پدر بزرگم خلبان بود ، شاید یکی از اولین خلبان های ایران بود، همه ی دنیا رو گشته بود. پرواز یک جوری توی خون ماست. بچه که بودم آرزوم این بود که خلبان بشم. هواپیما را دوست دارم. اون لحظه ای که از زمین کنده میشه دوست دارم از پنجره زمین رو نگاه کنم. همین طور که هواپیما اوج میگیره، آدمها و ماشینها و ساختمونها و جاده ها رو نگاه می کنم، هرچی بالاتر میری، کوچیک و کوچیک تر میشن. آدمها میشن قد یک مورچه ؛ماشین ها قد یک قوطی کبریت، جاده ها قد یک خط کش و کم کم یک خط باریک ، ماشین ها یک نقطه ی نور و آدمها هیچ. چند دقیقه بعد وقتی ارتفاع می گیری فقط تو هستی و ابر. فقط تو هستی و آسمان. من این تجربه را دوست دارم. از بالاتر همه چیز فرق دارد. من دوست دارم این را هیچ وقت فراموش نکنم.
***
من ساکن تهران بودم. در شمال شهر زندگی می کردم، خوش تیپ بودم ، بعضی ها حتی فکر می کردند خوشگلم، من سوار پژوی دویست و شش در اتوبان ها گاز می دادم .فکر می کردم که مرکز جهان روی من متمرکز شده است و من تافته ای جدا بافته هستم. البته سعی می کردم آدم خوبی باشم. شبها یک ظرف غذا برای قادر سرایدار افغانی ساختمان کنار می گذاشتم و سعی می کردم با شهرستانی ها مهربان باشم. ولی خوب راستش را بخواهید، گاه گداری به جوک های رشتی ها و اصفهانی ها و ترک ها می خندیدم. خوب هرچه باشد من تهرانی بودم.
***
تا اینکه بالاخره نوبت من شد و سوار هواپیما شدم- یا در واقع دست روزگار پرتم کرد توی هواپیما -هواپیما اوج گرفت و بالا رفت. من به چشم خودم دیدم که آدمها تبدیل به نقطه شدند، شهرها محو شدند و کشورم با همه ی وسعتش زیر پایم قل خورد و من در انتهای دنیا از هواپیما پیاده شدم.آنجایی که من پیاده شدم کمتر کسی اصلا می دانست ایران کجاست و فرقش با افغانستان چیست. ظرف چند دقیقه من با قادر سرایدار افغانی مان یکی شده بودم. نه تنها ایران با افغانستان فرقی نداشت ؛ بلکه طبیعتا تهران و رشت و برازجان هم برای کسی فرق نداشت. سهل است ، کل سرزمینم هم حتی انقدر مهم نبود که کسی اسم و نشانی اش را بداند ، همه ی ما ( پاکستانی و افغانی و ایرانی و حتی اسراییلی ) یک نام داشتیم ، همه ی ما از «خاور میانه» بودیم. و این چیزی نبود که هیچ کداممان بهش افتخار کنیم.
***
آدمهای اینجا هم اسیر همان خط ها هستند. خط هایی که همه ی دنیا را به بخش هایی تقسیم می کند. اروپایی- امریکایی – اسیایی..خط های دیگری هم هست مسلمان- مسیحی- یهودی- بی خدا، یا مثلا تحصیل کرده- بی سواد- فقیر – غنی. خلاصه دنیا پر است از خط هایی که برای فصل کردن آمده اند. اصلا دنیا روی همین خط ها می چرخد؛ آدمهای عوضی که دنیا را می چرخانند برای به وجود آوردن این خط ها خیلی تلاش کرده اند. اما برای از بین بردنشان فقط کافی است که سوار هواپیما بشی و از یک کمی بالاتر بهش نگاه کنی. جاهایی از دنیا هست که این خط ها رنگ می بازند. بخش بیماران سرطانی یک بیمارستان نمونه ی خوبی است.اگر روزی گذارت به آنجا بیفتد خنده ات می گیرد که همه ی خط هایی که باور کرده ای چقدر مزخرف بوده است. آنجا که رخ به رخ مرگ می ایستی،هیچ کس از تحصیلاتت ؛ از ملیتت ، از سوابقت نمی پرسد. آنجاست که می فهمی که همه ی آنچه خودت را با آن تعریف می کرده ای چقدر پوچ و بی معنی بوده است. مثل آن که خودت را با جنس دگمه ی لباست تعریف کرده باشی.
***
سوار هواپیما که میشی؛ خطوط محو می شوند. خطوط بی معنی اند، قرار دادی اند، مزخرفند، از خودشان اصالتی ندارند. اگر همه ی آدمهای دنیا سوار یک هواپیما می شدند و یا حتی سوار موشکی که کره ی زمین را ترک می کند چه می دیدند جز یک گردالی به نام زمین که متعلق به همه ی ماست؟ شاید آن روز من و تو و آن آمریکایی و آن افغان می دیدیم که با همه ی اختلاف هایمان تفاوتی که بین ماست واقعا در برابر تشابه مان هیچ است. شاید کمی بالا تر حتی خط باریک بین انسان و آن گربه ی ملوس و آن ملخی که روی برگ گندم جهیده است هم محو می شد و انسان و حیوان و گیاه در هم تنیده می شدند. شاید آن وقت درک می کردیم که همه ی ما سوار یک قایقیم و این قایق یا با هم به ساحل نجات خواهد رسید یا همه اش با هم غرق خواهد شد. این تجربه ی من است البته؛ دست روزگار جوری چرخید که من مجبور شدم که کمی از بالاتر نگاه کنم . نمی تونم شما را دراین تجربه شریک کنم . من که نمی تونم همه ی شما را سوار هواپیما یا شاتل فضایی کنم! اما توصیه می کنم لا اقل یک چهارپایه با خودتان بردارید.
ntbs گفت:
The pale blue dot, part of Carl Sagan’s speech:
«thousands of confident religions, ideologies, and economic doctrines»
«Think of the rivers of blood spilled by all those generals and emperors so that, in glory and triumph, they could become the momentary masters of a fraction of a dot»
شین شین گفت:
+++++++++++++
علاف گفت:
+
بهروز گفت:
بسیار زیبا ، با اجازه به ااشتراک گذاشتمش.
رگبار گفت:
بسیار قشنگ بود و آموزنده واقعا خوشم اومد . تاثیرگذار بود
ntbs گفت:
اکثر ایرانیهایی که اینجا میبینم، این دید رو ندارن متاسفانه، هنوز فکر میکنن از کرد ها، افغانیها و بیشتر از همه از عربها سر تر هستن. واقعا از بالا نگاه کردن کار هر کسی نیست.ای کاش همه اینطوری نگاه میکردن…
PRINCE گفت:
بله. موافقم. متاسفانه اینطوره.
رقت انگیزه. همه ما گاهی رقت انگیز و regretful عمل میکنیم.
ان دسته از ما که خوشبخت ترند, گاه متعجب اشتباه شون میشوند. در این میان ان کسانی که به ظرفیت خودشان در هم اغوشی با همای سعادت, اطمینان دارند , پای پیش می گذارند و اشتباهاتشان را قبول میکنند.
اینان از رستگارانند; چرا که غرور,تعصب و دلبستگی بدون شرط به ایده ها و افکار , خود مادر تمام اشتباهات است.
در نهایت هیچ کس را فراری از نتیجه اعمالش نیست.دیر یا زود داره, اما سوخت و سوز خیر.
PRINCE گفت:
«گاه متعجب» = «گاه متوجهِ»
وقتی زیر پالس کورتون تایپ کنی,همین میشه دیگهههههههههههه……………………..
