خونه ی ما نمونه ی کوچک یک جامعه ی دموکراتیک بود.پدرم مخالف سر سخت این بود که» بچه ها جلوی بزرگ تر ها حق ندارند حرف بزنند». ما همیشه و همه جا حق داشتیم که حرف بزنیم، درست مثل آدم بزرگ ها. بیشتر چیزهای مهم مثل خریدن ماشین، عوض کردن خونه و یا حتی اختلافات پدر مادرم در جلسات آزاد به رای گذاشته می شد. رای ها هم مساوی بود. به یاد ندارم که گفته باشند که فلان جا نرو یا فلان جور لباس نپوش یا با فلانی معاشرت نکن.پدرم فقط یک خط قرمز داشت: دروغ نباید می گفتیم. چیز دیگه ای یادم نیست که یادمان داده باشد جزاینکه خودمان فکر کنیم و بی دلیل چیزی را نپذیریم.حریم خصوصی خیلی محترم بود، با این که بچه بودیم کسی بدون در زدن وارد اطاق ما نمی شد. خلاصه ،ما اینجوری بزرگ شدیم.
***
پدرم دوستی داشت که دخترش همسن من بود. ما بهش می گفتیم عمو. دختر عمو محمود درست برعکس ما تربیت شده بود. توی خونه شان حرف اول و آخر را پدر می زد. توی همه کارش دخالت می کردند. دختر عمو محمود هیچ حریم خصوصی نداشت ، تا سالهای آخر دبیرستان تلفن هایش چک می شد و اطاقش تفتیش می شد. یک بار داشت دوش می گرفت و مادرش در حمام را باز کرد. دختر جیغی کشید ولی مادرش به جای این که در را ببندد با لحن طلبکاری گفت: کوفت! برای چی جیغ می زنی؟ حالا مگه چی شده؟ من مادرتم! من دهانم باز مانده بود.به هر حال عمو محمود و خانمش این جوری دختر تربیت می کردند. هجده سالگی هم دخترشان را شوهر دادند؛ صد البته شوهری که عمو محمود برایش انتخاب کرده بود. آنها هنوز هم با هم زندگی می کنند و ظاهرا خوشبخت هستند.
***
آدمها، سقف آزادی های متفاوتی دارند. سقف آزادی آدمها را خانواده، تجربیات شخصی، روحیات و افکارشان شکل می دهد.سقف من از دختر عمو محمود بالاتر بود. برای همین وقتی آزادی هایم محدود می شد احساس خفگی می کردم. دختر عمو محمود از ابتدا آزادی را لمس نکرده بود که برای محدود شدنش دلتنگی کند.همه چیز را آسان تر می پذیرفت. وقتی از ایران می آمدم برای خداحافظی آمد. با لحن معصومانه ای پرسید: حالا برای چی داری میری؟ این را جوری پرسید که انگار توی ایران زندگی نمی کرد. انگار هرگز هیچ چیزی توی این سرزمین آزارش نداده بود. او آن قدر به سقف آزادی کوتاه عادت کرده بود که هیچ وقت سرش به طاق نخورده بود و عربده اش هوا نرفته بود.من در عوض آنقدر پررو بودم که سقف آسمان را هم می خواستم بشکافم.
****
ملت ها هم سقف ازادی دارند. سقف آزادی بعضی ملت ها پرتاب گوجه فرنگی به بالاترین مقام سیاسی کشور است ، سقف آزادی بعضی ملت ها هم تیر خوردن در خیابان بدون هیچ دلیلی. در این سقف های آزادی متفاوت ، آزادی هم معانی متفاوتی پیدا می کند. برای یک ملت آزادی نقد کردن همه چیز ( دین ؛ سیاست ، اقتصاد، زندگی شخصی و مالی مسولین ) است. برای بعضی ملت ها نزدیک ترین تجربه ی آزادی چند نشریه ی توقیف شده با حکم حکومتی و چند روزنامه نگار زندانی است. برای بعضی ملت ها حریم خصوصی بی قید و شرط است ، مثل آزادی خوابیدن کنار دریا با بیکینی، برای بعضی ها پوشیدن روپوش بالای زانو و روسری رنگی که یک کم عقب رفته باشد کلی آزادی است.
وقتی سقف آزادی کوتاه باشد ، آدم های دراز سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند ، آدمهای کوتوله اما راحت جولان می دهند، بعضی از آدمهای دراز هم برای بقا انقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند. آن وقت سقف ها هی پایین تر و پایین تر می آید و مردم هی بیشتر و بیشتر قوز می کنند. قهرمان شان می شود آقای خاتمی، ازادی شان می شود راه رفتن توی پارک با دختر همسایه، زندگی شان می شود همینی که می بینید.
رهاورد گفت:
آی گفتی…………….
رهاورد گفت:
اون طفلکم دختر عمو محمود رو میگم مطمئنا میله های اطرافش رو لمس میکنه اما عادت کرده که تو زندان زندگی کنه. عادت کرده نه اینکه نفهمه
نسوان گفت:
ای بابا، چرا طفلک؟ اتفاقا تربیت اون از من خیلی درست تر بود.
من گاهی فکر می کنم عمو محمود با علم به داستان سقف آزادی دخترش رو اینجوری بزرگ کرد. همه ی اون محدودیت ها باعث شد که سطح توقعش در پایین نر حد ممکن باشد و در نتیجه خوشبخت تر باشه! چون هر قدر توقع ادم پایین تر باشه راحت تر خوشبخت میشه..!
یک رهگذر گفت:
چون هر قدر توقع ادم پایین تر باشه راحت تر خوشبخت میشه..!
یاد اون مثال افتادم که میگه : خوشا به حال آن که کره خر آمد و الاغ رفت !
کوروش گفت:
اتفاقا بابا طاهر لخت و عریان هم همین رو گفته :
خوشا آنان که هر از بر ندونند .
آرش گفت:
مشکل ما اینه که تفاوتهای قومی و اجتماعی بسیار زیادی داریم ؛ گاهی فکر می کنم که اصلا کی گفته که همه ما ملت ایرانیم؛ چه چیزی این ملت رو ساخته ؛شاید ما بیشتر مجموعه ای از اقوام و ملل کاملا متفاوتیم که به زور لشکر کشی شاهان تبدیل به یک کشور شدیم ؛ در یک جای این کشور دخترها دوست پسرشون رو شب میبرن خونه با باباشون عرق خوری می کنن ؛ در جای دیگه برادری خواهرش رو میکشه چون تلفنی با پسری که هیچ وقت ندیده حرف میزده ؛ جالب اینجاست که حتی در کشوری مثل ترکیه با اینکه حکومت مرکزی سکولار و آزاده اما همچنان این تفاوتها هست ؛ یعنی خیلی ربطی به حکومت نداره ؛ حکومت نمی تونه به زور آیین و رسوم ملتهای تحت سلطه خودش رو تغییر بده ؛ نه اینوری ؛ نه اونوری. شاید یک راه برای برون رفت از این مشکل تشکیل یک حکومت فدرال با قوانین مرکزی محدود و قوانین محلی گسترده باشه ؛ شاید این راهی باشه که همه مردم بتونن به همون روشی که دوست دارن زندگی کنند.
خرزهره گفت:
آرش عزیز:
در چند مورد به شما انتقاد جدی دارم:
۱- کلمه ملل یک عبارت جعلی است. در داخل یک کشور فقط یه ملت وجود دارد؛ مثل ملت کانادا. کسی نمیگه ملت فرانسوی یا انگلیسی. کلمه ملل جعلیات تجزیه طلبهاست.
۲- محدوده داخلی ایران امروز همیشه جزو ایران بوده و با اشغال ساخته نشده. من منکر ظلم نیستم ولی این با اشغال فرق داره.
۳- شما چند کشور تاریخی رو می شناسید که سیستم فدرال دارند؟ فدرالیسم در خاور میانه جواب نمبدهد. کسانی امروز از فدرالیسم پشتیبانی می کنند؛ مثل احزاب کرد؛ کسانی هستند که زمانی برای تجزیه آدم می کشتند . امروز اهداف حود رو مرحله بندی کردند. این افراد همین امروز هم میگن ما فاز مسلحانه رو انکار نمی کنیم بلکه تا زمان مناسب کنار گذاشتیم.
آرش گفت:
پاسخ انتقادها رو به همون ترتیب می دم:
1- ملت چیز عجیب و غریبی نیست ؛ به مردمی که دارای مشترکات باشند و این مشترکات اونها رو به هم پیوند بده میگن ملت ؛ اتفافا ما می تونیم ملت در ملت هم داشته باشیم ؛ مثلا مردم بلوچستان ما ملت بلوچ هستن ؛ حالا به دلیل مشترکاتی که با مردم مثلا خوزستان دارند در زیر اسم دیگه ای به نام ملت ایران به هم پیوند می خورن , ملت ایران به دلیل مشترکات با ملت عراق و قطر و امارات و… میشن ملت خاورمیانه , و به دلیل مشترکات دینی با مردم اندونزی و مالزی میشن ملت مسلمان و…. در مورد مثال کانادا هم دقیقا همینطوره ؛ یعنی ایرانی تبارهای کانادا اگر چه جزو ملت کانادا هستن اما جزو ملت ایران هم هستن ؛ در غیر اینصورت شما الان باید یا جزو ملت کانادا باشی یا ایران ؛ اما هر دو رو هستی.
2- محدوده داخلی ایران امروز همیشه جزو ایران بوده و با اشغال بدست نیومده ؛ البته باید در این مورد هم به تاریخچه حکومتهای ماد و پارت و نحوه متمرکز سازی قدرت در هفده قرن قبل از میلاد رجوع کرد که با این احوال من جمله شما رو میپذیرم ؛ اما حتی با صحیح فرض کردن این موضوع نکته مهم اینجاست که این محدوده بارها اشغال شده و آداب رسوم ملل دیگه مانند اعراب به شکل عجیبی با آداب ایرانیها مخلوط شده و این آغاز تکثر فرهنگی – اجتماعی در ایران بوده.
3- کشورهای بزرگ و تمدن دار و تمدن سازی مثل روسیه ؛ مثل آلمان امروز دارن به سیستم فدرال اداره میشن ؛ در کشوری مثل روسیه که از شرق تا غرب 10 ساعت اختلاف زمان داریم ؛ خطر یا امکان تجزیه به مراتب بیشتر وجود داره تا ایران ؛ این به عهده حکومت مرکزی است که جذابیتها و دلایلی رو برای مانند دیگر اقوام و ملل در زیر پرچم فدرال بوجود بیاره. در خاورمیانه هم این سیستم وجود داره و جواب داده ؛ امارات متحده عربی بارزترین نمونه از یک سیستم فدرال موفق در خاورمیانه است.
saeed34 گفت:
ارش
درعصر دیجیتال گوش خود را به من قرض بده
بچه ها بزرگ شده نسل «تکفرزندی»
سن واقعی مغز شما چند سال است ؟
آرش گفت:
برادر عزیز؛ زیر دیپلم بنویس من بفهمم که بتونم جواب بدم .
یک ایرانی گفت:
آرش خان نتیجه این طور استدلال کردن میشه حداقل 14.000.000 حکومت فدرال در ایران!
چون ما 14.000.000 خانواده داریم که همه شون خواهان عدم دخالت حکومت در امور جزیی هستند !
و همشون آیین و رسوم خودشون را دارند !
عزیز دل تجزیه طلب اون چیزی که شما الان دنبالش هستی تو اروپا صد ها سال بدنبالش بودن و بهش رسیدن بعد دیدن که چیز گهی در اومد و اومدن اتحادیه اروپا,پارلمان اروپا,پول اروپا,سازما ن دفاعی اروپا و…درست کردن چون فهمیدن 20 تا کشور کوچک آزاد در روابط بین الملل له میشن !
حتی در امریکا که نمونه کامل یک حکومت ایالتی هست وقتی رئیس جمهوراعلام جنگ بکنه هیچ ایالتی نمی تونه بگه شما دارید به زور آیین و رسوم مثلا ایالت اوهایو را زیر پا می گذارید پس ما نمی جنگیم ویا مالیات نمی دهیم تا جنگ تمام بشه ! و برعکس فرماندار اوهایو نمی تونه به تنهای بخاطر آیین و رسوم اون ایالت اعلام جنگ به یک کشور دیگه بده !
من یک سوالی دارم پاکستان, افغانستان ,ترکمنستان ,آذر بایجان ,ارمنستان, بحرین که از ایران بزرگ جدا شدن یا به استقلال جهت حفظ آیین و رسوم خودشون ! رسیدن الان خیلی اوضاع خوبی دارن ؟؟
بغیر از این که یا بدبخت هستند یا بصورت غیر رسمی ورسمی تحت قیمومیت یک قدرت بزرگ هستند با کثافت «دیکتاتوری خاندان هایی چون غلی اف ها » زندگی می کنن !!
عزیز دل تجزیه طلب تویی که داری ندانسته سنگ افرادی را به سینه میزنی منتظرن ایران تکه تکه بشه تا دیکتاتوری خودشون علم کنن بدون تو اون دیکتاتوری هم آزادی بدست نمی آری !!
پس اگر دنبال آزادی هستی سعی کن بتونی با بقیه مردم کشورت متحد بشی و این اشغالگرا که 33 با ایدئولوژی مسخرشون که ترکیبی از اسلام و کمونیسم هست از کشورت بیرون کنی !
یک ایرانی
آرش گفت:
از کامنت شما مشخصه که شما اطلاعات اولیه درستی هم ندارید که بشه با شما بحث کرد. کمی مطالعه بفرمایید مخصوصا در مورد اتحادیه اروپا ، یا در مورد سیستم فدرال آمریکا.
یک ایرانی گفت:
این راحترین نوع مغلطه برای فرار کردن از جواب دادن هست دوست عزیز! (Attacking a Straw Man)
که به شخصیت طرف مقابل حمله کنی !
اتفاقا من سیستم فدرال آمریکا خیلی بهتر از تو جوجه تجزیه طلب می شناسم چون سیتی زن آمریکا هستم و سال 2008 تو کالیفرنیا به اوباما رای دادم و با ازدواج هم جنس گرا هم موافق بودم !!
اگر نمی دونی برو بخون که ببینی اختیارات مردم هر ایالت برای چه چیزهای مسخره ای هست !
یکی از اون ها ازدواج هم جنس گرا و سقط جنین و اعدام هست که به طور معمول هر دفعه یک گروه آدم بیکار امضا جمع می کنند و به رای گذاشته میشه بعد رای می یاره بعد یا دادگاه لغوش می کنه یا دفعه بعد دوباره یک گروه بیکاردیگه عکس اون کار را می کنند !
اگر بلد نیستی برو مطالعه کن تا بفهمی چند بار این قانون ها هی عوض شدن !! تا رسوم هر ایالت حفظ بشه 🙂
کمالات شما استاد معزز ازمثال زدن آلمان و امارات متحده عربی مشخص میشه !
امارات متحده عربی در ۲ دسامبر ۱۹۷۱ میلادی تأسیس شدهاست!!! بچه مون تازه 40 سالش شده !
چون قبلش یک مشت قبیله پراکنده تحت قیمومیت انگلیس بودن بعد انگلیس گفت بچه ها بیاید یک کشور بسازیم و امارات متحده عربی متولد شد !
در مورد آلمان باز برو مطالعه کن وببین که چرا فدرال شد وکی فدرال شد !
جمهوری فدرال آلما ن در ۲۳ مه ۱۹۴۹ تاسیس شده است !
توسط آمریکا,انگلیس, فرانسه !!!
فاتحان جنگ جهانی دوم برای جلوگیری ظهور مجدد قدرت آلمان و هیتلر گونه ها تصمیم گرفتند یک سیستم با دمکراسی بسیار پیچیده در آلمان ایجاد کنند تا هیچ شخصی نتواند راه هیتلر رامجددا از میانبر های دموکراسی قبل از جنگ طی کند ! و این گونه سیستم فدرال آلما ن ایجاد شد !
برو و تاریخچه «جمهوری وایمار» و به قدرت رسیدن صدر اعظم هیتلر را بخون!
و اما نکته آخر ایران با آمریکا , امارات متحده عربی, وروسیه (روسیه تا پیش از قرن هجدهم یک حکومت نه چندان نیرومند در خاور اروپا بود و وسعت آن چندان زیاد نبود.) کاملا متفاوت هست!
ایران یکی از قدیمی ترین کشور های دنیا هست ( BC 2800)
«ایران» در واژه به معنی «سرزمین آریاییان» است و مدّتها پیش از اسلام نیز نام بومی آن ایران، اِران، یا ایرانشهر بود, البته از ۶۰۰ سال پیش از میلاد در میان اروپاییان با نام «پرشیا» شناخته میشد.!
