اقای دکتر سعادتیان مرد سعادتمندی بود. زندگی اش روی حساب کتاب، پولهای توی بانکش بی حساب . دکتر سعادتیان سالها پیش ازدواج کرده بود. همسرش کدبانویی تمام عیار بود. اگرچه تحصیلاتش در حد دیپلم بود اما در خانه داری و میهمان نوازی و خوش رفتاری پی اچ دی داشت.همان طور که عرض کردم دکتر سعادتیان مرد سعادتمندی بود .القصه این سعادت ادامه داشت تا روزی آن اتفاقی که باید نیفتد افتاد و بیماری وارد مطب دکتر شد که دکتر را برای همیشه بیمار عشق کرد.
البته این بیمار از دوستان نزدیک ما بود. خانوم س همه ی آن چیزی بود که زن دکتر نبود. کوتاه ، خپله ، ولنگ و واز و شلخته، عصبی و تند مزاج، تحصیلکرده و افسرده. دکتر یک دل نه صد دل عاشق خانوم س شد. خانوم س برعکس همسر دکتر اهل مطالعه بود و با کافکا و کیشلوفسکی و کوبریک حال می کرد. او بر خلاف همسر دکتر که لب به نجسی نمی زد تا صبح پا به پای دکتر اسمیرنوف به بدن می زد و مزه کنار مزه می گذاشت و خیلی با مزه بود. خانوم س البته( بین خودمان بماند) هنر های دیگری هم داشت که فانتزی های جنسی همیشه ارضا نشده ی دکتر را ارضا می کرد. او از فرو بردن اجسام خارجی دراز تا ته حلقش ابایی نداشت و برای خوش آمد دکتر به او اجازه ی رفت و آمد از در عقبی را میداد چیزی که زن دکتر همواره او را از آن محروم کرده بود. با همه ی این اوصاف قبول بفرمایید که دکتر با دیدن خانوم س واقعا وارد بهشت دانته شده بود.
من اولین بار دکتر را توی این بهشت دیدم . تصور همه ی ما از بهشت این است که بهشت جایی است که در آن حال آدم خوب است .برای همین هم تعجب کردم وقتی دکتر را آنقدر پریشان و غمگین یافتم. با اینکه خانوم س مثل پروانه دور سرش می چرخید و قدحش را پر می کرد دکتر خوشحال نبود. یادم نیست چطور شد که سر صحبت را به زنش کشاند. به خانومی و برازندگی و نجابتش. به اینکه چه دستپختی دارد و چقدر زن زندگی است. همین وسطها بود که بغضش شکست و اشک هایش توی ماست و خیار ریخت.گویا فردا ی آن شب اسبابش را جمع کرده بود و بر گشته بود پیش همسر فداکارش. خانوم س البته خیلی گریه کرد اما به هر حال بعد از مدتی همه چیز به حالت عادی برگشت و ما هم فراموش کردیم و قصه ی ما به سر رسید
پی نوشت اخلاقی :اما آیا همه چیز به حالت عادی برگشت؟ حدس می زنم که آقای دکتر سعادتیان مدتی در آغوش گرم خانواده اش خوش خواهد بود. همسرش شادمان از بازگشت او از همیشه بیشتر سنگ تمام خواهد گذاشت و غذاهای لذیذی خواهد پخت. شاید حتی خودش را راضی کند و با او اورال سکس هم بکند. به هر حال ضعیفه ای است و بدون دکتر هیچی نخواهد بود. برای همین هم همه ی سعی اش را خواهد کرد که آن مردک کثافت با آن آلت تناسلی بوگندو را به هر قیمتی نگاه دارد. اما آیا آقای دکتر کنار او آرام خواهد شد ؟ آیا بعد از تجربه ی زنی مثل خانم س که فوق لیسانس داشت و آن آلت را با اشتیاقی مقدس بر دهان می برد باز به یک زن سنتی و متوسط الحال و دیپلمه و سرد مزاج رضایت خواهد داد؟
پی نوشت غیر اخلاقی : به اعتقاد کارشناسان امور خانواده و حومه همسر دکتر به زودی دوباره دلش را خواهد زد. دکتر باز اسیر یک زن آزاد و سکسی و بی پروا خواهد شد. احتمالا به زودی به این نتیجه خواهد رسید که نیازی نیست انتخاب کند وقتی می تواند هر دو را داشته باشد.به هر حال دکتر انسان باهوشی است. او هم سکس آنال می خواهد و هم خورشت جا افتاده و زن نجیب . او مزه ی هر دو را با هم چشیده است و نمی خواهد به خاطر هیچ کدام از دیگری بگذرد. او خط قرمزی را رد کرده است که برگشتی ندارد.او می تواند برای همیشه این وسط نوسان کند
پی نوشت ضد اخلاقی : نکته ی ضد اخلاقی این داستان مزخرف رفتار دکتر نیست.از آن مهم تر این است که این دو زن هم با هم مشکلی ندارند. هر کدام حضور دیگری را می پذیرد وبه روی خودش نمی آورد. هر کدام وضعیت نصفه نیمه ی خود را می پذیرند و به آن رضایت می دهند.به هر حال دکتر مرد سعادتمندی است . همان طور که یک میلیاردر می تواند دو تا مرسدس بنز داشته باشد دکتر هم می تواند دو معشوقه یا حتی بیشترش داشته باشد. از اینجاست که دکتر زن ها را شکل مبل های متقاوتی می بیند که هر از گاهی روی یک کدام می توان نشست و زنها دکتر را ماشینی که همیشه می توان از آن پول بیرون کشید.اما اینکه آیا دکتر سعادتیان اینگونه به سعادت خواهد رسید را فقط خدا می داند. من که چشمم آب نمی خورد . نظر شما چیست؟
geumat گفت:
نگفتی که دکتر بچه هم داشت؟ چند تا؟ در چه سنی؟ این خیلی مهمه
geumat گفت:
راستی! الان اینا شکار میریزن سرت چون یکم بیشتر پرده دری کردی !!! تصادف مهیب عقده با عقده !!!
سعید گفت:
سعادت! سعادت رو تا وقتی احساس میکی که ندونی چه چیزایی نداری و باور کن همیشه چیزهایی هستن که نداشتی و شاید هرگز نخواهی داشت. شاید بایستی بگیم گور بابای سعادت، دم را دریاب!
البته هستن کسایی که وقتی دستشون به گوشت نمیرسه خودشون رو جوری فریب میدن که با باور کامل میگن پیف پیف بو میده، بعدشم دم از اخلاق و لذت واقعی و این جور حرفا میزنن.
حالا واقعا دکتر سعادتمنده یا نه؟ خب اون هم خدا رو داره و هم خرما و هرووقت هم نیاز به بخشایش داشته باشه به اندازه ی کافی گناه داره که بهشون اعتراف کنه و سبک بشه و به خودش قول بده که آدم درستی بشه و یه مدت بعد دوباره لذت زدن زیر قولش رو تجربه کنه و انقدر پول داره که بتونه این چرخه رو بارها و بارها تکرار کنه و حتی گاهی اوقات چیزهای جدیدی هم بهش اضافه کنه. شاید یکی بگه که دکتر هرگز به سعادت نمیرسه، اما خودمونیم، گور بابای سعادت وقتی که تعداد دم های خوشمون از دم های ناخوش به مراتب بیشتره.
فمنیست=آخوند مدرن گفت:
شکی دراین نیست که هم فروشنده مواد مخدر مقصره هم شخص معتاد. ولی اگه بخواین به اصلاح جامعه بپردازین، با معتادها مقابله میکنین یا عرضه کنندگان مواد مخدر؟
زنها تا خودشون به خودشون رحم نکنن، کسی براشون تره هم خورد نمیکنه. یادمون نره که مشکل خیانت، رابطه مجردها نیست. عموما یک زن مجرد وارد زندگی یک زن متاهل میشه. خیلی خوبه که در خونمون مقاومت خوبی داشته باشه، ولی وقتی دزدی از حد مقاومت در قوی تر بود و اونو رد کرد، شما توی دادگاه وجدانتون در رو محاکمه می کنین یا دزد رو؟.راه حل اجتماعی اینه که درها رو محکم و محکمتر کنین یا دزدها رو کنترل کنین؟
عماد گفت:
نکته بسیار زیبایی گفتی.
سعادت رو تا وقتی احساس میکی که ندونی چه چیزایی نداری…
دکتر گفت:
kjhg
دکتر گفت:
زن باید مشروبو پایه باشه….ها ها ها
رونین گفت:
اولا : آقای دکتر عاشق کدوم وجه خانم س شده؟ کافکا و کیشلوفسکی و کوبریک یا نجسی خوردن یا ارال سکس؟ … اینا خیلی به هم ربط نداره .
ثانیا : این آقای دکتر به نظرم یه کم مریض تشریف داشتند چون اگه قرار به خیانت بود می تونستند به جای یه زن خپل و … برن سراغ یه پری همه فن حریف از طرف دیگه یه خانم خوشفکر و مطالعه کرده رو هم برای ارضای فکریشون انتخاب کنند . ایشون که اول و آخر داشتند خیانت می کردند خوب درست و حسابی خیانت کنند .
ثالثا : ایشون اصلا واسه چی ازدواج کردند ؟ آدمی که اینقدر دمدمی مزاجه و یه لحظه ارال سکس می خواد و ده دقیقه بعد دلش واسه دستپخت «منزل» تنگ می شه خب نباید ازدواج کنه .
رابعا : این آدمی که اوصافش رو نوشتید اینقدر چاله چوله روانی داره که تو حرمسرای ناصرالدین شاه هم احساس خوشبختی نمی کنه …
یک نفر گفت:
چاله چوله روانی نیست… پیش می یاد. اگر واسه خودت موقعیتش پیش نیومده دلیل اینکه، به زعم خودت، چاله چوله روانی نداشته باشی نیست.
شرایط سعادتیان حتی تراژدیک هم هست.
رونین گفت:
تو اینکه هر کس واسه خودش چاله چوله داره که شکی نیست ولی یه انسان نسبتا عاقل یا طرفش رو بر اساس یکسری معیارهایی انتخاب می کنه و یا عاشق میشه(عشق در یک نگاه) تو حالت دوم که عاشقه و معشوقش واسش مثل بت و تکلیفش روشن . تو حالت اول هم باید حداکثر خواسته هاشو در نظر بگیره … اتفاقا اینکه یه نفر خودش اینقدر کم بشناسه کمدیه نه تراژدی
شین (شادی) گفت:
شما به مسائل خیلی در چارچوب نگاه کردین. زندگی اینقدر هم تعریف شده و منطقی نیست که شما میگید. خیلی چیزها خارج از اختیار آدم پیش می آد. اینکه حالا یکی رو پیدا کنم واسه خوراک روحم و یکی واسه خوراک جسمم و این یکی حوری خانم هم واسه خوراک فلانم باید خیلی فلان فلان باشی که بتونی این کارو بکنی. اصلاً صحبت درستی کار نیستا اصلاً . صحبت اینه که دل کار خودشو میکنه و عقل کار خودشو. اونکه میگه من اول فکر میکنم و بعد به دلم اجازه میدم یا شانس یا بدشانسی آورده که دلش تصمیم نگرفته ساز خودشو بزنه.
در آخر خیانت خیلی زشته ولی من اینو میگم چون واسه خودم پیش نیومده. همیشه هم دعا میکنم که پیش نیاد ولی اینو میدونم که لایه های تفکر ما خیلی عمیقتر از اونو که فقط بشه رو نمادهای ظاهری اظهار نظر کرد.
sharia گفت:
نظر من و شما در این مورد خاص زیاد مهم نیست .هر انسانی در موقعیت های گوناگون ،رفتارهایی مناسب با علایق و باورهایش میتواند داشته باشد .مردی را میشناسم که با قبول پرنسیپها یی هیچگاه به همسرش با وجود توانایی و امکانات خیانتی نکرد ولی پس از گذشت سالیان بر حسب تصادف دریافت که زنش کمی تا قسمتی به وی خیانت کرده است لیکن با گذشت دو سه دهه ، این ماجراها به نوعی مشمول مرور زمان شده و شتر دیدی ،ندیدی ! آیا میتوان نتیجه گرفت که دوستم آدمی خوب و با اخلاق و آقای سعادتیان شما انسان بد و خودخواهی است ؟ فکر می کنم که اگر آقای دکتر، خانم س را طرد و تحقیر نکرده اساسا مشکلی هم ایجاد نشده باشد !
