همیشه پای پست های من عده ای بودن و خوشمزگی می کردن . پیشنهاد می دادن که تا دسته بنده را مورد عنایت قرار بدن و از این قبیل. آخرین بار احساس کردم دیگه بسه. چه اصراریه برای این مردم سکسولوژی بنویسی؟ که آخرش اسمت را کنار فاحشه ها بگذارند ولیچار بارت کنن؟ که اسم این وبلاگ معظم رو به گند بکشی و در بیان بگن دلیل پر خواننده بودنش هرزه نگاری های توی سوزمونی گرفته است؟ چی کار داری که مردم بلد نیستن؟ چی کار داری که خیلی از مردم آموزش سکس رو از فیلم پورن می گیرن و فکر می کنن کیر انقدر چیز خوش طعمی است که هر زنی بطور طبیعی تمایل دارد ساعت ها آن را ساک بزند و حتی دوستاش رو دعوت کند با هم دست جمعی بخورنش و بعد هم اگر آبت را توی صورتشون نپاشی کلی ناراحت میشن. اصلا به من چه؟ به من چه که بعضی از این مردها قبل از اینکه دست یک زن واقعی رو بگیرن با ستاره های فیلم های پورنو ماه عسل رفته اند و از بس یک سکس طبیعی نداشتن فکر می کنن شکل طبیعی پستان شبیه یک توپ بسکتبال است که نوکش هم رو به آسمون وایساده و هر شکل دیگه ای اش هم قبول نیست و هیچکی نیست بهشون بگه بابا جون، اون پستون نیست، اون سیلیکونه. پستون یک آدم طبیعی بطور طبیعی در اثرنیروی جاذبه به سمت پایین وایمیسته نه به سمت آسمون.. بگذریم.
مخلص کلام این که از نوشتن سکسولوژی منصرف شدم. . به خیال خودم اصلا نوشتن در مقولاتی در مورد سکس حیطه ی خطرناکی اومد که جامعه آمادگی پذیرشش را نداشت.از اینجا بود که موضوع برام جالب شد و شروع کردم به خوندن یک سری وبلاگ های مطرح دیگر که به قلم مردها نوشته شده بود. وبلاگ ها رو هم توی لینک دونی همین جا پیدا کردم. خیلی هاشون خیلی مشهورن و حتی برنده جایزه های ادبی شدن. هیچ کس این وبلاگ ها را بعنوان وبلاگ هرز نگار نمی شناسه.( واقعا هم نیستن) . اما این درحالی بود که مثلا یکی از نویسندگان این وبلاگ ها از وقتی از همسرش جدا شده در مورد روابط جنسی اش با ماساژور، لیدر تور، در شیشه مایونز و همه چیز نوشته ( خدا قوت) . اشاره ها خیلی مستقیمه.از بوی شورت زنها تا لیسیدن و خوردن و مالیدن خیلی صریح و بی پروا توضیح داده شده اما هیچ کس، هیچ کس از کسانی که آن متن را خوانده اشارات را ناپسند نیافته و یا چیزی ننوشته. مثلا هیچ کی ننوشته: خرس عزیز، آره؟ زن دوست داری؟ بیا مال منم بخور! یا کسی ننوشته » اوا، چقدر شما گستاخ هستید، این طرز نگارش شما مایه ی سرشکستگی جمع آقایان است. جدا براتون متاسفم ! خلاصه از اون همه آدم که اون متن رو خونده بود ؛ اصلا حتی هیچ کس اشاره ای به آن اشارات نکرده بود. ( این یعنی مردم وبلاگ خوان شعور داشتن که بفهمند که یک هنر مند شاید در جایی بخواهد به هر دلیلی در مورد مسایل اینجوری هم بنویسد و این در روند خلق یک نوشته هیچ چیز عجیب یا زشتی هم نیست یا لازم نیست آدم با آن نوشته تا صبح جق بزند) .وبلاگ نویس دیگری ( که خیلی قلمش را دوست دارم ) در مورد ریختن چای در شورتش نوشته و اینکه آلت تناسلی اش بوی چای گرفته بوده و اگر کسی آلتش را بو می کرده فکر می کرده که آلتش چای می نوشد ( بسیار هم زیبا ) اما باز هم برای کسی ظاهرا این اشارات گستاخانه نبوده است.
راستش این مشاهده ی کوچک، در عوالم وبلاگ نویسی مرا به فکر فرو برد. به نظر می رسد اینجا هم مثل دنیای بیرون بین مردها و زنها تبعیض عمیقی جاریست. اگر صاحب قلم مرد باشد، هر چه دلش خواست می نویسد؛ هرکس را خواست دمر می کند و در عالم ادبیات می گاید. باقی هم برایش هورا می کشند و آن را آخر هنر ( و حتی نه اروتیک) می یابند. اما امان از زمانی که صاحب قلم زن باشد. نیم همان را بنویسی میشوی » جنده های وبلاگ نویس» و در بهترین و مودبانه ترین حالتش » اروتیک» نویس. داستان همان داستان قدیمی است. داستان کیر دوستی، کیر پرستی . چون کیر زمخت است و بالقوه چیز مهاجم و متجاوزی است. فرو می رود، می گاید ، جر می دهد ، پاره می کند. ما هم ملت زمختی هستیم. ما هم کیرمان را حواله می دهیم. کیرمان را توی حلق بقیه می کنیم؛ کیرمان را نقطه ی افتخار هستی می دانیم و به آن می بالیم. چه در عالم واقع و چه در عالم وبلاگ نویسی.
چطوری بگم؟ ما ملت کس ستیزی هستیم.
هما گفت:
واقعیت در مورد من اینه که از نوشته های خرس حالم به هم می خوره و به معنای واقعی هرزنگاری می دونمشون. اما نوشته های اینجا رو دوست دارم و کاملا آموزشی و بیان واقعیت های روانی-اجتماعی می دونمشون. نوشته های تو واقع گرایانه و نوشته های امثال خرس از سر فشار به پایین تنه است. با نظرت در مورد تبعیض جنسی در این مقوله صد در صد موافقم
لیلا گفت:
با همه موافقم. اتفاقا منم همین فکرو کردم وقتی خرس رو خوندم. که چرا حالا صدا کسی درنمیاد. آره تا یه زن اینارو بگه میشه فاحشه. حتی از طرف زنها…
sanjaghak1 گفت:
++++
KIAN گفت:
bara inke marda daran zanan nadaran
!!!
on ebarate kir to halghe hame mikonid baes shood nesfe shabi monfajer sham
man hata jok mikhonam khandam nemigire ama khataye akhar kheili jazab shod
avarin nasvan
mardha adat daran chizeshon ro havale bedan chon chize dgeyi dame dast nist
!
شیما گفت:
++++++
mountainsummit گفت:
راستش من از طریق همون مسابقه با خرس آشنا شدم
بد نمی نویسه
و با شما موافقم که خواننده ها دید جنسیتی نسبت به موضو.ع دارن
این بار از نوشته اسکارلت خوشم اومد
هما گفت:
@ خانم هما ی جدید
ممنون میشم اگه از یک اسم دیگه یا با پسوند استفاده کنید . اینجا یک هما دارد که اونم منم و روی اسمم هم حساسیت دارم …نافرم
باتشکر
کیوان گفت:
هما خانم یگانه! اقتدار و اعتماد به نفس شما در این کامنت ستودنی بود! من خیلی وقت نیست به جمع حاشیه نویسان پیوستهام. و ذکر خیر شما و شیرینی قلمتان (حتی استفاده از قید نافرم!) در غیاب شما هم زبانزد است. حالا که خودتان اشاره کردهاید 2 نفر با این امضاء مینویسند، برایم سئوالی پیش آمده؛ این کامنت قدیمی که به سلیقه من یکی از زیباترین نوشتههای خوانندگان بوده و با همین امضا منتشر شده نیز از شماست؟
«…خدایا سرزمین من کجاست؟ سرزمین تو کجاست؟ تو چرا گذاشتی در این مملکت تو را مصادره کنند؟ تو که خدایی….؟من اسیر این خاکم تو چرا خود را بند این خاک کردی؟…» اوت 15, 2010
جزو معدود متنهایی بود که میشد «احساس» را چون نسترنی ظریف، پیچیده به دور درخت تناور «اندیشه» مشاهده کرد. دست مریزاد هرکه نوشتهاش. و اگر شما خالقش باشید که دوچندان آفرین برقلمی که در طنز و جد به یکسان مقتدر است.
دهکده جهانی گفت:
درود برشما
نسوان عزیز خیلی زیبا دردهای خودت ومثل خودت را نوشتی قابل تقدیراست واین یکی از دردهای جامعه جهانی خصوصا کشورهای مذهبی مثل ایران است.بنظر من اشکال درنوشتن وبلاگ نیست قسمتی که اشاره کردیدفرهنگ جامعه است ویکی دیگررا من اشاره میکنم شما درگیر چندشخصیتی هستید
آرزوی سلامتی وشادابی شمارا دارم
مرگ گفت:
من که فرقی بین زن و مرد قائل نمیشم
عادل گفت:
اتفاقا من برعکس شما فکر میکنم دوست عزیز.
ما ایرانی ها ملت بسیار…لیسی هستیم. این اخلاقمون رو در همه عرصه های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و … هم بروز دادیم.
اما اینکه چرا یک مرد از چنین ادبیاتی استفاده میکنه و لقبی براش در نظر گرفته نمیشه ولی زنی به مراتب کمتر هم چنین نگارشی داشته باشه متهم به فاحشگی و لکاتگی میشه برگشت میکنه به فرهنگ به شدت عقب مونده ما که همچنان مرد سالاری سنتی رو با کاپوچینو و پیتزا متجددانه و آرام آرام داریم هضمش میکنیم اما هرگز قادر نیستیم چیزی رو که خوردیم و این مدفوعی رو که داره مقعدمون رو پاره میکنه رو دفعش کنیم. همه اینها ریشه داره در محدودیتهای اجتماعی موجود در جامعه ما و اینکه هنوز هم زن رو به چشم یه کالای جنسی میبینم و نه یک انسان…
من به جرات میگم اکثریت مردهای ایرانی زن رو به چشم کالا میبنن و آکبند بودن این کالا براشون اهمیت خاصی داره… هنوز هم دنبال جنس نو و اکبندیم وتصورمون اینه که داریم یه کالا خاص گوشتی با خودمون به خونه میبریم که قراره مثل یخچال و لباس شویی و تخت خواب … یکی از وسایل خونه هامون باشه.
مرگ گفت:
در مورد خرس هم باهاش تو دویچه اشنا شدم و نوشته هاشو خیلی دوست دارم
هادي گفت:
حتي در فيلم هاي پورن هم براي زن ها و مردها نقش هاي متفاوتي قائل هستند. اكثر فيلم هاي پورن (مخصوصا شرقي) زن رو طوري نشون ميدن كه خيلي با حجب و حياست و مرد شروع كننده و به پيش برنده هست (بله. ديدم و مي بينم كه ميگم. خودم هم پسرم). اين عرف در جامعه ما هم وجود داره. به همين دليل سكسي نويسي براي مردان و زنان يكم متفاوت تعبير ميشه. اما دليل مهم تر اين هست كه كلا زن ها در جامعه به مردمها خيلي كمتر متلك مي اندازن، هيز نگاه مي كنن و … شايد اين هم برميگرده به خصوصياتشون و طبيعتوشن.. توي وب هم زن بنا به همين خصوصيات خودش خيلي كم به مردي توي پاسخ به يك پست وبلاگ ميگه كه بيا مال من رو هم …..!! اما مرد بس كه پر رو هست به خودش اين اجازه رو ميده كه تو خيابون متلك بندازه، حرف هاي بي شرمانه بزنه، توي جاي شلوغ سواستفاده كنه و … . اين پاسخها هم جزئي از همون فرهنگ هست.. فرهنگي كه از نميدونم حاصل چي هست. اما توي مردهاي جامعه ما متاسفانه جا افتاده. حداقل اكثرشون..
ياد شعر فروغ افتادم.. گنه كردم گناهي پر ز لذت// در آغوشي كه گرم و آتشين بود..
حرفهايي كه گفتين درستن.. ماها توقعمون از جنس مخالف در سكس چيزي در مايه هاي ساشا گري و جنا جيمسون هست.. چه كنيم؟ خدا لعنت كنه كسي رو كه جامعه رو و «من» رو به اين جا رسونده. خدا لعنتش كنه هر كي كه هست. حتي اگه خود من باشم.
مرگ گفت:
غم دل ما را که خورد؟
…..
غم دل بیگانه مخور یار که خانست
مهر افرین خاک من منزل گه پاک من ایران من ایران من
……
غم مخور، حسرت دیدارمخور
……
shahab گفت:
سلام.
خواستم مثل همیشه فقط بخونم و خواننده باشم. ولی دیگه طاقت نیاوردم.
لازم دیدم حالا که به اولتیماتوم رسیده، حرفی بزنم.
اول اینکه شما برای قشر خاص بنویس. اصلا برای من بنویس که با دیدن پست های جدیدتون ذوق زده میشم. فقط برای من و من هایی که با نوشته هاتون خودشون رو کنار شما حس می کنن. شما رو می بینن بدون اینکه بشناسن. اینقدر با شما انس گرفتن که اگه وبلاگ رو تعطیلش کنید، انگار عزیزی رو از دست دادن و اگه گریه نکنن، مسلم بدونید که دپرس میشن.
دوم اینکه تغییر رویه دادن هم یه جورایی مرگه. اینکه خودت نباشی، یا بخاطر عده ای سبک مغز مسیر خودت رو عوض کنی و از هدفی که تا الان دنبال کردی دور بشی، مرگه.
دانشگاه که بودم، یه استاد ادبیات داشتم. یادش بخیر آقای زمانی بدجوری فهمیده بود! تو کلاسش از همه چیز حرف میزد و از حرفاش لذت می بردیم. چیزایی که نمی فهمیدیم رو برامون توی ادبیات میاورد. طنز شب های برره رو تفسیر می کرد و می گفت آقای مدیری به چه نکات ریزی توی طنزش اشاره می کنه.
یه بار یکی دو تا از همین بچه هایی که الان بزرگتر شدن و دارن وبلاگ شما رو مورد عنایت قرار میدن، رفتن و زیرآب آقای زمانی رو مورد عنایت قرار دادن که ایشون درس نمیده و حرفای غیردرسی میزنه.
آموزش هم خواسته بودش و تذکر داده بود به ایشون.
اما از عکس العمل آقای زمانی لذت بردم. اومد سر کلاس و گفت:
اولش با خودم فکر کردم که این کلاس لیاقتشو نداره. از این به بعد خشک خشک بیام سر کلاس، درسم رو بدم و برم. اما با خودم گفتم حالا یکی دو نفر نفهمیدن، بچگی کردن. چرا بقیه چوبشو بخورن؟
حالا حکایت شماست. عکس العمل شما چیه؟ می خواید بخاطر دو تا بچه نفهم از این به بعد بیاید خشک خشک درستون رو بدید و برید؟
به این فکر کنید که اکثر اونایی که با شما واحد برداشتن، بخاطر خشک نبودن کلاساتون بوده. یه کم بیشتر فکر کنید و زود تسلیم نشید.
نازنین گفت:
عالی بود!
حرفهای من رو نوشتی آنقدر که دیگه حرفی برای نوشتنم نمونده!
لیلی گفت:
like
امیر گفت:
آی گفتی… کسی اون احمق ها رو زورشون نکرده بیان وبلاگ شما رو بخونن… و دیدگاه بسیاااااااااررررر جالبی داشتی شهاب. 100٪ باهات موافقم. دلم واسه اسکارلت تنگ میشه همش.
ابــر شلوار پوش گفت:
در تایید نوشتۀ شهاب نظرم رو تو دو سه جمله خلاصه می کنم…
«دوست داشتن و دوست داشته شدن بهتــــــــرین نوع خوشبختیست»
شما رو همه دوست دارن حتی اونهائیکه اینجا میان و به قول نویسندۀ این پست لیچار بارتون می کنندو اطمینان دارم شما هم تمام خوانندگانتون رو… پس همیشه خوشبخت باشید.
از خوانندگان عزیزی که کامنت منو خوندن و با نظرم موافقن خواهش می کنم زیر این نوشته یک نقطه بگذارن.
ممنونم
کیوان گفت:
«ابر شلوار پوش»! خوب گفتی و از دل ما هم گفتی.
و تو هم شهاب جان! چرا وقتی به این قشنگی مینویسی، فقط خواننده باشی؟
و اما ….
@ @@ نسوان عزیز یکبار که کل این کامنتها را (حتی اگه مثل امشـب من با عجله) بخوانید، از اینکه اینهمه افراد را با سطحی خیلی بالاتر از نرم جامعه ، با این شور واشتیاق -اگرچه با نظرات مختلف- به دور هم گرد آوردهاید ، خستگیهاتان (با توام دختر نازنازی عزیز ویولتا که مدام از رفتن میگویی و مراعات دل عاشق ما را نمیکنی) از نوشتن وبلاگ و از زندگی با آنهمه مشقت در غربت از تن نازک اما پر استقامت تان بدر نمیرود؟ خواندن اول تا به آخر این نظرات(تا حالا 138 تا) با تمامی ضد و نقیض ها و نظرات گوناگون، بعضا همراه با سوء تفاهم، بعضا جانبدارانه بعضی عمیقا احساسی و برخی بسیار اندیشمندانه باعث شد افتخار کنم به اینکه ایرانی هستم و فارسی زبانم. خیلی بیش از آنکه به کوروش بازیها بنازم. امثال فیلم «جدایی ..» باید اسکار بگیرد چرا که برای چنین «فضای عمومی» ساخته میشود. خوبست حالا در آئینه این وبلاگ و وبلاگهای قابل اعتنای دیگر (مثل خرس و …) به قامت خودمان دوباره نگاه کنیم : بدون توهم ولی با کمی اعتماد به نفس: کم کم داریم بزرگ میشویم. یاد گرفتهایم بدون دخیل بستن به «ناموس» از مسائل جنسی مان سخن بگوییم. اصلا به این بخش از زندگی مان رخصت دادهایم وارد مقولات عمیق شود. و از همه مهمتر یاد گرفتهایم متمدنانه با هم بحث کنیم. با همه هستم (به خدا اگر دیرم نشده بود با افتخار یکی یکی را اسم میبردم) خوب نگاه کنید : هنوز نوجوانیم، ولی داریم قد میکشیم! آرام آرام ولی دیگر آن کودک بهانه جو و نا متعادل دیروز نیستیم. که وقتی از چیزی میترسیدیم فکر میکردیم با بستن چشمانمان، محو خواهد شد. کم کم (اگرچه خیلی دیر ولی آرام و با شکوه) داریم بزرگ میشویم و همه در رشد هم موثریم.
خانمها و آقایان، دخترها و پسرها ! تاتی-تاتی طولانی ما بعد از دیرزمانی دارد بدل به قدمهای محکم میشود. هنوز نه مطمئن به خود (که اصلا انسان امروز دیگر هرگز با آن اعتماد به نفس چه باستانی، چه قرون وسطایی و چه قرن هیجدهمی قدم برنمیدارد) ولی من صدای قدمهای استوارش به سوی بلوغ دیررس ولی پرشکوهش را میشنوم! درود بر شما همگی!
ShahabSAMSUNG گفت:
ممنونم ازت کیوان عزیز.
اسمم رو هم کامل کردم 😉
راستش یه مدت کوتاهی، چند تایی مطلب می نوشتم. ولی وبلاگم رو حذف کردم کلا.
راستش از همون چندتا نظر دهنده ای که میومدن برام کامنت میداشتن هم ذوق می کردم. حتی مخالف ها.
ولی یه نکته اساسی هست.
و اونم اینکه نوشتن، دل پر می خواد. نوشتن احساس می خواد. و این دل پر و احساس خاص، راحت نمی تونه منو از پا دربیاره تا قلمم روان بشه.
بیشتر تو فاز بی خیالی ام و سرم با کار گرمه (کارمند بانکم)
ببخشید که این رو اینجا و خیلی بی ربط به موضوع گفتم.
ماه پيشانو گفت:
بسيار زيبا !
يلداسبزپوش گفت:
منم دريا دادور رو خيلى دوست دارم ماه پيشانو!
Fara گفت:
ممنون شهاب،من ام میخوام بگم حرف دل من و زدی.
نسوان عزیز عزیز عزیز،در خلاف جهت آب حرکت کردن خیلی خیلی انرزی می خواد.تسلیم نشین.
مرگ گفت:
ﺗﺎ ﻣﯿﮑﺪﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ
ﺍﺳﺖ
ﺣﺎﻝ ﻣﻦ ﺧﺴﺘﻪ ﺩﻝ ﺧﺮﺍﺏ
ﺍﺳﺖ
ﺩﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﺮﻡ ﺍﯼ ﻃﺒﯿﺐ
ﺑﺮﺩﺍﺭ
ﺩﺍﺭﻭﯼ ﺩﻟﻢ ﺷﺮﺍﺏ ﻧﺎﺏ ﺍﺳﺖ
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻟﺐ ﻧﻮﺵ ﺳﺎﻗﯽ
ﺍﻣﺸﺐ
ﭼﻮﻥ ﭼﺸﻤﻪ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ
ﭘﺮ ﺁﺏ ﺍﺳﺖ
ﺳﺎﻗﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻏﺖ ﺁﻣﺪﻩ
ﺷﻤﺲ
ﺑﺮﺧﯿﺰ،ﺑﺮﺧﯿﺰ ﭼﻪ ﺟﺎﯼ
ﺧﻮﺍﺏ ﺍﺳﺖ
سمیرا گفت:
حتی اگر مردی هم در این جامعه ظریف و حساس و آدم باشد بهش حمله می شود و از الفاظ زشت برایش استفاده می کنند( اوا، مزلف، بچه سوسول ، کامبیزخان، زن ذلیل..). در اصل، سر ناسازگاری با زن نیست، با ظرافت و عمق و معناست. بطور کلی جوامع شرقی تا حدودی در این زمینه بدوی تر و وحشیترند.
Ehsan Sharif گفت:
دقیقا.
کاملا موافقم.
این لوده گری و گستاخی فرهنگ پذیرفته عمومه.عموم مردهای این جور جوامع. و فکر میکنن هر مرد دیگه ای که اینجور فکر نکنه یا خره یا یه مشکلی داره…
آفرودیت گفت:
جالب گفتید سمیرا، نمونه بارزش توحش شدید و قانون گریزی در رانندگیست که نسبت مستقیمی با نرینگی داره
مرگ گفت:
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ ﻣﺴﺖ
ﺍﺯ ﺷﺮﺍﺏ ﺍﻟﺴﺖ ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ
ﺭﻭﺩ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ ﺩﺭ
ﺧﻮﺍﺏ ﻣﺴﺖ
ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﻏﻢ ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ
ﺍﺯ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﮐﺴﯽ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ
ﺍﺭﻣﻐﺎﻧﯽ ﻧﺒﺮﺩ
ﺧﻮﺷﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ
ﺟﺎﻡ ﻭ ﻧﺎﻣﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﺯ
ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ
ﭘﺲ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻧﻪ ﻣﯽ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ
ﻧﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﻧﻪ ﺑﺮ ﻧﻐﻤﻪ ﻭ ﺳﻮﺯ ﺳﺎﺯﯼ
ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻮﺵ ﮐﺮﺩ
ﭼﻪ ﻓﺨﺮﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ
ﻓﺮﻭﺷﺪ ﺯﻣﯿﻦ
ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺗﻮ ﺭﺍﻣﺸﮕﺮﯼ را در اغوش کرد
مرگ گفت:
ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺗﺮﮎ ﺍﺭﺑﺎﺏ ﻭﻓﺎ
ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ
ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺎ ﺳﺎﻗﯽ
ﺟﻔﺎ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﻤﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺯﺍﻫﺪ
ﻓﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ
ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﻢ
ﻣﻦﺍﻣﺸﺐﮔﻮﺷﻪﻣﯿﺨﺎﻧﻪ
ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ
ﮐﻪ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺳﺎﻏﺮ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ
ﺑﺴﺘﻢ
ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﭘﺎ ﮔﺬﺍﺭﻡ ﮐﯿﻨﻪ
ﻫﺎ ﺑﯿﻨﻢ
ﻫﺰﺍﺭﺍﻥﭼﻬﺮﻩﺩﺭﺍﯾﯿﻨﻪ ﻫﺎ
ﺑﯿﻨﻢ
ﭼﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺧﻮﺵ ﺗﺮ ﺍﺯ
ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﺰﯾﻨﻢ
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺴﺖ ﻭﺣﯿﺮﺍﻧﻢ
ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﮔﻮﺷﻪ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ
ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ
ﮐﻪ ﺩﺍﺩ ﺍﺯ ﺳﺎﻏﺮﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ
ﺑﺴﺘﻢ
ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﺮﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻝ
ﺑﺎﻭﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ
ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﺮ ﻏﻤﯽ ﺧﻨﯿﺎ
ﮔﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺣﺘﯽ ﺩﺷﻤﻨﺖ
ﺑﺎ ﺧﻮﺩ
ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﺷﻨﻪ ﺩﺭﺩﺳﺖ
ﺳﺎﻏﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ
کاپیتان بابک گفت:
این» بستم » ها نباید » بستانم» باشه مرگ عزیز؟
اینم اسم بود روی خودت گذاشتی؟ 🙂
مرگ گفت:
اره، ایم ساری
مرگ گفت:
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺟﺰ ﺑﻪ ﮐﻮﯼ ﯾﺎﺭ
ﺭﺍﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺟﺎ ﺟﺰ ﻣﻬﯿﻦ ﺩﻟﺪﺍﺭ
ﺷﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻋﺎﺷﻘﺎﻥ
ﺳﺎﻗﯿﺴﺖ
ﮐﻪ ﺍﻭﻫﻢ ﮔﺎﻫﻮ ﮔﺎﻫﯽ
ﻫﺴﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ ﺧﻔﺘﻪ
ﺩﺭﺧﻮﻥ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﭼﻬﺮﻩﯼﺍﺯﺍﺩﮔﯽ
ﮔﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﺨﺖ ﺷﺎﻫﯽ
ﺩﻭﺵ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻋﺸﻖ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ
ﻣﻦﺍﻣﺸﺐﮔﻮﺷﻪﻣﯿﺨﺎﻧﻪ
ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ
نسرین گفت:
عالی بود عااااالی
واقعا فوق العاده نوشتی
عزیز دلم کسانی که به نوشته های خرس هورا میکشند دقیقا همانهایی اند که نوشته های شما رو مستحجن میدونن یعنی فقط یه عده کمی کامنت گذار هستن که تو هر دو وبلاگ نظر میذارن.این طبیعیه که طرفدارای خرس (که معمولا هم «دول آرامی» ندارن) بیان و اینجا نوشته های شما رو فقط با دید مزخرف خودشون داوری کنن.