البته قطعا منظورم از ایران ,جمهوری اسلامی نیست !
خلاصه دادش ما ایرانی ها اینجا بودیم از قدیم ندیما! اونی که اینجا دنبال تجزیه طلبی وآذر بایجا ن جنوبی !! هست بهتر بر گردن به همون آسیا میانه ومغولستان !
حالا شما برو مطالعه بکن عزیز دل که سنگ علی اف را بی خود به سینه نزنی !
فرزاد گفت:
یک ایرانی
۱. هیچ جای حرف آرش به تجزیه طلبی ختم نمی شه. نمی دونم تو چطور به این نتیجه رسیدی. توضیح بدی ممنون می شم.
۲. هرکاری می کنم نمی تونم بفمم ایدیولوژی جمهوری اسلامی چه ربطی به کمونیسم داره. البته اگه منظورت از کمونیسم چرندیاتیه که درمدیا ی آمریکا گفته می شه اون موقع می فهمم و حرفت درسته. (الان احتمالا می خوای با لیبل کمونیست هم منو ترور شخصیت کنی)
۳. من خودم تجزیه طلب نیستم اما اگر هم ملت کرد یا مثلا مردم ترک جدایی می خوان من (و تو و آرش و …) کی باشیم که مخالفت کنیم. مگه ما داریم توی کردستان یا آذربایجان زندگی می کنیم؟ شمایی که خودت سیتیزن آمریکا هستی احتمالا باید بدونی که طبق قانون فدرال آمریکا ایالت تکزاس هر زمان که اراده کنه می تونه از آمریکا جدا شده و به یه کشور مستقل تبدیل بشه.
۴. البته این به این معنی نیست که من خیلی دقیق با حرف های آرش موافقم. بودن ملت هایی هم که در اوج اختلاف عقیده بدون یک سیستم ایالتی متحد موندن. نمونش چین دوره ی امپراتوری سونگ، هند پیش از مغوله یا هلند قرن ۱۶ و ۱۷. مشکل اصلا اختلاف عقیده و ایدیولوژی نیست. اینها صرفا روبنا و آجر کاری یه مملکته. مثلا قرن ۱۸ میلادی برده های اروپایی و سیاه پوستان آفریقایی آمریکا متحد شدن و یه قیام بزرگ راه انداختن در حالی که هیچ اشتراک ایدیولوژیکی نداشتن. قضیه اشتراک منافعه….
یک ایرانی گفت:
خیلی ممنون فرزاد جان که شما ما را بی سواد خطاب نکردی !
ببین اولین نکته ای که ختم می شود همونی هست که «خرزه «خیلی زیبا گفته :
» شما چند کشور تاریخی رو می شناسید که سیستم فدرال دارند؟ فدرالیسم در خاور میانه جواب نمبدهد. کسانی امروز از فدرالیسم پشتیبانی می کنند؛ مثل احزاب کرد؛ کسانی هستند که زمانی برای تجزیه آدم می کشتند . امروز اهداف حود رو مرحله بندی کردند. این افراد همین امروز هم میگن ما فاز مسلحانه رو انکار نمی کنیم بلکه تا زمان مناسب کنار گذاشتیم.»
1-ببین من متاسفانه زمانی که دانشگاه تهران درس می خوندم با این جور تحلیل کردن ها مثل آرش خیلی مواجه شدم خصوصا ار سمت بعضی از افراد» ملت تورک» که هیچ بویی از غیرت ووطن پرستی «ستارخان «نبردن وفقط منتظر تعیین تکلیف از سمت ترکیه وجمهوری جعلی آذربایجان(اسم واقعی اون منطقه آران هست ) هستند !
ما سال87 تو کوی دانشگاه داشتیم برای آزادی کتک می خوردیم یک گروه از همون بی غیرت ها که گفتم می گفتند ما باید مسقل بشیم و اگر آزادی بوجود بیاد اینها سر کار میمانند وما هیچ وقت به آرزومون نمی رسیم ! پس ما با شما نمیآیم برای اعتراض !! جالبه که یکیشون بعدا مشاور جوان یکی از وزیران احمدی نژاد در دولت فخیمه «دهم «شد !
خلاصه فرزاد آقا این که آرش بر بحث آزادی فردی(بیشتر با تم زنان و جنسی !) نسوان به ناگه تذکره فدرالیسم را مطرح می کنه که هیچ ربطی به موضوع نداره نشون میده که ته ذهنش چی هست !
آخه این مثالی که نسوان زدی از حد آزادی در دو خانواده چه ربطی به دولت داره ! آیا عین همین مشکل در ترکیه , مصر (هنوز دو ماه نگذشته) وجود نداره ؟؟ این مشکل کشور های مسلمان و غیر دمکوراتیک هست ! وآزادی های فردی خیلی ربطی به نوع حکومت نداره :
در همون «امارات متحده عربی» فدرال ! آ اگر کسی یک کلمه در مورد خاندان مکتوم حرف بزن تنبانش را بادبان می کنند ! نمیکنند؟
ودر روسیه فدرال ! اگر کسی بر ضد پوتین بیش از دو جمله بگه ! خودتون این روزا می بینید که کجا می ره !!
اما شاید آرش نمی داند این ها که هی فدرالیسم فدرالیسم میکنند حقیقتا دنبال چه هستند که خوب من همین جا از اون معذرت می خواهم و اگر می داند خوب بهتر این را بداند که اولا ناخواسته باعث تفرقه در مبارزات آزادی خواهانه مردم ایران میشه وبه نفع ج اا کار میکنه ,دوما در فدرالیسم و حتی استقلال هم چیزی بهتر از «علی اف» منتظرش نیست !
2-و اما کمونیسم جمهوری اسلامی ! در هیچ نوع حکومتی غیر از کمونیست ومشتقات مفهومی به نام همه بانک ها,بیمه ها ,…. باید دولتی باشد (اصل 44 قانون اساسی) وجود نداشته است ! که البته بعدها کم کم اصلاح شد
اگر به ساختار انتخاب رهبر در ایران نگاه کنی کپی برداری محض از شوروی و چین خواهی دید !
و کلا شوروی ,چین,کره شمالی ,کوبا ,…. کمونیست و بی خدا ازبهترین دوستان ج اا بوده اند و هستند ولی آمریکا مسیحی شیطان بزرگ وامپریالیست جهان خوار هست ! واگر به سخنرانی خامنه ای و خمینی و احمدی نژاد دقت کنی همیشه از سقوط لیبرالیسم حرف می زنند !
3-و اما تگزاس ! داستانی زیبا دارد ! که خیلی طولانی هست و بهتری در مورد( Texas annexation)
در ویکی پدیا بخونی !
خلاصش این که تگزاس اول یک جمهوری مستقل بوده است که در سال 1845درخواست پیوستن به آمریکا 27 ایالتی اون موقع را می دهد !!
فرض کن مثلا قطر درخواست پیوستن به ایران را بکنه !! 🙂
و گنگره آمریکا قبول می کنه !
خوب قطعا باید محض احتیاط «طبق قانون فدرال آمریکا ایالت تکزاس هر زمان که اراده کنه می تونه از آمریکا جدا شده و به یه کشور مستقل تبدیل بشه.» تو قانون اساسی تگزاس می گذاشتن 🙂
که اگر نتیجه بد بود جدا بشه ! ولی تا حالا که با وجود نفت فراوان و ثروت سرشار این ایالت مردمش درک کردن که قدرت در اتحاد هست حتی اکر رئیس جمهورت یک سیاهپوست دموکرات باشه !!
دیگه دستم درد گرفت بقیه اش بمون واسه بعد !
فرزاد گفت:
خب… یک ایرانی عزیز … مرسی که خوب وقت گذاشتی و پاسخ دادی … حالا بشنو که خییییلی اختلاف نظر داریم… (ضمنا من کی باشم که کسی رو بی سواد خطاب کنم )
صفر . هنوز به این سوال من جواب ندادی : اگه ملت کرد می خوان جدا شن (من نمی دونم می خوان یا نه . فرض کن) . من و شما کی باشیم که مخالفت کنیم ؟مگه ما داریم اونجا زندگی می کنیم.
۱. ۱. در مورد یک خیلی اشاره کردی که منظور آرش اینه … هدف آرش اونه… ببین… آرش نه برادر منه نه هیچ نسبتی با من داره… منم اصلا نمی شناسمش اما داری دربارش قضاوت می کنی… نکن… کار درستی نیست…. اینجا محیط آزادیه و آرش می تونه خودش بیاد بگه منظورش چیه.
۱. ۲. شاید جالب باشه واست که بدونی که من هم هیچ بویی از وطن پرستی نبردم. من به شکل بسیار تندروانه ای طرفدار حقوق انسانم (مردم ایرانم از کرد و ترک و لر گرفته تا فارس انسانن) در حالی که خاک واسم کوچکترین ارزشی نداره. بنابرین اگر روزی مطمین باشم که مثلا کرد ها با جدا شدن زندگی بهتری دارن حتی از جدا شدنشون (تجزیه ایران) دفاع هم می کنم.
۱. ۳. این حرفت که فدرالیسم به درد کشور های خاور میانه نمی خوره اصلا علمی نیست. تاریخی بودن ایران چه تاثیری در الان ایران داره؟ فک کنم اینطوری مشه به این نتیجه رسید که چون انگلیس هم کشور تاریخی ایه و الان شاه (حتی شاه بی قدرت) داره ما هم باید برگردیم به شاهنشاهی. کلا هی داری تکرار می کنی که فدرالسم به درد کشور های تاریخی نمی خوره اما دلیلی نمیاری . (البته نه فکر کنید من دارم از سیستم فدرالی برای ایران دفاع می کنما… من گه بخورم … من علمشو ندارم)
۱. ۴. اون چیزی که درباره ی کوی گفتی خوب که چی ؟ خوب اونها آدم های نادونی (یا شاید خاینی) بودن دلیل نمی شه همه ی کسایی که مثل اونها مثلا تجزیه بخوان که اینطوری باشن.
۲. ناراحت نشو و لی این بند افتضاح بود. من هیچ تعصب کور کورانه ای ندارم ولی این بند نشون داد که فوق العاده درباره ی کمونیست نا آگاهی (البته مثل همه) . من فقط چند اشکالو می گم (در این یه زمینه من خیییلی مطالعه داشتم) اما خواهش می کنم اگه مزدمت واست مهمن بورو و درباره ی مارکسیسم از زبون خود اونها کتاب بخون : ۱. به ساختار ج ا بر اساس تعاریف مارکسیستی می گن سرمایه داری دولتی . هر دولتی بودنی به معنی کمونیستی بودن نیست (این افسانه ایه که ذهن همهی مردم رو پر کرده) ۲. شوروی در ( زمان استالین ) هیچ مارکسیستی ازش حوایت نمی کنه با هیچ کدوم از اصول مارکسیست هماهنگی نبود. شوروی استالین درواقع یک اولیگارشی حزبی بود. (البته داستان شوروی واقعا طولانیه) ۳. چین رو دیگه انتظار نداشتم. این رو دیگه واقعا واضحه سرمایه داری دولتیه (البته متاسفانه اسمش کمونیستیه) ۴. درباره ی کره شمالی اطلاعات زیادی ندارم ترجیه می دم حرف نزنم ۵. کوبا هم دقیقا مثل چینه الان ۵. انتخاب رهبری ایران شبیه چین و شورویه . درسته . ولی دلیل نمی شه سیستم های اقتصادیشونم هم مثل هم باشن. ببین ایران در زبان ساده یک سیستم سرمایه داری عقب افتادست با یه سرمایه دار گنده به نام دولت. واقعا امیدوارم گارد نگیری و به جاش مطالعات مارکسیستی انجام بدی.
۳. داستان تگزاس رو خیلی خوب و کامل گفتی . اما این رد حرف من نبود. اتفاقا تاییدش بود. اینکه خود مردم تگزاس نمی خوان جدا شن دلیل نمیشه حقشو نداشته باشن.
وای – منم واقعا خسته شدم :دی
یک ایرانی گفت:
فرزاد تو همون آرش نیستی ؟
خدا وکیلی راستش را بگو ؟؟؟
ببین من اصلا بی سواد و سطحی قبول 🙂
مغلطه Argumentom ad ignorantom از سمت شما را با کمال میل قبول می کنم !!
من به دلیل این که گفتم :
تفکرات مارکسیسمی در چند آزمایش واقعی ( in vivo) تو چین وشوروی و کره شمالی واقعا گند زدند پس بهتر با احتیاط زیاد در موردشون صحبت کرد ! 🙂
هنوز هم می گویم این ادعا که قرار من وشما بهتر از مائو ولنین موفق بشیم تفکرات مارکس را پیاده کنیم ادعا خیلی بزرگی هست و تقریبا مشا به ادعا بعضی آخوند هایی هست که می گن اگر آونها حکومت اسلامی به پا کنند بهشت روی زمین ایجاد میشه ! وحکومت این آخوند ها را قبول ندارند !
مثال زدن یک روش در برهان خلف هست عزیز دلم !
وقتی یکی زیر تیتر «»سقف آزادی «» میاد میگه ما چون فدرالیسم ندارم پس آزادی نداریم خودش هم با چهار تا مثال اشتباه (امارات متحده عربی, آلمان,تگزاس) حرفش را پشتیبانی می کنه !
با دوتا مثال نقص می شه نتیجه گیری کلی اش را زیر سوال برد که نه داداش هم در فدرالیسم آزادی نقص میشه وهم در غیر فدرالیسم وبرعکس !
—————————————–
آقا اصلا من پیوریتن خوبه؟ اصلا من قشر سرمایه دار بی درد ؟ و شما مادر ترزا ؟
کودکان کار یک «red herring » بود که هیچ ربطی به بحث هویت قشر متوسط و بالای جامعه که حداقل 60% تا 70 % از جمعیت ایران نداشت و فقط برای جلب sympathy حضار مطرح شده بود که
با زهم یک fallacy دیگه !!
آقا فرزاد من هم جزو همون 99 درصد هستم که شما دفاع میکنید ولی چون یکبار زندگی می کنم به نظرم تو زندگی همه چیز پول نیست !و اون 99 به 1 هم مختص آمریکا هست نه دهکده جهانی تو اقتصاد سوسیالیستی بیشتر کشور های اروپای این عدد به جوک نزدیک تره تا واقعیت !
————————————-
آرش یا فرزاد تو هم ناراحت نشی آدم با مطالعه ای هستی ولی برای یک مناظره گر خوب بودن کافی نیست!
1-مثل مجاهدین وآخوند ها تو بحث خیلی مغلطه بافی (حداقل 6 مورد) می کنی !
2-به شخص مقابلت خیلی توهین می کنی !
3- بد تر از همه خیلی خیلی با اطمینان حرف می زنی!!!
به قول «»برتراند راسل»» خدا بیامرز 🙂
«»مشکل دنیا این است، که احمق ها کاملاً به خود یقین دارند، در حالیکه دانایان، سرشار از شک و تردیدند»
و به قول آخوند ها :
والسلام
یک ایرانی گفت:
سیمین : اصلا اون می دونه تو کی هستی ؟
نادر : ولی من که می دونم که اون کی هست !
این یعنی اهمیت نادر برای هویتش که قسمت زیادیش از پدر به ما می رسه !
«اگر هم ملت کرد یا مثلا مردم ترک جدایی می خوان من (و تو و آرش و …) کی باشیم که مخالفت کنیم.»
مشکل این حرف همینه ! قسمت مهمی ازهویت ما ملیتمون هست خصوصا اگر از یک کشور تاریخ ساز اومده باشیم
> من می توانم به ژرمن بودن, فرنچ بودن, ایرانی بودن ,یونانی بودن ,مصری بودن افتخار کنم چون قسمت خیلی مهمی از پیشرفت بشریت ومتمدن شدن انسان غار نشین با این لغات آمیخته است ! ویک جورایی همه انسان ها مدیون این تمدن ها هستیم
ایران بدون آذربایجان,کردستان,بلوچستان,….یک مفهوم بی معنی است به تبع آن ایرانی بودن !
اتفاقا من یکی خیلی به این که کسی بخواهد هویت من را از من بگیر حساس هستم !
ببین وقتی مراحل یک و دو هرم مازلو را رد کردی(من تقریبا پاس کردم!) تازه یک چیزای دیگه ای برات اهمیت پیدا می کنه مثل هویت و وابستگی به یک هویت
اگر من هویتم را از کشور تازه تاسیس مثل قطر یا امارات متحده عربی فدرال ! گرفته بودم هیچ فرقی برام نمی کرد که یک دفعه ده تکه بشه ! چون چیزی وجودنداشت که از دستش بدم و ما تازه داشتیم با جعل اسم و هویت دیگران تاریخ و هویت برای خودمون می ساختیم ! خوب حالا برای کشور جدید جعل می کردیم !
