خانه ی مادر بزرگم، خانه ی قدیمی بود با حیاطی پر از گلدان های یاس و حوض و فواره و درخت گیلاس . عصر که می شد حیاط را آب می دادند و روی میز انار دان کرده می گذاشتند و میهمان ها یکی یکی سر می رسیدند. خانه ی مادر بزرگ آن قدر ها هم بزرگ نبود اما تا وقتی که زنده بود هرگز از میهمان خالی نشد و هیچ وقت جا برای کسی کم نیامد.وقتی مادر بزرگ برای همیشه از میان ما رفت پدرم خانه را از بقیه وراث برای مادرم خرید . ما کم کم بزرگ می شدیم و آن خانه ی قدیمی با آجرهای بهمنی وسقف های بلند و معماری قدیمی را دیگر دوست نداشتیم.خانه پر از سوراخ سنبه هایی بود که هیچ وقت تمیز نمی شد و تابستان ها معدن سوسک می شد و هر قدر سم پاشی می کردیم فایده نداشت ،سه طبقه بودن خانه برای خودش مصیبتی بود و باید مدام از پله ها بالا و پایین می شدیم. معماری خانه قدیمی بود و به چشم ما کهنه و رنگ و رو رفته می آمد.
از همون روزها بود که شروع کردم از آن خانه احساس خجالت کردن. آدرس خانه را به دوستهام نمی دادم و دلم نمی خواست کسی بداند ما کجا زندگی می کنیم. مادرم هم از شستن و رفتن های پایان ناپذیر خانه ی قدیمی به جان آمده بود. آن قدر زیر پای پدر نشستیم که خانه را فروخت و کوچ کردیم به آپارتمانی دلباز و شیک با معماری مدرن و آشپزخانه ی اوپن . آن خانه ی قدیمی را هم کوبیدند و یک ساختمان 20 واحدی 5 طبقه زشت ساختند.سالها گذشت و ما بزرگ شدیم و دست روزگار هر کداممان را گوشه ای از دنیا پرتاب کرد اما در خیال ما آن خانه ی قدیمی هرگز فرو نریخت. نه من و نه هیچ کدام از بچه های فامیل نتوانستیم آن خانه را فراموش کنیم. هنوز خوابهایمان در آن خانه می گذرد. هنوز با شنیدن کلمه ی » خانه » تصویر آن خانه با نمای آجر بهمنی و آن در چوبی وکلون کوچک پیش چشمهایم می اید.
___________________________
وقتی از ایران رفتم از ایرانی بودنم خسته بودم. از در دست داشتن گذرنامه ای که اعتباری ندارد، از زندگی در سرزمینی که مزد گورکن از بهای آزادی آدمی افزون تر است، از هر چیزی که مربوط به ایران می شد فرار می کردم. با خودم گفتم در را می بندم و می روم و پشت سرم را هم نگاه نخواهم نکرد. تمام این یک سال سعی کردم همه چیزهایی که مربوط به گذشته بود را دور بریزم . اما هر قدر بیشتر تلاش کردم بی فایده تر بود.رشته هایی که مرا به آن زمین پیوند می زند قوی تر از آن بود که بریدنش کار من باشد.بوی گل یاسی در خیابان های سیدنی کافی است تا مرا به گلدان کوچک یاس رازقی مادر بزرگ بکشاند. همان گلدانی که عصر ها مادر بزرگ گلهای سپیدش را با دستهای مهربان می چید و توی کاسه ی آب می ریخت و بوی یاس همه ی اطاق را پر می کرد..
یک نفر می گفت هرکجای دنیا که بری وطن ، مثل بند نافی که هرگز قطع نمی شود، قسمتی از وجود تو باقی خواهد ماند. همان طور که خانه ی مادربزرگ جزیی از من باقی ماند. آن خانه اگر ویران و اگر آباد، خانه ی من است.من آنجا زندگی کردن را ، دیدن را ، دوست داشتن را یاد گرفتم. من روی آن خاک برای اولین بار راه رفتم، زمین خوردم و باز بلند شدم. من روی هیچ خاک دیگری نمی توانم آن قدر محکم قدم بردارم ، قدمهایم می لرزد ، مردد و غریبه می ماند. قدم های من روی هیچ خاک دیگری با اطمینان نمی نشیند.دیار فرنگ با مردمان متمدن و قشنگ و آب ورنگش مادر خوانده ای است که مرا به فرزندی قبول کرده اما مادر تنی من نیست. اگرچه هیچ از ارزشش نمی کاهد اما این خاک، خاک من نیست. همان طور که آن خانه ی لوکس در شمال تهران هرگز جای خانه ی قدیمی مادر بزرگ را نگرفت .مرا دیوانه خطاب کنید، وطن فروش و خارج نشین بنامید. خانه ی من آنجاست. در دل آن شهر کبود با آن کوههای به برف نشسته ، با آن مردم شوخ و آن اتوبان های شلوغ با بوی سرب و صدای بوق …شهری که برای من زیبا ترین شهر دنیا بود و خواهد ماند ، مرا دیوانه خطاب کنید ،خانه ی من همیشه همان جا باقی خواهد ماند. حتی اگر هرگز مجالی نباشد که به خانه ام برگردم، آنجا تنها جایی است که من خانه اش می نامم.
لیلا گفت:
چقدر سخت کردن شکستن فیلتر رو این روزا
یادی از خانه ی کودیکت کردی فکر کنم همه این حس رو نسبت به خانه ها و مکان های کودکی شان دارند
منم همیشه تو خوابهایم خانه ی کوکیم را می بینم
در ضمن روز جهانی زبان مادری هم گرامی باد
زبان مادری هم زبان دل است .
لیلا گفت:
اصلاحیه کامنت قبلی
چقدر سخت کردن شکستن فیلتر رو این روزا
یادی از خانه ی کودکیت کردی فکر کنم همه این حس رو نسبت به خانه ها و مکان های کودکی شان دارند
منم همیشه تو خوابهایم خانه ی کودکیم را می بینم
در ضمن روز جهانی زبان مادری هم گرامی باد
زبان مادری هم زبان دل است .
شیما گفت:
همه ی اینایی که گفتی درسته اما حیف که دیگه اون صفای قدیم ها تو ایران نیست، مثل هر جای دیگه ی دنیا ، اونجا هم دیگه مردم با هم غریبه اند ، فقط وقتی از ایران میاییم بیرون و دلتنگ میشیم یاد روز های خوبی ، که دیگه وجود ندارند، می افتیم ، یادمون میره که چرا سختی غربت رو به جون خریدیم.
روزهای بد رو نمیتونیم به یاد بیاریم. کاش یه چیزی بود که میشد باهاش حافظه رو پاک کرد، همه شو…
رهگذر گفت:
خونه خواهرم پای کوههای شمال تهرونه، بعد از سالها برگشته بودم،چند روز اول که گذشت و از مهمون بازی خلاص شدم جورو پلاسمو جمع کردم رفتم خونشون کنگر خوردم لنگر انداختم،بعد از ظهرها میرفتم بالا پشتبون میشستم معمولان خواهرم با یه قوری چأی و استکان میومد پیشم، یبار آزم پرسید این بالا چه خبره تا ولت میکنن عین بند تنبون میأی اینجا.
بهش گفتم آبجی باور کن بعد از شماها دلم واسه این کوهها بیشتر از هر چیز دیگهای تنگ میشه،اما قسمت ناراحت کننده داستان اینجاست که خیلی سخته واسه ما تو اونجا زندگی کردن شاید واسه همینه که کسایی که برمیگردن میرن یه گوشهای مثل دماوند یا یه جای دور یه باقی باغچهای میخرن و همون جا میمونند تو ایران اما نه با …………………..
sami گفت:
به قول اصغر من، غم غربت یه غم غریبیه که تا حسش نکنی قابل توصیف نیست، راست میگه .به نظر من هم غم غربت یه غم خاصه که نوعش و موجودیتش با همه غمهای عالم فرق داره.من کاملا شما رو درک میکنم.ولی نفهمیدم اون روزی که تو اون رستوران ولی عصر با هم جمع شدیم چرا باید گریه هم تو برنامه باشه!!!!
ویولتای عزیزم بیا از همین حالا به هم قول بدیم که اون روز گریه نکنیم و قول مهم تر اینکه از همین الان وقتی به یاد اون روز میفتیم بخندیم .یه لبخند چند ثانیه یی هم کافیه..قول میدی دیگه!!!یادت باشه قول دادی یا!!!
نسوان گفت:
من و گریه؟ منو که بکشی هم گریه نمی کنم!اونم جلو مخاطب های وبلاگ ، واویلا! من مثل بز براتون می خندم…. خیلی وقت پیش ها این رو یاد گرفتم که خنده رقیب بی بدیل گریه است. با همون کارکرد ها.با تاثیرات بیشتر و بدون عوارض جانبی گریه. اینم قول شرف
نسوان گفت:
هما جون من اومدم. شوهرم نکردم. بار هم نبودم. توی نوبت بودم. مگه این لولیتا امون می داد ما حرف بزنیم ؟یقین تخم کفتر بسته بودند به چونه اش… خلاصه ارادت مندیم. سلام!
هما گفت:
سلام به روی نشسته ات خواهر
کوجا بودی تو؟ شوهر که میدونم نکردی کلا من امارشوهر رو در همه جای دنیا رو دارم اصلا شوهر نیست که بخوای بکنی یا نکنی که اگه بود مطمن باش من با این نود سال عمری که از بلوغم گذشته حتما حضوری چشمگیر در اونجا داشتم
خلاصه مهم اینه که اب و هوایی عوض کردی و اومدی
اما در مورد لولیتا
چاخان نکن خداییش این چند روز خیلی زحمت کشید و بطرز عجیبی احساس کردم چقدر میشه بهش نزدیک بود ..چرا اینو میگم چون همیشه تو خیالم مثه خانم ناظم های خطکش بدست تصورش میکردم و ازش میترسیدم اما الان می تونم بگم خیلی درکش می کنم و می فهممش و اگه نری بهش بگی بهت میگم که خیلی دوستش دارم … (مدیونی الان از اون لبخند های شیطانی رو لبت باشه )
هما گفت:
سلام به روی نشسته ات خواهر
کوجا بودی تو؟ شوهر که میدونم نکردی کلا من امارشوهر رو در همه جای دنیا رو دارم اصلا شوهر نیست که بخوای بکنی یا نکنی که اگه بود مطمن باش من با این نود سال عمری که از بلوغم گذشته حتما حضوری چشمگیر در اونجا داشتم
خلاصه مهم اینه که اب و هوایی عوض کردی و اومدی
اما در مورد لولیتا
چاخان نکن خداییش این چند روز خیلی زحمت کشید و بطرز عجیبی احساس کردم چقدر میشه بهش نزدیک بود ..چرا اینو میگم چون همیشه تو خیالم مثه خانم ناظم های خطکش بدست تصورش میکردم و ازش میترسیدم اما الان می تونم بگم خیلی درکش می کنم و می فهممش و اگه نری بهش بگی بهت میگم که خیلی دوستش دارم … (مدیونی الان اگه از اون لبخند های شیطانی رو لبت باشه )
ess گفت:
پست خوبی بود،توی روز سردو بارونی خوب چسبید،میزونمون کرد!!!
یه نفر دیگه گفت:
راست میگی…
mahi گفت:
همه اش قابل درکه. اما یادت باشه این احساسات و فکرها همه اش نوستالژیه. این بوها، تصاویر، یادها و نواها همگی نوستالژی مربوط به گذشته ایه که دیگه نیست و فقط خاطره اش مونده. همین موسیقی خانه داریوش به همون اندازه ای که اینجا تو غربت اشکم رو در میاره تو ایران هم همین طور نوستالژیک بود. و به همین ترتیب تمامی آنچه که در غربت یاد آور گذشته است و حس اندوه ناکی به ادم می ده تو ایرانش هم همین طور بود. زمانی که اومدم بیرون همه این ها رو می دونستم. می دونستم به شدت وابسته ام به همه چیز اون فرهنگ، نه این که چون بهترینه بلکه چیزیه که بهش عادت کردم و عاشقشم. و زمانی که مجبور به تبعید ناگزیر شدم، این دلداری رو به خودم می دادم که لااقل در غربت (به دلیل غرابتش) تحمل این نوستالژی از زمانی که در مملکت خودت هستی اسون تر و البته توجیه پذیر تره.
متاسفانه خیلی چیزها از بین رفته و دیگه هم برنمی گرده. درک این حقیقت تلخ از هر تلخیی تلخ تره.
شیما گفت:
+++++ موافقم
Sam گفت:
قشنگ گفتی
مدونا گفت:
درست میگی ولی غربت اسمش روشه، هر کاری کنی و هر جا بری آخرش غریبه ای.
Sam گفت:
اگر یک سر بری ایران، حالت بهتر میشه. اولا متوجه میشی که نه این ایران اون ایران است، و نه این مردم اون مردم هستند. متوجه میشی که این خاطرات تو بوده که تورو دلتنگ میکرده نه دوری از وطن. مام وطن برای امسال من و تو فوت کرده، مثل هر فرزندی که به طور طبیعی فوت والدینش را میبینه، ما هم این اتفاق بد را دیدیم.
ما دیگه بزرگ شدیم و رو پای خودمون هستیم، احتیاج به حمایت مادر و مادر خوانده نداریم، دنبال مادر خوانده نگرد. من و تو با دوستامون در یک شبانه روزی زندگی میکنیم که بعضیهاشون اینجا بدنیا اومدند و بعضیهاشون جای دیگه. که البته این هیچ تفاوتی تو چیزی نمیکنه. چیزی که مهم است رفتار ماست که متاثر از نگاه ما به دنیا است.
سیبیل بلا گفت:
خیلی با حرفت موافقم سام . با این تفاوت که حس می کنم اگه روزی کاری از دست من بر بیاد مثلن بتونم به نوعی به عده ای انسان کمک کنم ، هنوز اولویتم اینه که اون کار رو در ایران بکنم . اینه که شاید ویولتا هم بی راه نمی گه . چیزی هست … تا همیشه … تا هنوز
gol banu گفت:
baray to, viol
گیتی گفت:
فکر کنم همه ی ما اون خونه ی مادربزرگ رو یادمونه….. و چه رویای عجیبی که برای من هم هنوز تر و تازه مونده و کهنه هم نمیشه ….
اون حوض وسط حیاط با گلدون های بزرگ یاس سفید دورش، درخت توت سفید و قرمز و تابی که زیرش برامون می بستن، پیچ امین الدوله ؛ درخت انار، بوته های رز…
اون بوته ی بزرگ گل ابریشم با بوی عجیبش که وقتی می دویدیم مخصوصا تنه می زدیم بهش که جیغ مادربزرگه دربیاد… گل کاغذی ، اونهمه گلدون های حسن یوسف که مادربزرگم می گفت همه رو از یک شاخه کوچیک ریشه داده توی آب زیاد کرده.، … چه حالی داشتن !!…….
خودمونیم زندگی می کردن ها !! 🙂
ویولتا ، حتما خبر داری اینروزا جشنواره فیلم و تئاتر هم بود، حالا از گند بازیاشون نگیم دیگه….
چیزی که می خواستم بگم این بود که ظاهرا تئاتری ها تونسته بودن یک کارگردان خیلی معروف ایتالیایی رو دعوت کنند امسال…من یک مصاحبه ازش رو دیدم….
یک جا اشاره کرد به فضای عجیب شهر تهران…یک ابرشهر با تمام شلوغی هاش و در کنارش کوههای عظیم و بزرگ با برف های روش…
چیزی که من هم همیشه با دیدنش حس عجیبی پیدا می کنم، هر موقع فرصت می کنم و هر جای شهر که هستم ، سرم رو با یک زاویه ای می چرخونم که بتونم ببینم و به کوه ها نگاه می کنم و حالم خوب میشه…. قشنگ حالم خوب میشه !!
و اون ایده ی سامی برای دیدار یک جایی توی ولیعصر…. دیشب همینجوری که پیاده لنگان لنگان میومدیم بالا ، سر یک کوچه نزدیکای پارک وی داغ دلم تازه شد…
یاد شبی افتادم که دیگه اعلام کرده بودند آخرین روز تبلیغات برای انتخاباته و از فردا دیگه تعطیل تا روز انتخابات… نمی دونی اونشب چه خبر بود توی خیابون ولیعصر ، سونامی شادی و خنده و آوازو حتی رقص !!
کلی دوستای مدت ها ندیده ام رو دیدم اونجا، از پشت سر همیدگرو غافلگیر می کردیم…تو اینجا چیکار می کنی ؟؟ این بند چیه بستی به دستت اسکل !! چقدر خندیدیم و چقدر جیغ زدیم وخوش گذشت….
و باور می کنی در تمام طول عمرم بی اغراق ، هیچوقت چنین حسی نداشتم که با مردم خودم بتونم ارتباط محبت آمیز توی خیابون بدون هیچ درد و گرفتاری و توام با شادی و شادی و شادی داشته باشم….
بهرحال توی اون کوچه یک رستوران فسقلی بود و میز و صندلی گذاشته بود توی پیاده رو ، توش هم که شلوغ .. آخر ماجرا له و لورده رفتیم اونجا یک چیزی خوردیم و بعد هم رفتیم خونه….
دیشب نم نم بارون میومد ، از سر اون کوچه رد شدم …ایستادم و به نور چراغهایی که افتاده بود روی پیاده روی خیس نگاه کردم… راستش دلم گرفت یک کمی… اما خوب زندگیه دیگه !
می دونی با اینکه از دید من بدون شک ، چیزی که دنیا رو زیبا می کنه و بهش معنی میده ، تبادل ، ادغام ، هم نوایی و هم آوایی اندیشه و فرهنگ انسان هاست ، بدون مرز و بدون خط و خطوط… فارغ از ملیت و رنگ و نژاد…..
اما شک ندارم که من هیچ وقت جهان وطن نخواهم شد….هیچوقت…
مدونا گفت:
++++
مدونا گفت:
پ.ن. آبجی بیزحمت این ضربدرا رم به اون به علاوه های بالا اضافه کن، خیر ببینی xxxx
شهرزاد قصه گو گفت:
دیوانهٔ دوست داشتنی من،
دیدن و بویدن گل اقاقی در فرانسه یا آلمان همیشه مرا به مرز جنون کشانده است!
خواهر دیوانهٔ تو!
نسوان گفت:
قربونت بشم خواهرکم… از این به بعد با همیم در حس بوییدن اقاقی! باشه؟
Shabnam Ghadiri گفت:
Violetta I feel the same, feel the same, feel the same, feel the same…..