خواهش میکنم مثل همه زنای ایرانی که همیشه در اینجور مواقع عقب نشینی میکنن نا امید نشین و ما رو از نوشته های زیباتون محروم نکنید.باور کنید این جمعیت کیرپرست هم همینو میخوان.
مرگ گفت:
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﺮﮒ ﭼﻮ ﺗﺎﺑﻮﺕ
ﻣﻦ ﺭﻭﺍﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﮔﻤﺎﻥ ﻣﺒﺮ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﺩ ﺍﯾﻦ
ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﮕﺮﯼ ﻭ ﻣﮕﻮ
ﺩﺭﯾﻎ ﺩﺭﯾﻎ
ﺑﻪ ﺩﻭﻍ ﺩﯾﻮ ﺩﺭﺍﻓﺘﯽ ﺩﺭﯾﻎ
ﺁﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﭼﻮ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﻣﮕﻮ
ﻓﺮﺍﻕ ﻓﺮﺍﻕ
ﻣﺮﺍ ﻭﺻﺎﻝ ﻭ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﺁﻥ
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﮔﻮﺭ ﺳﭙﺎﺭﯼ ﻣﮕﻮ
ﻭﺩﺍﻉ ﻭﺩﺍﻉ
ﮐﻪ ﮔﻮﺭ ﭘﺮﺩﻩ ﺟﻤﻌﯿﺖ ﺟﻨﺎﻥ
ﺑﺎﺷﺪ
ﻓﺮﻭﺷﺪﻥ ﭼﻮ ﺑﺪﯾﺪﯼ
ﺑﺮﺁﻣﺪﻥ ﺑﻨﮕﺮ
ﻏﺮﻭﺏ ﺷﻤﺲ ﻭ ﻗﻤﺮ ﺭﺍ
ﭼﺮﺍ ﺯﯾﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺗﻮ ﺭﺍ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﻭﻟﯽ
ﺷﺮﻭﻕ ﺑﻮﺩ
ﻟﺤﺪ ﭼﻮ ﺣﺒﺲ ﻧﻤﺎﯾﺪ ﺧﻼﺹ
ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺪﺍﻡ ﺩﺍﻧﻪ ﻓﺮﻭﺭﻓﺖ ﺩﺭ
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺖ
ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﺖ ﺍﯾﻦ
ﮔﻤﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﺪﺍﻡ ﺩﻟﻮ ﻓﺮﻭﺭﻓﺖ ﻭ ﭘﺮ
ﺑﺮﻭﻥ ﻧﺎﻣﺪ
ﺯ ﭼﺎﻩ ﯾﻮﺳﻒ ﺟﺎﻥ ﺭﺍ ﭼﺮﺍ
ﻓﻐﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺩﻫﺎﻥ ﭼﻮ ﺑﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﺳﻮﯼ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺑﮕﺸﺎ
ﮐﻪ ﻫﺎﯼ ﻫﻮﯼ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺟﻮ
ﻻﻣﮑﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
ﻣﺎ ﺯﺑﺎﻻﯾﯿﻢ ﻭ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﻣﺎ ﺯﺩﺭﯾﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ
ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺟﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ
ﻣﺎ ﺯﺑﯿﺠﺎﯾﯿﻢ ﻭ ﺑﯿﺠﺎ
ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
«ﻻ ﺍﻟﻪ»ﺍﻧﺪﺭ» ﯽﭘﺍﻻ
ﺍﻟﻠﻪ»ﺍﺳﺖ
ﻫﻤﭽﻮ»ﻻ»ﻣﺎ ﻫﻢ ﺑﻪ»ﺍﻻ»
ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﮐﺸﺘﯽ ﻧﻮﺣﯿﻢ ﺩﺭ ﻃﻮﻓﺎﻥ
ﺭﻭﺡ
ﻻﺟﺮﻡ ﺑﯽ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺑﯽ ﭘﺎ
ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻩ ﺍﯼ»ﺍﻧﺎ ﺍﻟﯿﻪ
ﺭﺍﺟﻌﻮﻥ»
ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﻫﺎ ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﻫﯿﻦ ﺳﺨﻦ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﻦ ﺑﺎ
ﻣﺎ ﺑﯿﺎ
ﺑﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺍﺯ ﺭﺷﮏ ﺑﯽ ﻣﺎ
ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﺎ ﺭﻩ ﺭﺍ ﻣﺒﻨﺪ
ﻣﺎ ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﻗﺎﻑ ﻭ ﻋﻨﻘﺎ
ﻣﯿﺮﻭﯾﻢ
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
ﻫﺮ ﻧﻔﺲ ﺁﻭﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ
ﺭﺳﺪ ﺍﺯﭗﭼﻭ ﺭﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ ﻣﯽ ﺭﻭﯾﻢ ﻋﺰﻡ
ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﺮﺍﺳﺖ
ﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﻠﮏ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﯾﺎﺭ
ﻣﻠﮏ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﯾﻢ
ﺑﺎﺯ ﻫﻤﺎﻧﺠﺎ ﺭﻭﯾﻢ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ
ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﻣﺎﺳﺖ
ﺧﻮﺩ ﺯ ﻓﻠﮏ ﺑﺮﺗﺮﯾﻢ ﻭ ﺯ
ﻣﻠﮏ ﺍﻓﺰﻭﻥ ﺗﺮﯾﻢ
ﺯﯾﻦ ﺩﻭ ﭼﺮﺍ ﻧﮕﺬﺭﯾﻢ ﻣﻨﺰﻝ
ﻣﺎ ﮐﺒﺮﯾﺎﺳﺖ
ﺧﻠﻖ ﭼﻮ ﻣﺮﻏﺎﺑﯿﺎﻥ ﺯﺍﺩﻩ ﺯ
ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺟﺎﻥ
ﯽﮐﮐﻨﺪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﺮﻍ
ﮐﺰﺍﻥ ﺑﺤﺮ ﺧﺎﺳﺖ
ﺑﻠﮑﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺩﺭﯾﻢ ﺟﻤﻠﻪ
ﺩﺭﻭ ﺣﺎﺿﺮﯾﻢ
ﻭﺭﻧﻪ ﺯ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﻝ ﻣﻮﺝ
ﭘﯿﺎﭘﯽ ﭼﺮﺍﺳﺖ
ﺁﻣﺪ ﻣﻮﺝ ﺍﻟﺴﺖ ﮐﺸﺘﯽ
ﻗﺎﻟﺐ ﺑﺒﺴﺖ
ﺑﺎﺯ ﭼﻮ ﮐﺸﺘﯽ ﺷﮑﺴﺖ
ﻧﻮﺑﺖ ﻭﺻﻞ ﻭ ﻟﻘﺎﺳﺖ
ﻫﺮ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﺪﻡ
ﻫﺰﺍﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ
ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﺍﺳﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ
ﻏﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ
ﻭ ﺍﻭ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﺪ
ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺴﯽ ﮐﻪ
ﭼﺮﺍﻏﯽ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﺩﺍﺷﺖ
ﺍﯾﻦ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﻡ
ﻫﺰﺍﺭ ﻫﺰﺍﺭ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ
ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﯿﺎﺑﺎﻥ
ﻏﺮﻕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ ﻣﺮﮒ
علیرضا گفت:
ویولتا/سامانتا/لولیتا ی عزیز:
مصلما شما هم در کنار خیابان آزار زبانی و متلک پرانی را دیده اید. این به معنی بد دهن بودن همه مردان نیست چون اکثریتی که این کار را نمی کنند همیشه ساکتند و فرصت دفاع از خود را ندارند. شک نکنید اینجا هم اکثریتی ساکت هستند که از بسیاری مطالب شما لذت می برد و در دل شما را تحسین می کند. همه را به یک چوب نرانید و اگر کاری را درست می انگارید دست از آن نکشید که » اگر مقبول باشد، به رد خلق مردود نگردد و اگر مردود بود، به قبول خلق مقبول نگردد»
زیبا٬ شاداب و کامروا باشید
naneh aroos گفت:
من چند ماهی هست که خواننده شما هستم چند باری هم نظر دادم یکی دو باری هم فیلتر شدم،اگه این دفعه هم فیلتر بشم خدا رو خوش نمیاد بذارین منم حرفم رو بزنم:)
من با تو موافق نیستم سامانتا جان، جامعه ما بر عکس یک جامعه کس پرستی هست، کس واسش مقدّسه، یعنی مثلا اون ناموس که اسمشو میبرن و همه یک هوو رگ گردنشون باد میکنه و چششون از حدقه در میاد همون اسم محترمانه کس هست دیگه!
خوب اصولاً این جامعه کس رو مثل ضریح امام زاده میدونه آویزونش میشه، میمالش، میبوسش ،پول خرجش میکنه، تو خوشی و ناخوشی دق دلش رو سر اون خالی میکنه ولی دلش میخواد که این ضریح همون جور آروم و بی صدا و متبرک باقی بمونه و حاجتش رو روا کنه، حالا اگه به صدا در بیاد و مثلا بگههای یارو اینقدر خلط دماغتو به من نمال، یا بگه آخ آخ وقتی من رو میبوسی دلم یک جوری میشه و حشری میشم ، چه حالی میشه طرف آویزون؟ این همون حالی هست که وقتی شما صدای کس رو در بیاری از آدمها میبینی!
مرگ گفت:
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎﯼ
ﻓﺮﺍﻭﺍﻧﺶ
ﻇﺎﻫﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﺑﻪ ﺳﺎﻥ ﺑﯿﺸﻪ
ﺍﯼ ﺑﻐﺮﻧﺞ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻢ ﺑﺎﻑ
ﻣﺎﺟﺮﺍﻫﺎ ﮔﻮﻧﻪ ﮔﻮﻥ ﻭ ﺭﻧﮓ
ﻭﺍﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ
ﭼﯿﺴﺖ ﺍﻣﺎ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ
ﺗﺎﺭ ﻭ ﭘﻮﺩ ﻫﯿﭽﯽ ﻭ ﭘﻮﭼﯽ
ﻫﻢ ﺁﻫﻨﮓ ﺍﺳﺖ؟
مهدي محبي گفت:
سلام
خيلي وقته وبلاگتان را مي خوانم و تا الان هم نمي خواستم چيزي اينجا بنويسم . گاهي با خودم فكر مي كنم چرا مي نويسم ؟؟؟!!! ايا به اين دليل مي نويسم كه مهمه ديگران بيايند و بخوانند ؟؟؟ يا اين كه برام مهمه ديگران چه جوري در موردم قضاوت مي كنند ؟؟؟!!! …..
اما فكر كنم يك چيز مشخصه و اون اين كه وقتي مي نويسي مصداق بارز اين گفته شاملو مي شوي كه : » هیچکس اینگونه فجیع به کشتن خود برنخاست که من به زندگی نشستم »
با نوشتن عريان مي شي .اگر اين عرياني و طرز فكر ديگران برات مهمه پس نبايد بنويسي و سكوت اختيار كني و اگر اين را مي پذيري و مي نويسي پس بايد همه چيزش را قبول كني .
به قول » عين القضات همداني » : « نبینی که دست را و قلم را تهمت کاتبی هست و از مقصود خبر نه ؛ و کاغذ را تهمت « مکتوبٌ فیهی و عَلَیهی » نصیب باشد .
ولیکن هیهات ! هیهات ! هر کاتب که نه دل بُوَد ، بی خبر است و هر مکتوبٌ اِلَیه که نه دل است ، همچنین .»
هر كسي در هر نوشته اي اون چيزي رو دنبال مي كنه كه دوست داره و در نتيجه اون چيزي رو مي بينه كه مي خواهد ببيند .
ALI گفت:
+
_
مرگ گفت:
ﺩﻧﯿﺎﻣﯽﺁﯾﯽﻭﺑﺎﮔﺮﯾﻪ
ﻫﺎﯾﺖﮐﻪﮔﻮﯾﯽﺍﺯﺳﺮ
ﻧﺎﺭﺿﺎﯾﺘﯿﺴﺖﺟﻤﻌﯽﺭﺍ ﺷﺎﺩ
ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺑﻪﺣﺮﻑﻣﯽﺁﯾﯽﻭﺭﺍﻩ
ﺭﻓﺘﻦﺭﺍﻣﯽﺁﻣﻮﺯﯼﺗﺎﺑﻪ
ﻋﺮﺻﻪ ﺫﻟﺖ ﭘﺎ ﻧﻬﯽ…
ﻋﻠﻢﻣﯽﺁﻣﻮﺯﯼﻭ ﺍﺳﺘﻘﻼﻝ
ﻣﯽﯾﺎﺑﯽﺗﺎﺧﯿﺮﺳﺮﺕﺭﺍﻩ
ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﺎﻩ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺩﻫﯽ…
ﻗﺪ ﻣﯿﮑﺸﯽ,ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﻭﺭﻗﺘﻪﺭﻓﺘﻪﻣﯿﺮﻭﯼﺗﺎ
ﺩﻭﺭﺍﻥﺍﺣﺴﺎﺳﯽﺯﻧﺪﮔﯽﺭﺍ
ﺗﺠﺮﺑﻪﮐﻨﯽ,ﺑﺎ ﺁﻣﺪﻥ ﻏﺮﯾﺒﻪ
ﺍﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ
ﻭﺍﻭﺭﺍﺗﻨﻬﺎﺩﻟﯿﻞﻣﺎﻧﺪﻥ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﯽ,ﻏﺎﻓﻞﺍﺯﺁﻧﮑﻪﺍﺯ
ﻋﻘﻞﺩﻭﺭﻫﺴﺘﯽﻭﺑﻪ
ﺳﻮﯼ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﯿﺮﻭﯼ
ﺭﻭﺯﻫﺎﺭﺍﺑﺎﺍﻭﺑﻪﺑﻄﺎﻟﺖ
ﻣﯿﮕﺬﺭﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ
ﭼﻬﺮﻩﺯﺷﺖﺳﺮﻧﻮﺷﺖ
ﻣﻮﺍﺟﻪﻣﯿﺸﻮﯼﻭﺭﺍﻩﺧﻮﺩ
ﺭﺍﺍﺯﺍﻭﺟﺪﺍﻣﯿﺒﯿﻨﯽﻭﺁﻥ
ﮔﺎﻩﺍﺳﺖﮐﻪﺑﺮﺍﯾﻦﺍﻣﺮ
ﻭﺍﻗﻒﻣﯿﺸﻮﯼﮐﻪﭼﻘﺪﺭ
ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ…
ﺑﻪﭘﻮﭼﯽﻋﺸﻖﯽﭘﻣﯿﺒﺮﯼ
ﻭﻣﯿﺮﻭﯼ ﺗﺎﺯﻧﺪﮔﯽ ﺟﺪﯾﺪﯼ
ﺭﺍﺍﺯﺳﺮﮔﯿﺮﯼ…ﮐﺎﺭ
ﻣﯿﮑﻨﯽﻭﻫﻤﺎﻧﻨﺪﺳﮓﺟﺎﻥ
ﻣﯿﺪﻫﯽﺗﺎﺑﺎﻟﻘﻤﻪﺍﯼﻫﺮ
ﭼﻨﺪﺑﺨﻮﺭ ﻭ ﻧﻤﯿﺮ ﺑﻪ ﺍﻭﺿﺎﻉ
ﺧﺮﺍﺑﺖ ﺳﺮ ﻭ ﺳﺎﻣﺎﻥ ﺩﻫﯽ
ﺗﺸﮑﯿﻞﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩﻣﯿﺪﻫﯽﺑﻪ
ﺍﯾﻦﮔﻤﺎﻥﮐﻪﺑﻪﺁﺭﻣﺎﻥ
ﺑﺰﺭﮒﺯﻧﺪﮔﯽﺩﺳﺖﯾﺎﻓﺘﻪ
ﺍﯼ
ﺩﺭﺯﻧﺪﮔﯽ ﺧﻮﺩ ﮔﻢ ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﻭﺳﺨﺘﯿﻬﺎﯼﺁﻥﺭﺍﺑﻪﺟﺎﻥ
ﻣﯿﺨﺮﯼ
ﺩﺭﮏﯾﭼﺸﻢﺑﻪﻫﻢﺯﺩﻥ
ﺧﻮﺩﺭﺍﺩﺭﻣﯿﺎﻥﻫﻤﻬﻤﻪ
ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖ ﻣﯽ ﯾﺎﺑﯽ
ﭘﺎﺑﻪﺳﻦﻣﯿﮕﺬﺍﺭﯼﻭﭘﯿﺮ
ﻣﯿﺸﻮﯼ
ﺍﺯﺍﺳﺘﻘﻼﻝﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﺖﮐﻪ
ﻫﺮﯾﮏﺑﻪﺳﻮﯼﺧﻮﺩﺭﻓﺘﻪ
ﺍﻧﺪﻟﺬﺕﻣﯿﺒﺮﯼ ﻭﻣﯿﺮﻭﯼ ﺗﺎ
ﺍﺯﺳﺮﺁﺳﻮﺩﮔﯽﺍﻧﺠﺎﻡ
ﻭﻇﯿﻔﻪﺍﺕ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ
ﻧﻔﺴﯽﺭﺍﺣﺖﮐﺸﯽﻭﭼﻨﺪ
ﺻﺒﺎﺡﺑﺎﻗﯽﻣﺎﻧﺪﻩﺍﺯﻋﻤﺮﺕ
ﺭﺍﺻﺮﻑﺟﺒﺮﺍﻥﺣﺴﺮﺗﻬﺎﯼ
ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺕ ﮐﻨﯽ…
ﻭﻟﯽﺍﻓﺴﻮﺱﮐﻪﺑﺎﻟﻬﺎﯼ
ﻓﺮﺷﺘﻪﻣﺮﮒ ﺑﺮﺳﺮﺕ ﺳﺎﯾﻪ
ﺍﻓﮑﻨﺪﻩ ﻭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻏﺎﻓﻠﯽ…
ﻣﺮﮒﺑﻪﺳﺮﺍﻏﺖﻣﯽﺁﯾﺪﻭ
ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﻃﻠﺐ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ
ﺩﻧﯿﺎﺁﻥﻫﻢﺑﺮﺍﯼﻟﺤﻈﺎﺗﯽ
ﮐﻮﺗﺎﻩﻓﺮﯾﺎﺩﺳﺮﻣﯿﺪﻫﯽ
ﻭﻟﯽﺍﻓﺴﻮﺱﮐﻪﮐﺴﯽ
ﺻﺪﺍﯼﻓﺮﯾﺎﺩﻫﺎﯾﺖﺭﺍ
ﻧﻤﯿﺸﻨﻮﺩ,ﺁﻥﮔﺎﻩﺍﺳﺖﮐﻪ
ﺗﻮﺑﺮﺍﯾﻦﺍﻣﺮﻭﺍﻗﻒ
ﻣﯿﺸﻮﯼﮐﻪﭼﻘﺪﺭﺩﺭﺍﯾﻦ
ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻓﺎﻧﯽ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻮﺩﻩ
ﺍﯼ
ﭖﻥ:ﺁﺭﯼﺯﻧﺪﮔﯽﭼﻨﯿﻦ
ﺍﺳﺖ:ﭘﻮﭺﻭﺑﯽ
ﺍﺭﺯﺵ,ﺷﺎﯾﺪﺑﺘﻮﺍﻥﮔﻔﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽﺑﺎﺯﯼﻣﻬﺮﻩﻫﺎﺳﺖ
ﮐﻪﺗﻮﺑﺎﺣﺮﮐﺘﺖﻧﻘﺶﺑﯽ
ﺍﺭﺯﺷﺘﺮﯾﻦﻣﻬﺮﻩﺭﺍﺩﺭﺁﻥ
ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﺑﯽﺭﺑﻂﺑﺎﻣﻮﺿﻮﻉ:ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﺩﻧﯿﺎﯼﻣﻨﻪﺗﻨﻬﺎﺟﺎﯾﯽﮐﻪ
ﻣﯿﺘﻮﻧﻢﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﺷﻢﺑﻪ ﺩﻭﺭ
ﺍﺯﻫﺮﮔﻮﻧﻪﺗﻈﺎﻫﺮﻭ
ﺭﯾﺎ…ﭘﺲﺩﻟﯿﻠﯽﻧﻤﯿﺒﯿﻨﻢ
ﮐﺴﯽﺑﯿﺎﺩﺗﻮﺩﻧﯿﺎﯼﺧﻮﺩﻡ
ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻭ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﮐﻨﻪ
مهدي محبي گفت:
اما يك چيز ديگه ، در مورد ايران نوشتيد و ديدگاه نسبت به زن و تبعيضي كه وجود دارد . ياد اين نوشته » هرمز شهدادي » افتادم در رمان » شب هول » :
در این محیط و در این فرهنگ _ خودش می گفت _ زن ناقص الخلقه می شود . زن صحیح و سالم به دنیا می آید اما هم چیز _ خانواده و مدرسه و مذهب و روابط اجتماعی _ او را ، رشد او را به مخاطره می اندازد . و چون به هر حال باید دوام بیاورد ، زنده می ماند و بزرگ می شود ، اما ناهنجار و ناقص و ناموزون رشد می کند . جنین ناقص شده را پدر و مادر تحویل شوهر می دهند . شوهر او را در اسید می گذارد . همه خصایصی که اگر پرورش یابند به زن استقلا می دهند را اسید ازدواج می خورد و نابود می کند .
شوهر موجود مشخصی نیست . شوهر هیولایی تاریخی است . هر مردی در مقام شوهری قالب قرن ها تاریخ را به خود می گیرد ، جذب قالب می شود و هیولایی تاریخی از آب در می آید .