نمی دونم قضیه «خلیج فارس «اصلا برات مفهومی داره یا نه ؟ که دقت کنی چرا عربها اینقدر خودشون اذیت می کنن و پول خرج می کنند تا هویت دارو تاریخ دار بشن !
اصغر فرهادی بزرگ واقعن حرف قشنگی زد که گفت» زیر غبار سنگین سیاست مدفون شده»
درست مفهوم تمدن ایران وایرانی بودن تو این 33 سال واقعا به کثافت کشیده شده .هم ازطرف اشغالگرای جمهوری اسلامی و هم از طرف حسود های بی هویتی فرصت طللبی مثل این کشور های عربی و حتی امریکایی های بدون تاریخ !
ولی بقول نادر : ولی ما که می دونم که اون کی هست !
ما خودمون نباید این قسمت وجودمون را فراموش کنیم !
خیلی شبیه نطق انتخاباتی شد ! 🙂
فرزاد گفت:
این کامنتتو اولش نوشته بودی سیمین فکر کردم به سیمینی :دی الان می خونم پاسخ می دم
فرزاد گفت:
خودت تقریبا پاسخ خودت رو دادی … بحثت درباره ی هویت درسته و همه ی انسان ها نیاز به هویت دارن (و طبیعتا من هم خلیح فارس همیشه واسم خلیج فارسه)… اما اولا هویت منشا های بسیار زیادی داره و فقط منشاش ملیت نیست دوما (و مهمتر اینکه) خودت گفتی «ببین وقتی مراحل یک و دو هرم مازلو را رد کردی(من تقریبا پاس کردم!) تازه یک چیزای دیگه ای برات اهمیت پیدا می کنه مثل هویت و وابستگی به یک هویت» … دقیقا نکته همینه… تو این مراحل رد کردی و من خیلی هم خوشحالم که اینو می شنوم اما باید بدونی که اکثریت مردم ایران زیر خط فقرن و این دو مرحله رو رد نکردن… دقیقا به همین دلیله که هویت واسه این مردم در مرحله ی اول و دوم نباید قرار داشته باشه (درد شکم عزیز من از درد اقامت بدتره)… واقعا مثالت درباره ی هرم مازلو عالی بود…. دقیقا خودت اشاره کردی که ماها چطور از دید طبقاتی خودمون اظهار نظر می کنیم…
یک ایرانی گفت:
چندتا پاسخ به آقا فرزاد:
«این حرفت که فدرالیسم به درد کشور های خاور میانه نمی خوره اصلا علمی نیست»
ببین من هیچ جا نگفتم که می خوره یا نمی خوره ! من از» خرزهره» یک جمله نقل قول کردم !
همان طور که گفتی من هم علمشو ندارم ! من حرفم چیز دیگه بود
می گم این فدرال بودن یا نبودن نیست که حد آزادی فردی و حتی سیاسی را تعیین می کنه اگربه حرفم دقت می کردی اونجا که گفته بودم :
«در همون «امارات متحده عربی» فدرال ! اگر کسی یک کلمه در مورد خاندان «مکتوم» حرف بزن تنبانش را بادبان می کنند ! نمیکنند؟ »
«ودر روسیه فدرال ! اگر کسی بر ضد پوتین بیش از دو جمله بگه ! خودتون این روزا می بینید که کجا می ره !!»
اما درباره ی «فوق العاده درباره ی کمونیست نا آگاهی» من هرگز ادعا نکردم که آگاه هستم و هرگر نگفتم که ج اا یک حکومت کمونیستی هست !
منظور من این بود که آخوند ها آمدند حکومت ایجاد کنند (به نظرم سخترین کار دنیاست) دیدند که با اسلام به تنهایی نمی شه اینکار را کرد پس مجبور شدن یک چیز هایی قرض بگیرند که بیشتر ازدید گا های کمونیست ها و مارکسیست ها قرض گرفتن تا از دیدگاه های لیبرالیسم و کاپیتالیسم چون جامعه ایران قبل از انقلاب بصورت طبیعی مثل بقیه کشور های دنیا وام دار اون دو دیدگاه متاخر بود تا دیدگاه کمونیست ها و مارکسیست ها پس باید عوض می شد و به سمت دیدگاه ضد طاغوتی می رفت
اگر اشتباه نکنم طاعوت معادل عربی کاپیتالیسم و امپریالیسم هست !
واما این که شوروی,چین,کره شمالی وکوبا کمونیست های واقعی نبودن ! و سرمایه داری دولتیه بودن یا اولیگارشی حزبی بودن
متاسفانه مصداق واقعی مغللطه بسیار رایج» No true Scotsman» هست !
دقیقا مثل این که بطور رایج می گوید حکومت اسلامی یعنی بهشت برین بعد که می گی پس این طالبان(اسلام سنی) و جمهوری اسلامی(اسلام شیعی) چی هستند !!!
می گویند حکومت اسلامی واقعی نه اینها !!
ببین واقعی یا غیر واقعی ,عقاید مارکسیسمی در عمل در هیچ محیط واقعی جواب نداده اند وبه قول تو به سرمایه داری دولتی و اولیگارشی حزبی یا جنهم روی زمین کره شمالی ختم شده است !
من منکر عظمت تفکرات مارکسیسمی نیستم ولی اگر رشته ات به پزشکی نزدیک باشه می دونی که یک دارو تا در آزمایشات در بدن یک موجود زنده واقعی( in vivo) بر روی موش ,انسان داوطلب آزمایش نشده باشه وجواب نگرفته باشه هرگز قانونا واخلاقا روی مریض امتحان نمی شه! حتی اگر براساس محکمترین تئوری ها و دانش پزشکی و دارو سازی طراحی شده باشد !
تفکرات مارکسیسمی در چند آزمایش واقعی ( in vivo) تو چین وشوروی واقعا گند زدند پس بهتر با احتیاط زیاد در موردشون صحبت کرد ! 🙂
——————————————————–
من هم متوجه نمی شم که چرا همه ما باید از تگزاس پیروی کنیم و برای بدست آوردن آزادی فردی دنبال فدرالیسم باشیم؟؟ مگه در فرانسه و انگلستان آزادی نیست اگر فکر می کنی نیست برو هایت پارک لندن تا عمق آزادی را ببینی !
——————————————————–
درد شکم عزیز من از درد اقامت بدتره !!
رد کننده حرف من نیست تو سوال کردی چرا برات کردستان مهم هست منم گفتم «قسمتی از هویت من هست» و
دردهکده جهانی که هر روز کوچک تر میشه بحث اهمیت ملیت در هویت پر رنگ تر میشه واهمیت پسر کی بودن ؟ بچه کدام محل بودن؟ وحتی کدام شهری بودن کمتر میشه !
ببین هیچ کس کاری نداره که اصغر فرهادی بچه کدوم محل وکدوم شهر هست همه اونو به عنوان یک کارگردان ایرانی مشناسند بقول معروف «Think Globally» عزیز دلم !
اما مثال تگزاس ناقض درد شکم هست چون تگزاس ثروت مند چه دلیلی داره که پولشو به دولت مرکزی آمریکا بده!خوب مستقل بشه و همه پولش را خرج خودش بکنه! ولی درک می کنه هویت آمریکایی داشتن با پول کمتر به هویت تگزاسی داشتن با پول بیشتر ارجح هست !
هر چند در کشور های فرضی حاصل از ایران فقط یکی پول بیشتری خواهد داشت وبقیه هم پول کمتر وهم هویت ضعیف تر خواهند داشت 🙂
فرزاد گفت:
یک ایرانی
سطح آزادی ربطی به نوع حکومت نداره… نه داری تند می ری… قبول دارم که نوع حکومت اولین عامل تعیین کنندش نیست ولی بی ربط هم نیست. ضمنا کلا این روش بحثت که مثال از فلان کشور و بهمان کشور می زنی اصلا روش علمی ای نیست.
اما درباره ی کمونیسم. ببین اول یه خواهشی ازت دارم. اگه خودت قبول داری آگاه نیستی درباره ی مارکسیسم آسه آسه نظر بده. دوم. بحث اینکه یه سیستم سوسیالیستی چطور باید پیاده بشه و کلا بحث انقلاب یه بحث بی نهایت طولانی هست (و صد البته تیوری های مارکسیستی هم نقوصی دارن) و من اینجا نمی خوام اون رو شروع کنم. سوم. ببین من سران کمونیست دنیا نه نسبتی باهام دارن نه پولی به حساب بانکیم می ریزن. با مارکسم پسر عمو نیستم که با مغلطه بخوام از مارکسیسم دفاع کنم. (اتفاقا خودمم به یه جاهاییش کلی نقد دارم). حرف من رو باور نمی کنی اقتصاد چین سرمایه داریه ؟ خودت برو بخون مقایسه کن. آی ملت التماس می کنم درباره ی هیچ چیز به مدیای آمریکا اعتماد نکنید. بابا مگه کاری داره کتاب های مارکسیستا رو از زبون خودشون خوندن؟
اگر هم داری می گی مشکل کمونیست اینه که به سرمایه داری دولتی مثلا ختم می شه اون که دیگه اطلا ربطی نداره. من چیکار دارم کمونیست خوبه یا بد؟ دارم می گم چین الان صد درصد سرمایه داری. تو گفتی ایران ایدیولوژی کمنیستی داره و با چین و شوروی مقایسه کردی گفتم هیچ ربطی نداره. اصلا بابا این شیوه ی بحثت هیچ نتیجه ای نداره. اینکه فلان جا هم اینش اینطوری بود یا ما زمان شاه اینطوری بودیم خیلی بیش از اندازه تحلیل سطحی ایه. عزیز من ج ا یک دیکتاتوری مذهبیه. تموم شد و رفت. باور کن با شوروی شباهت داره. با چین شباهت داره. با امپراتوری انگلیس قرن ۱۶ شباهت داره حتی شاید باورت نشه به امپراتوری بیزانس (حدود قرن ۱۰ ۱۱ اگه اشتباه نکنم) هم بی اندازه سیاستمون شباهت داره. اما با وجود این شباهت های سطحی از پایه با همشون بی اندازه متفاوته. «درضمن و سیستم اقتصادیمون هم الان کاملا سرمایه داریه البته عقب افتاده و رشد نکرده»
فرزاد گفت:
درباره ی تکزاس… منم که گفتم از فدرالیسم حمایت نمی کنم. اما همچنان من از تو دلیل محکمی واسه ردشم نشنیدم.
آهان… ولی درباره ی درد شکم…
ببین من کاملا درک می کنم که تو باید اینچنین از هویت آریایت دفاع کنی…. من و تو راه فراری از تفکر در چارچوب طبقاتیمون نداریم. تو درد شکم نداری بنابرین طبیعیه که از دهکده ی جهانی حرف بزنی. هیج دلیلی وجود نداره که تو نگران ۴۰۰ میلیون کودک کار توی دهکده ی جهانی یا توزیع ثروت ۱ به ۹۹ توی دهکده ی جهانی باشی. بنابرین آره باور کن من درک می کنم چرا یکپارچگی ایران اینقدر واسه تو مهمه و بهشم احترام می ذارم. اما من با انتخاب خودم منافع طبقاتی خودمو بی خیال می شم و واسه کمک کردن به گرفتن حق ۲ و نیم میلیون کودک کار ایران می جنگم. اینجاس که سعیمو هم می کنم که چهار نفرو که اینجا (مثل تو) دغدغه ی اجتماعی دارن با خودم همفکر کنم چون یه نفر هیچ غلطی نمی تونه بکنه. اینه که اینجا التماس می کنم ملت کتاب های مارکسیستی بخونن ، نه چون دوست دارم مارکسیستشون کنم ، خودمم من به خودم نمی گم مارکسیست ، فقط به این دلیل که روش تحلیل اجتماعی ایران رو هیچ جای دیگه ای بهتر از توی این کتاب ها نمی شه یاد گرفت. ببین الان نمونش می شه تحلیلت درباره ی تگزاس. تو واقعا فکر می کنی تگزاس به خاطر وطن پرستی از آمریکا جدا نمی شه. ببین الان همینجا مثلا صنعت آمریکا رو مد نظر قرار ندادی. قدرت نظامی آمریکا رو مد نظر قرار ندادی. بازارهای تحت دسترسی آمریکا رو مد نظر قرار ندادی. اینکه چند درصد از ناخالص ملی آمریکا نفته رو مد نظر قرار ندادی. و مطمینا کلی مسایل دیگه که منم عقلم بهشون نمی رسه.
از من ناراحت نشو من به عنوان یک هم وطن دوستانه و دلسوزانه می گم بهت : تحلیل هات اکثرا سطحین.
شاد باشی
Syntax Error گفت:
تعریفی که تو از آزادی داری با بقیه فرق داره
تعریف من از آزادی فرق داره
تعریف ایکس از آزادی فرق داره
…
و تو قطعاً نمیتونی سقف آزادی رو تعریف کنی
و شاید تو جزو اون کوتوله ها باشی !
سپیده گفت:
+++++++++++++++++++++
joubine گفت:
چه زیبا همه چیز رو تعریف میکنی…پایدار باشی.
VAHID گفت:
سلام لولیتای عزیز.این چند تا پستت عجیب به دلم نشست. جای خالی نوشته های ویولتای نازنین با نوشته های قشنگ شما کمتر احساس می شه.از همینجا به ویولی گلم هم سلام میکنم و دستشو میبوسم.برای همه شما عزیزان سال خوبی رو آرزومندم.خوش و خرم باشید.بر و بچه های قدیمی و نازنین اندرونی هم خیلی مخلصیم.خانم هما و گیتی که نوشته ها و کامنتای اونها بعضی وقتا از اصل پست های نویسندگان قشنگ تر بود. قربون همه …آقا سام شما هم خیلی کم پیدایی فکر نکن به یادت نیستیم … همینطور کاپیتان عزیز…
کاپیتان بابک گفت:
جواب سام علیکم را بدهم که شما هم فکر نکنی ما بی خیال شما بر و بچه های خوب هستیم. همیشه شاد و پیروز باشی
Sam گفت:
وحید عزیز،
ارادتمندیم. اگر چه آتشی در دست نداریم، ولی از دور دستی بر آتش داریم. هستیم قربان.
. گفت:
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
خون آشام گفت:
از انسان جماعت بیش از این انتظار نمیره باید سقفشو بیاره پایین.. تو توهم بسر نبره. خوشبختیش همیناست دیگه انسان همینه.
حسن گفت:
آفرین بر شما که سطح شعور و آزادی تان بالاست
زندگی خصوصی افراد هم تا زمانی که اعتراضی نداشته باشه به هیچ کسی مربوط نیست (هیچکس حق ندارد در مورد زندگی دختر عمو محمود نظر بده)
mountainsummit گفت:
فاکتر اساسی که از آزادی حمایت میکنه و در حقیقت تضمین کننده اون هست آگاهی هست. آگاهی و بصیرتی که ناشی از خرد گرایی و تجربه گرایی باشه. در غیر این صورت آزادی بدون آگاهی و در ضمن بدون پرورش حس مسئولیت به معنای نابودی هست. هر دو لازم و ملزوم هستند.
نمونه دم دستش انقلاب 57 هست. در خلا قدرتی که پدید اومد چه فجایعی که رخ نداد. علاوه براون انتخاب نا آگاهانه توام با ولنگاری و بی مسئولیتی تقریبا 2 نسل رو نابود کرد. اعدام جنگ فقر بی عدالتی و … که هنوز هم داریم تقاص اون بی مسئولیتی رو میدیم. آزادی بدون آگاهی مثل بلا میمونه.
من کم ندیدم کسایی که بدون داشتن صلاحیت مسئول جای میشن و با آزادی بی قید و شرطشون ملتی رو به نابودی میبرن.
اگر پدر شما تجربه هم به شما منتقل کرده باشه و زیر چشمی شما را پاییده باشه و آگاهی و فهم و شعور هم بوده باشه بله آزادی هم می تونه براتون شیرین باشه در غیر این صورت عذاب علیما
mahgoon گفت:
حدود توقعات بستگی به بزرگی روح آدم داره. روح هر چی آزادهتر سعادت بزرگتر….به نظر من بزرگ بودن ربطی به زندگی درون یک سلول نداره….درون یک سلول هم میتوان به وسعت بهشت آزاد بود حتی بالای دار…من فکر میکنم توان و بلندی قد و کوتوله بودن مرتبط با شخصیت و نگاه ماست نه سقف محیط.
