میشه کمکم کنید ؟ نه پول نمیخوام ، خیالتون راحت ، خیال نکنید منم مثل اون ادمهای شیک پوشی هستم که یکدفعه به شما نزدیک میشند و اروم میگن : میشه یک کمک کوچیک بمن بکنید …. و شما که می مونید چی باید بکنید ، نه دوست دارید به اون سرو وضع پولی بدید و نه روتون میشه یک پول سیاه بهش بدید ، کاری که در مقابل یک گدا ژنده پوش اورجینال می کنید …. کمک خواستن من از نوع دیگریست اما برای اینکه سریع قضاوتم نکنید پس بذارید ،با یک مقدمه شروع کنم . شما تا حالا به عاداتتون فکر کردید ؟ اینکه به چی اعتیاد دارید ؟ مثلا ممکنه شما به اصلاح هرروزه صورتتون معتاد باشید یا به قهوه ای که هرروز صبح باید روز رو با اون شروع کنید و اگه نباشه تا ظهر کفری هستید. شایدم به سیگار بعد از نهار یا ته پیکی مشروب قبل از خواب ؟ به اینترنت چی ؟ به شمردن لایک های صفحه فیس بوک ؟ شما به خودارضایی معتاد نیستید ؟ یا به نظم و ترتیب وسواس گونه ؟ وقتی چیزی سرجاش نباشه و تا اون رو مرتب نکنید انگار یک چیزی ازارتون میده ؟ یا به اخبار ساعت هشت که اگه بهش گوش نکنید فکر می کنید دنیا هر ان ممکنه کن فیکون بشه ؟
همه ما یکسری عادت هایی داریم ، عاداتی که در طی سالها به بخشی از شخصیت ما تبدیل شده و نمیشه اون رو صرفا رفتاری محسوب کرد . این عادت ها می تونه مضر یا بی ضرر باشه هرچند من معتقدم عات بی ضرر وجود نداره و هر عادتی در نهایت مضره ، حتی مسواک زدن های هرشبه که اگه یک شب ترک بشه ، شبی خمار و ازاردهنده رو برامون میسازه
حالا سوال من اینه چطور میشه یک عادت رو که طی سالها به جزیی از شخصیت ما بدل شده رو متوقف کرد ؟ متوقف نه به معنای الزاما ترک کردن اون عادت بلکه تبدیل یک الزام به اختیاری بودن عمل …..اینکه شما مختار باشید انجامش بدید یا نه بتونید براحتی کنارش بگذارید .البته امیدوارم جوابتون یک چیزی تو مایه های همت و اراده نباشه که اونوقت فکر می کنم دارید شعار میدید یا اصلا فرض کنید با یک معتاد بی همت و اراده طرف هستید . پس لطفا یک راه جدید برای ترک اعتیاد پیشنهاد کنید و مسلم در این ارایه راه حل برای زمان هایی که عادت انجام میشده هم فکر بکری بکنید . چون بنظر من یکی از عواملی که نمیذاره ما عادات مون رو کنار بگذاریم همان زمان های خالی و طولانی است که قبلا با عادات مون پر میشد اما الان دیگه کاری برای انجام دادن در اون ساعات نداریم
دوم
احساس می کنم عادت کردم به رنج دادن خودم . از بعد تنها شدنم شروع شد اما اوایل اینقدر شدید نبود راستش حالا دیگه از این همه عادت به رنج دادن خودم، دارم رنج می کشم . از چیزهای کوچکی شروع شد ، یک چیزی تو مایه های تحریم کردن خودم برای خوردن یکسری خوردن خوراکی هایی که دوست داشتم بخورم . اما بعد، کم کم به همه چیز سرایت پیدا کرد ، اگه جایی دعوتم میکردند و دوست داشتم که برم ، در لحظه اخر ،وقتی توی ایینه برای اخرین بار خودم رو برانداز میکردم ، یک چیزی زیر پوستم شروع میکرد به وول خوردن و لج کردن ، بطوریکه پشیمون میشدم از رفتن و برای اینکه راه وسوسه شدن رو هم ببندم یک بلایی سر ارایش و موهام می اوردم که مطمن بشم از خونه تکون نمیخورم . اخرین شاهکارم از همه درداور تر بود ، شکستن دل خودم و خودش ، اونم وقتی پسرک دلبسته بود و فقط خدا میدونست منم چقدر عاشق اینم که با ته ریش صورتش کف دستم رو قلقلک بدم . چنان گذاشتم وسط احساسش که رفت ……رفت و من لبریز شدم از این رنج طولانی دلشکستگی ها
سوم
دکترم میگه این افسردگیه اما میدونم مزخرف میگه . چون اینروزا افسردگی مد شده و بواسیر رو هم از برکات نتایج افسردگی میدونند . خودم میدونم این اعتیاد به رنج دادن و رنج کشیدن ، یک بعدی از شخصیتم شده هرچند این روزا به این فکر می کنم شاید ریشه ژنتیک داشته باشه .راستی شما تا حالا دقت کردین در همه تاریخ و فرهنگ و مذهب و سنت و گذشته ی ما رنج کشیدن موج میزنه؟ در گوشه گوشه اش ، یعنی مثلا ما عاشقم که میشدیم اینقدر باید خون دل میخوردیم و قد یک استخر واسه معشوق اشک میریختیم تا نقاب از رخ برداره و چادرش رو یک بادی بده و ما ذوقمرگ بشیم . یا در عروسی مون هم از حجله مسلخ میساختیم و تا دستمال خونین رو پیراهن عثمان نمی کردیم صدای هلهله مون بلند نمیشد . حالا در عزا و غم و مرگ و ماتم که دیگه رنج کشیدن جزء فضایل و واجباته ……پس واقعا هیچ بعید نیست در ژن های ما رنج ، ژن غالب باشه و شاد زیستن ژن مغلوب
چهارم
اینا همه مقدمه بود . مقدمه ای که موخره نداره .فقط این شب تولدی دلم گرفته بود و خواستم یک کمی حرفهای گنده گنده بزنم تا شما فکر کنید با یک متفکر طرفید و از طرفی خودم هم یادم بره امسال این عادت به رنج دادن باعث شد حتی خودم رو به شام تنهای تولدی هم که هرساله برگزار میکردم ، دعوت نکردم . تا شاید دلم به حال خودم بسوزه و گوله گوله برای مصایب خودم زار بزنم .
اما از شما چه پنهون اشکم که نمیاد بماند ، راستش اون پایین ها ، کمی بالاتر از ناموس ، یک چیزهایی داره قلقلکم میده واسه ریسه رفتن از خنده . حالا چرا…. راستش نمیدونم ….. بهرحال ببخشید اگه سرتون رو درد اوردم . دنبال بهانه می گشتم یه جوری حالی تون کنم تولدم رو بهم تبریک بگید .تا خیال کنم هرچند ادم تنهایی هستم و به تنها زیستن خو کردم اما دوستان خوبی دارم که تولدم رو تبریک میگند ……
نسوان گفت:
تولدت مبارک بریجیت.
اجازه بده من اولین کسی باشم که بهت تبریک میگم .
باورم نمیشه به این زودی یک سال گذشت!انگار همین دو روز پیش بود که در مورد تولدت 40 سالگی ات مطلب فرستادی.. این سالها چقدر زود داره می گذره لامصب!
به امید سالهای بهتر
اختر!
سخنگو گفت:
بنده هم به نوبه خودم نامردی میکنم و اینجا تولدتون رو تبریک میگم
KIAN گفت:
tavalodet mobarak azizam
to tanha nisti alan hese va rohe mano be neveshtehat navazesh dadi
to rohe harchi va harki ke narahati eijad mikone
ridam be maraseme narahati
amin گفت:
تولدت مبارک.
zaga گفت:
تولدت مبارك بيشتر بنويس كه خوب مي نويسي. غصه هم زياد نخور . دنيا دو روزه بقيه اش هم كه ميدوني روز به روزه
موفق باشي
aazam گفت:
تولدت خیلی خیلی مبارک. امیدوارم سالهای سال زنده و سلامت باشی و بنویسی و بنویسی و ما هم بخوانیم و بخوانیم و کلی عشق کنیم و در کنارش حرص بخوریم. به امید روزهای بهتر.
آیدا گفت:
سلام ؛
تولدتـــــــــــــون مبارک بریجیتـــــا
نانا گفت:
شنيده بودم كاپيتان بابك با كشتيش مي خواد كلي از بچه ها رو جمع كنه ببره ايران دور هم يك حال اساسي بكنن، بزن و برقص و….. اميدوارم سال آينده تولدت رو با همه بچه هاي اندروني بتونيم جشن بگيريم و كلي شادي و تبريك و بوس وكادو وووو ديگه هيچ وقت رنج نبيني و خودت را رنج ندي عزيزم تولدت مبارك
کاپیتان بابک گفت:
🙂 اون کشتی می زفت استرالیا لنگر مینداخت، همه رو جم میکرد بعد میرفت اون ور دنیا که غم نباشه
می بینی که عزیزی بریجیت؟ حال کردی حالا یه ذره؟
سعی کن امسال عادت خودآزاریتو هم بشکنی، چطوره؟
کیوان گفت:
کاپیتان کجا بودی رسیدن بخیر، نانای مهربون جاتو خالی کرد، ما هم تو یه کامنت اون پائینا، تا دیدیم نیستی راپورت دادیم کجا زاغ سیاتو چوب زدیم. اینجا از خودم بخونی (دوم شخص!) بهتره که پائین از خودم (تو سوم شخص!) .
ضمنا چرا اهالی اندرونی اینقدر تازگیها افسردهاند؟ غم و غصه برای یه جهان سومی اهل خاورمیانه، یه مهاجر، یه شیعه ایرانی، یه غیر مرفه پردرد، یه روشنفکر (یعنی کسی که دغدغههای غیر آب و نان دارد)، … چیزی بدیهی و ملازم همیشگی زندگیست. ما هم که به حمدالله و المنه، واجد همه شرایط هستیم(بالاخره خودم را هم روشنفکر جازدم) . با همه اینها اهالی اندرونی این هنر را داشتند که به تمامی این غصهها و نگون بختیهای تاریخی، جغرافیایی و تعلیمات اجتماعی ، تلخند(=لبخند تلخ) بزنند. و آن تلخند را به گوشه لب ما نیز بیاورند. اما حالا آن دریچه ملاقات را یا میبندند، یا اندرونی سرشار از غم و اندوهی وصف ناپذیر و طاقت سوز است . یا شاید به قول م. امید (اخوان ثالث):
ما چون دو دریچه روبروی هم ………….. آگاه به هر بگو، مگوی هم
هر روز سلام و پرسش و خنده ………….. هر روز قرار روز آینده
عمر: آینه بهشت، اما … آه! …………… همچون شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من گرفته و خستهاست …. ……. زیرا یکی از دریچهها بستهاست
نه ماه فسون، نه مهر جادو کرد …………. نفرین به سفر! که هر چه کرد او کرد…
کتپیتان بابک! مختصات جهانی آن گوشه دنیا که گفتی چیست؟ که…
…من دلم سخت گرفتهاست ازین
میهمانخانه* مهمان کش روزش تاریک
که به جان هم ، نشناخته انداختهاست
چندتن ناهشیار، چند تن ناهموار…..
* سوء تفاهم نشه منظور «اندرونی» نیستها.
کاپیتان بابک گفت:
کشتی نشستگانیم ای باد شرطه برخیز / باشد که باز بینیم دیدار آشنا را
کیوان گرامی
مخلص شما. با درود به اندیشۀ بلند اخوان ثالث. کلام او را دوست دارم. کمی آزرده بودم، بهتر شدم
درست نمیدانم شما از کی اینجا آمدی. 5/6 ماه شاید؟ این اندرونی طوری که من فهمیده ام، فراز و نشیب دارد دوست من. داستان زندگی ماست. من وشما. می دانید؟ تازگیها این توی سرم می پیچد که من (خارج) خیلی مثل شما (داخل) هستم. درست است که من آزادترم ولی برای این آزادی بهایی سنگین می پردازم. نمی خواهم غرُ بزنم. گله نمی کنم. فقط میخواهم بگویم باورم کنید، با شما همدرد هستم. از آزاد نبودن شما رنج می برم. بعضی وقتها خودمان را اینجا «پیدا» می کنیم، چون نسوان هم از خودشان هم از ما می نویسند. با هم می گوئیم و می خندیم. توی سر و کلۀ یکدیگر می زنیم. بزمین می افتیم، دردمان می گیرد ولی یاد می گیریم (بیشترمان) کجا بود که لغزیدیم و افتادیم که شاید توی گودی همان چاله دو بار نیافتیم. یاد می گیریم مهربان باشیم و یکدیگر را زخم (زبان) نزنیم. مسلما اندیشه و گفتارمان متفاوت است، ولی همین رنگارنگی از ویژگی هایی است که به آن «عادت» کرده ایم که اگر ژرف اندیشی بریجیتا را نداشته باشیم، لزوما بد نیست.
روزگارم بد نیست / تکه نانی دارم…..عادت کرده ام. نمی خواستم به عادتم فکر کنم. می خواستم فکر نکنم! ولی نشد.تولد آبجی مان شده است. و پیش هم نیستیم که برایش کیک وگل ببریم. حالا تا دوسه روزباید مخ خودم را بزنم
غیر از عصبانیت و/یا خسته شدن ویولتا و غیبت 5/6 نفر از یاران قدیمی، اتفاق خاصی نیافتاده، یا من نمی دانم، که افسرده مان کرده باشد. سوای یک درد 33 ساله که بیشتر از 70 میلیون جمعیت کشور را افسرده کرده است، شاید فقط در سرازیری منحنی سینوسی هستیم.چند روز پیش در حین وبلاگ گردی به این برخوردم:
ﺍﮔﺮ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻣﺨﺎﻟﻒ، ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﻨﺎﺳﺒﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﭽﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ، ﻧﺪﺍﺭﯾﺪ. ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺪﻋﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﻭ ﺑﻌﻼﻭﻩ ﺩﻭ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﭘﻨﺞ، ﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ آلمان روی ﺧﻂ ﺍﺳﺘﻮﺍ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﺩ، ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪﻥ،ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺴﻮﺯﯼ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ. «برتراند راسل»
که البته به حرفهای پایین بیشتر ربط دارد و اینجا کمتر
شاد و سربلند باشید
کیوان گفت:
غلط تایپی را ببخشایید: کاپیتان بابک!
آواره در آمستردام گفت:
تولدت مبارک ، حتما یه دلیلی داری که روز تولدت شاد نباشی ، دلیلش برام مهم نیست ، مهم اینه که میتونم بفهمم ، نه اینکه چرا غم داری و بهش میخندی ، نه ، چون تولدته و رنج میبری …
جمال المَـلِک یساری گفت:
منم بعد از اختر و قبل از زهرا بهتون بینهایت تبریک میگم.
همیشه در سالگرد تولد به دوستان میگم ، نفرین نمیکنم 120 ساله بشی، آرزو میکنم خوب زندگی کنی حتا اگر یک روز به پایان زندگی باقی مونده باشه .
