشه باس جولومون پا بچسبونن . ((«جوجه پرینس» ها کِ هیچ باس وقتی ما میاییم وسط زور خونه میل میندازیم بالا برن غاز بچرررونّن))
حالا با این توضیحات کلن اگر منفردی یا سینگلی پیدا شد کِ پارتنر بی ادب بی تربیت و بَدبَد بخواد ما به صورت افتخاری از «بی بی شهربانو» تا «کلک چال» پایه هستیم.
PRINCE گفت:
من 100% غلظت و شدت «دریدگی» ایشون رو تایید و تضمین میکنم.
جـوات یساری گفت:
شازده کِی باشه عکس سیبو از اون بالا بردارم به جاش تو رو اون بغل یِ لنگه پا آویزون کنم 👿
کاپیتان بابک گفت:
میخای ma خودکشی کنه؟
جـوات یساری گفت:
4کریم کپتان
نه قربان به جای عکس سیب آویزونش میکنم (البته اگر حریف ویولتا بشیم آخه ایشون سوگولی اندرونی هستند مثل ما منفور نیستن) 😐
کاپیتان بابک گفت:
آ چوخ باقیش لارسیز (می بخشید) من سیبو با اون هلوی دست راستی ایشتیباه الدیم
منم مثل آرش آذری تمرین می کنم
کاپیتان بابک گفت:
رکورد پرتاب تف و پوست تخمه 🙂
PRINCE گفت:
میدونی این جور مواقع تو هم بی تقصیر نیستی چون نتونستی به طرف مقابت بفهمونی که …
تو دقت نکردی که بفهمی به چه شکل میشه حالی اون زبون نفهم کرد…
هرکی شمارو درک نکنه “خَر” ،”کَر” ،”کُور” ،”احمق” ،”جُلبک” ،”گلابی” و “پَپِه” تشریف داره
اونوخ شوما اگر کِسیو درک نکنی حُکمتون چیه ؟!…
شاید “بینای داستان ها” کور است که نمیتواند کور دیگر را به لمس کردن پیرامون هدایت کند…
+
خودشیفتگی در حد لالیگآآآآ
–
nasim گفت:
در جواب دوست عزیز مجید که گفته بودن شما ویول دارید بازی رو ادامه میدید تا نوازش منفی بگیرید باید بگم که بله طبقه نظریه اریک برن و کتاب بازیها و تحلیل رفتار هم ویول جان دارند بازی رو ادامه میدان هم ویلیام… ولی دقیقا برعکسه اونچه که گفتی کسی که داره نوازشه منفی میگیره و لذت میبره از اینکار ویلیام هست ، و بر عکس خانوم ویول دارند نوازش مثبتی میگیرن که از فیلتر نوزشی ایشون عبور نمیکنه
nasim گفت:
۳ ماه بود ازدواج کرده بودم ، حلقه ازدواجم گشاد بود از انگشتم درش اوردم که بدم تنگش کنند، ولی هیچ وقت اینکارو نکردم و دیگه حلقهام رو دستم نکردم تا اینکه ۱۰ سال گذشت و میخواستم از همسرم جدا بشم. همسرم راضی به جدایی نبود . یه روز که کنارم نشست بود دستمو گرفت و از من خواهش کرد که جدا نشم . همون موقع دید که حلقه ندارم. گفت حلقتو کی در آوردی ….. فکر کنید ۱۰ سال ندیده بود که من حلقه دستم نیست.
لونا گفت:
OMG
بینام گفت:
کور بودن برای هرکسی میتونه اتفاق بیفته. من فکر میکنم کور بودن با یک احساس همراه با دلبستگی شدید رابطه داره. من کور بودم. خیلی کور! و نمیدیدم و تکرار میکردم به امید بهتر شدن. با فکر اینکه این بهتر میکنه.یا شاید هم خیلی کور نبودم خودم رو به کوری میزدم که دیوار رو نبینم. ولی بعضی چیزا رو واقعا نمیدیدم! حالا سوال من اینه که این کوری مختص به یک رابطه خاصه یا مال همه رابطههاس؟ منظورم اینه کسی که کوره، همیشه کوره یا فقط توی رابطههای خاص.
Sam گفت:
همه یک جورای کور هستیم. یکی پست تخمه را لای پرزهای فرش راحت میبینه و ورش میداره، ولی پرواز پرندهها را در آسمون نمیبینه. و یکی برعکس. من هم کور هستم در تمام این مدتی که من اینجا را میخونم ۸ را ۱۳ میخوندم!!
