بگذارید اعترف کنم : من مردها رو دوست دارم. این موجودات گنده ، بی مبالات و پشمالو را . من مردها را وقتی که دستم را فشار می دهند؛ وقتی که نفسم را بند می آورند؛ وقتی که لباسهایم را در می آورند ، دوست دارم.مردها را وقتی که ریش زبرشان را روی پوست تنم می کشند ؛ وقتی که هر بار با شوقی بچگانه پستان بندم را باز می کنند و کف دستشان را روی تنم پیاله می کنند دوست دارم. نه فقط عشق بازی ، همه ی کارهایی که با مردها می کنم را دوست دارم. با مردها راحت ترم ، هیچ وقت مجبور نبودم که وقتم را با صحبت در مورد کرم پودر تلف کنم ، می تونم خیلی راحت درمورد نا امیدی هام ؛ تنهایی هام ، و حتی جلق زدنهام حرف بزنم. در واقع تا بحال هیچ وقت نتونستم با یک زن در مورد این جور چیزها حرف بزنم ، دخترها خیلی جدی ؛ خیلی خوب ، خیلی مودب تر از حد تحمل من هستند. گاهی ساعت ها در مورد مدل یک لباس حرف می زنند و یا می پرسند ابروت رو کجا برداشتی و پاسخ دادن به اینجور سوالهای زنانه مرا تا حد مرگ کسل می کند. دخترها به در و دیوار و کف زمین نگاه می کنند و لابد وقتی به دستشویی می روند به تمیز بودن حوله ها دقت می کنند و این من را می ترساند. با مردها از این چیزها نمی ترسم. وقتی مردی در خانه را می زند کمتر به این که خانه جارو شده فکر می کنم ؛ اگر جورابم سوراخ باشد باکی نیست، می تونم خیلی راحت بشینم کف آشپزخونه و از توی لیوان پلاستیکی تا نصف شب تکیلا بخوریم و بخندیم و حرفهای زشت بزنیم. می تونم وقتی کله ام گرم شد ،تا آخر شب پنجاه بار بی دلیل و با دلیل بگم «ک..ک.. » در حالیکه هرگز نمی تونم جلوی یک دختر این رو بگم، یعنی حتی تصورش هم وحشتناکه ولی یک مرد می تونه درک کنه که زندگی گاهی یک جوری میشه که آدم دلش می خواد بی جهت بگه «ک.. ک» و من توی اون لحظه به گفتن اون جمله احتیاج دارم .
یک چیزی را از وقتی غربت نشین شدم فهمیدم. مردها خیلی راحت ترغریبه ها رو راه میدن. خیلی راحت در رو روی یک دوستی جدید، یک فرهنگ جدید باز می کنن تا جایی که حتی فکر می کنند که لهجه ی نامانوس من سکسی است. کلا مردها برای بازی جدید همبازی های بهتری هستن. مثل یک جور رها تر بودن، بی قل وغش بودن؛ شهامت تجربه ی ناشناخته ها. شاید برای این که مردها کمتر در طول تاریخ در خطر تجاوز بوده اند. روحشان مجبور نشده مثل روح یک زن ؛ همیشه تا حدودی مشکوک ؛ تا حدودی نگران ؛ تا حدودی بد بین باشد. سر جمع ،روح مردها روح کودکانه و کم تر پیچیده ای است من این خاصیت روح مردانه را دوست دارم.اینکه، با خوابیدن زیر ستاره های آسمان، با صحرا و اسب و علف، با برف و باران و باد بیگانه نیست. یک شلوار و یک جفت کفش می پوشد؛ و فرق رنگ ها ی نزدیک به هم را بفهمی نفهمی نمی فهمد. برای من همین کافی است.برای من مرد بودن هیچ وقت چیزعجیب و غریب و سختی نبوده. هیچ وقت فکر نکردم مرد باید فردین و قیصر باشد و زیر بازارچه بخاطر ناموسش چاقو بخورد تا به اندازه کافی مرد باشد .
وقتی فکرش را می کنم، بیشتر دوستی های خوبم را با مردها داشته ام. شاید برای این که روح من هیچ وقت روح زنانه ای نبود. من برای کفش پاشنه بلند و جوراب نایلونی و لباس حریر که به هر جا می گیرد در می رود ساخته نشده ام. من برای مودب بودن ، خانم بودن و اطوار های عمه بلقیسی ساخته نشدم، مادر بودن و ملیله دوزی کردن و مربا ی به پختن و چای دارچینی خوردن را دوست نداشتم. مادرم همیشه می گفت که من یک آدم شتر، وحشی و وقیح هستم.با مردها می تونم راحت تر خودم باشم. مردها به این چیزها کاری ندارند.فکر کنم اونا حرفهای من را بهتر می فهمند. نصف نگاهشان به من است، نصف نگاهشان وسط پستان هایم، سرشون را مثل بچه های خوب تکان می دهند. هیچ وقت نفهمیدم که حواسشان بیشتر کجاست. به چپی یا راستی..؟ آن قدر می دانم که مغز مردها برای تمرکز بر روی دو تا موضوع همزمان ساخته نشده است. ولی خوب؛ گل بی عیب، خداست.
پس نگار: نمی دونم به چه مناسبتی امروز روز مرد بود مناسبتش مهم نیست فقط بهانه ای شد برای قدردانی از مردها، بخاطر این که هستند؛ چون دنیا بدون مردها چیزی کم داشت. و بخاطر این که شاید خیلی ها فکر کنند که ما از مردها بیزاریم و تاکید دوباره که هیچم اینجوری نیست.روز مرد مبارک.
smartiz گفت:
بی نظیر گفتی…خیلی لذت بردم از خوندن نوشتت. دقیقا حال منه با این تفاوت که من همچنان چای دارچینی و مادر بودن را هم دوست دارم. اولین باره که نظر میدم ولی همیشه می خونمتون و بشدت مشتاقم ببینمتون.
FUK گفت:
🙂
سعید گفت:
گاهی وقتها پاک کردن صورت مسئله راحت ترین راه حل مسئلس! مثلا در این مورد میشه گفت که شاید تعریفت از زن و مرد کاملا درست نباشه. یعنی تو همون حد با مردها راحتی که با زنها. فقط قضیه اینه که خیلی کم زنی رو ملاقات کردی که همون چیزی هست که هست و وانمود نمیکنه اون چیزی هست که باید باشه. خب حالا که صورت مسئله عوض شد، پس دیدگه مشکلی نداریم، هورا!
ماهگون گفت:
سعید عزیز! در تائید و تکمیل حرف شما باید بگم شاید در این موضوع، مهمتر از تعریف اسکارلت، توانایی آدمها دخیل باشه. به نظر من تعاریف صرف، دردی رو چندان از ما حل نمیکنن….این احساس ماست که نتیجهی رسوب تجربیاتمون در نگاه ما هست و حرف نهایی رو میزنه که ناشی از توانمندیهای عملی ماست. و توانمندیهای ما الزاما به معنای توامندیهای یک زن و مرد به صورت عام نیستند! در این باره بیشتر توضیح میدم:
==============
بگذارید اعترف کنم : من مردها رو دوست دارم….
… با مردها می تونم راحتتر خودم باشم. مردها به این چیزها کاری ندارند. فکر کنم اونا حرفهای من را بهتر میفهمند. نصف نگاهشان به من است، نصف نگاهشان وسط پستان هایم، سرشون را مثل بچه های خوب تکان میدهند. هیچ وقت نفهمیدم که حواسشان بیشتر کجاست. به چپی یا راستی..؟ آن قدر می دانم که مغز مردها برای تمرکز بر روی دو تا موضوع همزمان ساخته نشده است. ولی خوب؛ گل بی عیب، خداست.( البته من اینو یک شوخی به حساب میارم چون ویژگیهای زنانه و مردانه رو نقص و عیب نمیبینم بلکه اونا رو یه امکان و یه قدرت خاص و محدود میبینم که به طرف اجازه میده تا جای خالی اون ویژگی رو با ویژگی و با وجود خودش پر کنه و این بازی منتهی به کاملکردن پازل مشترک زندگی مقدور بشه)
جالبه که سمیرا میگه:
People never stare at your chest when you’re talking to them.
متاسفانه ویژگیهای زنانه و مردانه در اجتماع نامتعادل، بهانهی تحقیر و تهدید و عیب و برتری طرف میشن، چون مرد و زن تلقی مساوی بودن از هم دارن نه مکمل بودن و همین خطا باعث تعارض و یا تمایل افراطی و تفریطی به جنس مخالف و یا همجنس میشه که همین خطا منشاء تبعیض جنسیتی در اجتماعاتند.