من از این موقعیت جشن فرخنده استفاده میکنم و خواهش میکنم خانم ها «ID»اصلی بنده رو آزاد کنن و دست از پدرکشتگی بردارن ، دنیا دو روز بیشتر نیست ، یک روز اون دیروز بود که تموم شد و روز بعدی امروزه که واقعا به لحاظ منطقی معلوم نیست تا پایان اون زنده باشیم یا نه .
پس چه خوبه عداوت ها رو کنار بزاریم و کاری نکنیم که اشخاص مجبور به تغییر هویت مجازی خودشون بشن که اونوقت مجاز اندر مجاز و شیر تو شیر میشه .
به هر حال من به نمایندگی از آقایون اندورنی ، خانوم های نویسنده رو خیلی گرم در آغوش میگیرم و خیلی گرم تر میبوسم .
اوهُم 😛 مُ 😛 هِ
😛 اَی جان 😛 اِی جآن
. . . آی 😛 جونوم 😛 جون
😛 بَ بَ . . 😛 . . به به
50 ساله گفت:
جوات جان . منزل نو مبارک . رسیدن بخیر .آقا من شما رو در اینمورد نماینده خود نمیدانم . مگه من خودم دست وپا چلفتی ام ؟
Reza Haez گفت:
تولدت مبارک
اینهمه مطالب جالب نوشتی و هزاران هزار اومدن خوندن و لذت بردن و خیلی وقتا تاثیر گذار بود، چرا باید غصه بخوری؟ تولد تو مثل همه ما آدمای دیگه تا امروز آغاز سفری تماشایی بود پر از پست و بلند زندگی. ما همه خواننده ها با غصه هایت غصه خوردیم و با شادیهایت شاد شدیم و از اینکه چقدر بی ملاحظه نوشتی احساس خوبی داشتیم.
اینایی که گفتی رو یه روانشناس زبردست خوب توضیح میده و راه حلشم خواهد گفت. من عواماناس از زاویه دید کوچیک خودم چی بگم.
شاد و پیروز باشید.
. گفت:
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
تولدت مبارک ، شاد و سلامت باشی.
سخنگو گفت:
Oh boy
you’re just making me cry
I’m 25 and this is the exact story of my life
الهام گفت:
تولدتون مبارک.امیدوارم آغاز این سال جدید از زندگیتون، پایانی باشه برای رنجهاتون.
نازلی گفت:
تولدت مبارک خانم. بهترین ارزو ها براز تو.
من به تنهایی معتادم . فک کنم اعتیادش از رنج بردن بد تر باشه.
خوب امید وارم زیاد خودتو رنج ندی. من با بکار بردن کلمه اعتیاد مخالفم بار کلمه زیاده. چرا عادت نه.
فک کنم نباید به خودمان سخت بگیریم. فقط یک بار امروز و امکانات امروز وجود داره. حالا اگر ازش لذت نمی بریم. اشکال نداره اما من ترجیح میدم معتاد بمانم تا امروز را با بد بختی صرف کنم تا عهادتم را دگر گون کنم. شاید اون لیستی که از عادت ها نوشتی امدی و از لای دفتر من برداشتی. چون بیشتر شون را دارم. و ااضافه بر ان هم عادت های دیگری دارم. همه مثل هم هستیم. مثل انسان .سرزنش وحس گناه هم فایده نداره.
گردو گفت:
تولدت مبارک
ولی نگفتی برای شب تولدت به چی عادت داری
شاید یکی بخواد یک کادو برات بفرسته
در مورد عادت هم بنظر من آدم به چیزهایی عادت میکنه که زمینه ی ژنتیکی براش داشته باشه
حتی اعتیاد به مواد مخدر و سیگار ریشه ژنتیکی داره. این ژنتیک بودن بقدری واضح هست که اگر کسی به رفتار حیوانات مختلف دقت کنه حتی میتونه بگه ژنش از کجا آمده.
اگه کسی شک داره بگه منبع معتبر معرفی کنم.
بهمین دلیل هم هیجکس غیر از خود آدم نمیتونه به آدم کمک کنه.
صحبتم در مورد اراده نیست، بلکه از این نظر که فقط خود آدم یا کسی که خیلی به آدم نزدیک باشه میفهمه درد از چیه وکجاست و چه چیز دیگه ای میتونه جایگزینش بشه.
ALI گفت:
عاشق نشدی تا گرسنگی یادت بره
یکی دیگه گفت بر عکس گرسنه نشدی تا عشقو فراموش کنی
منم حق بجانب میگم مریضی بد نگرفتی تا این عادات از سرت بپره
درضمن به نظرم خیلی قشنگه آدم تولدش تو فصل بهار باشه
تبریک
_
mountainsummit گفت:
فرخنده زاد روز شما را شاد باش می گوییم
ژیان گفت:
منظورت بیریجیت بود یا ملکه الیزابت؟
فانوس گفت:
هیچ کدوم همون فرخنده:)
ساحل غربی گفت:
تولدت رو تبریک نمی گم.می ذارم آخر کامنت تبریک می گم شاید یه خورده تا اون آخر دل تو دل نبودن بچگی هامون باز اومد سراغت. اگه اومد سراغت همون باشه هدیه ی تولدت. پس همینجا مشخص کنم من در این نقطه الان اصلا اصلا اصلا هیچ اهمیتی به تولد جناب عالی نمی دم.
خب. اول در جواب سوالت بگم که من ساحل غربی هستم یک معتاد. (صدای حضار : سلام ساحل) من به سیگار معتادم، به موزیک معتادم، به کتاب خوندن معتادم، به بحث درباره ی اقتصاد و جامعه شناسی و اینا معتادم، به صبح ها قهوه خوردن جدیدا معتاد شدم، به خوندن پست ها کامنت های وبلاگ شما و ور رفتن با وبلاگ خودم هم که جدیدا از خیر سر شما معتاد شدم و مطمینا کلی چیز دیگه.
در مورد این هم که کمک و راه حل خواستی خوب من که نبفهمم ولی یه پیشنهاد همینطوری الان به ذهنم رسید : ببین تو چرا می خوای این اعتیاد رو بذاری کنار ؟ احتمالا چون ازش خسته شدی دیگه… یا زیاد دیگه داره بهت آسیب می زنه دیگه یا یه همچین دلیلی. من پیشنهادم اینه که این اعتیادت رو با یک اعتیاد جدید دیگه جایگزین کن. یه اعتیاد جدید که باهاش حال کنی و تاریخ مصرفشم خیلی به این زودیا نباشه. مثلا سعی کن خودتو عادت بدی که هروقت این فکر خود آزاری اومد سراغت به جاش سریع پاشی بری توی دستشویی (یا نزدیکترین محل ممکن) و با رژ لبت سر دماغت رو قرمز کنی بعد تو آیینه به خودت نگاه کنی و یادت بیفته به قرمزی سر دماغ دلغک ها و یادت بیاد که زندگی کلا چیز مسخره ایه چه تو خودت رو آزار بدی چه ندی (*). یا مثلا سریع بری تو آشپزخونه یه چیزی که بی اندازه دوست داری رو بخوری و فورا ذوق مرگ بشی. یا مثلا فورا راه بیفتی توی خیابون یک ساعت و ۱۶ دقیقه و ۳۸ ثانیه پیاده روی کنی. یا کلی مثال دیگه…
نکتشم اینه که اوایلش که می خوای به جای اون عادت این عادت رو ادامه بدی خیلی سخته اما باید زور بزنی و مطمین باش اگه انتخاب خوبی واسه جایگزین داشته باشی به زودی آسون میشه. مشکل بزرگ ترک هر اعتیادی اینه که معتاد با ترک اون اعتیاد جایگزینی واسش نداره و درواقع فقط داره یه چیز رو از دست می ده.
ببخشید اگه چرت و پرت گفتم، خیلی خیلی خیلی وقته نخوابیدم.
و ضمنا :
تولد تولد تولدت مباررررک .. بیا شمعا رو فوت کن … با صد سال زنده باشی….
تولدت مبارک 🙂
* این تیکه برداشت آزادی از شعری از یکی از دوستان بود. از خود بنده نبود.
کاپیتان بابک گفت:
این رژ لب روی دماغو شاید سال دیگه امتحان کنم، بد فکری نیس
farzin گفت:
تولدت مبارک عزیزم
bahar گفت:
تولدت مبارک :* 🙂
shams_yosef@yahoo.com گفت:
من زماني به تو تولدت رو تبريك ميگم كه فارغ بال باشي و بدون هيچ غم و غصه اي و بدون مرزهاي محدود در وجودت از ته دلت بخندي و من رو هم شاد كني.
دوست دارم دوست خوب من
نوشته هات رو هر روز از ايميلم دريافت مي كنم. از اينكه هر روز به سراغم مياي خيلي ممنونم
عباس میرزا گفت:
تولدت مبارک باشه! ما هم همه یه جورایی تنهاییم این همه هم پول خرج میکنیم پارتی میگیریم که عکسش رو ثابت کنیم. ولی تو این تنهاییمون تنها نیستیم و این خودش همچینم بد نیست 😉
راستی در مورد این رفتن و نرفتن به مهمونی و این حرفاهم همیشه رفتن رو انتخاب کن، من خودم همیشه این دیسکشن رو با خودم دارم که برم یا نرم، به تجربه ثبت شده همیشه رفتن، گفتن، انجام دادن کاری و کلا اکتیو بودن بهتر از پسیو بودنه. تجربه کردن بهتر از تجربه نکردنه، اسنادش هم موجوده
ندا گفت:
تولدت مبارک
ميترا مهرآيين گفت:
عزيييييييييييييييييييييييييييييييييييييزم! تولدت مبارك بريجيتا جون!!!
تو كه انقده خوب حرف ميزني چرا انقده كم حرف ميزني آخه؟؟؟
اصلا دقت كردي روز تولدت كه ميشه از چند روز قبلش يه غمي مياد ميشينه رو دلت؟
فك كنم بهش ميگن سندرم روز تولد … خيلي ها اينجوري ميشن … منم روز تولدم به نظرم تخمي ترين روز ساله! سخت نگير عزيز من!
در مورد عادت هاي مزخرف هم گل گفتي!! به هر چي عادت كني بده! به قول آندره ژيد كه ميگه هر وقت به چيزي عادت كردي بدون كه لحظه ترك كردن اون چيز فرا رسيده … در مورد عادت رنج كشيدن هم باهات موافقم كه ته نشين همون فرهنگ تخماتيك اسلامي هست در ما …
راستي يكي از عادت هاي من كه حالت اعتياد پيدا كرده همين خوندن وبلاگ شماست … دست همتون درد نكنه … باحال مينويسيد … من كه خيلي ارتباط برقرار ميكنم … البته كامنت نميزارم هيچ وقت …
ويولتا كه كارش خيلي درسته… يادش به خير با پست «دول و ديويد» كه پارسال خوندم تو يه سايت ديگه اينجارو پيدا كردم ديدم نه بچه باحالن اينا!! لوليتا هم خيلي راحت و رك مي نويسه اصلا فحش كه ميده به اين سياست هاي ايران و فرهنگ ايراني ها و … من يه جورايي دلم خوب خنك ميشه! اصن لذتي كه من از خوندن پست هاي شما ميبرم از ارگاسمم بيشتره … اسكارلت هم فوق العاده هست تو يه زمينه هاي خاصي!! با يكي از پست هاش كه در مورد سينه هاي بزرگ بود رسما گريه كردم!! بدجوري باهاش ارتباط احساسي برقرار كردم …وحشتناك تر از اون پست بي رحمي ملت تو كامنت ها بود!!
بگذرم … من فقط خاستم تولدتو تبريك بگم مثلا! چرا فكم شل شد؟ خلاصه بريجيتاي عزيز! هپي يور برتدي!! پس هپي باش! باشه؟ آفرين!
شیما گفت:
تولدت مبارک خواهر جان!
منم با عباس میرزا موافقم، به زور هم که شده یه بار خودتو مجبور به رفتن و تو جمع بودن بکن، بعد میبینی که حست بهتر شده.
انتخاب تنهایی ساده ترین و تنبلانه ترین راهه…
بانوی اردیبهشت گفت:
تولدت مبارک خواهر
Unknown گفت:
تولدت مبارک.
پ.ن: تو دنبال ترک عادتی من دنبال پیدا کردن عادت! بدترین چیز برام زمان های خالی و بی برنامه هست، زمان هایی که به طرز معجزه آسایی تو هر ثانیش به تمام بدبختیهای داشته و نداشتم به صورت یکجا فکر میکنم. فلذا اعلام میکنیم آزار داری میخوای عادت هاتو ترک کنی؟!
غريبه گفت:
تولدت مبارك
سارا گفت:
دنیا بدن تو اینجوری نبود.تولدت میارک.
ما آدمها بعضی وقتها نمی تونیم خوشحالی خودمون رو ببینمی و به محض اینکه همه چیز خوبه خرابش می کنیم…ترس خیلی قوی تر از اونیه که فکرش رو می کنی ولی میشهعوض شد و از ته قلبم امیدئارم که جدی برای این تغییر سعی کنی و سال آینده تولدت رو بااآون های که دوستت دارن بگذرونی… به خودت قول بده که اینکارو می کنی.
سولیتا گفت:
تولدت مبارک دوست من !
مسعود گفت:
تولدتون مبارک باشه…
نتوان دل شاد را به غم فرسودن … وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن … می باید و معشوق و به کام آسودن
ببعی گفت:
تولدت مبارک بریجیتا جان
سارا گفت:
متاسفم اشتباه تایپ شد( دنیا بدون تو اینجوری نبود)
adamemaemoli گفت:
تولدت مبارک.
پلاریس گفت:
شروع کن به از تنهایی درآوردن آدمها، شروع کن به شاد کردن آدمها تا این شادی بهت برگرده…به نظرم اگر تولدت را به جای در تنهایی برگزار کردن در یک آسایشگاه سالمندان یا یک یتیم خونه ( در کنار انسانهایی که واقعا تنهان) برگزار می کردی انرژی فوق العاده ای بدست می آوردی…
امیدوارم این شروع دوباره زندگی آغاز شادی و شادی بخشی هایی بی پایان باشه
تولدت مبارک
رهاورد گفت:
+++++++++++++++++
پیمان گفت:
در مورد اول باید زمین بازیتو عوض کنی ، گرفتن دوستای جدید و اکتیو ، یا برگشتن به کسانی که قبل از این دوستشون داشتی ، (مثل همون شخصی که ازش نام بردی ) کمک خوبیه برات ، باید حس دلتنگی برای اشخاص رو در خودت ایجاد کنی و بهش دامن بزنی ، تا کم کم به زندگی اجتماعی برگردی ، جاهایی هم که نرفتی حتما انگیزۀ لازم رو برات نداشتن پس بهتر که اینکارو نکردی ! همین که خودت رو شناختی و در مورد مشکلت نوشتی نشون میده میتونی این مورد رو پشت سر بذاری …
در مورد دوم و سوم کاملا باهات موافقم ، رنجاندن دیگران ، رنج کشیدن ویا تظاهر به اون برای ما ایرانی ها اپیدمی شده ….