زن ایرانی گفت:
فوق العاده مثل همیشه. با چهارپایه ای بالاتر از سطح زمین. مرسی
اکرمز گفت:
خیلی خوب بود! کیف کردم! مرسی
23 گفت:
in harfa z ye zehne varzide bar miyad afarin
ساقی ب گفت:
چه خوبه آدم با تجارب سخت زندگی ، سعی کنه اشتباهاتش رو اصلاح کنه و روحش رو بزرگ کنه . 🙂
يک خواننده گفت:
ويولتا عزيز
من نوشته هات رو دوست داشتم ، از اول هم به خاطر نوشته های تو بود که خواننده وب لاگ
نسوان شدم ولی چند وقتی که نوشته هات خيلی يکنواخت و خسته کنّنده شده،
به نظر ، نوشته های کسی است که خيلی با خودش درگير است، برای خوندن نوشته های فلسفی
منابع زيادی وجود دارد…
قصد بدی نداشتم
موفق باشی
PRINCE گفت:
این ویولا اصلا ازون وقتی که ovule بوده ,دچار خود درگیری بوده.
بنظرم یه روزی خدا conflict داشته, گِلِش کرده و انداخته اش پایین.
ناشناس گفت:
لحظه ای چند در این لوح کبود
ویول بود و دگر هیچ نبود………
شین شین گفت:
ویول عزیز چند روزیه که دارم به این مسئله فکر میکنم. جالبه که مثل اینکه دغدغه فکری خیلیها شده. آهنگ جدید داریوش و فرامرز اصلانی رو گوش کردی؟
ntbs گفت:
جالبه، من هم چند روز این آهنگ رو خیلی گوش میدم
ess گفت:
++++
اشنا گفت:
نه مخالفم
تو همون هوا پیما هم خط هست، فرست کلاس، بیزینس کلاس، اکونومی کلاس. درسته که اگه هوا پیما سقوط کنه سرنوشت همه یکیِ اما تا وقتی سقوط نکرده نه.
نگاه ایده آل گرایانه به دنیا زیباست اما واقعی نیست، تو دنیا خط هست، مرز هست، خوب هست و بد هست
و هر کدوم از اونها بر اساس تعاریفی واقعی به وجود اومدن، معیارهای زیادی در ساختارِ وجودیِ نظام اجتماعی که مبیّنِ هویت یک جامعه هست دخیله.
نمیشه جامعه مدنی ساخته شده بر اساس تعاریفی انسانی رو با جامعه مذهب زده واپسگرا در یک رده قرار داد و باید این نکته رو لحاظ کرد که اونی که در جامعه مدنی زندگی میکنه و بهایِ این نوع زندگی رو پرداخت کرده، تو انقلاب کبیر فرانسه پای اسبها تا نیمه در خونِ انقلابیون بود، ایالات متحده که صاحبِ ۴۰ درصد از اقتصاد جهانی هست تا به این نقطه برسه راه بس طولانی رو طی کرده، مصائبِ زیادی رو متحمّل شده، انگلستان هنوز هم نونِ دریانوردانِ کنجکاوی رو که وقتی ما جراتِ رفتن از این ورِ خلیج فارس به انورِ خلیج رو نداشتیم اقیانوس هارو کشف میکردند رو میخوره.
زمانی که مردم تو ایران یا افغانستان مشغولِ کشفِ این نکته بودند که باید با پای راست برن تو مستراح یا پای چپ انور دنیا مردومانی در حال برسیِ ساختار مولکولی جو سیارهای بودند که شونصد میلیارد سالِ نوری از زمین فاصله داره.
نه باهات موافق نیستم، باید بین انسانی که از خایش برای فکر کردن و از فکرش برای سکس کردن استفاده میکنه تفاوت باشه با کسی که از فکرش برای تفکر و خایش برای سکس استفاده میکنه.
noghte گفت:
che juri mishe ba khaye fekr kard?
اشنا گفت:
همون جوری که یه عمر مردم تو ایران، افغانستان، پاکستان، کلا جهان مزخرفی به نامِ جهان اسلام فکر میکنند
بهروز گفت:
@ آشنا
درسته که این خط ها وجود داره حتی تو هواپیما ولی یادمون باشه که در مثل مناقشه نیست. به نظرم ایشان با استفاده از این مثال دارد یک مفهوم دیگر را بررسی و توضیح میدهد.
این خط کشیها که به صورت یک ساختار اجتماعی در آمده ؛ بوده و خواهد بود اگر چه تغییراتی خواهد کرد و آن هم در فاصله بیش لز حد بین طبقات است که اینقدر فاصله نخواهد بود.
مهم این است که من در افکارم این قدر خط کشی نداشته باشم و خود را برتر از دیگران نبینم. اعمال و رفتار و نگرشم خود به خود بازخوردی را ایجاد میکند که جایگاهی را برایم در بین این خطوط باز خواهد کرد. اما مشکل در آن نیست بلکه مشکل زمانی آغاز میشود که از درون خودم این فاصله گذاریها و خود برتر بینیها و . . . شکل میگیرد.
اشنا گفت:
آقا فرمایشِ شما متینِ
مذهب اومد تا این خطوط رو از بین ببره اما خودش خطوط تازهای رسم کرد. کمونیسم اومد این خطوط رو از بین ببره و خودش خطوط تازهای رسم کرد.
اتحادیه اروپا اومد این خطوط رو حذف کنه اما باز خطوط تازهای رسم کرد.
ببین انسانها در جئوگرافیای متفاوت با نوع زندگی یه متفاوت و محیط رشدِ متفاوت هستند. و این به خودیِ خودش خط آفرینه.
واقعیت انکار ناپذیر این هست که خطوط هستند چه ما بخواهیم چه نه و این خویِ فی نفسه موجودیت انسان و رازِ بقا ناگزیرت میکنه به ترسیم خط، خطهای باریک تر و کم رنگ تر پاک خواهند شد و خطوط پر رنگ تر باقی خواهند ماند،
من مفهومِ نوشته رو درک میکنم اما شیوه بیان اون مقوله مورد نظرِ نویسنده رو در قالبِ این نوشته نه. به خاطرِ اینه که گفتم مخالفم
در قران آیهای است به این مضمون که آی شما ایمان آورندگان ما شما را از نژادها و آقوام گوناگون خلق کردیم باشد که خالقتان را بشناسید و بهترینِ شما نزدِ افریدگارتان با تقواترینِ شماست(عربیشو از هما بپرسید) این تضادها قاعدتاً باید موجبِ برسی انسانها نسبت به خودشون بشه و نهایتاً رسیدن به نقطه مشترک که در ورای این تضاد هاست و به اون نخواهی رسید مگر رد شدن از مرزِ این اختلافات ظاهری.
اما جنبه شیطانی انسان که خودش هم در تکامل انسان به نوعی دخیل بوده اینجا فاکتوری بسیار مهم هست که باعث میشه تا پس از برسی ی دلایل اختلاف نژادِ انسانها و یافتن نقاطِ قوّت و ضعفِ هر قوم، افرادی که در پشت اون تحقیقات بودند از نقاط ضعفِ یافته شده برای داشتن زندگی بهتر استفاده کنند و اگر کسی مقاومت نشون داد نابود خواهد شد.
پ.ن: من سنگ اسلام رو به سینه نمیزنم اما معتقدم که حتی از دشمنت هم میتونی چیزی یاد بگیری و دشمنت هم در پشتِ عناد چیزی برای شنیدن در چنته داره
ِکیانوش گفت:
حقیقتا با خواندن این جملات حس می کنم سرانجام در میان غریبگان به » آشنایی » بر خورد کرده باشم …
noghte گفت:
dust aziz hads mizanam motevajehe soale man nashodin
ـا ـا گفت:
همین چند وقت پیش بود که یک پست دوباره مثل همین نوشته بودی. دوباره همون خط و سرایدار افغانی و کم رنگ و پر رنگ شدن خطها.
