عمه بلقیس رو کاردش می زدی خونش در نمی اومد. مدام لبش رو می گزید و مثل اسفند رو آتش بالا پایین می پرید. داستان این بود که تازه عروس خان عمو، مهمونی داده بود و فامیل ها رو دور هم جمع کرده بود. عروس خانم ظاهرا لباس کوتاهی پوشیده بوده و موقعی که دولا می شده شورت مبارکش کمی تا قسمتی معلوم شده بود و شورت ایشان چون خاری به چشمان عمه بلقیس و ظاهرا خان عمو و میهمان ها فرو رفته بود. عمه بلقیس به خودش می پیچید و می گفت که چجوری بی ابرو شدند و این زنیکه ی ندید بدید اسباب سرشکستگی پسر عموی ما شده و آن بنده ی خدا از خجالت و شرم به خودش می پیچیده- البته پسر عموی من که از دوازده سالگی توی ناف لندن بزرگ شده بود با غیرتی بازی همون قدر آشنا بود که ریچارد کلایدرمن با آبگوشت بزباش و با شناختی که من ازش داشتم حتی چه بسا که این لباس انتخاب بهزاد بوده باشه- ولی مگه این چیزها به گوش عمه بلقیس می رفت. نفرین می کرد و می گفت زنیکه ی ندید بدید گشنه گدا، حالا چه اصراری بود که شورت بو گندوی این خانم را ما ببینیم؟ بقول عمو ناصرت، زنیکه حتی یک هیکل درست حسابی نداره که آدم اقل کم حالش به هم نخوره- البته بماند که عروس خانم تا اونجایی که یادم میاد مربی یوگا و ورزشکار بود ، قد بلند و هیکل ردیفی داشت و یکی از دلایل عمده ی انتخاب بهزاد هیکل تراشیده ی ایشان بود- خواستم حرف عمه بلقیس را قطع کنم و تذکر بدم ولی مگه امون می داد. ..»خوبمون شد.. خوب به فامیل شوهرش احترام گذاشت. دیگه چجوری می تونست از این بیشتر به یک مشت بزرگ تر بی احترامی کنه؟؟ » گفتم عمه جان، ببخشید ، من نمی فهمم، یکی دیگه لباس پوشیده، فرض بگیریم که لباسش نامناسب بوده، این چه ربطی به شما داره؟ در بد ترین حالت این آدم به خودش بی احترامی کرده. پرید وسط حرفم گفت عمه جون، میگم شورتش معلوم شد! دیگه بی احترامی از این بالاتر؟ در حالیکه خنده ام گرفته بود از دهنم پرید : مگه احترام شما به شورت عروس بند بود؟ گفت وا ! خوب شاید ما نخوایم شورت ایشون رو ببینم. گفتم خوب نبینید. مگه به زور اومد چشم شما رو گرفت دم شورتش؟ فکر کنم هر وقت که ایشون دولا شد ، آسون ترین کار این بوده که اصلا نگاه نمی کردید. مگه مجبورتون کرده بود که نگاه کنید؟ در حالیکه واقعا رنجیده بود گفت تو مثل این که از وقتی رفتی اون ور عقلت نم کشیده عمه ! نه تو بگو عمه جون.. تو همون آمریکا هم مردم خانواده دار، کون لخت می گردند؟
گفتم: عمه جان، اینجا اون قدر ها برای کسی مهم نیست که کسی چی پوشید و چی خورد و چی گفت و چی کار کرد. تا وقتی که آزادی اون آدم مخل آزادی دیگران نشده کسی به کسی کاری ندارد و این اتفاقا یکی از مختصات یک جامعه ی دموکرات و آزاد است. پوزخندی زد و گفت آره دیگه، از آزادی و دموکراسی فقط کون لختش رو گرفتین . گفتم نه عمه جان… آزادی فقط کون لخت نیست، آزادی تحمل پذیرش این واقعیت است که آدمها ممکن است سلایق متفاوتی داشته باشند و هرکس آزاد است همان باشد که هست. آزادی خیلی چیزها هست.. آن ور خط قاه قاه خندید: آره والله، همون که تو میگی، لابد عروس ما هم از شدت لیبرالیست بودن شورتش رو هوا کرده. هیچ کار دیگه ای برای آزادی این مردم نمی شد کرد..؟
گفتم خیر! اما شما جدا فکر می کنید که جامعه ای که به یک انسان بدیهی ترین حقی مثل لباس پوشیدن را نمی دهد، به آزادی اندیشه، آزادی بیان، آزادی مطبوعات احترام می گذارد؟ جامعه ای که هنوز….گفت هیس !!!!عمه، تورو خدا پای تلفن حرف سیاسی نزن. تو انگاری هنوزم کله ت بوی قرمه سبزی میده.. گفتم عمه جان ، منظور من از جامعه شما بودید. شما، خان عمو ، فامیل گل و بلبل و مثلا تحصیل کرده ی خودمون . من مدتهاست که کاری به کار احمدی نژاد ندارم ، دارم در مورد شورت عروس حرف می زنم . با بی حوصلگی گفت: مرده شورش رو هم ببرن ، خوب عمه جون، من غذام ته کشید ،دیگه برم.صدای بوق بوق خط نگذاشت که جمله ام رو تمام کنم. جهت ثبت در تاریخ ؛ من دیگه کاری به کار هیچ چی ندارم. اما حتی اگر من رو هزار قطعه بکنی، هنوز هم معتقدم که از شورت عروس ما تا خشتک پاره ی مردم فاصله ی زیادی نیست.
گیلاس گفت:
خیلی وقته به این نتیجه رسیدم مردم ایران از بیکاری واسه پر کردن اوقات همیشه فراغتشون راجب اینو اون فکرو قضاوت میکنن
بهرحال همه چیمون باید به همه چیمون بیاد دیگه…
سودی گفت:
خو.ب بود. اما پستونش رو زیاد کنید لطفاً.
شهرزاد گفت:
عالی بود چشمام پر اشک و خون شد عالی بود
!ً گفت:
خون چشم ات مداوم
kian گفت:
khoda nakone azizam
شهرزاد گفت:
http://marde-rooz.com
عزیزان از مجلات غیردولتی و آزاد حمایت کنید:
http://www.facebook.com/pages/%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87-%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D8%B1%D9%88%D8%B2/312225125458535
گردو گفت:
شهرزاد جان
ممنون از لینکهایی که میگذاری.
آیا این مجله فقط آنلاین هست یا پای هم منتشر میشه؟ و اگر آره آیا در داخل ایران منتشر میشه.
در صورت آخری کمکی که از دست ما ساخته هست اینه که خودمون مشتری مجله بشیم و دیگران و هم تشویق به خریدش کنیم.
من متاسفانه فیس بوک ندارم و قصدی هم براش ندارم.
گردو گفت:
ببخشید: یا چاپی هم منتشر میشه
شهرزاد گفت:
نه گردو جون چاپی نیست عزیز من فقط مجله رمان نشریه نوشته هایی را لینک میکنم و میزارم اینجا که آزادی بیان دارند و مجوز جمهوری اسلامی را نمیگیرند.
این مجله هم یک مجله مستقل و دور از هیاهو هست که مطالبش مفیده از آشپزی داره تا داستان و خبر سیاسی و همه چیز.
ن ا ر س ی س گفت:
خیلی متن آبکی بود 😐
شهرزاد گفت:
شما شاید نفهمیدی که منظورش چی بود!که میگی آبکی! یکی از بهترین نوشته های نسوان بود
لخت گفت:
همه راها به شورت ختم میشود……امام خمینی….مسئله شورت رو دست کم نگیرید..باید تا تهش بری تا بدونی به کجاها که نمیرسی…مثل همیشه جالب بود
پرهام گفت:
فیلم مالنا رو دیدین ؟
درد جامعه پر ادعای ما هم همینه
فانوس گفت:
به خشتک پاره ملت همه آگاهیم که بدجور این روزها پارگیش تو چشم میخوره از گرونیها گرفته تا…..طرح حجاب و عفاف..
این خشتک پاره ملت حالا ما نفهمیدیم مهم یا نه!؟ به ما ربطی داره یا فضولی مثل شورت عروس خانوم که عمه بلقیس هوار کرده،
اگه میخوای مثل این کانادایی که قطعه قطعه شده قطعه قطعه نشی!
اینو یکم بیشتر لولی جان توضیح بده تا خشتک من هم پاره نشده.. شاید هم شده،چم والا!
ALI گفت:
+
ایران گفت:
آخ قربون دهنت برم من! یعنی دقیقا همینه که میگی! خیلی ربطی به سنّ و سال و گاهاً اینکه که کجا هستن هم نداره. کافی یه عمر توی کلشون رو با این افکار دوزاری شستشو داده باشن و اصلا هم نخوان که جور دیگهای فکر کنن یا زندگی. بماند که یه جورایی به نظر من این کارا همش مال یه مشت آدم بیکاره! اسمش رو هم غیرت میذارن. که هرچی بدبختیه مال همین غیرت تخمیه که من نمیفهمم اصلا چی هست!
کیوان گفت:
قبل از خواندن متن زیر خواهش میکنم به چند نکته توجه فرمایید:
1- متن ذیل صرفا به هدف توصیفِ ویژگیهای همین وبلاگ نوشته شده و داعیه شمول بر کلیه متون مشابه دنیای مجازی را ندارد؛
2- هیچ یک از گزاره های متن زیر واجد معانی «داوری کننده» و «ارزشی» نمیباشد. چه در قبال نویسندگان وبلاگ و چه خوانندگان آن؛
3- هدف از نوشتن متن، قبل از هر چیز روشن شدن افکار و تصاویر پراکنده و سامان دادن به گزارههای توصیفی در ذهن نویسندهٔ آن بوده، و تنها به توصیف و طرح مسئلهٔ وبلاگ منحصر بفردِ «نسوان مطلقهٔ معلقه» پرداخته است.
اظهار نظرهای متفاوت خوانندگان (در پستهای مختلف) عموما از تنوع دیدگاه و نوع قرائتِ متن ها ناشی میشود:
1- قرائت به مثابه یک متن مسئول و متعهد سیاسی – اجتماعی؛
2- قرائت به عنوانِ یک متن ادبی؛
3- و خواندن متن به عنوان دفترچه خاطرات نویسنده (گان)؛
که هرکدام به فراخور پیش فرض خود انتظارات و توقعات خود را مطرح میکنند. اما در آنسوی شبکه مجازی، در ذهن و دل نویسندگان چه میگذرد؟
1- قبل از هر چیز حفظ بند نافِ هویتِ (اگرچه پر هزینه و چالش برانگیز) خود با، و به توسط زبان مادری؛
2- ایجاد معنا در زندگی، با اصیل ترین روش انسانی: آفرینش
3- بیانِ دغدغهها و آنچه از نظرشان، خانه، خانواده، دوستان، افراد خوب و موثر این جامعهٔ کم بضاعت، حق حیات، حقِ آزادی بیان، حقِّ زن بودن، حق پوشش دلخواه و خلاصه «وطن» را ازیشان گرفتهاست. «وطن» آنچنان که باید باشد را و نه صرفِ آنچه که هست.
4- پر کردن اوقات گاه آزارنده مهاجرت (این یک به نظر من عملا کمترین اهمیت را در بین اهداف دارد، حداقل پس از گذشت زمان و احساس جا افتادن در کشور مقصد).
پس مشاهده میکنیم که نویسندگان – چنانکه باید- اگر تعهدی دارند، به خویش و به مثابه یک امر شخصی است. اما خواننده در هر سه مورد برداشتِ خویش – که گاه میتواند ترکیبی از 2 یا هر 3 مورد برشمرده باشد – با پیش داوری و نه بی طرفانه به تماشا نشسته است:
1- توقع دارد «تعهد سیاسی- اجتماعی» نویسنده، حتما به تمامی رعایت شده و کمترین زاویهٔ دید را با اعتقاداتِ خودش داشته باشد؛
2- متوقع است متن با ظرافتهای ادبی آراسته و پیراسته شده باشد؛
3- و شاید چالش برانگیز ترین واکنشها در پیش داوریهای اخلاقی – ارزشی ناشی از قرائت متن به مثابه دفترچه خاطرات و توصیف یک نوع سبک زندگی (life style). لازم است خاطر نشان گردد که این پیش داوریها لزوما معلولِ سنتی بودن ارزشهای خوانندهٔ منتقد، نیست. خوانندهٔ مهاجر معتقد به ارزشهای مدرن نیز ممکن است جزو منتقدان باشد.
در انتها چنانکه در اول نیز اشاره شد، این تنها گشودن روزنهای به بررسی وبلاگ منحصر به فرد «نسوان…» بوده، و از آنجا که این وبلاگ در زندگی من جایی به اندازه کافی درخور اعتنا باز کرده، میکوشم بمانند هر چیز مهم دیگری، از آن فاصله بگیرم. و آن را بسنجم (=نقد کنم). حل هر مسئله قبل از هر چیز محتاج طرح و توصیف و استخراج معانی به شکل جامع و مانع است. که حاصلش تازه میشود صورت مسئله. در این نوشته اگر ادعایی باشد همانا تلاش در پیراستن از حواشی و تعریف صورت مسئله است. هرگونه بسط و انتقادِ دوستان عزیز براین متن باعث امتنان نگارنده خواهد بود.
فانوس گفت:
@کیوان
اولالا!
گفتیم رابطه خشتک ملت و شورت عروس خانم رو اینجاحداقل ربطشو ببینیم،تو که بیشتر گیجمون کردی کیوان جان.
کیوان گفت:
مگه خودت (تو پست قبلی) نگفتی من چشمام آلبالو گیلاس میچینه!
ولی خارج از شوخی ترازو و ماهگون و عباس میرزا و بویژه خود لولیتا در پاسخ امین خوب توضیح دادهاند.
فانوس گفت:
شما گیلاسو فانوس دیدی،تازه من حرف از چش نزدم!
کیوان گفت:
خوب مشکل از چشمام بود دیگه! من حرف شما رو تصحیح کردم فانوس جان! کلا انگار مطالبی که بعد از نیمه شب مینویسم نیاز به ویرایش داره! در هر صورت با اینکه نام را اشتباه خواندم از یک چیز خوشحالم و آنهم اینکه تصور من از روحیهٔ خوبِ شما درست بود! امیدوارم همیشه سرشار از روحیه شاد و مثبت باشید.
ترازو گفت:
« قرائت به مثابه یک متن مسئول و متعهد سیاسی – اجتماعی؛»
من به عنوان یکی از خواننده ها دنبال متن مسئول و متعهد نیستم. به دنبال سیاست هم خیلی وقته که نیستم. به دنبال متنی هستم که در جنبه های اجتماعی و فرهنگی بدیهیات من رو زیر سئوال ببره.
«توقع دارد «تعهد سیاسی- اجتماعی» نویسنده، حتما به تمامی رعایت شده و کمترین زاویهٔ دید را با اعتقاداتِ خودش داشته باشد؛»
اگر زاویه دید نویسنده با اعتقادات من یکی باشه پس جای من اینجا نیست و دارم وقتم رو تلف میکنم.
توقع من اینه که نویسندگان این وبلاگ از دید «نسوان مطلقه معلقه» بنویسند و براشون لوگوی سیب معنایی بیش از یک لوگو داشته باشه که بالاخره اجبارا همه وبلاگها باید داشته باشند.
من خواننده هر چی باشه اینجا مهمانم و حق بازخواست نویسنده رو ندارم که از چه چیزی بنویسند یا به چه چیزی اولویت بیشتری بدهند. اگر روزی این وبلاگ برایم چیزی نداشته باشد حتما جای دیگری در این جهان مجازی یا واقعی وجود خواهد داشت تا با روحیات من سازگار باشد. شاید هم خودم دکاندار شدم و در این صورت حرمت صاحب خانه ایجاب میکند که بازاریابی ام با اجازه صاحبخانه و در چهار چوب ماهیت این وبلاگ و آن مطلب خاص باشد.
mahgoon گفت:
+++++++++++
mahgoon گفت:
کیوان جان!
گفتی:
«…اما خواننده در هر سه مورد برداشتِ خویش – که گاه میتواند ترکیبی از 2 یا هر 3 مورد برشمرده باشد – با پیش داوری و نه بی طرفانه به تماشا نشسته است:…»
به نظر من، من فکر نمیکنم تمام خوانندهها با پیش داوری و توقع به نویسندگان نگاه کنند.
من از خودم میتونم مثال بزنم که بیان دیدگاه مسلما باید بر مبنای تجربه و یا مفروضات باشه حتی اگه خوانش و یا قرائت و نقد یک متن بخواد اصل هرمنوتیک رو رعایت کنه.
نکته اینجاست که آیا ما داریم نویسنده رو نقد میکنیم؟ و یا دیدگاه خودمونو راجع به موضوعی مشترک بیان میکنیم؟
من یادم نمیاد نوشتهای رو نقد کرده باشم! چون نقد نوشته رو که باید بر اساس مدعا و ادعا و سنجش با اصولی مشترک باشه رو کار خودم نمیدونم. مثل نقد یک غزل و یا قصیده و یا شعر نو و یا سپید که بر موازینی مورد وثوق تاریخ ادبیات و کارشناسان سروده شده. من نهایتا نظر خودم رو مطرح میکنم و احیانا به نقاط مشترک یا زاویهی دید اشاره میکنم. حقیقتا نقد کار من نیست.
با این حساب هر کس که وجود داره لابد در یک زاویهای نشسته گیریم این زاویه حاده، عمود و یا منفرجه بر موضوع و یا خیلی فراگیر باشه. نهایتا میتونم بگم حرفهای خودم یک دیدگاه صرفه که قابل چالشه. البته پیش میاد که در ادبیات بهکار رفته ممکنه یه وقتهایی تاکید به دیدگاه و نظر نادیده گرفته بشه و تصور بشه نوشته به منزلهی صدور یک حکم و کلیشه ست اما اگه دقت کنی در نوشتهةای من بیشترین عبارت تاکید روی «به نظر منه» و بایدی درکار نیست.
باز هم ازت ممنون که با دقت اینقدر وقت میذاری.
ارادت.
کیوان گفت:
@ ماهگونم
فقط شروع به بحث کردم. نه کامل است و نه خیلی دقیق. درآمدی بود بر بحثی که خیلی ذهنم را به خود مشغول کردهاست: نقد و شناخت وبلاگ نویسی و نحوه تعامل خوانندگان با آن. و در راس همه، همین وبلاگ محترمه معززهٔ نسوان مطلقه معلقه.
کوروش گفت:
نتیجه گیری بی ربط بود
میشه به شورت عروس کاری نداشت، و نباید هم کاری داشت، ولی به خشتک پاره ملت نه. باید کار داشت .چقدر کار خود ملته ، و چقدر حکومت اون رو جر داده.
کیوان گفت:
@ کوروش عزیز
تلقی من از نتیجه گیری این بود که، همان طرز فکری که موجب گیر دادن به شورت عروس میشود، خشتک پاره ملت را بر سرش کشیدهاست. پس من بین نتیجه گیری متن فوق با نظرِ شما هیچ اختلافی نمیبینم.
چون همین حساسیت (به قول مش قاسم) به «بی ناموسی» هاست که بهانهای به دست » خودْ قیم پندار» ها و متولیان شئون فرهنگی و ناموسی، میدهد تا نخست عرصه عمومی (مطبوعات، سینما، رادیو تلویزیون، ..) را کنترل کنند. و بعد کنترل به سانسور تبدیل میشود. و بعد رنجاندن فلان مدیر سیاسی مصداق بیناموسی شناخته میشود. و در نهایت جر دادن خشتک ملت و «کش دادن اختلاسهای میلیون دلاری» در حکم بیناموسی ارزیابی میشود.
@ ترازو(میزان) عزیز، هما
تناقضی در بستر بحثها وجود دارد که باعث بعضی اختلافها میان کامنت نویس ها (که به هر حال یک نمونه آماری با ویژگیهای خاص از مردم است) میشود. و آن اختلاف بین نظریه و عمل، اصول و روشها، ایدهآلها و سیاستهاست.
