One giant leap for mankind

در طول زندگی و در طول تاریخ آدمهای زیادی را دیده ایم و یا در مورد انها خوانده ایم که کارهای بزرگی انجام داده اند ؛ برخی روابط پیچیده ریاضی را کشف کردند ؛ برخی نادیده هایی مثل سیاهچاله ها را در پس روابط نجومی دیده اند ؛ برخی کارهای بزرگی در پزشکی انجام داده اند که تا زندگی جاریست به بشریت خدمت شده است ؛ عده ای هنر را پیشه کرده اند  و روح انسانها را در وانفسای زندگی صیقل داده اند و… در این بین ادمهایی بودند که کارشان به خودی خود نه آنقدر بزرگ بوده و نه حتی صرفا کار شخص آنها بوده و در مواردی  قسمت اصلی کار را دیگرانی انجام داده اند که ما هیچ وقت انها را نخواهیم شناخت ؛ اما هر بار که نام این افراد و کاری که کرده اند را به خاطر میاوریم حس غریبی به ما دست میدهد ؛ حس غرور به عنوان انسان که گویی خود ما ان کار را انجام داده ایم ؛ مانند زمانیکه یک قهرمان سنگین ترین وزنه تمام دوران را بروی سر بلند می کند و یا فردی برای اولین بار کاری سترگ را انجام میدهد.

نیل آرمسترانگ  یکی از این نامهاست ؛ نامی که با فتح رویای دیرین انسان در قدم گذاشتن به تنها قمر واقعی زمین مترادف است ؛ کاری که آرمسترانگ انجام داد نه مانند کار هایزنبرگ منحصر به فرد بود و نه مانند برادران لومیر خلق پدیده ای جدید و هنری تاثیر گذار بود ؛  کاری بود که هر انسان دیگری شاید میتوانست انجام دهد اما قرعه به نام او افتاد. نیل آرمسترانگ اولین انسانی بود که زمین را از فضا تماشا کرد و اولین انسانی بود که قدم بر خاکی به غیر از خاک زمین گذاشت . او نماینده تمام مردمان کره زمین بود که پیام پیشرفت و دانش را از زمین به جایی دیگر برد ؛ او تبلور اشرفیت مخلوقات شد ؛ گویی تمامی دستاوردهای بشر در پرواز آپولو 11 جستجو میشد ؛ تمنای بی پایان بشر در جستجو و یافتن پا سخها ؛ راز بزرگ زندگی. و او بود که جرات آن را یافت تا جان خود را در کف دست گیرد و نماینده انسان شود در فضای نامتناهی و شاید او اولین کسی بود که با چشم خویش دید آسمان هفت طبقه ندارد.

سرانجام ماموریت آرمسترانگ در 25 اوت سال 2012 میلادی به پایان رسید ؛این خبر شاید در میان اخباری که  این روزها میشونیم  و دنبال میکنیم گم شده باشد؛ اما نام او تا ابد در اذهان باقی خواهد ماند.

·        این نوشته در پی معرفی نیل آرمسترانگ نبود ؛ این نوشته برای من تنها ادای دینی بود به فردی که از کودکی تصاویر او را بر کره ما می نگریستیم و در رویای خود می پنداشتم که او چه انسان بزرگی است و خبر رفتنش باعث شد که به خاطر بیاورم که چقدر این روزها ؛ روزمرگیها مان ما را از یاد و راه انسانهای بزرگ دور کرده است و در آخر اینکه تلنگری باشد برای انها که هدف انسان از بودن را فراموش کرده اند.