حالا داری خودت کلک میزنی و از روی پوستهای قبلیت به ما قالب میکنی؟
ویولتا گفت:
نه عسلم. مگه میشه به شما کلک زد؟ پستهای قبلی ما رو بهتر از خودمان حفظ هستید.. ماشالله..
به جان خودم حتی قصدش رو هم ندارم که کم فروشی کنم. اما وقتی یک چیزی تکراریه.. منم جوابم تکراری میشه.. چه کنم! می افتیم تو یک دایره… دایره.. سرسام!
Sam گفت:
روزهای خوشی یادی از من نکن، ولی تا یکی بهت گیر میده، پای من را بکش وسط و سر من را بگیر.
نسوان گفت:
من تا حالا دو بار خوابت رو دیدم. دفعه ی دوم دیگه از خودم عصبانی شدم. اخه آدم خواب کسی رو ببینه که ندیده. چه گیری داده ذهنم به تو نمی دونم چرا…. اگه یه بار دیگه بیای به خوابم هرجا هستی میام پیدات می کنم…اینه که خودتو بیخودی واسه من لوس نکن. می دونی که من لپ بچه های لوس رو گاز می گیرم!
solmaz گفت:
bazi vaghtha nemishe. hamkaram azam porsid mardaye iran be khatere bipooli chand ta zan nemigirand? man goftam oonayee ke shenidi araba hastand to iran taghriban hich kas do ta zan nadare. khanevadeh to iran daghighan mesle gharbe
nas گفت:
ضعیف. چند وقته افت کردید در حدی که چند خط یکی می خونم و گاهی یه راست میرم پاراگراف آخر.
علاف گفت:
به نظرم بهترین کار برای شما اینه که پاراگراف آخر رو هم زحمت خوندن این متن ضعیف رو نکشید و یه راست صفحه رو ببندید.
نسوان گفت:
هاها… خدای بازار یابی هستی ها…علاف. این جوری که فقط من میمونم و خودت و لولیت. شاید البت هما وسام و گیتی هم بمونن…!باقی میزارن میرنها..میرن. میر ما بوی شقایق می دهد… اره والله.اوخ و اخ…من از دست شماها چی کار کنم..ها. نه .تو بگو..
علاف گفت:
@نسوان
آره شاید بازاریابیم بد باشه.
ولی اولا من بازاریابی نکردم. اصلاً احتیاجی به بازاریابی نیست.
دوماً، من کلاً از آدمهایی که فقط نق می زنند بدون اینکه حتی بدونند به چی دارن نق می زنند خوشم نمی یاد. به نظر من هدفشون فقط تضعیف روحیه هست. (البته واقعاً نمی دونم از این کار چه سودی می برند ولی حدس می زنم یه لذت درونی براشون داره که اونهم به نظر من از جای خوبی نشات نمی گیره. بازم نمی دونم کجا ولی حس خوبی به من نمی ده که حتی در موردش فکر کنم.)
وگرنه آدمی که از یه چیزی خوشش نیاد ولی نیت خوبی پشتش داشته باشه، حداقل یه دلیل موجه براش می یاره. و حتی می تونه راهکار برای بهبودش ارائه کنه. نه اینکه فقط بگه این ضعیفه، اون خرابه.
گفتنش بدون بحث کافی و ارائه ی حداقل یک دلیل اصلاً هنر نیست.
سایه ی عالی مستدام.
PRINCE گفت:
زرررررررررررشک!
خیالت تخت تخت.
من تا همتون رو تک تک ! , ادم و درست (به حساب خودم) نکردم (منظورم چیزای بد بد! نیست!)و پرونده تونو نبستم ,جایی نمیرم.
وا..و! دِ اصلا مگه دیگه کجا من رو راه میدهند اصلا,ها؟
با احترام.
پرنس.
goldenmind گفت:
besiaaaaaaaaaaaaaaar aliiiiiiiiiiiiiiiiiiiii… afarin. afarin.
Setareh Vatankhah گفت:
Albate in doroste ke hameye ma dar ensan bodan yeki hastim ama az nazare noe zendegi va tarbiyat fargh darim ,hata khodavand ham ensanharo tabaghebandi mikone ama faghat ma az in nazar ba ham fargh mikonim tarze negharesh .ama daghighan man ham zamani ke savar bar havapeyma oj migiram har cheghadr ke az zamin dortar misham be in fekr mikonam ke ahmaghanetarin hes ,hese ghoror,va takabore,kasani ke amigh fekr mikonan hichvaght dochare in tavahomat nemishan,hamantor ke khodavand mifarmayand dar zamin ba ghoror rah naravid, ma shoma ro az abe najes afaridim.rasti bacheha ino goftam yade 1 chizi oftadam chera khodavand dar goran hamishe mifarmayad ,masalan (ma zamin ra dar chand roz afaridim)magar khoda ba kase digie in karo karde, in hamishe baram soal bode agar kasi elmesho dare lotfan rahnamaei kone mamnon misham.
بابک گفت:
ببین، اون پائین قهر کردی . من سوات درست حسایی ندارم، ولی جواب میدم که قهر نکنی. شاید خوشت نیاد، اونش دیگه با خودته.
برای اینکه خدای قرآن خیلی کانفیوز تشریف دارن. به خودش هم میگه من، هم میگه ما، هم میگه او. منو هم مثل خودش گیج کرده
دوم برای اینکه قرآن را خدا ننوشته. یه سکرت دیگه هم بهت میگم: خدا اصلا هیچی ننوشته. ضمنا این کتابا نگفتن زمین را، گفته ن همۀ دنیارا. انجیل اشتباهی گفته زمین بعد آسمان. دست کم اگر میگفت آسمان بعد زمین درست تر بود.چون اگه فضا نبود و زمین را قو لوپی همین جوری درست کرد، کجا گذاشتش؟ تازه آسمان هم ( از دید یونیورسال) معنی نداره. انجیل هم همین چرند دروغ را میگه: 6 روز! و روز هفتم نشسته استراحت کنه انگاری که بیل زده دنیا را ساخته. محمد با همیاری سلمان فارسی قرآن را از روی تورات کپی کرد و از چیزای خوب زردشتی و مسیحی و مسائل مورد علاقۀ مردان عرب هم بهش افزود. یعنی عرب آن زمان عربستان. کلی جریانات زیر شکمی، باکره و حوری و غلمان ( یعنی پسر برای بچه باز ها) ، خرما و عسل هم چاشنی اش کرد. خلاصه کلام، اگه شوشول مرد عرب ، و این چند تا سوراخ تو بدن آدمها نبود، من نمیدونم چی به سر قرآن می آمد. مثه اینکه به راه بر عظما بگن از کلمۀ «دشمن» دیگه نمیتونی استفاده کنی. متوجه میشی؟
حالا آشتی می کنی، بیای بازم کا منت بنویسی؟ من که دل تو دلم نیست
مدونا گفت:
عمرا دیگه بیاد با این جوابی که تو دادی!! :)))
گیتی گفت:
🙂 🙂 🙂
کاپیتان اگه ایشون هم آشتی کنه…الان دیگه من قهر می کنم !! چقده سخت بود این توضیحاتتون !!
nas گفت:
الان که داشتم کامنت می ذاشتم از خواب بلند شد. با اینکه روشنایی صفحه رو تا آخر کم کرده بودم و سعی میکردم آهسته کلیدها رو فشار بدم. با این حال چشماشو باز کرد و یه نگاه به صفحه انداخت. برای اون این صفحه و کلمات توش یه سری نقاشی بی معنیه و درهم برهمه. با صدای ضعیف پرسید این چیه؟ -هیچی. چشماشو بست و خوابید. بهش نگاه میکنم. اخه چیرو بهت توضیح بدم. حتی اگه بگم هم تو نمی فهمی. تو هم نمیدونی ایران کجاست و حتی یکبار هم نپرسیدی. حتما با خودت فکر کردی یه گورستونی تو خاورمیانه است دیگه یکم اینورتر یا اونورتر. یادم نمیره وقتی میگفتم نه کلاب تو کشور من هست نه بار باورش نمیشد.