همای عزیز راست میگوید. همیشه «سوء استفاده از آزادی برای بیبند و باری» مثل چماقی بر سر طرفداران آزادی فرو آمده. اما حتی هما هم قطعا «حق» آن عروس خانم را در نحوه لباس پوشیدن محترم دانسته و حاکثر او را فاقد درک از موقعیت ارزیابی خواهد کرد.
اغلب تفاوت بین عرصه «اصول و نظریه» با میدان «عمل و سیاست » اشتباه گرفته میشود*. اگرچه من شخصا معتقد نیستم که با روشهای غیر اصولی بتوان به اهداف درست و اصولی نائل شد. اما به هر حال سیاستمداری که بخواهد در جامعهای بزرگ و متنوع و با خصلتهای پارادوکسیکال ایران منشا اثری مثبت بشود، و ضمنا پای بند دموکراسی و صندوق رای و آزادی بیان هم باشد، باید چه کار کند؟ مثلا اگر بخواهد در تبلیغات انتخاباتیاش تاکید کند که نو عروسها آزادند و بلکه حقشان است که با شورت تردد کنند؛ آیا در جامعهای که در آن عمه بلقیس ها از پایگاه اجتماعی محکم برخوردارند، آیا یک از پیش بازنده نخواهد بود؟
ولی آیا ویولتا در این وبلاگ یک کنشگر سیاسی است؟ یا صرفا میخواهد به مانندِ یک عدسی یا ذره بین، به وضوح یک تصویربرای چشمهای ما کمک کند؟
گذر زمان همچون موریانه بدون وقفه در حال جویدن هنجارهای جامعهاست، و ترازو چه خوب از بُعد زمانی «تمایز فرهنگی» گفته. بُعدی که با مقیاس تصاعدی هندسی کوچک میشود.
امروزه تصاویر متناقضنمای بسیاری میبینیم از شکستن مرزهایی که زمانی حتی تصورِ عبوراز آن تن عمه بلقیسها را میلرزانید: زنانی که از تدریس قرآن و روضه خوانی کسب درآمد میکنند، چادر نمیپوشند، پشت فرمان مینشینند و مدیر خانه و خانواده هستند. دخترانی که چادر میپوشند و عامل به واجباتند، اما دوست پسر دارند و از سکس هم نمیهراسند، پزشکان و اساتید دانشگاهی که زن هستند و «عمه بلقیس» ؛ اما بیآنکه حتی خود بخواهند در کار مخدوش کردن «ایماژ» های اعتقادی خویش.
اتفاقا من معتقدم که «عمه بلقیس» ها و دخترانشان، خیلی سریعتر تبدیل به «نو عروس»ها میشوند. چون معیار نه اندیشه و نه هنجار سازی بر اساس احترام به حریم خصوصی دیگران؛ بل «تصاویر» ، «ایماژها» و «Life Style» ها هستند که «عمه بلقیس»ها و «نو عروس» ها را هدایت میکنند. من «نوعروس» داستان لولیتا را «عمه بلقیس»ی با «ایماژ»های دگرگون شده میبینم. که مرزهای آزادیش بر اساس الگوهای تصویریِ خود تعیین شده، نه رعایت حریم دیگران.
اما هر چقدر هم که عمه بلقیس ها و نو عروسان به هم شبیه باشند، از انصاف نباید گذشت: امروزه این اساطیر و نمادهای «عمه بلقیس» است که خشتک ملت را دریده. نه «Life Style» نوعروسان.
گردو گفت:
کیوان عزیز!
ممنون از وقتی که برای اینجا میگذاری و زوایای پنهان از دید من خواننده را نشون میدی.
از این منظر که شما بحث میکنی نظر من اینه که باید بین روشنفکر به عنوان میزان الحراره یک جامعه بصورت عام و روشنفکری که به عرصه فعالیت سیاسی قدم میگذاره و برای رسیدن به اهداف خاصی مبارزه میکنه فرق قائل شد.
در حالت اول طبعا از روشنفکر انتظار این هست که همه نابسامانیها رو بیرحمانه به نقد بکشه و زبان حال جامعه ای که توش زندگی میکنه باشه.
ولی روشنفکری که وارد سیاست میشه طبعا همونجور که خودت گفتی معذوریتهای زیادی داره که باید رعایت توازن نیروها در همه زمینه ها رو بکنه.
ولی متاسفانه فضایی که تو کشور ما حاکم هست باعث میشه هم حکومت روشنفکرها رو به سمت سیاسی شدن هل میده و هم خود آنها احساس دین میکنند و اگر هم کسی نکنه به بی عملی متهم میشه و همه اینها باعث میشه آنها وارد کارزار سیاست بشن بدون آنکه روحیه کار سیاسی داشته باشند.
ایجاد فضای بیطرف روشنفکری که در آن هر کسی فراخور گرایش و تخصص خودش به نقد نارسایی ها بپردازه و تحمیل این فضا به حکومت در چنین شرایطی خودش یک هنر هست که بنظر میاد تنها سینما گرهای ما تا حدودی تونستن از عهدش بربیان و متاسفانه بقیه ازش غافل موندن.
چنین فضایی البته مستلزم اینهم هست که همه بپذیرند اگر کسی هم وارد سیاست شد با ادبیات سیاسی و همه جانبه نگری خاص خودش صحبت خواهد کرد و کسی ازش انتظارات بیجا نخواهد داشت و در هر قدم او را متهم به سازش و غیره نکنند.
يلداسبزپوش گفت:
@گردو
+++++++
گردو گفت:
مرسی یلدا جان
یک نفس راحت کشیدم.
بالاخره یکی پیدا شد با حرف من موافق بود.
يلداسبزپوش گفت:
گردو جان به نكات بسيار ظريف و روانشناسانه اى اشاره كردى كه در جامعه ما موجب سوءتفاهم ها و موضع گيرى هاى نابجا و زيان آورى شده، ممنون
جوات یساری گفت:
منم خیلی وقت ها موافق گفته های شما هستم ( حتا یادمه یکی بود به اسم اهل آبادی اونم نظرش به شما نزدیک بود و یادمه اون اوئل که اومده بودی یکی دو نفر گفتن گردو و اهل آبادی همون جواتیه) منتها چونکه بعد از پلاس زدن بهم گفتن داری گروه کشی راه میندازی سعی کردم کمتر به عنوان تائید زیر کامنت ها +++ بزنم .
مثلا کامنت های پرواز لی لی آرش و خرزهره و یا حتا خانوم کاظمی یا سامانتا را که میخوانم خیلی مواقع همان چیزی است که منم در دل دارم و اونا کوتاه و گویا میگن ،منتها مار گزیده ایی هستیم هراسان از ریسمان های سیاه و سفید
جوات یساری گفت:
البته این کامنت خطاب به گردو بود با خانم یلدا به دلیل انقلابی بودن ایشون کمی زاویه داریم 🙂
يلداسبزپوش گفت:
@جواد
:-))
ژیان گفت:
باز هوا گرم شد.
mahgoon گفت:
به به، به به
رسیدن بهخیر لولیتا خانم، ستارهی سهیل!
گل آمد و بوی عنبر آورد!… صد خشتک و یک شورت تر آورد!
باز هم بحث شیرین آزادی و رعایت حد و حدود مجاز اون در جامعه!
جامعهای که کلمات حکم تیر به ایمان قلبهای باسمهای رو دارن، «شورت پیدا» لابد از ابزار جنگ علنی سخت و گرم، در آوردگاه غرایز حیوانیست. اینکه اصولا شورت باید پیدا باشه یا پنهان، البته ربطی به آدابدانی اون فرد در مجالس عوام و خواص داره، اما به نظرم ربطی به اشخاص دیگه نداره. مگر اینکه کسی رو دعوت کرده باشن برای مراسم شعرخوانی اما توی مراسم تنها راجعبه متدهای قیچی کردن سیرابشیردون حرف بزنن؛..ویا کسی رو دعوت کرده باشن به مراسم استریپتیز اما طرف بره توی گونی و تا آخرش بیرون نیاد و بگه پوشش حق مناست!
نمیدونم آیا اصلا میشه به کسی گفت چرا با مینیژوپ توری که اونورش پیداست میری سر کلاس درس؟ و یا میشه به کسی که توی مراسم تولد بچهها شرکت کرده اعتراض کرد چرا لخت مادرزاد اومدی؟ رعایت نرم و حدود متعارف یعنی چی؟ اینو کی تعیین میکنه؟ یعنی چی هر سخن جایی و هرنکته مکانی دارد؟ اصلا چه ایرادی داره کسی شورتش و یا حتی محتویاتش معلوم باشه؟ این مرزها و حد و حدود تا کجاست و کی این مرزها رو تعیین میکنه؟
آخ… ای آزادی، ای آزادی! حریم پارهات را چسب زخم!
sepandar گفت:
بسیار زیبا بود-ما ایرانیم افتخاری مبدتر از این هست؟
هما گفت:
اولا رسيدن بخير
دوما حالا چرا شرت ؟
نميدونم اما من فكر ميكنم يكي از همين موانعي كه نميذاره ما به ازادي برسيم همين شرته…. سالهاست تا از ازادي مذهب و انديشه و حرف ميزنيم توي دهانمان ميزنند كه ازادي ميخواهي كه كون لخت كني و شرت سر نيزه ……
يادمان باشد ما در مملكتي زندگي مي كنيم كه مردان ازادي را تا پشت درب خانه فقط تحمل ميكنند . و راستش اين شرت شرت كردن شما نه تنها كمكي نمي كند و نه تنها تابوشكن نيست كه بسا سد سكندري است در رسيدن ما به ازادي
عمري است داد ميزنيم ازادي فقط كون لخت كردن نيست اما همه نيست را هست ميخوانند و پا برگلوي هر ازاديخواهي فشار ميدهند
پي نوشت … بياييد ازشرت حرف نزنيم . بگذار ازادي معناي والاتر خود را بمردم بشناساند .من يقين دارم وقتي انديشه و فرهنگ ما به وصال ازادي رسيد خودبخود كسي به هيچ شرت وكون لخت و غيرلختي توجه نخواهد كرد .
اقايان با تمام بوق هايشان دارند ازادي را فقطدر رنگ شرت وكون لخت معنا مي كنند . لطفا تو ديگر كمكشان نكن
ساحل غربی گفت:
«گفتم نه عمه جان… آزادی فقط کون لخت نیست، آزادی تحمل پذیرش این واقعیت است که آدمها ممکن است سلایق متفاوتی داشته باشند و هرکس آزاد است همان باشد که هست. آزادی خیلی چیزها هست..»
ايران دخت گفت:
@هما
عمري است داد ميزنيم ازادي فقط كون لخت كردن نيست اما همه نيست را هست ميخوانند و پا برگلوي هر ازاديخواهي فشار ميدهند…
…………………….
ولیفعلا آزادی برای جوانها تو ایران همون کون لخت معنی میده و این یعنی پوزخند به تمام ارزشها که فقط حرف اند حرف
نسوان گفت:
چرا شرت نه؟ آبجی!؟
ما اینجا نیستیم که ضعیفه وار از اون گوشه موشه یک چیزی زمزمه کنیم بلکه حاج آقا عنایتی کنند و یک گوشواره طلا از سفر مکه برای ما سوغات آورند تا ما در مقابل چشم بر زن صیغه ای ایشان ببندیم. حرف خودمان را می زنیم.آزادی معنای والاتر و پست تر ندارد. آزادی یک نگرش است. از همین شورت بگیرید تا آخر! همه اش از یک آبشخور آب می خورد. کسی که می گوید مثل من لباس بپوش می گوید مثل من فکر کن. و قس علی هذا.. بد میگم آبجی هما؟
در ضمن نگران نباش… تفسیر آقایان اون قدر ها مهم نیست، و از شخص من بپرسی زن ها از مرد ها در این میان کم تر مقصر نیستند.
هما گفت:
در اصل حرف تو درسته منتها در مورد اين نگرش صحبت سر تقابل فرهنگ سنتي ما با ازاديست . در اين كه شك نداري؟ حالا بحث بر سر اينه ما چطور به اين ازادي برسيم . من ميگم با جنگ با سنت ها و محرك هاي سنتي اين راه طولاني تر خواهد شد و نياز به گذشت چند نسله . يعني تو الان نمي توني به عمه بلقيس ازادي در پوشيدن شرت رو حالي كني هرچقدر هم دليل بياري
من نظرم اينه براي تسهيل راه بايد دوراني گذار رو با ارامش و تحريك نكردن رگ غيور مردان و زنان اين مرز و بوم طي كنيم . چون مشكل در اينجاست خيلي وقتها تو به مردمي ازادي ميدي كه نمي خوانش و مشت حواله ات ميدند چون ازادي براشون فقط در كون لخت معنا شده
از طرفي باور كن تزريق* يهويي* ازادي به ما ملت عجيب و غريب تبعات وحشتناكي داره
کیوان گفت:
همای گرامی
در کامنتی که در بالا در پاسخ کوروش نوشته بودم، اشارهای هم به اظهار نظر شما داشتم:
شاید بهتر باشد بین بحث نظری و توصیههای عملی و مصلحت جویانه، تفاوتی قائل شد. چون در بحث نظری همانطور که شما هم اشاره کردهای حق با لولیتاست. و در توصیه عملی و راهکارهای سیاسی اجتماعی بی شک حرف شما کاملا درست است.
گردو گفت:
هرچند من شخصا با نظر هما موافق هستم ولی در عمل فاکتورهای زیادی هستن که دخالت میکنند و اظهار نظر صریح در این مورد رو مشکل میکنند.
مهمترینش همین وسایل ارتباطات جمعی و جهانی شدن ارتباطات هست که تاثیر مستقیمش روی جوانها هست.
هر چند به تجربه شخصی دیدم که همین جوانها به محض اینکه بزرگ میشن به سنت رو میارن* ولی در هر برشی از زمان جوانها تاثیر تعیین کننده ای بر فضای حاکم میگذارند که باعث میشه هیچ کس نتونه اونها رو ندیده بگیره.
تا جایی که آدمی مثل احمدینژاد هم برای رای جمع کردن تظاهر میکنه حجاب و موی سر دخترها مشکل اصلی مملکت نیست.
اینجا یک پارادوکس خیلی جدی هست که از یکطرف ممکنه متهم به محافظه کاری بشی و از طرف دیگه متهم به زیر پا گذاشتن سنتها.
*من یک همکار خیلی جوانی داشتم که به خدا باور نداشت ولی به بچه 5 سالش نماز خوندن یاد میداد وخودش هم محرم میرفت برای دسته ها نوحه میخوند. وقتی بهش میگفتم چرا میگفت آدم همیشه نیاز به یک اعتقادی برای منع شدن از بدیها داره و فعلا چیزی برای جایگزینی مذهب ندارم.
Parvaaz گفت:
نسوان، فکر کنم منظور هما از «آقایون» حکومت کنندگان بود نه جنس «مذکّر». شما چرا همه چی رو نر و مادّه میبینی؟
نسوان گفت:
يادمان باشد ما در مملكتي زندگي مي كنيم كه مردان ازادي را تا پشت درب خانه فقط تحمل ميكنند . و راستش اين شرت شرت كردن شما نه تنها كمكي نمي كند و نه تنها تابوشكن نيست كه بسا سد سكندري است در رسيدن ما به ازادي
واژه مردان هیچ گاه برای اشاره به حکومت کنندگان به کار نمی رود. یا من هرگز ندیده بودم.
Parvaaz گفت:
ِ، ببخشید پس، من فکر کرده بیدم منظورش چیز دیگه است.
«آقایون» به کرات به جای»رجال سیاسی» استفاده میشه. من که خیلی شنیدم. یه نوع تیکه انداختن میباشد.
نسوان گفت:
آقایان با مردان فرق داره.هما نوشته بود مردان.
مر دان هیچ جا به عنوان رجال دولتی به کار نرفته و نمی رود.
Parvaaz گفت:
«اقايان» با تمام بوق هايشان دارند ازادي را فقط در رنگ شرت وكون لخت معنا مي كنند.
بخدا هما نوشته اینو. برو نگاه کن.
جوات یساری گفت:
@ لولی و پرواز
آقا جان قسمت اول نوشته هما منظورش ما مردای گردن شکسته هست و قسمت دوم دولتمردان گردن کلفت
دعوا نکنید .
50 ساله گفت:
هما چرا تو و بعضی ها مرض مرد ستیزی دارید ؟ به جمله آخرت نگاه کن . خیلی تحمل کردم تا در برابر اهانت ها ت نسبت به آقایون شکیبا باشم ولی تو اینگار نه اینگار …
هما گفت:
داداش من چاکر شما و کلیه برادران غیور این ملک هم هستم منتها اگه من رو بشناسی میدونی من همیشه گفتم هیچوقت به کلماتی مثل همه یا هیچ یا هر اعتقاد نداشتم مسلم در نوشته فوق لفظ اقایان بمعنی همه برادران نیست اما خودمانیم تو تا حالا مردی را ندیدی که شعار ازادی بدهد اما از دادن کوچکترین ازادی به خانواده اش امساک کند ؟ به ازادی زن معتقد باشد اما برای حفظ ابرو چارقد را زورکی سر زنش کند ؟ و اگر دیدی کم بودند یا زیاد ؟
راستش عزیز من که زیاد دیده ام
البته اینم بگم اوضاع زنان هم بدتر نباشه بهتر نیست . فقط شاید ؟ شاید زنان در این امور کمی شجاعتر باشند
50 ساله گفت:
هما من نفهمیدم علت مرد ستیزیت چی هست ولی باید بهت بگم کسی که دم از آزادی میزنه و به زور برای حفظ آبرو چارقد سر زنش میکند یا معنی کلمه آزادی رو نفهمیده و یا واسه خودش دکان باز کرده و از کلمه آزادی تجارت میکند . منهم مجبورم در برابر کلمه چاکر شما بگم نوکرم البته این نوکرم را با لحن امین حیایی بخوان
mahgoon گفت:
جدا از موضوع شورت عروس خانم و خشتک پارهی ملت، اینکه ادب و آداب چیه و اصولا ربطی به منطق داره یا نه و یا اینکه قوانین نانوشته و متعارف و عرف جامعه و هنجارها و ناهنجارها درستند یا نادرست و منشاء سلامت و تعادل و یا ناسلامتیشون چیه و اینکه اصلا عدم تعادل چیه یه بحث دیگهست. اصلا میشه به کسی ایراد گرفت چرا شما مجلس عروسی رو با کنار دریا اشتباه گرفتی؟ اصلا این حرف درسته؟ و یا میشه به کسی که توی مراسم تولد بچهها شرکت کرده اعتراض کرد چرا لخت مادرزاد اومدی؟ میزان خشتک پارهی مردم چیه؟ اگه کسی بخواد اندازه بگیره خشتکش پاره ست یا نه خودشو باید با کدوم ملاک و معیار اندازه بگیره؟ رعایت نرم و هنجارها و حدود متعارف یعنی چی؟ اینو کی تعیین میکنه؟ البته یه جاهایی قانون حاکمه مثلا اینکه توی استادیوم بیسبال توی امریکا تماشاچی نمیتونه لخت مادرزاد بشینه تشویق کنه! اما در مجالس خصوصی این مردم تا کجا باید رعایت کنن و آیا رعایت کردن معنی داره؟ ملاک چیه؟ تحریک غرایز و یا تفکر جامعهی درونی یا پیرامونی یا جهانی؟ آیا کسی که این تعادل رو بههم میریزه خطاکاره و یا کسی که اعتراض میکنه؟ چرا باید یک جامعه با دیدن شورت و یا محتویاتش توی هر مجلسی و جماعتی فارغ از موضوعیتش برانگیخته شه؟ و آیا اصولا شهروند دهکدهی جهانی باید فارغ از اینکه علت وجودی هر تجمع چیه برانگیخته شه یا نه؟ آیا کسی برای این پرسشها پاسخی داره و یا اصلا نفس این پرسش ایراد داره؟
ترازو گفت:
گمان نمیکنم که این پرسش ها به جواب مورد اتفاق همه برسه. به نظر من ۳ پارامتر در بررسی شورت عروس خانم وجود داره.