طناز گفت:
منظور سال هشتم ازدواج سیزده ساله بوده.
اژدها گفت:
اندیشیدنِ انتقادی و باقی قضایا
خواستم چیزی بنویسم در رثایِ شمدآباد که زنانش با میلهیِ داغِ کتلتسوز کور شدهاند که به نظرم آمد این نوشته دربارهیِ کوری به آن معنا که م***ن می-گوید نیست. به گمانم اصلِ ماجرا چیزی دیگر است، اما پیش از آنکه نظرم را بگویم میخواهم از همه مردانی که نوشتههایِ اینجا را میخوانند دو سوال بپرسم تا بدانم گمانِ من محلی از اعراب دارد یا نه.
در میانِ خوانندگانِ اینجا مردانی هستند که دستِ کم سه نوشته از ویولتا خواندهاند اما او را ندیدهاند و نمیشناسند. به نظرِ شما
[۱] چند در صدِ این مردان با این جمله موافقند: «بدم نمیآید دستِ کم یک بار با ویولتا بخوابم.»
[۲] چند در صدِ موافقان با جمله بالا با این جمله نیز موافقند: «اگر هیکل و قیافه ویولتا را پسندیدم بدم نمیآید با او در رابطه عاشقانه باشم.»
پیشاپیش از پاسخهایِ راست و درستِ شما سپاسگزارم.
جـوات یساری گفت:
اژدهای عزیز و گرامی خیلی مهمه بدونیم منظور شما کدوم ویولتا هست ؟!
ویولتایی که نویسندگی میکنه منظورتون هست؟! یا ویولتایی که در داستان های ویولتا وجود داره؟! و یا ویولتایی که اسکارلت میشه خون آشام میشه و سکسولوژی مینویسه !!!و یا شاید ویولتایی که لولیتاوار ایدئولوگِ مذهب جهل ،خشونت و پوپولیست میشه؟!
شما از کدام ویولتا صحبت میکنید؟!
برای ویولتایی که نویسندگی میکنه احترام قائل هستم ، 1- تکنیک نگارش رو میدونه 2- سن و سالشون از من خیلی بیشتره و با ویولتایی که در داستان ها دلبری میکند کمی شوخی دارم.
آمآ …. هآ …. آها آ …. اسکارلت … نَ … هَ … آرزو مندم در یک تخت مثل دو گلادیاتورِ صَفاک و «خون تشنه» رزم و بزم شهوت بگیریم و ((…بوق …)) …((…18+…)) که همانا خون خورد شیر ژیان وقت شکآر و بدون شک این اسکارلت خواهد بود که در آینده مدام آرزومند و حسرت به دلِ راندهای دوم سوم و چهارم خواهد بود.
یکبار بوسیدن شیطان کافیست تا همه ی عمر در حسرتِ تکرار ِلذت اولین بوسه شیطان بسوزیم.
ahoo گفت:
زماني كه من دانشجو بودم يه هم اتاقي داشتم كه يه روز به من گفت بيا اين خياري كه مونده رو تو بحور چون من ميدو.نم تو خيار خيلي دوس داري. ولي من برعكس ويواتا اصلا راضي نشدم. من فقط به اين فك كردم كه اين هم اتاقي عزير! هميشه چشمش به دهن من بوده ببينه من چي ميخورم. نميدونم چرا اين جوري فكر كردم. شايد واسه اينكه خريدمون دونگي بود و همه بايد به اندازه هم ميخوردن. شايد واسه اين كه اصولا دل خوشي ازش نداشتم. و شايد هم واسه اينكه كلا من آدم بدي هستم. شايد دوم دقيقا قضيه همين آقاي ويليامه.وقتي ويولتا دل خوشي از ويليام نداشته باشه (به هر دليل) اونوقت فارسي حرف زدن ويليام اول اذيتش ميكنه و بعد كم كم عصبيش ميكنه و حتي ميتونه يه عات نفرتش از ويليام بشه.
