من خودم جز اون دسته از آدمهایی بودم که سکس کژوال و یا one night stand رو دوست داشتم.
در این نوع سکس ، شما سر راست ، راست می کنی و میری سر اصل مطلب. لازم نیست که خودت را از نظر عاطفی در گیر کنی و قبل و بعدی هم ندارد و توش از آب غوره گیری و دلشکستگی و سوز و آه خبری نیست. یکی از چیزهایی که خیلی برای من این نوع سکس رو جذاب می کرد ناشناخته بودن طرف مقابل بود. این ایده که سکس بصورت کاملا برهنه، در پایین ترین حد حیوانی و جسمی اش اتفاق می افتاد برای من بی نهایت جذاب و تحریک کننده بود. من اصولا آدم روحانی نیستم. برعکس آدمها که دوست دارند طرف شون رو خوب بشناسن من هیچ موقع علاقه ای به کشف آدمهای دیگه نداشتم. مگه همین ها که تا حالا کشف کرده بودم چه گهی بودن که من بخوام یکی دیگه بهش اضافه کنم؟ هیچ هم دوست نداشتم کسی من رو بشناسه، چون خودم هم همچین گه خاصی نبودم. توی سکس کژوال می تونستم خودم رو آزاد کنم و خیلی حیوانی و فیزیکال و بدون رو در واسی خودم باشم. تنها چیز مهم تن های ما بود، و من فکر می کردم، سکس در مورد تن هاست ، این حرفها در مورد عشق و این مزخرفات را یک مشت خاله زنک و مخصوصا این که یک زن نمی تونه از سکس همین جوری و بدون عاطفه لذت ببره را هم امثال عمه بلقیس سر هم کردند .
من اولین کاری که بعد از طلاقم کردم تجربه ی سکس کژوال بود. قضیه خیلی آسون اتفاق افتاد. با یک نفر، که حتی اسمش یادم نیست، اما همیشه توی فانتزی هام آرزوم بود با چنین مردی بخوابم. در مورد این که بین ما چه اتفاقاتی افتاد نمی نویسم. فقط بطور خلاصه بگم که خدا وکیلی، خیلی خوب کارش را انجام داد،هیچ جاش رو هم هیچ اشتباهی نکرد،فیزیکالی خیلی جذاب بود، طول زمان ش مناسب بود؛نمک و فلفل هم باندازه کافی بود. خلاصه، خودش که نیست ، خداش که هست، هیچ ایرادی توی کارش نبود.اما با همه ی این ها یک چیزی کم بود.تمام مدتی که داشت من را می گایید، به سقف نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم که چرا نمی تونم لذت ببرم ؟ صدای فنرهای تخت، صدای نفس نفس ها، همه چیز رو خیلی واضح یادم هست. نه ، هیچ حس بدی نداشتم، هیچ حس گناهی نداشتم. هنوز هم ندارم. فقط یک جور احساس بی خودی عجیب می کردم. وقتی تموم شد، خوابید توی تخت و یک سیگار روشن کرد. پرسید خوب بود؟ دوست داشتی؟ گفتم بله ، خیلی ممنون. چون من اساسا آدم خیلی مودبی هستم. بعد که یک کم حرف زد، تازه فهمیدم که طرف مهندس مکانیک بود و کلی برای خودش آدم حسابی بود. خواست سیگار دوم رو روشن کنه گفتم دومی اش رو توی راه بکش. لباساش رو پوشید و رفت. فرداش هم زنگ زد، اما هرکاری کردم نتونستم گوشی رو بردارم، اون هم دیگه زنگ نزد.
***
تجربه ی سکس های فراوان، به من ثابت کرد که سکس بر خلاف ظاهرش اتفاقا خیلی » روحی » است. منظورم عشق و این حرفها نیست. منظورم امیختگی و هارمونی روانی دو نفر است. الان که نگاه می کنم ، می بینم هر وقت با یک نفر از نظر روحی نزدیک بودم، یعنی روحم با روحش آشنا بوده، جسمم هم غریبگی نکرده. از اولین بوسه، از اولین لمس همه چیز خوب پیش رفته. اما اگر این کلیک، این کنتاکت روحی نبوده، برای من سکس عمل نکرده، حتی اگر طرفم جورج کلونی هم باشه باز هم عمل نخواهد کرد. من این روزها خیلی بیشتر از قبل در انتخاب پارتنرم سخت گیرم. نه از سر ناز و عشوه، نه برای این که جا نماز آب بکشم، نه برای اینکه طرفم را مشتاق تر کنم. این کار را برای خودم می کنم. برای احترامی که برای روح و جسم خودم قایل شده ام.سکس فقط فرو رفتن یک چیز دراز در یک سوراخ نیست .به عنوان یک سکسولوژیست الکی در یک وبلاگ نیمچه الکی می خوام اعتراف کنم : سکس مقوله ی خیلی پیچیده ای است. خیلی پیچیده تر از اون که با دو تا تکنیک و تاکتیک درست بشود با قطعیت در موردش حکم داد. سکس ، یکی از ریشه ای ترین و عمیق ترین حس های وجودی هر انسانی است. سکس مقوله ی بسیار بسیار مهمی است. از آدمهایی که فکر می کنند که » از سکس چیزهای خیلی مهم تری هم هست» تعجب می کنم. این جور آدمها شاید اصلا ماهیت سکس را نمی شناسند. باز هم تاکید می کنم، سکس امرمهمی است. در واقع اگر به من اجازه بدید میخوام بگم: سکس در راس امور است.
بعد تر نوشت:
شاید تجربه ی سکس اتفاقی برای شما ، جور دیگه ای باشه. من به همه ی کسانی که در این مورد تردید دارند پیشنهاد می کنم که خودشان تجربه کنند. شاید در زن و مرد این متفاوت باشد. شاید در زن های مختلف این متفاوت باشد. دوست دارم تجربه های شما را هم بشنوم ضمن این که بدلیل حساسیت موضوع خواهشمندم از ریختن زباله خودداری فرمایید . شهر ما، خانه ی ما.
محمد گفت:
من هم توی این سیدنی تجربه اش رو داشتم. اما همیشه از مریضی هاش می ترسیدم و میترسم.
ولی در کل بهتر از ازدواج کوفتیه.
شادی گفت:
پس کاندوم واسه چیه؟
Unknown گفت:
کاندوم فقط آلت مبارک رو از مبتلا شدن یا انتشار به بیماری حفظ میکنه و فقط هم آلت تناسلی نیست که از خودش مایع ترشح میکنه. یعنی حتی یه لب گرفتن ساده هم میتونه باعث انتقال بیماری بشه، حالا رابطه جنسی دهانی (اورال سکس) که دیگه جای خود داره.
باش گفت:
این رو به حساب ریختن زباله نذارید ولی یکی از بدترین پست های اخیرتون بود. اولا که قابل فهم نبود که آخرش چی می خوای بگی. بیشتر شبیه مطالب این سایت های سکسی بود که آسمون رو به زمین می دوزند و کس شر می نویسند. نمی گم سکس اتفاقی بد، نمی گم تو آدم هرزه، ولی چرا ملت رو تشویق می کنی به داشتن روابط سکسی آزاد در صورتی که خودت به خطراتش آگاهی داری؟ بحثم بر سر حفظ کیان خانواده و این کس شعر ها نیست، دارم می گم تو که می گی سکس در راس امور و خیلی مهمه، چرا ملت رو هل می دی به سمت اینکه با هر کس و ناکسی بخوابند؟
احساسم اینه که یه مقدار از نظر جنسی بهت فشار اومده و به خاطر کمبود سکس*، بعد از اینکه از سایت های داستان های سکسی دیدن کردی این مهملات رو نوشتی. به خدا نسوان آبرو داره با این پست های آب دوغ خیاری نرینید بهش.
* در یه صحنه از فیلم «دست ساز، خیاط، سرباز، جاسوس»، یه خانمی می گه: «We are underfucked»
kssrart گفت:
کاملاً موافقم
PRINCE گفت:
@ باش:
تا قبل از احساسم اینه رو شاید خوب اومدی، اما بعد این «احساسم اینه…»، شروع کردی چیزی رو گفتن که هیچ رابطه علیتی با نیمه قبلی کامنتت نداشت.
برداشت من اینه که اصلا این کامنت رو برای گفتن
«مقدار از نظر جنسی بهت فشار اومده… کمبود سکس… مهملات رو نوشتی…»
رو نوشتی.
چقدر هم که جملاتت شبیه کامن گذار فلور هست…
ببینم هر دو تون تو حوزه با هم اشنا شدید؟
Arezoo گفت:
یادم میاد زمانی که خواستم سکس کژوال رو تجربه کنم تصمیم گرفتم خودم پارتنر ها مو انتخاب کنم من بودم که تصمیم میگرفتم این یا اون یکی. خیلی برام لذت بخش بود چرا که میتونستم خیلی راحت و بدون سختگیرری های خاص دوست داشتن و احساس و اینجور مسایل روحی فقط اشخاص رو بر اساس جنبه های سکسی که توی ذهنم داشتم انتخاب کنم. با خودم همیشه کاندوم داشتم مدلی که دوست دارم و میخواستم که اونو استفاده کنن. این طوری خیالم راحت تر بود. یادمه با هیچکدوم بیشتر از یکبار نتونستم سکس داشته باشم. و دقیقا این همون تناقض روحی بود که دبده میشد. کم کم این موضو کاملا برام واضح شد. یادمه چند مورد پیش اوومد که ازم واقعا دلیل میخواستن که چرا دیگه نه اما من توضیحی نداشتم و اینها گذشت و گذشت تا بهنر دیدم و بیشتر یاد گرفتم . میشه گفت بیشتر خودمو شناختم و الان به این باور دارم که سکس بهترین و حساس ترین بخش یک رابطه خوب و آرامشبخشه.
آرش گفت:
خب به عنوان یک مرد تو این اجتماع مرد سالار ، سکس فقط عمل سکسی نیست . فقط قرار هم نیست مسائل » روحانی مثبت و ارزشی » موجد یا معلولی برای سکس و پارتنر باشند . از طرفی تکنیک یعنی توانایی در انجام کاری به بهترین شکل که موجب تولید کیفیت بهتری برای سکس بشه هم ایتم بسیار مهمی است . همانطور که گفتی بین زن و زن متاهل و مرد و پسر و دختر و … هر کدومشون متفاوته . سکس از یکسو یک مقوله ی کاملا اجتماعی و طبقاتی است . » طرف کلی آدم حسابی بود مهندس مکانیک بود ! – نقل به ممون – » مسلما سکس با افرادی از طبقه خود ادم یا بالاتر یا پایین تر می تونه تاثیر به سزایی در حس و شکل گیری ذهنیت ما به پارتنر موقت یا دائمی مون داشته باشه . در واقع نه تنها تلفیقی از دو حالت فوق الذکر به سمت حقیقت میل می کنه بلکه پارامترهای بیشماری دیگری هم وجود داره .
بگذاریید کمی داروینی – فرویدی تر -خدا بیامرز نیچه فراموش نشه – این حس تملکی که سکس به فرد در کنار ارضایِ غریزه ی بقا یا چیزی که می تونیم سکس حیوانی تعبیر کنیم که پست ترین نوع ارتباطات در دیدگاه اشراقیِ افلاطون هم هست به مرور زمان با مفاهیم زیادی در حوزه های فرهنگ – اقتصاد – اجتماع – روانی و …. در آمیخته و چنان دچار پیچیدگی شده که به این سادگی نمی توان در موردش حکم کلی داد . اماا نکته ی قابل ذکری که وجود داره وقتی عمل سکس در هر نوعی با انگیزش دنبال می شود و حذابیت جنسی در طرف مفابل وجود دارد انسان احساس فردیتِ ارزشمندی برای خود می کند که سکس نوع اول را همین تازگی شیرین تر می کند در نوع اول شما یا هر کسی دیگری تجربه داشته است در رناخوداگاهش مشغول تحلیل شخصیت و چگونگی فرد مقابل را داشتین و برای همین شعلش و ادم حسابی بودنش رو طرح می کنید ناشناخته تولید انگیزه می کنه . موضوع زوایای زیادی داره . ! به هر حال غرایز رو هم نمی توان فراموش ککرد و اون احساس تملکی که عرض کردم در فردی که به اهمیت فردیت خودش خوداگاهی داره .
سیامک گفت:
زن های مشهدی می گن!
به جوون نده که موتونه ولی نومودونه!
به پیر هم نده که مودونه ولی نوموتونه!
به میونه بده که هم مودونه هم موتونه!
فلور گفت:
🙂
ووو کی میتونه خوشگل سلیس بدون ترجمه ی کلمه به کلمه اینو به انگلیسی برگردونه؟
یا کپتان باید اینکارو انجام بده و یا اژدها
pls
لی لی خنگه گفت:
فلور
من میتونم به ایتالیایی و انگلیسی برات ترجمه کنم! ولی اگه ترجمه رسمی با مهر وزارت امور خارجه می خوای، شرمنده ام!
خرزهره گفت:
اگه راست می گی به زبون اشاره ترجمه کن
لی لی خنگه گفت:
خرزهره
من cued language رو کمی از یکی از دوستام یاد گرفته ام! ولی sign language که منظور توئه دیگه خیلی کاربرد نداره! lol
کاپیتان بابک گفت:
Mashadi women say
Not a young man; he can get it up, but doesn’t know what to do
Not an old man; he knows what to do; but cannot get it up
Give it to a middle aged man; he can do both
ولی لوسه انگلیسیش
خراباتی گفت:
@ سیامک
پدر جان تو مشهدی هستی و اینقدر لهجه مشهدی رو بد مینویسی ؟؟
دستت درد نکنه , مشهدی ها دقیقا همین رو میگن اما نه با این لهجه افتضاح
من از همین تریبون اعلام می کنم که لهجه مشهدی به این داغونی نیست و واقعا دیالکت خاص خودش رو داره .
شاد باشین
خراباتی
sadaf گفت:
جسارته، اما خودت فهمیدی چی گفتی؟؟!
ساحل غربی گفت:
من که تو پست قبلی نوشتم …. آلت مبارک خوابید زهر مارمون شد ….
ولی درباره ی این پست…. واقعا خوب بوووووود……فکر کنم حداقل ۵ ۶ پست میشد که پستاتون انقدر قوی نبود…. واقعا خوشم اومد….. به خصوص از این جمله » منظورم عشق و این حرفها نیست. منظورم امیختگی و هارمونی روانی دو نفر است. الان که نگاه می کنم ، می بینم هر وقت با یک نفر از نظر روحی نزدیک بودم، یعنی روحم با روحش آشنا بوده، جسمم هم غریبگی نکرده» …. ای ول…. آفرین… باریکلا….
بعد ضمنا من شابد قبول نداشته باشم که سکس در راس امور قرار داره اما اگه در راس نباشه مطمینم در درجه ی ۱ تا ۵ امور قرار داره…. سکس خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی مهم میباشد…. کاش همه این رو می فهمیدن….
xafshin30kh گفت:
باسلام
بايد بگم من كاملا حس شما رو دارم و هميشه دوستانم سرِ اين جريان بمن چرند ميگن ! ولى چه كنم كه دست خودم نيست و چيزى حدوداً نود درصد دوستان من همگى حريص جنس مونث هستند… و بنظر من اين ميتونه يك چيز رو نشون بده واون چيز «ذات» آدماست.
باتشكر
آنی گفت:
سکس میتونه برای بعضی ها در راس امور باشه و برای بعضی ها نباشه… دقیقا به همون دلیل که خودت فهمیدی برخلاف ظاهرش خیلی هم روحیه!!! به همون دلیل که فهمیدی سکس مقوله ی خیلی پیچیده ای است. خیلی پیچیده تر از اون که با دو تا تکنیک و تاکتیک درست بشود با قطعیت در موردش حکم داد. پس بازهم با قطعیت در موردش نظر نده که در راس اموره.. اوکی… برای بعضی در راس اموره … برای اکثریت مردم در راس اموره… قبول! اما نه همیشه و نه برای همه…. به قول استاد چون آدمها از هوششون استفاده میکنن و نه عقلشون!!! اگه فهمیدی جایزه داری!
Sam گفت:
A businessman met a beautiful girl and agreed to spend the night with her for $500. They did their thing, and, before he left, he told her that he did not have any cash with him, but he would have his secretary write a check and mail it to her, calling the payment ‹RENT FOR APARTMENT.› On the way to the office, he regretted what he had done, realizing that the whole event had not been worth the price. So he had his secretary send a check for $250 and enclose the following typed note: ‹Dear Madam: Enclosed find a check for $250 for rent of your apartment . I am not sending the amount agreed upon, because when I rented the place, I was under the impression that: #1 – it had never been occupied; #2 – there was plenty of heat; and #3 – it was small enough to make me feel cozy and at home. However, I found out that: #1 – it had been previously occupied, #2 – there wasn’t any heat, and #3 – it was entirely too large.› Upon receipt of the note, the girl immediately returned the check for $250 with the following note: ‹Dear Sir: #1 – I cannot understand how you could expect a beautiful apartment to remain unoccupied indefinitely. #2 – As for the heat, there is plenty of it, if you know how to turn it on. #3 – Regarding the space, the apartment is indeed of regular size, but if you don’t have enough furniture to fill it, please do not blame the management. So, Please send the rent in full or we will be forced to contact your present landlady… Truly yours M.G
لی لی خنگه گفت:
smart girl!
مينو گفت:
مرسي سام
پريسا گفت:
+++++++++++
مرمری گفت:
عالی بود :))
شاهین گفت:
توی این خراب شده هرکسی سعی کرده مجلس رو از راس امور بکشه پایین خودشو جای اون قرار بده.اینم آخرین نوبرانه اش بود 🙂
KIAN گفت:
in omade jash alate mardane gozashte avarin
خرزهره گفت:
نمی دونم چرا برعکس من خیلی به تنوع علاقه ندارم. نزدیک دو ساله فقط به یه خانوم پولی بخصوص زنگ میزنم میاد خونه و می ره.
پرهام گفت:
تجربه ی سکس های فراوان، به من ثابت کرد که سکس بر خلاف ظاهرش اتفاقا خیلی » روحی » است. منظورم عشق و این حرفها نیست. منظورم امیختگی و هارمونی روانی دو نفر است. الان که نگاه می کنم ، می بینم هر وقت با یک نفر از نظر روحی نزدیک بودم، یعنی روحم با روحش آشنا بوده، جسمم هم غریبگی نکرده.
مهیار گفت:
من چند تا دوست دارم که میرن دقیقه ای چند دلار میدن و سکس تلفنی دارن. خلاصه یک دختر و یا زنی از اون طرف تلفن بهشون میگه که «منو بگا » و …… این بابا هم از این طرف تلفن حرفای کثیف بهش میزنه و احتمالا پشت تلفن جلق میزنه.
حالا که این مطالب وبلاگ شما را دیدم ، آدرس این وبلاگ را برای اونها پست کردم. اینطوری دیگه اون بیچاره ها مجبور نبستند ماهیانه کلی پول تلفن بدهند و در ضمن و مهمتر از همه موقع جلق زدن هر دوتا دستشون آزاده. آخه پشت تلفن که حرف میزنن باید یک دستشون به گوشی تلفن باشه ولی موقع وبلاگ شما را خوندن هر دوتا دستشون آزاده و میتونن کار خودشون را بکنند.
زین پس بهر این وبلاگ دو سود نهفته است قبض تلفن کمتر و دستها آسوده تر است.
زن ایرانی گفت:
فکر خوبیه، اما اگه واقعن دوستات برات مهمن و میخوای یه حال اساسی بهشون بدی شماره ننه ت رو بشون بده
PRINCE گفت:
اخه لامروت، این بدبختها بیان اینجا هی بخونن، هی این انشاء درهم شکسته کامنتهای ما رو بخونن که بعد کامنت تو رو پیدا کند و ارگاسم شند؟
خوب یهو شماره تلفونت رو بهشون میدادی.
راستی، شمارت رو به من هم میدی؟
آدم ناراحت گفت:
کاملا درست گفتی
درسته که سکس یکشبه بدون اینکه طرفتو از قبل بشناسی و زیر و بم وجودشو کشف کرده باشی ، خیلی هیجان انگیزه ، اما بعد از سکس تازه متوجه میشی که یه حفره ای تو اعماق وجودت ، یه جائی تو قلبت یا شایدم تو مغزت خالی مونده،ارضا نشده ، به تکامل نرسیده ، و دقیقا همینه که فرایند سکس یک شبتو بیفایده و ناقص میکنه.
sara گفت:
خاک بر سرت جنده
زن ایرانی گفت:
خود درگیری داری؟ شما چرا یک کم ابتکار عمل نداری؟ چند وقت پیش با اسم هما اومده بودی اینجا رو بهمریختی حالا شدی سارا؟ حداقلش می شدی فرنگیس که تابلو نباشه
کیوان گفت:
@ سارای نجیب
فرض که نویسنده جنده باشه و اینجا جندهخونه. در اونصورت تکلیف ما مردا معلومه اینجا چهکارهایم. اما تو این جا دنبال چی میگردی عزیزم؟
KIAN گفت:
ey val che estedlali
sara jon boro azizam oza khatariye
inja hame rast karan ye chizi mire ye jayit
PRINCE گفت:
حالا گیرم که اوم جنده است و مشکلش با جنده نبودن، حل شد،
حودت بگو، تو رو چیکارت کنیم؟
ساره گفت:
این بهترین تعبیری بود که تا حالا در مورد سکس شنیده بودم، هیچ کس و هیچ جایی به این خوبی بیان نشده بود، نکته ظریفی رو روش دست گذاشتید: 1- لذت بردن از سکس برای خانم ها مستلزم عشق و رابطه عاطفی عمیق نیست. -2- فرکانس دو تا آدم باید دریک سطح باشه.
و درک فرق بین این دوتا خیلی مهمه.
خیلی وقتها با وجود رابطه عشقی و عاطفی عمیق هم آدم نمیتونه لذت ببره، اون شخصیت و ویژگیهای نهان و آشکار (همون که بهش گفتید روح) آدمه که اگر تطابقی بین دو نفر باشه، احتمالا در رفتار سکسی و سلایق شون هم تطابق وجود داره.
اما با اون قسمت سکس در راس امور است موافق نیستم، یعنی شاید یه جورایی هم در راس امور باشه، اگه آدم روابط جنسی خوب و رضایتبخش داشته باشه، ده درصدی از زندگیش مرتبه و باید به بقیه بپردازه، اما اگه از نظر جنسی اوضاع آدم رضایتبخش نباشه، نود درصد زندگی مشکل دار هست.
آدم ناراحت گفت:
مخالفم
من از لحاظه جنسی ، زندگی خوبی ندارم ، اما همچین بدم نمیگذره!!!!
ساره گفت:
خب آدمها با هم متفاوتن، من خودم اگه غذا بخورم و سیر باشم، دنبال بقیه زندگیم می رم و غذا خوردن بخش ناچیزی از زندگیمه، اما اگر گرسنه باشم و بعد از چند روز گرسنگی همچنان چیزی برای خوردن نباشه، تمام انرژی روانیم معطوف به غذا میشه.
ساحل غربی گفت:
+++++
البته ماها خودمون متوجه نمی شیم چقدر انرژی معطوف شده به سکس روی زندگیمون اثر داره….
ساره گفت:
شاید این باور غلط که برای لذت بردن از سکس باید عاشق طرف بود، از اونجا ریشه گرفته که ما معمولا عاشق کسانی می شیم که از نظر روحی بهشون شباهت داریم و سلیقه هامون یکیه.
کاپیتان بابک گفت:
سکس می تونه ساده یا پیچیده باشه. ساده لزومن خوب و پیچیده لزومن بد نیست. وجود یک سوراخ و یک چیز دراز صرفا ضامن موفقیت نیست. لابد برای اینکه ما موقع آمیزش به چیزهای دیگر هم فکر می کنیم.
وقتی شما بعد از طلاقت تصمیم گرفتی به fantasy فانتزی ت جامۀ عمل بپوشونی، مردی که انتخاب کردی خصوصیت و جذابیتی داشت. ننوشتی چه بود. ولی یه چیزی بود. همین جوری بیخ خر اولین نفر را نگرفتی که بیا بریم. اینجا فقط گفتی همیشه می خواستی با چنین یا چنان مردی باشی. کار ایشون هم ازهر لحاظ درست بود، ولی شما لذت نبردی. اونوقت فهمیدی که یه چیزی نبود. فارسی اش را مطمئن نیستم. یکی بودن؟ یکی شدن؟ شما نوشتی هارمونی روانی. فرنگیا میگن chemistry که هیچ ربطی به شیمی نداره ولی قشنگه.
من میگم اگه بین شما و ایشون chemistry بوجود می آمد، میذاشتی سیگار دومش را هم همونجا بکشه
مينو گفت:
لذت مي برد اگه اون آقا بجاي زل زدن به سقف در طي سكس كردن
موهاي خانومو به نرمي نوازش مي كرد،
تو چشااش خيره مي شد و هر از گاهي بوسه اي روي لباش چشاش و گونه هاش ميذاشت
و يا محكم در آغوشش مي گرفت تا تمام سطح بدنشو حس كنه و اين مسط مسطا از گردنش بوسه مي گرفت
و صد البته فقط به ارضا شدن خودش فكر نمي كرد
تو اكثر سكس هاي اين دوره اين چيزا فراموش شده است. واسه من كه خيييييلي مهمه. و اگه مردي تصميم داره يكيو براي دومين بار «بكنه»، بهش توصيه مي كنم اينا رو به كار ببنده
کاپیتان بابک گفت:
بانو مینو
حرف شما درست ولی اگرکمی بیشتر دقت کنین می بینین اسکارلت نوشته
تمام مدتی که داشت من را می گایید، به سقف نگاه می کردم و با خودم فکر می کردم که..
نگاه می کردم….نه نگاه می کرد
من و شما نمی دونیم اون آقاهه موقع عقب جلو بردن عضو شریف چه کار دیگری داشته می کرده یا نمی کرده. اون پایین شما آنرا هم تشریح کردین که : نگاهی بهش نمیندازه…. مثل اینکه شما assume کردین که چون مسئله کاملن فیزیکی بوده لابد مرده هیچ نگاهی نمینداخته.
من نمی دونم. شاید مینداخته شاید نه
و نکتۀ آخر اینکه شخصا و لزوما با این کلمه می گائید اشکالی ندارم. خود من از این کلمه در مورد جمهوری اسلامی استفاده کرده ام. این نوشته یک شرح حال خودمونی از یک واقعۀ زودگذره و خوب هم نوشته شده. من می تونم یه پاراگراف نظریه بدم، حدس بزنم که چرا نویسنده این کلمه را انتخاب کرده، ولی اینجا فقط دلیل ایشونو پرسیدم که اونم محل نگذاشت
مثل اینکه 1- بگه بتو چه مرتیکه و یا 2- وقت و حوصله نداره
بهر حال از نظر شما هم که یک نوع پاسخ به سئوال من بود ممنونم. شاد و سربلند باشید
گردو گفت:
کاپیتان گرامی
در پاسخ به کامنت شما در پست قبلی:
در مورد شک من به شما کلیاتش درسته ولی اینکه به مجاهد بودنت شک داشتم نه، بماند.
در مورد این نسبت ناروا که به من میدی هم توضیح بدم. من هیچوقت نگفتم حتما بقول شما آخوندها اصلاح پذیر هستند. چیزیکه من بهش اعتقاد دارم همونه که تو کامنت پست قبل گفتم. یعنی با اینکه با انقلاب بشه چیزی رو درست کرد مخالفم، هرچند که اعتقاد دارم انقلابها هم اجتناب ناپذیر هستند و من نمیتونم جلوشو بگیرم.
علتش هم اینه که ریشه مشکل رو جای دیگه یعنی در باور مردم میدونم. من اعتقاد ندارم آخوند انگلیسی هست بلکه فکر میکنم اونها اولا تنها مشکل ما نیستند و در ثانی به همراه همه موردهای دیگه که من و شما باهاش مشکل داریم تولید باورهای مردم ایران هستند و تا این باورها درست نشه چیزی عوض نمیشه.
و از آنجایی که این اعتقادات به تدریج تغییر میکنه و نه با هم و یکشبه، راهی که طی میشه راه اصلاحی نامیده میشه. و فکر میکنم بهمراه این تغییرات خود آخوندها هم ناگزیر از تغییر هستن و یا اینکه از گردونه خارج میشن.
این اعتقاد من فقط محدود به ایران و آخوند نیست بلکه در مورد همه دنیا هست. همونطور که دیدی در مورد اعتقادم به سوسیالیزم مطرح کردم و فکر میکنم در این روند اصلاحی همه طرز تقکرها و طبقات ناگزیر از همراهی هستند و یا حذف میشند، ولی نه حذف انقلابی بلکه از باور مردم رانده میشند ودیگه کسی به اونها و عقیدشون اعتنا نمیکنه. به نظر من انقلابها گرچه میتونند با سرعت باعث جابجایی قدرت بشند ولی تاثیر خیلی کمتری در اعتقادات و فرهنگ عمومی میگذارند و به همین دلیل قدرت قبلی از در رونده از پنجره وارد میشه و رنگ عوض میکنه.
بنظرم عقاید من و شما فرق زیادی با هم نداره فقط این روشها هستند که متفاوت هستند.
شما طرفدار محو یکشبه آخوندها هستی ولی من اینو ممکن نمیدونم
کاپیتان بابک گفت:
گردو جان
حالا یا مجاهد بود یا سلطنت طلب یا یک شِت دیکه، مهم نیست
چون اینجا بحث داغ سر گائیدن و گائیده شدنه نمی خوام بحث منحرف بشه. خیلی خلاصه میگم که حرف شما در ظاهر خیلی هم معقول و متنین بنظر می رسه. من با حرف حسابی جدل نمی کنم ولی خب، در استراتژی و تاکتیک باهات اختلاف نظر دارم. گفتی ریشه بدبختی تو باورهاست. دمت گرم. من میگم همین اسلام عزیز مارو به روز سیاه نشونده. نقشه دارم برات مثل ماه. حظ می کنی
حالا بگذر. این مسئله یکشبه را هم حل کردم. من سوپر من میشم. به این جونورا اطلاعیه می رسونم که فلان جزیرۀ متروک مال مفتی دزدی و پلو میخایم بدیم. بکن بکن هم هست. هر مدلی بخای. همشون که جم شدن یه بمب هیدروژنی میندازم رو سرشون. تموم. مسئله حل شد
کاپیتان بابک گفت:
کامنت خفن نوشتم افرین بخودم رفت تو هلفدونی هار هار هار
wordpress is on the rag again
milad گفت:
من یه سوال برام پیش اومده گفتم از اساتید بپرسم شایدبدونید.علائم ظاهری یا فیزیکی داره بشه فهمیدخانومی تمایل به س.ک.س با شما داره یا نه؟
آرشین گفت:
ببین فرمول یا نشونه ثابت نداره باید تمرین کنی به مرور میتونی از نوع صحبت کردن و نگاه کردنش متوجه بشی . بعد از یک مدت باید یاد بگیری تازه اونو که تمایل نداره چه جوری راضی کنی. این با گول زدن فرق داره . آروم آروم مثلا اگر همکارت هست سر صحبتو باز کن بعدا کمی شوخی نیازی نیست اولش حرف سکس باشه باید دوتاتون تنوری بشید موقع و زمانش که برسه نشونه ها پشت سر هم برات ظاهر میشه .
تمرین کن دخترا و خانوما عاشق سکس هستن کارتو خوب انجام بدی مشتریات زیاد میشه
تیم گفت:
«سکس در راس امور است.» (امام اسکارلت)
توصیه می کنم این جمله گهربار رو در بنر وبلاگتون درشت بنویسید. هیچ جمله ای بهتر از این نمی تونه فلسفه وجودی این وبلاگ رو بیان کنه. اینطوری فکر کنم خیلی از سوء تفاهمها هم برطرف بشه.