۱- قانون
۲- کدهای رفتاری
۳- ارزش های فرهنگی و عرف ناشی از آن
منشا ارزشهای هر آدمی هم خرده فرهنگش (یا خرده فرهنگهایش) هست که با توجه به ضعف یا قدرت قانون و اجرای آن یک (یا عدم وجود قانون) رفتار و موضعگیری خاص هم به بار میاورد. مشکل در اینست که جامعه ما درگیر تضاد یا بهتر بگم جنگ فرهنگی بزرگی است و قانون هم ظاهرا ناشی از ارزشهای مورد قبول اکثریت نیست و به این خاطره که درگیری ها و اختلاف نظرها زیاده. جامعه در حال گذار این درگیری ها رو هم داره.
اما فکر میکنم قضاوت کلی درباره درستی یا غلطی رفتار عروس خانم کار صحیحی نباشه و بستگی به کشور، شهر، حتی خانه تا خانه و خرده فرهنگهای حاکم بر آنها دارد.
رفتار عروس خانم ظاهرن منبعث از فرهنگ غربی و یا تفسیر شخصی از آزادی است. رفتار عمه بلقیس ها هم میتواند ناشی از ارزشهای اسلامی یا تفسیر متفاوتی از آزدی باشد. عروس خانمی که در یک جمعی که اکثریت با عمه بلقیس ها ست چنین رفتاری را دارد احتمالا قصدش مبارزه با سنتهاست و شمشیرش را از رو بسته، و به عبارتی دارد میگوید فاک آل آف یوکه فاصله ای به اندازه یک مو با خودخواهی و خود بزرگ بینی دارد. من منطقا مشکلی با این عروس خانم ندارم اما با شرمندگی، بخشی از وجود من طالب آزادی بی قید و شرط برانگیخته شدن است و گاهی هم ممکن است وسوسه ای ایجاد کند که از فانتزی گذشته، محتویات شورت عروس خانم را از نزدیک مشاهده کنم. نه تنها بین شرت عروس خانم و خشتک مردم فاصله زیادی نیست بلکه بین شرت عروس خانم و من مورد تنفر عمه بلقیس هم فاصله زیادی نیست.
mahgoon گفت:
+++++++
مرسی تراوزی عزیز لذت بردم.
تنها نکتهی قابل توجه تمایز رنگ سلیقه و نگاه من با شما، اینه که به جای استفاده از واژهی «جنگ فرهنگی»، به «تمایز فرهنگی» فکر میکنم.
و یه چیزی اضافه کنم:
رفاقت غریزه و تفکر با تشدید جنگ کور به فاصله منتهی میشه و اونوقت زور یکی بر دیگری میچربه که به نسبت هژمونیهای حاکم بر جوامع سنتی و مدرن جامعه رو از تعادل دور تر میکنه… و یه وقتهایی این بر هم ریختن تعادل مثل وضعیت خوبآلودی میمونه که با صدای زنگ یهو از جا پریده و سرپا وایستاده و ممکنه بخوره زمین.
حالا سوال اینجاست: بیداری خوبه یا خواب؟ و یا هر دو در جای خود و به میزان کافی و معنادار در سیکل طبیعی و آرام؟
ترازو گفت:
ماهگون عزیز!
دنباله عمه بلقیس میرسد به شیشه نوشابه و دنباله عروس خانم به فارسی وان. من شکافی عظیم میبینم. من جنگی تمام عیار میبینم.
«و یه چیزی اضافه کنم:»
و اینکه چقدر من خنگم! چون فقط به زور حدس بزنم که چه میگویی!
و برای خالی نبودن عریضه و ملموس شدن بعد زمانی «تمایز فرهنگی» عمه بلقیس و عروس خانم:
آمریکا، ۱۹۲۲، گشت ارشاد
http://singlecelll.blogspot.ca/2012/04/90.html
گردو گفت:
ترازو
من باهات موافقم و همین الان هم این یک جنگ تمام عیار در جریان هست.
اما در مورد لینکی که گذاشتی:
دلم برای این گشت ارشادهای خودمون سوخت. بیچاره ها حتی نمیتونن دست به خانمها بزنن.
اما اونو ببین چی نشسته به اندازه گرفتن پرو پاچه لخت. دختره هم انگار داره رون مرغ بریان تعارف میکنه.
mahgoon گفت:
ترازوی عزیز!
درسته که ما داریم عملا بین آدمها و فرهنگهاشون یه نوع جنگ و مقابله و تخاصم میبینیم اما واقعا من این رو جنگ نمیبینم. چیزی که هست بین آدمها و عواملی هست که تمایز فرهنگی رو دارن تخاصم تبلیغ میکنن و تسری میدن. حتی اگر عوامل فرهنگی-حکومتی مایل باشن تمایزات فرهنگی رو تخاصم جلوه بدن اما به نظرم روشنفکران باید این حربهی قدرتمدارن و سیاسیون رو تلطیف کنن و جنگ نبینن. خشن کردن محیط زندگی مسالمت آمیز فرهنگهای متنوع از استراتژیهای تمامیتخواهان و دیکتاتورهاست که حیاتشون به جنگه.
ضمنا لینک جالبی بود.
این نشون میده که ذات بشر با غرایز و هنجارها و ناهنجاریهاش در پروسهی تکوینی خودش از یک مسیر نسبتا مشابه عبور میکنه.
از توجهت ممنونم.
ترازو گفت:
@گردو @ماهگون
ممنون از توجه تان. میخواستم درباره جنگ فرهنگی بنویسم که دیدم پست جدید آمده. بماند تا وقتی دیگر
Amin گفت:
من خودم نزدیک به ۵-۶ ساله که کانادا زندگی میکنم. یه سوال دارم از شما: تا حالا به دادگاه یا کلیسا یا حتی کلاب رفتید؟ اصلا با مفهوم «دستورالعمل پوشش» در کشورهایی مثل آمریکا یا کانادا آشنایی دارید؟ اینجا در کانادا هر مکانی، هر مهمونی، و هر زمانی برای خودش یه سری دستورالعمل پوشش داره. مثلا اگه شما با یه دامن کوتاه بخواهید برید تو یه مهمونی یهودی شرکت کنید این رفتار شما توهین به حساب میاد. اگه با شرت برید به دادگاه حتما قاضی شما رو سرزنش میکنه و بی احترامی شما رو تذکر میده. اگه با مینیژوپ تو یه مهمونی خانوادگی با حضور بزرگان فامیل شرکت کنید حتما رفتار شما زننده به حساب میاد. اسم اینها «هنجار» هست، و در همه جای دنیا وجود داره. فرق اینجا با ایران اینه که اینجا اگه هنجار رو رایت نکنید، همون وقت به روتون نمیارن ولی دفعهٔ بعدش دیگه شما رو به اون مهمونی دعوت نمیکنن. چون شما هنجارهای اون گروه رو نمیشناسین.
من خیلی به ایرانی بودنم بر میخوره وقتی میبینم ایرانیهایی که چند ساله بیرون از ایران زندگی میکنن، با درک غلط از فرهنگ دموکراسی غرب، هنجارهای ایرانیهای داخل ایران رو تحقیر میکنن.
لی لی خنگه گفت:
من چند سال پیش رفتم بازدید مسجد ایاصوفیا و از اونجایی که فکر کردم باید از آزادیم نهایت بهره رو ببرم با لباس نامناسب رفتم و اونجا یه سری توریست آلمانی رو دیدم که خانمهاشون همه با لباس آستین بلند و بعضی ها هم با شال و روسری وارد مسجد شدن! خیلی احساس بدی پیدا کردم!
همین قضیه رو تو واتیکان هم پیش اومد که ابهم جازه ورود ندادن گفتن باید شونه هاتون پوشیده باشه! که از مغازه های دور و بر یه شال بزرگ خریدم که بتونم برم تو!
نسوان گفت:
دوست گرامی، شما جوری حرف می زنید انگار ما از پشت کوه آمدیم. والله ؛ ما هم آگاهیم که لباس پوشیدن در مسجد و کنیسه و دادگاه و موقع کار پیدا کردن فرق دارد. اما هیچ کس نگفته که کسی در منزل خودش در یک مهمانی خانوادگی حق ندارد جور خاصی لباس بپوشد. هر جامعه ای یک سری باید و نباید ها دارد.مهم حجم این باید نباید هاست که در یک جامعه ازاد به هر چه کمتر تقلیل می یابد و در یک جامعه بدوی مداوما هی بیشتر و بیشتر می شود و شدت و اهمیت ش هم بیشتر.
دلیل ش هم ساده است. مردم ما هیچ سلیقه ای به جز سلیقه خودشان را تحمل نمی کنند. یک جور قیم مابی و تحکم در همه ی اطوار این ملت موج می زند. خانواده ی من مذهبی نیست. چرا آن عروس نباید راحت لباس بپوشد؟ چرا لباسش نامناسب است؟ اصلا چرا این موضوع خصوصی باید تا این حد مهم شود؟
دنباله ی این تفکر می شود مداخله در تک تک اجزا جامعه. می شود توتالیتریسم. می شود سانسور، می شود فیلتر؛ می شود » ما تشخیص می دهیم شما چه کار کنید» و در نهایت هرکس که قوانین چنین جامعه ای را نپذیرد خشتکش دریده می شود.
وگرنه بحث بر سر شورت و لباس نبود از اول. بحث بر سر تنگ نظری و تمامیت طلبی مردم بود.
Amin گفت:
این حرف شما هم غلط هست که «حجم» بایدها و نبایدها در کشور ما زیاده. کافیه نگاهی به انگلستان و آداب و رسوم پیچیدشون بندازید. با اینکه انگلستان یه کشور «آزاد» به حساب میاد، ولی مردمش _به شدت_ به آداب و رسوم پیچیده خودشون پایبند هستن.
در کشور ما، از قضا، اکثر این بایدها و نبایدهای خانوادگی از جنس «سنت» هستن نه «مذهب».
من در این مورد با عمه شما موافق هستم که شما دموکراسی و آزادی غرب رو درست درک نکردید.
کامیکازه گفت:
باز از این روباه مکار حرف شد و…
انگلیس کشور به شدت محافظه کاری هست و مثل بقیه کشور های آزاد اندیش اسکاندیناوی نیست متاسفانه. این نوع محافظه کاری در نوع پوشش و نوع فرهنگ هزار پستوی اونا خیلی رسوخ کرده.عدم شفافیت عقیده و هزار نکته باریک تر از مو در تک تک حرفاشون مثال روشنیه .
دلیل نمیشه به خاطر پیشرفته بودن یک کشور هر چی کور کورانه دنباله کلیه آداتشون باشیم.
باید برای الگو قرار دادن به معیارهای دیگر هم توجه کرد
لی لی خنگه گفت:
کامیکازه
انگلیس بدترین و لش ترین جوانهای دنیا رو داره چند سال پیش یادمه که یونانی ها از دولتشون می خواستن انگلیسی ها روکنار سواحل یونان را ندن. بهر حال نوع پوشش تو اروپا به سطح فرهنگ خانواده بستگی داره، شاید لباسهای عروسی های سلطنتی رو بشه مثال زد، مثلا» عروسی کیت و ویلیام یا شاهزاده فیلیپ از اسپانیا با اون مجری برنامه های تلویزیونی
نسوان گفت:
لولی جان،
به نظرم بین آزادی و احترام به هنجارهای خانوادگی تفاوت زیادی هست. مثال خیلی پیش پاافتاده اش، » گوزیدن» است. برای خیلی فرهنگها اصلا اهمیتی نداره که این کار رو سر سفره، جلوی بقیه انجام بدهند. ولی تو فرهنگ ما این موضوع » جسارت به بقیه» محسوب میشه. حالا اینکه یک نفر با توجیه آزادی بخواهد همچین کاری بکنه یک خرده به نظرم درست نیست.
دلم برات تنگ شده بود، میبوسمت، سامانتا
نسوان گفت:
سامی جان،
مرز آزادی کجاست پس؟ هر بلایی که سر آدم می آورند را می گذارند اسمش را احترام به هنجارها.
خوب، آبجی جان. همون آشغالهایی که به حجاب شما گیر می دادند هم به همین بهانه ( احترام به هنجار ها) شما را حذف می کردند. همین الان هم اسم طرح حجاب هست ( طرح امنیت اجتماعی) بهانه اش هم این است که به هنجارهای خانواده های مذهبی و عزیز ایران اسلامی توهین می شود اگر دختری روپوش کوتاه بپوشد… و دولت با گشت ارشاد دارد از مردم حمایت می کند!
در حالیکه این سرکوب است. اگر پس فردا به ضرب باتون چادر شد هنجار، حضرتعالی چادر سر می کنی؟ اگر نق زدی من بهت میگم عزیزم، بلند نگوز!
فدات بشم. لولیتا
نسوان گفت:
لولی جان،
من نگفتم اجتماع، چون اجتماع خیلی گل و گنده است و من واقعا خیلی از تعریفها را در یک بستر اجتماعی نمیدونم. گفتم خانواده.
به علاوه اینکه در بستر اجتماعی هم مرز آزادی، شخصی نیست، جمعی است. همین جا هم، خیلی جاها حتی رستورانها » مقررات پوششی» دارند و اگر این مقررات را رعایت نکنی، محترمانه راهت نمیدهند.
اون چیزی که به نظر من جایش توی جامعه ما خالی است، جاهایی مختلفی است که سلیقه های مختلف را پوشش بدهد. منظورم را با یک مثال روشنتر کنم. اینجا توی ساحل نمیشه » لخت» بود، اگر کسی هم » لخت» بشه، پلیس اول تذکر میده و بعد هم بازداشت میکنه. مسلما یک عده هستند که دوست دارند توی ساحل لخت باشن، راه حلش این شده که محدوده مشخصی از ساحل رو در اختیار اونها گذاشتند، و جالب اینکه کسی توی اون قسمت حق نداره با پوشش باشه. ابعاد ساحل لختیها هم بسیار کوچکتر از ساحلهای معمولی است، شاید اگر یک وقتی تعداد آدمهای داوطلب اون ساحل بیشتر بشه، مساحت ساحلها هم به همان نسبت تغییر کنه.
اما داستان خانواده فرق میکنه، چون حتی در یک جامعه آزاد هم مقررات داخلی خانواده را تا آنجاییکه با مقررات کلی اجتماع منافات نداشته باشه، میپذیرند. اگر هم یک روزی بچه ای احساس کند نمیتوانه مقررات اون خانواده را رعایت کنه، به راحتی از خانواده جدا میشه. اگر هم زیر 18 سال باشه و خانواده از دست بچه شاکی باشه که مقررات خانواده رو رعایت نمیکنه میتونه بچه رو بسپره به دولت…
من فکر میکنم همانقدر که به آزادی شخصی بها داده میشه، باید به احترام جمعی هم بها داده بشه.
نسوان گفت:
پس با این حساب یک دختری که در خانواده چادری به دنیا آمده تا ابد باید چادری بماند برای اینکه به احترام جمعی بها داده باشد.
هیچ تغییری هم صورت نخواهد گرفت. همه هم همان چیزی خواهند بود که مادر پدرشان دیکته می کنند. احترام ها هم حفظ می شود.
mahgoon گفت:
لولیتای عزیز!
من یه متنی راجع به همین حدود آزادی در جامعهی دموکراتیک و یا توتالیتر و خانواده نوشتم. فکر کنم شاید بتونه به نقش هر کس اشاره کنه که چطور میشه توی هر کدوم از این موقعیتها رفتاری نسبی و البته رو به رشد و تغییر داشت که این تغییر و تکامل از حقوق هر فرده و کسی نمیتونه تا وقتی به حریم کسی تجاوز نکرده اعتراض کنه.
ضمنا اشارهآی هم داشتم به جنس تجاوز به حریم فیزیکی و عدم امکان قیاسش با شرایط غیرفیزیکی و همیطور تعادل غیرقطعی هر سیستمی از جمله انسان و خانواده و هر نوع تجمعی از یک مراسم گرفته تا جوامع بشری.
به نظر من بحثها تا زمانیکه موقعیت تعریف نشه میتونه گمراه کننده بشه….که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد.
ارادت.
نسوان گفت:
لولیتای نازنینم،
نه میتونه برخلاف میل آنها چادر رو از سرش برداره؟ ولی ایا حاضر هست بهایش را هم بپردازه؟ یا میخواهد خانواده اش را مجبور کنه سلیقه اون را بپیذیرند و در عین حال حمایتش هم بکنند.
من همون بالا هم گفتم، اگر روش اونها را نمیپسنده 18 سالش که شد میتونه بره سراغ زندگی که مطابق معیارها و سلیقه خودش باشه ولی مسلما اونوقت نمیتونه انتظار داشته باشه، مامانش صبح صبح صبحانه اش را بده، باباش هم خرج درس خوندن و خورد و خوراکش رو.
ولی اگر دوست داره به هر علتی زیر چتر حمایتی اونها باشه، باید سلیقه اونها را احترام بزاره.
نسوان گفت:
منم حالا که اینجوریه، خوشحالم که بچه ی تو نیستم سامانتا!
😉
برای اینکه مثلا اگر توی دوازده سالگی تصمیم می گرفتم که مثلا چادر سر کنم ( یا نکنم؛ فرقی نداره، مهم چادر نیست مهم اینه که کاری کنم که با سلیقه تو در تضاد باشه)،اون وقت تو به خودت حق می دادی که من رو از صبحونه محروم کنی و یا خرج تحصیل و خورد و خوراک و حمایتت رو از من دریغ کنی فقط برای اینکه به اعتقادات تو احترام نگذاشته بودم.
یعنی تو حق آزادی اندیشه ی من رو به عنوان یک انسان به رسمیت نمی شناختی و دوست داشتی من عینا همون باشم که تو میخوای.
این تور رو یاد یک چیزی نمی ندازه؟؟ راستی چرا آدمها در بزرگسالی شبیه پدر مادرها شون میشن.
جدی جدی و خیلی خیلی عجیبه!.
نسوان گفت:
لولیتا جانم،
درست میگی، من هم برای خونه ام سیاستهایی دارم که باید فرزندانم از اون تبعیت کنند در غیر اینصورت من ضمن احترام به خواسته اونها، جان، زمان و مالم را صرف حمایت از ایده ای که قبول ندارم نمیکنم.
به علاوه چطور دموکراسی را برای فرزند من قبول داری که بتونه اونجوری که دوست داره رفتار کنه ولی همون دموکراسی را برای من قبول نداری؟
و آخر سر اینکه اگر یک روزی تغییر عقیده دادی، من حاضرم تو را به فرزند خواندگی قبول کنم!!! ببین باز هم به من که از تو دموکرات ترم.
بوس
vahid گفت:
هما جان خیلی قشنگ گفتی عزیز.+n!
- گفت:
نه من هم موافقم که این درست نیست که تحت عنوان آزادی خیلی کار ها رو توجیه کرد ! حالا این کار بیرون انداختن شورت (دختر یا پسر نداره این مورد) یا بیرون انداختن سینه و سینه بند یا گوش کردن به موزیکی که طرف با هدفون یا ایرفون گوش می کنه ولی بقل دستیش داره کر میشه یا خیلی از هنجار های دیگه. من امریکا زندگی نکردم ولی همون گذری هم که رفتم دیده شدن شورت براشون بی تفاوت نبود. در این اروپایی هم که من دیدم درسته که افراد در انتخاب لباس آزاد هستند ولی لباس پوشیدنشون خیلی از روی اوصوله و به قول خودشون برای هرمحل و هر مناسبتی dress code دارن.
دموکراسی در چهارچوب و هنجار های اجتماعی شکل می گیره اگر بخواهیم هر نوع هنجارشکنی رو گامی در جهت دموکراسی بدونیم پس باید فکر کنیم که چون ایرانی ها در هر جایی که دلشون بخواد سیگار می کشن ولی در اروپا و امریکا که حتی در داخل داینرها(مشابه ساندویچی خودمان) و پاب ها (مکانی که ترکیبی از قهوه خانه و مشروب فروشی است و مردم برای وقت گذراندن به آنجا می روند) اجازه این کارها را ندارند اصلا دموکراسی ندارند!