50 ساله گفت:
آقایون وخانم ها : چقدر فضای اینجا تلطیف شده همه قربون و صدقه هم میرند این دو سه هفته ای که ما نبودیم اینجا چه اتفاقات قشنگی افتاده به به مبارکه انشااله ایام به کام و این فضا مستدام باد .منم به خاطر گل روی گردو خان رفتم و گشتم گشتم تا ماهنی «منی آتدین آی قیز آتشه » رو پیدا کردم و تقدیم تمامی اهالی اندرونی الخصوص اونایی که تازه گیها ترکی تمرین میکنند میکنم البته نه صوتی بلکه نوشتاری و البته خودم هم موقع نوشتن زمزمه میکنم و آی حال میکنم .جاتون خالی
منی آتدین آی قیز آی قیز آتشه (2)
بسله مکدیر عشقینی داییم پئشه م
آتاجاقدین منی سئودین ، سویله بس نئچون
دولدور عشقی شربت کیمی وئر ایچیم
سویله – سویله سنه بئله نواولدو یار (2)
چاغیریرام گل ، هارالاردا قالیمسان
منی اینجیتمه ، یالواریرام یار منی آتما ، ترک ائتمه
آتاجاقدین منی سئودین ، سویله بس نئچون
دولدور عشقی شربت کیمی وئر ایچیم
سویله – سویله سنه بئله نواولدو یار (2)
گوزوم یولدار، قالدی – قالدی آی گوزل (2)
پاییز اولو یارپقلار اولدو خزل
یوللارینا ، باخا- باخا قالدی گوزلریم
سنه چاتسین اوره ییمده کی سوزلریم
سویله – سویله سنه بئله نو اولدو یار (2)
lifeasinmkstories گفت:
این مساله ی تلاش برای فارسی حرف زدن رو منم درک نمی کنم. هزار بار گفتم به آدما که سعی نکنید اینجوری منو تحت تاثیر قرار بدین. مستقیم بهشون گفتم، اما به قول تو بازم کار خودشون رو می کنن.
nili گفت:
سلام. بحثی که مطرح کردید جالب بود ولی من با انتخاب » کوری » برای آن بی توجهی که مورد نظر شماست اصلا موافق نیستم. من چند دوست نابینا داشته ام. آنها بدون اینکه هیچ تصوری از ظاهر من داشته باشند اینقدر بدرستی مرا می فهمیدند و درک میکردند که هیچوقت این درک را از سوی دوستان بینایم درنیافتم. یکی از آنها فقط از تن صدای من که بنظر خودم هیچ فرقی با روزهای دیگر نداشت تمام حال و هوای من را حس میکرد و درباره اش میپرسید. در برابر او هرگز نمیتوانم ماسک داشته باشم چون براحتی درون مرا میبیند. این پیام را بمنظور رفع بی احترامی نسبت به دوستان نابینایم نوشته ام.
حمید زورگو گفت:
برو بابا دلت خوشه. یکی رو می خواستی که شب روت بخوابه و پیدا کردی. دیگه چته غر می زنی؟
حمید زورگو گفت:
نه ویولتا! خوشم اومد!
راستش رو بخوای این پیام رو نوشته بودم تا تأییدش نکنی، تا بیام غر بزنم که دیدی حرف حق زدم تأییدش نکردی. ولی حرفم هنوز سر جاشه، تو که می دونستی یارو کوره، واسه چی باهاش دوست شدی؟ چرا صبر نکردی که امتحان کنی می بینه یا نه بعدش باهاش دوست بشی؟
نسوان گفت:
حمید جان، می نویسم چرا.. صبر کن لطفا.
بهروز گفت:
نوشتتون من را یاد فیلم SWEET NOVEMBER میندازد، بسیار زیبا بود.
Ocean گفت:
Keili ameegh neveshti hit
mohammad گفت:
شماها وضعتون خیلی بهتر از منه چون من اصلا خودمم نمی دونم چی می خوام
چی درسته چی غلط
چیو دوست دارم چیو دوست ندارم
کاظمی گفت:
ولی من کلا از اینکه یه نفر همیشه تو نخم باشه که چی میخورم چی میپوشم چی میخونم خیلی خوشم نمیاد. ترجیح میدم خودم برای ملت توضیح بدم که چی دوست دارم چی دوست ندارم تا اینکه همیشه زیر نگاهشون باشم. و کلا فکر میکنم خیلی بهتره که آدمها راجع به خواسته هاشون حرف بزنند تا انتظار داشته باشند دیگری خودش کشف و شهود کنه. اینی که شما تعریف کردی بیشتر خود رو به کری زدن هست. البته من مطمئنم که آدم اگه روشش رو عوض کنه نتیجه بهتری میگیره به هر حال هر آدمی گیرنده های مخصوص خودش رو داره.