حالا من این ور دنیا ساعت یک نصفه شب به جای اینکه اینو بغل کنم و بگم گور بابای ایران باز یه حسی منو میکشونه اینجا تا از دردهای مشترکم بخونم و وقتی این پست رو میخونم با خودم میگم این ها هم دارن خراب میکنن. بهتر بشو نسوان. بهتر شو
XY گفت:
اولا خط موجودیتی هست که بی خطی مفهوم میگیره، دوما با این حساب بزاریم خامنهای هر غلطی دلش خواست انجام بده و ما بیخیال خط شیم بریم بخش اقلیتها رو بچسبیم میگم تو دنیای خط دار هم همچین بی بخش سرطانیها نیستتیما فقط بدبختها سرطانشون مدلش فرق مِکنه بهش میگن سرطان روح!
VAHID گفت:
سلام ویول گلم،چقدر قشنگ گفتی،آره همه مخلوقات خداجلوه های مختلف از یک حقیقت واحدند.اگه از بالا نگاه کنیم میبینیم که هیچ مرز و خطی ما بینشون نیست.البته این حقیقت وقتی عیان تر میشه که از این مرحله زندگی پا به مرحله دیگه بزاریم، چند وقت پیش یه کتابی خوندم به نام Embraced by the light سرگذشت خانمی به نام Betty Eadie که تجربه مرگ رو داشته بود و دوباره علائم حیاتیش برگشته بودند. در جواب دوستانی که فکر می کنند به تکراری بودن دچار شدی فقط بگم که بچه ها واقعا فقط یه داستان بیشتر نیست و ویول عزیز ما داره این داستان رو به اشکال مختلف تکرار میکنه، (یک قصه بیش نیست غم عشق و ای عجب از هر زبان که شنیدم نا مکرر است).باز هم از نوشته های قشنگت ممنونم.آفرین عزیزم.
آرش گفت:
در خصوص چرخش روزگار ؛ کاملا باهات موافقم :
روزگارست آنکه گه عزت دهد ؛ گه خوار دارد
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد
اما بقیه متنی که نوشتی خیلی خیلی خیالپردازانه است و بیشتر شبیه حرفهای کلیشه ای هست که خواننده ها یا هنرپیشه ها توی شوهای تلویزیونی برای اینکه نشون بدن چقدر آدم مردمی و انسانی هستند ؛ میزنند.
داری دچار کلیشه میشوی ؛ بپرهیز از این؛ که دردیست بی درمان.
نسوان گفت:
آره؟؟ کجاش خیال پردازانه است؟ یعنی میگی از اون بالا هم همه چی همین شکلیه؟ به خدا نیست!
در ضمن من مردمی و انسانی نیستم ، به هیچ وجه! چرا توهین می کنی؟ من فقط میخوام بگم اینکه یکی از شیرازه و یکی از تهران و اون یکی از سرسبیله و اون یکی از سعادت اباد به تخم هیچ کس نیست! بیخودی تو سر و کله هم نزنین. این ور کره زمین که بیاین همتون رو به یک چشم نگاه می کنن…. حالا نمیخواین بفهمین….به من چه . زوری که نیست. یک روزی اما می فهمین. ازما گفتن بود
PRINCE گفت:
زیاد جدی نگیر و زیاده دلخور مشو.
بالاخره خودش متوجه میشه.شاید که «باید دوره خودشو طی بکنه».
شاید چنین غروری و چنین insolenceی (!) , لازمه حیات جوانان بلند پرواز باشه.
که اگر اینطور نبود بسیاری از این «کله خری» هایی که میکنند را نمی کردند و دران صورت بسیاری از زیباییها و بایستگیهای این دنیا هم نبود.
کلا هممون از همان ابتدا اینطور بوده ایم.
میگی نه ویولا؟
ببینم یک اسپرم کله خر که احتمال کامیابی(؟) ابدی ان به مراتب کمتر از 1/300000000 هست باز هم به مسابقه / رژه ناگزیرش ادامه میده و داده. تا مثلا شده تو و من و این بقیه.
کلا خوشبینی و داشتن روحیه چیز خوبیه.اخه مایه حیاته.
آرش گفت:
اولا اسم اون محله «سل سبیله» ؛ حیف که ایران بودی گذرت به این جورها نیوفتاده و هی تو اتوبانها گاز و گوز کردی.
ثانیا معلومه اینی که کی ازکجاست به تخم هیچ کس نیست، مگه تو فکر می کنی هست؟
این هم واقعیتیه که اونور همه رو به یک چشم نگاه می کنن ؛ به هر حال ما از یک فرهنگ و کشوری میایم که امروز در مناسبات دنیا دست پایین رو داره و فرهنگ مغلوب حساب میشه ؛ هیچ اثری از ما در دنیای روزمره آدمهای اونور نیست؛ پس کاملا طبیعیه که ما رو نشناسن ؛ خودت داری زندگی می کنی می بینی(من استرالیا رو ندیدم ولی احتمالا همینه ) اینقدر اینا تو زندگیشون دل خوش دارن که وقت نمی کنن بفهمن تو ایالات بغلی چه خبره ؛ چه برسه تو میدل ایست.
اما…
قسمت عمده ای از تمدن بشری و پیشرفت انسان از کشاکش نیروهای مختلف جوامع انسانی بوجود اومده ؛ این امر بقدری اهمیت داره که حتی برخی از جامعه شناسها اظهار می کنن اگر مرز بندی ها و تقسیمات جغرافیایی در دنیا وجود نداشت و لایه های مختلف اجتماعی و اقتصادی درون هر جغرافیا شکل نمی گرفت ؛ احتمال اینکه انسان نیز نسلش منقرض بشه وجود داشت و این مرز بندی ها و تقسیمات بوده که انسان رو به نقطه ای رسونده که الان ما می بینیم.
مرز بندی و تعیین محدوده و ساختن جامعه طبقاتی نه تنها در انسان بلکه در میان بسیاری از حیوانات وجود داره که باز هم طبیعی دانها میگن که در طول عمر کره زمین آن دسته از جاندارنی که بصورت گروهی زندگی کردن شانس بقای بیشتری داشتن و از میان خود اونها هم آن دسته ای که دارای سلسله مراتب بودن باز بیشتر از خطرها جان سالم بدر بردند.
و نکته آخر اینکه شما با آدمهایی که در دارفور در مرز چاد وسودان زندگی می کنند سوار یک قایق نیستی.
حتی با آدمهایی هم که تو ایران زندگی می کنن سوار یک قایق نیستی ؛ و از اون بالاتر خودت جزو کسانی هستی که مرزبندیهای زیادی رو تو زندگی ایجاد کردی و بارها اعلام کردی که تحمل زندگی کردن در جامعه امروز ایران رو نداشتی ؛ به همین دلیل هم رفتی و سوار قایق دیگران شدی؛ یعنی حتی تو قایق خودت هم نموندی؛ برای همین میگم اینها شعاره .(که چیز بدی نیست و از نظر من کار درستی کردی)
نسوان گفت:
تو فکر می کنی که ما سوار قایق اون قحطی زده ها نیستیم…من فکر می کنم هستیم. پس چرا تو همه جاها مردم دارن بهشون کمک می کنن؟ شاید به این درک رسیدن که نمیشه اون ور قایق رو ول داد و این یک جور برمیگرده به خودشون. تو بولینگ در کلمباین مایکل مور رو دیدی؟ تفسیر خیلی جالبی از اینه که چطور خشونتی که آمریکا در دنیا برای فروش اسلحه دامن زده ، دامن خود امریکا را گرفته.. یعنی یک جورایی همچین هم بی حساب کتاب نیست. یک روز نشتی، می بینی در خونت رو شکستن اومدن تو… اون وقت می بینی که مشکل اونها مشکل تو هم هست. مثل اتفاقی که تو امریکا افتاده… راستی نماینده ی اوباما در اندرونی کجاست؟ ویدا رو میگم. باز اذیتش کردین؟
آرش گفت:
نه نیستیم ؛ دلیل هم داره ؛ قایق اونها غرق شده و الان در حال شنا کردن رو آب هستن ؛ هر کسی بتونه با شنا به ساحل برسه ، رسیده و گرنه جون داده، من و تو در این موقعیت نیستیم.