کاپیتان بابک گفت:
ایراد نمی گیرم، یک سئوال ساده در بارۀ طرز نگارش
میشه بگی چرا نوشتی: تمام مدتی که داشت من را می گایید ؟
زن ایرانی گفت:
گائیدن : گائیدن . [ دَ ] (مص ) آرامیدن . آرمیدن . جماع کردن . (غیاث )
لغت نامه ی دهخدا
خرزهره گفت:
من همیشه حدس می زدم تو باید یکی از نویسنده ها باشی
فلور گفت:
بین خودمون باشه ، منم حدس میزنم لولیتا جون هست
همون که تو گفته بودی بداخلاق تر چه بهتر 🙂
hamed گفت:
خدا وكيلي منم حدس مي زدم يكي از نويسنده ها باشه چون نمي تونند با آي دي نسوان به كامنت گذارها توهين ناسزا بگن اين كاراكتر را ساختند و باهاش اين كا را انجام مي دهند
نسوان گفت:
زن ایرانی، همون لولیتاست، لولیتا همون ویولتاست، ویولتا ،سامانتاست، سامی بریجیتا ست ، بریجیتا هما ست، هما گیتی است، گیتی کاپیتان و اون آرش و آرش سامه و سام جوات و جوات کیوان و کیوان ساحل غربی و ساحل خود پرینس است .و پرینس هم که همه از اول می دونستن که خود لولیتاست.
که یکی باشد و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو
اما سوال اصلی اینه که حامد کیه؟ حامد که همه رو به این دقت می شناخته و این همه مدت حتی یک کامنت نگذاشته، چطور الان یک باره سر رسیده و در مورد آدمهای اینجا گزارش می ده؟ آیا با فلور که به تازگی اینجا اومده یا با خرزهره که کلا از زن ها منتفر است نسبتی ندارد؟ آیا حامد یک بسیجی یا یک ترول انداز نیست؟ یا شاید هم حامد خود منم که الان می خواهم از فرط بیکاری تنور کامنت دونی را الو بندازم و در این شب سرد تنهایی در کنارش گرم شوم؟ براستی پاسخ ها در کدام دالان و در دست چه کسی است؟ ( به فتح کاف، شایدم به ضم کاف)
و.
خرزهره گفت:
به نسوان:
خیلی زور می زنی که بگی من از زنها متنفرم.
نسوان گفت:
شوخی می کنم،نه تو متنفر نیستی؛ زخمی هستی.شایدم نیستی.. اصلا به من چه که هستی یا نیستی..اما غمگینی؛ به نظر من زندگی مردی که هر هفته به یک جنده ی ثابت زنگ می زنه باید خیلی غمگین باشه. من رو یاد قهرمان داستان یک فیلم انداخت :
lIVES OF THE OTHERS
اگه تونستی ببین
و.
PRINCE گفت:
@ ویولا؛
همین رو میخواستم بگم.
صرفنظر از نتیجه نهایی کامنتهای دو پرسونای «فلور» و «باش»، در بیمار جنسی قلمداد کردن اسکارلت که میتونه نظر خیلیهای دیگه هم باشه، نحوه نتیجه گیری بیربط این دو پرسونا و کلمات و جمله بندی بکار برده، حدسی را به ذهن می یاره.
خرزهره گفت:
ول من خیلی دوستش دارم. احساس می کنم به اون هم خوش می گذره.
ساحل غربی گفت:
من الان این کامنت ها رو خوندم…
فضولیه ها… اصلا به من چه… من کی باشم…. ولی خرزهره تو واقعا هر هفته با یه جنده ی ثابت سکس می کنی ؟ چه باحال… یاد فیلم ماشینیست اثر برد اندرسون با بازی بی نظیر کریستین بیل افتادم… اتفاقا اون هم اون جندهه رو دوست داشت… باید باحال باشه….
فلور گفت:
نکته ی جالبیه واقعا اگر بخواهیم از واژه ی ایرانی استفاده کنیم به جای سکس چیو باید بنویسیم که پشیونال و هات بودن رابطه رو نشون بده .
گائیدن در واژگان فارسی بیشتر معادل یک معنای تمسخر و اهانت استفاده میشه چیزی مثلا شبیه … اوم … سان آف بچ
کاپیتان بابک گفت:
عجب بحث مفید و آموزنده ای راه افتاد
من فکر می کنم » داشت منو می کرد» از «داشت من را می گائید» قشنگ تره 🙂
different strokes for for different folks
گائیدن را بیشتر برای فحش دادن به کار می بریم
سیامک گفت:
کاپیتان جان به خوب نکته ای اشاره کردی تمام واژه های جنسی ما رکیک و نادرست هستند و این از نوع نگاه پست و منحط ما به رابطه جنسی برمی گردد. گل خوشبوی زن را کس می نامیم و آلت زیبای مرد را کیر! (در کودکی به آن «عیب» می گوییم) از همه ملت های دنیا حشری تریم ولی در ظاهر بدترین الفاظ را بکار می بریم. شاید بتوانیم در دیوان اشعار شعرای بزرگمان مانند معادل های شاعرانه برای آن بیابیم ولی تاکنون کوشش نشده است.هر چه باشد زبان شعر زبان زیبایی است و باید دید نظر شاعران در این مورد چیست. شاید واژه «حال» و یا «حال کردن» فعلا دم دست ترین واژه برای استفاده باشد.
کاپیتان بابک گفت:
ایول. باید به عشقم حافظ پناه ببرم. فروغ گائیده شدن! خودش را اینطور می گوید افتادم اگر درست یادم مانده باشد:
او مرا برد به باغ گل سرخ
و روی برگ گل سرخی با من خوابید
در اعماق وجودم ؟ گل سرخی دارد می روید
آه من آبستن هستم…آبستن
سیامک گفت:
++++++++++++
کیوان گفت:
@ سیامک جان! نوع استفاده و منظور استفاده کننده از کلمات، آنها را واجد یا فاقد ارزش و زیبایی میکند. یک مثال آشنا محض خنده: آمدند برای آنکه از واژه زشت و بد بوی(!) خلا استفاده نکنند، یک واژه آب کشیده و خشک شده و اتو شده عربی(زبان دین، زبان رسمی در آن سالها) را به نام «مستراح» اختراع کردند که یعنی «محل راحتی طلبیدن» آنهم به زبان درسخواندههای آنروزگار. بعد از مدتی استفاده و به دلیل نوع استفاده! بوی گند از این کلمه هم به مشام رسید. و بعد درسخوانده های جدید که اینبار فرنگی مآب بودند از کلمه توالت که گویا فرانسه باشد و به همان با کلاسی استفاده کردند اما این کلمه بد بخت هم بعد از مدتی استعمال! به سرنوشت اسلافش دچار شد …. میدانم ادامهاش دیگر حوصله سر بر میشود. ولی مختصر آنکه کلمات به خودی خود گناهی ندارند. اگر عمل جنسی را در ناخودآگاه خود زشت نپنداریم، و در هنگام دعوا نگوییم «گا..دمت» ؛ آنوقت این کلمه هم به همان زبیایی و تحریک کنندگی «fuck me!» از زبان پارتنر جنسی مان خواهد بود.
سیامک گفت:
کیوان جان خوب گفتی ولی عمل تخلیه ادرار و مدفوع با سکس از نظر ماهوی خیلی تفاوت دارد و از آن خوشترین بو های دنیا به مشام می رسد. فکر می کنم این به اعتنایی ما به جنبه زیبایی شناسی سکس از پر مسئولیت بودن و خطرناک بودن سکس ناشی می شود. سکس همانقدر که لذت بخش است می تواند خطرناک هم باشد. شما دارید با چیزی بنام تولید مثل بازی می کنید!یک حرکت اشتباه شما می تواند باعث بوجود آمدن طفلی بی خانمان و یا از هم پاشیدن خانواده ای شود! ریشه تابو شدن سکس در جامعه هم به احتمال زیاد باید همین امر باشد منتها چون در قدیم زبان دموکراسی و آموزش تکامل پیدا نکرده بوده است لذا این عوام الناس سعی در تخریب وجه ظاهری آن کرده اند.
گردو گفت:
کیوان
چیزیکه در مورد واژه ها از جمله مستراح و توالت گفتی رو من تا حال جایی ننوشته بودم وگرنه فکر میکردم حتما از رو دست من کلمه به کلمه کپی کردی.
drprincess گفت:
کاپیتان اسکارلت حس رو منتقل کرده. حسی که از اون زمان یادشه به نظر میاد در حد همین کلمه باشه. واسه همینم میخوره تو ذوق چون برای اسکارلت هم با اینکه همه چیز درست و به اندازه بوده ولی خورده تو ذوقش.
مينو گفت:
وقتي يكي تمام مدت داره آلتشو تو كس يكي عقب و جلو مي كنه اما نگاهي هم بهش نميندازه، به نظر شما اين كارش از صد تا فحش بدتر نيست؟ در حد سوراخ ديوار بهت توهين كرده!
به نظر من كه نويسنده بهتره كلمه رو انتخاب كرده براي نشون دادن احساسش.
خراباتی گفت:
@ کاپیتان
کاپیتان یک فعل هم هست که در تمام فرهنگ لغت ها وجود داره و آنهم سپوختن هست که میشه بجای گاییدن بکار برد. البته فکر کنم اینهم آتشش مثل همون تند باشه .
آقا اصلا همان کردن را بکار ببرید
شاد باشید
خراباتی
ساحل غربی گفت:
@ خراباتی
مثلا فکر کن خودت و پارتنرت در حال بالا پایین شدنید و تخت داره به دو نیم تقسیم میشه و سر و صدا ها بالاس بعد تو فریاد می زنی… «اااه…آاااه…. مرا بسپوخ… مرا بسپوخ…» :دی
خوب نمی شه دیگه…
کاپیتان بابک گفت:
مرسی خراباتی. یار دیرینه. یک کلمۀ جدید یاد گرفتم
کیوان گفت:
@کاپیتان بابک عزیز و فلور خانم و زن ایرانی و…
فعل fuck هم در زبان انگلیسی رسمی تا چند سال (دهه؟) قبل استفاده نمیشد. حتی در فرهنگ های قدیمی هم اگر میآوردند اشاره میکردند که argot است یعنی از گویش عامیانه آمده. این گویش عامیانه در زبانهای اروپایی با زبان ما که حتی رفتگرش هم شعر سعدی و حافظ میخواند(ویژه هامون بازها!) کلی توفیر دارد. زبان نسبتا مستقلی بوده که در پایین ترین لایههای اجتماع توسط دزدها و فواحش و کارگران یدی به عنوان زبانی رمزی و خاص خودشان استفاده میشده. و مثلا در زبان فرانسه تا بعد از جنگ اول و ظهور» سلین» از ادبیات رسمی غائب بود. یا نمیتوان از آن در ادبیات رسمی انگلیسی سراغ گرفت (مگر نویسنده در بیان دقیق نقل قول اصرار داشته). پس میشود این طور نتیجه گرفت که این کلمه جواز عبورش به زبان ادبی را در سالهای اخیر گرفته که دیگر بحث رابطه جنسی از انفعال زن و فعال بودن مرد گذشته بود. پس یک زن هم میتواند بگوید: I fuck him!
اما در زبان ما (مثالی از تفسیر مثنوی به نوشته محمد تقی جعفری یادم آمد که برای آنکه حمل بر اظهار فضل نشود لازم به ذکر است که فقط صفحه اول از 20 جلد کتاب را خواندهام!) در تفسیر «از نفیرم مرد و زن نالیدهاند» مرد را جنبه فاعلی، و زن را جنبه انفعالی خالق معنی کرده. یعنی اصلا زن را موجود منفعل که مودبانه همان مفعول است میشناسیم. حالا سئوال(مسئلهٌ !):
1- آیا فعل fuck همیشه همینطوری استفاده میشده؟ یا با تغییر فرهنگ جنسی به هر دو صورت استفاده میشود؟
2- فعل «گائیدن» همانطور که «زن ایرانی» نقل کرد از نظر معنی درست استفاده شده. ولی آیا با دو سویه دیدن رابطه جنسی نمیتواند طوری استفاده شود که لزوما این تصور را تداعی نکند که مرد فاعل است؟
3- استفاده نویسنده پست از جمله «..من را می گایید..» ، غیر از استفاده طبیعی از فعلی که به طور متعارف در زبان فارسی مرد را فاعل فرض میکند، با توجه نوع برخورد نویسندگان با مقوله سکس ؛ مثل یکجور ناخن بر تختهسیاه کشیدن، یا چه میدانم جلب توجه مخاطب ، یا حتی صرفا برانگیختن خواننده و توجه دادنش به کنش جنسی مورد بحث، اما هر جه بود به نظرم، از متن بیرون میزد. به نظر شما چه؟
از قدیم گفتهاند «نیمه جکیم بلای جان است و نیمه ملا بلای ایمان !» حالا این حقیر ادعای نیمه حکیم بودن را هم ندارد اما برای خواننده میخواستم تاکید بکنم اینها صرفا استنباط های من به عنوان یک دوستدار ادبیات است نه متن آکادمیک. و بنده شرمنده خواهم شد اگر کسی به افاطات من جایی اشاره کند، بعد خلافش ثابت شود. اگر هم کسی اشتباهاتم را تصحیح کند ، مدیونم کرده.
کیوان گفت:
ببخشید!افاضات صحیح است !
drprincess گفت:
درست میگین کیوان خان به نظر من هم از متن بیرون میزد و اسکارلت از روی قصد به کار برده بودش.
کاپیتان بابک گفت:
کیوان گرامی
به بسیاری نکات جالب اشاره کردی. این اختلاف فرهنگی ماست ( حالا نرین تو استخرای برزیل با پر و پاچۀ دختر بچه ها ور برین ها ) که در زبان فارسی زن در عمل سکس هنوز فاعل نشده ( یا شده من از اونم خبر ندارم؟!) در صورتیکه توی این داستان اسکارلت دست کم نیمه فاعل بوده. ولی اینجا زن میگه
I fucked him مرد هم جای هیم هر میذاره، همونو میگه
در مورد برداشت شما، قسمت » ناخن بر تختهسیاه کشیدن، یا چه میدانم جلب توجه مخاطب ، یا حتی صرفا برانگیختن خواننده و توجه دادنش به کنش جنسی مورد بحث…
دقیقن چیزی بود که بفکر من هم آمد و چیزای دیگه که (به فرمایش رهبر) کِشش نمی دم
فلور گفت:
سکس یکی از نیازهای ما آدما هست مثل نیاز به خواب به غذا نیاز به استراحت نیاز به تنهایی نیاز به تمرکز نیاز به حقوق و درآمد نیاز به دوست نیاز به بالندگی نیاز به شناخت نیاز به رومنس نیاز به شادی و ترنس.
اگر بخوام به هرم مازلو تشبیه کنم ، سکس تا رسیدن به اوج هرم فاصله ی زیادی داره . سکس میانه هرم مازلو هست . . . ،من تا حالا ندیده بودم یه نفر به لحاظ مسائل سکس ارضاء شده اینجوری با فان یا جدی بگه سکس در راس قرار داره .
شاید ریشه در اعتیاد به سکس و یا ارضاء نشدن و یا کمبودهای عاطفی و سکسی نویسنده باشه .
و نکته ظریف اونه که وقتی میگیم در سکس باید رابطه عاطفی باشه لزوما منظورمون عشق افلاطونی نیست . اون حداقل نیاز هست که فکر کنم دیروز برای ساحل نوشتم .
اما من به نوشته شما از صد نمره فکر میکنم باید 35 یا 40 نمره داد . خیلی ذهن سکس زده ایی داری . مثل یک ذهن سکس ندیده یا سکس تشنه هست.
امیدوارم موفق باشی گلم
زن ایرانی گفت:
شما اسم من رو اورده بودی؟ الان دیدم اینجا هستی گفتم اگه از من چیزی به دل داری ببخشید.
کامروا باشی
فلور گفت:
من ازتون چیزی به دل ندارم
شما اون روز بد گفتی منم بد گفتم همونروز فیفتی فیفتی شدیم 🙂
اما فقط نظر شخصیمه که خیلی رکیک صحبت میکنی 🙂 منم معذرت میخوام الان متوجه شدم که نباید به نوع کامنت نوشتن دیگران حساسیت بیجا نشون بدم .
PRINCE گفت:
«…خیلی ذهن سکس زده ایی داری . مثل یک ذهن سکس ندیده یا سکس تشنه هست…»
امثال شما ها واقعا ذهن مریضی دارید.یک بدبختی ،مشکل سکسی داره چون پستهای نسبتا اگاه کننده ای در رابطه با سکس داره.
یاد نظرات اقایانتان افتادم که مثلا هر مزدی را که از حقوق زن دفاع میکرد، حشری و منحرف میدانستند.
راستی، اون تیک کلامی که همیشه داری رو، «بای هانی» یا » …گلم»، رو عوض کن.
مثه یه امضا، تابلو هست.
لی لی خنگه گفت:
فلور
من فکر می کنم سکس تو هرم مزلو از میانه هم پایین تر باشه البته مطمئن نیستم ! بهرحال هرچه بیشتر با این بلاگ آشنا بشی می فهمی راس هرم مزلو برای اینها پائین و قاعده اش بالاست
ساحل غربی گفت:
لی لی خنگه
«بهرحال هرچه بیشتر با این بلاگ آشنا بشی می فهمی راس هرم مزلو برای اینها پائین و قاعده اش بالاست» یعنی واسه شما پایین هرم مازلو در درجه ی پایینی از اهمیت قرار داره و بالاش در درجه ی بالایی ؟ شما می دونید هرم مازلو چیه؟
لی لی خنگه گفت:
ساحل غربی
آشنایی با هرم مزلو چیز عجیبی نیست؟ حالا منظورت اینه که برات بگو ترتیب نیاز های انسان در هرم مزلو چیه یا اینکه میخوای بگی لی لی خنگه نمی دونه هرم ابراهام مزلو چیه؟ بهرحال چون تو خانواده من تنوع تحصیلی زیاده و همه هم اهل کتاب و مسافرت هستیم کانالهای اطلاعاتی زیادی دارم!
ساحل غربی گفت:
لی لی جان سوال من به این معنی بود که شما نمی دونید نیاز های پایین تر هرم مهمتر و نیاز های بالاتر کم اهمیتترن؟ یا بهتر بگم اولویت با نیاز های پایینتره؟ این تعریف هرم مازلوه…
سورمه گفت:
برای جامعه ی ما که هر چیزی مربوط به سکس رو بد دونسته و خواسته در ما خفه کنه ممکنه واقعن سکس در راس امور باشه یا نزدیک به راس امور. برای همین هم هست که جامعه ی ما پر از گرسنه های جنسیه که خودشونو با انواع و اقسام روش های ابتدایی ارضا می کنن یا سعی می کنن ارضا کنن که نماینده مون هم میشه آقای دیپلماتمون توی برزیل!
سکس هم در هرم مازلو در پایینترین سطح هرم قرار داره
لی لی خنگه گفت:
سورمه
کاری که دیپلمات ایرانی کرد شکالی نداشت فقط به دلیل » تفاوتهای فرهنگی» (نقل از سخنگوی وزارت امور خارجه) برزیلی ها بد برداشت کردند حتما» برزیلی های بی حیا انتظار داشتن دیپلمات ایرانی تو استخر با دختراشون سامبا برقصه!
تازه بعد از این اثفاق کمیته انضباطی فدراسیون قوتبال از شیث رضایی و محمد نصرتی به خاطر اقدامات دیپلماتیکشون در زمین فوتبال تقدیر کرد.
گردو گفت:
توهم محشری ها لی لی (نمیتونم بهت بگم خنگه).
فکر نکنم کسی توجه کرد که چی گفتی. وگرنه این زیر پر علامت مثبت شده بود.
کاپیتان بابک گفت:
من قسمت آخرشو، چون نمی دونم شیث رضایی و محمد نصرتی چیکار کرده اند، نفهمیدم. توی یه ایمیل در باره اختلاف فرهنگی دیپلمات های ج.ا. هم اسم این دو تا بود. لابد انگشت رسوندن یه جایی
غوغا شده تو ایران سر این جوک اختلاف فرهنگی با برزیل. تر زدن با این برخورد دیپلماتیک
لی لی خنگه گفت:
کاپیتان
درست حدس زدی اونا رضایی در زمین بازی و جلئی دوربین چند انگشت به نصرتی رساند و که صحنه مشمئز کننده ای بود! هر دو هم جریمه شدند! ولی سخنگوی وزارت امور خارجه منظورش این بود که دیپلمات برای اینکه وضوی دختران برزیلی باطل نشه از انگشتان مبارک استفاده کرده بود! آخه به دلیل تفاوتهای فرهنگی برزیلی با مبطلات وضو آشنا نیستند!
کاپیتان بابک گفت:
خوبه پس. خیال منم راحت شد. چون اگه به فکر وضوی دخترای برزیلی نبود لابد از عضو شریفش استفاده می کرد. اختلاف فرهنگی بیشتر نمودار می شد
چقدر بی جنبه ن این برزیلی ها
سیامک گفت:
سوالی را دوست دارم از خانمها بپرسم که یک پارادوکس به تمام معناست! سوال بسیار سختی است ولی امیدوارم تعداد کافی جواب داشته باشیم تا بتوانیم یک آمار از نحوه تفکر خانمها بگیریم. سوال این است:
فرض کنید که شما از نظر جنسی کاملا طبیعی هستید و می توانید و نیاز دارید تا هفته ای حداقل یکبار از نظر جنسی ارضا شوید و در صورت نبودن آن دچار تشویش و افسردگی می شوید. حال شما همسری را ترجیح می دهید که از نظر جنسی بسیار فعال باشد و نه تنها شما را ارضا کند بلکه بجز شما زن های دیگری را نیز نمک گیر کند! و یا ترجیح می دهید همسر کسی باشید که نجیب و وفادار باشد ولی متاسفانه نتواند شما را از نظر جنسی ارضا کند؟ یعنی اگر قرار باشد بطور اجباری بین این دو یکی را انتخاب کنید , بین شهوت و حسادت زنانه کدام را انتخاب می کنید؟ جواب به این سوال دشوار است ولی فرض کنید حتما باید این انتخاب را انجام دهید.
nassim گفت:
جواب هیچکدام.
خودتم می تونی به این سوال جواب بدی.ترجیح می دی همسر زنی باشی نجیب و وفادار اما سرد و یا همسر زنی پر شور و فعال که وفادار نیست؟ بین شهوت و حسادت مردانه(غیرت)انتخاب کن؟
سیامک گفت:
شما انگار در باغ نیستید! و فرق بین مرد و زن را نمی دانید!و ناشیانه هر چیزی را می خواهید فورا مقابله به مثل کنید! جواب سوال شما روشن است هم اکنون تعداد میلیونها مرد با زنان نجیبی زندگی می کنند که فاقد حس و حال جنسی هستند. اکثریت مردان زنان نجیب سرد مزاج را بر زنان آتشینی که به آنها تعلق نخواهند داشت ترجیح می دهند چرا که با زن سرد مزاج هم می توان سکس کرد چون آلت زن برای عمل جنسی احتیاج به 15 سانت افزایش طول ندارد! یک سوراخ است که چه تحریک شده باشد چه نشده باشد باز هم قابل جفت گیری است ( اگر چه در کیفیت آن اثر می گذارد) ولی این موضوع در مورد زنان کاملا متفاوت است. زن محتاج آلتی است که حجم پیدا کند و حتما باید مرد تحریک شود و حتما باید تحریک او تا مدت زمان لازم پایدار باشد تا زن بتواند به ارضا برسد در صورتیکه مرد برای ارضا شدن اصلا نیازی به تحریک زن ندارد! می بینی که تفاوت سوراخ با مناره خیلی است! پس جواب از دید اکثریت آقایون روشن است و کفه ترازوی زن سردمزاج سنگین تر از زن خیانت کار است ولی شما به من بگو که زنان در این مورد چه می اندیشند؟
این جوک یزدی هم بی مناسبت نیست!
یه زن یزدی می ره دکتر می گه آقای دکتر بدادم برس شوهرم مرد نیست!
دکتر می گه شوهرتو بیار معاینه کنم
فرداش شوهرشو می آره و دکتر به شوهره می گه بکش پایین!
شوهره دسته بیلشو در می آره و دکتر با تعجب از زنه می پرسه : شوهره تو یه مرد واقعیه چرا می گی مرد نیست پس این دسته بیل چیه؟
زنه با لهجه شیرین یزدی می گه:
آقای دکتر! خد و خامتش خوبه ولی استخامت نداره!
آدم ناراحت گفت:
دسته بیل ؟!!
شادی گفت:
خب خیار و موز و انگشت هم طول دارن چه احتباجی به شماها هست
سیامک گفت:
ولی موز نمی تواند بغالت کنه! موهاتو نوازش کنه! گل زیباتو لیس بزنه!سرتاپاتو غرق بوسه کنه!و از همه مهم تر پر از آب زندگی کنه! چرا جواب یه سوال منطقی را با جنفگیات می دی؟
شادی گفت:
نه اینکه تو کار بغل و بوس و لیس متخصصید….:)
سورمه گفت:
زن محتاج آلتی است که حجم پیدا کند
این حرف خیلی درست نیست. زن ها می تونن بدون آلتی که حجم پیدا کنه هم از سکس لذت ببرن خیلی هم بیشتر از مردها. میشه مرد نجیب رو انتخاب کرد و با روش های دیگه ای ارضا شد
bahar گفت:
جناب مشکل شما و سوالتون از همون جایی ناشی میشه که فکر می کنی سوراخ سوراخه و هر زمان میشه توش تپوند! همون جایی که میگی مرد برای ارضا شدن اصلا نیازی به تحریک زن ندارد. بین رابطه جنسی برقرار کردن و تجاوز همچین یه مقداری فاصله هست.
درضمن بنده باید بگم که به عنوان یک زن هیچ کدوم از این آقایون رو مناسب نمیدونم. مجبور که نیستی! میگردی یه آدمشو پیدا میکنی که از لحاظ جنسی هم خوب باشه
سیامک گفت:
بهار نازنین اولا خوشبختانه من از این نظر مشکل ندارم ولی اگر به اجتماع بروی و یک آمار بگیری می بینی هم اکنون میلیونها مرد این کاری که از نظر شما ناممکن است و تجاوز محسوب می شه را دارند انجام می دهند و زنانشان هم اصلا فکر نمی کنند که مورد تجاوز قرار گرفته اند! و فقط آن را یک انجام وظیفه تلقی می کنند.این معما یک حالت فرضی را در نظر می گیرد که اگر شما در یک جزیره ای زندگی می کردید که زنان بسیاری بودند ولی فقط 2 مرد در آن بود! یکی خروس حشری و پر حرارت و متمایل به رابطه با همه و دیگر ی خیلی بچه مثبت و کامل و فوقالعاده باوفا ولی ناتوان از ارضای جنسی شما! شما اگر خواستیدبا یکی از اینها ازدواج کنید کدام را انتخاب می کردید؟ در این حالت شما نمی توانید حالت هیچکدام را انتخاب کنید چون در این حالت مثل آن است که بچه مثبت را انتخاب کرده اید و شهوت خود را بدون پاسخ گذاشته اید. مسلما بعد از مدتی غریزه در این جزیره به شما فشار خواهد آورد تا در تصمیم گیری خود تجدید نظر کنید!
bahar گفت:
هروقت احتمال به وجود آمدن همچین حالتی در دنیای واقعی بیشتر از یک صدم درصد شد بهش فکر میکنم! شما هدفت از طرح این سوال چیه؟
ساره گفت:
میخواستم جواب این سوالو با یه سوال دیگه بدم….. ولی ولش کن، اصل سوال کلا سفسطه است
ساره گفت:
توصیه می کنم از سوراخ حیوانات، سایر سوراخهای زنده و غیر زنده هم غافل نشید
niloufar گفت:
فکر کنم اولین خانومی باشم که دارم به سوالتون جواب میدم.بذارین اول اینو روشن کنم که انتخاب بین این دو بسیار دردناک هست ! در ضمن اینکه شما تا چه حد توانایی نمک گیر کردن دیگران رو برای همسر آتشین مزاج متصور هستین. اگه منظورتون مرد پر حرارتی است که در کنار زندگی همیشگیش سرکی هم به بیرون میکشه و دسته گلهایی احتمالی آب میده !… و با همه این تفاسیر من ترجیح میدم همسر مرد پر شور و حرارتی باشم که علی الحساب خیرش به بقیه هم میرسه! مساله بغرنجی هست که با مردی باشی صاحب چندین و چند شلوار ،ولی حدافل اینه که زمانی که کنارش هستی لحظات خوبی رو داری ،خوشحال هستی. چه فایده داره با یه کوه یخی نجیب و سر به زیر شب رو به صبح و صبح رو به شب برسونی و در انتظار یه بوسه عاشقانه یه آغوش گرم و …بگذرونی. بذار خیالتو راحت کنم یه زن دوست داره مرد زندگیش نسبت بهش (و فقط خودش) هیزی کنه، با نگاه هوس آلود بَر اندازش کنه ، طبیعت زن تشنه این توجه و عاطفه هست و بدون اینها یه زن احساس خوبی نداره. حالا اگه این وسط بخت یار نیست و این نگاه ها و آغوش با کَس یا کَسان دیگه اس تقسیم میشه از بد روزگاره! بازم میگم این نظر منه .دو راهی مورد نظر شما بسیار غیرمنصفانه اس ولی اگه قرار به انتخاب باشه من مرد پر شر و شور رو ترجیح میدم با اینکه ماتسفانه باید با دیگرانی تقسیمش کرد .
سیامک گفت:
نیلوفر جان. با تشکر از کامنتت صادقانه ات. درست گفتی من هم اگر یک زن بودم فکر می کنم بیشتر مایل بودم این انتخاب را می کردم.
Baran گفت:
یعنی بنظر شما زنی که فقط هفته ای یک بار از نظر جنسی ارضا بشه کاملا طبیعیه ومردی که از نظر جنسی بسیار فعال باشه غیر طبیعیه ؟ چطوری به همچین نظریه ای رسیدی؟
لابد برعکسش هم شامل همین استدلال می شه؟
سیامک گفت:
ممتوجه نشدم! اصلا بحث طبیعی بودن یا نبودن را نکردیم. سکس مانند غذا خوردن است یکی پر اشتهاست و یکی کم اشتها و هر دو هم طبیعی هستند.
Baran گفت:
سیامک سوالت یه جورایی مشکل داره یا بقول ساره سفسطه است .هر چند واژه سفسطه مناسب نیست. یکبار دیگه سوالت را بخون بنظرم اشکال داره .
ضمنا جواب نیلوفر را از منظر مرد بقول خودت کم اشتها (یا حرارت)بودن و زن پراشتها(یا پر حرارت) داشتن پاسخ بده .نه اینکه اگر تو هم زن بودی اینجوری اش را ترجیح میدادی!
سیامک گفت:
باران بهاری عزیز! نمی دانم چه اشکالی در این سوال وجود دارد که اینقدر خانم ها از خواندنش و جواب دادنش طفره می روند! و حتی کار را به مسخره بازی می کشند! سوال ساده است فرض کنید شما در یک جزیره ای زندگی می کردید که زنان بسیاری بودند ولی فقط 2 مرد در آن بود! یکی خروس حشری و پر حرارت و متمایل به رابطه با همه و دیگر ی خیلی بچه مثبت و کامل و فوقالعاده باوفا ولی ناتوان از ارضای جنسی شما! شما اگر خواستیدبا یکی از اینها ازدواج کنید کدام را انتخاب می کردید؟
در مورد انتخاب خودم هم باید بگویم شهوت و زایندگی و عشق صفت ایجابی دارد و حسد حالت سلبی! یعنی با شهوت و عشق شما می خواهید چیزی را اضافه کنید و با حسادت می خواهید از کاری جلوگیری کنید و مانع کسی بشوید. چون زن الهه عشق است و در ذات او زایندگی است پس این تصور که بجای پیروی از حسادت از غریزه شهوانی خود اطاعت بکند زیاد دور از ذهن نیست اگر چه می توان مطمئن بود که زنانی هستند که آنچنان حسادت در آنها قوی و نیروی شهوانی در آنها ضعیف است که راه دوم را انتخاب بکنند. ولی در فرض سوال زنی در نظر گرفته شده که دارای غریزه جنسی فعال است و سرد مزاج نیست که در این صورت حتما بچه مثبت انتخاب او خواهد بود.
نکته دیگر اینکه مطالعه این پارادوکس می تواند بخشی از وجود ما را به ما بشناساند.
