کشاله ی رونم رو هل داد طرف دیوار و اخم کرد و گفت شل کن.. شل کن…بعد انگشتش رو فرو کرد تو. پرسید چند ماهته؟ نالیدم : سه… گفت : تو با این آرک پوبیس هیچ وقت نمی تونی زایمان کنی، دکتر بهت نگفته؟ گفتم نه.. گفت وحشتتاک تنگه !باید سزارین بشی. این لگن خاصره خیلی تنگه.. خیلی تنگ.
البته دو ماه بعد بچه ام مرد، در نتیجه من هیچ وقت درست حسابی زایمان نکردم، داستان پنج سال پیش بود، توی ایران.
انگشتش را فرو می کند، می گوید، لت ایت گو.. پلیز، لت ایت آل گو. ایزی… ایزی…!به زبون خودمون یعنی ، ولش کن، بزار بره تو . ولش می کنم. اون یاور رو فرو می کنه و تا ته رحم رو نگاه می کنه.. میگه خیلی همه چیز نرمال و خوب به نظر میاد،میشینه پشت میز و میگه : میدونی، تو قوی ترین عضلات واژینال که تا حالا دیدم رو داری..یک کم زیادی سفته! سعی کن باهاشون تمرین کنی. زیر دوش، یک انگشتت رو بکن توی واژنت، بعد دو تا، بعد سه تا…
در حالیکه حتی از تصورش هم حالم بد شده میگم: دکتر، من نمی تونم.. من نمی تونم هیچی رو راه بدم توش.. به جز … کسی که دوستش دارم. حتی هیچ وقت تامپون استفاده نکردم. کج و راست میشه و میگه باید بهش فکر کنی؛ از نظر ذهنی آماده بشی.. ما زنها اینجوریم، به هر حال سعی کن بیشتر ریلکس باشی و از سکس لذت ببری .حتی آدرس یک مشاور رو میده. میگیرم و از مطب میام بیرون.
***
آرک پوبیس من تنگه. لازم نیست که دکتر باشی تا این رو بفهمی. من اصلا کون و کپل پهن و درست وحسابی ای ندارم. بعد از مرگم، اگه باستان شناسان بخواهند از روی اسکلتم شناسایی کنند ، بی شک فکر می کنند من یک مرد خیلی مودب با یک کون خیلی کوچک بودم. من اون لگن پهن و دوستانه و مادرانه ی زنانه را ندارم؛ من یک ارک پوبیس تنگ دارم با یک سری عضلات قوی . در واقع اگر عضلات بازوی من نصف عضلات واژنم نیرومند بود، من می تونستم خیلی اساسی توی چونه مردم بزنم جوری که صدای سگ بدهند. از بخت بد، آدم با عضلات واژنش نمی تواند توی صورت کسی بزند. کلا واژن یک جور عضوی است که باید دوستانه و نرم و گرم و خیس باشد. واژن کوفتی من، اما هیچ اینجوری نیست. هیچ موجود غریبه ای را نمی خواهد.هر قدر سعی می کنم حالیش کنم که عمر کوتاه است ، که لذت ببره و بزاره هر الاغی که رد شد بیاد توش. اما اصلا حرف من را نمی فهمد. بد قلق و سلطه جو و وحشی است. انتظار دارد من بگردم و اون مردی که اون میخواهد را پیدا کنم و تا آخر عمر کنارش بمانم. هر چقدر سعی می کنم حالیش کنم که بابا، این مردی که تو میخوای رو من نمی تونم پیدا کنم؛ به خرجش نمی رود. اذیتم می کند.. بین من و واژنم شکاف عمیقی وجود دارد.. اذیتم می کند.
این پست هیچ دلیلی نداشت. هیچی… همین جوری نوشته شد. دوست داشتم در موردش بنویسم.. می خواستم بدونید که من هم می تونم «کس» بگم. این کس؛ صد البته به ضم کاف است.
ر گفت:
کس که همیشه میگی. ولی باز بهتر از نوشتههای اون یکی خواهرمونه.
amir گفت:
KOS e nazi gofti golam ,, be man ham sar bezan ,, booooos
:)))
pishnahad mikonam «Vagina Monologue» ro az khanome «Eve Ensler» bekhoni ya toye youtube serch koni o bebini o beshnavi ,,
in Zan yek Kos Agah e vagheh eeye ,,
Kasiye ke kari ro ke shoma ha ham mikhaid Anjam bedid ro az kheili vaght pish shoro karde ,, fek mikonam toye form goftar va Mohtava mitone komake khoobi bashe Harfash ,,
khol گفت:
بی ربطه اما چرا بچت ۵ ماهگی مرد؟
kyghobad گفت:
یعنی مث این میمونه که ناغافل وارد حموم زنونه شده باشی !
و ناغافل و شاید با غافل ! ، دیدی هم زده باشی !
بعد در حالیکه وانمود میکنی خیلی شرمنده ای و ندانسته وارد اینجا شدی ، هول هولکی میپری بیرون و با وجودی که حموم زنونه خیلی گرم بوده اما تو عرق سردی ! به پیشونیت نشسته ، سعی میکنی زود از اونجا دور شی !
حالا حکایت ما هست و این پست . البته حکایت بعضی از ما !
و ایضا» حکایت کامنت گذاشتن برای این پست . انگار که بخوای در بری از اینجا . هول بشی و بخوای تا کسی ندیدتت فرار کنی !
فانوس گفت:
دوست دارم به جای کامنت برای پست بالا جواب این دوست عزیزو بدم البته با اجازه نسوان!
کیقباد جان در نرو هرجا بری همینه تهش میرسه به کس شعر گفتن حالا بعضیها مودبانه تر میگن،بمون اگه امروز نون و سبزی دادند بعضی روزها چلوکباب سلطانی هم هست!،همینطور یواشکی سر بزن به این اندرونی نسوان،خیلی گوگولی هستی..
ماژور گفت:
چقدر هم که شما یواشکی آمده اید دید زده اید و با عرق سرد بر پیشانی رفته اید.
reader گفت:
این نوشته مال کدوم کس بود
اینجا 4 – 5 تا کس داریم
اسمشو ننوشته عجب کس مخه
فلور گفت:
خیلی بی شخصیت و حقیر هستی
سم گفت:
مگه چی گفت؟ خود نویسنده به خودش میگه کس. نوشته هاش رو هم کس شعر می دونه. شما شدی کاسه داغ تر از آش؟ اصلا مگه کس فحشه یا حرف بی ادبیه؟ اگه فکر می کنی کس یه فحشه اینجا چیکار می کنی؟ شما از آلت جنسی خودت هم خجالت می کشی؟ ببین خود نویسنده هم میگه باید سعی کنی با واژنت دوست باشی و باهم کنار بیاین. اونوقت تو حتی اسمش رو هم نمی خوای بیاری؟ واقعا خجالت آوره آدم اینقدر ذهنش بسته باشه.
فلور گفت:
عزیز بین این کس که نسوان جون گفته با اون کس که این بیشعور گفته تفاوت از زمین تا آسمان است
gavcherun گفت:
این که کلا راجع به ابن موضوع نوشتی واسم جالب بود…تو جامعه ما ایرانی ها به دلایل مختلف حرف زدن و نام بردن از واژن خیلی کمرنگه…من خودم تا مدت ها خودم و واژن خودم رو نمیشناختم…اما یک مدتی به توصیه یک دکتر سعی کردم باهاش رابطه بیشتری برقرار کنم و باور کن به عنوان یک زن تازه بعد از اون بود که معنی سکس و لذت رو درک کردم …و بهت بگم که فکر میکنم که کلا زن از مرد خیلی بیشتر میتونه لذت ببره اگر این لذت و بشناسه و با هاش ارتباط برقرار کنه…اینی هم که تو کله ما دختر های ایرانی کردن که سکس باید همراه با عشق باشه که لذت داشته باشه به نظرم درست نیست….سکس یک مقوله بیشتر جنسی و مادی ه و اگر این قسمت جنسی درست انجام بشه…حتی اگر رابطه عاطفی عمیقی هم وجود نداشته باشه باز هم آدم لذت میبره…حالا اگر حس عاطفی هم باشه که چه بهتر…
ساحل غربی گفت:
گاوچرون من نمی دونم چرا فکر می کردم تو مردی… آلان که خوندم «واژن خودم» جا خوردم…. چه خریم منا…
اما در مورد این جملت «اینی هم که تو کله ما دختر های ایرانی کردن که سکس باید همراه با عشق باشه که لذت داشته باشه به نظرم درست نیست» دمت گرم… بالاخره یکی حرف دل ما رو زد…. من یه تیوری دارم که می خوام اینجا در معرض نظر مردم بذارم : ببینید من همیشه میگم سکس مثل یه طیفه. یه طیف که راست راستش فیزیک مطلقه و چپ چپش احساسات مطلقه. جامعه ی ما هم دختر ها رو به چپ چپ و پسر ها رو به راست راست هل میده…. در حالی که من فکر می کنم ماکسیمم لذت در وسط بازه قرار داره… یعنی منظورم اینه که کسی ماکسیمم لذت رو می بره که هم معنی لذت فیزیکی سکس رو بفهمه (و بلد باشه چه کنه- «مهارت سکس» رو داشته باشه) هم درگیر سطحی از رابطه ی احساسی هم با طرفش باشه…. اصلا هم مدرک علمی ای واسه حرفم ندارم همینطور دارم از کونم درش میارم …. شایدم غلط باشه…. مثلا در مقابلش میشه گفت سکس یه اکت کاملا فیزیکیه نمونش هم کسایین که سکس کاملا آزاد دارن و لذت زیادی هم می برن…. نمی دونم… شاید هم یه دلیل این حرف من این باشه که من خودم هم صرفا فیزیکی نمی تونم سکس کنم…
آخ آخ خدا نسیبتون نکنه(الان همینطوری یهو یادم اومد فاز درل و دل گرفتم)…. بنده یک بار که شروع به سکس با دختری که فقط صرفا با هم دوست بودیم کردم یه پنج دقیقه بعدش این آلت ما خوابید هرچی ما قربون صدقش رفتیم تهدیدش کردیم منطقی باهاش حرف زدیم هر گهی خوردیم بلند نشد که نشد…. زهر مار جفتمون شد….
نسوان گفت:
خوب ، خودت هم داری میگی که نمی تونی با کسی که دوست نداری بخوابی
ببین، آلت تناسلی زن هم چیز عجیب قریبی نیست. همون طور که مرد وقتی نخواد و اماده نباشه نمی تونه ، زن هم نمی تونه. منتها چون در زن این قضیه دیده نمی شه که راست شده یا آماده است یا خوابیده ، هیچ کس و حتی خودش به ندای آلت تناسلی اش گوش نمیده! مثلا برای خود من پیش اومده که وسط سکس خوابیده ( حالا گیریم که من ندارم اون چیز بلند و قشنگ رو) اما حس کردم که دیگه تو حسش نیستم، دیگه نمیخوام. اما ادامه دادم. مردها هم که معمولا حالیشون نیست. بعضی ها حتی از حال خودشون هم بی خبرند. چه برسه از حال طرف. بلا نسبت گاو
من فقط تا حالا، یک دوست پسر داشتم ( همون پسره ی ته تهران پارس) که بدن من رو می فهمید. راستش حتی بهتر از خودم. و نه تنها می فهمید بلکه احترام می گذاشت و مراعات می کرد و ادامه نمی داد. خیلی از اوقات هم اصلا خودش ارضا نمی شد ، اصلا ارضا شدن براش مهم نبود،می گفت ارضا شدن، یک قسمت خیلی بی اهمیت از سکسه. ارگاسم هدف نیست؛ تک تک همه چیز توی سکس لذت بخشه؛ خلاصه دیدش نسبت به سکس بسیار شاعرانه و لطیف و انسانی بود.
وقتی داشتم ازش خداحافظی می کردم بهش گفتم دیلدو! خیلی رنجید. منم برای خودم گاو بودم. بلا نسبت گاو
ساحل غربی گفت:
بابا من کی گفتم مهندس های خانما عجیب غریبه؟ اینکه می گم شاید این تیوری من غلط باشه اصلا کاری به زن و مردش ندارم که…. من می گم شاید کلا این «حال نداشتن» و این «حسش نبودن» و این «خوابیدن آلت» واسه سکس با یه آدم رندم به خاطر این باشه که از بچگی هی به ما گفتن سکس اخه… وگرنه چرا ما مشکلی با غذا خوردن با یه آدم رندم نداریم؟ ببین کلا نمی گم سکس به روان ربطی نداره ها… من وقتی اعصابم سر چیزی مثلا خیلی خورده با آدمی که دوسشم دارم نمی تونم سکس کنم…. ولی در مورد این کیس خاص «دوست داشتن یا نداشتن مساله این است» میگن شاید (بازم تاکید می کنم «شاید» چون خودمم مطمین نیستم) دلیلش سرکوب اجتماعی باشه….
در مورد اون دوست پسرت هم که بهش گفتی دیلدو : آره. خیلی گاو بودی. زورم گرفت.
Just a Guy گفت:
قریب : نزدیک!
غریب: بیگانه
gavcherun گفت:
in nazariyeye teyfit doroste be nazaram,,ma talebesh shodim,,,;)
آرش گفت:
کاپیتان
ته پست قبلی در مورد اندروید بهت جواب دادم برو بخون.
لی لی خنگه گفت:
@آرش
دیگه شک ندارم که خودتی، یه بار به مهندس مجلسی یوکوگاوا گفتم» با ما به از آن باش که با خلق جهانی» ولی خوب تقصیر نداره با » …..گاوا» نمی شه کار کرد!
آرش گفت:
نه بابا گور باباش ؛ خدا بده برکت برند چینی SUPCON همچین کپی کرده که با اصلش مو نمیزنه ؛ توی چین هم تو بیش از 100 تا پلنت نصب شده ؛ اومدن الان تو ایران هم مستقیم دفتر زدن دارن فاز 16و17 پارس جنوبی رو میگیرن ؛ کجا بهتر از ایران.
آرش گفت:
برو ببین چقدر هم با افتخار راجع به مارکت ایران نوشته:
http://en.supcon.com/news_view.asp?NewsID=220
لی لی خنگه گفت:
خدا سایه این قوم یعجوج و معجوج رو از سر مردم دنیا به ویژه امت مسلمان ایران کم نکنه!
کاپیتان بابک گفت:
شما هم برو جواب منو بخون
آرش گفت:
ها ها ها… تو حتی اگر خودت هم بگی داری کس می نویسی ؛ خواننده هات جدی میگیرند ؛ خب این هم از دردسرهای یک وبلاگ نویس مسئوله.
ايران دخت گفت:
بزا حالا که تو کس مینویسی ما هم بنویسیم! پس تو چطوری بچه دار شدی میخوای بگی سایز پدر اون بچهی مردت هم به سایز تو نمیخورده که ولش کردی یا همه اندازهاش با تو نمیخونده از بالا تا پایین،با این توصیفات صاف و سوفت تو منو یاد مداد میندازی پس بهتر همون مداد باشی و کس بنویسی والا بدم نیست!بعدش هم اگه خواستی بیشتر بگرد من مطمئنم اگه بگردی پیدا میشه از قدیم گفتند جوینده یابندس.
هما گفت:
خوبه كه در موردش نوشتي اونم وقتي دلت ميخواسته در موردش بنويسي
فقط همين
. گفت:
+++++++++++++++++
هما گفت:
@كاپيتان عزيز
پيرو مطلب قبل و سوتفاهم ايجاد شده در مورد هركي مخالفه و……
مسلم منظور چيز ديگري بود البته اگه منو بشناسيد ميدونيد كه منظور چيست ….و چه بود
@پرنس عزيز
خوشحالم از مرخصي برگشتي
کاپیتان بابک گفت:
اونجا هم عرض کردم که (با شناختی که از شما داشتم) فکر می کردم منظور شما همۀ مخالفین نبوده ولی چون جو سمی شده بود ممکن بود شک ایجاد کنه. مرسی که روشن ترش کردین
reader گفت:
مسابقه رو باختید به کس گفتن افتادید
خیلی بده 4 تا کس اوه ببخشید خانم دکتر مسابقه رو به 2 تا دانشجو باختن
ايران دخت گفت:
حالا تو کجات میسوزه که کاسه داغتر از آش شدی ! وب نارنجی با این وب نباید تو یه دست بندی قرار میگرفت عاقل باشی میفهمی که فکر نکنم, فقط میخواهی صدا در بیاری چرا!
reader گفت:
همین جوری دور هم باشیم
نسوان گفت:
ای رید ..ر، ای دوست داشتنی… ای ناناز من ، ای شیرینک شیرین زبون مهربون( قرار شده با مخاطب مودب باشیم )
شما با این خبر بد شکست مذبوحانه که من رو داغون کردی.. بابا یواش تر.. سکته می کنم. اصلا از وقتی گفتی جان تو دارم توی اطاق راه میرم و سیگار می کشم . چندین بار هم با مشت به درو دیوار کوبیدم.. هوار کشیدم و زار زار گریه کردم. این همه سرمایه گذاری.. همه اش به باد فنا رفت. ما باختیم..اوه مای گاد! حالا چطوری سرمون رو توی در و همسایه بلند کنیم؟؟ نه …. نه ! من نمی تونم…دیگه نه .. وای.. نفرین بر تو ای مسابقه ی شوم.. ای دویچه وله ی پدر سوخته . داغون داغونم ، له ٍله ..مامان… مامان! آخه چرا؟؟؟
mind گفت:
زیاد به اعصابت فشار نیار برای واژنت خوب نیست. ازت دلگیر میشه یه وقتی ها. از ما گفتن بود.
عباس میرزا گفت:
@ reader , mind o masih
راستش من هیچ وقت اسم وبلاگی که پارسال اول شد رو یادم نمیاد، هیچ وقت هم نخوندمش، ولی اسم بلاگی که توش چند تا چیز درست و حسابی یاد گرفتم یا احساس کردم حرفش رو میفهمم و حرفه منه رو خوب یادم میمونه. هر روز یا هر چند روز یبار هم میام چکش میکنم هر چند ممکنه گاهی اوقات از نوشتشون خوشم نیاد. به هر حال مهم واسه شما اینه که با این نیش و کنایه ها و توهین ها نه کسی که اینجا رو میخونه فرار میکنه و نه نسوان اندرونی رو تعطیل میکنه! تو آرشیو این بلاگ پره از این فحش ها! حالا اگه دوس داری ادامه بده شاید شما از قبلیها موفقتر باشید 😉
ep30lon گفت:
و این است دلایل جذابیت «باسن» پهن… یا همان «کمر باریک» یا همان WHR و متهم کنید مردان را به هیزی و دید زدن! 😉 انتخاب طبیعی بیرحم است.
عباس میرزا گفت:
++++++
Unknown گفت:
خوبه اون دکتر اولیه توبخش زنان و زایمان کار میکرده، اگه مثلا تو بخش بیمارای سرطانی بود که با این کلام «دلنشینش» کل بیماراش خودکشی میکردن.
ایکاش این دست از دکترها یه کمی رو رفتارشون با بیمار کار کنن، تجربه ی شخصیم اینه که اخلاق دکتر تو سرعت بهبودی مریضیهام تاثیر کاملا محسوسی داشته.
drprincess گفت:
اگه سر و کارتون به دکتر زنان افتاده باشه متوجه میشید که البته همشون نه ولی خیلیهاشون انگار با خانمها خصومت شخصی دارن. یعنی به طرز عجیبی آدم گاهی حس میکنه بخاطر سکس داشتن بهشون بدهکاره.
مسیح گفت:
سعی کن با واژنت دوست باشی. کلا کسها تا وقتی با واژنشون کنار نیان وضعشون همینه. ضمنا اشکالی نداره که تو مسابقه بهترین وبلاگ برنده نشدین. مهم اینه که سعیتون رو کردین. واقعا زحمت زیادی کشیدین ولی خوب چه میشه کرد این ملت کس زده قدر واژن شعر های شما رو نمی دونند.
شین شین گفت:
آره درست میگی ملت خواب زده و بقول شما واژن زده بیشتر دنبال اینن که یکی براشون از اینترنت مطلب کپی کنه بزاره که جماعت بخونن. البته من ترجیح میدم باور کنم رای آوردن نارنجی از نتایج فیلترینگه تا از کون گشاد آدمهایی که حال و حوصله دنبال اخبار و اطلاعات رفتن رو ندارن. گرچه گرچه همین تعداد رای آوردن نسوان نشون میده که بیشمارن آدمهای که فکر میکنن. شب خوش برادر.
نسوان گفت:
عزیز، ما سه ساله اینجا داریم می نویسیم.. پیش از اونی که اصلا مسابقه ای در کار باشه.. نوشتن ما از سر تکلیف بوده، گاهی از سر عشق؛ قطعا اما از سر رقابت در دویچه وله نبوده و نیست. شما نگران برد و باخت ما نباشید.
mind گفت:
بعیده به خاطر فیلترینگ بوده باشه چون برای رای دادن هم نیاز به فیلتر شکن بوده. به احتمال زیاد برای اینه که مردم کس شعر زیاد دوست ندارند و ترجیح میدن اخبار علمی رو دنبال کنند.