سبو گفت:
من چند وقته وبلاکت را می خونم : به شکل دردناکی (منظورم ازدردناک همان وحشتناکه نه منظور م به شکل زیبایی ) روی لبه تیز یک چیزی مثلا (روان یا نه ذهن ) انسان راه می روی و سوال های همیشگی ما را دو باره به یادوری می کنی .پاسخ همه این سوالات اینست که در واقع هیچ پاسخی برای آنها نیست بهتر بگویم بهترین پاسخ انست که این سوالات و ذهن مشغولی ها اصلا جواب ندارند . گاهی از عمق ناخودآگاه بیرون می زنند که ما از وجود انها خبر نداشتیم مثل استاکر اندره تارکوفسکی .و تو دقیقا در لبه ناخودآگاه و خودآگاه به شکل دردناکی قدم می زنی گاهی تعادلت از دست می رود ومی افتی اون طرف . و از اونجا که ما توان چنان خمش و تاب هایی را نداریم دوباره بر می گردی روی لبه تیز و راه می روی .
شاید این دکتر سعادتی خوشبخت باشد و یا نباشد ما چیزی از اون نمی دانیم ولی دکتر سعادتی هست که سعادتمند است و درمقابل دکتر دیگری هست که سعادمند نباشد. ممکن است یکی پیدا شود که به اندازه مزون ها یا پی ها خوشبخت باشد( عمر بعضی از ذرات در اتم ده به توان منفی 23 است) حالا ممکن است دکتر سعادت فعلا سعادتمند باشد تا زمانی که بقول خودت 15 دقیقه طول می کشد تا ادم فاصله اتاق خواب تا دستشویی را طی کند. و یا حتی لحظه مرگ . تا لحظه مرگ سعادتمند باشد که هر دو را دارد هم کافکا و مزه ها و لذت دیوانگی های سکسی بدون حد و مرز را و ختی لذت خیانت را و هم قورمه سبزی و سکس ارام و با حجب و حیا را. اما درست در لحظه مرگ یک چیزی تمام لذات را از حقلومش بیرون بکشد یک خاطره ای یک چیزی. درست است که مرگ ممکن است چند ثانیه طول می کشد ولی کسی نمی داند این چند ثانیه چقدر طول می کشد.
نسوان گفت:
بهترین خواننده ی ما هستی . تا این لحظه. برای اینکه دقیقا نکته همین بی جواب بودن این سوالهاست
فکر کنم فقط یک نفر رکورد تو را خواهد شکست
کسی که جواب سوال ها را بدهد
کسی که مردم عادی بهش خدا می گویند.
( ببین با کی داری رقابت می کنی)
جــوات یساری گفت:
اونم نمیدونه ، هنوز پلان خاصی نداره.
شاید داره با سیستم آزمون و خطا جلو میره
نبودن پاسخی مشخص برای همه چیز دلیلی بر توجیح همه چیز نیست
با فلسفه سفسطه نکنید لطفاً
Hichkas گفت:
Rojoo shavad be mabhase «bounded rationality». Fekr konam kefayat kone. Be nazaram har raftari ro be dalil inke ma javebesho nemidoonim nemishe tojih kard.
printemps گفت:
درست است که مرگ ممکن است چند ثانیه طول می کشد ولی کسی نمی داند این چند ثانیه چقدر طول می کشد»
One of the bests I ve ever read
فریدا گفت:
چرا اینقدر شما وقیح می نویسید ؟ دلیلی برای این وقاحت هست واقعا ؟ آیا خوردن آلت تناسلی طرف مقابل در عشق بازی یک کار کثیفه ؟ یعنی خودتون این کار رو نکردید تا به حال ؟ شاید برای بعضی ها واقعا لذت بخش باشه ولی به دلیل فرهنگ اشتباه و نادرست دونستن اون … بین یک زن و شوهر قدیمی اتفاق نمی افته … سکس یه مقوله ی مهمه … به رضایت رسیدن تو سکس مهمه … من نمیگم کار دکتر درسته یا غلطه … اما نوشتن این مسائل دردی رو دوا نمی کنه ! می کنه ؟ امثال زن دکتر براش ننگه به سکس فکر کنه … می خواد زودتر مردش کارش رو تموم کنه بره قورمه سبزی بپزه !!! اصلا نمی دونه سکس چیه … نمی دونه foreplay چیه !!
با این نوشته های سطحی راه به جایی نمی بریم ما ! حالا هی مردا رو بکوبین که فلانن و بیسارن … بابا فرهنگ غلطه … اون مرد رو هم یه زن و مرد بی فرهنگ تربیت کردن ! اینجوری مگه به دنیا اومده ؟ حالا چون دکتره از گناه باید مبری باشه ؟ یا زنه چون خوب و نجیبه همه چیزش اوکیه ؟
نیازهای آدمی گسترده ست .. بله … آدم هم به سکس مورد علاقه ش احتیاج داره … هم به زندگی اجتماعی هم خانوادگی .. آدم … یعنی هم مرد … هم زن … این دیوارکشی به کجا می رسه مثلا ؟؟؟؟
نسوان گفت:
به جای کوبیدن این متن یک بار به تناقض های روحی خودت نگاه کن.
چرا فکر می کنی که خوردن آلت تناسلی مرد کار بدی نیست اما نوشتن در موردش کار بدی محسوب می شود؟ چرا فکر می کنی ما وقیح می نویسیم؟ اگر کار مورد اشاره بد نیست قطعا نوشتن در موردش هم بد نیست. شما چرا این نوشته را وقیحانه می یابید ؟ برای اینکه عمه بلقیس گفته توی حلقتان بکنید اما در موردش حرف نزنید؟ هیس؟ جیزه؟
اما کی مرد ها را کوبیدیم؟ دیوار کشیدیم؟ پست قبلی یک زن در مورد خیانتش نوشت ؛ من را یاد این تجربه انداخت.من دارم یک مورد را کیس ریپورت می کنم بی هیچ پیش داوری.
تویی که بر می آشوبی دیوار هستی.نه من که می نویسم.
فمنیست=آخوند مدرن گفت:
به عنوان یک پسر/مرد، این متن رو ضد مرد ندیدم. اون پی نوشتهاش رو نخوندی؟ اتفاقا به نظر من خیلی منصفانه نوشته.
Mohajer گفت:
خوب خوشبخت که قطعا نیست . چون خیانت به هرکسی اول خیانت به خودم آدم محسوب میشه . چون هیچکسی تو این دنیا پیدا نمیشه که بگه خیانت کاری اخلاقیه . ولی هر کسی به دلیلی اینکار رو میکنه و توجیه اش میکنه . خیانت در درجه اول دروغ به خودمون محسوب میشه که به قولمون و حرفمون خیانت میکنیم نه به انسان دیگه .
راستش منم در شرایطی به همسرم خیانت کردم که هیچ چیزی کم نداشتم . همسرم رو دوست میداشتم و میدارم و همه چیز تو زندگی ردیف بود و فقط پیش اومد . بعدش خیلی خیلی عذاب وجدان داشتم و بارها میخواستم برم به همسرم بگم ولی یکی از دوستام که خبر داشت نگذاشت . بعدها خیلی به این موضوع فکر کردم که چی شد که اینطوری شد . راستش فقط دلم میخواست بعد از 7 سال زندگی و در سن 30 سالگی هم احساس جذابیت داشته باشم و فکر کنم برای یه پسر مجرد همسن خودم که خیلی هم آدم چهارچوب داری بود جاذبه داشته باشم همین . حتی بعد از اون هم مواردی پیش اومد ولی من حاضر به برقراری رابطه نشدم و حتی خود این آدم رو هم هنوز به لحاظ کاری گاهی در جلسات میبینم ولی هیچ احساسی وجود نداره . نمیخوام بگم من دیگه هرگز این کار رو نمیکنم چون حرف مفته . میخوام بگم شاید فقط یه نیاز به تائید که به صورت بیمارگونه ایی تو اون مقطع بیرون زده بود باعث این کار شد و بعدش هم نمیدونم خوب شد یا فعلا خوب شده . ولی قطعا تو اون مقطع از زندگیم بدترین حالات روحی رو تجربه کردم .
فریدا گفت:
«از فرو بردن اجسام خارجی دراز تا ته حلقش ابایی نداشت !!!!!
برای اینکه عمه بلقیس گفته توی حلقتان بکنید اما در موردش حرف نزنید؟ هیس؟ جیزه؟ !!!!»
بله … من با این طرز نوشتن موافق نیستم … این نوشتن وقیحانه ست …
خب من این جور نوشتن رو شکستن حرمتها می دونم … همونجور که از سکس لذت می برم و برام مقدسه … اما هرگز فیلم پورنو نگاه نمی کنم …. چون وقیحانه ست … این تناقض نیست … یه جور عقیده ست !
خیانت یعنی چی ؟ خیانت وقتی اتفاق میفته که به هر دلیل نیاز بهش احساس میشه ! به دلیل نامناسب بودن طرف … به دلیل افکار نادرست فرد … به دلیل تربیت بدش … به دلیل سرخورده شدنش … وقتی عشق تمام شده … وقتی نیاز به رهاییه …
خب .. من پست قبل رو نخونده بودم … حق با شماست … به هر حال … شما نسوان مطلقه ی معلقه اید … هر چه بفرمایید همان درست است !
نسوان گفت:
شما پر از عقده های فرو خورده و تناقض هستید دوست عزیزمن.
از طرفی فکر می کنی آزاد شدی و پذیرفته ای ولی از طرفی حرف زدن راجع بهش را بد می دانی
مثل کسی که چلو کباب را با اشتیاق می خورد اما از سر زدن به وبلاگ آشپزی سر باز می زند و آن را مهوع می یابد
به همین اندازه مسخره است. نظرت. به همین اندازه متناقضی. چرا چیزی که خوب است نباید عنوان شود؟
اگر از زیبایی یک گل می نوشتیم هم همین قدر ازرده می شدی؟
هرگز؟
پس چرا؟ چرا؟ تو که خیلی روشنفکری. تو که سکس را خیلی مقدس می دانی ؟ پس چرا کتاب خدا را تکفیر می کنی؟
این ها سوالاتی است که جوابش را باید به خودت بدهی نه به من
برای من تو نمونه ای هستی از اکثریت مردم جامعه ی ما
سرگردان و پر تناقض و حق به جانب
آری. ما نسوان مطلقه هستیم چون مدتهاست از مرحله ای که تو در آن دست وپا می زنی گذشته ایم..
کاش تو هم بگذری
یکی گفت:
این فیلتر شکن لعنتی من اجازه نمیده جواب رو انجأی که باید بذارم، بگذارم(خواهشنا به چشم ناموسی بخونیدا)
نسوان خانوم، گذشتن از اون مرحله به منزله صعود کردن نیست، چون ممکنه سقوط هم باشه این همه از خودتون ممنون نباشید.و هی چپو راست واسه خودتون نوشابه وا نکنید بالام جان
اگه از اون مرحله به سلامت عبور کرده بودی این لحن جواب دادنت نبود، هر آملهای یم تو این زمونه میدونه که درخت هر چی بارش بیشتره سرش پأینتره(از سرش بد برداشت نکنید)
خوب لازم به ذکر که این کامنت به معنای تائید حرفای اون آقا نیستا اما به معنای رد جواب شما هستا
نسوان گفت:
منم نگفتم صعود کردیما
گفتم عبور کردیما
ببخشید ا
ناشناس گفت:
لولیتا چرا اینقدر عصبی هستی؟
اینم سوالی که خودت باید به خودت جواب بدی
ب گفت:
نسوان جان
خیلی ها هستند که سکس رو دوست دارن ولی فیلم سکسی رو نه دوست ندارند و نه نگاه میکنند . مثل همسر من که بر خلاف اکثر آقایون فیلم سکسی دوست نداره . (امیدوارم نگید خالی میبنده!)مثال شما درباره مطابقت سکس و آشپزی اشتباهه . آدم ممکنه خیلی با اشتها غذا بخوره ولی هیچوقت از فیلم غذا خوردن دیگران خوشش نیاد. ربطی به اصول آشپزی و دروس جنسی نداره!
