کریستینا: الو

کامبیز: سلام بر روی ماهت کریستینا جون . چطوری رفیق شفیق؟ چرا یادی از ما نمی کنی؟

کریستینا: ای پسره نمک نشناس، من که همه اش یاد تو هستم. تو یکهویی رفتی و گم شدی. چرا هیچ خبری ازت نیست؟ کجایی؟ در چه حالی؟ نکنه رفتی دپ زدی؟

کامبیز: نه بابا دپ چیه همشیره. خیلی هم خوبم. من که همیشه هستم. کافیه موم رو بسوزونی در آن حاضر می شم.

کریستینا: حالا خیلی خودتو لوس نکن بگو ببینم چی شده که کبکت خروس می خونه.

کامبیز: خبرای خوب. عاشق شدم. وقی که من عاشق می شم ….

کریستینا: جدی؟ از تو بعیده. تو دم به تله نمی دادی؟ حالا لیلی خانم کیه؟ کجاییه؟ نرفته باشی با این دخترای بی نمک آمریکایی که ازت نا امید می شم؟ چند سالشه؟

کامبیز:دختر نگو یک تیکه ماهه این لیلی من. نه بابا من و چه به نژاد اجنبی. لیلی خانم دانشجوهه. 8 سالم ازم کوچیکتره. نمی دونی چه تیکه ای تور کردم.

کریستینا: کارت درسته کامبیز جون. برو حالت رو ببر. یادت نره ما رو برای عروسی دعوت کنی.

——————————————————————————————————————————

کریستینا: الو

مریم: سلام کریستنا جون . چطوری خانمی کلی دلم برات تنگ شده

کریستینا:سلام عزیزم. منم کلی دلم برات تنگ شده. چرا کم پیدا شدی؟ هیچ خبری ازت نیست. کارها خوبه؟

مریم: کریستینا جون همه چیز خوبه ولی یک کم گیج و ویجم.

کریستینا: چی شده عزیزم؟

مریم : فکر کنم دارم عاشق می شم. ولی می دونم که نباید بشم. عقلم همش می گه خودتو نده دست این دل . بعدش هرت می شی ها.

کریستینا: چرا مریم جون. عاشقی مگه چشه؟ چرا اینقدر ترسو شدی؟

مریم : کریستینا جون عاشقی که خوبه . ولی خوب مشکل اینه که عاشق کی شده باشی

کریستینا: پسره کیه؟ مگه معتاده؟

مریم: نه بابا معتاد کدومه. پسره خوبیه. حسابی هم خوش تیپه. کلی هم ادعا می کنه عاشق منه.

کریستینا: بابا خفم کردی. این که همه چیزش خیلی خوبه. شاهزاده قصه هات اومده . دیگه غرغرت برای چیه؟

مریم : آخه 10 سال از من کوچیکتره. تازه داره درسش تموم می شه. آخه من چه ربطی به اون دارم. اون توی یک مرحله دیگه زندگیشه و من توی یک مرحله دیگه.

کریستینا: ام…… تازه فهمیدم چی می گی مریم جون. آره بهتره خیلی خودت رو ندی دست دلت. می دونی پسرهایی که عاشق دخترهای بزرگتر از خودشون می شن. دنبال مامان می گردند تا زن. بیا بشین این مقاله ها رو بخون … اگه با این پسره بری بعد از چند سال فیلش یاد هندوستان می کنه و ولت می کنه و می ره با یک دختره جوونتر. من که می گم دورش رو خط بکش . شاید اولش سخت باشه ولی در طولانی مدت برات بهتره

مریم: آخه من که الان کسی تو زندگیم نیست. بعدم همه این حرفها رو بهش زدم و اون همه اش داره بهم اطمینان می ده که اینطوری نیست

کریستینا: عزیزم حرف مفته. از من گفتن بودها

مریم: باشه کریستینا جون . آره می دونم چی می گی. فعلا خدافظ

——————————————————————————————————————————

کریستینا: الو

کریستنا: دختره خر. تو که اینهمه ادعای روشنفکری داری و به قول خودت اوپن مایندد (فکر باز) هستی و از اینطور حرفها، دیگه چرا؟ گویا عمه بلقیس تمام وجودته

کریستینا: چطور

کریستینا: چی چی رو چطور. وقتی کامبیز می ره با دختره  8 سال کوچیکتر، کارش درسته و آفرین . ولی اون پسر کوچیکتر از مریم حتما مشکل تربیتی و روحی روانی داره که عاشق دختر کوچیکتر از خودش نشده و باید ازش دوری کرد.

به قول شاعر تو و عمه بلقیس سرو ته یک کرباسید….