ساره گفت:
با این نظر به شدت موافقم، نمونه های عینی شو هم زیاد دیدم که جوهر و خمیره طرف کاملا برعکس محیطی که توش بزرگ شده بوده، چه محیط آزاد و دمکرات، چه محیط محدود و غیر انسانی.
eli گفت:
دختر عمو محمود هم میفهمه هم درد میکشه اما یاد نگرفته تصمیم بگیره میترسه هنوز حتی از واکنش عمو محمود میترسه حتی از کوفت مادرش………….
طناز گفت:
در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند…
طناز گفت:
وای به حال روزی که دوتا آدم با ارتفاع سقف های مختلف دچار هم بشوند. جوری که نتوانند بکَنند و بروند. آن وقت یا یکی باید برای دیدن دیگری به آسمان نگاه کند-که صد البته سختش است و کمر یک عمر قوز کرده اش درد می گیرد، و اصولن هم نمی فهمد که چرا سقف باید این همه بلند باشد- و یا دیگری باید قوز کرده راه برود.
سپیده گفت:
آزادی واژهٔ نسبی است که هر کس بر اساس آگاهی و شعور باطنی خود از آن تعریف دارد.آزادی از نظر من یعنی برقراری عدالت بین تمام موجودات که با توجه به جبر جغرافیایی انسان و جهان تضادها، دستیابی به آن زمان بر و نیاز به آگاهی و آموختن دارد. با صبر و تلاش و فرهنگسازی دستیافتنی است ولی نیاز به زمان دارد.به امید آگاهی مردم ایران زمین.
شیرین گفت:
این سقف همیشه بوده… این روزها همش به این فکر می کنم که من که از اون مملکت دل کندم تا از زیر سقف بیام بیرون… چرا الان اینجا همش به اون سقف و مردم زیرش فکر می کنم. به آدمایی که اکثرشون وجود سقف رو حس نمی کنن. کاش یه روزی برسه که بتونیم دست آخر به خودمون فکر کنیم. چند سال پیش احمدی نژاد یه جایی گفت که هر کی دوست نداره بره … اون سال من پیغام رو گرفتم … به نظرم روز جمعه خاتمی هم بهم یه پیغام مهم داد: این که مایی که رفتیم بهتره فراموش کنیم که از کجا اومدیم. اپوزیسیون خارجی نمی خوان. حق هم دارن. این حرفا همش نتیجه یاس شدیده؟ دلم یه فراموشی گنده می خواد :((((
خون آشام گفت:
غلط کرده مرتیکه مگه خونه ننشه؟ گوه خوردن یه چند سال دیگه میرن تو زباله دان.. شما میتونید برگردید ..دلم سوخت 😦
کاپیتان بابک گفت:
+++
خدا از دهنت بشنفه خون آشام
mountainsummit گفت:
بعضیا میگن که کشور ایران یه حکومت به ملاها بده کار بود. اینم شانس ماس که باید این بدهی تاریخی رو ما صاف می کردیم.
اس و تک خال این حکومت هاشمی رفسنجانی بود. که سیستمی که خودش علم کرد شورت خودشو زنش و دخترش و پسرش رو بادبان کرد.کیه که یادش رفته باشه به قول خاتمی با بد اخلاقی سیاسی ( همون تقلب و چماق ) همه گروه های مخالفش رو خفه کرد. سنگ بنا از اون ابتدا راست نبود.نقله که میگن شاه عباس می خواست مسجد شاه رو بنا کنه مصالح ساختمانی به اندازه کافی نداشت به معمار دستور داد که مصالح رو با تخریب مسجدی که در همون نزدیکی بود تهیه کنن معمار که آدم زیرکی بود گفت با این کار دیگران هم یاد میگرن که واسه ساختن مسجد خودشون مسجد تو رو خراب کنن.
اولین بار یادم تو نماز جمعه یزدی به دختر هاشمی پرید که چرا پیام تبریک فرح رو تو مجله خودت چاپ کردی. مجلش رو بست مومنین هم سفت محکم شعار می دادن.
این کار کار دادگاه انقلاب است. دادگاه انقلابی تشکر تشکر تشکر.
این چرخ حال گیری متوقف نشدمگه کسی فکرش رو میکرد که هاشمی این جوری سکه یه پول بشه به دخترش وسط خیابون روز روشن از ته دل بگن جرت میدم. هاشمی که اطاعت ازش اطاعت از خدا بود رسید به نقطه صفر کلوین.
خاتمی خاتمی خاتمی. سکوت سکوت سکوت. لبخند .
یادمه اونایی که با تجربه تر بودن می گفتن که با لبخند چشم فتنه ( این فتنه مربوط به قتل ای زنجیره ای ربطی به فتنه 88 نداره) رو نمیشه کور کرد. (تیکه مصباح به خاتمی) و چه بجا و شایسته و امروز معنا پیدا کرد.
عرصه سیاسی ایران عرصه ندانم کاری محمل بافی عوام فریبی و عربه کشیه. نه هوش روشن فکران و نه تدبیر سیاست ورزان تعیین کننده سرنوشت ملت ما نبود. چاقو لمپن ها و عربده شعبان بی مخ ها کارا تر و برا تر. کار بجایی رسیده که ادبیات سیاسی ما پر شده از مشت و چک و لقد و فحش خواهر و مادر.
از کوزه برون همان تراود که در اوست.
ملت ایران سیلی سختی خواهد زد…………. دروغ میگن مثل سگ……. آقای دکتر وزرا شاید رفتن جایه دیگه به شما گزارش غلط میدن. {جواب} از بس اومدن اینجا از این کارا یاد گرفتن (هر هر و کرکر نماینده های مجلس)
متاسفانه ملت ایران گیر یک مشت دیوانه افتاده و راهی هم گویا نیست. باز هم این چرخ معیوب خواهد چرخید و باز هم قربانیان بیشمار. و ناقوس جنگی دیگر که از کاخ سیاه شنیده میشود.
PRINCE گفت:
شورت خودشو زنش و دخترش و پسرش رو بادبان کرد…
+
گهی پشت به زین و گهی زین به پشت…
ببین، این عجوزه سرنوشت،یک عروس هزار داماد داره بنام قدرت.
این صندلی قدرت رو هر از چندی، کابین یکی از معتادین به قدرت میکنه.
در نهایت هم در راستای شعار ارتقاء کارایی و هر روز بهتر از دیروز، بعد یه چند وقتی، داماد قبلی رو از عرش به فرش می اندازه، و داماد جدید و سرحال تری رو بجاش مینشونه…
تنها راه مهار این صندلی، این ملعبه روزگار، اینه که در انتخابات به حراج رای مردم گذاشته شود…
مشکل از ان تحصیل کرده سویس یا عالم پیر در تبعید یا روزهخوان میدان کوه سنگی مشهد، نبود.
مشکل ازان صندلی، اقتضای طبع ما و هرزه ریزی سرتوشت هست.
کی بشود که سرنوشت این سرنوشت هم به سرانجام برسد…
بیخود نگفت لیبرال دموکراسی=پایان تاریخ
(لیبرالش یا سوسیلش یل هر صفت یا ایده الیسمی را نمیپسندم)
امید 5 گفت:
خوب هیچ فکر کرده ای که شاید دختر عموت بر عکس تو فکر بکنه؟ شاید همون طور که تو به امثال اونها لقب کوتوله قد کوتاه بده که هر روز کوتوله تر میشه ، شاید تو هم در چشم اون یک لنگ دراز زیاده خواهی که هر روز سقف انتظاراتت بالاتر میره و هیچوقت راضی نیستی؟
دیدهای آدمها در زندگی متفاوته. شاید بعضی آدمها میخوان در زندگی آزاد باشند. بعضی دیگر میخوان در زندگی خوشبخت باشند.
تا آنجا که من اطلاع دارم هیچ رابطه مستقیمی بین میزان آزادی یک جامعه و درصد خوشبختی زندگی یک فرد نیست. آینها دو تا پارامتر هستند که در ابعاد متفاوت کار میکنند.
با دیده تحقیر به دختر عموت نگاه نکن چون سبک زندگی اون با تو فرق داره.
به نظر من خوشبختی در زندگی مهمتر از آزادی است و فکر میکنم که قانون گزاران آمریکا هم در چند صد سال پیش اهمیت خوشبختی را در زندگی درک کردند و بهمین خاطر بود که یکی از حقوق اصلی هر شهروند آمریکائی در قانون اساسی آمریکا همون :
persue of happiness
شناخته شده است. متوجه شدی اختلاف را میگویم ؟: (به دنبال خوشبختی رفتن) و نه صرفاً( به دنبال آزادی رفتن). بهرحال از این طریق نوشتن شما به من اینطور تلقین میشود که شما به زور میخواهی که روش و بینش زندگی خودت را به مردمان ایران تلقین بکنی و این کالا ( بینش سیاسی خودت را ) با کوتوله و نفهم خواندن دسته ای دیگر از مردم، برایش خریدار پیدا کنی.
فکر نمیکنم که این صورت برخورد با مسائل درست باشد. سعی بکن بدون تحقیر مردم حرفت را بزنی. قضاوت نهائی را به خود مردم بسپار.
امید 5 گفت:
در مجموع این را میخواهم بگم که تفاوت در سبک زندگی انسانها نباید دستاویزی برای مسخره کردن اونها و القاب « کوتوله » دادن به اونها قرار بگیره.
دختر عموی شما مقصر نیست که جو سیاسی ایران به این صورت فعلی است. دختر عموی شما مسئول زندگی خودش است و به نظر خودش به این صورت زندگی کردن شاید برای وی خوشبختی می آره.
این حق دختر عموت است که همانطوری که شرایط برایش ایجاب میکنه خودشو با شرایط موجود خوشبخت بکنه.
PRINCE گفت:
سلام!
چطوری خرزهره؟
حالا چرا با این پرسونای پوسیده؟
«فکر میکنم که قانون گزاران آمریکا هم در چند صد سال پیش اهمیت خوشبختی را در زندگی درک کردند و بهمین خاطر بود که یکی از حقوق اصلی هر شهروند آمریکائی در قانون اساسی آمریکا همون :
persue of happiness»
such a coincidence!dont u agree?
خرزهره گفت:
پرنس جان!
من هیچ وقت به خودم اجازه نمی دم جسارت کنم و پا تو کفش استاد بزرگوارم ؛ امید فایو؛ بگذارم.
راستی شما جواب سوال منو ندادی. شما با ۲۵۰۰ سال مشکلی داری؟
آرش گفت:
+++++
PRINCE گفت:
باز هم بحث انحرافی!
چه مثال غم انگیزی از انکار !
چون 2 بار اون 2500 تا رو تکرار کردم، احساس تعرض به هویتت کرده ای؟
اما جوابت:
نه!
من با حاصل ان 2500 سال مشکل دارم،
یک نگاه به شرایط خودمان و البته خودت بیانداز،
there is something terribely wrong with it,isnt it?
اه راستی!
کثرت بکار گیری اصطلاح «سرور…استاد» در بیان رابطه چند تا از کاراکترها،به نحو معنی داری، معنی دار بنظر من میرسه.
چه اثر انگشتهای شبیهی!
جالبه.
عباس میرزا گفت:
چرا آزادی شخصی هم بسیار مهمه، در اون قانون اساسی هم پیش از اون و بیش از اون بر آزادی های فردی تاکید شده. راجه به رابطه آزادی های فردی و احساس خوشبختی هم ی لینک میزارم ، آزاد شد ببینش
http://www.dw.de/dw/article/0,,15332545,00.html
علی گفت:
حالا چرا گیر دادی به خاتمی بابا مردم مشکلات دارند و بهترین را را خودشان می توانند تشخیص بدهند. خاتمی که نمی خواست حصر بشود. تا امید برخی به نا امیدی تبدیل نشود. در هر حال با کلیات مطلب موافقم ولی شرایط سیاسی ایران فرق می کند
mountainsummit گفت:
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا ( سه بار )
ario گفت:
آخ که حالم از این کوتوله ها به هم میخوره…اما جالبترین نکته در مورد خاتمی و مصلحت طلباش به نظر من مربوط میشد به پارسال که راه افتاده بودند خاتمی رو بکنند دبیرکل سازمان ملل !!! فقط یه لحظه فکرکن
سحر گفت:
این اتفاقات برای من و امثال من جدیده برای کسایی مثل خاتمی انقدر تکراریه که تهوع آوره. خاتمی همون موقع ریاست جمهوریش (یا شاید قبل تر) رگ غیرتشو از دست داده بود چه انتظاری ازین مرده ی نقاب زده دارید؟
bahar گفت:
مرسی لولیتا.
آره یکی از دلایل کوتوله موندن ما گوش دادن به روشنفکرهای مذهبیه. مثل شریعتی، خاتمی، … و طرفداراشون.
فرزاد گفت:
من یه چیز رو نمی فهمم… چرا اینجا اینقدر ملت دارن به این قد کوتوله ها فحش می دن…. بابا دختر عمو محمود کاملا صد درصد بی گناهه…. مگه خودش انتخاب کرده تو این خونواده بزرگ بشه… شده قضیه خر مش رجب… همه ی خود عمو محمود و بی خیال شدن گیر دادن به دخترش… داستانیه ها….
گردو گفت:
خانم لولیتا!
یک اشکال اساسی که داری اینه که تجربه شخصی تو تعمیم میدی به اجتماع و یا گروههای اجتماعی.
اگر قرار بود هر چیز که در مورد فرد صدق میکنه دربست برای اجتماع هم پذیرفته بشه دیگه علوم اجتماعی درست نمیشد. همون روانشناسی کافی بود.
تو پست قبلی بهت گفتم ولی جواب ندادی. در ضمن اینکه اصلا اون تعمیم دادنت غیر از اینکه سیاسی بود از نظر اخلاقی هم درست نبود. منتهی اونجا دیگه خیلی شلوغ شده بود ومن نخواستم کشش بدم.
حتی تو کشور های دموکراتیک گروههای رقیب سیاسی هنوز با سوء استفاده از زن برای رقبای خودشون پاپوش درست میکنند تا اونها رو از میدون بیرون کنند. بعد تو آمدی روابط خصوصی یک نفر و که بهت اعتماد کرده فاش میکنی و بعد هم به موضع سیاسی طرف هم ربط میدی و به همه هم مسلکهاش تعمیم میدی.
گفتم آقا مهران تو هم سوژه بدی برای آقا تهمورث نبود منظورم به همین جنبه بود.
این آقایون میرن از اطاق خواب مخالفهای خودشون فیلم میگیرن و میگذارن تو پرونده طرف. بعد تو مفت و مجانی بهشون سوژه میدی بعد هم میگی من احساس شخصیمو گفتم.
اینجا هم ضمن اینکه تربیت شخصی خودتو به رخ ما میکشی تعمیمش هم میدی به کل اجتماع و بعد هم به همه توهین میکنی.
شاید اگه بابات بعضی وقتا یک تودهنی هم بهت میزد برای الانت بد نبود.
بنظر میاد نسبت به قبل تر ها هر چی ویولتا تغییرات مثبت کرده و پیشرفت کرده تو پس پس رفتی.
گردو گفت:
گیتی!
ممنون از اینکه بزرگواری کردی و بیتربیتی منو زیر سبیلی رد کردی.
در مورد چیزهایی که گفتی خیلی حرف دارم.
امیدوارم بتونم یکروزی برات بگم. نمیگم بحث جالبی هست. برای خودم هم کسل کننده شده.
ولی خیلی مهم هست و تا این مسائل روشن نشه خیلی چیز ها حل شدنی نیست.
فقط میگم داستان خیلی پیچیده تر از اینه که گفتی.
Soltan گفت:
گردو درت و بزار
Soltan گفت:
گردو درت و بزار
Soltan گفت:
هی ویول جان در رابطه با این قوانین زیبای مجلس هم که کلا در رابطه با پائین تنه ست ! مطلب بنویس
Soltan گفت:
این گردو ِ یا نخود !!!
