از » خود پارگی » تا» نارسیسیسم «
فقط ۱۹ سال داشتم!!!!
ترم ۳، خوابگاه دانشگاه
تصمیمم جدی بود. اگر پرده ای بود که اضافی بود، این من بودم که باید آن را برمیداشتم نه ک.. دیگری!
و اگر لذتی بود، نمیخواستم آن را با دیگری تقسیم کنم. با هیچکس! من خودکامه بودم و جسور…
تنها چیزی که آزارم میداد مرور جمله ی » آش نخورده و دهن سوخته بود» ولی مگر مهم بود؟ من که همه چیز را به جان خریده بودم. من که انزجار داشتم از “هنوز باکره هائی” که با همه کس خوابیده بودند! کسانی که لذت میدادند بدون اینکه لذت ببرند. که بازیچه بودند فقط.
من میخواستم لذت ببرم و لذت ببخشم, ولی « لذت اول » تقسیم نشدنی بود, فقط به من تعلق داشت ! ارزشمندو مقدس بود، ومعتقد بودم که هیچ مردی لیاقت چشیدن اش را ندارد!
تنم میلرزید، اتفاق ساده ای نبود برای ۱۹ سالگی ام. شنیده بودم که اگر مرد خوب کارش را بلد باشد و زن آرامش داشته باشد هیچ دردی نخواهد داشت.
حال من دخترکی بودم که «مرد»(!) خود هم بود.
دلهره را نمیشد انکار کرد. ولی تصمیم جدی بود.
با دستان کوچک لرزان شروع کردم. چشمم به قفل کهنه ی اتاق بود که هیچ اعتمادی به باز نشدنش نبود، قفل نه چندان کهنه ی من نیز باز شدنی مینمود… و کلید چیزی نبود جز انگشتان خیس و باریک ام.
آرام آرام…
روی شکم غلتیدم. انگشتانم ترس داشتند از لمس زنانگی ام. ..
آرام آرام…
صدای اه و ناله ام از هوس نبود، از انتقام بود. انتقام از سنت، مذهب، طبیعت …نمیدانم !
آرام آرام…
گاه لذت بردن از آنچه که نا عادلانه از آن محروم شده ایم بهترین اعتراض است.
آرام آرام….
و نفس زدن هایم نشانه ی خوبی بود.
یک انگشت, دووومین…
تمام .
نه خون، نه درد!!!
عرق بود و شهوت و غرور
«مرد» ماهری بودم، درست مثل آنهائی که مغرورند به تعداد پرده هایئ که زدند
و «زن» خسته ای که اشک می ریخت، اشک شوق ,ترس ونفرت!
تلفن را برداشتم…
«سلام , خوبم, قرارما فردا شب, این بار خواهم آمد, قول زنانه! …»
۱۳ سال گذشت و من ۱۳ ساعت از ایران دورام.
در به در، آشفته، خسته و تنها!
ولی امشب برای اولین بار خود را در آغوش کشیدم و بوسیدم، به خودم گفتم «دوستت دارم». جمله ای که هیچوقت به هیچکس نگفتم.
و لبخند زدم به افکار دخترک کله شقی که میخواست دنیا را عوض کند و نشد !
rouzbeh گفت:
زیبا بود و شبیه مدیتیشن.اما با یک بخشش بد جوری مخالفم. بنا به تجربه چند باره من ،پاره کردن پرده یک دختر،هرچقدر هم که در کارت وارد باشی و او هم آرام و مشتاق ،هرگز کار خوشایندی نبوده ونیست.دیدن ترس و درد موجودی که به تو برای لذت بردن و آرامش اعتماد کرده همه لذت همخوابگی را زهرت میکند.فرقی هم نمیکند که هر دو چقدر بدانید که چه میکنید و چه میشود.چقدر آرام یا سریع بخواهی انجامش بدهی و مست باشید یا هشیار.
راستی هیچ وقت فکر کردی که کجای کار می لنگید که نتوانستی دنیا را عوض کنی.اگر برمی گشتی کجای کار را متفاوت انجام میدادی؟
مونا گفت:
ولی من شنیدم از دخترهایی که درد کمی داشتن یا اصلا دردی رو حس نکردن……راستی شما چطوری چندین دختر رو قانع کنین که اولین رابطه شون رو با شما داشته باشن؟باید فن بیان قوی داشته باشین
mountainsummit گفت:
آدم اگه خودش رو عوض کنه راحت تره
کاپیتان بابک گفت:
هم کار خوبی کردی، هم خوب نوشتی. آفرین
یک نیم منفی کوچولو: دورام نه! دورم
و سه 4 تا مثبت برای چند تا از جمله هات:
«گاه لذت بردن از آنچه که نا عادلانه از آن محروم شده ایم بهترین اعتراض است» یا
«سلام , خوبم, قرارما فردا شب, این بار خواهم آمد, قول زنانه!
و آخرین جمله ات که محشره
آهان راستی یک مثبت چاق و چله هم برای همرنگ جماعت نبودن و باکی از رسوا شدن نداشتن
a true non coformist
یکی هم برای صداقت (شهامت؟) نوشتن
liliyanii گفت:
از اولین کلمه بدنم شروع کرد به لرزیدن. این جسارت…
لوده گفت:
vasat piaz گفت:
++++
دمت گرم
www.nadaram.com گفت:
من اصلا دیگر وجود چیزی به نام پرده بکارت را هم فراموش کرده ام . اصلا باکره معنی نمیده ، وقتی هر 2 طرف دارند حرص میزنند حال کنند . دیگه قبلش سوال از پرده بیهودست
خرزهره گفت:
قسمت اولش جالب بود.
قسمت دومش یه جورایی داستان قماربازه است که اگه نگه به …….
آرش گفت:
آقا شما قرار بود اون هفته یه چیزی رو امتحان کنی ؛ کردی؟
خرزهره گفت:
خدمتتون عارضم ما امتحان کردیم توصیه می کنم شما هم امنحان کنید. البته من کماکان تیم مسکو رو تشویق می کنم نه کیف.
طرف یه نمه احساساتی بود. به روال معمول صبح زودتر بیدار شدم صبحانه رو ردیف کردم بردم تو تخت. واسه خانوم همیشگی این کار رو می کنم. این بابا یه هو احساساتی شد گفت می ذاری همینجا پیشت بمونم؟
vasat piaz گفت:
آقا شرمنده
آرش گفت:
البته به نظر من تیم کیف و مسکو در واقع خیلی از نظر متریال با هم تفاوتی ندارن ؛ بحث احساسات هم اصولا چون اینها بیشتر عادت دارن که باهاشون خیلی خوش رفتاری نشه ؛ با یه حرکات اینطوری زودی خر کیف میشن.
بعدشم خیلی مهمه که از کدوم محل بیابی این بانوان رو؛ تو از کدوم سورس استفاده کردی؟
خرزهره گفت:
Regal Plaza Hotel, Dubai, mezzanine floor
آرش گفت:
حدس میزدم ؛ قبلا 100 درهم ورودی داشت با یه درینک.الان نمیدونم. اقا ما که چند سالیه کندیم انداختیم دور ؛ ولی یادش بخیر اون قدیم ندیمها یه جای دیگه بود به اسم سایکلون ؛ پشت امریکن هاسپیتال نزدیک ایرانیان کلاب ؛ خلاصه خوب جایی بود ؛ خووووب
خرزهره گفت:
دبی دو جای معرکه داشت یکی سایکلون که سال ۲۰۰۸ بسته شد. یکی هم rattlesnake
که مارچ گدشته تعطیل شد.
راستی الان شده ۱۲۵ بدون درینک
vasat piaz گفت:
یکبار که در راه تهران چند ساعت تو فرودگاه دوبی توقف داشتم پیشنهاداتی به ما شد اونجا
رنگین پوستی نمکین
کاپیتان بابک گفت:
🙂 مرسی حواس جمع
آرش عزیز، راستی اون امانتی رسید. ممنون. برات ایمیا می فرستم یکی از همین روزا
تلخك گفت:
نارسیسیستی که سیزده ساله خودش رو بغل نکرده….
باکره ای که بی دلیل «مرد» ها رو قابل و لایق نمی دونه
فمینیستی که برای کامل بودن میخواست «مرد» باشه
و زنی که هولکی برای فردا قرار می گذاشت
این پازل جور نیست
Shima گفت:
++++
میترا گفت:
+
bahar گفت:
++++
مونا گفت:
به نظر من خودشیفتگی …در واقع خود دوستی نیست …دفاع از خود با سلاح خود بهترین پنداریه …ولی در خود دوستی از سلاح و دفاع خبری نیست ،دوست داشتن خود خیلی ساده است و بدون ثابت کردن اون به بقیه یا حتی خودت
liliyanii گفت:
++++++
آناهیتا گفت:
+++++
پریزاد گفت:
چه جسارتی ! من هرگز نمی تونستم حتی بهش فکر کنم
من از اون دسته آدمایی بودم که فکر می کردم فقط عشق ارزش پیوستن تن ها رو داره
وقتی هم که بکارتم رو از دست می دادم به خیال خودم عاشق بودم
ولی الان بعد از چند سال همه چیز متفاوت و بی ارزش به نظر می رسه و می دونم اگه دوباره اون آدمو اتفاقی ببینم حتماً تو صورتش بالا میارم
vasat piaz گفت:
همیشه دیگران مقصرند
پریزاد گفت:
من اصلاٌ دنبال مقصر نیستم ، منظورم حس مسخره ای بود که داشتم. در هر صورت منم به اندازه اون آدم مایل بودم ولی الان می فهمم که موضوع ربطی به عشق و این حرفا نداشت.
سامی گفت:
وای که چه اتفاق مهمی!!!
آفرین بر این شیر دختر نوزده ساله.
کمر استبداد و کوته بینی را خم کرد.
من هم نوزده ساله بودم و تصمیم گرفتم که این لذت را به هیچ دختری ندهم و خودم با دست خودم جلق بزنم و آب اولم را نثار هیچ دختر و یا زنی نکنم.
خلاصه هی بالا و پائین بردم و در نهایت به هدفم رسیدم و آبم برای اولین بار سرازیر شد. حالا هم تصمیم گرفتم برای اولین بار این واقعه مهم را در این وبلاگ بنویسم تا در سی شود برای هر آن کس که نتوتند دید.
شیما گفت:
+++++
بیشعورشناسی گفت:
خب این هم یک جور اعتراضه و اگر یک کمپین واسش گذاشته بشه خیال همه راحت می شه هم اونایی که صادقانه بهش پیوستن و هم اونایی که از روی اشتباه زدنش رفته و حالا کاسه چه کنم چه کنم دس گرفتن
آدم ناراحت گفت:
دخترکی ۱۹ ساله
خوابگاه دانشجویی
محدودیتهای اجتماعی
شرم از باکرگی و تعبیر آن به خود شیفتگی !
و در نهایت خود زنی جنسی و
تنهائی…
……………………………………………………………
پی نوشت : نمیدونم چرا شبیه کامنتهای سعید شد ؟!
mohammad گفت:
سلام برهمه پرده دارا و بی پرده ها.راستش اگه من نظرم رو بخام بگم واین همسایه توهین نکنه یا توهین ندونه اینه که این مسله خیلی پیش پا افتاده است و محلی از اعراب نداره. مثل اینه که من بخام ریش بزارم یا نزارم.اینقدر فلسفه بافی نداره . همون جایی که نویسنده زندگی می کنه ٬ برای این مسله چقدر تره خورد می کنند؟ که ما حالا بیایم با واژه هایی مثل عوض کردن دنیا بخاهیم توی یک متن بیاریم؟ البته من مطمنم الا ۱۰۰۰۰۰۰ نفر مخالف خاهم داشت. من از همه مخالف ها عذر می خام.۱ چیز دیگه اینکه این کیبورد من بعضی وقتا و رو خوب نمی زنه.
Sam گفت:
نون جان،
خواستم تشکر کنم که ۱۳ سال پیش هوای ما را داشتی و با انگشتان ظریفت ما را مرتب و خانممون کردی، نه با این کلاهکهای اتمی، هر چند که بچهها میگن اونم مزه خودش را داره، ولی به هر حال زندگی خودت و تن خودته، نوش جان و مبارکه. ولی نون جان، تو این سرمای تورنتو ما فقط نوازش دست خودت را احساس میکنیم و دوست دارم را فقط با صدای خودت میشنویم. لطفا یه فکری هم به حال ما قشر آسیب دیده، این زیر میرها قریب(با غین) افتاده بکن. ما که تو تاریکی زندگی میکنیم و نمیدونیم اون بالا مالاها چه خبر است، ولی اینکه اینطرفها ترافیک مرتبی وجود نداره و هر از گاهی یکی میاد و میره و خداحافظ، اصلا خوشایند نیست.
پرده آسیب دیده
نسوان گفت:
مونترال. درستش مونترال بود. من موقع نوشتن اشتباه کردم. به این وسیله ضمن عذرخواهی از ن. عزیز اصلاح میشه.
نسوان گفت:
ترافیک نا مرتب بیشتر از این که به پرده فشار بیاره، به عضلات داخلی ران فشار میاره ..
چون آدم در حالت عادی پاهاش رو 180 درجه باز نمی کنه برای ساعتها و دور کمر کسی حلقه نمی کنه ( مگه اسب سوار باشه). بعد اینجوری میشه که یک سری عضلاتت که در حالت عادی کاربردی ندارن و مدتهاست از کار افتاده بودن درد می گیرن. بعد البته عادت می کنی، و تا عادت می کنی اسبه سوت میشه… و بعد اسب بعدی.. و بعدی و بعدی..
سام عزیز
من سیزده سال یک اسب رو نگه داشتم که سیزده دقیقه هم بهم لذت نداد.برای همین هم معتقدم که نگه داشتن اسبی که به درد نمی خوره حتی برای سیزده ثانیه هم کار مزخرفیه. اسب لنگ رو باید با یه تیر خلاص کرد. بوم!
هم برای خودش بهتره هم برای تو
😉
یک وجبی گفت:
راستی سوار ناجور را چتار باید کرد
یک وجبی گفت:
چکار اصلاح میکنم
mountainsummit گفت:
با این اخلاقی که تو داری امکان نداره که طرفت رو 13 سال تحمل کرده باشی. حتما ازش لذت بردی. علت اینکه از همسرت توی سرتاسر این وبلاگ به بدی یاد میکنی اینه که می خوای به زور به خودت بقبولونی که اون مقصر بوده. اما …
تو خودت مسئول همه چیز زندگی خودت هستی، گردن اسب نینداز.
هیچ وقت نتونستم رابطه ای بین تو و همسر سابقت رو درک کنم. همیشه برای من مجهول بوده. خوب اگر بد بوده از همون سال اول معلوم میشه که رابطه خوب نیست. چرا کشششششششششش می دید. البته خودت قبلا پاسخ دادی چرا. ( اون تنها موردی بود که من تونستم بفهمم). اما این که 13 سال 13 دقیقه هم نداشته واسم قابل قبول نیست. بالاخره روزها و لحظه های خوب هم بوده.
یه جوک یادم افتاد، یه بنده خدایی میره دکتر میگه همه جای بدنم درد می کنه به هر جا دست میزنم درد میگیره. بعد هم دکتر میاد انگشت این بنده خدا را به خاطر شکستگی گچ می گیره. اینکه ما این همه تنها هستیم این همه با دیگران مشکل داریم کسی ما رو راضی نمیکنه شاید بیش از اینکه به دیگران مربوط باشه مربوط به ماست. اینه که اسب ها میان و میرن ، شاید مشکل از ما باشه البته اگه اومدن و رفتن شون برات مهم باشه. ( که گویا در یکی دو مورد طرف هم مهم بوده و یه جورایی دوستش داشتی)
نمی خواستم زیاد بنویسم زیاد شد
نسوان گفت:
من در مورد سکس حرف میزنم. و به حرفام ایمان دارم. اما تو انقدر با قاطعیت در مورد کس من حرف میزنی که انگار توش سیزده سال زندگی کردی.
و لابد تو راست میگی…
در اصل…
بلی بلی…
😉
قارپوز گفت:
بقول آرش BUZZ اگه نشد DUZZ:)
mountainsummit گفت:
گفتم که با این اخلاق که در تو می بینم اهل تساهل و تسامح نیستی و امکان نداره که اهل صبوری کردن باشی اونم 13 سال اونم در برابر سکس.
پس چرا ژست یه دختر ساده آفتاب مهتاب ندیده رو میگیری. یه همچین آدمی نبودی و نیستی و ان شاالله نخواهی بود.
البته این موضوعی که دوست دارم بازهم در موردش حرف بزنم.
یک سوال اساسی؟
چه چیز باعث میشه که یک نفر از سکس لذت ببره؟ آیا تنها فیزیک مسئله کفایت میکنه؟ نقش فیزیکی ماجرا چقدر هست؟ آیا فیزیک مساله قابل بهبود هست؟ این که گفته میشه قسمت عمده طلاق ها به خاطر سکس هست آیا منظور فیزیک مسئله است؟
نداشتن تفاهم و اعتماد دروغ گویی و خیانت و … مسائلی از این دست هست که کیفیت سکس رو در بین یک زوج پایین میاره. و گرنه من مشکلی چندانی در مکانیک مساله نمیبیینم.
اینکه 13 سال از یک نفر لذت نبردی ولی مدام باهش تو یه تخت خوابیدی یعنی اینکه 13 سال با یک نفر زندگی کردی ولی هیج وقت حمایت روحی نشدی، بهش اعتماد نداشتی و …
و این هم با این اخلاقی که داری و سه سوت جوراب طرف مقابلت رو بادبون میکنی بعیده، و قابل باور نیست.
آرش گفت:
خوب بود.
البته نمیتونم بگم که کارت هم خوب بود یا نه ؛ هرچند دلیلی برای انجام اون کار نمیبینم ؛ ولی خب من نمیتونم نظر بدم چون تا حالا کسی پردم رو نزده.