پیلتن پاکزاد گفت:
دوستان عزیز:
مدتی بود که روی سایت اطلاع رسانی آبرادات کار میکردیم. متاسفانه قبل از اینکه ما کاملن آماده شویم, سایت ما لو رفت. با توجه به اینکه میدانیم بزودی بوسیله حکومت آخوندی فیلتر خواهیم شد؛ تصمیم گرفتیم که وجود این سایت را اعلام کنیم. ما مقادیر بسیار زیادی اطلاعات جمع کرده ایم که آنها در این سایت خواهیم گذاشت. در این زمان شما میتوانید کتاب های بسیاری را که خود گنجینه ای با ارزش است بطور رایگان به صورت پی دی اف دریافت کنید. کتابهای دیگری هم داریم که در سایت گذاشته خواهد شد. همچنین سخنرانی های ارزشمند آقای رضا فاضلی به صورت صوتی آماده است. از شما خواهش میکنیم که تا سایت فیلتر نشده آنچه را که میخواهید دانلود کنید و به دوستان خود هم اطلاع رسانی کنید. آدرس سایت در زیر است
http://www.abradat.com
از همه شما متشکریم
پیلتن پاکزاد
sami گفت:
میتونم بدون اغراق بگم ایرانیهائی که در ایران هستن بهترین خاطرات سیاسی شون یک هفته قبل از رأی گیری بوده.متاسفانه من اون موقع ایران نبودم،ولی خیلی ازش شنیدم.میگن همه خوش حال بودن.همه میخندیدن،حتی تو خیابون میرقصیدن!!حالا فکرش رو بکنین این بار چی میشه!!!یعنی خدایا میشه؟؟؟؟میگم کسی از این ترکها خبر نداره؟؟؟نمیدونه چرا حرکتی،تکونی،سری،صدائی ازشون در نمیاد؟؟؟عجیب نیست؟؟!!!اعتراض بدون آذریها !!!
راستی بچهها خارخاسک هفت دنده صحیح و سالمه.اگه دوست داشته باشین یه سریع بهش بزنین و احوال پرسی کنین آدرسش اینه:http://kharkhasak.blogspot.com/
شیما گفت:
بلاخره آذری یا ترک؟ شما هنوز نمیدونین ما رو به چه اسمی خطاب کنین….
ترک گفت:
عزیزم قومیت های مختلف این قدر توسط مردم فارس تحقیر شدن که دیکه هیچ کدوم حاضر نیستن بیان جونشونا بدن بعدم از خر گرفته تا در بهترین حالت شهرستانی خطاب بشن .
ما مردم آذربایجان برای آزادی خواهان کشور همسایه ایران آرزوی موفقیت داریم و جز برای سرزمین خود جان فشانی نمی کنیم.
هما گفت:
ببخشید اما ورای حرف چرتی که در جمله اخرتون گفتید میتونم بپرسم قوم فارس یعنی چی؟ و کجای ایران ساکن هستند؟
ترک گفت:
حرفم چرت بود یا نه اینا زمان بهتون ثابت می کنه
بعد از انتخابات هیچ تحرکی از مردم تبریز دیدین؟
اما یه مسابقه فوتبال بی ارزش تا 500 هزار نفر از هر قشری از آذری های همه جا میان.
می دونید شعار همه چیه؟
یا کافیه یه سری به خوابگاه دانشگاه تهران بزنید و ببنید تو اتاق آذری ها پرچم چه کشوری هست/
اگه حرف من به نظر شما چرت یا نشدنیه حرفای شمام از نظر صاحبان امروز قدرت ایران همین طوره
ما برای هدف خودمون تلاش می کنیم و امید داریم به زودی محقق بشه هدفی که اکثریت جوانان آذزی براشون مهمه.
ترک گفت:
bebakhshid adad eshteh khorde 200 hezar nafare doroste ke jamiate ghabele tavajohi biron varzeshgah jam mishan va shoarhaie jodaie az iran midan.
هما گفت:
اولا اینکه دارین اتفاقات بعد انتخابات رو با مسابقه فوتبال قیاس می کنید خنده داره خب واسه داربی تهران هم صدهزار نفر میرن و تازه پولم میدن واسه تماشای فوتبال اما ممکنه دیروز صدهزار نفر برای یک اسفند نیومده باشند پس باید نتیجه بگیریم مردم تهران ازادی نمی خوان؟ یا اینکه دانشجو چه پرچمی رو در اتاقش اویزون می کنه نشانه جدایی خواهیه اذری هاست؟ خب ما هم زمان دانشجویی خیلی کارای مسخره می کردیم که الان بهش میخندیم
بعدم من هنوز منتظر جواب سوالم هستم که قوم فارس یعنی چی و کجای ایران ساکنه ؟ اگه منظورت تهرانه که تهران تا دویست سال پیش یک ده بود با زیر ده هزار جمعیت و مهاجرت اقوام مختلف تهران امروز رو اینچنین بزرگ کرده و نمیشه بهش گفت قوم فارس اگرم جایی دیگه ساکنند که ممنون میشم بما هم بگی این قوم فارس کجان و کیانند تا ما هم جاهل از دنیا نریم
*******
ویدا جان
درمورد کردستان داری اشتباه می کنی اتفقا یکی از جاهایی که همیشه در این یکسال و اندی در مبارزه پیشرو بوده کردستان و حتی شهرهای کوچیک اونه به اخبار دیروز در پاوه مراجعه کن و…
ویدا گفت:
هما جان….
اگه کردستان داره مبارزه می کنه…. به خاطر بحرانهای اجتماعی و اخلاقی تو اون منطقه نیست….. بلکه به خاطر تعصب به قومیتش هستش…. یعنی دشمنی کردها و دولت به خاطر بیشتر مسایل قومیشون هستش…. نه بخاطر بحرانهایی که بقیه شهرها دارن تجربه می کنن….. یعنی اونها هم از این خفگان رنج می برن… ولی نوع رنج بردنشون یک کم با بقیه جاها فرق داره…. مثلا تو کردستان یا آذربایجان…سیستم رشوه دادن و رشوه گرفتن مثل بقیه شهرها پررنگ نیست…. شاید هنوز شایسته سالاری رنگ بیشتری داره…
و البته خوب آذربایجان مشکل اقتصادیش هم نسبت به استانهای دیگه کمتر هستش…. چون هم به لحاظ کشاورزی در موقعیت خوبی قرار داره…. هم کارخونه و معدن زیاد داره….. در نتیجه مردم آذربایجان بحرانهایی که در جاهای دیگه دیده می شه رو تجربه نمی کنن…..
هما گفت:
ویداجان
اولا در کردستان گروه های زیادی هستند که برای هدف های متفاوتی مبارزه می کنند البته باید گفت فشار هم اونجا بسیار زیاده و کلا جز در یک مقطع کوتاه در رژیم گذشته که البته با بهبود روابط شاه با صدام منجر به خیانت کردن به کردها شد همیشه حکومت با اونها برخورد خوبی نداشته و این مختص کشور ما هم نیست عراق و سوریه و ترکیه هم با کردها روابط خوبی ندارند و البته من بشخصه امیدوارم روزی بیاد که 70ملیون کرد موجود در دنیا یک سرزمین برای خودشون داشته باشند و باور کن اگر این اتفاق بیفته کشوری نمونه در منطقه خواهد شد چون مردمان بسیار مهربان و رنجدیده ای هستند .اونها بزرگترین قومی هستند در دنیا که سرزمینی ندارند
اهل آبادی گفت:
اگه بناست زحمت بکشین هما جون قربونت: اینم در نظر داشته باش که بین خود کردها هم اقوام ، تیره ها و طوایف مختلفی هست. ای کاش می توستی کاری بکنی که به هر قوم یا طایفه یا قبیلۀ ده پونزده نفری یه سرزمین جدا کنن که خودشون واسه خودشون رئیس جمهور و دولت و مجلس داشته باشند، تا مثل این ترک منت سر بقیه نذارن. اصلاً نمیدونم چرا این آمریکا نمیاد مثل یهودی های اسرائیل یه فکری هم واسه کردها بکنه بلکه یه کشورکی هم بشه واسه اونا جدا کرد ، برن سر خونه زندگیشون گناه دارن بنده خداها. بعدشم خوب دیگه، عرب ها وو بلوچ ها وو ترک ها وو ترکمن ها وو خلاصه هر کی به مراد و آرزوش برسه. کاشکی شما جای اوباما یا هیلاری یه کاره ای میشدی اینا که به فکراقوام توی ایران نیستن که!
ترک گفت:
در مورد مقایسه مسابقه فوتبال با اتفاقات بعد از انتخابات باید بگم دلیلش اینه که جفتشون یه موضوع سیاسی . بله داربی تهران کاملا ورزشیه اما اینجا از تیم تراکتور سازی فقط به خاطر مسائل سیاسی پشتیبانی میشه کما این که تا 5سال پیش تعداد خیلی کمی به خاطرش به ورزشگاه می رفتن. اما الان از تمام اقشار مردم و بدون هدف طرفداری از یه تیم ورزشی میان. یه جورایی الگو برداری از بارسلونا.
اما در مورد پرچم استفاده از یه پرچم به عنوان هویت ملی تا استفاده شما از پرچم های کشورهایی مثل آمریکا به خاطره قشنگیش یا از سر بی هویتی خیلی تفاوت داره.
و همون طور که عرض کردم زمان مشخص می کنه.
شاید اگه الان در سه استان اصلی آذری نظر سنجی بشه اکثریت قاطع رای به جدایی ندن و در استان های داخلی تر مثل زنجان رنگ کمتری داشته باشه.
اما اکثریت نسل جوان ساکن در مناطق آذری به صورت جدی به دنبال این موضوع هستن.
ترک گفت:
بعدم من نمی فهمم چطورییه شما جدا شدن واسه کردا خوب می دونی اما واسه ترکا بد؟؟؟؟؟؟؟؟
شیما گفت:
ما در وهله ی اول واسه کشور خودمون ، ایران ، آرزوی آزادی و موفقیت داریم ، بعد برای کشورهای همسایه.
من خودمو اول ایرانی میدونم بعد آذری، اما کاش بقیه هم همیشه اینطوری فکر میکردن….منظورم اتحاد و این حرفاست
هما گفت:
نسوان معزز
یک عدد کامنت بنده الان باید اینجا می بود که نیست ..
.چرا نیست؟
چون در شکم اسپم شماست
چرا اونجاست؟
گوشش رو بگیرین بیارینش بیرون تا ازش بپرسیم
مرسی
ناشناس (اصلی) گفت:
اولا خوبه که مثل بعضی از هم پالگی های پان ترکیستت ، پوزه خاکستریت رو در پوشش دیگه ای مخفی نکردی و رسما ایران رو «کشور همسایه» دونستی
دوم اینکه می تونی دقیقا مختصات انسانشناسی و فرهنگی این قوم ساختگی خودتو برای من تعیین کنی و توضیح بدی که ببینم این قوم فارس و مردم فارس و غیر فارس اصلا چی هستند ؟ بلکه ما هم از جهل مرکب بیرون بیایم
سوم اینکه همون طور که شاهد هستید طبق روال معمول پان ترکیست ها ، باز هم ایشون داره مزخرفاتی مثل شوونیسم فارس و قرار دادن «فارس ها» در مقابل سایر قومیت های ایران رو بیان میکنه
محض اطلاعت باید بگم که رژیم ایران ، صرفا فاشیست مذهبیه و نه قومی و اگر هم قومیت هایی شامل کردها یا بلوچ های عزیز بیشتر از سایرین تحت ستم بودند قطعا و یقینا به خاطر سنی مذهب بودنشون هست که در مغایرت کامل با یک حکومت فاشیست اسلامی شیعی اثنی عشری فقاهتی هست و الا همون طور که شاهد هستیم بیشترین سران مملکت و در راس اونها «خامنه ای» آذری هستند از این طرف هم که موسوی و بسیاری از افراد دیگه آذریند . پس این مظلوم نمایی ها رو برو برای 4 تا بی سواد تر از خودت بکن
نکته آخر هم اینکه در درجه اول تو بیجا می کنی که از طرف قومیتهای کشور من میگی که «قومیت های مختلف این قدر توسط مردم فارس تحقیر شدن که دیکه هیچ کدوم حاضر نیستن بیان جونشونا بدن»
و بعد از اون هم یا تو واقعا یابو علفی تشریف داری یا خودتو به خریت زدی که اگه به این مزخرفات و اراجیف صد من یک غاز تو بود ، پس رشتیهای دلاور که متاسفانه بدترین جکهای ناموسی در موردشون گفته میشه ، از روز اول در جنبش چی کار میکردند ؟
یا مثلا تو داری میگی تبریز از روز اول این جنبش تا حالا «هیچ حرکتی» نداشته ؟ (اینجاست که معلوم میشه واقعا خودتو به خریت زدی)
محض اطلاع جناب یابو علفی باید بگم که مردم سبز تبریز از 23 خرداد 88 تا حالا بارها حرکات و تظاهرات در سطخ مخدود داشتن که اوج اون هم در روز عاشورا بود که با تقدیم 4 شهید آزادی به مام میهن همراه شد
برای روز عاشورا میتونی بری به لینک زیر که با رفرنس برات توضیخ داده بلکه خرفهم بشی :
http://fa.wikipedia.org/wiki/عاشورای_1388
ناشناس (اصلی) گفت:
ترک :
«حرفم چرت بود یا نه اینا زمان بهتون ثابت می کنه
بعد از انتخابات هیچ تحرکی از مردم تبریز دیدین؟
اما یه مسابقه فوتبال بی ارزش تا 500 هزار نفر از هر قشری از آذری های همه جا میان.
می دونید شعار همه چیه؟
یا کافیه یه سری به خوابگاه دانشگاه تهران بزنید و ببنید تو اتاق آذری ها پرچم چه کشوری هست/
اگه حرف من به نظر شما چرت یا نشدنیه حرفای شمام از نظر صاحبان امروز قدرت ایران همین طوره
ما برای هدف خودمون تلاش می کنیم و امید داریم به زودی محقق بشه هدفی که اکثریت جوانان آذزی براشون مهمه
در مورد مقایسه مسابقه فوتبال با اتفاقات بعد از انتخابات باید بگم دلیلش اینه که جفتشون یه موضوع سیاسی . بله داربی تهران کاملا ورزشیه اما اینجا از تیم تراکتور سازی فقط به خاطر مسائل سیاسی پشتیبانی میشه کما این که تا 5سال پیش تعداد خیلی کمی به خاطرش به ورزشگاه می رفتن. اما الان از تمام اقشار مردم و بدون هدف طرفداری از یه تیم ورزشی میان. یه جورایی الگو برداری از بارسلونا.
اما در مورد پرچم استفاده از یه پرچم به عنوان هویت ملی تا استفاده شما از پرچم های کشورهایی مثل آمریکا به خاطره قشنگیش یا از سر بی هویتی خیلی تفاوت داره.
و همون طور که عرض کردم زمان مشخص می کنه.
شاید اگه الان در سه استان اصلی آذری نظر سنجی بشه اکثریت قاطع رای به جدایی ندن و در استان های داخلی تر مثل زنجان رنگ کمتری داشته باشه.
اما اکثریت نسل جوان ساکن در مناطق آذری به صورت جدی به دنبال این موضوع هستن..»
*********
در چرت بودنت حرفت که شکی نیست و در مورد اینکه زمان ثابت میکنه هم باهات موافقم
کل ورزشگاه یادگار امام تبریز 70 هزار نفره اون وقت 500 هزار نفر از هر قشری برای هر بازی میان و شعار های به قول خودت «جدایی طلبانه» میدن ؟ ، والا دندون عقل خر هم میوفته با این مزخرفاتی که تو داری سر هم میکنی
اون وقت میای گودرز رو به شقایق پیوند میزنی و مردم تبریز رو با جدایی طلبهای کاتالونیا یکی می کنی ؟ (بابا یکی اینو از برق بکشه )
محض اطلاعت هم باید بگم که دلیل اینکه تا 5 سال پیش ، صد نفر هم برای بازی های تراکتور به ورزشگاه نمیرفت اینه که 5 سال پیش تراکتورسازی داشت دسته 3 بازی میکرد ولی الان چون اومده لیگ برتر طبیعتا هوادارها بیشتر شدن
در مورد پرچم و دانشگاه تهران و این اراجیفت هم که فقط میتونم حدس بزنم که باز هم یونجه هاتو نشسته خوردی و داری چیز شعر تلاوت میکنی
و در مورد پاراگراف آخرت که شامل نظرسنجی و جوانان آذری و این حرفها بود هم باید بهت بگم که من خودم حدود 11 ماه تبریز زندگی کردم و کاملا با اتمسفرش و مردم شریفش آشنام
خو نکبت تو اگه جرات داری برو همین مزخرفاتی رو که اینجا گفتی وایسا وسط خیابون عباسی تکرار کن تا ببین خود مردم یه جوری از وسط جرت میدن تا دفعه اول و آخرت باشه که اون مستراح رو باز میکنی و گنده تر از دهنت می بافی
و حرف آخرم هم اینه که ببین کوچولو ، لنین و استالین هم با حلقه به گوشی مثل جعفر پیشه وری نتونسن این غلطهای اضافه رو بکنن که حالا «علی اف» و اربابانش بخوان به وسیله امثال تو از پسش بربیان
آذرآبادگان من جان جانان من است
قیمت خون ارس رگ ایران من است
ویدا گفت:
سامی جان….
فکر می کنم یک دلیل اینکه مردم آذربایجان خیلی درگیر نیستن این باشه… که مردم آذربایجان و کردستان…. مثل بقیه نقاط کشور دچار هرج و مرج و فساد نشدن…. یعنی بحرانهای مالی… اخلاقی… اجتماعی…. آمارش تو غرب کشور خیلی پایین تر هستش…. حتی آزادی گفتار هم فکر می کنم تو اونجا بهتر هستش… چون یکطوری مردمش با هم هماهنگ شدن…. حراست ادارات آذربایجان رو با حراست شهرهای دیگه نمی تونی مقایسه کنی…. اگه باهاشون برخورد داشتی متوجه می شی که خیلی اهل گیر دادن نیستن….
و دلیل دومش فکر می کنم این هستش که اغلب افرادش اخبارهای داخلی رو خیلی دنبال نمی کنن…. بیشتر ماهواره ها بسوی ترکیه و آذربایجان هستن…. بطوری که نسل جدید آذربایجان به زبان ترکی علاوه بر آذری مسلط هستن!!!