سیامک گفت:
یکی از این نسوان از همسرش (اصغر) به این علت جدا شد چون او نمی توانست او را ارضا کند. شاید بد نباشد پاسخ این سوال را از دید او هم پرسید که آیا دوست داشت که اضغر نه تنها او را از نظر جنسی ارضا می کرد بلکه ددر هم می رفت و علاوه بار او با زنان دیگر هم می خوابید ! آیا در این صورت هم آیا او باز هم از اصغر طلاق می گرفت؟
ساحل غربی گفت:
@ سیامک + تمام زنانی که می خوانند
سیامک جان حالا گذشته از اون چرت و پرت هایی که اون آخر درباره ی زنان نوشتی که آی زنان الهه ی عشقن و الن و بلن، گذشته از اون ها دمت گرم واقعا… سوال فوق العاده ای بود…. من اگه تو یه جزیره ای گیر کرده باشم که فقط دو تا زن باشم که یکی نتونه ارضام کنه و اون یکی هم هر روز اصلا بخواد بره با یکی دیگه هم سکس کنه(بدون شرط و شروط های نیلوفر) باز هم صد در صد دومیه رو انتخاب می کردم (البته راسش اگه گزینه ی انتخاب هر دو مورد بود چه بهتر — لطفا خانم ها قاطی نکنند این با چهار همسری مسلمونا فرق داره… شما هم دوست دارید دو تا مردا رو با هم انتخاب کنید) اگر هم زن بودم چون خیلی متفاوت بودم نمی تونم بگم کدومو انتخاب می کردم (ولی احتمالا بازم گزینه ی دوم یا هر دو مرد رو انتخاب می کردم)
و خطاب به خانم هایی که نظر دادن (به غیر از نیلوفر که دمش گرم جواب داد) یا خوندن و نظر ندادن : یعنی اینقدر سخته ؟ کلی خندیدم… خب بابا حالا اینجا یه شرایط با احتمال وقوع یک میلیونیم درصد رو در نظر بگیرید جواب بدید مگه چی میشه؟ مطمین باشید نه مرد مورد اول میاد در خونتون نه مرد مورد دوم. سیامک بیچاره شونصد بار شرایط رو توضیح داد بعد بازم میگید هیچکدام؟ الان اگه بهتون می گفتن «اگر در کرده ی ماه بودید و باید حتما انتخاب می کردید که قرمه سبزی بخورید یا قیمه بادمجون کدام را انتخاب می کردید؟» که خوب همه در جا جواب می دادن . مگه احتمال وقوع این سوال بیشتر از یک صدم درصده…
ولی سیامک جان منم این بلا زیاد سرم اومده…. ماها در مورد بعضی چیزها چنان سرکوب میشیم که چنان گارد محکمی درمون ایجاد میشه که حتی حاضر نیستیم دربارش در شرایط فرضی حرف بزنیم….
سیامک گفت:
ای ساحل دل انگیز! من نیز در بالا همین جواب را دادم فکر می کنم از نظر بیشتر مرد ها زنی که نجیب باشه بر زن باحال شهوتی همه کاره برای «زندگی» مناسب تره! تاکید می کنم برای زندگی! ولی برای خوشگذرانی قضیه فرق می کند و اصلا منظور ما نیست! از نظر مردان قضیه حل است. در مورد شرایط یک صدم درصدی هم مولفق نیستم این موضوع مبتلا به خیلی ها در جامعه است. خوبی این پارادوکس این است که زنانی که شوهر موفق و خوب و سکسی دارند که گاهی یک قهوه اضافه هم می خورد را به رویای پیدا کردن یک شوهر نجیب و سر به راه طلاق ندهند که ممکن است پشیمان شوند! در مورد طفره رفتن از جواب دادن به این سوال هم که نمونه های آن را در بالا می بینی هم من علتش را می دانم و هم تو! و آن ترس از روبرو شدن با حقایقی است که در این برهوت آدم ها را عریان می کند! بعضی خانم ها می نشینند و در خیالاتشان چنین و چنان می کنند و تعاریفی از مرد ایده آل ارائه می دهند و بقیه هم مثل بز اخفش ! سرشان را تکان می دهند! و کم کم فکر می کنند عند کار را فهمیده اند. نتیجه بالا رفتن توقع هر روزه و هر ساعته و خدای ناکرده وسوسه از هم پاشاندن زندگی خانواده گی غافل از آنکه بیرون داره برف می آد! برای همین هم برخی از آنها دارند کله مرا با دندان کنده اند که چرا اصلا این سوال را مطرح کرده ای؟! راستشو بگو ببینم هدف شومت از طرح این سوال چه بوده؟! اعتراف کن که از چه کسی پول گرفته ای تا اینجا بیایی و ذهن ما را دچار تشویش کنی؟!
ساحل غربی گفت:
سیامک جان،
شرایط یک صدم درصدی رو منظورم کامنت بهار بود که خوب راس میگه دیگه احتمال اینکه دو با تعدادی مرد و دو زن با آن خصوصیات تو یک جزیره گیر بیفتی خوب کمتر از یک صدم درصده دیگه…ولش کن (آره من موافقم که سوالت بسیار بسیار سوال مهمیه…)
«نظر بیشتر مرد ها زنی که نجیب باشه بر زن باحال شهوتی همه کاره برای «زندگی» مناسب تره! تاکید می کنم برای زندگی! ولی برای خوشگذرانی قضیه فرق می کند و اصلا منظور ما نیست! از نظر مردان قضیه حل است.» خوب شد گفتی از نظر «بیشتر» مردها… چون بنده اینجا نشستم در حالی که اصلا اصلا اصلا خوشم نمیاد همسرم – یعنی اونی که می خوام باهاش ازدواج کنم (حالا اگه فرض کنیم من از لگد زدن کوتاه بیام و زیر بار ازدواج برم) «نجیب» باشه… نجیب آخه چه کس شعریه؟ آدم ها یا یه نیازی رو دارن… یا ندارن… یا بر طرف میشه .. یا نمیشه… اگه دارن و برطرف نمی شه که خوب باید برطرفش کنن… اگه هم دارن و برطرف میشه که خوب دیگه داره برطرف می شه دیگه… حالا این وسط نجابت چیه؟ من تا همین لحظه که این کامنت رو نوشتم هر آدمی (معمولا دختر) رو که بهم نشون دادن گفتن نجیبه بعد دیدم بی اندازه سرکوب شده و ضعیف در مطالبه ی نیازهاشه… حالا اگه می خواید بیاید بگید نه نجیب یعنی این دیگه من نمی دونم… اما من «هر» آدم «نجیب» ی تا حالا دیدم اینقدر ضعیف و قربانی بوده که من حاضر نبودم حتی باهاش خوش بگذرونم چه برسه به زندگی….
سیامک گفت:
ببین ساحل جان اولا این را از نقطه نظر خودم و یا شما نمی گویم بلکه عقیده رایج جانعه را در مورد نجابت طرح می کنم ممکن است من و شما اصلا بی خیال چیزی بنام نجابت باشیم و اصلا تعریف دیگری از آن داشته باشیم. دوم اینکه ما بهتر است متوجه تفاوت بیولوژیکی زن و مرد باشیم. چه زن تحریک شده باشد و چه نشده باشد باز هم قابل کردن است . نمونه آن هزاران سکس ورکری ( که از نطر من شخصیتشان کاملا محترم است) و بدون هیچ تحریکی تن خود را بدست مردان می دهند و مردان هم راضی هستند. اگر بخواهیم سوال خود را در شرایط برابر برای زنان طرح کنیم سوال اینگونه خواهد بود. فرض کنید دو زن برای ازدواج شما مهیاست یکی زنی وفا دار و دارای همه صفات مثبتی که مردان برای آنها می میرند! ولی متاسفانه رحم او دارای نقص ژنتیکی است و درد زیادی را در هنگام ورود آلت تحمل می کند و نمی تواند با شما سکس داشته باشد و دیگری که خوره سکس است و یک سر دارد و هزار سامان ! حال شما کدام را انتخاب می کنید؟ ( شما به این پاسخ جواب دادید و فکر هم می کنم جواب من هم جواب شما باشد!)
سیامک گفت:
یادم افتاد به خاطره ای که از یکی از همسایه هایمان داشتم که زنی بود که می گفتند یک تکه استخوان در رحم او بود و قادر به پذیرش آلت شوهرش نبود. و شوهرش رفته بود بچه باز شده بود! و خود او خاطرات موحشی از اینکه شوهرش جلوی چشم او بچه کونی ها را به خانه می آورده و سکس می کرده برای مادرم تعریف کرده بود. خاطره تلخی بود!
ساحل غربی گفت:
حرفات تناقضی با حرف من نداره… منم نظر و مدل خودمو گفتم….
مرمری گفت:
مرد اولی رو انتخاب میکردم !! هر از گاهی هم 3some هم اون خوش خوشانش میشد هم من !!! هم حسودیم نمیشد :))
سیامک گفت:
مرمری جان ممنون از اظهار نظر صریح و رک و پست کنده ات! موفق باشی
nassim گفت:
پست خوبی بود، منم به ای زیاد فکر کردم که چی می شه که خوب از آب در میاد؟! بعضی وقتها عاشق طرف هم هستی اما موفع سکس چفت نمی شین با هم و برعکس! بعضی وقت ها هم با یکی که قبلن خوب خوش می گذروندی دیگه نمی شه، سیگنالها سر جاشه اما روحت پسش می زنه.
فلور گفت:
وای ببخشید اینو نگم دق میکنم 🙂
نوشته به شدت غیرکارشناسی غیرعلمی و عامیانه بود خیلی جای تعجب نیست اگر زیر چنین نوشته ایی مثلا شخصی به اسم مهیار کامنت بنویسه و یکی با ادبیات زن ایرانی جواب بده .
خواهش میکنم کمی مسئولانه تر
راستشو بخواین به نظرم هم کار مذهبیا اهانت به انسان هست که تا اون حد سکس رو انکار میکنن و هم کار شما که اونو برای یک انسان تا این حد مهم میدونی که از تمام دنیا میگی سکس در راس امور است
تو نوشته بودی:
«از آدمهایی که فکر می کنند که » از سکس چیزهای خیلی مهم تری هم هست» تعجب می کنم.»
خب منم دو تا شاخ الان درآوردم و تعجب میکنم از آدمی که علی رغم زندگی در بیرون از ایران هنوز فکر میکنه چیزی مهمتر از سکس وجود نداره
بای هانی
drprincess گفت:
فلور ببخشید ولی فکر نمیکنید در آدمهای مختلف ممکنه این نیاز فرق کنه. منطقاً این نیاز در آدمی که به اصطلاح سرد به حساب میاد با یه آدم معمولی یکی نیست. من دوستی داشتم که نمیتونست با شوهرش سکس داشته باشه چون مثل اینکه براش خیلی دردناک بود و لذتی هم نمیبرد. ایشون معتقد بودن که هرکسی که از سکس لذت میبره حتی با شوهرش ج ن د ه و گ ش ا ده. البته نمیشد بهش خورده گرفت چون هیچوقت لذت سکس درست و حسابی رو حس نکرده بود.
PRINCE گفت:
ممنون از خوشامدگویی.
PRINCE گفت:
پرینسس گرامی، شاید اشتباه میکنم، ولی به احتمال حداقل 60% حدس میزنم که پرسونای «فلور»، رو هر دو بارها با نقابهای دیگری، زیارت کرده ایم…
از من گفتن بود…
drprincess گفت:
مرسی از تذکر پرنس عزیز:-) یه کنترل+اف تو کامنتها حدس شما را تائید میکنه.
drprincess گفت:
مرسی از تذکر پرنس عزیز:-) یه کنترل + اف من رو هم به همین نتیجه شما رسوند. جالبه که باز کاربران هزار چهره به اندرونی حمله کردن. بعضیها منو یاد شخصیت اصلی کتاب سی بل میندازن.
فلور گفت:
پرینس و پرینسس جان من نمیتونم با شما دهن به دهن بشم بگم و هی بهم بگیم مریض پرسونا و نقاب و هزار چهره الانم خیلی متوجه نشدم چی میگید . فقط متوجه شدم از انتقاد به اسکارلت خوشتون نیومده.
روی ماه هردتانو میبوسم گلام
کاپیتان بابک گفت:
آبجی پرنسس. این کنترل اِف و اینا که گفتی اونوقت ینی چی؟ به ما هم یاد بده. خیر ببینی ایشالا
ساحل غربی گفت:
داکتر پرینسس :
اینکه آدم ها در سکس سرد و گرم دارن درسته… فقط می خواستم یه چیزی رو اشاره کنم : این ثابت شدست که «هیچ» عصب احساس کننده ی دردی در واژن وجود نداره . اینکه زنان معمولا در دفعات اول سکس درد احساس می کنن یک موضوع کاملا روانیه (یه بیماری ایه که اسمشو هرکاری می کنم یادم نمیاد و باعث میشه شما از یه چیزی چنان بترسی و احساس منفی ای بهش داشته باشی که فیزیکی درد احساس کنی) وگرنه برای زنی که از لحاظ ذهنی با سکس اوکی باشه «غیر ممکنه» که در هنگام سکس درد احساس کنه. بنابرین مشکل دوست شما سرد بودن در سکس نیست. ایشون که هربار درد احساس می کنن کلا با خود سکس مشکل دارن. واقعا من فکر می کنم ایشون باید به روانپزشک مراجعه کنن .
مخلصیم
...الف... گفت:
ها هااا… ریختن زباله که امری طبیعیه برای فرهنگ ایرانی…حالا شما هی خواهش کن از این جماعت!
و اما تجربه ی شخصی من…سکس که واقعا پیچیده س و در این شکی نیست…من تا حالا سکس اتفاقی نداشتم…ولی از اونجایی که (…)م پدرمو درآورده زیاد به اینکه فقط برای رضایت جسمم و میلم سکس داشته باشم فکر کردم…آدمای جذابی هم سر راهم قرار گرفتن(که صرفا جذاب بودند و شعور پایینی داشتن)…ولی نشد که نشد!بعد از یکی دو تجربه دیدم حتی اونی که دوسش دارم(صرفا دوسش داشتم و جذاب نبود) هم نمیتونه به اندازه ی کافی منو سر شوق بیاره!سکسی که هر دوی این مقوله هارو با هم نداشته باشه (یعنی هم طرف جسما جذاب باشه و هم کشش عاطفی بهش داشته باشم)، یه جور حس نمایشی بودن بهم میده…حتی اگر خوب کارشو بلد باشه هم مثل نقش بازی کردن میشه!نمیدونم چجوری بگم…اون انرژی مثبتی که جرقه میزنه و سکس رو زیبا میکنه باید باشه و با تلفیق یه سری حس مثل امنیت، شور و هیجان، صداقت، راحتی، تحسین زیبایی، و غیره لذت رو بسازه…نداشتم همچین چیزیو هاا…دارم فانتزی میبافم یا شایدم زر میزنم…میخواستم بگم موافقم که تجربه کردن بهترین راه برای شناخت این روند پیچیده س و تحلیل و تفسیر و منطق چینی و بحث و مشورت هم فقط تا یه حدی میتونه کمک کنه…و در نهایت تفاوت من با شما در نتیجه گیری از این تجربیات اینه که کلا معتقد شدم سکس در راس همه ی بدبختی هاست و صد البته در راس همه ی خوشبختی ها نیست…مگر خلافش ثابت شه
با تشکر از وبلاگ خوبتون
اگر میشه زمانشو یکم بیشتر کنید!هه هه!…خدای نگه دار
نگین گفت:
من تجربه ی سکس تصادفی نداشتم، اما توی تجربه ی سکس در دراز مدت که با چند نفر داشتم یک کشف جالبی کردم. اولین سکس ها معمولا» چیز خوبی از آب در نمیاد. بدنت به بدن یک تازه وارد عادت نداره، جنس پوستش، فشار دست هاش، بوش، طعمش، همه جدیدند و تو غریبگی می کنی مقابل این همه چیز جدید. همین سکس های جدید ولی به مرور زمان جای خودشون رو توی دلت باز می کنند. البته سکس هایی هم هستند که حتی به مرور زمان جایی توی دلت باز نکنند، اونها احتمالا» همونهایی هستند که آدم رابطه از لحاظ روحی فرسنگ ها ازت دوره. شاید این تجربه رو نشه تعمیم داد اما من برای لذت بردن از سکس به زمان نیاز دارم تا بدنم با بدن یکی دیگه اخت بشه.
پیمان گفت:
این نوشته سئوالی رو برام زنده کرد که سالها آزارم داده :
من لذت بخشترین رابطۀ جنسی ام را با کسی داشته ام که کمترین نقاط مشترک فکری رو با هم داشته ایم !
آیا واقعا سکس لذتی حیوانی نیست!؟
mountainsummit گفت:
سکس سطوح مختلف داره پایین ترین سطحش همینه جنبه حیوانیش هست.
اگه ازاین زاویه بهش نگاه کنی اصلا نیازی نداری که با کسی که می خوابی نقطه مشترک داشته باشی. اما اگه دنبال رابطه باشی انوقت سکس هم جزیی از اون رابطه میشه و پارامترهای دیگه هم اثر گذاره
————————————————————————
اعتراف میکنم که رفتن تو رخت خواب با یه دختر کار آزموده که میدونه با تو چطور توی تخت رفتار کنه 1000 بار لذت بخش تره تا بایک دختر آفتاب مهتاب ندیده. اماااااااااااااااااااااااااااااااااا
اون دختر کارآزموده به درد همون یک شب می خوره و بس و اصولا اگه قرار بود که بر سر عهد و پیمان بمونه کارآزموده نمیشد.
پیمان گفت:
اتفاقا طرف یه دختر کم سن وسال بود و تجربۀ چندانی نداشت ، حتی باکره بود و دخولی صورت نمیگرفت و من بیشتر از هیجانی که داشت مشعوف بودم ، نه از میل به لذت خودم !
از کسایی که بلدند و کارآزموده نشون میدن ، یا مصنوعی رفتار میکنند حس مشمئز کننده ای بهم دست میده.
اگه بخوام بیشتر توضیح بدم شاید برای سکس هر قدر احساس کنم که رفتار طرف مقابل طبیعی تره لذت بیشتری میبرم و این اصلا به عشق یا همفکری بین دو نفر ربطی نداره ، شاید اسمش رو حس حیوانی نگذاریم بهتر باشه میشه حس غریضی یا طبیعی نامیدش ، هر چی هست با احترام و تعامل ودرک حالات دو طرف شکل میگیره و میتونه لزوما پای عشق افلاطونی یا رابطه ای جدی و آینده دار در میون نباشه ، چون هرچه در این بین تفکر بیشتر باشه لذت جنسی کمتر میشه ، تا جایی که مثل اسکارلت باید چشم به سقف بدوزی تا طرف کارش تموم شه یا در مورد آقایون میتونه به رفوزگی سکسی منجر شه !
بر عکسش هم صادقه یعنی میشه عاشق و دلباختۀ کسی بود ولی در هماغوشی با او کمترین لذت را برد …
به نظر این حقیر سکس یه فرایند ِ کاملا طبیعیه که باید طبیعت افراد انجامش بده نه تفکرات اونها وهر چه واسطه ای بنام عقل ، کمتر در اون دخیل باشه لذت بیشتری داره . با تشکر از توجه شما دوست گرامی .دوشنبه هفتم می ماه !!
mountainsummit گفت:
سلام
تا حدود زیادی با تو موافقم اما یه توضیحی واسه روشن شدن لازمه
باکره گی در یک پرده خلاصه نمیشه که با ازاله اون ازبین بره بلکه یک فرایندی هست که یک دوشیزه سپری میکنه و به یک خانم تبدیل میشه و با تبدیل شدن به یک خانم زیبا تر و دانا تر میشه و آماده پذیرش مسئولیت بیشتر در زندگی
… اما میان باکره من تا باکره شما تفاوت از زمین تا آسمان است. بسیاری از دختران امروزی به شکل ظاهری باکره هستند (تکنیکالی) مثلا سکس دهانی رو سکس نمی دونن و تا زمانی که به قول شما دخول انجام نشه خودشون رو باکره می دونن که یه تفکر غلط هست. از همون زمان که وارد رابطه میشن در حال سپری کردن مرحله دوشیزگی هستن.
رفتار تصنعی مشمئز کننده است و یکی از نمونه های بارز تن فروشی است. اما فرد مجرب و کار آزموده الزما یک ریاکار نیست. کسی که تجربه داره می دونه که خود و شریکش در سکس به دنبال چی هستن. نسبت به سکس و خواست خودش واقف هست و همینطور نسبت به سکس و خواست شریک
اما یک دوشیزه تازه به دنبال کشف و شناخت هست و بسیار محافطه کار. و طبیعی است که در مراحل اول پر استرس باشه و …
پیمان گفت:
سلام
شاید هنوز نتونستم منظورم رو القا کنم ، صحبت من اینه که رابطۀ جنسی یه جور «وصل» به حساب میاد همون حالتی که برای هنرمند هنگام خلق اثرش پیش میاد ، یعنی بطور مستقیم و بدون دخالت فکر .
عرفا راجع به «وصال» زیاد گفته اند .
اگر این تجربه را داشته باشید منظورم رو بهتر متوجه میشید.
من به هیچ وجه از تن فروشی یا لا ابالی گری طرفداری نمیکنم ، وقتی دنبال رابطۀ جدی باشم بیشتر به طرز تفکر و آداب دانی و سواد و فهم و شعور طرف مقابلم فکر میکنم تا مثلا سایز سوتینش ، ولی دوست من هیچکدام از این فاکتها در این مورد بخصوص جا نداشته اند . خلاصه میکنم در یک جمله :
ممکن است بهترین شعر یک شاعر در مستراح پدید آید .
از توجهی که بکار میبندید سپاسگذارم -شاد باشید
پاسخی برای پیمان گفت:
یک کم به عقب برگرد و به اون زمان که با هم بودین فکر کن. آیا در همون زمان هم با هم هیچ نقطه مشترک فکری نداشتید؟ مثلا هیچ گذشته مشترکی، شرایط مشترکی…
شاید تو به یک ثبات ذهنی رسیده بودی که هر اتفاقی میافتاد تکون نمیخورد ولی اون هنوز در حال جستجو برای رسیدن به ثبات بوده. شاید درست در همان زمانی به تو رسیده که اشتراکات ذهنی زیادی با تو داشته. ولی بعدش در مسیرش کم کم تغییر کرده، به چیزهای دیگهای رسیده و حالا دیگه هیچ نقطه اشتراک فکری با تو نداره. به همین خاطر به نظر تو میاد که از اول هیچ چیز مشترکی بین تو و اون نبوده
پیمان گفت:
الان که این وبلاگ تحت فشار خودیها و نخودیها قرار گرفته و انواع وصله ها و پینه ها رو داره تحمل میکنه نمیخوام ریز این رابطه رو تشریح کنم ، ولی باور کنید که با شخص مزبور یک سفر دو روزه رفتم که شاید بدترین سفرعمرم بود ، کلی میگم که بجز رختخواب جای دیگه ای رو نتونستم در زندگیم براش باز کنم وایضا اون هم همین طور ، نه گذشته نه حال و نه آینده ای برای اون رابطه نمیشه تصور کرد ، اما لذت هماغوشی با او بهترین تجربه برای کالبد زمینی من تا امروز بوده و ایضا برای او !
البته صحبت شما در مورد ثبات ذهنی من و جستجوی او (به جهت اختلاف سنی زیاد بین ما)
جای تامل داره ولی ارزش تحمل نه ! امیدوارم با این زبان الکن و دست و پای بسته توضیح کافی را داده باشم ، در غیر این صورت مجبورم ماوقع را موبه مو بازگو کنم ، «حکم آنچه تو اندیشی لطف آنچه تو فرمایی»
بقول شیخ اجل:
اسرار تو پیش کس نگویم اوصاف تو پیش کس نخوانم
با درد تو یاوری ندارم وز دست تو مخلصی ندانم
عاقل بجهد ز پیش شمشیر من کشتهی سر بر آستانم
چون در تو نمیتوان رسیدن به زان نبود که تا توانم
بنشینم و صبر پیش گیرم دنبالهی کار خویش گیرم …
پاسخی برای پیمان گفت:
باشه
لابد برای او هم ارزش تحمل نداره
حیران دست و دشنه ٔ زیبات مانده ام کآهنگ خون من چه دلاویز می کنی
پیمان گفت:
عزیز ، وقتی یارو تو عمرش نتونسته یه کتاب ماهی سیاه کوچولو رو تا آخر بخونه ،
وقتی فقط نقاشی های شازده کوچولو رو تماشا میکنه ،
وقتی حسنک کجایی و تصمیم کبری تاثیرگذارترین رمان های زندگیشه ،
میفرایید باید از نیچه و کافکا براش قصه بخونم !؟
معلومه من و شما براش ارزش تحمل نداریم ، دلاویز !!
پاسخی برای پیمان گفت:
به دور و برت نگاه کن، ببین چند نفر تصمیم کبری رو خوندند؟ چند نفر از اونا، خوندن کتاب روشون تاثیر گذاشت؟ چند نفر از اونا که تحت تاثیر قرار گرفتند، تصمیم گرفتند یک کاری بکنند؟ چند نفر از اونا که تصمیم گرفتند، سختی راه رو به جون خریدند؟ چند نفر از اونا که قدم در راه گذاشتند، واقعا تا آخر راه رو رفتند؟ نمیخواد زیاد راه دوری بری، همون دور و بر خودتم نگاه کنی کافیه
حالا بیا اینجا داد بزن بگو من کافکا و نیچه میخونم، اصلا موراکامی میخونم. اصلا من اخرشم، هزار تا کتاب خوندم، طرف چی میدونه از این حرفا. اون نهایت چیزی که بلده تصمیم کبریست
خوب یارو رو اینجا شستی و پهن کردی جلو آفتاب. باز خوبه خودش خبر نداره. البته اگر هم خبر داشت باز هم احتمالا فرقی نداشت. چون خودت میگی که هیچ جائی تو زندگی همدیگه ندارین. وقتی تو هیچ جایگاهی در زندگی او نداری، قطعا موضع گیری در مقابل تو هم برایش ارزشی ندارد
پیمان گفت:
ببخشید داد زدم ، حق با شماست ، تنها پیش قاضی رفتم ، یادم نبود قضاوت میشم
هر چی گفتم ، تو دادگاه بر علیه خودم ازش استفاده شد ، ریا کردم چوبشم میخورم عذر خواهی هم میکنم ،
مضمون عربده هامم این بود که من خیلی باسواد و باحالم ، طرف هم خودش که نیست خداش هم نیست ، پودر و مایع رو ریختم روش و بجای لیف با دشنه افتادم به جونش ، حالا نساب کی بساب …
خدا رو شکر شما هموطن چکش بدست حواستون به دوروبر من بود و بموقع از چکش وزین قضاوت بهره برده با ضربه ای اساسی ملاجم را متلاشی نمودید …
ای که شمشیر جفا بر سر ما آخته ای
حبذا به به احسنت به جا تاخته ای
d گفت:
همیشه هم لازم نیست حتما با طرف نقاط فکری مشترک داشته باشیم. گاهی همین که بدانیم او هم اهل فکر کردن است کافیست تا وجه تشابهی ایجاد شود.
پیمان گفت:
اگه مال این حرفا نبود ، چه !؟
اگه تنها نقاط مشترک همان لذت بخشترین نقاط جنسی بود ، چه !؟
اگه تنها وجه تشابه ایجاد شده بدنی بود و نه فکری ، چه !؟
آیا شرط لازم لذت ، برای رابطه ای گذرا ، زمانی که هر دو طرف به آن واقف و راضی هستند ، کافی نیست ؟
اگه نیست خوب حتما نیست دیگه دعوا که نداریم !!
پری گفت:
اینجا میشه نقد کرد؟ آقاجان ! اگه کمتر از سکس بنویسی بهتر نیس؟ دنبال چی هستی خانوم؟ مخاطب؟ محبوبیت؟ اینارو که داری! خود من چند ساله که بیصدا میخونمت. اما تازگی ها حرص میخورم. پست قبلی تو کتم نرفت! آخه با درسا و تجربه کاریم جور نمیشد! مگه میشه آرچ پوبیس تغییر کنه؟؟ دخترجان خود من گه خاصی نیستم . اما بیا ترای کن. این جماعت سکس زده و کمپلکس دار رو.. مدتی چند را به سوژه های دیگربپرداز!! کلک قلمت(به کسر ک) قویه هستش! بذار پروبال بگیره!
نسوان گفت:
اینجا جای نقد است پری جان. چرا نمیشه.
نقد کنید و هر قدر بیشتر بهتر.. بهتر تر.
به نظر من هم این وبلاگ پیر شده،دیگه اون نا و نفس قدیمش رو نداره، من نظرم اینه که ببندیم ش.اما هر وقت میام می بینم یک آدمهای نازنینی مثل کیوان، ساحل، کاپیتان نشستن زیر درخت سیب و با هم گل میگن گل می شنفن دست و دلم می لرزه.
وقتی گاهی یک رهگذر کامنت میزاره و میگه که هر روز به عشق یک پست جدید صفحه بروزرش رو باز کرده، وقتی فکر می کنم اون وقت هیچ موقع دیگه نمی تونم کامنت های ژیان برای اختر رو بخونم و لبخند بزنم ،دلم می گیره.
می دونی ، ما برای همه ی اینها زحمت کشیدیم.خیلی چیزها رو به خطر انداختیم، از خیلی چیزها گذشتیم. توش عمر صرف کردیم.
این وبلاگ تبدیل شده به یک چیز زنده؛ مثل یک گلدون، مثل یک بچه. هر روز داره نفس می کشه، حتی هفته ها که آپ نمیشه باز روزی چهار هزار تا هیت می خوره.
با این همه من گاهی فکر می کنم باید بکشیمش؛ مثل ابراهیم که سر اسماعیل رو گذاشت روی سنگ و چاقو رو بیرون کشید. وسوسه اش تازگی ها خیلی قوی شده. اگه من تنها صاحبش بودم این کار رو می کردم.همون موقع یکی میاد و می نویسه که تازگی ها داره با خودش فکر می کنه که » اگه نسوان دیگه ننویسه چی؟» . انگار مخاطب من داره حس من رو حس می کنه، بدون اینکه حتی اینجا نوشته شده باشه…دست و دلم می لرزه ،دستم رو از روی کلیدی که نوشته دیلیت بر می دارم .
نقاش دیوونه گفت:
آره شده یه گلدون، گلدونی که قبلاً توش گل داشت و بوی خوب میداد اما تو برای اینکه اون گل خوشبو رو حفظ کنی داری پاش گه میریزی! اما نمیدونی با این همه مزخرف نویسی داری فقط حشری هایی رو که دارن دنبال مجله پورن میگردن دور خودت جمع میکنی (البته خطابم به خیلی از دوستان نیست)
وبلاگت تا 1 ماه پیش یکی از بهترین وبلاگ های فارسی بود اما داری گند میزنی بهش. من نمیتونم از این پست یا پست قبلی هیچ پیام جدیدی که تا حالا هزار بار نگفته باشی بگیرم
سکس یه موضوع عادی و یه واقعیته که باید (باید) دربارش حرف زده بشه اما وقتی مطالب به وبلاگ همش میشه اینجوری: اوخ اوخ اوخ امشب با فلانی داشتم سکس میکردم نبودی ببینی! خیلی خوشتیب بود ولی وقتی داشت میکرد توم ، باهام رابطه احساسی برقرار نکرد! حال نکردم پس لطفاً وقتی میخوایین سکس کنید رابطه احساسی برقرار کنید [نه بابا باهوش اینو از کجا فهمیدی؟]
پست بعدی: اوه اوه اوه فلان روز رفته بودم دکتر دستش رو کرد توی سوراخم بعد خورد، دید، کشید ، لیسید ، بویید، خمید، نازید ، بعد رفتم اون یکی دکتر گفت بزار بره تو میگفت لت ایت گو لت ایت گو… بعد دستش رو تا آرنجش کرد تو سوراخم بعد گفت: کمر باریک من شب تاریک من تنگ است این خانه تنگ است ای برادر! اها راستی یادم رفت بگم اونشب توی تخت……
اسم اینو کس شریات رو چی میذاری؟ داری میرینی به این وبلاگ دیگه! من چند وقت پیش گفتم این وبلاگ رو اروتیک نمیبینم اما جداً دیگه داره میشه مثل این مجله های پورن! شده کس شر نه وبلاگ
وبلاگت منو یاد سوم دبیرستان که بودم میندازه که برای اینکه به بچه ها نشون بدم که من یه چیزی ازشون بیشتر بلدم و نظر بقیه رو جلب کنم و بگم نقاشیم خوبه براشون دختر لخت میکشیدم بعد یه روز نشستم گفتم خاک بر سرت بیشعور! بچه های کلاس های دیگه میان گیر سه پیچ میدن که براشون دختر بکشی آخه اینم شد جلب نظر؟ دور خودت یه سری حشری جمع کردی که چی؟
الانم کار شما شده همین. داری هر روز مخاطبای بیشتری رو جمع میکنی اما از چه نوعیش؟! و داری هر روز مخاطبای دیگه ای رو از دست میدی و خودتم میدونی از چه نوعیش
بدون منت میگم: اینجام ولی وقتی ببینم که داره به گه کشبده میشه میرم
نسوان گفت:
خوبی؟
نقاش دیوونه گفت:
وبلاگت رو داری به گند میکشی میفهمی؟
PRINCE گفت:
@نقاش باشی:
نِه!من که نفهمیدم!