بله من هم موافقم که درایران به دلیل محدودیت های بیش از اندازه و نا به جا مردم خیلی در زندگی هم دخالت می کنند ولی نویسنده محترم باید به این نکته توجه کند که بی توجه به هنجارهای هر جامعه ای نمی تواند و نباید به درخواست برای دموکراسی تعبیر شود.
mehri گفت:
از شورت عروس ما تا خشتک پاره ی مردم فاصله ی زیادی نیست
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
مختصر و مفید
ايران دخت گفت:
تو این کنفرانس سران ۵+۱ که تو عراق بود فکر میکنید خانوم اشتون با یه لباس باز و بهاری شرکت کنه طوری بود،نه!ولی چون به یه محیطی که تقریبا میدونست مذهبی هستند وارد میشد سعی کرده بودخیلی ساده باشه، هر کسی باید مناسب محیطی که توشه لباس بپوشه،بخصوص وقتی گروهای سنی بالاتر مثل عمه بلقیس و خان عمو هم حضور دارند! مگر اینکه فقط خودش براش مهم باشه نه مجموعهای که به اون وارد میشه،که این خودش میشه همین قصه عروس خانم پست.
فانوس گفت:
http://www.facebook.com/video/video.php?v=2091656407559
آواره در آمستردام گفت:
راستش خيلىبيشتر از خوشمان آمد حال كردم و موافقم
سبو گفت:
لولیتا جان، خیلی خوب گفتی! یکی از دلائلی که عمه بلقیس ها این حرف ها به گوششون نمیره، ترسی مذهبی هست که ریشه تو وجودشون داره، آزاد بودن و به آزادی ارزش گذاشتن با اصوله مذهبی ما که باهاش بزرگ شدیم خیلی منافات داره، من که راهی برای قانع کردن عمه بلقیس های خانوادمون که ی قسمته کوچکی از جامعه سنتی مذهبی ما هست رو پیدا نکردم!
mountainsummit گفت:
من با عمت موافقم
هر جا یه رسم و دسیپلینی داره. این جور نیست که هرکی هر کی باشه. مثلا وقتی دوره یه میز همه نشستن دارن غذا می خورن این بده یه نفر قاشق و چنگال رو بگذار کنار و به رسم دهاتشون دودستی بره تو بشقاب.
اتفاقا شلوار پوشیدن مسئله است و مهم هم هست و اتفاقا همه جای دنیا هم اهمیت میدن و اتفاقا تو کشورهای پیشرفته هم 100 بار بیشتر از ایران اهمیت میدن. اگه بهت نمیگن خانم چرا کن لخت میگردی دلیل بر این نیست که براشون مهم نیست (دینی دبیرستان رو به یاد بیار ندیدن دلیل بر نبودن نیست؟!). اعتبارت رو از دست میدی همین.
این جا مد شده که جوری شلوار میپوشن که همچین یه وجب از شرتشون معلوم باشه. یعنی وقتی راه میرن یه دستشون به شلوارشون که از پاشون در نیاد. حالا کیا اینجوری لباس میپوشن ((اگه متهم به نژاد پرستی نشم)) یه مشت سیاه ولگرد آسمون جل. از کجا این جور لباس پوشین مد شده (( از تو زندان چون لباس زندانی هیچ وقت اندازشون نیست)) حالا جون ایرانی که داره دکترا میخونه داره از کی الگو میگیره ؟؟؟؟
محله هایی که فرهنگ مشخص و معین نداره محله شلوغ و بی هویت از این جور لباس ها زیاد میبینی اما جاهای با فرهنگ مشخص این مسائل رو تحمل نمیکنن.
یه مثال دیگه میزنم : تو منترال که 72 ملت گوشه خیابون هم ادرار کنی کسی به کسی نیست اما اگه بری تو امریکا این کار رو بکنی حتما سر از زندان در میاری.
ترازو گفت:
«حالا کیا اینجوری لباس میپوشن ((اگه متهم به نژاد پرستی نشم)) یه مشت سیاه ولگرد آسمون جل.»
منهم مثل شما وقتی این آسمون جل ها رو میدیدم بدم میومد اما وقتی هموطنان زیادی رو دیدم که اینجوری لباش میپوشند از میزان تنفرم کاسته شد و شاید هم چند وقت دیگه منم بدون اینکه بخوام یکی از همونائی بشم که شما و من ازشون متنفر بودیم.
«تو منترال که 72 ملت گوشه خیابون هم ادرار کنی کسی به کسی نیست اما اگه بری تو امریکا این کار رو بکنی حتما سر از زندان در میاری.»
همه جای مونترال اینجوریه؟ همه جای آمریکا سر از زندون در میاری؟
mountainsummit گفت:
همه چاش رو نمی دونم اما آخره هفته ها مرکز شهر بوی شاش میده با علف (حشیش)
vasat piaz گفت:
فانوس گفت:
برای همه زمانها و همه جوامع که آزادی از آن غایب است شاملو قناریست .
Parvaaz گفت:
از دید آزادی: تازه عروس آزاده که دامن کوتاه بپوشه، عمه آزاده غر بزنه، لولیتا آزاده از عروس دفاع کنه و یکی دیگه هم آزاده از عمه دفاع کنه.
از دید convention: اگر من و ویولتا ولولیتا وخرزهره و بهزاد و تازه عروس و .. با هم رفته بودیم پارتی، مینی ژوپ هیچ اشکالی نداشت. اما به نظر میرسه که دامن کوتاه برای اون جمع نامناسب بوده. همونطور که هر حرفی رو هر جا نباید گفت هر لباسی رو هم هر جا نباید پوشید. هر لباسی پیامی داره.
اینکه آیا با مینی ژوپ میشه به جنگ استبداد و دگماتیسم رفت؟ به نظر من نه. تاریخ کشورهای اسلامی اینو نشون نمیده.
حجاب فکرت نباید خیلی بلند باشه.
لی لی خنگه گفت:
Parvaaz
+++
به جای «هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد» بگیم «هر لباس جایی و هر کاری مکانی دارد»!؟
فکر کنم دارم دچار سندرم 30 سالگی می شم چون کارایی که قبلا» به نظرم ok بود الان منو تو فکر میبره که واقعا» هست یا نه!
Parvaaz گفت:
Over 2000 men and women took part in the survey that found that when it comes to defining beauty, confidence (70%) beats looks (67%) and style (47%), and 31 is the age when women peak at not only their best looking, but also at their most confident and stylish
magmag گفت:
هرجای دنیا کسی که لباس کوتاه بپوشه که تازه وقتی که خم میشه شرتش دیده بشه و تازه توی یک مهمونی خانوادگی، نشون دهنده فرهنگ پایین اون آدم هست. به عمه بلقیس و بقیه مسائل هم ربطی نداره….اینجا معمولان تینجرها که تازه بالغ شدن از این جور لباسا(تازه تو خیابون) میپوشن.
البته حمل بر این نشه که من مخالف آزادی پوشش هستم فقط خواستم نظرم رو بگم. در ضمن متنتون به شدت آبکی بود….:|
جواد گفت:
اخلاق چیست و فلسفه آن چیست؟اگر برای این پرسش بنیادی جوابی یافت بشود انگاه میتوان خیلی از چالشها ی مطرح شده در این نوشته را پاسخ گفت.به نظر من مجموعه قوانین و راهکارهای ارایه شده و وضع شده توسط بشر برای بهتر زیستن و حفظ زندگی جمعی خود را اخلاق میگوییم و از انجا که جوامع مختلف با مشکلات متفاوت مواجه بودند بنابراین راهکارها و یا اخلاقیات انها با هم متفاوت بوده است. حال پرسش دیگر این است که ایا ما میتوانیم دراین باره قضاوت ارزشی داشته باشیم؟به نظر من در جهان فعلی که به سمت یک یکسان سازی فرهنگی حرکت میکنیم و فرهنگهای قویتر به تدریج خود را به عنوان تنها فرهنگ و بهترین روش زیستن مطرح میکنند چاره ای به جز تصمیم گیری ارزشی نداریم یعنی یا باید بطور کلی تمام مظاهر فرهنگ غربی را بپذیریم و یا انرا طرد کنیم و از انجایی که امکان روش دوم وجود ندارد پس باید فرهنگ غربی را بطور تمام و کمال بپذیریم و کجدار و مریز رفتار نکنیم ولی قبول هم دارم که اینکار زمان میبرد و هزینه بر میباشد.مثلا لباس مردان در ایران تماما غربی است ولی هیچکس به ان ایرادی نمیگیرد و هیچکس بدنبال لباس خشایارشاه یا کوروش نیست.یعنی یک یکسان سازی واقعی در سطح جهانی اتفاق افتاده است ولی در مورد لباس خانمها این یکسان سازی به دلیل حساسیتهای بیمورد و البته فرهنگی با دست انداز مواجه شده است. جوامعی مثل ایران که در حال عبور از مرحله گذار هستند بیشتر با این مشکلات دست به گریبانند و بعضی از افراد که به احساسات پست مدرنیستی گرفتارند سعی میکنند یک بازگشت به عقب سانتی مانتال را تجویز کنند و حرف از هویت فرهنگی و حفظ خرده فرهنگها میزنند.
در یک نگاه کلی تر این مسایل ربطی به ازادی و سیاست ندارد و کاملا دو مقوله جدا ازهم هستند .اخلاق مولفه ی مهمتری در این مقوله هست و نباید بحث را سیاسی کرد
.
مهاجر کوچک گفت:
بالاخره بعد از 3 روز، همه آرشیو رو خوندم. اگه این درس و مشق ها دست و پای آدم! رو نبسته بود (به یه «زن» هم می شه گفت آدم، نمی شه؟) آخه منم آدمم. البته از جنس مونثش، بگذریم. پستهای اخیر رو همین هفته پیش خونده بودم اما چون سر رشته دستم نبود … به عبارتی نمی دونستم این همه «تا»ی بی دسته! که نویسنده این وبلاگن از کجا اومدن، اصلا کی ان؟ مجبور شدم واسه شکستن سکوت همه آرشیو رو بخونم. مجبور بودم، می فهمین؟ :دی، از حق نباید گذشت که تو خیلی جاها جواب خیلی از سوالاتم رو از خاطراتتون گرفتم. خیلی از سوالات دیگه هم که برام اصلا سوال نبودن الان کل روزهای باقی مانده عمر رو که البته همه مستحضر هستید عمر دست خداست و معلوم نیست تا کی ادامه باشه، به چالش کشیده. خیلی جاها سری هم به اندرونی زدم ببینم ملت چی گفتن. با خیلی از خواننده های ثابت و نوع قلمشون هم آشنا شدم
یه سوال هم داشتم. اینجا چه جوری می شه کامنت خصوصی گذاشت؟ اصلا اینجا چه جوری می شه برای یکی از نسوان چند خط نوشت و انداخت توی پست الکترونیکش؟ ممنون می شم که پاسخ بدین
راستی …
سلام
نسوان گفت:
سلام، خیلی هم خوش آمدید
ادرس ای میل ما این است
violetta_blog@yahoo.com
اگرچه به شدت توصیه می کنیم هرچه دل تنگت میخواهد همینجا بگی. ما رو که می شناسی. با کسی رو در واسی نداریم!
بوس.
مهاجر کوچک گفت:
ممنونم نسوان عزیز. سپاس که ایمیلتون رو برام گذاشتین. اگه حرفی بود که نمی شد اینجا نوشت حتما بهتون ایمیل می دم
کیوان گفت:
مهاجر کوچکم خوش آمدی!
آبجی ما را هم محرم بدان!
راستی…
سلام به روی ماهت (به نمایندگی خود خوانده از طرف همه خوانندگان!)
مهاجر کوچک گفت:
مرسی کیوان عزیز، نماینده اندرونی این تارنوشت (اینو به قول از ویولتا گفتم. نشون به اون نشون که 3 روزه دارم آرشیو می خونم.) کامنتهای تو رو هم توی بیشتر پستهای چند ماه اخیر دیده و خونده بودم. قلم خوبی داری
جمال الملک یساری گفت:
کیوانِ عزیز بهترین گزینه برای نمایندگی و مشرف شدن به سوئیس زوریخ و نیویورک شما هستید
زیرا هم به میخ احترام میگذارید و هم به نعل 😆
فدائیت جئواتی
کیوان گفت:
داش جوات کجا بودی؟ غیبت خوردی.
دوستدار تمام نعل ها و میخها: کیوان.
جوات یساری گفت:
ساکت همینجا نشسته بودم و میخوندم
فلوکستین 20 گفت:
mountainsummi @
به عمه شما علاقه مندم
شما همون اخوی نبودی که توی پست های قبلی افاضه فرمودی : » پوشیدن روسری که چندان مهم نیست …» ؟
ای کاش قدرت این رو داشتم تا مجبورت کنم وسط تابستون و زیر تیغ آفتاب با مانتو و شال و احیانا چادر چند ساعتی در خیابان های دود گرفته تهران بچرخی تا » بفهمی » اخوی.
کاملا پیداست که نمی فهمی اخوی.
نمی فهمی چون حتی یک بار هم به خودت اجازه ندادی افتخار کروموزوم ایگرگت را فراموش کنی و از خودت بپرسی این زن های دور و برت چطور می توانند تحقیر این همه پارچه را تحمل کنند.
احیانا شما اصلاح طلب نیستی؟ از همین ها که خر و خرما را با هم می خواهند.
دست بر قضا شما ازاین مرد هایی نیستید که اگر می خواهند جایی وارد شوند اول یک یا الله می گویند؟
حیف که اصول آزادی بیان این اجازه را نمی دهد برادر وگرنه بد جوری دلم می خواهد این جا بودی و با همین دست هایم خفه ات می کردم.
فلوکستین 20 گفت:
یکی به من بگوید چرا باید به عمه بلقیس هایی که به نظرم احمق می رسند احترام بگذارم ؟
اگر لباس پوشیدن من احساسات مذهبی کسی را جریحه دار می کند چرا من باید خودم را در چهار چوب هنجار های او جمع و جور کنم و بگنجانم؟
چرا نباید او چشم های قلاغ تک زده اش را درویش کند؟
به نقی قسم که دیدن ریش و چادر هم مرا به شدت جریحه دار می کند. آن قدر که دلم می خواهد روی طرف بالا بیاورم ولی این انتظار را ندارم که او خود را بر اساس سلیقه من تغییر دهد.
به نقی قسم که بالا رفتن سن هیچ گونه ارتباط لازم و ملزومی با بالا رفتن شعور ندارد.
ALI گفت:
اينجا ايران است!
اين که شما در خانه چه برنامهاى میبينيد به ما مربوط است!
اينکه در خيابان چه ميپوشيد به ما مربوط است!
آنچه مینوشيد و آنچه میگوييد به ما مربوط است!
با چه کسى بيرون ميرويد به ما مربوط است، چه دينى داريد و چگونه آرايش ميکنيد به ما مربوط است؛
اما
امنيت، وضع معيشت، قدرت خريد، کيفيت تحصيل، آينده فرزندانتان، تفريح جوانانتان، امنيت راهها، مشکل مسکن و بقيه موارد به ما مربوط نيست، مشکل خودتان است…
ALI گفت:
از خودم نبود ولی حرف دل منهم بود
عباس میرزا گفت:
کشوری که در اون نشه شورت و بیکینی پوشید، قطعا در اون روزنامه آزاد هم وجود نخواهد داشت! در جایی که آزادانه ودکا نشه خورد لاجرم در اونجا اپوزیسیون هم آزاد نخواهد بود! ای کسانی که هنوز ایمان نیاورده اید، اگر راست میگید یک کشور آزاد و دموکرات نشون بدید که در خوردن و نوشیدن و پوشیدن شهروندان اعمال نظر قهری بکنه! – حالا نیایید واتیکان رو نشون بدید یا مسجد سلطان احمد رو ها !!! –
دلیل اهمیت اساسی شورت و بیکینی در آزادی جوامع غیر از اینکه از دامن اونها میشه به معراج رفت! اینه که در این بهس نمادی از آزادی اجتماعی هستند و آزادی اجتماعی به آزادیهایی سیاسی الویت داره! یعنی دومی رو نمیشه بدون اولی داشت! عکسش ممکنه مثل همین ایران زمان شاه ولی رویای جامعه به لحاظ سیاسی آزاد و به لحاظ اجتماعی بسته رو حتی چپ های خط امامی هم دیگه بهش باوری ندارند! عوامل محدود کننده این نوع آزادی هم یکی قوانین حکومتی و اون یکی محدودیتهای فرهنگی جامعه مورد نظره! در مورد بعضی کشورها مثل هند، پاکستان یا اندونزی محدودیت و تبیض اجتماعی پررنگتر از محدودیتهای قانونی و دولتیند و در بعضی کشورها مثل ایران و چین سرکوب دولتی خیلی پررنگتر از عوامل فرهنگی و اجتماعی هستند! ( حالا نیاین بگین تو چین میشه بیکینی پوشید! من در مورد آزادی هایی اجتماعی صحبت میکنم مثلا آزادیهای مذهبی در چین به طور سازمان یافته و توسط قوانین حکومتی و نه نرم های فرهنگی موجود بین مردم نقض میشه! ) خلاصه کلام اینکه در بین مردم ایران البته که عمه بلقیس هایی بسیاری وجود دارند ولی مشکل بزرگتر حکومت عمه بلقیس پرور جمهوری اسلامیه که قوانینش صد بار بیشتر از توان مذهبیون جامعه محدودیت ایجاد میکنه. فراموش نشه وظیفه یک حکومت دفاع از حقوق و آزادیهای شخصی در برابر نقض اون توسط افراد و یا دولته نه تعمیق اون و تشدید اون! به شخصه عمه بلقیس هایی مهربون رو میشناسم که در جوانی با مینی ژوپ تو رامسر میرفتن هایده و مهستی رو میدیدن ولی حالا به برکت انقلاب اسلامی و اون اسلام عزیز از عملکرد گشت ارشاد تعریف میکنن و مرددند که بیان اروپا دیدن پسرشون یا برن مکه!!! من همیشه فکر میکنم که یک حکومت خوب به جای یک حکومت سرکوبگر و توتالیتر چقدر میتونست زخم های چه بسیاری رو التیام ببخشه و یا حداقل اونو زیادتر نکنه!
کیوان گفت:
@ عباس میرزای دلاور!
فکر کنم قبلا هم یکبار این نقل قول را آورده بودم ولی اینقدر جذاب و عمیق است که از تکرار آن نمیپرهیزم:
« قانون هر کشور باید یک قدم از فرهنگ آن جلوتر باشد. ولی قوانین ما متاسفانه از فرهنگ ما هم یکقدم عقبتر است»
خانم شیرین عبادی در ملاقات با توکل کرمان برنده یمنی جایزه صلح نوبل.
نسوان گفت:
من هم مرسی بگم؟ از تعریف جامع و خلاصه از یک متن دراز و ظاهرا ناخوانایی که من نوشته بودم ،ممنون.
saeed گفت:
عروس توی خشتک پاره قایم شده، منظورم این نیست که او واقعا رفته توی خشتک. پیشفرض خشتک پاره ی ملت است
مثل داماد، که یه روز رفت بلیط کنسرت ریچارد کلایدرمن بگیره، و حالا سی وچند سال هست که برنگشته. و عروسش، که اسمش «شیوا » بود و همه به اش میگفتن «شی»، و زیبا بود و همیشه همه میخواستن داماد هرگز برنگرده، تا شی رو زمین بزنند. و من ستایش می کردم زیبایی این عروس رو. و موقعی که دولا می شده شورت معلوم بود، عروس بدی نبود، به نظرم. چون شورت معلوم بود.بد می امد . .
پس پیش فرض خشتک پاره ی ملت کجاست، و نمونه محیط پاپولار مفاهيم شی گرائی یه جوری ماهیت فرهنگی نداره، که با غذام ته کشیده سیاسی نمیشه فرهنگ سازی کرد.
خشتک هایی که بوی هویت میدن، همیشه قدیمی اند. و چرا قدیمی ها همیشه موندگاراند. مثل اون خشتک ی که توش هویت داره ،میخنده و میگه هنوزم کله ت بوی قرمه سبزی میده.
کیوان گفت:
@سعید جان از فهمیدن حرفت و لذت درک ایجاز و خسّتت در خرج کردن کلمات (که من در آن ناتوانم) آنقدر به شوق آمدهام که میتوانم همانطور که خودت یکبار برایم نوشتی بدون هدف و بی موضوعی مشخص، صرفا برای ابراز احساساتم از درک معنای (عمیق) پیامت ، یک نفس 3 صفحه A4 بنویسم (مثل عادت عربها به تیراندازی هوایی در جشنها!) !!!