Soltan گفت:
در باره خاتمی هم اون وقت که ما وی گفتیم ممد چاخان هممه چپ چپ نگامون می کردن انگار داریم ترتیب ننه رهبر و میدیم !! تو میدون فردوسی البت 😉
mohammad گفت:
من تو یه خونواده خیلی خیلی مذهبی بزرگ شدم تمامه فکر و ذکرم این بود که امام زمان ازم راضی باشه
خونوادم هیچ فقط منو محدود نکردن اما همون تربیت مذهبی کافی بود تا من خودم خودمو محدود کنم
اما به مرور فهمیدم که مذهب سخت ترین زنجیریه که انسان با دست خودش دوره خودش تنیده
الان یه بی دین تمام عیارم و حتی خدا ناباور
الان مفهوم آزادی رو کاملا درک می کنم
درود به مارکس که میگه : دین افیون توده هاست
و درود به ریاضیات که من باش حال می کنم
درود به distribution theory که این روزا بد جوری منو اسیره خودش کرده
farhad گفت:
دوست دارم پاراگراف آخر یادداشتت رو صدبار بخونم. و به آن اضافه کنم:
و هی مردم بیشتر قوز می کنند…… و هی بیشتر میروند توی زیرزمین و هی بیشتر پرده ها رو می کشند… هی بیشتر دروغگو، پست، حقه باز و شارلاتان می شوند آزادی هایی را که در جامعه و فضای بازشان ممنوع شده در پستوی خانه هاشان در فضای خصوصی خودشان بازسازی می کنند. ماهواره می خریم و در خفا می میزنیم و می رقصیم… و خلاصه هر کاری را که ازش منع شده اند در فضای حقیر و گاه سلطنتی خودشان پی میگیرند خودخواه و خودپرست و دودوزه باز می شوند رفیق قافله و شریک دزد می شوند هم از توبره می خورند هم از آخور و تمام اینها را زرنگی و سیاستمداری می پندارند…..
پدر خانواده دموکرات فقط یک خط قرمز داشت: دروغ نباید می گفتیم
دوست دارم این خط قرمز پدر دموکرات را با حروف سیاه و درشت ، خیلی درشت بنویسم و تو آسمان سیاه بعضی سرزمینها آویزون کنم تا با حرکت باد هی بیاید و برود و بخورد تو صورت ملتی که به کوتوله بودن رضایت می دهد و عادت میکند که زندگی شون شده همینی که می بینید
شما بین سلب آزادی ها از یک سو ، و دروغگویی و تزویر و بی اخلاقی از سویی دیگر رابطه ای نمی بینید؟ محدودیت و نداشتن آزادی یکی از عوارض بسیار مخربش ترویج بی اخلاقی است یعنی نهادینه کردن دروغ دروغ به خود و دروغ به در و همسایه…….
در حقیقت نتیجه سلب آزادی درست معکوس ادعای مدافعان اخلاق و عفت و امنیت اجتماعی است حداقل آنچه که در بعضی سرزمینها اتفاق افتاده جز این نیست یعنی تخریب درون تک تک انسانها تا راحتتر بشود آنها را چاپید و دوشید…
دستت درست و سلامت لولیتا
شیراز گفت:
قال سیاوش قمیشی (دامه ترانه):
کاپیتان بابک گفت:
«با لحن معصومانه ای پرسید: حالا برای چی داری میری؟ این را جوری پرسید که انگار توی ایران زندگی نمی کرد.»
+++
زمینه را خوب پرداختی و پاراگراف آخرت را خیلی دوست داشتم
اما در بارۀ علوم اجتماعی: چون من معتقدم هر جامعه ای را مردم آن جامعه و قوانین حاکم در آن می سازن، بگذار منهم مثل دوست دیرینمان گردو که ما را با انواع مختلف علوم آشنا می کنه، بهت اعتراض کنم. مگر آخوند ها به شعور و انسانیت ایرانی ها و در کل به معنای بشریت کم توهین کرده اند؟
دیگه شما چرا با پیش کشیدن مسائل پیش پا افتاده ای مثل آزادی، به همۀ مردم – که در اینمورد بخصوص اصلاح طلب از آب در آمده اند – توهین می کنی؟ بگذار چُس آخوند ها را استمشاق کنند و با خیال راحت «جولان بدهند». عجب آدمی هستی ها؟!
گردو گفت:
کاپیتان!
کار سختی نیست که با ادبیات خودت جوابتو بدم. ولی هرکسی باید اجترام خودشو خودش نگهداره.
اگه تورو یکراست بردن گذاشتن تو ینگه دنیا و بجز خوبی چیزی ندیدی، ما همه بدیها و خوبیها رو تجربه کردیم تا فرق خوبی و بدی رو بشناسیم و انتخاب کنیم.
پس مطمئن باش ما فرق خوب و بد و خیلی بهتر از تو میشناسیم. اینکه چیزی رو انتخاب کردیم که تو نمیپسندیش بخاطر اینه که احساس تعلقمون به کشورمون بیشتره و نمیتونیم بشینیم کنارو به کسی دیگه بگیم لنگش کن.
baharan2012 گفت:
شاید این «کوتوله ها» دچار چیزی مثل همان استکهلم سیندرم هستند و به آنانی که در بندشان کشیدهاند عادت کرده اند. حتی عاطفه هم پیدا کرددیند…و یا شاید دیگر خسته اند.
کاظمی گفت:
به نظر من دو تا نکته رو باید بهش توجه کرد.
در بعد فردی یه آدم ممکنه تمام عمرش رو تو زندان بگذرونه ولی آزاد باشه یه نفر هم ممکنه همه آزادیهای موجود دنیا رو در هر زمینه ایی تجربه کنه و لی اسیر باشه. آزادی بیشتر تو ذهن و وجود آدمهاست تا تو محیط بیرون. اینکه انسان بتونه از همه قیودی که محدودش میکنه رها بشه ربطی به شرایط فیزیکی زندگیش خیلی نداره. من فکر میکنم این قضاوت درستی نیست که فکر کنی دختر عمو محمود چون آزادی رو نچشیده فکر میکنه اون زندانی که توش زندگی میکنه خوشبختیه. به این راحتی نمیشه کسی رو قضاوت کرد. همونطور که نمیشه قضاوت کرد که کسی که آزاده هر کار دلش میخواد بکنه آدم خوشبختیه حتی از نظر خودش!
در بعد اجتماعی هم اصولا به نظر من مهمه که فکرکنیم در مقابل آزادیی که در محیط بیرون به من داده میشه من چه مسولیتی دارم؟ آیا من فقط باید بچه ام رو تربیت کنم که آزاد زندگی کنه یا باید یاد بگیره که مسولیتی هم در قبال اون داره؟ و درضمن اگه در هر مورد ظرفیتهای اجتماعی رو ندید بگیریم و فقط به کار شریف کپی پیست که سالهاست داریم انجام میدیم بپردازیم مشکلی حل نخواهد شد. حرکت مداوم و آگاهانه است که نتیجه پایدار میده وگرنه کاری جز متشنج کردن جامعه و افزایش سرخوردگی مردم از پیش نخواهد رفت.
top4moderndictators گفت:
چقدر قشنگ نوشتی، به قول هم بندی نازنینم، عبدالله مونی: «درود بر شرفت»
کاوه آزاد گفت:
گاهی وقتها آرزو می کنم که ایکاش سقف آزادی ام انقدر بلند نبود، ایکاش اینقدر آزاد بزرگ نمی شدم ، که نتونم وطنم رو تحمل کنم و مجبور بشم خانواده و دوستهام رو ترک کنم، زندگی در حماقت خیلی آسونتر از زندگی اینتلکچوال…. ما هایی که کوچ کردیم گذشته مون رو فدای آینده ای کردیم که هنوز به ریشه هامون گره خورده، عجب آشی برای خودمون درست کردیم
Breeze گفت:
I have been reading your posts for the past 2 years and just love every single one of them. Y. Most articles are profound, brave, … and well written. Thank you for sharing and speaking on behalf of many Iranian women whose voices could not be heard!
امید گفت:
سلام
چند هفته ایی که دارم وبلاگتون رو میخونم
از طرز فکرت خیلی خوشم میاد
جای صدتا روانشناس و روانکاو میدونی
نوشته هات به دل میشینه چون حرف دلتو میزنی
خیلی دوست دارم یه روزی از نزدیک باهات ملاقات داشته باشم و یک چایی قهوه ایی چیزی با همدیگه بخوریم
داریوش گفت:
بعضی وقتها تربیت عمو محمود باعث میشه طرف طعم زیبای مبارزه و خشونت رو بچشه و دیگه خود خدا هم جرات نکنه بهش زور بگه
هژير گفت:
سلام به همتون
همه كامنت هاتون رو خوندم …
من با نويسنده موافقم كه مفهوم آزادي در هر شخص مثل ساير فاكتورهاي ديگه زندگيش متاثر از خانواده و فرهنگ خانواده هستش.
حالا اگه بخوام بحث و سياسيش بكنم ..به عنوان كسي كه در ايران زندگي ميكنه و مثل شماها كه رفتين ..دغدغه هاي اجتماعي داره و سال هاست كه فرياد توگلوش گير كرده (به غير از مقطع زماني انتخابات سال 88 كه عقده گشايي كردم) و راه ميره ..فقر روتو خيابونا مبيبينه … صف ماشين هاي مختلف از پرايد تا پرادو رو سر چها راه كه براي سوار كردن دخترهاي خيابوني جنگ بوق و چراغ زدن راه ميندازن( و جالبه همه هم مخالف سر سخت جمهوري اسلامي هستن!!!) ..رو ميبينه و به جاي تحريك شدن قوه مردومنگيش …ساكت ..بدونه اشك ..گريه ميكنه ، به عنوان كسي كه شايد خيلي وقتا ميخواد مثل همين مردمي باشه كه به قول هدايت عادتش دادن مثل عرب ها «چوس ناله «بكنه ..ولي نميتونه…و خيلي زرت و پورت هاي ديگه…
به نظرم من اگه به جاي دل خوش كردن به سيستمي كه اساسش ..سوار شدن به گرده مردميه كه 1300 ساله سوارش شدن…از اون طرف جامعه روشن فكريي كه به جاي تلاش براي روشنگري و بالا بردن پتانسيل هاي اجتماعي ..و زايش راه كارهاي بومي و مختص اين سرزمين( آخه شما بهتر ميدونين كه ما ملت همه چيزمون خاصه خودمونه از فوتبال تا سكس) غرق دزدين تئوري هاي روز اجتماعي از بلاد فرنگ و به اسم خودش جا زدنه ، توي اين فضا كه فقط نا اميدي و ياس ..حرف اخر رو ميزنه به نظرتون بهتر نيست همه يكي بشيم و صادقانه فكر كنيم و به جاي اينكه منتظر خدا و امام زمان وپسر خاله باراك ..بشيم..به جاي متهم كردن همديگه..به جاي زيرآب زني هاي روشنفكري تو فضاي سايبري و هزار تا جفنگ با زي ..يه ذره صادق باشيم …و برسيم به اين نقطه نظر كه ..آقايون ..خانوم ها …تغيير و اصلاح ..روي اين ساختار ..اجتماعي و فرهنگي و سياسي جواب نميده و بايد همه چيز رو به هم ريخت و متشكل شد ..متحد شد ..به جاي روزي چند بار له شدن ، تحقير شدن ، به سخره گرفته شدن ، دست به اسلحه برد و رو به جنگ مسلحانه آورد…يك بارمرد ولي با شرافت ..با آرمان خواهي واقعي…… حول نشيد…عصبي هم نشيد ..خواهشا» …فكر كنيم!!!
انوشه گفت:
یکسان نبودن کانسپت ها دلیل قد بلند بودن تو یا کوتاه بودن سقف دیگران نیست. وقت کردی خودتو بیشتر تحویل بگیر
سمیرا گفت:
کاوه آزاد خیلی لایک ….
ای کاش کمتر میفهمیدیم ایکاش از اول سقف ما کوتاه بود و با همین دلخوشی های ساده روزگارمون به خوبی و خوشی میگذشت …
فلانی گفت:
من واسه عکس بارها نقد گذاشتم که مناسب وبلاگ نمی بینمش الان اون بغل خوندم که نوشتین عکس به رای گذاشته شده و قادر به تعویض نیستید . کلا چیزی نیست که به من مربوط باشد نهایت نمی ام یا کم میام یا تحملش میکنم ولی ……
1- خود شما به عنوان صاحب وب جدا از رای دیگران در مورد عکس چه نظری دارید ؟
2- عکس به رای گذاشته شده ولی من رای ندادم و اصلا خبری هم نداشتم
3-جمهوری اسلامی هم در سال 57 به رای گذاشته شد و تقریبا 100% رای موافق اورد پس کسی قادر به تعویض نیست و اعتراض شما و کلا وبلاگ شما سندیت ندارد .
4- مسئله ای یا موردی را در جایی به رای میگذارند که مخاطبین ار حداقل حد نصاب بهره هوشی (مثل دانستن حقوق اساسی خود و دیگران .دانستن مفهوم دمکراسی .درک کردن احترام متقابل. داشتن علم کافی در مورد مسئله و…….) را داشته باشند و گرنه نتیجه رای همون جمهوری اسلامی ایران از صندوق در میاد یا اخوان المسلمین مصر و لیبی و تونس و……. تا اگاهی کافی نباشد دمکراسی سم است
Reza گفت:
باز یکی پیدا شد به دیگران دیکته کنه چه بکنند چه نکنند !
«من واسه عکس بارها نقد گذاشتم که مناسب وبلاگ نمی بینمش… »
آخه یکی نیست بگه مردک (یا زنک) مناسب نمیبینی نبین به فلانم … من مناسب میبینم حالا چی کار کنیم ؟ این فقط یه عکسه بابا عکس… عجب بساطی شده ها …
اینجا این همه موضوع واسه گفتن و خواندن هست بعد شما فقط به اون عکس گیر دادی… ببینم شما نماینده طالبان تو اینترنتی ؟!
يلدا سبزپوش گفت:
رضا جان موضوع فكر نمى كنم ديكته كردن باشه راستش منم با عكس مشكل دارم چون دوست دارم دائم به وبلاگ دسترسى داشته باشم ولى با وجود اون عكس نمى تونم با خيال راحت همه جا صفحه رو باز كنم چون باعث سوءتفاهم ميشه!!
علي گفت:
إز Adblock فاير فاكس استفاده كنيد مي توأنيد هر تصويري وا بلاك كنيد
نیما گفت:
هر چی فکر کردم یک کلمه شیک برای از خود راضی پیدا نکردم
maziar گفت:
اين حسابي ترين مطلبي بود كه تا حالا نوشتي…خيلي خوب ،منطقي و بدور از تعصب بود…مرسي
نیما گفت:
بدور از تعصبت منو کشته . نمی گم بد بود یا خوب ولی اصلا متنو خوندی؟
ممد گفت:
خب وقتی بهتون میگن کوتوله چرا ناراحت میشید ؟ این که توهین نیست یه حقیقته .
نمیشه به ادم کوته فکر بگی فیلسوف چون اگه نگی فیلسوف بهش برمیخوره . شاید لازم باشه با این لحن خطاب بشی تا از توهم بیایی بیرون
خلاصه اینکه اگه نمی خواین بهتون بگن کوتوله سعی کنید کوتوله نباشین به جای اینکه از کوتوله بودن طرفداری کنین .
من خودم تو یه خانواده به شدت مذهبی بدنیا اومدم و تا سن 23 سالگی واقعا کوتوله بودم و تا زمانی که این واقعیت رو نپذیرفتم که کوتولم نتونستم تغییر کنم .به نظر من قدم اول برای تغییر اینه که عیب خودتون رو تشخیص بدین بعد درستش کنید
يلدا سبزپوش گفت:
@ممد
++++++
PRINCE گفت:
از «روزان لاین»:
****************************************************************
سید بزرگوار ما
هفته پیش دماوند را دیدی، کوهی که نه سوزی دارد و نه آتشی و نه صدایی، فقط ایستاده است، همین. سید دماوند را نگاه کن.
فکر کنید صدایی ناشناس با شما حرف می زند، ازکجا مهم نیست. ایران است یا استوا، چه فرقی دارد، قبلِ اینکه سر تکان دهید که دستی از دور بر آتش دارد و خام است و چه می داند، اینجا در وطن چه ها می گذرد، فقط بشنوید و خنده ای و بگذرید.
سید بزرگوار
نه شما خضر هستید و نه ما موسی که در حیرتی عرفانی، حکمتِ کارتان را به آیندگان حوالت دهیم. سیاست، جای این حرفها نیست. تصمیمات را در مستی ازل نمی گیرند که به خلسه ی ابد، درستی اش بینند.اطوار سیاسی را چنان رازآلود نمی کنند که دیگران به این شبهه بیفتند که مگر وحی آمده است.
مومن
چند شرطِ با وقار گذاشتی که اگر چنین و چنان شد، پای در انتخابات می گذاری والبته که یکی هم کارگر نشد. تا همین چند هفته پیش می گفتی که اصلاح طلبان_ باهمان معنای دوم خردادی- فهرست و نماینده ای ندارند، اینها را گفتی و رفتی و رای دادی.
شما که بهتر از ما می دانید، مقدمه ی واجب هم واجب است. آخر چگونه می توان رای دادن را از انتخاب کردن، تفکیک کرد. گویا به برگه نوشته اید «جمهوری اسلامی»، این «جمهوری اسلامی» که برایش نماینده ای پیدا نکردید، چگونه موجودی است، یعنی برای اثباتِ یک موجود ذهنی به پایِ صندوقِ عینی رای رفتید.
