فیلمنامه: نمای داخلی -شب

محمود پیژامه اش را می کند و وارد بستر می شود. اعظم پشت به محمود خوابیده و ایه الکرسی می خواند. محمود بی تابانه دستهایش را از زیر پتو روی تن اعظم می کشد. اعظم با بی توجهی  رو بر می گرداند  و واکنشی نشان نمی دهد.

نمای داخلی – گلهای پتو-  همان شب

محمود عاشقانه روی اعظم خم می شود و در چشمان او نگاه می کند. نور مهتاب روی تخت افتاده و قسمتی از دماغ اعظم را روشن کرده است.

اعظم: محمود چته ؟ چرا نمیزاری کپه مرگمون رو بزاریم؟ تو که هر شب تو خواب اسفندیار رو صدا می کنی … با من چی کار داری؟

محمود دندان قروچه می کند : چطور کسی می تونه تو ولایت پذیری ذاتی من شک کنه؟ جون من اعظم این جریان کجاش انحرافیه ؟ این الان با چی زاویه داره ؟ نه تو بگو،این مستقیم در جریان ولایت نیست؟

اعظم دولا می شود و عینکش را به چشم می زند و توی تاریکی کورمال نگاه می کند: آره ، والله مستقیم در خط ولایت…حتی میشه گفت ذوب شده. حالا خودت رو ناراحت نکن..

نمای خارجی- شب – پنجره اطاق محمود و اعظم

محمود: اعظم می خوامت…

اعظم : آخ محمود، کاش آقا زودتر تهدید می کرد قدر منو بیشتر می دونستی، قربون اون چشمهای تا به تات