ولی بذار یکجا باهات مخالفت کنم: قدیمیها و سنت پرستان دیگر دارند ماندگاری خود را از دست میدهند. یعنی شتاب تحولات چنان زیاد است که دارد آنها را میبرد. اتفاقا این قدیمیها چون از ریشههای وجودی خویش روز به روز بیشتر فاصله میگیرند، و چون برخلاف ادعایشان نه اصول، که صرفا اسطورهها، نمادها و ایماژها مبنای باورها و اعمالشان است. و این تصاویر هرروز کمرنگتر و بی هویت تر میشوند، آنها زودتر از آنسوی بام درخواهند غلتید. بر عکس، تحصیلکردگان لیبرال مسلک و لائیک، چون به اصولی پای بندند در حفظ هویت و فرهنگ خویش پایدارتر خواهند بود.
برای روشنتر شدن منظورم از یک تصویر استفاده میکنم: طلبهای که با اینترنت تربیت میشود، چون اصولا طلبگی و روحانیت یک سبک زندگی بوده، هرگز آیتالله بروجردی نخواهد شد. (نمیگویم بهتر یا بدتر میشود، بلکه چرخهٔ هزار سالهٔ باز تولید سنت در مرکزِ خود تغییرِ شکلی دادهاست. و از آنجا که در این مثال ماهیتْ همان شکل است پس محکوم به تغییرماهوی است).
mahgoon گفت:
@ سعید عزیز!
@کیوان عزیز! +
به نظر من از دیدگاه بیرونی (نه درونی)، هویت اجتماعی و فردی بر دو پایه استوار است:
1-بت پرستی دگم میراث عمومی (اصول پوشالی= اطلاعات= اسطورهها+نمادها+ایماژها)
2-ادراک و تجربهی شخصی تک تک افراد (فهم حقیقت مبتنی بر بخشی از نمادهای همخوان با هستی تجربه شده، نه مبتنی صرف بر آنها و نه همخوان با تمام آنها = تصدیق کاربردی حقیقت درعمل به تجربهای شخصی نه اجتماعی)
روشنفکر مدرن در راستای پروسهی رشد با تمایل و گزینش «پستمدرنیسم» مدتی است دارد از اصول متمرکز دنیای صنعتی و مدرن و در گریز از الینه شدن و خود بیگانگی و از هژمونی مدرنیته خلاصی میجوید و به همین دلیل تولید ایدههای نو و متنوع او جامعه را از تمرکز قدرت خارج و هویت یکپارچهی عمومی را مخدوش خواهد کرد؛ که ناگزیر «تکثرگرایی» فریاد عصر نوین رهیده از وحدت مدرنیسم است.
و در این پروسه جوامع عقبمانده و سنتی جهان سوم مثل موجودات ناقصالخلقه دچار از هم گسیختگی و فروپاشی و هزینههای هنگفتی خواهند شد.
هویت عمومی هر چند به دلیل فراگیریاش منشاء قدرت به ظاهر امن است و به همین دلیل مقبول عوام است اما کمکم دارد کم رونق و کمرنگ میشود و این طلیعهای مبارک است برای آگاهی مفید هر چند باعث بر هم ریختن انسجام ملی بشود. اما میوهاش به نفع فردیت اصیلی است که مبنای آگاهیاش تجربه است نه تحمیل اطلاعات مقبول.
به نظر من قرن پیش رو پایان دوران اصولیها ست که از هر تبار که به ایسم منتهی میشود( کمونیسم، لیبرالیسم و اسلامیسم و …) انسجامشان دیر یا زود از هم خواهد پاشید.
به نظر من خوشبختانه قرن پیشروی قرن سردرگمی و پریشانی و بنبست آدمهای سنتی و مدرن است…یکی پس از دیگری…
خوشبختانه قرن پیش روی قرن استقلال اندیشه و فروپاشی باورپوشالی و نافرجام مبتنی بر دروغ و اصول منطقهای وضعی و قراردادی خودساختهی بشری و نیز باورهای موروثی است.
خوشبختانه قرن پیش رو قرن استقلال تجربه است که دریچهای نوین و مبارک است برای نزدیک شدن به راستی از مسیر گمراهی و بنبستها.
به باور خصوصی من و به نظر من در اجتماع، تنها در عطش و یاس و تشنگی است که بشر طعم و بوی آب را درک میکند و عملا و واقعا به باور شخصی (نه تحمیلی) میسپرد.
انسان تنها در تنهایی میتواند مستقل باشد و یافتههایش معنادار و با ارزش باشد.
خوشبختانه عصر پیش رو عصر پریشانی زیر آوار سقفهای پوشالی است.
به نظر من تنها امنیت راستین و امنیت واقعی از زیر همین سقفها تولید میشود.
عصر پیش رو مدتی است آغاز شده و تنها به عمر تعداد اندکی از همعصران قد خواهد داد.
به نظر من در آیندهای نه چندان دور ( که البته شاید به عمر ما قد ندهد) در جوامع دوباره همه چیز از شک زاده خواهد شد…منتهی بر آواری از تاریخ…و همین یافتههای بشری را که عموما اجتماعی نیستند را با ارزش خواهد کرد.
انسان تنها به دنیا آمده و تنها از دنیا سفر خواهد کرد.
به نظر من سعادت اجتماعات کلان مقدور نیست…و سعادت نسبی نهایتا در حد خانواده مطرح خواهد بود.
کیوان گفت:
ماهگون عزیز دوست داشتم خوش بینی بزرگوارانهات را در بست بپذیرم. بزرگوارانه، چون به انسان بسیار امید بستهای! البته دیدم که هوشیارانه در انتها نوشتهای:
«به نظر من سعادت اجتماعات کلان مقدور نیست» و نطقم کور شد!
پست مدرنیسم – کما اینکه شما هم اشارهای گذرا کردهای – یک مکتب فکری واحد که نیست. خودت خوب میدانی که بنیاد گرایی مذهبی که در نیمه دوم قرن بیستم و با انقلاب اسلامی خودمان در جهان سیاست متولد شد از القاعده گرفته تا نئوکانهای سوپر محافظه کار آمریکا و «حزب چای»؛ از حزب لیکود تا طالبان، از چچن تا صربستان، همه و همه ذیل عنوان پست مدرنیسم رده بندی میشوند. گویا انسان «بی افسون» زیستن را تاب نمیآورد! فرانکفورتیها میگفتند «روشنگری» همه افسونها را زدود و علم باوری را همچون افسون جدید بر جای همه آیین های کهنه نشاند. اما این هنوز اول داستان بود. از پس کمونیست مدرن روسیه پرستی و ارتودوکس و نژادپرستی جدید سربرافراشت. و از پس کارتر اولترا دموکرات، ریگان و بوشها به قدرت رسیدند، که پس از نیم قرن شرم را از «وطن پرستی» و «میلیتاریسم» زدودند. من از این موجود دوپا بسیار میترسم!
راستی نمیدانی آیا «آدرنور» و «یورکهایمر» راجع به این ارتجاع جدید چه نظری داشتهاند؟
لوسیفر1 گفت:
@ کیوان عزیز
هورکهایمر و آدورنو هنوز پاسخ سوال قبلیشون رو نگرفتن که «چرا علیرغم دوره روشنگری بشر کماکان در دوره توحش به سر می برد؟» و این ارتجاع جدید که با ذکر چند مثال استنتاجش کردی صورت دیگه ارتجاع قدیمی » خلاصه کردن آدمی در فرایند تفکر و تعقل » و رجحان خرد و عقل چه از نوع ذهنی و چه از نوع عینی اش نیست؟ آیا وقت اون نرسیده که دکارت وار خود را در اندیشه خود خلاصه نکنیم و تمامی «اصول بشری قوی و ضعیف» رو که به همت کوانتوم مورد تردید اساسی قرار گرفته به دور نیندازیم؟ آیا وقت اون نرسیده که بشر از دام و اسارت «زیبابینی» خودشو نجات بده و یک گام تازه برداره؟ آیا وقت اون نیست که بشر دوپا بفهمه علم دنباله دینه و منتهی به نازیسم و فاشیسم میشه؟ من از این موجود دوپایی که کمر به نابودی خوش بسته نمی ترسم
vasat piaz گفت:
گردو گفت:
به دوستانی که فرهنگ و رسم و رسومات همه عالم رو به رخ ما میکشند
مثل اینکه عروس خانم تو خونه خودش مهمانی داده بوده.
نه تو کلیسا بوده و نه مسجد و نه یک مکان رسمی.
جدا شما ها شورشو در آوردین ها
مثلا همتون هم تو فرنگ زندگی میکنین.
نسوان گفت:
اتفاقا بحث خوبی شد.
آخه ما تا الان فکر می کردیم با بیکینی میشه رفت تو دادگاه اون هم نه بعنوان شاهد که به عنوان قاضی.
یا با لباس فضانوردی میشه رفت توی نایت کلاب
یا با کت و شلوار میشه رفت توی آب
خوب شد دوستان روشنگری فرمودند.
جمال الملک یساری گفت:
آقای گردو
شما چند روز قبل یک لینک از بیوگرافی ستاره ی فرمان فرماییان مادر مددکاری اجتماعی در ایران ارسال کردید . آیا باید یادآوری کنیم که خانم فرمان فرماییان در مقابل سنت ها و یا فشارهای حکومتی چکار کرد؟! آیا گفت من هرکاری دلم بخواد انجام میدم ؟! آیا از تندی و شدت برای رسیدن به هدف دفاع کرد؟!
عروس خانم وقتی مهمون دعوت میکنه دیگه صرفا در خونه ی خودش نیست در یک محیط کوچک خانوادگی یا اجتماعی قرار گفته .
اگر به عروس خانم یا جوان جامعه بگن که تو باید بری داخل گونی بله این پسندیده نیست. اما آیا متونیم یهو و یک شبه از سنت ها (( که در اینجا بلقیس نامگذاری شده)) خواسته های منور الفکرانه داشته باشیم؟!
اینکه انسان آزاد باید باشه ظاهرا جای بحث نداره اما این آزادی محدوده داره فرهنگ و باورها تعریف داره .
من بازم برمیگردم به گفته ها و زندگی ستاره فرمان فرماییان ، من از اون رویه دفاع میکنم و فکر میکنم اون رویه میتونه مارو به نتیجه برسونه .
اینکه خونه ی خودمه و هرکاری دلم بخواد جلوی مهمون انجام میدم فکر نکنم معقولانه باشه .
همونجور که در یک وبلاگ (( به عنوان مکان عمومی و نه به عنوان مکان شخصی)) بنده به عنوان کامنت گذار مجبور به رعایت یک سری از اصول و باورهای گروهی هستم . و بهم تذکر میدن که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و در صورت سرپیچی توسط خواهرانم به جرم دیوانگی به پستو هدایت می شوم .
جامعه و خانواده نیز چهارچوب هایی داره که به صورت گروهی مورد قبول هست (( جدای از اینکه محتوا درست یا اشتباه باشه))
خیلی خلاصه بگم :
باور لولیتایی بر این هست که با استراتژی حمله به سنت به آزادی و دموکراسی برسه (( بگذریم از اینکه تیپ فکری ایشون و فکرهایی از این دست و قماش در صورت داشتن ابزارهای قدرت هیچگونه تحمل و احترامی رو نسبت به مخالف نخواهند داشت))
و من میگم در جامعه ایی که دگر اندیشان در اقلیت هستند با این کار (( یعنی حمله به سنت ها)) به یک خودکشی دست جمعی میرسن ، این تراژدی بارها و بارها توسط دیگر اندیشان در ایران تجربه شده و دلیل اونم عجول بودن و آرزوی فتح یک شبه ی اسکندریه بوده .
دگر اندیشان و همچنین آزدیخواهان باید یک بار برای همیشه تکلیف خودشون رو با دموکراسی و مردم سالاری مشخص کنند.
آیا برای خواسته های اکثریت احترام قائل هستند یا نه ؟!
آیا تضمین میدن که در صورت عدم مقبولیت از طرف گروه بزرگتر به اکثریت اهانت نکنند و اون ها رو خام کودن کوتاه قد و کوتوله خطاب نکنند؟!
آیا حاضر به پذیرش خواسته ی اکثریتی که بر خلاف اون ها فکر میکنند هستند یا خیر؟!
اون دموکراسی که به صورت انتزاعی در تئوری ها وجود داره با اون دموکراسی که در ذهن داکتر لولیتا وجود داره از زمین تا آسمون بینش فرق هست . داکتر لولیتا از آزادی آنارشی گونه حمایت میکنه در حالی که خودش بارها به خاطر برقراری نظم و امنیت در اینجا دست به اعمال قدرت زده .
من در اینجا برای بار شونصدم عرض میکنم که با شخص داکتر لولیتا مشکلی ندارم ، اما از دیدگاه و ذهنیت این آدم به شدت متنفرم و همیشه خوشحالم از اینکه این آدم در مصدر قدرت قرار نمیگیره و همچون غولی که در شیشه حبس باشه دایره قدرتش از این وبلاگ بیرون تر نمیره .
دنیا بدون تفکر لولیتایی بدون اندیشه حکومت مذهبی و بدون تفکر سلطانی و بدون تفکر فاشیستی و تمامیت خواهی و خود محور بینی و خود کامل بینی ((یا همان خود خوشگل بینی)) قطعا جای بهتری برای زندگی خواهد بود
جمال الملک یساری گفت:
آقای گردو
شما چند روز قبل یک لینک از بیوگرافی ستاره ی فرمان فرماییان مادر مددکاری اجتماعی در ایران ارسال کردید . آیا باید یادآوری کنیم که خانم فرمان فرماییان در مقابل سنت ها و یا فشارهای حکومتی چکار کرد؟! آیا گفت من هرکاری دلم بخواد انجام میدم ؟! آیا از تندی و شدت برای رسیدن به هدف دفاع کرد؟!
عروس خانم وقتی مهمون دعوت میکنه دیگه صرفا در خونه ی خودش نیست در یک محیط کوچک خانوادگی یا اجتماعی قرار گفته .
اگر به عروس خانم یا جوان جامعه بگن که تو باید بری داخل گونی بله این پسندیده نیست. اما آیا متونیم یهو و یک شبه از سنت ها (( که در اینجا بلقیس نامگذاری شده)) خواسته های منور الفکرانه داشته باشیم؟!
اینکه انسان آزاد باید باشه ظاهرا جای بحث نداره اما این آزادی محدوده داره فرهنگ و باورها تعریف داره .
من بازم برمیگردم به گفته ها و زندگی ستاره فرمان فرماییان ، من از اون رویه دفاع میکنم و فکر میکنم اون رویه میتونه مارو به نتیجه برسونه .
اینکه خونه ی خودمه و هرکاری دلم بخواد جلوی مهمون انجام میدم فکر نکنم معقولانه باشه .
همونجور که در یک وبلاگ (( به عنوان مکان عمومی و نه به عنوان مکان شخصی)) بنده به عنوان کامنت گذار مجبور به رعایت یک سری از اصول و باورهای گروهی هستم . و بهم تذکر میدن که هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد و در صورت سرپیچی توسط خواهرانم به جرم دیوانگی به پستو هدایت می شوم .
جامعه و خانواده نیز چهارچوب هایی داره که به صورت گروهی مورد قبول هست (( جدای از اینکه محتوا درست یا اشتباه باشه))
خیلی خلاصه بگم :
باور لولیتایی بر این هست که با استراتژی حمله به سنت به آزادی و دموکراسی برسه (( بگذریم از اینکه تیپ فکری ایشون و فکرهایی از این دست و قماش در صورت داشتن ابزارهای قدرت هیچگونه تحمل و احترامی رو نسبت به مخالف نخواهند داشت))
و من میگم در جامعه ایی که دگر اندیشان در اقلیت هستند با این کار (( یعنی حمله به سنت ها)) به یک خودکشی دست جمعی میرسن ، این تراژدی بارها و بارها توسط دیگر اندیشان در ایران تجربه شده و دلیل اونم عجول بودن و آرزوی فتح یک شبه ی اسکندریه بوده .
دگر اندیشان و همچنین آزدیخواهان باید یک بار برای همیشه تکلیف خودشون رو با دموکراسی و مردم سالاری مشخص کنند.
آیا برای خواسته های اکثریت احترام قائل هستند یا نه ؟!
آیا تضمین میدن که در صورت عدم مقبولیت از طرف گروه بزرگتر به اکثریت اهانت نکنند و اون ها رو خام کودن کوتاه قد و کوتوله خطاب نکنند؟!
آیا حاضر به پذیرش خواسته ی اکثریتی که بر خلاف اون ها فکر میکنند هستند یا خیر؟!
اون دموکراسی که به صورت انتزاعی در تئوری ها وجود داره با اون دموکراسی که در ذهن داکتر لولیتا وجود داره از زمین تا آسمون بینش فرق هست . داکتر لولیتا از آزادی آنارشی گونه حمایت میکنه در حالی که خودش بارها به خاطر برقراری نظم و امنیت در اینجا دست به اعمال قدرت زده .
من در اینجا برای بار شونصدم عرض میکنم که با شخص داکتر لولیتا مشکلی ندارم ، اما از دیدگاه و ذهنیت این آدم به شدت متنفرم و همیشه خوشحالم از اینکه این آدم در مصدر قدرت قرار نمیگیره و همچون غولی که در شیشه حبس باشه دایره قدرتش از این وبلاگ بیرون تر نمیره .
دنیا بدون تفکر لولیتایی بدون اندیشه حکومت مذهبی و بدون تفکر سلطانی و بدون تفکر فاشیستی و تمامیت خواهی و خود محور بینی و خود کامل بینی ((یا همان خود خوشگل بینی)) قطعا جای بهتری برای زندگی خواهد بود
البته در نوشته زیاد حاشیه رفتم و شاید مستقیم به موضع نوشته شده مربوط نمیشد
گردو گفت:
جوات جان فکر کنم داشتی بزمرگی میخوندی که پیدات نبود.
امیدوارم بالاخره تونسته باشی یک کتابو تموم کنی.
اما دو تا نکته تو نظرت دیدم که بد نیست بدونی:
اول فرق بین پسند و سلیقه شخصی ما با واقعیتی که در اجتماع در جریان هست.
مسلما من هم ترجیح میدم همه زنهای ما در حد ستاره فرمانفرما و شاید خیلی بالاتر از اون باشند
از نظر شخصی من اون عروس خانم یک آدم تازه به دوران رسیده عقده ای و خودنما که من حتی یک شب تو رخت خوابم هم راهش نمیدم چه برسه فرهنگشو تایید کنم.
ولی اینجا صحبت سر یک جامعه و یک ملت در حال رشد هست که من هم جزء کوچیکی از اون هستم. اکثریت این جامعه رو عمه بلقیسها و گاهی هم عروس خانمها تشکیل میدن. ما باید حرفی بزنیم و چیزی رو بخواهیم که در یک قدم به جلو بردن این جامعه کاربرد داشته باشه.
اتفاقا همین مشکل از نظر سیاسی هم وجود داره و خیلی ار سیاسی کارهای ما بجای اینکه به این واقعیتها توجه کنند فقط دنبال پسند و سلیقه شخصی خودشون هستند.
ولی همه هنر در اینه که شما سطح سلیقه شخصیت خیلی بالاتر از جامعه باشه ولی در عین حال که فراموشش نمیکنی و باهاش زندگی میکنی دنبال خواسته هایی باشی که بدرد امروز جامعه بخوره.
اتفاقا اگه به روش کار و توصیه های ستاره فرمانفرما دقت کرده باشی رمز موفقیتش در همین هست. به شاگردهاش میگه شما اگر میخواهید مفید باشید باید همه شرایط موجود زندگی مردم رو بپذیرید و وقتی با اونها هستید عین اونها باشید تا شما رو بپذیرن که شما بتونین بهشون کمک کنید. مسلمه که تو خونه خودش همه استکان نعلبکی هارو تو یک کاسه آب نمیشسته.