می گفت : « گناه از تو نیست هدایت . گناه از هیچ کس نیست . زن همیشه تهی از ماهیت انسانیش بوده است . زن همیشه جنسش علی البدل مرد بوده است . همیشه زنان را در زیر حباب اسارت ، در حرمسرا ، در خانه نگه داشته اند . حالا نگه داری زنان در حرمسرا رایج نیست . حالا حرمسرا و خواجه حرمسرا وجود ندارد . اما هست ، حرمسرا همه جا هست . حباب اسارت همه جا هست . نگاه کن ، به فیلم های سینما نگاه کن ، به عکس های مجله ها نگاه کن . کجا زن شئی تزئینی نیست ؟! »
گفتم : « خود زن ها را چه می گویی ؟ خودشان می خواهند که زن به مفهوم متداول آن باشد . »
گفت : « درد همین جا است . وقتی رشد آزاد و انسانی زن را متوقف می کنند ، وقتی او را مجبور می کنند ناهنجار و ناموزون رشد کند ، چه کند ؟! به اسارت عادت می کند . به بردگی و حرمسرانشینی خو می کند . برای دوام آوردن ، برای بقاء ، همه صفات عجیب و غریبش رشد می کند . به همین دلیل است که اگر زنی بخواهد بار فرهنگ و تاریخ و مذهب را از دوشش بردارد ، ممکن است نابود شود . به همین دلیل است که زن باید خودش را دوباره بیافریند . و تازه اول دشواری است . محیط اجتماعی ، استقلال و فردیت و آزادی انسانی زن را بر نمی تابد . »
هما گفت:
+++++++
مرگ گفت:
ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ ﺑﺎ ﻣﻮﺯﻳﻜﻲ ﻛﻪ
ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻢ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ
ﻓﻜﺮ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﻛﻪ ﻣﺎ ﭼﻪ ﺩﻧﻴﺎﻱ
ﻛﻮﭼﻴﻚ، ﭘﻮﭺ ﻭ ﻣﺴﺨﺮﻩﺍﻱ
ﺩﺍﺭﻳﻢ…ﺩﻧﻴﺎﻳﻲ ﺩﺍﺭﻳﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ
ﻃﻮﻝ ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩﺍﻱ ﺭﺣﻢ
ﻧﻜﺮﺩﻩ ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﺎ ﺗﻮﻗﻊ
ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺣﻢ ﻛﻨﻪ.
ﺍﺻﻼ ﻣﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ
ﺷﺪﻳﻢ؟ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻲ ﺩﺍﺭﻳﻢ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ؟ ﺑﺮﺍﻱ ﻛﻲ
ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ؟!ﺍﮔﻪ
ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ
ﻟﺬﺗﻲ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮﻥ
ﻧﻤﻴﺒﺮﻳﻢ؟!ﭼﺮﺍ ﺯﻧﺪﮔﻲ
ﺑﺮﺍﻣﻮﻥ ﺟﺬﺍﺑﻴﺘﻲ ﻧﺪﺍﺭﻩ؟!ﺑﻪ
ﭼﻲ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺧﻮﺵ
ﺑﺎﺷﻪ؟
ﻣﺎ ﺩﺭ ﺍﺛﺮ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍﻫﻲ ﺩﻭ ﺗﺎ
ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻴﺎﻳﻢ ﻭ
ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺍﺻﻼ ﺍﺯ ﻣﺎ
ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻧﻤﻴﻜﻨﻦ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻳﻢ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻴﺎﻳﻢ؟!
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻴﺎﻳﻢ
ﺍﺻﻼ ﺑﻠﺪ ﻧﻴﺴﺘﻴﻢ ﺩﺭﻭﻍ
ﺑﮕﻴﻢ، ﺣﺘﻤﺎ ﻫﻤﺘﻮﻥ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ
ﺭﻭ ﺩﻳﺪﻳﻦ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻳﻪ
ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﺍﺯﺵ ﻣﻴﺘﺮﺳﻪ
ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺑﺨﻨﺪﻩ…ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ
ﺗﻈﺎﻫﺮ ﻛﻨﻪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻳﻪ ﻧﻔﺮ ﻭ
ﻳﺎ ﻳﻪ ﭼﻴﺰ ﺧﻮﺷﺶ ﻣﻴﺎﺩ!!
ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺗﻈﺎﻫﺮ ﻛﻨﻪ ﻛﻪ
ﭘﻮﺷﻜﺶ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﺸﻜﻪ ﻭ
ﮔﺮﺳﻨﮕﻲ ﻭ ﺗﺸﻨﮕﻲ ﻭ ﻫﺰﺍﺭ
ﺩﺭﺩﻱ ﻛﻪ ﺗﻮ ﺑﺪﻧﺸﻪ ﺭﻭ
ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻛﻨﻪ ﻭ ﺧﻴﻠﻲ
ﺯﻭﺩ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰﺵ ﺁﺷﻜﺎﺭ
ﻣﻴﺸﻪ!!…ﻛﻢ ﻛﻢ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ
ﺩﻧﻴﺎ ﻳﺎﺩ ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ
ﺩﺭﻭﻍ ﻛﺎﺭﺍﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﭘﻴﺶ
ﺑﺒﺮﻳﻢ!!ﻳﺎﺩ ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ
ﺍﮔﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻴﻢ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺗﻮ
ﺩﻝ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺟﺎ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻭ
ﻭﻗﺘﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻴﮕﻴﻢ
ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ
ﺍﺯﻣﻮﻥ ﺑﺮﻧﺠﻦ!!!
ﺧﻼﺻﻪ ﺩﺭﻍ ﺭﻭ ﻳﺎﺩ
ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﻛﻤﻲ ﻛﻪ
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺷﺪﻳﻢ ﺑﻬﻤﻮﻥ
ﻣﻴﮕﻦ ﻛﻪ ﺩﺭﺱ ﻣﻴﺘﻮﻧﻪ ﻣﺎ
ﺭﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ ﻛﻨﻪ، ﺍﺯ
ﺍﻭﻧﺠﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﻋﻘﻠﻤﻮﻥ
ﻧﻤﻴﺮﺳﻪ ﻭ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻴﻢ ﻛﻪ
ﮔﻔﺘﻦ ﺩﺭﻭﻍ ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺩﻧﻴﺎ
ﻣﺎﻟﻴﺎﺕ ﻧﺪﺍﺭﻩ، ﺑﻪ ﺣﺮﻑ
ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﺍ ﮔﻮﺵ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ…
ﺑﺎﺯ ﺗﺎ ﺍﻳﻨﺠﺎﺵ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻪ
ﺗﺤﻤﻞ ﻛﺮﺩ.
ﺑﻌﺪﺵ ﻣﻤﻜﻨﻪ ﻳﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﻱ
ﺑﻪ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻭ ﻓﺎﻣﻴﻞ
ﺑﻴﺎﺩ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﻴﻤﻮﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻳﻪ
ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﺸﻴﻢ،
ﺍﻳﻨﺠﺎﻱ ﻛﺎﺭﻩ ﻛﻪ ﻣﺸﻜﻼﺕ
ﺷﺮﻭﻉ ﻣﻴﺸﻪ، ﭼﻮﻥ ﻏﺎﻟﺒﺎ
ﺍﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ
ﻧﻴﺴﺖ ﺑﻠﻜﻪ ﺟﻨﻮﻧﻪ…ﻛﻢ ﻛﻢ
ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﻝ ﻣﻴﺒﻨﺪﻳﻢ ﻭ ﺍﺻﻼ
ﻫﻢ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻣﻤﻜﻨﻪ
ﺣﺮﻓﻬﺎﻱ ﻃﺮﻓﻤﻮﻥ ﺩﺭﻭﻍ
ﺑﺎﺷﻪ ﻭ ﻃﺮﻓﻤﻮﻥ ﺭﻭ ﺩﺧﺘﺮ
ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻣﻴﺪﻭﻧﻴﻢ ﻭ ﻓﻜﺮ
ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺍﻭﻧﻮ ﻓﻘﻂ
ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ)ﭼﻪ ﻓﻜﺮ
ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪﺍﻱ!!!!!!!!!(!!ﺧﻼﺻﻪ
ﻳﻪ ﺭﻭﺯﻱ ﻃﺮﻓﻤﻮﻥ ﻣﻴﺬﺍﺭﻩ
ﺗﻮ ﭘﺎﭼﻤﻮﻥ ﻭ ﻣﻴﺮﻩ ﻭ ﻣﺎ
ﻣﻴﻤﻮﻧﻴﻢ ﺑﺎ ﺩﻝ ﺷﻜﺴﺘﻪ،
ﺍﺣﺘﻤﺎﻻ ﺍﻳﻨﺠﺎﻱ ﻛﺎﺭ ﺗﺼﻤﻴﻢ
ﻣﻴﮕﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﻲ ﺧﻴﺎﻝ ﻫﺮ
ﭼﻲ ﺩﻭﺳﺘﻴﻪ ﺑﺸﻴﻢ، ﻭﻟﻲ
ﻣﮕﻪ ﻣﻴﺸﻪ؟؟!!ﻣﮕﻪ
ﻣﻴﺘﻮﻧﻴﻢ؟؟!!
ﺗﻮ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻦ ﺩﺍﻧﺸﻜﺎﻩ ﻭ
ﻛﻨﻜﻮﺭ ﻟﻌﻨﺘﻲ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﺎﺩ ﻭ
ﺑﻪ ﻫﺰﺍﺭﻭ ﻳﻪ ﺯﺣﻤﺖ
ﺧﻮﺩﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻣﻴﭽﭙﻮﻧﻴﻢ ﺗﻮ
ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﻋﻤﺮﻣﻮﻥ
ﻣﻴﮕﺬﺭﻩ…ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻳﻪ
ﺑﺎﺭ ﺩﻳﮕﻪ ﺧﺮ ﻣﻴﺸﻴﻢ ﻭ
ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻭ ﺧﻼﺻﻪ
ﺍﻳﻦ ﭼﺮﺧﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺗﻜﺮﺍﺭ
ﻣﻴﺸﻪ ﻭ ﻫﻮﺱ ﺑﺎﺯﻱ ﻣﺎ ﻫﻢ
ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻪ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ
ﺩﻳﮕﻪﺍﻱ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻴﺎﻥ ﻛﻪ
ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ
ﻫﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﻴﺸﻦ ﻛﻪ ﻛﻼﻱ
ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺭﻓﺘﻪ!!!
ﺍﺻﻼ ﻣﺎ ﺁﺩﻣﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻲ
ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ؟!!!ﺁﺧﺮ ﺳﺮ
ﻫﻢ ﭼﻪ ﻗﺎﺭﻭﻥ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻭ ﭼﻪ
ﻣﻔﻠﺲ ﻣﻴﻤﻴﺮﻳﻢ ﻭ ﺍﻳﻦ
ﺩﻧﻴﺎﻱ ﺑﻲ ﺭﺣﻢ ﺣﺘﻲ ﺑﺎ
ﻣﺮﮔﻤﻮﻥ ﻫﻢ ﺧﻢ ﺑﻪ ﺍﺑﺮﻭ
ﻧﻤﻴﺎﺭﻩ…
ﻣﻦ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ
ﭼﺮﺍ؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سیت گفت:
من خوندن نوشته های شما و خرس رو باهم شروع کردم و در دویچه وله به خرس رای دادم، چون فکر می کردم اون به حال من نزدیک تر نوشته ، و اینکه پست های دو ماه اخیر خرس بیشتر از دوماه اخیر وبلاگ شما به دلم نشسته بود. اون به حاله من نزدیک تر می نویسه ، به خاطر شرایطی که الان داخلش هستم . هیچ دلیل دیگه ای هم نداره. و دوستنون هم دارم و هر پست وبلاگتون رو هم در حداکثر 2 ساعت از تاریخ انتشارش می خونم. اما با اون ارتباط بیشتری برقرار می کنم . همین .
فقط چون فکر می کردم این پست کمی به این موضوع اشاره داره گفتم.
مرگ گفت:
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻣﺜﻞ ﺷﻤﻊ
ﺧﺮﺩﻩ ﺧﺮﺩﻩ ﺁﺏ ﻣﯽﺷﻮﺩ،
ﻧﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻣﯽﮐﻨﻢ، ﻣﺜﻞﮏﯾ
ﮐﻨﺪﻩ ﻫﯿﺰﻡ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﮔﻮﺷﻪ ﺩﯾﮕﺪﺍﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ
ﺁﺗﺶ ﻫﯿﺰﻡﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮ
ﺑﺮﺷﺘﻪ ﻭ
ﺫﻏﺎﻝ ﺷﺪﻩ، ﻭﻟﯽ ﻧﻪ
ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺗﺮ ﻭ
ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ، ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺩﻭﺩ
ﻭ ﺩﻡ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺧﻔﻪ ﺷﺪﻩ«.
ﺑﻮﻑ ﮐﻮﺭ-ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪﺍﯾﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﯿﺴﺖ ؟
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ
ﮏﯾﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺭﺍﺯ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ
ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺯﻧﯽ ﺑﺎ ﺯﻧﺒﯿﻠﯽ
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﮔﺬﺭﺩ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ
ﺭﯾﺴﻤﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ
ﺁﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺷﺎﺧﻪ ﻣﯽ
ﺁﻭﯾﺰﺩ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ
ﻃﻔﻠﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ
ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﺩ.
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪﯼ
ﻣﺴﺪﻭﺩﯼ ﺳﺖ ﮐﻪ
ﻧﮕﺎﻩ ﻣﻦ ﺩﺭ ﻧﯽ ﻧﯽ
ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
ﻭﯾﺮﺍﻥ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﺩ.
ﯾﺎ ﻋﺒﻮﺭ ﮔﯿﺞ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ
ﺑﺎﺷﺪ
ﮐﻪ ﮐﻼﻩ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺑﺮ ﻣﯽ
ﺩﺍﺭﺩ
ﻭ ﺑﻪﮏﯾﺭﻫﮕﺬﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎ
ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺑﯽ ﻣﻌﻨﯽ ﻣﯽ
ﮔﻮﯾﺪ»»:ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺧﯿﺮ
.««
)ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ(
پویا گفت:
نسوان عزیز …
دختر عاقل آخه کسی که کاره هنری انجام میده واسه نظر 4نفر انسان احمق از کارش دل نمیکنه که…
شما واسه اون 1نفر که کارتو دوستداره بنویس…
اینا پول میگیرن بیان تو نت چرت بنویسن …شما چرا جدی میگیری…
اگر حال نوشتن ندارین که هیچ ولی اگر حال دارین …برین جلو.
لی لی گفت:
سلام نسوان جان! ببین به قول این آقای شهاب شما بنویس واسه ما هایی که دوست داریم و برای نوشته هات ارزش قائلیم، اون آقا خرسه رو من چند بار خوندم ولی هیچ وقت فیوریتش نکردم چون دیدم نوشته هاش مبتذل هستن ، حالاعذر میخوام از کسایی که دوست دارنش ، من خوشم نیومد، ولی بلاگ شما رو فیوریت کردم هر روز چک میکنم، تا حالا کامنت نداده بودم چون معمولا» نمیکنم این کار رو، واسه خوندن وقت دارم، نه نوشتن، فقط میخوام بگم این سکسولوژی ها رو حتما» ادامه بدین و بیشتر هم بکنین، اتفاقا» در مرده سکس اورال هم بیشتر بنویسین ، واسه هر ۲ طرف مرد و زن، واقعا» لازم داریم هممون .ممنون
nana گفت:
شاید به خاطر آنکه خرس و قزل و … تلاش میکنند به دست بیاورند ولی تقریبا همیشه ناکام هستند. و آن چیزی هم که به دنبال آن هستند سکس صرف است. بعد که تمام شد دوست دارند طرف برود و دیگر مصدع اوقات نباشد تا دفعه بعد که دوباره نیاز به بودنش احساس شود. و هر وقت که دوباره اراده کردند طرف حاضر و آماده باشد، برنامههای خودش را کنار بگذرد، درس هم نداشته باشد و فقط در معیّت دوستان باشد. و دوباره برود و نباشد و نیست شود تا دفعه بعد. و وقتی این اتفاق نمیافتد ناراحت میشوند و احساس ناکامی میکنند
ولی نسوان در واقع همان چیزی هستند که خرس و قزل و … به دنبال آن است که به دستش بیاورد. ولی نسوان این رفتار کالایی را نمیپسندد. مگر یخچال و تلویزیون است که هر وقت بیکار بودم و نیاز داشتم بروم سروقتش و بعد هم فراموشش کنم تا دفعه بعدی؟ نسوان از این رفتار کالایی سرد و دلزده است و تلاش میکند که مساله را باز کند و نیاز خود را توضیح دهد. او همچون دیگر دوستان وبلاگنویس فقط به روایت ماجرا اکتفا نمیکند. به همین خاطر است که داستانهای دوستان کامنت آنچنانی ندارند ولی پستهای نسوان صدها کامنت و تحلیل به دنبال دارند. چون داستان نسوان فقط روایت یک درد نیست بلکه بیان زیرساختهای اجتماعی و رفتاری غلطی ست که باعث به وجود آمدن درد میشود و غالب اوقات از دیده پنهان است و زیاد به آن توجهی نمیشود خصوصاً از جانب همان جامعه مردان ایرانی. به همین دلیل است که پستهای نسوان اینقدر ساختار شکن به نظر میآیند و چالش بر انگیز هستند. نسوان تلاش میکند که به مردان بگوید اگر به زن به دید یک انسان نگاه کنید و با آن رفتار انسانی داشته باشید، زنان از رابطه رضایت خواهند داشت و دلسرد نمیشوند و رابطه را ترک نمیکنند. و مردان …
هما گفت:
+++++
+++++
++++
يلداسبزپوش گفت:
++++++++++++
سیت گفت:
من همچین تفاوتی رو از نوشته های نسوان برداشت نکردم . دقیقا مردان هوسران سرگردان در کنار زنان سرخورده و هوسران قرار گرفتن و این کامنت رو از نوشته خود نسوان یک طرفه تر می بینم .
کلا سرگردانی که در پست ها وجود داشت. عدم نتیجه گیری. و سردی و دلزدگی که از هر دو طرف نشئت گرفته بود و بیشتر به خاطر ناتوانی دو طرف در برقراری ارتباط بود نه ظلم های جامعه. این عدم نتیجه گیری و فقط بیان تجربه (حقیقی یا ساختگی ) صرف هست که به وبلاگ رو تا به اینجا برای من خواندنی کرده و در جایی اگر نویسنده به تحمیل عقاید و ناراحتی از درک نشدن توسط جامعه روی آورده من ازش دور تر شدم.
و این جمله آخر رو بسیار یکطرفه می دونم و همه ما می دونیم که مشکلات موجود در رابطه در زندگی حال کاملا دوطرفه است و این نوع نتیجه گیری فقط ناشی از نگاه رادیکال و فمینیسم منفی می تونه باشه :
» نسوان تلاش میکند که به مردان بگوید اگر به زن به دید یک انسان نگاه کنید و با آن رفتار انسانی داشته باشید، زنان از رابطه رضایت خواهند داشت و دلسرد نمیشوند و رابطه را ترک نمیکنند. و مردان …»
لیلا گفت:
+++++++++++++++
پرستو گفت:
عزیزم حق داری ما واقعا ملت کس ستیزی هستیم توی همه زمینه ها. در مورد سکس کلا انگار این حرفا واسه مردا نهایت جذابیته ولی اگر زن بگه هزار تا حرف بد حواله اش میکنن… کلا ما ایرانیا ادم نمیشیم و همون بهتر که عربا فرهنگ و شخصیتمونو بگان! حقمونه!
این جماعت نفهم رو بی خیال بشو این زباله ها همه جا پیداشون میشه مهم اینه که خیلی از خواننده هات هم از نوشته هات لذت میبرن و تاثیر مثبتی که می خوای رو روی ذهن همه میذاری…. برای آرزوی موفقیت میکنم
antarblooti گفت:
من چون این وبلاگهایی رو که شما در مقایسه آوردین رو نخوندم در مورد اونها نظری نمی دم . در مورد اینکه فضا حتی توی وب هم به نفع مردهاست و خیلی از تابوها اینجا هم باقیه حرفی ندارم ، اما ،
تم خیلی از نوشته های این وبلاگ مرد ستیزانست(نمیگم فمنیستی چون از نوشته هاتون به نظر نمیاد که خیلی در موردش بدونید) ، خب مسلما اولین واکنش هم از سوی مخاطبی که شاید بهش برخورده باشه متناسب با محتوای متنه . مسلما فحش سکسی دادن خیلی راحت تر از فحش فلسفی دادنه ، پس خیلی ها که توی سایر انواع مطالب با شما اختلاف نظر دارند و نمی تونند که پاسخی متناسب بدند ، اینجا کاملا دستشون بازه و راحت فحاشی می کنند . البته صحت حرف من زمانی مشخص میشه که وبلاگ مردانه زن ستیزی پیدا کنیم ، نمی دونم هست یا نه؟
lifeasinmkstories گفت:
حرفات رو كاملن قبول دارم، اما اين مدل خراب كردن ديگران رو نمى پسندم. خصوصن حس بدترى بهم مى ده وقتى مى دونم كه تو يه مسابقه اى رقيب هستين.
من از زنانه نوشتن شما لذت مى برم، همون طور كه از مردانه نوشتن خرس. آدم هايى كه چرند بگن هم هميشه زيادن. اين نمى تونه بهانه اى باشه واسه اين كه شما يا هر كس ديگه اى حرفش رو آزادانه نزنه.
كلن اين روشى كه براى راى جمع كردن توى وبلاگتون پيش گرفتين دوست ندارم. كاش طبيعى تر و با آرامش بيشترى تبليغ مى كردين.
nana گفت:
اینهم گونه دیگری از جبهه گیری که فقط در مقابل زنان اجرا میشود. به نسوان میگوید طبییعتر و با آرامش بیشتری تبلیغ کن، ولی به قزل که میگوید هرگونه انتخابی غیر از خرس دور از منطق و شعور است!!! هیچ کس نمیگوید طبیعی باش، آرامش داشته باش
هما گفت:
+++++++++++++++nana
+++++++++++
++++++++
++++
lifeasinmkstories گفت:
جنگ نمى كنيم كه جبهه بگيريم. نظرم رو گفتم. و گفتم چون اين وبلاگ برام مهمه، چون دوستش دارم
کاپیتان بابک گفت:
نکنه شما داری «معقول ترین آدم دنیا» میشی خودت؟
این آرام و متین پاسخ دادن شما باعث شد بیام بهتون سر بزنم
نهال گفت:
دوست گرامی این متن آن دو وبلاگ را تخریب نکرده از دید بنده. فقط مقایسه ای انجام داده شده بین بازتاب متون مشابه در میان خوانندگان. به این کار در علم بازاریابی می گویند Bench marketing.
هیچ اشکال خاصی هم ندارد اگر امثال شما آتش بیار معرکه نشوند و اینها را به جان هم نندازند.
lifeasinmkstories گفت:
نهال جان
در benchmarking خودمان را با بهترين ها مقايسه مى كنيم، كه ببينيم كجاها كم داريم و جاى پيشرفت هست، كه فكر نمى كنم هدف اين متن بوده باشه. آتش را هم من به پا نكردم، اما ديدمش.
كاپيتان، من «معقول ترين آدم دنيا» نيستم، خوشبختانه يا متاسفانه.
سیت گفت:
طرفداری اشتباه بدترین نوع تبلیغه. آی دی nana یا واقعا می خواد نسوان رو خراب کنه یا نمی دونه طرفداری یعنی چی ! .
این که کسی بگه به یک فرد رای بدین با اینکه یک نفر نام ببره و بقیه رو تخریب کنه بسیار متفاوته . هرکسی می فهمه !
به شخصه نمی فهمم چه لزومی داشت نسوان از وبلاگ دیگه ای اسم ببره ، یا اصلا چی شد که این مسابقه وبلاگی انقدر مهم شد.و خیلی اشتباهات دیگه در نحوه عنوان درخواست ها.
از خوانندگان وبلاگ انتظار زیادی نمی شه داشت . من اصلا فکر نمی کردم و البته هنوز هم فکر نمی کنم که مسابقه دویچه وله انقدر مهم باشه که اگر هست قسمتی از اعتماد من به صاحب این اثر نفیس از باید از بین بره کما اینکه با پست «به نام قلم» قسمتیش فرو ریخت.
نسرین گفت:
+++++++++
nanaجان چه خوبه قلمت
semira گفت:
++++++++
sayeh گفت:
ما حتی با id غیر واقعی هم نمیتونیم حرفمون رو بزنیم…
هم از بچه گی به خوردمون دادن که تفاوت بین زن و مرد هست..زن باید اینطور و آنطور…
خوب این تو همه مسایل از جمله سکس هم وجود داره…و بدتر اینه که تو این نیازت رو نتونی پاسخ بدی..چون زنی ..نباید بگی سکس میخوای…ولی مرد هروقت بخواد ..باید بگی چشم..و اون زمان که زن بیشتر از مرد بخواد..دیگه واویلاست..!