ببین خیلی مفاهیم گسترده و پیچیده ای هستن اینها ؛ نمیشه اینطوری بهشون نگاه کرد؛ جامعه جهانی مسولیت داره در قبال این آدمها ، نظام سرمایه داری مسولیت داره ؛ روشنفکرها دارن ؛ ایالات متحده آمریکا به عنوان رهبر جهان مسولیت داره ؛ همه هم این رو می دونن ؛ اما درعمل اتفاق دیگری میوفته ، همه ما می دونیم که یک سری آدم دارن طعمه کرمها و مگسها میشن ؛ اما مکانیزم حاکم بر زندگی ما این امکان رو نمی ده که بتونیم دستشون رو بگیریم ؛ به این سادگیها نیست.
هر آدمی سوار قایق خوشه. همه دریا ها هم طوفانی نیستن. خیلی ها تو قایقاشون خوابیدن دارن حموم آفتاب می گیرن ؛ خیلی ها هم قایقشون سوراخ شده دارن غرق میشن.
گردو گفت:
زمين
زمين كه گورگاه و زادگاه زندگان
سرشت گاه بودني است
چو اژدهاي جادويي
ز ژرف ناي خود بر آورد بساط نقض خرمي
سپس به كام دركشد،
هر آن چه در بساط هِشته بُد
به باد مرگ مي دهد،
هر آن چه را كه كِشته بُد
به سوي اوست، بازگشت برگ ها و غنچه ها
به سوي اوست، بازگشت چشم ها و دست ها
از او بُوَد به رشته ها گسست ها
به معبد شگرف اوست، آخرين نشست ها
مشو زمين، كه اين زمينِ نا امين
چو رهزني به جاده هاي زندگي كند كمين
كه تا تني نهان كند، به متنِ سردِ خود كنون
كه بر زمين روي روان
جوان كن از فروغ زندگي
كنون كه بر زمين چمي
دمي،
نمي ز اشك خود،
به خاك وي نثار كن
بر اين زمين پير
گورگاه و زادگاه خود، گذار كن
از او بخواه همتي
كه تا بر آن رونده اي
نپيچي از سبيل مردمي دمي
چو مرگ بي امان رسد،
ز راه چون درندگان
چنان روي به گور خود
كه از برش نرويدا
گياه لعنتي ز تو، به زير پاي زندگان.
زمين ز گنج نقضِ خود،
تو را نثار داده است
شکُفتِگي و خرمي به هر بهار داده است
ز موج نيلگونِ بحر
سيل كن نسيب خود
به چرخ لاجوردِ دهر
پر بكش به طيب خود
ز جادوي گياه ها،
به دست كن طبيب خود.
نه گورگاه
كارگاه آدمي است، اين زمين
همو برادر تو،
مادر تو،
ياور تو است
سراي آشناي گرم مهر پرور تو است؛
بر اين زمين عبث مرو
بيآفرين بيآفرين
آرش کمانگیر گفت:
این خطوط که میگی 2 دسته اند: خطوطی که بین عملکرد انسانها تفاوت میذارن و خطوطی که بین ذات انسانها
واضحه که خطوطی که بین عملکرد انسانها تفاوت میذارن نه تنها بد نیست که کاملا ضروریه و باید باشه.بین آدم دانا و نادون باید فرق باشه. هیچ آدم و یا ملت بدبختی نمی تونه منتظر باشه تا یکی دیگه بیاد این خط تفاوتها با یه آدم یا ملت خوش بخت رو محو کنه .
اما بعضی از خطوط بین ذات و ماهیت انسان تفاوت میذارن که سیاه رو از سپید و … جدا می کنند که مذمومند.
PRINCE گفت:
+ +
+ +
بهروز گفت:
++++
کاظمی گفت:
++++
50 ساله گفت:
سلام نسوان اصلی (ویولتا) : کسی که مرگ را تجربه کرده باشه نگاه متفاوتی نسبت به دنیا پیدا میکنه با نوشته هات کاملا موافقم . همه انسانند و آفریده یک پروردگار . و این بزرگترین وجه اشتراک تمامی انسانهاست . ودر آخر این نوشته را با نوشته های مربوط به شوشول لیون مقایسه میکنم و می گویم انسانها چقدر پیچیده اند و نا شناخته !
helia گفت:
english girl: where r u from? i am from Iran.Girl: oh nice., i know many Iranian people. which city? Tehran, the capital! girl: what?! i thought Shiraz is the capital of Iran!
and she was one of them who knew alot!!!
majidof گفت:
va digar hich
فصل پنجم گفت:
از این افغانی و لطف شما به او زیاد نوشتید. امیدوارم در آن سر دنیا اگر مردم آدم باشند به شما لطفی کنند اگر افغانی به حسابتان می آورند.
* سعی می کردم با شهرستانی ها مهربان باشم * این جمله را بی زحمت کمی بیشتر باز کنید. یعنی آنقدر که برایشان جوک بسازید چون تهرانی بودید؟؟؟؟
ساقی ب گفت:
موافقم این جمله خیلی بی معنیه، ویول جان شرمنده ، ولی این حست دیگه خیلی احمقاته بوده .
گردو گفت:
آدم تو شکم مادرش که احترام به حقوق دیگران و ملیتها و حقوق بشر و یاد نمیگیره. بدنیا که میاد تحت تاثیر همین فرهنگ عامه محیط خودش هست. تو مدرسه هم بره همه جوک میگن میخندن که بیشترش هم در مورد شهرستانیهاست. تازه اگر هم حالیت باشه که مثلا نخندی یا ناراحت بشی معلومه چه بلایی سرت میاد.
حالا شما چه انتظاری از ایشون دارین. همین که میگه به شهرستانیها احترام میذاشته و حواسش به افغانی هم بوده اگه درست باشه خیلی واسه خودش روشنفکر بوده.
فصل پنجم گفت:
گردو جان آدم تو شکم مادرش خیلی چیزا یاد میگیره. از تمرین واسه شیر خوردن تا خیلی چیزای دیگه. حتی احترام به حقوق دیگران و ملیتها و حقوق بشر. ولی وقتی بیرون میاد باید همون مادره یه چیزایی رو تو گوشش زمزمه کنه. حتی احترام به …….. و خیلی چیزای دیگه که بالا گفتم. خب جوک ساختن که خیلی عادیه. همه ما یه بار اینکارو کردیم. اما دست کم نه به معنی اینکه ما برتر بودیم و اونا پستتر. نه؟
ساقی ب گفت:
گردو جان
من تقریبا 12 سال تو تهران زندگی کردم ، بیشتر آدمهایی که تو تهران دیدم ، به جز خودشون بقیه فامیلشون به قول شما شهرستان هستند .اگرجاهایی مثل تجریش ، جماران ، ده ونک و فرحزاد و کن که تا همین 50 سال پیش روستا بودند رو ندید بگیریم و اگر تهرانی رو کسی حساب کنیم که پدر بزرگش تو تهران دنیا اومده فکر کنم «تهرانی » به تعداد کمی اطلاق خواهد شد (دقت کنید تهران و نه ری ). حالا شما جمعیت 70 میلیون ایرانی رو میگذاری در تقابل با این تعداد محدود و یه تعریف از روشنفکری ارائه میدی؟
من خودم آدم دیدم تو تهران که دیروز از یک جای خیلی کوچیک اومده تهران و فرداش هی میگه این شهرستانی ها و جوری وانمود میکنه انگار 200 سال پیش ، تو ناف تهرون دنیا اومده !!!! بی خیال عزیز! در صورت که کسانی که در شهرهای دیگه زندگی میکنند اصالت فرهنگی دارند که تو تهران معمولا مشاهده نمیشه.
