شبیه فرشته ها بود، دخترم. پوستش نازک و سفید و موههایش طلایی بود. پدرش وقتی مرا در آغوش گرفته بود – درست چند لحظه قبل از آنکه نطفه اش کاشته شود -گفته بود: کاش می تونستی خودت را از این زاویه ببینی. شبیه فرشته های نقاشی های رافائل هستی.زمزمه کرده بودم : فرشته ای که نقاش بدجنسی بر روی بوم نقش کرده ، بدون آنکه به فرشته ها اعتقادی داشته باشد … و لبهایش روی لبهایم جمله ام را ناتمام گذاشته بود.
ژل را روی شکمم می مالد و پروب سونوگرافی را روی رحمم می کشد و می گوید آها ، اینجاست. داد می زنم: نه!با بی تفاوتی عکسش را پرینت می گیرد و می دهد دستم. عکس بی سر و تهی که شبیه هیچ چیز نیست جز چند یاخته ای که روزی می تواند تبدیل به انسان شود.دم در مطب پا به پا می کند.عکس را پرت می کنم روی زمین. این بر خلاف همه ی اصول علمی است .ما که کاری نکردیم! هیچ کس اینجوری حامله نمی شود. می گوید برای اینکه هیچ کس با هیچ کس عشق بازی نمی کند.اما من با تو عشق بازی کردم. چیزی که هیچ وقت نخواستی بفهمی.. این نطفه عشق است، عشق همیشه به بار می نشیند.
توی خیابان ها قدم می زنیم. دستم را می گیرد و می گوید: بخاطر من این کار را نکن. من بزرگش می کنم. تو فقط به دنیا بیار و بقیه اش را به من بسپار. نگاهش می کنم..من میخواهم از این خراب شده بروم !مگر امکان دارد که بچه ای به دنیا بیارم و رهایش کنم؟ استیصالم را می فهمد می گوید من با توام، نترس. هر تصمیمی که بگیری تصمیم من هم هست.نترس، نترس، تصمیمت را بگیر.
دستم را می گیرد.دکتر لبخند سردی می زند و پاهایم را 180 درجه باز می کند. پرستاری که قیافه اش شبیه قاتل هاست سرنگی را در سرم خالی می کند و می گوید چیزی نیست. میدازولام در خونم می دود، کرختم و بی حس و ثانیه ها پیش چشمم کش می آید . چیز سردی در من فرو می رود.می ترسم، درد نیست که مرا می ترساند. چنگ می اندازم به دستهایش، مردانه دستم را می گیرد و سعی می کند آرام باشد اما ته چشمهایش دو قطره اشک می درخشد. چند دقیقه بعد دو لخته ی خون از رحمم کنده می شود و صدایی می گوید: تمام شد.
سر خوشم. من صاحب اختیار جسم خودم هستم. من نه به زندگی اعتقاد دارم و نه به تداوم آن. برای چی باید موجود مفلوکی را به این دنیا پرتاب کنم؟ از دیدن زنهای حامله چندشم می شود.تنها چیزی که می توانم به آن افتخار کنم این است که هیچ چیزی از خودم توی این دنیای کثیف به جا نگذاشته ام وهیچ وقت هیچ کس از من نخواهد پرسید که برای چی من را به دنیا آوردی؟ آخرمن برای این سوال هیچ جوابی ندارم.
روزها می گذرد و همه چیز را فراموش می کنم و بارو بندیلم را می بندم و پرواز می کنم . تا آن که یک شب در آخر دنیا توی خواب فرشته ای یقه ام را می گیرد. شبیه فرشته ها ست دخترم. پوستش نازک و سفید و موههایش طلایی است، می گوید مامان! مامان! مامان!از خواب می پرم. تمام تنم غرق عرق است. به پدرش زنگ می زنم. صدایم می لرزد. می گویم که به خوابم آمده است، می گویم که چقدر شیرین و دوست داشتنی بود ، می گویم که شبیه فرشته ها بود. با صدای غمگینی می پرسد دختر بود ، نه؟ می گویم آره، دختر بود. و اینکه دختر بود آتشم می زند.
در زندگی سوالهایی هست که همیشه بی جواب می ماند. هرگز پاسخ را نخواهی دانست مگر آنکه دو بار زندگی کنی.این که هر تصمیم ساده چطور می تواند هر کدام از ما را به گوشه ای از دنیا پرتاب کند ، اینکه کدام تصمیم بهتر و انسانی تر بوده است.. اینکه چه چیزی درست و چه چیزی غلط بوده است.آیا من حق داشتم که نطفه ای را از وجودم مثل زگیل بکنم؟ آیا اگر من امروز کنار دختر دو ساله ام بودم و هر شب کنار مردی می خوابیدم که تا صبح مرا نگاه می کرد و فکر می کرد من شبیه فرشته های رافائل هستم بهتر بود یا اینکه از اینجا از انتهای دنیا این خطوط را بنویسم؟
آیا ما حق داریم که زندگی را نا بود کنیم؟ آیا ما حق داریم که زندگی را به وجود بیاوریم؟ آیا سقط جنین کار درستی است؟ آیا لقاح مصنوعی کار درستی است؟ ایا اوتانازی کار درستی است؟ آیا استفاده از علم برای تداوم زندگی کار درستی است؟ آیا بودن یا نبودن درست است؟ پاسخ» هر چیزی» می تواند باشد. من هر پاسخی را می توانم بپذیرم، تا آنجا که با تردید و شک آمیخته باشد. برای اینکه در دنیا سوالهایی هست که همیشه بی جواب می ماند و به شک آغشته می شود و مرزهای رحم و شفقت و نادانی و شقاوت در هم می رود. تا آنجا که در می یابی هیچ پاسخ قطعی برای بعضی سوالها نیست، مگر آنکه احمق باشی.
پرتقال بنفش گفت:
بچه پدر می خواد…مادر می خواد…زندگی خوب میخواد…..سرپناه، اتاق خوب ، تحصیلات خوب و از همه مهمتر آرامش و محبت می خواد
اگه مطمئن بودی که نمیتونی اینارو بهش بدی، کار خوبی کردی
چون وقتی به زحمت میافتاد و زجر میکشید حتما مواخذه ات میکرد که چرا به دنیا آوردیش؟ مثل من و خیلی هایه دیگه روزی هزار بار این جبر و ناملایمات زندگی رو به گردن پدر و مادرهائی میندازیم که مارو به دنیا آوردن
غصه نخور
تو کار بدی نکردی
khanoomi گفت:
خیلی غمگین شدم از اینکه غمگین شودی.اما باور کن الان که به اینجا رسیدی و همون بچه خوشگل مامانی نتونسته چوب لایه چرخ پیشرفتت بذاره، خودش کلیه.من همیشه با خودم میگم تا آخر دنیا هم برم بچه دار نمیشم .که چی آخه؟یکیو بیاری تو این دنیای در به در،بزرگش کنی،آخرشم همون سرت داد بزنه که مگه من گفتم منو بیار؟شاید هم یه حس مسولیتیه که ندارم حنو. ولی اینو خوب میدونم که آدم هر چی هم بگه که بچه دوس نداره و اینا،آخرش به یه نقطه میرسه که دوس داره یه تیکهای چیزی از خودش داشته باشه.غصّه نخور.هممون از این خوابا زیاد میبینیم
prince گفت:
zaar رو گوش کرده ای.
اینو رو هم گوش کن.از همون البومه.مناسب حالته:
http://gosong.net/play.php?id=K9Q2VGYyIJU
prince گفت:
دیدگاه شما چشم به راه بررسی است.
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
مدونا گفت:
عزیزم … میفهمم چه حالی داری. راستش زندگی قبلی خود من یه جوری بود که تصمیم گرفتم تحت هیچ شرایطی بچه دار نشم. یعنی با چنگ و دندون مراقب بودم و هیچ چیزی رو به شاید و اگر نسپردم. الانم خیلی خوشحالم که بچه دار نشدم، منم دلم واسه زنای حامله میسوزه، به نظرم خیلی طفلکی میان. ولی در پاسخ سئوالت که آیا این کار درسته یا نه … نمیدونم چی بگم. راستش من با خودم قرار گذاشته بودم که همه سعیمو بکنم برای بچه دار نشدن ولی اگه با همه این اوصاف این اتفاق افتاد بچه رو نگه دارم، فکر میکردم دل از بین بردنشو ندارم، ولی فقط خدا میدونه منم اگه باردار میشدم چه تصمیمی میگرفتم، در واقع عزیز جان تو کاری رو کردی خلاف میل خودت به خاطر اون بچه (امیدوارم درست بگم) ببین من اگه خلاف میل خودم و تنفرم از نابود کردن یه بچه اینکارو میکردم فقط به خاطر این بود که چیز زیادی نداشتم توی این دنیا بهش بدم. باید تا دنیا دنیا بود نگاش میکردم که با حسرت به بچه هایی که یه دستشون توی دست مامان و یه دستشون توی دست باباست خیره بشه. و اینکارو به خاطر خود اون بچه میکردم که توی دنیایی که دنیای قشنگی نیست نیاد و یه عمر عذاب بکشه. در واقع یه جور فداکاریه چون تا دنیا دنیاست زنی که اینکارو کرده عذاب میکشه، ولی اون بچه دیگه هیچ رنجی نمیکشه. بازم درست یا غلط بودنشو هیچ کس نمیتونه تعیین کنه… ضمنا چقدر شخصیتی که از اصغر به ما نشون میدی دوست داشتنیه …
مریم گفت:
مدونا جان برداشت من از متن اینه که این آقا شوهرش نبوده، به خصوص که قبل رفتنش این اتفاق افتاده… یعنی زمانی که قبلترش از اصغر جدا شده بوده…. اگه ویول همچین احساسی به اصغر داشت که ازش جدا نمیشد! …….نمیدونم……. شاید هم اشتباه میکنم! چون میشه این سوال رو هم پرسید که اگه مردی بوده که بهش همچین احساسی داشته چرا باهاش نمونده (حالا با یا بدون بچه)؟!……..
نسوان گفت:
سوال خوبی است مریم جان اما ویولتا سرگشته است، جایی بند نمی شود. زیاد پا پی اش نشوید طفلکی دیوونه است. امضا:ویولتا
Marmarin گفت:
Age asghar manam mesle in mardi ke bahat boode va ehtemalan mitooneste babaye bachat beshe mibood ye bache ke sable sad ta pas mindakhtam
مدونا گفت:
مریم جون آخه ویول همیشه توی نوشته هاش چیزای خوبو راجع به اصغر میگه … نمیدونم والا ولی این آدمی که اینجا ازش نوشته خیلی کارهاش به کارهای اصغر میخوره … زمانشو شاید راست بگی، نمیدونم …
نسرین گفت:
من فکر میکنم که کار درستی انجام دادی.الان یه غم داری از نبود دخترت ولی اگر اون فرشته کوچک در این دنیا بود هزار غم داشتی باز هم برای دخترت.
من خودم مادر هستم و یه فرشته کوچولو دارم.به قدر تمام دنیا برام عزیزه ولی دلمم هم پردرده براش.
نگران نباش.خیلی راه رو اشتباه نرفتی.
pooriai گفت:
زندگی نه درست است نه غلط!ا
طبیعت ،طبیعت است. زیادی دخالت کردن در آن به هم مییز همه چیز ا! دستِ کم آرامش رو به هم میریزه!!ا
چه تو صنعت و پیشرفت و اینجور چیزا باشه، چه تو سقط جنین یا لقاح مصنوعی
طبیعت چی میگه؟
نسوان گفت:
مهم نیست طبیعت چی میگه..من بعنوان انسان فکر می کنم که بالاتر از طبیعت ایستاده ام……..آیا درست ایستاده ام؟؟
ویدا گفت:
ولی من در پاسخ به شما می گم: عقل ما هم جزیی از طبیعت است!!! یعنی پروسه پیشرفت عقل هدفش به کنترل درآوردن طبیعت هستش! نه تنها در انسان بلکه در حیوانات هم همینطور هستش!
یعنی وقتی می گی نباید تو طبیعت دخالت کرد! ( چه صنعت و هر گونه پیشرفت و…) ! یعنی در عقل رو تخته کنیم! چون عقل می گه برای راحتتر زندگی کردن این پیشرفت باید انجام بشه! یا فلان ابزار استفاده بشه! وقتی می گید در عقل رو تخته کرد یعنی دارید می گید تو طبیعت پیشرفت عقل دخالت کنیم!!!
pooriai گفت:
من مشکلم با اینه که انسان از اول تاریخ با حل یه مشکلش 2 تا مشکل جدید به وجود اورده، واقعا خودم نمیدونم باید پیش رفت کرد یا نه؟
ولی شاید این پیشرفت ها ، گناه آخر انسان باشه که یه روزی نابودش کنه کلا!
چیزی که جدید رسیدم اینه که به طبیعت میشه به شکل های مختلف و حتی متضاد نگاه کرد و هزاران هزار نتیجه گرفت.
کلا موافقم با شما از یه نظرهای ولی میترسم (اگه ترس لغت درستی باشه) از آینده ی زمین با این همه پیشرفت عجیب و مشکل ساز!!!ا
prince گفت:
با حل هر مشکلی دو تا مشکل جدید ایجاد کرده؟
مطمئنی؟؟؟؟؟
این برداشت مغالطه امیز رو زیاد دبیر پرورشیهای دوران تحصیل ما قرقره میکردند…
ما با حل هر مشکلی افق دید و خواسته مان و حرصمان اونقدر فراتر رفت که 6 تا مساله دیگر که قبلا بدیهی و جبر زمان قلمداد میکردیم , رو قابل حل شدن یافتیم.
این ویژگی ماست که بعد از فتح هر قله ای نگاه ازمند خودمون رو به بالاتر میدوزیم….
این حرصه ماست که باعث پیش رفت ماست….این حرص ماست که به یک تعبیر ما فریفته سیبش شدیم و از بیشت بیرون امدیم و به تعبیری دیگه از اب ساحلی کنار اقیانوسهای اولیه تکامل ما رو به خشکی کشید…
تنها یه نکته هست که باید هواشو داشت….ما با زیاده خواهی و لذت پیروزیهای پیاپی روزگار بسر میکنیم اما اصل زندگی نه مسابقه دادن و غرق رقابت شدنه بلکه لذت بردن از خود زندگی کردنه………
pooriai گفت:
تو بعضی مسائل آره حق با توِ ، ولی آلودگی زمین چی؟ تغیرات ژنتیکی که من اصلا ازش سر در نمیارم چی؟
آره یه چیزایی و نمیدونستیم هی جواب خودمونو با اون جبر زمان و … میدادیم
این رو خودمون با دست خودمون آلوده کردیم!! نه کاری به جبر داشته نه چیز دیگه!
البته گفتم اون بالا از طبیعت و از این شرایطی که هست میشه هزاران هزار نتیجه گرفت!ا
PRINCE گفت:
ای بابا.نتونستم باست منظورمو جا بندازم.
تو میتونی بچه خوبی باشی و ازجات جم نخوری و از خونه خارج نشوی که یه وقتی گناهی نکرده باشی… چیزی یا کسی را له نکرده باشی…
تصمیم این قضیه با خودته.اما تو هم لاجرم همون خصوصیات نیا و پیشینیانت رو به ارث برده ای.همون کنجکاوی که باعث شد ادم از بهشت بزنه بیرون…وگرنه که تو اون بهشت دق کرده بود.
آلودگی زمین ؟ , تغییرات نامطلوب ژنتیک و اثر غیرقابل پیشبینی منتج ازان در اکوسیستم ,همه و همه از عوارض همان کنجکاوی اوایه است.
ببین تو دو راه داری:
یا از تو شیشه و خونه جم نخور و بیرون نرو
یا اگر خواستی میتونی بیرون بری.اما هر کار که میکنی , مسئولیت و نتایجش با خودته. اگر پیشرفت رو عجولانه و نسنجیده انجام بدی ,لاجرم نتیجه اونهم رو میپذیری.
اگه درست قدم برداری بجایی میرسی که ورای کنجکاوی و تصور اولیت است.اما اگر یه قدم کج برداری ,نتیجه همون یک قدم کج رو هم میبینی.
در نهایت تصمیم با خودته…
اما همینطور که فبلا اشاره کردم تو فرزند همون ادمی.ادمی که وقتی بایش رو از بهشت سرخوشی و بیخیالی مطلق بیرون گذاشت ,لاجرم دو گزینه و سرنوشت رو برای وارثان خود بجای گذاشت..
یا توسط فکر خود تصمیمات درستی میگیرند و بجایی میرسند که فراتر از تصورشان است
یا با انتخاب نسنجیده ,نتایج اعمالشان انها را بجایی میرساند که پایینتر از تصور هر موجودیست.
الودگی زمین و.. همه و همه نتیجه «استفاده نسنجیده ما»از فکر و تکنولوژی هست.
یا از اول میخواستید که فکر نکنید-که بنا به سرنوشتتان تقریبا غیر ممکنه-یا حالا که با انتخاب خودتان و اختیار خودتون , ادعای تعیین تکلیف خودتان را کردید ,اگر در راهی که برگزیده اید انتخاب نادرستس بکنید لاجرم نتیجه انرا خواهید دید.
تو هم فرزند همان ادمی.در نهایت همون تصمیمی رو میگیری که اون گرفت.
فقط بیاد داشته باش که نتیجه تصمیمات/اعمال/پیشرفتپتکنولوژی/افکار تان چه خوب و چه بد با شما خواهد بود….
توصیف مکانیسم این برگشتن اعمال هم
اگر مذهبی هستی با سنن و خواست خدا
و در غیر اینصورت با همون قانون عمل و عکسالعمل مرحوم نیوتون هست.(البته وی صرفا رفتار فیزیکی مواد رو در نظر داشت اما ما با ذکر قیدهای این قضیه رو به بعد اجتماعی انسان هم توسعه مدهیم)
every action,has a reaction.
the same line,but the opposite direction
every deed u engage in,utterly will bear u consequences
with the same theme in due time;
but not necessarily through immediate course.
PRINCE گفت:
تنها کسی میتونه به اونور مرزها نگاهی بیاندازه که تواایی و اراده گذر از مرزها رو داشته باشه.گرچه در این راه مسئولیت و نتیجه اعمالش با خودش هست.
ویدا گفت:
وقتی شما می پرسید باید پیشرفت کرد یا نه؟ من تعبیرش می کنم باید فکر کرد یا نه؟ چون تا وقتی فکر کنی پیشرفت هم هست!! ولی فکر نکردن رو دوست ندارم!! درسته که افکار من همیشه در راه درست نخواهد رفت و گاهی به پرتگاه خواهد کشید ولی فکر نکردن هم برابر با تو پرتگاه ایستادن هستش!
و اینکه زمین و زندگی انسان نابود بشه!! چه اهمیتی داره؟ بالاخره یک روزی این اتفاق خواهد افتاد حالا چه بدست خود انسان چه حوادث دیگه!!! :))
محمدرضا گفت:
از نوشته ات لذت بردم. جواب سوالت را نمی دانم، هر چند اعتقاد دارم بدن هر کس متعلق خودش است و هیچ مرجع قانونی یا شخصیت حقیقی و حقوقی حق تعیین تکلیف در این مورد را ندارد. احتمالا احساس مردها خیلی متفاوت از خانمهاست، یک جایی خواندم مردها تا بچه را با چشم خودشان نبینند و لمسش نکنند احساس پدری بهشون دست نمی دهد.
نسوان گفت:
نه، مرد من که اینجور نبود. از من حساس تر بود به آنچه که در بدن من می گذشت. محمد رضا جان همه ی این حرفها کلیشه است…مرد ها می توانند به مراتب از زنها ظربف تر باشند اگر بخواهند. همه ی اینها حرف مفت است تا از من تصویر زنی بسازد ضعیف و ناتوان و از تو مردی زمخت و نادان
باور کن این ریختی ها نیست….. نیست.
لا اقل برای من که هیچوقت نبود.
khanoomi گفت:
الان که دوباره فکر کردم،نمیدونم چرا نمیتونم بفهمم چرا به بچهها میگن فرشته؟بابا بچه خیلی تو زندگی دست و پا گیر ه.همش زق زق و نقق نققق .اه چقدر ظالم شدم امروز صبح.
😦 sorryفکر نکنم آدمش باشم که دلداری بدم امروز
نسوان گفت:
خانومی عزیزم. گاهی بی رحمی بهتر از شفقتی است که ختم به یک زندگی بیخود بشود!
من دلداری نمیخوام. همین قدر که تو حس خودت رو برایم بنویسی برایم کافی است. ممنونم ازت…
khanoomi گفت:
baba azaab vojdanam shod 😦
v گفت:
bale,kare khoobi kardi violettaye aziz
ama roozi kasi notfehii dar delat khahad kasht. baray anke to zamin khubi baray be bar neshastan e notfeh hay mafhoum hasty
hasty azizam, harghadr ham ke nakhay hasty
setarvan boodan sarneveshte to nist
زن ایرانی گفت:
کار به جایی کردی دوست من.شهامتت رو تحسین می کنم. درود بر تو.
Amis گفت:
منم همیشه می گم که بچه دار نمی شم و نمی خوام که بشم…. برای اینکه خودم هنوز سر گردونم …
و اینکه فکر می کنم ما آدما هزر چقدرم خوب باشیم کامل نیستیم… هیچکدوم.. برای همین بهتر حالا حالا ها رو خودمون کار کنیم که آدم بهتری بشیم… و باید این کار رو بکنیم!
ولی چطور آدمی که خودش مشکل داره می تونه یکی رو تربیت کنه؟؟؟
غیر از همون جور که تو یکی از پست های قبلیت گفته بودی و خیلی قشنگ بیان کرده بودی که تازه یک عالمه بیماری این جور چیزا هم (ژنتیک) بهش منتقل کنه آدم….
این احساس ها گیج کننده هست ولی به این فکر کن که اون فرشته رنجایی که تو کشیدی رو هیج وقت نمی کشه…
راستی ویول داستان سقط شدن رو قبلا یه جور دیگه تعریف کرده بودی تو یکی از پستات
نسوان گفت:
آمیس جان من به تعداد قطره های باران بار دار شده ام:
بگذار تا در پناه شب از ماه بار بردارم
بگذار تا پر شوم از قطره های کوچک باران
از قلب های رشد نکرده
از حجم کودکان به دنیا نیامده
بگذار پر شوم
شاید که عشق من
گهواره تولد عیسی دیگری باشد
ویدا گفت:
خیلی زیبا بود! می فهمم! هربار که دل به کسی می بندم نطفه عشق در درونم کاشته می شود! قلب کودک عشق در درونم می تپد! پر می شوم از حجم کودک احساس! ولی افسوس که این کودک عشق زاده نخواهد شد! مانند هزاران کودک دیگر سقط خواهد شد!
نسوان گفت:
از فروغ فرخزاد بود ویدا جان.
Amis گفت:
نازی… 😦
Practical گفت:
بچه يك جور سرگرمي و يادگاري از من و تو هست. ها ها يادگاري از كي و براي كي و براي چي ؟!
وقتي شك دارم در آينده پدر يا مادر خوبي خواهم بود يا خير وقتي مطمئن نيستم هر روز من چگونه خواهد بود وقتي كانسپشن هاي زندگيم مدام تغيير ميكنه ،بهترين كار همينه كه به توليد مثل مشغول نشوم. و اين نه تنها شانه خالي كردن نيست بلكه بهترين رسپانسبليتي ممكن خواهد بود. تصميمت درست بوده ،عاطفي به موضوع نگاه نكن.
دو روز بيشتر تا پايان زندگي باقي نمانده
امروز نقد فردا نسيه
گمنامیان گفت:
جواب برخی از سوالات را نمی شود داد، چون نمی دانیم، حقیرتر از آنی هستیم که بتوانیم جواب آنها را بدهیم.
شاید گیچ بودن، بهترین جواب و یا راه حل باشد
prince گفت:
کار ما نیست شناسایی راه راز گل سرخ
کار ما شاید همین است که در افسون گل سرخ شناور باشیم….
گمنامیان.اون زمانی که بچه تر بودم و این شعر سهراب رو میخوندم شجره نامش رو به فحش میبستم……
من متوجه بودم که بضرورت خلقت یا تکامل ذهن کنجکاو انسان از انگولک کردن و تجزیه و تحلیل خوشش می یاد…. اون زمان سر مشق من شرلوک هولمز و برخورد تحلیلیش بود و کمال انسانیت رو در جستجوی همیشگی میدیدم….
یه روز جدا گیر دادم که چرا ما میخندیم؟ هدف از تکامل این پاسخ رفتاری چیه؟ از 3-4 ماهگی که بچه اولین لبخند های واقعی-موسوم به لبخند اجتماعی- رو از برای جلب توجه بیشتر والد- و نه هیچ چیز دیگر-میزنه.. تا حالا؟ چه عباراتی باعث تحریک این رفتار میشند؟ معیارشون چیه؟ چرا بعضی مسائل خنده دار برای بچه دیگه برای بزرگ اون خنده دار نیست؟ و…..
واضحه که توجه به مسائل روزمره خنده داری که باسه من پیش می یامد , نتیجه ناگزیر افکار مذکور بود….. تا اینکه متوجه شدم از بس غرق بررسی شده ام دیگه نمی تونم در مواجهه با موضوع خنده داری راحت بخندم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
زندگی یه مسابقهست….مسابقه ای گریز ناپذیربین میزان حرص و جاه طلبیها و استعدادهای ما…..اما نکته قضیه اینه که باید طوری زندگی کنی که ازش لذت ببری…..
مسابقه دادن و انالیز اصل نیست… اینا راه زندگیه… اما بدون یادگرفتن زندگی با لذت ,زندگی چیزی بجز مارش روزانه یک محکوم بپای جوخه اعدام نیست……..