آدم ناراحت گفت:
“Nobody dies a virgin…
Life fucks us all.”
🙂
میم گفت:
این نوشته در لایه های پنهان خودش » ضد زن» هست .
آرش گفت:
این لینک رو حتما ببینید ؛ من که نیم ساعته دارم میخندم:
http://news.gooya.com/didaniha/archives/2012/10/149045.php
کیوان گفت:
فکر نمیکنی کلش یه جوک باشه؟ ولی موضوعش خیلی باحال بود!
آرش گفت:
من هم فکر کردم که احتمال اینکه صدا و سیما این کار رو بکنه خیلی کمه ؛ اما بعد که بیشترتر فکر کردم دیدم وقتی یارو ؛ رئیس جمهور یک کشور دیگه ؛ زنده داره سخنرانی میکنه ؛ همه هم دارن میشنون ؛ بعد در سیما مترجم برای خودش ترجمه میکنه و در دنیا پخش میشه ؛ حالا اینکه چیزی نیست ؛ کی دیده کی شنیده.
کیوان گفت:
من کلی حال کردم با ادیت سایههای روی بنر!
پریزاد گفت:
موضوع اینه که واقعاً یه سری آدمهایی هستن که باور می کنن من تو محل کارم دیدم از این آدما و از بحث کردن باهاشون خسته شدم حتی حاضر نیستن یک کم فکر کنن
ساره گفت:
مهم اینه که بکارت به عنوان ارزش مطرح نباشه، بقیه ش به کسی ربطی نداره، میخوای با دست خودت بردارش، میخوای با ابزار دیگری وردار، میخوای یک پسری که سکس نداشته رو در این تجربه شریک کن، میخوای دینامیت بذار، چه اهمیتی داره؟
گردو گفت:
ساره
«میخوای دینامیت بذار». مگه سد سکندره.
خیلی با حال بود.
++++++++++++++
ساره گفت:
گردو
غرض این بود که هر اقدامی برای رفع این مساله می نمایند چندان مهم نیست خیلی نباید فلسفیش کرد 🙂
Shima گفت:
:))))))+++++
آناهیتا گفت:
++++
خل و چل گفت:
منم کاملا موافقم. این یاداشت با اینکه برام جالب بود و فقط جالب اما متاثرم کرد. این نوشته مدح و ثنایی بر ارزش بکارت بود و بر اهمیتش می افزورد که نویسنده کسی رو لایق اون نمی دونسته جز خودش. بعد خیلی عجیبه که آدم تو این همه سال به کسی نگفته باشه که دوسش داره… دنیا پر از آذمای دوست داشتنیه… حالا پر هم که نه، اما خالی هم نیس!
گردو گفت:
چو پرده دار به شمشیر میزند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند.!!!!!؟
اصلا ربطی به موضوع داشت؟ فکر نکنم!
ولی این داستان شما خانم ها با ما مردها هم مثل همون داستان ویول هست با خواهر کوچیکش.
ما خیال میکردیم که اگر با رعایت همه احتیاطات لازم و تلاش برای اینکه طرف مقابل هم در لذت بردن شریک باشه خیلی متمدن شدیم.
ولی میبینم نخیر!
بهر حال شرمنده. تو اینمورد کار بیشتری از دست ما ساخته نیست. حق هم دارین. طول یک تاریخ و ماقبل تاریخ ما تنهایی حال کردیم. حالا نوبت شماست. مال خودتون هم هست.
خیلی نکته قشنگی رو روش دست گذاشتی. خداییش من یکی که کم آوردم. یعنی برای جبران این چیزی که شما میخوای از ما دریغ کنی هیچ چی بنظرم نمیرسه. فقط حیرون موندم از این نو آوری.
فقط موندم که چرا انقدر دیر مطرحش کردی.
کیفیت نوشته هم خیلی خوبه و احساستو بخوبی منتقل میکنه.
نسوان گفت:
میشه بگی چه ربطی به من داره گردو جان؟
من اصلا نمی تونم به خودم انگشت کنم ، فوبیا دارم. هیچ کی دیگه هم تا بحال اجازه ندادم انگشتش رو توم فرو کنه.. به نظر من اون عضو فقط برای فرو رفتن یک چیز ساخته شده و از بردن اسمش هم معذورم. من رفتم التماس کردم که بکارت من رو اصغر زحمتش رو بکشه. بعدش شما می فرمایید این قصه شبیه قصه ی منه؟
شما را به حضرت عباس؛ نکنین این کارها رو..از اون بالاتر پای زولبیا رو وسط نکشین. شماها مگه خودتون خواهر مادر ندارین!
لا اله الا الله
بعد میگن چرا عصبانی هستی این روزها.
گردو گفت:
ویول عزیز
تو هم حافظت از من ضعیفتره که.
منظورم اون داستاتی که از خواهر کوچیکت گفتی هست. که فکر میکردی خیلی خواهر خوبی براش بودی ولی با گله گذاریهای اون یکدفعه متوجه توهم خودت شدی.
ناقولا گفت:
پس غلوم رضا چی مملی؟ اونم مثه پمپ بنزینها دروغ بود؟
گردو گفت:
ویولتا عزیز.
من هی چشم میمالم مطلب قبلیم و چاپ کنید که یکی دیگه بفرستم. ولی مثل اینکه صف خیلی طولانیه.
فقط میخوام مطمئن شم که مطلب قبلیم دستتون رسیده یا نه.
نسوان گفت:
نه تنها رسیده؛ بلکه خیلی هم دوستش داشتم.یعنی عالی بود!
فقط اینجا باید نوبت رو هم رعایت کنیم . مثلا خانم ن. خیلی پیش از شما این مطلب رو فرستاده بود.
به هر حال توی نوبت هستی. یک خانم دیگه ای قبل از شماست.احتمالا دو یا سه هفته ی دیگه منتظرش باش.
همزمان می تونی هرچقدر میخوای بنویسی و برامون بفرستی. نترس گم نمیشه ..
گردو گفت:
مرسی از نظر مساعد. و همینطور از زحمتها.
باشه حتما.
کیوان گفت:
من نمیدانم آیا این تنفر مرد از زن و زن از مرد، در پروسه درک جنسیت و فردیت خویش، اجتناب ناپذیر است؟
کیوان گفت:
آیا نفرت از جنس مخالف (و در نهایت همه انسانها) در مسیر رسیدن به فردیت و درک جنسیت، ایستگاهی اجتناب ناپذیر است؟ در حالت عادی میشود این را فقط دیدگاه یک شخص (مرد یا زن) نسبت به جنس مخالف دانست. اما تعداد رو به کثرت چنین دیدگاههایی (در وبلاگها) حکایت از همه گیری آن دارد.
درک کامل نبودن انسان و ضعف های آشکار و پنهان هر که به او نزدیک میشویم و در حیطه صمیمیت راهش میدهیم، آیا لزوما به بیزاری از همه خواهد انجامید؟ بدیهی است که پاسخ مثبت به این سئوال مهر تایید بر جفتجویی تصادفی (کژوال) و پیامدش از خود بیگانگی مضاعف است.
تنوع شرکای جنسی اگر به اعتیاد جنسی و تهی کردن رابطه از هر گونه ویژگی غیر فیزیکی نینجامد، شاید بر کثرت روحیات و جانهای نهفته در شخص دلالت کند، اما اگر به آن نفرت (یا بیزاری) از جنس مخالف و در نهایت انسان را بیفزاییم؛ محصول چه خواهد بود؟
این نوشته را نه تعریض به نوشته، که مانند تفکر مکتوب، یا فکر کردن به صدای بلند فرض کنید.
راستی ویولتای عزیز مثل اینکه امروز سرحالتری؟ حوصله شوخی داری؟
ساره گفت:
کیوان عزیز شخصا هیچ وقت آدم ها رو بر اساس جنسیتشون طبقه بندی نکردم و جنسیت تاثیری بر احساسم نداشته، از بعضی آدم ها خوشم میاد، از بعضی ها نه ، با بعضی ها امپاتی یا همون درک و همدلی دارم، بعضی ها رو اصلا نمی فهمم، به نظرات بعضی علاقمندم و بعضی نه، با بعضی ها تا ته جهنم میرم، بعضی ها رو حاضر نیستم حتی به یادشون بیفتم
و در همه این گروه ها هر دو جنس حضور دارند، بررسی که می کنم این جنسیت هیچ تاثیری رو طبقه بندی من نداره، بیشتر ویژگیهای فردی و شخصیتی و هوش و … بوده و شباهتی که به خودم داشتن
نسوان گفت:
سلام کیوان.
نفرت از جنس مخالف یکی از نهادینه ترین حس های بشریه. از بچگی هم هست. ندیدی دخترها و پسرها چجوری هم رو له می کنن؟ منحصر به فرهنگ ما هم نیست. من اینجا با هر مردی سلام علیک کردم وقتی سر درد دلش باز شده گفته «زنهای استرالیایی خیلی وحشی و عوضی هستن» و خیلی وقتها از کلمه ی زیر استفاده کردن
Bitch.
به نظر میاد که کلا همه از همجنس های فرهنگ خودشون زخمی هستن. دلیلش هم اینه که اونجا یک سوراخی هست که ما انتظار داریم یکی دیگه برامون پر کنه و این کار ناشدنیه ..و این دلسردی میاره که کم کم میشه نفرت.
به نظر من اینهمه تاکید روی عشق برای همینه.. برای اینکه ما ته دلمون می دونیم که نیست.
یا اگر باشه چه نایابه و چه کوتاه…
برای همین هم شاعر میگه:
گر زنده جانی یابمی
من دامنش بر تابمی
ای کاشکی در خوابمی
در خواب بنمودی لقا…
____________
در ضمن من کی با تو شوخی داشتم ؟
😉
بهارمست گفت:
نوشته ی خوبی بود که با روحیه ی فمینیستی من هم جور در میومد…ولی نکته ای که کیوان عزیز بهش اشاره کرده ، مساله ای هستش که این روزها فکر منو بدجوری مشغول کرده، یعنی من واقعا نمیدونم با توجه به بک گراند زندگی شخصیم الان وقتش رسیده که از عشق ورزی به جنس مخالف عبور کنم و بی عشقی یا جفتجویی تصادفی یا حتی عشق به هم جنسم رو پیشه کنم یا خیر؟ چون همونطور که کیوان میگه شاید اونم پیامدهای خاص خودش مثل از خودبیگانگی رو به همراه داشته باشه….دوست دارم نظر دوستان و شما کیوان جان رو بدونم
خرزهره گفت:
با روحیه فمینیستی که شما داری لازم نیست کاری بکنی خود به خود از عشق ورزی به جنس مخالف عبور می کنی.
آرش گفت:
+++ها ها ها
گردو گفت:
بهارمست
بنظر من هرچند دانستن و یا دانش خیلی به تغییر دید ما کمک میکنه و نهایتا امکانات جدیدی پیش پای ما میگذاره. ولی هیچوقت به شخص مفرد راه نهایی رو نشون نمیده. این احساس خود آدمه که باید تصمیم نهایی رو بگیره.
بنا برا این در اینکه از مرحله ای که هستی باید عبور کنی یانه وآیا اگر عبورکنی پشیمون میشی یا نه چیزهایی هستند که کسی نمیتونه بهت کمک کنه وخودت باید تشخیص بدی. و این فقط احساست هست که بهت راهو نشون میده.
در زمینه انتخابهای شخصی هیچ چیز مطلقی وجود نداره که بعنوان یک راه حل همه بتونند ازش پیروی کنند.
بنظر من حتی دکتر های متخصص اینکار هم اگر راه حل اجرایی نشون بدند نباید بهشون اعتماد کرد. اونها هم تنها کاری که میتونند بکنند اینه که به شما کمک کنند که خودتو و محیط خودتو بهتر بشناسی و با تجربه های موفق و نا موفق آشنا بشی. بعد همه چیرو بعهده خودت بگذارند که تصمیم بگیری.
فلوکستین گفت:
ن عزیز
چه ایده نابی به ذهنت رسیده است و چه کار قشنگی کرده ای !!! ای کاش من این صفحه را در نوزده سالگی خوانده بودم ….
از صمیم قلب
تحسینت می کنم !
فلوکستین گفت:
یک چیز هایی هست که مرد ها نمی فهمند. فوری انگ فمنیستی رویش می زنند و رد می شوند می روند. به نظرشان ما ها دیگر داریم شورش را در میاوریم
ولی من همین جا در برابر زیبایی این ایده زانو می زنم بانو ن. می خواهم سر خم کنی و به چشمهایم نگاه کنی . من درکت می کنم. من می فهمم تو را. همانطور که نوشته های ویولتا را از بن مغز استخوانم می فهمم
گردو گفت:
فلوکستین
نگاه بسیار فیلسوفانه ای به موضوع داری و کاملا باهات موافقم.
ولی اینکه میگی مردها نمیفهمند تو کتم نمیره.
دقت کنی میبینی من موضوع روگرفتم. بنا براین امکانش هست که خیلی دیگه از مردها هم موضوع رو درک کنند.
اتفاقا زاویه دید کیوان هم به موضوع خیلی درسته و با نظر شما تناقضی نداره. فقط یک سوال خیلی مهم مطرح کرده که آیا بشر برای رسیدن به آزادی فردی خودش ناگزیر از عبور از این از خود بیگانگی هست یا راه بهتری هم وجود داره.
بیتا گفت:
خیلی شجاع بودی در 19 سالگی. آفرین. حال کردم با نوشته ات و با خودت.
آشفته گفت:
….»و لبخند زدم به افکار دخترک کله شقی که میخواست دنیا را عوض کند و نشد !»…………. مهمترین تغییر می بایست در دنیای خودت صورت بگیرد…………دنیایی که خودت برای خودت میسازی……..اگر این تغییر در روند زندگی آینده تو هم موثر بوده ( که امیدوارم این طور بوده باشه ) پس لبخند بزن امروزبه خانمی که شروع بالغ شدنش ، بدست خودش صورت گرفته……. (هر چند که من شخصا برای بکارت هیچ ارزش و اهمیتی قائل نیستم)……………….و لبخند بزن به خانمی که میداند…………تا ما خودمان، خودمان را دوست نداشته باشیم…………..هیچ انسانی دیگری نمیتواند دوستمان داشته باشد………….
baharan2012 گفت:
خوب…همه ما هم زن هستیم و هم مرد. با این تفاوت که اگر هورمونهای مردانه بیشتری داشته باشیم خصوصیات مردی و اگر هورمونهای زنانگی بیشتری داشت باشیم ، خصوصیات ظاهری یک زن را خواهیم داشت. من فکر میکنم این داستان سمبل یکی شدن زن وجودی خود با مرد درونی خویش است. در آخر داستان وقتی زن خود را در آغوش میگیرد و به خودش میگوید دوستت دارم، او در واقع به یک استقلال درونی میرسد. خوب است که همه یک جوری با نیمه دیگر خویش، ربط بگیرند. نه تنها زنها با مرد درونی خویش، بلکه مردها نیز با زن وجودی خویش. تصور کنید اگر همه به این استقلال و روشنگری میرسیدند، چقدر همه خوشحالتر میبودند؟ گذشته از اون در روابط هیچکس از شخص دیگر آویزون نمیشد. روابط بسیار سالمتر میبود و نهایتاً آدمها راضیتر!!
فلوکستین گفت:
به کیوان
من نفس کاری را که خانم ن. کرده است را ستایش می کنم از این جهت که به نظرم عصیان و اعتراضی است به جنس دوم بودن.
و شخصا هیچ اعتقادی ندارم که اولین سکس تقدس خاصی دارد و یا این که «هیچ مردی لیاقت آن را ندارد» . روزگاری است که در آن زن و مرد هر دو تنها یند و هر دو نا شادند.
شاید در گذشته یا آینده و یا حتی در جایی دیگر از این کره خاکی زندگی برای بشر چیز دیگری باشد اما آنچه من می بینم کلاف سر در گمی است که نه زندگی زن دلخواه است و نه روزگار مرد تعریفی دارد.
نارسیست شدن واکنش دفاعی آدمیزاد است در برابر منفوربودن و تحقیر شدن.
میل به برهنگی عصیانی است در برابر آن فرهنگی که تو را عورت می خواند و تمام دغدغه ذهنی اش این است که چگونه تو را زیر خرواری پارچه بپوشاند و پنهان کند
پاره کردن هایمن با انگشت هم دهن کجی است به فرهنگی که همه شعور و احساس و هستی تو را با این متر و معیار می سنجد که آیا مردی که هایمن را پاره کرد پیشتر تو را با مهریه خریده بود به قیمت یا نه؟
به نظرم فمنیسم هیچ ربطی به مرد ستیزی ندارد دوست عزیز
آرش گفت:
ولی یکی از سران فمنیسم ایرانی به نام خانم شادی صدر (که ریدم تو دهنش) ؛ نظرش چیز دیگه ایست.
فلوکستین گفت:
ویول جان یک چیزی به این آقاهه بگو . حرف زشت و بی تربیتی می زنه!!
من می ترسم جوابشو بدم یه چیز بدتر به خانوم صدر یا به خودم بگه
آرش گفت:
هاها ؛ شما که اختیار دارید ؛ بسیار هم مورد احترام هستید ؛ زود چرا اون خانم عصبانیه رو صدا میکنی ؛ بین خودمون خب حل میشه میره ؛ ویول جان نیا ؛ حل شد.
این ریدن هم از کامنت پست قبلی یاد گرفتم ؛ کلا من ادم مودبی بودم ؛ حرفها و کارهای زشت رو اینجا یاد گرفتم ؛ مامانم هی میگه نرو نسوان بچه ها حرف زشت میزنن یاد میگیری ؛ منم میگم چشم ؛ ولی یواشکی میام.
فلوکستین گفت:
ویولیتای عزیز!!