از شروعش بگیر تا جزییاتی که گفتی…
ممنون که گفتی..این ها حرف خیلی هاست
هما گفت:
+++++
کاپیتان بابک گفت:
حرف شما جامع و مانع نیست
بنظر من که +40 سال آمریکا هستم و زن (دوم) ایرانی دارم- اتفاقا یک کمبود؟ یا تفاوت ناخوشایند در فرهنگ ایرانی و رابطۀ بین زن و مرد هست، و اون اینه که زن ایرانی نمیگه سکس میخواد. از ده ها زن و مرد دیگر هم پرسیده ام. چرا یک نفر بود تو ترکیه، که او هم خودکشی کرد 🙂 زن ایرانی که وقتی میخواد،میگه، کجای این کرۀ زمین قرار داره؟ این حرفا چیه الکی می بافین می گین و دور ور میدارین؟
از واقعیات، هر چند زیبا نباشند، دور نشویم. آه من احساساتی شدم
لیلا گفت:
چطور زن ایرانی وقتی سکس میخواد نمیگه؟!! والا من به ذهنم نرسیده بود با دیگران حتی با دوستام در این مورد مشورت کنم و روش اونا رو بپرسم. ولی در مورد خودم که می تونم نظر بدم! من هم یک زن ایرانی… مگه این چیزیه که بشه نگفت؟ بشه ایگنور کرد؟
کاپیتان بابک گفت:
خب ببخشید با شما، تعداد زنای ایرانی که میگن شد دو تا
شین شین گفت:
منم حساب کن آقا بابک تا اینجا شدیک سه تا
nasim گفت:
منو از قلم انداختید شدیم ۴ تا
تاتا گفت:
آقا بابک من به شخصه اگه یه بار دیگه ازدواج کنم نمی گم سکس می خوام فکر کنم مشکل از مردای ایرانی باشه یا از طرف من بوده من فکر می کنم طوری باید با مردا رفتار کرد که سکس ازت التماس کنن کم ظرفیت ان یا طرف این طور بوده
نسرین گفت:
نمیدونم چرا وقتی کسی میخواد خودشو معقول جلوه بده میگه انقدر ساله که فلان جا زندگی میکنم.زندگی میکنی که بکن مهم اینه که مغزت کجا زندگی میکنه
nasim گفت:
بابک جان
این حرف شما کاملا در مورد زن نسل دیروز درسته، و فکر میکنم شما که به گفته خودتون ۴۰ سال هست انور آب زندگی میکنید متعلق به همون نسل باشید ، ولی زن امروز اصلا اینجوری نیست که شما میگید ، اکثریت زنان امروز دیگه خواستهشون رو میدونند و از گفتن اونها ابایی ندارند
شاد باشید
nasim گفت:
mazerat mikham , in gofteye man dar pasokh be aghaye babak bood , nemidoonam chera inja omad
لیلا گفت:
ای جان! می بینی چقدر زن ایرانی عوض شده؟ لذت بخشه! 🙂
کاپیتان بابک گفت:
بانو نسیم
مرسی از نظرتون. اگر اینطوریه که شما میگین، پس پیشرفت کردیم. خوبه
کاپیتان بابک گفت:
@ نسرین. همین را که شما بد برداشت کردی و بد گفتی، با لحن بهتری میشد گفت
با اینکه من مسئول نفهمیدن شما نیستم، تو ضیح میدم که گفتم 40 سال یعنی من با فرهنگ اجتماعی-سکسی غرب آشنا هستم که با مال خودمان فرق داره (که ایران را درست نمی دانم- پائین حرف بانو نسیم و جواب من رانگاه کن) اینجا هم دور و برم 20-10 تا زن (خانوادۀ) ایرانی دیده ام.
اگر اینجا در بارۀ ساختن اسپیس شاتل یا DNA صحبت می شد، هیچ چیز نمی گفتم، چون در باره آنها چیزی نمی دونم. ممکنه من معقول باشم یا نباشم ولی موقعیت جغرافیایی من به آن ربطی ندارد
افتاد؟
من به ندرت اینجا به خواننده ای پرخاش می کنم، ولی اگه بازم بیای برای من بگوزی کثافت می زنم تو سرت
هما گفت:
بابک جان که احتمالا همسرت همسن مادر باشن، چون به نظرم سنتون خیلی زیادتر از من میاد،
من هر وقت م یخوام م یگم، هر وقت خواستم همیشه گفتم، فرقی نم یکرده طرف دوست پسرم بوده، یا دوست معمولی، هر وقت خواستم با کسی خوابیدم، بهش گفتم م یخوام، و بهش گفتم چطوری و چقدر چه جوری می خوام. شما از واقعیات دورید. زنهای ایراین در امرکیا، مثل هر مهاجر دیگه ای، فرهنگشون در حد روز خروج از کشور خودشون با قی می مونه، پس عجیب نیست که نگن اگه نم یخوان. الان اما عادیه که دخترها بگن می خوان و چی م یخوان و چه جوری می خوان
ابــر شلوار پوش گفت:
+++++++@ هما
کاپیتان بابک گفت:
بانو هما (یه شماره بگذار دیگه، مگه ندیدی اون بالا اعتراضو:-) )
مرسی روشنم کردید. این شد دوتا. واقعاً خوشحالم
تصمیم گرفتم چهل سال جوون تر بشم برگردم ایران. خیلی خوبه به امام زمان
Peiman Taebi گفت:
این که دنیای مجازیه ، مگه نیست که خانم ها رو استادیوم راه نمیدن چون کمترین شعار اونجا شیر سماوره!؟
هما گفت:
++++++
- گفت:
:)) درست میگید
- گفت:
:)))) درست میگید
- گفت:
البته من باید بگم این درست میگید رو در این مورد گفتم که خانم ها اونجور که اشاره کردید نمینویسن و آقایون خیر.. لازم میدونم از خودم و در وهله ی بعد خرس دفاع کنم: وبلاگ برای من تنها تریبونی است که کسی نمیتواند به من درش بکن نکن بکند. فکر میکنم این حق هر آدمیه که اونجور که میخواد بنویسه. مردم هم خیلی خوب تشخیص میدن. و یانجور نوشته ها رو زیاد استقبال نمیکنن ازش. استناد میکنم به همون پلاس های پای نوشته که از گوگل ریدر قابل رویته -دست کم در مورد نوشته های خودم-فی المثل اگه بنده نوشته ای رو در مورد زمین خوردن پدر پیرم بنویسم و کمی از نداری و اشک و آه و ناله هم توی نوشته م بچکونم…میشم آدم مهربونه ی قضیه. کسی از نسل جوون که قدر پدر و مادرش رو میدونه. چه غمخواری. میشم ماشالله خان. اما زندگی من همه ش اینا نیست. میدونی چی میگم؟
بعد توی این نظر ها اون دوست عزیز اومده میگه خرس و قزل دنبال… هستند؟ سه نقطه یعنی چی؟ من واقعاً متاسف می شم. یعنی مثلا من دارم مینویسم که خانم بلند کنم؟ خانوم یا آقای نانا؟ مشخصا با شما هستم. چطور میتونین؟ آدمهایی مثل شما چه طور ممکنن؟ شما مطمئنا از رابطه ی مرد و زن، چه مجازی و چه در واقعیت کوچکترین اطلاعی ندارید خانم یا اقای نانا. و در این زمینه من فقط یک جمله ی خیلی خوب براتون دارم: پوت یور دور.
و نسوان عزیز
این رسمش نیست.
امیدوارم نپرسید کودوم؟ چی؟ چی رسمش نیست؟
نسوان گفت:
کسرای عزیز،
ما مسولیت کامنت های دیگران را به عهده نمی گیریم. خودمان به قلم شما و خرس ارادت داریم در غیر این صورت لینک تان نمی کردیم. چون هیچ وبلاگی را اینجا از سر معامله و حساب گری لینک نکردیم.
در پایان اینکه ،
کسرا جان؛
خودت این رسمش نبود..!
یولان گفت:
من خیلی تعلق خاطری به هیچ کدوم از این سه وبلاگ ندارم ، اما نسوان رو بیشتر خوندم ، چون مسایل زنان به دلیل کار مرتبطم برام مهم بوده .
1-این مسایل زن ستیزی و مردپرستی ریشه های پیدا وپنهان داره . به هر حال توی همین نوشته هم به دلیل اشاره بیش از حد به جنسیت با به کاربردن الفاظی که ضرورت نداره ، میتونه ضد زن باشه . اگز بخوایم برای برابری حقوق انسانها تلاش کنیم ، تاکید بیش از حد بر آلت جنسی ، نتیجه مثبتی نداره .
2- برای خود من در این وبلاگ جالب بوده که نویسنده ها که زن هستند ، روابط صمیمانه تر در سخن گفتن با کامنتگزاران مرد دارند . به نظر میاد با مردها راحت ترند و بهتر با اونها ارتباط برقرار میکنند.( به طور نسبی گفتم)
3-این نوشته باعث شد من برم وپست جدید قزل آلا رو به دقت بخونم . به نظرم این نوشتار خیلی منصفانه نیست، مثلا در قزل آلا نوشته شده : » چایی را ریختم روی سر تا پام…فکر کردم بوی چایی تافی خالدونم رفته. حتی شورتم هم خیس چایی شده بود…» اما در اینجا اومده » در مورد ریختن چای در شورتش نوشته » ،اولی روایت غیر عمدی از ریختن چایی روی لباس هست ، اما دومی ریختن متعمدانه چایی در شورت ! خیلی به دور از واقعیت و انصاف.
4- یکی نکته دیگه که برای من خیلی جالب بود این بحث رای گیری دویچه وله است ، من نمی دونم قراره به برنده چی جایزه بدن ، اما واقعا همش بحث شده همین ! و در کنارش بدگویی و زیرآب زنی بعضی ها . من رو یاد سیاست کثیف مملکت مون میندازه ! وقتی برای برتر بودن در یک جمع وبلاگ نویسی چنین بحثهایی در میگیره ، چه جای سرزنشی هست برای امثال ا.ن و خامنه ای ، وقتی پای قدرت و ثروت توی یک مملکت در میونه ؟
فکر کنم یهو اومدم خیلی حرف زدم ، کوپنم تموم شد.
50 ساله گفت:
کسری جان .فرمودی «فکر میکنم این حق هر آدمیه که اونجور که میخواد بنویسه.» پس اجازه بده نا نا هم هر طوری دلش میخواد بنویسه . با عرض پوزش
nana گفت:
در قند قزل الا، دقیقا از کجای حرف من چنین برداشتی کردی؟ من گفتم که تو مینویسی که خانم بلند کنی یا هر چی؟ دوست عزیز تو وقتی مینویسی از دیدگاه خودت مینویسی، نسوان هم از دیدگاه خودش مینویسد. رفتارهای انسان هم از دیدگاهش سرچشمه میگیرد. سه نقطه آخر متن به رفتار مردان اشاره میکند، نه مشخصاً خرس و قزل، اینکه مردان ایرانی دلشان نمیخواهد دیدگاهشان را تغییر دهند، دوست دارند که همه چیز بر طبق همان تفکر مرد سالارانهای که با آن بزرگ شده اند و با گوشت و پوست و خونشان عجین شده است باشد. از اینکه زنان این طرز تفکر را نمیپذیرند ناراحت میشوند. ولی چیزی را تغییر نمیدهند، همان رفتارشان را دائما تکرار میکنند.
من وبلاگهای خرس و قزل را دوست دارم هر چند که گاهی دیدگاههایشان در مورد زنان ناراحتم میکند. خوب آدم میگوید وبلاگ خودش است، دوست دارد اینطوری بنویسد. ولی تا به حال ندیده بودم که اشاره اینقدر مستقیم و زننده به یک وبلاگ دیگر داشته باشد
نادون گفت:
من مرد هستم. قبل از اينكه اين پست رو بخوانم جق زدم. من در دويچه وله كه كيرم تو فرق سرشون به نسوان راي داده ام. من جق ميزنم تا كس-ستيز يا كس ليس يا هر كوفت ديگري نباشم، ميزنم تا قرار گرفه و هورمون هاي تحريك كننده كم شده و به زندگي ام برسم با ثبات بيشتري.
من خرس را هم ميخوام و به اندازه وبلاگ نسوان از آپديت شدنش خوشنود ميگردم.
كاش بقيه هم بيشتر جق ميزدند، شايد دنياي آرام تري داشتيم، ديگر اينقدر به هم ديگر فرو نميكردن كير داشته و نداشته شان را
شاد و سرزنده و ارضاشده باشيد هميشه
ساحل غربی گفت:
1. مرسی از نگارش رک و بی پروات… مدت ها بود به دلم مونده بود یکی خودش رو ساسنسور نکنه…
۲. متن جالبی بود و بهت حق می دم که عصبانی باشی و گله کنی…اما این همه رو نوشتی که بگی در وب هم زن ها تحت تبعیضن؟ خب معلومه که اینطوره… کجا نیستن؟… یه داستان جالب واست بگم که ببینی مرد سالاری حتی در علم هم تاثیر داشته… فمنیست های موج دوم (یا شایدم موج سوم تاریخ دقیقشو یادم نیست) یه زمانی ادعا می کنن که علم هم به شکل مردسالارانه پیشرفت کرده… ملت می خندن… بعد فمنیست ها کل تحقیقاتی که درباره ی اسپرم و اوول شده بوده رو جمع می کنن و معلوم می شه تحقیقا بسیار زیادی درباره ی اسپرم انجام شده بوده در حالی که محقق ها هنوز خیلی چیزی از اوول نمی دونستن. دلیلش ساده بوده. ذهن مردسالارانه ی محقق های علوم پزشکی اون زمان اوول رو به حدی ساده می دیده که نیازی به تحقیق دربارش نمی دیده…..
از این داستان ها خیلی زیاده… از معماری و شهرسازی انسان گرفته تا هنری مثل رقص مردسالارانست…
۳. چون ملت لیچار بارتون می کنن ، چون بهتون می گم «جنده» دیگه بیخیال نوشتن شدی؟ ترسیدی اسم این وبلاگ معظم خراب بشه؟ عزیز من هشتاد درصد مطالبی که این وبلاگ می نویسه باب طبع ۲۰ درصد مردمه. داستان مثل اینه که شما از میون همه ی چیز های بد فقط به سکسولوژی دست نمی زنین. چرا؟ چون مردم راحت تر گارد می گیرن یا راحتتر جدی نمی گیرن. چون این موضوع میدان جنگ سختتریه. خب شما اگه نگران اسم وبلاگتونید که من پیشنهاد می کنم به ترتیب در این رابطه ها پست بذارید : ۱. هوش و درایت ذاتی نژاد آریایی ۲. فرهنگ غنی و افتخار آمیز ایران ۳. غیرت مردانه و مقدس مرد ایرانی ۴. کدبانو بودن ذاتی زن ایرانی ۵. …
اینطوری دیگه ۹۰ درصد مطالبتون باب طبع ۹۰ درصد مردم می شه و خیلی اسم خوبی پیدا می کنید…
اما من اگه جای شما بودم ترجیح می دادم یه جنده ی وبلاگ نویس با قلم آزاد باشم تا یه کدبانوی با وقار ایرانی که خودش پیش از هرکس خودش رو سانسور می کنه….
مخلصیم
شیما گفت:
+++++++
ابــر شلوار پوش گفت:
+++++++
هما گفت:
++++++++
پريسا گفت:
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
شیرین گفت:
اصلا خوبی وبلاگ شما به خاطر همین رک و راست بودنشه. راه مبارزه با این تفاوت ها همینه. که کسی مثل تو جرات کنه و بنویسه و بعد بقیه به خودشون جرات بدهند و در مقابل این تبعیض ها بایستند.
هليا گفت:
سلام . هميشه وبلاگ شما رو دنبال ميكنم و به قول يكي از هر پستي كه ميزارين ذوق زده مي شم. ولي ميهوام بگم تا وقتي كه ادم هايي امثال اينا كه انرژي شما رو براي نوشتن ميگيرن وجود دارن ما در عذاب هستيم در واقع فرهنگ ما باوجود اينها روز به روز تنزل مي كنة پس فكر كنم ما اگه اينها رو تغيير بديم به نفع خودمون رفتار كرديم چون زودتر از شرشون خلاص ميشيم و اين تغيير هم كار يه شب دو شب نيست .بايد كم كم و كوتاه كوتاه بيش بريم تا تاثير رو توي اونا ببينيم وگرنه ادم هايي مثل من وشما كه تعدادمون شايدزياد هم نباشه نميتونن كاري از پيش ببرن. مرسي از نوشته هاي خوبتون . سلامت و شاد باشين.
خراباتی گفت:
سلام
دل انگیز, اول از همه این که هر چه می خواهد دل تنگت بگو
به بقیه هم هیچ ربطی نداره … بذار اون کسی که داره میسوزه , بسوزه ! چون این جماعت یا دنبال سوژه درست کردن هستند یا دو بهم زدن و یا در حال تهمت و افترا به سایرین و از این راه تغذیه میکنن خودشون رو .
در مورد تبعیض هم کاملا با تو موافقم که در ایران و بسیاری از نقاط دنیا حتی در اروپا و آمریکا نگاه مرد سالارانه به طرز وحشتناکی حکم فرماست
حالا در نوع و مدل های متفاوت اما بهر حال هست .
یک روز داشتیم با دوستی در مورد سابقه و نحوه پیدایش الفاظ رکیک بطور جدی بحث می کردیم
این که مثلا چرا به یک نفر میگن پدر سوخته ؟!
تا رسیدیم به فحش های خانوادگی و رختخوابی , برای شوخی بهش گفتم : چرا ما به یک نفر که کارهای احمقانه می کنه میگیم کس خل و نمیگیم کیر خل ؟
هیچ چیزی پیدا نکردیم جز اینکه این هم جزو همون تبعیض هایی هست که از دیدگاه مردسالارانه اعمال شده و هنوز هم هست .
خلاصه که خودتو اذیت نکن
در ضمن اینقدر چند پاراگراف آخر گفتی کیر که من دیگه فقط یک آلت سیاه رنگ و بادمجونی شکل همش جلو چشم هام بود که احتمالا متعلق به بلال حبشی بوده :)))
در ضمن جان عزیزت
شما این جا دیگه سوتی نده و کلمه ی جلق رو درست بنویس
به پیر به پیغمبر به همون تیغ آفتاب , جلق درست می باشد نه جق !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
شاد باشی
خراباتی
شیما گفت:
+++++
زاوا گفت:
بوی حسادت می داد این متن. اونایی هم که به نوشته هات بنا به دلیلی که گفتی گیر میدن البته آلت پریشن.
هما گفت:
نه عزیزم ، باید زن باشی تا بفهمی بوی خشم از تبعیض میداد
شهرزاد قصه گو گفت:
هر کسی دوست نداره که از این حرفها بشنوه، نیاد و نخونه! کسی رو که زور نکردن!
احمدرضا گفت:
سلام،
۱- شاید خرس، توهینها، فحاشیها و لیچارها رو تأیید نمیکنه ولی مثل شما که نویسنده هستید، اون هم نظرات تأیید نشده رو میخونه و اون فحشها رو میبینه و ناراحت میشه. البته این فقط یک احتمال بود و برای اینکه قضیه از حالت صفر و یکی در بیاد گفتم. بالاخره به اون هم ممکنه فحش بدن اما قطعاً کمتر از شما. و دلیلش رو هم خودتون گفتید.
۲- توی وبلاگ «آدامس دود شده» که نویسندهاش یک خانوم هست، میخوندم که از زدن تورلیدر به زمین میگفت و اینکه دلش میخواد با دوستش برن بگردن و دو تا پسر گوشت رو بزنن به بدن و این حرفا. خب بزنن به بدن، نوش جونشون. همونطور که ما میزنیم. شما هم بزن. شما هم بنویس. از هر چی که دوست داری بنویس. فقط بابت کوستیشعرنویسی بعضیا، تصمیمات ناگهانی نگیر.
۳- بعضی از این نظرات، ترول هست و فقط برای ناراحت کردن شما نوشته میشه و شما با منتشر کردنش باعث درگیری بین خوانندههاتون میشید و نهایتش یک خندهی وقیحانه میمونه که روی لبهای ترول نقش میبنده که پشت مونیتورش نشسته و به من و شما میخنده. شما خیلی وقته دارید وبلاگ مینویسید و آستانهی تحملتون بالاست اما ظاهراً از این هم باید بالاتر بره تا اینجوری گارد نگیرید.
۴- اون از «در قند قزلآلا» که داره میره، اینم از شما که به خودسانسوری افتادین. امشب چه ویروسی به جان وبلاگستان فارسی افتاده؟ نکنید خواهشاً. ای بابا. هی من میخوام خوانندهی خاموش وبلاگستان باشم، نمیذارید! شما خودتو سانسور کنی یعنی منو سانسور کردی. اینجا، ذهنهای خوانندهها و نویسنده به هم گره خورده.
لطفاً خودسانسوری نکنید 🙂
مرسی.
mahgoon گفت:
خب بازم باید گفت: از کوزه همان برون تراود که در اوست.
جامعهای که ازش خشونت بباره عاقبتش همین میشه که همه رو درگیر خشونت تحمیلی میکنه.
اینکه توی چنین جامعهای آیا باید تن داد و یا مقابله کرد و خود بود چیزیه که به نظرم کسی نمیتونه به کسی حکم کنه یا توقع داشته باشه. اما من خودم شخصا دوست دارم بازی نخورم. و ارادهم دست خودم باشه و به وقتی یه سگ توی کوچه واق واق میکنه باهاش کل کل نکنم. چون من خودم که میفهمم که نمیدونم اون چی میگه و ضمنا مطمئن نیستم آیا اون معنای سروصدای منو میفهمه یا نه؟!
اما یه وقتهایی تنها خشونت پاسخ میده. البته مدتهاست اینو فهمیدم امیدی به گرفتن پاسخ از تمام دنیا نداشته باشم. اما یه وقتهایی دیگه نمیشه کاریش کرد و اون موقعی هست که بهت حمله شده و تو ناگزیری دفاع کنی…البته فکر میکنم به هر حملهای هم نباید پاسخ داد یه وقتهایی باید در رفت… مثلا از دست یه سگ هار.
نهایتا اینکه ظاهرا انعطافپذیری از اصول لازمهی تعادله و ضمن اینکه باید همیشه آماده برای پاسخگویی خشن به خشونت متجاوزین همزبان بود اما حتیالمقدور باید از دستشون در رفت نه به دلیل ترس بلکه برای آلوده نشدن و شکل اونا نشدن. چرا که خشونت همون چیزیه که زندگی رو نامطبوع و سطحی و مبتذل میکنه و کم کم وقتی بهش عادت کردم تبدیل به یه لمپن میشم که یا باید سر ببرم یا زخمی کنم و اینجوری تمام لذتهای معنوی و مادیم و تمام زندگیم میشه هیجان بدون تفکر. توی این بازی باید خیلی حواسم جمع باشه که به عنوان یه موجود محاط آلوده و زخمی هژمونی سیستم محیط نشم. من باید باهوش تر از این حرفا باشم که بازی بخورم.
اینارو گفتم تا بگم همه آزادند که با زندگی خودشون هر کاری بکنن و البته در چنین شرایطی کسی که به زندگیش گند میزنه نمیتونه الگوی من برای مقابله به مثل باشه. اصلا اون نمیتونه مورد توجه من باشه که من بخوام بهش چیزی بگم و براش مایه بذارم. اصلا مخاطبهای من از جنس اون نیستند… بنابراین من با مخاطبهای خودم رابطه برقرار میکنم و اونا برام مهمند و سعی میکنم هیچوقت به لمپنها اجازه ندم که روی من تاثیر بذارن تا من بخوام به اونایی که اهل معرفت نیستند درسی داده باشم. طرف حساب من خوب یا بد افرادی از جنس خودم هستند بنابراین رفتار من بیانگر جایگاه منه. اصلا چرا باید خودمو با یه لمپن مقایسه کنم تا ثابت بشه منم حقی دارم که میتونم مثل اونا ازش استفاده کنم؟! این حق مثل حق خودکشیه.
نمیدونم اگر کسی معنای حقیقی یه پیام رو نگیره آیا من وظیفه دارم و اصولا میتونم با قرص و آمپول و سرنگ بهش فهم تزریق کنم؟
من فکر میکنم نه! در شهر اگر کس است یک حرف بس است. همین برای من یه دنیا ارزش داره…حتی اگه تعداد مخاطبین من یه نفر باشن.
کاپیتان بابک گفت:
عادل، هادی، شهاب، سمیرا، ننه عروس، نادون و ساحل غربی درست ترمیگن
قبل از هر چیز، من از دستم در رفت ریدم توی هر چی امامزاده س.