*******************البته بنظر من*************************
prince گفت:
اون راه از کله من بود نه سهراب!!!!!!!!!!!!!!
ببعی گفت:
ویولتا جان، نمی خوام بگم تصمیم درست یا غلطی گرفتی
نمی خوام خودمو جای تو بذارم و حکم صادر کنم
من درک درست و کاملی از شرایطی که توش بودی و هستی ندارم، فقط می خوام بگم امیدوارم و واقعا امیدوارم که این تصمیمت، با همه ی پیامد های خوب و بدی که برات داشته، باعث شده باشه که زندگی بهتری رو برای خودت بسازی
khanoomi گفت:
یه سوال جدی:
بچه انداختن درد داره؟ ووییی
😦
prince گفت:
ناحیه لگن و مخصوصا تناسلی زن سرشار از عروق و اعصابه….بیادت بیار میزان برانگیختگی زن رو با تحریک مرد هنگام ….. .بنابرین درد فیزیکی قابل انتظاره…….
اما درد فیزیکی ناشی از متغیر های مادیه- میزان کوفتگی بافت نرملگنی حول کانال زایمان.کشش وارد به کمربند استخوانی لگن و…. -و در نتیجه همه اینها فانی هست و با گذر زمان خوب میشه…
اما خدشه ای که به روح زن زائو وارد میشه,نه. با سمباده زمان ممکنه محوتر بشه اما پاک؟ هرگز.
در مورد سقط استرس فیزیکی در صورت عدم کورتاژ و اوایل حامله گی ممکنه کمتر باشه اما استرس روحی بسیار شدیدتره….
هر چه باشه زن بدنبال زایمان طبیعی موفق پاداشی درخور اون labour رو میگیره…
سالیان سال تکامل یا خلقت خداوند, بواسطه هورمونی مخصوصا پرولاکتین,این امر رو با اطمینان مقبولی محق میسازند….
اما یک زن سقط کرده چه داره بجز جسم و روحی زخم خورده , محتملا مردی گم گشته و توده پروپلاسمی که باید از شرش خلاص شد؟
prince گفت:
پروتوپلاسمی صحیحه!
سبا گفت:
اینا که گفتی شاید از نظر علمی درست باشه ولی احتمالا شخص به شخص فرق می کنه. من دوبار کورتاژ کردم که هیچکدوم درد فیزیکی نداشت و از نظر روحی هم هیچ مشکلی برام پیش نیومده . وقتی قسط نداری بچه دار شی لازم نیست که مساله رو بی خودی بزرگش کنی خصوصا تو اوایل بارداری که فقط چندتا سلول نه بیشتر.
ویدا گفت:
اگه تو ماه اول باشه! یه آمپول می زنن که پریود بشی! به همین راحتی!!!!
دودول طلای اصلی گفت:
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦 😦
khanoomi گفت:
😦
khanoomi گفت:
بخند بابا جان.اینجوری میخوای دلداری بدی به من و ویول؟؟ 😦
حالا ویول که میگه دلداری نمیخواد،اما من که میخوام
😦
prince گفت:
چیه دودولی؟
عزای دودولای ناکام جنین مرگ شده رو گرفتی؟
مدونا گفت:
دودولای ناکام جنین مرگ شده!!!!!!! ها ها ها شاهکار بود!!! :))))
دودول طلای اصلی گفت:
🙂 🙂 🙂 🙂
khanoomi گفت:
:)):)))
معلوم الحال گفت:
خیلی متاسفم که تمام نوشته های منو ل ..و ل ….و دیروز، در مورد
سقط عمدی بچه ، پاک کرد. متاسفانه این ل …و ل ….و مثل موش از من میترسه. ولی بهرحال حدس میزدم که موقعی که من در مورد سقط جنین نوشتم الان تو هم به همون بهانه های کهنه شده قدیمی بر می گردی و میخوای دلیلی موجه برای این کارت ارائه بدی.
ببین الان اینجا چند تا مسئله است که باید حل بشه
1- تو سقط جنین را بخاطر منافع خودت انجام دادی و یا بخاطر منافع بچه؟اون آدم احمقی که اون بالا میگه بچه هزار چیز میخواد به فکرش نمی رسه که بچه در درجه اول میخواد زنده باشه؟ فکر میکنم که خیلی راحت میتونستی چند ماهی بری یک شهرستان و بعد از بدنیا اومدن بچه اونو بدی به یک زوجی که دارای بچه نبودند اونها هم کلی دعات میکردند. تو با این کارت هم دوتا آدم را خوشحال میکردی و هم یک انسان زنده میماند.
ولی تو راهی را انتخاب کردی که برای خودت از همه راحتتر بود تو برات مبنای انتخاب در درجه اول راحتی و آسایش و (آبروی؟) خودت بود. و اون این بود که بخوای کلا صورت مسئله را پاک بکنی. به این میگن مسئولیت ناپذیری ، به این میگن فرار از واقعیت.
یادت می اد که چند ماه پیش بهت گفتم که در حال فراری؟ توهمیشه در حال فرار بودی چه الان و چه قبلا.
همونطوری که ل …و ل ….و برای فرار از واقعیت حرفهای من مجبور میشه مسلسل وار حرفای منو پاک کنه و به خیالش صورت مسئله را پاک کرده. هر آدمی برای حذف، یک سری دلایل موجه برای خودش داره و اگه عالم و آدم هم بهش بگن داری اشتباه میکنی قبول نمی کنه.
حداقل امیدوارم که در این یک نکته دارای تفاهم باشیم که در مورد خاص تو، عمل سقط جنین در درجه اول بخاطر منفعت تو انجام گرفته و نه بچه؟ این را که قبول داری؟
2- آیا هر ننه من قمری باید این قدرت را داشته باشد وبخاطر منافع شخصی بیاید مرتکب قتل جنین بشود؟
آیا سیستم دولتی(و یا عرف جامعه) باید به هر دختر بچه ای این قدرت را بدهد که در مورد قتل یک جنین به راحتی تصمیم بگیرد و اون را عملی بکنه ؟
تا اونجا که من از ادمهای فمینیست خبر دارم این کار براشون مثل آب خوردنه و اصلا هم ازش خجالت نمیکشند که هیچ بلکه حتی کمک در انجام این کارهم میکنند.
جان من لولو راستشو بگو تا حالا در قتل چند تا بچه کمک کردی؟ تا حالا به چند نفر اولین توصیه ات این بود که برو بچه ات را بیانداز؟
در یک جامعه فمینیست زده شده مثل بعضی جوامع غربی یا آدمهای غرب زده شده با افکار شبیه شما میزان قتل جنین به صورت وحشتناکی افزایش مییابد. روزانه هزاران از این نوع قتلها انجام میشود و کمتر کسی از خودش میپرسد که چرا؟ آیا واقعاً کودکان باید در چنین حجم عظیمی به قتل برسند؟
حالا یک آدم احمقی هم میآید در مورد اینکه آیا 1400 سال پیش محمد با بچه سکس داشته و یا نه اینجا برای ما سخن سرایی میکند. این آدم اصلا به فکرش نمی رسد و نمیخواهد برسد که چرا نیاکان ما سکس آزاد را تقبیه کرده اند و علت اون چی بود؟ تنها محمد نبود که این کار را انجام داد بلکه بسیاری از مردان بزرگ در تاریخ هم روی این امر تاکید دارند که سکس آزاد و بی در و پیکر هزار و یک بدبختی پشت سرش نشسته.
این خانم برای نگذشتن از لذت سکس آزاد حاضر است دست به ریسک قتل کودکان در جامعه بزند حالا مسائل دیگه سکس آزاد که جای خود دارند.
3- خوب به نظرت این مسئله سقط عمدی جنین مسئله مهمی نیست که در باره اش باید آدم حرف بزنه؟ چرا من، آدم سانسور شده، که ل …ول ….و حتی اسم : امید5 را هم فیلتر کرده که شب به خوابش نیاد باید صدام از این حجم مزخرفاتی که مینویسید در بیاد؟ از یک طرف ل ….ول ….و به دروغ مینویسه که ما در مورد مسائل زنان مینویسیم بعدش می آیید صدتا نوشته در مورد روش درست سکس از مقعد مینویسید ولی در مورد مطالب حیاتی سقط جنین حتی یک بار هم صحبتی نمی شه؟ واسه همینه که میگم آدمهای مغرضی هستید و بنا به یک سری منفعتهای سیاسی حرکت میکنید.
شما فقط و فقط هدفتان ترویج یک سری افکار فمینیستی است و حاضر نیستید که مردم از جنبه های وحشتناک تفکر فمینیستی آگاه بشن و برای همین فقط در مورد مسائل مثبتش حرف میزنید.
اگر هم کسی خواست در مورد مزخرفات و بی پایه بودن طرز تفکرتون حرفی بزنه، در درجه اول نه جوابی دارید که به اون بدید و نه سواد و علم و دانش کافی از مسائل دنیای امروز و بهمین خاطر مثل کبکی که سرشو میکنه توی برف در صدد پاک کردن صورت مسئله بر می آی.
کاسه لیسهای خودتون هر مزخرفی که خواستن میتوانند بنویسند، حالا چه به موضوع ربط داشته باشد و چه نداشته باشد. هر فحشی که خواستند میتوانند بنویسند و اصلا مسئله ای نیست ولی اگر خدای نکرده اگر کسی به تفکر فمینیستی شما حمله کرد پس «خارج از موضوع» حرف زده و باید حذف بشود. درست همانند کودکی که «خارج از موضوع» به زندگی شما وارد شده و در نهایت به راحتی دست به حذفش میزنید……
مدونا گفت:
شما حالت خوبه؟ بچه رو ببره شهرستان به دنیا بیاره بده به یه خانواده دیگه؟ خودت یه خرده فکر کن چی گفتی؟ نشستی اون پشت میگی لنگش کن؟ حتی گربه بچشو اینجوری رها نمیکنه. عزیز جان، شما هیچ گونه اطلاعاتی در مورد اونچه درون یک زن میگذره نداری. من چی بگم به تو؟ دختر بچه ها از بچگی جوری بوجود اومدن که نسبت به فرزند آیندشون احساس دارن. عروسک بازی دختر کوچولو ها رو دیدی؟ دیدی چطوری با عشق عروسکو بغل میکنن؟ همشون از بچگی اسم بچه های آینده شونو انتخاب کردن. همشون از بچگی عاشق فرزند آیندشونن. میدونی این چقدر این تصمیمی که یه روز باید بگیرن رو سخت میکنه؟ که پا روی یه عمر رویا بذارن؟ تو از یه زن چی میدونی؟ چرا بدون اطلاع و مطالعه قضاوت میکنی و نمک به زخم ما میپاشی؟ برو بشین پای صحبت یه زن. میدونی چقدر دردناکه که بعد یه عمر آرزو داشتن تصمیم بگیری که نداشته باشیش و بعدش یه آدم از همه جا بیخبر از گرد راه برسه و بهت بگه قاتل؟ تو اصلا هیچ ایده ای داری که ما زنا یه عمر آزگار برای اینکه یه روز باید بچه دار بشیم، درد وحشتناک پریود و مود های عجیب و غریب و کثافتکاری هاشو تحمل میکنیم؟ میدونی زایمان یکی از وحشتناک ترین تجربیات اونائیه که بچه دار شدن؟ میدونی یه زن میتونه سر زا بره و بمیره و یه بچه بی مادر پشت سر خودش بذاره؟ سهم یه مرد چیه این وسط؟ ترتیب دادن؟ چی بگم من به تو که بعضی وقتا با نادونیت اشک آدمو در میاری. میدونی نهضت فمینیسم چرا بوجود اومد؟ بخاطروجود مردایی مثل تو.
از همه مردای دوست داشتنی و باشعور این بلاگ عذرمیخوام. عصبانیم خیلی.
امید 5 گفت:
پس نه اگه واسه راحتی دلش خودش دست به قتل بچه بزنه پس کار درستی است؟ ارتکاب قتل کودک زاییده نشده بهتر از به آدم دیگری سپردن اونه؟
تو چرا اینقدر خودخواه هستی؟ برای راحتی فکر خودت حاضری دست به قتل بزنی.
ببعی گفت:
مدونا جان، خواهر گلم، اینکه یه عده معلوم الحال از این کامنت ها بذارن که عجیب نیست
عجیب اینه که شما بهشون جواب بدی
اینا به یه مشت سلول که نه درک و فهم داره و نه چیزی حس می کنه، میگن بچه
ولشون کنی، به همه ی کسایی که از کاندوم استفاده می کنن هم ، میگن قاتل
این چرندیات آخه ارزش اینو داره که بخونی و بخوای جواب هم بدی؟
حرف زمانی ارزش جواب دادن داره که ….
اعصابت رو الکی به هم نریز
مدونا گفت:
داداشی عزیزم، راست میگی. هی پیش خودم فکر میکنم شاید چشماش باز بشه به روی حقیقت و تلاش میکنم. حرفت درسته، نرود میخ آهنین در سنگ.
پرتقال بنفش گفت:
مرسی مدونا جان
قربون آدم چیز فهم
مدونا گفت:
مخلصیم!
prince گفت:
هو الشافی
همین!
دمت گرم گفت:
دمت گرم. مچ اینا رو باید تو زندگی عملیشون گرفت.بعدم میان میگن محمد فلان بود مسیح فلان .بچه کش تو رو چه به این حرفا.
سعید گفت:
هر بچه دختری و یا آدم عقده ای به خودش اجازه میده که حیات یک موجود زنده را ازش بگیره. به این میگن آدم کشی.
ویدا گفت:
ببینم شما غذا نمی خوری؟؟ شما تو هر وعده غذایی حیات چندین موجود زنده را ازش می گیری!!
همچنین حس عصبی یک گوسفند از یک جنین ۱-۲ ماه قویتره و ترس کشته شدن رو کاملا درک می کنه! ولی به راحتی اون رو قربانی عزیزانت می کنی! اونوقت نمی گی حیات یک موجود زنده رو ازش گرفتی!!! ولی رو چند تا سلول بی حس غوغا به پا می کنی؟
تازه اگه همین موجود بدنیا بیاد و پدرش بخواد بکشه! پدرش اختیارش رو داره ولی از بین بردن چندتا سلول قتل هستش!!!
و وقتی دوتا زوج باردار نمی شن! می تونن تو کار خدا فضولی کنن و با لقا مصنوعی بچه دار بشن ولی تو زمان از بین بردنش تو کار خدا فضولی هستش؟
امید 5 گفت:
به ویدا
مگه صحبت بر سر این است که جنین «حس» دارد و یا ندارد و یا از چند سلول تشکیل شده است. خانم جان موضوع » حق» جنین است به ادامه حیات خودش.
بچه در داخل شکم زن حق زندگی دارد. چون مکان رشد جنین در داخل رحم یک زن است این به آن زن حق قتل و اتمام زندگی کودک را نمی دهد.
تو خودت به عنوان یک انسان زندگی ات از هنکامی شروع شد که نتفه ات بسته شد. لحظه شروع حیات تو از هنگامی آغاز شد که سلول تخم بارور شد. لحظه حیات تو از هنگامی که از شکم مادرت بیرون آمدی شروع نشد. کسی حق ندارد که این روند تکامل زندگی را یک انسان دیگر را مختل نماید مگر آنکه دلیل خاص پزشکی برای این موضوع وجود داشته باشد.
شادی گفت:
خیلی جالبه که برای حق حیات نطفه بیش از حق حیات من بعنوان یک انسان کامل ارزش قایل می شی. یعنی اگر اون نطفه با به دنیا اومدنش همه ی زندگی و برنامه های من را مختل کند و عملا زندگی من را نابود کند مهم نیست؟ نطفه حق دارد زندگی مرا بگیرد ولی من حق ندارم زندگی را از او بگیرم.چه تفکر یک طرفه ی مزخرفی حالم به هم خورد
امید 5 گفت:
به شادی:
ببخشید ها !!
اون طفل که به انتخاب خودش که به زندگی تو که وارد نشده. حتماً تو یک کاری کرده ای که نطفه حیات اون طفل بسته شده، مگه نه؟ قدم اول در بوجود آمدن طفل را تو برمیداری نه جنین.
در ثانی اگه طفلی به زندگی شما وارد بشه که حق حیات تو را که نگرفته. حداکثر زندگیت را مختل میکند. حالا مختل شدن زندگی تو باعث میشه که «حق» حیات اون گرفته بشه؟
گرفتن «حق» حیات هر انسان دیگر در هر مرحله از زندگی که باشد(تا زمانی که دلیل خیلی قانع کننده ای وجود نداشته باشد) همان قتل است.
@ويدا گفت:
ويدا آدم ها گوسفند را قرباني عزيزانشان ميكنند اما گوسفندها عزيزان خود را قرباني اميال و خواسته هاي خود نميكنند
[audio src="http://www.persiangig.com/pages/download/?dl=http://inviteme.persiangig.com/audio/Sheikh_e_Hilegar(WWW.SALEHL.BLOGFA.COM).mp3" /]
معلوم الحال گفت:
تو همون که گفتم قاتلی و از جوابیه من به این نوشتت وحشت کردی واسه همین هم مرتب پاکش میکنی ولی باید تا فردا پای کامپیوترت بشینی. قاتل کودک
نسوان گفت:
کودک که نبود، چند تا سلول بود. اما من از چیزی وحشت نکردم. هیچ چیزی را هم پاک نکردم.برای چی باید پاک کنم ؟؟؟
اگر با قطعیت بنویسی فقط ممکن است فکر کنم که احمقی آخه فقط احمق ها حکم کلی می دهند .
به هر حال من تا حال روی نوشته کسی خط نکشیدم.حتی اگر به نظرم احمقانه امده باشد.
هر چی دوست داری بنویس.بی جهت هم تهمت نزن، دوست من.
امید 5 گفت:
خوب بالاخره من میتونم با اسم خودم امید 5 بنویسم.
خوب همانطور که خودت گفتی احمق کسی است که حکم کلی بده.
حالا شما از کجا به این حکم رسیدی که چون بچه چند تا سلول نبود پس ارزش زنده ماندن نداشته؟
خوب مگه خودت تو بیشتر از چندتا سلول نیستی؟ چند تا سلول آدم باید داشته باشه که جزء آدمها به حساب بیاد؟ چه کسی به تو این قدرت را داده که در مورد زندگی یک نفر دیگر با چنین پارامترهایی تصمیم بگیری؟
چطور است که شما به چنین نتیجه ای رسیدی؟
چه ضرری به کسی میرسید اگه آدم بذاره که کودک بدنیا بیاد بعد اونو بده به یک زوج بدون بچه؟
Ela گفت:
وقتی از بین دو راه یکی رو انتخاب می کنی اگه بعدها در موردش فکر کنی ممکنه با خودت بگی اگر اون راه دیگه انتخاب کرده بودم شاید بهتر بود با اینکه این افکار طبیعیه ولی به نظر من تو توی اون شرایط اون تصمیم رو گرفتی که مناسب اون زمان از زندگیت با همون افکار و اهدافت بوده و تاسف امروزت به خاطر افکار و شرایط امروزته . اگر سقط نکرده بودی هم احتمال تاسف خوردنت بود که چرا سقط نکردم پس به نظر من منطقی تر اینه که هر تصمیمی رو با شرایط زمانی خودش قضاوت کنیم نه در آینده
. یه موردد دیگه هم این که اون دو لخته خون دختر موطلایی تو نبود فقط دو لخته خون بود .
معلوم الحال گفت:
آدم دروغگو خوب خوندی چیزی را که برات نوشتم؟
معلوم الحال گفت:
هزارتا فیلتر هم که بذاری چیزی را از واقعیت کم نمی کنه.
معلوم الحال گفت:
کامنتهای دیروز را هم تا اونجایی که دستت میاد پاک کن. آدم شیاد ترسو.
روزبه گفت:
اول سلام به همه و بعد هم درست خواندم:ویولتا!؟ درست میبینم؟ پس برگشتی و البته من نباید برمیگشتم ولی خب این وبلاگ توست و حداقل باید بگویم بودنت بهتر حفظش میکند.حالا که قصه های تو را بیشتر میخوانم بیشتر میفهمم که زنهایی مثل تو تعبیر میشوند به چیزی که قبلا هم گفته بودم اسمش را:مرضیه ستوده. درمورد زندگی باید بگویم خوب کاری کردی که تمامش کردی.من یک احمقم و میگویم که خوب بود کارت اگر سفطش کردی ولی اگر عقل بخواهد جواب بدهد و رای بدهد به حفظش باید خودت را نگاه کنی و ببینی که ژنهای تشکیل دهنده ویولتا چه چیزهایی هستند ؟ از گذشتگانت چه قدر حقارت رسیده است به تو و چه قدر شرافت و نبوغ و زیبایی که بعد تو مجبوری هدیه اش کنی به کالبد دخترت ؟ ببین انتقال آن ژنها تو را بدنام میکند اگر دخترت را نگهبان کنی به آن شناسه ها و یا مادرت میکند به تعبیری از عشق چون که کالبد دخترت حامل ژنهایی است که بودنشان می ارزیده به نبودنشان…در مورد خودم فقط یک چیز میتوانم بگویم: من قاتل خواهم بود به پدر بودن چون که چیزی ندارم برای پاره تنم پس دلم را خوش میکند به دیدن دختری موطلایی که در بغل زنی چون تو باشد لحظه ای عاشق فرشته کوچولو میشوم و بعد میگویم فراموشش کن روزبه عین تمام چیزهای دیگر که فراموشش کرده ام و همین مرا بس ازدیدن بازی فرشته ها!
گیتی گفت:
به به ..آقا روزبه گل…. چطوری تو ؟؟ 🙂
روزبه گفت:
سلام گیتی جان.همان لبخند آدمکت هم آدم را خوشحال میکند.انگار که خودت را دیده باشم
گیتی گفت:
روزبه جان ، سلام به روی ماهت…. گل پسر ، قند عسل
آقا دستت درد نکنه دیگه ، یعنی می گی من کچلم ، دهنم هم یک شکافه از این گوش تا اون گوش…
ای لعنت به این دنیای مجازی که مارو اینجوری به نمایش می گذاره !! 🙂
روزبه گفت:
گیتی و کچل بودن؟ به خدا اگر ماه را در دست راست و خورشید را در دست چپم بگذارند همچین فکری در مورد تو نمیکنم!
نسوان گفت:
روزبه جان…سلام عزیززززم.
درختت را هنوز پیدا نکرده ام. اما درخت دیگری پیدا کردم که خودم دلباخته اش شده ام. شاید عکسش را بگذارم.قبوله؟
روزبه گفت:
قیوله ویول…قیوله
گیتی گفت:
من یک چیزی بگم ؟ من درختم رو پیدا کردم چند سال پیش….
روی یک فلات بود ، که مه و ابر میاد تا زانوت…کنار جاده ، تا چشم هم کار می کرد درخت دیگه نبود …خوب ؟؟ !
خوب…اون سفر دیدمش و گفتم وای ی ی ، این درخت من !
در سفر دیگه …دیدمش که صاعقه زده بود از وسط نصفش کرده بود !
حالا این درخت شما کو ؟ بدم نمیاد یک نگاه بهش بندازم ! راستی عمه بلقیس کجاست ؟!!
روزبه گفت:
ولی ویولتا جان چطور پیداش نکردی؟ دقیقا کنار بوتانیکه! ولی مهم نیست .حتما درخت تو هم قشنگ است راستی کارهای ستوده را خواندی؟
گرد آفريد گفت:
دوست عزيز مطلبتو خوندم خيلي جالب بود من با سقط جنين و با آوتانازي با هر چيز كه انسان را از زندگي جدا ميكند موافقم هر چند مطالبم بوي مرگ و نفرت ميده ولي بايد واقعيت رو بگم من خودم فرزند پسري دارم كه شايد تنها نقطه ي اتصالم به دنيا اونه قصد داشتم سقطش كنم ولي نگذاشتند كره ي زمين بايد از نسل بشر بي فكر خالي بشه
عادل گفت:
وقتی چرایی یه قضیه رو درک نکردی، چرا باید بهش تن بدی؟ چرا با یه عبارت کپک زده و نخ نما به اسم «قسمت» زندگی خودت رو داغون کنی و یکی رو بیاری تو دنیایی که شاید خیلی ها از اومدن توش ناراحتند، شاید خیلی ها از داشتن چنین پدر و مادرهایی ناراحتند و ترجیح میدادند پدر و مادرشون یک جور دیگه بود و یکی رو بیاری تو دنیا که 20 سال بعد از اینکه تو باباشی یا مامانشی ناراحت باشه؟!؟! چرا باید نظام خلقت رو بپذیریم؟!؟! بله؛ میپذیریم چون مجبوریم …. مجبوریم مرگ رو بپذیریم چون راه در رو نداره! ولی آیا پدر (یا مادر) شدن رو هم باید به اجبار به عنوان نظام جبری طبیعت بهش تن داد؟!؟! وقتی این جبر راه فرار داره و قدرت انتخاب داری چرا بی دلیل بهش تن بدی؟!؟؟! من برام دلیل تولید نسل مشخص نیست؛ برام دلیل گره خوردن تداوم نسل و شهوت مبهمه، برام عجیبه که چرا آدمها وقتی پدر و مادر میشن تمامی رذائل اخلاقی رو به اسم محبت انجام میدن و کسی بهشون گیر نمیده؟ برام سؤاله که چرا هر کی میخواد بچه دار شه تمامی دلایلش خودش و همسرش و پدر و مادرهاشون و حرف مردمه!!!1 و هیچ وقت فکر اون نیست ……فکر اونی که اصلشه! من امیدوارم در شرایط تصمیمگیری ای که تو توش گیر کردی گیر نکنم … ولی به نظرم کار درستی کردی!