و اسکارلت ادامه میده:
وقتی فکرش را می کنم، بیشتر دوستی های خوبم را با مردها داشته ام. شاید برای این که روح من هیچ وقت روح زنانه ای نبود… کلا مردها برای بازی جدید همبازی های بهتری هستن…
و من میگم: مردها از موضع قدرت برتر فیزیکی و تمایز ذهنی به دلیل عدم تمرکز روی دو و یا چند موضوع در آن واحد، بصورت کودکان گندهی مفیدتری برای زنها در میان که این تلقی و نگاه و احساس هم باعث اشتباهات بعدی میشه که باعث میشه زنها و مردها از قدرتهاشون بصورت نادرست و نابهجا استفاده ( سوء استفاده) کنند… قدرت زنها اینه که در آن واحد هم میتونن چند سوژه رو مقابل و در محیط دورتر ببینن و هم چند سخن رو در محیط بشنوند و این معمولا تمرکز مردها رو بههم میریزه و سوءاستفاده از این موقعیت میتونه باعث سوء تفاهم بشه و اونوقت میتونن بازیگران جرزنی هم بشن. جرزنی یه واکنشه در موقعیت ضعف فیزیکی که البته زنها به خاطر قدرت فیزیکی نهادینه در مردها بیشتر در موقعیتش گیر میکنن. اما مردها وقتی در این موقعیت گیر میفتند ازشون نرون و فرعون و یه دیکتاتور و یه جنایتکار زورگو در میاد. بنابراین بازیگران حرفهای و مبادی آداب بازیهای زنانه و مردانه نیازمند آدمهای کاملتر و متعادلتریه و نابازیگریشون ربطی به ویژگی زنانه و مردانه نداره بلکه مرتبط به جهل و ناتوانی در شناختن خودشونه، تا جائی که بر اساس معرفت و شناخت خود و توانایی برقراری تعادل در هژمونی خاص محیطهای متنوع، از اونا یه بازیگر حرفهای و یا آماتور و ناشی و احیانا جرزن میسازه.
البته اسکارلت در ادامه دلایل این رها بودن مردها رو هم مطرح میکنه که ریشه در برخورداری امنیت بیشتر نسبت به زنها در محیط داره….اون میگه:
…شاید برای این که مردها کمتر در طول تاریخ در خطر تجاوز بودهاند. روحشان مجبور نشده مثل روح یک زن ؛ همیشه تا حدودی مشکوک ؛ تا حدودی نگران ؛ تا حدودی بد بین باشد. سر جمع ،روح مردها روح کودکانه و کم تر پیچیده ای است من این خاصیت روح مردانه را دوست دارم.
…
نهایتا اینکه بگذارید من هم اعتراف کنم:
شاید به نظر برخی مردها در دوستیهای عادی روزمره دوستان بهتری به نظر بیان، شاید برخی از این افرار مرد باشن و برخی زن و هر کدوم در جامعهای خاص…شاید برخی نظر دیگهای داشته باشن… اما به نظرم این یک امر نسبیه و حکم مطلق صادر کردن و امید مطلق داشتن بهش یک سرابه… اما مرد و زن در زناشویی و بصورت طبیعی میتونن دوستان مفیدتری برای هم باشن اگر زن یه زن نسبتا بالغ و کامل، و مرد یه مرد نسبتا بالغ و کامل باشه…
به نظر من زن و مرد بستری هستند برای همدیگه برای بالغ شدن و بزرگتر شدن و عصارهی مهر شدن.
بگذارید من هم اعتراف کنم: من زنها رو دوست دارم چون برای من امکان مهربانشدن حقیقی رو فراهم میارن.
چند ماه پیش نوشتهای شعرگونه داشتم توی فیسبوک:
تو بايد بيقراري،
تو بايد خيانت،
تو بايد ستم كني اي يار
و بچكي از شاخههاي خشك
بر خاك من
تا من كريم شوم
رحيم شوم
صبور شوم
تا من قرار و امنيت شوم؛
و دمیده شوم چون روح
در گل «ما»
شاید من باید بیقراری، من باید خیانت، من باید ستم کنم ای یار…و بچکم از شاخههای خشک…بر خاک تو…تا تو کریم شوی…رحیم شوی…صبور شوی…تا تو قرار و امنیت شوی…و دمیده شوی چون روح…در گل «ما»…
تا شبنم «ما» آبستن شود؛
تا آبيِ عشق زاده شود
روح شود،
…و ريشه كند
در اعماق جانمان…
تا عشق زاده شود.
===================
پی نوشت: با این نوشته اثبات کردم که توبهی گرگ مرگه!!!
مراد گفت:
ممنون از این نوشته ی باحالت. ایشالا مردایی که گیرت میان مردای خوبی باشن و روحیه ی به این تمیزی رو محترم نکه دارن.
این بار بهت نمی گم ج….ه
Maryam گفت:
man ama ye zan khili zanooneh va kafeshe pashne boland poosho lake nakhon bezano …hastam vali dorost hamin ghadr ke gofti va be hamin dalaeli ke gofti mardha ro doost daram, be khosoos mardhaye gheire irani. too zendegim hich vaght be andazeie ke ba mardhaye gheire irani vaght migzaroonam khodam nistam, in neveshte ro doost dashtam ziadddd
مراد گفت:
مریم افغانیاااااا خوب بودن؟
حساب کتاب گفت:
بعععععععله منم خوشحالم که مردها در این عالم وجود دارند. مردها لزوماً دوست پسرهای خوبی برای من نبودند اما دوست های خوبی همیشه بودند. چایی درست کردن و غذا پختن و دسر درست کردن هم اگر مردهایی نبودن که اونها رو ببینند و بوکنند و با چشم های فراخ و لب و لوچه آویزون حریصانه بهشون حمله کنند ، به هیچ درد دیگه ای نمی خورد. منم با هیچ دختری اون قدر دوستانه و راحت حرف نزدم که با دوست های مردم. بودند دختر هایی که فیلم می دیدند و کتاب می خودند و احمق و خسته کننده نبودند اما بازم هم نشین های خیلی خوبی نبودند.همیشه یه جای کاری با دخترا می لنگه…نمی دونم چرا!
مراد گفت:
جسارتن لنگیدنش به دلیل نداشتن خصلت هاییست مثل پشمالو بودن.زمخت بودن.گنده بودن. بی سگ عرق دادن و در تمیز ترین حالت صورت زبره نه؟
حساب کتاب گفت:
مسلماً خیر ، البته جسارتاً شما هم اجبار ندارید لطیفه های بی مزه پای هر کامنت بذارید.
لی لی خنگه گفت:
مردها هم زنها رو خیلی دوست دارن!!! به طوری که با دیدن زنها و با توجه به میزان جذابیت و سکسی بودن اونا تستوسترون شون حسابی می ره بالا و میل جنسی شدیدشون رو با عشق اشتباه می کنن! این خنگ بودنشون هم با حاله!
اشکان گفت:
لی لی
فکر میکنم اشتباه میکنی
میل جنسی توی مرد ها یکی از راه های ابراز احساسات و علاقه ست. ولی درک این برای یه زن سخته و این رو بیشتر به شکل تفریح میبینه.و فکر میکنه که طرفش دوس داره به تیره عشق یه حالی باهاش بکنه.
البته به غیر از وقت هایی که دو نفر فقط به خاطر سکس با هم رابطه برقرار میکنن و نفس کار بنا بر رابطه داشتنه.
در غیر این صورت خانم ها برای ابراز علاقه دوس دارن حرفهای قشنگ قشنگ بزنن ، خرید برن ، با هم شام بخورن بیرون، و… ولی مرد ها دوس دارن به جای همه این کارها ؛ سکس کنن
خنیاگر گفت:
تو روحت با این تعریفت، کلی خندیدم
ماهگون گفت:
لیلی جان!
از اون جالبتر اینه که زنها هم این عشق ناشی از ترشح تستوتسترون رو در حد تیم ملی باور میکنن!
اگه مردا خنگن ببین زنا چه نابغهای هستند! 🙂
لی لی خنگه گفت:
@ اشکان و ماهگون
با توجه به کامنت اشکان می بینیم خانمها برای ابراز علاقه چندین راه مختلف دارن و در این زمینه از خلاقیت بیشتری برخوردار هستند ولی آقایون خیلی nerd هستند!!!lol
البته خانمها واقعا» عشق تستوسترونی رو باور نمی کنن ولی امکان دیگه ای ندارن وقتی همه عشق ها همینه! تستوسترون این یکی نشد باید تستوسترون اون یکی رو باور کنن!
اشکان گفت:
لی لی
«»البته خانمها واقعا» عشق تستوسترونی رو باور نمی کنن ولی امکان دیگه ای ندارن وقتی همه عشق ها همینه! تستوسترون این یکی نشد باید تستوسترون اون یکی رو باور کنن «»
آورین . درستش همینه تو میگی ، چون توی source ذهن مردها چیزی به اسمه رفتن به خرید و خونه فلان آشنا و واسه شام بیرون رفتن و اینها به عنوان روشی برای ابراز علاقه تعریف نشده ، بر خلاف خانم ها.
اگر هم مردی این کارها رو انجام میده نسبی هستش و واقعن شخصیت مطلقش نیست. یه مرد هیچ وقت به شما نمیگه «از اینکه بشینه جولوی شما و گوش کنه که شما میخواید موهاتونو چه رنگی کنید و برای عروسی دختر خاله عمه تون چی میخواین بهش کادو بدین » هیچ علاقه ای نداره . هیچوقت این رو به وجود مبارک شما ابراز نمیکنه. ولی حقیقتن میگم که اگه نگم همه مردها ، همه کسایی که من دوره بره خودم میبینم همین شکلی هستن. ولی چنین چیزی از چشم خانم های محترم بی اعتنایی و بی احساسی قلمداد میشه..
باور کنید همین شکلیه.این خصلت آدمهاست
خاطرات پاک شده گفت:
همیشه این اشتباه رو میکنن؟
ALI گفت:
–
کاملا مناسبتی مثل سریالهای ماه رمضان صدا و سیما.
کاپیتان بابک گفت:
راست میگی، ما مردا ساده تر دوست داریم. ببین چه خوب نوشتی که FUK اومد برات لبخند زد.
———————————————-
@ لی لی خنگه؟! خنگ خودتی 🙂
جوات یساری گفت:
درود بر کاپیتان مهربان
چقدر این آقایون با جنبه و با ظرفیت تشریف دارن
هرچی بهشون بگن با لبخند برخورد میکنن . . .