ناشناس گفت:
دیروز مخالفان حکومت ایران به غیر از تهران در چندین شهر بزرگ دیگر نیز دست به تجمع زدند. بر اساس گزارش های رسیده به بی بی سی، این تجمع ها از تجمع های روز ۲۵ بهمن گسترده تر بوده است.
گزارش شده که بعضی از مناطق کردنشین از جمله مریوان، بوکان، سردشت و مهاباد هم صحنه درگیری بین نیروهای امنیتی و معترضان بوده است.
احمد رضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران در همین ارتباط به کشته شدن دو نفر از ماموران نیروی انتظامی استان کردستان اشاره کرده که شنبه شب بر اثر یک درگیری با «گروههای ضد انقلاب» کشته شده اند.
کرد گفت:
..دیروز مخالفان حکومت ایران به غیر از تهران در چندین شهر بزرگ دیگر نیز دست به تجمع زدند. بر اساس گزارش های رسیده به بی بی سی، این تجمع ها از تجمع های روز ۲۵ بهمن گسترده تر بوده است.
گزارش شده که بعضی از مناطق کردنشین از جمله مریوان، بوکان، سردشت و مهاباد هم صحنه درگیری بین نیروهای امنیتی و معترضان بوده است.
احمد رضا رادان، فرمانده نیروی انتظامی تهران در همین ارتباط به کشته شدن دو نفر از ماموران نیروی انتظامی استان کردستان اشاره کرده که شنبه شب بر اثر یک درگیری با «گروههای ضد انقلاب» کشته شده اند.
ناشناس (اصلی) گفت:
ببینم شما میتونی برای این حرفهات به من رفرنس معتبر بدی یا فقط داری از روی معده آمار میدی ؟
«اگه کردستان داره مبارزه می کنه…. به خاطر بحرانهای اجتماعی و اخلاقی تو اون منطقه نیست….. بلکه به خاطر تعصب به قومیتش هستش»
«مثلا تو کردستان یا آذربایجان…سیستم رشوه دادن و رشوه گرفتن مثل بقیه شهرها پررنگ نیست شاید هنوز شایسته سالاری رنگ بیشتری داره»
«فکر می کنم یک دلیل اینکه مردم آذربایجان خیلی درگیر نیستن این باشه… که مردم آذربایجان و کردستان…. مثل بقیه نقاط کشور دچار هرج و مرج و فساد نشدن»
» یعنی بحرانهای مالی… اخلاقی… اجتماعی…. آمارش تو غرب کشور خیلی پایین تر هستش»
«حتی آزادی گفتار هم فکر می کنم تو اونجا بهتر هستش»
» اغلب افرادش اخبارهای داخلی رو خیلی دنبال نمی کنن…. بیشتر ماهواره ها بسوی ترکیه و آذربایجان هست»
فقط این قسمتش درست بود که گفتی :
«البته خوب آذربایجان مشکل اقتصادیش هم نسبت به استانهای دیگه کمتر هستش»
که البته به خاطر اون دلایلی که گفتی «شامل زیاد داشتن معدن و این حرفها) نیست که اگه این جوری بود الان بچه های خوزستان باید وضعشون از همه بهتر بود
آذربایجا کلا یکی از قطبهای صنعتی ایرانه و اتفاقا کمترین نرخ بیکاری رو هم داره ولی بر خلاف گفته شما دقیقا همون بحرانهای «جاهای دیگه» رو هم تجربه میکنه و در این زمینه تافته جدا بافته ای نیست
در مورد دلیل فشار بیشتر روی هم وطن های کرد هم توی کامنتی که برای «ترک» گذاشتم (که در حال حاضر رفته جر اسپم) توضیح دادم
در ضمن شما کلا از میزان تفاوت ترکی آذری با ترکی استانبولی چیزی میدونی که در مورد تسلط نسل جدیدشون اضهار فضل میکنی؟
ناشناس (اصلی) گفت:
شما میتونی برای این صحبتهایی که اینجا میکنی و برات نقل قول کردم ، رفرنس معتبر بدی یا فقط داری داری از روی معده حرف میزنی و آمار میدی ؟
«اگه کردستان داره مبارزه می کنه…. به خاطر بحرانهای اجتماعی و اخلاقی تو اون منطقه نیست….. بلکه به خاطر تعصب به قومیتش هستش»
«مثلا تو کردستان یا آذربایجان…سیستم رشوه دادن و رشوه گرفتن مثل بقیه شهرها پررنگ نیست…. شاید هنوز شایسته سالاری رنگ بیشتری داره»
«بحرانهای مالی… اخلاقی… اجتماعی…. آمارش تو غرب کشور خیلی پایین تر هستش»
«حتی آزادی گفتار هم فکر می کنم تو اونجا بهتر هستش»
» اغلب افرادش اخبارهای داخلی رو خیلی دنبال نمی کنن…. بیشتر ماهواره ها بسوی ترکیه و آذربایجان هستن…. بطوری که نسل جدید آذربایجان به زبان ترکی علاوه بر آذری مسلط هست»
فقط یک قسمت از حرفات که گفتی «آذربایجان مشکل اقتصادیش هم نسبت به استانهای دیگه کمتر هستش» درست بود که به خاطر قطب صنعتی بودن آذربایجان هست و کمترین نرخ بیکاری در کشور رو هم داره ولی علی رغم گفته شما دقیقا بحرانهایی که «جاهای» دیگه وجود داره رو تجربه میکنه و در این زمینه تافته جدا بافته ای نیست
در مورد فشار مضاعف بر هم وطنان کرد هم که توی کامنتی که برای «ترک» گذاشتم (که در حا حاضر اسپم محسوب شده) توضیح دادم
و نکته آخر هم اینکه شما کلا میزان تفاوت بین ترکی آذری با ترکی استانبولی رو میدونی که از تسلط نسل جدید و این حرفها صحبت میکنی ؟
sami گفت:
take out my comment from spam please
sami گفت:
ey baba.migim az too espam daresh biyar mige tekrariyeh!!!!
ویدا گفت:
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد!
ویدا گفت:
من اینروزها دلم برای مهاجرت بسیار تنگ شده!!! دلم می خواد بازم برم تو یک شهر جدید… یک کشور جدید…. جایی که هیچکس و هیچ چیز رو نمی شناسم…. دلم برای دلتنگیهای روزهای اول مهاجرت بدجوری تنگ شده…. دلم می خواد برم بشینم بین مردم… نفهمم از درباره چی حرف می زنن…. اون وسط یک گلی.. بشقابی…پیدا بشه من رو بکشونه به گذشته….. اینطوری لحظه هایی که از کنارشون بی تفاوت گذشته بودم رو دوباره زندگی کنم…. :ي
آریو گفت:
بزار ماهم بیایم خارج. بعدش ماهم وطن پرست میشیم.
نسوان گفت:
شما هم بیا دکتر جان… قدمت سر چشم!
مدونا گفت:
عزیزم اینجور که از حرفات بوش میاد برمیگردی، فقط از زمانی که اونجا هستی کمال استفاده را ببر و خودتو با این افکار نوستالژیک آزار نده. هر بار دلت تنگ شد به این فکر کن که مدت محدودی اونجا هستی و باید از زندگیت تا میتونی لذت ببری، از هر لحظش. دلم میخود این داستانی رو که نوشتی نقاشی کنم … ماچ و هاگ و اینا
Sam گفت:
برمیگردی یعنی چی خانم؟ این حرفا چی است که بهش میگی؟ میدونی چه فکی از من پیاده شده که حالیش کنم کار درستی کرده که اومده و چه انتظاری باید از آینده داشته باشه؟
نسوان گفت:
سام می دونی تو خیلی بامزه ای! قربونت برم من که بخاطر هدایت ما فکت پیاده شد…( بوس از لپ، شلپ و شلوپ) نگران نباش من از کاری که کردم پشیمون نیستم. اگر نوشته ها بوی نوستالژی میده برای اینه که حس من اینجوریه اما هنوز هم با فکرم تصمیم می
گیرم.راستش به برگشتن تحت این شرایط اصلا فکر نمی کنم، اما اگر روزی ایران آزاد بشه بر می گردم . تو هم بر گرد. میخوایم بریم تو ولی عصر با بچه ها کافی شاپ! کیف میده..
بابک گفت:
سه چهار تا حرف. اول از پائین: توی حرف این آقای آریو حکمت تلخی خوابیده. راست میگه خب، وقتی ایران بودیم پارسال یا سی چهل سال پیش اون کوه ها، کوچه ها، بوی شمعدونی و یاس، عصر آب دادن باغچه، همه اش عادی بود. دلیلی نداشت برایشان آه بکشی.
بیرون که میای، بو ها فرق می کنن. می بینی که کوه البرز قشنگتر از راکی مانتین کلرادو است
تو این خراب شده گل یخ هم نیست، اگر شبیهش را پیدا کنی، بو نداره. خیلی بده
کاش اون خونۀ مادر بزرگ را نمی کوبیدن. منم اون خونه یادمه و حیفم میاد. ولی چون جمعیت تهران سه چهار برابر شده، مجبورن خاطره ها رو بکوبن. چیزی از آخوندا و کثافت و عوض (ی) شدن مردم هم نمیگم که زخمم باز نشه
ترکا ترک نیستن، آذری هستن. صبر کنین وقتی بیان چیزای آقایون را پاپیون و در حلقشون فرو خواهند کرد، ولی منم نمیدونم چرا ساکتن. نکتۀ خوبی بود
نمیدونم لولیتا بو؟ نه، ویولتا بود،. با این اسمای فرنگی قاط می زنم. به هر حال حسب الامر
من ترا یک دیوانه خطاب می کنم، راضی شدی؟
بابک گفت:
این قسمت دوم نوشته را قبلن تو یه پست دیگه نگذاشته بودین؟ یا چیزی شبیه ش را. آشنا بنظر میاد یا دِ ژا. وو شذه از زندگی قبلیم؟
هما گفت:
مطلب رو که خوندم و کامنتا رو داشتم فک میکردم چقدر خونه مادربزرگا شبیه هم بوده یعنی توصیفی که ویول می کنه یا گیتی و…دقیقا با اونچه که من دیدم یکی است و همه چقدر شبیه
و فکر میکردم اون ارامشی که در اون خونه حکم فرما بود از کجا میومد و چرا هنوز هم که هنوزه با اینکه اونا نیستن اما اون خونه و دیوارها و باغچه اینقدر بمن ارامش میده
اونا با این خشت و گل چی کردن که حتی در نبودشون هم این ارامشه هست
کسی میدونه؟
یلدا سبزپوش گفت:
به نظر من مادر بودن، یه مادر واقعی که اغوششون امنیت کامل بود، نه مثل مادرای الان که یا فرمانده هستن یا مو از ماست کشن یا یه برنامه ریز و راننده واسه کلاس های جورواجور لعنتی!
هما گفت:
یلدا ؟؟؟؟؟ اگه به مامانت نگفتم ….
اینکه مادرا کاراشون فرق کرده درسته اما این بیشتر بخاطر تغییر روش زندگیست خب الان یک مادر اگه بچه رو نفرسته کلاس زبان یا حواسش به درس و مشقش نباشه بهش میگن مادر بی فکر (جامعه میگه ها نه من ) اما در مهرمادری که فرقی حاصل نشده اما خب خیلی چیزاش فرق کرده
اما صحبت من ارامشیست که خونه مادربزرگا برش حاکم بود من این شانس رو داشتم که خیلی با مادربزرگ و پدر بزرگم باشم و همیشه این بودن در کنارشون یه ارامش خاصی رو داشت که الانم با اینکه نیستن اما خونشون هنوز ارومم می کنه و همیشه دلم میخواد بدونم اونا چطور چنین ارامشی رو می ساختن و ایا منم با این 99 سال سن بعد اینکه شوور کردم و بچه دار شدم و نوه ها اومدن ..می تونم ارامش دهنده و ارامش ساز باشم (اون نیشت رو ببند ..به خودت بخند )
یلدا سبزپوش گفت:
🙂 کشتمت! از کجا فهمیدی دارم می خندم؟! لطفا به مامانم نگووو هر چند احتمالا خودش می دونه چون من بچه هامو نه فرماندهی می کنم نه کلاس می فرستم فقط می شینیم با هم کرکر خنده راه میندازیم!! باور کن راست می گم!
sima گفت:
نه والا، کجا شبیه هم بودن. 😦 مال ما که جز عذاب چیزی برامون نداشته و نداره. بهش میگن چرچیل بزرگ.
sami گفت:
من فکر میکنم ترک و آذری یکی هستند.اگر غیر از اینه که اطلاعی ندارم .و اینکه علت جوک سازی ایرانیها اینه که این قوم به دلیل دانستن ۲ زبان کامل فارسی و ترکی(این شامل اکثریت شونه)از بچه گی قدرت تجزیه و تحلیلشون بیشتره و یه جورایی میشه گفت آی کیو بالاتری دارن.در واقع هر آدمی که بتونه از کودکی به چند زبان مسلط باشه همینه،تکرار میکنم زبان نه لهجه.خدا رو شکر تو کشور ما هم که همه چیز بر عکسه،به کور میگن عین اله،به کچل میگن زلف علی،به چلاق میگن ید الله .و…..پس بعید نیست که با هموطنهای ۲ زبانه آذری فارسی هم شوخی کنن.و این همه جای دنیا مرسومه مثلن فرانسویها و هلندیها برای بلژیکیهای باهوش هم همین جو رو ساختن در حالی که خیلی پستهای مهم و کلیدی و همینطور تجارتهای بزرگ اروپا مختص بلژیکی هاست.به هر حال از دلیل منطقی ویدا جان اصلا خوش حال نشدم.ما همه ایرانی هستیم ترک،کرد،عرب،لٔر،فارس.اصلا خداییش چند درصد ما اصلا به هیچکدوم از این قومیتها وصل نیستیم؟!!!!
دیگه اینکه من از خونه الان مادرم اصلا خوشم نمیاد چون برای من خاطرات تلخ زندگیم رو یادم میاره .خیلی تلخ،ولی دخترم عاشق اون خونه است.وقتی ایران باشه بیشترین وقتش رو تو اون خونه میگذرونه.میخوام بگم که این خاطرات کودکی ماست که هر جایی رو رنگ میده.خاطراتی که توش مملو از محبت،گرمی و صفا است .
مدد کار امور جنسی گفت:
همان ضد دین هستم منتها در پستهای غیر سیاسی با نام شغلیم کامنت میگذارم.اول به سهم خودم واقعا از این وبلاگ و بانوان نویسنده محترم آن کمال تشکر و سپاسگزاری دارم و با همه وجود به شما عزیزان خسته نباشید میگویم که در این چند روز گذشته در رابطه با تحرکات نوید بخش وطن مظلو ممان کم نگذاشتید.من خیلی وبگردی میکنم و دیدم همه سخت در حال کار کوشش مبارزاتی هستند ولی کلاس مبارزه در اینجا طور دیگری بود.دوم اینکه از کلیه هموطنان داخل میهن سپاسگزارم که زمینه برگشت ما و به مام وطن و برگشت ایران را به آبرو و عزتی که لیاقتش را دارد با پرداخت بسیار گران از جان و مال و آسایش خود هموار مینمایند.هم میهنان عزیزم در داخل مطمئن باشید غیر از عده ای فرصت طلب و خائن در خارج بقیه هموطنان شما در خارج هیچ چمداشتی به پیروزی شما ندارند چون شاید حقی در آن ندارند(گرچه در یکی از کامنتهایم با اطمینان عرض کردم که هموطنان در غربت هم کم نمیگزارند)من و شاید اغلب ما که بعد از پیروزی بدون بستن بند کفشمان حرکت میکنیم اولین کارمان بوسه زدن به خاک عشقمان ایران و به دستهای شما ناجیان بی توقع است و نه توقعی دیگر مگر اینکه شما عزیزان ما را هم برای کمک بیدریغ به بازی بگیرید.گرچه در این چند روز گذشته گریه امانم را بریده بود اما گاهی ز بذله گوئیهای بعضی ها مخصوصا بانوان هموطن(همیشه معتقد هستم که خانمهای ایرانی در طنز و شوخی و بذله بمراتب از مردهای ایرانی شیرینترند مثل همه چیزهای دیگرشان!!)در وسط گریه خنده ام میگرفت.ببخشید که اصلا چرا این حرفها را زدم وچرا اینجا زدم!!فقط ابراز احساس و سپاسگذاری بود.با درود
یلدا سبزپوش گفت:
قربونت برم مددکار عزیز، وظیفه مونه، قابل نداره، فقط در عوض یه خواهشی داشتیم، لطفا قبل از حرکت به سمت ایران اون بند کفشت رو ببند یه وقت با صورت می خوری زمین، نه که ما ایرانی ها دماغ خوشگلیم، یه وقت خوشگل تر نشه!! 🙂
sima گفت:
خوش به حالت که خاطرهٔ خوبی از خونهٔ مادربزرگت داری. متاسفانه مادر بزرگ من جونوری که در نوع خودش بی نظیر. بدها عمهام اونجا موند. یاد خونش فقط بوی توطئه رو به مشامم میرسونه. بس که این ۲ تا مارو چزوندن.
نادر گفت:
عجب دل پری داری سیما از اون مارمولکا!!! من هم اینجارو باهاتم، که فکر می کنم قسمت عمده اش تاثیرات حرفای مادرمه، که چون یه مدتی هست که باهاش حرف نزدم در این موارد یه کم مثبت تر به اون قضیه نگاه می کنم
sima گفت:
راستشو بخوای ، در مورد من تاثیر حرف مامانم نبود. مادر بزرگم آدم خیلی خودخواهی هستش، تقریبا کسی رو به غیر خودش دوست نداره. انقدر تو تربیت عمهام کم گذشته که اونم بیشتر شده شبیه مرد ها. بگم واست میشه یه کتاب. از شاهکارهای عمهام اینکه یه بار منو دزد کرد جلو بابام که انگار من دارم واسه بابام حساب سازی میکنم. که بد به بابام نشون دادم عمهام داره دروغ میگه. 😦
هما گفت:
این اسپم شما مادر چرا بیش فعال شده امشب؟ عین هلو کامنتای مارو میندازه تو گلو
بابک گفت:
من فکر می کنم اگه آخوندا 20-10 سال دیگه روی قدرت بمونن ( که خیلی بعیده) احتمال جدائی آذربایجان یا کردستان یا… هست. اینرا هم که مردم آذربایجان به آذربایجان آنسوی مرز ایران نگاه کنند که خیلی آراد تره، نمیشه سرزنشون کرد. همه آزادی را دوست دارن. پدر و مادر من زائیدۀ آذزبایجان یکیشون بود، یک دیگه هست. من متولد تهرانم ولی رگ ترکی هم دارم. فکر می کنم حرف آقای؟ ترک که گفت:
ما مردم آذربایجان برای آزادی خواهان کشور همسایه ایران آرزوی موفقیت داریم و جز برای سرزمین خود جان فشانی نمی کنیم.
