عمه بلقیس همیشه به دو چیز اعتقاد داشت یک نظافت خانه  و دو بکارت دختر همسایه. توی خانه ی عمه ام بکارت دختر همه ی هویت او بود. این بود که دختر عمه ی من خیلی زود هویتش را از دست داد. چیزهای مهم آخر اول از بین می روند .برعکس توی خانه ی ما هیچ مفهوم سنتی  ارزش نداشت و همه ادعای روشنفکری می کردند.برای همین هم  من از اولین مردی که باهاش  خوابیدم مصرانه  خواستم که مرا بی سیرت کند. با خودم فکر کردم به هر حال من به کسی که بعدها با او ازدواج کنم در مورد این رابطه خواهم گفت و اگر او این قدر متعصب است و من انقدر درو غگو  بهتر است که اصلا ازدواج نکنیم. البته از بخت بد همان اولین نفر خواستگارم شد وبعدها سیزده سال آزگار بلای جان هم شدیم . روز خواستگاری مادرم که هتل و مهریه و ادا و اصولش گرقته بود کناری کشیدم و گفتم: مادر جان زیاد دست بالا را نگیر. من دختر نیستم

با همه ی روشنفکری اش مدتی سکوت کرد و گفت بسیار خوب.چیزی در قیافه اش بود که دلم برایش سوخت  و  نگفتم که یک سقط جنین هم کرده ام  .آخر آن روزگار مردم چشم و گوششان بسته بود ویار بی پرده از در و دیوار در تجلی نبود و خلاصه  این چیزها به اندازه ی امروز عادی نبود.البته  خواهرم که از من  چندین سال کوچک تر است  بعدها انتقام مرا  گرفت و خبر ازاله ی بکارتش را صاف کف دست پدرم گذاشت. طفلک پدرم تا یک هفته کبود بود ولی بعد خوب شد. راستش را بخواهید از اولش هم  بهتر شد. یعنی اصلا رنگ و رویش باز شد.انگار ناگهان ازنگرانی خلاص شد. پدرم  هم مثل عمه بلقیس همیشه  در ناخود آگاهش می ترسید که این اتفاق بیفتد و حالا دیگر دلیلی برای نگرانی نمانده بود!.

اگر با خواندن این نوشته با خودتان فکر  می کنید که من طرفدار هرزگی و لا ابالی گری هستم   باید اعتراف کنم که مطلقا این طور نیست.من اصلا در این خصوص نظری ندارم. به نظر من این قضیه یک تصمیم شخصی است و به  کسی هم هیچ دخلی ندارد.شاید فکر کنید این نوشته در ستایش بی اخلاقی است اما اگر کمی دقت کنید می بینید آنچه در این جا بیان شده ستایش ایستادگی با  حقیقت است.  کاش آنقدر که برای ذره ای پرده  قیل و فال می کردند ،  بی پرده بودن در ارتباط را یادمان می دادند. کاش به  جای تاهل  تعهد داشتیم . بجای بکارت  صداقت داشتیم .کاش دلیل ما برای خوابیدن و نخوابیدن با کسی عشق باشد نه ترس و پای بندی مان به مرزهای مقدس وجودمان باشد ، نه باورهای پوسیده ی عمه بلقیس و یادمان نرود که چون پرده بر افتد نه تو  مانی و نه من..