برای یادآوری بد نیست بدانید انتخاباتی که شما در آن شرکت کرده اید، رفراندوم تغییر رژیم نبوده که رای به گزینه «جمهوری اسلامی» دادید. انتخاباتِ مجلس شورای اسلامی دوره نهم بوده که اتفاقا نه شما و نه احزاب اصلاح طلب، نماینده ای نداشته و از کسی هم حمایت نکرده اید. حالا فرض بگیریم یک ایرانی اصلاح طلب، شما را ملاک قرار داده و با توجه به اینکه تنها بازمانده ی بزرگانِ اصلاح طلب در خارج از زندان هستید و نظر به اینکه نماینده ای نداشته و توصیه ای به شرکت نیز نفرموده اید، این ایرانی اصلاح طلب در انتخابات شرکت نکرده و یکباره شنیده که سید محمد خاتمی رفته و رای داده است.
برای این بنده ی خدا، توضیح دهید که عقلا چرا رای می دهند. اگر رای دادن یعنی انتخاب که نماینده ای نداشتید. اگرفهرستِ انتخاباتی اعلام نکردن، نشانه اعتراض به این نوع انتخابات بوده، رفتن و رای دادن که آن اعتراض را زنده به گور می کند. آه، شاید هم این رای می خواسته تا روزنه ای بجوید یا حسن نیتی نشان دهد و دست آخر امتیازی بگیرد.
عزیزِ دل، بهتر نبود، اول امتیاز را می گرفتید و بعد رای می دادید. مطمئن باشید این حُسن نیتِ شما را وقتی به گوشِ آقای بیت رسانده اند، لبخند رضایت نزده بلکه به پوزخند تمسخری مهمانتان کرده است. راستی اگر هم قرار است به یک موجود ذهنی رای دهیم، بهتر نیست صندوق رای را در ذهن مان تصور کنیم و بی نگرانی تقلب، راحت رای دهیم.
سید نازنین
باور کن، پیچیدگی آن بیرون نیست، درست در هزار تویِ درون ماست. فاجعه ی بزرگ، هماهنگ نبودنِ دل و دست است وگرنه انصاف ده که واقعه ی تلخِ کشتار و شکنجه و زندان، اتفاق افتاده و هر روز ادامه دارد.
شما که از «ملامتیه» نیستید تا این سرزنش ها را به حسابِ رنجی مقدس بگذارید، اصلا چرا فکر می کنید، آبروی شما آبروی ما نیست. سالهاست با خاتمی زندگی کرده ایم و خو گرفته ایم و حالا آزارمان می دهد این تردید که خدای ناکرده، شما راهی ناصواب روید، آن هم در نواحی از عمر که چند خبطِ دیگر می تواند همه ی حاصلِ روزگار را بسوزاند.
انار بودم خندان بر آن عقیق لبت
کنون چو شعله نارم تو نیز می دانی
از دست دادن شما و آبرویتان، بخشی از هویت ما را بر باد می دهد. این جاهای عمر که شما هستی، فصلِ صعبِ لغزشهای کبیر است. نوبتِ لرزیدن بید وار بر ایمان. این قبول که سیاست، هنر گفتگوست و باز کردنِ راههای بن بست، اما نکند ذهنِ توجیه گر ما هر وادادگی را شجاعت تعبیر کند و هر رفتار دروغ آلود و دوگانه ای را تفسیر سیاست و تدبیر بداند.
«هاشمی رفسنجانی» عبرتی است برای همه سیاستمداران ایرانی. عمری را تباه کرد در بازی و ایهام و اشاره و مصالحه و ذبحِ اصول در قربانگاه قدرت. حالا و در پیرانه سر، مثلِ برگ خزان، دست به دست می شود و زمین از زیر پایش می کشند. نه مردم را بر او اعتمادی و نه در حاکمیت جایی، خَسر الدنیا و الاخره. ازهاشمی باید عبرت گرفت و نه درس.
رییس جمهورِ قدیمی
این طور نیست که هر کس اعتراضی بزرگ داشت، می خواهد زمین و زمان را بر هم زند و به هر قیمتی از بیخ و بن همه ساختار رابر اندازد. این طور هم نیست که اصلاح طلبی فنِ مالیدن ماست باشد بر دیوارهای خرابه. بهتر از هر کس می دانید که رییس جمهور و مجلس و هر کس که مردم انتخاب کنند، تنها به حیاط خلوت قدرت می رسد و آنجا سرگردان می ماند و کاری از پیش نمی برد. به آن حیاط خلوت رفته ای و دیده ای که گفتگو های بی امتیاز، پا پس کشیدنهای از روی ادب، پیشروی نکردن های از سر هراس چگونه ما را به این عاقبت رساند.
سید، اگر در انتخابِ وزیر اطلاعات پا می فشردی و صالحی مقتدر را بر این وزارت می نشاندی چه بسا خونِ بی گناهانی در قتل های زنجیره ای بر زمین نمی ریخت و ناچار نمی شدی در شجاعتی تاخیری، وزارت اطلاعات را واداری تا آن بیاینه تاریخی را صادر کند. می بینی نایستادن در جای مناسب، چگونه به ایستادن در جایگاهی سخت می رسد و تازه آن شجاعت هم درک نمی شود. نکند این رای هم از آن قِسم باشد، نکند قربانیانی دارد و آن روی سکه را نخوانده باشی.
سید بزرگوار ما
هفته پیش دماوند را دیدی، کوهی که نه سوزی دارد و نه آتشی و نه صدایی، فقط ایستاده است، همین. سید دماوند را نگاه کن.
PRINCE گفت:
از roozonline
*****************************************
آقای خاتمی عزیز
سلام
حدس میزنم که روزهای سختی را از سر میگذرانید، به غیر از انتقادات مخالفین و فشارهای حاکمیت لابد این روزها بیش از هر زمان با انتقادات و پرسشهای اطرفیان خود مواجهید. (البته آن دسته از اطرفیانی را عرض میکنم که مثل ما از کار شما متعجب و حیران شدهاند.) از شما چه پنهان حال ما هم این روزها زیاد خوب نیست، نزدیکترین دوستانمان در زندانند و خودمان تحت فشار و تهدید. حبس و حصر مظلومانه و ناجوانمردانهی رهبران جنبش سبز-آقایان موسوی و کروبی- هم سخت بر وجدانمان سنگینی میکند.فساد، سرکوب و خفقان بیداد می کند و کشور به واسطهی سوء تدبیرها با تحریمهای کمر شکن و خطر جنگ مواجه است. وضعیت اقتصادی کشور و فقری که سخت گریبان مردم را گرفته هم که محتاج توضیح نیست.
آقای خاتمی
مردم خوشحال نیستند، ناامیدند، مستأصل، افسرده و البته خشمگیناند. هر چند من شخصا به آینده امیدوارم اما همهی اینها باعث میشود که حال آدم زیاد خوب نباشد و از شما چه پنهان این «سورپرایز اسفندی» شما هم در بدتر شدن حال ما بیتاثیر نبوده است! نه فقط نفس عمل شما بلکه فضای مسمومی که پس از آن به وجود آمد واقعا ناراحت کننده بود. فضای مسمومی که دو دسته در به وجود آوردن آن نقش ویژهای داشتند: اول کسانی که هر کاری خاتمی بکند از نظرشان بد است، اگر خاتمی انتخابات را تحریم کند بد است، اگر شرکت کند بد است، اگر به دیدار خانوادهی زندانیان سیاسی برود بد است، اگر نرود باز هم بد است! خلاصه از نظر این دسته مهم نیست که خاتمی چه میکند و چه میگوید، به هر حال خاتمی «بد» است و «دشمن» است و در نتیجه باید او را کوبید و لجن مال کرد. با این دسته فعلا کاری ندارم که سر جایش با آنها بحث کرده و میکنیم و البته فحشش را هم خورده و میخوریم.
اما از سوی دیگر کسانی هم هستند که شعارشان در قبال خاتمی این است: «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود»! اینها اگر خاتمی بگوید در انتخابات شرکت نمیکنم، میگویند: آفرین، آفرین! اگر بگوید شرکت میکنم باز میگویند: آفرین، آفرین! اگر ۱۲ اسفند رای نمیداد میگفتند: آفرین، آفرین! و حالا که رأی داده است هم میگویند: آفرین، آفرین! وقتی هم کسی به شما انتقاد کند، حتی اگر در نهایت ادب بگوید «خاتمی اشتباه کرد» به او هجوم میآورند و در بهترین حالت با کلماتی چون «تندرو» و «برانداز» و «هوادار مبارزهی مسلحانه» او را مینوازند. با یکی از همین افراد در فیسبوک بحث میکردم، میگفتم خاتمی باید توضیح دهد، میدانید چه جوابم داد؟ گفت: لازم به توضیح نیست آدم باید به رهبرش «ایمان» داشته باشد و پشت او بایستد. گفتم آخر برادر من چنین ایمانی به رهبری که شما میگویید در سیاست ورزی «اصلاح طلبانه» و «دموکراتیک» معنا ندارد. این «ایمان» و «پیروی» که شما از آن سخن میگویید خاص سیاست توتالیتر است، خلاصه اینکه منتقدین دلسوز شما همواره به خاطر« ضعف ایمان» از سوی برخی هواداران تحت فشارند. به یکی از همشهریهایتان قبل از انتخابات در مورد کاندیدا شدن آقای تابش اعتراض کردم، گفت «آقا» خودش تلویحا رضایت داده برای همین ما برای انتخاب شدن آقای تابش فعالیت میکنیم. من تعجب کردم، معمولا حزب اللهیها و بسیجیها به آیت الله خامنهای میگویند «آقا» و حرف «آقا» را «حجت» میدانند، با تعجب پرسیدم یعنی آقای تابش به توصیهی آیت الله خامنهای در انتخابات شرکت کرده؟! بعد متوجه شدم که نه منظور این دوست ما از «آقا» همان آقای خاتمی خودمان است! گفتم والله بعید میدانم آقای خاتمی خودش هم مدعی این مدل «آقایی حجت وار» باشد که شما میگویید.
آقای خاتمی!
اینگونه افراد با این شیوهی دفاع، به شما ضربه میزنند. شما بارها گفتهاید که «قهرمان» نیستید و منتقدین خود را متهم کردهاید که از شما «انتظار قهرمان بودن دارند»، شاید برخی از منتقدین اینگونه باشند اما همه اینجور نیستند، کم نیستند کسانی که از سر دلسوزی و انصاف و با واقع بینی به نقد شما مینشینند اما متاسفانه حرف و نقدشان در دعوا و هیاهوی آن دودستهی پیش گفته (همیشه مخالفان فحاش و همیشه مریدان توجیه گر) گم و شهید میشود. در واقع این هواداران دو آتشهی شما هستند که از شما سیمای یک «قهرمان» را ارائه میدهند و به عنوان مثال رای روز ۱۲ اسفند شما را بدون هیچ توضیح و استدلالی «اقدام شجاعانه»ی مردی توصیف میکنند که «از عصر خویش فراتر است» و دیگران «حکمت کارهای اورا نمیفهمند». ما از شما انتظار «قهرمان» بودن نداریم، در دوران ریاست جمهوریتان هم از شما انتظار قهرمانی یا «رهبری اپوزیسیون» را نداشتیم. حالا هم نقد ما به سورپرایز اسفندی شما از جنس و رنگ دیگری است.
آقای خاتمی
من اگر چه با توجه به واقعیات موجود و رویدادهای ۱۴ سال گذشته، چشم امیدی به اصلاح این نظام ندارم اما هنوز هم مطلوبترین حالت ممکن برای کشور را تن دادن جمهوری اسلامی به اصلاحات دموکراتیک و توسعهی سیاسی میدانم. اما هر چه میگذرد تحقق این حالت به احتمالی بعیدتر تبدیل میشود. با این حال به نظر میرسد همواره و در شرایط ویژهای این احتمال وجود دارد که فرصتی برای اصلاحات بنیادین به دست آید و از این جهت کسانی که به سرنوشت کشور و گذار مسالمت آمیز به دموکراسی معتقدند نباید این امکان را ـ هر چند بعید- به طور کلی نادیده بگیرند. در سال ۱۳۵۴ هم، زمانی که شاه حزب رستاخیز را تشکیل داد، هیچ کس فکر نمیکرد سه سال بعد او برای نجات سلطنتش به شخصیتهایی نظیر شادروانان مرحوم دکتر صدیقی ومرحوم دکتر شاپور بختیار متوسل شود اگر چه ساختار حقیقی و حقوقی قدرت، شرایط تاریخی و نوع روابط شاه با غرب در سال ۱۳۵۷ چیزی به کلی متفاوت از ساختار حقیقی و حقوقی قدرت در جمهوری اسلامی بود و همین تفاوت، شانس تحقق چنین گزارهای را کمتر میکند.
در چنین زمینهای برای من قابل درک است که شما به باز نگه داشتن روزنههای اصلاح بیاندیشید. بگذارید کمی فراتر روم، من حتی از هر نوع مصالحه و سازشی با حاکمیت که متضمن آزادی «تمامی» زندانیان سیاسی، رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی و تضمین آزادی احزاب، مطبوعات و «انتخابات آزاد» باشد استقبال میکنم. اما پرسش من این است که آیا شرایط برای چنین مصالحهای آماده است و هستهی اصلی قدرت حاضر به چنین مصالحهای هست؟ آیا برای باز گذاشتن راه مصالحه و گشوده نگه داشتن روزنهی اصلاح شما باید برخلاف مواضع قبلی خودتان در این انتخابات رای میدادید و راهی جز این نبود؟
آقای خاتمی!
شما نوشتهاید: «اقدام من از منش و بینش سیاسی و فکری من و آنچه به آن باور دارم و پای بندم ریشه میگیرد. من از موضع اصلاحات و در جهت نگاه داشت روزنههای اصلاح طلبی که آن را مهمترین و بلکه تنها راه سربلندی کشور و دست یابی به آرمانهای اصیل انقلاب و تأمین حقوق مردم و مصالح ملت میدانم و نیز برای دفع مخاطرات و تهدیدهای درونی و بیرونی اقدام کردهام. هدف ممکن و مطلوب، بازگرداندن امور به موقعیتی است که در آن مصلحت کشور و خواستهای اساسی و تاریخی مردم اصل قرار گیرد».
و بعد ادامه دادهاید: «من براساس راهبرد اصلاح طلبانه به آشتی ملی و بازگشت به آرمانهای اصیل انقلاب و قانون اساسی و ایجاد فضای همدلی و مشارکت همگان دعوت کرده و میکنم و انتظار داشته و دارم که همه با اسیر نماندن در گذشته و با نگاه به آینده روند تازهای را در کشور آغاز کنند. تأکید اصلاح طلبی بر روندها و اقدامهای قانونی و غیر خشونت آمیز به این معنا نیست که اصلاح امور کشور بدون پرداخت هزینه میسر است. اما در هر اقدام سیاسی در نظر گرفتن مصالح و شرایطی که نیروهای فعال در داخل کشور با آن مواجهاند ضرورت دارد. در مورد انتخابات مشارکت فعال و معرفی نامزد طبعاً در گرو وجود شرایط مناسب است. مصالح بزرگتر کشور و اصلاحات مقدم بر ملاحظات شخصی است و اقتضائات خاص خود را دارد. تعیین استراتژی عدم معرفی نامزد و ارائه لیست هیچگاه به معنی تحریم انتخابات نبود و میبایست این امر را در عمل اثبات کنیم تا با گرفتن هرگونه بهانهای از بدخواهان روزنهای برای امکان مفاهمه بیشتر با تکیه بر حقوق و مصلحت مردم و پیشرفت واقعی کشور باز شود».