توهین به مردم آذربایجان است. شاید 20-10 درصد شوینیست اینجور فکر کنن، ولی بنظر من ترک زبان های ایران از میهن پرست و غیورترین اقوام کشور هستن. حرف شیما درسته. اول ایرانی، بعد آذزی. من عاشق چهار طرف ایرانم. فارس زبانی که آذری را دوست نداشته باشد، باید عقب افتاده باشه
آذربایجان چون سر گربه خانوم ماست، خاطرش عزیزه. صبر کنین مردم اگر میلیونی شدن و بیرون آمدن، خواهید دید مردم آذربایجان همان جریان پاپیون که بالا گفتم، شیرین میکارن
نسوان گفت:
والله بابک جان برای منم جای تعجب داره. کسی که ترک بودن خودش رو جلو تر از ایرانی بودن میزاره مثل کسیه که جنسیتش رو جلو تر از انسانیتش قرار بده/ مگه میشه؟ باورم نمیشه
به هر حال اگر از من می پرسیدی در مورد کردها و ترک ها باید که با رفراندوم تصمیم گیری بشه. اگر میخوان برن بزار برن. بزور که نمیشه کسی رو نگه داشت.اگر دست من بود به من یک تیکه خاک می دادی( از هر جای ایران) با یک عده مردمی که به اون خاک عشق داشتند و تخصص و سواد و شعور داشتند برام کافی بود. می شد اونجا رو ساخت و اباد کرد. نه نفت خوزستان رو میخواستم، نه منابع زیر زمینی هیچ جا رو. فقط یک تیکه خاک با چهار تا آدم با سواد و با فرهنگ و علاقمند. باور کن از اون بقیه جلو تر می افتادیم. .
رهگذر گفت:
لطفا از خودتون تز در نکنید، ما چه شانسی آوردیم که زمام دران امور ایران به اندازه شما دموکرات نبودند و الا چیزی از ایران زمین باقی نمیموند.
ایران متشکل از قومیتهای مختلف هست،ایران تنه و باقی شاخههای اون هستند، کرد.ترک.بلوچ،عرب،لٔر و غیره اگه امروز به ترکها و کردها اجازه رفراندوم بدیم فردا هر ننه قمری از هرجا درخواست خودمختاری میکنه و چیزی از ایران باقی نمیمونه،یه عمری خارجیها و تجزیه طلبها این جوک هارو ساختند که امروز امثال شما بیأید به جای اینکه به وجه مشترکاتمون و وابسته بودن به این تنه تاکید کنید دم از تکه تکه شدن این درخت بزنید.
بیخود از سر معده حرف نزنید و حتّی فکر این دری وریارو در مورد به اصطلاح خود مختاریهای قومی رو از سرتون بیرون کنید و مسئولانه تر فکر کرده و قلم زنی کنید،صدها سال هزاران نفر خون و جون ندادند برای حفظ این مرزو بوم که امروزه روزی حضرات روشنفکری واسه تکه تکه شدن ایران تزهای آبدوغ خیاری در کنند، و قبل از قلم زنی و خارج کردم محتویات ذهن نابالغتون در پارهئ از زمینهها بیشتر فکر کنید
یلدا سبزپوش گفت:
وااای ویولتا جان ازت انتظار نداشتم! باور کن ستون فقراتم یخ کرد، آخه قربون اون قلم زیبات برم تجزیه ی یه ملت مثل تجزیه ی یه خونواده اس، پس قدم اول اصلاحه نه از هم پاشیدن!
محمدرضا گفت:
خدا را شکر که مقدرات ما دست نیمه مجانینی که ادعای دانای کلی دارند و تو اقیانوسی از جهل مرکب شنا می کنند قرار داده نشده. با این اوضاع و احوال مملکت ما فقط به رضا شاه مقتدر و سکولار نیاز دارد تا با قنداق تفنگ و چکمه خیر صلاح ملت را بکوبد تو فرق سرشون. من می کوبم تو دهن اون یاوه گوها که از دموکراسی حرف می زنند. همین ولایت مطلفه از سرمون هم زیاده.
sami گفت:
نسوان عزیزم
با حرفت کاملا موافقم.یعنی خیلی موافقم.ولی اگه از من بود اون ایرانیها رو با سواد هم نمیخواستم ، ترک یا آذری با هوش هم نمیخواستم فقط انسان و عاشق خاک بودن کافی بود.من اون یه تیکه خاک رو با کمک همونها آباد میکردم.
sami گفت:
من که اصلا سوادم نمیکشه که بفهمم این جناب رهگذر چی میگن.اگه کسی میفهمه خواهشن به من هم بگه.
سنگاپور طولش ۴۰ کیلومتر یعنی اگه سوار اتوبوس تجرش بشی فکر کنم سر عوارضی کرج که پیاده بشی ،سنگاپور تموم شده.!!!ارزش دلار این کشور به این کوچیکی با دلار آمریکا برابری میکنه(با اندکی تفاوت)ساکنینش اکثرا چینی هستن(البته هندی و مالزیایی هم دارن)حتی راننده تاکسیهاشون انگلیسی رو مثل بلبل حرف میزنن.یکی از زیباترین هتلهای دنیا که از دو تا آسمون خراش کنار هم درست شده و استخر هتل سقف این دو تا آسمون خراش رو به هم وصل میکنه تو این کشوره که در آمد کازینواش به تنهایی برای حقوق همه کارمندهای ادارات دولتی سنگاپور کافیه!!! فکر میکنید عزیزان یک معلم مدرسه اونجا چقدر حقوق میگیره؟حد آقل ۲۵۰۰ دلار سنگاپور.در حالی که کرایه یک آپارتمان ۷۰ متری با همه امکانات و وسایل زندگی حدً اکثر ۱۲۰۰ دلار این کشوره!!!دقت کنید یک معلم مدرسه ابتدائی نه یک استاد دانشگاه!!
بی زحمت ویو لتای عزیز تو نزدیک تری .بپر برو سر اپرا سنتر(اگه اشتباه نکنم،همون ساختمون خوشکله که لب رود خونه است که سقفش مثل چترهای خیلی بزرگ میمونه،آخه من فقط عکسش رو دیدم)از این توریستهایی که همیشه اونجا ویلونن بپرس ببین چند نفر سنگاپور رو میشناسن و چند نفر ایران رو میشناسن و با عراق اشتباه نمیگیرن؟در صورتی که مساحت ایران حدً آقل صد برابر سنگاپوره.شوخی نیست بچهها فکر کنید. بزرگی کشور چه نفعی داره؟؟؟چند قومییتی بودن فایدهاش چیه؟
میگم حالا اینا همه به کنار.اگه یهو تجزیه بشه و هر کس بره به سیه خودش،میدونین مرکز که ما باشیم با قم میافتیم ؟؟؟؟وااااااای وحشتناکه
ترک گفت:
قربون آدم چیز فهم
منم همینا می گم
البته شاید در اومدن ایران به صورت یه فدرال هم حالت خوبی باشه
البته فدرال واقعی نه اسمی
حتی از ایالت های آمریکا هم در بعضی موارد مستقل تر
رهگذر گفت:
شتر در خواب بیند پنبه دانه
گهی لوپ لوپ خورد گه دانه دانه
سفیه هان و خرد مغزانی مثل شما در تاریخ این کشور کم نبودند از پیشه واری مزدور شوروی تا به کوتاه فکرانی مثل شما، خدارا شکر که اون خطه از میهن انقدر بزرگ مرد و میهن پرست داشته وداره که کج اندیشانی مثل شما هیچ وقت به حد ابراز وجودهم نرسیدین.مشکل شما اینه که یه کم عقلی مثل خودت بهت گفته ترک خر و تو به جای اینکه بهش حالی کنی خرییت در فهم و شعور اونه سعی میکنی صورت مساله رو پاک کنی و زرتی دم از مثلا خودمختاری میزنی بدون اینکه این شعور رو داشته باشید که از نقطه نظر ژئو پلتیک کشوری که به دریای آزاد راه نداشته باشه هیچ وقت کشور مستقلی نمیتونه باشه و به خاطر همینه که اتحادیههای سیاسی مثل کشورهای مستقل مشترکل المنافع پیش میاد که جانشین شوروی سابق شد امثال شما کدورو میبینید اما فلنو نه
رویکرد جدید بلاگ رو به نسوان تبریک میگم واقعا مایه شرمندگی هستید که تو این زمان که مردم در ایران چه ترک چه شیرازی چه اصفهانی دارن با از خود گذشتگی آزادی ایران زمین رو فریاد میزنند، شما تز تجزیه در میکنید همین وطن پرستیتون منو کشته
ترک گفت:
جناب رهگذر چطوریه شما از فدرال شدن ایران بیشتر از تجزیه شدنش شاکی شدی؟
اما من فکر می کنم حتی اگه تو همین سایتم یه نظر سنجی گذاشته بشه اکثرا به فدرال شدن رای بدن؟؟؟؟؟؟؟
رهگذر گفت:
جمهوری اسلامی هم با ۹۸ درصد آرا به رسمیت شناخته شد آیا درست بود؟
فدراتیوه شدن تو کشورهائی مثل ایران حکایت تیغ به دست زنگی مست دادنه و قدم اول تجزیه
ناشناس (اصلی) گفت:
برای اینکه من و امثال «رهگذر» خوب میدونیم که از اونجایی که شماها خودتون هم واقفید که تا ده ها قرن دیگه هم از طریق کوفتن بر طبل منحوس «تجزیه» نه تنها راه به جایی نمیبرید بلکه فقط و فقط موجب انزجار ملت ایران و آذری ها خواهید بود بنابراین سعی دارید پوزه خاکستری خودتون تحت لوای فدرالیسم پنهان کنید تا در فاز بعدی به سراغ هدف اصلی و شوم و در عین حال تخمی تخیلی خودتون برید ولی زهی خیال باطل
محمدرضا گفت:
شما تو اون پست که این خانومها و هم پیاله هاشون وطن پرستی را عین خریت و جهالت و تعصب کور می دونستند کجا بودی؟ فکر می کنی وطن فروشی و فراماسونیستی از کجا سرچشمه می گیرد؟ این تازه دمب خروس است، وحشت اصلی من از اون گروهک های وابسته ای است که برای اربابهایشان وسعت و تاثیر گزاری ایران تو منطقه خاری تو چشمشون شده و لغلغه زبونشون این است که این کشورلعنتی چرا این قدر بزرگ است وسعتش؟ مردم نفهمش چرا عرق ملی دارند؟ خیلی ها بی سر وصدا چنگ و دندان تیز کرده اند برای تحولات آینده.
نسوان گفت:
ایشون مسبوق به سابقه هستند. وقتی جوش می آورند دست به بد و بیراه گفتنشان هم خوب است. البته نیتشان خیر است!
ایرلند اون همه سال برای استقلال جنگید ولی در نهایت وقتی کار به رفراندوم کشید مردم یونایتد کینگدام را انتخاب کردند.
همین استرالیا وقتی به رای مردم مراجعه شد مردم تصمیم گرفتند که کلنی انگلیس باقی بمانند.
اگر سیستمی خوب اداره بشه همه میخواهند جزو اون سیستم باشند. اگرنه هر کس علم خود مختاری بر می دارد. به جای اینکه سر من داد بزنید برید ریشه ها را دریابید…من تجزبه طلب نیستم اما
برای چی خون ریخته بشه که به زور کرد ها رو نگه داریم؟ در حالیکه عملا سالهاست از بدیهی ترین حقوق محرومشون کردیم؟ با زور اسلحه بچسبونیم به خودمون؟ که چی؟ که شما به گربه خوشگلتون افتخار کنید و اون 1648195 کیلومتر مربعتون کم نیاد؟
رهگذر گفت:
خیلی براتون متاسفم که به جای جواب و درک صحیح مطلب به مثلا سوابق اشاره میکنید که البته بهتر اند که قبل از هر گونه مظلوم نمایی یه کم بیشتر از نوک بینیتون رو ببینید که ناگفتها بسیار هست به قول یه دوستی که میگفت دستا که رو شه خون که به جوشه داره تماشا
نه خانوم محترم من سماور نیستم که جوش بیارمام وقتی موجودی مثل تو که بیشترین همو غمت شبای جمعه و گیتاریست محلتونه بیای و تز رفراندوم بدی اونم تو این مقطع زمانی به هیچ عنوان نمیتونم تحمل کنم و مسلما جواب میدم،اگر دولت مرکزی دولت منصفی نیست اگر ما نمیتونیم مملکت داری کنیم این دلیل این نیست که هر قسمت از مملکت خود مختاری بخواد،بله باید ریشه هارو دریافت و ریشه یابی رفراندوم برای خود موختاری نیست بلکه رسیدن به مدیریتی کار آمد در سطح ملی است اگر هنرمندی اونو تبلیغ کن نه تجزیه طلبیرو سابقه هارو هم پیش نکش که ناگفتهها بهتر ناگفته باقی بمونه که با بیان اونها نه تو مانی و نه من
نسوان گفت:
رهگذر عزیز کمی مهربان تر!هم و غم من اگر هم گیتاریست باشد عنوان کردنش وسط بحث ترک و کرد و عرب موضوعیت ندارد پسر جان. می خوای بدونی هم و غم من چیه؟ هم و غم من آزادی است. چه در سطح فردی ، چه انسانی و چه اجتماعی و سیاسی. من طرفدار ازادی فقط تا وقتی که به نفع نظر من باشد نیستم . طرفدار ازادی تا هر کجا که مردم انتخاب کنند هستم. مثل شما هم اعتقاد ندارم که دانای کل هستم. همه چیز را همگان دانند. من تز تجزیه ندادم. تز مراجعه به آرای مردم را دادم. متوجه تفاوتش نیستی؟ از کجا انقدر مطمینی که نتیجه چی خواهد بود؟ باز هم شما را به شکیبایی فرا می خوانم که این گونه بحث کردن و فحاشی را شایسته ی شما نمی دانم، امیدوارم خدا به شما صبر جزیل و به ما یک گیتاریست جمیل عنایت بفرماید.الهی آمین
رهگذر گفت:
من نمیدونم کی و چه زمان ادعا کردم دانای کلم؟ چرا فرا فکنی میکنی؟
مراجعه به آرا عمومی در جایی که شعور و بلوغ اجتماعی نباشه عین جنایت مثل همون ۹۸% آری جمهوری اسلامی، همه انسانها خط قرمزی برای خودشون دارن و برای من ایرانی آذری تبار حفظ حاکمیت ملی میهنم از جانم هم ارزشمند تر هست.
دوست محترم که منو به متوجه نبودن نسبت به تفاوتها متهم میکنی فرض رو بر این بگذار که در خانوادهای فرزندی دچار لکنت زبانه و این لکنت زبان باعث خنده سایر بچههای همون خانواده هست آیا این دلیلی بر ترک خانواده توسط اون بچه هستش؟ مسلماً نه، بلکه اینجا وظیفه بزرگتر خانواده است که نسبت به حل این معضل اقدام کند نه اینکه دارو واکنه بگه خوب حالا که انتخاب کردی به سلامت. ایران اون خانواده است، ماها اون بچهها و دولت مرکزی ولدأین.
در اینکه سالهاست دولتهای مرکزی اهمال و کوتاهی میکنند شکی نیست اما این دلیل بر این نیست که اجازه بدیم همبستگیمون از بین بره.
حد اقل انتظار از شما به عنوان بلاگر این هست که نسبت به وطنتون مسئولانه تر بنویسید،
پستی در مورد دلتنگی تبدیل به محلی به بحثهای قومی میشه و شما منو متهم سابقه دار معرفی میکنی و این ناچارأ عکسو العمل منو بهمراه خواهد داشت که در مقام دفاع از خودم مطالبی رو بیان کنم وگر نه با همون قبله که دوستای اندرونیتون بهش ایمان دارند من از خدامه که شما به وصال یار و دیدار دلدار نائل بشید دختر جان
گیتی گفت:
این همون چیزی بود که خیلی ها ازش می ترسند….
توی این وضعیت این حرفها من یکی رو که داره ناامید می کنه متاسفانه… یعنی اگه قرار به این حرفها باشه من می شینم سرجام تا وقتی مطمئن بشم اگر اتفاق میمون و مبارکی قراره بعد از این جریانات بیفته حتما در یک فضای امن و بی آشوب و خردمندانه خواهد بود….
خردمندانه ، آگاهانه…. نه همون اتفاقی که در رفراندوم جمهوری اسلامی افتاد !!
» دریغ است ایران که ویران شود » !! ویران تر منظورمه !!
این بحث ها در صورتی معنی پیدا می کنه که آدمها از تاریخ پرآشوب کشورمون و سیاست منطقه و جهان و اقتصاد و خیلی چیزهای دیگه اطلاع و آگاهی داشته باشند….
نه اینکه سنگاپور رو بچسبونیم به ایرلند و استرالیا ( سرزمین اشغال شده !!! 🙂 ) ….
بعد اونها رو با ایران با اینهمه منابع زیرزمینی و بندر و راه آبی و زمینی و دسترسی به آبهای آزاد و موقعیت ویژه ای که در خاورمیانه داره و آدم های باهوش و با استعداد اون….
و اون تاریخ پرماجراش و » سردار ملی » و » سالار ملی اش » و خونهایی که ریخته شد برای آزادی مردم همین ایران بتونیم مقایسه کنیم !
تنب بزرگ و کوچک رو بدیم به امارات ، خلیج فارس بشه خلیج عربی ، دریای خزر بره برای همسایه های شمالی …شعرا و نویسنده هامون رو هم بدیم برن دیگه ، مولانا که فارسی می نوشته بره برای ترکیه ، بقیه هم که عربی می نوشتند برن برای عربها…
خودمون همه تکه تکه بشیم و خیال همه ی دنیا راحت بشه و هر وقت خواستن هر باجی که می خوان ازمون بگیرن …
همون کاری که سردمداران نظام فعلی می کنند که نه شعور سیاسی دارند نه کفایت و لیاقت کشورداری و هم و غمشون فقط ام القری و جهان اسلام است که اون هم دستاویزی است برای غارت مردم …..