بالام جان، خشتک من رو از پام کشیدن، نفهمیدم
بعد این وبلاگ رو از بالا سرم بکشن، بفهمم؟
فلور گفت:
«اینجا جای نقد است پری جان. چرا نمیشه.
نقد کنید و هر قدر بیشتر بهتر.. بهتر تر.»
اوم 🙂 و چقددرم شما و چندتا از دوستاتون از نقد استقبال میکنین و آدمو شرمنده متانت و نقدپذیریتون میکنید من امروز خیلی ناراحت شدم حرف های نامفهومی به آدم میگید دستو از رو دلیت بردار عزیزم و همه رو به چشم متهم و گروهی توطئه گر نگاه نکن .
فکر کنم بهتره مثل قدیم فقط بخونم چونکه نگاهمون به زندگی با همدیگه زاویه داره
من بهش میگم تفاوت دیدگاه . شما و پرینس یا پرینسس میتونید به تفاوت ها بگید نقاب بسیجی توطئه و دشمن
راستی عزیزای گلم شما یادوتن میاد کی همیشه از توطئه و دشمن صحبت میکنه؟
میبوسمت عزیزم بای
فلور تکلو از تورنتو
عباس میرزا گفت:
@ PRINCE
برادر من میشه یک بار هم که شده بزاری خود نسوان جواب بده! خسته شدیم از بس تو ادای سخنگوی نسوان رو در آوردی! من ممکنه خیلی وقتا با نسوان موافق باشم بعضی وقتا نه ولی امکان نداره کسی در ۱۰۰ درصد مواقع موافق و سخنگوی یکی دیگه باشه! نسوان هم خودش زبون داره نگران نباش!
در ضمن من هم در مورد تم اصلی حرفی نقاش دیوونه در مورد کیفیت پستها موافقم ولی نه با ادبیاتش و توصیهش به بستن بلاگ!! راستش من هم این چندتا پست رو خیلی نمیفهمم! قبلی که اینقدر شاهکار بود که امضا هم نداشت!
PRINCE گفت:
@عباس میرزا؛
رونوشت به 50 ساله و کاپیتان و ادم ناراحت و خرزهره و سایر داغداران فراق و فراغ! ان یار ناپیدا!
بدون سفارش گرفتن و گزنکرده، می بُری و میدوزی و وقتی لباست به تن من زار میزند، ایراد میگیری که چرا من کج هستم؟!… عجب اعتماد بنفسی!
قیاس به سخنگویی برای نسوان؟ مصداق نابجایی است و مثالی از سفسطه میتواند باشد،
1.چنین فرضی خیلی بعید است و هم من هرگز در جایی چنین ادعایی نکردم و البته نسوان هم همچنین(حتی اگر هم میکرد فرقی نداشت. قبله من،خودم هستم. ممکنه با توجه به نظر دیگران، ارتقاء اش هم بدهم ولی در نهایت، دنیا و شما ها و نسوان و خدا! و …،همتون برای این وجود دارید که زندگی من را پررنگ تر کنید!.حتی این جواب من هم در راستای صلاح خودم هست.اصولا موجود زنده چنین است.من به تک تک شما ها هم چنین زاویه دیدی رو برای خودتان پیشنهاد میکنم )
2.پس اگر من چنین ادعا نکردم، دلیل ان نتیجه گیریت رفتار من بوده یا بهتر بگم، برداشتی که تو از رفتار من داشتی؛
امار اوردی و گفتی که از لحاظ نظری، نمی شود که نظر دو تن از «هر نظر» یکسان باشد پس دلیل این همانندی نظر پرنس-نسوان، باید چیزی بیش از همسانی تفکرها باشد.
اولا؛ که اینکه من درین وبلاگ، میچرخم، از روی شانس نیست.البته که تشابه فکری «نسبی» با نسوان برقرار هست، وگرنه که حقوق و مواجب بهم نمیدهند که مثل…، همش در وبلاگی که ازش بیزارم ،پلاس باشم.
دوما؛این «از هر نظر» یکسان بودن ما را و مطلق دانستنش را، با چه معیاری و در چه بازه زمانی استخراج کردی؟
تا جایی که یادم می یاد با برخورد نسوان با پرسونای «ارش» و»رهگذر» ، توافق نسبی نداشتم و در مورد دومی، هنوز هم ندارم.
بنارین این فرض ات هم که با این مثال نقض، روبرو شد.
اگر شما یا حتی نسوان، چنین شباهت و همسانی کاملی را بین نظرات ما میبینید، لابد از نقص دید خودتان هست چرا که چنین شباهتی تقریبا غیر ممکن و حتی، «تظاهر» هم در بلندمدت، تقریبا غیر ممکن هست.
3.شما رو چه میشود یا شاید هم من و نویسنده های وبلاگ را؟
ان بدبختِ (بله، مسلما فردی با بختی بد) و زیاندیدهِ (چرا که بسیار از وقت خودش را بی حاصل درینجا تلف کرده وشاید هم تمام وقتش را) نسوان، که باید مودبانه و غیرمستقیم (در صورت صلاحدید هیات منصفه بازدیدکنندگان) با مزاحمش رفتار کند و تقریبا خفه خون بگیرد.
به تخمه اش هم باشد که اگر کسی از شما (بله، از میان شما مخاطبان)، بیمار جنسی و عقده ای نامیدش ، بقیه تان هم تخمتان نمی لرزد.چرا که صاحب وبلاگ، قدرتمند و قوی تر هست و البت که ما مردمِ عدالت طلب هم همیشه در طرف ضعفا و مستضعفین هستیم.
خلاصه، اونکه وبلاگه خودشه و غلط میکنه که حرف تندی بزنه یا شاید هم اصلا حرفی بزنه.
منِ مخاطب هم که چون از نظر بعضی از شما به مقام «نورچشمی» مفتخر شده ام، هم شاید نباید نظرم را در دفاع از او بگویم.
شاید اگر صد من لیچار بار نسوان میکردم، الان به «ان رهبر سفرکرده در تبعید» معروف شده بودم که روزی قرار است برگردم و دیو را بیرون بیاندازم.
درین مورد اخیر که کسی به صاحب وبلاگ، پیشنهاد بستن اینجا رو داده،هم لابد نباید حرفم و نظرم را بزنم چون احتملا ترفیع درجه گرفته و به مقام «سخنگوی» وبلاگ ، مفتخر خواهم شد.لابد شما ها هم ، سخنگوی پرسوناهای غایبِ همیشه در صحنه، هستید…
یک چیزی رو رُک بهتون میگم.
رفتار شما در مقابله یا حوادث یا تحریکات یا پدیده ها یا جریانات اخیر، (کامنتهای مزاحمین،پاسخ نسوان،واکنش شما به هر دو) ، یکی از بهترین «طنزهای سیاهی» هست که در این وبلاگ مطرح شده، البته که شما در خلق این یکی ، نقش بیشتری داشتید…
پ.ن:اگه یه مقدار پارانوئیدتر بودم،
شاید دران صورت با بررسی مجدد رفتارشما، دلیل این دو پستِ اخیرِ پشمکیِ عقده وارانهِ مزخرف ِ نسوان را چیز دیگری، فرض میکردم.
ولی خوب، بگذار که فرض کنیم که ویولتا یهو یاد کالیبر تنگ ِ… و روان کمالگرای خودش افتاد و بعد اسکارلت هم که دید اوضاع حسابی سکسی هست، تصمیم به بیان رابطه سکس و نزدیکی روانی و درنتیجه، مورد سوال قراردانِ موثر بودنِ casual sex را گرفته.
عباس میرزا گفت:
@ Prince
اول: من مستقیم با تو حرف میزنم، تو هم وقتی جواب من رو داری میدی با من صحبت کن نه با توهماتت! از رایجترین سفسطه ها اینه که به جای جواب دادن به حرف طرف مقابل به دروغی که به اون بستی جواب بدی! من عباس میرزا هستم نه خرزهره و پنجاه ساله و یا داغدار فراق تو یا جواتی یا هیچ کس دیگه!
دوم : گفتی که «کسی از شما بیمار جنسی و عقده ای نامیدش» من سخنگوی هیچکس نیستم بر خلاف تو و از طرف خودم حرف میزنم. من نماینده دیگران نیستم بی خود سفسطه نکن! اگه میتونی فقط یک مثال بیار از آرشیو بلاگ در مورد اینکه من حتی به طور ضمنی چینی چیزی گفته باشم و اگر نمیتونی که نخواهی تونست حرفت رو پس بگیر! در مورد جواب دادن به کامنتهای توهین آمیز دیگران هم به اندازه خودم جواب دادم نسوان خودشون میدونند دلیلی نمیبینم به همه ثابت کنم!
سوم: لحن عصبی جوابت، فرافکنیت و تلاشت برای چسبوندن چیزهای مربوط به دیگران به من کلا تاکتیک خوبیه برای اکثر موارد 🙂 ولی نه امروز، نه اینجا و نه با من! از دور همیشه منطقیتر به نظر میومدی! 😉
فلور گفت:
@نقاش دیونه
مگه نمیبینید میگه روزی 4000هیت مگه یادتون رفته برای چند رای بیشتر یک هفته چه المشنگه ایی راه انداختن لولیتا جون هیت میخواد
هیت دیلیتشم شوخی بود 😉
نقاش دیوونه گفت:
@ فلور
من در باره ی رای حرف نمیزنم. اگر نویسنده ای از خواننده هاش بخواد که بهش رای بدن هیچ کار اشتباهی نکرده تازه حقشم هست. و البته اینم حق شماس که هرجور دلتون میخواد رای بدین کسی هم مجبورتون نکرده
من خودم به خاطر همین جدیداً مزخرف نویسی های نسوان بهش رای ندادم
فلور من بحثم یه چیز دیگس لطفاً موضوع رو به هم نریزین
کاپیتان بابک گفت:
کمر باریک من شب تاریک من
🙂 قافیه رو خوب اومدی
ﺑﺮﺩﯾﺎ گفت:
حرف دل ما روی زدی
کاملا موافقم
این چه پستهای ابلهانه ای هستند که میذارید
کاپیتان بابک گفت:
بعید نیست که شما بخوای بکُشی این وبلاگو. چون بی رحمی. خائنی. قسی القلب همون طوز که به اون آقاهۀ تهران پارسی گفتی دیلدو
اما اینو بهت گفته باشم. اینجا رو ببندی، با من طزفی. وقتی کشتی نوحم را آوردم استرالیا که همه را جم کنم و ببرم اونور آبها، پرتت می کنم تو آب
خدائیش این بانو پری حرف حسابی می زنه، نظر من به ایشون نزدیکتره. ولی…
نصف خواننده ها را که دوست دارن و به به چه چهشون به افلاک رسیده چیکار کنیم؟ خب یه عده دارن حال می کنن. مام دوست نداشتیم میایم دربارۀ فواید و مضرات پاشنه کش صحبت می کنیم
نقاش دیوونه گفت:
اگر بخواد با این مزخرفات ادامه بده همون بهتره که ببنده اینجا رو که حداقل آبروی نسوان قدیمی از این بیشتر از بین نره
پیمان گفت:
نقاش عزیز «حالی که پریشانست احتیاج به آرامش دارد نه سرزنش»
متاسفانه یکی از برنامه های تدوین شده برای برخی دوستان برهم زدن آرامش وایجاد تفرقه بین اشخاصی که مشهور و پر طرفدار باشند و دوستدارانشان است …همان بازیی که باعث شد نامجوها یا گلشیفته ها
از هنجارها عبور کنند امروز با «نسوان» میکنند …
لطفا صبوری کنید تا آرامش به اندرونی باز گردد !!
drprincess گفت:
اسکارلت به نکته خیلی جالبی اشاره کردی. من خودم همیشه فکر میکردم برای لذت بردن از سکس عشق لازمه ولی درست میگی اون ارتباط روحی که لازمه برای سکس خوب داشتن الزاماً عشق نیست. نمیدونم چی هست دقیقاً. مثل همون مثالی که ویولتا همیشه میزنه از اون آقای تهران پارسی. بعضی آدمها آدم رو میشناسن روح و تن آدم رو. انگار میبیننت میفهمنت. اونوقت حتی اگه دستشونو رو دستت بکشن هم تنت میلرزه. حتی یه نگاهشون هم آدم رو تکون میده. البته خیلی راحت میشه این حس رو با عشق اشتباه گرفت. مرسی از نوشتت.
mountainsummit گفت:
بابا جون اون یارو ته تهران پارسیه کاملا ویول رو میشناخته نزدیک به یک سال. احتمالا قبل از اینکه از شوهرش طلاق بگیره اون مرد رو می دیده. و این جور نبوده که زرتی بره تو بغل یکی دیگه. اون مرد هم خوب میشناخته این خانم رو. و خوب چون توقعی هم از هم نداشتن رابطه آزاد تر و رها تر بوده و لذت بخش تر. اما اصلا این تضمین نمیکنه که اگر با هم تو رابطه می رفتن بازم همون حس تکرار می شد.
drprincess گفت:
آخه قله کوه عزیز من به شما چی بگم که بدتر از جناب آقای ذبیح اله منصوری به داستان شاخ و برگ دادین 🙂 آخه ویول کی گفت طرفو قبل از طلاق (یا احتمالاً جدایی از شوهرش) میشناخته و بعد یکسال شناخت از هم اتفاقاتی افتاده. تازه اگر هم اینجور باشه باز منافاتی با اینکه الزاماً کششی که بین آدمها برای سکس به وجود میاد عشق نیست نداره ولی بالاخره یه کششی باید اول به وجود بیاد و به قول شما نمیشه همینجوری پرید بغل یکی و خوشحال شد.
نکته دیگه هم اینکه همینکه آدم یکی رو چند بار ببینه و باهاش سکس داشته باشه هم خوب اسمش رابطه هست دیگه نیست؟
ساره گفت:
من فکر می کنم این یک جور هماهنگ بودن سلیقه ها و رفتار و … لایه های پنهان شخصیته، از قضا ما بیشتر عاشق کسانی می شیم که شخصیتمون باهاشون هماهنگه،
بعد به اشتباه فکر می کنیم باید عاشق طرف باشیم تا از سکس باهاش لذت ببریم ، یه جورایی شبیه اینجور نتیجه گیری هست:
if A —> B, B—>C, then: A—>C
که صد البته این نتیجه گیری می تواند درست نباشد
baharan2012 گفت:
خانم اریکا یونگ( Jongدر دهه هفتاد کتابی نوشتند به اسم «زیپلس فاک». در این رمان همین موضوع داشتن سکس بدون درگیری عاطفی و حتی بدون شناختن طرف بحث شده. گویا این کتاب در زمان خودش خیلی مورد توجه قرار گرفته. حرف نوی بوده برای آن زمان. من کتاب را چند سال پیش خواندم. برداشت من این بود که با وجودیکه خانم یونگ این ایده را پیشنهاد میکند ولی شخصیت کتاب به نتیجه برعکس میرسد…. یکی دو تا از کامنت گذار هائیکه این تجربه را داشتند هم به نظر میاد به این نتیجه رسیدهاند. به نظر من از نظر بیولوژیک هم فکرش را بکنیم، زنها، آشیانه ساز هستند. در طول تاریخ تکامل و از روی غریزه یاد گرفتهاند تاا به شخصی اعتماد ندارند او را به خود راه ندهند. این برای حفظ خود و بچههاشون بوده. حالا که دنیای ما بیشتر اندیشمندانه هست نیز امنیت، اعتماد و حمایت باید حس بشود تاا رابطه لذت بخش باشد حدس من این است که در غیر اینصورت خود زن احساس پوچی میکند.
سیامک گفت:
+++++++++++++++++++++
کاپیتان بابک گفت:
+++
برای بعد از «به نظر من از نظر بیولژیک…»
mosaafer464 گفت:
نوشتن و حرف زدن از سکس برای ایرانی های سرشار از عقده جنسی بقول آخوند جماعت از اوجب واجبات است . تابو شکنی هزینه داره (آشغالهای زیر پست). اما همیشه باید عده ای پیشگام باشند. و نترسند و هزینه بدهند . مثل گلشیفته فراهانی . برای اینکه آدم بهتری بشیم باید از این وادی ها بگذریم …
گردو گفت:
چتد نکته در مورد این پست:
اولا نسبت به نوشته های قبلی اسکالت پختگی بیشتری داشت تا حدی که من قبل از رسیدن به آخرش فکر میکردم کار ویول هست.
دوم در مورد مقدس بودن و در راس امور بودن سکس( البته در امور شخصی و نه اجتماعی) نکته مطرح شده قابل تامل هست. اینکه بقای نسل بشر و یا هر موجود زنده دیگه ای بعهده رابطه سکسی گذاشته شده حد اقل باید کسانی رو که از دیدگاه مذهبی با علنی شدن و مورد توجه قرار گرفتن این رابطه مشکل دارند به فکر وادار کنه.
با اینحال یک تناقض در انتخاب نوع روابط سکسی در اون هست که در عین حال که رابطه کژوال رو بهتر میدونه در نهایت نتیجه میگیره که بدون داشتن رابطه ذهنی با طرف امکان ارضاء سکسی بشدت افت میکنه.
با این حساب میشه نتیجه گرفت که اون رابطه کژوال در واقع یک انتخاب آگاهانه هست منتهی با تکیه بر وجدان ناخود آگاه. و فکر میکنم به همین دلیل هم آخر سر طرف مهندس مکانیک از آب در میاد نه یک کارگر ساختمانی.
اما یک اشکال اساسی تر بر میگرده به همون که تو کامنت پست قبلی گفتم، یعنی حکم عمومی صادر کردن برای همه، در صورتیکه هم ژن، هم تربیت، هم اتفاقاتی که در زندگی آدمها میوفته و تاثیرات روانی آنها باعث میشه آدمهای مختلف تجربیات مختلفی داشته باشند.
PRINCE گفت:
یا تو خوبتر نخواندی یا من یا هر دو؟
فکر کردم که بعد ازون مهندس…، دیگه سراغ casual نرفت چون خوشش نیومد چون قضیه روحی و روانی…
گردو گفت:
البته تو بهتر از من خوندیش
ولی من منظورم بیشتر در مورد همون قسمت اول هست.
کاپیتان بابک گفت:
منم فکر کردم ویولتا نوشته
گردو، داریم بهم نزدیک تر می شیم؟
ولی من تناقض ندیدم. اتفاقن نویسنده خودشو «کشف می کنه» و اینرا هم به خواننده می رسونه
گردو گفت:
کاپیتان
من تا موقعی که هر طرحی که برای سر به نیست کردن آخوندها داری خودت اجراش کنی هیچ اختلافی باهات ندارم.
من مشکلم با کسایی هست که میشینن بیرون گود و جوونهای مردمو تحریک میکنن جونشونو بخطر بندازن.
من میگم هرکی هر طرحی داره بسم اله. خودش دستشو بزنه بالا بیاد داخل کشور و طرحشو عملی کنه. منم براشون کف میزنم.
ولی شما که خودت طرح دادی خودتم میخوای اجراش کنی. کمال مردی و مردانگی. هیچ حرفی توش نیست.
کاپیتان بابک گفت:
گردوی عزیز
اول: من سگ کی باشم برای جوونا ی مملکت نسخه بپیچم که اونا تحریک بشن و بخطر بیافتن؟
دوم: گیرم که من این کار را کردم. مثلن الان بگم که تنها راه خلاصی مردم از چنگ آخوندا اینه که یا خودشون با زور مملکتو پس بگیرن، یا یک نیروی خارجی دخالت کنه. راه سوم نداره. آخوند مادر….تر از اونه که با صلح و صفا و مدنیت، قدرتو ول کنه…گیرم که من یک مقالۀ ده صفحه ای در این باره نوشتم. مگه «جوونای» مملکت منتظر نشستن ببینن من چی میگم، که برن بهش عمل کنن؟
نه، اینطور نیست. مسلمن یک عده ای از جوونای آگاه و دلسوز مملکت تو فکر آزاد کردن ایران هستن و برنامه هم براش دارن یا دارن برنامه می ریزن
بنا براین به نظر من، اگر کسی بگه مردم باید بجنگن، اون کس چه داخل چه خارج ایران باشه، درست نیست شما اذیت بشی. می تونی بهش بگی به این دلیل و اون نشونه، راه شما اشتباهه. راه بهتر خودتو نشون بدی. شما بین خودت و من (نوعی) خط کشی می کنی. من (نوعی) که بیرون نشستم، می تونم به اندارۀ شما میهنمو دوست داشته باشم و دارم
برای آزادی وطنم می تونم حرف درست حسابی بزنم یا اشتباه کنم. اشتباه هم گناه نیست
آخر کلام، من با این کف زدن شما هم اشکال دارم. من اگه جای شما بودم بجای کف زدن می رفتم اقلن یه لیوان آب خنک دستشون می دادم
گردو گفت:
کاپیتان گرامی
البته شما سرور ما هستی. من قصد توهین به شما رو نداشتم. گفتم که شما خودت طرح دادی خودت هم اجرا میکنی. پس هیچ بدهی به کسی نداری.
منظورم همون طرحی هست که اون بالا دادی.
جوونهای مملکت هم بالاخره جوون هستند و در حال تجربه. چرا گوش نمیکنند؟ خودشون هم گرایش بیشتری به کارهای تندو تیز و راههای میانبر دارند.
کلا ما ملت اهل میانبر زدن هستیم. فکر میکنیم چون یک دوره غفلت کردیم و از تاریخ عقب افتادیم حالا مجازیم میانبر بزنیم.
کاپیتان بابک گفت:
دمت گرم. آقایی شما. منم به توهین نگرفتم. فقط می خواستم بگم داروخانه مدتهاس بسته شده. نسخه نمی پیچیم. لابد یه روز طاقت مردم سر میاد، چه می دونم
همون طرح superman بالا و بمب هیدروژنی بهترین میون بره
ساحل غربی گفت:
@ گردو : ا…. براشون کف میزنی ؟ ای بابا… خوشا به غیرتت ….
@ کاپتان : ولی کاپتان حرف گردو هم تا حدودی درسته . چون خارج از ایران و خارج از شرایط زندگی کردن می تونی خیلی مغز رو بایاس کنه…. نه که شما حق نداشته باشی حتی تیوری بدی …. اما خیلی باید مواظب بود…. مثل داتشمندی میمونه که آزمایشگاه رو ازش بگیرن و بهش بگن فقط روی کاغذ علمت رو ببر جلو و نظریه بده… اون دانشمند دیگه هیچ راه کاملی واقعی ای واسه ارزیابی علمش یا حتی کشف و درک مشکلات واقعی نداره….متاسفانه خارج از شرایط زندگی کردن می تونه خیلی تفکر ما رو فضایی کنه (نه که تفکر شما فضاییه ها… کلا میگم) … و این چیزیه که من هم از وقتی این سفر طولانی آغاز شده خیلی ازش میترسم…..
کاپیتان بابک گفت:
آره خب عزیز. اگه 7 هشت 10 تا کامنت بالاتر منو در جواب به ایشون دقت کنی، منم گفتم حرف ایشون منطقی و معقوله در ظاهر. مسلمه که گردو بهتر از من می دونه تو جمهوری اسلامی چه خبره
گردو هم بمن گفت : بنظرم عقاید من و شما فرق زیادی با هم نداره فقط این روشها هستند که متفاوت هستند.
یه سو تفاهم هایی بود، برطرف شد. دیالوگمون نسبت به گذشته (اونموقع که شما نبودی) بهتر شده. و این خوبه بنظر من
18 تا کامنت گذاشتم. اَی که هی ی ی !!!!
پری گفت:
خوب قربانی کن و مدتی توی سررسید بنویس! خیلی ها اسماعیل هایشان راقربانی میکنند! مطمین باش نویسنده ی بزرگی خواهی شد! تو باهوش تر از آنی هستی که متوجه منظور من نشی!
مصطفی گفت:
پستهات باهم تناقضِ آشکار پیدا کرده!
به راستی تورا چه شده؟
من پست قبلی رو لایک تر میداشتم
مصطفی گفت:
البته میدانم باز زباله ای انداختم تجزیه ناپذیر، اما 13 بدر بود و من پراز زباله…
hiddenhalf گفت:
تازگی وبلاگتو می خونم …
نوشته هاتو دوست دارم
بنظرم سکس کاملا شخصی هستش . چون با هم فرق داریم …
اما همه یه چیزو قبول دارن و اون اینکه یه چیزی باید باشه لذت ببری و بخوای دوباره تکرار بشه
یکی میگه هارمونی و یکی دیگه عشق … نقظه اشتراک ….
من هیچوقت سکس رو بدون دوست داشتن نتونستم امتحان کنم اما وقتی با کسی سکس داری که دوستش داری … هر کاری میکنی تا لذت ببره .. مرد و زن فرقی نمیکنه
سیامک گفت:
لذتی که انسان از ارضا طرف مقابلش می برد حتی از خود آدم بیشتر است!
hiddenhalf گفت:
دقیقا منظورم همین بود …
kyghobad گفت:
ای وای …
باز که باید در بریم !
ايران دخت گفت:
بعضی وقتا فکر میکنم حافظ و سعدی خودمان یا همین مولانا یه درگیریهای سکسی داشته اند که اینقدر غزلیات عاشقانه برای هر نوع عاشقی دارند،البته سکس تا یه سنی در راس امور است ولی کمکم که پا به سنّ میذاری کارت میشه نصیحت و ارشاد معنوی دیگران هر که بیشتر نصیحت کنه بیشتر در جوانی سکس براش در راس امور بوده،
ساره گفت:
هاهاها این کامنت خداااااااااا بود
PRINCE گفت:
بعضی وقتا فکر میکنم حافظ و سعدی خودمان…
این فرضیه که گفتی، در حلقه هایی بسته از هموطنان، به شدت در حال شکلگیری هست.
هنوز کسی یا کسانی، اقدام به طرح سیستماتیک ان در انظار عموم، نکرده اند.
ساره گفت:
من از حافظ و سعدی شناختی ندارم، ولی مولوی رو خوب میشناسم، درگیری سکسی نداشته تو زندگیش، درگیری اصلی یا بهتر بگم دغدغه و توجه مولوی روی عشق (یا وحدت و یگانگی) بوده.
فقط این بخش از کامنت برام جالب بود:
((البته سکس تا یه سنی در راس امور است ولی کمکم که پا به سنّ میذاری کارت میشه نصیحت و ارشاد معنوی دیگران هر که بیشتر نصیحت کنه بیشتر در جوانی سکس براش در راس امور بوده،))
بامداد گفت:
اگر می گفتی داشت عشق بازی می کرد بهتر نبود.تو فارسی میشه از کلمه عشق بازی جای سکس استفاده کرد کهنه هم نمی شه!
علی گفت:
متاسفم هیچ کسی نیومد صادقانه کامنت بذاره…. مگر تعداد خیلی خیلی اندکی…
مشکلات انسان امروز که شاخ و دم نداره که …
فارق گفت:
من خیلی زود ازدواج کردم و وقتی هم ازدواج کردم باکره بودم یعنی روز ازدواج باکره نبودم ولی شوهرم اولین کسی بود که باهاش سکس کامل داشتم ولی فانتسمم همیشه این بود که با کسایی دیگم این تجربه رو داشته باشم چون با شوهرم مخصوصاً اواخر زجر میکشیدم ولی به عنوان یه زن ایرانیِ خوب به وظایف زناشوییم به نحوه احسنت عمل میکردم تا اینکه طلاق گرفتم و از شر سکسِ اجباری راحت شدم. وقتی از ایران اومدم بیرون دیدم بهترین فرصت که بدون هیچ قضاوتی با مردای مختلف بخوابم و اینکارم کردم ۲ سالِ تمام فقط به جسمم فکر کردم، حتا اگر طرف کارشم بلد بود و استادانه اینکارو میکرد نمیدونم چرا همیشه یه چیزی کم بود من به روح اعتقاد ندارم ولی واژهٔ دیگهای هم به ذهنم نمیرسه میخوام بگم جسمم لذت میبرد ولی روحم یه جای دیگه دنبال یه چیز دیگه میگشت ولی هیچوقت نفهمیدم چرا جسمم و روحم باهم در تضادن! الان ۱ ساله که فقط با یک نفر سکس دارم ولی میبینم انگار وابستگیها و خاطرات و لحظههای باهم بودن هم تو سکس خیلی تاثیر داره این یکی به استادی اونها نیست آلت مردنشم به بزرگی و با کیفیتی بقیه نیست ولی چی این وسعت هست که منو راضی میکنه هنوز نمیدونم!
Baran گفت:
من نمیدونستم اسمش سکس کژواله.ولی وقتی اتفاق افتاد مدتها بود که عاشقش بودم در حالیکه اون نمیدونست و اگر خودش بهم پیشنهاد نمیداد من هرگز پیشقدم نمی شدم.ولی وقتی ازم خواست اونقدر هیجان زده شدم که متوجه نشدم برای اون همینی که گفتید یعنی سکس کژوال بود.وقتی تموم شد و داشتم لذتی را که برده بودم و داده بودم مزه مزه می کردم بهم گفت که بهتره دیگه تکرار نشه.واونوقت بود که فهمیدم ما در یک سطح از نظر احساسی نبودیم.هر چند که یکبار دیگه هم تجربه اش کردیم ولی ادامه پیدا نکرد…من هنوز از نظر احساسی درگیر قضیه هستم و این شاید به تفاوت فرهنگی و دید ما از سکس باشه.من بعد اون سعی کردم که از این منظر به موضوع نگاه کنم وبه جای رنج بردن با لذت های زودگذر بدون اشک و آه و احساس مغبون شدن خودم را سرگرم و نیاز هایم را مرتفع کنم .ولی نمیشه.هیچم آدم مذهبی یا پای بند اخلاق های من درآوردی نیستم ولی نمی تونم خودمو به این جور سکس راضی کنم.حتی برای بوسیدن یک نفر باید همان احساس خوب را بهش داشته باشم.
ala گفت:
جواب خیلی از این سوالها را میشه تو فیلم (the silence 1963 Ingmar Bergman) پیدا کرد
یه آقاهه گفت:
اینجا شبیه متروِ
ژیان گفت:
«…شاید تجربه ی سکس اتفاقی برای شما ، جور دیگه ای باشه. من به همه ی کسانی که در این مورد تردید دارند پیشنهاد می کنم که خودشان تجربه کنند. شاید در زن و مرد این متفاوت باشد. شاید در زن های مختلف این متفاوت باشد. دوست دارم تجربه های شما را هم بشنوم…»
فک کنم منظورت اینه که اگه ما تا به حال تجربۀ سکس اتفاقی نداشتیم راه بیفتیم بریم تجربه اش کنیم و بعدش بیایم اینجا واست بنویسم که آره من احساسم اینجوری بود اونجوری بود اونوخ تو هم بشنوی و هی تشویق کنی که «آفرین آفرین بالاخره به حرف من رسیدید، خوشحالم که تونستم قدمی موثر در راه اصلاح رفتارای سکسی هموطنانم بردارم» و گوشای ما هم دراز بشه و دیگه به این چیزا شک نکنیم و به تو ایمان بیاریم و هر کی به حرفای شما شک کنه باید خونش هدر بشه و از اینجور حرفا.