ویولتا … بارها این بحث باز شده اینجا؛ ولی به سرانجام نرسیده …. به تمامی جوانبش پرداخت نشده ….ادامه ش بده …. ببینیم که آیا نظر کدوم طیف درسته؟!؟! اونهایی که به تداوم نسل فکر میکنند یا اونهایی که معتقدند بزرگترین جنایتکاران تاریخ پدرها و مادرانند ؟!؟!؟!؟
مدونا گفت:
چقدر قشنگ بیان کردی عادل! من باهات موافقم. نمیدونم آیا باید جلوی قانون تداوم نسل بایستیم؟ باید حالا که زنده بودن اینقدر سخت شده یه جوری صدامونو به گوش کائنات برسونیم یا تن بدیم به جبر …. مشکل این غریزه لعنتی هم هست. به عنوان یه زن تا ابد از دیدن یه بچه کوچولو دلت میلرزه، یا مثل ویول توی خوابات میاد سراغت، یا توی بیداری با دیدن یه نوزاد یه دردی رو ته ته دلت احساس میکنی. در هر حال هرچی که فکر میکنم بچه دار شدن نهایت خودخواهیه، نمیخوام کاری که پدرمادرم با من کردن با یه موجود دیگه بکنم …
عادل گفت:
جلوی این غریزه رو باید گرفت … وقتی یه بچه میبینی به جای اینکه دلت بلرزه باید بغضت بگیره برای آینده اش! برای روزی که چیزی رو میخواد و تو نمیتونی براش فراهم کنی ….
نسوان گفت:
عادل جان درست و غلطی نداره آخه! به تعداد آدمهای دنیا برای این سوال جواب هست.
چند شب پیش با دوستی تکیلا می زدیم. وقتی داشتیم سلام می دادیم گفت به سلامتی مادرهایمان بنوشیم!
این یعنی این انسان سپاسگذار مادری است که او را به جهان آورده. به همان اندازه هم من هیچ وقت مادرم را نمی بخشم ..
تا قیامت هم بحث کنیم هیچ حکم کلی در کار نخواهد بود…
عادل گفت:
نتیجه باز شدن یه بحث صرفاً این نیست که پاسخسؤالهامون رو بگیریم؛ صرفاً طرفین میآن حرفهاشون رو میزنن و بعد ما یاد میگیریم فکر کنیم … همین! قضیه تکیلا و سلامتی دقیقاًبه همین شکل پنجشنبه برای من پیش اومد! نه به شدت شما ولی من هم کلاً با جایگاه پدر و مادری نتونستم ارتباط برقرار کنم … دلایل زیاده؛ امیدوارم در یه سری نوشته منسجم بحثش رو تو وبلاگم باز کنم …. اما تو یه همچین جایی که تضارب آرا موج میزنه من دوست دارم صدای مخالف رو بشنوم؛ دوست دارم اونی که میگه بهشت زیر پای مادرانه بیاد بگه چرا؟!؟! یه کاندومی سوراخ شده و یکی شده مادر! یکی بی احتیاطی کرده! یکی خلاء عاطفی و عقده های درونی داشته و دوست داشته اونها رو با حس مادری درمان کنه!!!! چه جوری اینها باعث میشه این جایگاه این قدر ارزش داشته باشه!؟!؟!؟ خیلی جنبه های مختلف موجوده که اجزاش همین تداوم نسل، شهوت، پدر و مادر شدن، محبت یه طرفه، و… هست که خیلی بر هم اثر میگذارند!
امیدوارم مثل خیلی مواردی که اینجا مطرح شد و به نظر من اثر فکری خوبی روی خوانندهها گذاشت این بحث هم باز شه و کمی راجع بهش بیشتر صحبت بشه!
ببعی گفت:
» من برام دلیل تولید نسل مشخص نیست »
خب این که دلیلش یه کم برمیگرده به فرگشت و اینا که جای بحثش اینجا نیست
بقا نسل یه موجود مثل گربه یا ببعی، دلایل فلسفیه زیادی لازم نداره ، آدم هم از این قاعده مستثنا نیست.
در مورد دلایل به دنیا آوردن بچه، نظریات جالبی داشتین، ولی واقعا به نظرتون امکان نداره که یه عده احساس خوشبختی کنن توی این دنیا و خب دلشون بخواد بچه دار بشن تا بچشون هم بتونه توی خوشبختیشون شریک شه؟
عادل گفت:
چرا به نظرت تداوم نسل بدیهیه؟! به نظر من اصلاً هیچ دلیل منطقیای برای این لزوم بقای نسل احساس نمیشه! من به نظرم این عبارت بقای نسل و ترسوندن از انقراض نسل رو اونقدر برامون تکرار کردن که ترس برمون داشته …. فقط این اتفاق هم رخ نمیده؛ چون استدلال ما برای بچه دار نشدن شاید 1 درصد زوجها رو هم قانع نکنه! به همه اینها اضافه کنید بی احتیاطی و … رو!!!!!
اولاً اون عده که احساس خوشبختی میکنند، چه تضمینی وجود داره که با وجود یکی دیگه هم این احساس حفظ بشه؟!؟! دوم اینکه از کجا معلوم که سومی هم با این دو تا خوشبخت باشه؟!؟! اتفاقاً منطقی که نگاه کنی هیچ پدری و هیچ مادری ایده آل بچه ش نیست و این حفره نظام آفرینش قابل درک نیست!
اصلاً میدونید که چرا پدر و مادر کورکورانه به بچه شون محبت میکنند؟؟! به نظر من هدفشون اینه که اون رو از دست ندن، اون رو زندونی محبتهای خودشون بکنن …. از این منظر خودخواهی شون تو ذوق میزنه! تازه من (یا اون بچه!) اگه نخواهیم یکی بهمون محبت کنه باید کی رو ببینیم؟!؟
آخرش این رو بگم در عین حال این تئوری تو مختصات ذهنی من جا افتاده؛ یعنی هیچ لزومی نداره و هیچ قابلیتی رو نداره که جهانشمول بشه! از این مختصات ذهنی پدران و مادران با تولد فرزند جنایت مرتکب میشن! ولی تو مختصات ذهنی اونها بهشت زیر پاشونه و دارند محبت میریزند!
PRINCE گفت:
عادل دلمشغولیتهایت را درک میکنم..که انها را من خود نیز داشته ام.
ضرورت براین بوده که به هر دلیل-خنده دار یا بیهوده یا گریه اور-در هر موجودی اقدام به تولید نسل باشه و حتی در اولویت هم باشه.
که اگر برای هر نسلی چنین نبود دیگه نسل بعدی هم نبود که درین مورد سوالی بکنه.
ما زاد و ولد میکنیم چون هستیم.
چون بودن ما بواسطه زاد و ولد بوده.
چون هر جا این چرخه شکسته شده دیگه کسی نمانده که فکرکردن رو اداه بده.
خلاصه ما هستیم چون زاد و ولد میکنیم و چون زاد و ولد میکنیم ,ما هم درینجا هستیم.!!!!!!!
این سوات تقریبا به مثابه اینه که بپرسی اصلا چرا زندهاین و بخودمان زحمت دستوپنجه در کردن با مشکلات زندگی را انهم هر روز میدهیم…
ولی باور کن که بساری از مردمان چنان غرق روزمرگی هستند که اینقدر بدین مطالب گیر نمیدهند…
khanoomi گفت:
حالا همه دارن میگن خوب شد انداختیش.خودمم گفتما.اما باید دید اگه خودمون و خودشون تو اون هیری ویری گیر کنن چه تصمیمی میگیرن.مخصوصا اگه درد هم دسته باشه.اوه
😦 دلم هی ضعف میره
😦
khanoomi گفت:
دسته=داشته
شوماخر گفت:
متاسفانه دنیا پر از آدمهای شاد و خندانی نیست که از بودن خود بر روی کره ی زمین راضی و خشنودند
دنیا پر از آدمها ی واخورده و نالانی است که هستند برای آنکه روزی کسی موهبت حیات را از روی نادانی و نا توانی توی صورت شان تف کرده است. اگر تو آن آدم نبودی. درود بر تو . اگر بهشت زیر پای مادران است و تو قاتلی من زیر پای تو می نشینم، ویولتای دوست داشتنی.
گیتی گفت:
راستش رو بگم ویولتا
من وسوسه رشد وتکامل و حس کردن ضربان قلب یک موجود زنده و حرکت اون رو در درون خودم همیشه داشتم و می خواستم ، تجربه ای که امکانش رو دارم اما می دونم هیچوقت عملی اش نخواهم کرد…
اما فقط در همین حد، فقط و فقط در همین حد و اندازه… یعنی دلم نمی خواد از درون امن من به بیرون حتی سرکی بکشه… هیچوقت !
خوب نمیشه اینجوری دیگه، میشه ؟؟ نمیشه !! پس بیخیالش شدم ! 🙂
من فکر می کنم سوال هر لحظه ، جواب خودش رو در همون لحظه داره و فقط در همون لحظه ، بعد از اون هر چقدر بخوای حلاجی اش کنی واقعی تر از اون پاسخی که در همون لحظه براش پیدا کردی نخواهد بود…
اما خوب همیشه هر راهی که میری ، اون یکی راه نرفته مرتب بهت چشمک میزنه ، که دیدی من رو امتحان نکردی، دیدی ، دیدی !! …مثل مرگ و زندگی…وقتی زنده ای به مرگ فکر می کنی، وقتی داری می میری به زندگی…
من هر وقت به بودن و داشتن جنینی در درونم فکر می کنم یاد این شعر آنا آخماتوا می افتم
«می دانم خدایان انسان را بدل به شیئی می کنند ، بی آنکه روح را از او برگیرند….
تو نیز بدل به سنگی شده ای در درون من
تا اندوه را جاودانه سازی »
——————–
حس من اینه که کار درستی کردی آبجی، ایکاش مادر و پدر من هم همین تصمیم رو می گرفتند…
تو خودت هنوز بچه ای ، مامان بشی که چی بشه آخه ! اینهمه مامان تو دنیا ، بسه دیگه ، بس نیست ، زیاد هم هست ! 🙂
نسوان گفت:
گیتی جان من و اقای جنتی هر دو یک مهد کودک می رفتیم. یادش بخیر اون زمان خضر تازه به دنیا آمده بود.. حالا شما می فرمایید ما بچه ایم؟
بعدشم تکلیف منو روشن کنین… بالاخره من مامان بشم یا نشم؟ تو میگی نه ، هما میگه آره.. بالاخره من چیکار کنم؟ بعدشم آخه چجوری؟ من که شوهر ندارم. مخالف سکس آزاد هم هستم. ( شبیه سقوط آزاد می مونه). موندم چی کار کنم. هیچ کی هم نیست منو عقد کنه. یک شومبول طلا این جاها بود که این دخترها دزدیدن . نمیگن حرمت صابخونه و بزرگی کوچکی رو رعایت کنیم. یک ساله دارم بلاگ می نویسم یک شومبول طلا تور کنم، رو هوا زدنش. می بینی خواهر؟
prince گفت:
اهای لولیتا (؟).
اون موقع چی به این جنتی جواب دادی که حالا اینجور جنی شده؟
گیتی گفت:
نسوان جان ، عزیزم….شما می تونی فعلا نقش باکره ی صخره ها رو ایفا کنی…
بعد یک شبحی میاد وعده ی سقوط آزاد یک شومبول کوپنی ، یارانه ای ، ارز دولتی ، توی این مایه ها رو میده…
بعد می شینی تا گیس هات مثل دندونات سفید بشه…. همون موقع هاست که بشارت لقاح مطهر میاد و صدای ونگ ونگ بچه….
من خودم بارها با همین دوتا چشم خودم این صحنه رو دیدم !! 🙂
marmooz گفت:
به نظر من سقط جنين با پيش گيري تفاوت چنداني نمي کنه. ما با هر بار پيش گيري هم به هزاران نفر که مي تونستند زندگي کنند حق حيات نمي ديم. حالا مگه اون ياخته اي که دفع شد چه تفاوتي با اون اسپرم و تخمکي داره که به طور متوالي تبديل به انسان نمي شن؟ فقط يه قدم جلوتره.
به همين دليل من فکر مي کنم که کار بدي نکردي و مهم اينه که تويي که بايد اجازه بدي که يکي در درونت رشد کنه و به دنيا بياد . هر لحظه مي توني يکي از تخمکايي که هر ماه هدر مي رن و مي تونند يه دختر کوچلو باشند رو تبديل به يه دختر ملوس کني.
ولي از يه جهت ديگه اصلا بهتون حق نمي دم.
اين تفکر که مي گه ما با چه حقي يکي رو به اين دنيا مياريم که شايد خودش دوست نداشته باشه.
خوب من يه بار گفته بودم که از کودکي وحشتناک ترين چيز در دنيا به نظرم وجود نداشتن بوده. حتي در سخت ترين لحظه زندگيم هم به نظرم وحشتناک ترين چيز اين بوده که وجود نداشته باشه.
حالا تصور کن يکي مي خواست به من لطف کنه و منو به دنيا نياره!
خب اينکه شما دپرس هستيد و زندگي رو دوست نداريد و بعضي وقتا مي گيد کاش وجود نداشتم رو به اون طفل بد بخت تعميم نديد.
شايد اون مثل 90 درصد آدما نرمال بود و زندگي رو دوست داشت پس دست کم هيچ وقت خودخواهي خودتون و نخواستن بچه رو به پاي اين موجودي که دوست داره زندگي کنه نذاريد که خودش نخواست که من به اين دنياي کثيف واردش کنم!
خدا رو شکر که اين تفکرات نيهيلستي که وجود نداشتن بهتر از وجود داشتنه توي پدر و مادر من نبوده!
مدونا گفت:
نظراتت کمی متناقضه از طرفی میگی من فکر مي کنم که کار بدي نکردي و مهم اينه که تويي که بايد اجازه بدي که يکي در درونت رشد کنه و به دنيا بياد و از طرف دیگه میگی اينکه شما دپرس هستيد و زندگي رو دوست نداريد و بعضي وقتا مي گيد کاش وجود نداشتم رو به اون طفل بد بخت تعميم نديد. هر کدوم از نظراتت جداگونه ارزش بررسی داره ولی در کنار هم یه خرده گیج کننده است. ضمنا خوش بحالت که نبودن برات وحشتناکه …
marmooz گفت:
نه متناقض نيست.
من مي گم حق داري اين کارو بکني از اين جهت که هر نفر خودش به همه انسانها و چيزاي ديگه اولويت داره، درسته که به اون موجودي که مي خواسته به دنيا بياد ظلم کرده ولي در عوض آسايش بيشتر خودش رو تامين کرده، هر آدمي حق داره که مقداري خودخواه باشه.
ولي من مي گم به اين خودخواهي برچسب فداکاري و روشنفکري و اين چيزا نزنيد! شما حق حيات وجود داشتن رو از يه انسان مي گيريد و بعدا با افتخار مي گيد بهش لطف کردم؟! اين هيچ جوره تو کت من نميره!
شما اين کارو کرديد چون دلتون خواست! ازاين جهت حق مي دم به هر کسي که اين کارو بکنه چون آدما نيومدند اينجا که فداکاري بکنند، اومدند که زندگي کنند و لذت ببرند
مریم گفت:
مرموز جان این آمار 90 درصدو از کجا آوردی برادر/خواهر؟ من فکر میکنم تعداد کسانی که دوست نداشتن به دنیا بیان خیلی بیشتر از ده درصدیه که شما میگی! بعدم به نظر من قضیه اصلاً این نیست که چند درصد نطفهها قراره در آینده انسانهایی بشن که دوست نداشتن به دنیا بیان! مساله اینجاست که این احتمال حتی اگه یک درصد هم باشه قابل تامل و تعمقه! به نظر من اینکه کسی رو به دنیا بیاری و یک درصد احتمال داشته باشه که در آینده بازخواستت کنه که چرا به دنیا آوردیش وحشتناکه!
در ضمن این تنها دلیل مخالفت افراد با بچهدار شدن نیست! حداقل برای من خیلی دلایل مهمتری وجود داره…… من واقعاً نمیتونم بفهمم چرا انسان باید موجودی رو به دنیا بیاره و کلی براش وقت و انرژی و از خودگذشتگی و …. خرج کنه و از پیشرفت و تفریح و آسایش خودش بگذره که چی؟! که وقت پیری تازه اگر بچش بچهی خوبی از آب در بیاد تنها نمونه؟!!!! که نسلش منقرض نشه؟!!!!! ……. نه واقعاً چه دلیل منطقیای براش وجود داره؟!….
در ضمن بخش اول کامنتتون برام جالب بود. تا حالا به این شکل به قضیه نگاه نکرده بودم!
marmooz گفت:
مريم جان من آمار 90 درصد رو بر اساس تجربه شخصي و خوشبيني خودم گفتم. فکر مي کنم هر کسي که زندگي رو دوست نداشته باشه و حتي از به دنيا اومدن پشيمون باشه بايد خودکشي کنه حالا يه سري شايد به خاطر احساس گناه و اطرافيان اين کارو نکنند ولي با توجه به آماره 3 نفر در 10 هزار نفر خودکشي اين 10 درصد به نظرم زياد هم هست.تجربه من اينه که کلا موجودات زندگي رو دوست دارند و براي بقا تلاش مي کنند، به هر قيمتي که شده. اگر غير از اين بود اون فرد بايد مي گفت اوکي، زندگي رو هم تجربه کردم و اصلا خوب نيست. اصلا من چرا به دنيا اومدم. خوب اين فرد مي تونه خيلي راحت در هر لحظه که به اين نتيجه برسه که وجود نداشتن بهتره به يه روش بي درد خودش رو نابود کنه، تازه فرصت انتخاب هم داشته که بين بودن و نبودن خودش انتخاب کنه. ولي شما الان به حساب خودتون بهش لطف مي کنيد و از پيش براش تصميم مي گيريد که وجود نداشته باشه.
به نظرت کسي که زندگي رو تجربه کنه بعد احساس کنه که دوستش نداره و ديگه زندگي کنه چيزي رو از دست داده؟
ولي اگه يکي مثل من و خيلياي ديگه عاشق زندگي و لحظه لحظه هاش باشه چي؟!
به خاطر اون 1 درصدي که ممکنه بخوان بهت اعتراض کنند حکم نابودي همه رو دادي؟!
من گفتم اندکي خودخواهي مجازه نه اينقدر!
مریم گفت:
نه نه! دقیقاً اشتباه شما اینجاست که وجود نداشتن رو با مردن همارز میدونید! به نظر من این دو تا زمین تا آسمون با هم فرق دارن! الان دارم میرم بیرون…. بعداً میام دوباره….
marmooz گفت:
به نظر من کسي که دلش نخواد بميره يعني از اينکه وجود داره خوشحاله.
کما اينکه به نظر من وجود نداشتن خيلي بدتر از مردنه.
گیتی گفت:
» کسی که دلش نخواد بمیره یعنی از اینکه وجود داره خوشحاله »
لزوما اینجوری نیست مرموز جان…. خوشحالی و شادی مفهومی داره که فراتر از نخواستن مرگ می تونه باشه ، ضمن اینکه تمایل به زنده موندن یک فرآیند غریزی است و به نظرم پروسه پیچیده ای از هورمون ها و اطلاعات ژنتیکی و مغز اون رو در موجودات زنده کنترل می کنه برای ادامه بقا و حیات … دلیل ؟؟ مشخص نیست ! کنترل از کجا و توسط کدوم کامپیتر مرکزی ، باز هم مشخص نیست !
من هم شاید مثل تو از اجزا و لحظه هاش لذت ببرم اما از کلش بیزارم ، چرا تموم نمی کنم ؟ می خوام اما هزار و اندی چنگک بهم وصله…
چرا قطع نمی کنم ؟ … خواستم نشده ، وصلم به چیزهایی که کندنش خیلی چیزها رو نابود می کنه و باید بی خیال بشم که نابود میشه ..شاید یک روزی بشم !
نبودن نمی دونم چیه ، اما حالا که هستم از بودن خوشحال نیستم…ربطی هم به شرایط زندگی نداره ها،شادی هم وجود داره ، اون کل برام بی معنی است ….
پس الان می گم ایکاش از اول این بودن شروع نمی شد وقتی بقولی آفرینندگان من هم فقط بودن رو تجربه کردند بدون دونستن علت اون….
بدنیا آوردن یک انسان به این دنیا مسوولیت بزرگیه ، باید جواب خیلی چیزها رو خودت پیدا کرده باشی و از دید من هم شروع این پروژه مربوط به دو نفره اما تصمیم به ادامه و تکمیل اون کاملا مربوط به تصمیم اون زنی است که این پروژه در بدن اون تکمیل و اجرا میشه …
اون زن است که حق داره تصمیم بگیره … این نظر منه البته !
ناگهان بالتازار گفت:
گیتی جان
بودن یا نبودن، مسئله همین است؟!؟!؟!
(دیگه نتونستم جلوی خودم رو بگیرم و هیچی نگم!!!)
تعجب من از این نیست که چرا و چطور از بودن بیزاری (که البته هست!!!)
تعجبم از این تمایلت به تجربه کردن «نبودن» است.
تعجبم از این قاطعیت و رسیدن به «ایکاش از اول این بودن شروع نمی شد» است
خدای موسی، پُز بودنش را به او داد (هستم که هستم)
ظاهراً بودن آنقدر احساس جالبی است که خدایان نمیتوانند از آن صرفنظر کنند و در مقابل از نبودن وحشت دارند!!!!
احتمال نبودن میلیاردها بار بیشتر از بودن است. مانند برنده شدن در لاتاری است (حتی مشکل تر!!!!) من بودن را یک معجزه میدانم. یک معجزه واقعی. (نه از این کشکی هاش)
دلم میخواد بهت بگم که از بودن لذت ببر. جستجوی دلایل بودنت، از نبودن باارزشتر است.
امیدوارم از حرفهای من سر درآورده باشی، چون من که درست نفهمیدم چی گفتم!!!!
در مورد سقط جنین:
فرض کنید بچه معلول و ناتوانی در حال متولد شدن است. چه باید کرد؟
آیا برای خودخواهی خودمان باید انسانی متولد شود که سالها در رنج و سختی خود و اطرافیانش سهیم باشیم؟
یا اینکه طمع از حس «بودن» را برای همیشه دفن کنیم و شروعی را پایان بدهیم؟
بنظرم به تعداد آدمها، راه هست برای گرفتن تصمیم درست.
تصمیم هایی که برای هریک معانی متفاوتی دارد و آینده را شکل میدهد.
سقط جنین تصمیمی است که تصمیم گیرنده آن باید شرایط و صلاحیت کافی داشته باشد. (مثل قاضی، مثل خدا و . . .)
کسی که سکان کشتی زندگی را در دست میگیرد و آن را در اقیانوس خروشان زندگی به سرنوشت نمیسپارد.
بنظرم اگر کلمه ای شایسته تقدیس باشد، آن «زندگی» است.
گیتی گفت:
به به بالتی عزیز ….
نه جان من ، کی گفته » بودن یا نبودن مسئله همین است «… هر کی گفته غلط کرده ، هم من ، هم شکسپیر، این هملت بدبخت هم روش !
مساله اصلی در واقع اینه که شما کجا غیبت زده بود این همه وقت ؟!! میام اون کتابخونه ات با همه ی فسق و فجور تاریخی و رومانتیکش رو روی سرت خراب می کنم ها ! می بینم شما هم رفتی توی کار جلوگیری کردن از خودت ! 🙂
ضمنا ما رو کردی از این اسکل ها که بین موندن و رفتن لای در گیر کردن و هی می گن خدافظ اما همینطوری دم در ایستادن و غر الکی می زنن، مردم هم مجبورمیشن هی بگن حالا بفرما تو، دم در خوب نیست !!…والله !
ببین بالتی، من روی این موضوع یا ( مشگل !! ) فکر کردم خیلی، دلیل این حس رو پیدا کردم گمونم ، دلیلش شاید در من همون » مخلوق » بودنه… یعنی بودن اما به شکل مخلوق ! خوب دوست ندارم ، چیکار کنم … راه حلش رو هم پیدا کردم به کمک یک دوست ، تعیین یک مقطع زمانی ، پس از پایان اون زمان ، دوباره تصمیم گرفتن به ادامه یا خیر…اینجوری یک کمی قلبم آروم گرفته راستش به شکل مقطعی ! 🙂
اگرنه که اگر موضوع لذت بردن از بودن باشه ، خوب تا اونجاییکه بتونم حالا که فعلا بقول معروف هستیم که ، خوب ازش لذت می برم که از کفم نرفته باشه حداقل…
راستش مصداق و مثالش می دونی چی جوریه ؟؟ مثل ارگاسم ذهنی و ارگاسم جسمی می مونه… تو شاید در طول عمرت هزاران بار به ارگاسم جسمی برسی ، اما لذت حتی یکبار ارگاسم ذهنی رو تجربه نکنی… و موضوع اینه که این دوتا باید حتما و حتما همزمان باشه ، وجود داشته باشه ، در غیراینصورت کم کم ناخودآگاه به فکر خیانت می افتی و کلش رو نابود می کنی، خیانت به همون » زندگی » که از دید من هم شایسته ی تقدیس می تونه باشه … یک چیزی توی این مایه ها توی ذهنمه ….