شین شین گفت:
پس شما که نظرت اینه چرا اینجا رو ول نمیکنی؟
reader گفت:
بد انداحتی
خیلی بد بود
(اشکالی نداره که تو مسابقه بهترین وبلاگ برنده نشدین. مهم اینه که سعیتون رو کردین. واقعا زحمت زیادی کشیدین ولی خوب چه میشه کرد این ملت کس زده قدر واژن شعر های شما رو نمی دونند.)
کاپیتان بابک گفت:
@ reader
بذار از روی خیرخواهی یک چیزی را بهت بگم
اگه همین جوری به چرت و پرت گفتن و توهین های بی مزه ت ادامه بدی، خواهی دید که کسی اینجا محلت نخواهد گذاشت، چون چیزایی که میگی- و لابد فکر می کنی با نمکی- فقط نشون میده که فکرت در حد یه پسربچۀ 15 سالۀ تخس و بی تربیته. اگه مخالف چیزی هستی مثل بچۀ آدم حرفتو بزن. اگه نمی تونی حرف حسابی بزنی، مجبورت که نکردن. چیزی نگو! بیا فقط بخون. دیالوگ یاد بگیر.
آخه آدم حسابی! نویسندۀ این وبلاگ چه هیزم تری بتو فروخته که اومدی از همون اول توهین و پرخاش می کنی؟ ننه باباتو کشته؟ چی کارت کرده؟ این رسم (نامردانه) را کجا و چرا یاد گرفته ای؟ خوشحالی نارنجی برنده شده مثلن؟ خب خوشحال باش. برو کیفشو ببر. ولی نیازی به انگولک کردن و انگشت رسوندن و جوک لوس پروندن نداری. یه کم فکر کن. نیاز داری؟ نداری بخدا. اگه مثلن بالای 20 سال هستی، بیشتر نیاز داری که اجازه بدی مغزت هم کمی رشد کنه.
شاید نباید این ها را می گفتم. ولی حالم از حرفات بهم خورد. اگه دنبال توجه می گردی، فقط می خواستم بهت بگم این راهش نیست. و اگر دنبال توجه نیستی، نمی دونم چته و برام مهم هم نیست
mahgoon گفت:
کاپیتان عزیز!
به دلیل تجربهی شخصی خودم توی فیس بوک و طی سالها نوشتن توی چند وبلاگ یه احتمال هم به احتمالاتت اضافه میکنم که برخی از این شیوهها مربوطه شبیه کارهای اطلاعاتیه برای تخریب. البته قضاوت نمیشه کرد اونم راجع به شخصی که نه هویت آدرسداری حتی در حد یک وبلاگ و یا شخصیت ثابتی به خاطر منطق و تحلیلش در یک محیط خصوصی و محترم مثل این وبلاگ داره. اینکه طرف وقت و عمرشو بذاره برای فحاشی به کسی که به حریمش تجاوز هم نکرده و هر چیگفته توی خونهی خودش بوده و برای کسی هم دعوتنامه نفرستاده باید یا مستخدم جایی باشه و یا مشکل داشته باشه.
به نظر من سکوت و عدم واکنش بهترین پاسخ به این اشخاصه که صابخونه علی رغم تمام خشونتهای کلامی بازم راهش میده توی پاتوق. فقط به احترام راه دادن صاحبخونه و تحملش و البته توان خود مهمونای با ارزش دیگه.
به دلیل تجربهم دیدم یه جاهائی ممکنه خود نویسندهی یه وبلاگ برای باز کردن یه بحث شخصیت مخرب بشه وبلاگ خودش بشه با یه آی.دی کاذب اما من فکر میکنم ما نه وظیفه داریم به این چیزا فکر کنیم نه وقتمون رو بذاریم برای چیز بیارزشی که بهترین کسی که میتونه در این باره تصمیم جدی بگیره خود صاحبخونهست.
کاپیتان عزیز!
منو میبخشی برای جسارت اما ما هم مجبور نیستیم وقتی صاحبخونه داره ایشونو تحمل میکنه و همچنان راهش میده به حریمش بخوایم با این جور آی.دیها درگیر بشیم. میبینی که مخاطب من شمایی نه ایشون.
من فکر میکنم عمر ما ارزشش بیشتر از این حرفاست.
من فکر میکنم ریدر حتما یه جورایی سود میبره از این نوع ادبیات.
کاپیتان بابک گفت:
ماه گون گرامی
تا مقدار زیادی شما درست میگی. شاید حتی کمی بیشتر از مقدار زیاد. محل نگذاشتن بهترین راهه و در گذشته خیلی وقتها همان را انتخاب کرده ام
باور کن با خود م خیلی کلنجار رفتم که بگم یا نگم. اصلا نمی خواستم بعنوان طرفداری از نسوان برداشت بشه (و نمیگم شما چنین برداشتی کردی) تا کسی فکر نکنه کاسلۀ داغتر از آش شده ام. نسوان خودشون خیلی بهتر از من بلدن جواب بدن
ولی هر چی 3 تا کامنت این ریدر را نگاه کردم، بیشتر حالم گرفته شد. کاش به احتمال اطلاعاتی و مزد بگیر بودنش فکر کرده بودم، که در آنصورت چیزی نمی گفتم. فکر نکردم
من فقط یک آدم زبون و لات و بی شخصیت را دیدم. مثل کسی که ببینی توی خیابون هی تف میندازه عربده می کشه و حرفای رکیک می زنه. بعد فکر کردم که این یک جوان ایرانی است و افسوس خوردم
درست میگی که مجبور نبودم واکنش نشون بدم، ولی یه جوری احساس کردم که بیخود و بی جهت نه فقط به نسوان بلکه به من هم توهین می کنه.
اگر پرخاش من به این موجود بی مقدار باعث رنجش خاطر شما یا خوانندۀ دیگری شده باشه، پوزش منو بپذیرید. گارانتی نمی کنم که دیگه هیچوقت تکرار نخواهد شد ولی منبعد تذکر شما را در بارۀ احتمال بسیجیِ اطلاعاتی و مزدور بودن چنین کاراکتر هایی بیاد خواهم داشت
PRINCE گفت:
استراتژی برخورد غیر فعال با مزاحمین و ترولها-مزدور یا غیر ان-از اولین واکنشهای پیشنهاد شده و بکار گرفته شده در مدیریت مزاحمتها بود.نشان به ان نشان که من و همه و گیتی از مبلغین پر و پا قرصش بودیم. قرار مان برین بود که بایکوت کامل باشند مگر وقتی که دلمان برای کوباندن کسی تنگ شده باشد!
به هر حال، استراتژی بایکوت در دراز مدت پاسخ نداد.
مزاحمتها به مرور فنی تر و ظریف تر شد.تشخیص ایشان در مراحل اولیه مشکل بود و هست چرا که همپوشانی و شباهت زیادی با کامنتهای واقعی کاربران عادی داره.
مثلا در مثال پست قبل طرف با اوردن چند اصطلاح تخصصی، یکی از موارد تابلو یعنی تفاوت نسبی ساختار ذهنی مذکر-مونث رو یکسره رد کرد و نتیجتا، کارکرد کلی وبلاگ رو زیر سوال برد. و بعد تازه یکی دوزاریش افتاد که بابا اینا اصلا ماکروسکوپی با هم فرق میکنن، چه برسه به سطح میکروسکوپی و مدار بندیشون.
یا مثلا می یاد یک کامنت میگذاره که ای مردم اینها من رو خفه کردن و بعد دیگه نمیگذاره که اره مثلا خفه شد! مردم هم نمیپرسن که اگر قصد نسوان این بود پس چرا ان کامنت اول و منشا تشویش رو هم حذف نکرده؟
استمرارشون هم در تاثیر عملشون موفق بوده.الان 3 ساله که ما الگویی ازین رفتارها رو میبینیم.یا هی و مکرر و دائما یه مشت دیوانه بیکار به تور وبلاگ میخورن یا اینکه دلیل دیگری رو باید برای این استمرار 3 ساله جست.انهاکه کارشون اینه.gain دارند ازین کار. یا ساعتی حقوق میگیرند و شغلشون اینه یا مدام دارند که عقده های روانشون رو به ارگاسم میرسونن، اما بالاخره دیر یا زور گردانندگان و کاربران قدیمی تر مستهلک میشند…
فلور گفت:
پرنس جون باهات موافقم به اینا نباید محل گذاشت اما بعضی وقتا باید بهشون یادآوری بشه که آدمای حقیری هستند شاید تلنگر باشه و به خودشون بیان
reader گفت:
کپتن کلاه از سرت نیفته
Reza گفت:
اگه افتاد ببین میتونی دولا شی وارش داری بچه ک …؟!
نادون گفت:
آخ كه چه نايس گفت اين داش رضاااا
چه حالي بده بسيجي بگايي در حالي كه ريش اش تو دستته و مث سگ مي كني اش!!! اي جان!
قاسم العلی سبزواری گفت:
صب تا شب سگ دو میزنیم واسه یه قرون دو زار پول ! همش هم دستمون توی سیمان و گچ و … هست
اونوقت ببین ملت دستشون تو چیا میره .
ای کاش درس میخوندم :دی
gavcherun گفت:
من اینی که کلا ملت حس رقابت رو اینقدر جدی میگیرن که به خودشون اجازه میدن اینطوری حرف بزنن اصلا دوست ندارم…
mahgoon گفت:
کاملا موافقم. اما همینجاها میشه فهمید کی به کیه…
قاسم العلی سبزواری گفت:
پی اس : کس کس نکنید حوس کردیم نامسلمونا ! خوشتیپ که نیستیم مفتی گیرمون بیاد پولیش هم با احتساب تورم خیلی گرون شده :دی
؟ گفت:
ببین منم تو سکس خیلی سرویس میشم تا را بده، یعنی انگشت هم با التماس و این چیزا میره، بعد بارها تو سکس زخم هم شده قسمت پایین واژنم و نتونستم به سکسم ادامه بدم گاهی بی حس کننده به قسمت ورودیش می زنم ، ولی دکتر زنان رفته بودم چیزی بهم نگفت، من الان مشکلم چیه؟
لی لی خنگه گفت:
کی این پست رو نوشته؟ ویولتا، به گمانم! هرچی بود از نظر من که مردوده!
لی لی خنگه گفت:
راستی به نظر میاد فقط مشکل pubic نداری مشکل Pelvic هم داری!
mahgoon گفت:
نسوان بینام عزیز!
این مشکل شما در واقع یک حسن است به نظر من.
جای خوشوقتی است که کار شما تنها با محبت و صمیمیت و امنیت در میگیرد. و البته برای یک شخص متشخص و قابل اعتنا، این ویژگیها خیلی خوب است و مشکل مال وقتی است که بدون موارد یادشده امورات آدم بگذرد و خم به ابروی آدم هم نیاید و یا اصلا نفهمد در مسیر گور و یا جاودانگی چه اتفاقی دارد میافتد. وقایع و حوادث در جامعهی پادرهوای ما اینگونه رقم خورده که تاکنون به چنین موقعیتی نرسیدهاید. به احتمال قوی شما در این میان مقصر نیستید. هر چند تقصیر هم چیز بدی برای بلوغ با دوز بالا نیست…و البته گاه عدو شود سبب خیر.
از سویی خواستن توانستن است.
چیزی را بخواهید و برای آن تلاش کنید.
در مورد این نوشته، مسلما این چیز یک شیئ نیست! یک آدم است که او هم لابد خواستههایی دارد.
خواستههای خود را ردیف کنید. و ببینید خواستههای او از شما چه باید باشد؟ آنها را هم لیست کنید.
بعد در محیط خود بگردید ببینید کسی با این دو لیست هماهنگی دارد یا نه!
اگر تمام گزینهها را بررسی کردید و دیدید هماهنگی و انطباق کمتر از شصت هفتاد درصد است به آنها فکر نکنید، ضمن توجه با تمام حواس در محیط خود و جهان، سریع بروید سراغ آگهی.
بعد یک آگهی بدهید. میتوانید از همینجا شروع کنید؛ و ببینید چه پاسخهایی دریافت میکنید.
روی پاسخها تامل کنید و تنها بصورت وبکم بعد از مشاهدهی واقعی بودن طرف و آدرس دار بودن طرف طی تلفن و مشاوره با دوستان و آشنایان قابل اعتماد…با او مراوده و مکاتبه کنید تا بهتر همدیگر را بشناسید.
مهمترین نکته این وسط سلامت، قیافه و تیپ و جربزه و قابلیتهای طرف است که باید همراه با وجناتش و افکارش با هم بخواند و به دلتان بنشیند.
در همین راه تلاش کنید.
مطمئنا به نتیجه میرسید.
روشهای سنتی را دور بیندازید و در روشهای مدرن با شتاب و بدون تعمق وارد نشوید تا به آنچه لایق آنید دست یابید.
با آرزوی پیروزی و خوشبختی برای شما.
nasim گفت:
salam in comment ro faghat vase in mizaram ke baghiye comment ha baram biyad
کوروش گفت:
من بر عکس :
هر وقت کسی رو دوست داشتم یعنی خیلی دوست داشتم تمایل جنسی بهش نداشتم ،یعنی اصلا رو این مساله در مورد اون فکر نمیکردم .
کسی دلیل اون رو میتونه توضیح بده ؟
لی لی خنگه گفت:
شاید فکر می کنی اگه به اینترکرس فکرکنی داری به رابطه تون بی احترامی می کنی!
کاپیتان بابک گفت:
من احساستو درک می کنم
یه چیزی تو همین مایه ها س که لی لی خنگه گفت. کسی را که خیلی دوست داری بعضی وقتا فقط میخوای نیگاش کنی، چون سکس یه احساس خام و غریزی و مادیه و اون محبوب شما برات بالاتر از این هاست. جنبۀ معنوی (هم) داره ومعنویات موقع سکس مفهومشونو از دست میدن
کوروش گفت:
نمیدونم واقعا چه دلیلی داشت
اگر اینطوره که شما میگید پس باید بی خیال این تئوری کیوان و میلان کوندرا و اینا باشیم و بچسبیم به همون نظامی و عراقی و بابا طاهرخودمون .
baharan2012 گفت:
نسوان جان، خیلی متاسفم که نینی را از دست دادی. نگفتی، دختر بود یا پسر؟ اسم براش گذشتی یا نه؟ چهجوری با این غم کنار آمدی؟ خلاصه، جنبههای مهمتر داستان را نگفتی!! اون دکتر هم پیشبینیش اصلا علمی نبوده. متاسفانه، سزارین در ایران زیادی شایع است. …به دلایل زیاد،،،مهمترین دلیلش اینه که برای دکترها درامد بیشتری ایجاد میکند. اینکه نمیتوانی کسی را که از نظر احساسی نمیخواهی در خودت راه بدهی هم که حسن بزرگیست…این تابو شکنی هم که داری میکنی، کار پیامبرهاست :)! keep up the good work sister
nasim گفت:
وای از ما مردم جوگیر
آرش گفت:
بهاران عزیز ؛
اتفاقا دستمزد زایمان طبیعی گرونتره ولی چون سزارین نیاز به موندن بیشتر در بیمارستان داره هزینه اش بیشتر میشه ؛ اما دلیل اصلی که دکترها سزارین می کنن اینه که زایمان طبیعی دردسر داره و پزشک باید دائم آنکال باشه و هر لحظه بهش خبر بدن که فلان مریض درد زایمان داره و … اما در سزارین به مریض وقت میده ؛ تقویمش رو نگاه میکنه راحت چند روز اینور اونور میکنه ؛ ساعت 10 صبح میاد تا 2 بعد از ظهر 3-4 تا رو عمل میکنه ؛ اما همچنان پزشکان خوبی داریم که پیشنهاد اولشون زایمان طبیعیه و حتی برای تشویق بیمار به زایمان طبیعی دستمزد خیلی پایین تری از سزارین میگیرن.
baharan2012 گفت:
آرش گرامی، شما درست میفرمائید. دلایل دیگر افزایش سزارین همین دردسرهای انکال بودن و غیره هست. ..سیستم بیلینگ در ایران را نمیدونم ولی این را خبر دارم که بعضی دکترها با تشویق مریضهاشون به جراحی، هم درامد خود را بهتر میکنند و هم به همکارنشان که متخصص بیهوشی هستن خیر مالی میرسانند. قرار و مدارهای بیزنسی بینشان زیاد است. همه اینها، حالا به هر دلیلی که باشد، نهایتاً به نفع دکتر و ضرر مریض(زن حامله البته مریض نیست) تمام میشود. بدون شک دکترهای منصف و اخلاقی هم در ایران هستند. ولی متاسفانه به نظر میاد که تعداد دکترهای سودجو کم نیست.
آرش گفت:
یک توضیح هم بدم ؛ به دلیل اینکه الان برای زایمان طبیعی از روش اپیدورال استفاده میکنند در زایمان طبیعی هم یک پزشک بیهوشی میاد و از کمر به پایین رو بی حس میکنه ؛ یک آمپول میزنه وسط ستون فقرات ؛ کلا 2 دقیقه طول میکشه ، 1.500.000 تومان بابتش دستمزد میگیره. کلا خوب میگیرن ؛ خوب….
baharan2012 گفت:
@ آرش،… یعنی ۱۵۰۰ دلار برای یک اپیدرال!!!! پس بفرمائید سیستم بهداشتی شون هم امریکأیست…آمریکا را که متوجه هستید، با همه دبدبه و کبکبه «جهان اولیش» و داشتن سلاحهای جنگی و غیره..، اسف بارترین سیستم تحصیلی و بهداشتی را دارد…
کاپیتان بابک گفت:
بانو بهاران
دوتا نکتۀ کوچولو عرض کنم. 1,500,000 میشه هزار دار یا کمی کمتز
سیستم تحصیلی آمریکا در مدرسه های پابلیک وضعش خرابه، قبول دارم. بچه های آمریکایی شاید مقام 8 تا 12 را در علم و ریاضیات تو دنیا داشته باشن، با این همه ثروت و دنگ و فنگ. جای ننگه. اگه 1 چهارم بودجۀ نظامی شونو بذارن برای education اول میشن تو دنیا. ولی خوب بهترین دانشگاه های دنیا هم تو آمریکاس. تو همه چی. مهندسی قانون طب. اگه خیلی باهوش یا خیلی پولدار باشی بهترین ها را می تونی داشته باشی 🙂 و 😦
سیستم بهداشت در آمریکا (اگه بیمه داشته باشی) از بهترین هاست. کجاش اسف باره؟ من پارسال جراحی کمر داشتم. 3 چهار 5 ساعت زیر عمل بودم (یعنی عمل مهمی بود) هر چی فکر می کنم می بینم بهتر از آنچه داشتم نمی شد. دو سه هزار تا از من گرفتن، 44 یا 48 هزار بیمه داد
و می دونم که از ما بهتران حتمن و حتمن بهترش را دارند
البته اینکه شاید 30 میلیون نفر در آمریکا بیمه ندارن، شرم آوره. ولی اینجا کشور پولدارهاس. مثل هلند و فرانسه هنوز سوسیالیستی نشده. که حسین آقامون داره روی اونم کار می کنه. تازگیها کمی سرش شلوغه طفلی، به نعل و به میخ، قبل از انتخابات داره تند تند هم کون آخوندا را می لیسه هم اسرائیل. اگه دوباره انتخاب بشه شاید بتونه نصف اون 30 میلیونو با مالیات من بیمه کنه که بیچاره ها مجبورنشن خدا بدور برن کار کنن
baharan2012 گفت:
کاپیتان خان، عیب سیستم آمریکا را گفتید، قبول، حسنش را هم که گفتید در واقع یک جور دیگه عیبش بود!! 🙂 آمریکا مملکت تضّاد هاست. یک عده مگا پولدردارند، عدهای دیگر وحشتناک فقیر. مملکت کاخ و کوخ. تمیز و کثیف، تحصیلکرده و بیسواد. طبقه متوسط رو به زوال. از همه بدتر تبعیض نژادیشونه که مایه شرمه. شما برای جراحیتون ۱۰۰ دلار هم نمیبایست میدادید. اصلا چه معنی دارد که خرج جراحی باید ۴۴ هزار دلار بشود؟ این کمپانیهای دارو سازی خون مردم را تو شیشه کردند. سیستم بهداشتی نباید بر اساس منفعت باشد. هیچ کس دلش نمیخواد مریض بشود. چرا باید شرکتهائی وجود داشته باشند که از بیماری مردم پول بسازند؟ سیستمشون یک خونه تکانی درست و حسابی لازم دارد. مایکل مور خوب اینها را افشا میکند. حتما با فیلمهاش آشنائی دارید…. پرزیدنت قبلی که خیلی ابله بود، این یکی که باهوشتره هم زورش به خیلی چیزها نمیرسد…خوب دارند به طرف زوال پیش میروند.