من میگم تو با این فراخوان هایی که صادر میکنی میتونی واسه خودت یه فرقه راه بندازی. مثلاً فرقۀ «دادن پرستا»، یا فرقۀ «کردن پرستا». اونوخ تو هم میشی رهبرشون. رهبر معنوی آیین تجربه پرستا، یا اتفاقی پرستا. میتونین یه پرچم یا علامت مقدس هم واسه خودتون درست کنین، مثلاً این شکلی که دوتا ماملۀ افراشته رو مثل دوتا شمشیر ضبدری بکشین و یک آلت زنانه رو هم در قسمت خالی بالای ضبدر ترسیم کنین و جلوی این علامت هی دود و دم رابندازین و مریدان به این علامت احترام بگذارن و شما رو پرستش کنن. من فک می کنم(اصن مطمئنم) در یک چنین اوضاع و شرایطی که مردم از هراس بنزین چند هزار تومنی و هزار و یک شامورتی غیر قابل پیش بینی دیگه، شبها خواب به چشمشون نمیاد جای خالی این آیین نجات بخش و فراخوان عمومی و دعوت به سکس اتفاقی به خوبی احساس میشه و شاید کلید نجات از بحران های هویتی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و منطقه ای و هسته ای و گرانی و غیره همین باشه که ملت کارای دیگه رو بذارن زمین و همه با همدیگه هی هر روز «اتفاقی» بکنن، هی تجربه های جدید بکنن. هی همش بِدن، هی همش بکنن. هی همش بِدن، هی همش بکنن. بعدشم بیان اینجا پیش شما اعتراف بکنن و شما بگی «بفرما. اینم وضع مملکته. همه ج…ده شدن».
همون خداوکیلی که توی این جمع فقط یکی تو نابغه ای یکی هم من.
حیف پست های به این خوبی که بعضی جاهاش باد میده
هما گفت:
اوايل كه اين قصه سكسولوژي اسكارلت شروع شد هم خيلي ها تعجب كردند و بعضي هم اعتراض .بنظر چيپ ميومد .اونم براي فضايي كه اينجا وجود داشت .اما با اين توضيح كه اموزش سكس از اهم واجباته و ملت هميشه در صحنه بايد بلد باشند نخ رو از سوزن رد كنند موضوع ادامه يافت (هرچند من هنوزم معتقدم ادمي بوسعت تاريخ بلد بوده نخش رو از سوزن رد كنه و اصولا كسي كه اين موضوع براش مهمه خب مسلم از طرق علمي و ديگر اين رو ياد ميگيره و براي اوني هم كه مهم نيست تو هرچي هم بنويسي فايده نداره چون مسلم چنين ادمي گذارش بدنياي مجازي نمي افته كه بخواد وبلاگ بخونه و ….)
اما بنظر شما الان هم صحبت سر همون اموزشه ؟ الان شما از مطلب بالا چه اموزشي ياد گرفتيد ؟
من هميشه گفتم اسكارلت وقتي جز در مورد سكس مي نويسه مثل اون چند مطلبي كه سواي اين موضوع گذاشت .قلم شيوا و خوبي داره اما وقتي اصرار داره در مورد سكس بنويسه يك حرص يا ببخشيد يكجور عقده قديمي از لابلاي خطوطش داد ميزنه.. اينكه سكس در راس امور است مي تونه يك نظر شخصي باشه اما بيشتر به امال هاي يك نوجوون 15 ساله ميخوره تا مثلا يك ادم بالغ و عاقل هرچند اين بد نيست ادم در مورد عقده هاش بنويسه و اينم مسلمه كه همه ي ما داراي يكسري عقده هاي مزمن هستيم اما وقتي بيان اين مسايل باعث ميشه فضاي بدي ايجاد بشه و از همه مهمتر چيزي هم گير كسي نياد جز فحش هاي جديد ..خب بايد بپرسيم چرا ؟ يا كه چي ؟
من زير مطلب قبلي ويولتا هم نوشتم كه خوبه درمورد چيزي كه دوست داشتي بنويسي نوشتي اما فقط همين و در همين حد
بهر حال اسكارلت و بقيه ميدونند من كينه شخصي با او يا ديگري ندارم اما راستش اين همه اصرار در مورد موضوعي كه ثمري نداره يا ادامه دادنش حداقل بي ثمره رو هم نمي فهمم
EhSAN گفت:
چرا بیفایده؟ مگه جنبه روحی و دوست داشتن در سکس رو نگفت؟ دیگه چطور باید بگه من فکر میکنم دوستان با جمله سکس از اوجب واجبات است و گفتند که برید امتحان کنید ،مشکل دارند . خب امتحان نکن
شما که انقدر سکس رو اخلاقی میبینید که حاضر به شنیدن جمله» برید امتحان کنید تا بفهمید» نیستید خب بهتره در موردش حرف بزنید نه اینکه بی فایده بدونید و یا به قهقرا رفتن وبلاگ رو کاملا محرز و آشکار بدونید . اصلا شاید نسوان فکر میکنه که سکس مثل غذا خوردنه و از هر میوه ای میتونه بخوری و هر وقت و هر زمان ! و از واجب ترین نیازهای انسانه .
نظر خودم رو هم بگم به نظر من رابطه جنسی باید با کسی اتفاق بیافته که دوستش دارید . این جمله یک خواننده 17 ساله کانادایی بود البته نمیدونم چرا ازش همینچین سوالی پرسیدن ولی جوابش خوب بود.
ali گفت:
Good work 🙂
کولی گفت:
گفتی جورج کلونی امروز تولدشه ها.
در مورد کژوال سکس من تجربه نکردم ولی خوب سپردن 4 دانگ وجودت به کسی که نمیشناسی خیلی جسارت میخواد که من ندارم. ولی سکس به نظرم والاترین ارتباط 2 موجوده. چون رابطه پیچیده ایه که مستلزم همزبانی فکر و روح و بدن دو نفر انسانه و هر کدوم از این زبانها که ناقص باشه باعث نقص سکس میشه.
عمه بلقیس گفت:
من تجریه ی این چیزی رو که می گی نداشتم هیچ وقت…نمی دونم خوبه یا بده…یا اصلا دختر نجیب باید چنین متنی رو بخونه و روش نظر بده یا نه…هنوز طلاق نگرفتم و توی این 10 ماه بلاتکلیفی روزایی که از شدت خشم خیانت های همسرم به هر چی نجابت و زن نجیبه تو دلم بد و بیراه گفتم خیلی با خودم گفتم گور پدر خانوم دکتر و تحصیلات و نجابت و …پیش خودم فکر کردم همه بی خودی می گن زن نجیب خوبه…بله خوبه ولی واسه کجا؟ واسه تو خونه…تهش اون که بده…اون که فاحشس جذاب تره…حاضری زن نجیبت رو بپیچونی واسه یه لحظه بودن با اونا…زن نجیب کلا زن کسل کننده ایه…کلا آدم های خوب و خوبی ی جورایی کسل کنندن…روزی هزار بار این فکرا رو با خودم کردم…هر شب که واسم خبر می یارن امشبم شوهرتو با یک فاحشه دیدیم…یا امشبم نیمه شب از خونه ای اومد بیرون …با خودم می گم تف به هرچی نجابت که آخرش اینه…تف به بکارتی که هرزه ای مثل تو از بینش برد…لج می کنم با خودم…می گم تا آخر دنیا دیگه ازدواج نمی کنم…پدر هر چی مرده در می آرم…دیگه فقط پول خرج می کنم و خوش می گذرونم…ولی ته همه اینا نه…من اینکاره نیستم…نمی دونم حاصل تربیت و بکن مکن هاست و فشارهای خانواده که حتی از سکس با شوهر خودتم احساس گناه می کنی یا اینکه کلا کروموزوم هامون طور دیگس که حتما باید عاشق بشیم و پدرمون در بیاد و ازدواج کنیم تا تهش یک رابطه ایم اتفاق بیافته…سکس کژوآل و این چیزها رو نگو …که می دونم اگر در زندگیم یک بار اینجوری با کسی باشم حتما فرداش خودم خودمو دار می زنم…شاید واست خنده دار باشه اما من آرزو داشتم همسرم مرد نجیبی بود و به اندازه ی یک تیم فوتبال بچه داشتم…دلم می خواست همسرم اولین و آخرین کسی می بود که باهاش سکس می کردم…من کیفیت یک سکس خوب رو تشخیص نمی دم…و شوهرم همیشه طوری با من رابطه داشت که من رو سرد کنه که اصولا از این فکر ها بیام بیرون…شاید یکی دو تا بچه مه می آوردم دیگه اصلا با من نمی خوابید…آخه اینجور مردها سکس رو حق زن خونه نمی دونن…اینها گذشت ولی من نه مال انتقامم…نه مال سکس کژوآل…فکر می کنم با چیزی شبیه سکس کژوآل از دنیای مردها انتقام نمی گیرم که شاید تازه به جماعت مردهای هرزه که از اونها بیزارم اضافه می کنم…نه تهش من مال این حرفها نیستم…
Kourosh گفت:
حیف شما ،
امیدوارم یکی مثل خودتون را پیدا کنید. شاید هم بشه . ولی اگر شد چه زندگی زیبایی خواهید داشت.
براتون آرزوی شادی و روزهای خوب دارم.
عمه بلقیس گفت:
خیلی ممنون دوست خوبم که مهربون بودی
کاپیتان بابک گفت:
چه صداقت تلخی!
…کلا آدم های خوب و خوبی ی جورایی کسل کنندن…+++
امید گفت:
خیلی وقت ها بعد از سکس حس عجز بهم دست میده. اینکه چرا انسان اینقدر عاجز و حقیر آفریده شده. برای تصاحب جسم انسان دیگری باید تن به هر خفتی داد. خفت دو طرفه چه مفعول و چه فاعل. اگر زن باشی باید چشم به سقف بدوزی تا ببینی که طرف کی کارش تمام میشه تا تو راحت بشی. اگر مرد باشی باید مواظب صداهای طرف باشی تا ببینی کی راضی میشه تا خودتو خالی کنی. اگر خدا انسان را اسیر سکس نمی آفرید هرگز نمی توانست خدائی کند و برای خودش بنده و عبادلله داشته باشد.
saeed گفت:
حجاب شما نسوان. در کل در سکس است. و هیچ حد فاصل در ان نیست. که همیشه نسوان به دنبال پوشش برای حفاظت خود هستند .حال مثل چادر یا برهنگی.
و هم تصادفی نیست -.از نوعی ترس اضطراب تهدیدی بیرونی ومبهم و نامشخص منشا میگرد
روابط عمومی چاله میدان!
baharan2012 گفت:
یک کمی از موضوع بحث سکس خارج شویم… و بروی کار آمدن سوسیالیستها در فرانسه را شاد باش بگوییم… :)) بخصوص به کاپیتان و آرش؟؟؟ :)))
کاپیتان بابک گفت:
همین طور به شما. دمتان هم گرم
ساحل غربی گفت:
واااای….. خاک بر سر من…..من خیلی از اخبار دورم …. کجا میشه خبر های کمتر بایاس شده (بایاس از دو طرف) در موردش خوند؟
ژیان گفت:
فرانسوا اولاند:« اقتصاد فرانسه نه از طريق رياضت دادن به مردم، بلکه با بالا بردن ميزان ماليات بر درآمد بويژه اقشار پردرآمد جامعه و مهار ميزان کسری بودجه کشور بهبود خواهد يافت»
به نظر بنده اقتصاد فرانسه فقط و فقط از طریق بالا بردن نرخ بنزین و گازوئیل و گاز و گران کردن قیمت نان و مایحتاج عمومی و حذف یارانه ها و فشار به مردم از طریق گرانی ساعت به ساعت بهبود خواهد یافت.
فرانسوا اولاند با بالا بردن مالیات بر درآمد بویژه مالیات اقشار پردرآمد مانند بازاریان و و بنکداران و تجار و کسبه و سرمایه داران و سهامداران و گردانندگان و صاحبان نهادها و بنیادهای فاقد تعهد مالیاتی و نیز برچیدن دستگاه های عریض و طویل و موازی مفت خوری و اصلاح ساختار نیروی انسانی در ارگان ها و شرکت های پردرآمد ودر عین حال پر از ریخت و پاش مانند شرکت نفت و همچنین ایجاد اشتغال در صنایع نوین به قصد تولید ارزش افزوده و در نتیجه تولید مالیات بیشتر و غیره، اقتصاد فرانسه را به ورطۀ نابودی خواهد کشاند. ای کاش اولاند ذره ای مردم کشورش را دوست می داشت و دلش برای عمر از دست رفتۀ آنها در دولت سارکوزی می سوخت و با الگو قرار دادن ایران، در راه ترقی و تقویت اقتصاد کشورش گام بر می داشت.
ايران دخت گفت:
بحث جدیه یا من سرو ته فهمیدم!
هیچکی در به سقوط کشاندن زیر بناهای یه کشور به پای دولت و نظام مقدس امام زمان نمیرسه،
همین روزها جام زهر دیگه ی در راه که اون را هم مثل جنگ هشت ساله سر میکشند و به ریش انرژی هستهی و مردم میخندند
PRINCE گفت:
نظرش رو کنایه وار میگه.
ژیان بنظر چپ میرسه.
سابقه دگیریهای شدید و شاید هم تلخی با تازه مومنین دواتیشه لیبرلالیسم اقتصادی ،داره.
خلاصه داره دل تنگش رو بازتر میکنه.
ساحل غربی گفت:
«فرانسوا اولاند با بالا بردن مالیات بر درآمد بویژه مالیات اقشار پردرآمد مانند بازاریان و و بنکداران و تجار و کسبه و سرمایه داران و سهامداران و گردانندگان و صاحبان نهادها و بنیادهای فاقد تعهد مالیاتی و نیز برچیدن دستگاه های عریض و طویل و موازی مفت خوری و اصلاح ساختار نیروی انسانی در ارگان ها و شرکت های پردرآمد ودر عین حال پر از ریخت و پاش مانند شرکت نفت و همچنین ایجاد اشتغال در صنایع نوین به قصد تولید ارزش افزوده و در نتیجه تولید مالیات بیشتر و غیره، اقتصاد فرانسه را به ورطۀ نابودی خواهد کشاند.»
اگه اولاند بتونه این کارها رو بکنه به روبسپیری دیگر برای مردم فرانسه بدل میشه…. یک ژاکوبین واقعی و «محبوب» ….
امیدوارم موفق باشه….
کاپیتان بابک گفت:
ژیان، اینو جدی گفتی؟
» با الگو قرار دادن ایران، در راه ترقی و تقویت اقتصاد کشورش گام بر می داشت «
ژیان گفت:
مگه شک دارین شما؟
PRINCE گفت:
نظرش رو کنایه وار میگه.
کاپیتان بابک گفت:
@ ژیان
بد تر از من، اونقد شوخی می کنی آدم نمی دونه کی جدی حرف میزنی
1-یعنی بنظر شما او لاند جمهوری اسلامی را الگو بکنه، مثل جمهوری اسلامی عمل بکنه تا اقتصادش مثل جمهوری اسلامی قوی باشه و مثل جمهوری اسلامی ترقی بکنه؟
2- یا جمهوری اسلامی را الگو بکنه برای عبرت گرفتن؟ اشتباهات جمهوری اسلامی را مرتکب نشه، تا اقتصادش قوی بشه؟
کدوم؟ یک یا دو ؟
ساحل غربی گفت:
کاپتان :
S.O.H
(:دی)
احسان گفت:
.
احسان گفت:
اگر از من بپرسن هیجان انگیز ترین لحظه زندگیت کی بود.بدون شک جوابش اینه:
وقتی برای اولین بار توی 16 سالگی یه فیلم سوپر توی کیفم بود و داشتم با سرعت نورمی رفتم خونه ببینمش.
توی راه ، 100 تا سناریوی سکسی شنیده و نشنیده ، توی ذهنم موج می زد و می خواستم هر چه زودتر ببینم کدومش توی این فیلم پیاده می شه.
اون روز ، دراز ترین راه عمرم رو داشتم می رفتم. هیچی از مسیر یادم نیست . یادم نمی آد هیچ چهره ای دیده باشم. نمی دونم توی اتوبوس ، بغل دستیم کی بود ، چه شکلی بود، چی پوشیده بود. اصلا هوا چجوری بود.
توی اون لحظات ، غیر از اون افکار صورتی رنگ ، تنها ارتباط مغزی من با دنیای خارج ، شماره معکوس ایستگاه های اتوبوس مونده به خونه بودند. عمرا اگه مهندسین ناسا موقع شمارش معکوس پرتاب اولین فضا پیما ، به اندازه شمارش معکوس های من استرس کشیده باشند.
پر کار ترین روز قلبم بود از بس که خون پمپ کرد(و صد البته مغزم). بزاقم ترشح نمی کرد. یادم نمی آد گوشام هیچ صدایی شنیده باشند. نمیدونم اون لحظات خیلی مقدس بودند یا من کس خل شده بودم. ولی در خاص بودن اون لحظات شکی نیست چون در 16 سال گذشته اتفاق نیفتاده بود. یک حس نادر.
یادم نیست ولی احتمالا بر خلاف همیشه با کسبه خیابونمون و اهل محل هم حال و احوال نکردم.توی کوچه که پیچیدم احساس کردم دارم ماراتن رو می برم.در خونمون مثل خط پایان بود. به قول شاعر : تو چه دانی به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !
باید برای شام از ساندویچی محل یه چیزی می خریدم. ولی هیچ آدمی با اندک سلامت روان تو اون لحظات نزدیکی به خدا ، غذای جسم رو به غذای روح ترجیح نمیده.
باز کردن در رو یادم نیست ولی 6 قفله کردن درهای پشت سر خوب یادم هست(درب حیاط و درب هال).
دستگاه ویدیو آیوا فیلم بزرگ . بزرگترین اختراع آدم (تا اون لحظه و در اون لحظه) از دید من.
فیلم رو از کیفم درآوردم. یه نگاه سریع به جلوی کاست از لای اون طلق شیشه ای گفت آخر فیلم هست و باید بیاد اول ( یعنی 4 تا 5 دقیقه زمان).
گفتم بهترین حالت اینه فیلم رو بزارم بیاد اول ، بعد تلوزیون و اینا رو روشن می کنم ( اینطوری بود که فهمیدم اصلا مدیریت زمان یعنی چی). ولی تلوزیون زود تر از ویدیو عمل کرد. دو گزینه بیشتر نیود. 3 دقیقه دیگه صبر کنم فیلم بیاد اول یا اینکه فیلم رو از وسط ببینم. ….امان از هوای نفس…گفتم سگ تو ضرر همین جا play رو میزنم.
توی اون ضربان قلب ، گردش خون ، دهان خشک ، دست های سرد، …نمی دونم… حال خوش ، حال بد ، اصلا ولش کن ….توی اون حال دگرگون ، شوک آخر رو به جسم و روانم زدم وقتی تصویر روی تلوزیون ظاهر شد.
غیر قابل وصف : مردانگی ، زنانگی ، بی فاصله ، بی تعارض ، بی تناقض ، یک جا ، تسلیم ، تسلط ، رضا ، جسم ، آه ، اصطکاک ، شق ، ناله ، لیز، ….همش جسم بود جسم. با چهار پنج تا عضو، 5 فاکتوریل (5! ) configuration مختلف خلق شد.
تمام شب … مردهای مصمم …. پرتوان …..عرق کرده و زن های نیمه جان آرایش بهم ریخته…. و من هم صد البته حال بهتری نداشتم . یک روز و دو شب طلایی. تنها سکس بود و سکس.
انقلابی شده بود تو خونمون ، با یک ایدولوژیی که از یک ویدیو کاست در می اومد و یک حزبی که فقط یک عضو داشت و اون من بودم ( هم دبیر کل بودم و هم نیروی مردمی).
به اعتبار شاگرد اول مدرسه بودن هیچ مشق و درسی حاضر نکردم. می دونستم مصونیت آکادمیک دارم و هر بهانه ای از من پذیرفته ست. تا بالاخره …… یوم الله تمام شد.
نمی دونم اون فیلم چند بار توی اون 36 ساعت replay شد. ( سالها بعد کیلومترها دور از میهن و خونه ، به یاد ایام ماضیه ، اون فیلم رو دانلود کردم و هنوز دارمش.)
این برای من یه شروع بود. شروع لحظه های ناب.
دومین لحظه ناب زندگی من وقتی بود که تو 21 سالگی ترتیب دختر همسایه رو دادم. البته الان که فکر می کنم می بینم بیشتر اون ترتیب من رو داد. جزییاتش از حوصله خودم هم خارج هست چه برسه به شما.
توی اون وقتها خیلی فیلم می دیدم. بعد از مدتی حس کردم اون هیجان سابق دیگه نیست. لذت اون شب و (اون اوایل) برای همیشه رفت. دیگه اون هیجان نبود. تکرار بود و تکرار. تا اینکه ….
اون هیجان یه بار دیگه اومد و اون وقتی بود که برای اولین بار دیدم یک پسر جوان داره ترتیب یه خانم مسن رو می ده و این برای من یه هیجان دیگه ساخت.
دیگه کم کم عصر اینترننت شده بود و می شد اون چیزی رو پیدا کنی که دوست داری. این بود که یه مدت فقط اینا رو می دیدم. اما …..اون هیجان هم کم کم از بین رفت.
بعد از مدت ها اون هیجان دوباره اومد و اون وقتی بود که دیدم یه مرد قد بلند با آلت الاغ گونه داره ترتیب یه زن کوتوله رو می ده. و این مبنای یه هیجان تازه بود.اما…..
سیامک گفت:
یکی از زیباترین نوشته هایی بود که در مورد حال یک نوجوان نوشته شده.
ساحل غربی گفت:
واقعا از خوندن این متن لذت بردم….واقعا عالی بود…. مرسی ….
Baran گفت:
good job عالی بود.هیجان و احساست را خیلی خوب توصیف کردی.
hiddenhalf گفت:
جالب بود …
کلی هم خندیدم …
mor گفت:
یعنی کُس گفتی که هیچ ریدی با این متن نوشتنت
احسان گفت:
برگ سبزی بود تحفه درویش. شرمنده که مقبول درگاه نیفتاد.
PRINCE گفت:
+++
sadaf گفت:
A very useful talk on LOVE in Yale University
ترازو گفت:
مرسی. بسیار جالب بود
احسان گفت:
……..
araz گفت:
اولین باری که سکس داشتم با کسی بود که اون زمان دوستش داشتم ولی لذتی نبردم. نمیدونم واقعا چرا! بعدها با یکی که فقط تو طول عمرم 3 بار دیدمش سکس داشتم باز بهتر بود ولی بازم حس کردم یه چیزی کمه.
درسته سکس فقط جسمی نیست حتی فقط روحی هم نیست وقتی از لحاظ روانی بخوایش بعدش باز احساس خلا داری، وقتی فقط جسمت درگیره باز یه جای کار میلنگه
به قول خودت سکس مهمه خیلی هم مهمه ولی باید دو بعد رو هم پر کنه
احسان گفت:
ادامه داره . می خوام قسمت دوم رو بنویسم ولی آپلود نمی شه نمی دونم چرا؟
احسان گفت:
؟
احسان گفت:
قسمت دوم
و این موج سینوسی ادامه داشت.برای من این شیفت کردن ازیک هیجان به شیوه دیگه همیشه بود و هنوز هم هست و هر مرحله هم زمان خودش رو داره ( آخرین هیجان رو نمی گم تو خماری بمونید).
20 تا 30 سالگی ، دوره پرکاریه جنسی من بود. روابط کوتاه مدت و دراز مدت. یکی براش عشق پیش نیاز سکس بود. اون یکی از کوتاه ترین زمان ممکن استفاده می کرد و حتی یه بار گفت :» بپر بیا فقط 15 دقیقه وقت دارم.».یکی دیگه می خواست تو سکس از الفاظ رکیک استفاده کنم و هر چقدر می تونم خشن باشم.اون یکی…… اون یکی …و یکی از سر نیاز مالی ، ای داد بیداد ، ( بابت این آخری ابراز ندامت و اعتراف به نامردی می کنم. مال دوران جاهلیت و جوانی بود. گه خوردم. هر جوری بتونم جبران می کنم.).
تو اون ایام فهمیدم سکس در عین سادگیه اجراییش ، چقدر پیچیدگی داره. چقدر سلیقه ایه. حتی تابع زمان و مکان هم هست
احسان گفت:
من نمی تونم کل متن رو اینجا بذارم . کسی می دونه مشکل چیه؟
hiddenhalf گفت:
احیانا قسمت سوم نداره ؟
ساحل غربی گفت:
مرسی 🙂
ایران گفت:
احسان، عالی نوشتی!
احسان گفت:
……..پرده آخر …..
نژاد بشر یاد گرفته برای تحلیل پدیده های طبیعی ، اون از نقطه صفر ، از ساده ترین جای ممکن شروع کنه. اون چیزی که به من هم یاد دادن همین بود که تو معادلات پیچیده باید تا می تونم از یک جای ساده شروع کنم و بعد بگردم ساده ترین مدلی رو پیدا کنم که رفتارش به مدل واقعی نزدیک هست و از همون روابط و معادلات بهره می بره.
تو مهندسی بهش می گن Simulation یا با کمی ساده سازی بیشتر اسمش می شه Modelling . هدف هم کاملا مشخصه. پیدا کردن الگوی رفتاری ، یا در یک سطح بالاتر ، پیش بینی رفتار سیستم یا یک پدیده.
این نوع نگاه به مسایل بدجوری تو ذهن من جا کرده. همیشه دنبال اینم که چرا اینطوری شد ؟ از کجا شروع شد، به چی بستگی داشت و منتهی به کجا می شه؟ چطور می شه هدایت ، منحرف ، متوقف یا حتی سریعترش کرد؟
و اما Modelling سکس :
سکس در یک نگاه ساده ست. یه منحنی که فقط دو نقطه ش پیداشت. یک ابتدا و یک انتها و دیگر هیچ.خط راست نیست و بینهایت مسیر برای وصل کردن این دو نقطه به هم هست. خیلی پیچیده ست…. خیلی …
در مورد سکس اولین مدلی که بهش رسیدم ( با تقریب نه چندان خوب ) ، مدل غذل بود.یک مدل ساده با داده های فراوان . اطلاعات زیادی می ده ولی اصالا برای یک شبیه سازی خوب کافی نبود:
نمی شه غذا نخورد. می شه فقط یک غذا خورد ولی دهنت سرویس می شه. هر غذا رو باید یه جوری خورد.یه غذایی رو می شه بیشتر از بقیه خورد.
بعضی ها ، بعضی غذاها رو دوست ندارن. بعضی ها دسترسی به غذای خوب ندارن.بعضی ها اصلا دسترسی به غذا ندارن. بعضی ها سوء تغذیه دارن.بعضی ها هر کوفتی رو می خورن. بعضی ها رستوران باز کردند چون بعضی ها غذای بیرون رو ترجیح می دن یا دسترسی به غذای خونه ندارن.بعضی ها حال می کنند تنهایی غذا بخورن و بعضی ها غذای دسته جمعی دوست دارن و هزار بعضی های دیگه.یک سفره ست با 3 میلیارد غذا و برای بعضی هم 6 میلیارد!!!
حتی می شه با روابط مارکتینگ مطالعش کرد : بالانس عرضه و تقااضا.
یا حتی جنبه استراتژیک داره و منجر به رقابت می شه وقتی پای بحران منابع وسط هست.
مدل دیگه ، مدل هنر بود.سکس یه جورایی مثل هنر می مونه. درک انسان از هنر ، به کیفیت و کمیت ارتباط با هنر بستگی داره. سیر درک انسان از هنر یک سر تکاملیه. بعضا نمی شه از نقطه صفر با یک هنر متعالی ارتباط برقرار کرد. برای من که با سینمای در پیت حال می کنم ، تئاتر و اپرا مزخرف ترین آپشن برای گذراندن وقته. من نمی تونم از ساز و نقاره یهو سوییچ کنم روی یک سمفونی.
حرف آخر :
1) باید شروع کرد و باهاش زندگی کردو بهش فکر کرد. هر کدوم از این مراحل که نباشه یا شروع نمی شه یا در یک سطح خاص می مونه.
2)سکس یک معادله است با بینهایت متغیر. هر متغیر هم خودش به تنهایی با زمان و مکان تغییر می کنه.ولی یک نکته مثبت هست.این معادله برای هر شخص در هر لحظه و هر مکان حداقل یک جواب داره. فقط باید جواب معادله رو پیدا کرد. اونی که می گفت : خشن باش . می خوام منو بدوزی به تشک.» جواب معادله خودش رو لااقل در اون بازه زمانی پیدا کرده.ما هم بگردیم چبدا می کنیم
مخلص آقایون ، ارادتمند خانوما
امضا : کم شعور
کاپیتان بابک گفت:
@ احسان
آفرین.خوب نتیجه گیری کردی
ايران دخت گفت:
اگه انتقاد میکنم بنا رو بر این شعر بگذارید :
اگر با دیگرانش بود میلی چرا ظرف مرا بشکست لیلی
نمیدونم چرا احساس میکنم یه جورایی این نسوان نویسنده لج کرده اند و تا اطلاع ثانوی دنیای اینجا فقط رو سکس میچرخه و بقیه چیزا یا مهم نیست یا به پشم فلانشان حواله داده میشود،یه تیک عصبی بدجور به چش میخوره اشتباه میکنم بگید،
سکس قسمت مهم تجربه ی شخصی هر فردیست ولی شما میخواهید به کجا برسید به آزادی سکسی،به سکس آزاد،به اینکه زنان هم مثل مردان میتونند بچشند و بگذرند،که چی آیا این شرم زنان سر زمین ما اینقدر آنها را از حقوق نداشته هاشان دور کرده که فقط با امتحان سکس فست فودی تمام آن رفع میشود.
همه میدونیم که در حواشی اینکه انسان از دامن سکس به معراج میرود(فقط اسکارلت جملات را به نفع زمان و مکان تغییر نمیدهد !) بقیه هم به معراج میروند، به فضا هم !
حداقل در این فضای مجازی و با فرض اینکه تمام شخصیتها هم در حد این هستند که میتوانند از اطلاعات به روز شده درباره سکس استفاده کنند،چون وقتی به وب شما سر میزنند به جاهای دیگه هم میتونند بروند و شاید بتوان گفت بیشتر آنها از حد یه عمه بلقیس یا امثالهم بالاترند،فقط کمی مردمی تر باشیم و یادمان باشد هنوز نسرین ستودهها در زندان هستند و ما ایکه سال جدید را با یاد اونها آغاز کردیم حالا چرا اینقدر سرد و بی روح سنگ سکسهای خیابونی و بیابونی را به سینه میزنیم
شاید من اشتباه میکنم و حد این وب همین است که اگه شما هم تائید میکنید عکس سردرتون حرفی توش نیست و مثل قالی کرمون تازه روز به روز برا بعضیها خوشگلتر و تو دل برو تر هم میشه !
پس اون شعر سردر تون زیاد نشون دهنده آنچه در سر دارید نیست،
خلاصه
مختارید به هرچه که دوست دارید حواله دهیدما رو
mahand گفت:
من موندم تو غرب ایا خانواده معنی و مفهومی داره یا خیر یا اینا که رفتن غرب از ازادی موجود استفاده بد کردند . بعضی ها نمیدونند از زندگی چی میخوان به هر حال یک نسخه واحد نمیتوان برای انسانها پیچید
vasat piaz گفت:
mahand
man na sare piazam na tah un, amma
hame joor adam hame ja va hame vaght peyda mishan
baharan2012 گفت:
جناب ماهند، من بعد از سالها سفری به ایران رفتم، باور بفرمائید، از هرج و مرج روابط سکسی بین زن و مردها، اعم از مجرد، و متأهل چنان شوکه شدم که به خود میگفتم، صد رحمت به غرب! در ایران، از هر کاری، حرفی، ژستی، برداشت سکشوآل میشود. یعنی آدم بخصوص یک زن امنیت جنسی ندارد…سرکوبیهای جنسی، آن هم به آن شکل بیمارگون، تبدیل شده به عقدههای جنسی و حتی انحرافات جنسی. همه کار به بدترین شکلش در خفا انجام میشود. چنین جامعهای نمیتواند سلامت باشد. غرب خیلی سلامت تر است. حداقلش کسی چیزی را مخفی نمیکند. و شما تکلیف خود را با اشخاص بهتر مدانید.