مشکل حل شد . ببخشید مزاحم شما شدم
آقاهه ممنونم از برخورد خوبتون. موفق باشید و لطفا دیگه حرف زشت نزنید. اینجا اندرونیه دوست خوب استادیوم نیست که!! آیکون چشمک
آدم ناراحت گفت:
آرش
با توجه به اینکه ریشه هر افراطی رو ميشه در عقده های روانی وذهنی جستجو کرد ، فکر میکنم اگر شادی صدر يا ساير فمینیستهای افراطیِ دیگه، بیشتر از طرف آقایون مورد توجه قرار میگرفتن ( یا بگیرن) ، درصد بزرگی از اونها به سرعت تغییر عقیده ورويه بدن !
پس فحش نده و بیشتر عقده ایش نکن
آدم ناراحت گفت:
باید اعتراف کنم که برای اولین بار در پست قبلی با یک شناسه جدید وارد شدم و اون پست ریدن رو ارسال کردم ، نمیدونم چرا فکر کردم ممکنه از طرف یه سری از دوستان( کاظمی و هما و اینا )، مورد سو قصد قرار بگیرم ، حالا که میبینم فید بکش مثبت بوده خوشحالم !
گردو گفت:
آدم جان
خیلی هم خوشبین نباش.
شاید بخاطر اینکه ناشناس بوده ندیدش گرفتند.
خلاصه ترکه ها هنوز تو آبند. خودتو برای یک فلک آماده کن.
آدم ناراحت گفت:
@ گردو
هاها ها
بابا حالا ما یه چیزی گفتیم ، شما چرا جدی گرفتی ، در ضمن گذشتهها گذشته
گردو گفت:
آقا از دست من دیگه خارجه.
قانون میگه یا اقرار خود مجرم ویا شهادت 4 شاهد عادل مرد (که مثل قلم در سرمه دان دیده باشند).
حالا خودت اومدی داوطلبانه اقرار کردی، بعد دست بدامن من میشی. آقا زاده هم بودی هیچ راهی نداشت.
احسان گفت:
اون پست خوندنی بود هر چند اگر از طغیان و عصیان هم عبور نکنیم و توش بمونیم باز هم بدختیه .به هر حال اگر قصه ترکه جدی شد خبرم کنید می خوام در چند ضربه با آدم ناراحت شریک باشم.
امضاء : کم شعور
bahar گفت:
—-
نقد تفکرات یک نفر با تحقیر کردنش و انگ عقدهای بودن بهش زدن و کم توجهی از طرف مردها؟! فحش آرش صد درجه شرف داشت به حرف جنابعالی
کیوان گفت:
آرش؟؟؟
چرا ؟؟؟؟
من او را به عنوان یک مبارز میشناسم؟ مگر نه اینکه در تمام سال 88 او یک ماه در میان زندان بود؟
مگه چه کار کرده؟
احسان گفت:
این مطلب خیلی زنونه بود و من خیلی مردونه فکر می کنم .اینه که فعلا مخم گوزیده . فکر می کنم این پستیه که خانم ها باید روش مانور بدن .
راستش وقتی خودم رو جای شخصیت داستان می زارم لای پاهام درد می گیره ( هر چند ظاهرا نویسنده دردش نیومد.) .
ولی بر مبنای یک قانون شخصی ، تمام اونایی که به جنگ قراردادهای مضحک نوع بشر میرن رو دوست دارم. معمولا سرعت تغییر هر جامعه تابعی از تعداد این جور آدم ها در اون جامعه ست .
در مورد مردها و اینکه لیاقت چی رو دارن و یا ندارن هم ….خیلی سخت نگیر …. هنوز بطورعلمی ثابت نشده که ماها خر تریم یا شماها . تا اونجا که به من مربوط می شه اگه روزی تحقیقی انجام شد من در برابر نتیجش نه احساس غرور می کنم و نه سرشکستگی ( به شرطی که توی تیم محقق حداقل یه مرد حضور داشته باشه ) .
پس تا اون موقع خون خودمون رو حداقل سر این جنسیت کثیف نکنیم. چه کاریه فخر، شرم یا انگ بر سر چیزی که در تعیینش اختیاری نداشتیم.
امضاء : کم شعور
فلوکستین گفت:
«چه کاریه فخر، شرم یا انگ بر سر چیزی که در تعیینش اختیاری نداشتیم.»
++++++++++++++++++
گردو گفت:
احسان
کشته اون شرط و شروطتم.
ولی بنظرم صحبت سر برتری جنسی نیست. سر ظلمیه که مردها یک عمر در حق این ضعیفه ها کردن و حال اینها در قوطیشون باز شده و مردها باید تاوان پس بدند.
فکر کن! اینکه زدن پرده یک دختر برای یک مرد – حتی از نظر شرعی و رسمی، نه اوباشیگری – افتخار حساب میشه، اگر بیای زنها رو هم آدم حساب کنی و تازه برابر حقوق با مردها! خوب خیلی زور داره. جای معادله رو عوض کن ببین چه احساسی بهت دست میده.
bahar گفت:
ضعیفه، در قوطی 😦
نیلوفر گفت:
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
قارپوز گفت:
سلام خانم ن : من یه سوال دارم اگه شما همین الان باکره بودی حاضر بودید اگه لذتی در این کار بود با دیگری تقسیم اش کنید ؟ یا هنوز بر عقیده قبلی تون پایبندید ؟ اگه پایبندید چرا؟ این چراش برام خیلی مهمه
ALI گفت:
–
خنگول گفت:
میخوام یه چیزی بنویسم که هیچ ربطی به این پست نداره …
دو سه روز پیش پسر شش ساله م از من پرسید : به نظر تو بابا نوئل وجود داره ؟
جواب دادم : نه
گفت : پس یعنی خود بابا مامانا کادو میخرن واسه بچه ها ؟
گفتم : بله
——————————————————–
امروز یه نامه ی شماتت بار از معلم پسرم دریافت کردم به این مضمون :
لطفاً عقیده ی خودتون رو صریحاً به بچه تون منتقل نکنید
پسر شما توی کلاس به بقیه بچه ها گفته که بابا نوئل وجود نداره … مامانم اینو گفته پس یعنی وجود نداره !
——————————————————–
حالا نمیدونم به معلمه بگم گور بابای خودت و بابا نوئل
یا بگم
والله بابام جان دروغ چرا ؟ تا قبر آ آ آ آ ما خودمان به چشممان بابا نوئل را ندیدیم اما یک همشهری داشتیم که میگفت بابا نوئل همیشه از دود کش خانه شان تنوره میکشه و واسه کل مملکت غیاث آباد کادو میاره …………….
گردو گفت:
خنگول جان
به چند دلیل حق با معلم بچه ست.
اولا چون در سن رشد مغز بچه ها دائم در حال تغییره اونها دام در حالت معلق بین تخیل و واقعیت زندگی میکنند و در مقابل هم تخیل باعث رشد فکری بچه ها میشه. بنا براین بزرگتر ها نباید با استدلالهای منطقی اونها رو از این تخیلات محروم کنند.
درثانی حتی در مورد بزرگسالان هم اگر کسی به چیزی باور داره نباید به این رک و روراستی سعی کنیم باورشو ازش بگیریم. چون اگر به ما اعتماد نداشته باشه اصلا حرف ما رو قبول نمیکنه و اگر هم اعتماد داشته باشه و قبول کنه تعادل روانی خودش بهم میریزه.
بنا براین حتی بزرگسالان را باید بتدریج با حقایق آشنا کرد. چه برسه به بچه ها.
شاید شما فکر میکنی با گفتن این حقیقت خدمت بزرگی به بچت کردی. ولی بنظر من تو درد سر بزرگی انداختیش و باعث شدی هم ازتخیلاتش محروم بشه و هم تعادل روانیش صدمه ببینه.
bahar گفت:
بابا جان چرا باید دروغ به این بزرگی رو از اول تو سر بچه کرد که بعدا بخوایم تعادل روانیشو با گفتن واقعیت به هم بزنیم؟ موندم این خارجی ها این بابا نویل رو چرا هنوز ول نمیکنن؟ اگه قراره بچه تخیل داشته باشه خب بذاریم مال خودشو داشته باشه نه اینکه به زور بهش تخیل بخورونیم.
vasat piaz گفت:
ور بپرین همتون به حق پنجتن
کبابم تو ماهیتابه سوخت
جواب عیال و چی بدم حالا
گردو گفت:
عزیزم بیا پیش خودم آشپزی از نوعی یادت بدم که اگر یادت رفت غذات نسوزه.
اگه فر داری بهتره کباب دیگی رو تو فر درست کنی. فقط دسته ماهیتابه نباید مواد باشه. زمان و درجه حرارت و تنظیم میکنی بعد با خیال راحت میشینی پای برنامه نسوان
vasat piaz گفت:
حالا که سوخت میگی پسر خوب
ضمنا کباب روی گاز، توی فر یا روی آتش، هرکدوم مزه خودش رو داره
نون زیر کباب هم همینطور
گردو گفت:
نه پسر خوب
کباب با فر اگر حرارت و زمانش دستت بیاد عین همون گاز میشه. البته درش هم باید بسته باشه.
در ضمن اینها رو هم داشته باش:
– کشک بادمجون تو مکروویو. بی درد سر بادمجون سرخ کردن که انگشتتو هم باهاش میخوری.
– پیتزا بدون نون
– غلیه ماهی تو فر با ارزونترین ماهی
اگر کار کردن با مکروویو وخوب یاد بگیری اکثر غذاها رو میتونی توش بپزی بدون نگرانی از سوختنش. البته فقط غذاهایی که تخم مرغ نداشته باشه.
شیما گفت:
واقعا بادمجون تو میکرو خوب میشه؟؟ چجوری؟ لطفا یکم بیشتر توضیح بده بلکه این معضل بادمجون حل بشه بالاخره! خیر از جوونیت ببینی الهی!
ايران دخت گفت:
اون پیتزا بدونه نون رو گردو جان لطفآ ریسیپیشو بذار.
vasat piaz گفت:
الان سر آشپز گردو وقت نداره، من جواب میدم
ببین بانو، بستگی داره با بادمجون چی کار میخوای بکنی
اگر برای حلیم یا کشک بادمجون باشه، میشه با خیال راحت اون رو تو میکرو مغز پختش کرد
برای دلمه بادمجون خب باید در انتخاب زمان میکرو احتیاط کرد، میشه از کمتر شروع کرد، تا به وضع مطلوب رسید، اینکه فرم خودش رو از دست نده البته حائز اهمیته
تا اینجا اگر خیلی پرت و پلا نگفتم ؟ خبرم کن لطفا، که ادامه بدم
ايران دخت گفت:
پیتزا بدونه نون فکر منو بدجور مشغول کرده!!
هما گفت:
(سوای نثر زیبای نویسنده )
دوباره بکارت؟؟
نه تروخدا ….قدیمی نشد این موضوع؟
هما گفت:
بی ربط:
احمد قابل هم رفت
چرا نسل شجاعان داره تمام میشه و از عمر کفتارها هنوز خطی نگذشته؟
دردناکه
یادش گرامی
ALI گفت:
+
کیوان گفت:
به همای عزیز، که نوشتهاش خیلی شبیه به این بود.
(نام شاعر را به خاطر نداشتم. به لطف گوگل هم نام، هم شعر کامل را پیدا کردم، ولی همهاش مناسبت نداشت : ابوطیب مصعبی)
جهانا سراسر فسوسی و بازی ـــــــــ که بر کس نپایی و با کس نسازی
به ظاهر یکی بیت پر نقش آذر ـــــــــ به باطن چو خوک پلید و گرازی
یکی را نعیمی یکی را جحیمی ــــــــــ یکی را نشیبی یکی را فرازی
چرا زیرکانند بس تنگ روزی؟ ـــــــــ چرا ابلهان راست بس بی نیازی؟*
چرا عمر طاووس و دراج کوته؟ ــــــــ چرا مار و کرگس زید در درازی؟
اگر نه همه کار تو باژ گونه ــــــــــــــــ چرا آنکه نا کس مر او را نوازی؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* البته این بیت را من کاملا قبول ندارم
ﺑﺮﺩﯾﺎ گفت:
ﺩﺭﻭﺩ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﯼ ﭘﺎﮎ ﺍﻧﺪﯾﺶ
ﮐﻪ در ﺗﻤﺎﻡ ﭘﺴﺘﻬﺎ ﺍﻧﺪﯾﺸﻪ ﭘﺎﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ
saeed گفت:
مال بد بیخ ریش صاحبش
کنترل زمان کامپایل
پست خیلی خنده دار بود.
به خصوص زمانی که با دستان کوچک لرزان شروع شد
با قفل کهنه ادامه پیدا کرد
و بکارت خود را کهنه دانست چرا
مال کهنه لیاقت چشیدن ندارد!
"ن" از مونترال گفت:
سلام
چقدر لذت بخش واسم خوندن اینهمه ایده های متفاوت! مثل یه جنازه که داره کالبد شکافی میشه !
فقط ۳ تا خواهشه کوچولو
۱- چیزی که نوشتم اصلآ هیچ ردی از فلسفه توش نداره!
۲- من فمینیست نیستم و «هیچوقت» از بودن با مردی پشیمون نشدم چون درست انتخاب کردم، به موقع شروع کردم و به موقع تموم !
۳- این نوشته رو از دید یک دختر ۱۹ ساله بخونید، ۱۳ ساله پیش، تو جو اونموقع ایران، این موضوع حتی همین الان واسه خیلی ها تابو هستش! پس لطفآ فرافکنی نکنید!
جواب ۲،۳ تا سوال قشنگ رو خواستم بدم ، ولی دوست دارم قبلش فکر کنم…
bahar گفت:
ایدهی جالبی بود، نه برای اینکه کسی لایقش نیست، بلکه برای اینکه مالک و صاحبش خودتی و هرجوری دوست داری میتونی باهاش رفتار کنی. خیلی چیز مهمی نیست که لیاقت بخواد به نظرم. گرچه ۱۳ سال پیش برای یه دختر کار شجاعانهای بوده.
shima گفت:
hmm age rozi hamey dokhtara in kar ra mikardand…dige kasi nabood ke zananegie kasio zire soal bebare…va soghra kobra chidane paki kone…
Virginity is in head…!
رضا گفت:
نسوان عزیز مردها هم مولد همین اجتماع هستند . نفرت مرد از زن و یا زن ازمرد بخاطر فرهنگ جامعه ماست که خیلی از انسانها را نرمال بار نمی اورد . متاسفانه حتی روشنفکرهای ما هم ته مانده های از فرهنگ قبیله ای دارند .شما بخاطر مبارزه با فرهنگ جامعه با خود مبارزه کردی
نیلوفر گفت:
به به چقد اینجا همه روشنفکرن ! چه پسرایی آدم کیف می کنه !!!
شماها بیرون نمیاین؟؟؟ یا پسرایی که ما دور و برمون می بینیم تو اینترنت نمیان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!
liliyanii گفت:
++++++++++
نه عزیزم گویا فقط منگلاشون بیرون میان و به تور دخترا میخورن!!!!
mountainsummit گفت:
تا حدودی به خال زدی.
اگه کسای که این جا هستند دوست دختر داشتن وقتشون رو خوب با اون ها سپری میکردن. وبلاگ یه جوری فرار از تنهایی.
در نتیجه آدمای که اینجا هستند واسه بیرون رفتن، خوش گذرونی و اون پسرایی که با هاشون بیرون میری نیستن
اون پسرا هم وقتشون رو این جا نمیگذرونن
هم این الان که دارم این رو می نویسم توی اتاقم هستم و هم خونه ام که یه پسر فرانسویه با دوست دخترش رو کاناپه توی اتاق حال نشسته و دارن موزیک گوش میدن حشیش (ویت) میکشن و بصورت رگبار پراکنده از هم لب میگیرن.
می بینی …
گیتی گفت:
خانم نون و والقلم …
برای نوزده سالگیت ، برای عصیان و حس انتقام و خشم رهاشده ات علیه همه ی اون چیزهایی که افتد و دانیم…و برای متن خوبت…احترام قایلم… خیلی زیاد…
اما حسی که ازش گرفتم بیشتر » خودویرانگری » بود… به عنوان یک زن…
یادمه وقتی نوجوان بودم قصه ای از چوبک خوندم که اشاره ای داشت به اینکه ای کاش همه ی نوزادان دختر به محض به دنیا اومدن به مدد فشار انگشتی از این ماجرا رهایی پیدا می کردند ..
و ایکاش همه ی قفل های کهنه به اشاره ی انگشتی باز می شد….بیشتر اون قفل ها توی ذهن ماست و کلیدش یک جایی که نمی دونیم کجاست ته یک چاهی افتاده….
راستش به نظر من تو هنوز نتونستی اون پرده رو بزنی کنار…نمی دونم شاید هم بالاخره زدی ، شاید اونجا که برای اولین بار تونستی به خودت بگی دوستت دارم… یا شاید هم وقتی که بتونی اون جمله ای که هیچوقت به هیچکس نگفتی رو بالاخره رو به یک آدم دیگه به زبون بیاری…
چه میدونم…متاسفانه انرژی ذهن و جسم همگی ما چه مرد چه زن برای موضوعاتی تلف شد که با یک فوت مثل گرد و غبار می تونست از روی طاقچه ی ذهن پاک بشه ….
راستی برای خستگیت هم احترام قائلم…هویجوری …
خرزهره گفت:
I love you
گیتی گفت:
وای ….خدای من ..چی می بینم !! 🙂
قربونت برم…I love u2
خداییش دکتر جان ، دروغ چرا ، یهو شک کردم نکنه چیزی خلاف فمینیسم یا مشابهاتش گفته باشم…دوباره کامنتم رو خوندم چیزی پیدا نکردم…
بهرحال بزن قدش !!
اینم از U2 تقدیم به خودت….