عادل و ننه عروس، در بارۀ نون خامه ای من با شما بیشتر موافقم. زن ستیزی و اجحاف به زنها و قانون های قرون وسطایی جوامع شرقی و مذهب زده، زن نصف مرد، شتر و دیه و قصاص….همه و همه را قبول دارم که مایۀ ننگ بشریتی است که هنوز به انسانیت نرسیده. ولی ستیز با نون خامه ای؟ هرگز! مگر اینکه از روی جنازۀ من رد بشوید
اینکه ادبیات رک در بارۀ آلات تناسلی از طرف مردان مورد قبول واقع میشه، و از طرف زنها باعث بدگویی و حمله و حواله به خوردن این چیز و مالیدن آن چیز، دلیلش بی جنبه و تربیت بودن مردهای عقده ای و دست به چیز است. از این چیز ها یاد چیزشاهین نجفی (نه چیز اصلی اش، آهنگش) افتادم که خالی از لطف نیست بشنویم. مردی که مقام زن را برابر با مرد میدونه، هیچوقت از رک نوشتن یک زن دکوراژه نمیشه. دوم اینکه رک گوئی زنها با عُرف تخمیِ رایج بین ما همخوانی نداره. سوم اینکه رک گویی داریم تا رک گویی. خیلی کمتر دیده شده یک زن بیاید و چیزش را حواله کس دیگری کند. اصلا در ادبیات فارسی «به کُسم» یا «کُسم تو دهنت» نداریم. اگر زنی به مردی بگوید «کُسم تو دهنت» جواب خواهد شنید: هر چه زودتر بیارش جلو
بنظر من هیچوقت هم به جز کُسی شعر «فرهنگ کُسی» نخواهیم داشت، حتی اگر زنها در آینده بتوانند در کرۀ اورانوس یک کلنی نو بسازند هیچوقت کلمات «ماشین کُسی» یا «حکومت ممه ای» را نخواهید شنید. این ادبیات والای کیر وتخم نشان از مولانا و سعدی و وحشی بافقی برای ما بجا مانده و تا زن زنه و مرد مرده تغییر نخواهد کرد
نکتۀ قابل توجه دیگری که دوستمان سامانتا داره نازنانه شلوغش می کنه که یک پوئن ناحق برای زنها بگیره، از بدگویی و بد دهنی اونایی که گفتم، نتیجۀ (طنزآلود) می گیره که ما ملت کس ستیزی هستیم. من طنز را دوست دارم
ای بابا! ولمون کن سامانتا. جون جدت گیر نده. اقلن توی این مورد زنها دست بالا را دارند. تمام دنیا روی نون خامه ای می چرخه. یعنی 86 درصد فکر و ذکر مرد اینه که چطوری به آن نون یا اون نان و خامۀ درونش دسترسی پیدا کنه. یک زن زیبا اگر اندکی شعور و زیرکی قاطی زیبائیش کنه، می تونه بهترین مرد را انتخاب کنه. کار نکنه. من همیشه میگم کار مال خره. زن زیبا می تونه با یک لباس خواب اروتیک لم بده روی کاوچ ، آناناس بخوره و به ناخن های پایش لاک ارغوانی بزنه. بعد مرده بیاد خونه پاهاشو بپرسته. چون بقول خرس که خیلی خیلی خوب می نویسه، پاهای زن بطرز عجیبی بو نمیدن. و نوشته بود که مردا به وحدانیت عقیده ندارند، چون به اندازه تمام زنهای دنیا ضربدر 2 خدا دارند. اینم من بگم که نامردی نباشه. زنای زشت و چاقالو هم مجبورن مثل ما مردا سگ دو بزنن. ساری. ولی من حیث المجموع اینجوریام نیست که شما میگی بانو سامانتا. چون این پست +18 بود و شما به مزۀ چیز اشاره کردی با یک کسی شعر مناسب ولی دور از ادب این مقوله به پایان می رسد
بلی کیر است و چیز خوش خوراکست / از عشق اوست کاین کس سینه چاکست
السلام علیکم و رحمت الله
mountainsummit گفت:
کاپیتان موافق نیستم
تو همین وبلاگ خوندم که ویول با وجود اینکه اصغر واسش همه کار می کرد شروع به کار کردن کرده و استقلال پیدا کرده که 100 شرافت داره به ناخن لاک زدن. یادمه گفته بود کسی که کار نمیکنه جنازس.
بعد هم دختر تا چند سالگی جذابیت سکسی داره ؟؟؟ 30 نهایتش بعد از اون فهم و درکش هست که چاره سازه
کاپیتان بابک گفت:
oon ghesmat tanz bood. ziad jeddi nagir
ساحل غربی گفت:
شوخی بود؟ آخیش… از خستگی دارم می میرم… با این وجود می خواستم بشینم درباره ی اون تیکه یه پاسخ بلند بالا بنویسم…
این تیکه ی «کار مال خره» هم شوخی بود دیگه؟ اگه نه بگو لطفا که من یه بحث بلند بالا دارم درباره ی تاثیر کار و تقسیم کار در تبعیض علیه زنان و به طور کلی در شکوفایی انسان…
کاپیتان بابک گفت:
گیر نده ساحل جان. من سی سال، نه، بیشترکار کردم . میخوای از کارل مارکس و سرمایه بازم برام بگی؟ من مخم اونقدا نمی کشه. ضمنن من خودم هم فمینیستم هم لزبین. اون پاراگراف همش شوخیه و هر شوخی، نصففش جدی
چون این شاعرای معروف همشون شاهد باز بودن، مولانا را هم نام بردم. راستش دیوان ایشونو نخوندم.ناخنک زدم. فقط میدونم طفلکی مسلمون بوده عاشق شمس تبریزی بوده و و البته جایگاه بزرگی در شعر فارسی داره.از کیر و تخم هم نگفته باشه، حتمن از کون گفته 🙂
شبت خوش
ساحل غربی گفت:
بابا گیر چیه؟ من مخلص شما هم هستم…خب اینجا میایم بحث کنیم دیگه… مارکس و سرمایه هم به درک… نقش کار در شکوفایی انسان یه بحث علمیه (که مارکس حتی اولین نفری هم نبوده که بهش اشاره کرده تازه اولین نفر آدام اسمیت خدای سرمایه داری بوده) که اتفاقا شما که ۳۰ ساله داری کار می کنی شاهد خوبی بر درستیش می تونی باشی…
اون سوالم درباره ی مولانا هم به جان خودم مچ گیری نبود… من اهل مچ گیری نیستم حرفمو رک می زنم… واقعا کنجکاو شده بودم می خواستم بدونم آخه یه مدتیه از تاثیر یه کنسرت درویشی خیلی مولانا واسم جالب شده…
مخ شما هم می کشه خیالتون راحت من هم که این چیزها رو می فهمم آدم سوپر باهوشی نیستم به جان به خودم…
بعد چیز دیگه ای هم که هست من معمولا وقتی اینجا واسه کسی کامنتی پاسخی چیزی می ذارم مخاطبم لزوما خود اون فرد به تنهایی نیست… اینجا هرکی هرچی مینویسه همه می خونن و شاید استفاده کنن و شاید با نظراشون اصلاح کنن دیگه… به جان خودم من اینجا بیش از هرچیز دنبال اصلاح تفکر خودمم…
اما درک می کنم آدم گاهی اوقات از بحث خسته می شه… خودمم زیاد خسته می شم… فقط ماها فازهای خستگی از بحثمون بدبختانه همزمان نیست… یه موقع شما خسته ای من فاز بحث دارم … یه موقع من خسته ام شما فاز بحث داری…
در هر صورت خسته نباشی 🙂
شب شما هم خوش
ساحل غربی گفت:
راسی می شه نمونه ای از شعر های مولانا که توش کیر و تخم و اینها استفاده شده بگی ؟ خیلی کنجکاو شدم… آدم بدونه به درد می خوره…
ايران دخت گفت:
ساحل گیر دادی سه پیچا ،کاپیتان حدس زده مطمئن نیست،ولش کن، تو بهتره از مطرب مهتاب گون بپرسی که همه چیزو دیده،بهش بگو:ما همگان محرمیم آنچه که دیدی بگو آنچه شنیدی بگو….
ساحل غربی گفت:
ای بابا به جان خودم من هیچ گیری ندادم :)))) اصلا من دیگه هیچی نمی گم…
کاپیتان بابک گفت:
ساحل جان
گیر دادن را هم شوخی کردم دوست من. sense of humorت کجا رفته؟ خیلی جدی هستی
میخای کمتر شوخی کنم؟ هر چی بگی گوش می کنم 🙂
از فازهای خستگی که هم زمان نیستن، خوشم اومد. نکتۀ ظریفی بود
و ازت ممنونم بهم سر زدی. پاینده و شاد باشی
ساحل غربی گفت:
🙂 آره راست میگی… مدتیه کلا سنس هیومری در من وجود نداره… خیلی حال و حوصله ندارم… کارم خیلی زیاده….ولی شما شوخی کن :دی منم بالاخره سر حال میام 🙂
bahar گفت:
۳۰؟!!!! مرسی از عدد تعیین کردن!
کاپیتان بابک گفت:
30 خیلی بی رحمانه بود. منم دیدم !!!
تازه 30 به نظر من وقتیه که زن شروع می کنه به باتجربه و خوبتر شدن. مرد هم همین طور
سخت بی رحمند این دوستان
دكتر پرنسس گفت:
بابك جان حقيقتش منم تو كف اين ٣٠ مونده بودم. اونم نهايتش !! امروز همش رو جلد هر مجله اي عكس يكي رو ميديم شروع ميكردم به بالا پايين كردن سنش و جاذبه جنسيش. به گمانم يا دوستمون خيلي كم سن و سالن يا ٣٠ ، ٤٠ ساله هايي كه ايشون ديدن ٣٠ ، ٤٠ ساله نبودن.
ژیان گفت:
30 ؟! ؟!
منتظر انتقام باش.
کاپیتان بابک گفت:
نوشتم سامانتا، اشتباه بود. ببخشید اسکارلت
نمی دونم چرا با اینکه قلم خیلی فرق می کنه، منم همون تصویر تو کله ام بود که ژیان اون پائینا گفته
البته منهای تازه وارد و صخنۀ فرودگاه و رفتن داورها و …. ایشون کلی سناریو نویسه
سورمه گفت:
من یک سوال برام ایجاد شد، کامنت ها رو میشه پابلیش کرد یا نکرد، سلیقه ایه. شاید این وبلاک نویسانی که می گی جیزی که توهین قلمدادش کنن رو پابلیش نمی کنن.
البته کس ستیز بودنمون رو کاملن قبول دارم که البته خیلی عمیق و خیلی ریشه ایه. دقت کردین از بچگی آلت جنسی پسرها مایه ی افتخاره و مال دخترها بر عکس. بعضی پدرها عادت داشتند پسر که به دنیا می آد لخت ازش عکس بگیرن. یا مثلن دقت کردین که از بچگی آلت پسر بچه ها اسم داره؟شوشول، دودول یا هرچی اما آلت دختر بچه ها اسمش یا«چیز» یا «عیب»ه؟ وقتی هم که بزرگ میشی تو سالن اپیلاسیون اسمش میشه «اضافه» یا «زیرشکم». شاید کوچیک به نظر بیاد ولی خیلی تاثیر داره. همون قدرکه سرپا شاشیدن پسرها هرجا که شاشون بگیره تاثیر داره و شخصیت قائل شدنشون برای آلتشون وقتی براش اسمی ذارن و خیلی چیزهای ریز دیگه…
nasim گفت:
عزیزم مال دخترا هم اسم داره ، ناز
ايران دخت گفت:
اولا اگه یه کم ارومتر راجع به سکس بنویسی من فکر میکنم مخاطبت بیشتر میشه،چون همه که دائم ننشستند فیلم پورن نگاه کنند که تو حالا پیله کردی که من مینویسم جندم و اونکه مینویسه کسی بهش چیزی نمیگه… دوما اگه این سبکو دوس داری ادامه بده و نترس که بهت کی رای میده یا نمیده،سوّماً مگه فروغ نمیدونست مورد شماتت قرار میگیره ولی گفتو سرود،مگه گلشیفته نمیدونست ممکن جمآعت مرد ایرانی امثال سلحشور به او هرزه بگویند،و آخر اینکه پس بالاتر پرواز کن و ما را هم نترسون از این مردانی که صورت نسوان را واژن میبینند.
baharan2012 گفت:
چند سال پیش خانمی به اسم «انگا میو سی و» کتابی نوشت به اسم «کانت». تیتر این کتاب جار و جنجالی بپا کرد چون این کلمه وقیح محسوب میشود و به کار بردنش به خصوص به عنوان اسم کتاب، بد سلیقگی به حساب میامد. ایشان از همین نکته استفاده کرده و در این کتاب، به آنالیز کردن این کلمه از لحاظ فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناسی پرداخته اند، تبعیض بین زن و مرد، به عقیده ایشان از همین عضو بدن شروع شده و حالا حالاها ادامه خواهد داشت… این تبعیضها با ذهن و فرهنگ مردم چنان عجین شده که گاهی حتی شناسایی کردنشان دشوار است. یعنی گاهی آدمها بطور ناخوداگاه تبعیض میگذارند و واقعا منظوری ندارند. پس اگر جوامع غربی با خیل فمنیستهاشون هنوز نتوانسته اند این مشکل را حل کنند، شما چگونه انتظار دارید شاهد این معضل در یک وبلاگ ایرانی نباشید؟؟..این واکنشها را اگر نمیدیدید باید تعجب میکردید.،،با این وجود، عده زیادی دارند شما را حمایت میکنند…پس خوشحال باشید.
فنی گفت:
وقیح نویسی، چه از نویسندۀ مرد چه از نویسندۀ زن مشتریای خودش رو داره، به منم ربطی نداره. اما توی وبلاگی که نویسنده ش سودای این رو داره که با استعاره نویسی و ایهام و کنایه، پاشو توی کفش هدایت و کندرا بذاره قبول اینکه با ادبیات یادگاری های روی دیوار راجع به سکس و دغدغه ها و معضلات جنسی دنیای زن چیز بخونیم سخته. من یکی که دریده نویسی و اشارۀ مستقیم و هر سه کلمه در میون اسم بردن از اندام و افعال مربوطش رو نه به حال زن و نه به حال مرد مفید نمی بینم؛ حداقل مفید برای انجام «رسالتی» که بر دوشتون احساس می کنید. اونچه که من از معدود نوشته های قابل اعتنای خرس و وبلاگ های مشابه اون برداشت می کنم تمایل به القای جنبۀ طنز بوده تا «طرح یک مشکل». و یا اینکه یک آدم بتونه اونقدر منحنی بشه که آلت خودش رو استشمام کنه در خوشبینانه ترین حالت، یک حرکت مضحک خواهد بود و به نیت طنز تبدیل به یک متن شده. سعی کنید به این فکر کنید که «شاید» کسی که «بعضی» از پست های سکسولوژی شما رو نمی پسنده و گلایه ای براتون می نویسه، همون کسی باشه که پست سکسولوژی یک مرد رو در میانۀ متن رها می کنه و حتی تا به آخر نمی خونه! البته شما حق دارید که تعیین نکنید برای چه تیپ آدمی و یا چه طبقه ای می نویسین، می تونید بگید برای خودم می نویسم.
یک نکته ای که فکر کنم خوشتون نمیاد اینه که برای احقاق هر حقی مشابه با مردها لزومی نداره حتماً توی جلد مردها برید. اگه «زنانه» بودن متنی که در مورد خواهش ها و نیازهای طبیعی جنس زن و برخورد صحیح با اون نوشته شده حس نشه به نظر من کارکرد مفیدی نخواهد داشت.
ساحل غربی گفت:
این جمله که احقاق حقوق زن نیاید به مرد شدن زن منجر بشه و باید منطبق با نیاز و ویژگی های طبیعی جنس زن باشه در تیوری جمله بسیار درستیه. اما مشکلش اینه که من هنوز نتونستم در عمل جایی واسش پیدا کنم. یعنی حقی رو هنوز نتونستم پیدا کنم که مرد داشته باشه و فیزیک زن به شکل منطقی ما رو به این برسونه که زن نباید اون حق رو داشته باشه. این که روی این موضوع دارم تاکید می کنم دلیلش اینه که این دست آویزیه که بسیاری از مخالفان فمنیست ازش برای بدون پاسخ گذاشتن مطالبات زنان استفاده می کنن. اگه مثالی بزنید ممنون می شم.
اما درباره ی وقیح نویسی. ببینید، استفاده از واژه هایی مثل کیر و کس و کون و این کتگری در جایی برای توهین (که معمولا توهین های بسیار مردسالارانه ای هم هستن) استفاده می شن. استفاده از این لغات به هدف توهین رو خوب من هم باهاش مخالفم و به هیچ وجه استفاده نمی کنم هم چون خب اصولا خوشم نمیاد به کسی توهین کنم هم حالا اگه دیگه لازمم شد دلیلی نداره آدم «جنسی» توهین کنه. اما از طرفی این واژه ها در خیلی جاهای دیگه صرفا یک واژه اند که به هدف اشاره به عضوی از بدن استفاده می شن. در چنین موقعیتی دیگه وقیح بودن این واژه ها معنی ای نداره. در چنین موقعیتی دیگه «کیر» فرقی با «دست» نداره. هر دو نام یک اندام بدن هستن. بله! طبعتا شنونده حس متفاوتی بهش دست میده وقتی «کیر» رو می شنوه تا وقتی «دست» رو می شنوه. اما این اشکال شنوندس که به قول شاهین نجفی هاله ای (حاله ؟) مقدس به دور اون واژه ها کشیده. اصولا استفاده نکردن از واژه های به اصطلاح «قبیح» در یک کانتکست «نا قبیح» یکی از صد ها مدل سرکوب پنهانی هست که ماها بر خودمون روا می داریم.
اگه این بحث من که منجر به بدون اشکال بودن استفاده از «هر» واژه ای در یک متن جدی می شه رو بپذیرید دیگه استفاده از این واژه ها برای یک انسان (چه مرد چه زن) کار بی ایرادی میشه.
آلبالو مدرن گفت:
من باهات موافق نیستم، مثل هر چیز دیگه نوع برخوردِ دیگرون با آدم خیلی زیاد ناشی از رفتار خودِ شخص هست، اینکه خودت تا چه حد حریم برای خودت رو حفظ کنی، نوع چینش کلمات برای بیان یه منظورِ واحد نمونه ای از ایجاد این حریمه. مثلا تو همون وبلاگ خرس که مثال زدی بار احساسیه کلماتی که انتخاب میکنه خیلی بیشتره، اما مثلا تو همین متن بالا یا چند متن دیگه کلمات هیچ بار احساسی ندران، فقط بار جنسی دارن، تفاوت از همین جا سر چشمه میگیره.
من قبول ندارم که مخاطبها فقط به زن یا مرد بودنِ شخص نگاه میکنن و کامنتهای متفاوت میذارن. چون هستند وبلاگهای زنانه ای که که به موضوعات شبیه خرس میپردازن و همون فیدبک رو هم میگیرن.
البته به این نکته هم توجه کن که خرس نظراتش تأیید میخواد، تو نمیدونی آیا همهٔ نظرات تأیید میشن یا نه
albalooyemodern@gmail.com
Shima گفت:
عجیبه که من همیشه فکر کردم خرس شاید واقعیت ذهنش رو می نویسه ولی همیشه به نظرم هرزه نگاری اومده… من نمیگم خرس هرزه هست اما از لحظات هرزه می نویسه و از لحظات بی خیالی یک مرد که فکر می کنم برای خیلی از زن ها خوشایند هم نیست… خرس انگار خاطره می نویسه بدون اینکه چیزی رو به چالش بکشه اما نوشته های شما ذهن رو درگیر می کنه و آدم های احمقی که بهشون برمیخوره اینجا دری وری می نویسن… امیدوارم باز هم بنویسید چون من همیشه نوشته هاتون رو وست دارم حتی وقتایی که بهم برمیخوره…
خرزهره گفت:
در تورنتو دکتری هست به اسم مریم محبی که در مورد همین مسایل تو تلویزیون حرف می زنه. در مورد مسایلی هم حرف می زنه که در بین شرق ها تابو به حساب می اد مثل سوینگرها. تو یوتیوب هم هست. کسی هم در موردش مزخرف نمی بافه. اگر حوصله کردی فیلمها رو ببین اونوقت می فهمی چرا.
گلی خانم گفت:
نوشته هاتون رو همیشه از ریدر میخونم و از صراحت لحن و عدم خودسانسوری شما ، لذت میبرم .وبلاگ شما رو به چند تا از دوستا و همکارام هم معرفی کردم تا اونا رو هم تو این لذت سهیم کنم . تابحال کامنت نداده بودم اما امروز فقط به خاطرشما فیلتر شکن رو ران کردم تا اعلام کنم عدم خودسانسوری شما ستودنیه . شما حرف دل بیشتر خانمای ایرانی رو می زنی . من دیروز بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم پستی نوشتم در رابطه با فیلم های پورن ( http://goli87.blogfa.com/post-233.aspx ) که دلم می خواست صریحاً مثل شما منظورم رو بیان کنم اما نه جرأت شما رو داشتم و نه جسارتتون رو . می ستایمتون . لطفاً شما هم به جمع بانوان وبلاگ نویس سانسورگر نپیوندید . من روزی که ریدر رو باز می کنم و میبینم وبلاگ شماها آپ شده ، خوشحال میشم که امروز باز یه موضوع چالش برانگیز و عمیق برای فکر کردن دارم . خیلی وقت ها رو موضوعات و مسائلی که اینجا مطرح میشه ، مدتها فکر می کنم .
خواهش من به عنوان یه آدم اهل مطالعه که کتاب هم خیلی خونده اینه که شما بنویس تا ما هم دنباله روی شما بشیم و روزی اگر خواستیم راجع به مسائل و حقوق جنسی و جنسیتیمون بنویسیم ، اولین نفری نباشیم که قیچی سانسورگری رو برای افکار و نظراتمون استفاده می کنه !
Pooria گفت:
من تازه با وبلاگتون آشنا شدم و خيلى خوش حالم كه يه همچين وبلاگيو پيدا كردم! من اصولا از وبلاگاي فارسي خوشم نمي ياد چون چرت و پرت و وقت تلف كنين بيشتر، يعني ارزششو ندارن انرژيتو بذاري چشاتو درد بياري چيه كه مي خواي ٢ كلوم چيز بخوني اونم اونقد حرصت بگيره بگي غلط كردم اومدم سايت فارسي! ولي واقعا از طرز بيانتون خوشم مياد، بسيار روشن فكرانه و واقعيات اونطوري كه هست رو مي نويسين. معتاد وبلاگتون شدم، روزي بالاي ١٠ سري سر مي زنم كه ببينم چي نوشتين،پس به نوشتن ادامه بدين كه پشتيبانتون هستيم! 🙂
Nimda.White گفت:
نسوان مطلقه گرامی دوباره سلام. نمی دانم چه شده است که اینقدر واکنش های عجیبی از خود بروز می دهید؟!!؟
فقط خواستم چند نکته را یاد اور شوم. حرکتی که که شما اغاز کرده اید حرکت بسیار بزرگی است.
شما شاید در نگاه نا اگاهان هرزه یا هر چیز دیگری خوانده شوید ولی به این نکته توجه کنید که عده زیادی از خوانندگان شما از این بی پروا سخن گفتن شما تاثیر می گیرند و یاد می گیرند که می توان حرف دل را به میان اورد. شاید شما تنها در مورد سکس بی پروا سخن بگویید ولی خوانندگان تان این بی پروا سخن گفتن را در همه موضوعات یاد می گیرند.
متاسفانه دیکتاتوری دینی باعث شده مردم بیش از پیش خود را سرکوب نمایند. مردیم از بس بهمون گفتن اینو نگو زشته ، اون کارو نکن بده، این باعث شد که مردم ما دچار خود سرکوبی شوند. اما این شما و تمامی کسانی که حرف خود را بدون ملاحظه بیان می کنند هستید که می توانید با این خود سرکوبی مقابله کنید و زمانی می توان از شر سرکوب دیکتاتور رها شد که از شر خود سرکوبی خلاص شوی.
زمانی هم که فروغ فرخزاد تابو شکنی می کرد هم از این اراجیف شنیده بود.