مدونا گفت:
به نظر من سیستم به این فاصله ها دامن میزنه علاوه بر فرهنگ … چند تا مجری تلویزیون هست که با لهجه شهرستانی حرف بزنه؟ مثلا تلویزیون ملیه، آیا نباید مجری ها از شهرستان های مختلف انتخاب بشن؟ قبل از انقلاب هم اینطور نبوده. تصور کنید گوینده اخبار شبکه یک لهجه شمالی یا اصفهانی یا ترکی داشته باشه. چقدر برامون دور از ذهنه؟ درصورتیکه این اتفاق در حداقل یک کشور اروپایی من میدونم که افتاده (از بقیه خبر ندارم) ولی همین یک مورد به من میگه که اینکار عملیه و تاثیری که میگذاره در پذیرفتن لهجه و فرهنگ شهرستان ها بسیار زیاده.
آرش گفت:
زبان ملی ایرانیان فارسی است و طبیعیه که در تلویزیون سراسری باید مجریها به زبان فارسی سخن بگن ؛ اما در شبکه های استانی به زبان خودشون سخن میگن. ضمن اینکه ما بحث لهجه رو نداریم بحث ما زبان است. زبان ترکی و کردی و… با فارسی فرق می کنه.
اونطوری باشه باید مثل هند باشیم ؛ هندیها اگر از جاهای مختلف کشور باشن بعضا با هم انگلیسی حرف می زنن؛ ما که فارسی رو داریم باید بیشتر قدرش رو بدونیم.
مدونا گفت:
منظورم زبان نبود، منظورم لهجه بود و فکر کنم صراحتا اینو بیان کردم. ساده تر میگم که درکش آسون تر باشه: بعله پارسی را پاس بداریم ولی اگر کسی پارسی را با ((لهجه ی)) ترکی بیان کرد جلوی اخبار گفتنش رو نگیریم. بعد اینکه فرمودین ما بحث لهجه نداریم و بحث ما زبان است این ما دقیقا کیه؟ و این بحث کجا بود؟ ضمنا مرسی که فرمودین زبان ترکی و کردی با فارسی فرق میکنه، من هرروز دارم اینجا یه چیز جدید از شما یاد میگیرم.
eh گفت:
man az gooder in weblogo donbal mikonam va moteasefane unja malum nis nevisande kie! mishe esme nevisande ro akhare neveshte biarin?
Parvaaz گفت:
یه جورایی شبیه زندگی من تا حالا بود. به دلم نشست. واسه همینه که باید به ارزشهای یونیورسال احترام گذشت نه ارزشهای دینی. اینکه هیچ کی دوست نداره جواب رّد در مقابل خواسته ش بشنود، حسّ مادری، احترام خواهی، اینا ارزشهای یونیوسال هستند. به من چه که شما چی رو میپرستید، عشق محمد هستید یا مسیح یا نقی و تقی، بابا تو دنیا سّگ پرست و موش پرست هم داریم. از دید انگلیسی به مثال دنیا به دو قسمت تقسیم میشه یک اروپای غربی و ایالت متحدهٔ ، دو بقیه دنیا. واسشون آسیا و آفریقا و استرالیا و برزیل فرقی نداره. شما میخوای باور کن یا نکن عزیز دلم. نه با شما نبودم ها، البته که شما فرهنگتون از یک هندی بو گندو و یک افغانی خیلی بالاتره، با اون بغل دستی بودم.
راستی یک خاطره هم بگم. ما هم سرایدارمون افغانی بود. یه روزی اخبار گفته بود در بازار ایران الان یک هزار تومن برابر ۵۰ تا افغانی هست. مامان بزرگم منو صدا زد گفت پسرم عزیزم برو پایین این آقا ابراهیم رو صدا کن بیاد بالا بهش خبر بدیم. نبرند بنده خدا رو این بی شرفها ۵۰ تا افغانی بهشون بدی هزار تومن بهت میدن. خلاصه اینکه ما هم خیلی فکر سرایدارمون بودیم، پز نده!
الف.ب.رها گفت:
به نظر میرسه هنوزم فکر میکنی یه چیزی تو مایه هاس چرخیدن مرکز جهان به دور خودت هستی :ذی
البته با توجه به چهار پایه گفتم
دیدگاه جالبی بود
گردو گفت:
انوشه انصاری از فضا:
… سرانجام تونستم نگاهی به بیرون بندازم و برای اولین بار زمین رو ببینم … اشکم سرازیرشد . من نمی تونستم جلوی اشکهام رو بگیرم … حتی فکر کردن به آن صحنه هم اشک منو در میاره . این سیاره ی زیبای بخشنده زیر شعاع گرم خورشید … سرشار از صلح … سرشار از زندگی … نه نشونه ای از جنگ و نه نشونه ای از مرزها و نه نشونه ای از مصیبت ها ،فقط زیبایی…
چقدر دوست دارم همه بتونند چنین تجربه ای داشته باشند و اون رو تو قلب خودشون احساس کنند.به خصوص اونهایی که در راس حکومتهای جهان قرار دارند . شاید این تجربه به همه انها چشم انداز جدیدی بده و کمک کنه تا صلح رو برای جهان به ارمغان بیارند.
بابک گفت:
یا من به نوشته هات عادت کرده ام، یا اینطور که میگن اُفت کرده ای.
آره، در بارۀ این خط ها قبلا نوشته بودی. ایندفه مطمئن هستم دِژاوو نیست
ولی خب، مگه از یک چیز چند بار نوشتن چه ایرادی داره؟ آدما و محیطشون عوض میشن. اگه نتیجه گیری ات گوناگون باشه، میتونه خوب باشه. ولی اگه تکرار مکررات باشه، خواننده های خوش حافظه و تنوع طلب را سرد می کنه. منتظرم یه چیزی بنویسی که بعد از خوندنش بگم WOW
جونم واست بگه، من تو عالم هپروتم خیلی خیلی بالاتر از هواپیما و موشک میرم میلیون ها سال نوری دورتر روی کرۀ دیگری که میلیون ها سال از ما قیمی و جلوتر هستن. پیش خودم فکر می کنم اونا اگه ما رو ببینن، میگن اینا دیگه چه ازگل هائی هستن. همد یگه رو برای حرص و حسد و خدا و خر و هر زهر ماری می کُشن. روز بروز هم بمب هاشون پیشرفته تر میشه. توی آبی که باید بخورن، کثافت می ریزن. دروغ میگن، ریا می کنن….عمامه های این مفتخور ها رو باش. ازبحر اون جونورائی هم که نشستن و ک.. شعراشونو گوش می کنن، غافل نشو که از دست میدی. LMAO
خلاصه، کتاب میشه نوشت از کوتاه فکری ما بنی آدم اعضای یک پیکرِاین کرۀ خاکی
خوب هم داریم آ ااااا، متاسفانه بدی ها کفه شون سنگین تره. می ترسم وکیل مدافع خدا بیاد و بگه چرا همش غر می زنی، چرا گفتی خدا و خر؟
بابک گفت:
قیمی = قدیمی
هما گفت:
زیبا بود و البته بسیار ارمانی
اما ما که توان اینرا نداریم که خطوط رسم شده و موجود در جهان را برداریم .خطوطی که قبل از ما بوده و بعد از ما هم به یمن حرص روزافزون قدرت طلبان و حمق بیش از اندازه نادانان خواهد بود . اما یک راه وجود دارد که در توان ماست و ان اینکه حداقل این خطوط را در ذهن خود برداریم و دنیا و ادمهایش را بدون خطوط ببینیم …. من ترا یک فراری راحت طلب نبینم و تو مرا یک مذهبی مرتجع که بادیدنم زیر تریلی رفتنت ارزو باشد …گیتی با هرمسلکی خواهرم باشد و سام برادر
بهروز سوای عقایدش دوست و مدی سوای اسم بی ناموسی اش مسوول طرب اندرونی و همه در چشم و ذهن ما بخاطر انسان بودنشان محترم باشند …. حالا با هر مسلک و رنگ و عقیده و عادات خوب و بدی که دارند و داریم
خیلی وقت است که دارم تلاش می کنم این عینک خط خطی را از جلوی چشمم بردارم و هرکس را ورای این خطوط ببینم
مدونا گفت:
آبجی اسم من اصلا هم بی ناموسی نیست، خیلی هم مقدسه. همون مریم مقدس خودمونه، به ایتالیایی هم معنیش بانوی من هستش. خلاصه که آبجی زبان را گاز گرفته و به درگاه خداوند توبه کن شاید که بخشوده شوی (از من گفتن … البته اگه غلمان و قلمان و اینا برات مهمه هم چون کار از محکم کاری عیب نمیکنه هم توبه کن و هم سعی کن با بخشیدن بخشی از مالت به اینجانبه پاک شوی).