خیلی ها هستند که نه درباره سکس شون و نه درباره غذا خوردنشون دوست ندارن با کسی حرف بزنن . کما اینکه به طور معمول آدم جلوی دیگران غذا میخوره ولی سکس نمیکنه .
این رفتار در حال حاضر جزو نرم جامعه انسانی هست. مثل خیلی هنجارها که واقعا معلوم نیست خوبی و بدیش به خاطر چیه.
نسوان گفت:
خوب بیا اینجوری بگیم
من خیلی به توپ بازی علاقه دارم اما حاضر نیستم راجع بهش بنویسم یا حرف بزنم.در ضمن حاضر نیستم جلو کسی توپ بازی کنم.
حالا تک تک این جمله ها رو معنی کن و ببین چرا
شاید پاسخ سوال رو پیدا کنی
بعد به جای توپ بازی بزار عشقبازی و باز از خودت بپرس چرا.
امیدوارم این تمرین ساده کمک کنه.
درضمن اگر چه نرم جامعه انسانی این نیست که آدم ها جلو هم سکس کنن اما سال هاست که در مورد سکس نوشته میشود و خوانده میشود و فیلم و نقاشی و هنر به این مقوله میپردازد. این جامعه بیمار و بسته ماست که عمه بلقیس بزرگش اجازه حرف زدن در این مورد را نمیدهد.
ب گفت:
فدات شم اتفاقا مثال قشنگی زدی . خیلی ها – توجه کن من همه چیز رو نسبی میبینم- توپ بازی دوست دارن ولی هیچ وقت توپ بازی بقیه رو نگاه نمی کنن چون از بازی لذت می برن نه از نگاه کردن بازی بقیه. به خصوص اگرخودش بازیگر خوبی باشه فیلمی رو نمیبینه که بازیکناش دوپینگ هم کرده باشند! اگه تونستی ،از یه بچه 5 ساله توپ رو بگیر و براش فیلم توپ بازی بذار که نگاه کنه و حال کنه! مثال بچه 5 ساله رو زدم تا هنوز خیلی تحت تاثیر جامعه و نرمهاش نباشه.
من در نوشته ام هیچ جایی نگفتم که درباره سکس نوشته نشه ، مثالی که میزنی رو زیر سوال بردم و ربط حرفهات به عقدهای ذهنی آدمها !
اتفاقا تو جامعه به قول تو بسته ما هر کی درباره سکس به صورت عامیانه بیشتر حرف میزنه معمولا بیشتر عقده سکس رو داره و روابط بسته ای داره . به خاطر همین زنها تو جامعه ما بیشتر درباره جزئیات روابط جنسی شون حرف میزنن تا مردها . چون زنها بسته ترند و به قول شما عقده ای تر. توصیه میکنم کتاب The History of Sexuality به قلم فوکو رو بخونید .
خدا روشکر که من تو جامعه آزاد غرب زندگی میکنم و آزادی هایی که شما مدنظردارید رو دیدم . همکلاسم یا دوست غربی من خیلی راحت جلوی همه فیلم و مجله پورنو میبینه ولی هیچوقت ندیدم که درباره روابط جنسی خودش یا من بحث عامیانه خاصی بکنه . ( مقصودم از عامیانه بحثهای صرفااز روی فضولی و بی نتیجه است)
REZA گفت:
اتفاقا بنظر من ایشون درست میگند و حرف ایشون کاملا من رو متحول کرده
مثلا من عاشق گوزیدنم (بقول شما گوز بازی) و از این به بعد سعی خواهم کرد حتما برای همه توضیح بدم که چقدر گوزیدن رو دوست دارم و از انجامش جلوی بقیه هیچ ناراحت نمیشم! و می خوام در مورد انواع صداها و بوهاشم یه وبلاگ بزنم فیلمشم منتشر می کنم !
—————————-
هموطن فیلسوف من! با مغلطه و استفاده از مثال های مع الفارق هرگز نمیشه موضوعی رو به دیگران تحکرد و اونارو متهم نیز کرد!
شما ابتدا باید اثبات کنید چرا صرف علاقه به موضوعی نتیجه می دهد که باید در مورد آن نیز بادیگران اشکارا صحبت کرد و بعد اثبات کنید چرا اگر فردی این کاررا نکند
؛پر از عقده های فرو خورده؛ است؟!
و در انتها اگر اثبات کردید باید منتظر چند مثال نقض بدیهی از سوی دوستان باشید که کل فلسفه شما را احتمالا در ابهام فرو خواهد برد
با احترام
mahv گفت:
shomaa cheraa inghadr asabaani hasteed??
mahv گفت:
!!!
دخو گفت:
بالام جان اول لطف کن معلوم کن کی خیانت پیشه است
دکتر با وجود متاهل بیدن قزوینی بازیش گرفته
یا اون خانوم»س» که میدونه دکتر زن داره اما بازم بهش اویزانه
بالام جان شما تو بحثای فلسفیتون هم نیش و کنایه میزند به جنس مخالف
زندگی گره ای نیست که در جست و جوی گشودن آن باشیم. زندگی واقیتی است که باید آن را تجربه کرد . سورن کی یر کگارد
حق گفت:
واقعا بی شرف و گس.تاخ تر و پر.رو تر و بی.ح.یا تر از شما به عمرم ندیدم
یه مشت هر.ز.ه ی عوضی ب.ی شرفید. که هیچ حرمت سرتون نمیشه
نسوان گفت:
حرمت یعنی چی اون وقت؟
این فحش هایی که به ما دادی ؟
حرمت یعنی یک مشت حرف زشت که وسطش نقطه بگذارند؟
خوب ما نقطه نگذاشتیم.
راست میگی ما حرمت نگه نداشتیم!
حق گفت:
فحش نبود، صفت هاتون رو تکرار کردم
اگه حس می کنی زشته، بد نیست به قیافه کریه ات تو آینه نظری بندازی
زشت اون صفتاتیه که داری و با افتخار بیان شون می کنی.
حق گفت:
زشت اون دل سیاه و ذات پلید و خیانت کارته
زشت اون نیت های سوء ای هست که داری
زشت اینه که مثل وحشی ها رفتار کنی با آدم های صادق
و از صداقت شون سو استفاده کنی
و بعد این قدر ترسو باشی که گم شی تو سوراخت و بری دنبال بقیه کث.افت ک.اری هات
نسوان گفت:
باشه باشه شما خودتو ناراحت نکن. اون قرص صورتی ها رو هر روز دو برابر بخور ایشالله خدا شفا میده.. به حق باطن زهرا
حق گفت:
مگه تو زهرا رو می شناسی؟؟؟
باید هم انکار کنی تا وجدان نجس ات کمی آروم بگیره
این قدر بدبخت و ترسو و مزوری که حالم ازت به هم میخوره
یه بار یادته رو در رو بهت گفتم ترسویی
و تو بهت برخورد و گفتی چندمین آدمی هستم که این صفت رو بهت نسبت دادم و مثلا عصبانی شدی و ….
آره حقیقت اینه که ترسو و بزدل و نجس و دزد ای
حالم از حقارت ات به هم میخوره
یادته یه بار یه اس تحقیر آمیز بهم دادی که «من برای صداقت داشتن کوچیک ام و هرگز هم بزرگ نمیشم»
آه اون لحظه من و میزان صداقت ام و چشم لجن آلودت که نتونست صداقت من رو ببینه، امروز دامنت رو گرفته
امروز من به تو میگم
«که برای صداقت داشتن خیـــــــــــــــــــــــــــــــــلی کوچیکی! و هرگز هم بزرگ نمی شی!!! «
شین (شادی) گفت:
اوه اوه . چی شد یهو. لولیتا فکر کنم آیینه رو گرفتی جلو بعضیها
خاطره گفت:
بابا این جا چه خبره؟؟؟
چرا همه دارن پاچه همو می گیرند؟!
ای بابا!یکی یه چیزی نوشته، می خونید، یا موافقید، یا مخالفید یا اصلا نظری ندارید، دیگه اینهمه بد و بیراه گویی چیه؟!!
عجبا!
اینا همون آدمهایی هستند که می ریزند تو خیابون و می گن ما دموکراسی می خوایم؟!
بهروز گفت:
بیا مطلب بعدی ( من از کوفته قلقلی بیزارم ) اونجا هم دست کم نداره. یواش یواش درست میشه ، نگران نباش .
جــوات یساری گفت:
قبل از هر چیز میخوام بگم ،این خانم خپله ی خیار خور یعنی (س) ،بنده رو یاد کاراکتری انداخت کِ در پست قبل ((طبقه ی هفتم جهنم)) به صورت زنی نصفه نیمه در بغل و آغوش اینو اون میخوابه ( منظورم ویولتا نیست ، کاراکتر داخل نوشته منظورم بود)
نکته ای کِ جنابعالی در اینگونه موارد کمتر یاد آوری میکنید . خیانت زنان بِ زنان است . همون زنانی کِ اکثر اوقات دستشون داخل مو و شورت اینو اون هست ، همون زنانی کِ بِ دنبال یافتن تجربه های جدید هستند!!!. همون زنانی کِ جـــندگی و هــرزگی رو فقط و فقط کنار خیابون ایستادن و دست بِ نقد پول گرفتن میدونن ؟! همون زنانی کِ زندگی همجنس خودشون رو به فاک فنا میدن و اسم های قُلمبه سُلمبه روشنفکری و انتزاعی روی اون میزارن . زنان نصفه زنانی کِ حرمت امام زاده رو نگه نمیدارن . زنانی کِ با چُس مثقال سوات و 250گرم گوشت بدون استخون لای پاشون و از بر کردن اسم چارتا داستان نویس و خوندن دو تا جمله از بورخس کوئیلو و دکارت توهم های اکس گونه میزنند.
یکی از دانشجویان علامه طباطبائی پایان نامه ی خوبی درباره طلاق نوشته بود. و در اون تحقیق مشخص شده بود درصد قابل توجهی از خانم ها از همجنسان خود ( همان زنان نیمه) ترس و واهمه دارند . . اغراق نیست اگر بگویم در بسیاری از مواقع این زنان هستند کِ بِ یکدیگر خیانت میکنند .
زنانی کِ حداقلی هستند و خودشون بِ مخاطب پیغام میدن کِ من چیزی بیشتر از سوراخ توالت نیستم
توالت همیشه توالته ، خواه اینکه توالت قهوه خونه ی مَمَل گارسه در میدان شوش باشد و یا توالت شیک و ترو تمیز رستوران لوکس طلایی در پارک وی باشد .
به هر حال اینکه به زنان نصفه نیمه اشاره کردید قابل ستایش است ، امیدوارم خانم های نیمه نصفه به فهم انسانی از خودشون برسند و دسته ایی دیگر از زنان نیمه کِ بر حسب جبر و شرایط نامناسب مالی بعد از طلاق بِ نیمه بودن و فاحشه بودن در قالب نام معشوقگی تن میدهند نیز از این مخمصه نجات پیدا کنند.
عدم مهارت شغلی در زنان خانه دار موضوع آزار دهنده است . باید به فکر زنان خانه دار بود . زنانی کِ همچنان در خانه پنهان از دید و چشم افکار عمومی هستند. باید بِ دختران از دوران نوجوانی یاد داد کِ هرکس خودش در درجه ی اول مسئول امورات خود است ،مسئولیت پذیری و یادگیری مهارت های شغلی و اقتصادی حلال همه ی مشکلات نیست اما گره های زیادی را باز میکند.
جــوات یساری گفت:
کسی چه میدونه؟!
شاید خانم (س) الان یه گوشه کنار پشت کامپیوتر نشسته و از خیارخوری ها و جسارت ها و تجربه کردن های ماتحتیش کولاژ گونه های زیبا بِ تصویر میکشه و بهترین متون ادبی رو به رشته ی تحریر در میاره !!!