متاسفانه ملت ما مریض است مریضی که از هر مریضی دیگری خطرناک تر است. ما یاد نگرفتیم که خود را ابراز کنیم. حرف دل بگوییم و حرف دل بشنویم. به دور دلهای خود دیوار کشیده ایم و اجازه بال و پر گرفتن را از خود گرفته ایم . دلهامان را از یکدیگر پنهان کرده ایم و نمی توانیم یکدیگر را دریابیم. شما و تمام افراد تابو شکن،در اصل دیوار شکنید و زمانی که این دیوار بشکند و پرده مصلحت کنار رود. انوقت است که ما به معنای واقعی ازاد می شویم و هیچ دیکتاتوری نمی تواند دلهای ما را به اسارت بگیرد. راه اسان نیست ، نا ملایمات زیاد دارد اما شوق رسیدن به مقصد زیبا انگیزه حرکت در این راه است.
پاینده باشید
Nimda.White
Galbraith گفت:
Kheily khob bod,endafe kheily ghavi va mofid neveshtid,az tarze tafakoreton khosham omad.
50 ساله گفت:
سلام سامانتا جان .البته من نوشتن این چنین پست ها رو نه تنها لازم بلکه واجب میدونم . دختر خوب تو به کارت ادامه بده .البته من هم با جمله آخرت موافق نیستم . اتفاقن برعکس ما ملتیکس پرستیم میگی نه . به این موضوع ها دقت کن . در ایستگاه تاکسی منتظری .تا زمانیکه یکی از این نون خامه داران در ایستگاه تشریف دارند کسی بهت محل سگ هم نمیذاره . وارد فروشگاه میشی فروشنده تا زمانیکه نون خامه داری در فروشگاه داره اصلن تو رو نمیبنه و … ساحل غربی عزیز اینکه آقویون رفتند در باره جنس خود تحقیق و پژوهش انجام دادند ولی خانمها نشستند و جنس خود رو در صندوقخانه قایم کردند که پیشی نخوره . دلیل بر حاکمیت مرد سالاری در علمه ؟ و اما هماجان .تو که امروز همش مثبت بازی میکنی . بنظرم فمنیست دو ۀآتشه ای . فمنیست به معنی برتری زن نسبت به مرد و اما کاپیتان گرامی من نون خامه ای میخوام از نوع چشم بادومی البته چینی نه ها ژاپنی یا کره ای اصل از نوع جنوبی اش نه شمالی
ساحل غربی گفت:
۵۰ ساله عزیز،
اولا اینکه چرا دانشمندان آقا شدن و خانم ها نشستن تو خونه خودش از سیستم مردسالار ناشی میشه… دوما اصلا خوب چرا باید مرد ها فقط درباره ی جنس خودشون تحقیق کنن؟ من خودم کارم تحقیقه دیگه …من مثلا الان دارم درباره ی رفتار کاربران یه سیستم تحقیق می کنم… مثل اینه که بگم خوب چون من مردم باید فقط درباره ی رفتار کاربران مرد این سیستم تحقیق کنم… خوب اگه زن ها رو موجوداتی که ارزش تحقیق ندارن (حالا به دلیل سادگی یا بی ارزشی یا هر دلیل دیگه ای) بدونم به این نتیجه می رسم دیگه…
50 ساله گفت:
ساحل غربی عزیز . چرا خانم ها دانشمند نشدن ؟ تو کشور ما امکان رشد برای زنان وجود نداره در غرب چطور ؟ توسعه و تحقیقات علمی در صد ساله اخیر رشد چشمگیری داشته و در غرب نیز برای زنان محدودیتی نبوده چرا نتونستند در مورد جنس خودشان تحقیق کنند؟ میدونی پسر خوب حکم مطلق صادر نکن که تمام عقب ماندگیهای زنان از مرد سالاریه . یعنی زنان خودشان مقصر نیستند ؟ شاید فرمایشات شما در کشورمان صدق کنه ولی در غرب چطور؟
ساحل غربی گفت:
۵۰ ساله عزیز،
ببین این چیزی که میگم مربوط به اواخر قرن ۱۹ یا نهایتا نیمه اول قرن ۲۰امه… اون موقع همون غربشم خیلی فرقی با ایران الان نداشته (نه که منظورم این باشه که الان دیگه غرب ردیفه و ظلم به زن نداره ها… در این مورد خاص می گم)
بعدشم اینکه وقتی گفته می شه سیستم مردسالاری باعث ظلم به زن میشه اصلا به این معنا نیست که «مردها» به زن ها ظلم می کنن. زنان خودشون هم صد در صد مقصرن… هزاران مثال میشه زد که زنان خودشون یه زن پیشرو یا سنت شکن رو رسما کشتن. اما سیستم مردسالار فقط یک سیستم سیاسی یا حقوقی نیست. سیستم مردسالاری با خودش یک تفکر و روش اندیشه به آدم ها تحمیل می کنه. آدمها هم هم مردن هم زن. چی شد که از یه جایی توی تاریخ زن ها که در تمام تصمیم گیری های گروهی سهیم بودن و حقوقی کاملا برابر با مرد داشتن ذره ذره تحت ظلم قرار گرفتن؟ یهو همشون تصمیم گرفتن مثلا تنبل باشن و بشینن تو خونه؟ یا مثلا چطوره که زنان بعضی کشور ها مثل فرانسه پیشینه ی مبارزانیشون به ۲۳۰ ۲۴۰ سال پیش می رسه؟ این درسته که جبهه ی ضد فمنیستی زن هایی هم در کنار مرد هاش داره… اما زن ها که در ژنتیکشون مثلا تنبلی وجود نداره… تفکر زن ها هم مثل تفکر مرد ها زیر بمبارون مردسالاری کالا پنداشتن زن بودن (کالا پنداشتن البته نوع خاص تبعیض به زن هست که مخصوص جیگرشو بخورم سرمایه داریه- همیشه توی تاریخ اینطوری نبوده)
تبعیض علیه زن در غرب چطوریه هم بحث خیلی طولانی ایه… فکر کنم به زودی خودم در اینباره یه پست بذار…
bahar گفت:
اتفاقا در غرب هم برای زنان محدودیت زیادی وجود داره. منتها ما چون داریم با محدودیت های بزرگتر دست و پنجه نرم میکنیم، اصلا محدودیتهای غربی رو نمیبینیم. مثلا همین چند روز پیش من در کنفرانسی بودم که برای تشویق دخترها به ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر مهندسی برگزار شده بود (در امریکا). مثالی که از تبعیض در این کنفرانس میزدند این بود: تعداد آقایون در رشته مهندسی بالاتره و درنتیجه فرضا شما تنها دختر گروه تحقیقاتی هستید، هر هفته استاد پسرهای گروه رو دعوت میکنه به بار و به شما نمیگه. بعد از مدتی متوجه میشید که اونها وقتی در بار هستند درواقع دارن راجع به کار و تحقیق صحبت میکنند و کمی هم تفریح میکنند. درنتیجه شما میبینین که اونها راجع به یه مسایلی بحث کردن و به خیلی نتایج رسیدن که شما حتی از وجود اون مسایل بیخبرید. این میشه نمونه تبعیض جنسیتی که در غرب وجود داره و بهنظر من بسیار هم موثر هست.
کنفرانسی که ما درش بودیم برای این بود که به زنان یاد بدن در چنین شرایطی چطور رفتار کنند که بتونن در محیط مردونه دوام بیارن و تعدادشون کم نشه. زنان هرچقدر هم مقصر باشند، هنوز هم تحت تبعیضن و دارن برای رفعش تلاش میکنن.
ساحل غربی گفت:
مثال خیلی جالبی بود… منم با بچه های گروه نمی رم بار… الان به این فکر افتادم ضرری نداره برم :دی مرسی از مثال بسیار کاربریت 🙂
bahar گفت:
خواهش میکنم ساحل جان. اسلایدهای این کنفرانس رو توی وبسایتشون میذارن بعدا. اگه خواستی ببینی:
http://cra-w.org/
bahar گفت:
اسلایدهای سال پیش: http://cra-w.org/LinkClick.aspx?fileticket=CpB7t4fE2LY%3d&tabid=74
bahar گفت:
این لینک منو آزاد کنین پیلیز 🙂
اژدها گفت:
گفتا که کرا کشتی
وقتی از شنگول و منگول و حبّهیِ سیفون پرسیدم اگر پایور حقوقِ زنانید، از پایمال شدنِ حقوقِ همهیِ زنان بگوئید؛ چه بالانشین باشند در جمهوری اسلامی و دردشان ارضا نشدن در تختخوابِ زناشویی باشد، چه فلسطینی باشند در غزه و دردشان زندگی در اشغال. به خروش آمدند که اوا به ما چه. ما فقط از دردایِ خودمون میگیم؛ نمیخوای نخواه؛ راه باز جادهام دراز.
فرض کنیم از دیدِ شما
[۱] آن آقا که نام بردهاید و شما هر دو هرزنگارید. میتوانید از دو دسته خواننده گله کنید: آنها که هم شما و هم آن آقا را میخوانند و به درستی به شما میگویند هرزنگار ولی به او نه، و آنها که تنها شما را میخوانند و باز به درستی تنها به شما میگویند هرزنگار. دستهیِ نخست به سادگی همان میکنند که شاباجی خانم اینجا میکند. میگویند آن آقا طنزنویس است و با طنزِ مدرنِ خود دردهایِ مرد بودن در دنیایِ مدرن را تصویر میکند. دستهیِ دوم میپذیرند که هرزنگاری برایِ همه بد است، اما رسالتِ آنها تنها بیانِ هرزنگاریِ شمایی است که میخوانند نه آن آقا که نمیخوانند، همانطور که رسالتِ شما شرحِ مبارزهیِ بیامان با تبعیض علیهِ زنان به وسیله بهره کشیِ مالی از شوهر؛ تحقیرِ جنسیِ دوست پسر و بردهداریِ احساسیِ با ویلیامِ مفلوک است نه بیانِ دردهایِ زنهای عرب یا مسلمان یا ندار که آرمانها و دردهاشان الزاماً با شما یکی نیست.
[۲] نه آن آقا نه شما هرزنگارید. از خوانندگانی که هر دوتان را با چوبِ هرزنگاری میرانند نمیتوانید به عنوان تبعیض گله کنید، اما از آنها که تنها به شما میگویند هرزنگار چرا. پرسش: اگر کسانی تنها آن آقا را به هرزنگاری مینواختند چه میکردید؟
[۳] آن آقا هرزنگار است ولی شما نه. باز هم از کسانی که هر دوتان را هرزنگار میدانند نمیتوانید به عنوان تبعیض گله کنید، اما از آنها که شما را هرزنگار میدانند و آن آقا را نه چرا.
از دیدِ شما در کدام وضعیت هستید، ۱، ۲ یا ۳؟
سمندون گفت:
دو تا مساله رو دوست دارم عنوان کنم…
من یه پسر 22 ساله ام…
یکی اینکه من از سکسولوژی های شما خیلی چیزارو یاد گرفتم…. روابطم با دوست دخترم… زمین تا آسمون فرق کرد… و واقعا حس میکنم مفید بوده…. تا قبل از این دایره المعارف من فقط پورن بود… حالا نه صرفا به همون شدت…. اما واقعا از جزییات ماجرا دور بودم…. توی کشوری زندگی میکنیم که تمام این مسائل یه تابوی بزرگه ! و از لحاظ روانی…هر چقدر هم زور بزنم… انقدر راحت نیستم با دختری که تازه آشنا میشم… در مورد جز.یات این قضیه صحبت کنم… و با حرفاتون و آموزشهاتون از دیدگاه یه زن.. کمک شد بهم… و انقدر الان به خودم مطمئنم… که اگر زمانی ازدواج کنم… سر این مسائل کارم به جدایی نخواهد کشید..
اما اینجا… برای اولین بار حس میکردم داره مشاوره میگیرم… بی قصد و قرض و صرفا برای بالا بردن سطح درک و شعور از همدیگه…
حالا دیگه ادامه ندادن این نوشته ها… اخطیارش با خودتونه…. که میرسم به قسمت دوم حرفم…
این جمله اتون که به خاطر حرف بعضیا و صرفا قسمتی از جامعه که با نوشتن زن و کلا هرگونه در ملا عام بودن زن مخالفن … میخواین دیگه این مبحث رو ارائه ندیدن… جای سوال داره واسم !
چون با شناختی که من از حرفاتون و شخصیتتون و کلا سبک پیشرفت زندگیتون ( به گفته ی خودتون ) دارم… متناقضه !
یعنی شما دارین خودتون رو اینجوری زیر سوال میبرین !
کل زیر و روی این وبلاگ چیز دیگه ای میگه… حرف الانتون چیز دیگه !
نمیدونم آخرش چی میشه !!
همین !
Unknown گفت:
امیدوارم ناراحتیت موقتی باشه و به قول استادِ شهاب به خاطر بی شعوری یکی دو نفر این بخش و کلا هیچ بخشی از این وبلاگ رو حذف نکنی.
ShahabSAMSUNG گفت:
++++
VAHID گفت:
اسکارلت عزیز،راستش من اینجا رو بیشتر برای ویولتا میخونم چونکه سطح نوشته هاش کاملا با بقیه فرق میکنه و به دلم میشینه(البته این فقط نظر خودمه و وحی منزل نیست!).این اولین باری بود که نوشته یکی غیر از ویولتا اینقدر به چشمم قشنگ اومد و چقدر دردناک بود.راستش چیز مخفی و سکرتی و نگفتی چیزی که مثل خورشید عیانه و هممون داریم میبینیم و دردناکتر اینکه خیلی از آقایون (با تحصیلات بالا) هنوز واقعا خانمشون رو در حد خودشون نمیبینند.حتی در حد یک کلفت و یا خدمتکار میبینند(البته در ظاهر فقط دارن همسرشون رو خر میکنند و در واقع کوچکترین ارزشی براش قائل نیشتند.اسکارلت عزیزم،مسلما این وضع یک شبه بوجود نیومده که بخواد یکشبه از بین بره.خیلی دلایل باعث این امر شده که از حوصله این نوشتار خارجه.نوشته های شما مثل یه تلنگر میمونه.مثل یه یادآوری.یادآوری اینکه ((( انسان باشیم نه اینکه اداشو دربیاریم))).دستتو میبوسم نازنیین.بوسسسسسس.
دانیال گفت:
من بخش اعظم متن های شما رو خوندم متن ها به لحاظ ادبی به نظر من قوی نیست ولی مفهمومی بحث دیگه ای هست … انتخاب های شما در طی زندگی منو بیاد کتاب سبکی تحمل ناپذیر هستی می اندازه شخصیتی هست از 3 شخصیت اصلی از چک فرار می کنه اون هرروز دورتر و دورتر رفت به همه چیز پشت کرد … شما هر روز دورتر رفتی دورتر و دورتر از یک مرد به بک مرد اول پیداکردن یک مرد ایده آلت بود الان ایده الت مردها در یک بازی تکراری … اینقدر دور رفتی که بقول خودتون نمی دونید کجائید و کجا خواهید بود … البته مطالب شما باید در ایران اینقدر مورد توجه قرار بگیرد که در مسابقه بهترین وبلاگ قرار بگیرید همونجائی که من با شما اشنا شدم … من زیاد ملت ایران رو … ستیز نمی بینم چون محتوای سایت شما خیلی مورد توجه است بیشتر با ملتی روبه رو هستیم که دچار تناقض خواسته ها واعتقادات می باشد … اسکارلت عزیز تو بازهم دورتر و دورتر خواهی رفت و مردان جدید پی هم البته سکس تاریخ مصرف دارد با شروع پیری از این چرخه خارج خواهید شد به ارامی ولی دنیا فقط روابط جنسی نیست نگاه شما حداقل در این مطالب فقط سنجش جنسی دارد …
شی شی گفت:
درست گفتی که جامعه مجازی مون هم مث جامعه واقعیمون جنسیت زده س ولی من خیلی ها رو می شناسم که این نوشته های تو رو دوس دارن و خیلی پیگیری می کنن و از این فکرا هم نمی کنن درباره ش. بالاخره تو هر جامعه ای آدم زیاده گو هم پیدا می شه. من وبلاگ خرس و قزل و بقیه رو هم دوس دارم و می خونم. این که دیگران اون شکلی که ما دوس داریم زندگی نکنن یا اون شکلی که ما دوس داریم ننویسن دلیل بر این نیس که بد می نویسن یا بد زندگی می کنن. این نکته ای که واقعن تو فرهنگ ما جا افتاده نیس. بالاخره از یه جایی باید شروع بشه این که مردا و زنا بفهمن هر جنسیتی یه حدودی برای خودش داره و تو اون حدود باید آزاد باشه
نقاش دیوونه گفت:
ببین نویستنده گل خیلی از ما خواننده هایی که به نوشتنت ایراد میگیرم هیچ وقت نمیگیم تو هرزه و اروتیک نویسی می کنی هرگز. ما خیلی هم دوست داریم و تمام این ایرادایی هم که میگیریم به همین خاطره
سکس یه واقعیته و نویسنده حق داره دربارش بنویسه چه مرد و چه زن. چه یه مدل اروپایی چه احمدینژاد میمون.
ایرادی که ما میگیریم اینه که دیگه تقریباً در تمامی نوشته ها همه شخصیت های مرد دارن برای نویسنده میمیرن همه میخوان باهاش رابطه جنسی داشته باشن همه میخوان قربونش برن همه براش خود ارضایی میکنن همه میخوان باهاش عشق بازی کنن همه میخوان لمسش کنن همه … اه خب حال آدم بد میشه دیگه! بابا توی یه پست دو پست سه پست، یه نفر دو نفر سه نفر ده نفره نه همه نه تمام ابنای بشر!!!! در این وبلاگ تمام مردهایی که ذکر شدن(به غیر از پدر نویسنده و برادر معتاد دوست نویسنده) همه یا در حال شیفته شدن نسبت به نویسندن یا در حال خود ارضایی برای اونن یا تمنای رابطه جنسی با نویسنده رو دارن. خب این خیلی نفرت انگیزه که یه زن انقدر خودشیفته باشه و تمام مردهایی که در اطرافشن رو به شکل یک کیر بزرگ ببینه دیگه!
اگر همین طرز دیدرو هر مردی نسبت به زن ها د داشته باشه تمامی فمینیست ها(که منم یکیشونم) بهش اعتراض میکنن. تو خودت اعتراض میکنی که چرا چنین دیدگاه هایی در مورد زن ها وجود داره و بعد دقیقاً خودت ناخواسته همین دیدگاه رو نسبت به مرد ها منتقل میکنی!
من همیشه میگم بهتره گهگاهی هم جلوی آینه وایسیم و انگشت اشارمون رو به سمتش بگیریم.
سيامك گفت:
من واقعا» ازت گله دارم دوبار ازت درخواست كمك كردم ..حتي حاضر نشدي بگي «نميتونم» ..براي خودم نيست، تو دو تا ايميلي كه برات فرستادم ..توضيح دادم..كمك به يه همجنس..هموطن خودته ..بابا ..يه انسانه …
heg ata گفت:
عالی بود!
زوزو گفت:
جالبه اونایی که همیشه شما و نوشته هاتون رو مورد عنایت خاص خودشون قرار می دن و هرزه و امثال این خطابتون میکنن وجود ندارن بیان زیر این پست کامنت بدن…….
نادون گفت:
عوض اينكه اينقد بيخودي تفت بدين، برين اين نوشته رو بخونين و خودتون بفهمين كه الان كجاي كاريم. وقتي كيگم خيلي كار داريم تا به بلوغ غربي ها در اين مسايل برسيم نفرماييد نه، ما هنوزم كه هنوزه به مسايل جنسي به شكل تابوئ نگاه ميكنيم، حتي افراد جوان و تحصيلكرده مملكت مون.
http://www.radiofarda.com/content/f12_the_origin_of_sexual_revolution_goes_back_to_17th_century/24548826.html
گمنام گفت:
چرا تر و خشکو با هم میسوزونید؟ به این فکر کنید که خیلی ها هم مثل من وقتی میان توی این وبلاگ احساس میکنن بالاخره یه حرف حساب خوندن، بعد یه نفس عمیق میکشن و میرن پی بد بختیشون و مثل بچه های خوب دست به سینه منتظر پست بعدی میمونن!مگه حتما باید برای هر پستی یه فصل کامنت بذاریم؟میایم، میخونیم، لذت میبریم، میریم، دوباره میایم، میخونیم و لذت میبریم…کافی نیست؟
باور کنید خیلی از آدمها <>(حضور دارن)، ولی کلا روی سایلنتن(حالا یا لالن یا دست ندارن یا منزوین یا افسردن یا هر کوفت دیگه ای مثل من…)، کامنت نمیذارن و گمنام از این دنیا میرن…و خیلی های دیگه هم کلا میخوان یه چیزی بگن که گفته باشن!خوب یا بد…بحث قضاوت کامنتها نیست…بحث اینه که وقتی یه متنی کلی نوشته میشه و خطاب به همه، بعضی ها مثل من نمیفهمن <> بودن یا <> که سوزونده شدن!
ادامه بده اسکارلت عزیز…ملت ما همین چند نفر مذکری که با فلانشون مطالبو میخونن و یا با همون شیء مذکور کامنت میذارن نیستن…جنبه ش رو هم داریم!دارم!
این روزا وبلاگتون شاکیه هااا!
به خدا بهتون اعتیاد داریم تو این وانفسای بی همدلی و همکلامی…بنویسید،ما(من) دوستون داریم(دارم) (لبخند)(لبخند)(لبخند)
گمنام گفت:
چرا تر و خشکو با هم میسوزونید؟ به این فکر کنید که خیلی ها هم مثل من وقتی میان توی این وبلاگ احساس میکنن بالاخره یه حرف حساب خوندن، بعد یه نفس عمیق میکشن و میرن پی بد بختیشون و مثل بچه های خوب دست به سینه منتظر پست بعدی میمونن!مگه حتما باید برای هر پستی یه فصل کامنت بذاریم؟میایم، میخونیم، لذت میبریم، میریم، دوباره میایم، میخونیم و لذت میبریم…کافی نیست؟
باور کنید خیلی از آدمها »هستن»(حضور دارن)، ولی کلا روی سایلنتن(حالا یا لالن یا دست ندارن یا منزوین یا افسردن یا هر کوفت دیگه ای مثل من…)، کامنت نمیذارن و گمنام از این دنیا میرن…و خیلی های دیگه هم کلا میخوان یه چیزی بگن که گفته باشن!خوب یا بد…بحث قضاوت کامنتها نیست…بحث اینه که وقتی یه متنی کلی نوشته میشه و خطاب به همه، بعضی ها مثل من نمیفهمن »تر» بودن یا »خشک» که سوزونده شدن!
ادامه بده اسکارلت عزیز…ملت ما همین چند نفر مذکری که با فلانشون مطالبو میخونن و یا با همون شیء مذکور کامنت میذارن نیستن…جنبه ش رو هم داریم!دارم!
این روزا وبلاگتون شاکیه هااا!
به خدا بهتون اعتیاد داریم تو این وانفسای بی همدلی و همکلامی…بنویسید،ما(من) دوستون داریم(دارم) (لبخند)(لبخند)(لبخند)
Goli گفت:
سلام ، امروز یکی از همکارام این وبلاگ بهم معرفی کرد. خیلی خوبه ، بی صبرانه منتظر پستاتون هستم .
وبلاگ بارباپاپا گفت:
چیزی که من فهمیدم این مسابقه دویچوله فقط باعث دعوا و حسادت است و نهایتا هم چیزی برای برنده به جز کامنت های سراسر توهین و تهمت ندارد و اصولا چیز جدی نیست اما دوستان جدی می گیرند.الان اینکه نوشتین کسری از فلانش نوشته یا خرس فلان حرفو گفته و کلا اینجور مصداق پیدا کردن ها و بولد کردن ها کار یک آدم بالغ هست؟!
به خاطر یک مسابقه جوری ننویسید که یکی مثل من فکر کنه اینها هم مثل بقیه ن اون که از اون خانوم لولیتا که هر چی فحش بلد بود داده بود که چرا به ما رای ندادین!!اینم از این یکی که آدم حس میکنه این پستو با لحن تازه شم تازه شم نوشته(مثل بچه ها که چوقولی میکنن میگن مامان این آلو ها رو خورد تازه شم هسته هاش رو هم پرت کرد رو فرش تازه شم….)
ویولتا جان فقط تو موندی که رفلکس مسابقه ای نشون ندادی!
تو هم بیا یه چیزی بگو تا من کلا دور این وبلاگ رو خط بکشم!
نسوان گفت:
باربی جان، لطفا جوابی که به عباس میرزای عزیز دادم را بخوان.