من کم و بیش با اهداف اصلاحی شما همدلم، اما مسئله اینجاست که بین هدف و وسیلهی شما هیچ تناسبی وجود ندارد. آیا شما فکر میکنید با یک رأی باطله به «جمهوری اسلامی» در یک روستای دورافتاده، روزنههای اصلاح طلبی حفظ میشود و نقشههای تندروها نقش بر آب؟ این پرسش وقتی پر رنگتر میگردد که به عواقب و هزینههای این اقدام شما که حداقلش بروز اختلاف گسترده بین نیروهای دموکراسی خواه و ایجاد جو سرخوردگی و ناامیدی در میان بسیاری از جوانان و دلبستگان اصلاحات بود توجه کنیم. به راستی اگر از منظر فایده-ـ هزینه این کنش شما (شرکت در انتخابات) را ارزیابی کنیم با این اقدام در قبال این همه هزینه چه چیزی نصیب شما و جریان اصلاح طلب و مردم شد؟ آیا برای اثبات اصرارتان بر شیوهی اصلاحی راه دیگری نداشتید؟ مگر چهرههایی مثل برادر شمامحمد رضا- یا اصلاح طلبانی مانند تاجزاده و حجاریان و یا اکثر هم حزبیهای شما در مجمع روحانیون مبارز که در انتخابات شرکت نکردند از اصلاح طلبی روی گردان شدهاند؟ بر چه مبنایی فکر کردید اگر رأی ندهید این برداشت میشود که از اصلاح طلبی رویگردان شدهاید و «روزنههای اصلاح بسته میشود»؟ با این اقدام شما کدام روزنه گشوده شد؟ کاش لااقل از سایت رسمی شما که ۸ سال رییس جمهور این مملکت بودید رفع فیلتر میکردند تا ما فکر کنیم حاکمیت به این همه حسن نیت شما توجه دارد. با این حال دیدید که این کار از نظر آنها تنها نشانهای از «ضعف» شما و «شکاف» بین ما بود. در عین حال این اقدام شما به نوعی دهن کجی به «خرد جمعی» سایر نیروها و احزاب اصلاح طلب تلقی شد، شما حتی اگر در دقیقهی ۹۰ به این نتیجه رسیدید که باید رأی بدهید بهتر بود به احترام «خرد جمعی» در این انتخابات شرکت نمیکردید، چنانکه در سال ۱۳۸۰ قصد کاندیداتوری مجدد نداشتید اما با بغضی در گلو و به احترام «خرد جمعی» نامزدی خود را برای انتخابات اعلام کردید..
آقای خاتمی
یکی از اصلاح طلبان و استراتژیست های سیاسی برجسته که شما را از نزدیک میشناسد در ایمیلی خصوصی به من نوشت:
«برخی دوستان، ایشان را تحت فشار قرار میدهند تا به تصمیمی برسد اما مشکل اینجاست که کسان دیگری هم هستند که فشار بیاورند و تصمیم دیگری را به او تحمیل کنند این کار مثل اقاریری است که افراد در زندان و زیر شکنجه میکنند و بعد از آزادی کاملا عکس آن را میگویند دوستان ایشان او را به لحاظ روحی شکنجه میکنند تا تصمیمی را خلاف منطق و اخلاق خودش بگیرد. نفع این کار به همان اندازه نفع حکومت از اقرارهای تحت شکنجه است که سر جمع منفی است».
آقای خاتمی اگر واقعا چنین است بدانید که این رفتارهای تناقض آمیز بزرگترین ضربه را به حیثیت شما میزند.
برخی از هواداران شما با استناد به اینکه شما قبلا هم گفته بودید که عدم ارائهی لیست و نامزد به معنای تحریم انتخابات نیست سعی در توجیه رأی دادن شما نموده بودند، شما نیز در توضیحات خود همین توجیه را تکرار کردهاید. اما پرسش اینجاست که چرا پیش از ۱۲ اسفند هیچکس (حتی نزدیکترین افراد به شما) چنین برداشتی از موضع شما نداشتند؟ و حتی همینها هم که در توجیه اقدام شما به این منطق متوسل میشوند تنها بعد ازانتشار خبر رأی دادن شما بود که منظورتان را کشف کردند! آیا شایسته تر نبود که صراحتا میگفتید من کسی را به شرکت در انتخابات دعوت نمیکنم، از هیچ لیست و نامزدی هم حمایت نمیکنم اما شخصا «یک رأی به جمهوری اسلامی» در صندوق میاندازم؟ اگر این را شفاف گفته بودید امروز به تناقض یا از آن بدتر دروغگویی متهم نمیشدید و اینگونه اعتماد افکار عمومی به خود را در معرض تهدید قرار نمیدادید. گفتهاید با رأی خود خواستهاید بهانه را از دست بدخواهان بگیرید. حالا کدام بهانه را از آنها گرفتید؟ از قضا شما بهانه به دست آنها دادید.
آقای خاتمی!
مطمئن باشید که تا شما نفس میکشید این «بد خواهان» به بهانه جویی ادامه خواهند داد. امروز از نظر بازجویان وزارت اطلاعات، ، موسوی، کروبی، شما و حتی هاشمی رفسنجانی فرقی با مسعود رجوی ندارید و از اتفاق رقبای بسیار خطرناک تری هم هستید، آنها رجوی را به شما ترجیح میدهند. آنها (امثال حسین شریعتمداری) فقط وقتی دست از بهانه جویی میکشند که شما عبد و غلام حلقه به گوش «قدرت مطلقه» شوید و چون برادران لاریجانی در ابراز بندگی هیچ کم نگذارید.
برخی از طرفداران شما اقدام شما را با صلح «امام حسن» مقایسه میکنند. اما مگر نه اینکه امام حسن با معاویه قرارداد شفافی بست و در ازای امتیازاتی که «داد» امتیازاتی هم «گرفت» و به اعتقاد بسیاری همان امتیازات و همان فرصتی که خریداری شد به حیات شیعه کمک کرد. اما آقای خاتمی شما چه امتیازی گرفتید در برابر این امتیازی که دادید؟ من با سیاست «حَسَنی» مخالفتی ندارم، اما چنین سیاستی هم اقتضائات خود را دارد و این در حالیست که میدانیم نه از قرارداد خبری هست و نه از امتیاز و نه اصلا طرف مقابل احتیاجی به «صلح» با ما و شما احساس میکند.
آقای خاتمی!
راههای اصلاح و تغییر بسته است، هم راه صندوقهای رأی و هم راه خیابان. در چنین شرایطی مهمترین وظیفهی یک سیاستمدار اصلاح طلب و دموکرات ارتباط بیشتر با جامعه، افزودن بر سرمایهی اجتماعی و دمیدن انگیزه و روح امید در بدنهی اجتماعی است. شما در ماههای اخیر اقدامات خوبی در این زمینه انجام دادید. مواضع خوب و شفافی گرفتید. به ملاقات خانوادهی زندانیان سیاسی رفتید که اقدامی بسیار پسندیده بود و من شخصا ـ به طور خاص ـ به خاطر حضورتان در منازل «عبدالله مومنی» و «احمد زیدآبادی» از شما سپاسگزارم. آقای خاتمی بدانید که اینگونه حرکات در حال حاضر خیلی بیشتر به ما کمک میکند، دلهای ما را به هم نزدیکتر میکند و امید را در قلبهای ما زنده نگاه میدارد.
آقای خاتمی!
حتی اگر روزی فرصتی برای مصالحه و سازش پیش بیاید شما بدون پشتیبانی افکار عمومی و بدنهی اجتماعی قادر به پیشبرد اهداف اصلاحی نخواهید بود. بنابراین اقدامات تکروانهای نظیر اقدام اخیر کمکی به اهداف شما نمیکند و نقض غرض و خلاف «مصلحت» است. حاکمیت تنها در صورتی شما را به عنوان طرف مصالحه و مذاکره به رسمیت خواهد شناخت که شما پایگاه محکمی در جامعهی مدنی داشته باشید.
از طرفی باید پرسید شما که در دنیا منادی گفتگو بودهاید چرا با منتقدان دلسوز و منصف خود به گفتگو نمینشینید؟ من پیشنهاد میکنم گروهی از نزدیکان مورد اعتماد خود را مامور ارتباط مستمر با منتقدین خود بکنید. این همه با جماعت مریدان جلسه میگذارید چه اشکال دارد اگر جلساتی هم با منتقدین خودتشکیل دهید و تحلیلها و پیشنهادات آنها را بشنوید؟ به فکر الگویی برای ارتباط با جامعهی مدنی باشید. با خانوادههای زندانیان سیاسی ارتباط منظمی برقرار کنید و به واسطهی آنها با نقطه نظرات عزیزان زندانیشان آشنا شوید. ببینید ژیلا بنی یعقوب، مهسا امرآبادی، رضاخندان، امین احمدیان، فخرالسادات محتشمیپور و… از قول خود و همسرانشان چه میگویند. دیدم که «سهیل» برادر شهید «سهراب اعرابی» متنی خطاب به شما نوشته و پرسشهای خود را با نهایت متانت و ادب مطرح کرده من از دوست عزیزم «سعید شریعتی» خواهش کردم که متن را به شما برساند، چه اشکال دارد اگر پرسش های او را به طور خاص پاسخ گویید؟ اینها اقداماتی است که نه تنها میتواند آثار سوء اقدام اخیرتان را خنثی کند بلکه از تکرار اشتباهات این چنینی مانع میشود. شما شخصیتی دانشگاهی هستید. افراد فرهیخته و دانشگاهی پیرامون شما هم کم نیستند اما بیایید از افرادی خارج از حلقهی دانشگاهیان اطرافتان هم نظر خواهی کنید. ببینید افرادی مانند حسین بشیریه، علیرضا علوی تبار، سعید حجاریان و… چه میگویند و چه پیشنهاداتی برای شما دارند.
آقای خاتمی!
ارتباط سیستماتیک با جامعهی مدنی بزرگترین کمک را به اهداف شما میکند. درحال حاضر قدرت به شما پشت کرده و در را بر شما بسته است، من اطمینان دارم که شما انسان تشنهی قدرتی نیستید ولی مسئله این است که در شرایط کنونی این بر در کوفتنها و پالس های یک جانبهای که برای حاکمیت میفرستید نتیجه و گیرندهای ندارد و در نبود یک رابطهی دو سویه با جامعهی مدنی تنها بر بدبینیهای موجود میافزاید. قدرت را فعلا به حال خود رها کنید، و وجههی همت خود را بر اعتمادسازی، افزایش سرمایهی اجتماعی، شکل دهی گفتگوی ملی و نزدیک کردن نیروها به یکدیگر بگذارید. فراموش نکنید که برای یک سیاستمدار خارج از قدرت سرمایهای به جز اعتماد مردم و همراهی نخبگان وجود ندارد.
آقای خاتمی!
قبول اشتباه هیچ از بزرگی و نفوذ شما کم نمیکند، چنانکه مرحوم آیت الله العظمی منتظری با قبول اشتباهات خود بر بزرگی و نفوذ خود افزود. شما برای این کشور کارهای زیادی انجام دادید. چرخ دولت را با نفت ۷ دلاری به خوبی چرخاندید بیآنکه آب در دل مردم تکان بخورد. در زمان شما اصلاحات خوبی در وزارت اطلاعات انجام شد و فضای فرهنگی و دانشگاهی کشور- علیرغم همهی کمبودها و ایرادات- یکی از شکوفاترین دورههای خود را سپری کرد و چهرهی بین المللی ایران و ایرانی تا حدود زیادی اصلاح و تقویت شد. اینها را باید قدر دانست، هر چند که بسیاری از این دستاوردها از دست رفت اما بیش از همه این خود شما هستید که باید قدر جایگاه خود را بدانید و بکوشید از این جایگاه کاری به نفع و صلاح ملت و در جهت سربلندی کشور انجام دهید. سخن به درازا کشید اما به انتها نرسید. امیدوارم که به رأی و نظر منتقدین مشفق خود توجه بیشتری بکنید و در دام «تاییدگران» و «شیفتگان» گرفتار نشوید. برایتان آرزوی سربلندی دارم.
عباس میرزا گفت:
++++++
PRINCE گفت:
از roozonline
********************************************************
سه تهدید؛ سه واکنش
یک: روز 29 خرداد سال 88، آیت الله خامنه ای مردم را تهدید کرد که «… چه بخواهند، چه نخواهند، مسئول خونها و خشونتها و هرج و مرجها، آنهايند».
فردای آن جمعه، روز واکنش مردم به تهدید رهبر جمهوری اسلامی بود. همه به خیابان ها آمدند، صدها کشته و دهها شهید در خیابان های شهر… رأی داده بودند تا دروغ نشنوند و حالا برای جستجو به دنبال رأی های گمشده، تهدید به «خون ها و خشونت ها» شده بودند. شرکت در انتخابات و توقع سلامتِ آن، یکی از ساده ترین روش های اصلاح طلبانه در برابر حکومت است و وقتی همین روش ساده هم به انسداد برسد کار دیگری باید کرد. حق و تکلیف مردم روشن بود.
دو: حق و تکلیف میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم مثل مردم روشن بود؛ موسوی در بیانیه شماره 18 نوشت: «به یقین فجایع کهریزک و آدم کشی های روزهای ۲۵ و ۳۰ خرداد و عاشورای حسینی از خاطره جمعی ملت پاک نخواهد شد و نباید هم پاک شود که خیانت به خون شهدا و بی گناهان است. ما چگونه می توانیم تیرهای مستقیم به مردم و زیر کردن آنها توسط ماشین پلیس را از یاد ببریم؟»
موسوی دو سال پیش، درست در همین اسفند ماه، در دیدار با یاران جبهه مشارکت گفت: «احساس من نسبت به آینده این است که حرکتی که آغاز شده برگشت ناپذیر است، ما هیچ وقت به یکسال گذشته بر نخواهیم گشت، این تغییر ایده ها را باید غنیمت شمرد».
و این است که حکومت با همه ی قدرت و ثروت اش، از کسانی که حق و تکلیف شان روشن بود ترسید.
موسوی و خانواده اش را به «حصر و حذف» تهدید کردند و چون از حصر می ترسیدند نخست با حذف آغاز کردند. از عاشورای شهادتِ خواهرزاده میرحسین موسوی تا بهمنِ زندانِ خانگی، هر دو تهدید عملی شد. یکسال بعد باز هم در همین اسفند، صدای زنگ تلفن، همه زحمت های حکومت را بر باد داد. موسوی در آغاز تماسی پس از چند ماه، قبل از احوالپرسی گفت: «هیچ چیز عوض نشده؛ دخترانم شما بدانید که من بر سر مواضع پیشین خود همچنان ایستاده ام.»
سه: آقای خاتمی تیرماه امسال در دیدار با جمعی از فعالان سیاسی شمال کشور به صراحت گفت که «ما از سال۸۴ نباید در انتخابات شرکت میکردیم! متاسفانه این اشتباه ما بود. این بار اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نمی کنیم». وی در همان سخنرانی افزود که «انتخابات حق ماست. اگر در انتخابات شرکت نکنیم جوابگو ما نیستیم؛ بلکه کسانی باید پاسخگو باشند که اجازه شرکت در انتخابات را به ما ندادند. برای اینکه در انتخابات مشارکت کنیم باید شرایط فراهم باشد. باز شدن فضای امنیتی، آزادی زندانیان سیاسی و اتخابات آزاد به صورت عملی. مگر میشود این همه در زندان باشند، احزاب محدود باشند، فضا امنیتی باشد و بگوئیم انتخابات آزاد داریم؟نیروهای نظامی نباید در انتخابات دخالت کنند. بحث نظارت استصوابی باید حل شود تا همه افکار موجود بتوانند نماینده داشته باشند…»
و سرانجام نتیجه گرفت که «بنده نظرم این است که در صورت عدم تحقق شروط مان به هیچ وجه در انتخابات شرکت نکنیم و نمیتوانیم آتش تنوری بشویم که نانش برای کس دیگری پخته میشود. هر چند باید در این مورد اجماع صورت بگیرد».
و درست وقتی که میان رهبران (موسوی و کروبی) و فعالان و بدنه جنبش سبز و احزاب نزدیک به آن، تقریبا اجماع صورت گرفت تا در انتخابات شرکت نکنند، خبر آمد که آقای خاتمی تهدید شد. کسی نمیداند محتوای تهدید چه بود؛ اما واکنش آقای خاتمی به تهدیدِ ولایتِ جائر از جنسی دیگر بود؛ شرکت در انتخابات و بیانیه غریبی که انگار پشت صفحه ی تاریخ نوشته شده بود: «انتظار داشته و دارم که همه با اسیر نماندن در گذشته و با نگاه به آینده، روند تازه ای را در کشور آغاز کنند».
مخاطب آقای خاتمی کیست؟ کسی نمیداند!
اگر مخاطبش حکومت است آقای خامنه ای پیش تر در سخنرانی هایش گفته که نه تنها توبه کفایت نمی کند بلکه جبران لازم است. او با استناد به این تعبیر قرآن که «الا الذین تابوا و اصلحوا…» مخالفان را گناهکارانی دانست که علاوه بر توبه، موظف به اصلاح و جبران خسارت هایی هستند که خاطر همایونی را مکدر کرده است.
نماینده ولی فقیه و مدیر روزنامه کیهان هم، فردای روزی که خاتمی رأی داد همه مخالفان را به میمون هایی تشبیه کرد که برای دفاع از خود، نارگیل پرت می کنند…
اما اگر مخاطب خاتمی آن دو دسته اند که در دو بند پیشین از آنها یاد کرده ام، تکلیف آنها نزدیک به 3 سال است که روشن است.
