پارسال همین موقع بود. چمبره زده بودم روی لب تاپ و اخبار رو دنبال می کردم. هر از گاهی  دوستانم تک تک  آن لاین می شدند. اماده شده بودند برای  رفتن ،خداحافظی می کردند ، جوری که انگار هرگز باز گشتی در کار نیست. هر کس را که می شناختم و نمی شناختم شور عاشورا داشت. هوا بوی خون می داد . همه چیز جور دیگری بود. خیره شده بودم به صفحه های اخبار و نفسم بالا نمی آمد.وقتی ویدیوها روی یوتیوب آمد آنچه می دیدم را باور نمی کردم.آتش زیر خاکستر به خشونت نشسته بود.این شهر من بود که اینگونه به آتش کشیده شده بود؟ این هم وطن های من بودند که این گونه  به خاک و خون کشیده می شدند ؟ چشمهایم از اشک پر می شد و اشک های  نفرت و بیم و امید و غم روی کی برد می ریخت.

***

امسال گویا خبری نیست. هیچ کس حرفی از عاشورا نزد. انگارشهر امن و امان است. اگر چه هنوز خون شهیدان مان، مادران عزادارمان ،شمار زندانی هایمان در اعتصاب و خیل پناهندگان و تبعید شدگان و تهدید های نیروهای انتظامی و چماقداران و کیهان یاد آور این است که  گویا شهر آنقدر ها هم  امن نیست.

***

فردا  عاشورایی دیگر است. این بار چه خواهیم کرد؟ آیا باز هم در برابر گلوله خواهیم ایستاد؟ آیا باز هم خون بی گناهان بر زمین خواهد چکید؟آیا باز  با ون از روی  جوانان ما رد می شوند یا ما چند ون نیروی انتظامی را آتش می زنیم و احساس پیروزی می کنیم ؟ بعد از آن چه خواهیم کرد؟ کجا خواهیم رفت؟ چه برنامه ای داریم؟

***

بچه که بودیم ایام محرم  می خواندند کل یوم عاشورا، کل ارض کربلا. کربلایش را هم چرب و چیلی می کردند و می شد کرب و بلا. از عاشورای هشتاد و هشت تا عاشورای هشتاد و نه در برابر حوصله تاریخ یک پلک زدن است. نه فقط فردا عاشورا که هر روزمان عاشوراست اگر نه در برابر گلوله که در برابر جهل بایستیم . اگر بدانیم که  تا اینجا تاوان نادانی مان را پس داده ایم  پس هر کجا که هستیم چراغی بیفروزیم و چیزی بیاموزیم و آنچه که می دانیم را آموزش بدهیم. اگر نا امید نشویم و ایمان داشته باشیم که پیروزی از آن ماست. پیروزیی که در طول زمان و با ساخته شدن فرهنگ و رشد شعور یک ملت و درس گرفتن از اشتباهات ساخته خواهد شد.ملت ما مسیر درازی را  تا آزادی در پیش دارد و خوب یا بد ،هیچ راه میان بری به جایی که ارزش رفتن داشته باشد ختم نمی شود*.

There are no shortcuts to any place worth going.