آقایون آخر ظرفیت و جنبه هستن
حالا همین حرفارو اگه به دو تا خانوم بگی مثه جیرجیرک میفتن به تنبون
آدم ،جیغ جیغ دادوهوار که نه همچی چیزی نیست
😆
آ خدا قربونت برم که در آفرینش ما مردا سنگ تموم گذاشتی ،دمت گرم در حد لالیگا مایه گذاشتی
________________________________________________________
**یِ لیوان «جانی واکر» دارم . . . اینو به عشق هرچی خانوم کِ در عالم هستی موجود میباشد بالا میندازم
الهی کِ درد و بلای هرچی دخترِ دم بخت و خانوم و کلا اناثِ در قید حیات یا در بند مَماتِ بخوره تو مَلاجِ جوات . . .:mrgreen:
**پی اس:
( در راستای تخلیه عقده های حقیرانه)
کاپیتان بابک گفت:
🙂 آرادشدن نام جوات را به فال نیک می گیرم
___________________________
50 ساله جان ترانۀ سادگی علیرضا عصار را شنیدی؟ اینجوری شروع میشه
سادگی مو ساده نگیر / زلالی مو طعنه نزن
نسوان گفت:
آی دی جوات هیچ وقت فیلتر نبوده کاپیتان عزیز که شما آزادی ش رو به فال نیک گرفتید.
و.
جوات یساری گفت:
بانو جان
یعنی شما میخواهی انکار کنی که در بعضی از دوره های زمانی جـوات واژه ایی ممنوع به حساب میومد؟! حتا شاهزاده ی دلیرتون به این موضوع پی برده بود!!!
سانسور دوره ایی شما ( حتا در زمانِ ماضی بعید) میتونه ذهننیت سانسور یا محدودیت در هر دوره ایی رو به وجود بیاره ( بین سانسور و محدودیت تفاوت هست) همونجور که استفاده ی من از دو نام میتونه این ذهنیت رو برای شما یا خواننده بوجود بیاره که هر ناشناس مشکوکی میتونه جوات باشه .
صحبت از «ذهنیت» هست بنابر این خواهش میکنم با هر سوء تعبیر یا برداشتی قاطعانه برخورد نکنید …
داکتر لولیتا و شما در هر فرصتی که پیش آمده اعلام کردید از جوات متنفر هستیم ، در دوره ایی در زمان گذشته نیز اسم بردن جوات در هر کامنت مساوی با رفتن به اسپام بود و حالا این تنفر و سانسور رو بزارید در کنار این موضوع که نوشتن با آی دی «جوات ات ساین جی میل» برای من مقدور نبود و همچنان نیست. ( کما اینکه نهایتا همنجور که از پشت پرده دارید میبینید آی دی رو تغیر دادم و با ایمیل یاهو کامنت می نویسم)شما به عنوان قضاوت کننده ی بیرونی یا به عنوان جوات چه برداشتی خواهی داشت؟!
من مایل نیستم این گفتگوی کودکانه پیرامون دشمنی های تیم کاری شما با من تکرار بشه . اما اینا رو مجبور شدم به این دلیل بگم که گمانه زنی خواننده و کامنت گذار به خاطر رویه های گذشته ی شما طبیعی هست و اینجوری با تحکم جواب دادن کمی از منطق به دور می باشد .
بِ هر حال من «سرجهازی» تو هستم ، باید با این موضوع کنار بیایی بانو ….
نسوان گفت:
انکار نمی کنم. چیزی نزدیک به دو و نیم سال پیش این اتفاق در یک دوره زمانی کوتاه افتاد. آن روزها ما داشتیم نهایت سعی مون رو می کردیم که برای حفظ نظم اینجا مجبور نشیم بقیه کامنت گذارها رو به زحمت بندازیم. اما متاسفانه عده ای(؟>؟<ء) با کارهایی که کردن باعث شدند که ما الان مجبور شدیم از همه ی بقیه کامنت گذارها بخوایم که ای میل وارد کنند تا بتونن وارد سایت بشن. و این کار ما را هم چند برابر کرد چون باعث شد که کامنت های نا آشنا توی اسپم گیر کنه و خلاصه بساطی بشه که الان می بینیم.
اما چیزی که باز تاکید می کنم اینه که از وقتی که هرکس شناسه ثابتی داره ( یعنی توی یک سال اخیر ) اسم جوات توی هیچ مقطعی فیلتر نبوده و خودت بهتر از هرکسی این رو می دونی. تو توی همه ی این مدت حتی یک بار هم با اسم خودت نیامدی. اما این ایده رو به افراد ساده و خوش نیتی مثل کاپیتان و غیره دادی که ما تو را فیلتر کردیم. و خوب این کار درستی نبود.
من به شخصه هیچ مشکلی با تو یا با آن یکی موجود سیلیکونی (عمه بلقیس) و اون یکی پسرک و غیره ندارم، خیلی جاها هم چشمم رو بستم روی خیلی چیزها.اما خودت ببین چی کار کردی. یعنی در واقع تو الان در برابر همه ی آدمهایی که برای کامنت گذاشتن بایدای میل وارد کنند مسئولی.در برابر همه ی کسایی که باید صبر کنند تا لینک شون از تو اسپم در بیاد. در برابر این همه وقتهای تلف شده در اینجا که ما می خواستیم ارتباط بی واسطه ای داشته باشیم. اما دیگه اینجوری نیست. تو به ما ثابت کردی که ما گنجایش آزادی بی قید وشرط را نداریم و این خیلی دردناک بود. چون 99% آدمهای اینجا مردم بی آزار و سالمی بودند. اگر انقدر زیاده روی نمی کردی شاید الان اینجا اینجوری نبود.
برای من مهم نیست اگر همه اینجا شیفته ی تو باشند و یا از دل تنگی برای تو غش کنند و یابا جوک هایت ریسه بروند. من فکر می کنم تو به همه ی آدمهای اینجا و حتی خود ماها یک عذرخواهی مدیونی. سه ساله سر جهازی هستی و حتی یک بار با خودت فکر نکردی که اگر در اینجا بسته بشه تو از همه بیشتر آسیب می بینی.
باور کن، تو از من بیشتر به اینجا عادت داری. ولی برای نگه داشتن جایی که توش پناه آوردی چی کار کردی؟ خودت یک کم فکر کن.
آدمها در برابر اعمالشان مسول هستند ، جوات. حتی در عالم مجاز.
و.
50 ساله گفت:
تکبیر لی لی خنگ خودتی:)
لی لی خنگه گفت:
53 ساله جان
پ ن پ عمه مه! ضمنا» لی لی خنگ نه لی لی خنگه!
لی لی خنگه گفت:
@ کاپیتان
برای شما دوستان ذکور این وبلاگ استثناء قائل می شم و نمی گم خنگین می گم ه زود سرتون کلاه میره!
ونداد گفت:
http://www.lenyjan.blogfa.com/post-75.aspx
مراد گفت:
نه می شود فریبشان داد و نه میتوان به آنها اعتماد کرد از خودت نوشتیش یا از جایی خوندی ونداد؟
ونداد گفت:
این لینکه یکی از پست های وبلاگ مغولستان خارجی هست :
http://www.lenyjan.blogfa.com
نویسنده این وبلاگ هم من نیستم.
کیوان گفت:
مرسی ونداد، با اینکه تو پست قبل حال ماهگون رو گرفتی، برای این وبلاگی که معرفی کردی مییخشمت!
ونداد گفت:
ممنون که منو می بخشی……!
ماهگون گفت:
کیوان جان!
ضمن تشکر از حمایت صنفی باید خدمتت بگم که جدای از نیت ونداد عزیز و یا تصور شما، اصلا حال من گرفته نشد.
اما امیدوارم بتونم این محبتت رو جبران کنم! 🙂
مهاجر کوچک گفت:
نوشته قشنگی بود. من هم خوندم. شاید چون من هم مونثی بودم که نه از مدل پروانه ای خوشم میاد و نه به زور رقصیدن ها رو. هی، دستت درست، بابت ارسال این لینک
وبلاگ بارباپاپا گفت:
نوشتی:بگذارید اعترف کنم : من مردها رو دوست دارم.
خوب مردها هم زنها رو دوست دارن
قدرتی خدا!!
مهاجر کوچک گفت:
می دونی، هر دو هم رو دوست دارن. اما زبان بیانش رو بلد نیستن گاهی و مشکل از همین جا شروع می شه
کیوان گفت:
یک پیامک (همون sms) تبریک روز مرد از طرف یک دوست، که اتفاقا، او هم مرد است:
روزِ مرد، روزِ روباهِ مکار، پینوکیوی دروغگو، گربه نره، شاهزادهٔ همیشه گدا، گرگِ بد گندهٔ شکمو، خرسِ پشمالو، جغدِ شب بیدار، خرِ شِرِک و مزاحمِ هر شبِ زیبای خفته؛ مبارک باد! (انجمن زنان کادو نگرفته در روزِ زن)
جوات یساری گفت:
خرِ شِرِک خیلی باحال بود d:
سمیرا گفت:
Men Are Just Happier People —
What do you expect from such simple creatures?
Your last name stays put.
The garage is all yours.
You can be President.
You can never be pregnant.
You can wear a white T-shirt to a water park.
You can wear NO shirt to a water park.
Car mechanics tell you the truth.
The world is your urinal.
You never have to drive to another gas station restroom because this one is just too icky.
You don’t have to stop and think of which way to turn a nut on a bolt.
Same work, more pay.
Wrinkles add character.
People never stare at your chest when you’re talking to them.
New shoes don’t cut, blister, or mangle your feet.
One mood all the time.
Phone conversations are over in 30 seconds flat.