در مورد سقط جنین خیلی مبهم گفتی ها ،صلاحیت و خدا و قاضی ، مشکوک میزنی ، گفته باشم ! حال و هوات شبیه این مرداست که با موی پریشون و خوی کرده دم اتاق عمل قدم می زنن تا یک بقچه رو بدن دستشون ، یا میرن از لحظه ی بریده شدن بند ناف هم فیلمبرداری می کنن !! جان خودم این شکلی به نظر میای ناجور !! 🙂
گیتی گفت:
راستی بالتی، من یک خبطی کردم دیروز بود فک کنم یا بعد از ظهر بود، یک چیزی نوشتم که یک لینک داشت ، خوشبختانه رفته توی اسپم !!
خواستم بگم قبل از خوندن این حرفهای شما بود ها ، الان من کاملا سر به راه شدم و پشیمونم و می تونم بگم غلط کردم !!!
ناگهان بالتازار گفت:
ای ای ای
گیتی خانم
باز با این پسره، ببعی رفتی بیرون؟!؟!!؟
تا کی تحمل کنم.
تا کی هیچی نگم؟!؟!؟!
به خدا گناه دارند این جوانهای مردم!
اگه میبینی من چند وقتی نبودم، واسه این بود که رفته بودم هما رو برگردونم.
ما با هم برگشتیم. ولی من رفته بودم چمدونها رو از توی ماشین بیارم، همه ریختند دور هما!!!!!!!! ما فراموش شدیم.
بعد هم که دیدم یک مشت مرد غریبه دور شما رو گرفتند و دل میدند و قلوه میگیرند، رفتم با همون هزارپا (که زیر سنگ بود، وقتی دنبال هما میگشتی ها!!!) درد دل کردم.
زود برگرد. دیر نیای ها!!! میرم میخوابم
به ببعی هم سلام برسون ، بگو این رسمش نبود !!!!!
هما گفت:
منو تو با هم برگشتیم؟؟؟/ این تهمت های بی ناموسی چیه بمن میزنی ؟ نمی گی این موقع شب به یک دختر نوجوون تهمت زدن گناه داره / درضمن حسودی هم اصلا کار خوبی نیست ؟ درضمن از قدیم گفتن هر گلی یا هرچیزی که با گاف شروع بشه یک بویی داره شما جای خودتو داری منم جای خودمو اون پایین ها
البته از اونجایی که الان دروبلاگ نسوان قحطی مرد مجرد پیش اومده پس شما رو سر ما جاداری
مخصوصا که اهل حال هم هستی
راستی این کنسرت بی ناموسی رو رفتی؟ تعریف نکردی؟
ناگهان بالتازار گفت:
ای وای، هما جون
یادم رفت که قرار بود کسی نفهمه، شرمنده!!!
ولی خوب گیتی که از خودمونه. (یعنی بود!!! چند وقتیه که با از ما بهترون میگرده!)
ضمن اینکه دیگه کسی به ما گیر نمیده که با یک خانم 180 ساله کجا بودیم، چیکار کردیم!!!! حتماً برای امر خیر بوده دیگه.
این رو هم بگم
من تاحالا توی زندگیم کنسرت بیناموسی نرفتم. (فکر کنم یکی دیگه قرار بود بره، با من اشتباه گرفتی!!!)
قراره بابانوئل از تعطیلات برگرده ، با هم بریم کلیسا سرود بخونیم.
شنیدم چون گوزنهاش حاضر نشدند سورتمه رو بکشند، فرستاده دنبال خر عین اله!!!
گیتی گفت:
ای ای ای …ای بالتی شیطون ..
می بینم با سیاست داری ذهن منو از هزارپا منحرف می کنی ها !!
ضمن اینکه می بینم شما با هر گونه ارتباطی حتی مبادلات فرهنگی هم مخالفی ؟ تازه می بینم دل خودت رو هم مثل اینکه برده این ببعی !! 🙂
من الان چیکار باید بکنم ؟ خیلی موقعیت استراتژیکیه انگاری !! گمونم سیاست خوف و رجا یا همون جیغ و عشوه شتری بکار بیاد !!
جیغ : هزارپا ؟ آره هزارپا ؟ ببخشید زیر کدوم سنگ بود که شما دیدی ما ندیدیم ؟ این هزارپای شما جوراب پوشیده بود یا کفش ؟ به چه زبونی حرف میزد ؟ بعد جنسیت این هزارپا چیه اصلا ؟ ( هما تو می دونی از کجا میشه فهمید ؟ !! )، تازه من یک عمر مدافع حقوق زنان بودم ( ربطش رو نمی دونم چیه الان اینجا خودت پیدا کن !! )
عشوه : اوا بالتی عزیزم، باز شما قضاوت عجولانه کردی ؟ کو ؟ کجا ؟ اصلا این طفلک ببعی که رفته بود با بقیه ی ببعی ها مهمونی…بعد هم ببعی ببعی غریبه نیستا ، هم کارت اقامت داره هم پاسپورت ، مدت هاست ، ضمنا دوستمه ، می خوای با دوست من ، دوست بشی ؟ اصلا هر چی تو بگی !!!!
—————
هما 500 سالش هم که بشه ، هنوز همون لعبتی که بوده هست ، زیر لگدهای تاریخ هر روز بهتر از دیروز، بنابراین من رو رنگ نکنین لطفا، من خودم رنگ سرخودم، حالا چه اشکالی داره ، من خیلی هم منورالفکرم ، یک بالتی که بیشتر نیست توی اندرونی ، نسوان اندرونی می تونند هر گونه بوق ، سوت ، بوس ، چشمک و از اینگونه اقلام رو به طرف بالتی پرتاب کنند ، فقط از یک متری به اونور منطقه ی ممنوعه و مین گذاری شده است ، گفته باشم !
تازه این بالتی هر جا بره دوباره برمی کرده می شینه کنار حجره ی خودم ، اعتماد به نفس رو که دارید که ، در حد مرگ !! 🙂
راستی ازشنیدن خبر کمک جهان اسلام در بخش حمل و نقل جهان کفر خیلی خوشحال شدم ، مگه خر عین الله بشه فتح الباب گفتگوی ادیان !!
هما جان اون کنسرت بی ناموسی نبود ! کنسرت استاد راجرز بود ها ! اون شخص هم ناشناس اصلی بود که قرار بود یک دخیلی هم برای من ببنده اونورا !
ناگهان بالتازار گفت:
ما از کنار حجره شما جایی نمیریم که برگردیم
(فکر کنم یک مخ زنی توپ ازت کردم که دیگه از لب بوم ما نپری!!!)
«««غيرتم کشت که محبوب جهاني ليکن»»»
«««روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد»»»
2011 هم که فرا رسید. دلی پرامید برایتان آرزو میکنم. هرچند که ممکنه 2012 آخرش باشه!!!!!
نستراداموس هم خوددرگیری مضمن داشته بیچاره. خدا همه جوونها رو به آرزوهایشان برسونه به حق پنج تن !!!! (سامانتا، ویولتا، لولیتا، اسکارلت و بریجیتا)
گیتی گفت:
ما آلردی مخمون در دیگ آبگوشت شما تیلیت (ترید !! ) شده بود ، منتهی داشتیم زیرپوستی عمل می کردیم که این تمرین غیرت شما نگذاشت !! 🙂
الان هم که اون پایین منفجر کردی… به گمونم که اندرونی رو کلهم اجمعین !! والله !!
Amin 13 گفت:
با سلام،
اول میخوام کامنت خودم را بذارم، بعد کامنتهای بقیه را بخوانم. کامنت من در مورد قسمتی از نوشتهات هست که سوالهایی را پرسیده بودی. اینکه آیا سقط جنین، لقاح مصنوعی و غیره درست هست یا نه. سوالهای بسیار مهمی هستند. اما نکتهٔ مهمی که وجود داره اینه که منظورت از اینکه «آیا اینها درست هستند یا نه» چیه؟ تعریفت از درست بودن چیه؟ میدونم تعریف درست و غلط بودن واسهٔ خیلی از ماها چنان روشنه که حتا به این فکر نمیفتیم که این مفاهیم تعریفی دارند و تعریفشون برای جوامع مختلف، سیستمهای فکری مختلف، و حتا بسیاری از مواقع برای آدمهای مختلف متفاوته.
من خودم به شخصه مشکلی با لقاح مصنوعی ندارم. در شرایط خاص، معتقدم در صورتی که خود شخص بخواد، assisted suicide هم کار درستیه. در خیلی از مواقع هم سقط جنین بهترین گزینه هست. میدونی، من همیشه میگم که بچها را آنقدر دوست دارم که نخوام تعداد زیادی از اونها را به این دنیا بیارم. به نظر من بزرگترین ظلمی که به یک بچه میشه کرد اینه که اون را وقتی به دنیا بیاری که یا شرایط واسهٔ اومدنش مهیّا نیست، یا اینکه بدتر از اون، تو نمیخوایش. بذار اینجوری بگم. اگه تو هدفی تو زندگیت داری (مثل خارج اومدن) که حاضری واسهٔ رسیدن به اون هدف سقط جنین کنی، بهت اطمینان میدم که اگه بچه را نگاه داشته بودی، همیشه خودت و اون را سرزنش میکردی واسهٔ نرسیدن به آرزوهات.به نظر من لطف بزرگی به اون بچه کردی که سقطش کردی. میدونم سخته قبولش، چون ما همهٔ انسانها بچهها را دوست داریم و وقتی به این قضیه فکر میکنیم حس میکنیم که یک بچه را کشتیم. ولی این درست نیست. بچه تو اون سنّ هیچ شباهتی به یک بچهی واقعی نداره. اولین فعالیتهای مغزی در نوزاد در حدود ۶-۸ هفته بعد از شکل گیری نطفه آغاز میشه. به این مطلب توجه کن:
Brain waves have been recorded at 40 days on the Electroencephalogram (EEG). H. Hamlin, «Life or Death by EEG,» JAMA, Oct. 12, 1964, p. 120
Brain function, as measured on the Electroencephalogram, «appears to be reliably present in the fetus at about eight weeks gestation,» or six weeks after conception. J. Goldenring, «Development of the Fetal Brain,» New England Jour. of Med., Aug. 26, 1982, p. 564
Only several generations ago, doctors used the ending of respiration to measure the end of human life.
This is no longer true, for the use of artificial ventilators is common. Only one generation ago, doctors were using the ending of the heartbeat to measure the end of human life. This is no longer true, for now the heart can be stopped and restarted for different operations. It also may stop during a heart attack and sometimes can be restarted.
Today, the definitive and final measure of the end of human life is brain death. This happens when there is irreversible cessation of total brain function. The final scientific measurement of this is the permanent ending of brain waves. Since all authorities accept that the end of an individual’s life is measured by the ending of his brain function (as measured by brain waves on the EEG), would it not be logical for them to at least agree that individual’s life began with the onset of that same human brain function as measured by brain waves recorded on that same instrument?
http://www.abortionfacts.com/online_books/love_them_both/why_cant_we_love_them_both_12.asp#When%20is%20the%20brain%20functioning?
خلاصش اینو میگه که امروز ضربان قالب و چیزهایی از این قبیل نیستند که تعین میکنند یک انسان زندست یا مرده، بلکه فعالیتهای مغزی هست که تعین میکنه شخص زندست یا نه. و خوب این در نوزاد زودتر از ۶-۸ هفته به وجود نمیاد. در مورد نطفههای بزرگتر هنوز معتقدم که میشه سقط کرد ولی به همون دلیل آمده نبودن شرایط و نه به خاطره اینکه هنوز یک انسان نشده.
Amin 13 گفت:
میدونی،
نمیدونستم که این از اون پستهای هست که اول پست آدم را میخونین بعد اگه خوشتون اومد پستش میکنید. اگه میدونستم شاید نظر نمیدادم. من نمیرم کلی وقت بذارم توی بهنویس تایپ کنم، بعد برم سرچ کنم تا مطالبی با رفرنس پیدا کنم که بعد بیام اینجا شما به من بگید که نظر من را لایق چاپ میدونید یا نه.
نسوان گفت:
وای که چقدر شما بی صبرید… دوست من، اگر کامنت شما لینک داشته باشد خود به خود وارد اسپم می شود. من هرگز هیچ کامنتی را گزینش نمی کنم. همان قدر که تو برای ما احترام قایل می شوی و وقت می گذاری و نظر می دهی ما هم برای وقت و نظر تو احترام قایلیم.حتی اگر مخالف نظر ما باشد.
فقط کمی آروم تر.اینجا هیچ گزینشی در کار نیست. حداقل زیر نوشته های من نیست
این روزها چقدر عصبانی هستید شما….
آدم می ترسد!! یک کم مهربون تر
Amin 13 گفت:
ویولتا ی عزیز،
اول اینکه من نمیدونستم که اگه لینک داشته باشه اینجوری میشه. دوم اینکه خوب حق بدید به ماها که شکاک باشیم بهتون بعد از اون جریانات. سوم اینکه خودتو بذار جای من. میشینی کلی تایپ میکنی (کار راحتی هم نیست تو بهنویس، چون بعد از تایپ باید بشینی چند بار ادیت کنی تا غلط املایی و این حرفا نداشته باشه)؛ بعد میبینی مینویسه نظر شما در حال بررسی است. خوب بهت بر میخوره. تازه من کجاش نامهربون بودم؟ گفتم اگه میدونستم اینجوریه شاید نظر نمیذاشتم.
نسوان گفت:
امین جان حق همیشه با شما است.
چیزی که از بین رفته اعتماد است. اما خود تو آیا کامنتی اینجا داری که معلق مانده باشد؟ من شبها می خوابم و تا صبح سامانتای طفلکی به اوضاع اندرونی می رسد تا چیزی توی اسپم ها گیر نکند تا اونجا که می دونم لولیتا هم کامنت های مرتبط را آزاد می کند. باور کن ما هم از این وضع خسته ایم. ما که برای چرخاندن این محیط پول نمی گیریم! از کار و زندگی مان می گذریم تا شاید شمعی در حد بضاعت مان روشن کرده باشیم. همه ی این ها هم برای این است که عده ای خواستند اینجا را به هم بریزند.. به هر حال من متاسفم از وضعی که پیش اومده. جدا متاسفم. چیز بیشتری هم برای گفتن ندارم.
امید 5 گفت:
البته لو لو جان علاوه بر آزاد کردن کانتهای مرتبطه گاهی هم ناز چشمی به بعضی از کامنهای دیگر دارند و بنا به نظر شخصی بعضی را دچار عمل «سقط کامنت» مینمایند.
چه عجب بعد از مدتها من توانستم با اسم امید 5 کامنت بذارم.
Amin 13 گفت:
حق با شمست، من هیچ کامنتی عزم نبود که پست نشود. در ضمن میدونم که نگهداری چنین وبلاگی کار خیلی سختیه و به هیچ وجه فکر نمیکنم اگه خودم میخواستم اینجا را بگردونم میتونستم به خوبیه شما این کار را بکنم. به هر حل همیشه مشکلات هست وقتی که میخوای کاری انجام بدی و باعث بشی چند نفر با هم بتونن بحث کنن یا اینکه بخوای در مورد موضوعاتی حرف بزنی که تابو هست.
کار شما هیچ فایدهای نداشته باشه، یک فایده داشته واسهٔ من و اون اینکه فهمیدم خیلی آدما ی فهمیده وجود دارند بین ایرانی ها. داشتم کامنتهای پست قبلی را میخوندم و هر جا نیاز به کامنت گذاری میدیدم، یک نفر این توضیحات را قبل از من داده بود (منظورم این نیست که مثلا من خیلی فهمیده هستم).
prince گفت:
«من شبها می خوابم و تا صبح سامانتای طفلکی ……»
++++++++++++++++++++++
امید 5 گفت:
شما اون برنامه Akismet را که داره مثل مسلسل فیلتر میکنه اول از کار بنداز. بعدش تمام کلماتی که را که همون لولیتا از دستشون عصبانی میشه و گذاشته برای فیلتر ، از توی فیلتر در بیاربعدش هم فیلترینگ آی پی را هم بردار، بعدش ببین که چطور همه چی مثل روز اول مرتب میشه.
ما دم خروسو باور بکنیم یا قسم دزد را؟
شهرزاد قصه گو گفت:
سلام ویول جان،
به نظر من هر راهی که انتخاب میکردی، سختی ها، حسرت ها، و لذتهای خودش را داشت! انگار که ما همیشه محکوم هستیم تا با این احساسات دست و پنجه نرم کنیم.
نسوان گفت:
من پسرم را نگه داشتم، اعتقادات خاص خودم را داشتم، شوهر سابقم هم بر ماندش اصرار داشت. بماند که وقتی پسرم دو ماهه شد، برای همیشه رفت.
تا الان که پسرم 7 ساله شده، هنوز نتوانسته ام به این سوالها جواب بدهم:
ماندنش برای خودش بهترشد؟
ماندنش برای من بهتر شد؟
ماندنش برای کائنات بهتر شد؟
سوالهای سختی است که به نظرم تا دنیا، دنیا است نمیشه برای آنها جواب قطعی پیدا کرد. زندگی مجموعه لحظه ها هست و احساس آدمها نسبت به هر لحظه متعلق به آن لحظه است.
ولی یک چیزی را خوب میدانم و آن این است که زنها ممکن است از سر خوشی و خوشحالی و فکر نکردن بچه دار شوند، ولی وقتی به سقط جنین تن میدهند که ساعتها و ساعتها در موردش فکرش کرده اند، حتی اگر عده ای آن تفکرات را غلط بدانند و آنرا محکوم کنند.
سامانتا
گیتی گفت:
واقعا همینطوره سامانتا…. وقتی تصمیم به سقط جنین می گیرند، ساعتها در موردش فکر می کنند….حتی اگر انجامش رو بدیهی هم بدونند و لازم وحتمی ….تا اونجایی که بتونند تعلل می کنند ! چرا واقعا ؟؟
نسوان گفت:
چون به هرحال حس مادر شدن، یک حس غریزی است و آدمها قبل از هر چیز دوست دارند برطبق غریزه شان عمل کنند.
آن کسی که به سقط جنین تن میدهد، در حقیقت با غریزه اش میجنگد. به نظرت غذا خوردن راحت تر است یا روزه گرفتن؟ ممکن است من و تو و خیلیها به روزه گرفتن اعتقاد نداشته باشیم، ولی آنکه دارد با هدفی والاتر از غریزه به جنگ غریزه اش میرود و خودش را محدود میکند و نمیخورد.
سامانتا
گیتی گفت:
سامانتا جون ، نمیدونم ، شاید…
علاوه بر چیزی که شما گفتی …یک گیجی داره فک کنم، گیجی ندونستن ، هم قبلش هم بعدش… یک کمی هم ترس…
راستش رو بخوای من اگه فشارم نمی افتاد کف پام و می تونستم فعالیت های حیاتی ام رو ادامه بدم ، ترجیح می دادم غذا نخورم ، خیلی کار سخت و زمان بریه پروسه بلع و هضم و جذب و دفع !!، البته با فاکتور گرفتن از لذت مزه و بوی غذا.. اون قسمتش رو دوست دارم…
شاید به قول هما ، این یک جور رفتار خلاف طبیعت باشه که شاید خوب نیست …
کاوه گفت:
تا زمانی که انسانی به «دنیا» نیومده باشه و زندگی را تجربه نکرده باشه، نمی تونه در مورد خوب و بد بودن زندگی نظر بده،
چون هنوز «وجود» نداره چرا که پیش نیاز زندگی کردن، زنده بودن است. پس این درست نیست این اجازه را به خود بدهیم که در مورد سرنوشت یک انسان و از طرف او که هیچ تصوری از زندگی ندارد تصمیمی یکطرفه در مورد زنده ماندن یا نماندنش بگیریم.
به علاوه یک فرد زنده در هر زمان می تواند به زندگی خود پایان دهد ولی انسانی که اجازه زندگی به او داده نشده هرگز به مرحله انتخاب میان زنده ماندن یا نماندن نخواهد رسید.
اما در مورد تصمیم بر سقط جنین، از دیدگاه بیولوژیکی فرق زیادی با قتل یک انسان ندارد، چون به محض اینکه نطفه تشکیل شد و تقسیم سلولی آغاز شد، فرآیند رشد جنین به طور خودکار مراحل خود را طی خواهد تا اینکه 9 ماه بعد این نطفه تکامل یافته و از حصار محدودی که در این مدت درون آن زیسته، رها می شود و به محیط بزرگتری وارد می شود.
به عبارت دیگر پس از تشکیل نطفه، اگر چه رشد جنین کاملا وابسته به بدن مادر است ولی برای تداوم رشد، نیاز به هیچ دخالتی نیست. تنها تفاوت نه ماه قبل با پس از تولد در این است که نوزاد، دیگر برای زنده ماندن، به مادر وابستگی مستقیم ندارد.
به این ترتیب، همه انسانها از یک سلول بوجود آمده اند و ثانیه شمار زندگی، درست از لحظه تشکیل نطفه آغاز می گردد و نوزادی که زاده می شود و از رحم خارج می شود، نه ماهه است نه یک روزه.
به دنیا آمدن یک انسان از مرحله لقاح اسپرم و تخمک و تشکیل نطفه تا رشد جنین در بدن مادر و تا تولد، یک فرآیند خودکار است و در صورت عدم دخالت در مراحل آن، و بدون در نظر گرفتن حوادث احتمالی حتما به تولد منجر خواهد شد.
بجای تصمیم بر سقط جنین، باید از آغاز جلوی تشکیل آن موجود زنده (سلول نطفه) گرفته می شد، تا اینکه پس از ایجاد حیات، حق زندگی را از او بگیریم.
فیلسوف13 گفت:
فقط میتونم بگم نمیدونم. اما اون وسوسه داغ نگهداشتن بچه علیرغم تمام تئوریهای خشمآلود سرد درک میکنم.
لیلیت گفت:
وقتی که بچه بودم و یکی از آشناها گفت «آدم نباید در مورد همه چیز سوال کنه»، خیلی حرفش به نظرم احمقانه اومد! احساس کردم که اون تسلیم شده و من هیچ وقت نمیخوام توی زندگی تسلیم بشم.
ولی حالا، خیلی چیزها فرق کرده. شاید تجربه است، شاید هم تسلیم شدن در برابر زندگی، ولی…
میخوام اینو بگم که آدم نباید در مورد همه چی سوال کنه. آیا این خوب بود؟ آیا اونجوری بهتر بود؟ زندگی هزاران و هزاران راه نرفته است، که ما فقط یکیشو طی میکنیم. اینکه چرا در اون زمان اون راه بخصوص رو انتخاب کردیم، به خاطره شرایط خاصمون توی اون زمان بوده و حتما بهترین راه بوده، که به ما آرامش بیشتری میداده.
بهترین راه اینه که به زندگیمون به چشم شخص ثالث نگاه کنیم.(objective) . ما فقط طی کننده این مسیر هستیم.
کالیفرنیا گفت:
بچه بد ترین دلیلی بود که می توانست تو را با آن مرد در کنار هم قرار بده. دوستانه و مهربانانه می گم ویول : تو این کاره نیستی. همانطور که خیلی از والدین دیگر هم این کاره نیستند .
کالیفرنیا گفت:
تو مثل رودخانه ای. برای مادر بودن باید درخت بود و در زمین ریشه کرد.
گرد آفريد گفت:
از همه ي كساني كه با سقط جنين مخالفن يك سوال دارم آيا فكر ميكنيد شما در مرحله اي هستيد و توانايي اين رو داريد كه به يكرموجود زنده حيات ببخشيدبدون مشكل؟ ايراد ما انسانها اينه كه فرزندانمون بر عكس فرزندان حيوانات كه بر اثر جبر طبيعي اوني كه قوي تره ميمونه، بچه هاي انسانها تحت هر شرايطي ميمونند در صورتي كه مرگ براي بعضي ها خيلي ارزشمند تر از زندگيست
پسرک بی خیال گفت:
دو تا نکنه می خوام بگم که نظر شخصیه، تو این موضوعات که مطرح می شه هیچوقت نمی شه نظر کلی داد. هر کسی نسبت به ایدئولوژی و برداشت های خودش از زندگی و دنیا نظرشو می نویسه
1- بچه دار شدن خود لذت عظیمی است و تا تجربه نگردد درک نمی شود ، هر کس می تونه تصمیم بگیره . البته هر لذتی با مشکلاتی همراه است که در نهایت شیرین ترش می کنه. به نظر من بچه دار نشدن محروم کردن خو از لذتی وصف نا شدنی است.
2- هیچکس نمی تونه بگه کی خوشیخت و موفق می شه ، کی بدبخت و ناموفق. بسیاری از آدمها رو دیدم که در موفقیت و عدم موفقیتشون فقط و فقط خودشون نقش داشتن نه هیچکس دیگه. نمی شه گفت خوب شد این کارو کردی چون اگه به دنیا می اومد بدخت می شد یا اگه بچه دار شم توی این دنیا بدختی نصیبش می شه.
ویدا گفت:
من خودم دوست ندارم بچه دار بشم! چون بچه ام رو بقدری دوستش دارم که حاضر نیستم اون پاش رو تو این دنیای پست بذاره! می دونم طاقت نخواهم داشت تا سختیهاش رو ببینم!
و به خاطر همین همیشه به شدت مراقب بودم که بچه دار نشم! ولی می دونم اگه روزی یک چنین اتفاقی بیفته برام سخت خواهد بود که تصمیم بگیرم نگه اش دارم یا نه؟!! هیچوقت جوابش رو ندونستم! و وقتی تصمیم خواهم گرفت که تو موقعیتش قرار بگیرم!
ولی می دونم که هیچ کس دیگه ای (حتی پدر بچه) اجازه نخواهد داشت که در تصمیم گیری من دخالت کنه! چون در درجه اول زندگی من! سلامت من! اهداف من! … هدف تصمیم گیری رو مشخص خواهد کرد! پس به کسی ربطی نخواهد داشت که برای من تعیین تکلیف کنه و از عوض من برای زندگی من تصمیم بگیره!