اما نکته دیگه به زمان مربوط میشه.
درسته که ستاره فرمانفرما شورتشو نشون نمیداد ولی همینکه از سنت خانوادگی و اشرافیت برید و تنهایی از اون راههای پر خطر به آمریکا سفر کرد در زمان خودش از نشون دادن شورت خیلی بدتر بوده و فکر میکنم حتی اگر روزنامه های اون روزها رو ورق بزنیم به توهینها و تحقیر هایی که حتی روشنفکرهای آن زمان نثارش کرده باشند بر میخوریم چه برسه به غیبتهای عمه بلقیسها.
بنا براین هر چبزی رو باید درظرف زمانی که اتفاق افتاده سنجید و قضاوت کرد نه با معیارهای امروزی.
گردو گفت:
آقا جوات
نمیدونم چرا قسمت دوم کامنت شما رو بار اول نگرفتم. از اونجا که گفتی خیلی خلاصه بگم.
با این قسمت دوم قسمت اول حرفت کاملتر و برداشت من از کل حرفت عوض شد.
با اینحال نیاز نیست انقدر از دست لولیتا حرس بخوری. اونم در حال تغییر هست و مطمئنم درست میشه. همینطور که همه ما در حال تغییریم.
جوات یساری گفت:
خوشم میاد آب روغن قاطی نمیکنی گردو
آی لاو یو
جوات یساری گفت:
آقا این لینکو لطفا دوباره اینجا بزارید واقعا میخوام بخونم
البته کتاب خون هستما اما رمان خون نیستم ولی لینکشو لطفا ور منه
خرزهره گفت:
به دوستانی که از dress code صحبت کردند:
من با صحبت شما موافقم ولی یه سوال دارم.
اگر دامن عروس خانوم کوتاه بود ولی نه این قدر که شورتش معلوم شه آیا عمه خانوم راض می شد؟
کیوان گفت:
خرزهره جان!
به سن عمه خانم هم بستگی دارد! یکزمان عمه بلقیسها از دیدن زن بی نقاب در جمع نامحرم بیش از این عمه خانم ناراحت میشدند. البته اگر منظورتان دقیقا همین عمه بلقیس هم باشد، رجوع به شناسنامهاش تا حدود زیادی به پیش بینی رفتارش کمک خواهد کرد.
آرش گفت:
به نظر من این موضوع خاص ؛ خیلی هم ارتباطی با آزادی و حکومت نداره.
اونچه که در ایران باعث بوجود آمدن این برخوردها و مشابه اینها میشه بیشتر به دلیل تفاوتهای فرهنگی گسترده ایست که در بین اقوام و مردمان نواحی مختلف کشور و حتی درون خانواده ها وجود داره ؛ این مشکل در برخی از کشورهای آزاد و دموکرات مانند ترکیه و یا هندوستان و نمونه های دیگه هم دیده میشه ؛ در کشوری مانند ترکیه در حالیکه عده ای در سواحل مدیترانه در حال لذت بردن از دریا و آفتاب هستند و عده ای در نایت کلابها در حال خوش گذرونی ؛ همزمان در جای دیگری از کشور پدری دخترش رو به دلیل از دست دادن بکارت میکشه ؛ و یا پدیده ای مثل کتک زدن زنها به وفور دیده میشه و حتی در قسمتهایی از کشور دادگاهها نسبت به کتک خوردن زنها کاملا منفعل عمل میکنن ؛ اینها همه درحالیست که حکومت به طور مداوم در 50 سال گذشته دموکرات بوده و جو حاکم بر رسانه های ترکیه هم مروج سبک زندگی غربی و احترام و آزادی بوده ؛ اما نتیجه اون در پاره ای از موارد حتی بدتر از ایران بوده.
در کشوری مانند ایران فرهنگ عمومی منسجم نداریم و کشور بیشتر از خورده فرهنگها تشکیل شده که در بسیاری از موارد در تضاد کامل با هم هستند ؛ حتی اگر حکومت مرکزی هم تغییر کنه و خیلی از چیزها رو مانند حجاب آزاد کنه ؛ دختری که در یک خانواده مذهبی و سنتی بدنیا اومده نخواهد توانست که با بیکنی بره کنار دریا و در آینده هم به دختر خودش این اجازه رو نمیده.
فریادهای شما هم به جایی نمیرسه.
Parvaaz گفت:
آرش،
اگر چه لولیتا داستان رو ناقص و درهم برهم روایت کرده، میشه حدسیاتی زد.
به نظر من این موضوع خیلی ربط به آزادی و حکومت داره. در داستان، مفاهیمی مثل نرم، هنجار، نقش، مسئولیت، احترام، عقیده، آزادی، آزادی، آزادی، فرهنگ، سنت، مدرنیته،..نهفته است.
اجازه بده برای فاعل حداقل شعوری رو قائل بشیم. اولین کسی که شرت عروس رو دیده کی بوده؟ جواب ساده است، خود عروس! عروس آزادانه سر کمد رفته، آزادانه دامن رو انتخاب کرده، آزادانه کوتاه برگزیده، آزادانه شرت پوشیده! (میتونست نپوشه)، خودش رو تو آینه دیده، آزادانه سوار ماشین شده و به مهمانی رفته (میتونست نره)، آزادانه دولا شده (کسی دولاش نکرده!)، و آزادانه شرتش رو به رخ همه کشیده.
گفتم هر لباسی پیامی داره. عروس گفته که من برای خودم حرف دارم، عقیده دارم، فرهنگ شما رو قبول ندارم، پوشش شما رو نمیپسندم، توسری خور نیستم، از این تازه عروسهای خجالتی نیستم، من جور دیگه ی میخوام زندگی کنم، روش دیگری رو برای زندگی میپسندم.
من قضیه رو بیشتر تهاجم فرهنگی میبینم تا تفاوت فرهنگی، چونکه لولیتا خوشش اومده میگم ها.
آزادی چیز عجیب غریبی نیست. بردنش تو حقوق بشر گنده شده.
خانواده هم کوچکترین واحد اجتماعی است و مبنا و پایه هر اجتماع بزرگ هست.
من نمیفهمم تو طبق چه معیاری حکومت ترکیه رو دمکراتیک میدونی؟ اگر ۵۰ تا روزنامه روزی یک بار جیغ آزادی میزند، هشتاد هزار تا مسجد هم روزی پنج بار اذان تلاوت میکنند. از طرفی همین مثال ترکیه ت نشون میده که خانواده و حکومت بر هم تاثیر فرهنگی میذارند، چطور ربطی به حکومت نداره؟
آرش گفت:
اگر داماد هم وسط مهمونی شلوارش رو میکشید پایین و کیرش رو به همه نشون میداد و میگفت: من برای خودم حرف دارم، عقیده دارم، فرهنگ شما رو قبول ندارم، پوشش شما رو نمیپسندم، توسری خور نیستم، ، من جور دیگه ی میخوام زندگی کنم، روش دیگری رو برای زندگی میپسندم و اون اینه که به پوشیدن شرت و شلوار و مخفی کردن آلت تناسلی خودم اعتقادی ندارم ؛ اون وقت چه برخوردی باید میشد؟
اصلا اگر بخواهیم طور دیگه ای نگاه کنیم میشه اینطوری گفت که چه نیازی هست که انسانها آلت تناسلیشون رو بپوشونن؟ میشه همونطور که سر و کله آدم بیرونه ؛ آلت تناسلی هم بیرون باشه ؛ نمیشه؟
یه حرفهایی هست که وقتی یه کسایی میزنن در ابتدا روشنفکرانه و مدرن به نظر میاد ولی وقتی کمی دقت کنی احمقانه دیده میشه ؛ مثل همین نوشته و حرفهای صد من یه غازی که زده شده.
مسول سیاست خارجی اتحادیه اروپا وقتی میخواد با جلیلی دیدار کنه میره لباسش رو عوض میکنه ؛ چون میدونه که ورود به هر فضایی و تنفس در هر فضایی الزامات و قوانین خودش رو داره و آدمها باید اون رو رعایت کنند و هر کسی که شرتش از زیر دامن زد بیرون الزاما صاحب فکر و عقیده و… نیست.
جوات یساری گفت:
@آرش
ای براوو
+++
Parvaaz گفت:
آرش,
چند خط بالاتر کامنت گذاشته بودم که لباس عروس واسه اون مهمونی نامناسب بوده. جواب سوالت راجع به کیر داماد رو میده.
بحث بر سر آزادی، حکومت و ترکیه بود برادر من. باعث شد که فرایند پوشیده شدن لباس رو برات شرح دادم؛ انتخابهای آزادانه؛ و اینکه حدس زدم عروس اونطور فکر کرده.
هیچ مفهومی و نوشتهی از روز اول روشنفکرانه نبوده. این من و تو و دیگران هستیم که یک تفکر رو روشن فکرانه میکنیم. اصلا تعریف از نوشتهٔ روشن فکرانه چیه؟ یعنی یه مطلبی باید چند تا فکر روشن توش برق بزنه؟ یا اینکه چند تا متفکر با مغزهای درخشان و روشن راجع بهش نظر بدن؟ یا اینکه مگه اصلا همهٔ حرفها باید روشن فکری باشه؟ یا اگه کسی حرف ثقیلی نزد ما باید خفه خون بگیریم، بگیم برو، برس به درجه روشن فکری، بعد زر بزن؟ من توی بازار خیلی گشتم آرش، اما «روشن فکر سنج» پیدا نکردم. تو منو روشن کن! روشن وجودتم!
حرفهای صد من یه غاز چیه دیگه؟ اینکه راجع به درس کد، هنجار، آداب و رسوم پوشش در کشورهای دیگه بحث بشه، صد من یه غازه؟ راستشو بخوای من ته دلم به عروس خانم اندکی حق میدم. اون عروس چطوری باید حرفشو به عمه بلقیس حالی کنه. لولیتا از پس عمه بر نیومد!! شاید دیده عمه اصلا حرفش رو نمیفهمه. شاید حتا توهین کرده که تو مغزت نم کشیده یا در جواب گفت بچه کی میاری؟ بهزاد بچه خیلی دوست داره. واسه عروس حداقل شعوری رو قائل بشیم یا نه؟ رفتار عروس بیشتر به عکسالعمل شبیه است یا عمل، و عکس العمل harsh ای هم هست. راستش رو بخوای تو یه جایی نزدیک بود داماد کیرش رو هم در بیاره، اینقد عصبانی شده بود از گیرایی که بهش دادند. داداشش گفت که میخواین فریبرز اینجا کیرش رو در بیاره؟ تو چی فکر میکنی آرش؟ راجع به اون جامعه مریض و افسرده و درب و داغون. خیلی برات بعیده که طرف شرتش رو به رخ بکشه؟ مرگ یک بار شیون یک بار.
من کی گفتم هر کی شرتش زد بیرون صاحب عقیده است؟
حرفت راجع به کاترین اشتون هم خیلی ناپخته است. اصلا کاترین رو میشناسی؟ فرهنگ اینا رو میشناسی؟ اگر کاترین ایران بود یه چیزی، اما چرا تو ترکیه سینه هاشو پوشوند؟ جانم، اگر ایران تو مذاکرات پا نده، دفعهٔ بعد همین اشتون ممه هاشو سر میز مذاکره میکنه تو چشم جلیلی. حالا ببین کی گفتم. حرف زیاد دارم بزنم راجع به این موضوع.
آرش گفت:
در خصوص ترکیه باید بگم که ترکیه کشوری دموکرات شناخته میشه به دلیل انتخابات آزاد ؛ فعالیت آزاد احزاب ؛ حرکت گروهها بر اساس قانون و … بسیاری از پارامترهای دیگه که یک کشور دموکرات باید داشته باشه.
در مورد اشتون هم باید بگم که اگر جلیلی پا نده ؛ هیچ اتفاقی نخواهد افتاد ؛ همونطور که تا حالا نیافتاده ؛ همونطور که تو بغداد نیافتاد.کدوم کشوری رو تو دنیا میشناسی که یک طرف میز نشسته باشه ؛ آمریکا و روسیه و چین و بریتانیا و فرانسه و آلمان یک طرف دیگه؟اینها سفت ایستادن و ظاهرا مسائلی هست که ما ازش بیخبریم ؛ غربی ها در برخورد با هیچ کشور دیگه ای از عراق بگیر تا لیبی و سوریه اینهمه کردیت برای طرف قائل نشدن ؛ یعنی حتی وارد مذاکره به این شکل نشدن.
اتفاقا من فکر میکنم اون شکل لباس پوشیدن خانم اشتون یک دهن کجی به تمام زندانیان سیاسی و مبارزان راه آزادی در ایران بود ؛ به این مفهموم که ما ماهیت رژیم اسلامی ایران رو به رسمیت میشناسیم و حتی در مذاکرات هم حاضریم به هنجارهای اونها احترام بگذاریم ؛ رژیم ایران هیچ وقت در برخورد با هیچ کشوری حاضر به انجام این موضوع نشده و تا حالا هم ظاهرا جواب داده.
گردو گفت:
آرش جان اگه برنامه های اقتصادیت و هم بر مبنای همین خوشباوری بنا میکنی باید بهت بگم (good luck) .
اینها یک خالی بندی میکنن برای گول زدن مردم عادی تو چرا باور میکنی.
خوبه گزارش نشست بغداد و بخونی ببینی چی باعث شکستش شد.
آمریکا اگه سعی میکنه با مذاکره مشکلو حل کنه اولش بخاطر سیاست دموکراتها هست. اوباما از یک طرف متعهد به سیاستهای حزب خودش هست و از طرف دیگه بخاطر قدرت جمهوریخواه ها میترسه اگه مذاکرات شکست بخوره اونها فشار بیارن برای جنگ.
دوم هم بخاطر اینکه غرب الان خودش در گیر بحران اقتصادی همزمان با بحران اجتماعی هست و همه سعیش اینه که فعلا وارد جنگ نشه.
بقیه چیزها هم خالی بندیهای جمهوری اسلامیه. هیچ چیز خاصی نیست که امتیاز مثبتی برای جمهوری اسلامی باشه.
جوات یساری گفت:
آرش و گردو
هوس کردم به عنوان فضولی در گفتگوی شما سرک بکشم
آرش به نکات خوبی اشاره کرد ، به خصوص دهن کجی اشتون و اتحادیه ،اما من دقیقا نمیفهمم چرا یکی معادل خاویر سولانا رهبری تیم مذاکره کننده ی غربی رو به عهده نداره .
اشتون تصمیم گیرنده نیست ، یک مذاکره کننده هست اون با پلن های مشخص شده و تعریف شده ی اتحادیه و ایالات وارد گفتگو میشه و سر میز اجازه ی مانور نداره . اما خاویر سولانا دستش به مراتب بیشتر باز بود . تصمیمات در آنکارا بغدا و ریا روزهای آینده وسیه گرفته نمیشه . به جایی دیگه نگاه کنید . بیت آقا و وایت هاوس و کمی هم لابی تل آویو. تخته نرد بازی «جلیلی ،باقری» با «اشتون و اشمیت» رفلکسی از وایت هاوس و بیت هست .
و تصور میکنم این از عمق حماقت سبز ها بود که تصور میکردند غرب منافع خود را فدای جنبش آن ها میکند که اگر این کار را بکنند دولتمردانی خائن به منافع کشورهای متبوع خود خواهند بود .
جوات یساری گفت:
ریا روزهای آینده وسیه
=
و یا روزهای آینده روسیه
ترازو گفت:
«اگر ۵۰ تا روزنامه روزی یک بار جیغ آزادی میزند، هشتاد هزار تا مسجد هم روزی پنج بار اذان تلاوت میکنند.»
+++++++++
@آرش عزیز – پرواز عزیز- گردوی عزیز
از این بحث لذت بردم. ممنون از همه شما
vasat piaz گفت:
++++
گردو گفت:
آرش
اگر همون آرش روزهای زندگی هستی بخون
بنظرم از اون قضاوتی که در موردت کردم ناراحت شدی. هر چند همه حرفم جنبه جدی نداشت.
ولی بهر حال من هنوز اون آرش شفاف و رک و راستی که برای بیان و دفاع از اعتقادات شخصیش به لکنت زبان نمیوفته و بخاطر قضاوت دیگران برای دفاع از خودش دست به دامن دورویی و مکر نمیشه رو دوست دارم و بهش احترام میگذارم هرچند که اختلافهای بنیادی با نظراتش داشته باشم.
با این منطق که شما گفتی میشه نتیجه گرفت که اولا بسرف اینکه مردمی در یک کشور زندگی میکنند همه باید در یک سطح از رشد اجتماعی وکاملا مشابه هم باشند.
دوم اینکه آنهایی که متمدانه فکر میکنند همیشه همینجور فکر میکردند و غیر متمدنها هم همیشه همانطور و هیچکدام تغییری نکرده و نخواهند کرد.
یعنی آنها که شورتهای عروسهاشون پیداست همیشه پیدا بوده و هیچوقت تعصبی در مورد ناموسشون نداشته اند و اونها که دختراشونو میکشند هیچوقت تغییری نخواهند کرد و تا ابد به اینکار ادامه خواهند داد.
بخاطر همین مجبورم دوباره همون جمله رو اینجا تکرار کنم:
تو خیلی با هوشتر از آن هستی که چنین حرفی بزنی.
آرش گفت:
گردو جان ناراحت نشدم ؛ من که گفتم از حرف شنیدن ناراحت نمیشم.متاسفانه حداقل در جامعه ما در بیشتر مواقع چنین بوده که:
«آنهایی که متمدانه فکر میکنند همیشه همینجور فکر میکردند و غیر متمدنها هم همیشه همانطور و هیچکدام تغییری نکرده و نخواهند کرد»
چونکه اصولا ما ایرانیها ملت دگم و تغییرناپذیر و مخالف هر گونه نو گرایی و اندیشه نو هستیم ؛ اینه که معمولا هر طوری تربیتمون کنن همونطوری میمونیم.
گردو گفت:
آرش جان
خوب اگه ناراحت نشدی، تو دوتا پست قبلی درخواست یک آهنگ ترکی ازت کردم که فکر کنم چند روز نبودی و ندیدیش. فکر کردم شاید از دستم دلخوری که جواب ندادی.
اما در اینمورد که گفتی من نمیدونم این کلمه «ما ایرانیها» که هم بصورت افراط و هم تفریط استفاده میشه یعنی چی. چرا فکر میکنی ما ایرانیها تافته جدا بافته ای(خوب یا بد) هستیم.
فرض کنیم که این اختلاف وجود داره. از نظر علمی چه توضیحی براش هست؟
بنظر من اگر ما اختلافی میبینیم بخاطر اینه که ما فقط خودمونو با غربیها مقایسه میکنیم. اونهم با یک شکل اغراق شدش و با بهترین الگو هاش.
علتش اینه که از ملتهای دیگه خبر نداریم
مثلا من خیلیهارو دیدم دائم ایرانیها رو با آلمانیها مقایسه میکنند. ولی باور کن مردم آلمان و ژاپن تو دنیا استثنا هستند. حتی بنظر من رفتارشون ناشی از یک نوع عقب ماندگی فرهنگی هست. بخصوص در مورد ژاپنیها. اون مرتب ومنظم بودنشون ناشی از یک اطاعت قبیله ای از آیین قبیله هست و نه یک رفتار متمدنانه.
بقیه غرب هم خودشون یک طیف هستند. از یونان و ایتالیا بگیر تا انگلیس و فرانسه.
بنا بر این ما نباید خودمون و با اونها مقایسه کنیم. منظورم با الان اونها. البته شاید در گذشته آنها هم نشه عینا این رفتارها رو پیدا کرد. چون فاکتورهای اثر گذار زیادی هستند که متفاوت هستند. ولی در اینکه همه در حال رشد هستند و همه از ظرفیت تغییر برخوردار هستند هیچ شکی نیست و اگر کسی شک داره هم نمیتونه هیچ مبنای علمی براش بده و فقط یک احساس شخصی هست.
کیوان گفت:
حالا که پست جدید گذاشتن دیگه کسی به من ایراد نمیگیره که چرا یه خط در میون زیر همه کامنتها ، کامنت گذاشتی! چون خداییش اگه ننویسم چقدر از نظر گردو حال کردم، دق میکنم!