در مورد چهارم هم با نظریۀ بقیه دوستان موافقم : تولدت مبارک
سالهایی سرشار از لذت وشادی رو برات آرزو میکنم
مهندس گفت:
تولدت مبارک. امشب منم اعصابم خرابه ناجور. تازه با اینجا آشنا شدم. خوب مینویسی. خیلی خوشحالم که نوشته امشبتو خوندم. نه اینکه خوب نوشتی یا ننوشتی (که البته خوب نوشتی نخواستم شعار بدم 😉 ) بلکه بخاطراینکه دیدم یه نفر مثله خودم امشب حالش گرفته است. حالا امیدوارم تا فردا یا یک ساعت دیگه حال دوتامون خوب بشه. البته من که مطمئنن تا فردا طرفا 7-8 صبح همینم که الان هستم
Nas Kh گفت:
تولدت مبارک بریجیتای عزیز
مونا گفت:
من هم گویا رسالت دارم که خودمو رنج بدم چرا ؟نمیدونم……:(
یک والد ایراد گیر سرکوفت زن بطور 24 ساعت بعضی وقتها تو کله ام انجام وظیفه می کنه و حتی منو به این سمت هدایت می کنه که زندگی پوچو زودتر تمومش کن
هر چند که در اعماق وجودم جایی هست که می گه تو می تونی توانایی های درونی ت رو بیشتر پرورش بدی و اینا
اما گاهی جنگ نابرابر تموم میشه
شیرین گفت:
تولدت مبارک. شاید هم به زیاد فکر کردن معتاد شدی 🙂
آرش گفت:
سلام
تولدت مبارک! 🙂
تنهاییت من را یاد خودم میندازه. ولی دلیل من چیز دیگه ای بوده و الان هم دارم تمام تلاشم را میکنم تا تغییراتی ایجاد کنم.
پیدا کردن یک دوست دختر جدید. تمرین تنفس عمیق، مراقبه و ورزش و … ! خلاصه هرکاری میکنم که از این درونگرایی شدید خارج شم.
امیدوارم شما هم موفق باشی و تو سال بعدیت به شادی برسی و احساس خوشبختی کنی. :-*
گردو گفت:
آرش
من نفهمیدم تو اون چنوقت که من اینجا نمیامدم چه بلایی سر تو آمده.
تو زن داشتی و منتظر یک بچه بودی و از این داستانها. حتی دیدم کاپیتان صحبت از بچه داشتنت کرد
ولی حالا از دوست دختر صحبت میکنی.
بهر شاد باشی و موفق.
آرش گفت:
بابا این من نیستم یکیه راست کرده ما رو بد نام کنه.
امیر گفت:
تولدت مبارک عزیزم
کامبیز گفت:
تولدت مبارک 🙂
EhSAN گفت:
منم یه هفته دیگه تولدمه تو تولدمو تبریک میگی یا فقط انتظار داری ما تبریک بگیم بهت؟پس بوس و تبریک
کاپیتان بابک گفت:
29 آوریل؟
ترانه گفت:
تو اسمش رو عادت گذاشتی , من بهش میگم میل به مجازات کردن خود. نمیدونم سوالت چقدر جدی بود و چقدر واقعی. ولی این محروم کردن خود از خوشیها میتونه ناشی از غذاب وجذان باشه. یعنی بعلتی خودت رو مستحق خوشی و لذت بردن نمیدونی و راهش رو بخودت میبندی. شاید برای خلاص شدن از این شرایط لازم باشه ریشه شو پیدا کنی و خودت رو ببخشی.
شاهین گفت:
هر عادتی مقدمات و آئینی داره .اگر بشه ترتیب و توالی این آئینها و تشریفات یک عادت رو شکست و بهم ریخت ، شاید بشه خود عادت رو هم کم کم ترک کرد.
دهخدا در چرند و پرند مثال خوبی راجع به انداختن عادت نون گتدم خوردن از سر مردم تهرون داره که خوندنش خالی از لطف نیست 🙂
تولدت مبارک دوست نادیده ی تنها
ویول ، بجای من لپشو ببوس 🙂
baharan2012 گفت:
میگویند روز تولدتون به این فکر کنید که از میان میلیونها اسپرم تنها یکیش توانست به وصال خورشید تخمک برسد و شما را خلق کند. پس انگار بلیط لاتاری آمدن از عدم به وجود را بردید. چه شانسی و چه افتخاری! رنج هم یکی از شهرهای عشق است…پس رنج هم خوش است! …ولی اصلا آدمهایی که خیلی رنج میبرند آدمهای تکامل جوی ایی هستند. اعتیاد شما در واقع در این است که مدام فکر شما در حال انالیزه کردن و عیب جویی و عیب یابی است. ..حالا شما در این جور مواقع دو کار میتوانید بکنید. یکی اینکه برای نیم ساعت فکر کردن را کاملا متوقف کنید (میتوانید مدیتیشن کنید) و یا اینکه برای هر عیبی که پیدا میکنید، ده تاا حسن بیابید…فکرهای منفی مثل سایههای روح شما هستند و فکرهای مثبت مثل نور. وقتی نور وارد میشود، تاریکی طبیعتاً از بین میرود. ..به هر حال سالروز میلادتان شاد با د. مرسی که وقت میگذارید و مینویسید. ؛)
سورنا گفت:
سلام
❤ تولدتون مبارک ❤
آدم در موقعیت های زیادی از زندگیش خودش رو آزار میده (البته بعضی ها زمانی هم که باید آزار ببینن نمی بینن که بحثشون جداست) بعضی وقت ها آدم ها ناخودآگاه سنگینی گناه ها و رفتار غلط دیگران و همچنین غم و غصه ی دیگران رو به دوش می کشن در حالی که کوچکترین باری از دوش طرف مقابل بر نمی داره همچین رفتاری ، بلکه اصولا به خاطر این روحیه ی نابود شده در انتها باعث بدتر شدن حال همونی هم که بیخود جور غم و غصه و گاهی گناهاشو می کشیدن میشن ، من خودم تجربه ی همین قضیه رو داشتم خیلی قصه می خوردم که مادرم سختی می کشه در زندگی و … روزی به خودم آمدم و دیدم این غصه خوردن و خودآزاریم هیچ دردی از مادرم دوا نکرده هیچ شاید اگر به جای این رنجیده خاطری بیشتر تلاش می کردم با موفقیت های بیشتر تو زندگیم مادرم را خوشحال می کردم ، مادر من و همه ی آدم ها در لحظاتی غم دارند ولی شادی ها و دلخشوی های خودشون را هم دارند و عملا هر آدمی در زندگی به اندازه ی خودش مصیبت داره که نیازی به غصه خوردن برای دیگری نباشه همین که جور خودمون را بکشیم هم برای خودمون بهتره هم یقینا برای اطرافیانمون .
یک نکته هم اینجا هست بعضی از رفتار ها و عادت ها به وسواس تبدیل میشه ، بعضی از آدم ها به نوعی از وسواس رفتاری گرفتارن مثلا فکر می کنن اگر ظرف شیر صبخانه را سه مرتبه روی میز نگذارن و بر ندارن اتفاق بدی خواهد افتاد ، اگر با دست فلان مرتبه آینه ی دستشویی را لمس نکنن اتفاق بدی می افتد ، این یک اختلال است ولی هر آدمی می تونه به ورطه ی این اختلالات بیفته همین که جلوی آینه فکر می کنید نرید مهمانی بهتره و آرایش خودتون را خراب می کنید می تونه نوعی از بروز همچین وسواس هایی باشه که البته نوع ارادیش که برای جلو گیری از رشدش تنها راه مخالفش رفتار کردنه ، بجای اینکه آرایشتون را خراب کنید ، یک بار دیگه مداد بکشیبد ابروتون رو ، ادکلن بزنیدو از خونه به سمت مهمانی برید بیرون ، رفتار های وسواس گونه را هر چه بیشتر دامن بزنید مثل شعله های اتش بیشتر شعله ور می شن .
سر قضیه ی عشقتون شاید بخشیش به گفته ی خودتون حرف مردم بود ، شاید دوست داشتید بیشتر نازتون رو بخره ، شاید اون هم ترسیده اسرار کنه و ازتون بشنوه که یک دختر بچه نیستید و تصمیمی که می گیرد احساسی نیست و … شاید از پایبند بودن به یک نفر می ترسیدید .
ولی با این شاید ها چیزی تغییر نمیکنه .
به این فکر کن که سرنوشت میدونسته شانهات توان شکست را نداره پس قبل از شروع ، پایانش داده .
زندگی کن . «البته اگر از اون دست مرد و زن ها نیستید که فکر می کنن وقتی یکی می گه زندگی کن یعنی ناخونک زدن به هر آدمی که دلشون خواست ، آدم های این مدلی همیشه غصه ای پنهان در دل دارن»
behrang گفت:
روزگارت بر مراد ، روز هایت شاد شاد
آسمانت بی غبار ، سهم چشمانت بهار
قلبت از غصه دور ، بخت و تقدیرت قشنگ
عمر شیرینت بلند . .
((تولــــــــــــــــــــدت مبـــــــــــــــــارك ))
«بهرنگ»
marmarin گفت:
تولدت مبارک بریجیتا جان, بدون که تو تنها نیستی، حد اقل من یکی که مثل خودتم. یه توبره دارم توش پر شده از انواع و اقسام دردها ناکامیها افسردگیها اما فقط وقتی آدم تنها میشه این چیزها بیشتر پیش چشم خودنمایی میکنن. شاید روز تولد آدم روزی هست که بیشتر رو خودت تمرکز میکنی و با دقت بیشتری تو آینه خودتو میبینی و چون روح لخت خودتو تو آینه میبینی بیشتر و دقیقتر همه زوایا را جستجو میکنی و همین باعث خود آزاری در تو شده. روزی دوستی بعد از شنیدن حرفهام به من گفت که تو به دنبال دلیلی برای غمگین بودن میگردی و تا وقتی که اینطوری از هیچ چیزی لذت نخواهی برد.
يلداسبزپوش گفت:
روز تولد غمگين هميشه وجود داشته و زياد عجيب نيست ، من نمى دونم چرا از بچگى از روز تولدم بدم ميومد ! تنها خاطره خوب اين بود كه از مدرسه ميومدم فورا بو مى كشيدم ببينم مامانم كيك پخته يا نه! 😦 دلم براش خيلى تنگ شده!
اى بابا مى خوستم مثلا شادت كنم خودمم غمگين شدم! 🙂
به هر حال تولدت مبارك ، فكر كن من از اين راه دور برات يه كيك كره اى با رنده پوست پرتقال پختم!!
بعدشم چرا عادت هاى بى ضرر رو ترك كنيم؟ به نظر من همه شون بى نهايت لذت بخش و آرامش بخش هستن، پس بى خيال :-*
ole گفت:
توتدت مبارک ،ابن چیز عجیبی نیست آدم وقتی یادش میاد 1 سال پیر تر شده غسه تنان دلشو می گیره ولی تنها چیزیکه می توته دلخوشت کنه امید داشتن به آینده ای روشنه .پس به آینده ای روشن فکر کن تا حد اقل بتونی دغدغه هاتو برای یک مدت هرچند کوتاه فراموش کنی.
یه مثلا آدم گفت:
تولدتون مبارک
با بهترین آرزوها
راستش منم مثل شما هستم
خودمو از چیزایی که دوس دارم محروم می کنم
شاید یه جور مازوخیسمه
نمیدونم
امیدوارم زودتر خوب بشید و بشم
pascal گفت:
تولدت مبارك 🙂
mahgoon گفت:
روزی روزگاری در چنین روزی وقتی بهدنیا اومدی همه شاد شدن. تو شدی خورشید و تمام سیارهها دورت میگشتن. چراغ محفل خونه شدهبودی. خودت حالیت نبود. شاید تا دو سه سالگی و بعدترها در چهار پنج سالگی با شیرین زبونیهات هنوز میدرخشیدی. اونا ازت نیرو میگرفتن و دوستت داشتن. اما تو مثل خورشید دور و غیرقابل دسترس نبودی. اگه بهت نزدیک میشدن نمیسوختن. توی دستشون بودی، بیآزار و مایهی شور و عشق و نور امید. تو مالشون بودی. سرگرمشون میکردی و اونا از شکفتنت در دامن خودشون شگفتزده میشدن. بعدترها با ورود بچههای دیگه و شاید تنها با جوونهزدن اراده و سلیقه و استقلال کمکم کمفروغ شدی. دوستت داشتن اما ازت دلگیر هم میشدن چون رنگ ارادهی اونا نبودی. دیگه تو مال اونا نبودی و ممکن بود هر لحظه کاری بکنی که ازشون دورتر و دورتر بشی. فاصله از همین جاها شروع شد. از جایی که تو تمام و کمال مال اونا نبودی. چون با هر فکری و حرکتی و با هر کاری ارادهای مستقل و یا نیمه مستقل خرج میکردی که یا همهش مال اونا نبود و یا کلا از ارادهی اونا جدا بود. و نهایتا اونا با اکراه یا باید بهت تن میدادن و باهات کنار میومدن و یا از چیزی دلخوش میشدن که مال دیگری بود. و همین شد که رنج بردن اونا شروع شد.
مثل رنج بردن حکومتها از مردمی که هر لحظه یه ساز میزدن و به هیچ صراطی مستقیم نبودند و باید مدام با اسلحه بالاسرشون وایستاد تا مبادی آداب باشن و بر خلاف تصمیمات مدیریتیشون بندی رو آب ندن. بعد حاکم که برابر با مالک و ارباب بود از این بابت خشمگین میشد و رعیت رو عاق میکرد و یا اگه خیلی دموکرات بود دیگه بهش از ته قلب لبخند نمیزد…چون بین ارادهی ارباب با رعیت فاصله افتاده بود…همین میشد که این رنج متقابل اونقدر تکرار شد تا شد یه سنت…یه عادت…رنج ارباب یه جور…رنج رعیت یه جور..همه توی یه هویت و بدن مشترک بودن اما هر کی میخواست خودش سر باشه…هیچکدوم دوست نداشتن فقط دست باشن یا پا یا قلب و یا معده…هر کی میخواست بیشتر سر باشه تا بقیهی اعضا…چون همه مثل هم منصف نبودن…وقتی سر میشدن به هم زور میگفتن…یادشون میرفت این هویت مشترکه…حس مالکیت و سوءاستفاده پشت سوءاستفاده باعث شد تا اونائیکه زورشون نمیرسه بع غصه خوردن و فرصتطلبی عادت کردن…مادرا شدن کارخونهی نگرانی و غصه…چون به حکم طبیعت زور طبیعی مرد بیشتر از زن بود…هر کس توی موقعیت خودش سر میشد میشد حکمران…ادای همو در میاوردن…زور مافوق ارادهی همه و قانونی نبود تا زورگو رو سر جای خودش بنشونه…خیلیا در موقعیت ضعف خودآزار شدن…و در موقعیت برتر دیگرآزار…به جبر طبیعت کم کم یه جور سادومازوخیسم عادت شد…و همین شد که برکت از زندگی مشترک رخت بربست…دیگه تولد کسی مبارک نشد…و همه طبق عادت به هم گفتن تولدت مبارک…اما من میخوام صمیمانه بگم تولدت مبارک. و این یعنی با کسی و کسانی یه هویت مشترک پیدا کنی که توی اون هویت مشترک کسی به کسی زور نگه…به نظر من تولدت مبارک یعنی این. پس تولدت مبارک.