کاپیتان بابک گفت:
آرش جان. داداش کوچولو
بیا یه جواب کاپیتالیستی خفن جورج بوشی به این دوست من بده. من حریف ایشون نمی شم
بانو بهاران من با شما هم موافقم هم مخالف. چون همین الان یک متر اون پایین حرف زدم، طولش نمیدم. بله مایکل مور را می شناسم. کتاب dude, where is my country شو دوست داشتم. داکیومنتری هاشم یه جورایی دوست دارم. او دانسته یا ندانسته نوعی از سوسیالیسم را تبلیغ می کنه. آمریکا یا هیچوقت اونجوری نخواهد شد یا خیلی خیلی مونده که از یک پولدار وحشتناک مثل بافت یا کمپانی فایزر یا گیتز 70 یا 80 در صد بتونن مالیان بگیرن.چیزی که مایکل مور تو فاکس یه بار گفت. عرض کردم برادرعزیر ما پرزیدنت حاج حسین (ع) داره روی سوسیالیزه کردن آمریکا کار می کنه. ولی پول خیلی اینجا زور داره. همچین سرشو زیر آب می کنن که آرزوی نیجریه را بکنه. بانکها کمپانی های دارو و بیمه و…خیلی قدرتمندند. مملکت هم رو به زوال نیست. کی میخواد جای آمریکا رو بگیره مثلن؟ خیلی هم جاش سفته. تمام دنیا رو داره با زور و پول کنترل می کنه. البته بنظر من تو افغانستان ..یده چون مثل اروپایی ها ریشه و روان جهل و اسلام زدگی را درک نمی کنه که بتونه بیاد قشنگ و راحت سوار بشه.. هنوز جوونه تو سیاست. خیلی چیزای دیگه که یاشه ایشالا دفۀ بعد صحبت می کنیم. من همیشه آمادۀ یاد گرفتنم
baharan2012 گفت:
کاپیتان گرامی، انگلیس در مملکتش آفتاب غروب نمیکرد. شوروی مثل یک خرس قطبی سر سخت از جاش تکون نمیخورد. آمریکا هم هم اگر شیر بود، یال و کوپالش ریخته. اگر بازرگانی بین چین و آمریکا را دنبال کنید، متوجه میشوید، که چین دارد آمریکا را میخرد. چین همیشه رسمشه که لوو پروفایل را حفظ میکند. ساکت و آروم و با تاکتیک فوقالعاده. امریکائئ همیشه مغرور، با نخوت تمام به روی مبارکش نمیآورد، ولی دارد خدمتش رسیده میشود. تعجبی هم ندارد. تاریخ همیشه خودش را تکرار میکند. 🙂
آرش گفت:
من فقط در مورد چین و آمریکا توضیح بدم ؛ آمریکا بزرگترین بازار مصرف و بزرگترین سرمایه گذار در چینه ؛ قسمت عمده ای از بازار کار و بازار سرمایه در چین مستقیم و غیر مستقیم به وضعیت اقتصادی و سیاسی در آمریکا وابسته است ؛ همچنان که قسمتی از درآمد چینی ها که به واسطه تجارت با آمریکا بدست میاد مجددا صرف خرید کالا یا تکنولوژی آمریکایی میشه ؛ قسمت عمده ای از ذخایر ارزی چین به شکل دلار نگهداری میشه و دلار یعنی کالای آمریکایی ؛ قسمت بسیار زیادی از اوراق قرضه دولت و بخش خصوصی ایالات متحده توسط چین خریداری شده و من (این نظر کاملا شخصی است) معتقدم که در واقع بر خلاف نظر خیلی ها که فکر میکنند با خرید این اوراق قرضه ؛ چین در قسمت مهمی از دارایی آمریکایی ها سهیم شده ؛ نه تنها به این شکل نیست بلکه چینی ها با محاسبات اشتباه دقیقا داران در همون زمینی بازی می کنند که آمریکا میخواد ؛ اوراق قرضه و حتی دلار آمریکا فقط تا زمانی ارزش دارند که آمریکا بخواهد ؛ در غیر اینصورت به راحتی و با توسل به ماشین نظامی غول آسا ؛ در روز مبادا آمریکا تعهداتش را در قبال هر کشوری که شرایط ایجاب کند به طور مستقیم یا غیر مستقیم زیر پا خواهد گذاشت ؛ همون چیزی که بیشترین انتقادها بهش میشه ؛ یعنی هزینه های نظامی ؛ در واقع برگ برنده آمریکاست ؛ فراموش نکنیم که بالغ بر 60% بودجه فدرال در اختیار پنتاگون قرار میگیره و اینه تضمین کننده حیات اقتصادی و سیاسی آمریکاست.
کاپیتان بابک گفت:
از دید من «تبعیض نژادی» اون مدلی که شرم آور باشه، بیشتر تبلیغ جمهوری اسلامی و کشورهای عقب افتاده س که میخوان الکی آمیکا رو بکوبن این آوازۀ تبغیض با انتخاب شدن یک سیاهپوست به بالاترین مقام مملکتی، دیوار هاش فرو ریخت. کدوم تبعیض نژادی بانو. به سیاه بگو بالای چشمت ابروست، اول چشمتو در میاره، بعد میره سو می کنه و تو دادگاه هم برنده میشه. از طنز گذشته، سیاه اگه درس بخونه و آدم باشه، به اندازۀ سفید و در بعضی شرکت ها بعلت قانون و quota ، حتی بیشتر از سفید شانس انتخاب و ترقی داره. نمیگم اصلا تبعیض نیست، مثل کشور های دیگه س. بیشتر سیاهایی که غرِ تبعیض می زنن، زر می زنن. نمیخوان کار کنن، زحمت بکشن ولی میخوان همه چیز داشته باشن. دولت براشون فراهم کنه. حسین آقا در این مرحله هم پیشرفت های شایان توجهی داشته اند. سیاهای تحصیل کرده و زحمتکش هیچوقت غر نمی زنن چون موفقن و می دونن شانس مساوی دارن.
در مورد چین هم که شما گفتین، من مثل آرش در بارۀ اوراق قرضه و اینجور چیز ها وارد نیستم. می دونم خیلی تو آمریکا سرمایه گذاشته ولی مطمئن باشین آمریکا بهش فشار بیاد، می شینه قانون میگذرونه و جنس چینی را نمیخره یا کم می خره و خیلی راحت بهش صدمه میزنه. چین هم سرش شلوغه، فعلن با روسیه مسابقه گذاشته که ببینن کدومشون می تونن به آخوندا سرویس بدن و بیشتر بمردم بدبخت ایران خیانت کنن. زورش به آمریکا نمی رسه.
شما در آمریکا هستین؟
baharan2012 گفت:
@آرش و کاپیتان گرامی، پس هر دو شما قبول دارید که لاقل بر روی کاغذ چین دارد آمریکا را میخرد. نظر شخصیتون اینه که چین به این موضوع شک نمیبره و در موردش کاری هم نمیکنه و آمریکا لازم باشه میزنه زیرش، جنس نمیخره و غیر. فکر میکنید دولت آمریکا به مردم مصرفیش میتونه بگه جنس نخرید؟ و اونها هم گوش کنند. شما اگر همبرگر این ملت را ازشون بگیرید، انقلاب میکنند. در نیو یورک چندین سال پیش برق برای چند ساعتی رفت،ملت مغازهها را غارت کردند. اگر مثل ایرانیها انقلاب و جنگ دیده بودند، وضعشون از حالا ایران بدتر بود. اکثرشون جاهلند. بخصوص مردم ناحیه جغرافیایی کمربندی وسط. تبعیض نژادی در آمریکا هنوز بشدت وجود دارد. تازگیها سیاهها دور بر داشتند ولی تبیعض همچنان وجود دارد. دلیل زیاد دارم ولی خلاصه میکنم. در ضمن من به پرپاگاندهای جمهوری اسلامی چکار دارم، مشاهدات خودم را میگویم. از کانادا به آمریکا خیلی سفر کردم، دوستان امریکائئ خوب هم زیاد دارم و سیاستشان را هم دنبال میکنم. فقط همین را میگویم که داستان آمریکا مرا بیاد داستان سلیمان میاندازد که در حالیکه مرده بود بر عصا تکیه کرده بود و همه از دور فکر میکردند که او زنده و پا بر جاست. وقتی موریانهها عصا را خوردند، عصا شکست و سلیمان بر زمین افتاد. حالا آمریکا فعلا بر عصا تکیه کرده:)
baharan2012 گفت:
@کاپیتان، فقط محض اطلاع بگویم که عقاید من اساس سوسیالیست دارد و اساس الهی. (ولی مذهبی اصلا نیستم) با وجودیکه سوسیالیسم به نفع مالی من نیست ( مالیات سنگین میدم) ولی من جوامی را دوست دارم که پایه مردمی دارند. حدس میزنم که شما و آرش خان کاپیتالیست هستید. پس طبیعیست که نظرهای ما با هم در این زمینهها تفاوت دارند. مشکلی هم نیست. احتراممان سر جاش:)
کاپیتان بابک گفت:
بانو بهاران
نه، من کاپیتالیست نیستم. دوست عزیزم آرش کاپیتالیسته و برای همین اسمشو صدا زدم که بیاد از محاسن کاپیتالیسم مستفیضمون کنه. تازگی ها زیاد وارد مباحث نمیشه، سرش شلوغه. خود من اتفاقا چون زمان تین ایجری ام متمایل به چپ شدم، به سوسیالیسم بیشتر گرایش دارم. ولی ته احساسم هیچ «ایستی» نیست. چه جوری بگم، از ایدئولژی ها گریزانم. کلینتون را دوست داشتم چون دولت را کوچکتر، بودجه را تنظیم و بالانس کرد و با تمام خانم بازی هاش وقتی از وایت هاوس میرفت، بودجه دولت surplus داشت. وقتی بیل کلینتون تعداد زیادی از مردم را از روی welfare حذف کرد و سر کارفرستاد بهش ایول گفتم.از خوردن و خوابیدن، بچه پس انداختن واز دولت مزایا گرفتن سفید و سیاه و مکزیکی در آمریکا منزجرم. معتقدم همه باید کار کنند و مالیات بدن. و یک جراح مغز باید از یک معلم و معلم از یک سپور وضعش بهتر باشه. رقابت و بازار آزاد را هم دوست دارم، چون بنظرم به نفع مردم تموم میشه. دوست ندارم دولت دستش توی همه چیز باشه و مثلا دستمزد تمام دکتر ها یا مهندسین را تغیین کنه. بعد از کلینتون، از جورج بوش و ایده هاش نفرت داشتم. او یک احمق نبود، ولی خیلی بیسواد و فاشیست و مذهبی بود. اوباما باهوشه ولی از او برای بزرگتر کردن دولت و مماشات با ج. اسلامی و خیانت بمردم میهنم بدم میاد. دوست دارم پرزیدنت آمریکا ..یه شو داشته باشه و راستگو باشه و بگه که این جانوران معمم و مزدگیرهای چاقو کش شون جزو آدم های کرۀ زمین به حساب نمیان، نه اینکه بگه ما دست دوستی بطرف همۀ دنیا دراز کرده ایم، فقط بمب نسازن، همه چی حله، گور پدر مردم. بنظر من اوباما به مردم ایران بد جوری پشت کرد، در موقعی که صریحا اسمشو در شعارهاشون آوردن
فریاد 3 چهار میلیون نفر را بی جواب گذاشت. بعد به سیصد هزار نفر تو مصر لبیک گفت. بعد از 3 روز تظاهرات اومد گفت مبارک باید بره. من می دونم سیستم اقتصادی آمریکا در بحرانه ولی فکر نمی کنم در 30 چهل سال آینده چیزی جایگزین سرمایه داری بشه. آمریکا هیچ گلی بسر من که نزده و از دولتش بخاطر کارهایی که با کشور زادگاهم کرده، کینه بدل دارم ولی این مکان جغرافیایی بمن آزادی داده، فرصت داده زندگی و کار و ترقی کنم. در حال حاضر – با تاکید- من حیث المجموع- بهترین جای دنیاست. مردمش نا آگاهند؟ بمن چه. از مردم ایران که نا آگاه تر نیستند. پولاشونو تو چاه که نمی اندازن. ضریح استخونای پودر شدۀ اعراب متجاور و مفتخور را که نمی لیسند. من دلم برای کدام باید بیشتر بسوزه؟ همان چین هم که شما رویش تاکید می کنین داره چهار نعل به طرف سرمایه داری می تازونه طوری که استخونای لنین و چیر من مائو بلرزه افتاده. بعد 30 سال را هم زیاد نگرونش نیستم چون بمن مربوط نمیشه. میسپرمش دست پسرم که دنیا رو درست کنه. از خوندن عراجیف من تا حالا شاید متوجه شدین که درد اصلی ته ته دل من جمهوری اسلامی و آخوندا و این کثافت هایی هستن که بوی ریش گندشون همۀ دنیارو گرفته. میلیارد میلیارد دلارهایی که از مردم گرسنۀ ایران دزدیده شده. دانشجویان پیرو امام که رفتن فرودگاه و گل بگردن اون حاج آقای اختلاف فرهنگی قربانی انداختن. اونایی که اگر میشد جمشون کرد یه جا و بمب رو سر نکبتشون انداخت، من دیگه به هیچ کس و هیچ چیز بقول گردو انگ نمی زدم. می دونم دفعۀ قبل در جای نامناسبی از ج. اسلامی یاد کردم. شما گفتین تبعیض شرم آور، یاد کهریزک، یاد جوونای بیگناه که کشته شدن، یاد ماشین نیروی «انتظامی» از روی مردم رد شدن افتادم. اگه یک نفر تو فرانسه بیفته توی جوب دستش بشکنه، یا پلیس آمریکا یک نفرو کتک بزنه، مردم تظاهرات کنن، من دیده ام که ج اسلامی چطور این اخبار را پوشش میده. از دروغ و ریا خسته ام. حالم بد میشه، شما (خواننده) را هم آزار میدم. این حرفام هم ربطی به کاپیتالیسم و سوسیالیسم نداره، از ببخشید گفتن هم خسته شد ام. بهتره مدتی ساکت بشینم
کیوان گفت:
@ بانو بهاران 2012 !
من همیشه از کامنتهای متین شما لذت بردهام. این بحث سوسیالیسم و کاپیتالیسم، هم بسیار جذاب است و هم بیانتها. این فقط در وبلاگ نسوان امکان پذیر است که ، پستی با این مؤخره هم :
«این پست هیچ دلیلی نداشت. هیچی… همین جوری نوشته شد. دوست داشتم در موردش بنویسم.. می خواستم بدونید که من هم می تونم «کس» بگم. این کس؛ صد البته به ضم کاف است.»
گویا فراخوانی است که – از یک عده لمپن مجازی(!) که بگذریم – افرادی چون شما، آرش، ژیان، هما، پرنسس، عباس میرزای گزیده گو،…..، ساحل غربی و کاپیتان گرامی را که از اوقات تنهایی خود نیز برای اندیشیدن و گفتگوی مؤثر بهره میجویید؛ به آموختن(هم لازم هم متعدی!) وا میدارد.( واین فرصتی دیگر برای من که به نسوان برسانم اگرچه از من دلگیرند، اما من دو چندان برارادتم نسبت به ایشان و وبلاگشان افزوده شده) .
خیلی دوست دارم این بحث سوسیالیسم و کاپیتالیسم، را در هر جایی که مناسب باشد به اتفاق دوستان پی بگیریم.
گردو گفت:
بهاران عزیز
مخلص عقاید شما هم هستیم.
ولی حالا حال ها باید چشم بمالیم. فکر نکنم به عمر من و شما وصال بده.
کیوان گرامی
در خدمت هستیم.
من هم ایده هایی برای سوسیالیسم دارم و خوشحال میشم در معرض نقد قرار بگیره.
کاپیتان گرامی
بخدا خوب نیست هرکی هرکاری کرد فوری یک انگ بهش بزنیم.
تنها راه برای افزایش عمر هر نظامی اصلاح تدریجی خودش هست و کاپیتالیسم هم مستثنا نبوده و نیست.
شما فقط کاپیتالیسم قرن نوزدهم توهمون آمریکا رو با الان مقایسه کن ببین چقدر فرق کرده.
اوباما هم اگه میخواد کاری کنه برای نجات این سیستم هست نه سوسیالیسم. همیشه هم تغییر با مخالفتهای جدی روبرو بوده و متاسفانه برای زدن حریف هم از انگ زدن نهایت استفاده رو کردن. انگ هم باید چیزی باشه که خریدار داشته باشه و فعلا انگ سوسیالیزم هنوز تو دنیا و بخصوص آمریکا خریدار داره.
baharan2012 گفت:
کیوان عزیز، تشکر میکنم. بله این بحث سوسیالیسم/ کپیتالیسم از سزارین که در متن نسوان بهش اشاره شده بود شروع شد. بحث شیرینی است و هر چقدر آدم میخواد زیاد کامنت نگذره و فضا را پر نکنه، نمیشه. تصادفی از روی فیسبوک و متنی که نسوان درباره اصغر فرهادی نوشته بودند با این صفحه آشنا شدم. نه تنها متنها، بلکه کارکترها ایکه کامنت میگذرند برایم خیلی جالب بودند. یک دفعه اینجا یک دریچه شد به دنیای ایران. در اینجا باید بگویم به اعتقاد من نویسندهها و کامنت گذرهای اینجا لازم و ملزوم یگدیگرند. من جای نسوان بودم اصلا به «مزاحمین» اهمیت نمیدادم. برای کمپزیسیون اینجا خوبه. همه به اندازه کافی قوه سنجش دارند که آدمها را بشناسند. بگذارید از هر دهان آوازی بیاید. مابین این معرکه، آنهایی که دنبال فراگیری و مباحثه سالم هستند خودشان یکدیگر را پیدا میکنند…در ضمن انهأیکه ریاکشن خیلی تند به متن آخر نشون دادندد، به نظرم یک کمی ترسیدند. اشکالی نیست، دارند شوک میبینند. بالاخره آروم میگیرند. 🙂 به هر حال هر وقت خواستید بحث سیاسی و ایدئولوژی داشته باشید، خبرمان کنید. من همیشه به استقبال فراگیری میروم.
baharan2012 گفت:
گردوِ عزیز، یا معجزه میشه و اقتصاد داغون داخلیشون درست میشه، یا اینکه من و شما شاهد سقوط اشان خواهیم بود!!!!
کاپیتان بابک گفت:
گردوی عزیز
ممنونم از نظز شما. در بارۀ کاپیتالیسم و انگ زدن در پاسخ به بانو بهاران مفصل نوشتم. بدون شک گفتۀ شما در بارۀ قابلیت بهتر شدن تمام سیستم ها درسته. اگه یادت باشه خیلی وقت پیش شما فکر کرده بودی من طرفدار مجاهدین هستم و سر پوشیده حرف می زنم. دو سه بار صحبت کردیم و شما مدتی طولانی نبودی یا بودی و کامنت نمی نوشتی.
همان موقع من تشخیص دادم که شما خواهان اصلاح جمهوری اسلامی هستی. چون من حکومت مذهبی را اصلاح پذیر نمی دانم، تصمیم گرفتم که هیچوقت دربارۀ کشورمون نمی تونم با شما صحبت بکنم. اگر تشخیص من اشتباه بوده، لطفا منو از اشتباهم در بیار. در بارۀ هر چیز دیگری حاضرم از شما یاد بگیرم
گردو گفت:
بهاران عزیز
از نظر من مشکل حکومتها نیستند، بلکه مردم و فرهنگ و باورهای اونها گره اصلی هستند.
مردم هم به مفهوم وسیع کلمه، یعنی هم طبقات مختلف اجتماعی و هم ملتهای مختلف دنیا.
در ضمنی که اعتقادی به انقلاب و از هم پاشیدن ندارم. بنظرم شرایط رونق و ثبات اقتصادی بیشتر میتونه مفید باشه. چون به رشد فرهنگی مردم کمک میکنه.
من هیچ تردیدی درش ندارم که اون روز خواهد آمد ولی میدونم راه درازی در پیش هست.