گیتی گفت:
اوا خاک عالم…این U2 اون u2 بالا نبودها… گقتن u2 یاد این U2 افتادم …:) 🙂 🙂
ای بابا اصلا ولش کن..هیچی !!
سارا گفت:
خيلي مزخرف بود 😐
من اصلا دركش نميكنم، زدن پرده اصلا لذت نداره كه تو بخواي خودت تنهايي ببري يا بدي يكي ديگه ببره!
اين اصلا شجاعت نيست، لوس بازيه، اداي آدم هاي خاص و متفاوتو در آوردنه
بعدشم به نظر من يكي خيلي چندشه آدم انگشت بكنه تو خودش :&
goli گفت:
منم دقیقا تجربه یکسانی با نویسنده داشتم، و احساس میکنم حرفشو درک میکنم. اون لحظه لذت من عمدتاً از شکستن قبح تابوی نداشتن پرده بود. که شاید از نظر ذهنی با خودم همیشه میگفتم که اصلا برام مهم نیست، ولی انگار که باید به خودم عملا ثابت میکردم. درضمن زدن پردها که شما میگین واقع بینانه حداقل واسه ۹۰% آقایون در ایران کار لذت بخشیه. اینو به شما قول میدم.
آدم ناراحت گفت:
@ گلی
اگر مردی حداقل یک بار هم که شده پرده دختری رو زده باشه ، میدونه که نه تنها اینکار لذت بخش نیست بلکه کاملا ناخوشایند و مشمئز کنندس.
من موندم با چه اطمینانی به این تصور خودت احتمال هم اضافه میکنی ؟ اون هم ۹۰ درصد !!
ايران دخت گفت:
نون جان به اطراف هم نظری کن.
درخود فرورفتن حدی داره که امیدوارم از حد نگذرانی که اونوقت خود کرده! را شاید در طولانی مدت تدبیر نیست.
"ن" از مونترال گفت:
.تشکر مخصوص از روزبه، «کاپیتان بابک»، ساره ، گردو، «»»فلوکستین»»» ، بهارمست، **آشفته**، ***baharan ۲۰۱۲***، بهار، ***گیتی*** و **ایران دوخت** نازنین
rouzbeh و قارپوز : اگه برمیگشتم به عقب بازم این کارو تکرار میکردم, شیاد حتا زودتر از ۱۹ سالگی! ولی نه به همون دلیل سابق! دلیلش خیلی ساده تر شده تو ذهنم! «برداشته میشه چون اضافیه» به همین سادگی 🙂
و بازم کار کار خودمه 🙂
تلخک: این یه پازل نیست که جور باشه یا نباشه، ۱۵ دقیقه از زندگی یه نفره که اصلا شبیه تو نیست ! فقط همین .
سامی : فرق من و تو اینه که تو یه عمره داری جق میزنی، ولی انگشت من فقط یک بار ……… ( پس بزن بزن، که داری خوب میزنی )
آدم ناراحت : متوجه «شرم از باکرگی » نشدم! «خودزنی جنسی » به نظرت زیادی سنگین نیست واسش ؟! و در مورد تنهائی, یه «انتخاب موقت» هستش واسه کسی که دیگه هیچکس و هیچ چیز راضیش نمیکنه، ولی یه جور جمله ها رو ریختی کنار هم که انگاربه این نتیجه رسیدی که «تنهائی» حاصل این انتخاب بوده، یعنی کل ماجرا رو با سر کوبوندی زمین…
کیوان: «منی» که منم (در ۳۱ سالگی ) هیچ تنفری از مرد ندارم, که دلیلی واسه تنفر وجود نداره!
احسان: نه ماها خریم نه شماها, مساله اینه که یه پیچ وقتی زیادی تو یه سوراخ فرو رفت هرز میشه و تا آخرعمر لق میزنه! تازه اگه بخوایم خوشبین باشیم و اینجوری فک کنیم که پیچو سوراخ از اول با هم mach بودن!
مشکل اینه که ماها با شماها و شماها با ماها فقط تحت یه شرایط خاص و تو یه مدت خاص احساس خوشبختی میکنیم! (اگه بکنیم )! پس چرا اینو قبول نمیکنیم و همه میوفتن تو همون چاهی که نفر قبلیشون جلو چشم خودشون افتاده توش? این چیزی جز حماقت نیست! قربون اون مخ گوزیدات ! 🙂
saeed : اونقدر با اطمینان میگی که «مال» بد بوده که هیچ جائی واسه اعتراض نزاشتی! کلی ام ذوق خودتو کردی تازه. فقط یه لبخند بهت میزنم و میگم خیلی ام مطمئن نباش…و مهمتر اینکه حداقل یک دهم ثانیه به این فکر میکردی که منظور از واژه ی «کهنه» چیه. باور کن خیلی سخت نیست, قول میدم پنچر نشی!
سارا: عاشق این جمله ی «خیلی مزخرف بود» ام, باور کن سنگ رو طلا میکنه! جاان….
آدم ناراحت گفت:
ن عزیز
۱- تماس تلفنی بعد از انجام اون کار ، و قرار گذاشتن ، غیر مستقیم این رو به ذهن من القا کرد که شما از باکره بودن خودتون شرم داشتید ، مگر اینکه اگر پارتنر جنسی شما در سنّ ۱۹ سالگی از شما در مورد بکارتتون میپرسید (که احتمال این پرسش هم کم نیست) ،شما با اعتماد به نفس میگفتید: خودم با انگشت برش داشتم! که البته باید قبول کرد، این حرف از یک دختر ۱۹ ساله که احتمالا دچار غرور کاذب جوانی نیز هست ، بعید بنظر میرسه.
۲- خودزنی جنسی به نظرم لغت بیربطی نیست ، به دلیل اینکه شما بر اساس یک اشتباه فکر میکردید که برداشتن بکارت لذت زیادی برای شریک جنسیتون خواهد داشت ،و براساس یک اشتباه دیگر فکر میکردید که قسمت کردن این لذت؟! با دیگری، باعث میشه از کیفیتش کم بشه ، بنابر این خودتون اینکار رو کردین که تنها لذت ببرید ! حالا شما بجای خودزنی جنسی ، جای خالی رو با کلمه مناسب پر کنید.
۳- در مورد تنهائی ، من رو محق بدونید که این تصور رو داشته باشم ، البته الان که میفرمائید ربطی به اون ماجرا نداره ، برام این سوال پیش میاد که چرا اصلا باید در انتهای این پست صحبت از تنهائی خودتون بکنید.
به هرحال از متن سلیس و روان شما لذت بردم.
به امید روزی که تابوهای مذهبی و اجتماعی به حداقل خودشون برسند.
نسوان گفت:
نون نازنین
تا می تونی خودت رو بغل کن.
خوبه که آدم خودش، خودش رو دوست داشته باشه.
همون جوری که هست. خودش رو بپذیره و خودش رو قبول کنه و با خودش در صلح باشه.
و صد البته این با خودپسندی و خود خواهی فرق داره
و همین جور هم با نارسیسیسم.
ولی خوب کار آسونی نیست. چون می دونی ، به ما یاد میدن که همیشه باید یک کار » خاصی » بکنیم ، مثلا بقول تو دنیا رو تغییر بدیم ، یا یه جور «خاصی» باشیم تا ((خوب ))باشیم.
و این مزخرف ترین حرف دنیاست. چون هرکسی خودش یه دنیاست و همون جوری که هست به اندازه ی کافی «خاص» هست.
ما هیچ وقت یاد نمی گیریم که خودمون رو دوست داشته باشیم
حتی ممکنه دشمنانمون؛ ادمهای احمق و عوضی دور و برمون رو دوست داشته باشیم ولی خودمون از این محبت محرومیم.
لا اقل من که هیچ وقت نتونستم.
گویا رسالت من توی زندگی این بوده که خودم رو به بهترین نحو بگام.
روحم رو (با همنشینی با آدمهای نا مناسب)، مغزم رو(با خوندن چیزهایی که بهش علاقه نداشتم) ؛ کبدم رو ( با الکل) ، مدت مدیدی ریه هام رو ( با سیگار). به همین دلیل پرده ی بکارتم رو هم در اثر گاییدن از دست دادم. کلا در گاییدن خودم ید طولایی داشتم!
تازگی ها دیگه داره دلم برای خودم می سوزه
یکی باید بیاد من رو از دست خودم نجات بده. یا لااقل آشتی مون بده
تو جدی جدی خودت رو دوست داری؟؟
به منم یاد میدی؟
____________
باز هم از نوشته ی خوبت ممنونم.
و.
قارپوز گفت:
خانم نون سلام
فکر میکنم فقط خواستی جواب داده باشی راستش جوابهات منو یاد جواب های اآقا دکتر محمود انداخت شرمنده کیم کیمدی باس گیتسین
بهارمست گفت:
نون عزیز از مونترال
شما شاید ادعا ندارید که در نوشتتون ردی از فلسفه نیست .ولی هست .اینو مطمئن باش! و من فقط از یک صفتی که به خودت نسبت دادی نگرانم: دربدر
من مطمئنم که خسته ای و تنهایی ولی دربدر نیستی .چون طبق گفته ی خودت ، خودت را دوست داری و جسوری.
راستی گردوی عزیز ممنونم از جوابت.واقعا درست میگی.ولی مدتیه که فهمیدم تنها تنها نتیجه ی عمل وقتی مشخص میشه که اونو انجام بدی .یعنی نصیحت و مشورت و اینا همه کمک میکنه ولی مساله رو حل نمیکنه.و از طرفی عبور از هر چیزی در زمان خودش صورت خواهد گرفت و البته ممکنه این مدت زمان آدم رو آزرده خاطر کنه….مثلا من وقتی فهمیدم دنیای تاهل چقدرمزخرفه(یا حداقل مال من)که ازش عبور کردم .یا شغل دولتی در جمهوری اسلامی چقدر گند هستش که ازش گذشتم…و خیلی چیزهای دیگه…حالا تنها چیزی که مونده این مساله ی خداحافظی با عشق ورزی به جنس مخالفه که نمیدونم زمان گذشتن ازش چقدر طول میکشه!
ژیان گفت:
«…مثلا من وقتی فهمیدم دنیای تاهل چقدرمزخرفه…»
«…حالا تنها چیزی که مونده این مساله ی خداحافظی با عشق ورزی به جنس مخالفه که نمیدونم زمان گذشتن ازش چقدر طول میکشه!..»
.
.
ای دوستان، بیایید دعا کنیم که این مریخ نورد «فرصت» ناسا، هر چه زودتر آثار و علائمی از حیات رو در مریخ کشف کنه، بلکه شاید آثاری از موجودات زندۀ شبیه ما هم پیدا کرد. امیدوارم بالاخره در یک جایی از اون سیاره، یک جمعیت عظیمی از دختران دست نخوردۀ سبزۀ گندمیِ بلوند یا چشم ابرو مشکیِ و سیمین بدن رو کشف کنه که «از هر نظر» مناسب ما مردهای زمینی باشند تا هر چه زودتر دسته دسته، فوج فوج، کرور کرور از اینجا به اون سیاره مسافرت کنیم، هر کدوم دست چار پنش تاشونو بگیریم بریم به گوشه ای، همونجام زندگی کنیم، همونجام ساکن بشیم.
همونجام ساکن بشیم دیگه هم به این خراب شدۀ زمین برنگردیم. بر نگردیم تا این وبلاگا و کامنتای زن های زمینی رو نخونیم. نخونیم که اینقد غر می زنن. اینقد غر می زنن، اینقد غر می زنن که آدمو خون به جیگر می کنن واسه سنگینی اون یه مثقال پرده که مثلن می خوان سالم تحویلمون بدن.
نخواستیم بابا نخواستیم. نخواستیم اون پرده تونو. برید پاره ش کنید، برید جرش بدید، برید ساتوره ش کنید، اصن سوار شین جلوی توپ بگین شلیک کنن.
ای ناسا
ای ناسا من مخلص دوربینهای آن «فرصت»ام
از برای کشف همدم در پی یک فرصتم
هر فوتو کز آن سفیه می رسد دست شما
می بجویم با عطش دنبال جفت خوش نما
من بدنبال نشانی از نگاری سرو قد
می کنم تصویر هر کوه و بیابان را رصد
گر بیابم بر کره یک رد پایی از حیات
می کنم پرواز با شاتل ز بامم یا حیاط
تا روم آنجا بیابم یک نگاری مریخی
گیرم او را در بغل با بوسه های تاریخی
گردد از شر زمینیها مرا جانی خلاص
می شویم یار زنان مریخیِ باکلاس
ای ناسا می کوش در عمق فضاها بی خطا
تا فرستی مژده از حوری وشان ما را عطا
پس بری ما را به آنجا تا شویم مهمانشان
یا بیاری در زمین یک جمعی از نسوانشان
حالا دلتون بسوزه.
پوران دخت گفت:
سلام نسوان عزیزم
مدتی هست که نوشته هاتون رو میخونم.با وجودی که واقعا به دلم نشست ولی نمیدونم چرا تا حالا خاموش بودم.شاید جرات و جسارت در من سرکوب شده و زندگیم رو یه جورایی پر از عافیت طلبی و محافظه کاری کرده.
ولی بعد از چند روز که پشت سر هم مطالبتون رو خوندم یه روز بعد از خوندن یکی شون یهو زدم زیر گریه.اصلا مطلب ناراحت کننده یا گریه داری هم نبود ولی من مثل دیوونه ها شده بودم و نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم.نمیدونم تا حالا واست پیش اومده که ناگهان احساس کنی باورهات تکون خورده و فکر کنی که خیلی از چیزایی که روشون تعصب داشتی پوچه و توی سراب قدم میزدی؟ احساس دردناکیه.احساس حماقت و غم و افسوس و یه عالمه احساس بد دیگه.یعنی واسه من اینجوری بود.از حد توان و ظرفیتم خارج بود و به نظر خودم اون گریه یه جور پوست انداختن بود برام.میدونی یه جورایی انگار به این باور برسی که با پیشداوریها و تعصباتت که مثل یه ارث شوم بهت رسده چقدر مانع سر راه خودت درست کردی که جلوی دیدت رو گرفتن.میدونم خیلی پراکنده مینویسم و شاید حوصلت سر بره.ولی حالی که الآن دارم رو واقعا با کلمات نمیتونم توصیف کنم که چقدر احساس سبکی میکنم.روی زندگی کاریم،ارتباطات اجتماعیم، ارتباط با همسرم و… تاثیر گذاشته و کیفیت همه چیز در نظرم دگرگون شده.انگار یه حمام طولانی و در آرامش گرفته باشی و بعدش احساس بی وزنی و سبکی مفرط کنی.
در حال گذارم . در حال باز کردن قید و بندهای خود ساخته از روحم. در حال ترک این عادت خودآزاری لعنتی.
مدیونتونم تا همیشه و ندیده دوستتون دارم
پاینده باشید
نسوان گفت:
سه سال قلم می زنی،
سه میلیون بازدید کننده نگاهت می کنند، قضاوتت می کنند، اصلاحت می کنند، گاهی هم فحشت میدن
اما، همه اش رو به جون می خری،
چون فقط یک کامنت؛ مثل چیزی که تو برای ما نوشتی
همه ی خستگی ها رو از تنت به در می کنه.
و توی روزهایی که همه ی دنیا میخواد بهت ثابت کنه که بی ارزشی، بهت احساس ارزشمند بودن میده
همین که سر سوزن سهمی داشته باشیم در باز کردن حتی یک گره و قید بند از روح یک نفر
و آغاز شدن یک سفر
همه ی خستگی ها رو می شوره و می بره
و بجاش یه لبخند گل و گشاد میشونه
مرسی از این که برام نوشتی.
و برات سفر امنی رو ارزو می کنم.
به وادی حیرت خوش اومدی.
و.
Sam گفت:
جـوات یسـاری گفت:
بانوی گرامی ،
من فکر میکرد بعد از این همه مدت ظرفیت شوخی رو داشته باشیم
به هر حال ممنونم ازت … من چیزهای خوبی ازت یاد گرفتم
اما قبول دارم که با این کاراکترهام کمی تند رفتم
ولی من نمیخواستم کسی رو برنجونم . از شما معذرت میخوام
از همه دوستان مخصوصا کیوان ، کاپیتان بابک و شاهین عزیز معذرت میخوام
بانو حالا اجازه بده این تن بمیره اینجا مثل سابق کامنت بذاریم
آآ قربون اون قد بلند بالا ت…
قول میدم .. دیگه با این آیدی که نمیام خودمونو خراب کنیم که بانو !
😀
آدم ناراحت گفت:
جوات تو آدم پختهای هستی ، پسر خوبی هم هستی ، چرا انقدر کرم میریزی پس ، من نمیفهمم. بابا حیفِ بخدا.
جـوات یسـاری گفت:
توضیح دادم به بانو
حماقت بود .
الان دیگه با اسم خودم هم نمیتونم بیام
ویول لطف کن با این اسم حد اقل بذار بیام. بد کاری کردم که اعتراف کردم ؟
بابا لا اقل بگو با آیدی خودم که مینوشتم چرا ؟
ای بابا …
کیوان گفت:
آدم جان
در مقابل نمایش «زامبیلند» ی که در این چند پست شاهدش بودیم، اژدهای طفل معصوم چون گربهای خانگی مینماید.