جـوات یساری گفت:
فرضو بر این میزاریم که یک روز یک آقای جنتلمن یا چُلمنگ پیدا بشه که ویولتارو درک کنه ،کور!!! نباشه ،ویولتا از اونم دل زده میشه و میاد برامون مینویسه از دست «شیمالان براتلی» ناراحتم چرا که او تمام کارهای مرا زیر نظر دارد و تو نخمه «که چی میخورم چی میپوشم چی میخونم»فکر میکند من سوژه ی تحقیقاتی او هستم!فکر میکند با این کارها مرا سورپرایز میکند.
ویولای داستان ها با هیچ مردی نمی تواند رابطه ی عمیق و طولانی داشته باشد، او روابطش را بر پایه های سکس و پول بنا کرده ، در روابط او با جنس مخالف چیزی به اسم عواطف و یا مسئولیت تعریف نشده و همیشه با قلمی هنرمندانه نق میزند.
ویولای داستان ها هیچگاه خودش را نقد یا حلاجی نمیکند . ویولای داستان ها به هیچکس جوابگو نیست ، در مقابل هیچ چیزی مسئولیت ندارد و اگر کاری هم انجام میدهد لطفی است که به انسان ها میکند و الطاف ملوکانه ایی است که بر کائنات دارد و اما در مقابل تمام انسان ها تمام کهکشان ها تمام ابر سیاه چاله ها و تمام جمادات و نباتات باید در مقابل او مسئولیت پذیر ،پاسخگو ،وظیفه شناس و سپاسگذار باشند .
بنده از این تریبون به مجامع علمی توصیه میکنم واژه ی سخیف و نامنوس «نارسیسیم» را حذف کرده و زین پس از «ویولیسم» یا «خوشگلو ویولتا» یا واژه ی گوش آشنای «خوشگلا فقط برقصن» استفاده کنند.
ونداد گفت:
ویولای داستان فقط یه روح عجیب داره……
ویولای داستان یه انسانه…..با خواسته های منحصر به فرد خودش……
به خاطر خواسته هاش باید به همه جوابگو باشه؟؟؟
نوع نقد شما و نوشته های شما بی نهایت شبیه نویسنده های فارس نیوز و رجانیوزه…..اینم واسه خودش سبکیه……
اصولا توو مملکته آقا امام زمان!!!نقد همیشه با تمسخرهای بچه گانه همراهه…..کاش یه کم خلاقیت هم پشت این تمسخرها وجود داشت……
نسوان گفت:
ونداد عزیزم،
در نوشته اش این بار ، اتفاقا رگه ای از حقیقت است. مفصل برات می نویسم چرا…
Spirit گفت:
یاد هولدن کالفیلد افتادم به خصوص به خاطر لغت پرمغز و طراوت گه!
opposite of harmony گفت:
حالا وای به حال روزی که ادم خودش بینا بشه و بیناییشو بفروشه به کوری ادم مقابلش
جعفر دهم گفت:
من تعبیر «نا بینایی یا کوری» رو دوست ندارم بلکه فکر می کنم علیرغم اینکه اون شخص توانایی دیدن داره ولی حس بینایی خودش رو کنترل می کنه.مسایل رو اونجوری که هست نمی بینی بلکه اونجوری که دوست داره باشن اونا رو می بینه.مخصوصا در روابط انسانی .به غیر از مثال اضعر و کتاب که به نظر من از نظر ریشه با این داستان تفاوت داره من فکر می کنم این داستان نشون می ده آدما در روز بیشتر از اونکه به دیگران دروغ بگن با تلاش برای ندیدن واقعیت های موجود و خیال پردازی در جهت خواسته و تمایلات خودشون بیشترین دروغ رو به شخص خودشون می گن…
سرگردان گفت:
فکر میکنید بین دو نفر که یکی کور و دیگری خودش را به نفهمی میزند کدامشان بیشتر پی دانستن حقیقت است یا احتمال دارد چشمانش ببیند؟
بوسه های شرجی گفت:
نسوان عزیز
تمام دردت را با تمام وجود لمس کردم …ممنون .
پریسا گفت:
دوست داشتمش… بهتر بود خط آخر که توضیح این بود که عزیزم به فارسی نوشته شده نمیومد، چون از دستور زبانی که توی متن بهش اشاره شد میشد فهمید… ولی در کل سبک روایتش قشنگ بود و مفهومی که در برداشت هرچند ساده بود اما نکته ای بود که خیلی وقتا ساده ازش رد میشیم.
Sara گفت:
تو تاحالا چند نفر رو به قوله خودت دیدی؟