ایران گفت:
اسکارلت، تو خدایی!
کاپیتان بابک گفت:
اشهد ان لا الاهه الا اسکارلت
لطفن پیغمبرتم زود بفرست. ولی جان مادرت بهش بگو فارسی حرف بزنه
ایران گفت:
همیشه بعد از اون لحظههای اوجِ وصفناشدنی که ارضا میشم به این فکر میکنم که اون زنایی که این حسو تا حالا تجربه نکردن، که تعدادشون هم کم نیست، از چه لذتی محروم بودن! به همین دلیل بسیار با این جمله که «سکس در راس امور است» موافقم.
eli گفت:
با اينكه به اندازه موهاي سرم سكس داشتم هنوزم دوست داشتن برام مهمه .. شايد ادم عاطفي هستم شايد به خاطر اينه كه معمولا با اينكه دختر زيبايي بودم در روابطم ناكام بودم ..و اين منو تشنه عشق كرده ..ولي شده كه تو يه دوره همي با يكي آشنا شدم و در عرض يه ساعت رفتيم تو اتاق ولي باز دنبال دوست داشتن بودم چون اگه خوشم نمي اومد باهاش نمي رفتم و جالبه بعدش هم يه ارزو به دلم نقب مي زد كه كاش برام بمون الان 28 سالمه و ديگه تا اون حد سهل الوصل نيستم و جالبه كه حالا از طرف خيليم خوشم مياد ولي تا ندونم اونم واقعا منو دوس داره باهاش نمي خوابم ..
در ضمن اين اولين كامنتم تو اين وبلاگه … خواهش مي كنم بازم بنويس … هميشه وقتي ميام نت اول فيس بوكو باز مي كنم دوم اينجارو …
عمه بلقیس گفت:
من فکر می کنم لذت نبردن از سکس کژوآل برای هر مرد و زن نجیبی یک امر عادی هست…و من فکر می کنم نه مرد و نه زن از این قاعده مستثنا نیستند…اینها حاصل حرفهای عمه بلقیسی نیست و سکس کژوآل گرچه با اسلوبهای زمانه نمی خواند ، هرچه که وامدار اسلوبهای زمانه نیست لزوما تحسین برانگیز و قابل تامل نیست. هرکدام از ما قربانی فرهنگ غلط جامعه یا مذهب و مردها یا زنهای خیانت کار نیستیم…ما قربانی انتخابهای غلط خودمان هستیم…من و تویی که مطلقه شدیم به دور از سکس کژوال هم انتخاب عاقلانه ای نداشتیم …وای به روزی که گزینه های روبه رویمان مشتی هرزه باشند که دقدقه زندگیشان سکس کژوال باشد.این اصطلاح انگلیسی و هیچ اصطلاح دیگری نمی تواند هواس من را پرت کند که به این فکر نکنم که من یک زندگی را باختم و اگر بخواهم در زندگی ام باز هم بی گدار به آب بزنم این آخرین شکست من هم نخواهد بود…نمی دانم می خواهی بشنوی از کسانی که شاید به دنبال یک سایت پورن یک کلمه راجع به اینترکورس را سرچ کرده اند و به پیچ تو رسیده اند، از رابطه های جنسی بسیارشان بگویند توصیفش کنند…حرفهای رکیک بزنند، همه با هم روشنفکرانه از آلت های تناسلیمان حرف بزنیم….نه…
یادم هست که میشل دو مونته را یک روزی خیلی قبول داشتم آنجا که می گفت : من دلم می خواهد خربزه بخورم و پای لرزش بنشینم ، به کسی چه؟ من دلم می خواهد با زنی فلج همبستر شوم به کسی چه ؟
ته همه ی اینها آخر فهمیدم نه…آدمهایی که اینجور زندگی می کنند می شوند نسوان مطلقه معلقه یا مطلقه هایی شبیه من و تو و شاید آنها که عملا که نه قانونا به جمع ما پیوسته اند…آدم که کثیف زندگی می کند دور و برش حشره زیاد جمع می شود…آدمهای درست حسابی دور و بر آدمهای لجن پا نمی گذارند…برای خوبها را داشتن باید خوب بود..وچه کسی دوست ندارد که سهمی از خوبان داشته باشد… همه ی این حرفها یک مکانیسم دفاعی ست…زن و مردی که سهمی از آدمهای درست حسابی و خوب جامعه ندارد دلش را هم باید به سکس کژوال خوش کند…در چنین بستری مهندس لجن یا دکتر فاسد یا مردهای متاهل که به کار همان زن اولشان هم نیامدند چه برسد به تو زیاد می شود پیدا کرد…اما آن آدمهایی که دلم خیلی وقت است برایشان لک زده در چنین بسترهایی یافت نمی شوند…ای انسان ! من و تو آن آدمی که وقتی با او می خوابی به سقف نگاه نکنی پیدا نمی کنیم…در چنین بستری مردی نجیب که می شود در حد پرستش او را دوست داشت پیدا نمی کنی…و اگر اصلا نمی خواهی پیدا کنی که به خودت دروغ گفتی و همیشه باید وسط همین سکس های کژوآل به سقف نگاه کنی و فکر کنی که چرا لذت نمی بری…و اگر هم فکر می کنی می شود هم این یکی را داشت و همان یکی می شوی یکی مثل سعادتیان …من گاهی خجالت می کشم که باید به دنیای مطلقه ها یی مثل نسوان بپیوندم…نه من گاهی خیلی ناراحت می شوم که چرا آدمها فکر می کنند این بکارت که ار دست رفت و یک مرد نامردی مطلقه شان کرد باید به تلافی اش سراغ سکس کژوال بروند…یهنی برای مطلقه ها راهی جز نیست…بله من و تویی که به جمع مطلقه ها اضافه شدیم توانایی مدریت خشم ها و دوست داشتن هامان را نداشتیم و بعید هم نیست سکس کؤوال هم به سر چنین آدمهایی بزند.اگر اینها روشن فکریست که همه ی فاحشه های شهر روشنفکرند…همشان افکار نویی دارند از نسوان هم نوتر شاید….نه درست است 2012 است سال، اما فاحشه تا ته دنیا فاخشه است …هیچ ایده نوعی هم پشتش نیست…اصولا آدمها فاحشه می شوند چون فقط یک تن دارند و در کنارش سری که در آن مغز باشد ندارند …تن دارند ولی چیزی برای از دست دادن ندارند…زنهایی را دیده ام که یک هزاری در جیبشان نیست، یک کتاب درست حسابی در عمرشان نخواندند اما دامنشان را روی پایشان می کشند از شرم و نجابت…فاحشه هایی دیدم در سواحل آنتالیا کیف هاشان پرپول اما خیلی وقت است مردی جز برای خوابیدن با آنها سراغشان نیامده…یک زن نجیب خیلی چیزها دارد برای از دست دادن جز بکارتش…تنها داشته ی من و تو بکارتمان نبود که بعد از طلاق به سکس کژوال برسیم…برای من همان زن دیپلمه ای که بچه اش را در آغوشش خوابانده و زیر لبی قرآن می خواند که مبادا شوهرش را از دست بدهد شرف دارد …دلم نمی خواهد حتی یک لحظه فکر کنم که دنیای بعد از طلاق دنیای خوشی های بی خودی و سکس کژوال باشد…یک زن طلاق می گیرد چون زیر بار حقارت ها نمی خواهد برود، نه اینکه طلاق بگیرد که به پیشباز حقارت ها برود…فلسفه ی طلاق خداحافظ گفتن به نامردها ست نه تن سپردن آسان به آنها…
آرشین گفت:
خانم ببخشید نجابت یعنی چی؟
یعنی یک ارزش منظورتون هست یعنی هرکی تا اخر عمر خودشو محدود به یک نفر بکنه آدم خوبیه ؟
ماها مگه چند بار زندگی میکنیم که این همه به خودمون زجر بدیم خودمونو در حیا و نجابت حبس کنیم
من الان 21 سال دارم الان باید جونی کنم سکس کنم پارتی برم با دوستامون بزنیم برقصیم بریم کوه بریم بگردیم . شوخی کنیم گیتار بزنیم . 30ساله که بشم آروم میشم اگر شادی نکنم سکس نکنم اون موقعه دپرس میشم و افسوس میخورم . من 9 سال یا ده سال بیشتر فرصت ندارم همه جونا ده سال بیشتر فرصت ندارن هم باید درس بخونیم هم باید حال بکنیم مگه سوئد یا هلند نجابت وجود داره؟
اما سالمترین و آروم ترین کشورهای دنیا هست
حقارت نجابت اینا تعریف های ذهنیه ببخشید فضولی کردم شایدم سنم کمه و خیل چیزا رو متوجه نیستم
PRINCE گفت:
+
———————–
«…رای هر مرد و زن نجیبی…»
وا.. که ما در دهاتمان به اسب مطیع و توسری خور و بچه خوب، نجیب میگیم. شما که منظورت، ازینها که گفتم که نبوده؟
«…هرچه که وامدار اسلوبهای زمانه نیست لزوما تحسین برانگیز و قابل تامل نیست…»
ولی لابد، بر عکسش هست؛ نه؟
«هرکدام از ما قربانی فرهنگ غلط جامعه یا مذهب و مردها یا زنهای خیانت کار نیستیم…ما قربانی انتخابهای غلط خودمان هستیم»
نخیر.هر کدام از ما قربانی انتخابهای غلط خود نیستسم.اگر هم واکنشهای ایشان ناسازگارانه و غلط بوده،که بنظر من الان در خوب مسیری پیش میرن.
«…من و تویی که مطلقه شدیم به دور از سکس کژوال هم انتخاب عاقلانه ای نداشتیم…»
تو را نمیدانم.ولی همه مثل خودت نیستند. در ضمن،هر «معلولی» نمی تواند «نقش علیتی» را برای «علت» خودش، بازی کند.
«…وای به روزی که گزینه های روبه رویمان مشتی هرزه باشند که دقدقه زندگیشان سکس کژوال باشد…»
موافقم.حالا ما با امثال تو چه کنیم؟
«…من یک زندگی را باختم و اگر بخواهم در زندگی ام باز هم بی گدار به آب بزنم این آخرین شکست من هم نخواهد بود…»
موافقم.خیلی ها میتونن تا به ابد بازنده باشند.
میدونی حتی دل من به حال خیلی ازین ها میسوزه.
«…نمی دانم می خواهی بشنوی از کسانی که شاید به دنبال یک سایت پورن یک کلمه راجع به اینترکورس را سرچ کرده اند و به پیچ تو رسیده اند…»
نمیدونم تو هم تاب شنیدن سرگذشت کسانی را داری که از جستجوی pedophilia در اینترنت به متن ان لاین رساله اقا رسیده اند…
«…آدم که کثیف زندگی می کند دور و برش حشره زیاد جمع می شود…»
بعضیاشون هم، 3 پاه هستن بعضیا 4 پا!
«…آدمهای درست حسابی دور و بر آدمهای لجن پا نمی گذارند…»
اما گاهی لجنهای پررو، عکسش رو انجام میدهند.
«…زن و مردی که سهمی از آدمهای درست حسابی و خوب جامعه ندارد دلش را هم باید به سکس کژوال خوش کند…»
یا شاید هم به نوکری قلاده داران.
«…در چنین بستری مردی نجیب که می شود در حد پرستش او را دوست داشت پیدا نمی کنی…»
نه،مردای نجیب الان در گشت ارشاد یا کهریزک یا پای لپتاپ، در حال مجاهدت هستن.
«من گاهی خجالت می کشم که باید به دنیای مطلقه ها یی مثل نسوان بپیوندم»
ما هم از حضور شما از خالقمان خجل هستیم.
«نه من گاهی خیلی ناراحت می شوم که چرا آدمها فکر می کنند این بکارت که ار دست رفت و یک مرد نامردی مطلقه شان کرد باید به تلافی اش سراغ سکس کژوال بروند»
به تلافی اش؟ نه؛ دنیا بدین سادگی نیست.هر چیزی به «تلافی» چیز دیگر نیست.
بزرگتر میشی، شاید یاد بگیری.
» من و تویی که به جمع مطلقه ها اضافه شدیم توانایی مدریت خشم ها و دوست داشتن هامان را نداشتیم»
تو شاید از مردم که نه، حتی از جامعه ات هم جدا شده ای اما، همه لزوما «تو» نیستند.
«اما فاحشه تا ته دنیا فاخشه است»
نه.حتی برای تو هم راهی هست.حتی تو هم میتونی ادم باشی.
«اصولا آدمها فاحشه می شوند چون فقط یک تن دارند و در کنارش سری که در آن مغز باشد ندارند»
نخیر.یک لپتاپ هم لازم دارند.
«تنها داشته ی من و تو بکارتمان نبود که بعد از طلاق به سکس کژوال برسیم»
بیشتر از خودت بگو.
«ک زن طلاق می گیرد چون زیر بار حقارت ها نمی خواهد برود، نه اینکه طلاق بگیرد که به پیشباز حقارت ها برود…فلسفه ی طلاق خداحافظ گفتن به نامردها ست نه تن سپردن آسان به آنها…»
کاملا درسته.
bahar گفت:
:))))
عمه بلقیس گفت:
عزیز دلم هرکس تعریف خودش رو از نجابت داره و هرکس نجابت رو طوری تعریف می کنه که تعریفش خودش رو هم شامل اون آدمای نجیب کنه…یا هرکس هرزگی رو طوری تعریف می کنه که هرکسی رو اون تعریف شامل بشه الا خودش…چه کسی گفته همه باید در طول زندگیشون با یک نفر بخوابند…اما اگه یک روز عاشق یک نفر شدی و آرزو کردی کاش هرروز صبح توی بغل اون از خواب بیدار بشی می فهمی چی می گم…وقتی که اون آدم از زندگیت می ره و با خودش همه ی احساستو و حتی میل جنسییتو هم می بره…در این صورت کسی که دوست داره اینجوری حال کنه نباید ازدواج کنه…اما وقتی ازدواج کرد و این وسط یک بچه ای هم درست شد…غلط بیجاست که بگه شوهرم انزال زودرس داره یا زنم سرمزاجه و من هم می خوام حال کنم …خوب همین حال کردنو واسه طرفشم مجاز می دونه؟ نه مسلما…پس اینها یک مشت دری وری و بهانست …کسی که ازدواج می کنه و زن بیچارش تا دیروقت از گشنگی باید لبشو گاز بگیره و منتظر شوهرش بشینه غلط می کنه لب منشی شرکتو گاز بگیره…مرد و زنی که ازدواج می کنه و زندگی یک نفر رو به زندگی خودش گره می زنه حق اینکه بگه دلم می خواد حال کنم و سکس کنم و اینها نداره…گم بشه…دور شه…جدا شه …بره سوا شه …بعد هر کاری دلش خواست بکنه …وقتی زنی مطلقه می شه و من احترام می زارم به همه ی شجاعت و عزت نفس و غرورش برای تحمل سختی جدایی …وقتی بیاد به سکس کژوال فکر کنه توی خیلی از این سکس ها با شوهر بی صفت همان زن بیچاره ای که جایی از خونه نمونده که گردگیری نکرده باشه از بیکاری می خوابه …و به این جور مردها حال پخش می کنه…و این یعنی باز ما زنها خودمون زندگی های همو خراب می کنیم.اگه همه ی ما اعم از مطلقه و مجرد وقتی مرد متاهل بهش حالی کنیم که تویی که به درد زن اولت نخوردی به درد هیچ کس نمی خوری اونموقع زندگی ما زنها خیلی بهتر می چرخه…اون خانوم س با اون فوق لیسانس که میره آقای سعادتیان رو گیر می یاره از خانوم سنتی و خونه نشین سعادتیان هم بدبخت تره…همه ی این خیانت هایی که ما زنها می بینیم واسه اینه با این سکس های کژوال آسون به این جور مردها حال رسونده می شه…زن بیچاره دقیقه ای هزار بار در قابلمه رو باز و بسته کنه از بیکاری و غذا رو یک همی بزنه و بعد یک جایی بیرون خونه شوهرش توی یک سکس کژوآل سیر سیر می یاد خونه و توی رخت خواب می گه امروز زیاد کار کردم خستم …شب بخیر…ته همه ی اینا از ماست که بر ماست…ما زنها خودمون عامل مطلقه شدن همدیگه ایم…
کاپیتان بابک گفت:
++
کاپیتان بابک گفت:
مثبت ها برای پرنس بود. برای حوصله و دقت و طنزش
پرنس گفت، بنظر منم خیلی از حرف های عمه بلقیس درسته ولی از آب گل آلود ماهی گرفتن و وسط دعوا نرخ طی کردن، نه
کاظمی گفت:
++++++
baharan2012 گفت:
عمه بلقیس، چقدر قضاوت میکنی عزیز؟ این داوریها و من خوبم-خوبم گفتنها که بدترین خوره روح و روان آدمند.
ساره گفت:
عمه بلقیس تمام فرمایشات شما متین، اما خدا وکیلی، من بمیرم، اگه همین پست بالارو یه مرد نوشته بود، انقد قلم فرسایی می کردی یا با یه جمله مختصر: مرده دیگه، تنوع طلبه، ختم به خیرش می کردی؟ هان؟
کاپیتان بابک گفت:
عمۀ بلقیس گرامی
تا اینجا بعضی حرفهای شما، نه، خیلی از حرفهای شما درست. زن خوب فرمانبر پارسا / کند مرد درویش را پادشا و اینجور چیز ها. استغفرالله، الان ساحل غربی با کفش و کاپیتال مارکس میاد سراغم. کمتر مردی برای شریکش دنبال زنی می گردد که کله اش بوی قرمه سبزی می دهد و می خواهد هفته ای یک پارتنر سکسی داشته باشد. ولی آخرش رفته بودم تو خلسه یکهو چرت آدم را (که من باشم) پاره پاره کردید. نوشتید:
همان زن دیپلمه ای که بچه اش را در آغوشش خوابانده و زیر لبی قرآن می خواند که مبادا شوهرش را از دست بدهد شرف دارد
ای بابا! آن زن دیپلم دار با احتمال قوی معنی آن قرآنی را که زیر لب می خواند، نمی داند
او حتما نمی خواهد بچه اش برود و سر یک یهودی یا بهایی را ببرد، اموالش را بدزدد و زن و بچه اش را هم بسپوخد. می خواهد؟ نه، حتما نمی خواهد. کجای نادانی شرافت دارد؟
کلمات قصاری چند از قرآن را ملاحضه فرمائید: اینها را الله گفته ها، همان که مهربان و بخشنده است
می خواستم لینک بگذارم، ولی دیدم درنگ جایز نیست. اینجا تبدیل به یک کتاب شده، اینهم رویش
سوره 5 مائده، آيه38
دستِ مرد و زنِ دزد را به کيفرِاعمالشان ببريد؛ اين عقوبتی است که الله بر آنان مقرر کرده و الله مقتدر وداناست
سوره 5 المائده، آيه44
در تورات به بنی اسرائيل حکم کرديم که نفسِ قصاص کنند چشم را در
مقابلِ چشم و بينی را به بينی وگوش را به گوش و دندان را به دندان و هر زخمی را قصاص خواهد بود
سوره 2 بقره، آيه178
ای اهلِ ايمان برای شما حکمِ قصاصِ کشتگان چنين معين گشت که مردِ آزاد را در مقابلِ مردِ آزاد و بنده را بجای بنده و زن را به زن قصاص کنيد….
سوره 2 بقره، آيه190
بکشيد در راهِ الله مخالفان را، ولی بدونِ شورش، که الله شورش را دوست ندارد
سوره 2 بقره، آيه191
بکشيد آنها را و در هر کجا که برخورد کرديد، آنها را دنبال کنيد و بيرون برانيد، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشيد، بکشيد اگر مقاومت نشان دادند که اينست مجازاتِ کافران
سوره (4) النساء، آيه 89
با نامسلمانان دوستی نکنيد تا ايمان آورند واگرباز از ايمان برگشتند، آنها را بگيريد وبکشيد، چون آنها دوست ويارِ شما نيستند.
سوره 9 التوبه، آيه 23
ای اهلِ ايمان، شما پدران وبرادرانِ خود را نبايد دوست بداريد اگر آنها کفر را بر ايمان برگزيدند و هرکس از شما آنها را دوست بدارد بی شک ستمکار است
سوره 9 التوبه، آيه 28
ای مومنان، مشرکان نجس هستند ونبايد ازين پس به کعبه وارد شوند. اگر شما از کاهشِ درآمدِ خود در هراس هستيد، الله از فضلِ خود، شما را بی نياز ميسازد.
سوره (9) توبه، آيه 29
قتال و کارزار کنيد با کسانيکه به الله واحکامِ او ايمان ندارند و همچنين بکشيد آندسته که خود اهل کتاب هستند (مسیحی، یهودی، زرتشتی) ولی آآنچه را الله (اسلام) و آنچه رسولش محمد، حرام کرده، حرام نمیدانند و به دین حق (اسلام) نمیگروند، مگر اینکه قبول کنند تا با خفت و زاری به اسلام جزیه (با ج) دهند
سوره 9 التوبه، آيه 5
همينکه ماهِ حرام گذشت، در کمينشان باشيد، بر آنها هجوم بياوريد وبکشيد مشرکان را با هرنيرنگی که ميتوانيد، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خونِ آنها بگذريد که الله غفور و رحيم است
التوبه، آيه 123
بکشيد کافران را از پسِ هم، تا جديت و خشمِ شما را احساس کنند
سوره (47) محمد، آيه 4 :
کفار را در هر کجا يافتيد گردن بزنيد، وقتی بر آنها پيروز شديد آنها را زندانی کنيد يا بعدا آنها را آزاد کنيد يا بگذاريد خودشان را بخرند تا اينکه جنگ بپايان رسد. الله رضايتش جلب می شود او يقينا سرنوشت آنان را معين کرده است، اما او ممکن است برخی از شما را آزمايش کند از طريق ديگران؛ و برای آنانی که در راه الله نثار شده اند بانها اجازه خواهد داد نابود شوند
سوره 47 محمد، آيه 35:
سستی نکنيد، به صلح تن در ندهيد، چون الله شما را قويتر و بی نقص گردانده است
سوره 22 الحج، آيه 39:
اجازه داريد بکشيد هر که را که به شما ستم کرده است، الله پشتيبانِ شماست
سوره 9 التوبه، آيه 29
بکشيد کسانيرا که به الله و احکامِ او ايمان ندارند، همچنين آن دسته که خود اهلِ کتاب هستند ولی اسلام را نپذيرفتند، مگر اينکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدستِ خود جزيه بپردازند
سوره 47 محمد، آيه 4:
کفار را در هر کجا يافتيد گردن بزنيد تا زمين از خونِ آنها رنگين شود و اسيران را محکم ببنديد که قادر به گريز نباشند
سوره 4 آيه 74
بنابر اين بگذاريد آنها در راه الله بجنگند، که بخشنده اين زندگی جهانی است، هر کسی که در راه الله بجنگد، اگر کشته شود ويا پيروز شود ما برای او پاداش بزرگی فراهم کرده ايم.
سوره 61 آیه 4
همانا الله آنانی را که در راه او کشتار می کنند آنها را در رتبه ای قرار ميدهد مثل اينکه آنها ديواری محکم و استوار بوده اند
سوره 5 المائده آیه ۳۳
همانا کیفر آنانکه با خدا و رسولش به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را بقتل رسانده یا بدار کشند و یا دست و پایشان را به خلاف ببرند (یعنی دست راست را با پای چپ و یا دست چپ را با پای راست) یا با نفی و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند و این ذلت و خواری عذاب دنیوی آنها است و اما در آخرت به عذاب بزرگی معذب خواهند بود.
PRINCE گفت:
@عباس میرزا؛
رونوشت به 50 ساله و کاپیتان و ادم ناراحت و خرزهره و سایر داغداران فراق و فراغ! ان یار ناپیدا!
بدون سفارش گرفتن و گزنکرده، می بُری و میدوزی و وقتی لباست به تن من زار میزند، ایراد میگیری که چرا من کج هستم؟!… عجب اعتماد بنفسی!…
قیاس به سخنگویی برای نسوان؟ مصداق نابجایی است و مثالی از سفسطه میتواند باشد،
1.چنین فرضی خیلی بعید است و هم من هرگز در جایی چنین ادعایی نکردم و البته نسوان هم همچنین(حتی اگر هم میکرد فرقی نداشت. قبله من،خودم هستم. ممکنه با توجه به نظر دیگران، ارتقاء اش هم بدهم ولی در نهایت، دنیا و شما ها و نسوان و خدا! و …،همتون برای این وجود دارید که زندگی من را پررنگ تر کنید!.حتی این جواب من هم در راستای صلاح خودم هست.اصولا موجود زنده چنین است.من به تک تک شما ها هم چنین زاویه دیدی رو برای خودتان پیشنهاد میکنم )
2.پس اگر من چنین ادعا نکردم، دلیل ان نتیجه گیریت رفتار من بوده یا بهتر بگم، برداشتی که تو از رفتار من داشتی؛
امار اوردی و گفتی که از لحاظ نظری، نمی شود که نظر دو تن از «هر نظر» یکسان باشد پس دلیل این همانندی نظر پرنس-نسوان، باید چیزی بیش از همسانی تفکرها باشد.
اولا؛ که اینکه من درین وبلاگ، میچرخم، از روی شانس نیست.البته که تشابه فکری «نسبی» با نسوان برقرار هست، وگرنه که حقوق و مواجب بهم نمیدهند که مثل…، همش در وبلاگی که ازش بیزارم ،پلاس باشم.
دوما؛این «از هر نظر» یکسان بودن ما را و مطلق دانستنش را، با چه معیاری و در چه بازه زمانی استخراج کردی؟
تا جایی که یادم می یاد با برخورد نسوان با پرسونای «ارش» و»رهگذر» ، توافق نسبی نداشتم و در مورد دومی، هنوز هم ندارم.
بنارین این فرض ات هم که با این مثال نقض، روبرو شد.
اگر شما یا حتی نسوان، چنین شباهت و همسانی کاملی را بین نظرات ما میبینید، لابد از نقص دید خودتان هست چرا که چنین شباهتی تقریبا غیر ممکن و حتی، «تظاهر» هم در بلندمدت، تقریبا غیر ممکن هست.
3.شما رو چه میشود یا شاید هم من و نویسنده های وبلاگ را؟
ان بدبختِ (بله، مسلما فردی با بختی بد) و زیاندیدهِ (چرا که بسیار از وقت خودش را بی حاصل درینجا تلف کرده وشاید هم تمام وقتش را) نسوان، که باید مودبانه و غیرمستقیم (در صورت صلاحدید هیات منصفه بازدیدکنندگان) با مزاحمش رفتار کند و تقریبا خفه خون بگیرد.
به تخمه اش هم باشد که اگر کسی از شما (بله، از میان شما مخاطبان)، بیمار جنسی و عقده ای نامیدش ، بقیه تان هم تخمتان نمی لرزد.چرا که صاحب وبلاگ، قدرتمند و قوی تر هست و البت که ما مردمِ عدالت طلب هم همیشه در طرف ضعفا و مستضعفین هستیم.
خلاصه، اونکه وبلاگه خودشه و غلط میکنه که حرف تندی بزنه یا شاید هم اصلا حرفی بزنه.
منِ مخاطب هم که چون از نظر بعضی از شما به مقام «نورچشمی» مفتخر شده ام، هم شاید نباید نظرم را در دفاع از او بگویم.
شاید اگر صد من لیچار بار نسوان میکردم، الان به «ان رهبر سفرکرده در تبعید» معروف شده بودم که روزی قرار است برگردم و دیو را بیرون بیاندازم.
درین مورد اخیر که کسی به صاحب وبلاگ، پیشنهاد بستن اینجا رو داده،هم لابد نباید حرفم و نظرم را بزنم چون احتملا ترفیع درجه گرفته و به مقام «سخنگوی» وبلاگ ، مفتخر خواهم شد.لابد شما ها هم ، سخنگوی پرسوناهای غایبِ همیشه در صحنه، هستید…
یک چیزی رو رُک بهتون میگم.
رفتار شما در مقابله یا حوادث یا تحریکات یا پدیده ها یا جریانات اخیر، (کامنتهای مزاحمین،پاسخ نسوان،واکنش شما به هر دو) ، یکی از بهترین «طنزهای سیاهی» هست که در این وبلاگ مطرح شده، البته که شما در خلق این یکی ، نقش بیشتری داشتید…
پ.ن:اگه یه مقدار پارانوئیدتر بودم،
شاید دران صورت با بررسی مجدد رفتارشما، دلیل این دو پستِ اخیرِ پشمکیِ عقده وارانهِ مزخرف ِ نسوان را چیز دیگری، فرض میکردم.
ولی خوب، بگذار که فرض کنیم که ویولتا یهو یاد کالیبر تنگ ِ… و روان کمالگرای خودش افتاد و بعد اسکارلت هم که دید اوضاع حسابی سکسی هست، تصمیم به بیان رابطه سکس و نزدیکی روانی و درنتیجه، مورد سوال قراردانِ موثر بودنِ casual sex را گرفته.
عباس میرزا گفت:
جوابت رو همون بالا دادم، با کپی پست کردن یه نوشته چیزی به محتوای اون اضافه نمیشه! D:
PRINCE گفت:
دلیل کپی-پیست، اطمینان از ابلاغ رونوشت بود.
کاپیتان بابک گفت:
خب، اسم منم آوردی ولی من اینرا قابل جواب نمی دونم. قصدم اهانت نیست. فقط نمی دونم کجاش به من مربوط میشه ؟!
خرزهره گفت:
باز شما وضعت بهتره.
من اصلا نفهمیدم کجاش به کی مربوط می شه..
عباس میرزا گفت:
به بهانه من نوشته! ولی خودش هم نفهمیده چی رو داره به کی جواب میده!
PRINCE گفت:
@ عباس میرزا-کاپیتان-خرزهره:
دو بخش اول، مشخصا برای عباس میرزاست.
«رونوشتی» از دو بخش اول برای دو پرسونای دیگر ارسال شد ، چون برایشان مفید بنظر میرسید.
بخش سوم مشخصا همتون رو مورد عتاب قرار داد.
یاداوری:از این که دقیقا متوجه نشید، کدام بخش به کدامتان مربوطه، چطور نتیجه گرفتید که من متوجه منظور نوشته ام نشدم؟
ایا پرسونا «عباس میرزا» ادعا میکنه که هدف و معنای کامنت من رو بهتر از خودم، میدونه؟
کاپیتان بابک گفت:
@ شازده گرامی
حالا که گفتی کجاش بمن مربوط میشه، دو سه کلمه در این مورد میخوام بگم. الان سرم شلوغه. لطفن همین جا سر بزن
کاپیتان بابک گفت:
@ شازده گرامی
کامنت های بعدی بین شما و عباس میرزا را با دقت نخوانده ام. فقط سرسری نگاه انداختم
شما که سابقۀ سه ساله اینجا داری میدانی که من هم بار ها و بارها از لولیتا (بیشتر) و ویولتا (کمتر) دفاع کرده ام. از جواتی هم دفاع کرده ام وگرنه به «داغدار فراق و فراغ آن یار ناپیدا» ملقب و مفتخرم نمی کردی. اینجا من نه می خواهم از این بگویم ، نه از آن. شخصا، رابطۀ جواتی و وبلاگ نسوان برای من یک مسئلۀ حل شده است. تایش کرده ام و کنار گذاشته ام.
اما شما. خود این کار شما ( سینه سپر کردن برای هر چیزی که بهش عقیده داری) صرفا از نظر من نه تنها اشکالی ندارد، بلکه خوب است. من کسی را که روی حرفش می ایستد، تحسین می کنم ( این تحسین شامل مسائل دینی و ج.ا سلامی و خامنه ای و پیروانش نمی شود) به نظر من نحوه و مکان برخورد شما اشکال دارد. عباس میرزا بشما اعتراض می کند که ادای سخنگو در نیار، یکبار بگذار نسوان خودشان چیزی بگویند. در جواب به این اعتراض، شما یک حملۀ گسترده و گازانبری به چهار 5 نفر می کنی که نامشان را می بری و عده نا معلوم دیگری که ممکن است یکبار در گذشته گفته باشند بالای چشم نسوان ابرو هست، یا مثلا نوشته های جواتی را دوست دارند.