A five-day vacation requires only one suitcase.
You can open all your own jars.
You get extra credit for the slightest act of thoughtfulness.
Your underwear is $8.95 for a three-pack.
Three pairs of shoes are more than enough.
You only have to shave your face and neck.
You can play with toys all your life.
You can wear shorts no matter how your legs look.
You can ‹do› your nails with a pocket knife.
You have freedom of choice concerning growing a mustache.
ترازو گفت:
++++
کاش کاش میگفتید که از کی هست.
جوات یساری گفت:
ترازوی شاهین دار
در راستای نوشته ی شما در پست قبلی
چشم ، بازهم سعی میکنم بیشتر رعایت کنم
خاطرات پاک شده گفت:
نگران نباشید حواسمون به هردوش هست،مغز ما هم در بعضی موارد خاص مثل مال شما خوب کار میکند.
آرش گفت:
مرسي
اين تنها تبريکيه که به دلم نشست!
تا حالا کسي اينقدر ازم تعريف نکرده بود … !
واقعا ممنونم
راستی یک لطفی بکن و از انتظاراتی که از آقایون داری هم بنویس. ظاهر، رفتار، سکس و … .
ژیان گفت:
خیلی وختا که آدم میاد یه کامنتی بذاره میبینه نمیشه. حتی اگه اون متن همچین بطلبه که براش چار خط جواب بنویسی بچسبونی تنگش، می بینی بازم نمیشه. آدم یاد هدایت میفته که نوشت:
«… اگر حالا تصمیم گرفتم که بنویسم، فقط برای این است که خودم را به سایه ام معرفی بکنم…»
و ترجیح میدی سرت رو بندازی پایین و ساکت باشی.
گردو گفت:
ایول بابا!
مثل اینکه خدا اول مرد و آفریده ها.
یکجوری میگی «دنیا بدون مردها چیزی کم داشت» که انگار ما مردها اسباب بازی خانمها هستیم.
نه خانم جون اینجوری تبریک گفتن و ما قبول نداریم.
ولی قشنگ بود. مرسی
اینم میگفتی که تاریخ ها رو فقط بزور سیخونک ما خانمها یادشون میمونه.
جوات یساری گفت:
به این میگن سر بریدن با پنبه ، شوخی شوخی هرچی تو دهنت بود به مردا حواله دادی و آخرشم با تبریک گفتن درمونو چرب کردی مالیدی که صدامون در نیآد 🙂
یه قسمت از نوشته دردناک بود ، خیلی ناراحت کننده بود اونجایی که نوشته شده :
«خوابیدن زیر ستاره های آسمان، با صحرا و اسب و علف، با برف و باران و باد بیگانه نیست»
بله متاسفانه یک پسر میتونه یک هفته بزنه بره بیرون و صحیح و سلامت برگرده خونه ، اما هیچ تضمینی نیست که یک دختر از خونه بره بیرون بره کوه و دشت و بعد از یک هفته زنده برگرده خونه و این احتمال وحشتناک بالا هست که به زور مورد تجاوز قرار بگیره .
(مثل این میمونه که چندتا زن چاق و روانی و 60 ساله با دهن های کثیف یک پسر 20 ساله رو به زور خفت کنن شلوارشو بکشن پائین و با هاش سکس کنن )
اینو به شوخی نگفتم این اتفاق در یکی از زندان های داخل کشور و بند زنان شکل گرفته بود 😐
ترازو گفت:
جواتی عزیز!
تجاوز زنان به مردان فرق میکنه و خیلی هم فرق میکنه. سناریو زنان چاق و پیر و … هم تنها سناریو نیست. اینجور فکر کن که چند تا دختر خوشگل و مامانی بهت تجاوز کنند. بدت میاد؟ حالا از ۱۰ مورد یکیشم سناریو شما باشه باز درصد که بگیریم قابل قبوله!!! و حتی در سناریو شما هم اصولن بهتره که چشمات رو بشوری و جور دیگر ببینی!!!
پیرزنه چه کم از دختر خوشگل دارد.
چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
از طرف دیگه این معامله مردانه هر کوفتی باشه این حسن رو داره که امکان تجاوز به زور رو منتفی میکنه. زن هم که میدونی که چقدر مهربونه. چه بسا به جای کتک زدن و پاره کردن لباس و خشونت مجبور برشه قربون و صدقت بره، برات عربی برقصه و … تا بتونه بهت تجاوز کنه. اینکه دیگه تجاوز نیست عزیز. آرزوش رو باید داشته باشی!!!
جـوات یساری گفت:
راستش دو به شک بودم که اون مثال را بنویسم یا ننویسم ، اما این مورد یعنی تجاوز به زنان به دلیل ضعف جسمی نسبت به مرد قابل انکار کردن نیست و همچنین آزادی هایی که به لحاظ امنیت یک مرد در جامعه داره .(( جدای از امور اعتقادی و فرهنگی یا مذهبی ))
الان خیلی از خانواده ها با سفر تنهایی دختر یا زن مشکلی ندارن بلکه ترس از محیط پیرامون هست .
انسان علی رغم تمام پیشرفت ها به نظرم هنوز بدوی هست چونکه زور بازو همچنان جایگاه قابل توجهی رو داره .
نیاز نیست دروغ بگم من از رابطه ی جنسی لذت میبرم اما به شرطی که زورکی نباشه عربی مربی یا لامبادا سامبادا هم نداریم 😆 من باشمو یار بدون حضور اغیار با شراب سفید
بگذریم ….
…… من اعتقاد دارم این بخش از داستان مایه شرمساری هست
* * *
اما حالا که صحبت به اینجا رسید اجازه بدید اون داستانو کامل بگم.
سرباز 20 ساله ایی از طرف خانم های بند مورد توجه قرار گرفته بود میکشنش داخل پسره هم شهرستانی و چیز ندیده 😉 و از اونطرف خانوم ها هم زندانی و مدت ها از چیز محروم بودن …. بنا بر این پیر و جوان بند دوره میکنن و میفتن روش … چند ساعت بعد بیهوش میشه خانوم ها میارن و میندازنش بیرون سلول ها
من اینو از یک خبرنگار که تقریبن منبع موثقی در روزنامه ی همشهری بود شنیدم .
جوات یساری گفت:
کامنتی برای شما نوشتم به دلیل مشکلات فنی رفت به انبار باقلی
خانم ها که بیایند تائید میکنند مطالعه بفرمائید
ماهگون گفت:
جوات جان!
فکر کنم طول و عرض کامنتت حجیم بوده.
ظاهرا کامنتهای بلند بالا و سرو قامت میرن توی اسپمدونی….حالا بفرموده و یا الابختکی اینو نمیدونم.
منم مشمول این پدیدهی اندکی تا قمسمتی مشکوک شدم….که تصدیقی بود بر اینکه توبهی گرگ مرگه! چون با خودم عهد کرده بودم به خاطر گل روی «arghavan» در پست «ده دقیقه با فیسبوک» تا مدتی طولانی ننویسم. گویا طولانی نوشتنم باعث تکدر خاطر شده بود. 🙂
ماهگون گفت:
ترازو جان!
دلایلت جالب بود!
«تجاوز به عنف» ابزار مؤثر میخواد و تنها نیت و اقدامات طوطی وار کافی نیست! 🙂
ماهگون گفت:
عجب گاگولی بوده «مرد رعنای تجاوز شده»، که خانوما تونستن بصورت مؤثر بهش تجاوز کنن!…فکر کنم این جوان رشید از اونا بوده که معتقد بوده وقتی موقع تجاوزقرارگرفتن کاری از دستت بر نمیاد بهتره به جای عذاب کشیدن و لگد انداختن، لذت ببری! 🙂
…من فکر کنم تجاوز نیزه بخواد نه سپر! فکر نمیکنی نادیده گرفتن این اصل دلیل سفسطه باشه توی منطقت جواتی جان؟
سیامک گفت:
راست می گویی یک مرد امکان ندارد بزور»راست» کند. چندی پیش خبری در بی بی سی خواندم که سه زن آفریقایی یک مرد را سوار ماشین خود کرده بودند و به جنگل برده و آنچنان به او تجاوز کرده بودند که کارش به بیمارستان کشیده بوده است ولی آنها به او مقدار زیادی داروی تحریک جنسی تزریق کرده بودند بگونه ای که حتی در بیمارستان هم قصد پرستاران زن را می کرده است!
جوات یساری گفت:
جناب ماهگون
من که عرض کردم ، سرباز جوان «**چیز!!!» ندیده بود . و در واقع ترکیبی از اغفال و تجاوز به حساب میاد.
** توتو
. . . و اما فی الباب کامنت نوشته های شما
من وبلاگ شما رو خوندم ، مطالبتون خوندنی هست از لینک های سمت راست قسمت پائین وبلاگتون هم زیاد استفاده کردم .
من خودم در گروه و دسته ایی هستم که کامنت های طولانی مینویسن . اما به این نتیجه رسیدم که یادداشت و کامنت طولانی پتانسیل شدیدی برای دفع خواننده داره .
یعنی علی رغم غنای یادداشت بازهم میتونه خواننده رو فراری بده و اون تاثیر گذاری خاص رو از دست بده .
کوتاه و گویا نویسی واقعا یک هنر هست ، (( من شخصا خیلی در این زمینه توانایی ندارم)) و همونجور که قبلا هم گفتم بعضی از مباحث شما یا کیوان خان به گونه ایی هست که طولانی نویسی رو میطلبه یعنی موضوع باید بسط و دیتیلز داشته باشه .