قارپوز گفت:
آمش جاواد . پسر رمزی صحبت میکنی نکنه پشت پرده خبرهایی ها . ای ناقلا . مش جواد من از این معذرت خواهی هات اصلا خوشم نمیاد آدام هر کاری کرد باید پایش بایسته . اولمیسن سنی اوغلان
کاپیتان بابک گفت:
جوات جان. به چی اعتراف کردی؟ میشه کمی واضح تر بنویسی؟
ايران دخت گفت:
برای ویولتا و گنجشکاش
بهارمست گفت:
تازگی ها دیگه داره دلم برای خودم می سوزه
یکی باید بیاد من رو از دست خودم نجات بده. یا لااقل آشتی مون بده
تو جدی جدی خودت رو دوست داری؟؟
به منم یاد میدی؟
نسوان عزیز نوشته ی بالاییت درد دل بیشتر ماهاست…خیلی باهاش حال کردم….واقعا کی میتونه دوست داشتن خودمونو بهمون یاد بده؟؟؟آیا کسی هست مرا یاری دهد؟
نسوان گفت:
هل من ناصر ینصرنی ؟؟
prince گفت:
!
نه بابا!
قبل از تو، سراغ این یارو ناصر رفتند.
بقیه مردم هم گفتند به ما چه؟ بگذار هر چه میخواهند با ناصر بکنند.
غافل از اینکه وقتی ناصر رو بردند، انگار که همشون رو بردند…بدون ناصر که این مردم چیزی نیستند و نخواهند بود….
prince گفت:
ببینم ویولا، هنوز که قرارمون و خواهش من رو که یادت نرفته؟
پس چرا کامنت من حذف نشده؟
؟
بهارمست گفت:
نسوان عزیزم …دقیقا همین جمله رو نوشتم بعد با خودم گفتم بهتره فارسی رو پاس بدارم…هاهاهاها…
ولی خدا وکیلی از ماست که بر ماست
خاطرات پاک شده گفت:
این نوشته یه جوری بود!
وقتی تا آخر خوندمش حس کردم کسی که با تمام قوا فریاد میزنه فمنیست ترین زن دنیاست داره سعی میکنه تا مخفی کنه برامدگی بیرون زده از لباسش رو که حاصل همراه داشتن بزرگترین دیلدوی خاردار دنیاست.
جـوات یسـاری گفت:
یعنی انقدر تو بی وجود و بی حیا و بی شرررف هستی ویلتا؟ یه زمانی همینجا …
خاک تو اون سرت که به دیگران انگ میزنی و خودت به حرفات باور نداری
این از انسانیتی که میگفتی؟
اگه من بیمار باشم وجود بی ارزش تو هم هست که به همین راحتی با آبروی دیگران بازی میکنی
اگه قرار باشه دکتر من رو معالجه کنه و حرفام رو بفهمه که تو هم وضعت این نبود. تو با من هیچ فرقی نداری
چرا از چیزی که مطمئن نیستی حرف میزنی؟
میترسی شناسم رو با آواتارم نشون بدی؟ عذاب وجدان گرفتی؟
من امروز فهمیدم که تمام حرفایی که اینجا مینویسی رو باور نداری
از دروغ تا شرک مرز باریکی هست … گفتم بهت؟
اما تو انقدر وجودش رو نداری که تا از چیزی مطمئن نیستی حرفشو نزنی
بی مایه ..بی خایه اگه راست میگی این رو منتشر کن
دیدی ضعیف هستی؟ دیدی چطور تو رو تو شک و تردید قرار دادم؟
فقط میخواستم بگم که تا کجا میتونم پیش برم و باکم نباشه
در خدمت شما هستیم..
فعلا
نسوان گفت:
خودت داری با ابروی خودت بازی می کنی.
هیچ کسی نه وقتش رو داره و نه می تونه این کار رو بکنه
اما در مجموع به جای اینکه انقدر نگران ابروت هستی
نگران سلامت روحت باش
برو دکتر.
جدی میگم…
در ضمن اینجوری ادامه بدی مجبورم می کنی شناسه ی اصلی ت رو هم برای همیشه ببندم.
هما گفت:
ما باور كرديم مريض است
و سرگردان
بين ادم بودن و حيوانيت
توجه نكن …سخت نگير
او هم يا بادردش مي ميرد يا مي فهمد و فكر درمان مي افتد
كم حرف نزديم ..كم نگفتيم و نشنيديم ..اما ما مسوول درمان بيماران مقيم مركز كه نيستيم …هستيم؟
اگر حوصله اش را داري نخوان …نداري حذفش كن
چرا وقتت را تلفش مي كني عزيز ؟
او هم بايد انتخاب كند …اگر خواست …اگر فهميد
اگر شعورش بر شور تندش چربيد
جـوات یسـاری گفت:
سرکار خانم همای
یه بار به شما گفتم تو کاری که بهت مربوط نیست دخالت نکن.
ببین بدجوری تو این مدت رفتی رو اعصابم و خط خیطیش کردی . تا جایی که تونستم احترامت رو نگه داشتم
پس از این ببعد بفهم که اون دهن گشاد رو کی باز کنی
بانو ویولتا ، جنابعالی و همای کاکلسری قند عسلتون نمیدونید اصلا چی میگید
تو وجودش رو نداری که من رو فیلتر کنی .. چون از چیزی که نمیدونی حرف میزنی
تو باز هم حرفی زدی که بهش ایمان نداری
خودتم میدونی که نظر دیگران در مورد من برام مهم نیست
میدونی خود شما خیلی وقته که برام مهم نیستید
چون سه سال جایی بودم که افرادی که حرف میزدند به نوشته های خودشون اعتقاد نداشتند
من و امثال ما میدونیم که داستانهات چقدر غیر واقعی و فریبنده و عاشورایی حسینی هست
تعصب تنها در مذاهب و ایدئولوژیها نیست
تو نمیتونی «جوات یساری» رو به همین راحتی حذف کنی
تو همیشه اینجا به من نیاز داشتی.
جـوات یساری گفت:
روی عکس سمت راست کلیک کنید متوجه میشید که این کامنت برای من نیست
این نشانی گراوتار من هست
en.gravatar.com/mrjavat
این کامنت کذایی بالا که داره به بانو فحش میده با این گراوتار نوشته شده
en.gravatar.com/mrjavati
گراواتار من «مستر جوات» هست
گراواتار این رفیقِ مذهبیتون که به دلیل اهانت به مقدسات آشفته شده «مستر جواتی» هست
من اون کامنتو ننوشتم ، برای بانو هم متاسفم که تا این حد راحت باور می کنه که «جوات» همچی کامنتی بنویسه. برای شما اما متاسفم نیستم چونکه اصولا از روز اول خودت برام مشکوک بودی به کاراکتر سازی.
یادمه یه بار داستانی پیش اومد و شما در باره ی کامنتی از بانو سوال کردی که هنوز تایید نشده بود
اتفاقا برای بانو هم جای تعجب بود که تو چه جوری کامنتی رو می بینی که هنوز تایید نشده.
منتها متاسفانه از اونجایی که بانو نگاه صنفی دارن ، همیشه بانوان مطلقه رو حوری و فرشته می بینه
پیش قاضی معلق بازی راه ننداز هما ، تو واسه خیلی ها لاتی اما واسه من همچنان شوکولاتی
بِ هر حال بِ قول شما شاید آخرتی در کار باشه ،از کائنات امکان داره هرچیزی سر بزنه ، در اون صورت بدون شک بدون شک سر پل صراط من یقه تو و بانو رو میگیرم حلالتون نمی کنم 🙂
البته با این مشنگ الله که به جای من کامنت نوشته کاری ندارم ،بدجوری داره به درودیوار میزنه ،اساسی جر خورده که از هر ابزاری برای تسویه حساب استفاده میکنه
فکر کنم ببینم اون نوشته واسه کی بود
کلید واژه «همای اصلی» شاید خودتم بتونی پیدا کنی 😉
گود لاک
نسوان گفت:
خوب، خوب….
بیا از اول شروع کنیم:
فرض کن یک نفر انقدر بیمار و انقدر بی کار بود که رفت و گراواتار تو رو کپی کرد. این فرض اگرچه نزدیک صفر هست ولی صفر نیست. برای خودم هم اتفاق افتاده.
—
فرض کن اون هم درست وقتی اینجا گندش رو در آورد درست مثل تو سر از وبلاگ کاپیتان در میاره، اون هم از بین این همه وبلاگ. خیلی اتفاق جالبیه نه؟ خوب این فرض هم گرچه نزدیک صفر هست ولی صفر نیست.
—
فرض کن اون آدم درست همیشه با فاصله ی ده دقیقه از تو آن لاین هستش و چه روز و چه شب؛ سریع جوابت رو میده . یعنی هر دو همیشه همزمان در یک جا حضور دارین.اما یک نفر نیستین.خوب این فرض هم گرچه نزدیک صفر هست ولی صفر نیست.
—-
فرض کن اون آدم دقیقا دو تا پرسونای اصلی خوب و بد داره که هر دوش کپی پرسوناهای تو هست. ( پرسوناهایی که خودت قبلا تایید کردی که تو ساختی). حتی آیکون های تو رو تقلید می کنه.جل الخالق کپی برابر اصل توه. ولی اون تو نیست.خوب این فرض هم گرچه نزدیک صفر هست ولی صفر نیست.
______________
حالا…………
اما اون آدم آدرس ای میل تو رو از کجا گیر آورده؟
ای میل تو که منتشر نمیشه. دست بر قضا اون آدم ای میل تو رو هم به همین دقت با اضافه کردن فقط یک حرف جعل می کنه. و نه حتی اون ای میلی که تو گراواتار تو هست که همه می بینن. بلکه ای میلی که فقط من و تو ازش خبر داریم. و تو باز از من میخوای که قبول کنم که اون آدم تو نیستی.
خوب جواتی.. قبول کن که من نمی تونم!
چون اگه این آی دی دوم تو نباشی ، پس خودمم!
و من تو نیستم
نه برای اینکه تو بدتری ها! برای این که من یک گه دیگه ای هستم.
______________
در مورد کارکترهای آدم های مختلف, شاید خیلی ها این کار رو کرده باشن. بعضی هاش رو می دونم. مثل شاهین. من شاهین رو از خیلی نزدیک می شناسم. وقتی میاد با اسم آق مهدی و …می نویسه من می دونم که شاهین داره می نویسه. این یک شوخیه بین خودمون . مال بعضی ها رو هم من نمی دونم. برام هم مهم نیست. چون تا وقتی یکی شورش رو در نیاره برام مهم نیست!
حتی در مورد هما هم، من هنوز یادم نرفته اون روز چه اتفاقی افتاد.برای همین هم بعد از اون ماجرا تا مدتها کامنت های هما رو با ای پی و ادرس به دقت مونیتور کردم و بعد از اون ماجرا هیچ ادله ای بر علیه ش پیدا نکردم. من هیچ کس رو به خاطر یک بار قضاوت نمی کنم. چون همیشه ممکنه اشتباهی شده باشه. نه برای این که هما مطلقه است و زنه. من اصلا از کجا می دونم کی زنه و کی مرد؟ ( بعضی ها رو می دونم چون شورتشون رو پایین کشیدم اما بقیه ی 4000 نفر رو نمی دونم ) من رای بر برائت هما میدم برای این که از روی یک مشاهده نمی تونم حکم بدم.
در مورد تو هم وقتی حرف زدم که به یقین رسیده بودم
مثل الان.
_________________-
ببین، من سرگردونم، داغونم، زنم، دیکتاتورم ؛ لولیتام ، فمینیستم..
اصلا هرچی تو بگی ام.
اما خنگ نیستم.
من خیلی وقته دارم نگاهت می کنم.
مگه نمی خواستی دیده بشی؟ خوب بابا دیده شدی. اصلا همه تو رو دیدن. همه ی اون هزار تا چهره ات رو دیدن.( به جز کاپیتان نازنین ، البته و تو برای همین هم همیشه آخرش سر از محضر پر مهر کاپیتان در میاری).
همین رو می خواستی. مگه نه؟ این همه انرژی رو به هدر دادی. وقت همه رو گرفتی. هرچی خواستی گفتی.که دیده بشی؟
بابا.. دیدیمت! دیدیمت به این قبله قسم!
نه فقط دیدمت. بلکه با اینکه به نظرت مزخرف به نظر بیاد؛ اما دوستت هم دارم. درست مثل اون برادری که توی صندوق خونه داره به دیوار می کوبه..
اما چه اهمیتی داره جوات؟
خودت باید خودت رو یکی کنی و با اون یکی آشتی کنی ..
خودت باید خودت رو دوست داشته باشی،
خودت رو ببینی و به داد خودت برسی.
_________________
من این مطلب رو همین جا می بندم .
لطف کن برای من پیام خصوصی هم نفرست.
چون دیگه از من نخواهی شنید.
از اختیارات خودم استفاده می کنم و ختم جلسه رو اعلام می کنم.
The case is closed.
شاهین گفت:
النجات فی الصدق
چون دوبار نام بنده و کور و کچل هایم (آق میتی و…) در بین مباحثات درج شده ، لازم دیدم که یکبار و برای همیشه تفاوت کاراکترهایی که بنده بنام آنها می نویسم و اشخاصی از قبیل دوستانی که هرچندروزی
به یک نام در اینجا پیدا میشوند و با گفتن جملاتی غیبشان می زند و هدفی جز تخریب بلاگ ندارند را روشن نمایم. کاراکترهایی از قبیل آق میتی ، حاج مسلم و…بجز گویش خاص خود ، دارای تاریخچه در بلاگستان هستند .آق میتی حداقل 100 پست نوشته و دیگران هم دست کمی از او ندارند.بخاطر تداوم نوشتار در بلاگ ها ، بغیر از دوستان نزدیکی همچون ویولتای عزیز وافرا ، بسیاری دوستان دیگر خواننده، گمانی بر نوشته شدن آن پست ها به قلم بنده ندارند و با وجودی که گاها در یک بلاگ از زبان دوکاراکتر مینوشته ام ، ظن به یکی بودن نویسنده ی آنها نبرده اند.اما اینها مهم نیست . آنچه که مهم است ، اینست که هیچگاه ، هیچیک از این کاراکترها له و یا علیه اشخاص موجود در وبلاگها سخن نگفته و یا با پایین آوردن شان قلم ، نقش ترول را ایفا نکرده اند.اساسا خلق چنین شخصیتهایی برمبنای معرفی تیپ آنها بوده و نه ویترینی که بنده در آن بنمایش گذاشته بشوم . جهت صدق گفتار پستی که در طی آن اقدام به معرفی حاج مسلم جهت آغاز به نوشتن در وبلاگی نمودم ، از آرشیو بیرون کشیده و مجددا در وبلاگ :امپراطور حصیر آباد . درج مینمایم که دوستان میتوانند به آن مراجعه کنند.
در باره ی مسائلی که چند روزیست باعث آشفتگی و اتلاف وقت همگان گردیده هم جز تاسف نظری ندارم.
هما گفت:
ويولتا
(نمي دونم چرا اما دلم خواست اينو برات بنويسم )
نميدونم شرايط سنيه يا چي اما اين روزها به اثرگذاري ادمها فكر مي كنم . اخرين بار كه از قبرستاني گذشتم سيل قبرها /ادمهايي كه رفتند و شايد براي خودشان و در زمان خودشان احساس بزرگي ميكردند اما حالا از ايشان جز نامي بر قبري نشاني نيست
وباخودم فكر مي كنم اگر بانگ رحيل من فردا يا حتي پسان فردا باشد از من چه مي ماند ؟ مثل همه فقط چندروزي عزا و گريه ؟
و به تو فكر مي كنم
به كسي كه حتي اسمش را هم نميدانيم
خوش به حالت
ويول
من عقيده دارم خدايي هست و روز بازگشتي . انروز بالاخره اسمت را مي فهمم و تورا خواهم ديد و از باني تمام اين تغييرات خوب تشكر خواهم كرد
اما تا انروز و وعده ي ديدار فقط خواستم بگويم
ممنون
drprincess گفت:
هما واقعاً زیبا گفتی. بخدا کیف کردم. میدونی من ار بچه گی یه لیستی داشتم از کسایی که دلم میخواست اون دنیا ببینم. اول خدا بود و حضرت محمد بعداً ربه کا اضافه شد و بعدشم رت باتلر و اسکارلت. بعداً دیگه لیسته یادم رفت. ولی چند وقت پیش بود که به ویولتا فکر میکردم و اینکه کاش میدونستم کیه. بعدش خودمو دلداری دادم که ایشاله اونور بالاخره میبینمش. خیلی جالبه که افکار یه آدم اینقدر اطرافیانشو تحت تائیر قرار بده. ببین ویول باور نمیکنی اون موقع که تازه حدس زده بودم دارم بچه دار میشم یادمه تو قطاربودم و تمام فکرم این بود که بچه م یه خاله ویولتایی ممکنه داشته باشه که کلی ازش چیز یاد بگیره. بعد کلی این فکر ذوق زدم کرده بود. خلاصه ویول اون موقعها برات ننوشتم که فکر نکنی که خلم. دیگه الآن هم که بچه مون خاله دنیوی به کارش نمیاد.
ALI گفت:
+
خوشبین گفت:
بسیار متن عالی ای بود من هم تقریبا به سن و سال تو هستم یادم میاد که خیلی درگیر این پرده شدم هر چی به دستم میرسید میکردم اون تو اما مگه پاره میشد لامصب!! در نهایت به این نتیجه رسیدم که از دوست پسرم استفاده کنم دقیقا یادم نیست اما بعد از چند بارسکس بالاخره موفق شدم …البته خودمم نفهمیدم تا یکروز بعد که یک قطره خون تو شرتم دیدم بعد از چند ثانیه فکر کردن تازه گرفتم که…موفق شدم در نهایت…تا به این سن خوشحالم که یک لحظه هم به خاطر افکار اون جامعه از لذت سکسیم نگذشته ام بخصوص که اونموقع(10 سال پیش) اکثر دخترها به سختی در حفظ پرده برای شب عروسی میکوشیدن…واقعا دمت گرم …روحم شاد شد نوشته ات رو که خوندم.
vasat piaz گفت:
دوره ما جوانان زمان اعلاحضرت ( تو مغزش ریدن باید ) اگر چیزی خراب میشد درستش میکردن، دور نمیریختن
"ن" از مونترال گفت:
قار پوز: باور کن جواب به همین سادگی بود! خیر سرم کلی روش فکر کردم، میدونی چیه، مشکل اینه که تو نظر الان منو میخوای ولی انتظار داری یه چیزی بشنوی شبیه متنی که نوشتم، در صورتی که اون آدم مرده اما جنازش هم واسم پرستیدنیه 🙂
آدم ناراحت: ممنون که وقت گذاشتی و توضیح دادی:)
۱- من با اون افکار پیچیده ولی بچه گانه ی اون موقع، نرفتم که با کسی بخوابم ، رفتم که «کنار» کسی بخوابم، که به خودم ثابت کنم (حالم از این جمله به هم میخوره ) که اگه باهاش نمیخوابم به خاطر محدودیت و ترس نیست، به خاطر اینه که «نمیخوامش »
۲-لذت فقط جسمی نیست وگرنه ما که بخیل نیستیم ، ولی غروری که به مرد میده وصف ناپذیره(یه غروره کاذبه مزخرف )، همین بود که حال منو به هم میزد و میزنه. هنوز نمیدونم چه واژه ای مناسبه، بهش فکر میکنم.
