در نشانی جدید به بقیه ی یاران و اصحاب اندرونی بپیوندید.
نشانی جدیدی که در آن می نویسیم:www.nesvan1.wordpress.com
11 یکشنبه نوامبر 2012
Posted
in دستهبندی نشده≈ دیدگاهها برای نشانی جدیدی که در آن می نویسیم:www.nesvan1.wordpress.com بسته هستند
11 یکشنبه نوامبر 2012
Posted
in دستهبندی نشده≈ دیدگاهها برای نشانی جدیدی که در آن می نویسیم:www.nesvan1.wordpress.com بسته هستند
در نشانی جدید به بقیه ی یاران و اصحاب اندرونی بپیوندید.
03 شنبه نوامبر 2012
Posted Loulita
inشیر پاک خورده ای چند وقت پیش، لابد به قصد روشنگری یک مطلب مستدل و پر از مرجع نوشته بود اندر حالات و احوالات این که اعراب در زمان حمله به ایران در سال 636 میلادی چه فجایعی کردند و خلاصه چه بلاهایی که سر مردان و زنان این سرزمین نیاوردند و چه تعداد از زنان و کودکان ایرانی که به اسارت رفتند و فاتحان، گریختکان را پی گرفتند؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری کردند و تنها در یک جنگ سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند و شست هزار تن از آنان را به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند؛ و بعد هم با زنان دربند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناختهی بسیار بر جای نهادند…..
___________
به اینجا که رسید دیگر نخواندم، نخواستم بدانم. اشک در چشمهایم جمع شد و از ستمی که به ما رسیده و هنوز هم می رسد غیرتم جوشید. در همین حال به این فکر افتادم که ما نوادگان داریوش و کوروش در برابر این همه فجایع چگونه از خود دفاع کردیم . پس آنگاه لیستی تهیه کردم که در برابر تاریخ شرمنده نباشم و سندی باشد بر این که ما آریایی های اصیل چگونه در برابر تهاجم عرب و مغول و هر نوع تحریم و تهدیدی در طول تاریخ جان بر کف نهاده و واکنش نشان دادیم:
____________
اول از همه این که اگر اعراب به ما تجاوز کردند، و کودکان بی پدری بر جا نهادند ما آن کودکان را که خون عربی در رگ هایشان بود «سید » و آقا نامیدیم و کلی عزت و احترامشان نهادیم و از هر کدام از آن حرامزاده ها ده ها هزار امامزاده در آوردیم و بدان دخیل بستیم و حاجت طلبیدیم . تا اعراب بدانند که با تجاوز کردن به ما هیچ غلطی نکرده اند و ما حرامزاده های آنان را سید طباطبایی می خوانیم و آن چنان قدر و منزلت می نهیم که خود حیرت کنند.
____________
دوم این که اگر اعراب فرهنگ و تاریخ ما را آتش زدند، ما هم در یک حرکت متقابل شاهنامه را کنار گذاشتیم و عربی بلغور کردن را شروع کردیم و ذکر اسامی متبرکه و دعای ابو حمزه و جوشن کبیر را با آنکه حتی یک کلمه اش را نمی فهمیدیم با چنان استمراری انجام دادیم که خود عرب ها انگشت به دهان ماندند که چگونه می شود آدمی چیزی را که معنی و مفهومش را نمی داند با چنین جدیتی تکرار کند.
_____________
سوم آنکه برای نشان دادن مراتب مخالفتمان با فرهنگی که به ما تحمیل شده بود اسم بچه هایمان را حسن و حسین و علی و فاطمه و سمیه گذاشتیم و هنوز هم می گذاریم. آری، ما هنوز بعد از قرن ها از حمله ی اعراب، اسامی کودکانمان را نه به جبر که به اختیار از میان اسامی اعرابی بر می گزینیم که به مادران ما تجاوز کردند. یک نگاه کوچک به اسامی مذهبی دوستان و دور و بری هایتان بیاندازید و ببینید ما چطور هنوز با افتخار اسم های عربی روی کودکانمان می گذاریم و اصلا عین خیالمان هم نیست.