من شخصا بهتون پیشنهاد میدم در این زمینه «قلم آزمایی» کنید . تعدادی کلمه و واژگان رو تعریف کنید و تلاش بفرمائید در اون پلتفرم نوشته رو پایان بدید ، مثلا چیزی کمتر از 17خط .
اما بدون تعارف باید بگم از نوشته های شما خوشم میاد(( یکی از یادداشت های شما زمینه ایی شد برای یک تحقیق کوچک)) و اینو هم اعتراف کنم که خیلی از مواقع به دلیل طولانی بودن یاداشت های شما یا نخوندم و یا اسکرولی و تخته گاز خوندم .
در این زمینه فکر کنم حجم کامنت های هما ،عباس میرزا و آرش و تعدادی دیگر از دوستان نسبت به بقیه استاندارد تر باشه . مطلب رو هم خوب میرسونن.
جوات یساری گفت:
راستی … من شنیدم میگن روز پدر یا روز مرد یعنی مردی که زن داره یا نومزد داره
الان این وسط تکلیف یکی مثه ما چیه ؟ یعنی ما هویجیم یا مترسک سرِ جالیز ؟!
شهرزاد گفت:
🙂
کیوان گفت:
الهی بمیرم جوات جان!
مرد متاهل به یه نفر متعهده، تازه از نوع فوق مدرن یا مکتبی حداکثر به 4 نفر! نومزد دارها که هیچی همون یه نفر! ولی مردای مجرد میتونن به بینهایت آدم متعهد باشن! نبینم غصه بخوری جوات جوان!
50 ساله گفت:
جوات جان تو لب تر کن من خودم میرم واست خواستگاری . اونم خواستگاری دختر شاه پریان . یکی مثل لولول خودمون . بعصی وقتها من فکر میکنم اگه شما دو تا با هم ازدواج کنید خداییش زوج با حالی میشید میگید نه امتحان کنید . در خاتمه ایول اسکارلت جان روز پدر رو یادمون انداختی فردا مادر بچه ها یه شورتی یا زیر پیرهنی بهمون هدیه میدند.
کیوان گفت:
50 ساله جان، بدلیل قرتی بازی و روشنفکربازی، اینجانب که اغلب مناسبتهای اینچنینیِ دولتی را قبول نداشته، و از اهداء و دریافت هدیه خودداری میکنم، جوراب هم نصیبم نمیشود، چه رسد به آن هدایای ارزشمندی که شما اسم بردهای (و اتفاقا در حال حاضر به شدت محتاجشان هستم!). البته نوبت خودشان که بشود(روز زن) بالاخره آدم را از رو میبرند و ناچار میشوی بر خلاف عقایدت رفتار کنی!
خاطرات پاک شده گفت:
هویج سر جالیز!
Peyman گفت:
This one was GREAT Doc! Your friend from Dubai!
مریم گفت:
اولین بیضه بند در سال147 در بازی کریکت به کار برده شد ولی اولین کلاه ایمنی در سال 1947 به کار رفت یعنی 100 سال طول کشید تا مردها بفهمند مغزشون هم به اندازه تخمهاشون مهمه!
یه همچین موجودات جلبکی مغزی رو باید هم دوست داشت
ژیان گفت:
خودت که داری میگی جلبک مغز! برای شما کدوم مهمتره؟ این عوض تشکره؟؟
کیوان گفت:
@ ژیان: من سه بار خوندم تا فهمیدم فقط با 13 کلمه چی گفتی. کلا زیاد از … مردم توقع نداشته باش!
FARZAD گفت:
به هر حال هردو رو خودشون ساختن. خانوما کجا بودن؟
Dart گفت:
ما اینیم دیگه
Koskhol doost گفت:
Asheghetoonam, kheyli koskholin :))
EhSAN گفت:
سطحی نگری به این میگن..
احساس میکنم بهم برخورد الان
نمیدونم کدوم نسوان هستی ولی گفتی خیییییییییییلی متفاوتی ……
نه عزیز من تو زیاد هم با دخترای دیگه فرقی نداری 🙂
جوات یساری گفت:
EhSAN فاز منفی نده ،بزا چند دقیقه فارغ از عالم دور هم بخندیم .
فردا دوباره هممون تریبو میزنیم بِ کرتیک و پلتیک
چو فردا شود فکر فردا کنیم
EhSAN گفت:
مثل اینکه از الان به فکر فردایی…. من طرف نسوان هستم ها گفته باشم از الان 😀
آرشین گفت:
آفرین اسکارلت جان من عاشق اینجور نگاه هستم ایکاش همونجور که با این موضوعات خوب برخورد میکنین و اکت نگنتیو ندارید . نظرتون به گروپ سکس ضرب دری ،پلی آمور و «وجیترن سکس» هم تغییر کنه و اونو بد ندونید .
همتونو دوست دارم
naghi گفت:
Mard? To az mard chi miduni? To faghat az negahe mard be vasate pestanhayat khoshat oumade va oun babake vasate pashun! Khak bar sar oun mardi ke to setayeshesh mikoni!
سیامک گفت:
با شما موافقم اگر چه نسوان این مطلب را زیبا نوشته ولی نوعی خود خواهی در آن هم دیده می شود. در اینجا از میلیونها مرد زحمتکشی که نان آغشته به خون را به زن و بچه اشان می رسانند خبری و یادی نیست!در فیلم هفت تفنگدار که یول برینر بازی کرده بوده بچه های دهقان ها با تحسین به هیکل های ورزیده ومسلح هفت تیر کش هایی که برای محافظت از روستای آنها استخدام شده بودند نگاه می کردند و حتی یکی از آنها به یول برینر گفت تو خیلی شجاعی ایکاش تو پدر من بودی! و یول برینر پاسخ داد: من هیچ وقت شجاعت پدر ترا برای تشکیل خانواده نداشتم!! پدر تو از من خیلی شجاع تر است!
ژیان گفت:
+++
فانوس گفت:
+++++
ستار جبار غفار گفت:
شد یه چیزی بگین که توش سکس و از این حرفای همیشگی نباشه….نمیدونم چرا فکر میکنم با یه مرد!!! طرفم
آرش گفت:
ورژن موبايل وردپرس اسم نويسنده رو نشون نميده.تيتر مطلب مربوط به اسكارلته ولي مشخصات طرف و مدل نوشتن به ويولتا ميخوره.ميشه بگيد نويسنده كيه؟
جوات یساری گفت:
جالبه منم همچین استنباطی داشتم
به خصوص به خاطر این قسمت از نوشته
«خوابیدن زیر ستاره های آسمان، با صحرا و اسب و علف، با برف و باران و باد بیگانه نیست»
نوشته از اسکارلت هست
راستی رفقا … تا این لحظه
آقایان حاضر در جلسه 16 نفر
خانم های حاضر در مجلس 6 نفر
. . . بحران همچنان ادامه دارد 😉
گپ خواهرانه گفت:
جهت رفع بحران پیوستیم! ما رو سه نفر حساب کنین! D:
نسوان گفت:
به به خوش اومدین.. سلام
آرش گفت:
آره , الان دیدم نوشته اسکارلت ؛ ولی این آدم خیلی شبیه ویولتاست. اونهم همچین مدلی خودش رو توصیف میکنه ؛ باید ببینیم اگر باستان شناسها بقایای اسکارلت رو پیدا کنن نظرشون چیه.
ماهگون گفت:
جوات جان!
یه مقدار از این بحران علیرغم تولد بیشتر دخترها در سالهای اخیر، نتیجهی به هم ریختن و بالا رفتن نرخ ورودی زنها به نسبت آقایون به دانشگاهها باشه…
نسوان گفت:
یک دوستی دارم که مدتی با هم وبلاگ می نوشتیم جایی. جات خالی، متن می نوشت بقول خودش ویولتایی ! طوری که خودم هم تشخیص نمی دادم. کلی من رو به دردسر انداخت. با اسم من می نوشت مو نمی زد. لامصب حتی دختر هم نبود. اما بی نهایت باهوش بود.
یاد اون افتادم چرا حالا..
Maryam گفت:
@ Morad: man tajrobeye moasherat ba marde afghani ro nadaram. be khosoos ke bishtareshoon be khoda va peighambar iman daran .moteasefane hanooz bade 15 sal door az iran boodan, dar barkhord ba kasi ke gozashteye mosalmooni dare nemitoonam khode khodam basham. tozih dadanesh ham mofasale va jash inja nist!
azadeh گفت:
khob manam hamishe fek be onvane ye dokhtar ziadi khasheno zomokht boodam.. hich vaght natoonestaam khaili khanoom bashaam ya khaili tamiz va khanoom ya che midoonam khoshsalighee… va inkee manam aksaree doostaye samimim pesara booodan, va inkee fekr mikonaam aghayaan etefaghan hamishee khanoomhaiee ke ziadi khanooman va hameeiee in khosoosiate zananaro daraand bishtar tarjih midaahand…!!!
vasat piaz گفت:
تقدیم به آق جوات یساری گل
جوات یساری گفت:
خیلی خیلی ممنون 🙂
جمال مهوش را بیا دید بزن ، … ای جآن
این خانم مثه ستون تخت جمشید کتو کلفته
…واقعنم دید زدن داره ها
سیامک گفت:
+++
سیامک گفت:
از این نوشته زیبای شما و تبریک روز مرد تشکر می کنم. هر کاری که زن برای بهبود کیفیت مرد (بجای مرد ستیزی کور!) انجام دهد در حقیقت گامی در جهت پیشرفت خود برداشته است. مرد را باید صادقانه و آگاهانه شناخت و آنگاه دست نوازش زنانه بر سرش کشید.