حامد گفت:
سلام
یادم هست سال ها قبل، سال های راهنمایی و دبیریستان بود
یه زمانهایی، به طور اتفاقی یه جمع هایی تو گوشه ای خلوت از حیاط مدرسه درست می شد
در گوشه ای از حیاط، سه چهار نفر، کنارهم ساکت می نشستند و هرکدام درافکار خودش فرو می رفت
این افراد الزاما دوست صمیمی نبودند و حتی برای پیوستن به جمع هم اجازه نمی گرفتند
شاید برای شما کمی عجیب باشه
ولی واقعیت داشت
به گمانم عده ای ازما، ازهمان دوره نوجوانی عادت کرده ایم که تنهایی را به این شکل تجربه کنیم
تولدت مبارک خانم باجی
مرجان گفت:
تولدتون مبارک! :))))
sepide گفت:
be nazaram nemishe adate mesvak zadano tark kard,mesle in mimoone ke say koni be dasshui nari! tavalodetoon kheili mobarak,
behnam گفت:
بر اساس مشاهدات و تجربیات شخصی خودم می گویم. تکنیکی نسبتاً جدید وجود دارد به نام emotional free technique (EFT این تکنیک توسط افراد آموزش دیده در این رشته که برخی از آنها روانشناس و روان درمان هستند انجام می شود. این تکنیک برای درمان مشکلاتی مانند شما به نحو شگفت آوری مؤثر, ساده و کاربردی است. خود من این روش را در موارد بسیاری برای خودم به کار بردم و نتایج آن حیرت آور است. درمان ترس از تاریکی, درمان بیماریهای لاعلاج مانند سندرم خستگی مزمن یا کولیت السروز (در مورد خودم) (این بیماریها عملاً لاعلاج هستند). تکنیک بسیار ساده و بسیار مؤثر است در واقع مؤثرترین تکنبکی است که تا کنون ابداع شده است. متأسفانه تکنیک در ایران تقریباً ناشناخته است. من چند لینک به شما معرفی می کنم اگر جزء نسوان مطلقه ساکن خارج هستید که چه بهتر اگر خیر از دوستان ساکن خارجتان بخواهید به شما کمک کنند. اگر هم از من کمک می خواهید به من ایمیل بزنید.
اگر در خارج باشید(آمریکا, استرالیا, کانادا]نیوزلند,انگلستان) متخصصان این تکنیک می توانند به شما کمک کنند (درمان). می توانید در این کشورها به دوره های آموزشی آن بروید و درمانگر ای اف تی بشوید. می توانید کتابهای آموزشی آن را بخرید (ای بوک یا کتاب معمولی) و از آنها استفاده کنید. البته همه کتابها به انگلیسی هستند.
http://www.eftuniverse.com/
http://eft-courses.co.uk/
http://www.masteringeft.com/
این هم یک لینک برای تنها نسخه فارسی موجود در باره ای اف تی که اصول پایه آن را توضیح می دهد.
تا انجام ندهی هرگز نمی توانی باور کنی. تأثیر آن شگفت آور و عیر قابل تصور است.
http://jetfa.com/ebooks/%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/1150-EFT-%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A2%D8%B3%D9%88%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%A7%D8%AD%D8%B3%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D8%AE%D9%88%D8%B4%D8%A7%DB%8C%D9%86%D8%AF
اگر لینک باز نمی شود سایت این است: jetfa.com
در این سایت eft سرچ کن برایت باز می شود.
امین گفت:
سلام من تازه با این دریچه اشنا شدم راستش اونجایی که باید رای بدید تا بهترین وبلاگ انتخاب بشه می خواستم به نارنجی رای بدم که اسم وبلاگ برق زد اومدم تو بیشتر دلنوشته هاتون را خوندم و فکر کنم یکی از طرفدارهای پروپا قرصتون شده باشم و قید نارنجی را زدم و به شما رای دادم راستی یادم رفت خودم رو معرفی کنم امین هستم 19 ساله از یه جای دور افتاده. جا داره یه خسته نباشی بهتون بگم …
در ضمن سالروز زمینی شدنت مبارک البته یه روز تاخیر
خیلی دوستون دارم;-):-*:-*:-*:-*
فهیمه گفت:
تولدت مبارک شاد باشی همیشه
ژیان گفت:
امشب که گذشت ولی واسه فردا شب یه غذایی که خودت دوس داری رو سفارش بده. بگو بیارن در خونه. لباسی که دوس داری بپوش ( اون لباست که آستیناش تا آرنجه، یه خورده شم آویزونه خیلی قشنگه) موهاتم درست کن. عکسای مارو هم بیار روی مونیتور بذار کنار هم. بجای اختر، عکس یه دختر خوشگل رومانیایی رو بذار، بجای سامانتا هم عکس یه دختر خوشگل ایرانی، بجای لولیتا عکس خانوم مینچین (مدیر مدرسۀ سارا کورو اینا) رو بذار، بجای هر کدوم از ماها که اینجا میایم و میریم هم عکس هر کیو دلت خواست بذار. برای عکسامونم اسم بذار. به اینایی که تا حالا توی این وبلاگ به هم گفتیم فک کن. اصن هر کدوم از کامنتایی که دوس داشتی رو بلند بلند بخون. فک کن ماییم که داریم حرف میزنیم. فک کن الان جنگه. فک کن اونجا پناهگاس، آب قعطه. فک کن برقا 8 شب قعط میشه. فک کن قحطیه و واسه یک هفته، فقط یه کنسرو لوبیا برات مونده. مهمونیت که تموم شد فک کن تا سال بعد، چندتایی از ماهارو حتماً پیدا می کنی و لحظات این شب رو با هم به خاطر میارید و از اینکه در اون شرایط به یادت بودن و به دیدنت اومدن ازشون تشکر میکنی. مهم اینه که فردا شب با شبهای دیگه فرق کنه، شده حتی یه ذره.
یادت باشه من فردا شب به خاطر تو دیرتر میرم خونه.
خوش باشی.
نسوان گفت:
++
هما گفت:
+++
کاپیتان بابک گفت:
داش ژیان. خیلی اینجا سناریوهای خوب نوشتی ولی این بهترین بود. ایول
خندم گرفت. یادم میاد یه نفر برات نوشته بود شما یا زیاد فیلم نیگا می کنی یا…..
خلاصش، دمت داغ
ladywinter گفت:
این پستت وادارم کرد از یه خواننده خاموش بودن در بیام و کامنت بذارم. تبریک میگم تولدت رو به عنوان یه نسای مطلقه معلقه . دوستتون دارم.
ايران دخت گفت:
بریجیتیای نازنین ،این عادت زمینو و زمان را بپذیر و من آغاز چرخش دوباره ات به دور خودت و به دور خورشید را در این زاد روزت تبریک میگویم،میبینی چه راحت همه چی عادت شده با این یکی چه میکنی!
ايران دخت گفت:
ببخشید به خاطر اشتباه نوشتن اسمت بریجیتا،به هرحال تولدت با تمام دلتنگیهات مبارک باشه،آره تو راست میگی نمیدونم ما نسل تو انقلاب و اون همه بدبختیها اینجوری هستیم یا همه اینجورین شادیها کوتاه و غمها بزرگ و همیشه منتظریم حتا تو خوشیها به قول سهراب :نکند اندوهی برسد از سر کوه …….
F! گفت:
شاید خیلیا موافق نباشن. اما تولد اگه با روزای قبلش فرقی نداشت و قرار هم نباشه که با روزای بعدش فرقی بکنه نگرفتنش و فراموش کردنش بهتره. من آرزومه تولدم یادشون بره. دلم نمی خواد هیچکی تولدمو بهم تبریک بگه. تو دلت خواست اما. برا همین بهت تبریک می گم. هم تولدتو. هم اینکه تولدت رو یادته. که دوست داری بهت تبریک بگن. اینا همه ش نشونه های خوبیه. تولدت مبارک
Neda گفت:
شاید بشه از یک سری برنامهٔ روانشناسی کمک گرفت مثل برنامهٔ دکتر هلاکویی :
http://www.razhavaniazha.com/
فانوس گفت:
احساس خوشبختی کردن خیلی خوبه که اونو خیلی از ماها نداریم مگه اینکه یه بلائی سرمون بیاد که دوست داشته باشیم همونی که بودیم باشیم و به حالت قبلی بگردیم،و عادتها از حالتی به حالت دیگر تبدیل شده و کلا از بین نمیروند طبق اصل بقای عادت و تغییر!!! ،در آخر شادی را در این روز تولدت برات آرزومندم،
کیوان گفت:
این اعتیاد به رنج چند دلیل میتواند داشته باشد(ممکن است همه دلایل یا فقط یکی از آنها):
1- تفکر: انسان متفکر کمی خود آزار تشریف دارد.
2- مذهب. نه اینکه برای اعتیاد به رنج لازم باشد مذهبی باشید، نه! برای داشتن این نوع تفکر بخصوص در جامعه ما اصلا نیازی نیست خودتان مذهبی باشید. کمی توضیح دادنش سخت است ولی سعی میکنم حتما حرفم را بزنم چون من خودم هم یه جورایی در هفتههای اخیر به طور وحشتناکی در گیر همین اعتیاد به آزار خود هستم. گیرم با تفاوتهایی.
سعی میکنم از کسی کمک بگیرم که خیلی برای خودم (در درک موضوع) راهگشا بود: نیچه
نیچه خودش در یک خانواده بسیار مذهبی و زیر دست چند زن به شدت مومن بزرگ شد. از دیدگاه مذهبی شما همیشه به نوعی درگیر گناهی: یا انجام دادهای، یا در فکر انجامش هستی، یا ممکن است در آینده انجامش دهی. آنقدر حیطه این دستورات وسیع است، که یک کودک به راحتی در دام عدم اعتماد به نفس می افتد. بارها در کودکی یا نوجوانی از کسانی که مثل خودم بزرگ شده بودند شنیدهام که چه خوب است ما در کودکی که هنوز معصومیم بمیریم تا زمانی که مکلف شویم و -قطعا- آلوده گناه. در مذهب پروتستان بیش از آنکه به آئین ها و مناسک (مثل کاتولیسم یا شیعه) توجه شود بر تجربه مذهبی و ارتباط بیواسطه با منبع فیض اتکا دارد. و این امر شاید این خاصیت مذهب را دو چندان کند. و شاید بیشتر پایبند اخلاقیات بودن جوامع پروتستان نیز از همین رو باشد. نیچه کشف کرد که احساس گناه در انسان و خود را مدام آزار دادن بزرگترین خیانت مذهب است. او همواره (علی رغم اظهارات ضد دینیاش) عمیقا مذهبی باقی ماند. اما اخلاق و نیک و بد را یکسره نسبی خواند و به قول اهل منبر بر آن چار تکبیر زد.
البته بعضی از پدر و مادر های بسیار خشک و مقرراتی (یا بسیار کامل از نظر فرزندان) هم میتوانند بدون تربیت مذهبی هم این احساس گناه دائم را در فرزندان تا ابد به ودیعه بگذارند.
به نظر این بنده کمترین احساس رنج دائم شما یکی از دو ریشه فوق را دارد.
من خودم تا بیست سالگی به شدت با احساس گناه مذهبی درگیر بودم. تا توانستم تکلیفم را با مذهب روشن کنم. اما خود این احساس گناه انگار نمیخواهد مرا ول کند. دنبال بهانه میگردد. لازم نیست مذهب ادامه پیدا کند. همین تتمهاش برای به گند کشیدن عمری کافیست.همیشه دنبال دلیلی برای کشف گناهکاری و سرزنش کردن خودت میگردی، باور میکنی من به این نتیجه رسیدهام که خیلی وقتها ناخودآگاه به زندگیام گند میزنم تا این حس قوی، بهانه محکمه پسندی برای ویران کردنم داشته باشد؟ به طرز وحشتناکی انگار این رنج جزوی از وجودم شدهاست.بد تر از آن دلیل وجودیام شده است. و مرا تبدیل به خود ویرانگری بیرحم نموده.
ولی خدای من! اینقدر خود ساخته و موفق و صاحب چندین هنر! حتی روز تولدت را هم به خودت رحم نمیکنی؟ خواهش میکنم از خودت فاصله بگیر به یک جمع سرخوش و شاد بپیوند، مهم نیست که هیچگونه وجه اشتراکی با تو نداشته باشند، اصلا بهتر که ترا نشناسند و تو هم درآنان، انعکاس خود را نبینی! بنوش و برقص و کمی فکر نکن. این هدیه تولد این بنده کمترین بود به خواهرک همدردم. هدیهای که در هیچ روزی نمیتوانم در اینجا به خودم بدهم! پس به جای من هم شادی کن و ….. (یک مصرع از عماد جان خراساتی یادم آمد نوشتم دیدم در همین عوالم مجازی هم ممکن است به سوء استفاده از افسردگی یک بانو تعبیر شود سانسورش کردم!)
تولدت مبارک بانو بریجیتا! و چون اسم عماد خراسانی را آوردم چند بیت از او را به ضمیمه هدیه تولدم برایت مینویسم:
ما عاشقیم و خوشتر از این کار، کا رنیست…….. یعنی به کارهای دگر اعتبار نیست
فصل بهار، فصل شکار است و این سه ماه……..هر کس که مست نیست، یقین هوشیار نیست!
دانی بهشت چیست که داریم انتظار؟ ………….. جز ماهتاب و باده و آغوش یار نیست!
نبلوفر... گفت:
«همین تتمهاش برای به گند کشیدن عمری کافیست»!!!
دقیقا! مرسی کیوان….:)
و از همین تریبون استفاده میکنم و تولد بریجیتای عزیز رو هم تبریک میگم…منم اردیبهشتی هستم و تا چند روز دیگه یه روز تولد در پیش دارم! از الان دارم برای متفاوت بودنش کلی …برنامه ریزی؟؟! نه ، اشتباه نکن…کلی آرزو میکنم…آره فقط آرزو! این تنها چیزیه که انگیزه اشو دارم : )))
امیدوارم روزای بعد از تولدت روز به روز زیباتر و جذابتر بشن : *
mahgoon گفت:
راستیٰ توی متن قبلی یادم رفت بگم که مدتهاست من به این عادت دارم که پوستهی عادتهامو بشکنم و به چیزی عادت نکنم! چون خیال میکنم «عادت» یعنی مرگ! شاید این «عادت» تنها نقض غرض شیرینیه که برام خندهداره…خودم میدونم!
کلنگ گفت:
خانم عزیز بسیار زیبا حس سالروز تولد را دیتیلز وار بیان کردید
نوستالوژی غریبی در متن جاری بود
راستی…. ، کودکی هایم کو؟!