ساحل غربی گفت:
@ کاپیتان بابک، بهاران، آرش، کیوان و گردو که همتون عزیزین
من الان نشستم کل این سری کامنت ها رو خوندم و کلی حال کردم. فقط از اون اول همینطور نکته هایی رو که به ذهنم می رسید یادداشت کردم که عرض کنم :
۱. @ کاپیتان بابک : «نصف اون 30 میلیونو با مالیات من بیمه کنه که بیچاره ها مجبورنشن خدا بدور برن کار کنن» . کاپتان جان در اقتصاد کار یه مفهومی وجود داره به نام کارگر ناامید (یا دیسکرجد ورکر) که به معنی کارگر بیکاریه که به دلیلی مثل عدم تمایل به کار کردن بیکاره. اگه در ویکی پدیا سرچ کنی دیسکرجد ورکر بیشتر می تونی بخونی. همونجا اگه نگاه کنی می بینی که نوشته این کارگران بیکار (تعدادشون الان در آمریکا حدود ۷۴۰۰۰۰ نفر تخمین زده میشه) اصلا در محاسبه ی نرخ بیکاری حساب نمی شن. (البته اینکه کار درستیه که حسابشون بکنیم یا نه خودش بحثیه که هنوزم درجریانه ولی در هر صورت الان حساب نمی شن). حالا اگه بری توی گوگل سرچ کنی «گوگل پابلیک دیتا آن ایمپلویمنت ریت یو اس» همون اول یه ریزالتی میاره که یه نمودار کوچولوه. روش کلیک کنی وارد یه سایتی می کندت که به شکل نمودار خوشگلی نرخ بیکاری تگزاس و دقیقتر همون شهری که توش هستی رو بهت نشون میده. با تغییر دادن چک مارک هایی که در سمت چپ صفحه هستند می تونی روند تغییرات نرخ بیکاری آمریکا رو ببینی (دقت کن که این نرخ بیکاری شامل کارگران ناامید نمی شه) . نرخ بیکاری الان آمریکا حدود ۸.۵ درصده. یعنی حدود ۳۰ میلیون نفر. حالا اگه فرض کنیم دقیقا همون ۳۰ میلیون نفر هم هستن که بیمه ندارن به این نتیجه می رسیم که افرادی که الان در آمریکا بیمه ندارن می خوان که کار کنن اما کار گیرشون نمیاد و تقصیر خودشون نیست. بنابرین اگه حاج حسین هم بتونه نصف اونها رو از مالیات شما ببره تحت پوشش بیمه (چیزی که من از الان حاضرم سر سرم شرط ببندم که نمی شه) یه سری آدمی میرن زیر پوشش بیمه که همیشه از خداشونه کار کنن ولی کار گیرشون نمیاد. کاپتان عزیز اصلا مشکل اساسی سرمایه داری همینه که در مرور زمان (البته با بالا پایین شدن های متناوب که دقیقا در همون نمودار قابل مشاهدست) کورلیشن (فارسیش چی میشه؟) رفاه و کمتر کار کردن رو در جمعیت ها زیاد و زیادتر می کنه. در حالی که فکر می کنم شما قبول داشته باشید که کورلیشن رفاه با زیاد کار کردن باید زیاد بشه و با کم کار کردن باید کم بشه. (به زبون غیر علمیش یعنی اینجوری نباشه که ملت بخورن و بخوابن ولی در رفاه باشن)
۲. @ بهاران عزیز : «تاریخ همیشه خودش رو تکرار می کنه» . خیلی مواظب این جمله باش. جمله ی بسیار نادقیقیه که از بسیاری جهات اشتباهه و در بسیاری موارد هم اشتباه برداشت میشه. تاریخ انسان نشون داده جوامع بر اساس «قوانینی» تغییر می کنن که اون قوانین همیشه تا حدودی ثابت بودن (خودت احتمالا آشنایی با تیوری کار و ارزش مارکس داری. این تیوری داره سعی می کنه همون قوانین رو توضیح بده — همینطوری اینجا اشاره هم کنم که این تیوری در واقع پیشرفتی علمی در ادامه ی کتاب ثروت ملل اثر آدام اسمیت هست که هنوز بعد از ۲۵۰ سال مهمترین منبع سرمایه داری شناخته میشه) . اما تاریخ هیچگاه تکرار نشده. روند تغییرات جوامع معمولا به فاصله ی نهایتا ۲۰۰ ۳۰۰ ساله در جاهای مختلف تکرار شده ولی در یک مکان تاریخ تاکنون تکرار نشده. درواقع دقیقتره بگیم جغرافیا تکرار میشه!
۳. @ گردو جان : راست میگی. متاسفانه احتمالا به عمر من و شما قد نمی ده و ما جوامع انسانی «تر» رو نمی بینیم. این حرفت کاملا درسته. اما مهم اینه که حتی روی کاغذ هم میشه ثابت کرد سرمایه داری داره گور خودشون میکنه (حالا اصلا از اینکه تاریخ ۲۰۰ سال گذشته به خوبی این موضوع رو ثابت هم میکنه بگذریم).
۴. خطاب به همه : آمریکا رو لطفا با سرمایه داری اشتباه نگیرید. بله. سیستم اقتصادی آمریکا در حال حاضر خالصترین (و البته کثیفترین) سیستم سرمایه داری موجوده. اما این به معنی شکست آمریکا در آینده نیست. هلند در اوایل قرن نوزدهم اولین کشوری بود که سرمایه داری شروع کرد توش جون گرفتن. و این در حالی بود که در عین حال یکی از جاهای اروپا بود که فیودالیسم به شدت توش ریشه داشت. سرمایه داری هم یک مرحله ی تاریخیه که میگذره. و به احتمال قوی آمریکا هم از همه زودتر ازش میگذره چون از همه بیشتر واردش شده. این به معنی شکست آمریکا نیست. تغییری که در آینده ای نه چندان دور (البته احتمالا به اندازه کافی دور که به ماها نرسه) دنیا رو دگرگون می کنه زودتر از همه یا سراغ آمریکا میاد یا فرانسه (فرانسه به دلیل سابقه ی فوق العاده ی کارگرانش در مبارزات طبقاتی) (البته این نظر منه، بعضی فیلسوف های مدرن مثل این یارو که دانمارک درس می ده و من هرچی زور میزنم یادم نمیاد اسمشو اعتقاد دارن که اتفاقا سوسیالیسم زودتر از همه میاد سراغ کشور های در حال توصعه مثل ایران)
۵. لطفا به تمام نقد و دفاع هایی که از سرمایه داری کردین (که همه درباره ی سطح رفاه و بیمه اینا بود – که البته خیلی هم معیار های قوی این) معیار های دیگه ای مثل آزادی فکری رو هم اضافه کنید. فکر می کنم واسه هممون روشن باشه که آزادی فکری در آمریکا با وجود این مدیای دهن کف کرده و این حجم تبلیغات و صنعت مد و هالیوود وضعیتش چطوریه.
۶. ضمنا لطفا در یوتیوب سرچ کنید مارکس در سوهو. یه نمایشنامه ایه که به قلم هوارد زین بزرگ نوشته شده و برایان جونز بازی میکنه. هم بامزست همه آموزنده. انتقاد شدیدی به آدم هایی که به خودشون میگن «مارکسیست» و فراموش می کنن که خود بدبخت مارکس هم گفت ایدیولوژی و ایسم قویترین مانع دربرابر تفکر و علمه.
مخلصم،
پی اس : ۵۰ ساله عزیز ، طولانی شد، غلط کردم .
کیوان گفت:
@ ساحل غربی و بهاران عزیز،
کتاب «فقر تاریخی گری» از کارل پوپر که توسط احمد آرام به فارسی ترجمه شده رو هم یه نگاهی بیاندازید. خلاصه در مورد درست نبودن نگاه آزمایشگاهی داشتن به تاریخ.(بعضیها ترجمه کردند:فقر اصالت تاریخ)
ساحل غربی گفت:
اضافه شد به لیست کتاب های منتظر 🙂
مرسی
bahar گفت:
من فکر میکنم این مشکل خیلی مربوط به روحیات آدم باشه. احتمالا خیلی از خانمهای ایرانی این مشکل رو دارن که به خاطر ترس، یا مسایل فرهنگی که باهاش بزرگ شدن ایجاد میشه. یعنی مساله فقط این نیست که کسی که دوستش داری و این حرفها. حتی با کسی که دوستش داری هم گاهی این مشکلات پیش میاد. مردم هم که همه ادعا میکنن تنگش خوبه. من تا همین چند وقت پیش نمیدونستم که اصلا این مشکل به صورت پزشکی وجود داره. متاسفانه نمیتونم به این راحتیها هم خودم رو راضی کنم که درمانش کنم چون به نظرم پروسه درمانش برام سخته. ولی واقعا تاسفانگیزه که تو کشوری که سالانه کلی عمل جراحی مختلف از زیبایی تا تنگ کردن واژن انجام میشه، تعداد زیادی از آدمها همچین مشکلی دارن و ازش بیخبرن.
sanam گفت:
من کاملا می فهمم که چی می گی. منم این «مشکل» رو دارم.
و در مورد اون برخورد کسی که معاینه ات می کرده هم دقیقا تجربه ی مشابهی دارم. منتها من اول بیرون از ایران رفتم دکتر و بعد یک بار هم داخل ایران. خیلی جالب بود، اما واقعا احساس کردم دکتری که توی ایران رفتم پیشش وحشی بود، اونقدر که با من و با بدنم بد برخورد کرد. بعد از معاینه البته مامانم گفت که برخورد این دکتر خیلی هم عادی و نسبت به خیلی دیگه از دکترها خیلی هم ملایم بوده. ولی خب برای من که برخورد دکتر و پرستار را خارج از ایران دیده بودم، اصلا این قابل قبول نبود و نیست. دکتری که حتا واسه لمس تنت اجازه می گیره و قبل از اینکه لمس کنه معذرت خواهی می کنه که ممکنه مثلا انگشتش، یا حتا ژلی که می زنه (که کار رو برای تو راحت تر کنه)، سرده. بعد ایران می ری دکتر زنان، بی اینکه یک هشدار بده، خانم یا آقای دکتر با ۲ انگشت، یا با یک وسیله ی گنده می ره تو، آخ هم بگی می گه خوبه، لوس بازی در نیار! البته کلا روند پزشکان بیرون ایران اینه که خیلی به تن بیمار اهمیت می دن. مثلا قلب رو هم که می خوان معاینه کنن قبلش می گن که گوشی ممکنه کمی سرد باشه، یا مثلا موقع معاینه ی قلب اگر درست صدا منتقل نشه و دکتر مجبور بشه گوشی رو زیرسینه ات بگذاره، خودش عذر خواهی می کنه قبلش.
خرزهره گفت:
صنم جون ما یه بار رفتیم دکتر اجنبی واسه چکاپ. نامرد بی هوا همچین انگشتشو بی هوا کرد تو ماتحت ما که نفسم بند اومد رنگم شد بنفش.
آخرشم خندید گفت من تنها کسی هستم که ملت رو انگشت می کنم بعذش بهم میگن تنکیو.
saeed گفت:
»بلی؛ بلی»
مطلب فهمیدنی و كشف كردنی
شما pms داری
کاپیتان بابک گفت:
هزار نکتۀ باریکتر زمو اینجاست / نه هر که سر بتراشد قلندری داند
شما کس هم بنویسی خوب می نویسی. بقول آقا سعیدمون
بلی بلی
کسی بر عکس کس های دکر تنگ (و بقیه ش بی ادبیه)
کاپیتان بابک گفت:
دگر نه دکر
nadaram گفت:
یک بار Anal رو تست کن . شاید خوب باشه .
کاظمی گفت:
خدا رحم کرده که این مشکلات رو داری و لذت هم نمیبری وقتی با یکی میخوابی که اونی که باید باشه نیست وگرنه که ….!
آشفته گفت:
خب این مشکلی هست که خیلی از خانومها دارند…….من با اینکه زایمان کردم…………..اما هنوز هم با این مشکل روبرو هستم…………..با تفاوت اینکه ……….فرم بدن من با بدن شما ( اگه با واقعیت تطبیق داشته باشه ) کاملا فرق داره ……..و کاملا زنانه هست…….در مورد دکتر رفتن در خارج از ایران……………من باید بگم که تا حالا در ایران دکتر زنان نرفته ام …………..اما در اینجا …..ترجیح میدهم پیش دکتر زنان برم ……به شرطی که مرد باشد……………چون آقایون بسیار انسانی تر و با ملاحظه تر خانومها را معاینه میکنند(این تجربه شخصی من هست ). …………..من از آن دسته از زنانی هستم…….که از معاینه نه تنها متنفرم…………بلکه ……..وحشت هم دارم……………و تنها این دکترهای مرد بودند که میتونستم بهشون با اعتماد … با مخاطره کمتری…….و با احساس آرامش بیشتری …بدنم را برای معاینه …………در اختیارشون بزارم……………..
لوسبفر1 گفت:
شبلی ها در راهند…
ویولتا ! تو خیلی خسته ای و نومید از خواننده هات. خواننده هایی که با ظرافت و هوش و زنانگی خودت اینجا جمعشون کرده بودی و پروانه وار بر دور شمع این محفل که تو بودی می گردیدند. کامنترهایی که الحق و الانصاف همشون دارای قوه استدلال و تحلیل و دانایی بودند و حتی مخالفانت که بارها و بارها اینجا رو تخریب کردند هم از زمره مخالفان احمق نبودند.میخوام بگم ویولتا که ما اینجا از همدیگه نظرات و اطلاعات جدید رو و حتی شیوه بحث کردن رو و تعامل با همدیگه رو از همدیگه یاد گرفتیم. مهم تر از همه، همه ما اینجا «ویولتا بودن» رو از تو یاد گرفتیم واونو در خودمون تقویت کردیم. «ویولتا بودن» یعنی تکرار گناه پدرمون ادم در عصیانگری و نافرمانی و گوشه چشمی به مقام خدایی داشتن رو . تاثیر رگه های شخصیت ویولتا رو اینجا میشه در همه دید و به نظرم طبیعیه که حتی خود ویولتا از این » ویولتا گری» کامنترهاش مصون نباشه. تو زیر این پست امضاتو نذاشتی چرا که خودت هم اعتقاد داری که این روزمره نگاری در شان «ویولتا»نیست ولی من اعتراض و خشمتو پشت این نوشته می بینم و درک می کنم و براش احترام قائبم. دوستانه بهت بگم ویولتا اگه الان زبان فروبندی و دوالفقار علی در نیام کنی مثل مسیحیه که بر صلیب روزمرگیها جان میبازه ویا دونده ای که در آخرین گامها بر زمین میوفته و یا حلاجی که زرد رو به دار آویخته میشه.
کیوان گفت:
@لوسیفر1
@آرش
@ ژیان
@ کاپیتان بزرگوار
@ ساحل غربی عمیق
عزیزانم! نمیدانم چطور از خوبیتان و از اینکه وقت گذاشتهاید و نکته به نکته، مو به مو، حرف دل مرا بازگفتهاید؛ تشکر کنم؟
قصد گذاشتن کامنت را نداشتم . در حواشی و پاسخ دادن به هرزه فکرانِ هرزه قلم، که دوستان صاحب ذوق حق مطلب را بهتر از من ادا کردند و مرا وظیفهای جز تشکر از ایشان باقی نماند.
اما موضوع پست، شخصیتر و برای منِ کلا در خواندنِ مسائل پزشکی بیحوصله، غریبهتر از آن بود که حرفی برای زدن داشتهباشم. اما از مجموع مطالب پست و اظهار نظرهایی که شد، هم توانستم بیاموزم، و هم به فکر فرو روم.
میلان کوندرای عزیز در کتابهایش سعی میکند به مخاطب منتقل کند سکس لزوما یک ارتباط عاطفی نیست. میتواند از جرقه کوچکترین احساسات مشترک و به ظاهر بیربط، شعله لذتی عظیم در بستر شکل بگیرد. میتواند پاسداشت عقیده و ایمانی مشترک (یا حتی سوء تفاهم آن) در دو «تن» باشد. میتواند تنها نشانهای از احترامی باشد که ما برای آزادیمان قائلیم. میتواند از احترام، یا حتی نفرتی که از بدنمان داریم ریشه بگیرد. میتواند راهی یگانه برای درک عمیق یا تصاحب آنکه دوستش داریم باشد. میتواند تنها حس پرستش زیبایی جسم یا روحی باشد (که اغلب با جوانی اشتباه گرفتهمیشود) . و نیز چنان که همه میدانیم گاه تنها آبی که برآتشِ گر گرفته در درونمان میریزیم، و سپس برایش مثنویها میسازیم. ویولتا در جایی گفته بود که گاه از پارتنرش انتظار دارد تنها «نر» باشد. بدون انتظاری دیگر. و دوست دیگری (ژیان بود؟) همین را به زبانی دیگر بیان کرد. و اساس بر این بود که وقتی من این را میخواهم جرا باید دروغ بگویم؟ و چرا تو که میخواهی شریکم لذتم شوی چرا بیش از این میخواهی؟ و چرا باید دروغ بشنوی؟
پست امروز را دوباره و دوباره خواندم. این اصرار در تحقیر تن، این ناسوتی کردن لذتی که میتوان از تجربیات روسپی خانهای اش هم، روزنهای به لاهوت لذت و فرارفتن از روزمرگی سراغ کرد؛ چرا؟ یادم نمیآید گراهام گرین بود یا آندره مالرو که میگفت برای بیرون شدن از خود(همان نشئگی) چینیها تریاک را دارند، مسلمانان حشیش را و ما غربیها سکس را…
آیا «نسوان» که به ما تقدیس تن و لذت تنانه و روراستی با خود را در شناختن اصالت این لذت، آموخت؛ از ما یهودا صفتان، از ما نمک نشناسان انتقام میگیرد؟ آتشِ تکفیرِ کدام ارتداد را بر هیزمِ خشکِ مغزمان گیرانده؟ یا نه، صرفا کامی است که از شرنگِ بیهمزبانیِ «آن گنگ خواب دیده» تلخ گشتهاست؟
ما هیچکدام در حضورِ خلوت خود حتی، جرات نام بردن از خیانت و عدم صداقت به همسر یا شریک جنسی وفادارمان نداریم. آیا تلخی حس » گناه» است که چنین «روبان سرخ» تابو را برگرد آن میکشد؟ یا برعکس، شیرینی» گناه» است که ما را در دام وجدانی شمشیر بر کف و کف بر لب میاندازد؟ به قول آن نقل قول کریم از «خانهای به روی آب» ، نجابت ریشهدر ناگزیری، واقعا نجابت است؟ آیا پای بندی به این نجابت، گوشهای از فردیت مرا ، گوشهای از امکانات رشد مرا به یغما نخواهد برد؟ آیا عصیان «بابا آدم و ننه حوا» شوریدن بر اخلاق وجدان فرموده بود؟ و یا اینها همه صغری کبری چیدنهای یک گرسنه جنسی به تلافی پرهیزهای ایام «چنانکه افتد و دانی» است؟ آیا اخلاق و انسانیت به خودی خود و مستقل از زمانه و فردیت، معنایی دارد؟ و جای پرسیدن و نوشتن از چنین چالشهایی کجاست؟ جز در میکده «نسوان» ؛ برای منِ سنگ تیپا خورده رنجور، که از بیرون ماندن و محروم شدن از چراغ باده در این زمهریر شیطانی بر خود میلرزم؟
بعد از سالها یاد ایامی افتادم که کودک و نوجوان بودم. تمامی لذتم از دانستن و مفرم برای گریز از روزمرگی مجله ای بود که به فراخور سن و سلیقهام میخواندم: از کیهان بچههای آن سالها که کمیک استریپ جنگ ستارگان را منتشر میکرد، بعد دانستنیها و دنیای ورزش و دانشمند و مفید و دنیای سخن و کلک و پیام امروز و شهروند امروز و حالا هم گاهی آسمان و اگر باز منتشر شود مهرنامه. البته این وسط ها مجله فیلم هم بود که جون برادرم مشترکش بود من دیگر منتظر رسیدنش روی پیشخوان کیوسکها نبودم و این حس هیجان انگیز انتظار را برایش تجربه نکردم. انتظار برای رسیدن آن دریچه جادویی که با باز کردنش گویی دری به آنسوی روزمرگی، به آنسوی بیتفاوتی ، به آنسوی پوچی خاکستری سیالی که از بام تا شامم را میبلعید. دری به روی رنگین کمان دانستهها، تخیلات و رویاهایی که تو را با خود و در خود سهیم میکردند و میبردند. که بعد به جایش آن حس تلخ نشست، حسی که هر بار موعد آمدن عزیزت میرسید قدمهایت را میلرزاند. و باعث میشد اضطرابی در وجودت ریشه بگستراند: دیگر تعطیل شد، فعلا نمیآید.
امروز باز ته حس مشترکی از آن سالها را دوباره تجربه کردم: «نسوان » پست جدیدی میگذارد؟
(با پوزش از پنجاه ساله بزرگوار که با انشاهای ما «وجبی نویسان» میانهای ندارد)
یک سئوال فنی: ممکن است تغییرات بوجود آمده در آیپی من از ابزار من برای دور زدن ف.ی.ل.ت.ر ناشی شود؟
آرش گفت:
@ کیوان
من نمی دونم چرا فکر میکردم شما از خارج ایران با ما هستید ؛ الان که حرف فیلترینگ رو زدید متوجه شدم که ظاهرا از همین اطراف و اکناف تشریف میارید ؛ اما جواب سوالتون بله هست ؛ ابزار شما در فیلترینگ با اتصال به سرورهای مختلف در نقاط مختلف دنیا اطلاعات رو از شبکه وب دریافت میکنه و به شبکه وب میده ؛ به همین دلیل آی پی اون سرورها رو میگیره. برای مثال هر بار که وارد سایت گوگل میشید با دیتکت کردن آی پی شما توسط سرورهای گوگل ؛ صفحه گوگل به اون زبان نشون داده میشه؛ یا جستجوهای شما با اون آی پی مرتبط تر هست ؛ این هم از مصائب فیلترینگه.
کیوان گفت:
@ آرش جان، این ظاهر شدن گوگلِ کشورهای گوناگون را میدانستم دلیلش ویپیان است. ولی اینکه «نسوان» یا یک وبلاگ دیگر که در آن کامنت میگذارم، به من میگویند « اگر «آدرست» را عوض نکنی کامنتهایت مشکلی برای نمایش ندارند» چی؟ اینهم به نظر شما به همین دلیل است؟ چون من آدرسم را که عوض نمیکنم. صرفا از «پروکسی» هایی استفاده میکنم که هر بار از کمترافیکترین مسیر به شبکه متصل میشوند. و هر بار ممکن است از یک کشور باشد. آیا همین ممکن است علت آن مسئله باشد؟ دوم اینکه آیا کلمه پروکسی را در اینجا درست استفاده کردم؟!