ویولتا
عباس میرزا گفت:
با اینکه ایده کلی حرفت رو قبول دارم ولی ای کاش این پست رو ۲ ماه زودتر یا دیرتر مینوشتی. ببین من آدم بدبینی هستم، وقتی صدا سیمای جمهوری اسلامی از بدبختی گربه های پاریس گزارش میده نمیتونم قبول کنم که به خاطر دفاع از حقوق حیوانات این حرف رو میزنه. وقتی هم زمان زمان یه مسابقه بلاگی – بعد از درخواست برای رای دادن که حقتونه البته – این مطلب رو مینویسی و مظلومانه خودتون رو با بعضی از کاندیداهای دیگه مقایسه میکنی، من نمیتونم به این تصادف عجیب فکر نکنم. در مورد این مثال و مقایسه هم شاکی نشو در مثل مناقشه نیست! ولی جدا از این مطلب، درسته که این آزار جنسی خیلی بیشتر متوجه زنهاست. تو این بلاگ هم عده زیادی عامدانه توهین میکنن تا تو رو ساکت کنن و خودسانسوری دقیقا خواسته اونهاست. عده دیگه ای هم هستن از گروه بزرگی مثل ایرانیای خارج از ایران که پسرا با دخترای غربی بیکینی پوش میرن ساحل انگار نه انگار ولی وای به حالی که یه دختر ایرانی که میشناسنش با بیکینی بره ساحل! تحصیل کرده و اروپا رفته هم نداره متاسفانه! گروه اول رو باید نادیده گرفت. گروه دوم شاید یه تکونی بشه بهشون داد!
نسوان گفت:
نوشته شدن این پست به جز مطرح تر کردن وبلاگ خرس به عنوان یک رقیب کارایی دیگری ندارد، به گونه ای حتی تبلیغ هم هست.( شخصا از اینکه خرس هم پیروز شود خوشحال می شوم. مشکل من با وجود نارنجی در این لیست است که اصلا به نظر من با تعاریف ما وبلاگ نیست). به هر حال، در این نوشته هیچ جا انتقادی به نگارنده ی اون بلاگ ها نشده است.
در واقع کسی که خودش به عنوان یک سکسولوژیست می نویسد که به نویسنده ی اون جاایرادی نمی تواند بگیرد!
انتقادی اگر بوده به نحوه ی برخورد مخاطبان بوده است. دلیل این همزمانی نامیمون هم چیز دیگری است و واقعا ربطی به آن رای گیری کذایی ندارد. به هر حال از این که این شائبه ایجاد شد متاسفم.
من مقصرم. برای اینکه من مطرح کردم که خسته ام و به دوستان گلایه کردم که بخشی از این خستگی بدلیل عدم درک مخاطب ها بوده است. برای همین هم لازم دیدم که توضیح بدم .
امیدوارم با رفتن من همه ی این مشکلات به زودی حل شود.
ویولتا
عباس میرزا گفت:
باشه قبول. ولی من دنبال مقصر نیستم ویولتا. در ضمن اینجا مشکلی وجود نداره که با رفتن تو حل بشه! برو استراحت کن ولی برگرد. اینقدر هم از عدم درک آدمها خودت رو اذیت نکن، تو که قرار نیست همه رو به راه راست هدایت کنی یا مصلح اجتماعی باشی، یه چیزی مینویسی چند صد نفر میخونن، یه عده میخندان، یه عده فحش میدن، چند ده نفر هم بهش فکر میکنن و به مرور خیلی از رفتار های قبلیشون رو بهتر میفهمن و سعی میکنن اصلاح کنن! چیزی که خیلیها رو مثل من جذب اینجا کرده اینه که نوع نگاه شما متفاوته و ما عادت به دیدن از این منظر نداریم حتی از زن و دوست دختر و دوستمون هم این حرفها رو غالبا نمیشنویم. تاثیر شما هم از اون چیزی که فکر میکنید بیشتره که لزوما توی کامنتها دیده نمیشه! گاهی یک اقلیت پر سرو صدا از اکثریت خاموش بیشتر به نظر میاد ولی لزوما اینطور نیست…
کیوان گفت:
@ ویولتای نازنین، حرفت در مورد تبلیغ غیر مستقیم برای «خرس» در این پست کاملا درست است. نمونهاش هم من! که قبلا تند و تند فقط حدود 5-6 تا از پستهای»خرس» رو خونده بودم و گرچه شیوایی قلم و مهارت ادبی بدون خود نماییش، نظرم رو جلب کردهبود، اما خیلی روم تاثیر نذاشتهبود. ولی امروز یه نفس حدود 15، 20 تا از پستهاشو خوندم و لذت بردم. فکر میکنم تفاوت اصلی دو وبلاگ در اینه که از دو نسل مختلف هستید. و بالطبع مخاطبین شما هم در درجه اول به دلیل همون تفاوت از هم متمایز میشن.
اما همونطوریکه شما -به درستی- توقع دارید که کسی حرفهای کامنتها رو به حساب شما نذاره، شما هم نباید برخوردهای -ناشی از عدم درک – بعضی از مخاطبین رو، به همه تعمیم بدی. بخش دیدگاههای وبلاگ شما سطح نسبتا بالایی داره (پاسخ من به کامنت ابرشلوارپوش و شهاب رو خوندی؟). ضمن اینکه خیلی وقتها حتی یک مخاطب بسیار همراه و نزدیک به دیدگاههای شما هم میتونه به هر دلیلی با بخشی یا تمامی نظرات یه پست موافق نباشه. یا حتی (به دلیل آنی بودن ابراز نظر و امکان اشتباه ناشی از عجله در درک مطلب یا نوشتن پاسخ) بعدا نظرش عوض بشه.
من فکر میکنم تو فقط خستهای. مدتی طولانی مبارزه با زندگی، و شنا بر عکس جریان رودخانه، و سنگ صبور خود بودن، پنهان کردن خود واقعی در پشت شخصیتهای قلمی و ترس از بیمخاطب ماندن و ندیده شدن آن «خود» اصلی . اینها حدسهای من برای دلایل خستگی توست. خودم ـ لااقل حالاـ توان و جسارت اینهه مبارزه و تنهایی را ندارم و به تو غبطه میخورم. اما چون حسود نیستم، ترا در خیال، جایگزین آن بخش از وجودم میکنم که حسرت جسارت ترا میخورد. و به این دلیل است که از صمیم قلب از دیدن موفقیت تو خوشحال میشوم. و دیدن خستگی تو مرا دو چندان افسرده میکند. از نوشتههای «خرس» همانطور که قبلا گفتم خیلی لذت بردم. اما چون از نسل من نیست نمیتوانم آن همذات پنداری را با او داشتهباشم که با تو دارم.
نمیخواهم به تو حکم یا خواهش کنم که بنویس یا نرو. نه به این دلیل که قهر و خستگیات را به حساب تبلیغ برای رایگیری بدانم (دوست ندارم راجع به آنها که دوست دارم اینطور فکر کنم). میخواهم تو هم بدانی که اگر نه همه خوانندگانت ـ دست کم یک نفر که ایمان دارد تنها نیست ـ چطور به این وبلاگ و تو ـ نه ویولتا ـ میاندیشد.
سعید گفت:
اگه فکر میکنین کارتون خیلی درسته و باید جایزه بهترین وبلاگ فارسی رو بگیرید توصیه میکنم به این وبلاگ یه نگاهی بندازید:http://lmedicine.blogfa.com/ شاید نظرتون عوض شد
نسوان گفت:
این وبلاگی که فرمودید توی مسابقه نیست. در عین این که این مسایل تا حدودی هم سلیقه ای است. به هر حال ممنون از معرفی وبلاگ. شما هم که بهترین را پیدا کردید، مرسی که به ما هم سر می زنید.
drprincess گفت:
🙂 شما نویسنده شی دیگه حتماٌ.
ايران دخت گفت:
حالا که ما دوست داریم میخوای کجا بری.هرجا بری آسمون همین رنگه،نفس عمیق بکش و از کوره در نرو،به قول شاعر از ما بهترون:هرچی میخواد بذار بگه کی به کیه…ستاره بخت تو و من یکیه…
gimi گفت:
بخشید عزیزم خیلی دوستت دارما …ولی گویا معامله نارنجی خیلی بزرگ است و تا ته به حفره شما نفوذ کرده …. من عاشق نارنجی ام و عاشق خرس …ولی به نظرم عقده های
تنها دختری که خوب مینویسه ….هرزه نگاری نمیکنه دانشمند ه من خیلی دوست دارم نوشته هاشو
shahab گفت:
ویولتای عزیز
اگه می خوای با رفتنت همه چیز رو حل کنی، مطمعن باش نمی بخشمت!
می دونم، با این حال و روزی که تو داری بخشیدن و نبخشیدن من برات مهم نیس.
من واقعا تو این مدت نتونستم بفهمم اگه بخوای بری، برای نگه داشتنت آیا راهی وجود داره یا نه.
فقط بهتره بدونی با رفتن آدمایی مثل تو، همه چیز خرابتر میشه که بهتر نمیشه.
drprincess گفت:
ویول نکنه حامله ای اینقدر حساس شدی. آخه عزیز دلم تو میدونی وقت تو مینویسی ماها چه ذوقی میکنیم. من همیشه سعی میکردم صبر و تحمل رو از تو یاد بگیرم. چی شد یهو!!
نسوان گفت:
ببین راستش جو اینجا خیلی وقته داره من رو اذیت می کنه- می دونم خیلی ها، خیلی از شماها چه اونها که خاموش و چه انها که با کلماتشون بهم امید و گرما میدن اینجا نهایت آرزوی یک وبلاگ نویس هستید. من خیلی خوشبختم که شما را پیدا کردم- اما همون تعداد اندک حالم رو دارند بد می کنند. من آدم خیلی صبوری هستم و همینجوری لبخند می زنم و بعد یکهو مثل یک نخ می برم از وسط. این اتفاق تو روابطم هم با آدمها مدام پیش میاد، اینجا هم همین جوری شد. به هر حال باید یک فکری بکنم..
یک کم بگذره. فعلا فکرم اینه که یک وبلاگ با دسترسی محدود بسازم و پسورد براش بگذارم.یک جایی که دیگه توش کسی نیاد با نوشته های من حس سکسی پیدا کنه و کامنت بزاره که شش بار باهاش استمنا کرده، یا اون یکی بیاد گیر بده به اینکه بالاخره پدرم فقیر بود یا پولدار. یا اینکه آشنا در بیاد و از بیرون تهدیدم کنه و یا به تریج قباش بر بخوره که چرا توی داستان من بدون ذکر نام بهش اشاره شده!
من مثل سامانتا و لولیتا و یا حتی اسکارلت رسالتی برای اگاه کردن کسی ندارم. رسالت من نوشتنه. دوست دارم بنویسم و اونی که میخونه نوشته های من رو بخونه ، بیاد و نوشته ها رو بخونه و اگر نقدی داره به نوشته ها داشته باشه نه به قد و بالای ناموزون صاحب نوشته.
حالا فعلا این افکار پراکنده توی ذهنم هست. به هرحال هرجا برم شما رو هم می برم. مطمئن باش..
فعلا که باید استراحت کنم.
ویولتا
نسوان گفت:
وقت کردید این رو هم بخونید. خیلی بهتر از من توضیح داده که بعد از یک مدت نوشتن در یک جا چقدر ظرفیت آدم پر می شود.. با اینکه بعید می دونم یک صدم ما فحش شنیده باشد. این یکی که دیگه حامله نیست! یک انسان است که خسته و رنجیده است.
من هم رنجیدم وقتی به پدرم که یک کارمند بازنشسته است که یک ده تومنی از روی زمین بر نداشته گفتند خاوری.
من هم رنجیدم وقتی به سایز دور کمرم و چربی دور باسن ندیده ام گیردادند و بدون آنکه مرا دیده باشند بهم گفتند پیر، بهم گفتند عقده ای و خیالباف،بهم گفتند فاحشه.
وقتی حتی فرق من را با بقیه با بریجیتا ، با نیکیتا ، با سامانتا و .. نفهمیدند!
من هم رنجیدم وقتی یک بیمار روانی می آید شانزده بار زیر پست ما علامت «زندان نسوان» می گذارد در حالیکه حتی یک کامنتش هم فیلتر نشده و بعد دوستان ساده دل اینجا برای یک چنین دروغگوی بیماری کمپین راه می اندازند.
من از این همه بچه بازی، از این همه تنگ نظری از این همه بی رحمی خسته ام.
بقول کسری: ما درخت که نیستیم.
یعنی باور اینکه وقتی با تبر توی کمر یکی بزنی می شکند، انقدر سخت بود؟
ايران دخت گفت:
تقدیم به ویولتا و دلتنگی هاش,
…از تنهايي مگريز.
به تنهايي مگريز.
گهگاه آن را بجوي و تحمل كن.
به آرامش خاطر مجالي ده.
يكدگر را ميآزاريم،
بيآنكه بخواهيم.
شايد بهتر آن باشد كه دست به دست يكديگر دهيم؛
بيسخني.
دستي كه گشاده است،
ميبرد،
ميآورد،
رهنمونت ميشود،
به خانهاي كه نور دلچسبش،
گرميبخش است….
کاپیتان بابک گفت:
دوست ساده دل شما در آخرای پست بعدی یک پیشنهاد به شما داده
البته همۀ اینها را نخونده بودم. اگر این را دیده بودم، شاید آنرا نمی گفتم. جسته و گریخته می دیدم که جو چند پست اخیر نخسوزن بعد از جریان دویچه وله متلاطم شده
از اینکه با کمپینی که به آن اشاره کردی، در خسته شدن و رنجیدن شما، نخواسته سهمی /شاید کوچک/داشتم، پشیمانم. من مست و تو دیوانه – ما را که برد خانه
چه شما بروید یا بمانید، برقراری و شادی شما را می خواهم و دیگر در بارۀ رفتارتان با دیگر خوانندگان اظهار نظر نخواهم کرد
drprincess گفت:
ویول گلی بخدا من همیشه مبهوت صبرت بودم. باور کن خیلی وقتها کامنتها رو که میخوندم پشت مونیتور به خودم میپیچیدم از چیزهایی که بهت میگفتن. اوایل هی برای ملت پیغام میذاشتم که بابا وبلاگ خودشه دوست داره بنویسه شما ناراحتی نخون. یعتی باور کن اونقدر ساده بودم که فکر میکردم اینا مطلب به این سادگی رو نمیفهمن. بعداً توپیدن بهم و منم که ترسو، جا زادم یعنی اصلاٌ به این نتیجه رسیدم که این جماعت شبیه مزاحم تلفنی های قدیمن. اصلاٌ تنشون میخاره که باهاشون دهن به دهن بشی. ولی باور کن من ازت خیلی چیزها یاد گرفتم حداقلش اینکه میشه اینقدر صبور بود و نترس. اینکه میخوای یه مدت ننویسی قبول البته با توجه به اینکه گفتی ما رو هم میبری. ولی اینکه اینقدر ناراحت شدی آخر دختر خانم زیبا شما چه انتظاری دارین از این جماعت. اگه درست فکر میکردیم اگه بلد بودیم به عقاید هم احترام بزاریم که دیگه احتیاج به نوشتن آدمهایی مثل شما نداشتیم. حساب اونایی که ساعتی 7 تومن میگیرن جدا ولی باور کن خیلیها هم هستند که بدون اینکه حواسشون باشه آبی به آسیاب دشمن میریزن که 7 تومنیها هم جلوشون کم میارن. همینه دیگه، از ملتی که از ابد الدهر بهش تجاوز شده چه انتظاری میشه داشت. بالاخره ناراحتی هاشونو باید یه جایی خالی کنن. نمیگم به دل نگیر. حتی شرمنده که تعجب کردم از حساس شدنت. قبلاً صبرت جای تعجب داشت. ولی غصه نخور حیفه. گرچه فکر میکردی بعضیها دوستتن و دلگیر شدی ولی پیش میاد تو مدرسه و دانشگاه که ادم رو در رو آدمها رو میدید و میدونست کی به کیه و خالی بستن اونقدرها راحت نبود باز آدم میدید در مورد خیلیها اشتباه کرده. اینجا که دیگه دنیای مجازیه.
نقاش دیوونه گفت:
ببخشید معذرت میخوام نارنجی اونوقت چشه که شما وبلاگ حسابش نمیکنید؟ وبلاگ از نظر شما فقط باید سیاسی اجتماعی باشه؟
behnam گفت:
ببین شما یه چیز رو فراموش کردی! روش تحقیق رو اصلا رعایت نکردی خانم!
1- آمار بازدید کنندگان سایت شما و خرس چقدر است؟ اگر سایت شما بازدید کننده بیشتر دارد فحش هم بر اساس آمار بیشتر می خورد همانطور که تعریف هم بیشتر می شود.
2- وبلاگهای مورد بررسی چه نوع وبلاگی بودند؟ اگر یک وبلاگ صرفاً سکسی نویس باشد طبیعتاً فقط مخاطبان خود را دارد که همه این کاره اند ئو کسی که این کاره نیست نمی آید که بعدش بخواهد فحس بدهد.اما اگر در وبلاگی مثل شما که همه چیز در آن هست از جنبش سبز تا خاطره و سکس و …طبیعتاً طیف متنوع مخاطبان میزان نارضایتی را بالا می برد. یک جنبش سبزی وقتی چیزی در باره سکس می خواند طبعاً ناراحت می شود و ..
3- سبک نوشته هم مهم است. نوشته های شما به طرز وحشت آوری رئال است و در نتیجه اثر گذار در مقایسه با نوشته های خرس مثلاً بعدش هم شما تحلیلی از یک موضوع ارائه می دهی و از دیدی به آن نگاه می کنی که تا ماتحت آدم جر می خورد! از این دیدگاه و از این واقع بینی, خوب شما خودت می دانی واکنش روانی کسانی که جر می خوردند به جای خود شکستن آیینه شکستن است دیگر.
نانا گفت:
++++++++
يلداسبزپوش گفت:
بهنام جان كى ميگه يه جنبش سبزى از خوندن مطالب سكسى ناراحت ميشه؟! مگه ما دل نداريم؟! ؛-)
آرش گفت:
من هم با چند نفر از دوستان دیگه هم نظرم و معتقدم در نگاشتن این پست اصول اخلاق حرفه ای رعایت نشده مخصوصا با در نظر گرفتن موضوع مسابقه وبلاگها و همزمانیش با این پست و نوشته های قبلی ؛ حتی فارغ از بحث مسابقه وحساسیتهاش ؛ اینچنین قضاوت کردن در مورد رقبا و نویسنده های دیگه و دلخور بودن از نحوه ارتباط اونها با مخاطبینشون توجیه نداره.
بیشتر یاد تلویزیونهای بی مقدار لوس انجلسی افتادم.
amir گفت:
متاسفم که شما هم به روش ج . ا ، دست به تخریب حریف میزنید ، امیدوارم انتظار نداشته باشی که وقتی اسم وبلاگ دیگه رو نمیاری و اسم خرس رو میاری باور کنم که قصدت فقط رسوندن مطلبت باشه ،،
حالا به خاطر چی ؟ یه مسابقه ؟ به قول کسرا واسه ی خودنویس و یه یو اس بی ؟؟؟
هما گفت:
ویولتای عزیز
*امیدوارم با رفتن من همه ی این مشکلات به زودی حل شود* …..
.یعنی چی ؟
من به این عمر نوح که رسیدم تا حالا ندیدم با رفتن هیچ چیزی درست بشه . با استراحت با مرخصی و با کمی زمان چرا ..اما با رفتن ؟ خوبه حالا تجربه اش رو داری
کاش میشد گوشه ی دنجی و خلوتی تا ازت بپرسم عزیز چی شده ؟
اما حالا که نه از گوشه دنج خبریست و نه از خلوت ، پس فقط میگم یادت باشه خیلی ها به عشق ویولتایی اینجا میان که با نوشته هاش میشه زندگی کرد و خود رو در اونها دید
خواهر من با خستگی تصمیم های عجیب و غریب نگیر لطفا
فائزه گفت:
چقدر دردناک، بعد از خواندن این وبلاگ خیلی ناراحت شدم، مظلوم واقع شدیم!
marzi گفت:
اگه اینجا فیس بوک بود باید 1000 تا لایک میزدم!
تاتا گفت:
طنز نوشته رو خیلی دوست داشتم
ژیان گفت:
حالا ما یه چیزی گفتیم بابا. آدم گناهکار میشه تا یه حرفی میزنه ها. منظورم اجلاس جهانی بود نه اینجا. اینجا که دور همیمو جمع خودمونیه، هر چی دلت خواس بگو اختر، طوری نی. فقط کاشکی یه یه هفته ای دندون رو جیگر میذاشتی تو پوست این دراکولا نمی رفتی. یهو دیدی یه کسی تازه با این وبلاگ آشنا میشه، میبینه دویچه «وِلوِله» نوشته اینا سه یار دبستانی اند، میاد اینجا اینور صفحه رو می خونه می بینه خب راس گفته، نوشته ویولتا و سامانتا و لولیتا. بعد میاد اینورو می خونه می بینه نوشته اسکارلت. حالا تا حوصله کنه وو بگرده وو پیداش کنه وو بخونه که این کدوم روح سرگردان وبلاگه….رای گیری تموم شده، همه رفتن خونه هاشون، در سالنم بستن، داورام توی سالن فرودگاه منتظر اوکی کردن بلیطشونن و از گیت رد شدن. حالا این بنده خدای خوانندۀ تازه وارد هر چی ام بُدوئه که خودشو به داورا برسونه و رأیشو اعلام کنه تا بلکه رأیش تأثیر گذار باشه، فایده ای نداره و کار از کار گذشته. هر چی ام سر و صدا کنه بی فایدس چون از پشت شیشه های سالن فرودگاه کسی صداشو چی ی ی ی ی؟ ………….نمیشنفه ه ه ه.
فلور گفت:
وا! یعنی اسکارلت همون ویولتاجون هست؟ فکر نکنما …قلم ویول جون خیلی فرق میکنه
فلور گفت:
اسباب خنده شدید به خدا .برای چندتا رای کم مونده خودتونو با بنزین آتیش بزنید 🙂 اگر کاندیدای مجلس بودید فکر کنم در هیاهو از جمهوری اسلامی بیشتر سبقت میگرفتید. من الان چندتا نوشته اتو پیدا کردم خوندم اسکارلت بیشترشون سطحی بود تا آموزشی به خصوص اونجا که استنباط برای رای دادن به احمدینژاد بیش از حد عامیانه بود. من بهت پیشنهاد میدم به جای زیرآب زدن یک آواتار از رای گیری DW به جای تصویر سیب بزارید و با چندخط توضیح خوانندگانو دعوت به رای دادن به خودتون کنید .
ببخشید نظرمو رک گفتم عزیزم
بهنام رها گفت:
چند روزه سر ميزنم و دارم بخش نظرات رو ميخونم، ساكت نشسته بودم تا ببينم بالاخره چي ميشه، خسته شدم، حال ما هم چندان تعريفي نداره، به قول شكيبايي «حال ما خوب است ولي تو باور نكن» وقتي خوندم كه ميخواهي بري دلم هري ريخت پايين، بنويس باز هم بنويس مثل هميشه، يه مثلي هست كه ميگه: «به خاطر يه نفر بي نماز در مسجد رو نميبندند»
کیوان گفت:
عزیزم به قول سید علی صالحی که شاعرش بود، آن خسرو خوبان فقط با صدای یگانهاش آنرا اجرا کرد.
بهنام رها گفت:
ممنونم
ن ا ر س ی س گفت:
بانو ویولتا یه پیغام دادم دست یه دوست برسونه بهتون …
نانا گفت:
من از خواننده هاي غالبا» خاموش اين و بلاگم و تقريبا» اكثر كامنت ها رو خوندم و يكم متاسف شدم براي خودمون . مي دونيد چيه من فكر مي كنم جمهوري اسلامي بد جوري توي مغز و روح و روان ما تاثير گذاشته .چرا همش داريم يكي ديگه رو محكوم مي كنيم براي اينكه خودمونو ثابت كنيم و بگيم ما بهتريم ما برتريم ما درست مي گيم….. بابا جان نويسنده ،اسكارلت عزيز گله اي داشت از كامنت گذاران كه مقياس كوچكي از كل جامعه ايرانيه كه اگر در فلان وبلاگ از مسائل جنسي و … نوشته ميشه كامنت گذاران محترم اصلا مخالفتي و بحثي و سخني در اين خصوص ندارن اما اگر يك وبلاگ نويس زن از اين دست جملات و كلمات جنسي و شهواني و غيره استفاده كنه به هرزه بودن و هرجايي و جنده بودن محكوم ميشه . اصلا بحث سر مقايسه دو وبلاگ نيست . اون آقا با قلم خودش و ديد يك آقا مي نويسه و نسوان عزيز هم با قلم خاص خودشون ، بياييد تمرين دمكراسي كنيم همه نوع تفكر را محترم قلمداد كنيم و همديگر را نكوبونيم اگر با وبلاگي مشكل داريم خب آقا جون زور كه نيست ،نخون .