کودکی ها پشت هیچستان گم شد!
شب زیبای میلاد مبارک
پریسا گفت:
فکر کنم تا وقتی اون عادت واقعا به ستوه نیارتت همراهت هست ! من 20 سال روزی 3 تا چایی می خوردم و اگه نمی خوردم از سر درد و کلافگی می مردم … خلاصه به خاطر یه درد مزمن شدید (شدید که می گم یعنی یه ساله که شبها بیشتر از 2 ساعت نتونستم بخوابم ) مجبور شدم هر گونه کافیین رو قطع کنم . خداییش سخت نبود !!!
.سیت گفت:
tavalodet mobarak khanoom :). khoshhalam k hastii 🙂
پانی گفت:
عزیزم بریجیتا تولدت مبارک کاش اسم اصلیتو میدونستم آخه میدونی تبریک تولد باید با اسم اصلی باشه اونوقت به دل میشینه حالا من واسه اینکه کاری کرده باشم چند تا اسم ردیف میکنم شاید زد و اسمت یکی از اینا بود
لیلا مریم یلدا نسرین نسترن اعظم فاطمه سحر سوگل مهتاب بیتا زهرا یاسمن پریسا شهره افسانه پروین
زهره پرستو نوشین لادن شهلا آتوشا سهیلا آذر آناهیتا آزاده افسون بنفشه بهاره غزل ترانه مانا مینا مینو
تولدت مبارک
فلور گفت:
وووووی عجیب دلم هوس کرد برا کیک تولد ، از اون کیک ها که روش خامه داره داخلشم موز و گردو خورد شده :دی
تولدت مبارک خانومی ی ی
الان این موقع شب من کیک میخوام باید چیکار کنم آخه 😦
من تولد تک نفره چندبار گرفتم ، خیلی هم بد نیست
کیک گرفتم موسیقی ملایم گوش دادم ، خودم آواز خوندم آشپزی کردم ماکارونی درست کردم اما خوب راستشو بخوای نرقصیدم نمیدونم چرا هیچ وقت تنهایی نمیتونم برقصم پیچو تاب میخورمآ اما رقص نوچ
کاپیتان بابک گفت:
++
آفرین بانو. اگه رقص هم بود توی این جشن یک نفره بعلاوه ها 3 تا می شد
خوشم اومد از این کار شما
کورش گفت:
امیدوارم هرچه عمر بی عزت جنتی هست بشه عمر با عزت تو
کاظمی گفت:
تولدت مبارک باشه. به نظرم برای اینکه از این خودآزاری خلاص بشی یکی دو روز نگاه کن ببین چند بار این کار رو میکنی مثلا اگه شد 5 بار سعی کن از فردا بکنیش 4 بار یه چند ماهی باهاش کلنجار برو تا روی 4 ثابت بشی بعد جالا سعی کن بکنیش 3 بار. گاهی جواب میده این روش
حوری گفت:
تولدت مبارک باشه عزیزم!
محسن گفت:
با اينكه خيلي وقته اين وبلاگو ميخونم اما اولين باريه كه اينجا نظر ميدم. چون هميشه از طريق گوگل ريدر دنبال ميكردم. اما امروز چون تولدت بود دلم نيومد بدون تبريك برم پي كارم. تولدت خيلي خيلي مبارك. اميدوارم سالهاي پيش روت عادتاي خود آزاريت از بين بره. حداقل شام تك نفره شب تولدتو برگزاركني
ﺑﺮﺩﯾﺎ گفت:
تولدت مبارک بریجیتا
Amir گفت:
بریجیت .. تولدت مبارک دوست عزیز ..
امیدوارم که چهل سال دوم زندگیت رو به خوشی و عشق بگذرونی و عادتت به رنج کشیدن رو هم از سر بندازی ..
چیزی که یک دکتر به من گفت .. درباره ی این قضیه این بود که .. تو خودت رو مقصر میدونی درباره ی پیشامدهای زندگی خودت و اطرافیانت .. و از دست خودت خشمگینی .. واسه ی همین خودت رو تحریم کردی و مستحق هیچ شادی ای نمیبینی .. واسه همینه که توی وگاس رفتی توی هتل و گریه کردی ..
گفت باید خودت رو ببخشی ..
من دارم سعی میکنم خودم رو ببخشم .. همچنین بقیه رو ..
یگ گفت:
بیا و از دهه 40 عمرت به بعد با خودت لج کن و تا جایی که میتونی لذت ببر و خوش باش و از هیچی نه ناراحت شو نه غصه بخور. دست از رنج دادن بردار و بر عکسش عمل کن. اینم میتونه یه هدیه تولد عالی باشه به خودت. بیا و سنت شکنی کن و. اولین زن ایرانی باش که هیچوقت خودشو رنج نمیده و خودش رو شایسته رنج کشیدن نمیدونه…واللا….
تولدت مبارک و خجسته و ایشالا نوشته های بعدیت همه پر از انرژی مثبت باشه….+++++.
خوشبین گفت:
تولدت مبارک اگه عادتها رو عوض کنی مسلما سال دیگه در شرایط دیگری تولد میگیری همش به خودت بستگی داره…اما بخشی از مطلبت توجهم رو جلب کرد…من اولین بار این جمله رو از زبون یک انگلیسی که به ایران سفر کرده بودشنیدم که در که در توصیف ایرانیها نوشته بود: ایرانیها اهمیتی به رنج کشیدن نمیدهند….حالا هر چی میگذره میبینم که جمله بسیار درستی هست الان ایران نیستم اما باور دارم که رنج کشیدن جزو خصوصیات ذاتی اکثر ایرانیهاست حتی اگر نگاهی به اشعار فارسی بکنیم این حالت رنج و سوز و گداز و غم …در اکثر اشعار دیده میشه ما واقعا ملت رنجدیده ای هستیم چون اصولا زندگی کردن رو از یاد بردیم…من اینجا چند وقتیه که دارم یاد میگیرم چطور زندگی کنم و لذت ببرم … اولین بار وقتی دیدم که یک پیرزن و پیرمرد حدود 70 ساله ساعت 6.30 صبح اومده بودند شنا مدتها فکر کردم به روش زندگی کردن و فکر کردم که عادتهای زیادی رو که از ایران یادگار دارم باید عوض کنم تا بتونم بجای غصه خوردن بیشتر شاد باشم و زندگی کنم.
خرزهره گفت:
تولدت مبارک. این هم واسه این که حالت عوض شه:
وزارت خارجه امارات سفر احمدینژاد به ابوموسی را «تحریک آمیز» خواند.
كاري ندارم، امما خداوكيليش اين عربا با چه چیزای عني تحریک میشن!!!
امروز تو اون شلوغي مترو شاهد چندتا برخورد ديپلماتيك بين مردم بودم!!
احساس ميكنم جامعه خيلي باكلاس شده!!
toosheh گفت:
سلام
من پست هاتون رو از طریق ایمیل میگیرم وخیلی کم مستقیما به صفحتون سر میزنم و فکر میکنم این بار دومیه که تو قسمت دیدگاه براتون مطلب مینویسم چون هیچوقت نمی خواستم خودمو درگیر جرو بحث های این قسمت بکنم ولی گفتن تبریک تولد نه تنها ارزشش رو داره که به یه شکلی برای من خواننده که هر روز که میلم رو باز می کنم منتظر پست های جدید نسوان هستم , یه وظیفست .
تولدت رو از طرف خودم و بقیه کسایی که بخاطر فیلترینگ نمی تونن به صفحت سر بزنن و مستقیما تبریک بگن و من پست های شما رو هر روز براشون فور وارد میکنم بهت تبریک میگم
یه سبد گل رو از این گوشه دنیا بهت هدیه میکنم . نمی تونم برات یه سبد گل حقیقی بفرستم چون نمی دونم کجایی وتازه بعد از یه هفته ممکنه که گلاش پژمرده شه . تصویر یه سبد گل بصورت مجازی هم حق مطلب رو ادا نمی کنه . پس هر وقت هر جا یه سبد گل زیبا دیدی بدون که چندتا از خواننده هات دوست داشتن اون رو بهت هدیه بدن . چند لحظه صبر کن و از زیباییش لذت ببر و بدون که ما هر روز منتظر پست های جدیدت هستیم.
مسعود
آدم ناراحت گفت:
تولدت مبارک بریجیتا
من هم مشکلی داشتم که واقعا درموندم کرده بود ، نمیدونم کجا زندگی میکنی ، ولی اگه دوس داشتی اینجا http://en.wikipedia.org/wiki/Twelve-step_program رو بخون و این جلسات رو که مطمئنأ هرجای دنیا که هستی تشکیل میشه دنبال کن.
ضمنا لزومی هم نداره حتما این کامنت من پابلیش بشه.
انور گفت:
برایت یک پیشنهاد دارم که خودم تجربه کردم ، هروقت خیلی احساس رنج وتنهایی کردی با خودت بگو گور پدردنیا ودفعتا بدون اینکه فکر کنی حرکت کن درهنگام حرکت تصمیم بگیر که کجا بری ، فقط جایی برو که یک ساعت نتوانی به این حالتت فکر کنی !! من وقتی نُه سالم بود تنهای تنها ، بدون پدر مادر خواهر ،برادر وهیچ فک وفامیلی روی خیابان ماندم ،تا یازده سالگی برابر یک آدم پنجاه ساله رنج وبدبختی کشیده بودم اما دقیقا درهمان یازده سالگی این روش فوق العاده را کشف کردم ، آنوقت به جای غصه خوردن دفعتا میرفتم سینما، ورزشگاه وحتی میرفتم جنگ ودعوا راه میانداختم ! همان وقت با خود گفتم زنده گی فقط همین امروز است !!
هرچندساله که شدی تولدت همین امروز مبارک !!
gavcherun گفت:
aval inke tavalodet mobarak….
dovom inke bebakhshid man font farsi nadaram alan
sevom inke manam hamchin adati ro daram,,ye vaghtayi vaghti zendegim arum mishe o ehsas mikonam hame chi khube shoro mikonam be joftak parundano kharab kardane hamechi,,,bad ke ozam hesabi be ham rikhto hame chi o daghun kardam be khodam migam hala che tori dorostesh konam
,,,
bar ha ham say kardam ke in karo tekrar nakonam ,,ama be ghole shoma engar ye etiyad ,,ye adat shode baram,,,rabtiam be erade nadare,,un moghe i ke viram migire,,,migire,,
rahe hal: nemidunam,,,kheyli sakhte controlesh…chon vaghti un hess e takhrib bidar mishe to vojudam engari khodam nistam dige ke hala bekham be harfe khodam gush konam
bazam tavalodetun mobarak
arezu mikonam be arezu hat beresi
صهبا گفت:
یکی از شما آشغالا تو پست قبلی گه زیادی خورده بود از ترسش هم کامنتها رو بسته بود…مادرجنده های فراری گه به اندازه دهنتون بخورید با چیزی هم که طاقتش رو ندارید شوخی نکنید…سگ رید تو اون رحمی که تو آشغالو انداخت به این دنیا
يلداسبزپوش گفت:
خواهشا يكى اينو جمع كنه، بوى دهنش خفه مون كرد! :-@
کاظمی گفت:
اول یکی باید لولیتا رو جمع کنه که پرت و پلا ننویسه بعد رفت سراغ بقیه!
يلداسبزپوش گفت:
بدجور گير دادين به لوليتا ها!! اينجا چهارديوارى خودشه هر كى دوست نداره نياد مهمونى! تلويزيون ملى نيست كه با پول مردم اداره بشه و همه روش حق داشته باشن!
خرزهره گفت:
یعنی وقتی حقایق تاریخ به مذاق ما خوش نمی اد میشه پرت وپلا؟
نسوان گفت:
خوب به نظر من هم شماها دارین یک عمره پرت و پلا میگین و با پرت و پلاهاتون یک مملکت رو هم به باد دادید…اما من هیچ وقت نخواستم شما را جمع کنم که پرت و پلا نگید. ما که مملکت رو دو دستی دادیم به شما خانم کاظمی جان، اومدیم این سر دنیا ، توی یک تکه جا در عالم مجاز برای خودمان بقول شما پرت وپلا می نویسیم.. همین رو هم به ما نمی تونین ببیند؟ یکی بیاد جمع کنه؟ چطوره با بطری بیاد؟
@ صهبا جان، من از ترس کامنت ها را نبستم. اینجا قزوینه بالام جان، اگر هم بخوان بیان کمک به کمک من میان…در ضمن سگ توی رحم مادر آدم بر.. بهتر از این است که آدم «مذهبی» باشد. برای من مذهبی بودن بالاتر از هر فحشی است که به ذهن شما برسد. و شما ظاهرا آدم مذهبی ای هستید!
يلداسبزپوش گفت:
@لوليتا
+++++++++++
mira گفت:
لولیتا جان این برخورد فاشیستی شما با مذهب ترسناکه امیدوارم که حداقل این جمله آخر رو فقط از روی عصبانیت گفته باشید
شعبون گفت:
عجب نظر مشعشعي فرموديد . همان جمله ( سگ توي رحم مادر آدم بر …) عرض ميکنم.
عجب ادبيات وارستهاي
عجب متمدنانه و با پرستيژ
براي اينکه فرزند احتمالي آينده مذهبي نشود
مبادا به حکم ( بهتري ) که داديد عمل کنيد!
اژدها گفت:
خانمِ کاظمی،
اوّلندش، واقعا خجالت نمیکشی؟ یعنی چی لولی جون رو جمعش کنن؟ مگه با اجازهیِ شوما پهن شده بود که با دستورِ شوما جمع بشه؟ آقا ما اصلا پهنش رو دوست داریم، کی رو باس بیببینیم؟
دویمند، پرتوپلا یعنی اینکه وختی میگن یه مأمورِ جمهوری اسلامی یه کاری رو کرده کرده دیگه، مگه شما اونجا بودی ببینی نکرده؟ دیدی اصلا مخت در حدِ تفکرِ انتقادی نیست جیگر؟ حالا برو اون لچکت رو سفت کن، نکنه موهات تو قرنِ ۲۱ پیدا بشه، آباریکللا. بعدشم اینقدر بشین بگو متهم با مجرم فرق داره تا موهاتم عینِ دندونات سفید شه. خداییش مخت رو مذهب خورده. آخوندا مملکت رو به باد دادن شوما میگی کسی رو که تو دادگاه محکوم نشده نباس بی آبرو کرد؟ آبرو سیخی چند آبجی؟
سیمندش، لولی جون خعلی هواتو داره به مولا. یکی دیگه بود تا همین الان شونصد بار سیفون رو کشیده بود روش. پس برو یه دعای ابو نمیدونم یه چیزی بخون این قدر بهت لطف شده میذارن اینجا نظر در کونی.