خیلی خیلی از توجه و پاسخ شما متشکرم. ما در دانشگاهمان اولین گروهی بودیم که واحد برنامهنویسی را با pc گذراندیم! بعد هم دورههای داس مقدماتی و پیشرفته را ! بعد هم مشغول کار اجرایی شدم و سالها حتی با ماشین حساب هم سر و کار نداشتم! مدتها یکی از بزرگترین عذابهای من در استفاده از pc عدم درک فرایند به اصطلاح ناوبری windows بود! (که البته به جبر زمانه مشکلم حل شد). حال هم به قول ژیان بزرگوار درکم از ماهیت کار شبکه بسیار پایین (ولی البته رو به گسترش) است. خوشحال میشوم اگر اگر دوستان مطلعی چون شما راهنماییم کنند که مثلا از چه کتابی میتوان به طور مختصر و مفید اطلاعات اولیه در این مورد را به دست آورد؟ در مقطعی که هنوز هم داس و هم ویندوز با هم استفاده میشدند، بین دانشجوها جوکی رواج داشت که آن موقع خیلی خندهدار بود ولی نمیدانم حالا چند نفر متوجه معنی آن میشوند: میگفتند «الهی قمشهای» نسخه تحت ویندوزِ «قرائتی» است!
آرش گفت:
من فکر نمی کنم دلیل فیلتر شدن عوض شدن آی پی باشه ؛ من هم هر از گاهی به اسپم دونی نسوان راهی میشم ؛ دلیلش مشخص نیست ؛ در یک لحظه دو کامنت میذارم ؛ یکیش فیلتر میشه و دیگری نه ؛ به هر حال از تنظیمات حفاظتی وبلاگه اما بعید میدونم به آی پی ربط داشته باشه.
شما در واقع برای دور زدن فیلترینگ به پراکسی سرورهایی در نقاط مختلف دنیا متصل میشید که ارتباط بین شما و وب رو برقرار میکنند ؛ اصولا پراکسی سرور کامپیوتری است که نقش واسط رو بین کامپیوترهای دیگه بازی میکنه . حالا این روش ارتباط شما با اون پراکسی سرور ممکنه از طریق یک VPN یا هر روش دیگه ای باشه و از پروتکلهایی مثل SOCKS v4, SOCKS v4A, SOCKS v5, HTTPS استفاده میکنه ؛ دلیل عوض شدن آی پی اینه که شما به مجموعه ای از پروکسی سرورها که بهشون Proxy Chain گفته میشه وصل میشید و ممکنه در هر لحظه از یک سرور به سرور دیگه وصل بشید که مزایای خاص خودش رو داره؛ مثل اینکه اگر یک سرور قطع بشه ارتباط شما قطع نمیشه یا اینکه می تونید با پروتکلهای مختلف به سرورهای مختلف وصل بشید مثلا اگر HTTPS بسته بشه شما اتوماتیک با یک پروتکل دیگه به یک سرور دیگه وصل میشید.
پدر من میگفت الهی قمشه ای یک هارد دیسک خیلی بزرگه بدون پردازنده.
کاپیتان بابک گفت:
کیوان گرامی. نازک دل سخت اندیش
برای ارادتی که بشما دارم باید باب شوخی با شما راهم باز کنم. یکی دو کلمه هم در بارۀ این ایمیل برات بگم
اول اینکه خوبه حالا شما نمی خواستی کامنت بذاری و کم مونده بود کامنت (خوبت) بره اونور صفحه تو پست بعدی. ماشالا مثل ماه گون فرزانه و ساحل عمیق چه نفسی دارین. خود من از ترس 50 ساله هیش وخ کامنت های طولانی نمی نویسم. معلوم نیست شما اگر می خواستی کامنت بنویسی چه می شد. باید جلدش می کردیم؟ البته امیدوارم اینها را بدل نگیری. همشو جدی میگم
عرض کنم حضور انورسادات شما دوستان که اونقد هی میلان کوندرا گفتین که من که ایشونو نمی شناختم چهار پنش تا از کتاباشو از آمازون سفارش دادم که سه تاش فعلن رسیده
..Laughter and forgetting .را شروع کرده ام به خواندن. Curtains. را دادم زنم بخونه. اگه یکی دو نفر بگن بهترین کتابش کدومه، ممنون میشم
گذشته از تفریحات سالم بالا، کامنت ارزشمند شما را دوست داشتم. مخصوصا آن قسمتش را که فهمیدم و بهترین آن از دید من
آیا تلخی حس » گناه» است که چنین «روبان سرخ» تابو را برگرد آن میکشد؟
من فکر می کنم بله
یا برعکس، شیرینی» گناه» است که ما را در دام وجدانی شمشیر بر کف و کف بر لب میاندازد؟
من فکر می کنم باز هم بله!
چطور «گناه» می تواند هم شیرین باشد هم تلخ؟ خب همینه که هست.جریان «گناه» مسئلۀ بسیار پیچیده ای است. یعنی خواستۀ خداوند تبارک و تعالی است. چون جد جد جد بزرگوار اینجانب خودش از اون ناقلاهای گناهکار بود که بالا خره به سزای اعمال خبیثش رسید و با تیپا بیرونش کردن.
من پری بودم و فردوس برین جایم بود / آدم آورد به این دیر خراب آبادم
تازه بچه های اون جد بزرگوار هم وضعشون خراب بود. اصلن خواهر و برادر، محرم و نا محرم سرشون نمی شد. همین جوری هر کی از راه می رسید، سوار می شدن و مراد می گرفتن. شاید عجیب نیست که «گناه» در خمیرۀ ما عجین شده. اونجوری بهش نیگا کنیم، زبونم لال هممون حرومزاده هستیم
از این vpn و پراکسی و HTML و اینجور چیزا سرم نمیشه. فقط می دونم فیلتر روغن ماشینمو باید هر 3 تا 5 هزار مایل عوض کنم. ولی جریان (مورد بحث) توطئۀ ایمیل ها زیر سر این وردپرس قراضه س. بگذریم از فونت هاش که آدمو نصفه جون می کنه. شما چه وبلاگ وردپرس داشته باشین یا نه، من میگم همۀ این بی ناموسی ها از وردپرس سرچشمه می گیره. اگر شما بیشتر از یک ایمیل در اختیارش گذاشته باشین، بعضی وقتا یهو تصمیم می گیره از اون ایمیلی که شما لزومن دوس ندارین استفاده کنه. یعنی من فکر می کنم کرم داره و از آزار کاربران لذت می بره. یهو منو می کنه بابک. بابک بد نیست ها. ولی دو سال پیش یه بار از سر کار توی دریا برای ویولتا کامنت فرستادم. ایشون به من گفت درود کاپیتان. سر کار هم بعضیا کاپیتان می گفتن. خلاصه این لقب به نام من ثبت شد. چون اینجوری شناخته شدم، بابک خالی را دوست ندارم که با نظر بابک دیگری قاطی نشه. ولی وردپرس مگه میذاره؟ تا سرمو یه ور می کنم، میره اون یکی ایمیلمو گیر میاره و…. دوسه بار هم بهش گفتم بی خیال اون ایمیل باش که تو گوشش نمیره. حتی ایمیل را حذف کردم و یکی دیگه بهش دادم ولی مثل اینکه گذاشته توی .ROM. خودش
خلاصه من دیدم 50 ساله خوابه گفتم بیام یه عرض ادبی بکنم و بهت بگم که عزیزی
کاپیتان بابک گفت:
هیشکی مچ منو نگرفت. درستش «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود»
پری نمی دونم از کجا در آمد
ساحل غربی گفت:
سلام بر همه دوستان گرامی گل و بلبل
دو تا نکته : ۱. درباره ی کامنت شما کیوان جان عزیز : نمی دونم واسه اینکه ثابت کنم از شما با حوصله ترم (:دی) یا از فشار خنگی کامنتت رو چهار بار خوندم. این جمله من رو به وجد آورد : «نجابت ریشهدر ناگزیری، واقعا نجابت است؟ آیا پای بندی به این نجابت، گوشهای از فردیت مرا ، گوشهای از امکانات رشد مرا به یغما نخواهد برد؟» می خواستم پاشم وسط خونه بندری برقصم. در حوزه ی کودکان همین نجابت موضوعیه که به «ادب و مودب بودن کودک» شناخته میشه. خیلی کوتاه اگه بخوام بگم در اکثر موارد فشار والدین (یا معلم ها) و برخورد صد در صد غیر علمی اونها در برابر به اصطلاح نا نجیب بودن کودکی که مثلا درعکس العمل به یه عامل خارجی فحشی از دهنش خارج شده شدیدترین سرکوب های مغزی رو به کودک تحمیل می کنه. در این مورد به خصوص درمورد کودکان به زودی خیلی مفصل تر خودم یه پستی میذارم. خلاصه این تیکه من رو در به در کرد. زنده شدم.
۲. آقا مگه هی همه اینجا نمی گن اینجا خونمونه و اینا؟ خب منم اینجا خونمه. بعد از اونجا که کسایی که تو یه خونواده زندگی می کنن خونواده ی همن و آدم با خونوادش درد و دل می کنه من الان اراده نمودم اینجا یه موضوعی رو که هیشکی رو ندارم بهش بگم به خونوادم بگم. والا داستان از این قراره که ما امشب جاتون خالی رفته بودیم به یک شبه دیت. دختره اینقدر خوشکل بود که داشتم میمردم. قرار بود بریم با هم قدم بزنیم و با هم حرف بزنیم. بعد سنشم از منم کلی بیشتره ولی کلی با خودم کلنجار رفته بودم که خوب ساحل جان آدم باش تو قبلا هم دوست دختر بزرگتر داشتی و اهمیت نده و مهم نیست و ببین چی میشه. جونم واستون بگه که کلی هم بر اساس نصیحت یکی از دوستام خودم رو آماده کرده بودم که حداقل بار اول درباره ی سیاست و مسایل اجتماعی و جنوب شهر تهران و اینا حرف نزنم . خلاصه ما رفتیم و شروع کردیم حرف زدن و قدم زدن. ما یه گهی خوردیم به ایشون گفتیم از اینجا خوشت میاد یا نه؟ ایشون ۴۵ دقیقه به ما درباره ی معایب و مزایای سرمایه داری لکچر داد (و منم چون نمی خواستم در این باره بحث کنم هی هیچی نمی گفتم) و ۸۵ درصد حرفهاشم فحش دادن به سرمایه داری بود بعد آخرش گفت ولی من عاشق اینجام ! . بعد من یه جا گه دوم رو خوردم گفتم «من با همین چیز فلان چیز مشکل دارم.» یهو گفت : ببین لطفا نگو مشکل دارم . بگو موافق نیستم. . ما رو میگی ؟ ریدیم به خودمون. گفتم خب موافق نیستم. مشکل ندارم. بعد ۴۵ دقیقه دیگه به من درباره ی اینکه کلمات انرژی مثبت و منفی به ماها منتقل می کنن و انشتین گفته انرژی از نوعی به نوع دیگه تبدیل میشن پس انرژی صحبت تا ابد در ماها میمونه و تو انرژی منفی دادی به من و اینا لکچر داد. بعد از این لکچر هم ۵۶ دقیقه ی دیگه درباره ی اینکه انسان همیشه باید به زندگی مثبت نگاه کنه و تحت هیچ شرایطی خم به ابرو نیاره لکچر سوم رو داد.
حالا این وسط هم که در حال راه رفتن بودیم هی از جلو یه بوته گل که رد می شدیم یهو می پرید هوا که وااای چه بوی خوبی میده ولی من بدبخت دماغم کیپ بود (الان اگه اینجا بود می گفت نگو بدبخت، بگو من خوشبخت دماغم کیپ بود!)
در کل هم فهمیدم خیلی خیلی آدم احساساتی ایه و خلاصه از اون آدم هاست که اگه خودش رو بده دست من، بنده لهش می کنم. بعد البته من که تخم نکردم اسم سکس بیارم جلوش ولی این خانم با رابطه ی عاطفیشم فکر نکنم با سکس اوکی باشه چه برسه پایه ی سکس پارتنر شدن با بنده باشه. خلاصه اینکه اولین شبه دیت بنده تو این مملکت با دختر خانمی بی اندازه زیبا بود که تفکرش باعث شد تصمیم بگیرم اصلا دوباره مثل قدیم «شما» صداش کنم که همینجا همه چی تموم شه.
این بود داستان امشب ما. با کمال عذر خواهی از ۵۰ ساله عزیز به خاطر بلند شدن کامنت حقیرانه ی من (نه نه نگو حقیرانه بگو کامنت زیبای پر ارزش من! مه مه ممه ممه :\)
فلور گفت:
🙂 بی کلاسیه آدم اولین شب پیشنهاد سکس بده آ ، شما مردا و پسرها دیگه درست شدنی نیستین اولین کمپلیماینت و بعد بدون آنتراک نکس میکنید روی سکس.
یه اگزم اینه که
مردهای موقر غربی معمولا وقتی به یک خانم میرسند اول از زیبایی های طبیعت و غروب آفتاب و شعرهای عاشقانه و سمفونی بتهون شروع میکنند تا اگر تمایل اینتراکتیو باشه به رختخواب برسند.
اما شماها چی؟
خیلی که بخواهید باکلاس باشدم از طرف می پرسدم: بتهون رو می شناسی؟
اونم میگه: آره. سمفونی ششم اش را خیلی دوست دارم.
شما هم بلافاصله میگویید: خب. پس چرا معطلی؟ بکش پایین دیگه!
دوست پسر من برایان تا دو ماه اول دوستیمون چیزی از سکس نمیگفت اینقده که جنتلمن بود
شما چونکه اونجا به فکر چیز دیگه ایی بود لکچرهای اون لیدی براتون خسته کننده بوده 😉
Wohz3u گفت:
اون کلاستون مارو کشته. شماها که خودتون له له می زنید واسه سکس دیگه کلاس گذاشتنتون چه صیغه ایه؟ به این میگن خود درگیری مزمن. 🙂
ساحل غربی گفت:
@ فلور عزیز
«شما چونکه اونجا به فکر چیز دیگه ایی بود لکچرهای اون لیدی براتون خسته کننده بوده» : این جمله هم درسته هم غلط.
درسته از این جهت که آره خوب درست میگید. من هدفم سکسه و الان هیچ رقمه رابطه عاطفی (یا حداقل بیشتر از یه سطحی از رابطه ی عاطفی) نمی خوام. حالا من چرا باید هی ادا اطوار بیام از طبیعت و بتهوون حرف بزنم؟ مثل اینه که شما وقتی می خوای به یکی پیشنهاد غذا خوردن بدی اولش دو ساعت درباره ی آبشار نیاگارا حرف بزنی. از غروب آفتاب و شعر های عاشقانه و سمفونی ۵۶ ام بتهوون حرف بزنم که دختره رو از نظر عاطفی درگیر خودم کنم که به سکس برسم؟ یعنی کار بدی کردم موزمارانه عمل نکردم؟ من نمی فهمم چرا شما دخترا موزمار بازی رو اسمش و می ذارید جنتلمن بودن (منظور خاصی درمورد دوست پسرت ندارم ها. من نمی دونم که تو دل اون چی می گذشته. اشتباه برداشت نشه). آخه من نمی فهمم مگه سکس چیه که «پیشنهادش در بار اول» بی کلاسیه.
و این جمله غلطه از این جهت اتفاقا اگه این خانم (که انگار عاشق شعر هم بود) شروع می کرد از شعر و شاملو مثلا حرف زدن خوب من خیلی بیشتر لذت می بردم. چیکار کنم خوب اونموقع حوصله ی این بحث ها رو نداشتم.
فلور گفت:
ساحل جان قبل از غذا اگر منوی غذا رو بندازن جلومون بهتره یا اونو مودبانه بگیرن مقابلمون؟
غذا چی اونو مودبانه بیارن بهتره یا از اونور میز هل بدن جلومون؟
قبل از غذا دسر بخوریم بهتره یا همینجور بی مقدمه یه بشقاب پر غذای داغ بخوریم؟!
اون سکسی که شما میخوای بیش از حد بدون مقدمه چیز خیلی بدی هم نیست ، اما منو یاد خانوم هایی میندازه که خدمات جنسی ارائه میدن و هر دو طرف زودتر میخوان به ارگاسم برسن
حالا تو یه کوچولو به حرفام گوش کن ببین لذت بیشتری میبری یا نه 🙂
Wohz3u
به نظر شما کلاس گذاشتن ، دیسیپلین و آداب معاشرت تضادی با له له زدن و هات بودن در سکس داره؟!
ساحل غربی گفت:
فلور جان
من الان پاسخ شما رو دیدم،
«ساحل جان قبل از غذا اگر منوی غذا رو بندازن جلومون بهتره یا اونو مودبانه بگیرن مقابلمون؟
غذا چی اونو مودبانه بیارن بهتره یا از اونور میز هل بدن جلومون؟
قبل از غذا دسر بخوریم بهتره یا همینجور بی مقدمه یه بشقاب پر غذای داغ بخوریم؟!» یعنی منظورتون اینه که حرف های عاشقانه زدن و درگیر کردن طرف توی احساسات (که مطمین باشید من خیلی خیلی خوب بلدم) یا مثلا حرف از سیاست و فقر زدن (که اونم حالا اگه خوب بلد نباشم چیزی واسه گفتن دارم) منوی سکسن دیگه؟ آخه چه ربطی داره؟
«اون سکسی که شما میخوای بیش از حد بدون مقدمه چیز خیلی بدی هم نیست ، اما منو یاد خانوم هایی میندازه که خدمات جنسی ارائه میدن و هر دو طرف زودتر میخوان به ارگاسم برسن » . شما حتی توی این جمله هم دارید خودتون رو سانسور می کنید. خانوم هایی که خدمات جنسی ارایه میدن چیه؟ . راحت بگید جنده. باور کنید من ناراحت نمی شم. و قبل از هر چیز فکر کنم اصلا منظور من رو اشتباه گرفتید. من همینجاها بود که گفته بودم خودمم با سکس وان نایت استند حال نمی کنم. از کامنتم بر پست بعدی احتمالا متوجه شدید که من هم حداقل در خودم نیاز به اندکی درگیری روحی دارم. اما من اصلا نگفتم که چرا ایشون اونشب نیومد با من توی رخت خواب که. عرض کردم این دختر خانم چنان فضایی و توی آسمونا فکر می کرد که بنده جرات نکردم درباره ی سکس «باهاش حرف بزنم» و بهش بگم آهای خانم من دنبال رابطه ی عاطفی آنچنانی نیستم، دنبال سکسم. من فکر می کنم شما اگه پسری در دیت اول بهتون خیلی بی تعارف و جدی و بی خجالت بگه من مهمه واسم که با طرفم سکس داشته باشم ناراحت می شید و فکر می کنید بهتون توهین کرده (چون شما هنوز «منوی خودتون» رو جلوش قرار ندادید) اما من اتفاقا فکر می کنم صداقت و روراست بودن و یکرنگ بودنش خیلی ارزشمندتره.
شما هم باور کنید اگه به این فکر کنید که پسری که درجا میاد میگه آهای فلور خانم من دوست دارم باهات سکس کنم آدم خیلی پاک و روراست و بی خورده شیشه ایه شاید تحسینشم بکنید.
من متاسفانه به حرف شما نمی تونم گوش بدم چون رابطه ی عاطفی اصلا نمی خوام. من خیلی ساده دنبال آدمیم که کمی (فقط کمی) از نظر روانی با هم سازگار باشیم و بقیه رابطمون فقط سکس باشه. من فکر می کنم به خاطر لذت بیشتری که (صد در صد می برم) حق ندارم با مردم بازی کنم.
نسوان گفت:
چه جالب! باورم نمیشه! من دیشب با یک دوست ایرانی قدم می زدم و عین این اتفاق افتاد. داشتیم بحث های فلسفی می کردیم و اون وسط حرف من بدون هیچ مقدمه ای گفت ببین من خیلی از مصاحبت تو لذت می برم ولی هدف اصلیم اینه که بکنمت ! تو هر قدر هم با دانشمند باشی من می تونم برم به جاش یک کتاب بخونم! من اولش جا خوردم اما می دونی که من یک وبلاگ نویسم و یک وبلاگ نویس به شنیدن همه چیز عادت داره… در ضمن یک کم هم ملنگم و چیزهای عجیب غریب دوست دارم.حتی می تونم بگم یکجورایی ازش خوشم اومد.همون موقع رفتیم خونه اش و یک کم با هم بازی کردیم.. یک کم هم رو غلغلک دادیم، من گذاشتم اون دستش رو بکنه توی سوتین ام، اونم مهندسش رو بهم نشون داد. خیلی هم خوب بود. خیلی هم عالی. اصلا خیلی خوش گذشت.
البته فقط در همین حد پیش رفتم، چون باید بهش فکر کنم.اون بیچاره هم مجبور شد نصف شب با مهندس یک متری بیاد من رو برسونه خونه، ولی در مجموع خوشحال بود. چون مردها وقتی به ممه دست می زنن به نحو بی دلیلی خوشحال میشن
از دیشب هرچی بیشتر به این قضیه فکر می کنم بیشتر ازش داره خوشم میاد.
( میخوام بهت بگم که تو خودت باش. هر قدر هم عجیب باشه، همیشه یک آدمی هست که تو رو همون جوری که هستی بخواد، بهترین راه اینه که خودت باشی)
و.