۳- راجع به واژه ی تنهائی، حق با توا ، چون همون طور که گفتم یک انتخاب هستش، مثه یه زنگ تفریح، ولی مخاطب نمیتونه از نوشته اینو تشخیص بده، پس گفتنش آخر ماجرا رو بیریخت کرده، ولی «خسته» و «در به در» حقیقت! رسیدن به جائی که من الان هستم خستگی و در به دری داره. خیلی ام زیاد
بهارمست : عزیزم در به درم بدجور، ولی حال میده باور کن، همون طور که گفتم اینجا واژه ی «تنها » باید حذف بشه، فقط به خاطره اینکه قابل توضیح دادن نیست و خواننده رو به بیراهه میبره.
شاید بشه برداشت فلسفی کرد از نوشته، ولی هدف من ثابت کردن هیچ چیز به هیچکس نیست.
جواب عشقم ویولتا در راه است 🙂 باور کن من عرضه ی سروسامون دادن به یه نوشته ی کوچیک رو ندارم، «شیرزنی»….
جـوات یساری گفت:
به ویولتا
.
» We will ,we will rock U!» به تاریخ 27 اکتبر 2010 در این نشانی
nesvan.wordpress.com/2010/10/27
یک چهارم پایانی کامنتینگ
28 اکتبر 2010 در یازده و پنجاه و هشت بعد از ظهر کامنت از طرف هما
«ای خواهر کجایی ؟ این کیه بالا داره با اسم من شرح حال احوالات خانوادشو مینویسه؟
گیتی تقلبی دیده بودیم اما هما چینی نه ؟؟؟»
* * * *
2010 بود ، دو سال قبل ، تقریبا هفت ماه شایدم ده ماه بود که «سرکار خانم هما» به این وبلاگ اومده بود شایدم مدت زمان کمتری بود
(اونم اگر خواستی برات در میارم که ایشون کی اولین کامنت رو در این وبلاگ نوشته)
و طبیعتا در سال 2010 هنوز ایشون به وردپرس آشنایی نداشت.
و شما بهتر میدونید که اولین کامنت معمولا بالاش نوشته میشه :
«دیدگاه شما چشم به راه بررسی است»
یعنی من به عنوان کامنت نویس یادداشت خودمو می بینم اما بقیه مخاطبین نمی بینن و تنها شخصی که قبل از تایید کامنت میتونه بگه :
«این کیه بالا داره با اسم من شرح حال احوالات خانوادشو مینویسه؟» نویسنده ی همون کامنت هست و لاغیر
محتوای کامنتی که خانوم ِ هما ادعا میکنه به جای اون نوشتن اینه:
«ظهر سرم رو که رو بالشت گذاشتم خوابم برد درعالم خواب دیدم تورو دارم میکنم تو دمر افتاده بودی منم افتاده بودم روت عجب کون وکپلی داری دختر واقعا حال میکردم با هر رفت وبرگشت من جیغی خفیف میزدی دستامو بصورت ضربدری اززیر شکمت ردکرده بودم وپستوناتو توی چنگ گرفته بودم دراوج لذت سرتو برگردوندی و یک لب با حال بم دادی وای نمیدونی چه لذتی بردم درهمون حال یادگیتی افتادم ازون طرف تورو میکردم ازونطرف گیتی تو خیالم بود اخ اخ اخ اخ اخ اخ خواهشا کامنت منو حذف نکن عزیز»
.
اینو ادامه نمیدم ، عاقل به یک اشاره بهش بگن «ف» میره فرحزاد قلیونش چاق میکنه دود میگیره و برمیگرده
* * *
البته من به هیچ وجه نمی خوام بگم در حال حاضر ایشون داره کاراکتر سازی میکنه ، اما در اون دوره شخصی بود که با همون ادبیات «کـون و کپل» و «دارم به عشقت جــق میزنم» و اینجور چیزا زیاد یادداشت می نوشت ، اسم تغییر میکرد اما متریال ثابت بود.
به هر حال من که دارم میرم دکتر این رفقاتو هم بفرست بیان با همدیگه بریم 🙂 «جدی میگم»
من همونجوری که گفته بودم مدتهای طولانی هست که هیچگونه کاراکتری نساختم ،اگر بخوام به کسی یا شخصی هرجور فحشی رو حواله بدم با همین اسم «جوات» هست.
یکی دوماهی هم میشه که کامنت نوشتنم کم شده ، متاسفانه چونکه به شما و قلم شما علاقه دارم برام مهمه که چه جوری قضاوت می کنی.
راستشو بخوای … هیچی بابا بی خیال
شناسه رو حذف کن دلیت کن هرکاری عشقت هست انجام بده
* * * * *
من واقعا از این کامنت دونی زده شدم خیلی وقته ، چونکه یه سری آدم بز دل بدون شهامت ترسو میرن پشت صدتا نقاب سنگر میگیرن تا یه دونه لگد به آدم بزنن. این کاراکتر ساز هرکیه آشنا هست ، خیلی هم آشنا هست ، منتها شهامت نداره که با آی دی اصلیش بیاد مثلا بگه:
فلانی و فلانی و فلانی … من از شماها بدم میاد از فکرتون بدم میاد از نوع نوشتنتون بدم میاد …
این آدم بزدل از رفقای تو هست ویول ، شاید خودتم خبر داشته باشی!!
یه دوره ایی آرش با کامنت های کیوان و زاویه نگاه کیوان مشکل پیدا کرد ، بدون ترس هرچی عشقش بود گفت ،مام تعریف از خودمون نباشه هرچی خواستم و دلم بوده مدتهاست که با همین اسم جوات به زبون آوردیم.
یه روز اوه مای گادر فضولی میکنه یه روز گارپوز چرتو چرت میگه یه روز ماهگون میشینه تجزیه تحلیل میکنه که کدوم کامنت کار کیه یه روز کیوان با به آدم سیخ میزنه .
والا بلا همتون عزیز هستید برام اما تعارف ندارم هرچی دلم بخواد بهتون راحت می گم . نه قراره نه قراره زنم بشید نه من قراره دومادتون باشم نه نوکر پدرتونم نه کارمند شرکتتون هستم .. ترسی نداریم که مثل این آدم بزدل برم پشت آی دی این و اون قایم بشم.
اگر قراره باشه شک کنید باید به «شاهین» هم شک کنید اونم کاراکتر ساخته هرچند که به نظرم شهامت داشته و گفته فلان کاراکتر رو من ساختم .
اصلا شاید همین «Sam» که سرشو انداخته پایین آسه میره آسه میاد اینکارارو میکنه
به قول ننجون:
«از اون نترس که های و هویی دارد ، از اون بترس که سر به تویی دارد»
اِ . . .اِ … همه ی این آتیش ها هم از گور جنابعالی و یکی دو تا از بادمجون دور قاپچین های قدیمیت که مخِ همشون داره به فسیل تبدیل میشه ریشه می گیره .
تاکید می کنم به احتمال قوی این آدم از رفقای خودت هست بانو جان
بگذریم بگذریم
😀
یه مشت خل و چل و دیوانه افتادیم بغل دست همدیگه . . . وآلّآ
گود لاک بانو 😆
همایون گفت:
ای…………… این جوات راست میگه ها!!! من رفتم به اون پست سر زدم. از عجایب روزگار این بوده که هما دیدگاه در حال بررسی رو میدیده! بعد یه جایی ویولتا بهش گفته بیا تو ایمیل جواب بده… اونم حتما جوابی داده که بانو قانع شده و مسئله ختم به خیر شده. اما من قانع نشدم. ویولتا جان میشه برای ما هم توضیح بدی هما چطوری دیدگاهی رو که هنوز تایید نشده بوده، میدیده؟؟؟
گیتی گفت:
چه خبره اینجا…معلوم هست ؟؟!! یعنی چی این حرفها….
داری میگی هما به اسم خودش دری وری نوشته بعد هم قبل از اینکه کسی ببینه ، خودش اومده خبر داده ؟؟
که چی بشه اونوقت ؟؟ نه واقعا به نظر خودت منطقیه این حرف ؟؟ یا عقل ما پاره سنگ برمیداره…
اونی که پشت فرمون این وبلاگ نشسته چی ؟؟ اون یعنی نمی بینه چه خبره ؟؟
عقل هم خوب چیزیه …
چرا اینکار رو می کنی جوات ؟؟ برای چی ؟؟
این وسط به سام چیکار داری…
فرض کنیم اصلا الان یکی اومده داره به اسم تو دری وری می نویسه ، فرض کنیم اینجوریه… برای دفاع از خودت باید همه رو به گند بکشی ؟؟ راه بهتری نیست به نظر خودت ؟؟ این چه کاریه آخه ؟؟
اینجا یک وجب وبلاگه ها….. واقعا که…
جـوات یساری گفت:
صنف بازی در نیارید خانوم، ساده نباشید ، احتمال داره تغییر دادن اسم تتیر رو فراموش کرده باشه
چیزی که گفتمو توجه کنید ، کامنت هارو هم نگاه کنید و قضاوت رو به افکار عمومی بسپاریم
چرا هما سراسیمه میاد و درباره ی کامنتی صحبت میکنه که هنوز در وبلاگ تایید نشده؟! و به غیر از خودش شخص دیگری اون کامنت رو نمیبینه ؟!
شما فرض نکن ، شما یقین بدون من خودم دارم دری وری مینویسم ، خودم اومدم گراوتار الکی ثبت کردم … و خودتو راحت کن
نه به سام کار دارم نه ژیان و نه شاهین ، همشون محترم هستند
اما قرار نیست شماها فرشته باشید و من اهریمن
توام که داری سیاه و سفید نگاه میکنی ، چیه صنفیه جناحیه ؟، بروبکس گروپ هستند ؟،
مهم گروه هست یا چیزی که داره اتفاق میفته؟!
گیتی گفت:
به چیزی که من گفتم دقت کردی ؟؟؟ یا نه دوست داری همش حرف خودت رو بزنی….
من میگم برای ثابت کردن خودت چه لزومی داره بقیه رو خراب کنی ؟؟ شما با احتمالات داری یکی رو به گند می کشی… چرا ؟؟
اینجا یک فضای مجازیه جوات، یک وجب هم بیشتر نیست…بیرون دنیای واقعی در جریانه با همه ی بی رحمی هاش …امروز من هستم فردا ممکنه اون بیرون با ماشین بزنم به دیوار و تموم…دیگه نه نشونی از من هست نه خبری…چه صنفی ؟؟ چه جناحی ؟؟ چرت و پرت چرا میگی آخه ؟؟ اهریمن کیه ؟؟ فرشته کجاست این وسط ؟؟
موضوع ساده است…آقا اصلا فرض نمی کنیم…گیرم یکی که آشناست داره به هر دلیلی شما رو خراب می کنه خوب ؟؟ از یک راه دیگه وارد شو بجای به این و اون زدن…این راهش نیست ….همین….
جـوات یساری گفت:
آقا ایشون اول زد ، من کاری بهش نداشتم
یه جای دیگه یه نفر دیگه داره با یه نفر دیگه صحبت میکنه
مثل ابابیل نازل شده میگه «حذفش كن»
لِلاهن وژدانن این چرا همیشه اصرار داره مارو حذف کنن؟!
.
بعدشم اینکه شماها چه جوری مثه نقل و نبات تهمت میزنین هیچی نیست ،
بهم دیونه میگید ، روانی میگید تیمارستانی میگید خلِ چل میگید ،
بانو ویولتا چند مدت قبل خیلی راحت گفت جوات دوباره مریض شده کاراکترای طاق و جفتشو دوباره ول کرد این وسط . . .
. . . اینا تهمت نبود؟! افترا نبود ؟!
لجن مالی کردن یک جنتلمنِ شریف و مظلوم نبود؟!
. . . اون روز کجا بودی مؤمن ؟!
چرا اونروز کفن پوشان از ناموس اسلام دفاع نکردی؟!
حالا کِ بِ ما رسید آسمون پُکید؟! و دنیا شد یِ کف دست ؟!
.
من تهمت زدم؟! بی ربط گفتم؟!
کولی بازی که نداره ، به افکار عمومی جواب بدن کِ جریان از چه قرار بوده .
.
آی . . . یا . . . یا
قربون برم خدارو یِ بوم و دو هوا رو . . .
گیتی گفت:
ببین من حوصله ندارم ها….سرم درد می کنه ناجور، شاکیم از دنیا اینروزا ناجور…شلوغ پلوغ کنی ول می کنم میرم…. شلوغ نکن… الان هم اینو میگم و میرم…
آقای جوات یساری مثنوی خوان علاقمند به ابلیس 🙂
اونروزی که جیک جیک مستونت بود اینجا، حال میکردی یک گله کاراکتر میریختی این وسط، کسی کاری به کارت نداشت باید فکر الان رو میکردی…بعله اقاجون… زمستان است…
من کجا بودم ؟؟ یادت نیست توی اون شلوغ پلوغیا که رفته بودی زندان … همین ویولتا اومد بهت گفت پسرم آزادی، بیا بیرون… بیا زیر پست های من هرچی می خوای بنویس؟؟ یادت رفته ؟؟ حالا همه شدن بد تو شدی خوب ؟؟ همه هم یادشون رفته چی بود چی شد شما فقط یادته !!!
بی خیال بابا..یک سوزن هم به خودت بزن گاهی….
جواب حرف پایینت رو اینجا بهت میدم…
به من گفتی بازجوی قدیمی…راست میگی…اسمم رو هم گذاشتی ژاور، قبول کردم..
اما هیچوقت در تمام مدت هیچکدوم از کاراکترهات رو به روت نیاوردم، آوردم؟؟…حتی یکدونه اش رو، با اینکه شاید زودتر از بقیه می فهمیدم..، به من مربوط نبودها، اصلا به من مربوط نبود، من هم یکی مثل تو و بقیه…اما کنش و واکنش رو میخوام بگیری..با همشون حرف میزدم تا یکجایی که خودت دلت می خواست لو میدادی… این اسمش رعایت حریم بود…همون کاری که ویولتا باهات میکرد، آگاه تر از منی که فقط یک کامنت نویسم اینجا… کاری که تو نمی کنی …به همون اناالحق چسبیدی ول نمی کنی!!
چرا؟؟ چرا فکر می کنی فقط تو حق داری ؟؟
توی هیچ وبلاگی از این بازیها نیست، ملک شخصی شونه، اغلب کامنت ها تاییدی است، نباشه هم خوششون نیاد حذف می کنند، تذکر میدن و حذف میکنن….به همین راحتی…
ضمنا آره ، حس استفراغ بهم دست داد شدید…جات خالی همونجا بالا آوردم…چون به نظرم آخر بی معرفتی بود وقتی ادم اینهمه مدت یک جایی بچرخه و اشنا بشه و دوست و رفیق پیدا کنه ، بعد تا یک وبلاگ زد بره اون تو یک پست بنویسه اونجوری که خودت میدونی ( گرچه تو قبلا یک وبلاگ دیگه هم داشتی)….یعنی اصلا ماتم برده بود هویجوری !!! حالا هی بگو سنگ، هی بگو قلوه سنگ…قصه ی گر تو کنی بر مه تفوست، شک نکن !! یا نه…یک چیزی همیشه خودت میگی..این جهان کوه است و فعل ما ندا…همون !! به خودت که رسید آسمون تپید ؟؟
بهرحال …الان هم دیر نشده…شما اول که اومدی جنتلمن بودی، دانا بودی، آگاه بودی، مودب بودی..هرچند با دیدگاه های متفاوت، دروغ چرا ..من یادمه …
اما بعد یهو احساس دانای کل بودن بهت دست داد ، قاطی کردی، خواستی به همه درس زندگی بدی….دیدی که نشد و نمیشه !!…حالا باز میگی جنتلمن شدی، اینجا رو هم که دوست داری، اصلا خودت دیگه شدی یک آیکون در وبلاگ نسوان !! والله…
خوب اینکارا چیه می کنی آخه فرزند !! ..
اگه می تونی مثل یک جنتلمن از حقت دفاع کن .. 🙂
این سخته…سروصدا و تهمت و افترا که آسونه…. نیست ؟؟
جان هرکی دوست داری این قصه ی تکراری رو تموم کن…یکجوری تمومش کن… با صابخونه حرف بزن تمومش کن..
من دیگه هیچی نمیگم، واقعا دیگه کف کردم !!…
این پست موضوعش یک چیز دیگه است…بیخیال بشیم دیگه…..