خیلی موضوع دور از ذهنی نیست 😐
خُسن آقا گفت:
سخت نگیر بابا وقتی هر دو زن زندگی آقای سعادتیان راضی هستند و آقای سعادتیان هم «هم به سکس آنال رسیده و هم به خورشت جا افتاده» دیگر من و تو سگ کی باشیم دخالت کنیم!
این تیکه رو خیلی خوب اومدی! منظورم «سکس آنال می خواهد و هم خورشت جا افتاده»! از نظر ادبی اگه با کافکا برابری نکنه یقینا با صادق خان هدایت برابری خواهد کرد!
نسوان گفت:
تایید شما زیر این جمله برای من به اندازه یک نوبل ادبی ارزش داشت. از اینکه سر می زنید بر این ناقابل سپاسگذاریم استاد.
خُسن آقا گفت:
راستی یادم رفت بگویم که دوران جوانی ما این آقای سعادتیان ناظم دبیرستان ما بود ها! این پدرسگ کی دکترا گرفته! نکنه دکترای این هم از جنس دکترای رحیمی باشه!
سبو گفت:
نیچه جایی می گوید : می خواهم معنی بزرگی را در کلمه ای کوچک جای دهم خداوند این گناه بزرگ را بر من ببخشاید. وقتی نیچه از خدا می نویسد من یک چیزی ام می شود
نمی دانم کتاب » و نیچه گریست » را خوانده اید یا نه . قبل از خواندن کتاب فکر می کردم چطور ممکن است نیچه گریسته باشد با ان سبیل های بلند اش.با ان ابهت اش . ولی نیچه گریسته بود .این کتاب در مورد روابط یک دکترروانکاو است که نیچه به او معرفی می شود. در پایان این نیچه است که به دکتر کمک می کند که پیام رویاها وناخودآگاها و خواب های خود را کشف کند اتفاقا این دکتر با اینکه از موقعیت و رفاه اجتماعی و زن به ظاهر خوبی برخوردار است وقتی رویاهایش رمز گشایی می شود خواننده در می یابد که در پشت پرچین های این زندگی رنگارنگ بنام خوشبختی یک رنج ابدی نهفته است.
و اما سخنی با از خوانندگان: در مورد نویسنده و اثر زیاد گفته اند که دو مقوله جدایی هستند و اینکه این خواننده است که به یک اثر معنا می دهد . بنابراین آنچه من از این وبلاگ میفهم با آنچه دیگران می فهمند طبیعی است که متفاوت باشد.اما یک نکته به به انهایی که بلافاصله بعد از خواندن یک چیزی عصبانی می شوند و نویسنده را به صرف نوشتن در باره چیزی و یا واقعیتی که وجود دارد به باد دشنام می گیرند.» نوشتن گاهی یک ضرورت است درد دارد به زایمان شبیه است . و تنها بعد از نوشتن یا زایمان است که درد یک نفس و ارام عقب می کشد …» حالا به انکه درد می کشد می شود گفت داد نزن . مودب باش اینجا بیمارستان است . می گویند زنها موقع زایمان با کلمات رکیک به شوهرانشان فحش می دهند(البته بعضی ها – قائده کلی نیست ) نوشتن هم همین است
گاهی نویسنده در مورد چیزی می نویسد که اصلا وجود ندارد . اگر می پرسید پس چرا می نویسد » می گویم برای اینکه ارام بگیرد برای اینکه چیزی از ناخوداگاه دارد به طرز دردناکی به سمت خودآگاه می اید .به حرکت سنک ریزه در کلیه می ماند آیا این درد ناک نیست .برای اینکه گاهی نوشتن یک ضرورت می شود و تنها با نوشتن و با تصویر درد است که درد پایان می گیرد. بنابر این و لطفا با نویسنده کاری نداشته باشید.
حق گفت:
ترسوی سگگگگگگ
یا ننویس واعتراف نکن
یا این قدر کونش رو داشته باش که پشت کاری که کردی و گه ای که خوردی واستی، دیگه این با پا پس زدنت چیه؟
«»»» نویسنده از چیزی می نویسد که وجود ندارد؟!!!!»»»
گه خوردی توله سگ
خوک نجس
nader گفت:
آقا یکی بیاد اینو جمع کنه، حقاً بد آموزی داره
nader گفت:
می خواستم بگم حس می کنم از طرف یه مادری میاد که دیده بچه ی گوگولیش نشسته چه چیزا می خونه الان آتیشی شده و می خواد گردن همه رو از دم بزنه…
خاطره گفت:
این حالش خوب نیست!
اینجا رو با چاله میدون اشتباه گرفته!
یکی زنگ بزنه اورژانس!
بابک گفت:
اون قرص های صورتی که لولیتا گفت بخوری بازم یادت رفت؟
prince گفت:
@سبو:
+++
lonelyboy گفت:
خانم «Loulita» بعضی از نوشته هاتون به خاطر تجربه زیاد نیست…بلکه از عوارض زیاد دیدن وب سایت و فیلم پورنو هستش… بعضی حرفاتون دقیقاً این منوی وب سایت های پورنو رو کامل تشریح میکنه…فانتزی های جنسی…اورال سکس….در عقبی.اِینال سکس…
واسه خیلی ها این ها موضوعات عادی هستش و علمی نگاه میکنن
ولی ظاهراً شما تو تخیلات و فانتزی های جنسیتون غرق شدید….رابطه مرد و زن و بالا و پایین و چپ و راست ههم بهانه ایست واسه بیان این مطالب…
گاهی نوشته هاتون منو یاد فیلم «Quills» میندازه…..! اگه ندیدید حتماً ببینید! یه شخصیتی تو فیلم هست (البته مذکر) که فانتزی های تو مغزش خیلی شبیه شماست….!
ادامه بدید ببینیم به کجا میرسه این داستان…..(آیکون نگاه به دوردست..!)
سبو گفت:
اما در مورد خدا و یا انچه مردم خدا می خوانندش » شاید وقتی دیگر «
آرش گفت:
راه رسیدن به سعادت ،آرام شدن درونه.از سکس دویل و پول و زن کدبانو و اینا بالاتره.اقای دکتر باید درونشو اروم کنه .اون وقت میشه در باره سعادت حرف زد.ببخشید ولی این جدا شعار نیست.هر کسی می تونه تجربه کنه.
حق گفت:
آره بشین راحت حرف از آروم شدن بزن
دزد نجس کث.افت
اون روزی که درونت ناآروم بود هم همین نطق ها رو می کردی
همین ضر ها رو می زدی؟؟
تو از درون خودت استفاده نکردی که این آرامش الانت رو داری
تو شیره جان من و زنانی امثال من رو کشیدی که الان می تونی پات رو محکم بگذاری زمین… پس ضر زیاد نزن
آدم های زیادی قربانی شدن، یا بهتر بگم آدم های زیادی رو قربانی کردی، تا به این آرامشت رسیدی
آرامش رو از درون به دست نیاوردی ای دزد رهزن
شادی گفت:
این دیگه از کجا پیداش شد؟ دیوانه از قفس پرید ؟ ژاکت رو بیارم؟
خدا بهتون صبر بده دکتر جون
آرش گفت:
گرچه دیر،ولی لازمه بهت جواب بدم:
الان تو چی هستی؟حق؟؟؟؟؟؟
حق اسم خداست.توالان داری با ادبیات خداگونه و تفکرات خدایی وحق طلبانه اینجا روپر می کنی؟این همه قضاوت در باره همه از کدوم علم غیب اومده؟
اسم حق رو لوث نکن.اسمتو بذار دریده
جــوات یساری گفت:
@حق
آقا جان ، بنده در گذشته به اندازه ی کافی با اینا دست به یقه شدم ، اینا اینجوری بِ راه راست هدایت نمیشن پوستشون بیش از حد کتو کلفته . هر راهی کِ فکر کنی رفتم از فارسی و انگلیسی بگیر تا چینی و هوسائی. فایده نداره . مثه من با سواتو کمالات صوحبت کنی شاید (شآید) فایده داشته باشه 😐
بعدشم اینکه
ضر= زر (بِ فتح ز)
عصبانی بودین اشتباه نوشتین
…از ما گفتن بود 🙂
prince گفت:
@ج****؟+%:
+++
مریمی گفت:
این بابا چه حال خرابی داره !!!
یکی این رو از برق بکشه !!!!
شابلون زن گفت:
از برق کشیدن لازم نیست آلان بنزینش تموم میشه وایمیسته
من تا حالا فکر میکردم این حق عزیز آقا ست ولی مثل اینکه خانومه!!!!!؟
roozhaiezendegi گفت:
رسیدن به سعادت راه و رسم ندارد؛ به جرات می توانم بگویم که انسان هیچگاه سعادمتند نمی شود( این جمله ایهام دارد). اتفاقا دغدغه بسیاری از متفکران و اندیشمندان در طول قرنها یافتن این نکته بوده که چه کسی سعادتمند است یا راه رسیدن به سعادت چیست که همین منشا خلق آثار ادبی و سینمایی و هنری بسیاری بوده است. چه بسیار انسانهایی که از دید افراد دیگر سعادمتند بوده اند ولی از درون هیچگاه ارضا نشده اند. انسانی که در بهشت و مستی اشک می ریزد قطعا سعادتمند نیست ، حتی آنقدر خوشبخت نیست که بتواند از آن لحظه لذت ببرد چه رسد از زیستن .
اولین چیزی که پس مواجه شدن با این سوال شما به ذهنم رسید ؛ بزرگترین فیلم تمام دوران سینما یعنی همشهری کین(ِCitizen Kane) است و بلافاصله به این موضوع فکر کردم که سعادتمندی عجب دغدغه ایست که برترین فیلم تاریخ سینما بن مایه اش اینست.
prince گفت:
+
ویدا گفت:
http://www.youtube.com/watch_popup?v=fER-WhFUzoA
ویدا گفت:
اگه تو این فیلم تونستیم بدونیم که مقصر سگ بود؟ آقا هه بود؟ یا گربه ؟ یا اون آقایی که بعدا پیداش شد؟ من هم می یام در مورد این داستان و داستان قبل قضاوت می کنم که کی خیانت کرده و کی خیانت دیده!!!!
حتی معلوم نیست که آخرش کدومشون در آرامش زندگی می کنن…..
Sam گفت:
I like that
dingle گفت:
woo
Who is here
نسوان گفت:
koja boodi naboodi delemoon tang shod
printemps گفت:
Maybe is not ralated to this post but I feel so sad when I watched this documentary ! what is happening to us in this damn country. I can understand everyone’s feeling and all these teenage lovely girls’s sadness. please have a look at this link.
Bests
http://vimeo.com/21831609
some one گفت:
خیلی عجیبه!
saeed گفت:
———-
سوالات مبتدی از پیامبر مطلقه —
که اون ﻧﻈﺮنداره
چرا غیرت مردانه بد اما حسادت زنانه خوبه ؟
چرا : اقای قصه شما دکتر ه و، پولهای توی بانکش و مرد سعادتمندی ،»ایا به این میگن فیلم هندی !
چرا : خانم کدبانویی تمام عیار بود. تحصیلاتش در حد دیپلم بود. ،»ایا به این میگن فیلم یرانی
اقای دکتر قصه شما،پزشک متخصص یا عمومی بود
شما از از چي خانوم س لجت ميگيره؟ که اون را: کوتاه ، خپله ، ولنگ و واز و شلخته، عصبی و تند مزاج،معرفی کرده اید ایا؟ از حسادت زنانه شما نیست
عزیزم،چرا گیردادی دانته
عزیزم، به ظاهر (می خواهی بگی اره ما هم ) یکم هم به درماندگی عمل بپرداز.
دربهشت دانته: روشنای، اعتقاد، زیبایی، فداكاری، و سعادت ابدی وجود دارد و در بهشت شما، پریشانی، خیانت، اورال سکس، سوءظن، یأس و آرزوهای سرخورده و درماندگی.
نهایت احترام و ادب و تواضع را نسبت به شما که حتی به شعور مخاطب خود هم رحم نمی کنید
dingle گفت:
Best View Point
عماد گفت:
پوروفوسور! باز که شما گنده آمدی؟!