ستاره گفت:
اسکارلت جان خیلی هم شبیه آنها (مردها) نیستی که تو را سکسی مییابند. نوشتهات کمی بوی تعارض میدهد.
unknown گفت:
روز تولد یک جانی روز پدر نیست!
من به عنوان یک مرد ایرانی چه گناهی کردم که روز تولد یک قاتل که بزرگترین هنرش گردن زدن بوده باید به عنوان روز مرد اعلام بشه؟!
کیوان گفت:
@unknown گناهت اینه که اکثریت هموطنانت مثل تو فکر نمیکنند! و اینکه هر کدام چطور فکر میکنید، مهم نیست. مهم آن «اکثریت» است!
مهاجر کوچک گفت:
تازه بعد از یک سال راضیش کرده بودم که به جهنم، بیا و اعتماد کن. که را می گویم؟ خب، خود خط کشی شده ام را. خودی را که برای هر کاری دلیل می خواهد. خسته ام کرده. باور می کنید؟ این خود والد را. آخر نمی داند غربت، آن هم یک سال که از تاریخ پیدایشش گذشته باشد و تو حتی یک بار هم یک آغوش گرم مردانه را نچشیده باشی چه معنایی دارد. آری، حواله اش کرده بودم به جهنم. آن حس ترس و عدم اعتماد را. آن خود والد را …
می دانستم آن مرد از من چه می خواهد. قول گرفته بودم اما. قول گرفته بودم که با من کاری نداشته باشد اگر خود والد هنوز مغر نیامده باشد. قول داده بود. آن هم درست بعد از یک سال و اندی که آن روز توی خیابانهای سرد تهران دیده بودمش. دلم یک آغوش گرم می خواست. تمام تنم گرمای یک آغوش مردانه را فریاد می زد. از بس فریاد زده بود سرسام گرفته بودم. باشد، باشد می روم. چه از جان خسته ام می خواهید؟ تا نشستم توی ماشینش، چشمم افتاد به حلقه دستش … همین را می خواستید ای تن عصیان گر؟
نتوانستم، نتوانستم خود والد را در آغوش مردی گم کنم که زنی چشم به راه آمدنش مانده باشد. همان لحظه پیاده شدم. تمام تنم آغوش گرم آن مرد را فریاد می زد. صدای کفش های پاشنه بلندی که پوشیده بودم سکوت پیاده روی ساکت آن شهر را در دورترین نقطه دنیا، در آن ساعت شب شکسته بود. تن من، نیاز یک آغوش گرم مردانه را چون سایه ای کشدار به دنبالم می کشید. آنقدر دراز که اگر او دنبالش آمده بود خودش را در آغوش گرم و مردانه اش رها می کرد. تن سرد و عصیانگرم را پرت کردم روی تخت. هر دو گریستیم، آرام و بی صدا. چون تمام شبهای یک سال پیش را. من هم چون اون، آغوش گرم مردانه ای می خواستم که آن شب در گرمای تنش گم شوم. همان شب بارانی سرد و تاریک غربت
نشد، نتوانستم …
ماهگون گفت:
واقعهی دردناک قابل ستایشی بود مهاجر کوچک عزیز! 😦
سیامک گفت:
خیلی زیبا بود!
نسوان گفت:
منو یاد گربه ی دوستم انداختی. یک گربه ی ماده داشت که تازه بالغ شده بود و توی فصل جفت گیرب شبها انقدر ناله می کرد که انگار دارن می کشنش! یعنی جیغ می کشیدها..اصلا نمیشد شب اونجا خوابید. هممون رو بدبخت کرده بود. من نمی دونستم آدمها هم اینجا میشن. هروقت دلم خواسته سکس داشتم. هر وقت هم نداشتم لابد دلم نمی خواسته. از اون بالاتر به قول اسکارلت از قدرت جلق زدن غافل نشو. حالا درسته که جلق گرما و محبت و بازوی عضلانی نداره اما خوب یک کم کمک می کنه که به این روز نیفتی . خلاصه برس به خودت. هیچ زنی نباید به جایی برسه که با یک مرد زن دار (بخون نامرد) فقط به خاطر نیاز جنسی سکس کنه . بلا به دور. بلا به دور. بلا به دور.
مهاجر کوچک گفت:
هیچ وقت طرف مردهای زن دار نرفتم/نمی رم. نمی دونستم زن داره. نداشت. یعنی بار اول و آخری که همون روز تو تهران دیده بودمش، یک و سال و اندی پیش، حلقه ای نداشت. اما تا نشستم تو ماشین تنها چیزی که دیدم یه حلقه طلایی تو انگشتش بود. در کمال تعجب، خیلی خونسرد صاف تو چشمای من نگاه کرد و گفت: «تو خیلی بدبینی. این حلقه رو همین جوری خوشم اومده انداختم. زن کجا بود؟» باورت می شه؟ مردی این سر دنیا واسه خوشایندش بره یه حلقه طلا بندازه …
نسوان گفت:
خیلی هم عالی… خوب میکنی.. . مرد زن دار منم نیستم. توهینی است به شخصیت آدم. من هیچ موقع نفهمیدم چطوری ممکنه یکی بتونه این کار رو بکنه. من اگه یک مرد تو دنیا مونده باشه و اونم زن دار، میرم راهبه میشم.
مهاجر کوچک گفت:
کاش وقتی جواب می دین بنویسین کدوم نسوان
حس مشترکی با ویولتا دارم. اگر چه هر کدوم یه راه مختلف رو رفتیم. اما بی شک اگه می خواستم بنویسم خودش متوجه می شد کجاها رو می گم. یکیش قطعا سرزمینیه که الان خونه جفتمون شده
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
شما زنها آب بخودتون نمی بینید والا شناگران قابلی هستین! من در کانادا زندگی می کنم.اینجا در بین جامعه ایرانی اگر یک مرد زن دار یک سکس کژوال موقتی یکساعته هم داشته باشد زنها می خواهند کله اش را بخاطر خیانت بکنند! ولی چپ و راست می شنویم که زن های شوهر دار چندتا دوست پسر دائم دارند!و مدام اس ام اس ها و مکالمات عاشقانه دارند و بقیه زنها عین خیالشان نیست! مرگ خوب است برای همسایه! چه نتیجه ای می توان از این موضوع گرفت؟ بجز اینکه اگر شما بقدرت برسید ناگهان تنوع طلبی حلال می شود! شما اخلاقی هستید چون فعلا مظلومید! ولی بقدرت که برسید ناگهان همه چیز رنگ عوض خواهد کرد.
مهاجر کوچک گفت:
همه رو با یه چوب نباید زد. همون طوریکه نگاه من به مرد اون چیزی نیست که تو فکر می کنی. اونجا که آب بود و می شد شنا کرد. چرا زن این داستان نخواست به قول تو حالا که همه چی جوره یه آب تنی هم بکنه. گور بابای زن طرف. هان؟
مهاجر کوچک گفت:
بیائید یاد بگیریم:
.
.
پیش از آنکه درباره زندگی گذشته و شخصیت «یکی» قضاوت کنی، خود را جای او بگذار. از مسیری که او گذشته است عبور کن. با غصه ها، ترسها، دردها و خنده هایش زندگی کن …
یادت باشد هر کسی سرگذشتی دارد. هرگاه به جای او زندگی کردی، آن گاه می توانی درباره او قضاوت کنی …
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
به یکی جرعه که آزار کسش درپی نیست
زحمتی می کشم از این مردم نادان که مپرس!
لوسیفر1 گفت:
فکر کنم باهار نارنج بود. شاید هم اشتباه کنم. ولی اگه اینو نمینوشتین دیگه قصد نداشتم بیام اینجا. داشتم شک می کردم. با این جو خاله زنکی که درست شده. یکی میخواد فال بگیره. یکی تعیین جنسیت می کنه. مونده فال کامنت راه بندازن. ای کاش میشد بیشتر برای هم حرف بزنیم.
کیوان گفت:
پخش مستقیم از تولد یک نویسنده. تبریک.
مهاجر کوچک گفت:
نویسنده کجا بود کیوان؟ : )
مهاجر کوچک گفت:
حالا چرا به جای یه اسم ساده، یه لوکیشن واسه خودت تعریف کردی؟ سخته صدا زدن «زیر صندلی دوم دست راست»، این مثل همون چیزی می مونه که تو دنیای واقعی ما آدما بهش دلمون رو تو ایران البته، بهش خوش کرده بودیم سالها. آقا/خانم مهندس، دکتر، استاد …
این سر دنیا تنها تو رو با یه اسم می شناسن. تو که کانادا نشینی. یه اسم ساده می ذاشتی لااقل، نه لوکیشن آخه. البته صلاح کار خویش خسروان دانند : )
بانوی اردیبهشت گفت:
این جمله ات رو دوست دارم که گفتی بیشتر دوستی های خوبت با مردها بوده. من هم تا حدی همین طور بودم. مردها شنونده های خوبی هستن ولی اونی که بدون گفتن هیچ کلمه ای می فهمه چه دردی داری همیشه یه زنه. نمی دونم چرا زن بودن رو همیشه ربط می دی به کفش پاشنه بلند و جوراب نایلونی و لباس حریر و مربا و چای دارچینی؟ تصویری که از یه زن داری مادر اسکارلت اوهاراست؟ (یا عمه بلقیس؟) یه مرد طرح کلی رو میبینه و یه زن جزییات رو اضافه می کنه و همین زندگی رو قشنگ می کنه. و گاهی هم کاملا برعکسه. من صفات مردانه مثل سادگی رو دوست دارم ولی به صفات زنانه ای هم که دارم افتخار می کنم. به نظرم هر دو تا تو زندگی لازمه. روز مرد مبارک اقایون!