_____________
چهارم این که با اینکه قوانین اسلامی- عربی بر کشور ما حکم فرماست، پوشش زنان ما محجبه است و ما هر سال برای حج به عربستان می رویم و پول بی حساب را به حلقوم خاندان آل سعود می ریزیم؛ وحتی نیایش و نمازمان را به عربی بلغور می کنیم و اسم نوه مان را خواب نما شده » عباس» می گذاریم، هم زمان آنچنان نسخه ی عجیب و غریبی از اسلام برای خودمان داریم که به هیچ چیزی شبیه نیست. توی مجالس روسری سر می کنیم و با دامن کوتاه می رقصیم. عرق سگی می خوریم و دهانمان را آب می کشیم و به نماز می ایستیم. توی ماه رمضان کمتر دزدی می کنیم . در عین حال ، اگر کسی به اسلامی که مطابق با نص صریح قران در عربستان اجرا می شود ایراد بگیرد ما سریع تو ی دهنش می زنیم که آن اسلام واقعی نیست و اسلام واقعی این چیزی است که ما می گوییم. آن وقت روایتی از اسلام ناب محمدی ارایه می دهیم که خود حضرت محمد و امامان هم آن را نمی شناسند.
____________
در آخر و از همه مهم تر این که ما هنوز به نحو بسیار غیرتمندانه ای ، صد در صد خودمان را ایرانی و آریایی اصیل می دانیم. اسم پدرمان علی اکبر؛ اسم خودمان امیر علی و اسم پسرمان علیرضاست اما ما پارسی اصیل هستیم. ما در واقع به ریشه های خودمان خیلی افتخار می کنیم وهر کس به کوروش کبیر توهین کند خرخره اش را می جویم. خلیج فارس هم اگر خلیج عربی نامیده شود انقدر امضا جمع می کنیم که پتیشن پاره بشود، خارج از ایران بر گردن هایمان نشان فروهر آویزان می کنیم و داخل ایران رحیم مشایی می شویم و دم از جمهوری ایرانی می زنیم. هر چه نباشد ما نواده های داریوش و کوروشیم و عرب ها سوسمار خوارند. صد البته که عرب ها با ما کاری نکردند در برابر آنچه ما با خودمان کرده ایم. چون از ما هیچ ملتی ، بی خیال تر و نا آگاه تر و خائن تر به خودش وجود ندارد..
______________
پی نوشت: ظاهرا این آخرین پست من در وبلاگ نسوان مطلقه ا ست و این وبلاگ به این آدرس جدید منتقل شده است. اگر علاقه مند به پی گیری هستید به این آدرس بیایید و مشترک شوید، با عرض پوزش از این اسباب کشی ناخواسته، در خانه ی جدید منتظرتان هستیم. با احترام و سپاس فراوان از همراهی شما.
02 جمعه نوامبر 2012
Posted Violetta
inمن برای هر چی که خوب نباشم برای خداحافظی موجود بی نظیری هستم. اصلا انگار آفریده شدم که خداحافظی کنم. من رفتن را دوست دارم و الان با همه ی تاسفم یک جورهایی خوشحالم. چون هر رفتنی یک شروع جدید است و من عاشق شروع های جدیدم. به نظرم این نوشته یک جورایی پایانی بر «نسوان مطلقه معلقه» است. این که این خبر شما را شاد یا غمگین می کند واقعا به من مربوط نیست. این که چه دلایلی پشت این جدایی است هم به شما مربوط نیست. چیزی که در این مقطع سرنوشت ساز _ آه چه حس خوبی داره از کلمه های گنده برای چیزهای کوچک استفاده کردن _اهمیت دارد این است که این وبلاگ از این پس به روز نخواهد شد.
من البته از همین الان آت و آشغال هام رو جمع کردم و بردم. خیلی چیزها روهم پشت سر می گذارم ، مثل همه ی نوشته های خودم؛ همه ی نگاه های شما و همه ی لحظه های شیرینی که با هم داشتیم. بعضی چیزها را هم با خودم می برم، مثل عکس سر در وبلاگ ؛ اندک ذوق و استعدادم و خرت و پرت های دیگر…رفتن به مرگ می ماند، شاید برای همین من رفتن را انقدر دوست دارم. یادم می آید از ایران که می رفتم همه ی زندگیم توی یک چمدون جمع شد..حالا هم از نسوان می روم و همه چیز .در این چند خط نوشته جمع می شود… لابد موقع مردن هم همه ی زندگی ام در نیستی خلاصه خواهد شد
من آدرس جدیدم را اینجا می گذارم. خیلی عاشقانه این کار را می کنم. درست مثل راپانزل که گیس هایش را بافت و از قلعه آویخت تا معشوقش ، بافته ی مویش را بگیرد و از حصار بالا بیاید . خوب ، این تنها کاریست که از من بر می آید : گیسم را از قلعه آویزان کرده ام تا شما سر رشته ام را بگیرید و از این دیوار بالا بیایید. من شما را آسان پیدا نکرده ام که آسان واگذارم. اگر شما هم ویولتا را دوست دارید، سر این رشته را بگیرید تا هم را گم نکنیم.
و اگر نه که هیچ،
بدرود.
01 پنجشنبه نوامبر 2012
Posted
in دستهبندی نشده