تسوان گفت:
do not disturb
اهل آبادی گفت:
سال هاست که در طول هفته چراغ های آپارتمان های لوکس و مجهز برج های شمال شهر، فقط شب های پنجشنبه و جمعه برای ساکنین سعادتمندشون روشن میشن، اونوقت شما غصۀ اقای دکتر بیچارۀ تازه به دوران رسیده رو می خوری؟ اگه این آقای دکتر به جای دکتر یه تاجر بازاری میلیاردر بی سواد بود اونوقت برای خانوم س حکم سایۀ بالاسر داشت و هیچ کس به اینکه خیانتی در کار باشه شک نمی کرد و تازه ثواب هم داشت. کسی هم به تکنیک ها و جنبه های آناتومی قضیه کاری نداشت و اینکه از کدوم ور و تا کجا و چه جوری. شما ناخوداگاه دارید ایشون رو به گناه «دکتر» بودنش تهدید به نداشتن سعادت می کنی نه به گناه هرزگیش.
این داستانا یا با قهر کردن خانوم آقای دکتر و آشتی کنون پس از خرید یه پالتو پوست یا انگشتر برلیان یا با حامله شدن و خود کشی خانوم س یا با بنام زدن یه ماشین در ازای سقط کردن یا حتی کمک به ویزا و خارج رفتنش حل میشه. باید دید اینایی که یواش یواش شلوارشون دو تا میشه، توی خرج کردن پولاشون از کدوم صنف و طبقه الگو میگیرن.
بعدشم، همۀ زن ها هم قرار نیست مثل خودت هیکل فشن تی وی و قد بلند و خوش اندام و خوشگل و جذاب و با وقار و متین و خودساخته و خودباور و آدم شناس و تیزهوش و مدرن و تو قلب تمدن باشن. از هر کی بدت میاد قدش کوتاست و خپله و باسنشم گندست(بد جورم تکون تکونش میده).فرق تو با ویول اینه که اون برای به نقد کشیدن و اعتراض به هر چی، خودش رو داوطلب ایفای نقش اصلی داستان می کنه اما شما فقط دیگران رو هل میدی جلو. ما که هلاک همین زرنگی هاتیم. واه ه ه ه !
همایون گفت:
خیانت مرد ایرانی به زن ایرانی همیشه یک کلیشه داره: زن نجیب خونه دار اما بی سواد و سردمزاج، در مقابل زن روشنفکر تحصیلکرده سکسی که حتی نیمرو هم بلد نیست درست کنه و یک مرد حریص که هم خره رو میخواد هم خرما…!!! اما این کلیشه همگانی نیست حتی درصد عمده ای از خیانتها رو هم دربر نمی گیره. در گذشته و زمان فیلمهای ناصر ملک مطیعی شاید، اما امروزه نه!
به مقتضای شغلم مردان زیادی رو دیدم که خیانت میکنن اما همسرشون هم زیبا و سکسی و باسواد هست و هم خونه دار! وقتی از یکیشون پرسیدم پس دردت چیه که اینکارو میکنی؟ جواب داد: همیشه که نمیشه چلوکباب خورد! یه وقتایی هم باید فلافل و دیزی سنگی و همبرگر فری کثیف بخوری تا اون چلوکبابه بهت مزه بده!!! (توضیح: منظور از چلوکباب همسر آقا بود و منظور از ساندویچ فری کثیف معشوقه آقا) در مقابل زنان زیادی هم هستن که خیانت میکنن درحالیکه کمبود آزار دهنده ای در زندگی ندارن. و در توجیه کارشون هم میگن: به درازای تاریخ مردها به زنان خیانت کردن و مطمئنم که همسر منم جزو این گروهه! یعنی پیش فرض ذهنی بر اینست که چون مرد موجود خیانتکاریه، پس اگر زن هم خیانت کنه مقابله به مثل هست و حق مسلم اونها… به اعتقاد من باید الگوهای ذهنی و الگوی روابط عوض بشه… اغلب ما از الگوهای غلط تبعیت میکنیم و تحلیلهای نادرست از رابطه داریم.
همایون گفت:
ضمن اینکه بشر میان «تمدن» (متمدن شدن/ قانونمند شدن) و «غریزه» (رفتار بر حسب غرایز/ دلخواسته ها) مخیر به انتخاب است و میان این دو در نوسان. به اعتقاد فروید پیروی از الگوی تمدن و اخلاق به معنای سرکوب بسیاری از غرایز است که بسته به ظرفیت روانی فرد این سرکوبها میتونه اثرات متغیر -از کمی مضر تا فاجعه بار- بر روی روان فرد بگذاره اما از هرج و مرجهای اجتماعی جلوگیری کنه. بعبارت دیگه انسان میتونه برای اینکه سرخوردگی یا سرکوب رو به میزان حداقل برسونه، یک سری از قوانین یا قراردادهای اجتماعی رو زیر پا بگذاره که این منجر به هرج و مرجهای خانوادگی یا اجتماعی میشه و یا میتونه از الگوهای مدنیت تبعیت کنه اما یک سری غرایز رو در خود سرکوب کنه و این انتخاب خود فرد هست.
البته همه ما میان این دو انتخاب و این دو الگو در نوسان هستیم و آرامش زمانی بوجود میاد که فرد از این نوسان خارج بشه. اما شما چه کسی رو می شناسید که از این چرخه باطل، از این نوسان بیهوده جسته باشه؟ چه کسی رو می شناسید که از این پل شناور پر از تکان معلق میان زمین و آسمان گذر کرده باشه؟ منکه کسی رو ندیدم! اگر شما دیدید به من هم معرفی کنید!!!
prince گفت:
+ + +
شیدا گفت:
ییخشید شغل شما چیه؟!
فریدا گفت:
خوشگل … من میگم به جای کردن بگو عشقبازی … به جای یک چیز دراز در حلق کردن یه جمله ی بهتر به کار ببر … من کی میگم ازش حرف نزن … نوشته های من پر از نوشتن از عشق و سکسه …
میگم رکیک حرف نزن … این تناقض با چیه ؟
من معتقدم باید سکس رو تو دبستان آموزش داد …حالا به نظرت باید با فیلم پورنو آموزش داد یا با یه فیلم اموزشی مناسب ؟
البته من نمی تونم بگم چطوری بنویس … فکر کردم تو این کامنتهایی که بازه میشه نظر داد … کلا از اولش معذرت می خوام تا آخرش …
با اجازه …
Bahar گفت:
hahaha faghat khastam begam in khoshgel goftanet mano yaade in gashte ershaadaa andakht: khoshgelam, khanoomam, …
ماري گفت:
بهار جان گل گفتي. منم ياد اونا افتادم، دقيقا با همين ادبيات!
نيلوفر گفت:
و نكته مهم قضيه همون نكته ضد اخلاقي داستانه
زنجبیل گفت:
به نظرم این یه حقیقتیه و تو وجود ادمهاست . هیچ کاریش هم نمی شه کرد . انسان ذاتا تنوع طلبه و از هر چیزی که داشته باشه جور دیگش و میخواد . به نظرم این مختص مردها هم نیست و مردها چون از لحاظ اجتماعی قوی ترند اجازه این کارو دارند و همین صعف اجتماعی و اخلاق انقدر موانع تو ذهن زنها اینجاد کرده که حتی خودشون هم از فکر کردن به این مسئله میترسن و به خاطر همینه که به اشتباه تصور میشه که این حس تو مردها بیشتره در صورتی که فقط موانع اخلاقی و ذهنی برای مردها کمرنگتر شده در طول تاریخ . من هیچوقت ادمی رو که خیانت میکنه قضاوت نمیکنم چون معتقدم هر کسی دیگری هم جای اونها بود میتونست دست به اون کار بزنه .
بینگولی گفت:
به خدا و پیامبرهاش و امام هاش توهین نکن . دیگه هر چی دوست داری بنویس
خاطره گفت:
!
ناشناس گفت:
این گفتۀ کاملا نامربوط من یکی رو به هوس میندازه بگم گور پدر خدا، کون لق همۀ پیامبرا و امام ها و …. راضی شدی؟ مگه مجبوری چرت بگی؟
همایون گفت:
خیانت مرد ایرانی به زن ایرانی همیشه یک کلیشه داره: زن نجیب خونه دار اما بی سواد و سردمزاج، در مقابل زن روشنفکر تحصیلکرده سکسی که حتی نیمرو هم بلد نیست درست کنه و یک مرد حریص که هم خره رو میخواد هم خرما…!!! اما این کلیشه همگانی نیست حتی درصد عمده ای از خیانتها رو هم دربر نمی گیره. در گذشته و زمان فیلمهای ناصر ملک مطیعی شاید، اما امروزه نه!
به مقتضای شغلم مردان زیادی رو دیدم که خیانت میکنن اما همسرشون هم زیبا و سکسی و باسواد هست و هم خونه دار! وقتی از یکیشون پرسیدم پس دردت چیه که اینکارو میکنی؟ جواب داد: همیشه که نمیشه چلوکباب خورد! یه وقتایی هم باید فلافل و دیزی سنگی و همبرگر فری کثیف بخوری تا اون چلوکبابه بهت مزه بده!!! (توضیح: منظور از چلوکباب همسر آقا بود و منظور از ساندویچ فری کثیف معشوقه آقا) در مقابل زنان زیادی هم هستن که خیانت میکنن درحالیکه کمبود آزار دهنده ای در زندگی ندارن. و در توجیه کارشون هم میگن: به درازای تاریخ مردها به زنان خیانت کردن و مطمئنم که همسر منم جزو این گروهه! یعنی پیش فرض ذهنی بر اینست که چون مرد موجود خیانتکاریه، پس اگر زن هم خیانت کنه مقابله به مثل هست و حق مسلم اونها… به اعتقاد من باید الگوهای ذهنی و الگوی روابط عوض بشه… اغلب ما از الگوهای غلط تبعیت میکنیم و تحلیلهای نادرست از رابطه داریم.
dingle گفت:
+
بهروز گفت:
آیا سکس مقدسه ؟ اگر سکس مقدسه پس محبت ، عشق ، گذشت ، فداکاری و غیره چی هست ؟!
اگر سکس مقدسه پس هدف از زندگی چیست ؟ سکس !؟ ( در کامنتها به این موضوع اشاره شده نه در خود نوشته ).
فرقی نمی کنه از دید آقای دکتر نگاهش کنی یا از نگاه اون 2 تا خانم ، اصل ماجرا به یک جنبه ( جنبه ی حیوانی ) انسان که با تمام جانوران مشترک است ولی با کمی تفاوت که جای صحبت آن الان نیست ، می پردازد .
اتفاقا این نوشته ( و نوشته های مشابه ) خیلی خوب داره یکی از جنبه های زندگی بشر امروزی را نشان می دهد و این که این انسان از چه نژاد و جنس و عقیده است هیچ تفاوتی در اصل موضوع ندارد. باید ریشه این مشکلات را پیدا کرد ، در نوشته قبلی نیز اشاره ای کردم.
واقعا هدف از زندگی 2 روزه بشر در این عالم خاکی چیست ؟
بهروز گفت:
حالم بد است ای مردم ایران ، حالم بد است.