دنبال ریشه ها هستید ؟؟ ریشه ها در این مملکت سیاست » تفرقه بنداز و حکومت کن » بوده تا همین الان…و حیف که ما چشمهامون رو بسته ایم و هر کسی به فکر خواسته های خودش در محدوده ی خودش است…. همیشه همین بوده متاسفانه…
همه ی مردم از بدیهی ترین حقوقشون محروم شدند…..کرد و آذری و بلوچ و شهرنشین و روستانشین و…نداره….
همین یک نکته و نقطه اشتراک رو ما نفهمیدیم !!! ، که هیچکدوم آزادی نداریم ، حق نفس کشیدن نداریم ، حق زندگی انسانی نداریم، قانون انسانی نداریم…در هر دوره به یک شکل….
اگر کرد و آذری که ایرانی هستند دنبال هویت طلبی است… همه ی اقوام ایرانی دنبال این هویت انسانیشون هستند….
ایران یک مجموعه از قومیت های مختلف است ، سرزمینی است در بهترین موقعیت جغرافیایی که اگر چهار تا نفهم سردمدارش نباشند، مردمش می تونند بهترین زندگی رو داشته باشند…. اینهمه بدبختی که در طول تاریخ ما کشیدیم فکر می کنید بخاطر چی بوده….
بهرحال اونچه که مردم ایران ، آذری ، کرد و هر قوم دیگه ای دنبالش هستند…در وهله ی اول » هویت طلبی » است ، نه » تجزیه طلبی «…. وقتی کمکی نیست ، گوش شنوایی نیست ، نیرو میره به سمت تجزیه طلبی….
به این دوست آذری مون هم بگم ، واقعیت اینه که قومیت های ما ، مردم ما بشدت به هم گره خوردند و ممزوج شدند، جدا کردنشون کار سختیه……
ضمن اینکه شما بازار تبریز و تعصب مذهبی اون منطقه رو در نظر نگرفتید….
سوال هما رو جواب ندادید شما، به نظر من مهمه …
شما به چه کسی می گین فارس ؟؟ و دقیقا کجا ساکن هستند ؟؟
و چطور می تونی این آدمها رو از هم جدا بدونی و جدا کنی ؟؟…
اصلا چرا اینکار رو می کنی….این ذهنیت از کجا اومده…از طرف من که هموطن تو هستم یا از طرف اون نیرویی که الان در همین تهران کلتش رو می بنده روی لباس که من رو بترسونه که حرف نزنم… همون که نمی گذاره فرزند تو زبان آذری رو بخونه و بنویسه توی مدرسه در کنار زبان فارسی ، که مدیران استان های مختلف رو بجای اینکه از مردم همونجا انتخاب کنه از دالقوزآباد سفلی می فرسته….
زمان پهلوی هم همین بوده….دیکتاتور ، دیکتاتوره….فرقی نداره…
ایکاش می فهمیدیم اینا دارند با ما چیکار می کنند….
نسوان گفت:
گیتی جان تا حالا سری به کردستان زدی؟ تا حالا سنندج رفتی؟ رفتاری که تمام این سالها با کردها شده دیدی؟ قطع کردن سوخت توی سرمای کردستان؟ شهر پر از نیرو اطلاعاتی رو دیدی؟ محرومیت رو دیدی؟
من و تو که ایرانی بودیم و دلمون برای اون خاک و وجب به وجبش می تپید براشون چی کار کردیم؟ چی کار؟ تو بگو! کجا به حمایتشون بلند شدیم؟
خواهر من برای این که برای یک دوست کرد پول حواله کرد تا ماهها مورد قضب بود که چرا خودش رو برای یک کرد به خطر انداخت و اگر رد این پول به فلان جا برسه ما چه کار کنیم! جنجالی توی خانه ما شد که سابقه نداشت.
می دونی کرد ها به خاطر همین ها چقدر از ما متنفرند؟ می دونی اکثرشون حاضر نیستند با ما وصلت کنند؟
اگر بنا بر صداقت است بیا صادق باشیم.
اگر بنا بر احترام به رای مردم است ، بیا همیشه به رای مردم احترام بزاریم.
وحدت با شعار که به وجود نمیاد. با همدلی و همزبانی بوجود میاد. من هر جایی که این حرف رو زدم همه به اتفاق به من فحش دادند و من بهش عادت دارم. ولی چه اشکالی داره در یک شرایط درست و آرام مردم برای خودشون تصمیم بگیرند؟
اینجا اگر 5 تا ترک اذری داشتیم فقط یک نفر خواهان استقلال بود. چرا به خرد جمعی اعتقاد نداریم؟ باور کن خرد جمعی اشتباه نمی کند.
من هم با تو هم عقیده ام. راضی به از دست رفتن یک وجبش هم نیستم حرفم این است که
من اگر خواهان حفظ تمامیت ارضی کشورم هستم باید کشورم را تبدیل به جایی بکنم که مردمش از روی عشق و علاقه مردمش باشند. نه از روی اجبار و اکراه و زور اسلحه
البته قبول دارم که الان اصلا وقت این حرفها نیست و باید روی وحدت مان متمرکز بشیم. این بحث در حاشیه پیش امد. وگرنه خانه خانه است و دور از ما که یک آجرش کم شود.
گیتی گفت:
ویولتا….. چرا زدی صحرای کربلا ؟؟
نوشتی » من اگر خواهان حفظ تمامیت ارضی کشورم هستم باید کشورم را تبدیل به جایی بکنم که مردمش از روی عشق و علاقه مردمش باشند. نه از روی اجبار و اکراه و زور اسلحه »
از کجای این حرف من چنین استنباطی کردی که من میگم اجبار ؟ من توضیح دادم، دلایلم رو گفتم…..
منطقت رو نمی فهمم… الان من بگم بله دیدم و تا آخر دهکوره های خوزستان رو هم دیدم موضوع حل میشه ؟ هم جنوب ایران هم شمال ایران هم شرق ایران هم غرب ایران !! ا گر بگم از تمام قومیت ها دوست و اشنا دارم و با هم حرف می زنیم و تبادل نظر می کنیم موضوع حل میشه ؟؟
خوشبختانه من آدمی نیستم که از پشت مانیتوربیانیه صادر کنم …در این مدت شلوغی هم با کلی آدم در صنوف مختلف و طبقات مختلف و اقوام مختلف حرف زدم و نظرشون رو گرفتم… دورنماشون رو گرفتم ، دلایلشون رو پرسیدم… حتی روز اول اسفند طرفهای ظهر !
یکجوری حرف می زنی انگار در ایران نبودی…همه ی ما منتظر فرصت بودیم…نبودیم ؟؟؟
اگر سوخت رو روی هموطن های کرد قطع کردند، دانشجوها رو هم گرفتند و زندانی و اعدام کردند، قتل های زنجیره ای هم اتفاق افتاد، بلوچ ها هم در وضعیت بدی هستند…و خیلی اتفاقات دیگه.. اینکه الان یقه هم رو بگیریم که چرا تو اونموقع به کمک نیومدی ، همه می دونیم دلیلش چی بوده…حتی الان هم مردم کاملا آماده نیستند…هنوز می ترسند….
لطفا اون چیزی رو که من نوشتم دقیق یکبار دیگه بخون…. الان چه کسی داره شعار میده ؟؟…من دلیل آوردم در مورد امنیت ملی، دلیل آوردم در مورد شعور… دلیل تو کجاست ؟؟… اون شرایط آرام چگونه باید تامین بشه ؟
درصورت بروز جنگ داخلی هیچی به مفت نمی ارزه … از بالا به ماجرا نگاه کن…یک نگاه به عراق و افغانستان بکن، تازه با حضور نیروهای ناتو….شاید بگیری چی میگم !!…
همیشه از این اختلافات قومی در منطقه سواستفاده شده برای سرکوب و گرفتن دوباره همون آزادی بدست اومده….
به نظر من اول تکلیف این » ما » که می گی رو معلوم کن….
این خطی که می کشی امتدادش تا کجاست ؟؟ ….این » ما » چه کسانی هستند که هموطن های عزیز » کرد » ازشون متنفرن…. من هستم ؟؟ من که هر کاری از دستم برمیاد می کنم…. برای چی باید از من متنفر باشه ؟؟…
ناشناس (اصلی) گفت:
ببین آخه یه مسئله ای هست به اسم «بازی با کلمات» که قضیه اون «هویت طلبی» رو هم شامل میشه
اولا یه نکته ای که هست اینه که بدون ذره ای اقراق این «تجزیه طلبها» توی فضای رئال و در ایران اینقدر قلیل هستند که اصلا دیده نمیشند و فقط توی محیط سایبری و به خاطر یه سری مسائل که مطرح کردنش خارج از حوصله اینجا و منه تا حدودی دیده میشن
بنابراین اصلا و ابدا ارزش بحث و بررسی و پرداختن ندارن
ولی مسئله ای که در مورد حکایت «هویت طلبی» میخواستم بهت بگم اینه که اینه چون خودشون هم میدونند که عبارت «تجزیه طلبی» به شدت دافعه ایجاد میکنه بنابراین از یه شگرد ساده به اسم بازی با کلمات استفاده میکنند و تحت لوای «هویت طلبی» همون مزخرفات خودشون رو تلاوت می کنند
در مورد اینی هم که گفتی «توی این وضعیت این حرفها من یکی رو که داره ناامید می کنه متاسفانه… یعنی اگه قرار به این حرفها باشه من می شینم سرجام تا وقتی مطمئن بشم اگر اتفاق میمون و مبارکی قراره بعد از این جریانات بیفته حتما در یک فضای امن و بی آشوب و خردمندانه خواهد بود»
اگر بشینی باید به جمهوری اسلامی تبریک گفت به خاطر رسیدن به هدفش
چون که این دقیقا همون پروپاگاندای سیاه جمهوری اسلامی هست که سعی داره این طور القا کنه «در صورت فروپاشی رژیم ، ایران در معرض فروپاشی قرار خواهد گرفت»
و هدف این پروپاگاندا هم نوعي تداعي معني بين فروپاشي رژيم و فروپاشي ايران در ضماير آگاه و ناخود آگاه مردم ايران هست
من که حدود 11 ماه تبریز بودم و حدود 1 سال و چند ماه هم سنندج زندگی کردم و با اتمسفر هر دو منطقه کاملا آشنا هستم و یقین داشته باش چنین چیزی در انتظار مام میهن نیست
گیتی گفت:
من فقط می خواستم عمق دلشکستگیم رو نشون بدم !! 🙂
اگرنه که دوتا کامنت در یک وبلاگ در فضای مجازی اگر قرار باشه تعیین کننده باشه که بهتره کاسه کوزه مون رو جمع کنیم… روز اولمون که نیست…
ولی بهر حال اینها هم نظراتی است که وجود داره و باید دید…. و شاید دلیل آورد که چرا و به چه علت درست نیست یا صلاح نیست یا بقول تو واقعیت نداره….
حالا یک چیزی من بگم ، یکی رو گرفتم به حرف روز اول اسفند که چرا کرکره ها رو نمی کشید پایین و ملحق نمیشید…
موقعیت اجتماعی این آدم، یک خرده کارفرما شاید که بزور داره خودش رو می کشونه، نسبتا با سواد، بیشتر باتجربه ، البته تیپیک بازاری، از انقلابیون 57 و مومن و مذهبی و ساکن بافت سنتی شهر…
در اینکه اونها هم باید ملحق بشن شک نداشت ، اما می گفت زمان مناسب نیست و دوم اینکه یکی از ترس هاش همین بود و شک هم نداشت که این اتفاق میفته… بیشتر اشاره می کرد به مجاهدین که می گفت منافقین البته و ناامنی و تجزیه….
ظاهرا حکومت اسلامی در القای این موضوع موفق بوده…
و نکته جالب این بود که گفت مردم و کسبه اونجا از اینکه موسوی در حصره خیلی ناراحت هستند و می گفت صبر کن ، اینور هم صداشون درمیاد….نمی دونم…
من فکر می کنم این چرخش و گردش اگر قراره اتفاق بیفته باید به آرامی باشه ، طوری که ساختار جامعه به هم نریزه …. هر اتفاق ناگهانی و همراه با تخریب و اغتشاش به نظر من می تونه فاجعه باشه در جامعه فعلی ما با توجه به مشکلات اقتصادی که چند وقت دیگه به شکل بارزی تاثیرش رو می گذاره و با توجه به حس و حال مردم و نفرت و کینه عمیقشون…..
یکی گفت:
والا جمهوری اسلامیم که همینا می گه؟
که مخالفینش فقط تو اینترنت هستن و این همه مردما نمی بینه!
من تبریز نبودم اما فکر می کنم تو این چند ساله فضاش عوض شده باشه .
چون همونطور که آقای ترک گفته تراکتور سازی فقط واسه این جور بحث ها مطرح شد و تماشا گراش حتی شعار خلیج عربی هم دادن….؟
نمی دونم والا ایشالا که شما درست می گی.
ناشناس (اصلی) گفت:
ببین اینی کهه تو میگی «من فکر می کنم این چرخش و گردش اگر قراره اتفاق بیفته باید به آرامی باشه ، طوری که ساختار جامعه به هم نریزه …. هر اتفاق ناگهانی و همراه با تخریب و اغتشاش به نظر من می تونه فاجعه باشه در جامعه فعلی ما با توجه به مشکلات اقتصادی که چند وقت دیگه به شکل بارزی تاثیرش رو می گذاره و با توجه به حس و حال مردم و نفرت و کینه عمیقشون…..»
قظعا و یقینا هممون یه گذار «نرم و مخملی» رو به دموکراسی ترجیخ میدم ولی متاسفانه غیرممکن خواهد بود
چون در واقع دو راه بیشتر برای تغییر در یک ساختار وجود نداره
یا رفرم یا روولوشن
رفرم یا همون اصلاحات که مدتهاست در جمهوری اسلامی به بن بست کامل رسیده و در این هیچ شکی نیست پس فقط و فقط قهر انقلابی ملت کارساز خواهد بود که طبیعتا هزینه زیادی رو (هم مادی و هم معنوی) بهمون تحمیل میکنه تا این خانه از پای بست ویران رو با خاک یکسانش کنیم و بعدش بتونیم اون یوتوپیایی که هممون آرزوشو داریم از نو بسازیم
یلدا سبزپوش گفت:
+++++++++++++++++++
یلدا سبزپوش گفت:
گیتی این ++ها واسه ی تو بود انقدر افکارت شبیه منه که میگم نکنه خودمی!!!!!؟
گیتی گفت:
دست و پنجولت درد نکنه یلدا جون !!
راستش رو بخوای خود واقعی من خیلی درب و داغونه ، یک بقچه داره زده سر چوب و کلا آویزونه به هیچ … پاش روی زمین و آسمون به هیچی وصل نیست …
فقط این وطنم وطنم نمی دونم چه جوری و چرا به این غلظت و عمق در من هست ، خودم هم موندم حیرون به همون قبله !! از بچگی اینجوری بودم ها ، فک کنم ایراد ژنتکیه !! 🙂
یلدا سبزپوش گفت:
به جان خودت خودمی، خود خودمی، از بچگی همینجوری در مورد وطن سمج بودم، راه های درست وغلط زیادی رفتم، پدر و مادرمو خون جیگر کردم، راستش الان هم بعضی وقتا به خودم می گم نکنه باز اشتباهی برم، الان هم بعد از 21 ماه هنوز مچ بند سبز تو دستمه!! مردم چنان بهش زل می زنن که انگار جن دیدن! تا قبل از 25 بهمن احساس فسیل شدگی یا همون به قول غربی ها دمده بودن بهم دست می داد 🙂
sami گفت:
باز هم دلم میخواد براتون بگم که سنگاپور یه ایالت خیلی کوچولو بوده در جنوب مالزی.۵۰ سال پیش یعنی درست بعد از استقلال مالزی که درهای مالزی برای پذیرش مهاجر باز شد چینیها و هندیهای زیادی وارد این کشور شدن.که خیلی از این چینیهای سخت کوش سنگاپور ساکن شدن و از اونجا که خیلی زرنگ و کاری و متخصص بودن کم کم سهمشون رو از مالزی جدا کردن و پس از تلاش فراوان بالاخره مستقل شدن.علتش هم اینه که بین مهاجرین سخت کوشترین هستند.حتی جالبه بدونین که خیلیها منزلشون مالزیه و محل کارشون سنگاپور.و البته بر عکسش بعید ه.چون مالزی به مراتب زندگی ارزون تر و راحت تره.و سنگاپور به مراتب پول در آوردن راحت تره .قیمت همه چیز هم کاملا یکسانه فقط ارزش پول متفاوته.مثلا قیمت بنزین مالزی ۲رینگت(واحد پول مالزی) و سنگاپور ۲ دلار سنگاپوره.حال اونکه هر دلار آمریکا تقریبا ۳رینگت مالزیه و کمتر از ۱.۵ دلار سنگاپوره!!!!خلاصه آدم وقتی یه ذره تو اینترنت میگرده و میبینه این ملتی که تا ۵۰ سال پیش رو درخت غذا میخوردن حالا به کجاها رسیدن دلش میخواد اون همه خاک و تاریخ و تمدن و قوم و….رو پس بده جاش چی بگیره؟؟؟هیچی جاش هیچی نگیره.همهاش رو دور دستی تقدیم کنه به جناب رهگذر .همین
اهل آبادی گفت:
خاک بر سرت که توی دو سه تا پست قبلی با پررویی هر چه تموم تر، زرت و زرت اورد می دادی که ملت بریزن تو خیابون، گلوله وو گازو باتوم بخورن تا تو موهاتو درست کنی ، حالا هنوز خون جووناش از رو آسفالت پاک نشده داری واسه خودت کشور سوا میکنی و تازه «سوا» هم می کنی، اینو می خوای، اون نمی خوای.
تف به غیرت امثال شما که فکر می کنین نکبتی این کشور مال وسیع بودنشه. تو هم اگه سنجد می خوردی تا کالیبرت جمع تر بشه اونوقت اندازۀ همون چینی بدبخت جون می کندی تا کشورت آباد بشه. تو و امثال تو از اون آدمای مفت بازی هستین که هرگز یرای این مملکت زحمتی نکشیدین و اولین چیزی که به عقل ناقصتون میرسه اینه که سهمتون رو از بقیه جدا کنین. زندگی واسۀ تو به همون کازینو و قمار و قرتی بازی و خوشگذرونی و ویسکی و شمپاین و جین و کوفت و لاس زدن و پول خرج کردن و لاک ناخن خلاصه میشه.