چارمندش، شوما بالا برو پایین بیا، همش تقصیر همون پیقمبرتونه که با عایشه بله. باز نگی شوما از کجا میدونیا؟ آبروت میره. اون قدی بت بگم که اینجا قزوینه، مام همه مخلصِ استاد مشیری هستیم دربست. شومام خواستی مدرن شی باحال شی یعنی یک کلوم بگم داخلِ آدم شی اوّلندش اسمیرنوف و بزن که عشق است، دییمندش بیشین پا حرفهای استاد که نابغهاس. خداییش شوما اون سرِ دنیا چار تا هاواریو ماواریو میکونی دهنت صاف میشه به یکی بفهمونی آب میخوای نه آبجو، استاد همهیِ تاریخِ سوسمار خورا رو فوتِ آبه، بدونِ این که یه کلمه عربی حرف بزنه. حالا هی بگو پیغمبر معجزه آورد. از این معجزه بیشتر چی میخوای دیگه؟
مخلصِ کلوم، ما مخلصِ همه جیگرای ایرونی هسّیم، تکتر از همش لولی جونِ خودمون. مرگ بر آخوند.
کاپیتان بابک گفت:
@ اژدها +++
درود به استاد مشیری. جاوید ایران زمین. زنده باد آزادی
کاظمی گفت:
@ یلدا سبز پوش: پس با این استدلال، شما هم کامنت صهبا رو نخون تا مشکل خفگی پیدا نکنی.
@ اژدها: ممنون الان دیگه من ارشاد شدم.
@ خرزهره: از شما بعید بود این حرف رو بزنید. کدوم واقعیت تاریخی؟! اینکه عایشه 6 سالش بوده که با پیامبر ازدواج کرده؟ باور کنید قبل از آقای مشیری هم تاریخ وجود داشته. لازم هم نیست خیلی به خودتون زحمت بدید. یه سرچی با همین گوگل عزیز بفرمایید اقوال متفاوتی که در این مورد هست رو میبینید.
@ لولیتا:
اول اینکه میبینی که منم اومدم ته دنیا. اگه اون مملکت دو دستی در دست امثال من بود به جای صبح تا شب سگ دو زدن و حساب سنت سنت خرج رو داشتن که بتونیم قبضهامون رو پرداخت کنیم و هی حرص خوردن و غصه خوردن و دلتنگی، الان داشتیم برای خودمون عشق و حال میکردیم.
دوم اینکه پرت و پلا, پرت و پلاست چه شما بگی چه من بگم چه آخوند بگه چه روشنفکر بگه چه هر کی دیگه. بر فرض که این اتفاق واقعا افتاده باشه چه ربطی به اسلام داره؟ الان صبح تا شب اینهمه خبر می شنویم از sex scandal از سیاست مدارو هنر پیشه و …. اینها همه در اثر تعلیمات اسلامه؟!!؟!؟! در مورد پیامبر و عایشه هم گفتم که دوست داری برو ببین با هزار و یک مدرک ثابت میکنند که عایشه حدود 18-19 سال داشته وقتی با پیامبر ازدواج کرده و تازه هر اتفاقی رو باید توی ظرف زمان و مکان خودش دید. باور کن تفکر انتقادی فقط برای نقد کردن اعتقادات دینی نیست.
نکته آخر هم اینکه من بارها گفتم که مشکلی با نقد دین از سیر تا پیازش ندارم. مشکل من مسخره کردن اعتقادات یه گروهه که نتیجه اش فقط تحریک کردن آدمها و به هم ریختن بیشتر اوضاع هست. یکی تو میگی یکی اون میگه و این قصه ادامه پیدا میکنه. از فضای مجازی هم که بیاد بیرون می زنید همدیگه رو لت و پار میکنید.
mira گفت:
خانوم کاظمی sex scandal همه جای دنیا اتفاق میافته. اما معمولا هم شکلش هم عواقبش با این اتفاق فرق داره. یک این که فکر نکنم شما scandali سراغ داشته باشین که طرف اینقدر خودش رو در کارش محق بدونه و به نظرش کار عادی بیاد که در یک جایی عمومی به نوجوانها تعرض کنه، بر فرض محال که این اتفاق افتاد این شخص به زندان میره برای سالهای طولانی نه این که سفارت مطبوعش این اتفاق رو سؤ تفاهم بدونه و ناشی از اختلاف فرهنگی جملهای که در نهایت نفرت انگیز بودنش پر بیراه هم نیست نشانش هم این که امثال این آقا هر روز صبح در ایران سوار تاکسی میشن و با زنها همین کار رو میکنن بی این که کسی بتونه معترض بشه
کاری که این آقا کرد چون در خارج از مرزهای ایران بوده تبدیل به سکندال شده اگر نه همه میدونیم که اگر در ایران مشابه این اتفاق میافتاد به فرض این دخترها اعتراض هم میکردن اعتراضشون به هیچ جا نمیرسید که هیچ آخرش هم بدهکار بودن چون که دختری که مائو میپوشه حتما خودش دلش میخواد.
مخلص کلام این که فکر نمیکنم شما بخواید منکر این عقب ماندگی فرهنگی و عقدهای جنسی ایرانی بشید این رو بگذارید کنار این که فرهنگ ما فرهنگ اسلامی هست و لاجرم قسمت عمده ای از نارثا ای هایی این فرهنگ میافته به گردن اسلام. یا درست تر بگم میافته به گردن خوانشی از اسلام که در طول تاریخ رایج بوده.
راستش این که برای من مهم نیست که عایشه واقعا ۶ ساله بوده یا ۱۹ ساله که زن پیامبر شده، همین که شما میگید که ۱۹ ساله بوده برای من کافیه .
اما اگر شما و خیلی مسلمان ها امروز خوانش مدرنی از اسلام دارین که حقوق آدمها رو محترم میشمره و با زن مثل شی بر خورد نمیکنه این چیزی از تقصیرات اسلام سنتی که قرنها تو مغز مردم فرو شده کم نمیکنه.
يلداسبزپوش گفت:
كاظمى جان از قديم گفتن مهمون خر صاحبخونه اس( بلانسبت) از طنز كلامى اين مثل كه بگذريم معنيش اينه كه وقتى يه جائى ميرى مهمونى پس آداب و احوال اونجارو دوست دارى و حق ندارى دهنتو باز كنى در و » گوه»ر فشانى كنى كه صاحبخونه چرا ال و بل! بلكه بى سروصدا مياى بيرون و ميرى دنبال كارت! من هم به عنوان مهمون حقمه كه نخوام يكى يهو بياد و وسط بشقابم برينه !دوزارى كج جنابعالى افتاااااد؟
مداد قرمز گفت:
خانم کاظمی ، لذت بردم از استدلال قوی تون اونم توی جمعی که حتی یک نفرهم برایش کف نمی زند…
کم اند آدم های مثل شما ، که نه توهین کنند و نه اطلاعاتشان محدود باشد و نه تسلیم جو غالب شوند…
واقعا برایم عجیب است که کسانی که اهل فکر اند ، تاریخ عربستان رو از زبان تنها کسی که باور می کنند کسی است که به اعتراف خودشون حتی عربی هم بلد نیست!
کاظمی گفت:
@mira: من که از کار این آقا دفاعی نکردم. این چیزایی هم شما گفتید از آزارهایی که توی تاکسی و خیابون و … نسبت به خانمها اعمال میشه چه ربطی به اسلام داره؟. یعنی اسلام به مردا گفته کنار یه زن نشستید هی آزارش بدید؟
@ یلدا سبز پوش: خب شما آدم فرهیخته ایی هستید که اگه توی یه مهمونی بهتون توهین کنند سرتون رو میندازید پایین و میرید دنبال کارتون. همه اینحوری نیستند.
@ کاپیتان: من از اینایی که گفتید فقط یه مورد رو بهش اشاره میکنم. شما احتمالا اینهمه زن و بچه بی دفاعی که توی عراق و افغانستان کشته شدند و کشته میشند رو یادتون رفته! نشنیدید یه سرباز آمریکایی 16 تا افغانی رو به گلوله بست؟ ماجرای اون دیوونه نروژی رو چی؟
@ مداد قرمز: من فقط سعی میکنم راهم رو پیدا کنم.
کاپیتان بابک گفت:
بانو کاظمی
از پاسخ شما سپاسگذارم، بااینکه چندان ربطی به عرایض من نداشت. نه، من جنایات آمریکا در عراق و افغانستان را فراموش نکرده ام و هیچ وقت هم روی آن صحه نگذاشته ام. چنین استدلالی از شما بعید بود. من حتی ویتنام را هم فراموش نکرده ام. سرطان و ایدز هم خیلی بد است. جنگ ایران و عراق نباید اتفاق می افتاد. هیتلر و استالین دو نفر از جنایتکار ترین افراد در تاریخ بشرند. دیوانۀ نروژی چندش آور است. ادیسون مخترع برق است
هیچ یک از اینها ثابت نمی کند که اگر مرد 49 ساله ای دختر 9 ساله ای را بزنی بگیرد، اگر آن مرد بگوید که از آسمان پیام می گیرد، کارش درست است. حتی اگر بجای یک میلیارد 5 میلیلرد هم پیرو و مومن داشته باشد
می ماند اینکه آیا محمد این کار را کرد یا نه. این به عقل و دریافت من و شما از تاریخ بستگی دارد. حرکت چندش آور دیپلمات ج.ا در برزیل به اسلام ربطی ندارد، درست. ولی اسلام برای بشریت ارمغانی جز جهل و عقب ماندگی و خرافات نداشته است. نمونه اش 80 تا کشور مسلمان. اینکه شمای نوعی سنجیده و فهمیده هستید یا بشوید هم ربطی به اسلام ندارد. امروز احترام گذاشتن به پدر و مادر و اذیت نکردن همسایه را در کودکستان ها می آموزند. نیازی به اعراب 2/3 هزار سال پیش نداریم.
تا آنجا که من می دانم، در هیچ کتاب دینی گفته نشده دگر اندیش را بگیر و ببند و بکش، زن و بچه اش را ببندگی و اسارت سکسی بگیر، مالش را بدزد، مگر قرآن مسلمان ها
شما بالا بروید، پایین بیایید، این حقیقت است . آقای مشیری هم گهگاه از آن سخن می گوید و شما را خوش نمی آید چون ایمان دارید و ایمان (کور) برای اندیشۀ بشریت خطرناک است. مانع پیشرفت می شود.
@ مداد قرمز. درود به شما
ما برای اینکه در بارۀ هولوکاست بخوانیم یا از آثار تولستوی لذت ببریم، حتما نباید آلمانی یا روسی بلد باشیم. پس لطفا در جملۀ آخر کامنت تان تجدید نظر کنید
کاظمی گفت:
کاپیتان شما ماشاالله کلی از این شاخه به اون شاخه میپرید قضایا با هم قاطی میشند. شما گفتید «آدم غیر مذهبی بمب به خودش نمی بندد که 60/70 نفر را بکشد و به بهشت برود. یا سر دختر خودش را نمی برد که چرا دوست پسر مسیحی گرفتی. الله اکبر گویان گردن نمی زند، چشم در نمی آورد. به انسان دیگری اسید نمی پاشد» من هم چند تا مثال زدم که بگم آدم کشتن مذهبی و غیر مذهبی ندارد.
نقاش دیوونه گفت:
کاظمی! با استناد به تاریخ طبری که معتبرترین کتاب تاریخی اسلامیه صفحه 1290 جلد چهارم عایشه در هنگام ازدواج با محمد 6 سال داشته اگر قبول ندارید صفحش رو اسکن بگیرم ببینید. من دیگه نمیدونم کدوم کتاب تاریخ اسلامی از تاریخ طبری معتبرتره
نقاش دیوونه گفت:
ببخشید اشتباه گفتم صفحه 1291 نه 1290
کاپیتان بابک گفت:
یکی از بزرگ ترین اشکال های افراد مذهبی این است که دروغ را بهتر از حقیقت باور می کنند. این برای من شخصا درد ناک است. چرا؟ چون این افراد تولید مثل می کنند و رای می دهند. برای نمونه میلیون ها نفر باور می کنند که یک نفر جایی مثلا درچاهی غایب یا پنهان شده و خواهد آمد که ما را رستگار کند. این جماعت امام زمانی برای رستگار شدن امید به غیر ممکن می بندند و هیچ کاری برای فرار از خرافات و دیدن حقایق زندگی نمی کنند. در جا می زنند. جامعه را فاسد و راکد می کنند. یا علی گفتن یک نوزاد را هنگام تولد باور می کنند. خوب پس، چنان که می بینید مانند این دیوانۀ افسار گسیخته می توانند خشن و بد دهن هم باشند. خطرناک باشند. آدم غیر مذهبی بمب به خودش نمی بندد که 60/70 نفر را بکشد و به بهشت برود. یا سر دختر خودش را نمی برد که چرا دوست پسر مسیحی گرفتی. الله اکبر گویان گردن نمی زند، چشم در نمی آورد. به انسان دیگری اسید نمی پاشد
اگر عایشه 18 یا 19 ساله بود وقتی محمد او را گرفت، من هم انشتین هستم هم فضانوردم و 5 بار به کرۀ مریخ رفته ام
محمد در 7 سالگی عایشه او را از ابوبکر خواست. دست رویش گذاشت و در 9 سالگی با او خوابید. قبل از دخول (در 9 سالگی) هم به طرق اسلامی دیگر که در توضیح المسائل خمینی هم آمده است، از قبیل مالیدن و چه و چه با او عشقبازی می کرد. مسلمین اول می گفتند آن زمان دختر های اعراب زود رشد می کردند. حالا عایشه را 18 ساله می کنند. چون کثافت کاری های بزرگان و بانیان اسلام شرم آور است، آنها را ماستمالی می کنند که به باورشان لطمه ای نخورد. تاسف برانگیز نیست؟
آقای بهرام مشیری جلوی میلیونها نفر از تاریخ می خواند و می گوید. او در یک جای مجازی ، یا بالای منبر در برابر صد ها گوسفتد خرد باخته ننشسته که داستان یا علی ببافد. صد ها هزار جوان فرهیخته و دانش آموز حرفهای اورا می شنوند. او نمی تواند دروغ بگوید. نام کتاب و نویسنده (اغلب از خود اعراب) را ذکر می کند که اگر حرفش درست نبود، آبرویش را می بردند و نمی توانست برنامه اش را روز بروز پر محتوی تر، پر بیننده تر و محبوب تر کند.
این است شرایط امروز ما که با آن کلنجار می رویم. به امید آزادی ایران از چنگال اسلام و حکومتش
با پوزش از بریجیتا برای گفته هایی که مناسب روز تولد نبود
عباس میرزا گفت:
به به! مؤمنی مزین به آداب مسلمانی!!!
آفتاب آمد دلیل آفتاب!
کیوان گفت:
حقا که ثابت کردی جواب بی ادبی را میشود بدون پایین آوردن سطح خود تا حد مخاطب داد. دست مریزاد.
فانوس گفت:
صهبا جان تو گه زیادی نخور با اون حکمت.. بچه بازتون،فکر کردی که این جا هم محل بازجویی که زر میزنی اشغال،قاتل،مزدور،برو ببین رهبرت کی مثل قذافی به درک واصل میشه و ما از شرّ این اسلام ناب محمدی راحت میشیم،از اینکه فکر میکنی باید اینور آب بود تا حرف زد برات متأسفم مگه از زندونا خبر نداری مسلمان آزاده!