حالم بد است ، از رفتارهایتان حالم بد است ، از طرز رانندگیتان ،
از برخورد و نگرش تان نسبت به جنس مخالف ،
از داشتن غیرتهای بی مورد راجع به خواهر و مادرتان و بی غیرتی محض راجع به عزیزان دیگران
، از رد و بدل کردن بلوتوث های غیر اخلاقی
از عطشتان به مقوله سکس ،
از زیر پا گذاشتن حریم خصوصی دیگران ،
از آشغال ریختنتان در خیابان ،
از قابلیتتان برای تبدیل صحنه تصادف به محل قتل ،
از بی تفاوتیتان نسبت به خونهای ریخته شده بر کف خیابان ،
از یکی نبودن حرف و عملتان ،
از تعارفهای بی موردتان ،
از غیبت کردنهای کثیرتان ،
از تغییر نظرهای یک ساعته تان ،
از بی تفاوتیتان نسبت به کودکان کار ،
از جو حاکم بر ورزشگاه هایتان ،
از مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای بی پشتوانه تان،
از عشقهای یک شبه تان ،
از انتخاب دوستانتان بر مبنای نوع خودرو اش ،
از صورت های عمل شده مصنوعی ،
از چاپیدن یکدیگرتان ،
از قسم ها و دروغهای بی حد و حصرتان ،
از بی مطالعه بودنتان ،
از تن دادن و دل ندادنتان ،
از ذوب شدنتان در فرهنگ غرب و فراموش کردن زبان مادریتان ،
از رفتارهایتان در پاتایای تایلند وآنتالیای ترکیه ،
از مدرک گرا بودنتان ،
از کلاس گذاشتنهای بی موردتان ،
از جوکهای قومیتیتان ،
از نژاد پرستیتان ،
از خواب دو هزار و پانصد ساله و سی دو سالتان ،
از ادعاهای گزافتان راجع به مشاهیر ایران و ندانستن تاریخ تولدشان ،
از مصرفگرا بودنتان ، از قسطی خریدن بنزتان برای فخر فروشی ،
از رقصیدنتان در مهمانی با روسری ،
از هول دادن هم و صف کشیدن واسه نذری ،
از خوردن مشروب بعد از اقامه نمازو….
از کجا بگویم از چه بگویم که حالم بد است ، خیلی هم بد است.
نویسنده : ناشناس
آیدا جون گفت:
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
شابلون زن گفت:
البته من این مطلبو جای دیگه ایی هم خوندم با امضای یک ایرانی خارج از ایران نشین
ولی باور کن دوست عزیز ما هم که در ایران هستیم از خیلی از این مطالبی که نوشتی خوشمان نمیاد که هیچ! خیلی هم عذاب میکشیم ولی از خودمون شروع کردیم شاید بتونیم خودمونو اصلاح کنیم و به اجتماع خودمون هم سرایت بدیم
بهروز گفت:
اتفاقا ذکر آن هم در اینجا برای آگاهی و شروع از خویشتن خویش است، شما که در این راه پیشرو و موفق هستید به تنهایی کافی نیست. باید به دیگرانی مانند من نیز کمک کنید تا در این راه گام بردارم.
sara گفت:
sex moghadas nist mitoone ziba bashe
بهروز گفت:
سارا جان ، در پست بعدی » سکسولوژی افتراقی . .. ) در این مورد نوشته ام که یک نیاز مانند نیازهای دیگر بشری است و نیز سبب بقای نسل ها می شود و حتی باید نحوه ی بهتر انجام دادن آنرا نیز آموخت ( لطفا آن را بخوانید ). بله من هم به این موضوع باور دارم که سکس می تواند زیبا باشد.
زائده گفت:
نظر ما به نظر شما نزدیکتر است.
مطلبت خیلی خوب وضعیتو به تصویر کشیده و من رو یاد شعر «تصاویر» شیدا دیانی انداخت؛
تصاویر با باد می آیند
نقش می شوند بر دیوار.
غبار که از چهره هاشان می روبد
تصویر مردی به دست می آید؛
تصویر زنی که با او می خوابد؛
تصویر من –
که گاه آن زنم
گاه شبیه اش
گاه جوانی اش
گاه رقیب اش؛ –
و ناشناسی که در سکوت
تصویر ما را می کشد.
کاش می شد گفت
کدام، کدام است. (تهران 4 اسفند 1387)
شین (شادی) گفت:
++++++++++++++
Kimia گفت:
به نظرم اینجا یک کمی همه چی با هم قاطی شده. سکس با عشق، قرمه سبزی با کافکا. راستش اینا ربطی به هم ندارند.
آقای سعادتیان می تونه می کنه. دو زن داستان هم که راضی. ما دیگه کی باشیم که بگیم نکنه.
من فقط می خواستم بگم یک جای نوشته ات تاثیر گذار بود. اونم خط قرمز رد کردن دکتر. حقیقتش این خطه یک بار که رد بشه، یک بار که هیجان رابطه خارج از ازدواج بره زیر دندون آدم، دیگه رعایت حد و حدود اون خطه مشکل میشه.
اونی که گفته یک بار خیانت کرده بعدش عذاب وجدان داشته راستش به نظرم کمی بی عرضه و ترسو. دنیا دو روزه هر کار می خوای بکن. تا وقتی کسی نفهمیده وین وین سیتوایشنه.
دودول طلای اصلی گفت:
😦 😦 😦 😦 😦 😦
prince گفت:
اوهوووووووووووووی مرتیکه دودولی!
بگو ببینم این خانومی ما رو کجا بردی , هاپولی کردی؟
هی می یای اینجا. سر این ضعیفه ها رو گول می مالونی. بعد باهاشون همزمان غیبت میزنه.بعد یه مدتی تنهایی میای و دوباره روز از نو.
یه ظاهر معصوم ناکار تکامل نیافته هم گرفتی…!
دودول طلای اصلی گفت:
🙂 🙂
هما گفت:
کجایی تووووووووووو؟؟
اصلا ادم اسم تورو می بینه نورچشمش زیاد میشه ..اسم نیست که …باقلوا
سایه ات سنگین شده البته سایه خودت و نه اسمت ..زود پسرخاله نشو …. خانمی رو از راه بدر کردی و برگشتی؟
بی معرفت
بهروز گفت:
چی شده ؟ کمتر تو این مایه های ناراحت اونم با 5 تا شکلک میدیدیمت ، عادت کردیم به خنده هات .
بعد کلی وقت اومدی اونم این شکلی ، نکنه ختنه شدی !!! شایدم از کامنتهای این نوشتار باشه . البته بعید می دونم از خود نوشته اینقدر دلگیر بشی . در هر صورت دلتنگت بودیم دلتنگتر شدیم .
دودول طلای اصلی گفت:
🙂 🙂 🙂
بهروز گفت:
حالا درست شد.
الدنگ گفت:
ازنویسنده یِ نسوان سوال داشتم وسوالم اینستکه آیا خانم س که درنوشتارتون بهش اشاره کردین مادرآقای «حق» هستند که اینقدرآقای حق را ازخود بیخود کرد که مثل اُلاغی که توی ماتحتش نوشادرچپانده باشند دورخودش میچرخه و عروگوزاخلاقی ازدهان کون نشانش خارج میکنه؟
مگه تو زهرا رو می شناسی؟؟؟ این سوالی است که آقای «حق» ازنویسنده یِ نسوان میکنه. سوال من ازآقای «حق» اینستکه آیا اگراززهرا میپرسیدید که آیا با مردش ارال سکس داشته یا نه فکرمیکنید به شما چه جوابی میداد. خواهش دارم درپاسخ دادن حرمت شکنی نکنید.
هما گفت:
این داستان اصلا توش خیانتی نیست … این فقط نتیجه فرهنگ غلطی است که ما داریم که باید با لباس سفید رفت و با کفن برگشت چه مرد و چه زن … و اصلا مهم نیست چه بلایی سرمون میاد
حالا خودمونیم اگه این قصه قصه زن دکتر بود که مجبور بود یه عمر بپزه و بذاره جلو دکتر و بعد یک روزی عاشق بشه …چی؟
اونجا می گفتیم زن حق داشته ؟ و طفلی زن بیچاره؟ یا زن خاین بوده و مستحق سنگسارو…
در اصل هم دکتر حق داره از عمرش لذت ببره ولو برای سکس درب عقبی و … و هم زن دکتر که عاشق بشه و…
و اینجا فقط مشکل این سنت غلطه که وقتی خوشحال نیستیم مارو مجبور می کنه تحمل کنیم چرا ؟ این فرهنگه که باعث میشه مرد زن دار بره دنبال معشوقه و زن شوهردار دنبال فاسق
خب چه مرضیه وقتی خوشحال نیستیم ادامه بدیم؟ نه خیانت کنیم و نه تحمل
زندگی رو بخاطر سنت ها سخت می کنیم و بجاش مثل اب خوردن خیانت می کنیم و برای خودمون کلاه شرعی میسازیم و عادی و محق جلوه میدیم خودمون رو
Pooshيلدا سبز گفت:
Akhe Homa jun bache ha chi ? Mohem Tarin mojudate donya !
نسوان گفت:
az oon mohemtar inke khanoom e aghay dr be mashin BMW va safar europe va beriz bepash adat karde, in hame sal ham ke kar nakarde, ye diplom dare ke bahash foghesh mitoone bere beshe monshie matab… hala ina ro chejoori vel kone
اهل آبادی گفت:
یه دوستی داشتم که مدتی رو توی بنگاه های درروس و اونورا کار میکرد. میگفت میان و علناً میگن یه خونه واسۀ زن دومم می خوام. حتی یه مورد یکیشون تو کار کود کشاورزی و این چیزا بوده. لُلی جون چرا اینقد ماجرا رو پیچیدش می کنی؟ اینهمه غیر دکتر ( حتی یه تاجر کویتی واسه وقتایی که تو ایرانه) سال های ساله دو نفر و بلکه بیشتر رو اداره ش می کنن اونوقت شما گیر دادی به دکی؟ من فکر می کنم گیر اصلی شما توی این داستان قراردادهای عرفی و سنتی توی طبقۀ اجتماعی خاص آقای دکتر و خونوادشه و اینکه میدونه کسایی مثل شما دارن اونارو میپان. خارج از این طبقه صد ها و بلکه هزاران نفر هستند که دارن با همین شرایط زندگی میکنن، طوریشونم نمیشه. تا خانم س به سرش نزده که واسه دورۀ پیری یه فکری بکنه و ادعا کنه بچه دار شده میشه کار به همین طریق پیش بره. لازم نیست دکی خانومشو دک کنه که شما نگران ب. ام . و و سفر اروپا هستی. اصلاً اگه درس و مشق بچه ها اجازه بده میتونه با مادرشون بفرسته برن یه مدتی همون اروپا باشن تا دکی هم با خیال راحت به اینور برسه. حالا یه پرایدم واسه س بخره پولی نمیشه که.
بازم سوال داشتی بپرس.
دواخور گفت:
خانوم هما
یه خورده تاریخ رو اشتباه نخوندین؟ امسال سال 2011 میلادی و 1390 شمسیه. «با لباس سفید رفت و با کفن برگشت» مال دوران مادربزرگ ماست، نه؟
یکی گفت:
همای عزیز
اگه کسی به لیبرالیسم جنسی معتقد باشه و این مسئله رو با شهامت عنوان کنه کاملا حرف شما صحیح هست. اصلا بنده خودم به شدت معتقدم ازدواج جریان انحرافی ای هستش که وارد زندگی پستانداری که ما انسان خطابش می کنیم شده و کاملا با طبیعت این موجود در تضاد. موضوع اینجاست که اگه آقای دکتر و یا هر کس دیگه ای معتقد هست که کارش درسته چرا این کار رو مخفیانه انجام می ده؟ چرا به همه انگ جهالت و واپسگرایی می زنه (آیا دنبال توجیه برای عملی که خودش هم خلاف می دونتش نمی گرده)؟ مگه فریدون فرخزاد همجنسگرا نبود؟ مگه مخفی کرد؟ مگه دزدکی همبستر شد؟ ایشون روشنفکر به مفهوم واقعی بودند و هزینه های این روشنفکری رو هم پرداختند
مدونا گفت:
خرزهره گفت:
می ترسم از اون روزی که ادم به این نتیجه برسه عشق واقعی فقط بین دو تا هم جنس بوجود می اد
بهروز گفت:
مگه چند تا نظر اینجوری تا حالا دیدی ؟ ترس داره ولی نگران نباش همه چی درست میشه .
شین (شادی) گفت:
به نظر من باید بیشتر از این بترسید که اصلاً عشقی وجود نداره . همش یه بازیه واسه بقای نسل
mahv گفت:
+++
مدونا گفت:
یه دوستی داشتم که بای سکچوال بود. بهش گفتم ببین من همجنس گرا رو درک میکنم ولی بای سکچوال رو هیچوقت نمیتونم درک کنم. گفت ببین، من دنبال عشق واقعیم و هنوز پیداش نکردم، تا وقتی هم که دنبالشم برام فرق نمیکنه زن یا مرد بودنش، میگردم … بازم درکش نکردم ولی یه حقیقت خیلی تلخ و آزاردهنده توی صحبتش بود که هنوز آزارم میده …
سبو گفت:
راستی این حق چرا این قدر فحش می دهد . دوست نداری نخون تازه من نظرم را گفتم شما هم بفرمائید حالا چرا عصبانی هستی؟کسی باهات کاری کرده ؟ به ما چه برو یقه اش رو بگیر.لطفا نظرات منو نخونید تا بی خودی عصبانی نشوید.متشکرک
بهروز گفت:
سبو جان ، باید از روش برخورد با مزاحم تلفنی باهاش برخورد کنی .