و همیشه برای من هم سوال بوده کسایی که می گن تو کار خدا و طبیعت نباید دخالت کرد و چند تا نطفه (که سیستم عصبی نداره تا چیزی رو درک کنه! ) رو از بین برد! ولی به خودشون اجازه می دن تو کار خدا و طبیعت دخالت کنن و از طریق لقا مصنوعی بچه دار بشن!!!
بهار گفت:
به نظر من هم تصمیم گیرنده برای نگه داشتن یا نداشتن بچه، زن هست. چون زن هست که تمام پروسه بارداری و به دنیا اومدن یا سقط بچه رو طی میکنه. زن هست که پشتش افسردگی پس از زایمان یا افسردگی ناشی از سقط نصیبش میشه و …
به نظرم پاسخ به این سوالها که این کار درست هست یا نه کاملا بستگی به کانتکست داره. زمانی ممکنه اوتانازی درست باشه زمانی ممکنه نباشه. اما کاری که شما کردی به نظر من کار خوبی بوده. فرض کن که دخترت رو نگه میداشتی و مجبور بودی به خاطرش آینده ات رو که انقدر متفاوت میبود خراب کنی. آیا همیشه توی دلت اون رو به این خاطر که باعث موندنت شده سرزنش نمیکردی و بعدش عذاب وجدان نمیگرفتی که چرا بچه ام رو سرزنش میکنم؟ درواقع توی یه چرخه سرزنش و عذاب وجدان میافتادی پشتش.
اما حالا میتونی فرض کنی که این دختر هم مثل دخترها و پسرهای دیگه ای که هرماه شانس زندگی کردن پیدا نمیکنن و دفع میشن بوده.
ناشناس گفت:
چقدر طرز فکرتون شبیه منه دنیا کثیف تر از اونیکه که بخوایم کسی رو بهمش دعوت کنیم
نا شناس گفت:
من اگه زن بودم:
راستش من اگه زن بودم با مشورت و جلب رضایت شریک زندگیم در اولین فرصت با یه جراحی ؛ رحم خودم رو برمیداشتم و اولا از شر پریود و اون درد همیشگیش خلاص میشدم و بعد هم خیال خودم رو راحت میکردم که یه روز از روی حماقت و یا احساسی گذرا و یا هر دلیل دیگه ای بچه دار نشم البته این تفکر فعلی منه و هیچ تظمینی نیست که اگه من زن میبودم همچین کاری میکردم چون میدونم تصمیم راحتی نیست
اما بعد
در مورد خودم هم قصد دارم عقیم کنم البته بعد از اینکه تونستم رضایت شریک زندگیم رو جلب کنم
خوب اگه یه روز هم به سطحی از زندگی رسیدیم که دیدیم میتونیم مسئولیت سنگین تربیت و نگهداری یه انسان رو متقبل شیم به جای افسوس خوردن با قبول سرپرستی یه بی سرپرست با یه تیر دو نشون میزنیم
اول اینکه زندگی یه موجود بیگناه که نتیجه ی حماقت دو انسان از خود راضی و بیفکر بوده رو به سمت خوشبختی نسبی میبریم
و بعد هم با این کار وظیفه خودمون رو در قبال جامعه متمدن بشری انجام میدیم
شاید روزی با گسترش این نگرش به تدریج دنیا جای زیباتری برای زندگی بشه و دیگه شاهد همچین صحنه هایی نباشم
http://img412.imageshack.us/i/01pphir.jpg/
بهار گفت:
با قبول سرپرستی یه بی سرپرست با یه تیر دو نشون میزنیم
++++++++++++++++++++++++
هما گفت:
بچه که بودم یکبار شاهد یک زایمان طبیعی بودم و انقدر از ان فضای دردناک ترسیدم که همانجا تصمیم گرفتم هرگز بچه دار نشوم ………… بعدها این تصمیم فراموش شد اما روزگار طوری چرخید که هیچ وقت فرصت به اغوش کشیدن بچه ام را نیافتم
الان با دیدن هر بچه ای ذوقی سرشار و حسرتی ابدی را مز مزه می کنم
روزگار غریبی است وقتی می توانی ..نمی خواهی و وقتی می خواهی نمی توانی
اما تو ویولتای نازنین اگر هنوز فرصت داری از من بیاد داشته باش با اینکه شخصا تجربه نکردم اما ایمان دارم هیچ جای دنیا ارامبخش تر و پاکتر از لحظه ای نیست که بچه ات را دراغوش داشته باشی
درست است شاید روزی همان بچه دلت را شکست ..شاید ازتو پرسید چرا ..شاید …..
اما می ارزد ….. تجربه اش به همه عمر و به همه دل شکستگی های بعدش می ارزد
اگر هنوز فرصت هست
شک نکن
گیتی گفت:
هما جان….به نظر من هیچ جا آرامبخش تر و پاکتر از لحظه ای نیست که » بچه ای » رو در آغوش داری… و فس فس نفس کشیدنش به گردنت می خوره ..
این خاصیت بچه هاست نه لزوما بچه ی خود آدم… شاید اشتباه می کنم نمی دونم !
هما گفت:
گیتی جان باور کن فرق می کنه اینکه ان لحظه شیرین ابدی باشد ..مال تو باشد … فرق می کنه
امیدوارم به امروز من نرسی اما وقتی این فرق با تمام سختی اش در صورتت می خورد که دیگر نتوانی …بخواهی اما …نتوانی
گیتی گفت:
هما جون گفتم که راستش نمی دونم… شاید چون هیچ چیزی رو ابدی نمی دونم، به نظر من هیچ چیزی مال ما نیست… جز تخیل و تصورمون که بسیار قدرتمنده… بقیه اش بیشتر بک مدل حقه ی سینمایی و فریبه… که قشنگ هم هست ها…
اون محبت و ارتباط اگر شکل بگیره براحتی با تصور میشه مال خود بشه ، ابدی بشه…
می دونی هما ، خاصیت آدم هاست که در هر مقوله ای که احساس ناتوانی کنند ، اون سوژه براشون اهمیت و ارزش پیدا می کنه… در حالیکه به نظر من اینجوری نیست…میشه تصور کرد و باور کرد که شدنیه و بعد دید که ایا آدم اون رو می خواد…در شاید 90 درصد موارد نه…
بهرحال به نظر من باور کردن اینکه فلان فسقلی رو من به دنیا آوردم راستش رو بخوای فکر نمی کنم خیلی برای من غیر ممکن باشه ، می تونم بعد از یک ماه خودم رو به این باور برسونم…
باز هم شاید اشتباه می کنم ، در مورد بچه من این کار رو نکردم ، اما در مورد ارتباطم با آدم های دیگه چرا…تصور کردم و بعد از یک مدتی دوستشون داشتم !! خریت در این حد دیده بودی …چکنیم دیگه !
ولی جدی هما ، قدرت تخیل رو دست کم نگیر … کل زندگی یک تخیل و توهم بزرگه ! عجب چیزی گفتم ها …خودم موندم توش ! اصلا امشب من اوضاعم خوب نیست، حرف نزنم سنگین ترم ، بیخیال 🙂
هما گفت:
والا اینکه حرف نزنی یا نه ؟؟؟؟ که بنظر من بزن اما انقدر عجیب و غریب نه
البته مختص تو هم نیست کلا من نظرات این مطلب یا کلی تر وقتی این روزها حرف های نسل جوون رو میشنوم …خیلی تعجب می کنم
اینکه چرا انقدر سرخوردگی؟ چرا انقدر دشمنی با خود ؟؟ اینهمه رفتار های خلاف طبیعت ؟؟
یا من قدیمی شدم یا این نسل خیلی عجیب شده
مثلا من نمی فهمم که چرا همه اینجا موافق سقط جنینند؟ اشتباه نشه من اصلا با این موضوع مخالف نیستم اما این که همه اینجا (با شرایط های متفاوت ) با این قضیه موافقند برام عجیبه
من نمی گم در هر شزایطی ادم باید بچه رو حفظ کنه اما اینکه همه تحت هر شرایطی با تولد انسانی دیگر توسط خودشون مخالفند ..یعنی چی؟
ایا فقط سرخوردگی باعث چنین واکنش هایی است یا ترس از مسولیت پذیری هم در این تصمیم موثره؟ و اگر ما از طبیعی ترین مسولیت های زندگی هم بترسیم پس تکلیف اینده چیست؟ ما همیشه جوان نخواهیم بود ….با روزهای پیری و تنهایی و بی کسی چه می کنیم ؟ اگر انروزها از عمل امروزمان پشیمان شدیم چه؟
چشم انداز وحشتناکی است
گیتی گفت:
اولا که هما جان ؛ من از خدا که هیچی، از جنتی هم قدمتم بیشتره…
اما در مورد علت نمی دونم …
من در مورد خودم می گم ، خود من این حس رو از بچگی داشتم…از کجا اومد و چه جوری شد و چرا…نمی دونم… ربطی هم به شادی و زندگی و سرخوردگی و رفتار خلاف طبیعت نداره ها…
من رو اگه بگذاری توی طبیعت برات شکوفه می زنم این هوا… اما خوب همون موقع چشمم به آسمونه و تف و لعنت هم به خودم می کنم…
چشم انداز هم وحشتناک نیست ، اتفاقا درصد زیادی نظرشون این نیست…خیلی ها با زاد و ولد در حجم وسیع اگر فقط توان نگهداری اش رو داشته باشند موافقند…
من که به پیری نمی رسم، شما رو نمی دونم خواهر، ما یک عکس ازت فقط دیدیم که نمی دونم مال کدوم سنه بود !!
هما گفت:
والا عزیز دل خواهر اون عکسی که شما دیدی به اسم ما …کار دشمنان قسم خورده این اب و خاک بود من تو چایی ویولتا نمک ریخته بودم اونم زورش که بمن نمیرسه اومد به تلافی اون عکسو گذاشت و گفت این هماست
حالا بگذریم که منم چه اتیشی بعدش سوزوندم که مجبور شد کلید رو بذاره زیر گلدون و یه مدتی افتابی نشه اما شما چرا باور می کنی؟
من حوری وشی هستم که مثلم در دنیا دیگه نیست …..البته چرا راستش یکی دیگه هست که توی تونل وحشت پارک ارم گذاشتن
همون که هرکی توی اون تاریکی میبینه از حدت جمال ما چنان جیغی میکشه که نگو
مدونا گفت:
هما جونی دقیقا مشکل من همون قسمتیه که راجع به روزای پیری و ناتوانی گفتی. هممون وقتی از پدر و مادرای پیرمون مراقبت میکنیم ته دلمون میگیم: پس من چی؟ کیه که یه روزی از من مراقبت کنه؟ وقتی پیر شدم بالاخره سر از خونه سالمندان در میارم. میدونی چیه؟ این خودخواهانه ترین کاریه که یه انسان میتونه انجام بده و متاسفانه پدر مادرای ما اینکارو انجام دادن. کی موقع بچه دار شدن اینکارو به خاطر اون بچه میکنه؟ با خودمون روراست باشیم، اولش که بچه دار میشن بخاطر غریزه و بخاطر اینکه اینجوری برنامه ریزی شدن که اینکارو انجام بدن، بعدشم مثل عروسک بازی میمونه و یه موجود گوگولی که به قول گیتی فس فس نفسهاش روی گردنت کلی کیف میده میاد توی زندگیت. زن و شوهرا هم بعد چند سالی زندگی کردن دیگه حرفاشون تموم میشه و عمه بلقیس های فامیل میگن یه توله بیارین که سرتون گرم شه و زندگیتون یه رونقی بگیره. هدفشون دیگه میشه اون بچه و وقتی هم که پیر بشن اون بچه ازشون نگهداری میکنه. دقیقا همش نهایت خودخواهیه. خیلی ها هستن که در مقابل این وسوسه مقاومت میکنن. بعضی وقتا غریزه و شرایط پیروز میشه، بعضی وقتا هم نه. در هر صورت نمیشه واقعا یه حکم کلی داد. به نظر من خودخواهیه، ولی ممکنه یه روز من هم خودخواه بشم، نمیدونم فعلا که نیستم.
حرف من اینه که: به جای این بحثا بیاین هممون با هم به فکر تاسیس یه خانه سالمندان نسوان باشیم. بچه میخوایم چکار؟ فک کن من و تو و گیتی وهمه بر و بکس (حتی خانومی با دودول طلاش) بریزیم اونجا! آی خوش میگذره! فقط باید یه حیاطم داشته باشه ببعی رو هم ببریم با خودمون. مریم و عادل هم اگه تا اونموقع بچه دار نشدن بیان. لولی و ویول هم میشن مدیریت خانه سالمندان. هر کی پایست بیاد خلاصه :)))
ببعی گفت:
مدونا جان، چرا خودخواهی اینقدر بده به نظرت؟
خواهر جونم، باور کن اسمش بد در رفته، ولی به اندازه ی سکس، تو زندگی کاربرد داره و لازمه
هیچ پدر و مادری تنها به دلیل اینکه دوران پیریشون تنها نباشن، بچه دار نمیشن، ولی یکی از مزایایه بچه داشتن همینه و من نکته منفی درش نمی بینم
به نظر من یکی از مشکلات ایدآل نگاه کردن به مسائل، فاصله گرفتن از واقعیاته
من از بودن با بچه ها لذت می برم، گاهی وقتا میرم بهزیستی و اینجور جاها، با بچه ها سرو کله میزنم، میگیم ، می خندیم
قسمتی از این رفتارهام ناشی از لذتیه که از این کار میبرم، ولی هیچوقت حس بدی از این قضیه بهم دست نمیده و با خودم فکر نمی کنم موجود پلیدی هستم
به هزار دلیل، پدر و مادر شدن لذت بخشه
اگه نبود که همچین پستی الان اینجا وجود نداشت
حالا شاید شما توی یه شرایط خاص، به این نتیجه برسی که نمی تونی از پس اینکار بر بیای یا هرچی
ولی اینکه بخوای کل این قضیه رو به این شکل زیر سوال ببری، یکم از نظر من ایراد داره
در مورد مکان من تو ی خونه سالمندانتون هم، عمرا برم تو حیاط ، ببعی ها توی این دوره و زمونه خیلی پیشرفت کردن خواهر، من اتاقی می خوام که یه طرفش کلا پنجره باشه، نمای پنجره هم باید دریا باشه و مقادیری صخره
مدونا گفت:
جیگر خواهر، ملاقات بچه های بهزیستی با پدر مادر شدن یه کم فرق داره هان! ضمنا به داشتن داداش گلی مثل تو افتخار میکنم، بیا جلو یه ماچ از پیشونیت بکنم که اینقدر ماهی تو. ولی فهمیدم چی میخوای بگی و حرف تو هم منطقیه. چون امثال من آدمای اصولا نهیلیستی هستن احتمالا جوابشون اینه که اگه ما نبودیم، این پست هم البته نبود و چه بهتر چون دیگه واقعا این پست مصرفی نداشت برای آدمایی که نیستن D:
میدونم الان میخوای کلمو بکوبی به دیوار! بیا بجاش راجع به خانه سالمندان برنامه ریزی کنیم. تو بیا من اتاق خوبه رو اصلا میدم به تو خودم میرم تو حیاط میخوابم. بوسسس
مریم گفت:
مدونا جان این پیشنهاد خانهی سالمندان نسوان خداااااا بود! از تصورش کلی خندیدم…… :)))))))))
گیتی گفت:
خانم ها و آقایون محترم ….
در مورد تاسیس خانه ی سالمندان نسوان ، موافقم … اصلا حیاط مال من، لطفا همگیتون از در پشتی رفت و آمد کنید…حیاط دیگه منطقه ی حفاظت شده ی منه از این لحظه…
این درخت ویولتا و رزوبه رو هم میرم از جاش درمیارم ، می کارم وسط حیاط، یک خونه درختی خوشگل هم می سازم روش و خلاص !! به اصل خودم برمی گردم بالاخره آخر عمری !
بلیط هم می فروشم اگه خواستین توی خونه ام رو ببینین !
———
@ هما
آبجی بیخیال این حرف ها ، قصه ی تیر لخت رها شده و حرمله رو بالاخره نگفتی ها !!
مدونا گفت:
ای نارفیق نالوطی! ایده از من، فروش بلیط مال تو؟ زود باش سهم منو بده اگه نه این اندرونی رو میذارم رو سرم!
تبسم گفت:
من هم کار تو رو کردم. تازه شروعش بود. با وجود اینکه بعد از گذشت ۷ سال هنوز هم خیلی ناراحت و اذیت میشم، خواب میبینم و به خصوص اوایل خیلی گریه میکردم اما پشیمون نیستم. چون از هیچ لحاظ شرایطش رو نداشتم مضافاً بر اینکه اعتقادات دیگهای هم داشتم. تصمیم رو مشترک با پدر بچه گرفتم و هر دو بی تردید توافق داشتیم که با زندگی دانشجویی که ما به دور از خانواده این گوشهٔ دنیا داریم نمیشه. اما نمیدونستم که بعدش میخواد مردونگی به خرج بده و هر بار که بینمون بحث جدی پیش میاد این موضوع مطرح کنه ولی چهجوری؟ من نمیخواستم این کارو بکنم، این تو بودی که بچه منو از بین بردی… و این حرف رو همیشه با بی رحمی تکرار کرد… و اما درست یا غلط بودنش، فقط در مورد خودم فکر میکنم درست بود، چی تؤی چنته داشتم یا دارم که بخوام بهش بدم و این دنیای درهم و پرهیاهو… هنوز هم فکر میکنم انگیزه زاد و ولد چیه؟ غریزه؟ خودخواهی؟ بقا…
ببعی گفت:
کلا ما ایرانی ها چقدر دچار یاس فلسفی شدیم تو این دوره و زمونه
تا الان، تقریبا هیچکس از زندگی راضی نیست و دوست نداره بچه دار بشه
آخ جون، گویا کره زمین قراره از نسل بشر خالی شه و همش بمونه واسه ما ببعی ها
ولی از شوخی گذشته، توقع دلزده بودن آدما از زندگی رو داشتم، ولی نه تا این حد که توی کامنت ها دیدم
prince گفت:
نگران نباش ببعی.
تا فبل از بروز رنسانس ببعیها من یکی هم شده بالاخره تو یکی رو ختم به خیر میکنم…
باسه تو و دودول طلا یه سناریو چیدم…ماهههههههههههههههههههههههههه!
ببعی گفت:
عزیزم، دودول که نیاز به سناریو نداره، فقط مونده تاریخ عقد و عروسی رو معلوم کنن و سره مهریه و این چیزا توافق کنن
شما همه انرژیتو متمرکز کن طرف من
فقط خواهشن این سناریو که می نویسی، صحنه های اکشن و ایناش زیاد باشه
واسه کارگردانیش هم برو با اورسن ولز و اینا صحبت کن، نری حاتمی کیا ورداری بیاری
مدونا گفت:
آقا شما هیچ توجه کردین که ساعت هاست خانمی و دودول طلا با هم غیبشون زده؟ فضول نیستما فقط نگران شدم!!
هما گفت:
برای سامانتا …. ویولتا … و لولیتای عزیز
ان بالا وقتی مکالمه ویولتا و amin13 را خواندم که از به اسپم رفتن کامنتش برای لحظه ای ناراحت بود و پاسخ ویولتا را یک لحظه فکر کردم که این نسوان چه زحمتی را برای سرپا نگه داشتن این اندرونی متحمل میشوند …اینجا نه اجر مادی برای انها دارد و نه بعلت ناشناس ماندن معروفیتی
اما با صبری مثال زدنی سعی می کنند چراغ اینجا را برای اموختن ما و تمرین کردن ما روشن نگاه دارند
براستی کدامیک از ما حاضریم صرفا برای اگاهی بخشی به جامعه اینچنین از وقت و استراحت و زندگیمان بزنیم و تازه خود را اماج بدترین حرف های عده قلیلی نافهم قرار دهیم؟
یک لحظه فکر کنیم …..
ما اینجا می اموریم ..می گوییم …دردو دل می کنیم … رفیق می شویم … و….
واین به لطف زحمت ستودنی این عزیزان است
پس من به سهم خودم و به پاس این همه زحمت که می کشید می گویم
سپاس …و خسته نباشید
اما یک سخن هم با ان انسان نفهمی که اینچنین باعث شد اینجا دیوار بی اعتمادی بالا رود و ما تنها برای چند روزی اشفته باشیم
مطمن باش هرگز نخواهی توانست جلوی یادگرفتن انسان هایی که می خواهند بیاموزند را بگیری
تو اسیر جهل خود هستی و لایق ترحم
من موجودات حقیر بسیاری را دیده ام اما هرگز ندیدم این حقیران توانسته باشند حقارت خود را به دیگرانی که می فهمند منتقل کنند
انها خود تنها قربانیان جهل خویشند
کاش این جرات و همت را داشتی که تو هم یک اندرونی یا خانه ای را بسازی و خود را در معرض نقد دیگران قرار دهی … شاید تو هم می فهمیدی
ببعی گفت:
++++++
واقعا نسوان عزیز خسته نباشید
گیتی گفت:
من هم همین هایی که هما گفت ایضا فراوان…با کلی پلاس و ماه و ستاره ….
جوات يساری گفت:
(( اول اينكه زين پس منو با اين شكلك سمت چپ بشناسيد (( كپي رايت داره))
من نظرم چيز ديگه ايي هست
منتها چونكه شائبه هوچيگري نباشه منتظر ميمونم پست جديد منتشر بشه و نظرمو بعداً همينجا ميگم .
تكراريه ولي خب كوتاه نميام يكي بايد بالاخره حرفمو گوش بده 🙂
الانم ميتونم حرفمو بگم چونكه ويولتا بزرگواري كرد و با بلند نظري گفت:
«تا وقتی که هستم زیر پست های من هر چه دوست داشتی همیشه بنویس»
اما تا پست بعدي صبر ميكنم
به هر حال با همه اختلافاتي كه با نسوان دارم ازشون تشكر ميكنم . چونكه تونستم آزادنه با نظرات و ديدگاه تعدادي از هموطنانم آشنا بشم.(( جداي از اينكه قبول داشته باشم يا قبول نداشته باشم))
حتي تونستم آزار برسونم مرضي بازي در بيارم داد بيداد كنم 😳 واقعاً آموزنده بود
سايت هاي خبري و فروم ها و تالارها يا با نظارت اقدام به درج نظرات ميكنند و يا اينكه مثل بالاترين به شرط عضويت اجازه نظر دادن خواهيم داشت . اما اينجا آزادي بيان در حد بالايي اعمال شده.
هركي خيلي راحت حتي بدون درج ايميل (( كه در اكثر وبلاگ ها اجباريه )) ميتونه نظرشو بيان كنه.
از نسوان تشكر ميكنم خسته نباشيد ميگم . و اگر كار بدي انجام داديم به حساب جواتـــ بودنمون بزاريد و از همون بعلاوه ها كه دوستان دادن مام تقديم ميكنيم
دو هزارو يازده تا ((2011))برا ويولتا+++ ….++++
با اون يكي كه قهرم 😐
دو تا دونه برا سامانتا ++
اسكارلت ،برجيتا ،كريس هر كدوم يه دونه +++
هما گفت:
جوات یساری
من به سهم خودم از نوشته ات در زیر این کامنت ممنونم و امیدوارم روزی بیاد تا همه قدر کسانی رو که بی هیچ چشم داشتی سعی دارند مارا از جهلی که قرنها بما تزریق کرده اند برهانند بدانیم
اینجا محلی است برای تمرین شنیدن هرنظری ولو مخالف و به نقد کشیدن اون
باور کن انسان باید سعه صدر بالایی داشته باشد که در مملکتی که جهل فخر است و تحمیق افتخار جایی را برای مبارزه با این سیاهی ها برپا کند و بابت ان حاضر باشد هزینه اش را بپردازد بی انکه قدرتی را که در حذف صدای مخالف دارد بکار گیرد
من …تو …. و هر یک از خوانندگان نماد یک نوع تفکر و گفتمان در جامعه ایم پس چه زیبا خواهد بود اگر جایی وجود داشته باشد که تفکرمان را در بوته نقد دیگران قرار دهیم تا زشتی هایش را بشناسیم و زیبایی هایش را تکثیر کنیم
بهرحال از حمایتت ممنونم
هما گفت:
جوات یساری
برات یک جواب گذاشتم که فک کنم رفت توی اسپم که اگر ازاد بشه می خونی
بهرحال از حمایتت ممنونم
بهروز گفت:
+++++++
Amis گفت:
++++++++++++
سامانتا …. ویولتا … و لولیتای عزیز خسته نباشید و ممنون!
Zorba گفت:
براي لوليتا ;شير زن اينروزهاي نسوان
+++
مدونا گفت:
به به .. گل میروید به باغ گل میروید!
منم به سهم خودم ممنونم. از هما هم ممنون که یادمون انداخت. حداقل کاری که میتونیم بکنیم تشکره. هرچی مثبت و ستاره و ضربدراست مال لولبتا، ویولتا و سامانتا xxxx
prince گفت:
++++++++++++++++++++
لیلیت گفت:
بسیار فراوان ممنون از زحمتاتون نسوان عزیز.
پاینده باشید!!! (که وجود مجازی ما هم بستگی به وجود شما داره)
واقعیتش چیزی که من در مورد ماهیت نوشتههای این بلاگ دوست دارم اینه که یک جور مناظره است. ایده از طرف نویسنده داده میشه و هر کی نظرشو میگه. این عالیه! و صد البته که این کلی برا نسوان زحمت داره.