کاظمی گفت:
ويولتا جي شده دوباره اسباب كشي داري يا سوسكاي خونه ات زياد شدند!؟
نادون گفت:
ساحل جان غربي، باهات 120درصد موافقم. مخصوصا اينا رو دقيقا از زبون من نوشتي «عنی کار بدی کردم موزمارانه عمل نکردم؟ من نمی فهمم چرا شما دخترا موزمار بازی رو اسمش و می ذارید جنتلمن بودن (منظور خاصی درمورد دوست پسرت ندارم ها. من نمی دونم که تو دل اون چی می گذشته. اشتباه برداشت نشه). آخه من نمی فهمم مگه سکس چیه که «پیشنهادش در بار اول» بی کلاسیه.»
شخصيت ات متفاوته و همونجور كه ويولتا گفته خودت باش و مطمئن باش يكي رو نزديك به خودت پيدا ميكني. من هم دقيقا با اين مشكل روبرو هستم، به طرز احمقانه اي به اين رسيدم كه تا دروغگو و بازيگر خوبي نباشم نميتونم به سكس برسم، مخصوصا تو اين مشهد كيري تر از كير
ساحل غربی گفت:
به نسوان،
هوورااااااااااااااااا…. کلی خوشحالم کردی… از صنف مردان رک و رو راست یکی دستش به ممه رسیده :دی … من شخصا از طرف خودم این موفقیت بزرگ صنفی رو به تمام طرفداران و مخالفان تبریک عرض می کنم. امیدوارم این عضو محترم نهایت استفاده را از ممه ی محترم نموده باشه.
(مرسی، آره، من پررو تر از این حرفهام… فعلا قصد کوتاه اومدن ندارم)
سم گفت:
«چون مردها وقتی به ممه دست می زنن به نحو بی دلیلی خوشحال میشن»
نسوان خانم از شما با این همه تجربه بعیده همچین اظهار نظری بکنید! معلومه که بی دلیل نیست. به همون دلیلی که شما با دیدن «مهندس» مردان لبریز از شعف و شادی میشین مردان هم از دست زدن به ممه شما مسرور می گردند. راستی مال ما مهندسه مال شما دکتره یا اینکه به دلیل مشغله زیاد نتونسته ادامه تحصیل بده؟
EhSAN گفت:
ساحل جون چرا هر چی گفت تو هم تایید کردی برو تو نخش عزیزم نظرتو بگو مخالفت کن فقط بلدی اینجا کامنتهای بلند بذاری؟! ماشالا به قول کاپیتان نفسی دارین! انیشتین هم در گور خودش لرزید …آی بدم میاد ار امثال شما که فقط تو خونه صداتون در میاد جلو مردم هیچی 🙂 خلاصه اگه تورش نکنی خیانت بزرگی کردی به ما و اندرونی ..!
ساحل غربی گفت:
بابا من به گور همه اجدادم بخندم…. من گه بخورم دیگه اصلا سمتش برم…. مخالفتم کردم یه جاهایی ولی خب من گناه کردم می خواستم اون لحظاتم هم به بحث نگذره؟
لوسبفر1 گفت:
@ کیوان
مراد از انسانیت مجموعه ای متناقض و در هم پیچیده از رفتارهای جانوری است به نام انسان که در مرداب هوش و منطق خود در حال غرق شدنه. این انسانیت لزوما به معنای «خوب» بودن نیست و تا اونجایی که عقل من قد میده مترادفه با » خود» بودن. این انسانیت درون خودش و به مقتضای زندگی » اجتماعی» انسان و هوشمندی اون ، پدیده هایی به نام اخلاق، فلسفه، هنر، مذهب و حتی خدا رو به وجود آورده. پدیده هایی نسبی که برداشت از معنا و مفهوم اون به تناسب رشد فکری و احساسی آدمی دستخوش تغییر و تحولات بسیاری شده. به عنوان نمونه میشه روند مفهوم خدا رو در گذر روزگاران جستجو کرد که در قبایل زنسالار اولیه به صورت مجموعه ای از ایزد بانوها بوده و به تدریج با آگاهی از این موضوع که بقای نسل بشر نه در اختیار زنان که در اختیار مردانه خدایان مرد و سپس این خدایان در ادیان ابراهیمی به تک خدایی و … استحاله میشن. همینطور مفاهیمی چون سیاست و حق تعیین سرنوشت و قس علیهذا. و اخلاق. اخلاق چیزی جز محدودیت گذاشتن برای بشر در رسیدن به خواسته هاش نیست و قطعا پایبندی به اخلاق گوشه ای و حتی بدتر همه فردیت و موجودیت ما رو از ما می گیره و هرجا که پای اخلاق باز بشه «خواست» ما محدود میشه. یه زمانی بحث از «درست» و «نادرست» بودن موضوع اخلاقه و زمانی دیگه بحث از » مفید» و «غیر مفید» بودن اخلاق. به نظرم اگه به اخلاق به صورت یه روند تاریخی نگاه کنیم که همیشه و در همه جوامع وجود داشته و به اجتماعی زندگی کردن انسانها در کنار هم قائل باشیم باید نیاز به «اخلاق» و در واقع از دست دادن گوشه ای از فردیت خودمون رو بپذیریم. همون بحث «قراردادهای اجتماعی» که حتی روسوی منتقد به تمدن رو مجبور به بازنگری های اساسی در دیدگاههای خود کرد. اما سوالی که مطرح میشه اینه که حدود و ثغور این اخلاق کجاست و چه کسی اونها رو تعیین می کنه و اصولا بر اساس چه مبناهایی باید تعیین بشه. به نظرم بحث این مبنا حیلی اهمیت داره. آیا ما قائلیم که سرشت انسان بالذات خوبه و » گناه» رو جد اندر جد به «ارث» برده ایم؟ آیا باید قائل باشیم که انسان بالذات «شرور» و سرکشه و قوانین اخلاقی باید در این راستا باشه؟ و سوال مهم تر که در گام بعدی باید بهش پاسخ داد اخلاقیه که اکنون حاکم بر زندگی و سرنوشت ماست. رابطه ما با این «اخلاق» به چه صورت باید تعریف بشه؟ آیا ما میخواهیم بر ویرانه اخلاقیات موجود کاخ بلند نظام اخلاقی خود رو بنا کنیم و یا اینکه میشه به اصلاح اخلاقیات موجود دل بست؟ آیا اخلاقیات موجود نیازهای اساسی همچون نیاز به بقا که ریشه بسیاری از بی اخلاقیهاست و نیاز به خوراک و پوشاک و بهداشت رو مد نظر قرار میده؟ و آیا اصولا اخلاقی که به تساوی انسانها معتقد باشه محکوم به زوال نیست؟ و… زیاده گوییهای من در حوصله انسان قرن بیست و یکمی نیست. انسان عصر سرعت که کوندرا رو مجبور کرد برای شنیدن سخنانش به تجلیل از » آهستگی» بپردازه. سرعت موجود دنیا رو به سمت متصلب شدن و دگماتیسم پیش می بره. امروز حتی دیگه دنیای اینترنت هم نیست. Application ها و سریعتر بودن ما رو از نت هم داره بینیاز می کنه و سرانجام این جنون سرعت تنهایی بیشتر انسانهاست.
گردو گفت:
لوسیفر1
من این بحثت و بعد از نوشتن کامنت قبلیم خوندم.
بنظر من اخلاق ابزاری هست که جامعه بشری برای بقای خودش ناگزیر از خلقش بوده، ولی بتدریج که اساس جامعه بشری بیشتر به عقل و خرد گرایی گرایش پیدا کرده قانون جای اخلاق رو گرفته و در نهایت این ابزار بتدریج جای خدشو به قانون خواهد داد.
به همین دلیل هم هرچه که قانون و قانونگرایی در یک جامعه کمتر باشه بیشتر به اخلاق نیاز داره.
و فکر میکنم ریشه یکی از اختلافهایی که ما ایرانیها بین خودمون و جوامع غربی میبینیم که فکر میکنیم ما از آنها خونگرمتر ، دستگیرتر و مهمان پرست تر و ….. هستیم در همین هست که اونها متکی به قانون هستند و نسبت به ما نیاز کمتری به اخلاق دارند.
کیوان گفت:
با لذت، کلمه به کلمه خواندم و نوشتهتان را جایی ذخیره کردم. و (در هنگام خواندن خیلی یاد نیچه افتادم) . افتخار میکنم که مرا مخاطب قراردادهاید.
گردو گفت:
لوسیفر1
اول بگم که من مسخ نثر بسیارقشنگ خودت شدم و استعاره های بسیار زیبایی که خیلی بجا استفاده کردی.
دوم اینکه بنظر من این پست اگر هم بقول شما از روی اعتراض و بعنوان روزمره نگاری نوشته شده باشه پیام مهمی داره.
من نظرم رو اون پایین گذاشتم. ممنون میشم اگه نقدش کنی. دوست دارم یک یادگاری از این نثر قشنگت به اسم من ثبت بشه.
Abacus گفت:
ببین من فکر می کنم این روانشناس رو باید جدی بگیری..بیشتر بیگانگی زنان با واژن هاشون ریشه روانی داره
آرش گفت:
نسوان عزیز ؛
من به شما بابت دوم شدن تبریک میگم ؛ این یک رقابت ساده نبود ؛ شما با گذشتن از چندین فیلتر و بررسی های متعدد تونستین به بخش نهایی راه پیدا کنید و در این رقابت شرکت کنید ؛ مثل ورزشکارهایی که تلاش میکنن سهمیه المپیک بگیرن و از افتخاراتشون حضور در المپیکه ؛ شما از بین هزاران وبلاگ فارسی زبان کاندید شدید و به مرحله نهایی راه یافتید پس در واقع از ابتدا پیروز بودید ؛ شرایط مسابقه و نحوه انتخاب وبلاگها شاید مورد تایید من و شما نبود اما به هرحال به این شکل انجام شد.
در واقع شما در بین 67 درصد از رای دهندگان که وبلاگهای غیر تخصصی و غیر فنی رو میخونن بیشترین رای رو آوردید و در رقابت با رقبایی که در سطح شما بودند و در سبک و سیاق شما؛ برنده شدید ؛ اتفاقا اون دوستانی که میگن مردم تکنولوژی رو بیشتر از واژن شعر دوست دارند اشتباه میکنند و فقط 33% از مردم تکنولوژی دوست دارند ، بقیه همین واژن شعرها رو دوست دارند.
در آخر هم این نکته رو اضافه کنم که شاید برای شما این مسابقه اهمیت نداشت اما برای من مهم بود و خوشحالم که موفق شدید ؛ پاینده باشید.
کاپیتان بابک گفت:
++ بسیار بجا و منطقی
ره-گذر گفت:
بابا شما چه این وبلاگ نسوان رو جدی گرفتینا! این وبلاگ اگه بازدید کننده ای هم داره واسه کس و واژنیه که می بنده لای حرفهای تکراری خودش که تا حالا هزار بار گفته شده. همچین میگین که انگار چه حرفهای جدیدی اینجا گفته میشه. من که قبل از این مسابقه اصلا اینجا رو ندیده بودم. بعدش هم که اومدم پستهای اخیرش رو خوندم دیدم اگه کس و واژن و این چیزها رو ازش بزاری کنار هیچی واسه گفتن نداره. حتی بیانشون هم قشنگ نیست که آدم رو جذب کنه. ضمنا این مسابقه دویچه وله فقط یکسری وبلاگی که یا خودشون خودشون رو نامزد کردن یا یکی از خواننده هاشون اونها رو به عنوان نامزد ثبت کردند تو مسابقه شرکت داده. واقعا فکر کردید نشستند همه وبلاگهای فارسی رو خوندند و اینها رو از توش انتخاب کردند؟! خیلی وبلاگهای فارسی قشنگی وجود دارن که هم حرفهای تازه و ارزشمندی واسه گفتن دارن و هم نوشته هاشون خواننده ها رو جذب می کنه نه اینکه بزور کس و واژن بخوان خواننده پیدا کنند. البته به هرحال سلیقه ها فرق می کنه یه عده ای هم اینجور حرفها رو دوست دارند دیگه کاریش نمیشه کرد. من که دیگه این ورا پیدام نمیشه. به شما ها هم که تا اینجا که دیدم پای ثابت این وبلاگین و از این حرفها خوشتنون میاد توصیه می کنم یکم تو وبلاگستان فارسی گشت و گذار کنید و بذارید ذهنتون گسترش پیدا کنه.
آرش گفت:
شما گشت و گذار کنید ما هم خوشنود میشیم ؛ دوستان به جای ما.
در ضمن من فقط با این قسمت از حرفهای شما موافقم که پستهای اخیر کمی دچار افت کیفی بوده و در واقع «نسوان» می بایست از فرصتی که به دلیل برنامه دویچه وله پیش اومده بود استفاده می کرد و خواننده هایی رو که برای اولین بار به اینجا سر میزدن جذب میکرد ولی اتفاقاتی حادث شد که اینچنین نشئ ؛ اما قطعا در نوشته ها حرفهای ارزشمند هم کم در میون نبوده ؛ هرچند به قول شما سلایق فرق میکنه ؛ من هم با توجه به کامنتی که اینجا گذاشتید به شما پیشنهاد می کنم وبلاگهای دیگه رو بخونید.
فلور گفت:
عزیزم خیلی اشتباه فکر میکنی .ما که فقط این وبلاگو نمیخونیم اما یادت رفت بگی این وبلاگ جایی برای گفتگو هست میتونی چندتا وبلاگ بهم نشون بدی که اونجا بچه ها با هم دیگه پیرامون مسائل مختلف صحبت کنن؟! اینجا جایی برای شناختن و یاد گرفتن و دیدن فکرهای مختلف هست اتفاقا تا دلت بخواد وبلاگ آ داریم که از واژن و مسائل جنسی مینویسن اما اصلا محبوبیت و مقبولیت اینجا را ندارن
امیدوارم لولیتا جون اون چند نفری رو که ممنوع الورود کرده آزاد کنه تا ثابت کنه این وبلاگ مثل گذشته با مخالف و عقیده مخالف مشکلی نداره.
من نمی دونم چرا لولیتا جون به یکی مثل ریدر اجازه میده نوشته بی ارزش پاپبلیش کنه اما به اون مخالف هایی مثل جوات یا امــید 5 که به جای فحش نقد میکنه اجازه حرف زدن نمیدن . من امروز وبلاگ جوات رو خوندم دیدم برا پست قبل چونکه نتونسته جواب بنویسه در وبلاگ خودش جوابیه نوشته اهانت و بلوا هم در نوشته هاش نبود . اما با همه اینا من نسوان رو دوست دارم گیرم اخلاقش یخورده تنده چه بهتر 🙂
فلور تکلو تورنتو
EhSAN گفت:
جون من اسم امید 5 رو نیار معلوم نبود چی میگه و چی میخواد
فلور گفت:
من از نوع نگاهش خوشم میومد، بدون هیجان منطقی و رک حرف میزد . . . منو یاد وکلای دادگستری مینداخت
این خیلی مهمه که در دیسکیشن آدم عصبانی یا هیجان زده نشه …واو نگه .. شیت نگه و ریل صحبت کنه
یه جور کول بودن بدون فان بازی
Ali گفت:
دلم برای این کس (به ضم کاف) میسوزه چون معلومه که نویسنده سوژه کم آورده و گیر داده به کس و واژن و این چیزا که فقط یه چیزی نوشته باشه.
خوب. اینم یکی دیگه از سو استفاده هایی یه که از کس میشه
nadaram گفت:
در هر حال ما کس دوست داریم و در کل حمایت میکنیم
ژیان گفت:
دوستان عزیزی که طرفدار سایت نارنجی و به احتمال زیاد هوادار تیم چلسی یا رئال مادرید و مسی و ژاوی و و پویول و اینیستا هم هستید و در عین حال از ک… و ک… شعر هم بدتان نمی آید(چون برای یکی به دو کردن اینجا هستید)، ضمن اینکه من هم از علاقه مندان سایت نارنجی و طرفدار بارسلونا و دوستدار …س و …س شعر هستم مایلم شما هم به نکات زیر توجه کنید:
1- جمعیت قابل توجهی با متوسط سنی زیر سی سال که به آن پیک دهۀ 60 هم می گویند مهمترین و عمده ترین گروه سنی طرفدار سایت اطلاع رسانی نارنجی بودند. در حالیکه جعیت گروه سنی خوانندگان وبلاگ های اجتماعی و سیاسی شاید قابل قیاس با آنها نباشد. به عبارت بهتر مسابقه بین دو دستۀ نابرابر برگزار شده بود که نتیجۀ آن قابل پیش بینی بود هرچند که با توجه به همت مثال زدنی دانشجوها و نخبه های سایت نارنجی در راه اندازی چنین سایتی و رقابت با همسن و سالهایشان لااقل در کشورهای همسایه، باز هم از گروه اول انتظار بیشتری می رفت. ضمن اینکه عدۀ زیادی از گروه کم جمعیت دوم نیز علی رغم پی گیری وبلاگ ها، اصولاً اهل گردش در شبکه های اجتماعی نبودند، پس اکانتی هم نداشتند که رای بدهند.
2- دنبال کنندگان وبلاگ ها، بر حسب موضوع کلی وبلاگ، گرایشات و خط فکری نویسندگان و شاید برخی جاذبه های دیگر، بین انواع وبلاگ ها پراکنده شده اند و پس از گزینش کاندیدا ها شاید فقط به وبلاگ خاصی رای داده باشند و شاید هم نه. اما همۀ گجت ها، همۀ پردازنده ها، همۀ کارت های گرافیک، همۀ مادر برد ها، همۀ لپ تاپ ها، همۀ آی پد ها، همۀ آیفون ها، مخصوصاً همۀ بازی های کامپیوتری! از همۀ کمپانی ها و از همۀ کشورها فقط در یک سایت از کاندیداها ارائه می شوند.
3- زمینۀ مطالب سایت نارنجی اصلاً خودِ کامپیوتر و دیجیتال هست. بنابراین بعید نیست همه یا اکثر کسانیکه مطالب آن سایت را «پی گیری» می کند قطعاً با مواردی از روش های دور زدن فیلترینگ آشنا هستند. اما نسبت بالایی از کسانی که وبلاگ های اجتماعی را می خوانند با توجه به ردۀ سنی، شاید از کامپیوتر فقط روشن خاموش کردن آن و کلیک روی آیکون دایال آپ را بلد باشند تا چه رسد به وی پی ان و فیلتر شکن و پروکسی.
4- بنظرم مطرح کردن و تاکید روی «برنده» و «بازنده» در این رای گیری کار خوشایندی نباشد اما درست بر اساس گفته های رییس dw فارسی می توان با اطمینان، خلاف استنباط شما را ثابت کرد. چون ایشان در جایی دقیقاً به این نکته اشاره کرده اند که هدف، مقایسۀ «دو زمینۀ متفاوت» از وبلاگ نویسی بوده است. نتیجۀ روشن آن هم اینکه با ابداع تکنولوژی اینترنت و خلق شدن دنیای مجازی و ظهور انواع روش های ارتباط بین افراد، هنوز هم «بطور عمده»، این دغدغه های مکتوب در بارۀ مسائل اجتماعی و انبوه گره های کور و لاینحل در روابط آدم ها و نیز مصائب زندگی در این دنیاست( از غربت مهاجرت گرفته تا پایین تنۀ ساس ها) که با کمک این تکنولوژی جستجو، مطالعه و مبادله می شود. حالا اگر خواستید می توانید «مجموع » آنهایی که در زمینۀ وبلاگ ها می خوانند را با آنهایی که در زمینۀ گجت ها می خوانند مقایسه کنید. لااقل 60 به 33 .
چیزی که خارجی ها «عامدانه» در پی آن بودند و براحتی و با کمترین هزینه از راه دور به آن پی بردند این بود که قشر جوان و پر جمعیت ایران، که ایرانی و غیر ایرانی، داخلی و خارجی هر روز از آن حرف می زنند و غصه اش را می خورند، نه غم سیاست دارد نه مثل نسل های قبل از خود عقدۀ سکس دارد، نه غم نان و گرانی دارد، نه غصۀ اخراج کارگران نساجی و تعطیلی کارخانه را دارد، نه به خاطر محدودیت ها و مراقبت ها و تحمیل حماقت (که در گذشته مرسوم بود اما حالا نیست) دچار انواع علامت سوال ها و اختلال ها و عدم تعادل در ادارۀ روابط و دوستیابی هایش است، نه به میراث فرهنگی و تخریب بلدوزری تاریخ و گذشته اش اعتنایی دارد (چون گویا تاریخ از یک مقطع خاصی به این طرف شروع شده است و قبل از آن تاریخ نیست و به همین دلیل چیزی در مورد آن نخوانده است که بداند) ، نه گذشتۀ «متفاوتی» دارد که دچار نوستالژی اش باشد، نه از بیکاری و تورم لجام گسیخته نگران است (چون تا بخاطر میاورد همیشه همین بوده) و همینطور خیلی چیزهای دیگر که شاید من و شما هم ندانیم اما آنها از این آمارگیری فهمیدند. فعلاً گوشی مدل جدید را بچسب.