برای اینکه یه کم سر حال بیای این رو بخون :
موسی مندلسون، پدر بزرگ آهنگساز شهیر آلمانی، انسانی زشت و عجیب الخلقه بود. قدّی بسیار كوتاه و قوزی بد شكل بر پشت داشت.
موسی روزی در هامبورگ با تاجری آشنا شد كه دختری بسیار زیبا و دوست داشتنی به نام فرمتژه داشت. موسی در كمال ناامیدی، عاشق آن دختر شد، ولی فرمتژه از ظاهر و هیكل از شكل افتاده او منزجر بود.
زمانی كه قرار شد موسی به شهر خود بازگردد، آخرین شجاعتش را به كار گرفت تا به اتاق دختر برود و از آخرین فرصت برای گفتگو با او استفاده كند. دختر حقیقتاً از زیبایی به فرشته ها شباهت داشت، ولی ابداً به او نگاه نكرد و قلب موسی از اندوه به درد آمد. موسی پس از آن كه تلاش فراوان كرد تا صحبت كند، با شرمساری پرسید :
– آیا می دانید كه عقد ازدواج انسانها در آسمان بسته می شود؟
دختر در حالی كه هنوز به كف اتاق نگاه می كرد گفت :
– بله، شما چه عقیده ای دارید؟
– من معتقدم كه خداوند در لحظه تولد هر پسری مقرر می كند كه او با كدام دختر ازدواج كند. هنگامی كه من به دنیا آمدم، عروس آینده ام را به من نشان دادند و خداوند به من گفت:
«همسر تو گوژپشت خواهد بود»
درست همان جا و همان موقع من از ته دل فریاد برآوردم و گفتم:
«اوه خداوندا! گوژپشت بودن برای یك زن فاجعه است. لطفاً آن قوز را به من بده و هر چی زیبایی است به او عطا كن»
فرمتژه سرش را بلند كرد و خیره به او نگریست و از تصور چنین واقعه ای بر خود لرزید.
او سال های سال همسر فداكار موسی مندلسون بود.
نتيجه اخلاقي :
راست است كه دخترها از گوش خر مي شوند و پسر ها از چشم
شین (شادی) گفت:
چه داستان بامزه ای +++++++++++++++++++
madox گفت:
سلام،
راستش این نوشته حکایت نگاه می کنم تا اتفاقی واقعی. چون تمام افراد تیپ بودند نه شخصیت، حتی اسم آقای دکتر سعادتیان خیلی رو نشان می داد که این مطلب حتی داستان یا قصه هم نیست که در آن شخصیت ها شکل بگیرند بلکه حکایت است، زیرا چند پی نوشت به عنوان نتیجه در مایه های گلستان سعدی وجود داشت.
برام مهم نیست که این اتفاق بوده به شکل حکایت درآمده یا بازتاب دیده ها و شنیده ها در قالب چند تیپ نشان داده شده. شاید هم بتوان عنوان اندر احوالات خیانت را با پیوندی ضعیف متصل کرد به ساختار حکایت وار آن.
درباره ی محتوا باید بگویم که خیانت یک تعریف است. تعریفی که به معیار تبدیل شده برای ارزیابی رفتار. اگر در جامعه یی زندگی کنیم که هیچ محدودیتی در رابطه ی جنسی وجود نداشته باشد خیانت مفهومی نخواهد داشت. زمانی که نهاد خانواده تعریف می شود و برای پاسداشت آن و کنترل رابطه ی جنسی، مفهوم وفاداری و خیانت تعریف می گردد، بسیاری از روابط قدغن می شود.
برای اطلاعات بیشتر درباره ی سکس رجوع کنید به کتاب اراده به دانستن نوشته ی میشل فوکو که در آن فوکو روش هایی را که جامعه برای محدود کردن سکس اعمال کرده بررسی می کند. مهم ترین دلیل چنین محدودیتی این است که افراط در سکس و روابطی صرف لذت و نه تولید مثل باعث می شود که نیروی کار هرز برود.
چندان به دلم ننشست. خیلی تیپیکال بود.
باز هم ممنون از نوشته تان.
الدنگ گفت:
بنظر من این داستان اعم ازاینکه حقیقی باشد یا مجازی، واقعی باشد و یا تخیلی، در ماهیت امرکه همانا برانگیختن واکنش احساسی واخلاقی وارزشی خواننده است تغییری حاصل نمیکند.
نکته اول – آنچه که برای من بیش ازهرچیزقابل توجه و جالب بود این بود که اکثرکسانیکه درمورد این داستان کامنت گذاشتند حتی یکنفرهم سوال نکرد که قبل ازقضاوت درمورد آقای سعادتیان ویا خانم س ویا همسرآقای سعادتیان و رابطه آن سه نفر با یکدیگراز خود سوال کند که در باره مقتضیات روحی وروانی، شرایط رشد وپرورش هرکدام، کیفیت رابطه بازیگرانِ اصلی این داستان یعنی آقای سعادتمند وهمسرِدیپلمه ایشان، باورها وارزشهای فردی واخلاقیِ هریک، شرائط زندگی آنها واقعاً چه اطلاعاتی دردست دارد وچه میداند. بدون چنین اطلاعاتی اعلام نظر بیشترشبیه بیان تعصبات است تا اظهارنظرمؤید ومستدل ومبتنی برواقعیات. بقول معروف هرکسی ازظن خود شد یارمن.
نکته دوم – کثرت اظهارنظرهای متفاوت و گوناگون مبین این واقعیت است که دراموراخلاقی ضابطه واحد که جنبه همگانی داشته ومورد قبول همگان باشد موجود نیست. موضوع اخلاقیات یک امرکاملا فردی است.
نکته سوم – ازلحاظ عرف جامعه ایجاد رابطه با زن و یا مردی خارج از رابطه زناشویی مذموم تلقی میشود و طبیعتاً کسی که چنین راهی را انتخاب میکند باید آماده باشد کلیه هزینه های ناشی از چنین اقدامی را تحمل کند. حتی اگر چنین رابطه ای درخفا باقی بماند بدان معنی نیست که فاقد هزینه است. هزینه عاطفی وروانی ومالی وتاثیرات سوء احتمالی آن برروی آموزش و روح وروان بچه ها هزینه هائی است که در اکثر موارد ازنظردور میماند. اکثراً چنین رابطه هائی قبل ازهر چیز مبین عدم رضایت یک و هر دو طرف از رابطه زناشوئی است وصد البته در مواری استثنائی هم میتواند ناشی از حسَ تنوع طلبی یکی از طرفین باشد. بنظر بنده نمیتوان و نباید وجود چنین رابطه ای را دربست ودرهمه مورد چشم بسته بعنوان خیانت محکوم کرد.والسلام نامه تمام.
فرامرز گفت:
لولیتا و بقیه نسوان بسیار عزیز. اول اینکه خیلی ممنون که وارد مباحث ممنوعه میشین. جگر همتون و خودم می خورم. اگه خواستین این کامنت رو جایی بذارین که بقیه هم ببینن در موردش بحث کنن.
من یه تجربه ای مثل دکتر سعادت دارم. دروغ چرا؟ بیشتر از یکبار. زنم از اوناس که بهتر از اون کم گیر میاد. با سواد، اهل بحث و اهل فن، خوشگل. من تا حالا 4 تاش رو عوض کردم. اینایی که میگم مشاهدات خودمه. اصلا نمیگم کاملا درسته. این قضیه تو دکترا بیشتره. چرا؟ چون دکترا بیشتر از بقیه می دونن چقدر ما آدما حیوونیم! یعنی چقدر تحت تاثیر طبیعتمون هستیم. آدم 3 میلیون ساله که وجود داره. ولی فقط 5 هزار ساله که به اصطلاح «متمدن» شده. اگه قرار بود دین و سنت و قانون ما ها رو عوض کنه تا حالا هممون عین روبوت یه جور شده بودیم. ولی دین و قانون با طبیعت آدم جور نیست. آدم، چه زن چه مرد، طراحی شده که تا میتونه ژنها شو پراکنده کنه. برای همینه که تا دنیا بوده اون چیزی که اسمشو می ذارن خیانت وجود داشته. خیانت طبیعیه، این ازدواجه که طبیعی نیست و من در آوردیه. بخصوص از نوع دائمش. اگه به دکتر سعادت هر دو تا زن رو در جا بدی بعد از یه مدت هر دو دلشو می زنن و یکی دیگه رو می خواد. مطمئن هستم که زنها هم همینطورن. شاید یه کم کمتر تنوع طلب وبیشتر «عاقل». ولی اصل قضیه سر جاشه. قضیه خیلی بیشتر از اینکه به خونه داری و خوشگلی و تحصیل و کافکا ربط داشته باشه به «تنوع» ربط داره. البته مهارتهای سکسی هم مهمه ولی بعد از مدتی عادی میشه. تنوع اصل قضیه اس. بجای فحش دادن و اه و پیف یه کم به خودمون نگاه کنیم و با خودمون رو راست باشیم. همه ما دنبال سعادت دکتر سعادت هستیم.
ببخشید که یه کمی پراکنده نوشتم. همینطوری بدون برنامه ریزی بود. راستی منم دکترم. برای همین به خودم اجازه دادم در موردشون نظر بدم.
من گفت:
عالی بود!
فریدا گفت:
مرسی فرامرز …
لی لی خنگه گفت:
دستت درد نکنه جیگرم حال مياد با این نوشته هات (نوشته هاتون؟!) ضمنا» سکسولوژی هات برام آموزنده بود و دوست پسرم هم خیلی ایمپرسد شد. بازم مبحث سکسولوژی رو ادامه بده لطفا».
رها گفت:
مشکل را من نفهمیدم. دکتر عاشق شده بود، عاشق شدن حالتی است که پیش می آید. در این شرایط دو کار می توانست انجام دهد. یا زنش را ترک کند و با س زندگی کند که رها کردن زن برای همبستری با عشق جدید کار اخلاقی نبود. دیگر آنکه سعی کند با هردو رابطه داشته باشه که این وسط خودش خرد می شد و شد. اتفاقا اینکه دکتر گریه می کرد نشان دهنده این است که اخلاقی بوده وگرنه که ناراحتی نداشت. مشکل از عاشق شدن در شرایط است که که نرم اجتماعی اجازه تبلور آن عشق را نمی دهد. مشکل این است که دکتر هر تصمیمی می گرفت یکی از کانی که دوست می داشت آسیب می دیدند و از تصمیم گیری عاجز بود. بجای قضاوت سطحی و نتیجه گیریها و قضاوتهای بی پایه اخاقی و پیش بینهای بی ربط ، وضعیت تراژیک دکتر را در نظر بگیرید که عاشق دو نفر بود و هر دو را دوست می داشت و می خواست با هردو باشد اما نمی توانست و نمی شود و با هر انتخاب دیگری را از دست می داد و دیگری را هم که عاشقش بود می رنجاند. تراژیک تر از این حالت هم متصور است. من دلم برای دکتر سوخت. هر تصمییی که می گرفت در شرایطی که درش قرار گرفته بود نابود کننده بود. مشکل از عشق است، عشق به هر دلیل.