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها…
تبسم گفت:
Dear Violetta,
Just as a matter of curiosity; something in my subconscious, relates Samantha in some ways to Nelson Mandela!! I know it may sound weird! Pls let me know if there are any similarities!
نسوان گفت:
Samantha ..Well to be honest, Unlike Nelson she is not Black !However,she believes in Unity and peace and has a way with words
«». In my opinion, she is the best friend u can imagine
امید 5 گفت:
If the lady finds out that you have compared her to a black man, she will chase you to hell. How dare you??!!!!!!
Have’t you notice every day in and out how they shout in this place about how «blondi» Samanta is And now you misreable creature, come here and find some common grounds between SAMANTA the godess of blondiness and a balck man,
Shame on you!!!!
فروغ گفت:
یعنی تا حالا باید یه پسر و یه دختر میداشتی؟؟
چقدر دوست داشتم طرز نوشتنت رو و چقدر غم مادرانه پشتش دلچسب بود…
Zorba گفت:
من، … تاوان عشق و شهوت مادر عزيزم را پس ميدهم
ویدا گفت:
پدرتون عزیزتون پس چی؟
مدونا گفت:
راست میگه زوربا جون از تو بعیده! بیا الان میگی من تاوان عشق و شهوت مادرم را پس میدهم، اگه مادر کورتاژ کنه میگن مادر قاتل بود. اصولا همه ما زنا جون به جونمون کنن اسممون به گناهکاری دررفته. ای ذلیل شی ننه حوا که باعث و بانی همه این آتیشا تویی.
هما گفت:
راستی یک سوالی برای من پیش اومد؟ چرا این مطلب در صفحه اول نیست؟ اگر مدونا جان نگفته بود در کامنت های مطلب قبل که با چه فرمولی بیاییم اینجا که خب ما سواط نداشتیم خودمون بیاییم؟
چرا اینجوریه؟ نکنه مطلب خودتون هم در اسپم گیر کرده؟
ویدا گفت:
فکر کنم حافظه اختصاص داده شده به وبلاگ شما توسط wordpress در حال پر شدن هستش!! پست جدیدتون رو تو صفحه اول نشون نمی ده!
ليدا گفت:
احساس ميکنم کار اشتباهي بود انداختنش ولي نگه داشتنش احتياج به شهامتي فوق تصور داشته
مي دونم که به دنيا سياه نگاه ميکني و خس مسئوليت زياد مانع از اين شد که فرشته کوچولوي قشنگي که مي تونست اميد و انرژيت در ادامه راه باشه رو داشته باشي
لذت عشق ورزيدن به فرزندي که ازگوشت و خونته خيلي عاليه
شجاع باش عزيزم
ماري گفت:
چقدر خوشحالم که برگشتي. انقدر از خوندن نوشتههات لذت ميبرم که بعد از هربار خوندن پستهات فکر ميکنم چقدر حيف ميشد اگه برنگشته بودي.
اژدها گفت:
ویولتا در بچه زار
نمی دانم درست و نادرست در قاموس ویولتا چیست. به گمانم گمشدهای در دنیایی گمشده چندان با راست و ناراست و درست و نادرست دست و پنجه نرم نمیکند؛ چه خوابیدن با گیتارزن بار در استرالیا باشد؛ چه انداختن بچهی «مرد» پر احساس فرهیخته رافائل دان در ایران. دستگاه ارزشی او به خوب و بد تن نمی دهد، چون خوب امروز بد فرداست. قصه چند لخته خون مو طلایی را اما میشود به شکلی دیگر هم شنید.
فرض کنیم ویولتا ۴۰ – ۷۰ سال دیگر عمر خواهد کرد و جدول بیماریهای بشر در این مدت همان که هست خواهد ماند. میدانیم که هزینه زندگی سالمندان، بویژه هزینههای پزشکی با میانسالان و جوانان تفاوت عمده دارد. انواع مدلهای اقتصاد بهداشت در باشگاه کشورهای توسعه یافته به سادگی نشان میدهند هزینههای پزشکی خانم ویولتا در پیری را مالیات فزاینده بر در آمد میانسالان و جوانان تامین خواهد کرد. کدام جوانان؟ چشم بادامی چینی که به این دنیا آماده است چون پدرش فرق رافائل و مونه را نمیداند و دختری سفید پوست که به دنیا آماده است چون لابد پدر عشق بازی بی کاپوت را با عشق به مولا مسیح یکی میداند. این میان اصغر و اکبر و غضنفر هم هستند که بار و بندیل را بسته اند و از مادرانشان کبرا و صغری و زهرا دل کنده اند و به ته دنیا رفته اند مگر چیزی بشوند. کشتزار بچه است که دیگرانش کاشته اند؛ آب داده اند و پرورده اند تا بهای تن نازک و شک بی پایان سیمون دوبووارهای وطنی و فرنگی را بدهند.
رافائل را یک شب عشقبازی کشت؛ شما محصول یک شب عشقبازی را. کشتید که کشتید؛ نوش جانتان. پول در بیاورید؛ خروارها پول؛ تا از گرده دیگران بار نگیرید.
امید 5 گفت:
این یک سوال خیلی مطرح در علم کلان اقتصاد مدرن و به همین نسبت در علم اقتصاد خرد است که هزینه سر به آسمان بیمه های درمانی برای افراد مسن و هزینه حقوق بازنشستگی نسل در حال پیر شدن در آینده چگونه تامین میشود.
آیا خانواده به جا مانده از شخص پرداخت کننده هزینه ها خواهد بود و یا در نهایت این هزینه ها از بودجه دولتی پرداخت خواهد شد؟
اگر شخص بچه و خانوادهای از خود نداشته باشد پس تنها راه متوسل شدن به دولت است. ولی سوال در این است که آیا دولتها قادر به این هستند که از پس این هزینه سرسام آور برآیند؟
تنها راه تامین این هزینه ها رشد اقتصادی سالیانه حداقل 3-4% بالای نرخ تورم در سال است.
حال سوال اصلی از افرادی که در بالا رای به ازبین رفتن نرخ رشد جمعیت داده اند و سعی در دفع نیروی تولیدی مرد در جامعه را دارند،در این است که در جامعه ایده آلی که شما نوید دهنده آن هستید چگونه با نرخ رشد منفی جمعیت و همزمان با آن با سرکوب نیروی تولیدی مرد قادر به دست یابی به نرخ رشد اقتصادی مثبت میشوید؟ نکنه میگوید گور بابای رشد اقتصادی مثبت؟
دوستان عزیز زبان دراز فلسفه باف، امیدوارم راه حلی برای مشگل بالا داشته باشند. بهرحال من که از شنیدن نظرات خوشحال میشوم!!!!
هاهاها قسمت سیمون دوبوار را خوب اومدی
شهرام گفت:
من فکر میکنم هیچکس نمیتونه بگه تو در اون شرایط توی ایران کار درستی کردی یا نه. ولی به عنوان یه مرد که هشت ماه دیگه پدر میشه میتونم حس کنم مرد داستان چه حسی داشته. بعضی وقتها فکر میکنم این مساله که میگه «Go with the flow» به نظر خیلی منطقی میاد.
یه سوالی دارم. اگه الان بچهدار بشی چه میکنی، به هر ترتیب تو یه آدمی هستی با تجربیات جدید و شاید با یه احساسات مختلف. البته اگه نخواستی جواب بدی مشکلی نیست.
حمید گفت:
برای پرسشهایی که پرسیده ای پاسخ هایی هست و برای پاسخها پاسخهایی دیگر و برای آنها هم پاسخهایی و …. . انگار که ناتمامیت در ذات[؟] این پرسشهاست، و این خیلی مهم نیست، مهم اینست که آیینه ها ترد تر از آنند که تاب نگاه های پرسشگرانه ی ما را بیاورند. انگار که شکستن و فرو ریختن در ذات[؟] آیینه هاست. پرسش من اینست : بالاخره زنگار آیینه ها را باید زدود یا نه؟
کامبیز گفت:
breaking news:
خانم های عزیز دخترهای دم بخت به اطلاع میرساند که اون جای ما 16 سانت طول و 16.2 محیط اش است این اختلاف ناشی از مترهای غیر استاندارد چینی بوده است.به امید روزهای شکوفایی بیشتر!!!دعایمان کنید …فقط دعایمان کنید که بازهم بتوانیم رشد را نظاره گر باشیم.!
prince گفت:
سه ماه بعد:
«:
خانم های عزیز دخترهای دم بخت به اطلاع میرساند که کامبیز ما 30 میلیمتر طول و 4 سانت از عرضش مونده. این اختلاف ناشی از مترهای غیر استاندارد چینی…»
امضائ: دودول کامبیز
kingfoska گفت:
من هم مثل تو از شب دلگیرم…
مرتبط :
ابر شلوار پوش گفت:
با شناختی که دارم، بدون اغراق معتقد هستم تو یکی از بهترین مادران روی زمین می شدی اگر…
اگـــــــــر نمی دونم باید گفت متاسفانه یا خوشبختانه… فرا تر از زمینیانی
هیچستانی گفت:
موضوع جالب و تامل برانگیزی بود
اما زیباتر از موضوع طرز بیان و مهارت نگارنده در انتقال حس داستان بود.
واقعا عاشق نحوه شروع این داستانم!
بدون شک یکی از زیباترین پست های این وبلاگ بود
فریبرز گفت:
این همه گفتی و گفتن و گاهی حمایتت کردن و گاه سرزنش !
اما تو خو در ضمیر ناخودآگاهت می خوانی و می دانی که ….. کردی و این تنها تو هستی که جواب را می دانی . تعجبم در اینه که با این هم دانایی چرا سرگردانی
امضا: فریبرز
فریبرز گفت:
اما نظر من و تجربه خودم کهبه چشم دیدم برای خدا بیامرز مادرم در همین سن و سال افتاد این بود که اشتباه کردی همین….
light گفت:
چرا هیچکس به این بخش روایت توجه نمی کند؟
…این بر خلاف همه ی اصول علمی است .ما که کاری نکردیم! هیچ کس اینجوری حامله نمی شود. می گوید برای اینکه هیچ کس با هیچ کس عشق بازی نمی کند.اما من با تو عشق بازی کردم. چیزی که هیچ وقت نخواستی بفهمی.. این نطفه عشق است، عشق همیشه به بار می نشیند…
یعنی هنوز هم متوجه نشدید؟؟؟
ناشناس گفت:
انگیزه های غلط برای بچه دار شدن
http://www.cloob.com/club/post/show/clubname/anti_child/topicid/542950
پارسی گفت:
سلام
از اینکه برگشتی و چیزی نوشتی خوشحال و سپاسگذارم.
امید 5 گفت:
متوجه شدید که هر چی دختر ترشیده(یا طلاق گرفته بدون بچه) است اینجا موافق سقط جنین است؟
ببینم کسی هست اینجا که ازدواج کرده باشه و بچه داشته باشه و رای به سقط جنین بده؟
minoo گفت:
من شخصا بچه دوست ندارم
اما این حرف که ( یکی رو بیاریم تو این دنیا که » شاید » یه روزی سرمون داد بزنه و بگه چرا منو دنیا اوردی
وجه بددبینانه ی قضیه س………………. یه جورایی ریسک نپذیرفتن در این موضوع خاصه.
منو یاد کسی میندازه که
میترسه عاشق شه…. مبادا شکست بخوره
یا میترسه ازدواج کنه مبادا همسرش بهش خیانت کنه.
ما ناچاریم به زندگی و من تداوم زندگی رو هم جزء همین زندگی میدونم
گرچه شاید هیچوقت بچه دار نشم ( این رو ازرو این گرقتم که خودم رو میشناسم و میدونم خودخواهی وبی مسئولیتی من بیش از فداکاری های منه )
sibehava گفت:
مینو جان
فروید میگه:زنان به دنیا میان تا بچه دار شوند
به خانم هایی که می گن بچه بده و سقط خوبه می گم،ن.ش.ا.ش.ی.د.ه شب درازه
این که بخاطر خودمون بچه دار بشیم کاملا بی انصافیه
ولی اگه منظور نویسنده زایش عشقه که لازمه بگم واسه سقط عشق لازم نیست پاهاتو 180 باز کنی مگه عشق از بین پاهای زن شکل می گیره؟که اینجوریم سقط بشه؟
اگه به جنبه دیگه نگاه کنیم و قبول کنیم انسانم حیوانه اون وقت قضیه میشه تداوم بقا
در هر صورتهم خوبه هم بده و نه خوبه نه بده
sibehava گفت:
با وجود گیتی جان و رفقاش آدم حس می کنه تو چت رومه
گیتی گفت:
🙂 اما با وجود شما ، من حس می کنم توی بهشت هستم !! قبل از هبوط البته !!
راستی منزلگه آخر و تبعیدگاه فک کنم با کمی اغماض من بودم ها !!
مدونا گفت:
عزیز جون، گیتی و رفقاش (منهای من، البته اگه منو به رفاقت قبول داشته باشه، الان یه موضوعی اون بالا پیش اومد که رفاقتمون رفت زیر سئوال) به موقعش بهترین و دقیق ترین کامنت ها رو راجع به موضوع میدن، منکه خودم کلی چیزا تاحالا ازشون یاد گرفتم. چه اشکالی داره که اول همه جدی بحث کنن و بعدش که بحث به یه جایی رسید کمی گل بگن و گل بشنون تا پست بعدی آپ شه؟ حالا شما یه خرده اخماتو باز کن گلم.
گیتی گفت:
مدونا خانم…. اصلا فک نمی کردم تا این حد مادی باشی ، بیا درآمد حاصل از فروش بلیط مال تو ! بشرطی هر روز غدای من رو توی یک سبد بفرستی بالای درخت…
ضمنا سیب هوا راست میگه ، از وقتی رسیدم دارم به فلسفه ی » ن.ش.ا.ش.ی.د.ه شب درازه » فک می کنم….داستان بیم موج و گردابی چنین حائل است فکر کنم، واقعا خوش به حال اونهایی که می دونن چی دارن می گن و مطمئن هستند ، من یکی که هیچوقت نفهمیدم !!
مدونا گفت:
من الان کله پا شدم از خنده!!
گیتی گفت:
وای خاک بر سرم ، تصحیح می شود » سیب حوا «…. شرمنده !
باور کنید بی غرض و مرض بود ، به همون قبله !!
اصلا دام پهن کردم برای این بالتی که پیداش بشه برای رسوا کردن من … بعد دیدم ممکنه سو برداشت بشه از طرف سیب حوا ، بی خیال شدم … 🙂
فک کنم باید یک ستاد مبارزه با گمشده گی راه بندازیم…بالتی نیست ، تیبا نیست ، سام با اینکه ویولتا برگشت نیست….
مدونا گفت:
بالتی تو که اومد … آ ه ه ه ای خدا، شاهزاده سوار بر اسب من کی میاد؟ این سال نویی بلانسبت آدم به قول هما همش به این فساد و بی ناموسی که کره زمینو گرفته فکر میکنه و میگه ای کاش منهم نقشی داشتم در این میان و قطره ای بودم در این دریا. تازه سام ویول هم پیداش شد فقط تیبا نیست و وقتی حاضر غایب میکردم ناهید هم حاضر نگفت. اگه تا چند روز دیگه پیداش نشه میگم با والدینش بیاد.
گیتی گفت:
ای وای مدونا جون ، این طفلک بالتی رو چرا هی سند می زنی به نام من ، گناه داره ها جوان مردم ، آرزو داره طفلک !
تو چرا اینقدر عجله داری گره های داستان رو تند تند باز کنی برسی به اسب !! عبرت نگرفتی انگاری !! 🙂
مثل اینکه شما خبر نداری ، یک پیکان جوانان گوجه ای مرتب داره اطراف اندرونی می چرخه، به همون قبله !! آدرس و ایناش رو هم من پیدا کردم ، جفت پا برو توی شکمش اگه دلت می خواد ، مثل کوه پشتت ایستادم آبجی ! ( نمی دونم کدوم کوه ، یک کوهی !! )
مدونا گفت:
پیکان جوانان گوجه ای!!!! یعنی خودشه! نه بابا اونم یه دورانی بود گذشت. پسره از خدا بیخبرفقط اسم رومون گذاشت و رفت. به پای همه چیش وایسادم، رفت زندان کفتم منتظر میمونم، شهرو به آتیش کشید وساطت کردم، فحش داد نازشو کشیدم. خلاصه خودت که دیدی. تموم کردیم آبجی یعنی اون خیلی میخواست ها ولی من بعله رو ندادم. دلیل داشت: یکی اینکه نمیدونم چرا مشکوک میزد! از این آدما دیدی چند تا شخصیت دارن خودشونم نمیدونن؟ اون مدلیا بودش. منم که عاشق یه شخصیتش شده بودم ولی از اون یکی بیزاربودم. خوب نمیشد که، فک کن این دو تا شخصیت باید با هم دوئل میکردن، اونوقت اگه آدم بده پیروز میشد من چه خاکی به سرم میریختم؟ تف تف خدا به دور. دوم اینکه دست بزن که نه اما دست به فحش داشت! یه وقتایی احترام منو نگه نمیداشت، تازه همش به من میگفت تو پیری! خوب تو خودت رو بذار جای من، اول جوونی و طراوت، پوست عینهو ک ..و..ن بچه! اونوقت یکی بهت بگه پیر خوشت میاد؟ نه! بعدشم من یه داداش دارم که خیلی هم غیرتیه، ندا داد از این مرتیکه آدرس مادرس بگیر با بچه های محل بریم ببینیم حرف و حسابش چیه. اونم چی؟ نداد. یعنی از ترسش، ما هم که اگه مرد جنم نداشته باشه برامون با دستمال کاغذی یکیه. خلاصه دوباره سینگل شدیم رفت.
قربون آبجیم برم که مثه کوه پشتم وایساده! من بدون تو چه خاکی به سرم میکردم توی اون وانفسا؟ راستی آدرسم بدی بد نیست، داداشم گفته یه کاری باهاش داره. منکه نمیدونم چی! بوووس 😉
بهروز گفت:
رشد انسان از زمان ایجاد نطفه شروع میشه ولی با به دنیا آمدن که تمام نمیشه !!! تازه اول راهشه.
این را در نظر بگیرید که شما فرزندی را حامله می شوید و این فرزند هفتم شماست و اینکه 5 فرزند از 6 فرزند قبل از خودش هر کدام به نحوی ناقص بودند ( شنوایی و بینایی ) حتی 3 تا از آنها نیز خیلی زود فوت کردند. حالا شما به عنوان یک مادر دلسوز یا پدر خیر خواه چه تصمیمی می گیرید ؟؟؟؟؟؟
اگر تصمیم به سقط جنین بگیرید می دانید که » بتهون » معروف را کشته اید.
با اینکه فرزندان من در مدارس ایران به خاطر اینکه دارای اعتقادات مذهبی متفاوتی هستند ، همیشه مورد اذیت و آذار هستند ولی باز از داشتن آنها خدا را شاکرم و از اینکه شاهد رشد و شکوفایی آنها در عرصه های مختلف هستم به آنها افتخار میکنم.
دوستانی دارم که مادر و پدر 3 فرزند هستند که 2 تا از این فرزندها دارای مشکلات جسمی می باشند .
باید این خانواده را خودتان ببینید تا معنی واقعی انسان بودن را به چشم ظاهر در این دنیا ی فانی نظاره گر باشید.
نمونه های زیادی را نیز شماها می توانید مثال بزنید بر رد کردن این موضوع ولی در هر حال با سقط جنین مخالفم .
مدونا گفت:
راست میگی واقعا تصمیم گیری سخته. ولی من به نتیجه ای رسیدم از کل این بحثی که مطرح شد اینجا و اون اینکه هر انسانی باید در مورد بچه دار شدن, خودش تصمیم بگیره، این یه تصمیم بسیار شخصیه و بستگی به شرایط روحی، اجتماعی و مالی پدر و مادر داره و کسی نباید به خودش اجازه بده انسان دیگری رو محکوم کنه و کمپین راه بندازه. هیچ کس نمیتونه خودشو دقیقا جای انسان دیگری بذاره. من وقتی توی تلویزیون میبینم تصاویری از آدمایی که با پلاکارد جلوی کلینیک های سقط جنین ایستادن و دختر بچه ی لرزونی که سعی میکنه از وسطشون رد شه و در عین حال خودشو برای پروسه ی بسیار سختی آماده کنه واقعا دلم میسوزه. در عین حال نباید این کار رو تبلیغ کرد و ازش دفاع کرد (کاری که خود من تقریبا اینجا کردم و از این کار دفاع کردم). واقعا مورد با مورد فرق میکنه. مرسی در هر صورت از مطلبی که مطرح کردید، منم به عینه دیدم خانواده هایی (در واقع بهتره بگم فرشتگانی) رو که یک عمر از فرزندی ناتوان مراقبت کردن.
ببعی گفت:
دوست گرامی، کاری به هدفی که می خوای برسونی ندارم، اما اگه اشتباه نکنم بتهون فرزند سوم بود ، نه هفتم
در ضمن، با توجه به اوضاع نابسامان بهداشتی در اون زمان، این تعداد مرگ و میر در بچه ها چیز عجیبی نبود
البته قبلا هم شنیده بودم که این قضیه رو به این شکل تعریف کردن تا تاثیر بیشتری روی مخاطب گذاشته بشه
در مورد فرزندان ناتوان جسمی یا ذهنی، اینکه ازشون مراقبت بشه خیلی خوبه
ولی از نظر من زمانی که زوجی بدونن که به دلایل مشکلات ژنتیکی، به احتمال زیاد فرزندی که به دنیا میارن، ناقص خواهد بود، و با این حال اون رو به دنیا بیارن، دارن ریسک بدی انجام میدن که به هیچ وجه مورد قبول من یکی که نیست
اما در آخر به گفته ی خواهر گلم » هر انسانی باید در مورد بچه دار شدن, خودش تصمیم بگیره «
بهروز گفت:
نوشته ات ساختار زیبایی دارد.
هما گفت:
از کلیه عزیزانی که قصد تاسیس خانه سالمندان نسوان را دارند و از الان دارند سر دارایی های حاصله دعوا می کنند خواهشمندیم نسبت به پرداخت خمس مال و دارایی هایشان که بی شک باعث پاک شدن مال و اجر اخروی شان خواهد بود به اینجانب که نماینده اسلام و خدا در این وبلاگ هستم اقدام فرمایند
باتشکر .. هما نماینده ی خدا
راستی یک سوال راست میگن علاوه بر 81 هزار تومن یارانه قبوض و 4هزار تومان یارانه نان …
1500 تومان هم یارانه واجبی و پول حمام شب جمعه رو ریختن به حساب؟ هرکی خبر داره لطفا اطلاع رسانی کنه که بس مفلسیم
هما گفت:
خواهر ویولتا
نظر به اینکه ان بالا از درد بی شوهری اه و فغانی راه انداخته اید که دل ادم کباب میشود و داشتن بچه را منوط به داشتن شوهر کرده اید…. و همچنین با عنایت به اینکه در این بازار کساد بی شوهری ما برای کسی استین بالا نمی زنیم و طبق حدیث شریف که می گوید … کل اگر طبیب بودی سرخود دوا نمودی … اهل این ایثار گری ها نیستیم و همچنین با توجه به اینکه شما ابجی بزرگ ما هستی و زورت هم زیاده و جدیدا هم فهمیدیم مثل خودمان هم سن و سالیم و باهم در یک جبهه واحد از دست دایناسورها فرار می کردیم خب ….جهنم و ضرر میگردیم بلکه شاید خری ببخشید شوهری را برای شما جستیم
منتها لطفا اگر کوری را جهت انجام چنین خریتی پیدا کردیم مدیونی دوباره کارهای زیر را انجام دهی
اول … به هیچ وجه من الوجوه با لقد به شوموبول و بیضه شوهر نمی زنی
دوم … از پنجره ای که بیش از 15 متر با زمین فاصله دارد شوهر را به بیرون پرتاب نمی کنی
سوم … از این لوس بازی های فلسفی که نمی خورم و نمی کنم و نمی دم و…. نداریم (تمکین می کنی که ناشزه نشوی )
چهارم … شوهر با لانچیکا و بازوکا فرق دارد پس اگر تصادفی چیزی کردی … زنگ نمی زنی که بیا اینو بزن اونو بزن …خودت که دست بزن داری …خودت بزن
پنجم …. درست است شما یک بچه می خواهی اما شاید اقاتون 15 تا توله بخواد پس تا ایشان اجازه ندادند لنگ های مبارک را به زمین نمی چسبانی (وگرنه میشوی ناشزه و ….. قس علی هذا …)
اگر اینها را قبول داری بگردم شاید اصغری یا اکبری یا ساسی جونی جستم ..بستمت به ریشش
منتظر بله حضرت عالی هستم
هما … نماینده خدا و سرپرست بنگاه شادمانی اندرونی نسوان
م گفت:
هما خیلی بامزه بود
مدونا گفت:
هما خدا بگم چکارت کنه. یعنی اینقدر تنهایی پشت این لپ تاپ خندیدم که اگه کسی منو میدید در دیوونگیم شک نمیکرد!
فهیمه گفت:
امید 5 من یه زن متاهلم و موافقم با سقط جنین من 2 تا بچه دارمو دیگه هم نمیخواستم بچهدارشم و سومی رو سر به نیست کردم فکر میکنم کار کاملا درستی هم کردم تازه بخاطر آوردن اون 2 تا هم همیشه عذاب وجدان دارم که تو این دنیای بی درو پیکر آوردمشون
امید 5 گفت:
خوب همین الان به بچه هات که انشالله همیشه زنده و شاداب باشن نگاه کن. چند سالشون است؟ 6و7 ویا 10 سال؟
دوست داشتی که 10 سال پیش موقعی که تازه باردار شده بودی میگرفتی میکشتی نطفه ایشان را ، و الان امروز اونها در کنارت نبودند؟
آیا اگه الان مسئله ای پیش بیاید و بچه هایت از تو دور شوند، آیا عذاب وجدانت بر طرف خواهد شد؟ یا تبدیل به نگرانی خواهد شد؟
ده سال دیگه هم میتوانستی همچین حسی نسبت به کودک سومی داشته باشی.