ماهگون گفت:
بانوی اردیبهشت عزیز!
د رتائید و تکمیل نظر شما باید بگم: به نظرم مشکل اینه که زن و مرد مساوی فرض بشن نه مکمل…در صورتی که اونا در شان انسانی مساویاند نه در نقش و صفات.
ماهگون گفت:
(از بیربطهای مرتبط نوشت)
برد و باخت در تمایزات زنانه و مردانه
=====================
راستی امروز را باختی یا بردی؟
چقدر از فرصتهایت را به مهر چنج کردی؟
چقدر از غذایی که خوردی
چقدر از هوایی که نفس کشیدی
از نگاهی که کردی یا نکردی
از حرفهایی که زدی یا نزدی
چقدر از سرمایههایت را به مهر چنج کردی؟
چقدر از لذتهایت را با نیازمندی همسایه شدی؟
با سگ و گربهات
با رفیقت…با مامور اعدامت وقتی بین تفکردن به او با بوسیدن دستان مکلف و صادقش یک مو فاصله است و از دست تو کاری برای دفاع بر نمیآید؟!
و یا وقتی دلت برای زخمی شدن روح یک شکنجهگر بیتاب است؟
و یا وقتی با محبت شمشیر میکشی به روی متجاوزی که حیف است بیشتر کثیف شود در بن بست؟
به نوازندهی دورهگردی که برای جیب تو مینواخت؟
یا همسری که برای تملک تو جان میکند و هر قدر بالا میپرد قدش اندازهی تو نمیشود؟
چقدر از سرمایهی عمق بیشتر قلبتات را، فهم وسیعتر ذاتت را، نگاه عاشقتر مفتت را پرداختی؟
که شایستهی بهشت بزرگتر آرزوهای دلخواهت باشی…
راستی امروز را چقدر میان جهنم تلف کردی؟
میان آروزهای خیالت چقدر در سکون حسرت خوردی؟
تا فردا به آنها برسی یا نرسی.
امروز چقدر به فقرا بخشیدی؟
آیا در بازی نرد به حرص بردن کودکت باختی؟
یا در شطرنج غرور به ارباب سایهات باختی، برنده؟
تا حکومت مهر از آن تو باشد؟
آیا لذتهایت را با مهر آمیختی یا حرص؟
آیا شهوتت را با حرص به مهر چنج کردی؟
آیا با مهر استخوانی به سگ وفادارت بخشیدی از حضورت؟
بیآنکه آن را پرت کرده باشی به عادت اکراه جلوی پوزهاش؟
آیا لقمهای عاشقانه در دهان بیحافظهی پدر آلزایمری، فرزند لمست، همسر یخت، و یا نظافتچی بیچشم و رویت گذاشتی با چشمهای مشتاقت؟
آیا در سردی نگاه احمقانهی رئیست بی حس تحقیر و یا غبن ذوب شدی؟
راستی امروز چقدر مهر برای معجزهی فردا اندوختی؟
امروز چقدر شکر لحظهها را بهجا آوردی؟
تا نعمتت به آرزوهای بهشتی، ممکن و افزون گردد؟
امروز چقدر در حضور فقرا مهربان مردی به حیات؟
فردا همانقدر بهشت مال توست.
راستی امروز را باختی یا بردی؟
امشب در بستر برندهای یا بازنده؟
saeed گفت:
ماه گون به بهشت میروی
تویی که خیال میکنی
فضیلتی است، شاد بودن
اندوه گین اند و خسته، اثار بزرگ .
بیشتر و پسندیده تر، لهو و لعب
من آدم کردنم. حس نکردن را نمیفهمم.
من در جهان، چیز اضافه ای نیستم
من دوست دارم، اندازه ندارد!
از خوانده شدن، لذت میبرم.
وقتی که جوری به ان نگاه میکند
که یعنی تو هم داری.
من ندارم و میگه هلاک شدم. كمكم كن. .
غصه خوردن آدم دیوانه را منع کردهاند.
کی گفته تو بفهمی
ای لعنت به هرچه آدم ِ شاد!
چه کسی گفته حسرت گذشته ای موهوم را داری، ..
با احترام
mahgoon گفت:
سعیدا
هر کی به اندازهی وسعش پس رنج بی معنی میشه
چیزی قابل قیاس نمیبینم چون فهم من محدوده
فضیلتی است به شادی و غم افسار نگسیختن و راضی بودن
حسرت یه آتیشه
جهنم و بهشت از ازل بودن الان هست و ادامه داره
هر جا هستم همونم
من تو نیستم تو من
با احترام
mountainsummit گفت:
روز مرغان بی پر، خروسان بی تاج، مردان متاهل مبارک (واسه اینکه مجردا اصلا اهل این سوسول بازیا نیستن)
سیامک گفت:
عارف و زاهد و صوفی همه طفلان رهند
مرد اگر هست بجز عالم ربانی نیست!!
نسوان عزیز این تعریف «مرد» را هم از آخوندها داشته باش!
ايران دخت گفت:
مردها موجودات نازنینی هستند که عاشق زنها میشوند، و زنها موجوداتی جذاب هستند این جذابیت ظاهری کاملتر میشه در بیشتر مواقع با پوشیدن لباس مٔد روز، کفش پاشنه بلند، آرایش مو و چهره به مقدار کافی نه در حد گریم که اینروزها مٔد شده.
امیدوارم زنانی که دوست دارند مردشان همیشه فقط به اونها توجه داشته باشه! به این چند مورد ظاهری که اکثر آقایون بدشون نمیاد بیشتر عنایت فرمایند.
دیگر اینکه همانطور که آگاه و مطلع هستید در بعضی از این موجودات نازنین دیده شده که مثل یک کودک در دوران بچگی مانده و دنبال اسباب بازیهای دیگرون روان شده و دیگر به خانه باز نگشته اند و این گم گشتنها همه از آنجا ناشی شده که ایشونات از داشتن روح و مغز پیچیده بی بهره بودهاند!
iliya Hp گفت:
با حال بود .
مرسی از صداقت شما لااقل
خعلی از خانوما مثه شمان ولی شهامت بیانشو ندارن .
دوست دختر سابق من دقیقن همینطور بود
بیشتر از دوستای دختر دوستای اجتماعی ی پسر داشت .
pouyan گفت:
bezan zangoo!!!!!!!!
مهاجر کوچک گفت:
اینجا آسمون دلش به اندازه آدماش گرفته. داره بارون میاد و من دارم اینو گوش می دم
دریاچه خاموش گفت:
جالب بود و ممنون از تعریف (؟) های شما 🙂
قبول دارم که مردها خیلی راحت تر غریبه ها رو راه میدن. چند وقت پیش یه تحقیق راجع به امنیت شبکه های اجتماعی نشون داده بود که مردها تقاضای دوستی غریبه ها (مخصوصا زنان) رو خیلی راحت تر میپذیرن تا زنان. دیدم راست میگه، از اون موقع منم بیشتر سعی میکنم بیرحمانه زن و مرد غریبه رو از حریم خصوصی فیس بوکم بندازم بیرون!
مهاجر کوچک گفت:
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی زین خوبتر نباشد …
خرزهره گفت:
به مهاجر کوچک:
من زن ندارم ولی بعضی جاها که می رم حلقه دستم می کنم.
به خصوص شبهای تعطیل که میرم بیرون و نمی خواهم کسی طرفم بیاد.
مهاجر کوچک گفت:
وقتی بعد از یه سال و نیم که خواستی بری دختری رو که یه ساله داری رو مخش کار می کنی ببینی هم حلقه می ندازی؟ به دختری که نه تو رو می شناسه نه می دونه کی هستی و تنها یه بار تو رو دیده؟ حالا گیرم دو بار، اونم در حد دو سه جمله. این دختر چه جوری باید این سر دنیا بهت اعتماد کنه؟ از کجا بدونه چه حرفی راسته چه حرفی نیست؟ خیلی سخت می شه به یکی اعتماد کرد. وقتی هم اعتمادت رو از دست دادی دیگه نمی شه کاریش کرد. می شه؟ شاید هم بشهف نمی دونم. اما دوباره اعتماد کردن به مراتب سخت تره. این رو مطمئنم
مستعار گفت:
بعله!
دیگه کم کم وقتش بود که بحث شیرین پستان خانم اسکارلت بیاید وسط!
اما من نمیدانم بعد از کلی بحث که در کامنت های پست های بسی پیش ازین(!)شده بود باز شما یک تیپ از مرد ها را به جای کل مرد ها و البته تنها بخشی از زنها را به عنوان کل جامعه نسوان میگیرید
به طور مثال شاید اکثر آقایون خیلی درک درستی از تمیزی یا عدم تمیزی منزل شما نداشته باشند اما اینکه جوراب سوراخ شما در نظر ایشان جلوه نمیکند احتمالا به این خاطراست که مردان مطبوع شما از قماش راننده کامیون ها هستند!
درواقع اینجا جنسیت چندان ملاک نیست ، بلکه شخسیت است که بیشتر ملاک قرار میگیرد.
چه بسیار زنان هستند که به راحتی و به تفصیل در مورد مسائلی که شما ناتوان از طرح آن با دوستان زن خود هستید صحبت میکنند و اتفاقا در نخ سوراخ جوراب رفیقشان هم نیستند!
واقعیت شاید این باشد که ما معمولا راحت تر با جنس متفاوتی ازجنس مخالف خودمان ارتباط برقرار میکنیم تا با جنس متفاوتی از هم جنس خودمان .یعنی به نظر می رسد که شما با دو تیپ کاملا متفاوت از زنان و مردان در ارتباط هستید.دو تیپ که از نظر فرهنگ رفتاری ازهم متمایزند.