نسوان گفت:
ژیان عزیز ضمن قدر دانی از جمع بندی شما؛ باید گفت که خدا را هزار مرتبه شکر که رییس دویچه وله خواستند مقایسه ای بین افرادی که به فن آوری علاقه دارند با مسایل اجتماعی بعمل بیاورد. فکر کن اگر مثلا یک هو ایشون هوس می کرد ببیند که مردم بیشتر به مسایل اجتماعی علاقه دارند یا به سایت های پورن چی؟ چون تا اونجا که من امار دارم ، ما در مقام سوم از لحاظ مراجعه به اون جور سایت ها هستیم. یعنی استمنا کردن رو حتی از گجت هم بیشتر دوست داریم. اون وقت می دونی در این رقابت ما در مقام دوم هم حتی قرار نمی گرفتیم.
به هر حال
این اجنبی ها می گویند
Apple and oranges»بود
which means that although the two, or more, items are being considered equal but they are different in some way.They are of the same type or variety, they are not the same in scope or features.
از لحاظ منطقی چنین مقایسه ای اصلا باطل است.
همان طور که من نمی تونم بپرسم که آیا گوگل بهتر است یا بی بی سی یا همین دویچه وله بهتر است یا ویکی پدیا
چرا که کاربردهای اینها متفاوت است.
به هر حال؛
ما ایرانی هستیم و به همین دلیل از هر نوع منطقی می توانیم مبرا باشیم. امیدوارم این توضیحات به پای این نوشته نشود که من از این نتایج نارضایتی دارم و مسلما یک سری دوستان با تاسی به پیشوای فکری شان الان با گفتن» اب رو بریز همون جا که سوخته» از راه خواهند رسید. دیگه بعد از این سالها مثل بچه هام می شناسم این جا را.
بگذار یک اعترافی بکنم:
برای شخص من این وبلاگ مثل یک تکه از خاک کشورم می مونه که برای خودم آوردم این ور آب. من هر وقت دلم تنگ میشه به اینجا سری می زنم. اینجا برای من یک یاداوری دایم است از جایی که ازش گریختم، دلایلی که گریختم و دلایلی که اینجوری شد. من خودم رو برنده می دونم ، چون این وبلاگ با کمک شما، به من کمک کرد که خیلی چیزها یاد بگیرم. و اگه تونسته باشم شخصا به یک نفر ، یک چیز کوچک هم یاد داده باشم به مقصودم رسیدم.
لولیتا
Just a Guy گفت:
dar mored Google behtare ia BBC khob malume Google va Wikipedia ham behtar az DW
Bedooneh BBC mishe zendegi kard vali bi Google na!
فلور گفت:
لولیتا جون من قبلن یادت میاد بهت گفتم با مدیریت دویچه وله مکاتبه کردم، همینو که ژیان گفت برام فرستاده لو منم اونو در نشریه محلی تورنتو چاپ کردم. اما خوب اون روز یه خانومه دیدی ماشالا چه جوری زشت و زننده برخورد کرد (زن ایرانی) البته خودتم باهام تشر زدیآ.
اما این مقایسه عزیزم باطل نیست . مثل مقایسه ویکی و بی بی سی نیست .
اتفاقا مقایسه و سنجش نسبی ذائقه ی ذهنی مخاطب ایرانی در وب بود… و پیام جدی برای فعالان اپوزیسیون .این مقایسه در صورتی باطله که بخواهیم برنده انتخاب کنیم و در اونصورت تو میتونی بگی مقایسه باطل بوده .
خدا کنه بازم ازم ناراحت نشی
فلور تکلو تورنتو 🙂
کاپیتان بابک گفت:
@ ژیان
من بارها گفته ام که یکی از دلایل اصلی آمدنم به این وبلاگ لمس کردن (مجازی) نبضی است که در میهنم میزنه. نوشتۀ شما تامل بر انگیز بود. این قسمت باز منو برد تو فکر که «چه خواهد شد؟» راستشو بخوای دلم گرفت. با حذف پارانتز ها – با اجازه
قشر جوان و پر جمعیت ایران، که ایرانی و غیر ایرانی، داخلی و خارجی هر روز از آن حرف می زنند و غصه اش را می خورند، نه غم سیاست دارد نه مثل نسل های قبل از خود عقدۀ سکس دارد، نه غم نان و گرانی دارد، نه غصۀ اخراج کارگران نساجی و تعطیلی کارخانه را دارد، نه به خاطر محدودیت ها و مراقبت ها و تحمیل حماقت دچار انواع علامت سوال ها و اختلال ها و عدم تعادل در ادارۀ روابط و دوستیابی هایش است، نه به میراث فرهنگی و تخریب بلدوزری تاریخ و گذشته اش اعتنایی دارد ، نه گذشتۀ «متفاوتی» دارد که دچار نوستالژی اش باشد، نه از بیکاری و تورم لجام گسیخته نگران است
اگر این بررسی درستی باشه، که حداقل معقول و متفکرانه بنظر می رسه، جای افسوس است؟ اگر همین نسل کشور آیندۀ ما را خواهد ساخت، چگونه کشوری خواهیم داشت؟ من که آنرا نخواهم دید، باید برایم اهمیت داشته باشد؟ ممنونم از نظر شما
———————————-
@ لو لیتا.
قسمت آخر نوشتۀ شما سخت دلنشین بود. قصۀ دردغربت را در چند خط خلاصه کردی
«برای شخص من این وبلاگ مثل یک تکه از خاک کشورم می مونه که………. من خودم رو برنده می دونم ، چون این وبلاگ با کمک شما، به من کمک کرد که خیلی چیزها یاد بگیرم. و اگه تونسته باشم شخصا به یک نفر ، یک چیز کوچک هم یاد داده باشم به مقصودم رسیدم»
آفرین به شما بانو. هزار آفرین.از نگاه من هم شما در این بابت برنده ای. بیخود نیست دوستت داریم. بقول خرزهره گیرم که مزاجت یه خورده تنده. چه بهتر
کیوان گفت:
@کاپیتان بابک جان! اگر از نزدیک با من آشنا بودی میدانستی که بسیار اهل شوخی و به قولی شوخی تابم. از اینکه افتخار دادی و برای نوشته ام (که میدانم مبتلا به پر حرفی است) وقت گذاشتی ممنونم. از کوندرا هم زیاد فرق ندارد: «جاودانگی» یا «بارهستی(The Unbearable Lightness of Being)» یا «شوخی» با هر کدام شروع کنی حالش رو میبری. من خیلی وقت نیست وارد فضای مجازی شدم. شاید به جای اینکه مزاحمت برای وبلاگ نسوان بوجود بیارم بهتر بود خودم وبلاگ میزدم. اما وبلاگ یعنی مونولوگ.و من بیشتر عاشق دیالوگم . به ندرت وبلاگی مثل اینجا به تعداد خوانندگانش گسترش یافته. این امر و امکان برقراری پلیلوگ(!) آنهم در این سطح است که باید بخاطرش به این وبلاگ جایزه داد. نه اول یا دوم شدن در مسابقهای که هرکس میتواند هر روز برود و به آن رای دهد. با این تفاسیر من باز هم معتقدم همین مسابقه نیم بند هم (که ژیان عزیز برای تفسیرش سنگ تمام گذاشت) به اندازه زیادی جایگاه این وبلاگ را نشان داد که به زعم من جایگاهی است رفیع. اما باز نه در خور نیات و زحمات اهالی اندرونی. (میخواهم این رکورد کوتاهترین کامنتم باشد!)
@ ساحل غربی: اقا مخلصیم!
کاپیتان بابک گفت:
سپاسگزارم از شما. شاید هم سپاسگذار بقول نسوان
بنظر من هم این رابطه و دیالوگ بین خواننده ها که اشاره کردی (بانو فلور هم گفت) اینجا رو متمایز از دیگران و تو وبلاگ های فارسی «یونیک» می کنه
خود من که اینجا یاد می گیرم. از مسائل اخلاقی گرفته تا ادبیات ، تکنولژی، سیاسی و اقتصادی …و شاید از همه مهم تر دوست شدن با یک هم میهن و باهاش درد دل را در میون گذاشتن
مثل همین ساحل غربی خودمون که دماغش کیپ بوده نتونسته مخ دیتشو بزنه. maybe next time
Wohz3u گفت:
بابا کاپیتان الان از برنده نشدن نسوان این نتیجه رو گرفتی که جوانان ایرانی غم سیاست و تاریخ و فرهنگ و اقتصاد رو ندارند؟!! نه اینکه این وبلاگ و بقیه وبلاگهایی که تو مسابقه دویچه وله بودن خیلی مطالبشون سیاسی و تاریخی و فرهنگی و اقتصادی هست خوب باید هم این نتیجه رو بگیری! این وبلاگ خیلی خوش بینانه نگاه کنیم مطالبش می تونه در دسته اجتماعی قرار بگیره و بیشتر هم حول موضوع سکس و زنان و دغدغه های مهاجرین می گرده. البته سکس هم دغدغه جوانان ایرانی هست ولی خوب مساله اینه که فعلا دغدغه هاشون خیلی ابتدایی تر از اینه که بخوان به این شدت روش عمیق بشن. بهتون توهین نشه ولی من که نظرات رو خوندم به این نتیجه رسیدم که ظاهرا خواننده های این وبلاگ در یک جور توهم بسر می برند که حرفهایی که اینجا زده میشه خیلی عمیق و فلسفیه. حتی وقتی خود نویسنده میاد میگه من دارم کس شعر میگم. یه عده نشستند برداشتهای مختلف می کنند. من نمی دونم شما سیاست رو کجای این وبلاگ دیدین یا اقتصاد، فرهنگ یا تاریخ رو؟!
کاپیتان بابک گفت:
Wohz3u گرامی
نه دوست گرامی. من نتیجه نگرفتم. شما لطفی بکن یکبار دیگه کامنت ژیان و حرف منو بخون. من گفتم برداشت شما تامل برانگیزه و اگر (اگر) نسل جوان ایران اینگونه س ( که نه نوستالژی گذشته داره نه دغدغۀ آینده ) ، چگونه کشوری خواهیم داشت؟
دیگر آنکه، نمی دونم شما دو سال کامنت های دوستان را اینجا خوانده ای؟ برای نمونه شما به همین پست نگاه کن. در بارۀ کس نوشته شده و ببیین که بحث ها به کجا ها ها کشیده شده. از مثنوی مولوی گرفته تا آدام اسمیت و کاپیتال مارکس و پراکسی و vpn هر چیزی ممکنه در باره ش بحث بشه. بیشتر وقتا اینطوریه. باور کن ما خواننده ها اینجا از همدیگه چیز یاد می گیریم.
اگر بچه های ایران بفکر سیاست هم هستن، بارغم من یکی کمی سبک میشه. امید وار میشم. چون درک من اینه که این رژیم فاسد مذهبی تاب و توان و انرژی مردمو ازشون گرفته. دوست دارم بیشتر از افراد داخل کشوردر بارۀ اوضاع بشنوم. بارها پرسیده ام و جواب گرفته ام. شما روی همین یک پست زود قضاوت نکن
ممنونم از نظرت. شاد پیروز و سربلند باشی
حقوقدان پاریسی گفت:
این مشکل در کشورهای سنتی بسیار شایعه و اسمش هم هست واژینیسم. انقباض غیرارادی مهبل یا واژینیسم عبارت است از انقباض عضلات اطراف واژن. این واکنش کاملا غیرارادی و غیر قابل کنترل بوده و مانع از ورود هر جسم خارجی حتی انگشت یا تامپون می شود. واژینیسم اغلب علت روانی دارد.
دردهای مهبلی در حین دخول یا تلاش برای آن نه تنها مانع هر گونه دخول میشود بلکه منجر به دور باطلی می گردد که از ترس از درد و انقباض غیرارادی شروع و به درد شدید و عدم دخول ختم میشود. واژینیسم در زنان ایجاد احساس عدم اعتماد به نفس، ناتوانی، غیر طبیعی بودن، و سرزنش خود می کند وعواقب سنگینی بر تعادل زندگی جنسی و عاطفی زوجین دارد و نیز به علت عدم تحمل دخول هر نوع جسم خارجی ازمایشهای پزشکی مربوط به بیماریهای جنسی را ناممکن می کند.
تمرین مداوم انبساط و انقباض مهبل و نیز استفاده از دیلاتاتور (معروف به شمع) که از اندازههای کوچک آغاز و در اندازههای بزرگتر ادامه می یابد حیاتی است. در کشورهایی که روابط جنسی تابو محسوب می شود و یا آموزش جنسی غایب یا بسیار سختگیرانه است، همراهی یک سکسولوگ در طول درمان ضروری است.
گیلاس گفت:
منم این مشکلو دارم و تا این لحظه نمیدونستم
karim گفت:
» بین من و واژنم شکاف عمیقی وجود دارد»
تا اونجايي كه من فهميدم بين شما و واژن فكرت شكاف وجود داره نه جاي ديگه!
و البته براي هر چيزي يك يا چند راه حل معقول و صدها راه حل غير معقول وجود داره
يك ديالوگ:
عزت ا… انتظامی: مادرت زن نجیبی بود .
رضا کیانیان: نجابت وقتی معنا پیدا میکنه که راه دومی هم وجود داشته باشه.
[خانه ای روی آب – بهمن فرمانآرا]
mad گفت:
کامنت گذاشتن اینجا چقدر مصیبته هزار بار نفرستاد .مشکل چیه ؟ ایمیل هم وارد کردم
mahand گفت:
یاد داستان کنیزک افتادم
داستان ، ماجراي آن كنيزك است كه با خر صاحبخانه عشق ميراند و حال ميكرد به شكر آنكه كيـ…ي داشت بزرگ و در خور زنان . او را چنان آموخته بود كه به گاييدن استاد گشته تو گويي همان نره خره مشهور است كه ذكرش نقل هر محفل و نُقل هر محمل است . كنيزك بي مرد مانده چون شهوت بر او غالب بود و از جماعت دودوليان كسي در ميان ايشان يافت نميشد كه به او دفع شهوت كند ناچار به خر پناه برد زانكه مشهور است كه كيـ… خر كم از دودول مرد ندارد بلكه زياد هم دارد . خر داستان ما هم بر خلاف آن چه مشهور است در اين زمينه استعداد فراوان داشت و در كار گاييدن به خوبي ذوفنون گشته بود پس چنان ميگاييد كه xxl هم در آن عجب ميبرد . كنيزك هر زمان كه از كار منزل فراقتي حاصل ميشد با خر به گوشه اي ميخزيد و در آغوشش ميتپيد . بر تخمهايش بوسه ميزد و بر بلندي دودولش درود ميفرستاد كه البته علما گفته اند زنان از آن رو كه خواهان كيـ…ند درشتش را بيشتر دوست ميدارند .
چو كيـ…ش را گرفته توي مشتش
از آن رو دوست ميدارد درشتش
اين كنيزك داستان ما چون از زنان باهوش روزگار خويش بود قبل از اولين جماع با خر به اين نكته ظريف توجه كرده بود كه چون كيـ… بدان درشتي در او فرو رود از آن سوي ما تحتش بيرون خواهد زد كزان رو بود كه حيلتي اختيار كرد پس كدويي بياورد و در كيـ… خر فرو كرد تا آن قسمت كه فرو ميرود از اندازه نگزرد .
يك كدويي بود حيلت ساز او
در ذكر كردي پي اندازه او
در ذكر كردي كدو را آن عجوز
تا رود نيم ذكر وقت سپوز
گر همه كيـ… خر اندر وي رود
آن رحم وان روده ها پاره شود
خر داستان ما به گاييدن استاد گشت اما از آن رو كه علما گفته اند گاييدن زياد از طول عمر ميكاهد و بر ضعف جسم مي افزايد خر لاغر گشت و خاتون ( خانم خانه ) به لاغري او شك كرد و در پي آن گشت تا بداند علت چيست .
خر همي شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز كز چه شد اين خر چو مو
پس به كنكاش و جستجو پرداخت و خر را ميپاييد تا علت اين حالت بداند پس چون مشهور است كه جوينده يابنده است پس از چندي موفق شد كنيزك را در زير خر از پشت در رويت كند و عجبا كه ديد خر چنان كنيزك را ميگايد كه مردان زنان را .
از شكاف در بديد آن حال را
بس عجب آمد از آن آن زال را
خر همي گايد كنيزك را چنان
كه تو ميگويي كه مردان با زنان
پس چون اين حال شهوت انگيز را بديد و از آن رو كه نديد بديد بود و به عمرش فيلم سوپر نديده بود شهوت بر او غلبه كرد و با خود گفت اين خر كه در اين كار استاد گشته و اين چنين لذتي ميسر است پس من از كنيزك اولاترم زانكه خر از براي من ميباشد و اگر بخواهد بگايد اول من .
در حسدشد گفت چون اين ممكن است
پس نه اولاتر كه خرملك من است
خاتون كه شهوت بر او غلبه كرده بود در پي دفع شهوت با خر بر آمد پس چاره آن ديد كه خود را به نديدن اين ماجراي بزند و به بهانه اي كنيزك را صدا كند و او را پي كاري فرستاد تا خانه خالي شود و خاتون با خر عشق براند . پس كنيزك را از پشت در صدا كرد كه بيا با تو كار دارم . كنيزك صداي خاتون چون شنيد ملول از به پايان نبردن آن حال به ناچار سريع از زير خر بيرون جست و كدو را از كيـ… خر بيرون كرد و در گوشه اي پنهان نمود و سپس به سمت خاتون رفت تا چه فرمان دهد . پس خاتون به او فرمان داد تا در پي چند كار به بيرون از خانه رود و كارها چنان تعيين كرد تا كنيزك به زودي بر نگردد . كنيزك بيرون از خانه چو رفت خاتون با شادي به سوي خر رفت كه خانه خالي كرده بود و شهوت مرتب بر او فزوني مي يافت و در نظرش لحظه اي به از اين در عالم نبود و تمام خواستش در آن لحظه در كيـ… آن خر خلاصه ميشد تو گويي كه كيـ… آلن دولن است .
ميل شهوت كر كند دل را و كور
تا نمايد خر ، چو يوسف نار و نور
خاتون شهوت پيشه نادان كنيزك را در زير خر ديده بود از كدو قافل بود پس همانگونه كه ديد بود در زير خر بخفت و كيـ… خر در خود بكرد و خر چو گاييدن آغاز كرد از عظمت آن كيـ… آتشي در نهاد خاتون فكند
در فرو بست آن زن و خر را كشيد
شادمانه لاجرم كيفر چشيد
در ميان خانه آوردش كشان
خفت اندر زير آن خر آنچنان
زان سپس كيـ… خر اندر وي سپوخت
آتشي از كيـ… خر در وي فروخت
كيـ… را خر چون پي خاتون فشرد
تا به خايه گشته و خاتون بمرد
آري كيـ… بدان بزرگي در خاتون فرو رفت و رحم و روده او را پاره كرد و خاتون در دم جان بداد و صحن خانه از آن حال پر ز خون گشت
چون نداني دانش آهنگري
كون تو سوزد چو آنجا بگزري
و آري يكي ديگر از زنان جهان نيز شهيد راه كيـ… شد و زان بدتر شهيد كيـ… خر.
كار بي استاد خواهي ساختن
جاهلانه جان بخواهي باختن
زاهر صنعت بديدي زوستاد
اوستادي برگرفتي شاد شاد
گر روي در كوره آهنگري
كون تو سوزد چو آنجا بگزري
كيـ… ديدي هم چو شهد و چون خبيص
آن كدو را چون نديدي اي حريص
مرگ بد با صد فضيحت اي پسر
تو شهيدي ديده اي از كير خر؟
شهلا گفت:
عالی بود
++++++++++++++++
خیلی به موضوع میخورد مخصوصآ اون بیت آخری.
پانته ا گفت:
جناب مهند اشنا می زنی ….
آشفته گفت:
دقیقا …………………ایشون از رساله نویس های فیضیه قم هستند……..از فرهنگ واژه های استفاده شده توسط این شخص کاملا مشخص هست که هم مجتهد ست و هم از یاران امام زمان…………
پانته ا گفت:
ایول اشفته جان دقیقان زدی وسط هدف …منظور منم همین بود…
mahand گفت:
اشفته جان سلام
ببین من برا مشکل نسوان راه حل کاربردی ارائه کردم تو استرالیا اگه کدو پیدا نشه حتما نارگیل پیدا میشه نه!!به حر حال الت ایرانی ها دست کمی از اعراب نداره راه حل دیگه را ایرج میرزا گفته کی…ر را از بهر کو..ن گرد و مدور ساختن ور از بهر ک…س بو مثل تبر میساختن
کیوان گفت:
@ مهند:
1- تو برای ما از مثنوی مثال میآری؟ عالم و آدم میدانند اگر کسی از کل مثنوی فقط سراغ دفتر پنجم برود، شیفته کیر خرش است نه مرید مولانا.
2- در مورد تخصصت هم که ظاهرا پایین تنه است بیسوادی. فکر کردی هر شعری توش کون و کس باشه از ایرج میرزاست؟ اون شعری که در کامنت پایین افاضه کردی مال یه شاعر اصفهانیه که اگه موفق شدی اسم و دیوانش را پیدا کنی، جایزه داری: یکماهی دست از سر وبگردی و مزاحمت برای وبلاگهای بالاتر از فهم خودت، برمیداری. و با همان دیوان خود ارضایی میکنی.