جمال الملک یساری گفت:
بحث و گفتگو با لولی بیفایده هست . آخرش میشه تف سربالا…..
این همه سال گذشت همه روز به روز بزرگتر میشن ایشون دنده عقب گرفته روز به روز ذهنش کوچیکتر میشه . همینجوری پیش بره سه سال دیگه گیر میده که چرا خانواده ها به بچه های مهد کودکی اجازه ی خوردن نامحدود «اسنک» و «پفک نمکی» را نمی دهند و آزادی های کودکان را محدود کرده اند و در جامعه ی آزاد کودک باید بقدری هله هوله بخوره تا بترکه و نهایتا این به خود کودک مربوط میشه و نه به ننه بابای بچه ….. آخرشم یهو بدون مقدمه میچسبونه به خشتک پاره ی ملت یا به ناف گودرز شقایقی.
این یه چیز خیلی مشخصه که آدم ها در یک مهمانی خانوادگی بهم دیگه احترام بزارن و اصولا صاحب خانه وقتی که مهمان دعوت کرد باید ازش محترمانه پذیرایی کنه . مهمان نوکر پدرمون نیست که بگیم ما هر غلطی بخواهیم می کنیم و اون حق نداره اعتراض کنه !!!
اون پسر عموی فرنگ رفته ی شما هم اگر فهم و شعور داشت (( که متاسفانه نداشت)) کمی پیرامون آداب و رسوم خانوادگی با همسرش صحبت می کرد .
پسر عموی شما حکایت اون الاغی رو داره که اگر ده سال هم در اسطبل همایونی کنار اسب های سلطنتی زندگی کنه نهایتا همون الاغ روز اول باقی می مونه.
حالا فرنگ هم بوده که بوده .ه.یچی یاد نگرفته به خصوص انگلیس که مرکز احترام به رسوم کهن میهنی و کشوری هست .
اصولا برخی از ایرانیان بی فرهنگ و کوتوله تصور میکنند با چند صباحی زندگی در ینگه دنیا همه چیزو یاد گرفتن و از آزادی چیزی به غیر از کون لخت یاد نمیگیرند . و متاسفانه چیزی بیشتر از ودکا و کون لخت هم نمی خواهند .
آقا کون لخت به همراه ودکا میخواین ؟، برید ونزوئلا برید کلمبیا صبح تا شب با داف های برنزه ی لاتینی بزنید و بکوبید و بخورید . (( چیزی هم به اسم دموکراسی اروپایی ندارن)) .
من خیلی مایل نیستم خاطره تعریف کنم ، اما چنین عروسی در خانواده ی ما هم بود ، یکی از اقوام دور همسر آلمانی گرفته بود و اتفاقا این خانم که واقعا قد بلند بود در مهمانی ها و جمع شدن های فصلی و خانوادگی به جمع احترام میگذاشت . و حتا نسبت به خیلی از خانم های خانواده پوشیده تر بود .
عروس شما احتمالا از این کون نشورای تازه به درون رسیده ی خارجی بوده …. زنیکه ی پتیاره این همه راه تالان تالان کوبیده تا ایران اومده که کسوکونشو بهمون نشون بده !!!
50 ساله گفت:
جواتی انصاف نبود اولین بار بعد از آزادی اینچنین به لولول میتاختی وتازه عروسشان را به این القاب توصیف میکردی واقعن متاسفم تازه یه سلام علیکی یه روبوسی مشدی و ..
جوات یساری گفت:
من شخصا یه نفری تا نوک شیر پلا قربون لولو میرم
اگر لولیتا ناراحت شده ببخشید میگم بهشون
اما هرچی درباره ی اون عروس و اون پسر عمو گفتم خوب نظرم بود معذرت خواهی نمیکنم تازه خیلی چیزاشو سانسور کردم که 18 چلاس بود
دود
جوات یساری گفت:
ببین رئیس من فرنگی ایران اومده زیاد دیدم به ندرت از این احمق بازیا در میارن ،نمیدونم اینا عرسوشونو از کدوم بیغوله و حاشیه فرنگستون پیدا کردن اینو احتمالا از بین جوراب قرمزی های سوئد پیدا کردن
جمال الملک یساری گفت:
? الو آقای دیلمی تصویر بنده رو دارید آیا؟
نمه دیرم fdv nDmdl بیر دءِ یم وآر !
اهه !؟
این دیگه چیه؟? ?؟ ؟?
nh;jv l[,cداکتر مجوز ور منه PLS
جوات یساری گفت:
داکتر لولیتای عزیز ،ای فرزانه ای مخترع سیفون و کاشف پنسلین و شکافنده ی علوم
الهی که من جگر شما را خام خام ببلعم
گوئی که بمیر در غمم زار
هستم ز غم تو اندرین کار
ای داکتر ….،ای پرافسور …. ، ای لولیوش خَمار و ای دلبر سَفاک
بسیار کَسان تو را غلامند
اما نه چو من مطیع و رامند
. . . و اما غرض از مزاحمت
لطفا این شناسنامه ی جدید بنده را بگیر بررسی کن و در صورت صلاحدید مجوزهای لازم را صادر بفرما
قربانت بچسبم ، جوات
mahgoon گفت:
جمع بندی
با خوندن کامنتها من به این نتیجه رسیدم که:
لولیتا به رعایت حدود هنجارها بر اساس قانون دموکراتیک معتقده. یعنی به مرزهای قوانین نانوشته ی اجتماعی و دموکراتیک واقفه اما نحوه ی بیانش برای برخی از خوانندگان این سوء تفاهم رو ایجاد کرده که اون به آزادی مطلق اعتقاد داره.
مسلما حدود آزادی قانونمند در هر جامعه میتونه بر اساس مرزهای تعادل رو به رشد مبتنی بر احترام به هنجارها و سلائق دیگران باشه. اما مشکل توی جوامع توتالیتر که دموکراسی در اونها برقرار نیست باعث میشه ظرفیت آزادیخواهی رو نشه اندازه گرفت و خود همین غیردموکراتیک بودن تصمیم سازی و تصمیم گیری باعث میشه قوانین قابل احترام نباشن و بنابراین افراد اون جامعه از هر فرصتی استفاده میکنن تا از حریم خودشون در مقابل جنگ هویتی که حکومتها آغازگرش هستند به هر وسیله دفاع کنن و گاه به افراط و تفریط بیفتند.
در یک مجلس خصوصی مسلما میهمانان ممکنه از سلایق صاحبخونه خوششون نیاد و حتی منش و رفتار میزبان رو بذارن به حاس توهین به خودشون. میزبان هم چون خونهی خودشه ممکنه حد و حدودی برای رعایت سلائق مهموناش داشته باشه و یا نداشته باشه و دچار افراط و تفریط بشه… به نظر من این حق میزبانه که حتی خودشو دار بزنه اما از طرفی این حق مهمونه که فاصلهشو با میزبان تنظیم کنه و مثلا مجلسو ترک کنه و یا از اون به بعد سطح رابطهش رو محدودتر کنه.
ممکنه من به خودم حق ندم که در یک مهمونی دوستانه ثل جشن تولد ویا عروسی از یک استریپتیزور دعوت کنم برنامه اجرا کنه و ممکنه این کار رو هم بکنم. افراط و تفریط من در تشخیص هنجارها بیانگر سطح شعور من در برقراری تعادل نسبیه. نسبیت در این میون حرف اول رو میزنه. اینکه کوتاهی دامن عروس تا چه حدی باشه بر میگرده به قدرت تشخیص اون و البته مهمونها هم بر اساس قدرت تشخیص خودشون تعدالشون به هم میریزه و یا میپذیرند و به قول لولیتا نهایتش اینه که به شورت عروس نگاه نمیکنن و کاری ندارن به نیت عروس که قصدش نشون دادن شورتش بوده یا نبوده. مسلما عروس میتونه شورت هم نپوشه و مهمونها هم میتونن بدون قضاوت این سلیقهی عروس رو در مقابل بچههاشون تحمل کنن یا نکنن. چون در یک مراسم عمومی حددی از تعادل مطرحه که البته این نسبیه و تشخیصش بر میگرده به توانایی افراد در درک موقعیت و موضوعیت جلسه.
به همین دلیله که در امور نسبی نمیشه با نگاه مطلق نگاه کرد و تنها میشه با توجه به سطح تحمل و حساسیت خود تنها فاصلهی خود رو از حرارت آتیش تنظیم کرد.
مطمئنا تجربیات عروس خانواده که یک فرد جوانه قابل مقایسه با تجربیات عمه بلقیس نیست. ممکنه خودش هم یک روزی در مورد فرزندش که در یک مراسم عروسی با مراسم استریپ تیز مواجه میشه واکنشی مثل عمه بلقیس نشون بده. من نمیخوام از عمه بلقیس و یا عروش دفاع کنم و قصد قضاوت هم ندارم. حرف آخرم اینه که در زندگی باید به همه حق بدیم که خودشون باشن و این مائیم که مختاریم سطح معاشرتمون رو با افرادی که میتونن ویا نمیتونن به حریم دیگران تجاوز نکنن تعیین کنیم.
یکی از حقوق هر جامعهای از جمله خانواده اینه که ما داریم با عدهای دیگه که شخصیت فردیشون کاملا از ما مستقله اما شخصیت اجتماعیشون با ما درهم تنیده زندگی میکنیم و ناگزیریم این حدود را رعایت کنیم و البته میتونیم رعایت نکنیم… نسبت رعایت تعادل بر میگرده به روحیات و عمق دیدگاه و توانائیهامون و به همین دلیل صحبت از حق و باطل این وسط معنا نداره. در یک جامعهی سالم آدمها مجاز نیستند به حریمهای فیزیکی هم تجاوز کنن اما نکتهای که مهمه اینه که حریم تعرض به چشم و گوش و هوش و بدن هر کدوم با هم فرق میکنن. یکی در حد فیزیکه و باعث لطمهی فیزیکی به بدن میشه ( ازجمله شدت ایجاد صوت) یکی در حد اختیار چشم فروبستن و حتی ترک محیطه. آدم بزرگها میتونن چشم فروببندن و نبینن اما ممکنه بچهها نتونن و اینجور وقتها والدین مسئول میتونن با توجه به فرهنگ و نگاه متعادلشون صحنه رو ترک کنن و یا نکنن و مدارا کنن. چیزی که مهمه حفظ تعادل فردی و رشد و توسعهی اون در حیطهی اختیار و حقوق فردی ماست و افراد یک جامعه حدود تعادلشون با هم فرق میکنه.
این از هنرمندی یک میزبانه که به این نکات توجه کنه تا موفق به برگزاری یک مراسم موفق بشه…چون اون افراد رو دعوت کرده تا بهشون احترام بذاره اونا رو دعوت نکرده تا بهشون احترام نذاره. البته قدرت تشخیص حدود این حرمت و حریم به میهمان در آدمها فرق میکنه و همین خصوصیت یکی از فرقهای اساسی مهم بین آدمهاست که آیا موفق هستند در برقرای امنیت نسبی فکری و جسمی برای تمام و یا اکثریت میهمانان یا نه!
نهایتا اینکه من نمیتونم راجع به خشتک پارهی جماعت قضاوت قطعی کنم و تنها باید مراقب خشتک خودم باشم تا به قدر وسعت وجودیم بتونم از حریم آزدی خودم به حریم آزادی دیگران تجاوز نکنم…و تشخیص این نکته بر میگرده به اینکه من چقدر ایسم و قطعیات توی زندگی دارم. من خودم فکر میکنم زندگی نسبتا مسالمت آمیز در جامعه در شرایط عدم قطعیت و نسبی میتونه به برآیند حریم آزادی جامعه احترام بذاره اما در شرایط قطعی این حریمها پاره میشه…و البته من نمیخوام باعث پاره شدن خشتک کسی بشم. من باید به فکر خشتک خودم باشم.
گردو گفت:
ماهگون عزیز
نمیدونم رمان بزمرگی و نقدش رو در مجله نواک خوندی یا نه.
یک جمله جالبی که خانم منتقد داره که میگه » باتلاقهای فروکشندهی بدبینی و کوتهنگری تقریباً همه را گرفتار کرده است». و تو داستان هم میبینی که چطور همه به چشم دشمن بهمدیگه نگاه میکنند تا وقتیکه یک تراژدی رخ بده و عواطف آنها رو بیدار کنه.
این نوشته لولیتا در واقع مصداق خیلی خوبی برای این داستان هم هست و نشانه یک واقعیت تلخ.
مثلا شاید اون عروس اصلا متوجه نبوده که شورتش پیداست. فقط دوست داشته که لباس کوتاه بپوشه. اما عمه بلقیس اگر دچار اون کینه وبد بینی و کوته نظری نبود بجای اینکه موضوع رو تو بوق و کرنا کنه میتونست بزرگتری کنه و همونجا تو مهمونی به بهانه کمک بره تو آشپزخونه و به عروس خانم بگه شورتت پیداست و در عین حال براش توضیح بده که اینجور لباس پوشیدن مال مهمونی جوانها هست و اگر برای مهمونهات احترام قائل هستی اینکار و نکن و یا دیگه براشون مهمونی نده و از این حرفهای دوستانه و بزرگمنشانه.
بنا بر این موضوع فقط سر این تعصبات مربوط به حجاب نیست. این یک مشکل خیلی گسترده تره.
mahgoon گفت:
گردوی عزیز!
بله، رمان بزمرگی و نقد پونه ابدالی رو خوندم. ضمن تائید بر عوارضی مثل بدبینی و کوتهنگری مورد اشاره، در علل برخورد سرد و خشن و خشک در مدارا و درک متقابل روحیات انسانی دیگران، باید تاکید کنم که متاسفانه این تنگنظری حسی و عاطفی نتیجهی رسوب خشونتی تاریخی در فرهنگ ملیه که من خودم شخصا عمق این عدم صمیمیت و سقوط روابط انسانی رو در منطقهی بلوچستان شاهد بودم. این روح تاریک عدم صمیمیت ناشی از ناتوانی بوجود اومده در پیوستگی این شرایط ناامن اجتماعیه که به نفی هویت فردی و احترام به حقوق انسانی فرد در جامعه بر میگرده. به نظر من هم موضوع فهم حدود پوشش نیست. من هم معتقدم که عدم تحمل عمه بلقیس و واکنش تند و کینه و بدبینیش، از تندی و تیزهای خشک و خشن چنین جامعهای نشئت میگیره. و شاید اون باید مهربونتر و با مدارا به این موضوع نگاه میکرد و به قول شما قضیه رو لاپوشونی میکرد هر چند دعوت میهمان به فضای خصوصی خونهی خودم دلیل نمیشه من هر کاری خواستم بکنم. اما بین عمه بلقیس با اون تجربه و سن و عروس جوان و بیتجربه که دارای شور و نشاطی تر و تازه و بی عمقه باید فرقی باشه.
معالوصف در چنین جامعهی تحریکپذیری رفتارهای مسالمت آمیز کمتر و گاه به ندرت دیده میشه و اختلاف سلیقههای نامتعارف با نگاه آروم و با مدارا دیده نمیشه و بهجای مشاهدهی زندگی مسالمت آمیز آدمها با سلایق و درجات بلوغ متنوع، ما با مقابلهی سلایق اون هم بصورت حاد و برنده و با تخاصم مواج هستیم.
گردوی عزیز باز هم از توجه و ابراز دید عمیقت ممنونم.
ژیان گفت:
با عرض سلام و خسته نباشید:
من از کارشناس محترم برنامه سرکار خانوم دکتر یه سوالی داشتم. می خواستم بدونم اگر بنده در یک مهمانی شلوار گرمکن چسب بپوشم و جلوی خانوم ها بشینم، آیا ایی صحنۀ سه بعدی که ایطوری پیش میاد از نظر شرعی و عرفی و آداب مهمونی و آزادی بیان و مطبوعات و اینا محل اشکاله یا نه. در ضمن، یه رفیقی داریم که توی مهمونی ها دکمه ها پیرََنش رو وا میکنه، ایی پشما سینه شو میزار بیرون، بش میگیم نکو ایی کارو، میگه مو تیریپوم ایجوریه. تکلیف ما با ایی رفیقمون چیه؟ با تشکر از اینکه به فکر ما جوونا هستین.
جوات یساری گفت:
+
جوات یساری گفت:
1- داکتر بابت مجوز و شناسنامه ی جدید ممنون
2- آقا دقت کردین یه مدته کامنت نویس های خانم کم شدن و اکثریت کامنت ها برای آقایون هست.
به غیر از عمه بلقیس (اون بلقیس که در نوشته های داکتر هست نه وا ، اون بلقیس که آپ تو دیت و امروزی و سیلیکونیه منظورمه) دیگه هیچ خانومی پای ثابت گفتمان و تحلیل نیست . ( تازه این بلقیس هم ای بسا خودم باشم :twist:
شهرزاد ،سرکار خانوم کاظمی ،ایراندخت ، تک و توک لی لی به همچنین هما و …. تقریبا خانوم دیگری نیست . به زور شاید هفتا خانوم باقی مونده باشه . . .
ویدا
شین شین
مدونا
گیتی
زن ایرانی
مریم ج
مریم بدون ج
پرتغال بنفش
کالیفرنیا
یک زن
تیبا
لیلا صحت
اینا یا اکثرا رفتن یا به تک جمله قناعت میکنن !!! و تقریبا به ازای هر خانومی که رفته دوتا سیبیل طلا اضافه شده
پیشنهاد میکنم علما ، فضلا و مدیران موضوع رو کارشناسی و آسیب شناسی بفرمایند .
mahgoon گفت:
آقا جوات یساری سلام.
1- تبریک به خاطر اعادهی حیثیت.
2-و اما راجع به آسیب شناسی….اتفاقا من هم داشتم فکر میکردم چرا مدتیه تعداد کامنتها رو به نزوله! با خودم گفتم گویا بحثها خیلی جدی شده و به جاش شوخی و طنز که از بنمایههای این وبلاگه و مایهی شوق و اظهار نظر میشد کمرنگ شده. با خودم فکر کردم از خودم شروع کنم و تا مدتی بحثهای زیاد جدی و سنگین و طولانی نکنم و یا بزنم به فاز شوخی. اما از اونجا که این طبعیعت شوخی غیرپاستوریزه رغبت برانگیز نیست به این نتیجه رسیدم تا یه مدتی میدون رو خالی کنم و به بحثهای خشک دامن نزنم. ضمنا در کنار کمفروغی حضور خانمها، حضور برخی از آقایون شوخطبع هم کم شده که این عامل هم شاید در حضور خانمها کم تاثیر نباشه.
3-من فکر کنم فصل گرما شده و خانمها بیشتر وقتشون رو به طبیعت و رودخونه و کنار دریا و تفریحات مفرح و پرنشاط تخصیص میدن نه بحثهای جدی.
4- سکوت خانمها همیشه دلیل رضایت نیست و عدم تمایل به شرکت در بحث میتونه دلایل دیگهای هم داشته باشه.
5- میشه از دو سه تا از سیبیلطلاهای خوش سخن خواهش کرد به نفع تعادل حضور خانمها یه مدت عرصه رو خالی کنن. همونطور که بالا گفتم من به این رسیدم که از خودم شروع کنم و به نفع جاذبههای رغبتبرانگیز، مدتی برم توی حاشیه و یا کمتر و سبکتر بنویسم.
ونداد گفت:
شما خودتون به شخصه درصد قابل توجهی از رونق اندرونی به عهده دارید…….!!!
واسه پستی که تعداد کامنت هاش در مقایسه با بقیه پست های این وبلاگ کمه(همین پست) بیش از 200 خط کامنت نوشتید.با این ایده که از متن خارج و به حاشیه رفتید
و واسه پستی مثل کتلت و نون سنگک که کامنت های زیادی داشت بیش از 400 خط کامنت نوشتید!!!
نسوان گفت:
آلبالو؛ نشستی خط به خط کامنت ها رو شمردی؟
عشقمی.. عشقمی تو..
سیب.
ونداد گفت:
🙂
so long no c
saeed گفت:
استاد گاريچينا
بابت هر كامنت که مينويسه حقوق ميگيره
جوات یساری گفت:
مهندس گاریچینا ما بودیما
آخه لامصب تو دیگه چرا این حرفو میزنی ؟!