شما احتمالا نسبت به آینده کودکانت دچار نگرانی هستی و این کاملا طبیعی است و هر پدر و مادری نسبت به آینده کودک خود نگران است. غذاب وجدان یک مسئله کاملا متفاوت است. عذاب وجدان کسی میگیرد که کار اشتباهی انجام داده باشد. فکر نمیکنم عمل زاییدن یک انسان عمل اشتباهی باشد. به نظر من شما در بین تفاوت دو مفهوم «عذاب وجدان» و «نگرانی از آینده برای کودکان» دچار سردر گمی شدی.
مشگلات زندگی دلیل بر گرفتن حق زندگی از یک کودک متولد نشده نیست. «حق» گرفتن و یا دادن زندگی یک انسان دیگر در دست ما نیست. ما شاید «قدرت» بوجود آوردن و یا گرفتن زندگی یک انسان دیگر را داشته باشیم ولی «حق» زندگی در دست هیچ انسانی نیست.
شما باید بین «قدرت» زندگی گرفتن و «حق» زندگی گرفتن تفاوت بگذاری.
ر.م گفت:
از موضوعي نوشتي كه سال ها قبل به نوعي با آن دست به گريبان شده بودم.
اگر اشتباه نكرده باشم ،صحبت و نوشته ويولتاي عزيز بر خلاف نظر دوستان در اين مورد نبود كه بچه دار شدن خوبه يا بد ، بنده شخصاً موافق زاد و ولد نيستم.
فكر كنم محتواي پنهان نوشته :شبهه تصميم گيري براي قتل يا ادامه حياط انساني بود كه شكل گرفته و مراحل تكامل جنيني را شروع كرده است.
نظر شخصيم اينه كه كورتاژ و اتانازي هريك گونه هايي از قتل به شمار مي آيد. در مورد نخست والدين كودك تصميم ميگيرند و در مورد دوم شخص مقتول با سنجيدن جوانب زندگي شخصيش مبادرت به قطع ادامه زندگي خود ميگيرد.
* * * *
فرضيه دوستان درست است كه دنيا جاي خوبي براي زندگي نيست ، اما آيا با اين فرض اجازه داريم به جاي شخص ديگري تصميم بگيرم و فرصت زيستن را از او سلب كنيم ؟! با اين استدلال كه » نيا باران زمين جاي قشنگي نيست» و جنين كوچكي را كه روح و قلب و حياط دارد به اين شكل با كورت از رحم بيرون بكشيم!؟
* * * *
بنابر اين ضمن احترام به آراء و نظرات دوستان در باب داشتن بچه يا عدم حاملگي بايد بگويم ما مشغول صحبت درباره تصميم گيري والدين بر سر جان و حياط كودك هستيم.
البته شرايطي هست براي بنده سواله اگر جنين به طور مثال Osteoporosis indantileداشته باشه يا مثلاً اختلالات كروموزمي شديدي داشت به گونه ايي كه منجر به ناهنجاري مغزي بشود . در اين شرايط نيز ميتوانيم مخالف و مانع كورتاژ باشيم؟
به هر حال اگر بخواهم بين كورتاژ و اتانازي مقايسه ايي انجام بدهم. نتيجه ميگيرم اتانازي قابل تحمل تره .
به اين دليل كه مقتول با علم به شرايط و نتايج شخصاً تصميم گرفته است و ديگري به جاي او تصميم گيرنده نبوده است.
با توجه به پيشرفت علم و امكانات در زمينه هاي پيشگيري از خانم ها و آقايون عاجزانه خواهش دارم با علم و آگاهي كامل همخوابگي و تصميم گيري براي بارداري را انجام بدهند .
و يا اگر به قول معروف سوتي انجام شد دست دست نكنند و قبل از هرچيز به موضوع رسيدگي كنند و اگر كودكي در رحم شكل گرفت و نفس كشيد و اونو سقط كرديم بدونيم كارمون به نوعي ساقط كردن و نابود كردن يك انسان است .
حالا يا نيتمون خير بوده و خواستيم نوزاد يا همان جنين را از سختي هاي آينده و مرگ تدريجي در اين دنياي خاكي و فاني نجات بدهيم ( آيا اجازه داريم به جاي انسان ديگري ولو اينكه هنوز درك و شعور ندارد تصميم بگيريم؟؟؟) و يا اينكه دلايل شخصي خودمون بوده .
در هر حال به سادگي سقط و ساقط كردن جنين را توجيه نكنيم. ( درست همون كاري كه ويولتا در نوشته انجام داد و حكمي دال بر تاييد يا تكفير عمل خود صادر نكرد )
* * * *
ويولتا همونجور كه شروع نوشته گفتم اين موضوع رو لمس و تجربه كردم.
تا حد زيادي ميدونم چي كشيدي و اما اينو هم حدس ميزنم آنقدر قوي و توانا هستي كه نيازي به دلجويي شخصي مثل من نداري .
….
ess گفت:
آره همهٔ این کارایی که گفتی درسته،سقط جنین،اتانازی،لقاح مصنوعی،خودکشی و…همهٔ این کارا به جاش درسته
Marmarin گفت:
Mamanam khodesh behem goft ke kheili say karde Mano seght kone vali man mesle sang mohkam sar jam moondamo khodamo be in donya resoondam yade filme delivering Millo miyoftam ke ba Zoor ovordanesh donya
پدافند گفت:
زندگی شماها خلاصه شده ی به یک دسته بیل ویک سوراخ موش ویا حداکثر چند دسته بیل و چند سوراخ موش ……. و برای آن حاضرید کودکان را بکشید و خانواده تشکیل ندهید و گناهش را میاندازید به گردن خامنه ای ملعون
تا آزاد باشید برای پذیرش یک دسته بیل دیگر
برای یک زن که دارد به مرز 40 سالگی نزدیک میشود وفرصتش برای تشکیل خانواده کمتر و کمتر میشود عیب است که مثل یک جوان 17ساله فکر کند گیرم که چند دسته بیل دیگر…. که چه شود آخر؟؟/؟؟؟
PRINCE گفت:
اینکه تو از زندگی ایشان همین رو میبینی لزوما مشکل ازیشان نیست.
تو چرا همش دسته بیل و سوراخ میبینی؟
ویدا گفت:
ّعالی بود PRINCE
+++++++++
جک گفت:
عالی…پست حالا .و قبلی
جک گفت:
.
نوید گفت:
Shame on u
گیتی گفت:
تقدیم به همه ی خالقین و مخلوقین عزیز…
بخصوص برای خالقین عزیز که برای بود و نبود خود به بود مخلوق نیاز دارند و برای نیازشون بهانه های دهان پرکن و دستمالی شده ای میتراشند ، مثل » عشق و زندگی و تداوم حیات » … این هوا !! ..از اون گنده ی بی همتا تا این کوچیک های پرهمتا ….
از طرف یک مخلوق 😉
http://www.4shared.com/audio/TkifpgIJ/evanecence_-_evanessence_-_bri.htm
پیوست : زندگی در اینجا نکته ی انحرافی است مثل بند تنبان که ولش کنی برمی گرده !
Sam گفت:
سلام به همگی،
من تازه از ایران برگشتم. هنوز از شوک تغییر مردم و جامعه از یک سال قبل که دیدمشون خارج نشدم، یخم که آب شود کامنت میزارم. تا بعد.
@Sam گفت:
اولين فرصت تعريف كن چي ديدي چي شنيدي تغيير چه چيزها بود كه شوكه شدي بيا كامل بگو
امید 5 گفت:
آفرین بالاخره دختر ترشیده ها و پیرزنهای طلاق کرفته اینجا بعد از مدتها عقلشون کار کرد و یک پیشنهاد عملی برای رفتن به خانه سالمندان دادند.
راستی فلانی ….. قرصای الزایمرت را یادت نره با خودت ببری.
به عنوان دکتر و عزراییل خانه هم میتوانید از خانم دکتر قلابی…. که ماشالله ید طولانی در کشتن و از بین بردن کامنتهای مردم دارند استفاده کنید. حدس میزنم قیافه اش هم مثل عزراییل باشه و آدم از دیدنش مو بر بدنش راست بشه. خیلی این نقش بهش می آید.
هر وقت هم که به دندان مصنوعی احتیاج پیدا کردید همون خانم دندانپزشک ……. براتان یک دست دندان مصنوعی اعلا از دست دوم فروشی های میدان گمرک تهیه میفرماید.
داروهایتان را هم خودتان میدانید که از کی بگیرید.لازم نیست اسمش را بیاورم.
برای عوض کردن پوشک و ملافه کثیف شده روزانه، من افراد زیر را معرفی میکنم:
1- ه….
2- گ…
این دوتا خیلی خوب به هم میخورند و عین خاله باجی ها مرتب در حال حرف زدن با هم هستند.
به عنوان مدیر خانه سالمندان همون «آی کیو غازی(نقل از فرد ثالث)» را پیشنهاد میکنم که بخاطر هوش بالا حتماً براحتی از پس گرداندن خانه بر می آید.
بفرمایید کادر پرسنلی تکمیل شد.
فهیمه گفت:
امید 5 من تا الانم خیلی از خواستههای خودم گذشتم تا بهترینهارو به 2 تا دخترم بدم و اگه یکی دیگه هم بدنیا میاوردم مطمئنا به این 2 تای دیگه ظلم میشد از همه لحاظ بچه داری که فقط پس انداختن نیست مراقبت بعد از بدنیا امدن مهمتره منم اگه سقط نمیکردم هم به خودم که باید از جونم برای بزرگ کردن اینا مایه بزارم میگذشتم هم به حق همونی که بدنیا نیومده ظلم میکردم هم به این دخترام ظلم میشد که باید بخاطر نادونی من تو یه اتاق 20 متری 3 تایی تو سروکله هم بزنند حالا به هر دلیلی من دوباره نا خواسته حامله شدم خوم که عقلم میرسه که دیگه شرایط پذیرش یکی دیگه رو ندارم پس اینجا سقط جنین بداد آدم میرسه من اگه عقل امروزمو داشتم بیشتر از یکی نمیاوردم ولی جونیه ونادونی…
هما گفت:
یعنی در این شب اخر سال چه کار مهمتری داشتید که امروز اینجا پست جدید نداریم؟ خوبه حالا همه اینجا اکثرا تنهاییم وگرنه چه اتیشی میسوزوندیم
@sam
کجایی پسر؟ ما گفتیم ویولتا لپ و باجاش خورد ..بی معرفت چی میشد تا روستای ما هم یکسر بیای ؟ مگه روستای ما جز من کم اثار باستانی و دیدنی داره؟
اگه میومدی میبردمت این خر عین اله رو که از مفاخر ملی است نشونت میدادم
بی معرفت
گیتی گفت:
هما جون ، من هم در مورد سام شوکه شدم !! فک کن کی هم اومده ، اوج آلودگی هوا و سایر آلودگی ها !!
چرا بارون نمیاد…من حالم داره بد میشه ها…آخه این چه مدل پاییز و زمستونی بود…
شما اجازه می دی بیام به یک جای این خر عین الله یک دخیل ببندم شاید آسمون دلش به رحم اومد، نظرت چیه خواهر ؟؟ !!
هما گفت:
والا ما که بخیل نیستیم بیا دخیلتو ببند اما فک نمی کنم با دخیل کاری درست شه بقول گفتنی بی ناموسی زیاد شده ..بی حجاب زیاد شده الان شوما نیگا کن تو اروپا ؟ من خودم امشب تو تیلیوزیون خونه ننه عین اله دیدم همه با حجاب بودن همه شال و روسری بستن ..حتی مرداشونم کلاه گذاشتن تا حجاب رعایت بشه ..استین کوتاهم نپوشیدن
خب معلومه بارون یا برف میاد …. اما اینجا …چه بی ناموسی هایی ادم می بینه
من خودم در این سفر اخیرم که هوایی هم بود (یکم پز بدم … هوایی بود خب ..حالا با طیاره یا تیرکمون … ) چه بی ناموسی هایی رو شاهد بودم
اصلا چرا راه دور بریم همین ویولتا … ببین الان که ادم شده و میخواد شوهر کنه و بچه پس بندازه و خلاصه از بی ناموسی و شبگردی و بارهای انچنانی دست برداره ..
باروون رحمت تو ولایتشون از اسمون اومد ..حالا رحمتش یکم زیاد بود و کوییزلندو اب برد ..احتمالا بخاطر این بوده یه دفعه همه شهر خواستن شوهر کنن رحمت قاطی پاتی شده
اما اینجا چی؟؟؟؟ خود شما … الان چرا نمیای خمس مالت از خانه سالمندانی که تاسیس کردی و داری هولوف هولوف مال خلق خدا رو میخوری ..بدی؟
مگه من نماینده خدا نیستم / ؟ مگه من خرج ندارم؟ خب همینه خدا وقتی می بینه با نماینده اش اینجور رفتار می کنین قهرش میگیره ..شیر اسمونو می بنده
بدو بدو بیار مالتو پاک کن …بذار یه بارونی بیاد سر چله تموز نشه اینجا صحرای محشر
دودول طلای اصلی گفت:
😉
bozmajje گفت:
هنوز وقت نکرده ام همه پستها رو بخونم اما یک نکته کوچیکی رو می خوام به دوستان مذهبی یاد آوری بکنم. به ازای هر یک بچه یی که یک خانوم حامله با تصمیم خودش کورتاژ میکنه چند تا بچه بطور طبیعی سقط میشن. این یعنی عملا اون خدایی که شما بهش اعتقاد دارین جنین رو سقط میکنه. چطوره که شما به ویولتا میگین قاتل اما خدا رو میگین بخشنده؟ ویولتا میشه بیرحم اما خدا که روزانه هزاران هزار جنین رو سقط میکنه میشه مهربان؟؟ من این رو دورویی میدونم. اگر فکر می کنین اشتباه فکر می کنم لطفا توضیح بدین ببینیم موضوع چیه.
homa110 گفت:
امتحان می کنیم ؟
هما گفت:
شد؟
هما گفت:
قدرت خدا ؟؟؟؟
خدمت تمامی نسوان عرض شود چقدر این تکنولوژی چیز خوبی است و چقده پیشرفت کرده
ما با کمک همین تکنولوژی و رهنمودهای عین اله توانستیم نقاب از رخ مه رویمان براندازیم و با عیان کردن چهره …بنا بر حدیث شریف
* پری رو تاب مستوری ندارد *
همچین یک حال اساسی به ملت بدهیم .. همانطور که در عکس مشاهده می کنید لعبتی هستم ناشناخته و کشف نشده …اون تشت هم که می بینید تشت طلا بوده که الان در عکس طلاهاش واضح نیست …منم که در عنفوان نوجوانی بسر می برم
اینجا هم که عکس انداختم در شمال لندن در خیابان شانزلیزه واقع در پایتخت امریکاست
می بینید که با لبخند ملیح و نمکینم دارم شما را بسوی اینده راهنمایی می کنم
درضمن کسانی که مایل هستند از عکس من با امضا که بلد نیستم با اثر انگشتم داشته باشند همین جا ادرس بذارند تا برایشان بفرستم
پی نوشت : هرکی فک کنه من عکسمو گذاشتم که شوهر پیدا کنم خیلی نفهمه ..من اول باید درسم تموم شه ..بعد ن شاید …
گیتی گفت:
هما جون ، قدرت خدا ، تکون نخوردی آبجی !! اون تشت خالی بغل دستت همونی نیست که از من کش رفتی ؟!!!
عاشق اون دستهای قرمز شده ات تحت تاثیر کلاس های ایروبیک شدم ، و اون لبخندت !! ای جان !!
یعنی لعبتی هستی ها ، این نوشته هات منو ترکوند… نباشی من نمی دونم به چی باید بخندم توی این دنیا ! ماهی ، ماه ، ماه شب چهارده که نه ، همون هلال کج و کوله اندرونی !! 🙂
مدونا گفت:
من دیگه پای نوشته هات چیزی نمینویسم چون همش تکراری میشه: مردم از خنده، ملق زدم از خنده، تون به تون شدم از خنده، گوله نمک، قربونش برم … از این حرفا! هروقت یه جمله جدید راجع به احساساتم راجع به نوشته هات پیدا کردم دوباره کامنت میدم! (یعنی نابغه طنزی تو لامصب: آهان اینو تا حالا نگفته بودم، یکمی خلاقیت در کردم از خودم). ضمنا اصلا بهانه های ممرضا تو کتت نره وا! این طفلی اعتماد به نفسشو در مقابل تمثال تو از دست داده میترسه ببینیش دیگه تحویلش نگیری. تو همینجور راه و بیراه سر راهش سبز شو و از اون عشوه ها که فقط من و تو و گیتی و چند تای دیگه بلتیم بیا. نذار از دستت بره این روزا قحط الرجاله. آره آبجی از ما گفتن.
محمدرضا گفت:
بابا خوش تیپ
🙂
هما گفت:
گفتم که الان قصد ازدواج ندارم ….
حالا شما چن سالت هست؟ شغلت چیه؟ گفتی ماشینت چیه؟ میگن خونتون بزرگه؟ اول باید با بابام حرف بزنی؟
اه …حواسم کجاست؟ بابامو که دایناسور خورد …..
من مهرم سنگینه ها؟ می بینی که تو اروپا هم بزرگ شدم …دست به سیاهو سفیدم نزدم
خب چرا خفه خون گرفتی ….؟ خب خواستگاری کن دیگه ….. وقت ندارم رختا م نشسته مونده ….. چیز ….. یعنی باید برم کلاس ایروبیک
محمدرضا گفت:
شما هنوز کم سن و سال هستی، بعدا این اختلاف سنی من و شما مشکل ساز میشه!
کالیفرنیا گفت:
دیدین من درست گفتم که محمد رضا هم سندروم طلا را گرفته. هی به این هما لبخند می زنه. حالا بازم هوش منو دست کم بگیرین.
مامان خانم گفت:
به نظر من سقط جنین مساله ای کاملا شخصی است که تصمیم گیریش فقط به خود مادر ربط داره! و این موضوع به من و شما و عمه و خاله و مخصوصا هیچ مردی ربطی نداره.
مثلا خانم سارا پیلین در حین حامله گی می دونسته که بچه اش عقب افتاده است تصمیم گرفت اون بچه رو به دنیا بیاره و مخالف سقط جنین هست. حالا این کارش از نظر بعضی ها قبول شده است و از نظر بعضی دیگه حماقت محض. ولی در نهایت به تصمیم خودش ربط داشت.
برعکسش هم صادقه یعنی اگر خانمی به هر دلیل (مالی، احساسی، اجتماعی …) به این نتیجه برسه که آمادگی بچه دارشدن ندارد و نا خواسته حامله شد میتونه که بچه شو بیاندازه.
عجیبه که یکی ازبحث های سیاسیون توی این دوره زمونه در کشور جهان اولی مثل آمریکا این مساله هست. حق تصمیم گیری برای بچه دار شدن یا نشدن یکی از ابتدایی ترین حقوق زنان هست.
Baltazar گفت:
امتحان میکنیم !!!!
یک آهنگ میزنم، باید بیای وسط، فلامینگو بدون رقص فایده نداره !!!!!!!!
مدونا گفت:
من هستم! گیتـــــــــــــی بیا ببین بالتی برات گیتار خریده! کادوی سال نو!
گیتی گفت:
ای جان دل من !! اینجا رو باش !! آدرس خونه اش رو نیگا…ای بیشرف تو وبلاگ هم داشتی ؟
بابا زودتر می گفتین من مثل ابله ها با یک ماگ قهوه نمیومدم، من برم این ماگ کوفتی رو با یک چیز بهترتر عوض کنم و بیام ، خوبیت نداره !!
اوه اوه ، سر انگشتان و پنجه ی سحرآمیز رو هم که رو کردی بالتی !! 🙂 الان نسوان اندرونی می ریزن اینجا…
مدونا جون خواهر ، شما بپر وسط ..من برم برگردم هم باید این گوشه کنارها لم بدم تمرکز کنم ببینم این بالتی چیکار می کنه ، قسمت بود ما امشب با نوای بالتی در شروع سال جدید میلادی خوابمون ببره…
بزن بالتی…سال جدید مبارک !
kat گفت:
Dear Violetta… this post reminds me this poem by Robert Frost which I love too much, Read it several times and try to understand every word of it…I think it helps…Don’t forget you are great…
The Road Not Taken
Two roads diverged in a yellow wood,
And sorry I could not travel both
And be one traveler, long I stood
And looked down one as far as I could
To where it bent in the undergrowth;
Then took the other, as just as fair,
And having perhaps the better claim
Because it was grassy and wanted wear,
Though as for that the passing there
Had worn them really about the same,
And both that morning equally lay
In leaves no step had trodden black.
Oh, I marked the first for another day!
Yet knowing how way leads on to way
I doubted if I should ever come back.
I shall be telling this with a sigh
Somewhere ages and ages hence:
Two roads diverged in a wood, and I,
I took the one less traveled by,
And that has made all the difference.
Robert Frost
بی دست و پا گفت:
به نظر من هيچکس حق ندارد جان انساني ديگر را بگيرد . رابطه جنسي شما چه قانوني بوده باشد چه غير قانوني حق نداشتي جان انساني را بگيري . شما بجاي انساني تصميم گيري کرده و او کشته اي ايا از او سوال کردي که مي خواهد به دنيا بييايد يا خير . قبل از ايجاد رابطه هر انساني چه زن و چه مرد بايد فکر عواقب آن را هم بکند من کاري به حرام يا حلال بودن رابطه ندارم اين يک مسئله شخصي است ولي وقتي پاي نفر يا نفرات ديگري به ميان مياد بايد سعي کرد به حقوق ديگران تجاوز نشود حتي اگر اين فرد يک جنين يک روزه باشد بهر حال انسان است . درست مثل خيانت همسران در زندگي زناشوئي تا زماني که مجردي هر کاري مي تواني انجام دهي ولي وقتي ازدواج کردي چون حقوق يک نفر ديگر پايمال مي شود ديگر حق نداري خيانت کني و خيلي راحت مي تواني جدا شوي جنين يک روزه يا چند ماهه نيز انساني است و داراي حق و حقوقي مشخص که حتي پدر و مادرقانوني و شرعي نيز حق ندارند به جاي او تصميم گيري کنند
بزمجه گفت:
بی دست و پا جان دو تا سوال کوچولو ازت دارم. اگر درست فهمیده باشم، شما باید با مجازات اعدام هم مخالف باشی. درست میگم؟
سوال دوم هم اینه که شما اگر، تکرار میکنم، اگر به خدا اعتقاد داری، نظرت در مورد سقط جنین توسط ایشون چیه؟ وقتی میگم سقط جنین توسط خدا، منظورم از دست دادن جنین به صورت طبیعی هست. چیزی که خیلی عادی هست و در خیلی از مورد، بخصوص اولین حاملگی و حاملگی در سنین بالا اتفاق میافته.
سقط جنین و قطع کردن حاملگی مساله بسیار مشکلی هست و فکر نمیکنم انتخاب راحتی برای هیچ کس باشه.
علي گفت:
خلايق هر چه لايق
ما شاء الله گفت:
يا داستاني كه گفتي دروغه يا اينكه بد روايت كردي. قابل باور نيست اگرچه كه داستان امروزي خيلي از آدمهاست.
بی دست و پا گفت:
بزمچه جان کشتن آدم ها به هرصورت نادرست است چه سقط جنين چه اعدام
اما در مورد سوال دوم شما بايد بگم سقط طبيعي بهر حال مشکل جسمي يک زن است و ربطي به خدا و پيغمبر … ندارد مشکل عدم تعادل هورمونهاي زنانه است مثل بيماري سرطان يک مرد يا يک زن
bozmajje گفت:
بسیار خوشحالم که در مورد مخالفت با اعدام به نظر میاد هم عقیده باشیم.