بی وطن ترین آدم کسیه که به جای اتکا به شعور و دانش و توانایی های مردم خودش بگرده ببینه گشنه گداهای میمون خور و سگ خور ، تو کدوم قبرستون، از روی ناداری و ناچاری چه گهی خوردن که همونو بکنه فرمول ترقی و رفاه و توسعه.
هما گفت:
شما اگه شعور و تحمل بحث نداری لازم نیست انچه برسر خودت رفته رو به بقیه نسبت بدی
اینم واسه این نوشتم چون دیدم به من و چند نفر بارها پریدی و اونچه لایق خودت بوده به ما نسبت دادی
پس گفتم اگر درکت انقدر پایینه لازم نیست کامنت ها رو بخونی
ویدا گفت:
هما جان….
پس بگو این وسط داری دق و دلی خودت رو خالی می کنی :))….( شوخی کردم جدی نگیر)…..هما جان….اینها همون برادرهای قدیمی خودمون هستن…. فقط یک کم رنگ عوض کردن…. جمله اتشون رو نگاه کن….. و علاوه بر اون دقت کردی… روزهایی که تو ایران شلوغی هستش و اینها در حال آماده باش هستن… اینطرفها پیداشون نمی شه….. تا یک کم سرشون خلوت می شه … می یان اینجا دعوا راه بندازن و بحثها رو به بیراهه بکشن!!!!!
یلدا سبزپوش گفت:
ای بابا ویدا جون این چه حرفیه؟ اهل آبادی فقط یه کم تند خوئه ، وگرنه من یکی تو وطن پرستیش شک ندارم تو هم شک نکن، خیلی لوطیه
هما گفت:
یلدا جان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من نمی دونستم جدیدا رابطه ای بین سنجد و تخمین اندازه کالیبر ملت و وطن پرستی ایجاد شده؟
ممنون میشم شما که واردی مارو هم روشن کنی ابجی
چون من تا الان فک میکردم بین وطن پرستی و فاشیسم و همچنین بین وطن پرستی و فحش دادن فرق هست
ویدا گفت:
یلدا جان شک نکن….
حربه جدیدشون همین هست که ما رو از همفکرهای خودمون متنفر کنن….. یعنی خودشون رو موافق نشون می دن ولی با اعمال و رفتار زشت…. این باعث می شه که خیلیها از آینده بترسن و عقب بکشن…. چون با خودشون فکر می کنن که هنوز خیلیها معنی آزادی رو نفهمیدن…. من هم موافقم که چنین افرادی وجود دارن…. ولی نه به این شدتی که تو فضای مجازی …ج.ا بهش پر و بال داده…. همین کامنتهای این پست رو بخون… ببین چند نفر رو با ترس از آینده ترسوندن….
farnaz گفت:
salam , matalae shoma fogholadast , man baziash ro ba ejaze shoma to FB gozashtam ke hame lezat bebarand , hamish e shad o pirooz bashid.
بارباپاپا گفت:
خوب بود،دوس داشتم این نوشته رو برای من خاطره های خونه کودکیم رو زنده کرد
ناشناس گفت:
بالاخره کامنت بنویسیم یا نه. خودتون جای ما باشین چه حسی پیدا می کنین؟
نسوان گفت:
من کامنت شما رو از اسپم بیرون آوردم اما واقعا فکر می کنی که این نحوه برخورد و بحث کردن راه به جایی می بره؟
اهل آبادی گفت:
الان نمی رسم . امشب جوابی براتون آماده می کنم. بقدری با این چند کامنت آخرتون سرخوردگی ایجاد کردید که آدم نمیتونه فکرشو جمع کنه. اصلاً انتظار نداشتیم.
ناشناس (اصلی) گفت:
به جون خودم ، من هم با این کس شعرهای ویولتا کلا هنگیدم
ما نیز جواب رو به فردا موکول می کنیم
ناشناس (اصلی) گفت:
از اون طرف میایم اون پان ترکیسته رو جمع میکنیم از این طرف این یارو شروع میکنه
(کامنتهای ما هم که همه امشب رفت قاتی اسپم و باقالیا)
ناشناس (اصلی) گفت:
چلغوزِ شناسه دزد . مگه بهت نگفتم به اون مغز کپکت یکم فشار بیار یه شناسه دیگه برای خودت انتخاب کن ؟
نزار آک بمونه حیفه
sami گفت:
نمیدونم چی به این اهل آبادی بگم که همیشه با توپ پر میاد.چشمش رو میبنده و دهانش رو باز میکنه.نه بهتره بگم بدون استفاده از مغزش تایپ میکنه!!!چطور به خودش جرات میده که به راحتی در مورد آدمی که ندیده و نمیشناسه به صرف اینکه این آدم فقط آرزو داره یک بر تو مملکت خودش یک لباس رسمی بپوشه و سر کار بره اینجور قضاوت کنه!!!این جور قضاوت کردن فقط مثل این میمونه که کسی بگه بهترین غذای تایلند مغز میمون زنده است که جلوی مشتری تو رستوران از جاش در میارن و بهش میدن بخوره بعد اهل آبادی اون وسط میپره جلو و میگه خاک بر سرت چرا خوردی ؟ بهتره تو و امثال تو برید بمیرید تا دیگه این کوفت رو نخورید !!!!
دیگه اصلا حوصلهاش رو ندارم که به این آدم خرفت که فقط نوک دماغش رو میبینه که اون هم شکّ دارم ببینه ثابت کنم که من تو این چندین دهه عمری که از خدا گرفتم شب عروسیم هم ناخن مصنوعی گذاشتم چون اصلا ناخن هام بلند نمیشن.یا تو عمرم کازینو نرفتم.دروغ چرا.هر کسی با تورهای ایران به مالزی سفر کنه قسمتیش هم که چند دقیقه بیشتر نیست دیدن کازینوهای این کشوره.و یکی از برکات جمهوری اسلامی هم که راحتی سفر به همین کشور هاست!!!!و هر کسی که ۲ کلاس آود داشته باشه به راحتی میتونه بره و ببینه.اصلا سواد هم لازم نیست ۵۰۰۰۰۰تومن پول بیشتر نمیخواد که یه بلیط رفت و برگشت و ۷ شب اقامت تو هتل ۴ستاره شامل شه.(حالا فردا راه نیفتید بپرسید بگید دروغ بود)هر کی میخواد خودم بهش راهش رو میگم.خیلی راحته.امتحانش مجانی یه.
خیلی خنده داره که به راحتی در مورد سایز گشادی من نظر دادی.شاید به تعداد تمام جملات نسنجیده یی که از فکرت تراوش میشه و بیان میشه من به فرزندان ایران زمین فرمول باد داده ام!!!اگه الان هم میبینی اینجا نشستهام و فقط مینویسم چون دیگه رمق کار کردن ندارم.از سر سیری نیست از ناتوانیه. ،و اگه شاگردان من هم مثل تو شده باشن که من همه عمرم رو تلف کردم.واقعاً داشتن ایرانی آباد با وجود امثال شما غیر ممکنه.گاهی فکر میکنم این رژیم درست رفتار میکنه که تو سرتون میزانه تا خفه شین چه شما در فضای مجازی هم تحمل شنیدن حرف خلاف سلیقه تون رو ندارین پس باید همونجا بمونید و به همون شکل هم زندگی کنید ما هم همینجا میمونیم که قدرمون رو میدونن و همین میمونها از فکرمون استفاده میکنن.
نه ولی به حرف این یه علف بچه که نیست،اونجا گیتی، هما،ایلدای سبز پوش و و برو بچ منتظرن ،میخوایم بعدش با هم بریم کافی شاپ تازه نسوان هم که قول شرف داده میاد اگه ویدا هم بیاد که چه شود!!!به قول امام راحل اهل آبادی هم هیچ غلطی نمیتواند بکند
نسوان گفت:
سامی جان بقول المانی ها گاری که سر بالا میره اسب ها هم رو گاز می گیرن!
در شرایط فشار این اتفاق ها می افتد. شما به دل نگیر. من ازت معذرت میخوام چون اون کامنت رو من ازاد کردم. برای اینکه مطمین بودم که تو با درایت و خانمی از کنارش رد میشی.شما هرگز به اصل ها شک نکن ! تو که اموزگاری بهتر از من باید بدونی.
ظاهرا بعضی ها این جا رو زیادی جدی گرفته اند و فکر می کنن جدی جدی ما داریم برای مملکت تصمیم می گیریم.
اینجا یک بلاگ است و هر کس نظر خودش را می دهد. یک جورایی آیینه چیزی است که در جامعه می گذرد و اگر هم تبدیل به جایی شده که دوست دارید توش کامنت بزارید دقیقا برای همینه که توش ایده های مختلف به راحتی بیان می شود. وگرنه این بلاگ هیچ مزیتی به هیچ بلاگ دیگری ندارد. ما هم از هیچ کس بیشتر نمی دانیم.گاهی گاف هم می دهیم اساسی… ادعایی هم نداریم.
ویدا گفت:
چشم سامی جان….. من هم می یام…. شما تاریخش رو بگو من بلیطش رو می گیرم 🙂
هما گفت:
سرجدتون اگه کافی شاپ و اینجورمحیط های پرفسق و فجور میخواهید برید زودتر برید من درسته هنوز جوونم اما زبونم لال دیدی پیمانه عمر ما فقط همین 99 سال بود که طی شد و میدونید کافی شاپ بی هما ..همون جهنم بی کولره
اما سامی جان لازم نیست خودت رو واسه هر نفهمی اثبات کنی من جواب ویول و اینجا ندیده بودم و پاسخ یارو رو گذاشتم اما ویول راست میگه سگ وقتی پاچه ادمو گاز میگیره ادم که برنمیگرده پاچه سگو بگیره ؟ (البته در مثل مناقشه هست )
رهگذر گفت:
تا به حال سری به یاسوج زدید به شهر کرد چطور به، بیرجند، بجنورد، زاهدان، برازجان، میناب یا کرمان سر زدید آیا با بد بختیهای مردمش اشنا هستید؟ به رستاهای کوهپایهای زاگرس چطور؟ میدونید وقتی برف میاد تمام زمستون از دسترسی به جادههای اصلی محرومند اونم تو قرن ۲۱،ما براشون چیکار کردیم، این درد درد کرد یا ترک نیست فراتر از همه اینهاست.محرومیت مال جای بخصوصی تو ایران نیست مال همه ایرانه و این زائیده دیدگاههای خطی و یکسویه حکمرانان این سرزمین بوده.
از همین پارسال تا امسال به همین شهدای جنبش سبز نگاه کنید کدومشون به اصطلاح فارس بوده، همه با اصالتهای قومی اما ایرانی بودن همه از این ظلم همه گیر ناله میکنند،۵۰ سال پیش در جهالتی فراموش نشدنی پادشاه به اصطلاح روشنفکر ایران استقلال بحرین رو به همه پرسی بحرینیها گذاشت؟ آیا صحیح بود؟. ایران کانادا نیست که فرانسوی زبانهای اون بخوان مستقل بشند اگر قرار بر همه پرسی هست از انجأی که مساله ملی است باید به همه پرسیه ملی گذاشته شود وگر نه شاه عبدلعضیم هم خواهان خود مختاری خواهد شد.
عزیز وبلاگ نویس مسائل ملی از این دست مطالبی نیست که بشود از روی احساسات و به دید مدینه فاضله با آن برخورد کرد.در همین جنگ ایران و عراق کلی از کردها در راه حفظ میهن جنگیدند، در قضیه اذربأیجان فتنه امثال پیشه وری قبل از حکومت مرکزی توسط خود آذریها دفع شد.این که نار سأیها مستمسک بعضی از بهانه جویهای خاص شود و مورد سؤ استفاده قرار گیرد پذیرفتنی نیست.
sami گفت:
دیگه هیچوقت در مورد مسالهای که نمیدونید نظر ندید.یا اوّل از کسی که مطمئن هستید به شما درست میگه بپرسید و بعد نظر بدید.داستان ۹۸%آرای مثبت رژیم جمهوری اسلامی اینه که ۲ رنگ کاغذ رأی وجود داشت صورتی و آبی که صورتی بله و آبی نشان دهنده نه بود. و حتما شماها که اون موقع هنوز شاید به دنیا هم نیومده بودین این جمله یادتون میاد که امام گفت جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر. مردم مجبور به شرکت بودن هیچکس جرات نفس کشیدن نداشت .اگه کوچکترین حرفی میزدن بقدری امثال اهل آبادی ریخته بود که فورا به جرم طاغوتی پاک سازی یعنی از کار بیکار ، و اگه زبونت دراز بود که تیر بارون میشدید در واقع هیچ انتخابی وجود نداشت و جو سیاسی اون زمان صدها درجه از الان بد تر بود.اگه الان تو خیابون با اسلحه میکشن اون زمان با تیر بار تیر بارون میکردن.همین بس که خلخالی به حکم ایت الله خمینی قریب به ۳۵۰۰ جوان سیاسی رو تیر بارون کرد (کمتر از ۲ماه از پیروزی انقلاب نگذشته بود).۱۰ روز از انقلاب نگذشته بود که زنان بیحجاب رو تو تهران سنگ میزدن و خیلی از روسپی هارو سنگ سار کردن..میتونید از پدرهاتون بپرسید و اینکه هیچوقت بهشون نگید که شما انتخاب کردین.چون اصلا انتخابی در کار نبود.اصلا مردم در ناباوری بهت زده جنایت رژیم رو نگاه میکردن و هر حرکتی معنی طاغوتی بودن میداد و تیربارون و تمام.
البته اینها مانع از این نیست که نسل ما این نسل جوان امروزی رو که شجاعانه میجنگه و خواسته هاش رو طلب میکنه بهتر از خودمون ندونیم.بله فرزندان من نسل شما به مراتب از ما باهوش تر فهیم تر و انقلابی تره.و من به شما که سنجیده نظر میدین افتخار میکنم.
رهگذر گفت:
ظاهراً کبر سنّ شما باعث پوسیده شدن ذهنتان شده و ظاهراً دچار اختلال حواس هستید. باعث خوشحالی است که باز نشسته شده آید هر چند اگر مدیری لایق در مملکت بود باید باز خریدتان میکرد تا افکار مسمومتان را همراه با کج اندیشی در میان دانش آموزان بیگناه ترویج ندهید.در ضمن سال ۵۸ بنده بودم هرچند خردسال اما به علت درگیر بودن خانوادهام با مسائل به شکل مستقیم ریزترین جزئیات در ذهنم هست این شمأید که برای خودتان شرایط سازی میکنید و به این وسیله میخواهید خودتان را توجیه کنید.بلاهت خودتان را به پای جبر و اجبار نگذارید.پای سوابق رو هم وسط نکشید که من عقده مطرح شدن ندارم اما اگر پای سوابق وسط کشیده بشه اونی که اگر شرم و حیا حالیش باشه v شرم کنه شمأید نه من.
اما جناب ویولتا چقدر درد ناکه که با این نوع بازی ناپسند سعی در مسموم کردن اذهان خوانندگان میکنید.به شکل کاملا دردناکی مایه نامیدی شدید، تمام ما آینه تمام قدی از جامعه هستیم که از مجموعه ما جامعه ما و عملکرد اون بوجود میاد، کسی شما رو بیش از حد جدی نگرفته بلکه به گفته خودتون اینجا محلی هست برای بحث اینکه نظرات اشخاصی که با شما همسو هستند عزیزم، نازنینم باشند و با شخصیت سازی دنبال تخریب نظرات مخالف باشید باعث شرمندگی اهل قلم خواهد شد قبل از اینکه جوال دوزی به من یا من نوعی بزنید سوزنی به خود بزنید که این حد آقل انسانیت است.آیا با این نوع نگرش ما به سمت متحول کردن جامعه پیش میریم.پذیرش اشتباه اولین قدم در راه مثبت اندیشی است اگر اشتباهی کردید اونو قبول کنید نه اینکه با بیان این تیپ جملات که مارو خیلی جدی گرفتند یا فلان بهمان جو سازی کنید
دیگران هم بهتر است از جانب خودشون حرف بزنند و عذر خواهی کنند آدم زنده وکیل وصی نمیخواد
ویدا گفت:
رهگذر جان….
من هم با شما موافقم که فکر تجزیه طلبی و رفراندم….اصلا برای شرایط ایران درست نیست…. و اگه تاریخ رو خونده باشیم…. بحث مطرح کردن تفاوتهای قومیتی در خاورمیانه بعد از جنگ جهانی دوم توسط انگلیس و آمریکا مطرح شد…. تا از اتحاد این منطقه جلوگیری کنن…. بارها من آمریکایهای رو دیدم که بخاطر اینکار کشورشون ازم معذرت خواستن… ولی متاسفانه تو کشور ما و تو خاور میانه هنوز این موضوع رو کسی نمی دونه…. راستش رو بخواهی من هم اینجا فهمیدم….. به هرحال ۷۰-۸۰ سال پیش یکسری ابله هایی یک کاری کردن…. نمی شه الان بخاطر اون بجنگیم….
و اما در مقابله با مخالفانمون…. یا اینجا بهتر بگیم کسای که با ما دید یکسان ندارن…. نباید که اونها رو به فحش و بد وبیرا ببندیم…. امروز فحش می دیم…. فردا قدرت دستمون اومد…. پاکسازیشون می کنیم… یا بازخریدشون می کنیم…. لابد پس فردا هم به رگبار می بندیم و خودمون می شیم خمینی دوم…… اگه کسی آموزگار یا معلم هستش به این معنی نیست که ایشون جز چهارده معصوم هستش و هیچگونه خطایی از ایشون پذیرفته نیست….. همه ما خطا می کنیم… همه ما افکار نادرست داریم… رفتارهای نادرست داریم… به جای اینکه با تیر خلاص از دستشون راهت بشیم…. بهتره با آگاه کردن از جوانب کارشون…. با هاشون همگام بشیم….
یلدا سبزپوش گفت:
ولی سامی جان من یادمه پدر و مادرم رای نه به جمهوری اسلامی دادن پاکسازی هم نشدن، البته این دلیلی برای انکار جنایات دهه ی 60 نیست فقط خواستم بگم که جو سال 58 خیلی هیجانی بود و مردم با عشق به جمهوری اسلامی رای دادن، یکی دو سال بعد بود که انقلاب فرزندان خودشو بلعید گمونم!