گاریچینا نان بازوی خودش رامیخورد
گاریچینا برات بانک اطلاعاتی مینوسه حآلشو ببری حقوق کامنت دیگه کیم دی بابا
کیوان گفت:
داش جوات و ماهگون:
با توجه به نگرانی دوستان درخصوص آمار اهالی کامنت دونی و تعداد «اناث» و «ذکور» گفتم کمی دقیقتر صحبت کنیم. البته بعضی اسامی را که مردد بودم یا حدس خاصی نداشتم را در ستون آقایان نوشته و جلویشان ؟ قرار دادم. همینطور کسانی که بر اساس گمانه زنی در دسته بانوان طبقه بندی شده بودند. ضمنا بدیهی است که خود نسوان به عنوان صاحبان خانه در آمار زیر جایی نخواهند داشت. اگر حدود تاریخ پستهایی که را که ذیل عنوان «روزهای طلایی کامنت گذاران» شناخته میشوند و اغلب باعث ایجاد نوستالژی در دوستان قدیمی میشود را ذکر کنند، ما که در این تعطیلات کنار دریا نرفتهایم؛ میتوانیم به حرفهٔ شریفهٔ «احصای اهالی کامنت دونی نسوان» بپردازیم.
خانمها به ترتیب ایفای نقش :
1-گیلاس ؟ 2- سودی3- شهرزاد 4- ایران ؟ 5- نارسیس 6- فانوس؟ 7- ترازو؟ 8- یلدا سبز پوش 9- هما 10- ایراندخت 11- پرواز؟ 12- لیلی خنگه 13- مهری 14- آواره در آمستردام 15- مهاجر کوچک 16- لوسیفر؟ 17- کاظمی
آقایان به ترتیب ایفای نقش:
1- کیان 2- گردو؟ 3- لخت؟ 4- پرهام 5- علی 6- کیوان 7- ماهگون 8- کوروش 9- ژیان 10- سپندار؟ 11- ساحل غربی 12- سالیتا(50 ساله) 13- امین 14- کامیکازه ؟ 15- وحید 16- وسط پیاز؟ 17- سیو؟ 18- مگ مگ 19- جواد( با «د» و غیر یساری) ؟ 20- جمالالممالک یساری(سابق)، جوات یساری (فعلی) 21- فلوکستین 20 ؟ 22- عباس میرزا 23- سعید 24- خرزهره 25- آرش 26- ونداد ؟
ضمنا از آنجا که ماهگون عزیز، تا جایی که عقل من میرسد جای کسی را تنگ نکرده است، لازم نمیبینم ایشان خود را سانسور کند. مگر آنکه خود بخواهد. حتی اگر زحمت بکشد 1000 خط کامنت هم بگذارد . و حتی اگر به قول داش سعید بابت کامنتهایش پول بگیرد. هر که دوست نداشت (مثل دوست بزرگوارم سالیتا یا همان 50 ساله، که با تمام احترام و دوستی متقابل فی ما بین کامنتهای طولانی مرا نمیخواند) با صرف وقت و زحمت کمی میتواند از روی کامنت نامطلوبش بگذرد. البته از آنجا که عقل بنده مثل همه بنیآدم ناقص است، اگر دوستانی که با کامنتهای طولانی (فارغ از درستی و نادرستی محتوی) مشکل دارند مرا هم از دلایل مخالفت خود آگاه کنند، شاید مرا هم متقاعد و با خود هم نظر سازند. شروع به بحث فوق هم میتواند از اینجا شروع شود که یک کامنت از چند خط بیشتر باشد طولانی نامیده میشود.
@ داش جوات یساری: کامنت من در پاسخ به کوروش – که خطاب به هما خانم هم بود – را خواندی؟ فکر نمیکنی ایرادی که به لولیتا گرفتی در محدوده کنش سیاسی و اجتماعی موضوعیت دارد که مصلحتها و نتیجه گرفتن ها اولویت دارند، و نه در بحث از اصول و پاسداشت آزادیهای فردی که نمیتوان و نباید «مصلحت گرا» بود؟ همینطور نظر «عباس میرزا» را که طبق معمول موجز و منطقی است، خواندی؟
ضمنا آن یادداشتی که «خانم مارپل» برایت نوشته بود، بدلیل همین اشارهات به عمه بلقیس، بیجواب ماند؟ یادت آمد؟
جوات یساری گفت:
بله اون کامنت یادمه ، چونکه نمی خواستم دروغ بگم سکوت کردم
کیوان خان عزیز که شما با کام…
… حال ندارم بنویسم 🙂 ولی پرواز فانوس تراز, و حتا سودی خانوم نیستن فدای تو من بشم
آی ی هو و وا :LOL: نه این 😆
ترازو گفت:
@کیوان
ترازوی من دیجیتالی نیست بلکه از اون قدیمی هاست. کامنت هم بلند و کوتاه ندارد و البته مرتبطش بهتر . در کل کامنت باشد کوفت باشد.
@جواتی
غیر از این طنزت ممنون از دیده بصیرتت
کیوان گفت:
یعنی ترازوی شاهین دار؟ اوکی، ببخشید! دیدید که ؟ هم گذاشته بودم!
فانوس گفت:
@جوات
یعنی میخوای بگی آقایون بحثهای جدی،شورتی،سکسی،سیاسی،جهانی رو بیشتر از خانومها دوست دارند یا خانمها حوصله گیسوگیس کشی به این صورت رو ندارند!!
جوات یساری گفت:
هیچ ایده و نظری ندارم رفیق تنها اینو میدونم که خانم ه ا تعدادشون کم شده
شاعر فرموده
گر بمیرد دختری از قر او روید گلی
گر بمیرند دختران دنیا گلستان میشود
زری خوشگله کجایی سگ پدر !1؟؟؟؟بهئبلبلت -ثق-خ932
جوات یساری گفت:
گر بمیرد دختری از قبر او روید گلی
گر بمیرند دختران دنیا گلستان میشود
فانوس گفت:
اونوقت مردهأی مثل تو کجا عقدههای حقیرشونو خالی کنند!!
جوات یساری گفت:
@فانوس
دقیا چه نوع عقده ایی منظورت هست ؟ 🙂
جنسی یا روحی یا کلامی
50 ساله گفت:
باور میکنید من فانوس ، ترازو ،پرواز و لوسیفر رو آقا حدس میزدم شماها از کجا دونستید اینان خانمند. په لعنت به شماها که ایچنین دقیقید 🙂
ترازو گفت:
@۵۰ ساله
آقا جان! توهینت رو به دل نمیگیرم. ولی اینو بدون که به معامله ما توهین کردی ها…… حالا اشکال نداره…. بزرگ میشه یادش میره.
فانوس گفت:
@50 ساله
چرا باید مرد بود تا توهین به زنها رو تحمل کرد،اگه نکردی زنی!!
فانوس گفت:
@جوات
همشو داری که اینچنین تلخ مینویسی!
جوات یساری گفت:
جواب دندان شکنی بود فانوس …. براووو
من شما رو در دسته بندی در گروه آقایون قرار داده بودم
تورو اُر فالس ؟
.
.
.
.
.
و از همه ی اینا گذشته ما امروز دو لیتر عرق خوردیم یه وخ خدای نکرده نترکم؟!!!
50 ساله گفت:
ترازو فانوس : عزیزان لعنت من به کیوان و جواتی بود که اسم شما رو در لیست خانمها آورده اند یعنی اینا از کجا فهمیدند که شما خانمید؟
کاظمی گفت:
لولیتا
فکر کنم این استدلالت یه جاش میلنگه. شما از یه طرف معتقد به آزادی پوشش برای عروس خانم هستی ولی از اون طرف حق آزادی بیان برای عمه بلقیس قائل نیستی :).
نسوان گفت:
چرا هستم. حق همه چیز برای همه کس. عمه بلقیس بگه هر چی میخواد، تحمل شنیدن هم باید داشته باشه دیگه..
That’s it.
جوات یساری گفت:
به عمل کار بر آید به سخن دانی نیست ،
نوشته های شما و همچنین کامنت های شما چنین چیزی رو نشون نمیده که برای غیر از اندیشه ی خودتون حق و حقوقی را قائل باشید.
برای عمه بلقیس حق و حقوقی را قائل نیستی
برای چادری ها حق و حقوقی را قائل نیستی
برای اصلاح طلب ها حق و حقوقی را قائل نیستی
برای آدم های متعادل حق و حقوقی را قائل نیستی
برای مذهبیون و خداباوران حق و حقوقی را قائل نیستی
برای مدیریت و کنترل خانواده حق و حقوقی را قائل نیستی
برای فرهنگ خورده قومیت ها حق و حقوقی را قائل نیستی
برای اونایی که نمیخوان به تظاهرات خیابانی برن حق و حقوقی را قائل نیستی
برای اونایی که بهت رای ندن حق و حقوقی را قائل نیستی
شما تنها برای ویولتای روی سوفا یا روی شمد و رها و همچنین برای اسلحه ی پر از گلوله حق و حقوق قائل هستی .
الان یادم نمیاد رو کدوم نوشته بود اما تو گفتی حاضری اسلحه دستت بگیری و تمام مسلمانان یا مذهبیون رو به گلوله ببندی
نگاه شما نسبت به آزادی به شدت مسئولیت گریز و لاقیدانه هست ، شاید به قول «عباس میرزا» آزادی بدون عرق بی معنا باشد اما آزادی بدون مسئولیت و بدون تحمل مخالف هم به دست آمدنی نیست . همانگونه که تو از من به عنوان کامنت نویس میخواهی مسئولیت های آزاد بودنم در کامنت نویسی را رعایت کنم و نسبت به دیگرالن محترمانه برخورد کنم .
اما متاسفانه احترام گذاشتن بنده و مسئولیت پذیر بودن بنده و حرف شنو بودن بنده رو به حساب توطئه میزارید
و این به نظرم به اون معنا هست که هممون (به خصوص خودم) تا درک معنای دموکراسی و ازادی راه زیادی رو در پیش داریم .
من بر خلاف تو خودمو قد بلند نمی دونم !!!! خود خوشگل بینا به غیر از گند زدن چه کاری میتونن انجام بدن ؟!!! چه خدمتی میتونن بکنن ؟!!!
پ.ن : من قرار بود موقع مستی حرف نزنم … زنگ میزنم رفقا بیان دنبالم میرم یه چرخی بزنم حالم خوب شد میام با سعید و ماهگون و گردو کار دارم …
آی م کامینگ سون …. اند پریزنت مای لکچر فر فری دام ار … ززر تاد
کیوان گفت:
«به «عمل» کار بر آید به «سخن» دانی نیست» به نقل از کامنت داش جوات یساری
داش جوات
داری مصداق نشر اکاذیب و تشویش افکار عمومی و اقدام علیه امنیت ملی میشی ها !
تو داری لولیتا رو به این محکوم میکنی که:
«اگر» قدرت داشته باشد، آزادی بیان را برنمی تابد؟
«اگر» قدرت داشته باشد، غیر خودی را قتل عم میکند؟
«اگر» ….
برادر عزیزم، من هم در نوشتههای لولیتا رگههای خشمی آشکار از ظلمی بی امان که در طول سالها بر هر آنکه چون او میاندیشیده؛ رفته را میبینم. من هم از اینکه گاهی لولیتا «محجبه» را به جای «حجاب» ، و «مسلم» را به جای «اسلام» مینشاند ناراحت میشوم. اما قضاوت تو همانقدر عجیب است که عموی اینجانب را در ایران به دلیل اینکه بدون حجاب به خیابان رفته محکوم کنند، چون «اگر» تغییر جنسیت دهد و عمه شود، مصداق بیحجابی خواهد بود.
جملهات را برای این در ابتدای متنم دوباره آوردهام، که یادآوری کنم: لولیتا دارد «سخن» میگوید و شما داری او را به جرم «عملِ» نکرده، محاکمه میکنی. داش جوات! دلبندم! «به «عمل» کار بر آید به «سخن» دانی نیست» !
راستش رو بخوای من تو رو با هوش تر از این میدونم که نیاز به «یاد آوری» من داشته باشی. راستش رو بگو دلیلش چیه؟ اونهم درست روزی که مجددا با لوگو و آی.دی. خودت داری مینویسی؟
جوات یساری گفت:
نه والا بالا من باهوش نیستم هرچی هست ظاهر و باطن تو دلمه ، مخم جای خلوتیه خیلی رفتو آمد نداره 🙂
و اما نوشته های ایشون در اینجا میتونه سیمولیشینی از عمل ایشون باشه .
اما خوب همینجور که شما گفتید ایشون در بیرون از وب مصدر قدرت نبوده که بتونیم قضاوت کنیم اما اگر فرموده های مکتوب ایشون رو در نظر بگیریم به شدت فاشیست و مستبد و عصبانی هستند و بدون پرده نظر شخصیم اینکه که اینجور تفکر نمیتونه منشاء برکت برای جامعه ی ایرانی باشه .
ایکاش دوستانمون بگن که آیا واقعا این تفکر میتونه راه گشا باشه؟ این میتونه منشائ گفتار و گفتگو بشه . شاید بعد از شنیدن دیدگاهای مختلف نظرم عوض بشه .
جوات یساری گفت:
البته یه جورایی وقتی که پشت فرمون جوات یساری میشینم جای گاز و ترموز رو گم میکنم ، کاراکتر ها به آدم هویت میده
ما در این بازی همه بازی گریم
نقش های قصه را جان میدهیم
هر چند که
قصه چون پیمانه ایست
معنی اندر وی مثال دانه ائیست
دانه ی معنا بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را چون گشت نقل
آقای کیوان خان ، من قلم شما وصبرو تحمل شمارو تحسین میکنم
ترازو گفت:
جواتی جان!
طنزت را دوست دارم وبیشتر مواقع ذوق مرگ میشم اما راستشو بگم تو این مدت کوتاهی که اینجام من به عنوان داور خودخوانده از چند تا پنالتی به نفع شما چشم پوشی کردم. کاش میشد در چارچوب بحث بنویسیم و از سوابق چشم پوشی کنیم. خواهرای منهم مثل لولیتا و سایر نسوان گاهی آزاردهنده هستند و دلم میخواد به خاطر دیدگاه ضد مردشون و … سرشون رو بکوبم به دیوار بلکه چشماشون باز بشه اما هر چی باشه خواهرم هستند و دوستشون دارم. رفتارهای آزاردهنده ریشه دارند و وقتی قرار به همزیستی باشه باید نقدی همراه با همدردی داشت.
50 ساله گفت:
جوات من فکر نمیکنم علت مخالفت تو با لولیتا نوشته های او باشه من احساس میکنم شما یه جورهایی همدیگر رو میشناسید و قبلا با هم یه بده وبستونی داشتید خیلی ها نوشته های او رو میخونند ولی اینقدر به جوش نمیاند خداییش قضیه چیه ؟. میدونی قبلا شازده بهم گفته بود اگه با تو مکاتبه کردم آدرس ایمیلو پسوردمو عوض کنم حدس میزنم یه کاری با اونا کردی که ایچنین دشمن همدیگه شده اید اگه نمیتونی اینجا بگی بگو آدرس ایمیلمو بهت بدم تا دراینمورد صحبت کنیم
جوات یساری گفت:
50 ساله ی جوان زاد 🙂 باور بفرمائید هیچ چیز پنهانی وجود نداره. هیچ بده بستانی بین ما نبوده ، هیچ مکاتبه ایی در کار نبوده .
همه چیز در کامنت ها موجود هست ، مخالفت های من با تفکر خطرناک و خشمگینانه ی داکتر سیفونوف هست .
البته در گذشته ها و همچنین در زمان های اخیر از هر فرصتی برای اهانت استفاده میکرد و همچنان هم استفاده میکنه ، در گذشته ناجوانمردانه هم سانسور میکرد و هم انکار میکرد 😡 و منم کلن به اهانت حساسم . شما در گذشته ها نبودی اینا دهن مارو سرویس کرده بودن .
اگر حمایت ها و راهنمائی های سرور و استاد عزیزم امید پنجم نبود من نمی تونستم این راه سخت رو طی کنم .
من الکی به اینا گیر نمیدم ، به عنوان نمونه همین الان یک کامنت روی پست جدید برای ترازو نوشتم که به اسپم رفته و نوشته چشم انتظار تائید باشید . من هیچ حیا هو راه ننداختم . چونکه میدونم ایراد از تنظیمات وردپرس هست .
شازده ی عزیزمون (( که امیدوارم از این قهر بچه گانه دست برداره)) هم به خاطر جریان انتخابات گذشته بود و به همه چیز مشکوک بود ، در یک دوره ایی من با مذهبیونی مثل مبارز رفاقت کردم تحریکشون کردم بیان اینجا ، (( در واقع من به نوعی نفوذی کفار در بین مسلمین هستم)) اینا هم یکی از کامنت هایی که برای مبارز نوشته بودم را دیدن و فکر کنم از اون روز به بعد بود که تصور کردند بسیجی و سایبری هستم .
و من حق میدم که افرادها به فکر امنیت خودشون باشن .(( من حتا در این زمینه در وبلاگ خودم مقاله ایی کوتاه نوشتم))
سیاست ایشون همونجور که قبلا گفتم مکارتیسمی هست هرکیو باهاش مشکل داره میگه بسیجی (( البته احساس میکنم مدتیه که نگاهشون معتدلتر شده)) کلن به قول هما همه داریم روز به روز بزرگتر میشیم .
قربان دیگه بیشتر بخوام توضیح بدم ممکنه بگید چرا طولو دراز نوشتی
🙂 ارادتمند جوات سیفون یار
جوجوخانوم گفت:
من هم همه این مشکلاتو با بزرگترها دارم. نه واسه بیرن گذاشتن شرتم! واسه چیزای خیلی خیلی کوچیکتر مث مدل مانتوم مدل موهام روسریم!!! واقعا وقتمون واسه حرص خوردن سر چه چیزایی می گذره !
Sam گفت:
یاد یه جوک دوران دبستان افتادم. پسرها توپشون میافته بالای درخت. نردبان میزارن و از دختر همسایه که دامن پاش بوده، خواهش میکنند که بره بالا و براشون توپ را بیاره پایین. دختره هم انجام میده. دختره میره خونه و داستان را برای مادر ش تعریف میکنه. مادره میگه تو چه ساده هستی، اونها میخواستند شورت تورو دید بزنند. دختره میگه کلک شون را فهمیدم، برای همین شورتم را در آورده بودم.
جوات یساری گفت:
چه بچه دبستانی های بیتربیتی بودید شماها
ما اینو با همه ی عظمت جواتیمون در سال های آخر راهنمایی شنیده بودیم
کیوان گفت:
بی خیال داش جوات، منِ بچه مثبت هم، این جوک رو سال اول راهنمایی شنیده بودم. گرفتی ما رو؟!
جوات یساری گفت:
بعضی از کامنت ها میره به اسپم احتمالا حروف یا کلماتی در جعبه تنظیمات دیسکیشن باقی مونده . چک کنید بد نیست
behnam گفت:
خول معلومه که راه زیادی نیست. اصلاً راهی نیست. تو خونه شورته تو خیابون و تو جامعه خشتک. این رو همه ماها که اومدیم خارج می فهمیم ولی هرکاری می کنیم حالی فامیلمون تو ایران بکنیم نمی فهمن. اونا نمی فهمن همشون یک احمدی نژاد یا خامنه ای هستن. نمی فهمن.
فضول محله گفت:
عمه بلقیس هاهاها
شادی گفت:
لولیتا جون باور کن اینجا اول از همه تو رو دوست دارم چون حرفات و دغدغه های ذهنیت دقیقا مثل منه فقط من نمی تونم اینا رو به قشنگی تو بگم–آزادی تحمل پذیرش این واقعیت است که آدمها ممکن است سلایق متفاوتی داشته باشند و هرکس آزاد است همان باشد که هست———آفرین
بعدش هم ویولتا رو دوست دارم
مهدی گفت:
واقعیت رو کم و بیش باید پذیرفت، اما شاید به جرأت بشه گفت لباس تغییر تن کردن تنها راه خروج از بحران توهم کنونی ما ایرانیان باشد.