یه مهمونی فامیلی بود . خیلی کم پیش میاد جایی برم مخصوصا اینطور مهمونی ها.. بقول مادرم افسردگی گرفتم .اصرار دختر کوچولوی صاحب خونه سستم کرد . رفتم

مهمونی غیر از نگاه هیز و زیر چشمی مردان زن دار فامیل به بیوه ای تنها خوب برگزار شد .خوشحال بودم حداقل برای چند ساعتی از پیله ام بیرون امده ام. شب دیر وقت از صاحب خانه خواستم یک تاکسی بگیرد که یکی از مردان اصرار کرد که در مسیر من را میرساند. نگاه سنگین زن که از خودخوری و حرص بخود میپیچید را حس میکردم . نمی دانم چرا یک ان برای اینکه لجش را دراورم قبول کردم .رفتم در اتاق تا مانتو بپوشم . زن پشت سرم وارد شد و من منی کرد و گفت: عزیز اقامون یادش نبود ما باید بریم خونه مادرم که…… عصبانی بودم اما لبخندی زدم و گفتم باشه عزیزم من که میخواستم تاکسی بگیرم مزاحمتون نمی شم

 

دلم شکست . گریه امانم نمی داد..خیلی وقت است که افسردگی را به این برخوردها ترجیح میدهم .  به جرم زنی تنها بودن. به جرم بی مرد بودن ..بالاسری…سایه سری  نداشتن..

از مردان گلایه ای نیست که اکثرا در برخورد با هر زن بی شوهری ازتو طلب همخوابگی میکنند و باور کنید اینرا در هر مرتبه اجتماعی  می توان دید .اما زنان چرا؟؟؟ این کمال خامی است اگر زنی فکر کند در کنار چنین مردانی اشیانی امن خواهند داشت .گاهی انقدر حرصم میگیرد از این برخورد ها که میخواهم تا می توانم اشیانشان را بر باد دهم ..اما ارامتر که میشوم یاد رنج های خودم می افتم ..نمی خواهم با دست خود یکی مثل خود را بسازم .

  نمی دانم چه جادویی در این کلمه بیوه زن برای مردان هست که فارغ از هر ترس و احتیاطی در فکر شکار تو هستند . و اگر دست ردی بر سینه شان زنی خواهند گفت  حتما کسی (کسانی؟؟) را دارد که …..

خدا لعنت کند کسی که سنگ بنای این تربیت غلط را گذاشت . چرا در کنار تمام درس هایی که میخوانیم کسی بما نمی اموزد زن تنها  هم انسان است  . لازم نیست حتما مردی در کنارش باشد تا از گزند شما محفوظ بماند

چقدر از زنان بخاطر این نگاه ها و توهین ها پناه به ازدواج مجددی بردند و سوختند و ساختند ؟؟ و دیگر توانی برای جدایی دوباره نداشتند …که اگر بار دوم جدا شوی پس حتما عیب وحشتناکی در تو هست …پس تو عادت کرده ای به هرزگی …

چرا باید سرنوشت زنان تنهای این سرزمین در افسردگی یا مهاجرت و یا انگ فاحشگی خلاصه شود ؟

تازه اینجا پایتخت است.. ادمها  مثلا فهمیده ترند ..وای بحال شهرهای کوچک و ….

باور کنید ما ادم های بافرهنگی نیستیم .باور کنید ما برای انسان بودن تربیت نشده ایم  مردم  را همیشه با افسار دین یا قانون میشود مهار کرد .و وای بحال مملکتی که مردمش نه دینی داشته باشند و نه قانونی

 

پی نوشت:خدارا شکر تکه نانی هست و چرخ زندگی ام میچرخد.اینها را ننوشتم تا خود را ارام کنم . فکر میکردم به حال زنان تنهایی که در این گرگ بازار مجبورند کارکنند و شرافتمندانه زندگی کنند. فکر میکردم به حال زنان کارمند و کارگری که از مردان حقوق میگیرند . لطفا شما چه زن و چه مرد برای لحظه ای به این فکر کنید که ایا دلی را نشکسته اید؟  و تقاضای بی جایی را از اینان نخواسته اید؟

به این فکر کنید که شاید فردا روزی عزیزی از شما هم تنها شد .انشاالله که چنین مباد. اما یادتان باشد

 چرخ بازیگر ازاین بازیچه ها بسیار دارد…… فقط لحظه ای فکر کنید