در مورد طبیعی بودن سقط جنین هم زیاد با هم فرقی نداریم. به نظر من این یک چیز طبیعی هست. شما البته ننوشتین که آیا به خدا اعتقاد دارین یا نه اما اونهایی که مؤمن هستن در عین حال اعتقاد دارن که همه چی دست خداست. نتیجتاً «کشتن» یا زنده گذاشتن جنین هم دست اونه. این چیزی هست که من بیخدا نمیتونم درست درک کنم. از یک طرف کسی که جنین رو کورتاژ کنه قاتل هست. از اون طرف کسی که روزانه یا باعث اینکار میشه، یا حد اقل میشه گفت جلوش رو نمیگیره، قابل پرستش هست. من تو این منطق یک جور دوگانگی میبینم که نمیتونم باهاش کنار بیام. یک مقاله یی هم تو بلاگ خودم در این مورد نوشتهام حال داشتی دید بنداز: http://bozmajje.wordpress.com/2010/11/28/
مهسا گفت:
بعض از دوستان همچین از ((حق حیات)) صحبت می کنند گه انگار همین که گذاشتی بچه ات بیاد و ونگ و ونگ کنه بهترین کار و درست ترین کار رو کردی…هیچکی نمیگه که این حق حیات رو با زدن باتوم توی سرت به راحتی ازت می گیرن. هیچکی نمیگه که با ایجاد فضای رعب و وحشت ذیگه حق خیاتی نمی مونه.همونهایی هم که 10 تا 10 تا حکم تو رساله ها میدن که کشتن جنین حرام است امزوز که این جنین های رشد یافته رو می زنند و می کشند…نشنیدم که در مورد ((حق حیات)) این آدم عزیزان نظری بدن.حق حیات بدنیا اومدن نیست اتفاقا خیلی مهمه که کجا و در چه شرایطی به دنیا بیایی…
saman گفت:
بی دست و پا گفت:
يزمچه جان من به خدا اعتقاد دارم ولي به جبر و اختيار نيز اعتقاد دارم . خدا کشتن آدمها و حتي خود کشي را گناه مي داند . چرا چون اين اختيار انسان است و خدا در اين کار دخيل نيست چون اگر خودکشي خواست خدا بود دليلي نداشت که کسي که خود کشي مي کند توسط خدا مجازات شود . دوست خوبم بهتر است کمي مطالعه کني و حرفهاي بعضي انسانهاي عقب افتاده را گوش ندهي . بعضي از انسانها چون مي خواهند اعمال شنيع خود را توجيه نمايند همه چيز را به خواست خدا نسبت مي دهند . اگر مرگ انسانها خواست خدا بود پس چرا همان خدا دستور قصاص قاتل را داده يعني خدا ايتقدر ظالم است يا ناتوان است که مرگ انساني را به وسيله انسان ديگري انجام مي دهد . نه دوست خوبم . خدا اين جيزي نيست که الان در جامعه تبلغ مي شود
در جواب مهسا خانم بايد بگم که ماهميشه عادت داريم که رفتار بد انسانها را براي توجيه رفتار خود مثال مي زنيم . دوست خوبم کسي نگفته کتک زدن آدمها و سلب ازادي از انها رفتار خوبي است . کساني که اين کارها را انجام ميدهند و جان آنسانها را مي گيرند هيچ فرقي با کسي که جان جنيني را مي گيرد فرقي ندارد . هدف وسيله را توجيه نمي کند . کشتن آدمها به هر صورت و هر دليلي ظالمانه است . شما حق نداريد براي زندگي کسي ( حتي بچه تان تصميم بگيريد )
bozmajje گفت:
می خواستم برم دوش بگیرم و بخوابم اما مجبورم کردی چند کلمه یی بنویسم. دوست عزیز، شما جواب سوال من رو ندادی. اگر کشتن جنین قتل هست و بد، چرا اون خدایی که تو بهش اعتقاد داری جلوش رو نمیگیره؟ منظورم جلوگیری خدا از کورتاژ، یعنی سقط جنین به امر مادر و توسط دکتر نیست. منظورم سقط طبیعی جنین هست. چیزی که کاملا عادی هست و هیچ انسانی توش دست نداره. بر عکس، خیلی از کسایی که سقط جنین طبیعی داشتن، از جمله خانوم من، خیلی هم دلشون می خواست که بچه رو نگاه دارن. خوب، تو چرا از خدات اشکال نمیگیری که یا خودش این کار رو میکنه، یا همونجوری که قبلا هم گفتم، حد اقل جلوی این قتل رو نمیگیره.
چیزی که من فهمیدنش برام واقعا مشکله اینه که چرا از دیدگاه تو یا خدا پرستان دیگه ویولتا که یک جنین رو کشته میشه قاتل اما خدایی که هر روز هزاران هزار جنین رو یا می کشه یا اجازه میده کشته بشن، میشه بخشنده، مهربان و قابل پرستش؟ این واقعا سؤالی هست که تا حالا با هر دوست مذهبی ای که صحبت کرده ام نتونسته جواب قانع کننده یی بهم بده. شما حال داشتی سعی کن من رو شیر فهم کنی.
ضمن این رو هم بگم که من و شما در مورد احترام گذاشتن به زندگی بسیار به هم شبیه هستیم. من جون انسان که سهله، وقتی دخترم جیغش در میاد که عنکبوت تو اتاقش هست، اون حیوون رو با هزار زحمت زنده میگیرم و میندازم بیرون بدون اینکه بکشمش. بقول سعدی، میازار موری که دانه کش است / که جان دارد و جان شیرین خوش است.
بسیار خوشحالم که از لحاظ احترام به زندگی هم عقیده ایم.
aARASH گفت:
اغلب فراموش می شود که حیات بخشیدن مترادف مرگ بخشیدن است.
ر.م گفت:
دوستان عزيز بزمجه و بي دست و پا
از آنجايي كه به عنوان يكي از مخالفين سقط جنين يادداشت نوشته ام اجازه ميخواهم چند نكته ايي را ياد آوري كنم
1- به نظر من محتواي يادداشت بانو ويولتا ارتباطي با اعتقادات مذهبي خداباوري يا آته ايست نداشت. بنابراين صحبت درباره اعتقاد يا عدم اعتقاد به اراده الهي در اين مورد (يعني كورتاژ) كارگشا نيست.
2- براي من قابل درك نيست كه چرا يك ناخدا درباب اراده خدا در سقط هاي طبيعي سوال ميكند. اگر شما به خداوند اعتقادي نداريد يا اينكه وجود او را منكر مي شويد ،چه دليلي دارد تا درباره اراده شخص يا شي يا ماهيتي سوال كنيد كه اساسا وجود خارجي ندارد؟!
3- فرو رفتن ناخواسته در قالب و گرداب هر ايدئولوژي باعث تقيد يا كواليفيت ،قبض خاطر و رخوت ذهني خواهد شد. در برخي از مكان ها و زمان ها ممكن است شخص مقيد به ايدئولوژي خداباوري باشد و يا در نقطه مقابل مقيد به ايدئولوژي ناخدابودن بشود.
و هر دوي اينها تعهد ذهني را به وجود مي آورد تا از قوانين آن ايدئولوژي پيروي كنيم. يعني اينكه يا همه آن را قبول كنيم و يا به كل آن را طرد كنيم .
در اين جا جوهره و متريال هر دو مورد(سقط يا عدم سقط) اگر بر پايه ايدئولوژي (مجموعه ايي از بايد ها و نبايد هاي آرماني )بنا شده باشد ،همچون حجابي درمقابل گفتمان و رسيدن به فصل هاي مشترك انساني قرار مي گيرد.
به طور مثال نگاه ايدئولوژيك اين ذهنيت را به وجود آورده كه موء منين به خدا بايد مخالف سقط باشند و خدا ناباوران موافق سقط جنين باشند.(اجبار به بايد و نبايد)
4- چرخه ي زايش و مرگ جزوي لاينفك از نظام آفرينش است در كوچكترين ذرات تا بزرگترين توده و حجم هاي فضايي مرگ و تولد هاي طبيعي وجود دارد .
سلول ها بعد از تكثير به بافت ها تبديل مي شوند و بعد از مدتي پوسيده مي شوند و مي ميرند . سيارات و ستاره ها بعد از گذشت مليون ها سال از عمرشان يا سرد مي شوند يا چنان منبسط ميشوند كه چيزي از آن ها باقي نمي ماند و يا در حفره هاي سياه چاله فشرده و حل مي شوند. انسان نيز به عنوان بخشي از همين سيستم زايش و مرگ گاهي عقيم و ناكام ميشود و جنين آدمي بنا بر دلايل طبيعي مثل اختلالات دوبل در ژن هاي ميتوكندري ،تقسيم و تكثير ناقص سلولي ، اسيدي شدن رحم به دليل آنرمال شدن متابوليسم ،مصرف الكل يا اختلال تيروئيد در مادر و يا هزاران دليل پزشكي ديگر قبل از تولد و در دوران جنيني سقط(Miscarriage)مي شود.
بنابر اين زايش ها و مرگ هاي طبيعت چيزي جداي از امور انساني است و صرف خداباوري نسبت به خداوندي كه در يك لحظه 125000نفر را به قتل ميرساند مجوز و سندي براي «تائيد» يا «عدم تائيد» سقط جنين نخواهد بود.
حتي ما به عنوان انسان و طي روالي كه تا به حال وجود داشته وظيفه داريم از اينگونه مرگ هاي رحمي با كمك پژوهش ها و يافته هاي پزشكي جلوگيري كنيم و حتي امروزه DNAجنين را در دوران سلولي نقص يابي اصلاح و تقويت مي كنيم .
“فراموش نكنيم كه او خداست و بنا بر يافته هاي فرگشتي و كيهان شناسي حداقل حداقل 15ميليارد سال تجربه دارد و من انسانم و در خوشبينانه ترين حالت 50يا60هزار سال بيشتر تجربه ندارم.”
5- اگرچه جان بخشي و به وجود آوردن انسان در گرو اراده زن و مرد است ،اما همچنان اعتقاد دارم كه سِتاندن و قَبض جان جنين در اختيار والدين و يا مادر نيست. بازهم تاكيد ميكنم كه صحبت ما در محدوده و دايره روابط اجتماعي زن و مرد خانواده كودك و امور زميني است.
و در اين بين شرايط روحي جسمي خانوادگي آبرو و آينده مادر و پدر و يا صدها پارامتر ديگر را نفي و انكار نميكنم و برايم قابل درك است كه ما بعضي از مواقع بنا به جهل خبط و خطايي را انجام مي دهيم و اي بسا براي جمع كردن آن اشتباه مجبور شويم زنجيره ايي از اشتباهات را شروع كنيم.
6- به هر حال همانگونه كه در ابتدا خدمت شما دو بزرگوار عرض كردم ،اگر مبناي يادداشت نويسنده محترم و كامنت گذاران عزيز را بر پايه امور زميني ، انساني ،اجتماعي و مادي قرار بدهيم به نقاط مشترك بيشتري خواهيم رسيد و در بيراهه هاي مباحث حيدري و نعمتي فرسوده و سرگردان نخواهيم شد.
در پايان بابت روده درازي از هر دوي شما پوزش مي طلبم
بزمجه گفت:
ر.م. عزیز،
مرسی بابت نوشته ات. من فقط می خوام در باره ۲ تا از نکته هایی که بیان کرده ای چند خطی بنویسم.
بدون اینکه بخوام این رو جزو خود ستایی بدونم، می خوام اعلام کنم که من یک دانشمند هستم. من به عنوان یک دانشمند تربیت شده ام. یکی از اصول تربیت من این بوده که همیشه حاضرم بر اساس واقعیت موجود و اسنادی که ارائه میشه نظر خودم رو وفق بدم. در حقیقت فرق من با یک مؤمن به خدا اینه که ایشون یک قادر مطلق رو قبول میکنه و دیگه شکی درش نداره، ولی من میگم: تا به حل هیچ دلیل قانع کننده یی که خدا هست ندیده یا نشنیده ام. پس تا الان نمیتونم به وجود خدا اعتقاد داشته باشم. این به این معنی نیست که من تصمیم دارم تا ابد الدهر کافر بمونم. به هیچ وجه. این به این معنی هست که من ذهنم باز هست که اگر کسی تونست با برهان به من بقبولونه که خدا هست، من هم خدا باور خواهم شد. نتیجتاً اون سوال شما که من بی خدا نباید در مورد تصمیم های خدا سوال کنم در مورد من صدق نمیکنه.
در مورد اینکه آدم بسته به اینکه اعتقاد به خدا داره یا نه باید مخالف یا موافق سقط جنین باشه هم زیاد با شما موافق نیستم. در حقیقت این یک حرف قدیمی، و به نظر من نادرست، هست که هر گونه احترام به همنوع، عشق به زندگی، و کلا تمام مسائل اخلاقی رو فقط منحصر به دین می دونه. این اشتباه هست که فکر کنیم فقط مومنان هستن که مسائل اخلاقی رو رعایت می کنن، بقیه همه آدمکش، دروغگو، دزد، … هستن. (نمیگم شما این رو میگین). بسیاری از بشردوستان و انسانگرایان در عین حال بی خدا هم هستن.
aARASH گفت:
«اما همچنان اعتقاد دارم كه سِتاندن و قَبض جان جنين در اختيار والدين و يا مادر نيست.»
حیات مترادف مرگ است. به هر حال مرگ سرنوشت محتوم است. چرا یکی از بیشمار دلایل مرگ نباید خواست والدین باشد. الزاما مرگ چیز بدی نیست که این میزان در برابر حیات از آن فرار کنیم .طبیعت هم با میلیاردها سال تجربه اشتباهاتی میکند که همین آنرا غیر قابل دفاع میکند.
یاسی گفت:
ویولتای عزیز متاسفم که اینو میگم ولی من به عنوان یه انسان خیلی خوشحالم که زنده ام خیلی خوشحالم که پدر مادرم تصمیم گرفتن که منو به دنیا بیارن البته اینو موافقم که بچه عشق ومحبت خانواده و رفاه اجتماعی می خواد و میدونم که توی دنیای قشنگی زندگی نمی کنیم
ولی خوب فرض کن بچه رو قبل ازمتولد شدن نمی شد از بین برد حالا به هردلیلی بعد از اینکه متولد شد بازم می خواستی از بین ببریش من فکر می کنم یه انسان وقتی بوجود اومد حالا به هر شکلی که هست یه انسان و هیچکس حق داره برای زندگی کس دیگه تصمیم بگیره یه بچه یه روزه هم چیزی نمیفهمه ولی کسی نمی کشتش چون دست و پا گیره البته اگه واقعا در توان پدر و مادرش نباشه که زندگیه خوبی براش فراهم کنند تا حدی موافقم ولی این زمانیه که واقعا هیچ راهی نباشه
به نظر من همه این آدمایی هم که از زندگی شون شاکی هستن به پدر و مادراشون میگن چرا مارو به دنیا آوردین بازم نمی خوان بمیرن حتی اگه زندگی براشون یه اجبار نا خوشایند باشه
من تا حدی به تقدیر خواست خدا یا هر چی که اسمش هست معتقدم مثلا اینکه یه نفر یه مریضی لاعلاج میگیره یا دست و پاش تو یه حادثه میشکنه همون تقدیره باردار شدن نا خواسته هم به نظر من تقدیره
و من فکر میکنم خوشبختیه هر آدمی توی ذهنش و دیدی که نسبت به هر مسئله ای داره شاید جملم یه مقدار شعاری باشه ولی من تا حد زیادی بهش معتقدم به نظر من نمی تونی بگی اگه با اون مرد میموندی و دخترت به دنیا میومد از الان زندگیه بدتری داشتی
ازاده گفت:
اگر سقط نمیکردی و میموندی همیشه آرزوی رفتن تو دلت میموند و یه رویای بزرگ از رفتنت میساختی. خوشبختی اگرم میبود فکر شانس از دست داده خط خطیش میکرد
بی دست و پا گفت:
يزمچه جان اشتباده شما اينست که همه چيز را باهم قاطي کردي . اتفاقات طيبعي با ماورائ طبيعه بايد جدا از هم مطالعه شوند تا انسان در سرگرداني قرار نگيرد .زلزله ؛ سيل …. حوادثي است طبيعي که علم هم دلايل آن را مي داند . وانسان با دانش خود بايد اين حوادث را مهر کند تا کمتر اسيب ببيند . زلزله شيلي و هايتي تقريبا برابر بودند . ولي در هائتي جندين هزار نفرکشته شدند ولي در شيلي فقط چند نفر کشته شدند . چرا چون در شيلي با علم به اينکه روزي امکان وقوع زلزله هست اقدام به ساختن منازل خود نمدند و در هائتي اين کار انجام نشده بود پس خدا مسئول مرگ انسانها نيست و اين انسانها هستند که مسئول شکستهاي خود هستند . جنگ اول و دوم جهاني جنگهاي صليبي ….. همه ناشي از خود خواهي و زور گوئي انسانها است .
بزمجه گفت:
بیدست و پا جان،
فکر می کنم یکبار دیگه لازم باشه شما رو رجوع بدم به مقاله ای در وبلاگم به اسم «خدای مهربان؟» (http://bozmajje.wordpress.com/2010/11/28/). حتا اگر این فرض رو هم بر این بذاریم که خدا دستی در به راه انداختن سیل و زلزله و دیگر بلایای طبیعی نداره، همین که جلوشون رو، وقتی که باعث مرگ آدم ها میشه، هم نمیگیره خودش یعنی همدستی در قتل. دوست عزیز، شما اگر ببینی یکی داره یک بچه رو به قصد کشت میزنه میری جلو دخالت میکنی، اما پروردگار «مهربان» انگشت کوچیکش رو هم بلند نمیکنه که هزاران هزار نفر رو نجات بده. همونجوری که قبلا هم نوشتم، ویولتا میشه قاتل چون یک جنین رو از بین برده، اما خدا میشه قابل پرستش حتا وقتی که این دنیایی که به وجود آورده هر روز داره جان میلیونها نفر رو میگیره.
من استدلالی شبیه به حرف شما رو از مادرم هم شنیده ام. گله من این بود که این همه مریضی تو دنیا هست که خدا به راحتی میتونست جلوشون رو بگیره و از مرگ این همه آدم، زن، مرد، و بچه، جلوگیری کنه. مامانم گفت: خوب بشر چی جوری می خواست چیز یاد بگیره و علم رو پیشرفت بده؟ این درست مثل اینه که یک دکتری دوا داشته باشه اما بگه نه، شما خودتون باید یاد بگیرین که چی جوری دوا درست کنین! من خدا میتونم جلوی زلزله رو بگیرم اما برای اینکه علم شما پیشرفت کنه شما باید خودتون یاد بگیرین که چی جوری ساختمون ضدّ زلزله بسازین. اگر میلیونها آدم هم تا زمانی که شما این فنّ رو یاد گرفتین مردن، خوب چه میشه کرد، تلفات جانبی هستن. اما یادتون باشه ها، شماها به جان چند تا سل باید احترام بذارین وگرنه قاتل حساب میشین!
باز هم تکرار میکنم، این به نظر من یک جور تناقض هست. عجیبتر اینکه که یک همچین خدایی مورد پرستش هم هست. من یکی که توش موندم.
مهسا گفت:
کاش اون آدم هایی هم بچه های ناخواسته خانواده هستند و در نتیجه قربانی شرایط بد تا جاییکه افسردگی میگیرن و روزی صد دفعه آرزوی مرگ می کنند هم به این وبلاگ دسترسی داشتند و نظ اونه رو هم در این باره می فهمیدیم..مثل نوجوانان فراری یا دختران فروخته شده به قاچاقچیان مواد…مسلما نظر اون ها با نظر کسانیکه نفسشون از جای گرم در میاد کاملا متفاوته بخصوص در برابر دوستانی که از دید مذهبی و مردانه به این موضوع نگاه می کنندو سقط جنین رو کاری نادرست می شمارند.
مهسا گفت:
می دونید چیه …من اکثریت نظرها رو خوندم به نظر من وقتی که یک مرد میگه من صد در صد با سقط جنین در این موارد مخالفم یا موافقم…مثل این می مونه که من به عنوان یک زن بگم که من صد در صد با خود ارضایی پس از راست شدن آلت جنسی در مردان مخالفم، بدون اینکه از حالات و احساسات یک مرد در اون شرایط خبر داشته باشم و حالا چون در کتب مذهبی یا علمی خوندم که این عمل نادرسته با قاطعیت در باره غلط و دزست بودنش نظر بدم.
به نظرم مضحکه.
کولی گفت:
کاری که قهرمان داستان کرد رو دوست نداشتم.
من خودم توی شرایط تقریبا مشابه قرار گرفتم. و 9 ماه هم از اینکه تصمیم درستی گرفتم یا نه ترس داشتم. ترس از بدوش کشیدن مسولیت یک انسان دیگه توئی این دنیای وانفساو شرایط کاملا نامناسب!
امروز وقتی دخترم رو میبینم به خودم میبالم که از همه ترسها و نگرانیها و خودخواهیها گذشتم و بهش اجازه زندگی دادم. و از لذت وجودش سیراب میشم علیرغم همه سختی هایی که بخاطرشرایط حامله بودن متحمل شدم.
اختیار بدن ما دست خودمونه ولی اختیار حیاط یک موجود مستقل دیگه دست ما نیست. تنها به صرف اینکه افتخار بالیدنش نصیب ما شده اجازه از بین بردنش رو نداریم.
کولی گفت:
منظورم حیات بود! 🙂
نسرین گفت:
مطلبی می خواندم از وبلاگ دوست بسیار عزیزی که شرایط بزرگی و مهتری را در راستی،شرم،انصاف،عدالت،شایستگی،درک ،وحلال زادگی دانسته بود من با اجازه این رفیق عزیز بر روی حلال زادگی متمرکز می شوم وصحبت وشاید نقدم را حول محور آن پی می گیرم.
این را احتمالا همه می دانیم وبر کسی پوشیده نیست که چگونگی بسته شدن نطفه وسپس تولد، در اختیار و انتخاب هیچ زاده شده ای نیست،اعم از حلال ویا حرام.بنا بر این هیچ افتخاری در حلال زادگی متصور نیست و حتی از منظر من استناد به این اصطلاح، امروزه روز، نه تنها محلی از اِعراب ندارد،که مستندی است مشوق عمل جنایت کارانه.
هیچ نوزادی حرامزاده نیست مگر این که در معرض انگ های حرامزادگی قرار گیرد و این انگ آنقدر تکرار شود تا کودک به اصطلاح حرامزاده تنها تصویری را که از خود متصور می شود آن حرامزادگی باشد که با یک سلسله مشخصه ها که از سر بد اندیشی وکینه ورزی جامعه به وی القا شده و لا غیر.
بنا بر دیده ها و شنیده ها_من به عمد به آمار استناد نمی کنم،که یا نیست ویا اگر باشد منصفانه و صادقانه بیان نشده است بنا به هر دلیلی.
هم سطح وهم میزان ارتباطات نا مشروع «باز به اساس این هم باور چندانی ندارم زمانیکه مرد و زن با توافق با یکدیگر می آمیزند»بسیار توسعه یافته وهم اینکه سن افرادی که به این روابط روی می آورند تاحد غیر قابل باوری کاهش پیدا کرده است.چیزی که همواره تعجب مرا بر انگیخته این است که چگونه است که مابا کمترین میزان حاملگی در این نوع از روابط روبرو هستیم.یعنی به عبارتی ما کمتر شاهد تولد کودک حرامزاده ایم.
آیا یکی از جواب های آن می تواند این باشد که دو طرف رابطه تا میزان قابل قبول و تاثیر گذار ی از اطلاعات و ترفند های جلوگیری از حاملگی بر خور دار شده اند.من به شخصه چنین توانایی را در آحاد این جامعه نمی بینم.زیرا که در کشور های مدرن وپیشرفته علیرغم انواع آموزش ها در کلاس های درسی جهت جلوگیری از حاملگی،باز هم با تعداد قابل توجهی از حاملگی های نا خواسته این چنینی روبرو هستیم.
در جامعه ما میتوان دو احتمال را متصور شد.که دومی بسیار محتمل تر از اولی است.این دو عبارتند از:
احتمال اول- کثیری از افراد ازاطلاعات مرتبط با جلوگیری ازحاملگی نا خواسته بر خوردارند ویا این که رابطه رابطه ای معقول و متداول نیست وطبیعی است که هرگز به حاملگی منجر نمی شود.
احتمال دوم-رابطه به شکل طبیعی اتفاق می افتد .حاملگی صورت می گیردوسپس با انواع حیل وابزار های شناخته ونا شناخته جنین سقط می شود.نوعی کشتار گسترده و بیرحمانه ولی آرام ،مداوم وبدون سرو صدا.
چرااین کشتار اتفاق می افتد.شاید اصلی ترینش ترس از تولد کودک حرامزاده است که از همان ابتدای شکل گیری، جامعه فاتحه اش را خوانده است.
کدام انسانی تر است.؟
حال که با هیچ مانعی نمیتوان جلوی ارتباطات بین دو جنس مخالف را گرفت واین اتفاق به هر حال می افتد ومعمولا هم دور از چشم اغیار است ،پس چه باید کرد.به روی خودمان نیاوریم وغیر مستقیم در این قتل عام بی سرو صدا مشارکت کنیم ،وبه داشتن جامعه ای بدون ویا با کمترین کودک حرامزاده افتخار کنیم ویا مکانی که ایستاده ایم واز آنجابه ماجرا می نگریم وسپس به قضاوت می نشینیم را تغییر دهیم.به قول نیچه:تغییر چشم انداز وبه قول سهراب سپهری جور دیگر دیدن.
واقعا ماباید تا این اندازه گرفتار کلیشه هایمان –حالا هرچیز که می خواهید اسمش را بگذارید.اخلاق، دین،ارزش های فرهنگی-باشیم . کلیشه هایی که تا این وسعت منجر به قتل مداوم وبی سرو صدا می شوند ، آیا این ها حد اقل در این موقعیت پشیزی ارزش دارند؟آیا واقعا امکانش نیست دید گاههایمان را تغییر بدهیم وبه نوزاد اعم از حلال زاده وحرامزاده تنها به عنوان موجود انسانی وهدیه خداوند نگاه کنیم.بستر این نحوه نگریستن ها زبان ماست.اصطلاح حرامزاده اصطلاحی ضد انسانیست و باید حذف شود تا کشت و کشتار کودکان متولد نشده کاهش یابد.وقتی حرامزاده حذف شد حلال زاده از اعتبار و افتخار می افتد.
پیمان گفت:
تنها می توانم بگویم:
عشق را نفهمیدی
عشق را نفهمیدی
عشق را نفهمیدی
در زندان خودخواهی ماندی
و گوش به گفته های کسانی دادی که دلشان سرد و چشمشان نا بینا بود
و نفهمیدی که رحم ات مال تو نبود ، سرپناه انسانی بود که آواره اش کردی
و نمی دانم با چقدر اشک ریختن و عشق ورزیدن خواهی توانست که این اشتباه بزرگ را جبران کنی
Aida گفت:
love u so muchhhhh