این نقاشی را دوست دارم. اولین نقاشی اکسپرسیونیستی تاریخ هنر -اثر جاودانه ی ادوارد مونش- که بعد ها تبدیل به  نمادی از تشویش و اضطراب  انسان عصر حاضر شد. اگر دست کشیدن  روی دیواره های  جنون را بتوان تصویر کرد این تابلو حرفی برای گفتن باقی نمی گذارد. خطوط معوج و فضای سرخ رنگ و پلی که  به حالت معلق در آمده است و انگار عقل را به جنون پیوند می زند… موجود مفلوکی که  جیغی که از ته گلویش بیرون می آید کل وجودش و فضا را به ارتعاش می آورد… پل و انسان و اضطراب و ارتعاشی که با خطوط منحنی در هم می پیچد .لازم نیست اهل هنر یا فلسفه باشیم تا عمق رنج و تشویش و تنهایی این موجودی که وجودش همه جیغی شده است را درک  کنیم. شاید حتی اگر کمی گوش بدهیم صدای جیغش را هم بشنویم.این نقاشی چنان با روح ما ارتباط برقرار می کند که گویا نقاش به جای رنگ همه ی روح اش را بر روی  بوم پاشیده است. و اگر برای هنر بتوان تعریفی قایل شد این اثر غایت آن است

ما نمی دانیم بر سر آنکه بر روی پل ایستاده و جیغ می کشد چه آمده است. ما حتی نمی دانیم که او زن است یا مرد. حتی نشانه های انسان بودن هم در او آن چنان  نا مشخص است که جز جمجمه ای بزرگ و جسمی دفرمه چیز دیگری ترسیم نشده است. ما در مورد دلیل این رنج چیزی نمی دانیم اما انقدر می دانیم که جنس رنج و سرگشتگی و اضطراب او برای ما ( ما آدمهای شاد و سالم ) آشناست. می توانیم درک کنیم که این موجود چقدر تنهاست و در  گرداب چاله های روحی خودش چگونه دست و پا می زند و حتی دو نفر رهگذری که دورتر روی پل ایستاده اند هم نمی توانند به او کمکی کنند.

بودا می گوید که زندگی رنج(دوکا) است.رنج، سرگشتگی، تشویش و تنهایی حقیقت زندگی است .بالاخره هرکدام از ما با این رنج جایی گلاویز خواهیم شد. شاید غروب روز یک آرام به هنگام عبور از پل یقه مان را بگیرد، شاید عصر یک روز بارانی به سراغمان بیاید.بالاخره روزی فرا می رسد که رنج  بودن ما را به زانو در می آورد و وجودمان را از هم فرو می پاشد و این جیغ بنفش را از ته وجودمان بیرون خواهد کشید.مثل جیغ زنی حامله که جنینش را به دنیا پرتاب می کند. مثل جیغ جنین خون آلود وقتی با قیچی سرد و تیز بند نافش را می برند. سوال این است که آیا ما می توانیم از این جیغ فراتر برویم یا نه ؟ آیا ما می توانیم از این رنج چیزی خلق کنیم؟  آیا ما می توانیم مثل مونش از جیغ مان اثری جاودانه بسازیم و به جاودانگی بپیوندیم  یا برای همیشه روی  این پل معلق جیغ زنان بر جای خواهیم ماند.

تقدیم به شاهزاده ای  در غربت .