در این حملۀ نابجا و بی مورد حتی نام 50 ساله را هم میبری که از فرافت آه و ناله می کرد. چرا؟ بجرم اینکه 50 ساله جواتی را دوست دارد؟ این، همه را با یک چوب زدن شایسته نیست و، اگر برایت مهم است، از احترام خودت می کاهد. با هر کسی مستقیم، و وقتی بنظرت سخنی نا بجا گفت برخورد کن. نه اینکه درد وعقدۀ 6 ماه، یکسال را ذخیره کنی و یکهو وسط بحث سپوختن، وقتی هیچکس نامی از» آن یار ناپیدا» نبرده، در جواب عباس میرزا، مثل موم داغ روی سر نصف خوانندگان بریزی. تازه دفعۀ اول آنقدر پرانتز باز کردی که من نفهمیدم بیرون پرانتز چی گفتی. این قسمت که بعد از شمارۀ 3 شروع میشه
ان بدبختِ (بله، مسلما فردی با بختی بد) و زیاندیدهِ (چرا که بسیار از وقت خودش را بی حاصل درینجا تلف کرده وشاید هم تمام وقتش را) نسوان، که باید مودبانه و غیرمستقیم (در صورت صلاحدید هیات منصفه بازدیدکنندگان) با مزاحمش رفتار کند و تقریبا خفه خون بگیرد
و قسمت آخر که می گویی «رفتار شما در مقابله یا حوادث یا تحریکات یا پدیده ها یا جریانات اخیر، (کامنتهای مزاحمین،پاسخ نسوان،واکنش شما به هر دو) ، یکی از بهترین «طنزهای سیاهی» هست که در این وبلاگ مطرح شده
اگر نظر صادقانۀ مرا بخواهی، باید بگویم که کسی شعر محض است در حد تیم ملی بانوان. برای رعایت انصاف، اینرا هم بگویم که کامنت های بعدی ات ظاهرا بنظر می رسد بهتر شده باشد، گفتم که با دقت نخوانده ام
من فقط خودم و 50 ساله را مثال می زنم، چون مسن تر هستیم و شاید صبرمان بیشتر است. امیدوارم 50 سالۀ گرامی از شما نرنجیده باشد. خود من چون اینجور خاله زنک بازی ها را (ببخشید) به تخمم حساب نمی کنم، می توانم با وجدان آسوده و خیال راحت، رک و پوست کنده بشما بگویم که این کارت اشتباه است. دلیل هم دارم که شاید خودت که انسانی منطقی هستی، مد نظر بگیری. شما این کار را میکنی چون وبلاگ نسوان و بسیاری از نظراتشان را دوست داری. این دوست داشتن بسیار عالی است. ولی با این روش که چیزی گیرت نمی آید، جز یک ایول و بزن قدش از ویولتا و ارتقای لفظی به مقام دلاوری. از سوی دیگر، از همین جا به پایین را که نگاه کنی، بهت قول می دهم، هشتاد درصد خواننده ها از این بگو مگو ها زده می شوند. جو سنگین، سنگین تر می شود. نخواسته، به وبلاگ دلخواهت صدمه می زنی. ویولتا را هم بجای شاد کردن، دیپرس می کنی که یاد کشتی های غرق شده اش بیافتد و اینکه یک دوست نمی بیند، نمی قهمد، و دوست دیگری دست کلیک کننده اش را بسویش دراز نمی کند و بگوید «شازدۀ دلیرم مرسی….اما کسی که باید در برابرش از من دفاع کنی، اینهایی که اسم بردی نیستند، خود من هستم.» و بعد برای خواباندن قال بگوید: «مدتی سکوت کنیم.. شاید بهتر بشه»
50 ساله گفت:
پرنس عزیز : با تمام علاقه ایکه بهت دارم بهت میگم بقول خدا بیامرز ویول بلی — بلی
PRINCE گفت:
@50 ساله:
خوب، فکر کنم همین دوکلام هم به عنوان پاسخ کافیه.
نسوان گفت:
شاهزاده ی دلیرم، مرسی از اینهمه انرژی که برای ما گذاشتی، از این که یک تنه از جایی که دوستش داشتی دفاع کردی… برای من که هر وقت افتادم؛ از کنارم بی تفاوت رد شدند و یک جورایی عقده دارم ارزشمند بود.
اما کسی که باید در برابرش از من دفاع کنی، اینهایی که اسم بردی نیستند، خود من هستم. می تونی بیای و من رو از شر خودم نجات بدی؟ تو که می دونی من کجام…اگر اومدی، یک شمشیر هم با خودت بیار.
فانوس گفت:
انرژی منفی گرفتم شدید،به نظر میاد بغضی در گلو داری یا از ما خسته شدهای،حالو هوات بد جور ابریه یا من بد حس میکنم!
عباس میرزا گفت:
@Nesvan
دستت درد نکنه که یکی نزدی تو گوش ما که به خودمون اجازه دادیم به «شاهزاده ی دلیرت» انتقاد کنیم! برای اینکه ببینی چجوری یکتنه از اینجا در برابر دشمنان بی صفت دفاع میکنه به جوابایی که من، نقاش یا بلقیس داد رجوع کن!!!
ببخشید در مثل مناقشه نیست اما یاد این جمله افتادم: «برخی جوانان با اخلاص، مومن و خوب، متأسفانه تصور می کنند که اینگونه اقدامات وظیفه است.» ! میدونی که خامنه ای کی این جملات رو خطاب به سعید تاجیک گفته بود، نه؟
یادم نبود همه حیوانات برابرند، ولی بعضی برابرترند!
PRINCE گفت:
ان «دلیری» رو من با ارامش خاطر به شما اهدا میکنم.
بعید میذونم چیزی از من کمتر کنه.
PRINCE گفت:
@نسوان
چه جالب!
میخواستم ازت بخوام که کمتر پاسخی + در توصیف کارم بدی،
خوشبختانه کامنت پرسونای «عباس میرزا» ، در پایینتر، دلیلش را توضیح داد.
متوجهی که در توجیه یا دفاع رفتارشون یا بیان نظرشون ، در صورتیکه احساس کنند که زیر فشار قرار گرفته اند (حال واقعا یا مجازا) از هر حربه ای استفاده میکنند.
شاید هم در طول زمان، در کنار تمایل من برای بازی در نقش دایی جان ناپلئون یا دُن کیشوت، به تو هم لطف کنند و مجوز بازی در نقش زیبای محبوس در برج جادوگر و منتظر نجات توسط شوالیه مححبوب (PRINCE charmaing) یا نقش زن ضعیف منتظر ناجی رو بدهند.
میبینی که مردم ، گاه، چقدر مطابق انتظارات رفتار میکنند؟…
عباس میرزا گفت:
ممنون از بخشندگیت شازده، ولی دارایی هات رو واسه خودت نگه دار! در ضمن به جای فرار به جلو لطفا اگه جوابی برای اونچه که بالا گفتم داری زیرش بنویس! اگر هم نداری همچنان راجع به کاینات و پرسوناهای مختلف خیالات رو بگو ولی نه در جواب من! 🙂
از کجا فهمیدی که من از اونایی بودم که بیمار جنسی و عقده ای نامیدمش؟ جز توهمات اگه دلیلی داری بگو اگر نه برات آرزوی آرامش دارم…
PRINCE گفت:
دیگه واقعا داری نا امیدم میکنی.یا من و مسخره میکنی یا خودت فرار به جلو یا کامنت را نمیخوانی…
«…اگر کسی از شما (بله، از میان شما مخاطبان)، بیمار جنسی و عقده ای نامیدش ، بقیه تان هم تخمتان نمی لرزد…»
ان کس اشاره یه سرکار نبود.تو از کجا فکرکردی که منظور خودتی؟! ان اشاره به پرسونا «باش» و «فلور» بود.مخاطبشان قلمدادمیکنم.بگم چه؟ بگم مزدور که برچسب توهمت رو اماده داری…
عباس میرزا گفت:
@ Prince
شازده واقعا برای خودت اسفند دود کن چشم نخوری!! اون بالا بزرگ نوشتی ات عباس میرزا حالا بعد دو روز که من ان بار گیر دادم من کی این حرفا رو زدم اومدی میگی اشاره به سر کار نبود؟ به کی و کی اشاره داشتم؟ تازه طلبکارم هستی که از کجا فکر کردی منظور تویی!؟! از اونجا که کل نوشتت خطاب به من و در جواب من بود و بی هیچ ربطی من رو برای خودت تو گروهی قرار دادی به مبنای خیالاتت!!!
به هر حال همیشه از درگیر شدن تو اینچنین بحث هایی خودداری میکردم قصد ادامه دادن هم ندارم! چون ادبیات این بحث سخیف شده، عصبیت و خشم و طعنه زدن قالب شده و از دلش چیزی در نمیاد جز کینه! و فضای اندرونی رو هم خراب کرده! من بابت سهمی که از این گردوخاک داشتم از نسوان و خواننده ها عذرخواهی میکنم، شاید انتظارم زیادی بوده!
آرشین گفت:
خواهش میکنم درباره فتیش هم توضیح بدید و همچنین درباره سکس ضربدری و مهرهمسری
به خدا قصدم همش شوخی و ریختن آشغال نیست ، الان دیگه سکس برای ما جوان ها حل شده مشکلی با سکس نداریم . هم دخترا هم پسرا در هر فرصت به محض اینکه خانواده هامون متوجه نشن سکس داریم . دانشجو که میشیم که دیگه عشقه از شهرمون میریم جای دیگه .
الان یکی از دوست دخترام با دو تا پسر و سه تا دختر دیگه لاهیجان همشون با همدیگه یک خونه مشترک اجاره کردن . من بدشانسی آوردم همین تهران دانشگاه قبول شدم بابام نمیزاره با دوستام خونه مجردی بگیرم:( میگه ظرفتیشو نداری میترسه معتاد بشم
آخر هفته میخوام برم بهشون سر بزنم و با دوست پسر نامزدم آشنا بشم. (تصمیم ازدواج نداریم همینجوری اصطلاحه میگیم نامزد ما هممون با همدیگه نامزد داریم . دخترا با چندتا پسر و ما هم با چندتا دختر مهم بعد از ازدواجه که من خنوز فرهنگم اجازه نمیده زنمو شریک باشم اما اونم اگر بشه خوبه در سوئد پسر خالم میگه بعضیا پلی گون ازدواج میکنن مثلا دو تا آقا و یک خانم یا بر عکس دو تا خانم با یک آقا یا تعداد بیشتر. خیلی اکت و هیجانش زیاده
البته هنوز دخترا کمی با پرده بکارت مشکل دارن که اونم با تمرینات کلیتروس و ماساژ عضلات حلقوی حل میشه . ما الان به سکس ضربدری فتیش اسلش ، هارد سکس و اینجور چیزا فکر میکنیم و به آموزش نیاز داریم تا بتونیم سکس کم خطر داشته باشیم .
من وبلاگ شمارو میخونم و به سه تا از دوست دخترام گفتم اینجا بیان بخونن تا ذهنشون رها و آزادتر بشه . خودمم میخونم تا یاد بگیرم. با تشکر از همه نسوان به خصوص اسکارلت
Amin گفت:
«به اعتقاد من،عصر ما تنها شایسته یک لقب و نام است: عصر فاحشه. مردم ما به تدریج خود را با فرهنگ فاحشه هاعادت می دهند»
عقاید یک دلقک، هینریش بل.
آرشین گفت:
ها ها ها ها
بابام الان اومد داخل اتاق لوگوی وبلاگو دید به علامت تاسف برام سر تکون داد فکر کرد دارم سایت سکسی میخونم . بهش گفتم به جون بابا سایت اجتماعیه .زد تو سرم گفت آره از اندامش معلومه خیلی اجتماع پسنده 🙂 اما بابام آدم خوبیه خیلی به من و خواهرم راشین کاری نداره
تا صداش در نیومده برم بخواب سی یو
pooya گفت:
کلا خل هستید همتون…
بیکارید؟
منم از شما خل تر نشستم کلی از کامنت هارو خوندن…
کاپیتان بابک گفت:
حوصله مون سر رفت
اگر نشنیدین اینو بد نیست. خیلی قدیمیه. آپلودش کردنم تو گوگل. 836 KB
ویژگی های یک زن خوب
https://docs.google.com/open?id=0B8-KsSoxtBi3Wmk0d0poM21lcjQ
کاظمی گفت:
بودی حالا!!!! اون دوگوله رو اگه از وسط پاهات برداری بذاری سر جاش مجبور نیستی اینهمه دور خودت بچرخی تا یه مسئله به این سادگی رو بفهمی.
EhSAN گفت:
اونجوری که باید از روی غریزه و مثل حیوانات زندگی کنیم و تولید مثل کنیم !!
خرزهره گفت:
باز شما وضعت بهتره.
من اصلا نفهمیدم کجاش به کی مربوط می شه.
mountainsummit گفت:
یا حضرت ویولیتا رخ بنما که در فراق تو نسوان فروغی ندارد.
من به عنوان یک شیعه اثنا عشری تنها انتظار دو چیز را دارم اولی ظهور حضرت مهدی است و آن دیگری دیدن پستی از تو.
از امام نقی شنیدم که فرمود مومن از دو جا یک بار گزیده نمیشود. پس شایسته نیست که ما هم از دوجا در انتظارباشیم.
عمه بلقیس گفت:
prince عزیز نمی دانم الان این تکه پراکنی هایت برای چه بود…من که شناختی از شما ندارم و نمی دانم چه کسی را مورد خطاب قرار دادم اما اگر اسم عمه بلقیس را انتخاب کردم بیشتر جنبه ی کنایی دارد که در یکی دیگر از موضوعات گفتم که چرا این اسم را انتخاب کردم. بنده هم آن زن پشت کوهی که داری شیرفهمش می کنی نیستم .بنده دانشجوی دکترای رشته ی زبان انگلیسی هستم که از قضا پدرم یک روانشناس و مشاور خانواده است …و آنجورها هم که تکه پراکنی کردی هپلی نیستم و از واژه های انگلیسی خیلی بیش از آنچه فکر می کنی سر در می آورم.هرکس زاویه ی دید منحصر به فرد خودش را دارد.نسوان مال خودش را من و یا تو هم مال خودمان را …که لزوما هیچ کدام زاویه دیدمان به دیگری ارجعیت ندارد. این متن را اگر یک مرد هم می نوشت واکنش هم همین بود…همسر من مردس سنتی و دیکتاتور بود که زن را فقط برای خانه می خواست و البته که دختری مثل من با چنین چیزی تناسب نداشت و ندارد…و همانقدر که وقتی مردهای این چنینی که بیرون هرزه اند و در خانه حاج آقای بالای منبر نفرت وجودم را می گیرد برعکسش را هم که می بینم همین احساس را دارم و لزوما احساس من و تو یکی نباید باشد…اصولا فاحشه ها پای لپتاپ هم باشند خرید و فروش می کنند نه که وقت بگذارند و حرف بزنند و نقد کنند و بخوانند و بنویسند… نوشته های من هم ربطی به جا نمازآب کشی و خود خوب نمایی ندارد که من در یک نقطه ای در این کشور در خانه ی خودم نشستم و نه شما را می شناسم و نه شما من را…اصلا یک کامنتی می گذاریم و می رویم پی کارمان…تکه پرانی هاین بیشتر من را یاد دختران نوجوان می اندازد …اما آن هم زیاد مهم نیست… مرد و زن هرزه به یک سان چندش آوردند و هرزگی یعنی فقط و فقط لذت را دیدن …و هر چیزی را زیر پا له کردن برای فقط و فقط لذت.آدم هایی که طلاق می گیرند جسارت قیچی کردن رابطه های ناسالم را داشته اند پس انسانی که جسارت و غرورش و عزت نفسش او را به طلاق سوق داده آنقدر جسارت و غرور و عزت نفس دارد که لیاقت خودش را چیزی بیش از هر چیز کژوآل بداند…آدم های خاص را نمی شود در سکس های کژوآل پیدا کرد …چون آدمهای خوب آسان نمی آیند و بروند … آدمهای درست برای خوابیدنشان با کسی هم هزار مولفه در ذهنشان دارند…می شود دنبال آدم خاص نگشت ….اصلا چه کسی گفته همه باید دنبال آدم های خوب یا خاص بگردند…اما فاصله ی سرد یک سکس کژوال و یک دود سیگار چیزی نیست که برای کسی مثل من راضی کننده باشد چون من ترجیح می دهم آن فاصله با یک احساس خوب پر شود…چیزی شبیه احساس امنیت …و چه اهمیت دارد اگر تو یا هر کس دیگری به دنبال چیزی غیر از این باشد…هرکس می تواند دنبال یک چیزی باشد تهش…اما مرد نجیب واژه ی نخ نمایی نیست … اما برای داشتن چنین مردی باید نجیب بود…و آنجایی که آدم یک جایی در انتخابش خطا می رود همانجاست که نسیبش همان چیزهای کژوال می شود…شاید آن هم لذت خاص خودش را داشته باشد برای بعضی ها…چاره اش اینست تو را خودت را بروی و من هم راه خودم…مهم هم نیست که به کجا می رسیم …برای من مهم اینست که خودم را گول نزنم ، قاطی نکنم و بپرم در آغوش هر کسی که دم دست بود…چون معمولا آنهایی که دم دست هستند دم دست همه هستند …و درد خیانت چیزی نیست که من دوباره و صدباره و هزارباره تاب آن را داشته باشم…خداحافظ همگی شما بچه ها
آدم ناراحت گفت:
«بنده هم آن زن پشت کوهی که داری شیرفهمش می کنی نیستم .بنده دانشجوی دکترای رشته ی زبان انگلیسی هستم که از قضا پدرم یک روانشناس و مشاور خانواده است …و آنجورها هم که تکه پراکنی کردی هپلی نیستم و از واژه های انگلیسی خیلی بیش از آنچه فکر می کنی سر در می آورم.»
بانوی گرامی ، شايد ، شرح اينگونه امتيازات دراينجا که همگان حداقل سوادخواندن ونوشتن دارند،جايزنباشه .
آدم ناراحت گفت:
@ عباس میرزا ، نقاش ، فلور ، پری و سایر دوستان مخالف این پست:
دوستان خوبم ، درسته که سبک نگارش این پست به نظر عجولانه میاد و احساس میشه نگارنده میخواسته در موجزترین حالت کل مطلب رو برسونه ، ولی باور کنید موضوع بسیار پیچیده و مهمه ، اگر کامنتهای من رو در پستهایی قبلی خونده باشید ، حتما میدانید بنده نه خیلی عقاید رادیکال و یا محافظه کارانه نداشته و ندارم ولی مقوله تمیز دادن عشق و سکس ، دوست داشتن و سکس و یا هماهنگی روح و روان و سکس مسلما کم بهش پرداخته شده درحالیکه بسیار جالب و شاید هم حساسه، فکر نمیکنم بشه به این مقوله برچسب بی اهمیت، اروتیک و یا پورنوگرافیک چسبوند.
صدف گفت:
سکسی ترین عضو بدن هر زنی مغز اوست… زنی که افکار سکسی و تحریک امیز نداشته باشه زنی که تخیل سکسی نداشته باشه هرگز از سکس لذت نمی بره حتی اگر بهترین پارتنر دنیا رو داشته باشه…اینو برا نویسنده گفتم شاید متوجه بشه مشکل از کجاست…. برای خانومها توی چند روز در بین هر دوره ماهیانه این افکار خیلی بهتر و قویتر شکل می گیرن …تو روزهای دیگه شکل می گیرن اما تحریک جسمی بیشتری رو می طلبه…. هرگز جسمی که فکرش مشغول موضوع درس صبح یا غذای فردا یا لباس بچه یا خیانت شوهر یا گرفتاری مالی یا هرگونه استرس و یا دغدغه ی دیگه ای باشه نمی تونه ارضاء بشه….فکر آرام + تحریک جسمی مناسب+ هرگونه تخیلی که آمپرتو بالا ببره+ تحریک متناوب یک نقطه حساس از درون(قسمت جلویی واژن درست زیر کلوتریس(اگر درست نوشته باشم) از داخل) منجر میشه به رسیدن به نقطه اوج…… نباید از خود توقع داشت که در هر بار سکس این اتفاق بیفته این یک مسابقه نیست .. هر چند که امکانش وجود داره…اما باید به خود فرصت داد ….به نظر من سکس تنها زمانی که ناموفق باشه سرکوب بشه یا به نقطه اوج نرسه در راس امور قرار میگیره….
عمه بلقیس گفت:
بله دوست عزیز فرمایش شما متین اما …
شاعر می گوید: تواضع گرچه محبوب است و اجری بی کران دارد
نشاید کرد با هرکس که هیبت را زیان دارد
و حتی روانشناسان و متخصصان این رشته هم در زدن برچسب بیماری های روانی به دیگران بسیار محتاط هستند چه برسد به سایرین…یک لغت انگلیسی نمی اوند سرپوش خوبی باشد برای برچسب بچه باز که یک توهین بود و این شخص به راحتی انجام داد و رفت…تحقیقیات وسیعی نشان می دهد که آنها که به زبان انگلیسی مسلطند و یا آن را به رشته ی تخصصی دنبال می کنند کمتر در کلامشان انگلیسی پرانی می کنند تا آنها که 4 کلاس دست و پا شکسته ی زبان پیش همین ها برداشته اند…زبان فارسی گنج گرانبهایی ست که آنها که زبان دیگری را خوانده اند درمقام مقایسه به زیبایی های نظم و نثرش پی برده اند که سر آمد همه ی زبانهاست…این نوشته برای من اصلا بی اهمیت نبود و لااقل اونقدر این نوشته ها من رو جذب کرده که در این پیج متوقف شدم و چیزی نوشتم…اصلا هرچیزی که باعث شود بیشتر فکر کنی چیز خوبی ست…حتی اگر مخالف دیدگاه ما باشد…اما همین به قول نویسنده تضارب آرا هست که که یک تاپیک اینچنینی رو پرطرفدار می کنه …چه بسا که اگر همه ما را تایید کنند و بگویند به به شما اصلا قلقلک نشوی برای نوشتن نوشته ی بعدی…به هر حال آدم یک جاهایی به جای شیرین زبانی و حاضر جوابی نظر خودش را بدهد و برود بهتر است…همان ها که وجود عمه بلقیس را زیر سوال می برند هم به نوعی خود دیکتاتورند…چون عمه بلقیس هم برای وجودش حقی دارد …و وقتی ما علت وجود یک شخصیت را زیر سوال می بریم خودمان هم به نوعی همان عمه بلقیس هستیم….هر کدام ما در درونمان یک عمه بلقیس هستیم چون وقتی یک نفر قلم ما را دوست نداشت یا جور دیگری فکر کرد با چهار تا کلمه مثل بچه باز،تو در حوزه درس خواندی و…او را به عقب نشینی وا می داریم و این یعنی خود عمه بلقیس بودن…آدمی که تحمل وجود دیگران را ندارد هرچند که وجود خودش هم حشوی بیش نیست.
PRINCE گفت:
شایان ذکر است؛
1.فردی دقیقا با پرسونای»عمع بالقیس» قدیمترها، درینجا توهین و کنایه می نوشت.
2.منظورت را واضحتر بگو؛
«وای به روزی که گزینه های روبه رویمان مشتی هرزه باشند که دقدقه زندگیشان سکس کژوال باشد.»
مشتی هرزه که دغدغه شان فلا ن است، لابد منظور نویسنده وبلاگ که نبوده…پس کی بوده؟
«همه با هم روشنفکرانه از آلت های تناسلیمان حرف بزنیم»
این کنایه ناظر به چی است؟ لابد که به گفتمان کاربران و نویسندگان اینجا، ربطی نداشته.باشه.
«من و تویی که مطلقه شدیم به دور از سکس کژوال هم انتخاب عاقلانه ای نداشتیم»
این تو وکه هرزگی اش! را از دلایل طلاقش برشمرده، کی بوده؟ لابد نویسنده مطلقه اینجا نبوده.
…
3.به من ربطی نداره که از بکار رفتن یک کلمه لاتین در متن من، بهت احساسِ
«آنجورها هم که تکه پراکنی کردی هپلی نیستم و از واژه های انگلیسی خیلی بیش از آنچه فکر می کنی سر در می آورم»
دست میده.مگر چنین احساسی از خواند اینترکورس در متن خودت دست داده؟
مگر به خودت شک داری؟
4.قضیه بچه باز و بیان ان در رساله امام راحل!، کنایه ظریفی بود بدین جمله خودت:
«نمی دانم می خواهی بشنوی از کسانی که شاید به دنبال یک سایت پورن یک کلمه راجع به اینترکورس را سرچ کرده اند و به پیچ تو رسیده اند»
چرا حالا تو بخودت گرفتی؟!!! واقعا که!
PRINCE گفت:
…از خواند اینترکورس در متن خودت، به من دست داده؟
عمه بلقیس گفت:
خیلی دری وری نوشتی عزیز دلم …به حاضر جوابی و قلم خودت خیلی باور داری و فکر می کنی خیلی نکته سنج و زرنگ بودی…نه عزیز دل من قبلا در این سایت حضوری نداشتم. و مطمئن باش آنقدر شهامت دارم که از ابراز عقایدم نترسم و یک صداقت بی رحمانه در ابراز عقایدم داشته باشم…علت جدایی نه نویسنده رو می دونم و نه حتی شما رو می شناسم و بهتره تا از شما و مسائل پیرامون و شرایط زندگی و داشته ها و صورت و هیکل و نوع لباس پوشیدنت …اطلاعاتی ندارم برچسبی بهت نچسبونم…حوصله اش رو هم ندارم با شما یکی به دو کنم …شما هم بهتره تا کسی رو ندیدی و اطلاعات دقیق و شناخت کاملی از کسی نداری انگ حوزه رفته و بچه باز بهش نزنی…من کاری به علت طلاق کسی ندارم…مهم اینه ما در برابر نوشته هامون مسئولیم…خیلی از دختر و پسرهایی که طلاق می گیرن تو اوج دلتنگی ها و افسردگی هاشون با یک جستجو از کلمه ی مطلقه یا طلاق به این جور سایت ها می رسن تا شاید همدردی پیدا کنند یا سرگرمی…وقتی یک سایت یا وبلاگ شلوغ پلوغ از جماعت خانم های مطلقه دور هم جمع اند و مدام به سکس های متعددشون می نازند و نظریه می خوان پیرامون سکس کژوال خیلی از همین مطلقه های درگیر افسردگی و هزار تضاد درونی با یک دنیا خشم و احساسات فروخورده و نادیده گرفته شده خیلی ممکنه تحت تاثیر این نوشته ها قرار بگیرند و فکر کنند آینده ی یک زن مطلقه ناگزیرچیزی شبیه اینه…در حالی که انتخاب با تو هست که یک زن مطلقه ی ضعیف و افسرده باشی یا یک زن هرزه مطلقه که حالا به مدد ازدواج دیگه نگران بکارت نیست و لگدی زده به هرچه اصول اخلاقی و دیگه چیزی برای از دست دادن نداره…می تونی یه زن مطلقه بدبخت باشی که یه انتقام خیانت هایی که دیده سکس های متعدد با مردان متاهل و….داشته باشه….می تونی محکم باشی می تونی یک زن تحصیل کرده ی موفق باشی که هیچ مردی حتی به خودش جرات نده یک آن فکر کنه چون مطلقه ای می تونه ازت سکس بی دردسر بخواد…می تونی مایه ی غرور جماعت زن های مطلقه باشی…می تونی به جای اینکه از تجربه ی سکس های متعددت بگی…از داشته ها و عزت نفس و غروری بگی که بخاطرش طلاق گرفتی…کسی که از نظر جنسی ارضا شده اینقدر سکس داشتم سکس دارم سکس می کنم راه نمی اندازه…آیا شما به دیگران می گی روزی چند بار به wc می ری ؟ یا روزی چند باز غذا می خوری؟ عادت خیلی از ما ایرانی ها اینه حد وسطی واسه هیچ چیز تو زندگی نداریم…همیشه حکایت یا اینور بام یا اونور….اکثر مردهایی که دور و برمون می بینیم قبل از ازدواج تجریه ی سکس های متعددی داشتند…اما هیچ وقت از اون حرف نمی زنند …ما خانم ها اکثرا یا توسری خور و منفعل می شیم یا وقتی می خوایم بزنیم به در زرنگ بازی و آزادی خواهی زیاد حرف می زنیم و گاهی چزهایی رو می گیم که نگفتنش از گفتنش بهتر…آزادی خواهی؟ اون زنی آزادی خواهه که تا بچه ای درست نکرده تصمیم می گیره که باید در زندگی بمونه یا نه…موجودات بی گناهی رو به این دنیا می یارید عروسک بازیهاتون رو می کنید بعد آزادی خواهی به سرتون می زنه؟ زنی که آزادی خواهه و منم منم می کنه و منادی حقوق زنان می شه 13 سال یا 30 سال در یک زندگی ناکام دست و پا نمی زنه…این زن یعنی زنی که شهامت و جسارت کافی نداشته …یعنی یک دنیا سختی کشیده اما باز اون شهامته نبوده…یعنی این زبون دراز که آی من مهریمو گرفتم و یک ناخن گیر اون شوهره برد اگه واقعا این زبون دراز رو واسه اون داشتی 13 سال یا 30 سال کسی در یک زندگی ناموفق دست و پا نمی زنه…آدم اگه یک جاهایی آزار دیده …یا به مصلحت وقت تحمل کرده اینجور الکی نباید خودش رو گول بزنه و دردهاش رو پشت سکس های زیاد و منم منم و هارت و پورت و بی قیدی مخفی کنه…چه اشکالی داره زنی اعتراف کنه من از زندگی عشق می خواستم و خانواده که نشد….حالا به هر دلیلی …من نتونستن…شوهرم نخواست…اما زنی که قدرتمند ه هارت و پورت نمی کنه…تو سری هم نمی خوره…رجز هم نمی خونه …بی صدا حق و حقوقشو می گیره و خداحافظ … آدما رو یا هارت و پورت نمی شه عوض کرد یا وادار به عقب نشینی کرد…
drprincess گفت:
دقت داری که این جا چند نفر مینویسن دیگه؟ شما الآن خصوصیات همه نویسنده ها رو چسبوندی بهم یه شخصیت واحد ساختی!!!!
نسوان گفت:
چقدر از حضور شما اینجا خوشحالم عمه جان، ادامه بدید. ادامه بدید.. دوست می داریم شما را..
کیوان گفت:
@ نسوان عزیز؛ ابراهیم آنچه را خود عزیز میداشت به قربانگاه برد. نه «آنچه دیگرانش میپرستیدند» !
به طرز وحشتناکی کار دارم و بنا نداشتم کامنت بگذارم. از قضا، ابتدا از خواندن این پست، چندان هم سر شوق نیامدم برای پاسخ گویی. آنطور که مثلا پستهای «صلوات» یا «خانه بافتنی» یا..
اما مخاطبان از موافق و مخالف چنان بحث را گسترش دادند و چنان راجع به پیچیدهترین احساسات انسانی از زوایای گوناگون صحبت شد؛ که انگار پست شما دانه کوچکی بود که در زمینی مستعد به سرعت ببار نشست. گل و خارش هم فرق نمیکند مهم درختی است که ریشه میدواند و تنومند میشود. و من میتوانم شما را تصور کنم که با لبخندی به لب نشستهاید و از دیدن نتیجه زحمات خود لذتی باغبانانه میبرید. اما قربان کردن کودکی که دیگر نه فقط کودک شما، که نهال برومندی که حالا خیلیها میآیند و از دیدنش، از سایهاش، از گل و میوهاش، از طراوت هوای پیرامونش و از مهارت باغبانانش لذت میبرند، دیگر قربان کردن نیست، قتل نفس است، بانو!
@ احسان: چرا وبلاگ شما در دسترس نیست؟ و نوشتهات محشر بود.