صهبا گفت:
فعلا بیا سرشو بمک اعصابت راحت بشه…من به این جنده ها پیشنهاد ندادم بلکه دستور دادم…خودشون میدونن چی میگم تو دیگه کاسه داغ تر از آش نشو فانوس بی ناموس
فانوس گفت:
اگه اهل ریدنی تو رحم اونی برین که بچه اش با گفتن یا علی به دنیا اومد!!
نقاش دیوونه گفت:
عالی بود فانوس
شعبون گفت:
اين گفتار از کسي که قصد دفاع از مطلب ارزشمندي را دارد سزاوار نيست
با زشت گويي تنها خودمان را زشت مي نمايانيم
فانوس گفت:
من آدم به ادبی نیستم،ولی بعضی وقتا با بعضیها باید مثل خودشون رفتار کرد چون زبان ادبیات فارسی را در خیابونها با باتوم زدن مردم یاد گرفتهاند،نگاه کنید کامنتشو به زبان روسپیان نوشته!
فانوس گفت:
هرچند که میدانیم………جواب ابلهان خاموشیست!
نقاش دیوونه گفت:
صهبا جان راستی از برادر بسیجی عزیز حکمت الله قربانی خبری نداری؟
heg ata گفت:
تولدت مبارک بریجیت…..
مهسا گفت:
عزیزم تولدت مبارک از ته دل بخند امیدوارم عادت کنیم از زندگی لذت ببریم
nadaram گفت:
تولدت مبارک . اما توی متنهاتون همتون به خدا و مذهب و پیامبر توهین نکنید . از ما گفتن بود . رسول الله پیامبر محبت بود اینها رو جلوی رویش هم میگفتید کاری بهتون نداشت . اما خودتون سبک میشید . در کل خوب نیست
Oh! My God گفت:
Oh! My god! …. Today is my birth day! Well, happy birth day to you and myself!!!! N
Goli گفت:
تولدت مبارک 🙂
خواننده در سکوت گفت:
تولدت مبارک
ساره گفت:
تولدت مبارک بانو، فکر کنم دلیل یا یکی از دلایل اینایی که گفتی اینه که اردیبهشتی هستی D: منم دو روز پیش تولدم بود، اما جدا دوست دارم یه زمانی که قراره بچه بیارم، تنظیم کنم دی و بهمن به دنیا بیاد (; یه حسی بهم میگه اونها زندگی راحت تر بهشون میگذره، ولی اینور سالی ها مخصوصا فروردین و اردیبهشت، زندگی رو کوفت خودشون می کنن، حالا نگید طالع بینی و خرافات و اینها، این نتایج برآورد آماری شخص خودمه، نه طالع بینی و این چیزا.
ساره گفت:
بگذار دنیا هر چه میخواهد پیله کند، ما که میدانیم روزی پروانه خواهیم شد
نانا گفت:
بچه ها دقت كردين از كاپيتان بابك خبري نيست . كامنتي ازشون نديدم ، كاپيتان كجايي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دلمون برات تنگ شده .
کیوان گفت:
راست گفتی نانا خانومی! منم حواسم بود یکی کمه! ولی همون بهتر که نبود وگرنه با حرفای این یارو دوباره باید خون بپا میکرد.
نانا گفت:
🙂 آره واقعا
کاپیتان بابک گفت:
سلام سلام. زندگی سلام
چاکریم ارادتمند مخلص همۀ دوستان مهر بان
اومدم ده تا هم وراجی کردم بالا و پائین همه جا
راستش میخواستم یه بریکی بگیرم. تولد بریجیتا و فرمایشات «این یارو» و کامنتای پشت سرش ما رو هم ایحساساتی کرد
چقدر همتون خوبین! در بارۀ این دیپلمات ج.ا. در برزیل یه چند خط تو خونۀ خودم نوشتم. جواتی هم نوشته که اجازه ندارم آدرس بدم. لو لیتا هم دمش گرم که نوشت (هر چند خاموش). دیگه کی نوشته؟ بیاید و بگوید که لایک بزنیم !باید این جریانو تو وب خوب پخش کنیم. خیلی بانمکه بمولا
نسوان گفت:
کاپیتان سلام!
کجایی بابا؟ بچه ها دلتنگ شما بودند. خیلی ها روی اون سفر دریایی که وعده کردی حساب کردند. گفته باشم!
اگر دوست داری ادرس جواتی رو هم بده. کسی مخالفتی ندارد.
از ما نخواه این کار را بکنیم؛ دلایلش را بارها گفتم، اما خودت مختاری که هرکاری دوست داشتی توی اندرونی بکنی.
شاد باشیدو پاینده
مریم گفت:
تولدت مبارک 🙂 من فکر می کنم این جزئی از خاصیت ما آدماست که دلمون می خواد زندگی مون کمی درام داشته باشه اما توی بعضی ها این خاصیت بیشتره . توی ادبیات نمودش بیشتره ما طالب داستانهای دراماتیک هستیم تا طنز و شوخی. امیدوارم بتونی کنترلش کنی.
نقاش دیوونه گفت:
میلاد با سعادت آخرین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، حضرت اختربنت مطلقه بنت معلقه ملقب به بریجیتا را برتمامی مسلمانان جهان بلاخص رهبر فقید شیعیان جهان حضرت قدس سره الشریف آیت الله دکتر(!) سید روح الله خمینی و رهبر با درایت و معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله العظمی سید علی خامنه ای و رئیس جمهور محترم دکتر سید استاد محمود احمدینژاد تبریک و تحنیت عرض (یا ارز یا عرز یا شایدم ارض) مینماییم. همین را شرح ارادت اینجانب بس که ما فقط با نوشته های ایشان بسیار حال میکنیم.
هما گفت:
🙂
mahgoon گفت:
و اما راه حل برای ترک عادات عشقه…یعنی همون تولدت مبارکی که بهت صمیمانه گفتم. این آلترناتیو میتونه زندگی رو با معنا بکنه که هر لحظهش تکرار نباشه حتی مسواک زدن. شاید تعجب کنی اما باور من اینه که مسواک زدن یه عاشق با مسواک زدن از روی عادت یه فردی که ابزار عاداتش شده و در روزمرگی حل شده فرق میکنه. عشق هم نیازمند درک هویت مشترکه. به نظرم نمیشه از بیرون عاشق چیزی بود! باید ذوب بشی توی هویت مشترک. شاید این فرمول خیلی کلی به نظر بیاد؛ اما وقتی تولدت مبارک باشه این اتفاق میفته.
ارش پیرزاده گفت:
سلام … در مورد سوالت من فکر میکنم با فکر کردن در مورد کارها میشه جلو عادت گرفت یعنی گه یاد بگریم قبل از هر واکنشی از خودمون بپرسیم چرا این واکنش می خواهم بروز بدهم … هم خیلی کارها رو نمی کنیم و هم اگر دوست داشته باشیم اون کار که عادت شده را می کنیم … البته این راه از همت و اراده هم سختره … ولی شدنی
در مورد دوم هم منم فکر می کنم علائم افسردگی باشه یا یه جور خود فیل بینی پنهان ….که تو همه هست و به اشکال مختلف بروز میکنه …
تولدتون هم مبارک
alireza گفت:
میدونی که خیلی مشنگی ؟ :ِ
Arezou گفت:
هيچ وقت اين جا براتون ننوشته بودم
اما اين بار فرق مي كنه چووووون
تولدت مبارك
بهارا گفت:
تولدت مبارک عزیزم
آرش گفت:
من نمی دونم چرا روز تولدم برام مهم نبوده ؛ حتی اگر عزیزترین کسم هم یادش بره بهم تبریک بگه ناراحت نمیشم ؛ برام اهمیتی هم نداره که تنها باشم یا با کسی باشم یا هر چیز دیگری.
اما در هرحال تولد شما مبارک ؛ این حالتها هم طبیعی است زیاد نگران نباش.
اختر رو هم دیدی بهش سلام برسون بگو آرش گفت من رسما اعلام می کنم که مانند اصغر نتونستم DNA ایشون رو عوض کنم ؛ اما امیدوارم اگر عمری بود این پدیده نادر علمی رو ببینم.
EhSAN گفت:
+آره من هم هیچ حسی ندارم برای تولدم
ماها گرگیم توبمون مرگه
کاپیتان بابک گفت:
یک آرش دیگه اون بالا از دوست دختر جدید و این حرفها نوشته که نوش جونش
ولی بیا و بگو که اون شما نیست و گردو را از نگرانی نجات بده 🙂
آرش گفت:
گفتم کاپیتان ؛ فیلتر شده ، ببینیم کی آزاد میشه.
گردو گفت:
خبر کسته شدن 6 زن و مجروح شدن تعدادی دیگر در اثر ریختن سقف مسجد دو روزه که روی صفحه اول خبرهاست ولی شما دوستان بعنوان مدافعین حقوق زن حتی اشاره ای هم بهش نکردید. در حالیکه جاداشت یک پست خیلی مهم بهش اختصاص بدین.
عکس العمل شما به این خبر میتونه ناشی از دو علت باشه.
یا چون چادر مشکی سر میکنند و به مسجد میرند شما اونها رو نه از نوادگان کوروش کبیر که دشمنی خبیث میبینید که مستحق این بلاها هستند و شما از این اتفاقات خوشحال میشوید، و یا شما هم مثل انحصار طلبهای مذهبی مردم و به خودی و غیر خودی تقسیم کرده اید و چون اینها رو خودی نمیدونید عکس العملی به این خبر نشون نمیدید .
علت هرچی که باشه نشان از این داره که شما ها تنها یک عرصه که رختخواب هم بخشی از اون هست رو بعنوان میدان مبارزه برای گرفتن حقوق زنها برسمیت میشناسید و عرصه های دیگه چون در چارچوب علایق شخصی شما نمیگنجه اصلا براتون اهمیت نداره.
برای اطلاعتون باید عرض کنم یکی از مشکلات بسیار جدی خانمهای ایرانی اینه که تقریبا در همه مساجد قسمت زنانه در طبقه بالایی قرار داره که اولا رفت و آمد از پله های با شیب تند بخصوص برای خانمهای مسن بسیار مشکل ساز هست، و در ثانی تمام مشکلات ناشی از آب چکه کردنها و سقف ریختنها که در اثر بی توجهی به تعمیر سقف مساجد اتفاق میوفته دامن خانمها رو میگیره.
یکی دیگه از مشکلات خانمها در مساجد اینه که حتی دراغلب آنهاییکه صندلی هم دارند صندلیها مخصوص قسمت مردانه هست و تقریبا در 95% مساجد ایران خانمها روی زمین مینشینند، که اینهم بخصوص برای خانمهای مسن از مشکلات جدی بجساب میاد.
شاید از نظر شما مسجد خانه خدا و یک محل مقدس محسوب نشه ولی واقعیت اینه که در صد بالایی از مردم این مملکت به همون دلیلی که شماها به سینما یا تاتر میرید یا بهر دلیل دیگه ای دوست دارند به مسجد بروند و بخش عمده ای از این مردم رو خانمها تشکیل میدند.
این درست نیست که به صرف اینکه این گروه از خانمها با شما اختلاف عقیده دارند مورد بی لطفی شما قرار بگیرند. یادتون باشه که گرفتن هر حقی تنها با اتحاد هر چه وسیعتر گروههای صاحب حق امکان پذیر هست و در این عرصه خانمهای سنتی که اکثر اونها هم از اقشار پایینی جامعه هستند و از امکان مانور کمتری هم در زندگی خصوصی برخوردارند وسیعترین بخش و تشکیل میدند و اگر میخواهید توجه آنها رو جلب کنید ناگزیر از توجه به مشکلات خاص آنها هم هستید.
نسوان گفت:
یک اینکه ما خبرگذاری نیستیم که اخبار رو پوشش بدیم
دو اینکه کی قرار شده ما اخبار مربوط به زنان رو بطور اختصاصی پوشش بدیم
سه اینکه بنده که تو عمرم یک بار هم مسجد نرفتم چجوری باید (بر فرض اینکه حتی بخوام) در مورد مسایل قسمت زنانه مسجد افاضات کنم؟
چهارم اینکه ما در مورد رختخواب یا مسجد یا هرچیزی که بخواهیم می نویسیم این کار شما مثل اینه که به یک نقاشی که مثلا یک گل زنبق کشیده بگی چرا گل گلایل نمی کشی؟واه!
مطلب روالبته من واقعیت نشنیدم حتی.همون طور که هیچ وقت اخبار کشته شدن و گم شدن آدمها تو سفرهای زیارتی و کربلا را تعقیب نمی کنم. از مرگ آدمها خوشحال نمیشم، ولی روزانه آدمهای زیادی می میرند. قرار نیست من برای همه بنویسم.پس برای اونایی می نویسم که برای من مهم ترند.
برای شما این مهم بود؟ خوب شما نوشتید ، بسیار خوب. تمام. کافی نیست؟ یک وبلاگ بزنید و در این مورد بنویسید. یا اینکه حتی یک کتاب بنویسید!
نوشتن که بلدید. بنویسید. اجازه بدید که ما هم در مورد چیزهایی که خودمان دوست داریم بنویسیم.اجازه هست؟
فانوس گفت:
این قوم زبان مدارا را با تیغ صد دم جواب میدهند،میکشند،میبربد ،به قول خودشان حرام را حلال میکنند و حلال تر اگر مثلا زن اجنوی!باشد،این است آن تفاوت فرهنگی که میگویند و برای دنیا مسخره است،اینها از دخترکان در زندان خودشان هم نمیگذارند چه رسد به بلاد کفر اون هم تو استخر بلاد کفر!!
araz گفت:
تولدت مبارک 🙂
تنهایی فقط توی یه کشور غریب با خونه خالی از آدمها اتفاق نمی افته تنهایی تو کشور خودت با 4 نفر آدم دیگه تو خونه هم هست.
خوشحال باش که هستی و خیلی از آدمها به خاطر خوندن نوشته هات میان جلو کامپیوتر.
مرسی بابت نوشته های قشنگت
گردو گفت:
واقعا این با خبر کشته شدن چند نفر در راه کربلا قابل مقایسه هست.
من کامل توضیح دادم تا متوجه بشین یک مشکل خاص خانم هاست.
و اگر هم من وبلاگ بزنم بازم از شما توقع دارم که بنویسید. چون مشکل خانمهاست.
البته جوابت برام غیر منتظره نبود. ولی میخواستم بگم اگه جامعه ایرانی شماها رو بد جوری از خودش رنجونده همش تقصیر اونا نبوده. شما هیچوقت سعی نکردین اونا رو درک کنید.
هیچ اصراری هم نیست که درک کنید ولی فقط بدونید که کجا دنبال جواب سوالتون بگردید و همه گناهها رو هم گردن دیگران نندازید.
ببینید من در اینکه شماها هرکدوم به سهم خودتون سعی کردین در حوزه زندگی و کاری خودتون در ایران مفید باشید و اثر گذار هیچ شکی ندارم. ولی از قدیم گفتن نیت خیر همیشه کافی نیست و بقولی راه جهنم هم با نیت خیر آسفالت شده.