جاناتان گفت:
چکیده مطلب:
اصولا زنها موجوداتی هستند بیچاره و وابسته. لزومی ندارد همسر دکتر سعادتیان باشند یا خانم س. از خودشان استقلال عاطفی ندارند. باید حتما یکی را گیر بیاورند و به آن یکی بچسبند. اینطور میشود که خانم دکتر سعادتیان از برگشتن همسرش به آغوش خانواده خوشحال است و آنطور میشود که خانم سین از از دست دادن دکتر گریان. من ممکن بود که جای خانم سین باشم و حتی ممکن بود به این ذلالت خوابیدن به مرد زن دار تن بدهم. اما بعد از رفتن اون نه تنها قطره اشکی نمیریختم بلکه به سرعت آقای ایگرگی را جایگزین دکتر میکردم. همان کاری که هزاران آقایان ایکس و ایگرگ انجام میدهند. من ممکن نبود جای خانم دکتر سعادتیان باشم چون شخصیتی شبیه به اون ندارم اما اگر همسرم یا دوست پسرم یا هرکس دیگری که شریک من است دست به چنین کاری میزند دو حالت داشت. یا من فکر میکردم که این عمل کلا عمل ممدوحی است و من هم میگفتم بی خیال چون خودم هم مثل او بودم و کلا با این و آن ساخت و پاخت میکردم؛ یا اینکه فکر میکردم که عمل مذبوحی است و من هرگز دست به این عمل نخواهم زد و بنابراین هرگز بازگشتش را قبول نمیکردم.
آنچه که مهم تر از هر دو این نفرات عزیز است نتیجه نامرئی داستانی است که نوشتی: همیشه مردها هستند که حق دارند انتخاب کنند. مردها حق دارند که اخلاقی یا غیر اخلاقی باشند. زنها یک وسیله اند. وسیله ای برای پخت و پز یا وسیله ای برای ارضای الت تناسلی دیگری. چون اگر زنها هم احساس داشنتد یک روز یک نفر داستانی می نوشت از زنهایی که شوهرشان را رها میکنند چون به خوبی لیس نمیزند. مساله جهان چه کلاسیک و چه مدرن و چه معاصر و چه سنتی و الی آخرش این است که هنوز که هنوزه زن شی ضعیفه وابسته است.
خلاص
ساقی ب گفت:
متاسفانه معمولا این طوریه ! 😦
مهرداد گفت:
یاد داستان حلقه Gyges of Lydia افتادم، روحت شاد افلاطون
رهان گفت:
سلام ، هر از چند گاهی وبلاگ شما رو مطالعه کردم. چند نکته که با حسن نیت میگم و امیدوارم به درد شما بخوره. ۱. به نظرم شما به دلیل اون جدایی و اون ضربه ای که از زندگی مشترک خوردید سرخورده شدین و این افسردگی رو به شکل عصبانیت و شکایت و ناله بروز میدید. جا داره که با یک مشاور خوب چند جلسه ای صحبت کنید. باید با شجاعت خودشناسی کنید تا درآینده قویتر بشید. ۲. همونطور که در بعضی نظرات هم هست زنان ایرانی باید تلاش کنن تا شخصیت و جایگاه مستقلی برای خودشون تعیین کنن که البته در سالهای اخیر به نظرم فعالیتشون در این زمینه زیاد شده اما هنوز خیلی راه هست. زنان ما باید یاد بگیرند که اولا حق گرفتنیست و ناله و شکایت کاری رو از پیش نمیبره. دوما باید بدونن استقلال مالی و فکری بسیار سخت تر از در خانه نشستن و قرمه سبزی پختنه ولی در عوض براشون آزادی و برابری میاره. سوما هرکسی که از او سوء استفاده میشه یا حقش پایمال میشه خودش در اون داستان مقصر اصلیه (البته منظور توجیه ظلم جامعه به زن نیست بلکه اهمیت انسان در تعیین سرنوشت خودشه). ۳. در مورد این مطلب باید بگم که به جای اینکه دنبال مقصر باشیم بهتره دنبال تحلیل باشیم. از چهار شخصیت این داستان که یکیش هم خود شمایی به عنوان ناظر، به نظرم خانم س مشکلاتش از همه بیشتره، چون نمیدونه در زندگی دنبال چیه. آیا به دنبال روابط موقتی و سکس های مقطعیست و یا دنبال رابطه جدیه؟هیچکدومش بد نیست به شرطی که بدونی دنبال چی هستی! ایشون به نظرم درعین حال که ظاهری روشنفکر به خودش گرفته اما دچار تزلزل و عدم ثبات شخصیته. درمقام بعدی به نظرم همسر دکتر مشکل داره چون تلاش نکرده اختلاف فرهنگی و علمی خودش رو با همسرش کم بکنه، وقتی خونه دکتر اومده قرمه سبزی خوب میپخته و بعد از سالها هم هنوز قرمه سبزی خوب میپزه! در حالی که میشد فوق لیسانس هم گرفت و یک شغل هم داشت و قرمه سبزی رو هم خوب پخت و به دکتر هم یاد داد که هر از گاهی قرمه سبزی بپزه! انسان منفعل جذابیتش به مرور کم میشه هرچقدر هم انسان خوبی باشه! در مقام بعدی دکتره که خوب از یه طرف به زنش عادت کرده و از طرفی از نظر جنسی و فکری با همسرش ارضا نمیشه! او در انتخاب اولیش اشتباه کرده و بر این اشتباه پافشاری کرده و حالا که به میانسالی رسیده هوس تغییر آب و هوا اونهم با حفظ منافع به سرش زده. او در تحصیلاتش موفق بوده اما در انتخاب شریک زندگیش ناموفق! مشخصه که جذابیت قرمه سبزی نمیتونه مدت زیادی برای انسان دوام بیاره! حتی در انتخاب معشوقش هم ناموفقه و عاشق یک آدم بیثبات شده! در آخر شما هم مشکلتون اینه که گمان میکنید خوردن آلت تناسلی و یا سکس از عقب که دو شیوه ارتباط جنسی علمی، منطقی و کاملا پیش پا افتادست، اعمال زشت و ناپسندیده ایه! فرهنگ غلطی که مادران به دختران نسل به نسل منتقل کردن و باعث شدن سکس زن ایرانی بجای اینکه یک سکس پویا، مدرن، فعال و شاد باشه، یک سکس منفعل، بی کیفیت و بی تحرک باشه. حتی خود زن ایرانی در بیشتر مواقع ارضا نمیشه چون خیلی نجیب و با حیاست و شرمش میشه راجع به سکس با همسرش حرف بزنه! البته از نقش عمه بالقیس در توصیه به حفظ حیا، عفت و نجابت زن نباید غافل بود!!
ooshkool khan گفت:
دوستان چرا شما به سکس به عنوان مظهر کثیفی و پلیدی نگاه میکنید؟ برای ۱۴۰۰ سال به ما یاد دادند که از آن حرف نزنیم. آیا آقای دکتر تنها مقصر بود؟ این فرهنگ بسته و کذایی که دکتر به آن تعلق دارد، با اینکه او عاشق دختر همسایه خود بود ، ولی به خاطره اسم خانوادهٔ خود مجبور شد که با همسر کنونی خود ازدواج کند، بدون عشق، بدون احساس.حال کسی را به شباهت آن دختر همسایه پس از سالها پیدا کرده. ولی پس از اندی متوجه میشود که اشتباه کرده و همسر خود باز میگردد. اگر این کار را نمیکرد ، تا آخر عمر خود را سرزنش میکرد. او حتما اینکار را باید میکرد. دل را باید به دریا میزد. وگرنه برای سالها فردی پژمرده میشد.گریهٔ آقای دکتر در شب آخر مطمئنا به خاطره قورمه سبزی نبود.
سپید گفت:
یکی گفت این پست را بخون ،خوندم …یجورایی هم داره حالم از شخصیت این دکتر بهم میخوره و هم نتیجه اخلاقیتون که دوست داره هر بار روی یه مبل بشینه…………………………متنفرم
samad agha گفت:
او خط قرمزی را رد کرده است که برگشتی ندارد.او می تواند برای همیشه این وسط نوسان کند…
in jomlato kheili ghabool daram. haghighate talkhie ke vase kheili ha pish miad va na faghat pooldarash, omidvaram ke oon ghadr ensan basham va betoonam khodamo ensan negah daram va hichvaght in khatte ghermeza ro rad nakonam…
Hamid گفت:
خیلی تلخ می نویسی گزنده شاید چون واقعیت هست اینجوریه.کلا دوست دارم این تلخی رو میگزه تا مغز استخوان.نمیدونم هرچی میخونم از آرشیو یاد این شعر میفتم
شکوه دوره مادی,غم تاراج تیموری چقدر نزدیکه نزدیکی چقدر از دیگرون دوری
خوچمان آمد و خوچحالیم ز خوچحالیمان
گلناز گفت:
خیانت یک اشتباه نیست
درست ترین اتفاق در یک رابطه اشتباه است…
من زنی تنها گفت:
من در جایگاه زن دکتر قرار گرفتم
حالا چه کار کنم
خوشحال باشم؟
ویولتای عزیز من همه وبلاگت رو خوندم و لذت میبرم
عمه بلقیس گفت:
سلام
من که کلا نوشته هاتونو دوست دارم…من ته همه ی این پروسه ی خشم و نفرت از خیانت و سرانجام ازدواج زندگی خودم به اینجا رسیدم:
من پر از خشمم و در تمام حرفهام از زنی مثل خانوم آقای سعادتیان متنفرم…از آقای سعادتیان هم همین طور اما بازم نه به اندازه ی اون خانوم خونه نشین آقای سعادتیان…گاهی ته عصبانیتام می گم اصلا برد با همه ی خانوم های س هست…اما آخرش دیگه دستم اومده توی ذات من نیست خانوم س باشم یا چیزی شبیه اون…مثل خانوم آقای سعادتیان هم نمی تونم زندگی کنم…گاهی پر از خشمم به هر چی مرده حالا چه سعادتیان چه غیره…اما تهش دستم اومد نه…من قربانی انتخاب غلط خودم بودم…هیچ چیز دیگه ای …نه فرهنگ غلط جامعمون…نه خانوادم…نه زن و مرد ایرانی…هیچ کدوم اینا باعث داشتن تجربه ی الانم توی زندگی مشترک نبود…من نباید مردی مثل سعادتیان رو انتخاب می کردم…امثال سعادتیان بسیاره …و خانوم آقای سعادتیان هم لایق دلسوزی من و تو نیست…چونهر زنی هر جای این دنیا اگر در خودش لیاقت چیزی بیش از سعادتیان رو ببینه یک لحظه درنگ نمی کنه…و مطمئن باش برای رسیدن به شرایط بهتر تلاش می کنه…اونکه مونده حاصل بزرگواریش نیست …که همش یک دو دوتا چها رتای سادس…نفعشو در این دیده…خیلی به مادرشوهر و خواهر شوهر احمقم سعی کردم بفهمونم که شوهراشون خیانت کارهای هرزه ای هستند…اما بعد دیدم نهههههه …اینا می دونن…به روی خودشون نمی یارن…تازه به من هم می گفتن شوهرت واسه کار می ره مسافرت! مردس که رفتس! زن جاش تو خونس مرد مالی تو کوچس! حالا به این نتیجه رسیدم امثال مادر شوهر و خواهر شوهر من لیاقتشون چیزی بیش از اون نبوده و نیست…
هر زن تحصیل کرده و زرنگی قرار نیست بشه خانوم س …و هر زن کم هوشی بشه زن آقای سعادتیان..ومی شه یک خانوم دکتر تحصیل کرده بود…می شه مثل آدم زندگی کرد …خانوم س هم یک جور دیگه بدبخته…آقای سعادتیان هم پیش هیچ کدوم خوشحال نیست و هیچ کدوم رو دوست نداره چون اصلا و اثاثا آقای سعادتیان و امثال اون دوست داشتن رو بلد نیستند چون این چیزا مثل نبوغ می مونه…هرکسی ازش بهره مند نیست…من دوست دارم یک زن نجیب باشم…من در جواب خیانت دیگران خانم س نمی شم یا خیانت نمی کنم …یاد می گیرم انتخاب هام رو عوض کنم …بگردم دنبال علت که چرا من مردهایی مثل سعادتیان رو دور خودم جمع می کنم و چه کار کنم که دیگه مردایی مثل سعادتیان دور و برم آفتابی نشن…مردهای خوب بسیارن…زنده باشه پدرم…که وقتی هست باورم هست که انتخاب من سعادتیان بود نه که هر انتخابی سعادتیان باشه….