جـوات یساری گفت:
ببین آقا جان، اون انا الحق رو بیشتر به این دلیل میگم که رفیقش اونی که باید درکش میکرد بهش سنگ زد
یعنی در واقع از اونطرف دارم به داستان نگاه می کنم وگرنه در کل به نظرم منصور حلاج مخش تاب داشت در حد لالیگا ، . . . کلن عرفا اعم از وطنی و غیر وطنی از یک جایی به بعد مخشون به پاره سنگ کشی میفتاد و به این توهم میفتادن که مسنجر پسنجر هستند و یه چیزی از یه جای نا معلوم به صورت ویژه بهشون نظر انداخته . و اگر دقت کنی بیشتر رو اون قسمت سنگ زدن تاکید دارم!!! آر یو آندرستنیگ هانِی؟! . . . اوکی 🙂 گادبلس؟!
شاید به اشتباه تصور میکردم که شما گفته های منو درک می کنید رو این حسابه که معمولا میگم فلانی تو دیگه چرا داری سنگ میزنی؟!
اینجانب هیچگاه ادعای دانای کل بودن نداشتم نگفتم من حور و پَریَم و بقیه اهریمن (البته بهتر می دونید به اهریمن بیشتر علاقه دارم 666 😉 )
آیا این نوشته برای شما آشنا نیست؟!
» همه و همه ترکیبی از خوب ها و بدها هستیم…
ما همه سطل رنگی هستیم از آمیزش رنگ سیاه و سفید.
تنها فرق من و تو در این است
که رنگ سیرت بعضی از ما سفیدی بیشتری دارد
و سطل سیرت بعضی ها کمی سیاهی بیشتری دارد.”
من همیشه معتقد به این دیدگاه بودم مطلق برای من وجود نداره که بخوام خودمو حق مطلق ببینم ، به گور هفت پشتم بخندم بخوام بگم حق مطلق هستم.
دیگران رو هم اینجوری می بینم ، همین رفیقمون که داره به اسم من کامنت می نویسه و لجن پراکنی می کنه ،بدون شک در بسیاری از زمینه ها و بسترها سفیدی بیشتری داره ،حالا در این مورد نمی دونم به چه دلیل سیاهیش بیشتر شده ❗ شاید مکافات عمل ما در همین دنیا و همین وبلاگ هست 🙂
در ضمن در هیچ دوره ایی این کارو انجام ندادم که بیام به جای شخص دیگری کامنت بنویسم این کار فِرپِلی نیست .
موضوع گفتگو رو عوض نکن گیتی سفسطه نکن . من مشخصا دارم پیرامون این کاراکتر سازی صحبت می کنم . حور پری و من ملک بودم فردوس برین جایم بود را داخل نفرمایید. . . من دارم میگم یه نفر کاراکتر سازی کرده و هما و بانو هم سوء استفاده می کنن برای گرو کشی ، و همون لجن مالی کردن ما و شما رفتی از یه جای دیگه سر در آوردی!
تکلیفمو باید با چارپَن نفر از شماها مشخص کنم ، ادعاهای قلمبه سلمبه ی زیاد و در عمل اینجور حقیرانه عمل کردن . من پشت کاراکترسازی قایَم نمی شدم. اتفاقا اکثر کاراتر هایی که ساختم به مراتب از هویت «جوات» با شخصیت تر بودن . بِ هزار و یک دلیل حآل کردم خودم باشم جوات باشم. . . .
به جای اینکه به من گیر بدی ، ایکاش میرفتی یقه اون دوستمونو میگرفتی و بهش میگفتی به جای دیگران و با اسم و تصویر دیگران کامنت ننویسه . شماها ضمنی تایید میکنید وسط دعوا نرخ تعیین می کنید خانوم میگه حتما برو خودتو به دکتر نشون بده و اون کاراکتر ساز عوضی هم میره وبلاگ کاپیتان برای من دهن کجی میکنه که آی دیدی چه بلایی به سرت آوردم!!!
آقا گذشته تموم شد رفت تا کی باید اون گذشته رو صلیب وار به دوش بکشیم؟! خانوم ویولتا اصولا چه در وبلاگ داری و چه در زمینه زندگی شخصی مدام گذشته رو با خودش اینطرف و اونطرف میکشه ، والا منم برای سلامتی بانو نگرانم ، داره خودشو از بین میبره ، اهه .. .
ما داریم مشخصا درباره این چند روز گذشته صحبت می کنیم رفقات تهمت زدن ، لجن مالی کردن از آب گل آلود ماهی گرفتن عقده گشایی کردن ، هیچی نگفتی ، اصلا رفاقت و حب علی و اولاد علی بهت اجازه نداد که بخوای ببینی تا اینکه اعتراض کنی یا نکنی.
اما آدم بده اگر نیم درجه پاشو کج بزاره میبینی ، مو از ماست میکشی بیرون ، حاسبو حسابکم قبل اَن تُحاسبو راه میندازی.
و الان همون ویولتای مهربون صد پله بدتر از داکتر»ل» شده ، اینجوری پیش بره دو سه ماه دیگه از ترس ایشون باید پناه ببرم به مطبِ داکتر «ل».
گآد مادِر (هما) ورداشته برای من نوشته :
جوات » بين آدم بودن و حيوانيت» سرگردان است!!!
جایی که قرار باشه تو آدم باشی ، من ترجیح میدم به جای سرگردانی ،گاو مَش حسن باشم
*..*..*
خوب حالا کِ بحث نوشته ی جدید شد و متهم نشیم به حاشیه سازی ،منم میخوام نظرمو درباره ی نوشته ی خانوم ن از تورنتو بگم . . . در حین چرخیدن در آرشیو به دنبال سند و مدرک رسیدم به کامنت یکی از بهترین کامنت نویس ها یعنی «کالیفرنیا» کوتاه خلاصه و مختصر مطلبو می رسوند . جالب بود خیلی شدید به نظرم پاسخ نوشته ی خانوم ن و دوستانی هست که از هنجار شکنی و تابو شکنی صحبت کردند. (یکی از اَبَر کامنت نویس هایی بود که توسط داکتر ل و پرینس رانده شد)
.
» شکستن تابوها اوج روح انسان است به شرط آنکه یک چیز برتر و بهتر و زیباتر را جانشین تابوها کنی نه اینکه از درون خالی تر بشی و بشکنی. من دلم آدم آرمان گرا می خواد نه بولدوزر که فقط خراب کنه بره جلو.»
27اکتبر 2010 – کالیفرنیا
.
.
.
روزِ خوبی داشته باشید خانم گیتی
گیتی گفت:
توضیح دادم براتون که درک کنید که شاید این بی اعتمادی موجود نتیجه ی اون رفتارهاست..ضمن اینکه از گذشته های دوووووووووووووور..هیچکس شما رو تنها نگذاشت و جبهه بندی نکرد ، نه صاحبخونه نه خیلی از کامنت نویس ها…بنابراین این جبهه ای که شما فرض می کنی و هی آب و روغنش رو زیاد می کنی وجود خارجی نداشته مگر اینکه شورش دراومده باشه، شورش هم حد آزار دیگران بوده….این یک
دوم اینکه در مورد شبلی، چرا همیشه شبلی رو مثال میزنی برای سنگ…یک احساس حقانیتی در تو هست همیشه که این مثال به ذهنت میاد…تعارف که نداریم…
کوتاه سخن اینکه…بهرحال من نیشی به کسی نمی خوام بزنم، تو از کسی کمک نمی گیری، فقط رو به کسی که داره باهات حرف میزنه شیپور میزنی…بنابر این خواه از سخنم پند گیر خواه ملال..
ضمنا گاد خودت رو بلس و اینا !!
قارپوز گفت:
آمش جاواد حالا ما چرتو چرت میگیم ؟ آخه لامصب مگه من نگفتم موقعی که زهر ماری نوش جان کردی پشت این کامپیوتر لعنتی نشین دندون به جگر کن و جیکت در نیاد .ولی تو که اصلا گوش شنوایی نداری . هر چی از دهنت در میاد شروشر میریزی بیرون بعد چی .هیچی من نبودم حسن کچل بود .آقا من بودم راحت شدی . واما جواد جان واقعا بعضی وقت ها دیگه شورشو در میاری خواهشن موقع نوش جان کردن سعی کن پشت کامپیوتر نشینی اینو دوستانه و بدون شوخی برات گفتم .یاخشی اوغلان اول میونی چیه ؟ تازه گیها میخوام اولندیرم بیلوی
ژیان گفت:
با این معماها و شرایط ترسناکی که اینجا داره پیش میاد، گمونم اگه بجای وبلاگ اختر اینا، جوری شده بود که ماها در یک قصر بزرگ و قدیمی دور هم جمع می شدیم، اونوخ خیلی از ما کامنت گذارا یا تا حالا ناپدید شده بودیم یا دیگه فقط روحمون بود که سرگردون توی راهروهای اون قصر می گشت. فقط هر از گاهی یه صدای جیغی رو می شنیدیم و تازه می فهمیدیم یکیمون نیست. آخرشم معلوم نمی شد قاتل اصلی کیه. بیرونم بارون میومدو رعد و برق می زد. گاهی باد پنجره ها رو با شدت باز می کرد، پرده ها ولو میشدن تو هوا. کاشکی میشد بدونیم آخرین نفر کی زنده می مونه و همۀ جواهرات رو صاحب میشه.
……ی ی یوه ه ه هاهاها…ها…ها…ها….
کیوان گفت:
ژیان
یادت هست یه بار راجع به داستان «و دیگر هیچ نبود» از «آگاتا کریسنی» که فیلمی هم بر اساسش ساخته شده بود؟ جزیرهای که میزبان چند نفر است که همدیگر را نمیشناسند و همه توسط نامه به میهمانی فراخوانده شدهاند. توفان امکان تردد با قایق را که تنها راه دسترسی است قطع میکند. و ناگهان اولین قتل اتفاق میافتد و ترس، شک و بدگمانی جایش را گرفت: قاتل کیست و قربانی بعدی که خواهد بود؟ با هر قتل شانس درک حقیقت و احتمال کشته شدن همزمان افزایش مییابد.
ساحل غربی گفت:
نوشته ی قوی ای بود … ممنون …
کار جسورانه ای هم کردی … ای ول … همیشه وقتی شنیدم دختری خودش خودش رو از زیر بار سنگین باکرگی بیرون کشیده حسابی تحسینش کردم همینطور که الان تو رو تحسین می کنم …
اما با قسمت هایی از نوشتت مشکل داشتم :
«من میخواستم لذت ببرم و لذت ببخشم, ولی « لذت اول » تقسیم نشدنی بود, فقط به من تعلق داشت ! ارزشمندو مقدس بود، ومعتقد بودم که هیچ مردی لیاقت چشیدن اش را ندارد!» => این لذتی که داری ازش حرف می زنی وجودش وابسطه به تقسیم شدنشه. احتمالا خودت تا الان سکس بی نقص (یا کم نقص) رو تجربه کردی و می تونی صادقانه پیش خودت لذتش رو با انگشت مقایسه کنی. البته می فهمم که چون اولی بوده می تونه فرق کنه ولی اگه انتخاب من بودم انتخابم واسه لذت اول یکی دیگه رو هم در بر می گرفت. راستش رو بخوای این جملت من رو یاد حرف بعضی از شاخه های فمنیسم میندازه که کلا بدشون نمیاد مرد ها رو از هر چیز ممکنی حذف کنن. که با تمام علاقه و احترامی که واسه فمنیسم قایلم از اونها خیلی بدم میاد چون فکر می کنم ضربه ی خیلی شدیدی به خود فمنیسم می زنن. (البته این حرف ها با شرط اولیه اینکه شما همجنسگرا نباشی وگرنه که کلا دارم چرند میگم)
«مام .
نه خون، نه درد!!!
عرق بود و شهوت و غرور» => راستش رو بخوای این جملت رو باور نمی کنم! البته درک می کنم که آدم گاهی موقع نوشتن دوست داره اغراق کنه. مثلا من خودم گاهی یهو جو می گیردم زیادی جلو پا خودم پا می شم بعد یه دوست خیلی عزیزی ما اینجا داریم به نام کیوان که هی نوشته های من رو می خونه میزنه تو سر من که آی جوون اینقدر جلو پا خودت پا نشو (کیوان : :دی). اما نه خون نه درد ؟ واقعا؟ این درسته که در واژن هیچ عصب انتقال دردی وجود نداره و این ممکنه که بدون درد پرده پاره بشه اما این اتفاق واسه افرادی می افته که بی نهایت از لحاظ فکری آرامش داشته باشن و با این موضوع کنار اومده باشن. از قسمت ها اول نوشتت که بر نمیاد تو اینجوری بودی (که خوب طبیعیه تقریبا هیچ دختر ایرانی ای نیست). قسمت های اول نشون میدن اضطراب و استرس داشتی. بعد حالا درد هیچی خون هم نه ؟ واقعا شاید یه چیزیه که من ندونم اما اصلا مگه میشه پرده پاره بشه یه قطره خون هم نیاد؟
«۱۳ سال گذشت و من ۱۳ ساعت از ایران دورام.
در به در، آشفته، خسته و تنها!
ولی امشب برای اولین بار خود را در آغوش کشیدم و بوسیدم، به خودم گفتم «دوستت دارم». جمله ای که هیچوقت به هیچکس نگفتم.
و لبخند زدم به افکار دخترک کله شقی که میخواست دنیا را عوض کند و نشد !»
این تیکه به نظر من خیلی پیوستگی با بقیه ی قسمت ها نداشت. من حس کردم میخواستی تموم کنی نوشته رو نمیدونستی تموم کنی. اما خوب حالا که چی که دربه دری و آشفته و تنها؟ ربطش چیه ؟ بهتر بود توضیح میدادی (من یه حدسهایی می زنم که منظورت چی بوده اما بهتر بود واسه تموم کردن نوشته عجله نمیکردی).
و جمله ی آخر هم که دیگه قشنگ ناراحتم کرد. دختر کله شقی که میخواسته دنیا رو عوض کنه و نشد؟ بهه … زرشک …خانم ن. عزیز از تورنتو شما تازه ۳۱ سالته ….
چاکرین
ساحل غربی
میترا گفت:
راستش اینجا آدم شوک میشه وقتی میبینه چه چیزهایی رو که یه عمر تابو بوده به زبون که چه ارز شود به قلم میارن … بعد فکر میکنم شاید من خیلی بچه مثبت بودم …ولی من میدونم خیلی از رسومی که ما روشنفکر نماها بهش میخندیم یه ریشه ای داره و بیدلیل نیست.
میخوام بگم با حفظ بکارت موافقم فقط تعجب میکنم چرا یه نظر مثبت پیدا نمی شه !!! اینقدر دنیا کثیف شده که من با ترس این اعتقادم و میگم و الان که مینویسم حس یه پیرزن عجوزه رو دارم که پشت در حجله منتظره پیام عدم خطا کاریه عروس هست! ولی همه اونهایی که همه جور سکس و تجربه کردن خیلی موجه نشستن و میخندن !ولی من ایمان دارم اگه فلش بکی میسر بود همه دنبال یه ازدواج سالم و بیدردسر هستند و این راه سخت یکی از هفت خوان این راه هست. حتی من با همکار غیر ایرانیم که سالها آخر هفته های پر باری در مرکز شهر داشته و آمار خوابیدنش از دستش خارج هست وقتی بخث میکنم میبینم چقدر پشیمونه و حس میکنه وقت و عمر و سلامتیش به خطر اوفتاده. القصه از تمام بی پردگانی که بی پرده قصه های مشمئزکنندشون و با دیگران تقسیم میکنند عذرخواهی میکنم ولی اگه کسی باور کنه که این یه نوع مبارزه تغییر دنیا هست باید بگم هنوز در 19 سالگی سراسر شهوتش باقی مونده و فراتر نرفته
کیوان گفت:
فیلم زیبایی ربوده شده از برتولوچی را حتما نگاه کن، نگاه شما به این مقوله حتی در غرب هم طرفدارانی دارد. که شاید نه به پرده بکارت، اما «عشق را به نظر هدیتی نه آنچنان کم بها» میدانند که بخواهند به حراج بگذارند.
http://www.imdb.com/title/tt0117737
حناخانوم گفت:
نوع ارتباطی که من با متن برقرار کردم از منظررویارویی با یک تجربه بود، و البته هر تجربه ای از زوایایی قابل بررسی هست که برخی دوستان به زعم خودشون به این مساله پرداختن و من از این معبر میتونم وارد بحث شم،و فکر میکنم به این دلیل این اتفاق می افته که متن بیشتر بصورت گزارشی بیان شده و بنوعی همراه با عصبیت ،به این فکرمیکنم که این خصوصیات چقدر از زمان وقوعشون تا به حال تازه مونده اند.
جـوات یساری گفت:
@ آدم ناراحت
رفیق حقیقتا خورد توی ذوقم ، من از شما ،آرش ،کیوان ، لی لیِ سفر کرده توقع بیشتری دارم ، شماها چرا دنبال موج سازی راه بیفتید؟!
پیرامون گراواتار یه توضیحاتی به دوستان دادم ، بخونید امیدوارم شک ذهنیتون برطرف بشه.من از 13 مهر به این طرف در این وبلاگ هیچ کامنتی ننوشتم ، قبل از اونم یکی دو ماه بود که کم می نوشتم ، شخص دیگری که نمی دونم به چه دلیل اصرار داره «جوات» هست داره این کارهارو انجام میده . گراواتار ایمیل و آی پی من تقریبا ثابت هست. و بانو بهتر میدونن . من این مدت خودمو با وبلاگ نویسی سرگرم کردم یکی دو تا از دوستان محبت دارن سر میزنن گپ میزنیم ، و همچنین کارهای هنری فرهنگی انجام میدم رکوردینگ آدیو 🙂 یِ مدت دیگه هم میخوام روی یوتوب کلیپ تصویری بدم بیرون 😀
ظاهرا من هَووی این وبلاگ شدم باعث شده جای بعضی ها تنگ بشه و به تهمت ،افترا و سیاه بازی مشغول شدند. /// انشاء الله همگی موفق و موید باشند .