سکنجبین گفت:
بد چیزیست این عادت ! مثلا نصف شب گوزیدن در توالت فرنگی آن هم با تمام قوا یا در وان پر از آب که چه ولوله ای به پا میشود یا چاهک حمام رو زیر دوش هنگام شاشیدن نشانه بروی و قس علی هذا. هر چقدر نفاخ تر باشید قدرت و لذتش بیشتر و ترک آن سخت تر.
من فکر میکنم برخی اوقات بیشتر از اینکه عادت داشته باشیم باعث عادتمان شده اند. مثلا همین همکارمان که اندر احوالات باسن خانمها نظر دادند و آنها را به سه دسته تقسیم کردند:
1- باسن هایی که با شما حرف میزنند.
2- باسن هایی که درد دل میکنند.
و 3- باسن هایی که اساسا مظلومند !
البته نمیدونم که ایشون از کجا به این دسته بندی رسیدند ولی قدر مسلم ما رو عادت دادند که (روم سیاه) مدام به باسن اناث جماعت نگاه بندازیم که از کدوم دسته اند !!
به هر حال بریجیت عزیز تولدت مبارک ، تو و دوستانت هم ما رو به نوشته هاتون عادت دادید.
mana گفت:
اگه اییییین همه ادم واسه من تولد مبارک می گفتن از خوشی ذوق مرگ می شدم///// تولدتون مبارک
مهسا گفت:
تولدت رو صمیمانه تبریک می گم آدم باهوش و با صداقت قدر خودت رو بدون و زندگی ر و جرعه جرعه سربکش رنج کشیدن و رنج دادن رو من مربوط می دونم به قضیه پیش نویس که تو تحلیل رفتار راجع بهش حرف زده می شه برو راجع بهش بخون و راحت کن خودتو. شاد باشی
بهناز گفت:
با بهترین آرزوها تولدت مبارک!
فک کنم باید عادت کنیم (!) گاهی وقتا دقیقا خلاف عادتامون رفتار کنیم. انجامش فقط یه لحظه ست وقتی ذهنمون یه چیز می خواد و ما به خاطر حس قدرت و لذتی که بعدش به آدم دس میده،یه کار دیگه کنیم.
saeed گفت:
بازار بحث در مورد چند و چون تولدت مبارک و محفلی بودن و یا نبودن برای نسوان قلقلک 41 همه اش باند بازی و رفیق بازی ست
بسيار ممنونم از اطلاع رسانی شما –
جلوگیری از اتلاف وقت در این مایه ها:
که نسوان. در خلوت دل گرفته تنهایی خود غوطه ور در تنها زیستن عرق ریزان رنج زندگی را بی هیچ موخره با دست باز در اختیار حرفهای گنده گنده قرار می دهد.برای تولدت مبارک تره هم خرد نمی کند
کاپیتان بابک گفت:
بمناسبت این میلاد فرخنده وبرای انبساط خاطر دوستان عرض میکنم:
بر پدرم لعنت اگه من فهمیدم شما چی گفتی
خیلی باحالی 🙂 توووووووووووووووووپ
EhSAN گفت:
در اسلام صیغه کردن دختر شیرخوار جایزه اما گفتن:
اگر چنین ازدواجی صورت گیرد، همۀ فقیهان و دانشمندان شیعه فرموده اند شوهر می تواند سایر لذت های جنسی معقول از؛ قبیل بوسیدن، لمس کردن و … را از همسر خود که به سن نه سالگی نرسیده است داشته باشد.
باید توجه داشت فقیه و مجتهد شیعه به هیچ وجه نمی تواند از خود فتوا بدهد، بلکه باید فتوای او منطبق بر آیات و روایات و قواعد معتبر فقهی باشد. بنابراین، گرچه این فتوا ممکن است به مذاق بعضی از افراد سازگار نیاید، اما فقیه صاحب فتوا موظف است تنها و تنها حکم خدا را بیان کند.
اسلام در صحت عقد ازدواج هیچ گونه محدودیت سنی را مطرح نكرده و این امر را بر عهده طرفین (در صورتی که بالغ باشند) و اولیای آنان گذاشته است تا با توجه به شرایط شخصی، خانوادگی، قومی، اقلیمی و… خود در این زمینه تصمیم بگیرند.
نوشین خاصیان گفت:
تولدت مبارک. 🙂
کیوان گفت:
نسوان میخواهد بدش بیاید یا خوشش بیاید، رودرواسی را کنار میگذارم و میگویم:
راستش را بخواهید چندی پیش یکی از پستهای «خرس» را میخواندم که در نوع خودش یک شاهکار کوچک ادبی بود. بعد با خودم کلنجار رفتم که چرا هنگام رای دادن، بدون مکث به «نسوان…» رای دادهام؟ چرا حال و هوای کلی وبلاگ خرس (با آنکه آنرا در مواقعی به لحاظ ادبی بهتر یافتهام) مرا جذب نکرد؟ آیا صرفا چون با نویسنده «خرس» اختلاف سنی معناداری دارم؟ و این اختلاف را با «نسوان ..» ندارم؟ یا چون اینجا دیگر خود را صاحب حق آب و گل میدانم و به سنت اصیل بچه محل بازی پایبندم؟ نکند چون اینجا «کاپیتان بابک» را داریم که ما را به سفرهای دریایی میبرد؟(بین خودمان باشد کاپیتان را هم در اطاق نشمین «خرس» دیدم ولی به روی هم نیاوردیم که همدیگر را میشناسیم) … چرا با اینکه خودم برای «خرس» نوشتم: «من بابت ذوق ادبی شما بهتان تبریک میگویم. خیلی وقت نیست که نوشته های شما را میخوانم, ذوق ادبی تان را درک کرده بودم. اما این یکی دیگر شاهکار بود. نه فقط در سطح بقیه کارهای خودتان, بلکه در سطح ادبیات جدی زبان فارسی .» ، باز هم تعلق خاطرم به نسوان است؟ پاسخش را امشب دوباره کشف کردم:
تصادفا گذرم به پستهای قبلی افتادهبود. دقیقتر بگویم این پست: «من ولش کردم، اون ول نمی کنه» و داستان پوست خرسه…آن پست به همراه کامنتهای محمدرضا، هما، پرنس، دوست هکرمان سعید، یلدای سبز پوش و بقیه (که اسامیشان یادم رفت) در مجموع یکی از بهترین(=عمیقترین، غیر مغرضانهترین و آموزندهترین) تفاسیر سیاسی بود که خواندهام. که علیرغم اختلاف نظرات فراوان، با کمال متانت و ادب صورت گرفته. و اینست که باعث شده خواندن نسوان به یکی از «اعتیاد»های درمان ناپذیر من تبدیل شده. تا یادم نرفته اضافه و اصلاح کنم: خواندن «نسوان مطلقه معلقه» و کامنتهای خوانندگانش. لطفا ادامه دهید.
با شما هم هستم خانم و…
بهنام رها گفت:
بسيار عالي +++++
کاپیتان بابک گفت:
🙂 آقا من اونجا بشما سلام کردم ها! نشنفتی. یا به عبارت ادبی تر
آمدم نبودی. نه، بودی! مرا ندیدی ای نجیب سر بزیر ( عبارت از من نیست )
کیوان گفت:
ممنون از بهنام و شرمنده از کاپیتان، راستی یه کامنت اختصاصی هم اون بالا برای کاپیتان خطا بخش جرم پوش گذاشتم. کاپیتان دیر اومدی اما جبران کردی.
نسوان گفت:
کیوان گلم،
سعی کن با یک اسم و یک ای میل ثابت وارد سایت بشی تا کامنت هات وارد اسپم نشود. چون هرچه تو بنویسی مورد تایید است.ا
گرچه ما فحش ها را هم تایید می کنیم. فقط یک ادرس ای میل ثابت برای ما بگذار . مثل اسم شب!
فدای تو
بدون سئوال.
کیوان گفت:
من؟ تا حالا خوشبختانه مشکلی برای کامنتهای من بوجود نیامده، غیر از سرعت کم ناشی از عبور از ف.ی.ل.ت.ر !!!
فکر کنم برای آرش مشکلی پیش آمده بود.
Golak گفت:
I am way lasier to have a habit but just want to say happy birthday, too lazy to even write this in Farsi. Enjoy your night sister.
عليرضا گفت:
سلام.
برعكس تو من وقتي سالگرد تولدم ميشه بيشتر دلم ميگيره
شايد ته ذهنم فكر ميكنم كه يكسال پير تر شدم و لاجرم يه مدل پايين تر!
50 ساله گفت:
تولدت مبارک نازنین بانو : آغز سن پیامبری ات رو تبریک گفته وورود عطرآگین تان در جرگه میانسالان مبارکباد . بریج جان تو باید یه عادت خوب هم پیداکنی و اون اینه که شبها تنها نخوابی و یه همدمی واسه خودت پیداکنی آی عادت خوبیه این . امتحان کن به امتحان کردنش می ارزه .
سعید گفت:
اولین باره به این وبلاگ میام
مطالب این بلاگ رو خیلی با علاقه دنبال کردم چون با خوندن هر پست احساس کردم خودم نویسنده ی اونم. این که مخاطب تا این حد احساس راحتی کنه و در مطلبی عمیق بشه نشان از موفقیت نویسنده داره.
bienteha گفت:
خیلی خوب عادت خودآزاری ت رو درک می کنم چون خودم هم یه جورایی بهش معتادم.
تولدت مبارک و امیدوارم همینطور که به سال جدید زندگیت قدم می ذاری، به عادت های جدید و بهتری هم خو کنی. شاید حداقل یه تنوعی باشه!
raha گفت:
تولدت مبارك دختر خوب. شرمنده! اگه راهي بلد بودم يه فكري براي خودم ميكردم. سال خوشي داشته باشي
يك زن گفت:
من هم تولدت رو با كمي تأخير تبريك ميگم تا بدوني كه جشن تولدت كلي هم مهمون داشتي و تنها نبودي. اگرچه همه مهمونها مطابق ميلت نبودن، اما خب ديگه خاصيت جشن تولد مجازي هم اينه. خوش باشي!
bahram گفت:
brigitta ی عزیز خسته نباشی و تولدت مبارک
بامداد گفت:
تولدت مبارک.زیاد خودت رو ناراحت نکن به نظر من تنهایی موهبتیه که نصیب هر کسی هم نمیشه!!
بامداد گفت:
تولدت مبارک.زیاد خودت رو ناراحت نکن به نظر من تنهایی موهبتیه که نصیب هر کسی نمیشه!!
sara گفت:
من این مشکل رو داشتم و هنوز هم دارم….به عنوان مثال جدیدا هیچ چیزی برای خودم نمی خرم یا اگه به هر دلیلی مجبور باشم به وسیله یا چیزی رو بخرم اونی رو می خرم که دوسش ندارم که حال خودمو بگیرم!!! با این حال فکر می کنم می تونیم گاهی فقط فیزیولوژیک به قضیه نگاه کنیم. سلول های عصبی به هم وصل نیستن. هر قسمت مغز هم یه سری سلول داره که مخصوص یه کاره ( دیدن، حرف زدن، خاطرات و ….) وقتی قراره سلول های مغزی با هم تبادل اطلاعات داشته باشن، یه ماده ای بین سلول های عصبی آزاد میشه که این ارتباط رو ممکن می کنه. حالا این ماده می تونه موجب شادی، ناراحتی، اضطراب، هیجان. . . . بشه. آدمی که به عنوان مثال سطح سروتنین بدنش کم باشه نمی تونه خوشحال بشه چون اون ماده ای که قراره موجب شادی بشه وحود نداره و حالا خنده دار ترین جوک عالم رو هم براش بگی فایده نداره….. من نمی دونم تو حالت چطوره…. فقط می تونم خواهش کنم ازت که مواظب بایش و بیشتر از اونی که روح و روانت می کشه خودتو اذیت نکنی، چون ظرفیت روحی آدم هر چی هم زیاد باشه بالاخره محدوده….من وقتی به خودم اومدم که حسابی خرد شده بودم و احساس می کردم به لحاظ روحی خیلی افتادم توی یه چاله سیاه و هی پایین می رم…..به لحاظ فیزیولوژیک اون ماده ای که باعث شادی میشه رو میشه درستش کرد. حالا یا با قرص یا با تراپی یا هر کاری که سطح اون ماده رو برگردونه به حال اولش.
این کامنت هم مال خودته و ترجیح میدم پابلیش نشه
بردو گفت:
برادر رنج و محنت که تموم نمی شه. شاید اصلا رنح کشیدن خودش یه تفریح باشه. برای من که لذت بخشه
جدا از این حرف ها تولدت مبارک. ایشالله که سالم باشی
mehrdad گفت:
Happy B-day 😉
هدهد گفت:
عادت کردم به عادت نکردن به نه گفتن به وابسته نشدن
شجاعت عادت کردن رو ندارم
راستی تولدتون مبارک
مهربان بانو گفت:
تولدت مبارک بریجیتا جون (هرچند با تاخیر)
من خیلی وقته خواننده خاموش وبلاگتون هستم. و تو انتخاب وبلاگها به شما رای دادم.
هرچند به طور طبیعی شاید همه نوشته هاتون با نظر من یکی نباشه (که البته اکثرش هست) اما می خواستم بگم من درس های خیلی بزرگی از شما نسوان عزیز یاد گرفتم. بهترین ها را برای همتون آرزو دارم.
... گفت:
http://narenji.ir/4420
narges گفت:
هیچ عادتی رو نمیشه ترک کرد. عادتها رو میشه روزانه کنترل کرد.
میرا گفت:
لحظاتی هست که یه چیزایی ، یه چیزای گنگی ، یه چیزای لعنتی ، روحتو مثل خوره میخوره
یه حسی که انگار تو برزخی
شایدم توو جهنم
نه پای رفتن داری نه شهامت موندن
اصلا نمیدونی کجای این دنیا وایستادی
لحظه ها هر لحظه میمیرن و تو فقط نگاه میکنی
حتی دست و پا هم نمیزنی
زمان
زمان
زمان
زمانی که از دست میرود
و تو فقط و فقط نگاه میکنی
«دانستم که بشارتی نیست:
این بی کرانه
زندانی چندان عظیم بود
که روح
از شرمِ ناتوانی
در اشک
پنهان می شد «
carmensitta2 گفت:
تولدت مبارک بریجیتای عزیز
نوشته ذهن گفت:
به نظر من این حرفت «این عادت ها می تونه مضر یا بی ضرر باشه هرچند من معتقدم عات بی ضرر وجود نداره و هر عادتی در نهایت مضره ، حتی مسواک زدن های هرشبه که اگه یک شب ترک بشه ، شبی خمار و ازاردهنده رو برامون میسازه» یه جورایی مغلطه بود! من این جوری بهش نگاه می کنم که شما اگه مسواک نزنی «شبی خمار و آزار دهنده» داری حالا وقتی مسواک میزنی شبت خوب میشه. نه این که چون مسواک میزنی حالا اگه نزنی شبت بد میشه!