غریبه آشنا گفت:
+
armin azadi گفت:
با کمال احترام مردها هم اینچنین زنها رو برای رفاقت میستایند ولی برای زندگی تابشان نمی آورند….
خل و چل گفت:
ببین بیا دوست باشیم با هم، من با تقریبن همه ی حرفات در مورد مردا موافقم و واسه ی همین بیشتر دوستای بسیار نزدیکم مردا بودن یا زنا و دخترایی که در مورد کرم پودر و ابرو و غیره حرفی واسه گفتن نداشتن! اما مشکل این نوشته اینه که تو از اکثریت زن ها به مثابه عمه بلقیسگان نوباوه یاد کردی، من این رو دوست ندارم… هر چند که شده بعضی وقتا خودم هم از این تئوری ها ارائه کردم اما وقتی می نویسیمشون دیگه حرف نیس که تو هوا فوت شه و بره!
خاطرات پاک شده گفت:
چرا انقدر دیر کامنت ها اکسپت میشه؟
dard گفت:
عزیز، ایکاش غربت نشین بودن بهت یاد میداد که اینقدر فرمول کلی واسه همه «مردها» و همه «زنها» صادر نکنی…..
اصغر قصاب گفت:
درد و بلات بخوره تو سره اونایی که بخاطر 2 مثقال گوشت خودشون , آدمو هی حرص میدن و ضایع میکنند وآونوقت اگر نیم کیلو گوشت بدی دستشون اخ و پیف میکنند.
ما یکی که دربست الاغتیم ,
نازنین گفت:
معمولا با احترام به نوشته های شما نگاه میکنم و سعی میکنم تفاوت دید من باعث قضاوت اشتباه مطلبتان نشه.. ولی این یکی رو اصلا دوست نداشتم طوری که ترجیح میدم تا یه مدت سری به اینجا نزنم..
بحث بسته بودن تفکر نیست بحث اینه که تن آدم (ورای جنسیت حرمت داره) تجسم نوشته شما حال من رو بد کرد. امیدوارم دفعه بعد از وقتی که برای خواندن نوشته شما میگذارم راضی باشم..
سورمه گفت:
مردها برای من هم دوستان خوبی بودن. مردها راحت ترن. کمتر آدم رو معذب می کنن. همینطور که هستی می بیننت و قبولت می کنن. البته این تا وقتیه که فقط یه دوست ساده باشن وگرنه دست و پاگیر می شن خیلی وقتا. می شه درباره ی همه چی باهاشون حرف بزنی و اونا گوش می دن. می شه باهاشون راحت شوخی کنی، کار کنی یا بری مسافرت.
اما… زن ها دوست های بهتری هستن. وقتی یه دوست زن صمیمی داشته باشی تازه می فهمی که مردها هیچوقت عمق وجود تو رو نمی بینن. هیچوقت تو رو نمی فهمن. هیچوقت تو رو نمیشناسن. همیشه این یک دوست زنه که واقعن تو رو می فهمه و می شناسه. در واقع مردها به همه چیز گوش می دن ولی خیلی سر در نمی آرن، تلاشی هم برای فهمیدن نمی کنن.
اون مردی که برای فهمیدن تلاش می کنه می تونه یه مرد خاص برای یک زن باشه.
روشنا گفت:
يعني دقيق و كامل !
🙂
nima گفت:
مطالب جالبی می نویسین و به نکات مهمی اشاره می کنین
يلداسبزپوش گفت:
ولى اسكارلت اين مردها هستن كه به كفش پاشنه بلند و لباس حرير و ابروى كمونى و رژ لب صورتى اهميت ميدن، كه اگه اين نبود ، من يكى كه عمرا ازين قبيل خزعبلات استفاده مى كردم!!
آفرودیت گفت:
+++
سیامک گفت:
یک مرد واقعی به دو چیز علاقهمند است: خطر و بازی. به همین دلیل او به زن نیاز دارد چرا که زن خطرناکترین بازیگرست.
نیچه
Napak گفت:
دو تا نکته: 1) میدونید کروموزم Y (مرد) در طی تکامل تحلیل رفته و قسمتهاش به کروموزم X (زن) متصل شده. 2) نمیشه از سلولهای 2 تا خانم کلون (سلول جنینی ترکیبی) سالمی به دست آورد.
تکامل اینو پسندیده
mahand گفت:
و اگر کرم نبود طبیعت یک چیزی کم داشت (سهراب)
نتیجه گیری مرد =کرم
man گفت:
من به نویسنده درود می فرستم وتشکر میکنم مثل این هست که حرف دل منو زد
فضول محله گفت:
راستی از این به بعد منم بازی !
Ali گفت:
توصیه میکنم کتاب «چنین گفت زرتشت» قسمت «در باره ی زنان – پیر و جوان» رو بخونی و این جمله رو هم از من داشته باش:
بهشت زیر پای مادران است و کلید در آن لای پای پدران!!!
gavcherun گفت:
خوب بود ..منم از سادگی شخصیت اقایون خوشم میآد…خصوصا این روزها که بسیاربه مزخرف بودن رابطه ام با خانم های گل خدادای پی بردم…اگر چه مرد ها خود خواهی های خاص خودشون رو دارن اما حداقل تظاهر نمیکنن که دارن برات از خودگذشتگی میکنن…لااقل بعد از اینکه باهات خوابیدن دیگه آدم های صادقی میشن و باور کنین این خیلی دوست داشتنی تره از زن هایی که به صورت معنوی توتون میذارن و هرگز هم بیرون نمیکشن…
گیلاس گفت:
والا دوست پسرم بعد 3 سال فقط به این دلیل که چرا آرایش خلیجی نمیکنم یا بلند میخندم یا تو جمع رک و راحتم و زیاد غذا میخورم باهام بهم زد!!
این مرد
ا که شما میگین کجان؟!
گیلاس گفت:
انکار نمیکنم که مردها دوستهای بهترین…به شرطی که دوست پسرت نباشن!!!
آفرودیت گفت:
موافقم
آدم برفی گفت:
بار اول بود که این وبلاگ رو میخوندم اونم به توصیه ی یک زن ب!!!!!! خیلی لذت بردم از این متن خیلی قشنگ بود حال کردم…دمتون گرم شدم از طرفداراتون
چشمه گفت:
سلام منم یه نساع مطلقه معلقه هستم که به نظر خودم یه پدیده هستم تو ایران میشه منم بازی بدید؟
آفرودیت گفت:
این دید کالا گونه ای که به جنس مرد داشتید جالب بود! نمیدونم سهوا بود با عمدا!نمیدونم کسی متوجه شد یا نه! ولی به مرد به چشم موجودی که باید ازش لذت شخصی برد، نگاه کرده بودید . موجودی که همه جوره باید تو رو اقناع و ارضا کنه! به هر حال ما که پسندیدیم. بذار یه بارم یه زن مردانه بنویسه!
khazan گفت:
چقدر این نوشته رو دوست نداشتم و چقدر عجیب بوی واقعیت می داد
تبسم گفت:
دوست داشتم باعث کشف جدیدی درونم شد
ناصر گفت:
کیرم تو این زندگی
بکن گفت:
خیلی دوست دارم که یه سکس مشتی با نویسنده این متن میکردم.
فریبا گفت:
تمام خصوصیاتی که درباره مردها گفتین (در متن) می تونه در یک زن هم باشه . یک زن هم می تونه خودمانی باشه و اهل خاله زنک بازی نباشه . و بر عکس مرد هایی هم هستند که این خصوصیات را نداشته باشند پس نمی تونیم این متن رو به همه مردها و زن ها نسبت بدیم و بگیم با مرد راحت تریم . امروزه دیگه نمی شه خصوصیات رفتاری را محدود به زن یا مرد بودن کرد . رفتار هر انسانی به شخصیت و نوع زندگی و ژنتیک اون فرد بستگی داره .
زن ناشزه گفت:
اسکارلت جان
لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود… اگر زن ها این طوری ها خسته کننده شده اند عاملش مردسالاری است و لابد مردها در تداوم مردسالاری بی تقصیر نیستند همان طور که خود زن ها هم البته. عزیز من مردان هنوز مرکز نشینان نظم نمادین اند و ما در حاشیه این مرکزیت معنی می شویم. و خودت می دانی این موقعیت اجتماعی هیچ معصومانه نیست.
radin گفت:
عاشق نوشته های صریح و سلیس این مطلقه معلقه محترم هستم وخیلی مشتاقم ببینمت
مهدی گفت:
با خوندن متن خیلی از صداقتت لذت بردم و با خوندن کامنت ها یاد یه خاطره افتادم:
دوستی دارم که برای دوره خلبانی در زمان شاه به یکی از پایگاههای امریکا برای یه دوره اموزشی فرستاده شده بود.میگفت تلفن پایگاه صدای خوبی نداشت ، یه روز بعد از برگشت یکی از همدوره ای هاش به ایران ، دوست دختر امریکاییش به پایگاه زنگ میزنه و دوست ما گوشی رو بر میدارهٰ دختره میگه I wana talk to hamid و دوستمون میگه you wana fuck? و جالب اینکه تا مدتها این تو پایگاه واسش سوتی شده بوده و فرداش دختر میاد ببینه این بابا کیه.!!!!!!!!!!!!!!
Keyvan گفت:
سلام دوست خوبم. ما ظاهراً همسایه هم هستیم و خیلی هم شبیه هم مینویسیم. حالا من یه کم رک و راست تر از شما. خوشحال میشم بهم سر بزنی.