هما گفت:
البته حتما شوما راست میگی …. منتها ما که سوات درستی نداریم یه بار که جهت امربه معروف یورش برده بودیم به خانه ی یکی از هم ولایتی ها که می گفتن در او صور قبیحه و اعمال شنیعه انجام میشه ..به یک عکسی برخوردیم که زنیکه ممه هاشو انداخته بود بیرون و داشت ظاهرا ترانه مبتذل میخوند و مردم رو به بی ناموسی تشویق میکرد (اگه میخوای بگی اینا رو چطور از توی یک هکس متوجه شدم باید بگم ..بتوچه ..ما علم مون زیاده …نافرم ) فلذا از اسم و رسمش پرسیدیم گفتند هم اسم شوماست و اون بود که اون اوایل که شوما اومده بودی و اهنگ های اون بی ناموس رو هم اینجا بصورت غیرمجاز تکثیر و تکثر میکردی ..باخودمان گفتیم خودشه و…. خلاصه ادرس شما رو نداشتیم تا یورش و هجمه بریم برای ارشاد شما و اعمال کنیم قانون رو بر شما
البته بعدا کسانی روشن مان کردند که شما با اون فرق دارید و..منتها خب خواهر من این همه اسم شما چرا یک کاره ورداشتی اسم قبیحه ی فجیعه این بابا رو برای خودت انتخاب کردی ؟ اونم الان که خود اصل جنس مدونا با انتخاب کردن یکی از برادران اهل شریعت بعنوان بوی فرند داره اهل تقوی و خمس و سهم امام میشه ؟ یعنی اگه اون برادر بوی فرند کمی همت کنه انشااله به همین زودی شاهد حضور بانو مدونای اصلی در صفوف دشمن شکن نماز جمعه خواهیم بود ..انشااله ..که با مشت های گره کرده مرگ بر امریکا و اسراییل خواهد گفت ..بحول قوی الهی
(بقول گیتی شما یک لحظه فک کن مدونا رو درحال خوندن …خمینی ای امام ..خمینی ای امام ..ای مجاهد ای…..)
مدونا گفت:
:)))
گردو گفت:
مدونا این هما خودش یک بچه دهاتی خالصه که هر سؤالی در مورد روستا داری میتونی ازش بپرسی.
من با اجازت سؤالی رو که تو پست قبلی پرسیدی اینجا جواب میدم.
در مورد اینکه چرا نمینویسم داستانی هست که جاش اینجا نیست. شاید هم به پیشنهاد تو عمل کردم.
اما زندگی تو روستا بیشتر از اینکه آدمو قوی کنه قد و کله شق بار میاره. بخاطر کمی تنوع تجربه های زندگی دید آدم محدود میشه. برای همین وقتی اول آدم به شهر میاد تا مدتها گیج میزنه و مخصوصا تو مدرسه مورد تمسخر همکلاسیها قرار میگیره. این تجربه رو شخصا در حالی داشتم که تو مدرسه هم شاگرد زرنگی بودم و هم با بچه های ته کلاسی بخاطر فعالیتهای ورزشی خوب جوش میخوردم. تازه اولین شهری هم که برای یکسال توش زندگی کردم خیلی از تهران کوچیکتر بود.
کلا اعتقاد ندارم زندگی در شرایط سخت آدمو قوی میکنه. چون قوی بودن در درجه اول به شخصیت و روحیه هست نه جسم. کسانی که ما در عالم واقعی و یا داستانها میبینیم در واقع شخصیتشون تحت تاثیر عوامل دیگه ای محکم شده و با تکیه بر آن تونستند در شرایط سخت هم زندگی کنند و محکمتر بشند.
اون عواملی هم که شخصیت محکم و میسازه معمولا در شرایط زندگی راحت بیشتر در دسترس هستند و بهترهم عمل میکنند.
من اینجا خیلی نمیخوام وارد جزییات بشم ولی با جزییات تجربه خودم میتونم این گفت رو ثابت کنم.
مدونا گفت:
گردو جون، حتما بنویس به نظر من … چقدر برام جالب بود همین یه کوچولو که نوشتی .. جالب که چه عرض کنم، کمی غم انگیز ولی وقتی گفتی غد (قد؟) و کله شق یه کمی خیالم راحت شد که انگار تونستی گلیم خودتو از آب بیرون بکشی. در مورد رابطه زندگی راحت و عوامل سازنده یه شحصیت قوی .. نمیدونم واقعا بستگی داره، بعضیا توی شرایط راحت تنبل بار میان .. انگار واقعا نمیشه جمع بست. آبجی هما هم فقط درباره خر عین اله اطلاعاتش تکمیله، حتی خود عین اله رو هم درست و حسابی نمیشناسه، ولی چشم بازم میپرسم 🙂
مهدی گفت:
سپاس از این نوشتار. تحلیل و حس زیباتون دلنشینه. یاد این کلام مولانا جلال الدین رومی افتادم که گفت
سوی مشرق نرويم و سوی مغرب نرويم تا ابد گام زنان جانب خورشيد ازل
میگه آدمی که به دنبال فراغت جستن از مغرب و مشرق هستش یا اینکه بخواهد همزمان هم در مشرق هم درمغرب حضور داشته باشه لازمه ش اینه که بره بالا و توی خود خورشید بشینه.
Setareh Vatankhah گفت:
khosham nayomad hich adame basavadi inja nist javabe mano bede manam dige payam nemizaram
مدونا گفت:
خوش اومدی!
مدونا گفت:
البته منظورم (به سلامت) بود یا (برو خدا به همراهت) یا (کارت پستال یادت نره).
اشنا گفت:
ستاره جان اینجا آدم با وسواد کم نیست، ما اینجا کسی رو داریم که هم کلاسی حضرت نوح بود تو درسِ کشتی سازی با تاکسی سرویسِ مخصوص هم میرفت کلاس (خرِ یه بنده خدایی) معلمشون هم جبرئیل بود، به خاطرِ تخصصش الانم اینجا کشتی نجات اندرونیِ ، بناست شفاعتِ مارو تو اون دنیا بکنه،( اینجوری نگاه نکنید )
اما در رابطه با سوالت اول باید یه سری اطلاعت بعدی مثلِ این که چند سالته، کجا زندگی میکنی، برادر داری یا نه اگه جواب مثبت هست از فنون رزمی سر رشتهای داره یا نه
مجردی یا متاهل، باکره هستی یا بی کره خلاصه این تیپ اطلاعت دیگه.
