اقای دکتر سعادتیان مرد سعادتمندی بود. زندگی اش روی حساب کتاب، پولهای توی بانکش بی حساب . دکتر سعادتیان سالها پیش ازدواج کرده بود. همسرش کدبانویی تمام عیار بود. اگرچه تحصیلاتش در  حد دیپلم بود اما در خانه داری و میهمان نوازی و خوش رفتاری پی اچ دی داشت.همان طور که عرض کردم دکتر سعادتیان مرد سعادتمندی بود .القصه این سعادت ادامه داشت تا روزی آن اتفاقی که باید نیفتد افتاد و بیماری وارد مطب دکتر شد که دکتر را برای همیشه بیمار عشق کرد.

البته این بیمار از دوستان نزدیک  ما  بود. خانوم س همه ی آن چیزی بود که زن دکتر نبود. کوتاه ، خپله ، ولنگ و واز و شلخته، عصبی و تند مزاج، تحصیلکرده و افسرده. دکتر یک دل نه صد دل عاشق خانوم س شد. خانوم س برعکس همسر دکتر اهل مطالعه بود و با کافکا و کیشلوفسکی و کوبریک  حال می کرد. او بر خلاف همسر دکتر که لب به نجسی نمی زد تا صبح پا به پای دکتر اسمیرنوف به بدن می زد و مزه کنار مزه می گذاشت  و خیلی با مزه بود. خانوم س البته( بین خودمان بماند) هنر های دیگری هم داشت  که فانتزی های جنسی همیشه ارضا نشده ی دکتر را ارضا می کرد. او از فرو بردن اجسام خارجی دراز تا ته حلقش ابایی نداشت و برای خوش آمد دکتر به او اجازه ی رفت و آمد از در عقبی را میداد چیزی که زن دکتر همواره او را از آن محروم کرده بود. با همه ی این اوصاف قبول بفرمایید که دکتر با دیدن خانوم س واقعا وارد بهشت دانته شده بود.

 من اولین بار دکتر را توی این بهشت دیدم . تصور همه ی ما از بهشت  این است که بهشت جایی است که در آن حال آدم خوب است .برای همین هم تعجب کردم وقتی دکتر را آنقدر پریشان و غمگین یافتم. با اینکه خانوم س مثل پروانه دور سرش می چرخید  و قدحش را پر می کرد دکتر خوشحال نبود. یادم نیست چطور شد که سر صحبت را به زنش کشاند. به خانومی و برازندگی و نجابتش. به اینکه چه دستپختی دارد و چقدر زن زندگی است. همین وسطها بود که بغضش شکست و اشک هایش توی ماست و خیار ریخت.گویا فردا ی آن شب اسبابش را جمع کرده بود و بر گشته بود پیش همسر فداکارش. خانوم س البته خیلی گریه کرد اما به هر حال بعد از مدتی همه چیز به حالت عادی برگشت و ما هم فراموش کردیم و  قصه ی ما به سر رسید

پی نوشت اخلاقی :اما آیا همه چیز به حالت عادی برگشت؟  حدس می زنم که آقای دکتر سعادتیان مدتی در آغوش گرم خانواده اش خوش خواهد بود. همسرش شادمان از بازگشت او از همیشه بیشتر سنگ تمام خواهد گذاشت و غذاهای لذیذی خواهد پخت. شاید حتی خودش را راضی کند و با او اورال سکس هم بکند. به هر حال ضعیفه ای است و بدون دکتر هیچی نخواهد بود. برای همین هم همه ی سعی اش را خواهد کرد که آن مردک کثافت با آن آلت تناسلی بوگندو را به هر قیمتی نگاه دارد. اما آیا آقای دکتر کنار او آرام خواهد شد ؟ آیا بعد از  تجربه ی زنی مثل خانم  س که  فوق لیسانس داشت و آن آلت را با اشتیاقی مقدس بر دهان می برد  باز به یک زن سنتی و متوسط الحال و دیپلمه  و سرد مزاج رضایت خواهد داد؟

پی نوشت غیر اخلاقی : به اعتقاد کارشناسان امور خانواده و حومه همسر دکتر به زودی دوباره  دلش را خواهد زد. دکتر باز اسیر یک زن آزاد و سکسی و بی پروا خواهد شد. احتمالا به زودی به این نتیجه خواهد رسید که نیازی نیست انتخاب کند  وقتی می تواند هر دو را داشته باشد.به هر حال دکتر انسان باهوشی است. او هم سکس آنال می خواهد و هم  خورشت جا افتاده و زن نجیب . او مزه ی هر دو را با هم چشیده است و نمی خواهد به خاطر هیچ کدام از دیگری بگذرد. او خط قرمزی را رد کرده است که برگشتی ندارد.او می تواند برای همیشه این وسط نوسان کند

پی نوشت ضد اخلاقی : نکته ی ضد اخلاقی این داستان مزخرف رفتار دکتر نیست.از آن مهم تر این است که این دو زن هم با هم مشکلی ندارند. هر کدام حضور دیگری را می پذیرد وبه روی خودش نمی آورد. هر کدام وضعیت نصفه نیمه ی خود را می پذیرند و به آن رضایت می دهند.به هر حال دکتر مرد سعادتمندی است . همان طور که یک میلیاردر می تواند دو تا مرسدس بنز داشته باشد دکتر هم می تواند دو معشوقه یا حتی بیشترش داشته باشد. از اینجاست که دکتر زن ها را شکل مبل های متقاوتی می بیند که هر از گاهی روی یک کدام می توان نشست و زنها دکتر را ماشینی که همیشه می توان از آن پول بیرون کشید.اما  اینکه آیا دکتر سعادتیان اینگونه به سعادت خواهد رسید را فقط خدا می داند. من که چشمم آب نمی خورد . نظر شما چیست؟