همیشه پای پست های من عده ای بودن و خوشمزگی می کردن . پیشنهاد می دادن که تا دسته  بنده را مورد عنایت قرار بدن و از این قبیل. آخرین بار احساس کردم دیگه بسه. چه اصراریه برای این مردم سکسولوژی بنویسی؟ که آخرش اسمت را کنار فاحشه ها بگذارند ولیچار بارت کنن؟ که اسم این وبلاگ معظم رو به گند بکشی و در بیان بگن دلیل پر خواننده بودنش هرزه نگاری های توی سوزمونی گرفته است؟ چی کار داری که مردم بلد نیستن؟ چی کار داری که خیلی از مردم  آموزش سکس رو از فیلم پورن می گیرن و فکر می کنن  کیر انقدر چیز خوش طعمی است که هر زنی بطور طبیعی تمایل دارد ساعت ها آن را ساک بزند و حتی دوستاش رو دعوت کند با هم دست جمعی بخورنش  و بعد هم اگر آبت را توی صورتشون نپاشی کلی ناراحت میشن. اصلا به من چه؟ به من چه که بعضی از این مردها قبل از اینکه دست یک زن واقعی  رو بگیرن  با ستاره های فیلم های پورنو ماه عسل رفته اند و از بس یک سکس طبیعی نداشتن فکر می کنن شکل طبیعی پستان  شبیه یک توپ بسکتبال است که نوکش هم رو به آسمون وایساده و هر شکل دیگه ای اش هم قبول نیست و هیچکی نیست بهشون بگه بابا جون، اون پستون نیست، اون سیلیکونه. پستون یک آدم طبیعی بطور طبیعی در اثرنیروی جاذبه به سمت پایین وایمیسته نه به سمت آسمون.. بگذریم.

مخلص کلام این که از نوشتن سکسولوژی منصرف شدم. . به خیال خودم اصلا نوشتن در مقولاتی در مورد سکس حیطه ی خطرناکی اومد که جامعه آمادگی پذیرشش را نداشت.از اینجا بود که  موضوع برام جالب شد و شروع کردم به خوندن یک سری وبلاگ های مطرح دیگر که به  قلم مردها نوشته شده بود. وبلاگ ها رو هم توی لینک دونی همین جا پیدا کردم. خیلی هاشون خیلی مشهورن و حتی  برنده جایزه های ادبی شدن. هیچ کس این وبلاگ ها را بعنوان وبلاگ هرز نگار نمی شناسه.( واقعا هم نیستن) .  اما این درحالی بود که مثلا یکی از نویسندگان این وبلاگ ها از وقتی از همسرش جدا شده در مورد روابط جنسی اش با  ماساژور، لیدر تور، در شیشه مایونز و همه چیز نوشته  ( خدا قوت) . اشاره ها خیلی مستقیمه.از بوی شورت زنها تا لیسیدن و خوردن و مالیدن  خیلی صریح و بی پروا توضیح داده شده  اما هیچ کس، هیچ کس از کسانی که آن متن را خوانده  اشارات را ناپسند نیافته  و یا چیزی ننوشته. مثلا هیچ کی ننوشته: خرس عزیز، آره؟ زن دوست داری؟ بیا مال منم بخور! یا کسی ننوشته » اوا، چقدر شما گستاخ هستید، این طرز نگارش شما مایه ی سرشکستگی جمع آقایان است. جدا براتون متاسفم ! خلاصه از اون همه آدم که اون متن رو خونده بود ؛ اصلا حتی هیچ کس اشاره ای به آن اشارات نکرده بود. ( این یعنی مردم وبلاگ خوان شعور داشتن که بفهمند که یک هنر مند شاید در جایی بخواهد به هر دلیلی در مورد مسایل اینجوری هم بنویسد و این در روند خلق یک نوشته هیچ چیز عجیب یا زشتی هم نیست یا لازم نیست آدم با آن نوشته تا صبح جق بزند) .وبلاگ نویس دیگری ( که خیلی قلمش را دوست دارم ) در مورد ریختن چای در شورتش نوشته  و اینکه آلت تناسلی اش بوی چای گرفته بوده  و اگر کسی آلتش را بو می کرده فکر می کرده که آلتش چای می نوشد ( بسیار هم زیبا )  اما باز هم برای کسی ظاهرا این اشارات گستاخانه نبوده است.

راستش این مشاهده ی کوچک، در عوالم وبلاگ نویسی مرا به فکر فرو برد. به نظر می رسد  اینجا هم مثل دنیای بیرون بین مردها و زنها تبعیض عمیقی جاریست. اگر صاحب قلم مرد باشد، هر چه دلش خواست می نویسد؛ هرکس را خواست دمر می کند و در عالم ادبیات می گاید. باقی هم برایش هورا می کشند و  آن را آخر هنر ( و حتی نه اروتیک) می یابند. اما امان از زمانی که صاحب قلم زن باشد. نیم همان را بنویسی میشوی  » جنده های وبلاگ نویس» و در بهترین و مودبانه ترین حالتش » اروتیک» نویس.  داستان همان داستان قدیمی است. داستان کیر دوستی، کیر پرستی . چون کیر زمخت است و بالقوه چیز مهاجم  و متجاوزی است. فرو می رود، می گاید ،  جر می دهد ، پاره می کند. ما هم ملت زمختی هستیم.  ما هم کیرمان را حواله می دهیم. کیرمان را توی حلق بقیه  می کنیم؛ کیرمان را نقطه ی افتخار هستی می دانیم و به آن می بالیم. چه در عالم واقع و چه در عالم وبلاگ نویسی.

چطوری بگم؟  ما ملت کس ستیزی هستیم.