حدود ده ، پانزده سال پیش با عزیزی، ماشین رو برداشتیم و زدیم به جاده . مقصدی معین نکردیم و فقط دلمون میخواست یک سفر جاده ای رو تجربه کنیم و زیباترین جای ایران رو پیدا کنیم . پس ساعت شش صبح یک روز بهاری از تهران بسمت شمال راه افتادیم . من همیشه جاده چالوس رو دوست داشتم . همیشه زیبایی اون جاده باریک و خطرناک منو مسحور خودش میکرد . چالوس و نوشهر رو رد کردیم و رفتیم تا دریا کنار . شب رو اونجا موندیم و صبحش رفتیم بازار روز بابلسر . نمی دونم بازار های روز شمال رو دیدین یا نه ، بوی ماهی ، و زنان و مردان دستفروش …. کنار شالیزاری نهار خوردیم و از رطوبت و عطر برنج مست شدیم . .. بعد بسمت گرگان رفتیم و شب رو در یک کلبه در نهارخوران گرگان سر کردیم . و بعد مشهد ….
از مشهد رفتیم سمت طبس . طبس شهر فوق العاده ای است یک شهر که کویر احاطه اش کرده و همین ، سرسبزی اش رو بیشتر به چشم میاره ..یادمه یک پارک داشت که الان اسمش یادم نیست اما یادمه دوتا پلیکان داشت که باهاشون عکس گرفتیم. از طبس اگر بخواهی سمت جنوب بری دو جاده وجود داشت ، یکی از کنار کویر میگذشت و به یزد میرسید و یک جاده که دقیقا از وسط کویر میگذره و به کرمان میرسه که همه می گفتن خطرناکه . منتها جوانی و علاقه ی به خطر کردن مارو واداشت از جاده کویری بسمت کرمان بریم . جاده ای عجیب و بسیار خلوت .. اگر اشتباه نکنم سیصد کیلومتر جاده بود که هیچ روستا یا پمپ بنزینی هم در ان نبود و تو هر یکساعت هم یک ماشین را نمیدیدی که از کنارت گذر کند که دلت محکم شود کسی دیگر هم در این جاده رانندگی می کند . هراز چندگاهی فقط میشد تعدادی شتر دید که معلوم نبود در ان بیابان چه می کنند. از کرمان به ماهان رفتیم که دارای یکی از زیباترین خانه های ایران است ..باغ شازده … و بعد شهر افسانه ای بم … تنها شهری که تمام خیابان هایش بوی بهارنارنج میدهد
ارگ بم انموقه هنوز خراب نشده بود و تو می توانستی شهری بقدمت تاریخ را ببینی . در کوچه پس کوچه ها قدم بزنی و خانه های خالی را ، که روزگاری دور در ان پر از صدای بچه ها و زندگی بوده است را لمس کنی. و همینطور در شهر بالا روی تا به شاه نشین برسی . خانه ی شاهی که از ان بالا مثل خدا همه شهر را میدیده و احتمالا لبخندی از غرور ، بر لبانش می نشسته…
از بم بسمت زاهدان رفتیم . در زاهدان چهارراهی بود (اسمش ؟؟) که شاید بی اغراق دوهزار دستفروش داشت و همگی فیلم هندی و نوارکاست و عطرهای قلابی می فروختند . از زاهدان بسمت شیراز رفتیم . یک هفته در شیراز بودیم که اگر هفتاد روزهم می ماندی باز جاهایی بود که میشد دید و لذت برد و چه مردم نازنینی دارد این شهر . شب اول خسته از راه به رستورانی در خیابان زند رفتیم . من بشوخی به صاحب رستوران گفتم این چه شهریه شما دارین که هتل هاش واسه ما جا ندارند … ..پیرمرد روی کاغذی ادرسی نوشت و با یک کلید بمن داد و گفت اینم هتل شما ….. اول فکر کردم شوخی می کند اما واقعا ان مرد کلید خانه اش را بما داد و بعدا فهمیدم خودش میرفته و شبها خانه خواهرش میخوابیده … و من تاکنون مردمی به نازنینی شیرازی ها، در هیچ کجا ندیدم . از شیراز بسمت بندعباس رفتیم و از انجا با لنج بسمت قشم . قشم انزمان هتلی نداشت و باید صبح با لنج همراه ده ها زن (بقول خودشان چترباز ….زنانی که میرفتند و از قشم جنس می اوردند و از این راه چرخ زندگی میچرخاندند ) می رفتی و عصر با اخرین لنج برمی گشتی . از بندر عباس بسمت اصفهان امدیم و از اصفهان به خرم اباد لرستان که بی شک یکی از بکر ترین و زیباترین طبیعت های ایران را دارد
این سفر حدود 45 روز طول کشید . سفری که تا همدان و کرمانشاه هم ادامه یافت و بااینکه هردو تصمیم داشتیم یکبار دیگر هم چنین سفری را تجربه کنیم اما تا امروز که سالهای سال گذشته دیگر موقعیتش پیش نیامده و فکر نمی کنم که پیش هم بیاید که دیگر مثل ان روزها سبکبار نیستم . ان سفر بمن فهماند نمیشود زیباترین جای ایران را پیدا کرد . زیبارین وقتی معنی دارد که از ان زیباتری نباشد و تو وقتی در گوشه گوشه ایران از شمال تا جنوب و غرب و شرق میگردی می فهمی که همیشه زیباتری هست …همیشه
پی نوشت .. این روزها که خبرها را میخوانم می بینم هر سیاست مدار دلقک مسلکی، از هرگوشه دنیا سخن از جنگ با ایران می زند. وقتی سخن از جنگ است ، دیگر مهم نیست ما از شیخ و شه خوشمان بیاید یا نه ، مهم نیست وقتی ظالمان ظلم را شیوه کشورداریشان کرده اند .مهم نیست وقتی دزدی و دروغ ، اساس کار هر سیاستمداری شده …
وقتی هنوز زیباترین بندر ایران ، خرمشهر، پس از بیست و چند سال از پایان جنگ قبلی ،ویرانه ای بیش نیست ، که مردمانش حتی ابی برای خوردن ندارند… پس * دوباره میسازمت وطن* یعنی شوخی ..یعنی حرف بیخود …. پس بیایید با هرچیزی که در توان داریم به گوش عالم و عالمیان برسانیم ما جنگ نمیخواهیم .
ازادی و در ازادی زیستن ، وقتی ارزشمند است که به دست خود ما و به همت خودمان باشد …. ازادی وقتی ارزشمند است که وطنی باشد!