حقی که خاتمی بر گردن نسل من دارد مغتنم و عزیز است و از همین روی بنا نیست برای خاتمی و تشخیص هایش «تعیینِ تکلیف» کنیم اما حق داریم که تکلیف خود را با او روشن کنیم همانقدر که حق و تکلیف مان در برابر ولایتِ جائر روشن است.
دعوای ما با آقای خاتمی دعوا بر سر تشخیص سیاسی اش نبوده و نیست، بلکه دعوا بر سر یک «عهد شکنی آشکار اخلاقی» است.
می ماند یک نکته؛ آنانکه آقای خاتمی را تهدید کردند (چه او را و چه مردم را) مستانِ قدرتِ خویش اند و از آنها توقعی جز این نیست؛ اما آقای خاتمی، گیرم که قدرت مردم را یا نمی بیند یا ندیده می گیرد، اما به عنوان یک «موحّد» آیا یادش هست که فراتر از قدرتِ حکومت بر عملی کردن تهدیدها، قدرت دیگری در این عالم هست که قدر «وفای به عهد» آدمیان را می داند و آنها را در خطر تنها نمی گذارد؟ آیا جای توکّل و محاسبه ی قدرتِ کسی فراتر از قدرتِ مردم و حکومت، در تحلیل سیاسی موحّدانی از جنس خاتمی خالی نیست؟
PRINCE گفت:
میبخشید از بابت اتلاف بیت و بایت، اگر بی ارزش می نمایند….
کاوه آزاد گفت:
دوست عزیز، اگر لینک مطالب رو می گذاشتی هم، همین اثر رو داشت
Ramin گفت:
ای کاش تعداد این نسوان مطلقه معلقه بیشتر میشد. اونوقت واقعا توی مملکت اتفاقهای خوبی می افتاد. نگاه عمیق شما حقیقتا تحسین برانگیز است.
شعبون گفت:
هر کجا قانون اجتماعي يا ديني مخصوص به خودش را دارد.
اگر شکستن قانون دليل بلندتر بودن سقف آزادي است پس پيشنهاد
ميشود سري به جنگلهاي آمازون بزنيد تا از همين قوانين مدني
غرب هم آزاد بشويد و کلاً سقف آزاديهايتان برداشته شود.
کاوه آزاد گفت:
اسم با مسمایی داری که قفط یک پسوند «بی مخ» کم داره!
شعبون گفت:
اي کاش به جاي بد و بيراه نقد ميکردي که کجاي کلامم اشکال منطقي دارد.
ناسزا که پاسخ نشد.
ببين نسوان قضيه اي را مطرح کرده و در آن خلط مبحث کرده.
بخشي از مطالب مربوط به سختگيري بيجهت يک خانواده نسبت به دخترشان است که ربطي به ايران و اسلام ندارد. در هر جاي دنيا چنين چيزي هست. کمتر يا بيشتر . ولي نويسنده گذاشته به پاي مملکت و قوانين آن.
بخش ديگر مربوط به قوانين حاکم بر محيط است. قوانين اجتماعي و ديني . اگر در ايران کسي نميتواند با بيکيني در کنار دريا در انظار عمومي حاضر شود ( گرچه ميتواند در خانهي خود اينکار را بکند ) در همان غرب ليبرال دموکراسي هم طبيعت گرايان حق ظاهر شدن عريان در خيابان را ندارند. چون خلاف قوانين مدني است.
پس ميبيني که قانون اينجا به خاطر اکثريت معتقد به يک دين تنظيم شده
چنانکه قانون آنجا هم با نظر اکثريت جامعه که اين کار را
خلاف عرف ميدانند نوشته شده است.
البته ميدانم که اظهار سليقه شخصي و تندروي به هر حال وجود داشته و دارد
کاوه آزاد گفت:
یعنی به نظر خودت «سر زدن به جنگل های آمازون» نقد سازنده است؟ این نوع حرف زدن مخصوص افرادی مثل تو و خمینی است، این سفسطه نیست؟
چرا خانواده یک دختر رو محدود می کنه؟ مگه فرهنگ و سنت ، یکی از المان های اصلیش دین نیست؟ دینی که از دنیای امروز عقب افتاده؟ اکثر دینهای دنیا با زمان حال و نیارهاش خودشون رو منطبق کردن یا انعطاف نشون دادن، حتی همین اسلام چرا در کشورهای دیگه اینقدر موی دماغ نیست که تو ایران هست؟ متولی این نسخه اختصاصی ایرانی از دین کیه؟ مگه به مردمی (اکثریت یا اقلیت) که خواهان تغییر هستند در ایران فرصت نفس کشیدن داده می شه؟
یعنی ما باید با این راضی باشیم که در خونه خودمون آزادیم، مسخره کردی ما رو! قوانین مدنی رو کی تعیین می کنه، مردم؟ مسئله لخت بودن نیست ، مسئله آزادی بیان و آزادی رفتار..
یک نگاهی به بقیه کشورهای اسلامی بنداز، ببین به جز چندتا کشور معدود مثل ما کی اینکار رو با مردم می کنه.
اگه دوست داری کوتوله بمونی، این انتخاب حق توست ولی حق نداری سقف کوتاه رو با کوتولگی خودت توجیح کنی!
شعبان گفت:
شما و نسوان به راحتي باور داشتن به آيين و مذهب را کوتولگي ميناميد و باورمندان به آن را کوتوله ميخوانيد ولي از تعريض من رنجيده ميشويد.
ظاهرا در اين وبلاگ هر گونه فحش و بد و بيراه اگر به دين و مذهب باشد ايرادي ندارد ولي طعنه و پاسخ متقابل در حکم آشغال ريختن در اين مکان است.
بگذريم … .
در پاسخ شما هم به نظر من موضوعات مختلف با هم آميخته شده و پاسخ روشن نميتوان به آنها داد.
من در پاسخ به حرف هاي شما بايد سه موضوع را بايد از هم تفکيک کنم. بعد جايگاه خودم را نسبت به آنها روشن کنم.
1ـ حکومت که خود را حکومت ديني ميداند و در ايران مستقر است.
2ـ رفتار افراد متدين به دين که در ايران ساکن هستند.
3ـ دين و اسلام
من نسبت به عملکرد دو گروه اوّل در مقام پاسخ نيستم.
پاسخ من فقط در جهت دفاع از گزينهي سوّم بود.
دين فارغ از چگونگي عملکرد عاملان به آن يا نظامي که خود را برخاسته از آن ميداند.
نسوان گفت:
حرف توی دهان من نزارید. مذهب به خودی خود کوتولگی نیست. فکر آدمی باید آزاد باشد.
saeed34 گفت:
سقف کاذب
تارنمای دارای « عمق مشخص » با دهکده جهانی یا گفتگوی تمدن ها یا رهبری کاریزماتیک
سورپرایز کردن مردم از طرف آقای خاتمی ریسک بیخطر با سقف کاذب غیرخطی باورها
واقعیت ان سید خوش، سیما خود واقعیتی را تهی از جوهر واقعیت، تهی از هسته ی، اما سخت مقاوم امر واقعی، در اختیار ما میگذارد به مثابه یک تارنمای مجازی
وعجیب آنکه فروپاشی سقف کاذب هم نسبت و ریشه ای، در پیشینه ی مذهبی همیشگی اصلاح طلبها دارد اما این سورپرایز بیش از آن که بر منافع تاثیر بگذارد یک فروپاشی، براندازی را رقم زد
– واقعیت اصلاح طلبها درست مثل آبجوی بدون الکل که بو و طعم آبجو واقعی را دارد بدون این که آبجو واقعی باشد. با این حال، آنجه در پایان اصلاح سازی رخ میدهد این است که ما شروع میکنیم به تجربه کردن خودِ «سقف واقعی»
آرش گفت:
@ نسوان
این چشم به راه بررسی شما ما رو فاکید ؛ (البته گله نبودها جهت اطلاع عرض کردم ).
جک موریسون گفت:
ویولتا کجاست؟حالش خوبه؟
Fatemeh گفت:
آدم هایی که اینجا موندند قد کوتاه یا سر خم کرده فرقی نداره هنوز دلبستگی دارند . به خانواده هاشون به دوستانشون به خیابان ها و حتی به کافی شاپ ها و مهمونی هایی که رفتند . فکر نمی کنم این که هر کی رفت یعنی قد بلند بوده و یا نمی دونم . شاید می خوام اینو بگو قضاوت نکنیم آدم ها . شما که به دموکراسی معتقدید بگذارید همه آزاد زندگیشون رو بکنند. هر جا به هر صورتی . وگرنه شماهم چه فرقی با ساندیس خور ها دارید.
hkjhlkj گفت:
اگه همه برن پس کی تغییر ایجاد کنه؟
اگه همه برن که سرزمین خالی از سکنه می شه
اگه همه برن که گوشت به دست گربه می افته. گربه عمدا سقف آزادی را پایین آورده تا همه برن
اگه همه برن پس کی بجنگه؟
اگه همه برن …
اتفاقا افرادی مثل تو ، که زیاد هم هستند مسئولیتشان بسیار بالاتره برای موندن، امال متاسفانه مسئولیت پذیری شان بسیار کمتر. اینو پدرت بهت یاد نداده؟
آرش گفت:
++++++++
کاوه آزاد گفت:
خیلی از اونایی که رفتن قبل از رفتن یه تلاش (کم یا زیاد) کردن برای اینکه یک چیزی رو اصلاح کنند ولی بقیه کوچکترین کمک یا حمایت یا اتحادی نشون ندادند… ما رو هموطنامون فراری دادند نه حکومت.
هموطنهایی که هر چه قدر سقف پایین تر بیاد کوتوله تر می شوند و دم نمی زنند و اگر هم اعتراض و ناراحتی دارند ، سر هموطن دیگری خالی می کنند، سر هم کلاه می گذارند و دروغ می گویند و دزدی می کنند…جای دردش اینجاست که خودشون این کارها ره به حساب زرنگی و مقابله با شرایط می دونند…
يلدا سبزپوش گفت:
@كاوه
++++++
خوب گفتى متاسفانه!!! ولى منم ديگه خسته شدم دارم از ايران ميرم. 😦 سعى خودمو كردم ولى بيشتر از حكومت از مردم رنجيده ام
گردو گفت:
Happy International Women’s Day
باب مثلا روز زنه فردا
بد نبود یک مطلبی در مورد روز زن میگذاشتین
علی تهمورث گفت:
فنی، ماژور ، Narsis،امید5 ،آرش و جناب کاظمی به سوال ها و یادداشت های شما پاسخ دادم می توانید در قاب قبلی مشاهده کنید.
انشاء الله تعطیلات خوبی داشته باشید
ماژور گفت:
برادر طهمورث بنده به شما قول نمی دهم برگردم جوابتان را بخوانم. لابد باز آمار حکومتی را که صدا و سیمایش حتی برای بچه دبستانی هم تصنعی و کسالت آور است را مبنا قرار داده اید، پیش فرض گرفته اید که همه باید برای مسئولین نظام ایران احترام قایل باشند – پیش فرضی که امروزه روز درباره هیچ مسئولی قابل تصور نیست، آدم مضحک و دروغ گویی مثل «دشمن تبعیض و فساد» که جای خود دارد- و احتمالا کلی مغالطات و حرف های ناموثق دیگر.
برگردید به همان وبلاگ های «ماشالله رهبر» «امام خامنه ای رهبر همه مردم دنیا» «فقط اسلام عزیز»، ما هم قبای ناراست می دوزیم برای خودمان. میان ما و شما خطی است. این خط به این زودی ها پاک نمی شود. آن طرف خط شما ایستاده اید که از جوان ساده و روشنفکری مثل صانع ژاله که علاقه مند موسیقی پینک فلوید بود «شهید» و «طرفدار نظام اسلامی» می سازید، این طرف خط ما ایستاده ایم که حرف های خانوداده او را مبنا قرار می دهیم نه موجود کذابی مثل «حاج شریعتمداری» را، مایی که می دانیم برادر صانع ژاله را مدت ها زندانی کردید به خاطر اینکه انکار کرده بود برادرش «ساندیس خور» بوده و اگر هم شده تنها به خاطر همین مورد از «نظام اسلامی» شما منزجریم. دیگران را نمی دانم ولی من که هستم. شما اگر واقعا دغدغه مردم ایران را می داشتی سعی می کردی قطعیت پیدا کنی پشت ماجرای مرگ صانع چه بوده. حتی طرفداران «دشمن تبعیض و فساد» هم این قدر به این نظام پوسیده خوشبین نیستند. این آمار را بخوانید:
http://www.goftamgoft.com/?Pn=view&id=1022
چون بوی پا و گلاب و اشک در چشم گرداندن برای «امام خامنه ای» فعلا مستدام است، شما هم همچنان اینجا خواهید آمد، پس برایتان اوقات مفرحی را برایتان در پناه نفس اماره آرزو می کنم.
فلانی گفت:
جناب رضا فکر نمی کنم ارزش جواب دادن داشته باشی .موفق باشی
فلانی گفت:
ضمنا دیکته ای هم ندارم بکنم تنها نظرم را گفته ام و در همان جا هم گفته ام که چیزی نیست که به من مربوط باشد .و همچنین گفته ام که غالب این مردم حتی ارزش اوردن اسم رای و رافراندوم و انتخاب و این جور کلمات را ندارند . اکثریت قریب به اتفاقشون
تنها خواستم همین رو بگم که ملت ایران ارزش این حرفها را ندارند وگرنه عکس ندیده نیستیم در ایران هم زندگی نمی کنم که عقده داشته باشم وکلا این وبلاگ رو هم چند بار بیشتر نیومدم .
حضرت خاتمی هم فرمودند رای دادیم تا روزنه تان را بازنگه داریم که یه وخ احساس خفه شدن بهتون دس نده
نویسندگان و بینندگان وبلاگ سلامت باشند .بای
نسوان گفت:
دوست عزیز، رای مردمی که این وبلاگ را می خوانند برای ما محترم است و احترام به شعورشان واجب. با زیر سوال بردن شعور مردمی که ما را می خوانند شعور خودمان زیر سوال می رود. در عین این که دموکراسی بهترین سیستم اداره نیست اما بهترین سیستم موجود است.
به هر حال اگر این عکس موجبات ناراحتی شما را فراهم کرده تا به حدی که می خواهید نیامده از ما خداحافظی کنید این از کم سعادتی ماست. اما به نظر من نخواندن یک وبلاگ فقط به خاطر یک عکس شبیه این است که شما حرفهای یک نفر را گوش ندهید چون از رنگ لباسش خوشتان نمی آید. به هر تقدیر شاد و سلامت باشید
شین شین گفت:
نمیدونم چرا فضای اینجا هم داره مستبدانه میشه. یه جور نارسیسیسم مزمن انگار شیوع پیدا کرده!!!! 😦
شومبول گفت:
این 2 نوشته آخرت خیلی به دل شومبول نشست
جـوات یساری گفت:
با عرض پوزش ش ، یک کامنت بسندیم
ببینم آزادم یا خیر
جـوات یساری گفت:
لولوجان ظاهرا فیلتریده بودی مارو، اما خوب ما کِ تاج سریم گل پسریم بیلاخره یک راهی پیداکردیم و اومدیم داخل
ولی خیلی کار زشتی بود کِ فیلتر کرده بودی ، نمیدونم چرا ببهم برخورد 😦 این سری برخلاف نظر اون اقای دکتر . بعد از جدی بودن و عصمبانی بودن اصلن خوجگل موجگل نشدی 😐
Aries گفت:
از اینکه هیچ حریم خصوصی ندارم بیزارم.مردم ما همه ار آزادی حرف میزنن اما وقتی یکی یه رابطه رو شروع میکنه همه میخوان قضاوت کنن راجع بهش.وقتی خودمون نمیتونیم به آزادی دیگران احترام بذاریم چجوری انتظار آزادی داریم؟از این زندگی بیزارم.
فضول محله گفت:
قسمت آخر متن رو کاملاً میشه مثل یک کاریکاتور توی ذهن تصور کرد ….معرکه بود .
زن ناشزه گفت:
لولیتای عزیز
یک دسته را فراموش کرده ای. آن هایی که قدشان بلند است و آن قدر سرشان را به سقف می زنند که یا سرشان بشکند یا یک روز سقف بلاخره. ولی خانه را رها نمی کنند.
بازتاب: سقف بلند سقف کوتاه( بقلم دکترلولیتا) | دِمو
بازتاب: سقف بلند سقف کوتاه( بقلم دکترلولیتا) | سایت رسمی محمد نوری زاد