حالا سوالت چی بود اصلا 🙂
بابک گفت:
باکره یا بی کره 🙂
نسوان گفت:
ببین ستاره …دیدی ؟واقعا این جا هیچ سوالی بی جواب نمی مونه.تازه اخلاقت رو خوب کنی ممکنه بختت هم باز شه.. ما دستمون سبکه تو این اندرونی همه رو میخوایم عروس دوماد کنیم. درس های شومبولاسیون و تنظیم خانوادهش رو هم استاد اسکارلت از دانشگاه شرم الشیخ میدن.تضمینی. جهشی با گارانتی.. ایشالله به حق 5 تن همه جوونها سر و سامون بگیرن به این قبله ..
بابک گفت:
برو بخون جوابتو چرا انقد زود قهر می کنی
اینم از بازاریابی…….
نسوان گفت:
به به… عجب بازاریابی!..واقعا کارت حرف نداره کاپیتان
marmarin گفت:
خوب به نظر من این خطها همیشه وجود دارند
فقط از دور دیدنی نیستند. مهم اینه که واقعیت کدام هست. دور یا نزدیک؟ تازه خیلیها هم برا پریدن اونور خط چه کارها که نمیکنن و چه سختیها که نمیکشن . اینو دیگه همه میدونن . همه تلاشها تا اخر عمرفقط صرفآ به خاطره اینه که بری اونوره خط یا امید داشته باشی که بری .همین
nima گفت:
ﭼﻮﻥ ﻋﻤﺮ ﺑﺴﺮ ﺭﺳﺪ ﭼﻪ ﺑﻐﺪﺍﺩ ﻭ ﭼﻪ ﺑﻠﺦ
ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﭼﻮ ﭘﺮ ﺷﻮﺩ ﭼﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﻭ ﭼﻪ ﺗﻠﺦ
ﺧﻮﺵ ﺑﺎﺵ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻣﺎﻩ ﺑﺴﯽ
ﺍﺯ ﺳـﻠﺦ ﺑـﻪ ﻏﺮﻩ ﺁﯾــﺪ ﺍﺯ ﻏـﺮﻩ ﺑـﻪ ﺳﻠﺦ
– ﺧﯿﺎﻡ
vahid گفت:
من الان فهمیدم شما دو سه نفرید.چرا قبلا نگفته بودید؟
. گفت:
++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
رگبار گفت:
به قول دوستی به امید جامعه بی طبقه
گیتی گفت:
ویولتا…. منظور نظرت رو گرفتم ها آبجی !!
اصولا چهارپایه ، نردبان ، شاتل، صعود و این مقولات برای ما زمینیان مقهور جاذبه خیلی خوشایند است و عبرت آموز…
اما به نظرم هویت خیلی چیزها در طبیعت با خطوط صاف و منحنی اطرافش معنی پیدا می کنه…
هم از لحاظ فرم ظاهری هم معنای درونی…
خطوط اگه قابل انعطاف باشند و نرم به نظر من چیز بدی نیستند…
تبدیل میشن به رقص زیبای زندگی…
اگه رنگ هم قاطیش باشه که میشه خود هنر زندگی…
از بالا هم که به این سیاره ی آبی رنگ نگاه کنی همین رو می بینی… خطوط درهم تنیده ای که می رقصند و می چرخند …. با هم !!
خط تو کجاست دوست من ؟؟
پرستو گفت:
دید بسیار زیبا و ظریفی داری دوست عزیزم
nima گفت:
تصوير زيباييه منظره اسمون از هواپيما، زمين از بيرون..بدون حدومرز ….اگه بخوايم از بالاتر نگاه كنيم نظريه جهان هاى موازى بيك بنگ هاى متوالى ..بى نهايت امكان حيات…حيات زمينى بعد از چند ميليون سال رسيده به ما، بعداز ماهم احتمالا چندتا موجود تكامل يافته تو سيارات ديگه و اخرسر يه سياه چاله اى چيزى مياد همشون پودر ميشن از بين ميرن ،باز نوع ديگه اى از حيات يه گوشه ديكه از كهكشان ها…جهان از 13 ميليارد سال پيش شروع شده،قبلش ؟ قبلش زمان و مكان وجود نداشته! اول پلاسما بوده بعد انرژى شده بعد ماده،ضد ماده كهكشان راه شيرى،منظومه شمسى،حيات،تكامل…انرژى تاريك،فضازمان،نظريه ريسمان،جهان هاى بسيار كوچك… واقعا دنياى عجيبيه اما اخر همه ما تجزيه ميشيم ميريم زير خاك و اين ميراثو به نسل بعدى واگذار ميكنيم زياد جدي نگير دنيا هدف و غايتى نداره،مقصد و مقصودى نداره هرچى هست مربوط به انسانه و نوع ارتباطش با محيط،اين ما هستيم كه دنياى اطرافمونو تعريف ميكنيم و بهش معنا ميديم
Sepideh گفت:
یه دیواره، یه دیواره
که یه عمر آزگاره
اونورش همیشه بنبست
اینورش هیچی نداره
یه طرف همه سیاه و
یه طرف همه سفیدیم
این طرف ریشه نداریم
اون طرف ریشه بریدیم
اگه از دیوار خونه
چشممون جدا نمیشد
یه درخت پیر انجیر
همه چیز ما نمیشد
بسکه زندگی نکردیم
وحشت از مردن نداریم
ساعتو جلو کشیدن
وقت غم خوردن نداریم
برای اون یه وجب خاک
همه دنیامونو دادیم
ما برای بوی گندم
خیلی چیزامونو دادیم
هیشکی یادمون نداده
خنده هامونو ببینیم
این فقط درد وطن نیست
ما تو غربتم همینیم
اینور و اونور دیوار
درد ما هنوز همونه
آی شقایق ما جماعت
دردمون از خودمونه
تو همه خاطره هامون
حق دشمن مرده باده
حتی راه دشمنی رو
هیشکی یادمون نداده
یه دیواره، یه دیواره
که یه عمر آزگاره
اونورش همیشه بنبست
اینورش هیچی نداره
از عذاب این قبیله
هممون خون از هم بریدیم
حسّ همخونی نداریم
چون قبیلمونو دیدیم
ما که تو زمزمه هامون
هی به داد هم رسیدیم
یکی یادمون بیاره
کی به داد هم رسیدیم
تو هجوم این همه حرف
هر جوابی یه سقوطه
تو بگو هرچی که میخوای
من که سنگرم، سکوته
Faramarz Aslani & Dariyuosh Eghbali
آنی گفت:
تا حدودی موافقم
نمی دونم 🙂
خیلی پستاتون شبیه هم شده. مطالبتون هم تکراری
اوایل خیلی با اشتیاق می خوندم
الان یادم میره بیام اینجا سر بزنم
چیز جدیدی برای نوشتن ندارین؟
همش خاک تو سر مردم ایران که موندن اونجا
زنده باد اونایی که اومدن بیرون
خب بعدش؟
این پست رو به چشم یه انتقاد نگاه کنین.
آرشام گفت:
زیبا بود .
هم بیان و هم دیدگاه …
جالب اینجاست که همیشه در سختی ها عبرت است و نه در آسودگی ها ،باز هم من از سختی ها فراریم …
Setareh Vatankhah گفت:
Babak jan mamnonam az inke javab dadi hala manteghi ya bimantegh belakhareh haminke zahmat kishidi khodesh jaye tashakor dare,hala dige nemiram mimonam pisheton.