****
@همایون
تو تقریبا منو 🙂 میشناسی ، شاگرد مکتب امبد آقای عزیز هستم .همونی که همه به حرفاش هر هر هر میخندیدن
یادته : همیشه میگفت نویسندگان این وبلاگ دشمنی کینه و عداوت شدیدی نسبت به مرد ایرانی دارن؟!
خوب نگاه کن:
1- سرکار خانوم هما که مذهبی هستند قرآن باور شریعتی دوست هستند و منتقد رو همیشه به بیسوادی متهم می کرد و میگفت برید قرآن رو بخونید و بعدا درباره ی قرآن نظر بدهید . (و اتفاقا چندین نوبت آیات قرآن رو جلو چشمشون گذاشتم و تحلیل کردم، روی لا اکرا فی الدین تاکید داشت ، منم آیه رو گذاشتم جلو چشمش گفتم با دوتا آیه که اونطرف تر هست تناقض داره و ایشون از زیر بار گفتگو جیم زد).
2- همین خانم مذهبی و دو آتیشه یکی از صمیمی ترین رفقای بانو هستند ، بانویی که نه به قرآن باور داره نه حدیث نه به شریعتی . بانویی که میگه بزرگترین دلیل مهاجرتش این بوده که مذهبیون آزارش میدادند اما بر خلاف مدعا رفیق گاردشون یک بانوی مذهبی و قرآن خون هست که احتمالا دوشنبه ها زیارت عاشورا میخونه و سه شنبه ها روزه ی مستحبی می گیره!
فصل مشترکشون چیه؟ . . . «مطلقه و مرد ستیز بودن» . . . و این یعنی برخورد صنفی این یعنی زندگی با عقده و گره
واسه همینه که نویسنده ی محترم وبلاگ «گند کاری رفقاشو ماله میگیره» زد و بند میکنن ساخت و پاخت میکنن و سعی میکنن منتقد رو در طولانی مدت لجن مال کنن.
جالبه اینه ، اونی که به پروپای من پیچیده و آی دی میسازه مذهبی هست ، برید وبلاگ کاپیتان نگاه کنید ، ببینید چه جوری شاکی شده که چرا به «مقدسات اهانت میکنید» ؟!
به هیچ وجه منظورم این نیست که تنها متهم از نظر من «سرکار خانوم هما» هستند. اما به هر حال ایشون از هرفرصتی استفاده کرده و گفته :
«اگر حوصله اش را داري نخوان …نداري حذفش كن»
****
@ژیان
ضمن احترام به قلم زیبای شما در نویسندگی
مطئمن باشید اولین مقتولین شما و Sam هستید (البته بعد از اینکه تَلَکه شدید) ، شما و کامینتون 18 تن طلای ناب هم که باشه نهایتا در نگاه بانو یک موجود سیبیل دار هستید
/ تفکر لولیتایی ویولتایی یعنی تفکر سیاه و سفید/
سیبیل داشتن ،مذکر بودن جرمه ،ایرانی بودن جرمه ،خداباور بودن جرمه ،یا «زنده باد یا مرده باد» حد وَسَط مَسَط نداریم طیف و تونالیته ممنوع . این تفکر در بین ما ایرانیان حامیان پروپا قرصی داره . نمونه همین دوستمون همایون و همچنین فاک ، (خودتم که اصولا موضع سیاسی اجتماعیت خیلی مشخص نیست 🙂 همینجوری یلخی حدس میزنم در گروه سیاه و سفید بینی هستی . بِ هر حال نگارش شما جذاب و زیباست
*****
@گارداش گارپوز
شما هرچی بگی دربست قبول درسته من از شما معذرت میخوام ، غلط کردم
من اگر یه زمانی بتونم لولیتارو هم مجاب کنم که این کرم ریختن ها کارِ من نیست و شخص دیگری داره اینکارهارو به اسم «جوات» انجام میده ، شما یه نفرو نمی تونم مجاب کنم.
****
@بانو ویولتا
شما ایمیل منو داری ، هر کامنتی که اون ایمیلو داشته باشه برای من هست ،یکیش «مستر جوات» و یکیش «جوات 31 » ،لطفا اگر کامنتی با اسم جوات بود و یکی از این دوتا ایمیل رو نداشت تایید نکنید
****
@ کاراکتر سازِ لعنتی
یا همینجا راحت بگو مشکلت با من چیه و یا اینکه ایمیل بزن خصوصی بگو
تو ایمیل منو داری . . . مگه نه ؟!
لج نکن ایمیل بزن ، مرد و مردونه هرچی بگی قبول می کنم منتها با هویت اصلی که در این وبلاگ داری تماس بگیر . . .
و یا اینکه : بچرخ تا بچرخیم ، میندازمت گوشه ی رینگ لِهت می کنم 👿
****
@گیتی
اسمتو الان دیدم ، هم گفتم یه عرض ادبی بکنیم و هم اینکه از رفقات گله کنم
دارن تسویه حساب می کنن ، عقده گشایی میکنن ، از آب گل آلود ماهی می گیرن
بهشون بگو این بازی در بهترین حالت : بازی باخت باخت هست
بهشون بگو سر اون اسلحه ی لعنتی رو بگیرن یِ طرف دیگه ، من اون دشمنی کی فکر می کنند نیستم.
بهشون بگو این ره به ترکستان هم نمیرسه آخرش یِ ولایت خرابِ هست که سالهاست بر اثر خشکی زمین و ذهن ساکنانش متروکه شده . آسمونِ ولایت عقده کرده کینه کرده کِ نباره کِ آباد نکنه . . .
این رفیقمون غریبه نیست گیتی ، آشناست بدفرم هم آشنا هست .
البته شما نمی خواد بهشون چیزی بگی هویجوری من باب درد و دل گفتیم با بازجوی قدیمی یِ گپی زده باشیم.
پَ کِ اینطور 🙂 ،شومام بالاخره حس استفراغ بهتون دست داد 😦 نقلی نیست شِبِلّی سنگ بزرگتری بردار 😐
گردو گفت:
جوات جان
عرض ارادت
من اگر تو این بحث دخالت میکنم برای اینکه میبینم بخاطر یکسری برخوردهای خیلی پیش پا افتاده این محیط از نوشته های تو محروم شده. قشنگی اینجا به رنگارنگ بودن نظرات و نثر های کامنت گذار هاشه و نثر تو یکی از رنگهای مهم اینجاست ولی حیف که دائم یا در حال قهر هستی و یا در حال دفاع از خودت.
من فکر میکنم برای خاتمه دادن به این داستان یک راه خیلی ساده وجود داره. اینکه تو بجای این متن های طولانی دفاع از خود که شکل ننه من غربی پیدا کرده، اگر دیدی کسی با اسم تو کامنت گذاشته تو دوتا جمله کوتاه در زیرش تکذیبش کن و انقدر کشش نده. بقیه تهمنتها رو هم کلا ندید بگیر. در نظر داشته باش که بقیه هم بالاخره عقل دارند و از روی برخورد درست تو در موردت قضاوت میکنند نه تهمت دیگران.
باور کن حیفه که وقتتو بگذاری سر این جرو بحثهای بی نتیجه. بجاش نظر دیگران رو با اون نثر با نمکت نقد کن که فضای اینجا قشنگ تر بشه.
جـوات یساری گفت:
ممنون گردو خان
با شما موافقم نباید بیش از حد توضیح میدادم .اون بالا بانو ویولتا هزار و یک دلیل سرهم کرده که برای دیده شدن و جلب توجه در حال دروغ گفتن و کاراکتر سازی به اسم خودم هستم و این یعنی اینکه توضیحاتم بی فایده بوده.
چشم: هم به عقل دیگران احترام میذارم،هم به شک دیگران و هم به یقین بانو
کامنت شما آرومم کرد
سپاس
vasat piaz گفت:
توصیه با دوستان:
.
http://iran-vich.blogspot.de/2012/10/blog-post_23.html
کاپیتان بابک گفت:
ویولتای عزیز
دنباله گفتگوی پست قبلی مون چند خطی برای شما نوشتم یه کمی روشن و دقیق تر…..شاید.
aftab گفت:
یاد خودم میافتم که تا 27 سالگی چه بلاهایی سر روحم اوردم تا از نظر جسمی باکره بمونم و در اخر با یک خارجی ازداج کردم که اصلا براش مهم نبود من باکرم یا نه!!!
منم اگه به عقب برمیگشتم باکره نمیموندم…البته باید سنی باشی که عاقل باشی و بدونی داری چی کار میکنی چه از نظر روحی و جسمی …
با انگشت برداشتنش این خوبیو داره که به کسی وابسته نمیشی که وقتی رفت هی بگی اون اولین نفر بود و ….
mountainsummit گفت:
این بلاها که سر روح خودتون آوردین به جنس مخالف هم انتقال دادین متاسفانه. شما باکره موندین اما همه جامعه دچار مشکل شد. نمی گم تو و امثال تو مقصرن اما ما چه روزها و شب هایی رو مفت و مسلم از دست دایم.
خنده داره.
aftab گفت:
khande dar ke mosalaman hast,vali jense mokhalef vase in bimarie rohi nagereft,va in baese moshkelate jame nashode,kheili natijegirie abakiyi kardi harchand khodam az taboo sakhtan az sex bizaram va bekarat be khatere harfe mardom va khanevade va ye pesari ke har kari khaste karde vali dokhtar aftab mahtab nadide mikhad Motenaferam
بهارمست گفت:
ساحل غربی:
مسلما شما با انواع پرده بکارت آشنایی ندارید.بعضی از انواع اصلا پاره نمی شوند که خونریزی داشته باشند!پس خیلی به نویسنده خرده نگیر
و ژیان عزیز
کلا من از خوندن کامنتهات خوشم میاد…و در مورد جواب من :
اولا مرسی که نظرتو به عنوان یک جنس مذکر بیان کردی و ثانیا تاحالافکر کردی وقتی یدونه از این زنهای زمینی پرفیس و افاده که لزوما نه از نژاد گندمیه مدیترانین نه از نژاد سفید بلوریه روسی اینقدر به شما غر میزنن ، اون چند تا زن محشری که بهشون در کامنتت اشاره کردی بر داری ببری مریخ چقدر غر خواهند زد؟؟؟(چشمک)
ساحل غربی گفت:
من این رو می دونستم که بعضی از انواع اصلا پاره نمی شن که خونریزی داشته باشن اما خوب اگه اصلا پاره نشده که ….
باشه … من اصلا چکارم؟
گردو گفت:
با اجازه دوستان یک مختصر درمورد آشپزی با میکرو:
بادمجون پوست کرده رو تو یک ظرف پیرکس خرد میکنید. کمی نمک میزنید و درشو میبندید. یک بار با قدرت 250 وات بمدت 12 دقیقه گرمش میکنید. بعد درش میارید آبشو خالی میکنید. باید رنگش کمی تیره شده باشه. اگر نشده هم بزنید دوباره چند دقیقه گرمش کنید.
بعد از خالی کردن آب بادمجان یک پیاز خورد میکنید روش و کمی روغن مایع هم میریزید و هم میزنید تا خوب جذب بادمجان بشه. روغن نباید ته ظرف جمع بشه. بعد با قدرت 500 وات و مدت 15 دقیقه میپزیدش. اگر یکی دوبار هم همش بزنید یکنواخت تر میپزه.
اگر معمولا گوشت چرخکرده و مغزگردو توش میریزید، همزمان گوشتو رو گاز سرخ کنید و ادویه دلخواه بزنید و مغز گردو رو هم رنده کنید.
قبل از انکه گوشت و مغز گردو رو بریزید نعنا به اندازه دلخواه روی بادمجان بریزید، هم بزنید و برای 8 دقیقه دیگه بگذارید تو میکرو. یادتون باشه نعنا رو بادست خوب پودرش کنید.
بعد گوشت چرخکرده و مغزگردو و کشک رو هم اضافه کنید و 10 دقیقه دیگه با همان 500 وات بپزید.
اگر دوست دارین با گوشت و نعنا و کشک روشو تزیین کنید کمی گوشت چرخکرده نگه دارید برای آخرسر، تو همون ظرفی که گوشت سرخ کردین کمی نعنا داغ درست کنید و کشک تزیینی رو حتما بجوشونید. باز اگر دوست دارین که حتما سیر سرخکره توش بریزید باید اونم جدا سرخ کنید، وگرنه میتونید موقع ریختن گوشت و مغز گردو سیر و هم بریزید.
البته مدت زمان و قدرت میکرو ممکنه برای دستگاههای مختلف فرق کنه. بنا براین باید یکی دوبار تجربه کنید تا کیفیت خوبی در بیارید.
من حجم و برای سه تا بادمجان متوسط در نظر گرفتم. اگر بیشتر یا کمتر بشه زمان پخت باید تغییر کنه.
دقت کنید که قدرت میکرو خیلی اهمیت داره. اگر زیاد باشه یک قسمتهایی خیلی زود میپزه و له میشه و قسمتهایی نپخته میمونه. اگر خیلی کم باشه هم مزه بادمجون آبپز میگیره. زمان و قدرت مناسب باعث میشه بادمجون و پیاز آغشته به روغن خوب سرخ بشه و طعمش عوض شه.
شاداب گفت:
باکرگی چه مفهومی داره وقتی از لحاظ فیزیکی کاری نکنی ولی فکرو ذهنت کاملن در گیر این موضوع باشه…………..
من که 22 سالم بود سکس کردم و باکرگیمو از دست دادم…..از اون موقع راحتتر عاشق می شم و راحتتر عشقمو که به من پشت کرده فراموش می کنم……………….و برای یه شروع دوباره لحظه شماری می کنم………….
"ن" از مونترال گفت:
@ violetta
@بهار مست
برای رسیدن به این حس برنامه ریزی نکردم، حتا بهش فکر نکردم
ولی با هیچ جمله ای نمیشه توصیفش کرد و با هیچ تجربه ای نمیشه مقایسش کرد.
narcisse عاشق چهره ی خودش شد، من عاشق همه چیز خودم شدم ویولتا ! همه ی اون چیزائی که من رو من کرده، به قول خودت همه ی اون خود گایدن ها که اگه ماکسیموم اش ۱۰۰ باشه، من به خودم ۱۰۰۰ میدم، چه جسمی، چه فکری!
من آدمی بودم که همیشه واسه به دست آوردن هر چیز باید سختترین راه ممکن رو انتخاب میکردم، راهی که کسی بهش نگام نمیکرد .
طبیعت هم از نظر ظاهر هم هوش و هم شرایط خانوادگی زیادی به من لطف کرده، ولی من پشت کردم به همه ی اینا! شدم ی آواره! یه عمر خودمو زجر دادم و یه عمر از خودم نفرت داشتم بخاطر زجر های که به خودم می دادم.
ولی شبی که اینو واست نوشتم ی حس عجیبی اومد سراغم ! حس میکردم هرچیز که به من ربط داره واسم بینهایت ارزشمند شده، چیزائی که قبلا زجرم میدادن شدن لذت !
چون تمام اشتباهام، تمام حماقت ها و تصمیمی های اشتباه ام دست به دست هم دادن تا کون من به حدی جر بخوره که بشم اینی که الان هستم،
آزاد شدم ویولتا، آزاد از همه چیز! از گذشته و آینده
قبلا اگه ی پاکت سیگار میکشیدم واسه فرار بود. الان اگه یه نخ میکشم واسه لذت هستش(سود و ضررش هم هیچ اهمیتی نداره واسم )
قبلا اگه ۱ بطری عرق میرفتم بالا واسه خود آزاری بود، الان اگه یه گیلاس مشروب میخورم واسه حس خوبی هستش که بهم میده
قبلا «مادر دنیا» بودم الان شدم «بچه ی دنیا» و تو همه ی این بچه گی به بلوغ رسیدم، من کس خل شدم ویولتا، ولی این دنیامو دیگه با هیچی عوض نمیکنم.
فقط یادت باشه که از «خود گایدن» فکری و جسمی شروع میشه، میرسی به جائی که دلت واسه خودت میسوزه که اینم بهترین نشونست ، بعد از یه مدت باید کونت بسوزه واسه همه ی اشتباهات و اون عمری که به باد رفت، ولی شک نکن که دیر یا زود خودتو میبخشی و عاشق خودت خواهی شد.
میمیری واسه اشتباهات گذشتت و اون چیزی که الان هستی، میمیری واسه ویولتا.
اونوقت وسط مترو یا تو رختخواب یا زیر دوش یا هرجا که بودی خودتو بغل کن مثله یه بچه, خودتو فشار بده, نمیتونی پیشونیه خودتو ببوسی، ولی دستاتو ببوس، از خودت تشکر کن و لذت ببر عزیزم !
Sara گفت:
Man vaghti 11 sale budam in karo kardam,az sare konjkavi, khunam umad.
امیر گفت:
خیلی متن کثیف و چندشناک و بیهوده و بیهوده و بیهوده ای بود ..
از نسوان میخوام که دقت بیشتری کنن ..
وقتی پستهایی به قوت پست بعدی رو میخونم .. سخیف بودن همچین نوشته ای بدجورتوی ذوق میزنه
narges گفت:
یه سوال میکنم خواهشا نخندید, من 16 سالمه و خیلی اطلاعات زیادی ندارم…مگه میشه با دست اینکارو کرد؟!
راستش من نگران خودم شدم که نکنه ناخواسته چنین کاری کردم؟! اینو واقعا میگم, من همیشه فکر میکردم یه مرد باید اینکارو کنه, نه اینکه با یه دست زدن عادی این اتفاق بیفته
خیلی نگرانم کردید
Shima گفت:
امشب خیلی اتفاقی دوباره سر از اینجا، این وبلاگ در آوردم و چند تا از نوشته ها رو دوباره خوندم، و صد البته کامنتها رو…
کجایید بچه هاااا؟!! چه حس عجیبیه، انگار وارد یه شهر متروکه شدم که یه وقتی پر از آدمهای جورواجور و زندگی بود.