3- اگه اهل خواندن و مطالعه باشی دوستان، در کامنتهای همین پست هم اینقدر مطلب برای فکر کردن و مطالعه گذاشتهاند که بفهمی تو چه وبلاگی و با چه نوع مخاطبی هستی، اما تو ظاهرا فقط از کل کلمات این وبلاگ، همان کس را خواندهای و درک کردهای. کاش وقتی داستان کنیزک و خاتون را برای ما رو نویسی میکردی (که از رونویسی با غلط املایی تو هم میتوان به میزان سوادت پی برد وگرنه حتی اگر متن اصلی هم «ظاهر» را «زاهر» نوشته باشد موقع رونویسی- با سواد در حد سیکل- هم میتوان تصحیح کرد)، کاش برای کسب فیض از مولانا همهاش را – اقلا برای خودت- میخواندی. این تویی که گویا اسیر نفس چون بهایم شدهای؛ این تویی که گویا اسیر نفس چون بهایم شدهای؛ این تویی که فقط یک کلمه «کس» ( به ضم کاف: همانطور که تو دوست داری) را خواندهای و نفهمیدی برای وارد این بحث شدن باید اول «کس» (به فتح کاف :همان که هنوز نیستی) باشی. واختیار عقل و دست وقلم به نفست سپردهای:
دان که این نفس بهیمی نر خر است زیر او بودن از آن ننگین تر است
در ره نفس ار بمیری در منی تو حقیقت دان که مثل آن زنی
نفس ما را صورت خر بدهد او زانکه صورتها کند بر وفق خو
اینجا اگر صحبت از کیر و کس و کون است ، نه برای خود ارضایی ، که برای خود استعلایی است ( زحمت بکش، معنایش را خودت پیدا کن). نمی فهمی ؟ نه تو، نه من، نه هیچ کس از روز اول نمیفهمد. یا پیش خود میآموزد یا از استاد. اما باور کن اگر فکر می کنی بدون استاد و تعلیم میتوان فهمید و با چهار نفر فهمیدهتر از خود آنهم با این ادبیات هم کلام شد عِرض خود میبری (اگر برایت مهم باشد) و زحمت ما میداری(اگر به قول دوستان اصلا هدفت این نباشد). اگر از ما قبول نداری، از همان مولانا و اصلا از همان کنیزکی که بزعم تو میخواهد راهنمای ما باشد یاد بگیر:
کار بی استاد خواهی ساختن جاهلانه جان بباید باختن
ای ز من دزدیده علمی نا تمام ننگت آمد که بپرسی حال دام
…. ظاهرش دیدی سرش از تو نهان اوستا نا گشته بگشاده دکان
…. ظاهر صنعت بدیدی زوستاد اوستادی برگرفتی شاد شد
….آه از آن روزی که صدق صادقان باز خواهد از تو سنگ امتحان
آخر از استاد باقی را بپرس این حریصان جمله کورانند و خرس
جمله جستی باز ماندی از همه صید گرگانند این ابله رمه
صورتی بشنیده گشتی ترجمان بی خبر از گفت خود چون طوطیان
ابــر شلوار پوش گفت:
@ کیوان عزیز
چیزی جا نموند که بخوایم اضافه کنیم، آنچه گفتی از دل بود ولاجرم بر دل نشست…. شير مادر برتو حلال با د.
کاپیتان بابک گفت:
@ مهند
مصرع اول بیتی که کدبان کیوان به آن اشاره کرد: ای مگس عرصۀ سیمرغ نه جولانگه تست
ی بده
ايران دخت گفت:
تو که رصد کردهای آن خانه و خاتون و کنیزک را
نیستی غلام حلقه به گوش خان آن خانه!
که به هر شب خان، ک..ر همچون ک..ر خرش را
حواله کرده بر کو.. لخت و تپلت جانانه
پس برو فکری به حال عاقبتت کن ای کو.. ده بیچاره
که هر خری رسد از راه نکند آن را شاهانه
drprincess گفت:
ای ول :-)))
mahand گفت:
ضمن ستایش از طبع شعر ایران دخت
باید بدونی بعضی اشعار بزرگان ما تبدیل به مثل شده در مثل هم مناقشه نیست اگه یادت باشه هر ایرانی منظورم خانوماست که میرفت کشورهای عربی بهش میگفتند کدو یادت نره منظور همین شعر مولوی بود
با حس و حالی که داری احتمالا قزوینی یا شهرضایی هستی.
ايران دخت گفت:
نه جان تو!
فقط از حوزه علمیهای که توش زندگی میکنی رد می شدم یه دفعه طبع شعرم گل کرد
Shiraz گفت:
من يك موضوعي رو نميفهمم، اگر كسي ( البته به فتح ك) از مطالب اينجا خوشش نمياد چرا مرتب سر ميزنه و تا آخر مطالب رو ميخوره بعد هم فحش ميده كه بيشتر به نظرم ميخواد عقده هاي جنسي شو خالي كنه. من از سايت هاي آشپزي خوشم نمياد ، نميخونم ولي اگر هم تصادفي بازشون كردم چون دوست ندارم براشون كامنت فحش نميذارم. اين دوست ان فحاش هم از مطالب حال ميكنن و هم دنبال شكارند با اين كامنت ها!
آشفته گفت:
+++++++++++++++++
mahand گفت:
افرین بر شما
KASRA گفت:
خانم دکتر! شما که خودت دکتری و تازه واسه این قضیه دکتر متخصص هم رفتی نمی دونی «پیوبیک» درسته نه پیوبیس!!!
Pubic (adj)1
\ˈpyü-bik\
پیوبیس رو اینطوری می نویسن خانم دکتر:
Pubis (noun)2
reader گفت:
بد انداختی
لوسبفر1 گفت:
طبیعت! طبیعت ما را محاصره كرده و در برگرفته است – ما نه مي توانیم از دایرة آن پا برون گذاریم، و نه مي توانیم به ژرفاي آن گام نھیم. او مارا، بدون اینكه خواسته باشیم یا ھشداري به ما داده
شده باشد، به داخل دایرة رقص خود مي برد و با شتاب ھمراھي مي كند تا آنكه ما از پاي درآییم و از
آغوشش به زمین افتیم. …
او پیوسته اشكال تازه اي مي آفریند: آنچه اینك ھست، ھرگز در گذشته نبود، و آنچه درگذشته بود، دیگر باز نخواھد آمد؛ ھمه چیز تازه، و با این وصف، پیوسته ھمان است كه درگذشته بود. …
به نظرمي آید كه او ھمه چیز را طوري ترتیب داده است كه براساس فردیت استوار باشد، ولي به افراد
اھمیتي نمي دھد. او ھمیشه در حال سازندگي وھمیشه در حال تخریب است، و كسي را به كارگاھش
دسترسي نیست. …
او داراي قدرت تفكر و پیوسته در حال تعمق است؛ ولي نه بھ عنوان یك انسان، بلكه به عنوان طبیعت. او
از خود فكري ھمه جانبه و شامل دارد و ھیچ كس را یاراي نفوذ در آن نیست. …
او مي گذارد ھمة اطفال با او ور بروند، ھر احمقي دربارة او قضاوتي كند؛ ھزاران نفر با او برخورد
م يكنند، ولي چیزي نمي بینند؛ او از ھمة این چیزھا احساس وجد مي كند. …
او مھربان است. من، با تمام كارھایي كه او انجام مي دھد، از او تمجید مي كنم. او عاقل و آرام است. انسان نمي تواند از او توضیحي درآورد یا ھدیه اي كه خودش به میل خود ندھد، از چنگش بیرون آورد. …
او مرا اینجا قرار داده است و مرا از اینجا خواھد برد. من خودم را به او مي سپارم. او مي تواند آنچه
م يخواھد با من انجام دھد. او از كار خود احساس انزجار نخواھد كرد
» گوته»
نادژدا گفت:
مدتها بود نیامده بودم اینجا. بازهم زنانگیای که در نوشتهتان جاری است و همحسی ایجاد میکند مطبوع واقع شد. خواستم سلامی عرض کنم و بگویم « قلمتان برقرار».
عباس میرزا گفت:
حالا این نوشته مال کی بود؟ یه نویسنده بی نام میهمان یا آشنا نوشته؟
EhSAN گفت:
خدمت دوستان سلام عرض می کنم و از نسوان و کاپیتان بابک تشکر میکنم بابت تبریکشون … هرچند اون روز نبود …
به جوات یساری هم پیشنهاد میکنم از همون داخل صندوق حرف بزنه یا احیانا نظری داری در مورد نوشته ها بگو ما صداتو میشنویم از اون بالا 😀
کاپیتان بابک گفت:
خیلی هم بود 🙂 شما 22 آوریل نوشتی یه هفته دیگه روز تولدمه. من روز شماری کردم خلاصه یسال عاقلتر شدی
EhSAN گفت:
دیگه وقتی به 30 نزدیک بشی روزشماری نمیکنی ..عاقل که نمیشیم ولی احساس پیری عجیبی دارم 🙂
Ghassemi Salman گفت:
قبلا هم اینجا نظرم رو نوشتم/ شما واقعا عالی و خوب مینویسید بهتون تبریک میگم به خاطر قلمی که دارید/.
pouyan گفت:
bah bah aali bood!! vaghean besiari az zan ha va hata mardhaye ma khodoshono nemishnasan. mard ha ke fekr mikonam ke faghat ozvist mobarak jahat zadan sikh. va zan ha ham ba on tarbiat haye ghalat , khali az danesh rabete jensi. in mozoeie ke be nazaram bayad ghabl az har chizi dar jamei e ma amozesh dade bashe . chon risheye besiari az moshkelat dar ine. bazam damet garm.
ايران دخت گفت:
من شخصاً اهل زیاده گویی نیستم شاید به همین خاطر هم هست که حوصله وب آرائی را ندارم, کلا آدم عجولی هستم،ولی اگه دلم بخواد و یه دفعه حرفی یا مطلبی منو درگیر کنه دیگه دست بردار نیستم،
میخواستم جواب بعضی از دوستان را که اینجا دیدهام پاتوق همیشگی شونه رو بدم، از خیلی وقت پیشا اینجا سر میزدم ولی حوصله کامنت گذاشتن نداشتم شاید هم وقتشو, وبهای زیادی رو سر میزنم و اینکه اینجا دوس دارم رفت و آمد کنم یک سری عقاید نسوان که به افکار من خیلی نزدیک بوده و هست تا حالا! برای کل کل کردن و به قول دوستمون یک به دو کردن با بعضیها نیست،ولی بعضی وقتا به عنوان یه زن دوست دارم جواب بعضی از مردها و ایضاً عمه بلقیسها را بدهم، این را هم بگم که مزاجم بد جور تنده!حوصله وارد شدن به بحثها را ندارم ولی معتقدم انسان و انسانیت ناپدید نمیشود و رو به پیشرفت هم هست و انسانیت بعد از ما هم به راه خودش میرود حالا از هر نظر که فکر کنی از اختراع مذاهب نو گرفته تا حذف بعضی از سیارات در منظومه شمسی !
مراد گفت:
یه کم راحت زندگی کن تو این دنیای مجازی
انقد وقت ندارم وقت ندارم گفتن نشون می ده که خیلی بیکاری که اینجایی مثل الان من که چون جمعس پای رایانم نشستم اگه نه تو محل کارم بودم و داشتم دنبال یه تیکه گوشت می دویدم
دختر ایرانی باشی میتونی به همه کارت برسی و اینجارو هم با همه شریک باشی. نسوان و من منتظر عقاید شماییم خانوووووم
مراد گفت:
سلام
من مرادم و قبلن به اینجا می گفت ج ن ده خونه ولی دارم درست می کنم حرفمو و به حرف کاپیتان گوش میدم و نزاکت رو بیشتر رعایت می کنم تا دوستیه مجازیمون تا وقتی هست توش ناراحتی نباشه
قشنگ بود پستت ولی خوب بود می گفتی آقایون نخونن
نه برای تبلیغاااااااااااااا.واسه اینکه دردآقایون دوباره آغاز میشد.
این درد که نمی شه با هر دوس دختری سکسید
اینکه تو سوراخ کون دختری لذت و هدیه داد
و …..
اینا همش از اینجایی سرچشمه می گیره که پسرایی هستن که کی ر دارن در حد یک قوطیه «رانی» و باید اونو فروکنن تو سوراخی به شعاع همون محل شرب «رانی»
ببین چه فلاکتی داریم ماااااا؟
VAHID گفت:
حقوق دان پاریسی عزیز،ماشالا انقدر کم تو وبلاگت مینویسی یه آن شوکه شدم، خوندمت.پسر کوچولوی نازت رو ببوس.خیلی برامون عزیزی..
هما گفت:
قدیما از این ستون تا اون ستون فرج بود! الانه مسیرش مین گذاری شده ست! باس با بسیجیای تخریبچی و با احتیاط رد شی
فلور گفت:
وات؟
بهروز گفت:
چطوری عزیز؟
با نت اومدی این تیکه رو 🙂
هما گفت:
كجايي تو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اعتراف مي كنم وقتي خبري از شماها ميشد نگرانت ميشدم
گاهي سر بزن عزيز
گردو گفت:
بنظر من این پست برخلاف گفته نویسندش و بسیاری از خواننده ها پیام خیلی مهمی داشت و در واقع پاسخی هست به این دیدگاه که ما ایرانیها هم خیلی بهش تمایل داریم که همه چیز رو یا سیاه و یا سفید میبینه.
ازجمله در مورد جنسیت هم همه مردم و به مرد و زن تقسیم میکنیم و یک حکم ثابت برای هرکدوم صادر.
در صورتیکه جنسیت یک طیفی هست که یکسرش آرنولد و یک سرش مدونا ست و آدمهای گی هم اون وسط قرار میگیرند.
بنا براین به این راحتی نمیشه خصوصیات مردانه و زنانه را از هم جدا کرد و تعریف واحد براشون داد.
همونطور که بعضی از دوستان دیگه هم گفتند فرق زن و مرد در اثر کم و زیاد ترشح شدن برخی هورمونها در بدن هست که هیچ تضمینی برای اینکه در همه زنها و یا در همه مردها بصورت یکسان ترشح بشه وجود نداره و بهمین دلیل هم خصلت مردانگی در مردها و زنانگی در زنها یکسان نیست و گرایشهای متفاوتی نسبت به همجنسان خود نشون میدند.
این پست در واقع پاسخی هست برای خیلی از سوالهایی که خود نسوان در اینجا مطرح میکنند.
پیشنهاد میکنم خودشون چند بار دیگه بخوننش.
لوسبفر1 گفت:
گردوی گرامی که نمیدونم «ئ» انتهای آیدیت «واو» مبالغه ست و یا جزو ذات کلمه . » مدلینگ» زیبای تو در انطباق» تفکر فازی» و » طیفی دیدن» خصوصیات انسان و گذار از «گسستگی» به » پیوستگی» بیش از اون مالیخولیای درونم رو تحریک می کنه که بتونم نوشته ای لبریز برات بنگارم . هرچند که در این اندازه ها نیستم اصلا.به این موضوع فکر می کنم که اگر بتوان مرد و زن را به عنوان دو انتهای یک طیف مدل کرد چرا نباید قطبهای مثبت و منفی الکتریکی و یا گرانشی را دو انتهای یک طیف دونست و نباید سرعت و جرم را در مکانیک ؟ اوه لعنت بر مرد موفرفری آلمانی. نسبیت و تبدیل جرم و سرعت به معنای دو انتهای یک طیف بودن است. و پیرمرد ملحد دوست داشتنی. اسپینوزا. ولی کوانتوم ؟ عدم قطعیت ؟ بدجور درگیر شدم.
پ.ن: راستش برداشت من اینطور بود که ویولتا و لولیتا خسته هستن و شاید به جایی برسن که بگن که چی؟ آخه برای کی؟ و به چه بهایی ؟ و من خودخواهانه و در مقام تذکر بهشون یادآور شدم که نروید. شقشقیه ای بود که برآمد و فرو رفت . فکر کنم من اشتباه کرده بودم
کاپیتان بابک گفت:
دیروز اینو ایمیل گرفتم. دو سومشو حذف کردم. حوصله داشتین بخونین بدک نیست
یادمه چند وقت پیش اینجا با یه دختر آلمانی دوست بودم که اونم خیلی بچه باحالی بود و برخلاف خیلی از دوستای خارجیم که در مورد ایران و زندگی ایرانیا جلوشون حفظ ظاهر میکنم، با اون اینقدر ندار شده بودیم که همه چیو واسه هم رو میکردیم.
یه بار داشت تعریف میکرد که چهارده سالشون که بوده، یه دورهی کارگاه عملی آموزش روابط جـنـسـی براشون توی مدرسه گذاشته بودن و خلاصه سیر تا پیاز عملیات رو طی چند جلسه به صورت عملی بهشون آموزش داده بودن. بعد هم تشویقشون کرده بودن که سعی کنن خودشون دیگه شروع کنن و اگه سوالی داشتن با طرفشون بیان از مشاور بپرسن. حالا دقیقا کجا؟ توی یه روستایی که فقط ششصد نفر جمعیت داشت و این دختره اونجا بزرگ شده بود.
همینجور که داشت اینو تعریف میکرد من یه لحظه یاد پونزده سالگی خودمون افتادم
توی ایران، روزی که جناب معلم ریاضی داشت توابع مثلثاتی رو درس میداد!
یادمه اون لحظهای که برای اولین بار تابع کـسینوس رو معرفی کرد و روی تخته نوشت Cos، اصلا بچهها همه خوشحال بودن!! همه زیر چشمی همدیگه رو نگاه میکردن و نیششون هم تا هیپوفیزشون ول شده بود!
بله،
تابع کسینوس، سکسی ترین چیزی بود که در کل دوران تحصیل به ما یاد داده بودن!
حتی یادمه همون سال معلم هندسه که بچه باحالی بود برامون توضیح داد که قبلا تابع کُسِکانت رو هم توی دبیرستان تدریس میکردن، ولی چون بچهها مسخرهبازی در میاوردن که مثلا این «کانت» کی بوده که این «کسکانت» به فلان جاش اشاره میکنه، دیگه از کتابا حذفش کردن!
خلاصه چهار قدم اونورتر روی نقشه، توی یه روستای ششصد نفری که مردم هنوز با اسب رفت و آمد میکنن، جایی که هنوز مینهای جنگ جهانی دوم کامل پاکسازی نشده، به یه دختربچهی چهارده ساله یه چیزی یاد میدن که قراره به دردش بخوره و حتی به قول خودش موقعی این آموزش رو براش شروع کردن که هنوز هیچ تمایل فیزیکیای نداشته، مبادا که یه وقت دیر بشه؛
بعد چهار قدم اینورتر، توی یه پایتخت ده میلیون نفری، یه روز صبح سر کلاس، معلم سر زنگ ریاضی برای اولین بار روی تخته نوشت Cos و ما تا یه هفته تو کون مون عروسی بود…
یه بندهخدایی بود توی خوابگاه سردشت، یادش به خیر. همیشه بعد از غذا
میگفت: «پروردگارا! برو نماز و روزه رو از همونایی بخواه که عشق و حال رو بهشون عطا فرمودی!»
فلور گفت:
اکسلنت
+++
ايران دخت گفت:
همیشه پیش خودم فکر میکردم،مثلثات با داشتن این cos چقدر حلّش سختر شده!
mahand گفت:
درود بر عا لم ربانی کیوان
اون شاعر اصفهانی خاکشیر تخلصشه جایزه را رد کن بیاد
از تمام انتقاداتت ممنونم
mahand گفت:
کیوان و کاپتان بلک
شما یک موضوع کاملا زمینی را فلسفیش میکنیین و غیر کاربردی
تنها کسی که راه حل زمینی ارائه میده سرور شماست جناب مهند
EhSAN گفت:
🙂
Maman Khanoom گفت:
facebook چرا این طوری شده؟ تو فرند ها هستی ولی تو صفحه ات نمیره. unfriend هم نمیشه. هیچ حال نکردم آخه یعنی چی؟
میرا گفت:
دستانش محکم دور بازوانم حلقه کرد و با نوک انگشت سبابه اش آرام آرام مهره های پشتم را لمس کرد . گویی چیزی بکر را جستجو میکرد . چیزی که تا کنون نیافته بود. تنفر واشک خودشان را چسباندند زیر پوستم و ریز ریز ریختند بیرون . چشمانم داغ شدند و چیزی سرد روی گونه ام افتاد . . احساس تهوع شدید کردم .
پیراهنم را بالا زد . چیزی راه گلویم را سفت چسبید . خودم را زیر آوار بوسه هایش رها کردم . سعی کردم نفس بکشم .ولی نشد. فقط و فقط چندشم شد . لبانش رو پوستم سُر خوردند و من بیش از پیش چندشم شد .حس میکردم از پشت گردنم تا مچ پاهایم لزج میشود . تمام غضلاتم منقبض شده بودند . یخ کرده بودم . نمیدانم از خیسی عرق بود یا بوسه های گرم و خیس او. نمیدانم . سعی کردم نفس نکشم . شاید کم آوردم و تمام . اما هوا راه خودش را پیدا میکرد و به زور میچپید تو ریه هایم .
اشک بیشتر و بیشتر بالشم را خیس کرد .منتظر ماندم تمام شود . تمام شود و من بیشتر متنفر شوم .
sniper گفت:
با توضیحاتی که از فیزیک خودت دادی ناخودآگاه یاد جنیفر کارپنتر ( دبرا مرگن ) خواهر مایکل سی هال در فیلم دکستر افتادم.