در ضمن از قلم كاپيتان بابك ، هماي شماره يك، گيتي ، كورش ، ساحل غربي ، جوات كم پيدا، كيوان و خيلي ديگه از بچه ها در اينجا لذت مي برم.
memogarden گفت:
این پست رو که خوندم فهمیدم که باید به شما رای بدم. و دادم. تا کی می شه رای داد؟؟
mahand گفت:
با سلام نوشته های شما اموزشی است وبا دیگر وبلاگها متفاوت نا امید نشو متن زیر گویای این واقعیته
خانم «مارنیا رابینسون» از نویسندگانی است که به دلیل تلفیق نظریههای روانشناسی تکاملی، جامعهشناسی، زیستشناسی و مردمشناسی به ترکیبی مطبوع از دانش بشری رسیده است. بازچاپ نوشتههای وبلاگش «تیر زهرآگین عشق» را میتوان همزمان در سایتهای عمومی با بینندههای میلیونی نظیر « آلترنِت»، سایت علمی « روانشناسی امروزی»، «کیندل» و یا حتی نشریات اروپایی جستجو کرد.خانم رابینسون اعتراف میکند که سایت اینترنتیاش بدون اغراق بمباران شده است از نامههایی که مردان معتاد به پورنوگرافی اینترنتی از سراسر جهان برای او میفرستند. همهی آنها از اعتیادی حرف میزنند که زندگی فردی و یا زناشوییشان را دستخوش بحران کردهاست. اعتیادی که آنها را به انسانهای گوشهگیر، حساس و عصبی تبدیل کرده است که روز به روز برای پاسخگویی به اعتیادشان ناچار هستند به تصاویر و ویدئوهایی چشم بدوزند که باید هر بار بی حرمتتر، خشنتر و مجرمانهتر گردد.http://marde-rooz.com/?p=321
بن گفت:
من دیدم حرف زن ذلیلی پیش اومد، یه چیزی بگم.: معتقدم چون زنم زن عاقل وباهوش و متین و در عین حال روشن وامروزی فهمیده هستش و در یک اعتدال زیبا زندگی رو واسمون مناسب میکنه، خوب باید احمق باشم که ذلیلش نباشم! اونهم اشتباه میکنه اگه من عاقل باشم، ذلیل من نباشه! پس مشکل زن بودن ومرد بودن وتفاوت های ذاتی و اکتسابی ایندو نیستش بلکه اصل موضوع اینه که دو نفر که میخوان باهم زندگی کنند، بدونند هدفشون چیه و چی از همدیگه میخوان ووظایف هر کسی چیه واگر خوب باشه، اون یکی هم حتما» خوب خواهد بود و… و اینجوریه که زندگی خوبی رو در هرجای دنیا تجربه میکنند. حالا دوست من! زن بودن ومرد بودن در نوع نگاه ونوشته وابزارهای استفاده و…تاثیرش بسیار کمه. بلکه چگونه زن ومرد بودنی مهمه و این رو باید جا انداخت هرچند سخت باشه. معتقدم ظرفیت درک وحلش رو اکثرا» داریم وشماها هم دارید کمک میکنید به این روند. ممنون
سعید گفت:
سلام – چرا شما همه رو به یه چوب میرونی؟ من کی اینجا حرف نا مربوط زدم؟ هان؟ خب یه سری جنبه ندارن به من چه؟ اگه دو تا از پستات به درد بخورن همون سکسو لوژی هست.
الان هم من خدایی نمیدونستم سینه همه خانومها افتاده هست! یعنی فکر میکردم فقط مالی خانومهای خیلی چاق یا مسن افتاده هست.
Bardia گفت:
ممکن است ملت … ستیزی نباشیم ولی قطعا ملت … مغزی هستیم دلیلش هم اینکه بعد از 40 سال زندگی و چند سال اقامت در خارج از کشور هنوز قسمت اعظم ذهنمان را پایین تنه مان اشغال کرده است.
sohrab گفت:
همین اصطلاح کس مغز که شما استفاده کردین نشانه خوبی بر کس ستیز بودن ما ایرانی هاست
دوست گفت:
سلام
من حدود یک ماه هست که با اینجا اشنا شدم. سعی کردم که اکثر پست هایی که گذاشته بودید رو بخونم. فکر می کنم که چون مدت زیادی نیست که اینجا بودم خیلی اجازه دخالت ندارم اما می خواستم نظر خودم رو در مورد این وبلاگ بگم.
اول از همه باید بگم که من مرد هستم. من وبلاگ خرس رو نخوندم پس نمی تونم مقایسه کنم. در مورد حرفتون که مردا راحت ترن باهاتون موافقم اما خودتون قضاوت کنید. شما با ناراحتی گفتید که (پیشنهاد می دادن که تا دسته بنده را مورد عنایت قرار بدن و از این قبیل). من فکر کنم که اقای خرس هرگز از چنین پیشنهادی ناراحت نشه. منظور من اینه که شما به نظر ادمی نیستید که خوشتون بیاد که بهتون بگن هرزه نگار (من هم فکر نمی کنم که باشید). اکثر مرد ها افتخار می کنند که با دختر های زیادی باشند اما زنها (حداقل انهایی که من دیدم) به هیچ وجه به این قضیه افتخار نمی کردند. شما هم مثل من (امیدوارم از اینکه خودم را در سطح شما گذاشتم ناراحت نشده باشید) در جامعه ای بزرگ شدیم که پر بود از این مشکلات. من فکر می کنم که همیشه آدم هایی هستند که بخواهند عقده های خودشون رو در هر جایی که تونستن خالی کنن. من وبلاگ های زیادی نمی خونم اما واقعا دوست دارم که ببینم که از دید یک زن این قضیه به چه صورت هست. به هر حال امیدوارم که باز هم پست بگذارید.
maliheh گفت:
من در مورد خودم میگم :
شما مرا به فکر بردید که درسته ، چرا من نوشته های آنها را بیشتر از نوشته های شما پسندیدم ،اول فکر کردم همان تبعیض زن مردی است ،اما دقیقتر که شدم نتیجه این شد :
به نظر من خرس و قزل الا زیباتر از شما مینویسند ، در مورد همین موضوع ، ها ! یعنی قلم آنها را دوست دارم اما در نوشته های شما در مورد سکسولوژی چنان توانایی را نمیبینم . به عبارت دیگر اگر موضوعا تی که شما مطرح کردید را بدهید آنها بنویسند ،من آنرا بسیار جذاب تر میبینم ، و به همین قیاس شاید کسانی که کامنت رکیک برای شما میگذاشتند ، عینا همان عکس العمل را نسبت به نوشته های آنها نمیداشتند حتا اگر نویسنده زن میبود . البته این یک فرضیه است! راه امتحان هم این است که از آنها بخواهید یک متن مشابه یکی از پست های سکسولوژی شما بنویسند اما به نام خود اینجا منتشر کنید ، آنوقت اگر تفاوتی در کامنت ها بود به نوعی فرضیه من میتواند جدی گرفته شود .
محسن گفت:
واقعا که متوهمی. شما زنها عادتونه که به هرکی بهتون بگه بالای چشتون ابروه انگ مردسالاری و تبعیض علیه زنان و هزارتا انگ دیگه بزنید ولی حتی یک ثانیه فکر نکنید شاید راست میگه. برو خوش باش.
گلشن گفت:
بی ربط به گلایه در باره ی خوانندهات. توی متن اشاره کرده بودی به چیزایی که در بارشون مینویسی. فکر کردم شاید این مقاله برات جالب باشه :
http://www.psychologytoday.com/blog/the-me-in-we/201008/the-last-taboo-menstruation-and-body-literacy
و این کمپین: http://www.007b.com/breast_gallery.php
ایران گفت:
بسیار از خوندن این پست لذت بردم. یه تفاوت بارز بین وبلاگ شما با یه سری وبلاگهای دیگه اینه که اصلا تظاهر به بودن یا داشتن بعضی کارکترهای عامه پسند ندارید. به قول معروف، آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. دست گل شما درد نکنه!
sohrab گفت:
منم با شما موافقم که ما ملت کس ستیزی هستیم
اینو از فحشهایی که به هم میدیم راحت میشه فهمید
مثلا کسی به طرف دعواش نمیگه کس خواهرم به کیرت!!!
Ehsan گفت:
1. bebakhshid man font e Farsi nadaram
2. bebakhshid finglish minevisam baraye inke hame betunan bekhunan.
3. man kheili vaght nist ba weblog e shoma ashna shodam yani aslan ahle weblog khundan nistam ama chand riooz pish ke dust dokhtaram weblogetuno bem moarefi kard tu ye ruz fekr konam harchi neveshte budin khundam v lezat bordam, baad fahmidam khaharam o kolli az dustam ham weblogetuno mikhunan.
4. chera khodetuno gul mizanin? chera nemigin khode shoma khanuma hastin ke baese in tabiza mishin? vaghti be har dalili mikeshin aghab malume ke marda betun zur migan, khode shoma be khatere inke mian baratun comment mizaran v betun tohin mikonan ya taghazaye sex mikonan dige nemikhain az in mavared benevisin, inghadr dar tule tarikh aghabneshini kardin inghadr be marda emtiaze alaki dadin ke in shod ke alan hast, bebakhshid ino migam ama man tu postaye ghabli shojaatetuno setayesh mikardam ama age be khatere ye serie commente mozakhraf bekhain harfe deletuno nazanin be nazaram man kheili naomidkonandast. harfeto bezan rahat bash, harkasiam ke mikhad beshine ta sob ba neveshteye to khoderzaii kone ta vaghti bekhatere didgahe digaran harfe khodeto censure koni hamin ash o hamin kase hast, etefaghi ke gharnha tu keshvare ma oftade hamin bude ke hamishe khanum ha khodeshuno censure kardan v dardnak tar inke hagh ro ham be marda dadan v khodeshunam bavareshun shode ke jense dovoman.
bebakhshid man ziad tu harf zadan khub nistam ama dust dashtam nazaramo bedunin
Sony گفت:
ایول خیلی قشنگ مینویسی
ولی درسته به خاطر یه عده «خس و خاشاک» ( :دی) بقیه هم از این مطالب محروم بشن؟
شما برای خواننده های خودت بنویس،بقیه….چیز لقّشون 😉
gavcherun گفت:
کلا نمیدونم جامعه ما کی میخواد نگاه جنسیتی اش رو از رو چیز های مختلف برداره…واقعا نفرت انگیزه…
payam گفت:
من یه پسرم !
هیچ دختری رو خارج از پورن ندیدم و فکر می کردم که زنها هم لابد دوست دارن آلت مردو بخورن و سر سینه ها هم رو به بالاست حتما !
من یه دختری رو دوست دارم. انقدر که قراره با هم ازدواج کنیم!
باور کنید که هیچ منبعی وجود نداره که بتونم سکس رو از دید یک زن ببینم ! یا من نمی دونم!
همین آب باریکه هایی هست که از آدم هایی مثل شما میرسه ! وسط این همه اطاعات غلط همین هاست که دید آدمی مثل من رو اصلاح می کنه !
که شاید یه زندگی رو نجات بده !
محروممون نکنید !
مزدا گفت:
خوب فکر کنم شاید بعد از مدتها (بیش از یک سال) که این وبلاگ رو می خونم بالاخره تلسم شکست و بهتره یه چیزی بنویسم…فکر کنم امثال من زیاد هستن که این وبلاگ رو می خونن و خاموش گذر می کنن..فکر نکنم از این به بعد این کار درستی باشه و از تمام دوستانی که از نوشته های شما لذت می برن تقاضا می کنم یه رد پایی از خودتون باقی بگذارید تا به نوعی موجب دلگرمی نویسندگان جسور این وبلاگ بشین..شاید خیلی ها وقتی می بینن که باید یه آدرس ایمیل بنویسن از گذاشتن کامنت منصرف شن و نمی دونم آیا می شه این لزوم ایمیل رو بی خیال شد یه نه(حداقل برای یه مدت محدود) …باز تاکید می کنم هیچ انسانی از تایید و تشویق بدش نمیاد حتی اگر ظاهرا خودشو بی نیاز از دیگران جلوه بده…وبلاگ شما تو قلب من جای خاصی داره و زنان مستقل اندیش و فرهیخته ای چون شما در این روزگار کمیابند..موفق و پیروز باشید
مزدا
احسان گفت:
خدایی چیزی ندارم بگم. این پست نسوان حرف حساب بود( مثل بیشتر پست هاشون) .
دارم فکر می کنم که چه می شه کرد یا لااقل چی شده که اینطوری شده.
ولی یه چیزی می تونم به نسوان عزیز بگم و اون هم اینه که خدایی نکرده دچار خود سانسوری نشید. مخلص کلام اینه : هیچ آدابی و ترتیبی مجوی هر چه می خواهد دل تنگت بگوی.
عزت زیاد
امضا : کم شعور
ژیان گفت:
ما بدینجا نه پی حشمت و جاه آمده ایم
دلمون خوش بود حالا یه مدت با هم توی این کلبه خرابه می گذرونیم غصۀ همو می خوریم تا بلکه فرجی بشه.
مسعود گفت:
واقعان زیباست.وچیزی غیر از این نمیتونم بگم
بیتا گفت:
آره والا
توجه کردین تا میخوان بگم فلانی چرت می گه یا داره حرف بی معنی می زنه میگن کس می گه!
فرهنگ جنسیمون هم مردسالاره متاسفانه
فرهاد گفت:
دوست عزیز، از گودر اومدم مستقیم اینجا دیدم چه خبره! فقط خواستم بگم فرق شما با «خرس» اصلا این چیزایی که گفتی نیست. بذار راحت بت بگم اگه ناراحت نمیشی. «خرس» زور نمیزنه تا بنویسه. یک موجود عجیب الخلقه ایه. هر چی تو ذهنش میاد تایپ میکنه. وقتی نوشته هاشو میخونی احساس میکنی داری توی ذهن مغشوش و درب و داغونش قدم میزنی. واسه همینه که انقد تاثیر میذاره رو آدم.
ولی شما! رسما زور میزنید که بنویسید! به قول خودت دنبال آموزش مردمی. دنبال پیام اخلاقی دادن به سبک سریال های تلویزیونی هستی حتی وقتی از مسائل خصوصیتون مینوسین . از همه بدتر دنبال تحلیل های آبکی سیاسی هم هستین. مثل اون مطلب «اصلاح طلبان بهتر می کنند» که بدون اغراق بگم از مزخرفترین مطالبی بود که من توعمرم خوندم.
واسه همینه که عمده مخاطب های خرس با مخاصب های شما فرق میکنه. جنسشون با هم فرق میکنه . طبیعیه که سبک کامتاشون هم فرق بکنه
نسوان گفت:
در ارزش نوشته های خرس هیچ شکی نیست، ما هم از دوستداران قلم توانای ایشان هستیم. در ضمن ما اصلا خودمان را با خرس مقایسه نکردیم که شما می فرمایید فرق ما «این چیزهایی که ما گفتیم» نیست!
ما برخوردهای مخاطب ها را با هم مقایسه کردیم.
از ابراز نظر بی پروای شما هم ناراحت نشدیم، هر چند آنقدرها هم که فکر می کنید زور نمی زنیم. برای هیچ چیز، من جمله نوشتن.
بله، البته دنبال آموزش مردم هستیم و از هجو بودن گریزانیم. مغشوشیم ولی در اغتشاش و درب و داغون بودن فضیلتی نمی بینیم. سعی کردیم که در حد خودمان مفید باشیم، حال اگر حاصل تلاشمان به سبک سریالهای تلویزیونی در آمده، متاسفیم. بضاعت ما هم در همین حد بود.
ل.
میسان گفت:
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
فرهاد گفت:
ل. عزیز. مرسی که انقد تحملتون بالاست و با سعه صدر جواب دادی. شما خودتون بهتر میدونید که چی بنویسید و احتیاج به توصیه من ندارید. ولی من به عنوان یه مخاطب قدیمی نظرمو میگم.برعکس اون چیزی که ممکنه به نظر بیاد، هر وقت توی مطالبتون دنبال آموزش و تحلیل مستقیم نبودید تاثیرگذارتر بود. مثل اون مطلب » خونه ته تهرانپارس» که حتی اگه هم یه داستان بود و واقعی نبود کاملا ملموس به نظر میومد. ولی وای به روزی که میخواید از » داستان های خصوصی » به » تحلیل سیاسی » برسید. خدا وکیلی اون پست » اصلاح طلبان بهتر می کنند» چی بود؟ !
نسوان گفت:
تجربه ی شخصی من بود. و احساسم نسبت به جریان اصلاح طلبی ایران.
اگر باعث رنجش شما شد ببخشید.
🙂
رضا مامولک گفت:
عزیز دل برادر اسکارلت شما به حرفهای این کافران از خدا بی خبر گوش نکن. این ملت باید روشن بشن در این مسائل ولو با زور. اصن یکی از راهای رسیدن به خدا همین پرداختن به مسائل سکسولوژی میباشد. ایضا همه یاد بگیرند انشالا. همین برادر مجتبی بارها در این مورد از من سوال پرسیده و من این جوان رعنا رو تشویق کردم وبلاگ شما رو بخونه و یاد بگیره. فقط توجه داشته باشید از حد شریعت نگزره . خدا به شما صبر ایوب و عمر با عزت دهد انشالا. وسلام علیکم و برااااااااکاهووووووووو.
ایضا شما به وبلاگ اینجانب نظری بی اندازیت منت بر سر من گذاشتید.
مسیح گفت:
نوشته های خرس کجا. مذخرفات تو کجا. درکش اینقدر مشکل نیست! برو خیال کن اینها به قول خودت از کس ستیزیه (جالبه که خودت رو با آلتت یکی می دونی). حداقل شاید اینطوری کمتر به کسانی که استعدادشون از تو بیشتره حسادت کنی.
Dr.M.A گفت:
salam. man Dr.M.A. hastam( male ) va dashtam donbale ye matlab migashtam rajebe avareze orgasm ke sar az in site dar avordam va neveshteye bala to khundam. haghighat yekam motefavet tar az un chiziye ke shoma fek mikonid. man site haye digaro nakhundam amma chanta post az shoma dar morede masaele jensi khundam ke bishtar didgahe khodetuno neveshtin na ye matlabe evidence base… harchand dar hamin haddesh ghabele ghadr daniye.
be rahe badiye raftan beh az neshastane batel
ke gar morad nayabam be ghadre vos› bekusham…
pishnahad mikonam kami matalebe elmi rajebe sex bekhonid va be eshterak bezarid ke kheyre donya vo akherat tushe… az manam age komaki bar umad dar khedmatam.
نسوان گفت:
With all due respect, you can not be a Dr! there is no way that a physician who is searching for a scientific evidence based article, ends up in a blog like this!
You must be aware of the scientific search engines and reliable electronic resources on the internet such as pubmed and science direct and etc.
So, if you have ended up in this site, looking for scientific stuff chances are you do not know anything about science.
This is a blog with its own implications and limitations.U are in the wrong spot,sorry!
ShahabSAMSUNG گفت:
Approooooooooove 🙂
drprincess گفت:
:-)))))) احتمال میدم آقای دکتر تو گوگل I’m feeling lucky رو زدن موقع سرچ مطالب علمیشون.
دریاچه خاموش گفت:
من یک پسر هستم و سکسولوژی یکی از موضوعات مورد علاقه ام هست (کاملا جدا از علاقه ام به سکس) و همیشه برام مهمه که اطلاعاتم رو به دوستام منتقل کنم (چه پسر چه دختر) و راهنمایی شون کنم.
اینکه از زبون یک زن اینجا میتونستم راجع به سکس بخونم برام خیلی خیلی با ارزش بود. درسته که چنین نوشته هایی به انگلیسی زیاد هست ولی فرهنگ عتیقه ی ما هم خیلی رو این قضیه تاثیر میگذاره. و امثال شما خیلی کم هستن که بی پرده بخان راجع به این حیطه بنویسن.
شما فرض کن من مذکر اصلا موقع خوندن مطلب شما درگیر خود قصه بشم و دستم هم بره زیر میز! چه فرقی بحال شما میکنه. شما که بی نام و نشون هستید و ما هم تشنه. شما صف شکن بمون
دهکده جهانی گفت:
دریا چه خاموش عزیز،.از هرنوشته ی که به دستت رسید واز آن نوشته خوشت آمد لذتش را ببر، ولی زیاد به جنسیت نویسنده اش فکرنکن چون ممکن است یک زن نباشد .ضمنا تلاش کن،سعی کن،اولا قضاوت نکنی دوما حداقل زود قضاوت نکنی و به فرهنگت گیر نده.کافیست وقت بیشتری برای خواندن مطالب مندرج دروبلاگ نویسنده زحمتکش نسوان گرام بذاری اونوقت متوجه خواهی شد در داستان های که ازهوس وشهوت خبری نیست ونویسنه به عمق حقیقتش میرسد فردی هست خسته و…
دریاچه خاموش گفت:
دهکده جهانی:
ممنون از پاسختون ولی حرفهای شما چه ربطی به کامنت من دارد من نفهمیدم. من دارم از نسوان میخوام که پست های سکسولوژی رو ادامه بدن حتی اگه نگاه بیننده خوب نباشه، شما میگی ایشون خیلی زحمت کش هستن و در عمق مطلب نویسنده خسته و .. هست (؟)
دوباره واضح تر میگم: بنظرم حداقل در دنیای مجازی چیزی به نام هرز نگاری معنای خاصی نداره – فقط هر نویسنده باید مخاطب و جای مناسب خودشو پیدا کنه – مخصوصا که نتایجی مثل بالا بردن سطح آگاهی خواننده هم داشته باشه
دهکده جهانی گفت:
سلام دریاچه خاموش
1-.این جمله از شماست»اینکه از زبون یک زن اینجا میتونستم راجع به سکس بخونم برام خیلی خیلی با ارزش بود» برداشت من از نوشته شما این است»به خاطر اینکه نویسنده یک زن هست مطالبش با ارزش هست که دراین خصوص عرض کردم از اسم زن(نویسنده) مطمئن نباش حتما آن کس (نویسنده )یک خانم هستش وبه خاطر جنسیت مطالب برات اهمیت نداشته باشدبلکه نوع نگارش ومحتوای نوشته برای شما دارای ارزش باشد.
2- این جمله هم ازشماست «درسته که چنین نوشته هایی به انگلیسی زیاد هست ولی فرهنگ عتیقه ی ما هم خیلی رو این قضیه تاثیر میگذاره. و امثال شما خیلی کم هستن که بی پرده بخان راجع به این حیطه بنویسن. خدمت تون عرض کردم به فرهنگتون گیر نده چون فقط نسوان نیست که سکس لوژی به زبان فارسی مینویسد بلکه صدها نفر هستن دارند در این خصوص مینویسند.
من قائل بر این هستم که خانم نسوان زحمت میکشن واین مطالب را مینویسند وبایستی از ایشان قدردانی شود(نمیخوام برای ایشون تداعی بدی کند)ولی شما به فرهنگ خودت که هویت تورا میرساند گیر نده چون اگر همه نوشته های نسوان را بخوانید میبینید که نوشتهای که حاوی مطالب سکس نیست نسوان درعمق حقیقت شناسی وماهیت انسان(خود) شناسی خستبه به نظر میرسدچون در این نوشته به فرهنگ وهویت واقعی اش بسیارنزدیکتراست. یعنی مطابق فرهنگش ازنوشتن این چنین مطالب سکسی خسته است همان فرهنگی که شما عتیقه اش مییخوانی پس دریای خاموش تو قدر فرهنگ خودت را بدان واگر ضعفی درآن هست اصلاحش بکن نه اینکه نابودش بکنی.
با تمام احترام قصد راهنمای راداشتم. امیدوارم سالم وشاداب باشید
راستین گفت:
تو گه خوردی که نوک پستان باید سمت پایین باشه! پس چرا کیر من همیشه سرش بالاست؟!!! بیخود عیب خودتو گردن جاذبه ی زمین ننداز! :دی
سحر گفت:
آخه پسر خوب خر چه داند قیمت نقل و نبات؟