ویدا گفت:
یلدا جان….
اینکه ۳۲ سال پیش یک عده رای مثبت به جمهوری اسلامی دادن….چه درست چه اشتباه این کار رو انجام دادن … و نه ۱۰٪ نه ۲۰٪ بلکه ۹۸٪ مردم این کار اشتباه رو انجام دادن…. و الان متهم کردن اونها…. کاری جز وقت تلف کردن نیست…..ما امروز رو در اختیار داریم و آینده رو…. گذشته از اختیار ما خارج شده… پس به فکر چیزی که در اختیارمون هست باشیم….
sami گفت:
nesvan azizam
az deljooit mamnoonam .kheili mofid bood .v yek donya mamnoon.
sami گفت:
واااااای حالا که کامنتها رو نگاه میکنم سر یه اشتباه لپی من در ترک و آذری چه بحثی درگرفت.!!!!اوّل سری زدیم خون مادر بزرگه و نیرو گرفتیم و کلی از آذریها دلجویی کردیم بعد کشور رو تجزیه کردیم و دلیلمون هم کشورهای کوچیک موفق بود.بعد کلی پشیمونمون کردن .و البته قبلش فحش هم زیاد خوردیم و تهمت بی ناموسی شنیدیم.
ولی اون که باد گرفتیم این بود.
که زود قضاوت نکنیم.
که به نظر همدیگه احترام بذاریم.
که زود از کوره در نریم چون بعدش پشیمونی میاره.
که وجود یه رهبر دانا ،شاید یه معتدل کننده چقدر همه جا لازمه
آخرش هم یادمون اومد که از مرخصی پزشکیمون ۲ روز بیشتر نمونده و با این وصف، جمعه باید حسنی کفش و کلاه کنه و به مکتب بره.کار اینجا هم از نوع سگیه.باید کار کنین که کاملا بفهمین من چی میگم.به این ترتیب دوست و دشمن رو میبوسم و با همه عزیزان خداحافظی میکنم و از این به بعد اگه وقت کنم که سوک سوک کنم و وبلاگهای مورد علاقهام رو بخونم شانس آوردم.دیگه از کامنت خبری نیست. به امید روزی که زحماتمون رو تو کشور آباد خودمون بکشیم .من که به هر قیمتی بر میگردم و باتوم میخورم شما هم هر جور دوست دارید.مختارید.ولی نسوان عزیزم بدون که همیشه میخونمت .
در اخرای وطن پرستان عزیز از این معلم فرتوت هم باد بگیرید که آذری یعنی آذر بایجانی(همون سر گربه مورد علاقه جناب رهگذر) ولی ترک در همه جای ایران وجود داره.مثلا شیراز(ترک قشقایی) ،مشهد(اطراف بیرجند و بجنورد)،حتی همدان،آراک،اطراف اصفهان و شهر کردو…. اینها همه قبایل ترک لهجه یی هستن که جاهای مختلف ایران زمین سکونت دارن.
Sam گفت:
خانوم سامی،
من نه سر پیاز هستم نه ته پیاز، ولی من هم با کمال غرور و افتخار از حرفهای که اینجا در جواب کامنت شما گفته شد معذرت میخوام. خدا امثال شما را برای جوانترها نگاه داره.
sami گفت:
mersi pesaram .hr chand ke kament bala kament khoda hafezi bood vali delam naioomad ke bedoon ghadrdani az shoma beram.hamin vjood shoma hast ,hamin safaye shoma hast ke man ro be on khak barmigardooneh
sami گفت:
این رو به کامنت توضیح ۹۸%آرای جمهوری اسلامی اضافه میکنم که ایت الله خمینی به محض ورودش به ایران تمامی افرادی رو که به اومدنش کمک کرده بودن قتل عام کرد.صدها جوان از چریکهای فدایی خلق،مجاهدین ،کرد ها،بلوچ ها،آذری ها،هر کس که با این جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر مخالفت کرد تیربارون کرد.بعد هم رفراندوم برگزار شد.
این رو نوشتم که دوباره نگین چرا مردم خودشون انتخاب کردن.حالا با اون داستان برگه رأی آبی و صورتی چیکار میشد کرد؟؟؟اهل آبادی و دار و دستهاش هم که مثل مور و ملخ از سر و کول ملت بدبخت از چاله ب چاه افتاده رژیم ستم شاهی بالا میرفتن.این هم ختم کلام.این خدا حافظی هم عجب طولانی شد.
ویدا گفت:
می بینم که همه خط کش به دست دنبال دارید ایران رو خط کشی می کنید…. :)) من که می گم به امید روزی که این مرزهای لعنتی که ساخته ذهن بشر از رو زمین پاک بشه و تو دنیا کشوری وجود نداشته باشه… همه مردم به این آگاهی رسیده باشن که بتونن بدون وجود حاکمیت مرکزی به صورت توزیع شده دنیا رو اداره کنن…..
ولی بیخیال این حرفها…. این هدایت کنندگان جنبش چرا دوباره خوابشون برده؟؟؟؟ الان قدم بعدی چی هستش؟…. اینکه نمی شه… ماهی سالی یک برنامه می ذارن بعد خوابشون می بره….
یلدا سبزپوش گفت:
ببین این رامسر رو بدین به من خیلی خوشگله، قول میدم سرسبزس کنم، مرسی!! 🙂
ویدا گفت:
والا من عمرا خط کشی کنم….. من یک پاک کن و می دارم …. شما هرچی خط بکشید من پاکش می کنم….. تو قرن بیست و یکم…. قدرت با اتحاد….. چرا اروپا تصمیم گرفت که متحد بشه؟ …. چون با هزار تا کشور کوچیک مستقل راه بجایی نمی تونست ببره…. یا آمریکا هر ایالتش برای خودش می تونه یک کشور بشه…. چرا اینکار رو نمی کنن؟؟؟ اونوقت ما داریم برا خودمون خط می کشیم….
ویدا گفت:
تازه می دونید که تاریخ عهدنامه گلستان چای هم تموم شده…. با من باشه می رم آذربایجان و تاجیکستان و… رو هم برمی گردونم به ایران….. :))
گیتی گفت:
🙂 خوب بود خیلی !! ترکمان به قرینه ی لفظی حذف شده بود نه ؟؟
آبجی مگه تاریخ انقضا داشته ؟؟
حالا داشته یا نداشته ، به ما چه ، بریم پس بگیریم..من که هستم !!
ویدا گفت:
ها ها ها! اسم قرارداد یادم رفته بود!!! ولی تاریخ داشت…. یعنی ایران سه تا استانش یا الان شدن کشور رو به مدت ۱۰۰ سال به روسیه اجاره داده بود…. همونطور که چین هنگ کنگ رو ۹۹ سال به انگلیس اجاره داده بود…. حالا سرش دعوا شده….خلاصه ما هم می تونیم ادعا کنیم… این کشورها مال ماست :))
ویدا گفت:
فکر کنم ۳-۴ سالی هست که اون صد سال تموم شده….
یلدا سبزپوش گفت:
ok ویدا جون اگه قابل سرسبز شدنه من پایه ام که بریم پس بگیریمشون!! 🙂
ویدا گفت:
باشه بذار اول ایران اشغالی رو آزاد کنیم…. بعد سراغ کشورهای دیگه هم می ریم…. یعنی اگه ایران رو آزاد کنیم و بعد خوب بسازیمش…. خود اونها با کله می یان….
ناشناس (اصلی) گفت:
اولین کامنت کوفتی من به «ترک» پس چرا تایید نشده هنوز ؟
گند بزنن به این سیستم علی اصغری وبلاگتون
خرزهره گفت:
شما همون قدر که فمینیسمتون ادا و اطواری است این ژست های فدرالی و تز های جهان وطنی تون هم افاده ای است
محمدرضا گفت:
+++
رايا گفت:
اينقد به اين نسوان عزيز گير ندين باور كنيد اينها حتي اگه نظراتشون اشتباه باشه اينجا باعث را افتادنه بحثايي ميشن كه من يكي خيلي از توش چيز ياد گرفتم به نظر من ايجاد همچين محيطي خيلي كاره مهميه شماها كه مخالف بعضي نظراتيد اگه مودبانه انتقاد كنيد بخدا بيشتر به دل ميشينه 🙂
پیلتن پاکزاد گفت:
طلا دزدی با ناو جنگی
http://www.abradat.com/Abradatarticles/Abradatarticles.htm
محمدرضا گفت:
صاحب خونه، صدور بیانیه های آتشین و اعلام انتفاضه تموم شد و نوبت عقلانیت و منطق رسید، یا نه هنوز وضعیت قرمزه؟
نسوان گفت:
فعلا زنگ تفریحه.. می تونی هر قدر خواستی فحش بدی.
جنگ که شروع شد دوباره همه تو یک جبهه خواهیم بود.
نسوان گفت:
می دونستم یک لایه ی عمیق نفرت روی نگاه ما نشسته . مردها از زن ها ، پایین شهری ها از بالا شهری ها، شهرستانی ها از تهرانی ها،مذهبی ها از غیر مذهبی ها و … ولی کشف اخیرم را هم اینجا اضافه می کنم خواننده ها از وبلاگ نویس ها، وبلاگ نویس ها از خواننده ها!!!
بعضی از کامنت ها را که می خونم این نفرت پنهان را حس می کنم . اگرچه که فی ظاهر قربان صدقه هم می ریم و تعارف تکه پاره می کنیم جرقه ای کافیه تا در چاه باز شه و نفرت ها بجوشد و بالا بیاد. آن وقت است که کلمه ها را مثل آجر به سمت هم پرتاب می کنیم. به هم انگ می زنیم، هم را قضاوت می کنیم، هم را می رنجانیم. سوابق بیرون می کشیم و بگم بگم می کنیم.((مثل حکایت گیتاریست و ویولتای بیچاره، حکایت شینیون و سامی، حکایت هما و دماغ.))
آخه ما که توی یک فضای مجازی و محدود نمی تونیم تعادل رفتار و افکارمون حفظ کنیم با کلمات اتقدر خشونت به خرج می دیم اگه اسلحه داشته باشیم چه خواهیم کرد؟ نخیر کل حقیقت لوله کردن تو جیب ماست و دیگران هم یا با ما هم عقیده اند یا خاین و ساندیس خور و در بهترین حالت اسگل و نادان هستند.
رهگذر گفت:
خانوم محترم دهها ساله هزاران نفر از فسیلهای تاریخی گرفته تا بیسوادهای عاشق از کیان این مملکت دفاع کردند. مردند میفهمید، جونشونو از دست دادند به خاطر این مملکت.از یعقوب لیث صفاری از برمکیان از بابک خرم دین ، از نادر شاه افشار بگیرید تا به دکتر مصدق تا به امثال حسین مکی تا به مجید زرتشتی که اسم اصلی ایرانیشو عوض کرده بود به نام اسلامی تا بتونه بیاد جنگ بدون اینکه جلب توجه کنه فارغ از مسائل سیاسی و ایده الوژیک از میهمش دفاع کنه تا اون اسیری که با هزاران زخم بر دل و بر بدن بعد از سالها اسارت به آوارگی در تهران میرسه ولی هیچ زمان اینهارو به رخ کسی نمیکشه و فروتنانه اونرو وظیفه ملی خودش میدونه تا اون پسر بچه ۱۶ سالهای که ۳ شب و ۳ روز میون هزاران جسد که بیشترشون دوستاش و هم دورهاش بودن مجبور میشه خودشو به مردن بزنه تا دست نیروهای دشمن نیوفته و شب هنگام که از وحشت خوابش نمیبره متوجه میشه که موشی در حال جویدن چشم جسد دوستش هست از ترس و وحشت میخواد منفجر بشه، میخواد داد میزنه اما نمیتونه از مرزهای اون مملکت دفاع کردند.
انتظار نداشته باشید که خوانندگان وبلاگتون در برخورد با طرح مسائلی مانند خود مختاری بعضی از نقاط کشور با قربون صدقه رفتن و طنازی با مطرح کننده این تیپ مسائل برخورد کنند ، وقتی به عنوان یک نویسنده یا بلاگر قلم به دست میگیرید این خود مسولیت به همراه دارد و دایره خطاها و اشتباهات شما نسبت به من خواننده محدود تر هست که شما به نیت ترویج روشنگری ترویج عشق امید و ارمانهأی از این دست این محیط رو بوجود آوردید.
به رویکرد خودتون تو همین پست دقت کنید من بنا به دلایلی با شدت و خشونت نسبت به کامنت نویسنده که رای مردم را نسبت به خود مختاری عنوان کرده بود برخورد کردم و ایشون به سرعت جبهه گیری کرد و سوابق منو بیان کرد من به شخصه از طرح سوابقم ناراحتی ندارم اما نوع جواب دادن شما با چیزی که عنوان میکنید هماهنگ نیست،
در برخورد با مسائلی باید با شدت برخورد کرد، اینکه کسی اشتباه و نظریه غلطتان را به شما گوشزد کند هر چند با تندی نفرت پراکنی نیست شاید بتوان تشبیه کرد به عصبانیت عضوی از خانواده، مثل برادر که به خاطر اشتباه آان یکی برادر یا خواهر بر سر آنها فریاد میزند این هیچ دلیل بر تنفر از اعضأ خانواده نیست، متأسفانه شما خود را محق میدانید که به هر شکل که خواستید جواب بدهید اما چنانچه کسی نظری به غیر از شما داشت آنرا دلیل بر مشکلات شخصیتی و نفرت پراکنی میدانید.
ارمانشهری نیست و انسانها همه خطا میکنن اما پذیرش خطا اولین قدم در راه دوستی است و شهامت محض،شاید بهتر باشد که به جای توجیه خودمون اشتباهاتمون رو قبول کنیم.
نه اینکه چون با کسی دوست هستیم اوو را بری از خطا و دیگران را گنه کار بدانیم که در این صورت تفاوتی بین من و شما و حسین شریعت مداری نیست،
شمعی نخواهیم توانست روشن کردم مگر با کبریت عدالت و انصاف به همین مثال آخر خودتون توجه کنید که چه کسایی تبدیل شدن به نمونه هائی از ناشران تنفر و دوستان قدیم خودتون بیچارهها و بی گناهان
نسوان گفت:
آقای محترم.روشن گری این نیست که من فقط حرف بزنم. شما هم حرفت را می زنی. اینجا هم هدفش ترویج امید و آرمان نیست. اتفاقا هدفش همین تضارب آرا و گفتگوست. نکته ای که همه ی ما یاد بگیریم بهتر است، چون در آن ضعیف هستیم. دو روز است اینجا بسط نشستید( قدمتان سر چشم) و هر چه از دهان مبارک در آمد به ما گقتید. آخرسر ما شدیم شریعتمداری؟ دست شما درد نکند !در ضمن من هنوز هم سر حرفم هستم. من نگفتم خود مختاری. گفتم مراجعه به رای مردم . شما به رای مردم اعتقاد ندارید و فکر می کنید که از بقیه بهتر می فهمید چه فرقی با ولایت فقیه دارید که مردم را سفیه می داند؟ شما که قیم مابی را ترویج می کنید چه فرقی با مقام عظمای ولایت دارید؟ شما که توی یک اختلاف نظر ساده پای گیتاریست من ( آن پدرسوخته را چی کار داری؟ ) را وسط می کشی چه فرقی با احمدی نژاد در قضیه ی زهرا رهنورد داری؟ نه جانم ، نه عمرم.منو بکشی بالا بری پایین بیای هدف این بلاگ نه تجزیه ایران است و نه تعیین خط مشی. هدفش این است که شاید شما به خودتان نیم نگاهی بیاندازید و اگر کسی با شما هم نظر نبود با کلنگ تو سرش نزنید.
در ضمن اینجا همه دوستان ما هستند.اختلاف نظر هست اما هیچ کس دشمن نیست.هر کس که دلش برای آزادی و ایران می تپد دوست ماست. خودی و غیر خودی نداریم. .والسلام
رهگذر گفت:
همین منطقت منو کشته، این که میگم فرا فکنی میکنی واسه همینه.من اونجا نوشتم فرق من و تو و شریعت مداری چیه؟ قبل از آوردن اسم شما خودمو نوشتم.
دوما چه کسی در جواب پرخاشگری من که مثل پرخاشگری میر حسین به احمدی نژاد بود پای سوابق رو وسط کشید، همین الان تو جوابیه تون دیوار هر چی مستراح بود سر ما خراب کردید ما شدیم همپیاله ولی فقیه احمدی نژاد، چون باهاتون هم رای نیستم شدم فلان بهمدان و اینکه آویزون شدم در خونه مجازیتون این پراگراف آخر که ظاهراً خودتون نوشتید نگاه کنید شاید حس وطن دوستیتون تحریک شد.قضاوت رو هم میذاریم به عهده خوانندگان بیطرف.
«ک نفر می گفت هرکجای دنیا که بری وطن ، مثل بند نافی که هرگز قطع نمی شود، قسمتی از وجود تو باقی خواهد ماند. همان طور که خانه ی مادربزرگ جزیی از من باقی ماند. آن خانه اگر ویران و اگر آباد، خانه ی من است.من آنجا زندگی کردن را ، دیدن را ، دوست داشتن را یاد گرفتم. من روی آن خاک برای اولین بار راه رفتم، زمین خوردم و باز بلند شدم. من روی هیچ خاک دیگری نمی توانم آن قدر محکم قدم بردارم ، قدمهایم می لرزد ، مردد و غریبه می ماند. قدم های من روی هیچ خاک دیگری با اطمینان نمی نشیند.دیار فرنگ با مردمان متمدن و قشنگ و آب ورنگش مادر خوانده ای است که مرا به فرزندی قبول کرده اما مادر تنی من نیست. اگرچه هیچ از ارزشش نمی کاهد اما این خاک، خاک من نیست»
گیتی گفت:
ویولتا خودتی ؟؟
» حکایت هما و دماغ » ؟؟ یعنی چی ؟؟ 🙂
این یک شوخی کاملا خصوصی و دوستانه بین من و هماست اینجا البته ، با شناختی که از هم و حریم هم پیدا کردیم بعد از گذشت زمان و برای تلطیف فضا بخصوص بعد از اون ماجرای باتون خوردنش… قبلش هم همین بوده …هما هم با من شوخی می کنه…
مگه من و هما همدیگرو دیدیم ؟؟؟!!
چه ربطی به این برداشت تو و چسبوندنش به این داستان داره….
خیلی این حرفت عجیب بود به نظرم….چکار داری می کنی و چرا ؟؟
نسوان گفت:
منظورم حکایت هما و مذهب بود بابا جان.
کی چی کار کرده؟
شلوغش نکن ببینم کی به کیه. گیتی خودتی؟؟؟
چراغ رو کی خاموش کرد؟ اخ این دماغ کی بود رفت تو چشم من؟
همااااااااااااا؟؟؟؟؟؟؟
گیتی گفت:
من که خیلی وقته مطمئن نیستم البته، اما فک کنم خودمم…. 🙂
ولی اجازه بده همینجا در مورد شباهت دماغ و مذهب اعلام بیگناهی بکنم…. قربونت الان هما با جارو میاد سراغم !!
هما گفت:
هر کس بد ما به خلق گوید ما چهره دل نمی خراشیم
ما خوبی او به خلق گوییم تا هردو دروغ گفته باشیم
sami گفت:
از دیشب تا حالا که کامنت رهگذر رو خوندم دستم به هیچ کاری نمیره.خیلی فکر کردم.خیلی .دیدم هر چند که خداحافظی کردهام ولی باید اینها رو بگم.قبول دارم که پیر شدم ولی هر چیزی که گفتم اون چیزی بوده که دیدهام و در اطرافم اتفاق افتاده.مثلا یلدای عزیز خلاف گفته من رو از والدینش شنیده بود.شاید تو شهرهای بزرگتر جو بهتر بوده ولی ما در یک شهرستان کوچک زندگی میکردیم.و همین بود که براتون گفتم.گفتی خوش حالی که من بازنشسته شده ام!!!پسرم چطور به این یقین رسیدی؟؟؟
من پای چه سابقه یی وسط کشیدم؟؟؟اگر زندگی کردن سابقه حساب میاد که دیگه وسط کشیدن نداره.هیچ ادعای هم ندارم.تنها چیزی که دارم یک وجدان آسوده است و اگر شما سوابق درخشان دارید من به عنوان یک هموطن فقط به شما افتخار میکنم و اینکه چرا باید از سوابق درخشان هموطن و همزبانم شرم کنم نمیفهمم.و تنها چیزی که در این دنیای مجازی با گذاشتن چند کامنت باد گرفتم این بوده :بعضی وقتها یه چیزی از ذهن آدم میگذره و باعث خندهاش میشه ،حالا تواین دنیای مجازی میخواد دوستای مجازیش هم به اون مساله بخندن یا حدً آقل لبخندی بزنن،غافل از اینکه ممکنه اون مساله خنده دار برای اون دوستان حیاتیترین مساله باشه.شخصی که سالها دور از وطن زندگی کرده ،توغربت تلاش کرده،ریشه گرفته،سوخته و ساخته و در تمام این مدت از کشورش فقط نامش رو یدک میکشیده و به اسم کشورش افتخار میکرده حالا یکی از راه برسه و دم از خطکشی و تقسیم ارازی و…بزنه نه تنها خنده دار نیست که چندش آوره.قبول دارم.به مساله که جدی نگاه میکنم گاف بزرگی بود.
ولی شما هم آرامتر،متینتر،و حتی مودب تر،باش.قرار نیست که ما اینجا با هم بجنگیم.قراره از هم باد بگیریم.قراره همدیگه رو جذب کنیم نه اینکه به هم توهین کنیم.قراره روزی با هم ایران رو آزاد کنیم و همگی به این نکته خوب واقفیم که به تک تک ما نیازه.در این شرایط بحرانی یک نفر هم یک نفره.و همگی دیدیم و میدونیم که هیچ کمکی هم غیر از خودمون نداریم بعد در این شرایط وان افزا بجایی دلجویی ،به جای آموزش ،به جیگسترش عقاید خوب و سازنده به هم توهین کنیم؟؟؟!!!اگر این تهی از طرف من هم بوده عذر خواهی میکنم. من همین جا هم از ویدا تشکر میکنم که میانجی گری کرد ….آخیش راحت شدم ،حالا دیگه با خیال راحت خداحافظی میکنم.
بچهها دیگه تا روز کافی شاپ بای بای.راستی اگه این اهل آبادی هم از برق کشیدینش میبریمش.شاید اصلا تا اون موقع عوض شد.آدمها عوض میشن فقط خدا کنه عوضی نشن .
رهگذر گفت:
دبیر محترم من بیش از اندازه عصبانی شده بودم و زیاده روی کردم لطفا ببخشید اما اشتباهات خودتون رو هم به دوش جبر روزگار نندازید.
و لطفا در مواردی که شاید دایره اطلاعات تون محدود هست اظهار نظر نکنید، همون تور که شاید در کامنتهای بالا دیده باشید نسبت به ملیّت و کشورم تعصب بسیار شدیدی دارم و این تعصب مجبورم میکنه به جبهه گیری و برخورد
شاد و سر بلند باشید
sami گفت:
nesvan jan in damagh gondeh man bood ke umadeh khodahafezi!
ناشناس گفت:
دوستان قربون دستتون حالا که مرز و مرز کشیه تا شلوار پاتونه یکی سر اون متر و برداره تکلیف گیلان و مازندران و هم معلوم کنیم ! باور بفرماید مساله مهمیه! واسه اینکه از نظره اکثر ایرانیها شمال یعنی رشت و شمالی یعنی رشتی در حالیکه مازندران و گیلان تفاوت های زیادی با هم دارن. دوستی داشتیم که مازندرانی بود و تو دوره ی خدمتش به خاطره جوک های رشتی که بارش میکردن کارش افتاد به چاقو و چاقو کشی و بعدش هم اضافه خدمت بستن به نافش! خلاصه خواستیم چیزی جا نمونه!
اهل آبادی گفت:
خانم ویولتا
1- اونچه که در دل من میگذشت با آنچه که الان در ذهن شما می گذره خیلی فرق می کرد. من ادعای وطن پرستی هم نداشتم. برای توضیح بیشتر باز هم سر کامنتی که برای خانم سامی نوشتم هستم. به این دلیل که میخواستم به یک فردخودخواه که برای کشته شدن مردم هورا می کشه تا بیاد سهمشو جدا کنه حالی کنم قیمت خاک و جونی که دیگران بالای آزادیش میدن خیلی بالاتر از اینهاست.همین.
اگر کامنت هایی که توی همون دو سه پست قبلی برای این خانوم نوشتم خونده باشی سعی کردم اونچه که بهش ایمان دارم را با کنایه ومطایبه گفته باشم.بدون کوچکترین توهینی.
2- من بخاطر احترام به همت یکی دوسالۀ شما که درمرورهای لطیفت به درد های مشترکمون داشتین ،بابت هر چه که احیاناً شخص خود شما رو آزرده کرده باشه عذر می خوام. اما به پاس این دریادلی شما توجه ات را به نکته ای جلب می کنم:
من حتی زمانی که با شناسۀ دیگری کامنت می نوشتم بندرت علاقه به بحث یا درگیری با دیگران داشتم. فقط برای نویسنده چیزی مینوشتم. اولین بار این خانم یا آقا که با شناسۀ «هما» کامنت می نویسد با شناسۀ دیگری (سخنگوی ….) کامنت توهین آمیزی در جواب کامنت من نوشت. من همانقدر شرف داشتم که در عین توجیه و دفاع از خودم از ایشان عذر خواهی کنم.اما ایشان در این وبلاگ ، با اجازۀ شما و با اشاره ای به گفتۀ شما، تشبیه پاچه گرفتن سگ را بکار برده اند.
اینکه چنین توهینی از این لحظه به بعد یک مسئلۀ کاملاً شخصی بین من و او خواهد بود و تا پیدا کردن این فرد حل نخواهد شد به خودمان مربوط است. اما شما حوصله کن و کامنت های من را بخوان، کامنت هایی که در آنها هرگز اینطور زبونانه و از پشت مونیتور دیگری را به حیوانی تشبیه نکرده بودم .آنوقت اگر احساس کردی در جواب من نمی توانی تشبیهی بهتر از این خانوم پیدا کنی، من و شما هر یک به راه خود می رویم، آنهم به این دلیل مهم که آشنایی من و وبلاگ شما یک تصادف یا یک اشتباه غیرعمدی بوده وهم به دلیل تفاوت فرسنگی و غیر قابل علاج بین سطوح درک ما. من می پذیرم.
اما اگر احساس کردی استعمال غیر ارادیِ یک تشبیه مصطلح در بین بعضی زنهای با کاراکتر خاص، جایش اینجا و در جواب من نبوده، توصیه می کنم همۀ آن کامنتها وجمله ها و نویسنده اش و افکارش و شخصیتش و این زمانی که با تو طی کرده را به خاطر بسپار.نه فقط این آدم. هر آدم نقابداری مشابه با او را. مبادا به جایی برسی که ما رسیدیم. شاید فقط راهتان طولانی تر باشد.
3- نمی دانم چه حسی به من فرمان میداد که از همان یکسال پیش، از خواندن کامنت های این اسم «هما» حذر کنم. بلکه گاهی اگر کنجکاو می شدم، از روی جواب های خانم گیتی می فهمیدم مثلاً می خواسته چه بگوید. (همان بار اول هم که جواب دادم با شناسۀ دیگری توهینی نوشته بود). با آنچه که در اینجا و پس از اولین جواب مستقیم به کامنتش پیش آمد فهمیدم حس درستی داشته ام، شناختم درست بوده و آنچه به شما توصیه کرده ام چندان بعید نیست.
4- شک نکن که برای نوشتن پاسخی در خور، از کلمه و کنایه کم نمی آورم. اما دقت کن و قبول کن که نفرت از یک آدم معمولی با نفرت آکنده از یأس از کسی که احتمال میدادی شاید وجودش در این دنیا دلیل موجهی داشته چقدر فرق دارد. آدم به ایامی که در این وهم خوشبیانه هدر داده بیشتر افسوس می خورد تا توهینی که بی پاسخ گذاشته.
5- اگر کامنت هایم را منبعد نمایش بدین باز هم می نویسم. با همین ادبیات. اما کامنت های شناسۀ «هما» را باز همچون گذشته نمی خوانم. بنابراین هر گونه تشابه، تکرار، طرفداری، تقابل یا هر گونه ارتباط محتوایی و املایی با افاضات شناسۀ «هما» کاملاً تصادفی است و بخاطر ملال ناشی از آن، از شما و خانم ها و آقایان دیگر پیشاپیش عذر می خواهم.
اگر تمایلی به دیدن کامنت های من ندارین حتماً در اولین فرصت اعلام کنید. با شناسۀ دیگری نمی نویسم، مگر هر از گاهی نوشته هایتان را بخوانم.
( علت عوض کردن شناسه ام این بود که فرد دیگری با آن شناسه چیزهایی می نوشت که در شأن خود نمی دانستم).
6- حدس بزنید چه کسی از یأس و زدگی حاصل از این سوء تفاهم خوشحال خواهد شد. کمی به گذشته برگردید.
…………………………..؟
(حدستان درست بود!)
هما گفت:
باعث افتخار بی حد منه که شما کامنت های منو نمی خونید و من اصولا در عین بی ادعایی واسه کسی که چون شما که در یک بحث جدی و در تضارب عقاید از ماتحت طرفتان برای به کرسی نشاندن حرفتان استفاده می کنید ..کامنت نمی گذارم اما ارام هم نمی شینم که با افکار مریضتان به کسی که جای مادر شماست توهین کنید
پس لطفا یا حرمت اینجا را نگه دارید یا همانطور که لیاقتش را دارید با زبان خودتان به شما جواب داده خواهد شد . در این یکسال و اندی همه مرا اینجا می شناسند چون مثل بعضی ها معتقد به عوض کردن اسم نبودم .و میدانند چگونه هستم و چگونه می اندیشم اما هرگز حاضر نیستم بپذیرم کسی فضایی زیبایی که در اینجا حاکم است را با ادبیات خاص خود به چالش کشد و به قهقهرا سوق دهد
arash kamangir گفت:
cheghadr ghil oghal? akharesh chi shod? natije ham dasht?
chera . ye natije dasht
tahsilkardehaye in mamlekat ro rahat mishe be june ham andakht
ناشناس (اصلی) گفت:
این دیدگاه رو به عنوان آخرین دیدگاهم در این وب نوشت مینویسم
احساس خوبی دارم و خوشجالم
خوشحالم از وجود امثال «رهگذر» ، «محمدرضا» و «اهل آبادی» که غیرت و رگ گردنی دارن به قطر لوله پلیکا از برای مام میهن
خوشحالم از برکت وجود دختران فهیم و باشعوری مثل «گیتی» ، در سرزمینم
و خوشحالم از بابت وجود شیرزنانی مثل «یلدا سبز پوش» که هستند تا یاد و خاطره ی دلاوریهای بانو دریا سالار آرتمیس (تنها دریا سالارزن در کل تاریخ بشریت) و بانو سردار یوتاب رو برای جهانیان زنده کنند
پی نوشت :
قطعا و یقینا این آخرین کامنت من در این وبلاگ خواهد بود و من از هرگونه کامنتی که بعد از این با شناسه و اسمی مشابه من گذاشته بشه اعلام برادت میکنم 🙂
به امید ایران آزاد
یا حق
گیتی گفت:
آقا جان ، دختر فهیم و باشعور چیه دیگه !!! 🙂
من هم از اون شیرزنان باشم ، یعنی هستم ، نمی دونم دیگه یکی از سردارها ، دریاسالارها، سرلشکرها خودت پیدا کن ، خیر از جوونیت ببینی !!
بعد هم حالا بودی ، کجا با این عجله….
تازه می خواستم در مورد اون اتوپیا و قهر انقلابی باهات حرف بزنم که فک کنم شدنی نیست ها…. یعنی شدنی که هست ، بعدش دیگه به سختی چیزی شدنی خواهد بود گمونم….
چه می دونم…. حیرون موندیم با این آخوندا !!
sami گفت:
ای کاش میفهمیدیم که مام میهن چند وجب خاکه و اون چیزی که خیلی مهمتره هم میهنان هستن.کاش اینهمه نفرت از همدیگه نداشتیم.کی بود که میگفت من حاضرم رگ گردنم رو بدم تا تو که مخالفه منی حرفت رو بزنی؟؟؟.فکر کنم در مورد ایرانیها اینطور باشه که من حاضرم که رگ تو و خانواده تو و اصلا همه قوم و خویش تو رو بزنم اگه مخالف حرف من حرف بزنی!!!!فکر میکنم تقصیری هم نداریم چون سال هاست که تخم نفرت از همدیگه رو کاشتیم و کینه برداشتیم. آخه اگه این نفرت لعنتی وجود نداشت باتوم خور و باتوم زنی هم وجود نداشت.شکنجه گر و شکنجه شونده یی هم نبود.واااای که این رژیم منحوس تا کجا پیش رفته!!! چون این نفرت نسل به نسل از طریق خودمون منتقل میشه .جالب تر اینکه خودش میدونه که چه جنایتی مرتکب شده که تازگیها میگه یه سری منافق وارد ایران شده اند مردم رو کشتن و برگشتن!!! چه خوب بود که همین جا ،تو این دنیای مجازی تمرین دوست داشتن و عشق ورزیدن به هم وطنمون رو انجام میدادیم.باور کنید که جزٔ این راهی نیست.تا وقتی با هم میجنگیم تو خیابون هم باتوم میزنیم یا میخوریم.
این آخرین روزی هم که تو مرخصیام با اینکه خدا حافظی کرده بودم اومدم!!!
اهل آبادی گفت:
سر کار خانوم sami
تیپ ما (خودم رو میگم) مردۀ این هستیم که اگه کسی رو ناخواسته از خودمون رنجوندیم، مدت زیادی نگذشته، زود ازش دلجویی کنیم. اگر هم نتونیم از دلش در بیاریم، بی تابی و بی قراری ما از این سوء تفاهم، کم از رنجش اون آدم نیست. این خصلت ماست. حالا ما کیاییم مهم نیست. مثلاً از اهالی آبادی…
و این چند خط به قصد دلجویی از شماست.
توی فامیل ما و دوستانم کم نیستند کسایی که آرایش و پوشش دلخواه شما در محل کار رو می پسندند. چه بسا قبلنا هم همینطور زندگی می کردند و از اون خاطره دارند. خود من هم همینطور. اونقدری رو بخاطر دارم که بتونم آراستگی مردم سال های گذشته رو با امروز مقایسه کنم. اگر دوران پیشاهنگی و «زنگ سرود» رو به خاطر میارین پس حرفم رو باور خواهین کرد.
اما حیف از شما. توی کامنت های «بی نقاب و بی ریایی» که گذاشتین، اینطور از خودتون شناخت دادین که گویا همۀ هدف شما از هر تحول خونین و یا پر هزینه در این کشور، منحصر به همون ظواهر بوده و تازه برای تجزیه و فروپاشی اش هم چندان بی میل نیستین. دیدین که غیر از من هم واکنش نشون دادند، حالا نه به اون تندی. همین حالا هم میگم که بدون هیچ ادعای میهن پرستی، تحمل بازیچه شدن امانت چند هزار سالۀ اجداد شما و خودم و دیگران رو ندارم. حتی در حد شوخی.
به نسخه هایی که دیگران، مثلاً چینی ها، برای مشکلات خودشون پیجیدن هم زیادی اعتماد داشتین. از همین خانوم نویسنده می تونین بپرسین که آیا داروها رو بدون تجویز پزشک می شه مصرف کرد یا نه. مشکلات ما بلاشک با فرهنگ و باورهای خودمون ارتباط داره و با شکیبایی و توان خودمون قابل علاج خواهد بود.
اما دلپاکی و صفای مادرانه تون چیزی نیست که از دید من پنهان بوده باشه. بلکه خلقیات دوست داشتنی و قابل احترامی هم دارین که «دیگران» حتی نمی تونن تظاهر به داشتن اونها کنن. در عین حالی که حتم دارم آرامش درونی و غنای روحی شما بیشتر بواسطۀ دوری از بعضی هم میهنای «با نقاب» و «کاراکتر خاص» در داخل کشور هست که تا به حال سالم و دست نخورده مونده، اما به احترام این دلپاکی و بی ریایی، بابت اونچه گذشت پوزش می خوام و دوستتان دارم.
sami گفت:
To AHLE ABADI
Your great apologize had been accepted ,weather you were starting to text the comment hone.
cheers
sami گفت:
Correction of above comment
weather you you were starting honey