@ گردو را درک میکنم و علی رغم اختلاف نظری که با ایشان (احتمال میدهم در خصوص مباحثی دیگر!) دارم، از نحوه بحث و بررسی اختلاف نظرشان با سرورم کاپیتان بسیار لذت بردم.
@ تمام بانوانی که با هر دیدگاهی در اینجا ابراز نظر کردهاند، همانهایی هستند که به گواهی جامعهشناسان و تیزبینان سیاسی، در هر گونه تحول سیاسی اجتماعی آتی ایران، ایشان طلایهدار خواهند بود. (البته بدیهی است که «نسوان مطلقه …» شامل این توصیف خواهند بود*). این کامنتها هر کدام به مثابه جلودارانی هستند که قدم به قدم مرزهای «اندیشه ایرانی» را در قلمرو تابوها و باورهای نقد نشده جلوتر میبرند.
@ من از» پرنس» عزیز خواهش میکنم کامنتهای قبلی «عباس میرزا»، «نقاش دیوانه» و «فلور» را بخواند. من هم هر که به «نسوان» توهین کند را نمیبخشم. ولی همانطور که در پاسخ «پری» نوشته شد اولین جای نقد کردن «نسوان» در کامنتدونی «نسوان» است. و اسامی فوق به نظر من، همه ابراز نظر کردهاند . مخصوصا عباس میرزا که بسیار گزیدهگو است(بر عکس من!). و نقاش دیوانه را در ابراز نظرهایش (که با خیلی هایشان مخالفم) اندیشمند و دلسوز یافتهام. فلور هم کسی بود که میگفت حیف است این نوشتهها به صورت کتاب منتشر نشوند.
دوست داشتم به تعداد تمام موضوعاتی که در کامنتدونی مطرح شده ابراز نظر کنم! خدا به همه رحم کرد که کار دارم! و تا فردا بدرود.
فانوس گفت:
full of energy
PRINCE گفت:
قضیه نقاش… و عباس.. را مفصل در پاسخ عباس مسرزا، گذاشته ام.
فلور هم بنظر من و..و ویولا، خیلی بودار بود…
PRINCE گفت:
کامنت قبلی عباس، ربطی به من نداشت.
اصلادرین قضایای اخیر، کامنتی نداشت.
تا این یکی مانده به اخر و قضیه سخنگو و حالا هم تشخیص هذیان گویی ایشان برای من.
جوابش هر دو را پایین دادم.
فکر کنم نسوان باید ازادش کنه.
عباس میرزا گفت:
@کیوان: ممنون، شما به ما لطف داری. خودت رو واسه ما خراب نکن وگرنه تو هم میشی از » داغداران فراق و فراغ! ان یار ناپیدا!»!!!
50 ساله گفت:
من میخوام نظریات ارایه شده توسط اهالی اندرونی را دسته بندی کنم . خوانندگان رو نه نظریات رو .
بعضی ها هستند که همیشه و همه جوره طرفدار پروپا قرص نسوان محترمند چه پاستوریزه بنویسند و چه عریان
بعضی ها هستند که خیلی پاستوریزه اند و میخوان هر مطلبی که نوشته میشه این اصل پاستوریزه بودن حتما رعایت بشه .
بعضی ها مثل خود بنده براشون فرق نمیکنه نوع نگارش مطلب پاستوریزه باشه یا عریان و ..من بیشتر به محتوای موضوع علاقه مندم نه به نوع نگارش ادبی اون و…
من فکر میکنم که تمامی نظریات ارایه شده توسط اهالی اندرونی بیشتر ناشی از اختلاف سلیقه تمامی دوستان بوده و کسی نمیخواد خدای ناکرده این نسوان محترم را تخریب ویا ناک اوت کنند که بعضیها حالت دفاع به خود میگیرند و گرفته اند . الغرض بنظرمن اسکارلت موضوع مهمی رو مطرح کرده ، هرچند که عریان نوشته شده باشه و من فکر میکنم به احتمال زیاد نقاش دیوانه عزیز مذکر میباشه که چنین دیدگاهی در باره پست فوق داره «من خودم به خاطر همین جدیداً مزخرف نویسی های نسوان بهش رای ندادم» ما مردها هر چند هم خیلی با تجربه و خبره باشیم باز نمیتونیم و نتوانسته ایم روح زنان را بشناسیم و درکشان کنیم , …
فانوس گفت:
فکر کنید همه اینجا تو یه سالن جمع بودند،به نظر شما چند درصدشون بدونه داد زدن و یا لیچار بار بقیه کردن و شاید هم برخورد فیزیکی نداشتن از سالن بیرون میرفتند!؟
کیوان گفت:
@ فانوس جان منهم احساس می کنم خیلی جو سنگین شده. ولی دلیلش رو نمیفهمم؟ من با افتخار همه جا اعلام میکنم خواننده پر و پا قرص «نسوانم»، چون توش هم حرفهای عمه بلقیس را میشود خواند، هم آرشین را . هم کسانی مثل خودمان را، هم آنهایی را که با ما از نظر فرهنگی فرسنگها فاصله دارند. همه هم تحصیلکرده. و بدیهی است اغلب کسانی که پای این وبلاگ وقت میگذرانند، تفکر را دوست دارند وگرنه ، حتی اگر تفریحی جز وبگردی هم نداشته باشی، جاهای مفرحتر کم نیستند. ولی حالا انگار …
چرا حتی وقتی منفعلیم، نه خود و نه مخاطبمان هیچ قدرتی نداریم، باز هم نمیتوانیم اندیشه مخالف را تحمل کنیم. آیا بین آنها که در مصدر قدرتند و هیچ دگر اندیشی را برنمیتابند با ما که در دنیای مجازی و نامهای مستعار نیز خودی و غیر خودی میکنیم؛ و دگر اندیش را به هزار تهمت و لقب بدتر از تهمت مینوازیم؛ تفاوتی وجود دارد؟
من دلم سخت گرفتهاست ازین
میهمانخانه مهمان کش روزش تاریک
…
میزبان عزیز، تو دلت از چه گرفته؟ تو چرا سکوتت را نمیشکنی؟ وبلاگی ساختهای که حتی اگر به قول بعضی از دوستدارانت هم، بهترین پستت را ننویسی؛ باز هم میتوان در احوال نوشتهات چرخید و اندیشه ورزید و سر از جاهایی درآورد که شاید خودت را هم متعجب کند (و این خاصیت متن زنده و پویا است که پس از جدا شدن از نویسنده تازه زندگی را آغاز میکند). پس چرا هنوز کلافهای؟
چرا زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست- پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی دردست ….سر فرا گوش ما نمیآوری و ما را ازین خواب خوشِ خود را مطلق انگاشتن، از این کابوس تنها خود را معیار جهان و قضاوتش دیدن بیدار نمیکنی؟ مگر خود همواره بر لبه پرتگاههای قضاوت نمیرقصی که ما را به گمان سقوط خود از جا بلند کنی؟ و بعد نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان به ما یاد آوری نمیکنی که نه سقوطی در کار است و نه ثباتی؟ که به قضاوت مینشانیمان و بعد خودِ قضاوت را ، رسوا نمیکنی؟ …
نمیدانم شاید این منم که دلم گرفتهاست و بیخود سیاهی درون خود را تعمیم میدهم. ییخشید و شب همگی بخیر.
PRINCE گفت:
فردی بنام عمه.. قبلا درینجا دِرفشانی میکرد که پاسخ خود را تا حدی گرفت.
با توجه به کنایه های متن این»بانو»! هم، قضیه ان عمه … قبلی به ذهن می امد.
این پاسخ من به خودش هست؛
«شایان ذکر است؛
1.فردی دقیقا با پرسونای»عمع بالقیس» قدیمترها، درینجا توهین و کنایه می نوشت.
2.منظورت را واضحتر بگو؛
«وای به روزی که گزینه های روبه رویمان مشتی هرزه باشند که دقدقه زندگیشان سکس کژوال باشد.»
مشتی هرزه که دغدغه شان فلا ن است، لابد منظور نویسنده وبلاگ که نبوده…پس کی بوده؟
«همه با هم روشنفکرانه از آلت های تناسلیمان حرف بزنیم»
این کنایه ناظر به چی است؟ لابد که به گفتمان کاربران و نویسندگان اینجا، ربطی نداشته.باشه.
«من و تویی که مطلقه شدیم به دور از سکس کژوال هم انتخاب عاقلانه ای نداشتیم»
این تو وکه هرزگی اش! را از دلایل طلاقش برشمرده، کی بوده؟ لابد نویسنده مطلقه اینجا نبوده.
…
3.به من ربطی نداره که از بکار رفتن یک کلمه لاتین در متن من، بهت احساسِ
«آنجورها هم که تکه پراکنی کردی هپلی نیستم و از واژه های انگلیسی خیلی بیش از آنچه فکر می کنی سر در می آورم»
دست میده.مگر چنین احساسی از خواند اینترکورس در متن خودت دست داده؟
مگر به خودت شک داری؟
4.قضیه بچه باز و بیان ان در رساله امام راحل!، کنایه ظریفی بود بدین جمله خودت:
«نمی دانم می خواهی بشنوی از کسانی که شاید به دنبال یک سایت پورن یک کلمه راجع به اینترکورس را سرچ کرده اند و به پیچ تو رسیده اند»
چرا حالا تو بخودت گرفتی؟!!! واقعا که!»
ايران دخت گفت:
پرنس جان اشتباه جواب ندادی کامنت کیوان رو!!
PRINCE گفت:
راستش نه.صحبتشان سنگینی جو بود.احتملا بدنبال پاسخها به فلور یا عمه.. یا… .
کیوان گفته بود که، «…چون توش هم حرفهای عمه بلقیس را میشود خواند…». گفتم نظر من را درمورد عمه… بداند.
بعید نیست که سوال برایش پیش امده باشد که چرا به عمه… ، پریدم.
يلداسبزپوش گفت:
@PRINCE
+++++++++
ژیان گفت:
توو مردم که می چرخی، جسته گریخته می شنوی از اینکه جوونای امروز، جوونی شون رو چطور میگذرونن. گاهی اصن می بینی با چشای خوت و میبینی که چقدر فرق هست بین اونروزای تو و اینروزای اینا. به این خلوتکده میای که از عوالم یکی مثل خودت بخونی بلکه فشار این بغض لعنتی و اندوه عمر از دست رفته رو با یک همردۀ مجازی تقسیم کنی، باز میبینی اونایی که جوونی شون از هزار یک وجه و جنبه اش با مال تو فرق میکنه دارن شرح شیطنت هاشون رو می نویسن اونم از سال هایی از عمر که تو هیچ خاطرۀ خوشی ازش نداری و انگار همه شو خواب بودی، یا گم شدن از حافظه ات یا خیلی کوتاه بودن طوری که انگار 20 سالگیت با یک هفته فاصله چسبیده به 35 سالگیت. نه اینکه حسرت شیطنت به دلت مونده باشه، بل اینکه اسیر چه هپروت های احمقانه ای بودی که تحمیل می شد و حالا همه اش هدر رفته. اینجا، توی این وبلاگ هم، آدم گذشت عمر و جدا افتادن از نسل های بعدی رو حس میکنه. شرح زندگی هایی در سن 21 یا 23 یا 26 سالگی که همین الانش از چهل سالگی تو جلوترند و تو می فهمی که اونروزها رفتند و دیگه بر نمی گردند و تو هیچی نداری برای عرضه کردن که کنار کامنت اونا بذاری، همجنس کامنت اونا و در همون حال و هوا. گویا چاره ای نداری جز اینکه یواش یواش الک ات رو آویزون کنی. آویزون دیوار وبلاگ.
شاید اسمش افسردگی وبلاگی باشه.
نمی دونم.
Baran گفت:
ژیان گرامی دلیل افسردگی وبلاگیت را بخوبی درک می کنم ولی چه جای افسوس؟ این نسل هم در هپروت خودش غوطه می خوره واونا هم وقتی به جای ما برسند دچار همین افسردگی خواهند شد .چه بسا پوچ تر هم باشند. نسل من حداقل (حتی اگر حالا احساس کنیم راهی که بهش نشون دادن در واقع کوره راهی بوده)از اون کوراه برای خودش آرمان هایی ساخته بود.و از وجدانی که براش شمشیر داموکلس بود پروا داشت ولی این نسل حاضر (البته نباید همه را بیک چوب برانیم) در مجموع نسل بی خاصیتی شدند هر چند که نقش ج.ا. را در چنین خنثی کردن و پرورششان با این طرز تفکر و عمل را نباید نادیده گرفت.
آرشین گفت:
آره ما جونا هممون مثل هم نیستیم من نماینده خودم هستم نه جونا اما شماها مشکلتون اینه فکر میکنید خودتون میدونید همش میگید این نسل نمیدونه یا میگید پوچ هستیم یا میگید نسل بی خاصیت هستیم
چرا؟ چونکه رپ گوش میدیم چونکه پارتی میریم چونکه از سیاست خوشمون نمیاد چونکه بدمون نمیاد واسه فان و تجربه هم که شده علف بکشیم و شیشه بار بزنیم
drprincess گفت:
آرشین جان لازم نیست که ما بگیم. یه دور دیگه کامنت خودتو اون بالا بخون. فک من که شخصاً خورد به زمین. حتی همین کامنتت. من کاری ندارم که چی کار میکنید ولی این که بهش افتخار میکنید ناراحت کننده ست. واسه فان شیشه بار میزنید!!!!!!!!!! ای ول فان. ببین من اون بالا هم میخواستم برات بنویسم. اگه آدم بخواد زنشو شیر کنه اصلاً چه دردی داره که بره زن بگیره. من شخصاً معتقدم هر چیزی یه تعریفی داره. آدم هم تا زمانی که نفهمیده خانواده و زن و … یعنی چی نباید اصلاً بره دنبالش. تو رو خدا مواظب خودتون باشین به نظر میاد دارین از اونور بوم میفتین.
سیامک گفت:
واقعا ما مثل یک فنر ساعت در طول زمان متراکم شده ایم و حال ناگهان می خواهیم آن را باز کنیم ! شاید فنر بپرد بیرون و برای همیشه ساعت را خراب کند.عقده های جنسی ما نیز مانند این فنر ساعت است و باید آرام باز شود. راه دزست است ولی زمان انجام آن درست نیست.
آرشین گفت:
آقا ژیان باور کن 20سال دیگه جونای نسل بعد از ما به من که اون موقع سنم رفته بالا ازنوع فکر کردنم تعجب میکنن منم اون موقع میگم اینا چه کارا که نمیکنن! بابا ما آدما داستانو پیچیده کردیم بدن هرکی مال خودشه هرکی صاحب تنوبدن خودشه من نباید برای بدن خواهرم راشین تصمیم بگیرم . شاید یک نفر روانی باشه بخواد بدن خودشو تیکه تیکه کنه اما بیشتر آدما بدن خودشونو دوست دارن و عقلشون میرسه که چکار کنن. آدم باید از بدنش لذت ببره . بزار راحت بگم حتا اگر منو خواهر یک روز تصمیم بگیریم از بدن همدیگه لذت ببریم اشکالی نداره شاید الان بهم بگن بیمار جنسی بگن عقده ایی( آره من عقده سکس گروپ دارم میخوام تجربه چندتا پسر و دختر با همدیگه باشیم هرچی داریمو برای چند ساعت با همدیگه شریک بشیم البته بهداشت و سلامت جنسیمونم رعایت بشه ) اما من میگم بدن هرکی محدوده ی شخصی خودش هست .ایران همیشه در همه چیز چندین سال عقب تر از اروپا بوده . بابام میگه تا سال 72 در ایران مایع دستشویی نبود میگه در خونه همه با یک صابون مشترک دست و صورتشونو میشستن اما الان چی؟ صابون مثل مسواک وسیله شخصی شده . بابام میگه اما قبل از نقلاب در فرانسه و انگلیس مایع دستشویی بود و هرکی صابون شخصی خودشو داشت . الانم من خیلی ایده سازی بکنم چیزی بیشتر از فرهنگ الان اروپا به ذهنم نمیرسه . بیست سال دیگه دختر و پسر موقع صحبت کردن درباره شرایط ازدواج و موقع پیشنهادآشون در این باره صحبت میکنن که نظرت درباره شریک جنسی بعد از ازدواج چیه .
ببین چه طوری بگم ازدواج قرار داد اجتماعیه اصلا چیز مقدسی نیست یه قرار داد قشنگ هست اگر ضمانت اجرایی داشته باشه خیلی میشه داخل اون مانور داد.
عاشقی و هم سیگنال بودن و این سختگیری برای ازدواج خوبه
ايران دخت گفت:
قصه نسل جوون ایرانی در داخل کشور البته نه همشون قصه اون پادشاه که گوزیدن رو در ملا عام ممنوع کرده بود و مردم هم که میخواستند مخالف پادشاه هستند و دهن کجی کنند به این حکم تو زیرزمینهاشون به صورت فردی و یا گروهی قرارهای گوزی میذاشتند و تو بوی گوز خودشونو خفه میکردند و خوشحال از اینکه به پادشاه دهن کجی کردهاند،
حالا قصه بعضی از این کامنتها شده!
آرشین گفت:
ها ها
دختر عمم انگلیس درس خونده الان 30 سال داره نمیدونم چرا اومده و میخواد ایران بمونه مثل شما حرف میزنه و برام سر تکون میده میگه آزادی اون چیزی نیست که تو فکر میکنی. منو یاد اون انداختین نکنه تو مزگان دختر عممی !
آرشین گفت:
ببین من عادت ندارم بنویسم باید حرف بزنم فکر کنم منظورمو نرسوندم من الان به حکومت کار ندارم میخوام بگم ده سال مفد بیشت فرصت نداریم برای جوانی و شادی و من نمیخوام اونو از دست بدمی همین الان ما جونا باید عشق بکنیم سکس بکنیم تفریح کنیم شاید منم بعدا مثل مژگان به چیزای بالاتر فکر کنم بعدشم خوب آزادی مگه یک بخش اون همین آزادی جنسی نیست شماها دیگه چرا مثل آخوندها از اپن سکس بدتون میاد و اینجوری بهم میگید؟
پسرخالم اروپا هست روز درس میخونن و شب هرکار دلشون بخواد میکنن شرمنده من نفهمیدم رابطه گوز حکومت شاه و خواسته ی جنسی خیلی جونا چی بود
ببین من الان باید برم 23دارم اما بابام مثل بچه باهام برخورد میکنه میگه برو بخواب اینه میگم میخاوم برم کار کنم و و با دوستام خونه مجردی بگیرم
نسوان گفت:
پدر : پسرم دیگه وقتشه یکم راجع به مسائل سکسی با هم صحبت کنیم
پسر : باشه موافقم چی می خوای بدونی
😉
خرزهره گفت:
I am about to puke!
آدم ناراحت گفت:
آرشین عزیز
شما به عنوان یک انسان بالغ مجاز به انتخاب هر سبک زندگی برای خودت هستی ، ولی در این بین یک فاکتور بسیار مهم وجود داره و اون هم اصل داشتن آگاهی است.
اگر از پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت هرکاری آگاهی داشته باشی ، مجاز به انجام آن کار خواهی بود.
drprincess گفت:
ببخشید آرشین تو داری جک میگی؟ چند سالته؟
کیوان گفت:
@ ژیان عزیز!
شما عین احساس چند سال پیش من رو نوشتی! مو به مو! وقتی اولین بار تو محل کار چند تا جوان آمدند زیر دست من که ده سالی ازم کوچکتر بودند. ولی من خوشحالم که بتونیم با این نسل جدید دیالوگ کنیم. پسر من 10 ، 12 سال دیگه(یعنی دوتا چشم به هم زدن!) سن الان آرشین می شه!
کلا با بیشتر نوشتههات حال میکنم. این نوشتهات رو خیلی راحت میتونستم خودم نوشتهباشم!
PRINCE گفت:
این پاسخ فقط مشمول»عباس میرزا» هست.
نه برای کسی دیگر.
از بس، شلوغ شده اون بالا، پناه اوردم به انتها!
——————————————————————-
«…به جوابایی که من، نقاش یا بلقیس داد رجوع کن!!!…»
یادم رفت.
1.کامنت من به نقاش دیوانه چه ربطی به توصیف انچنانی تان داشت؟ اصلا ان کامنت صفتی-چه توهین چه تحسین-رو به کسی غیر از خودم نسبت نداده بود.
اصلا ان کامنت را چند بار خواندی؟
چون دیدی لفظ «خشتک دراوردن» بکار رفته، با خودت گفتی که خوب شد! اتش مهمات مان اماده شد؟
پرینس هم لابد انقدر ابله هست که اتش مهمات برای شما جور کنه ؟ نه؟
واقعا اینطوره؟
2.به.به.
ان کامنت موثرت را ان بالاتر، همین الان دیدم. تبریک میگم.
a)پرسونا «عباس میرزا»،تو که نقد و سفسطه و این چیزا رو بلدی پس متن را دقیقتر بخوان.
«@عباس میرزا؛
رونوشت به 50 ساله و کاپیتان و ادم ناراحت و خرزهره و سایر داغداران فراق و فراغ! ان یار ناپیدا!»
صفت «داغدارن…ناپیدا»، از نظر من که صاحب کامنتم، به چند نفر دیگر داده شده بود.
خودت تا بحال چیزی جز «انتساب سخنگویی» به من، رو بیان نکرده بودی.(قبل از این جوابت)
مستقیما هم موضعی در مورد، تنشهای اخیر نگرفته بودی یا من ندیدم.(قبل این جوابت)
ایا درست هست که بدنبال اتهامهایت مبنی بر «دروغ نسبت دادن من به بقیه» و «متوهم بودن من»، حالا، نتیجه گیری کنم که در مورد برداشتت از قضایای اخیر، نسبتا، هم رای 50 ساله و .. هستی؟
بنابرین این جمله
«از رایجترین سفسطه ها اینه که به جای جواب دادن به حرف طرف مقابل به دروغی که به اون بستی جواب بدی»
بنظر من نوعی قیاس مع الفارق و در زمره سفسطه طبقه بندی میشه.
منِ نویسنده کامنت، حداقل تا قبل این پاسخت، impressionی از نظرت در مورد قضیه اخیر رو نداشتم.مگه اینکه این حرف من رو هم دورغ بدونی که…
در ضمن، تکلیفت را با خودت روشن کن. من دروغگو هستم یا متوهم؟ اگر دومی که استفاده از «اتهام کذب» بجای دروغ در کامنتت، درست تر بود.
در ضمن، فکر کنم منظورت از این اصطلاح تشخیصی که برایبکار بردی، نه توهم (hallucination) بلکه، هذیان (dellusion) باشه.
شاید شایان یاداوری باشه که؛
توهم=درکی در غیاب محرک بیرونی و در شرح حال گیری، جزء ادراک طبقه بندی میشه.مثلا من در کنار ویولتا، اقا امام زمان رو ببینم.
هذیان=باور و عقیده ای که غیرواقعی بوده و غیر قابل رد کردن هست و در ضمن منطبق بر عناصر فرهنگی هم نیست.(وگرنه که تقریبا هر فرد مذهبی، بستری میشد)
خلاصه اینکه، 50 ساله و ..، توهم یا هذیان نیستند!، صرفنظر ازینکه من جوابشان رو بدهم یا نه!
شاید اتهامهای! من بدیشان هذیان باشه ولی فکر کنم هر دویمان با اطمینان قابل قبولی معتقد باشیم که این چند نفر ، توهم یا هذیان نیستند!
b)»…من سخنگوی هیچکس نیستم بر خلاف تو و از طرف خودم حرف میزنم. من نماینده دیگران نیستم بی خود سفسطه نکن…»
نماینده خودت که هستی.
مثالی بزنم، جرمی را، ظلمی را در دنیای واقعی شاهدی.
اگر فرضا برایت هزینه جانی یا…، نداشت، واقعا به عنوان یک شهروند، یا مثلا به عنوان یک کاربر این وبلاگ، اگر شاهد بودی و توانش را هم داشتی، نباید حرفی میزدی؟ چه اشکال داره که از فردی که بنظرت مورد ظلم دفاع کنی؟
اگر خودت اینکار را به هر دلیل نکردی (دران لحظه نبئدی یا امکانش نبود..)، و دیگری اینکار را کرد، چه چیزی از تو کم شده که اینطور با «سخنگو » خطاب کردن وی، وی را به سخره میگیری؟
واگر خودت این دفاع رو کرده بودی و متهم به سخنگوی قانون یا پلیس بودن میشدی، چه احساس میکردی؟
ببینم، در ان موارد چندی که قبلا در وبلاگ ،از نسوان دفاع کردی و خوب بیاد دارم، ایا حس سخنگو بودن بهت دست داد که این اتهامت رو به من، توجیه بکنه؟
یا نکنه تمام این پاراگراف اخیر رو هم مصداق بارز قیاس مع الفارق میبینی؟
c)» لحن عصبی جوابت، فرافکنیت و تلاشت برای چسبوندن چیزهای مربوط به دیگران به من کلا تاکتیک خوبیه برای اکثر موارد…»
واقعا چسباندنی نیاز نیست.
اگر لازم بود، با محتوای همین بخش سوم پاسخت، اینکار شدنی بود.
فرضا که من به غلط صفتی را در توصیف تو بکار بردم، ایا نتیجتا سایر توصیفات من هم باطل میشود؟
بگذار مثالی بزنم،
فرافکنی یا projection، در کتاب معتبر که نویسنده هاش هم به احتمال قریب به یقین، هذیانی نبوده اند، چنین توصیف شده (امیدوارم که بخاطر این منبع اوردن، متهم به به رخ کشیدن معلومات خوانده یا نخوانده ام نشوم)
فرافکنی=از جمله مکانیسمهای دفاعی؛عبارت است از انتساب افکار یا احساسات خود به فردی دیگر و درنتیجه، مقبولتر نمایاندن احساسات خود. مثلا من از شما متنفرم، بعد میگویم که در اصل، این شمایید که بدلیل تنفر از من، با من درگیر هستید.و من در پاسخ به رفتار شما، بناچار دچار درگیری با شما شدم…
واضحه که دو طرف یک تنش یا بحث، هر یک قادر به استفاده ازین مکانیسم و حتی متهم کردن طرف مقابل به چنین عملی، خواهد بود.در ضمن فکر کنم، مکانیسم مورد توجه شما displacement باشه که در انفردی، رفتار یا احساس فرد دیگری را به فرد سومی نسبت میده…
خوب، من حالا به عنوان متهم یا بیماری که شما این مکانیسمهای دفاعی و سایر عناصر (هذیان..) را در وی دیده اید، از شما میپرسم که چرا و چطور مفتخر بدین توصبفات شده ام؟
چرا فرافکنی؟ ایا من متوهم-هذیا ن گو، تو را بدین لقب، توصیف کرده بودم؟
تا جایی که یاد من میاید، من کاپیتان و .. را به اشتباه بودن عملشون متهم! کردم و نه اینکه ایشان را هذیانی و…، خطاب کرده باشم.این کلمه بار توصیفی نشانه شناسی در روان شناسی/پزشکی داره و من فکر نکنم، هر که در موردی اشتباهی کرد، لزوما بیمار باشه…واضحه که کسی که سه سال هست، خودش رو درینجا که از نویسنده هاش بیزاره، جر میده، بحثش فرق میکنه.
چرا هذیان گو؟ چون عقیده تو و امثال تو را به رقم عقیده صاحب ویلاگ که ip هر کامنتی رو داره و از تک تک ما بدین جا اشراف بیشتری داره و مشاهدات من هم در راستای تایید نظرش هست، قبول نکردم؟
در نهایت؛ببینم،
خوشت می یاد که خودت رو در قالب کلمات روان شناختی، تعریف و توصیف و تشخیص گذاری کنم؟
خوشت می یاد که متهمت به استفاده از تاکتیک بکارگیری کلمات قلمبه سلمبه علمی و نسبت دادن صفاتی القاء کننده مبنی بر بیماری روانی فرد مخاطبت و بدتر از ان، استفاده نابجا از چیزی که نمیدانی، بکنم؟
خوشت می یاد که بدلیل استفاده و بیان مطلق قضاوتت و حدسیاتت، انهم در بکارگیری اصطلاحهای علمی، باالصطلاح بشورمت و …؟ چونکه حداقل در بخش وسیعی از ادبیات علمی فعلی دنیا، بیان مطلق و بی قید وشرط نتیجه گیریها ، مطابق با خودکشی گوینده استفاده کننده از ان است.اینجا،میدان نبرد و جدل علمی نیست اما در دنیای واقعی امروز، بدلیل همان ملزوماتی که جامعه علمی ما رو بدین رفتار واداشته، استفاده از چنین استراتژی ای،بهتر به نظر میرسد.نمیبینی، خود من تا جایی که ممکن است، زحمت مشروط و مقید کردن نتیجه گیری ها رو به خودم میدهم؟ انهمه در مقدمه کامنت قبلی، از تناقض شک گرایی و عملگرایی نوشتم؟
اگر اهل اینها که گفتم نیستی، لااقل که میتوانی سیاستمدارتر باشی…
خوشت می یاد که رفتار خودت را عصبی و پرخاشگرانه و مثلا همین جمله ات،
«…خوبیه برای اکثر موارد ولی نه امروز، نه اینجا و نه با من! …» رو بدلیل ابراز واضح داشتن توانایی بالاتر از بسیاری دیگر (مرعوب لحن تهاجمی من نشدن)، مصداقی از خودشیفتگی (همان narcessisem) بدانم؟
من اینکار رو قبلا درین وبلاگ کردم، یکبار که پرسونای ج*** ،لابد به شوخی!، ولی با لحنی جدی تر از شوخی، تهدید به چاقو چاقو کردن و دل و روده…! کرده بود، چون حالش -بنظر من-انقدر بد بود که حتی من هم متوجه شده بودم، نسخه اش رو گذاشتم وسط وبلاگ تا شاید بره فکری باسه خودش بکنه یا کسی فکر بهتری به حالش بکنه…
لکن، بنظر من،شما-با داده های ناقص فعلی- هنوز شرایط لازم برای احراز ان موقعیت و پاسخ مربوطه را ندارید…
آه ه ه ه ه ه.همین.
PRINCE گفت:
نسوان، یک کامنت نیم متری برای عباس.. گذاشتم.
اگه رسیده، ازادش کن.
نسوان گفت:
Your comment is released but you haven’t yet liberated me from the beast, my prince charming! 😉
جمال المَـلِک یساری گفت:
جناب عباس میرزا حفض الله تعالی
چند خطی را قلمی میکنم انشاء الله جامع و مانع حق مطلب را به جای آورد.
این برادرِ دردانه ،یوسف زمانه ،شمعِ محفل زنانه (ریچارد شیر دل معروف به شاهزاده ی دلیرِ سوار بر اسب و مرد رویاهای بانو) پرینسِ جاودانه با توهم هم خانه ، انترنِ دانشگاه آزاد، کمی ناواضح و گنگ با اِعوجاج صحبت میکند، طبع نگارشش راحت الهضم نیست ، گاهی مرقومه هایش سوء تفاهم بار می آورد. و به قول طوطیان شکّر شکنِ خزانه گند بالا میاره.
و همچنین به یه نفر که الان اینجا نمیتونه راحت کامنت بنویسه شک داره، مشکوکه ، به خواب پروانه ها مشکوکه ، به رقص شعله ها مشکوکه و همرو شکل اون میبینه . هرکی بگه بالای چشم نسوان ابروی ناصاف . فکر میکنه از قرارگاه عمار یا قرارگاه خاتم الانبیا یا سپاه پاسداران و یا دفتر عظما با حکم ویژه و جیب زر اندوخته برای تخریب و به قصد بلوا و تاراج آمده تا خانه ویران کند و استخوان بشکند . . . وانگهی در قبال القابی که ملکه هر روز ملوکانه به چاکرشان که پرینس باشد حبّه و اعطا فرموده اند احساس مسئولیت میکند و قصدش چیزی جز قربت و مرض نیست. او را دلیر خوانده اند ، و گویا تا شربت شهادت ننوشد از پای نمی نشیند . منظره را ببینید که همچون مبارزان نستوه دلیرانه کمربند انفجاری به خود بسته و هروله کشان چون زنگی مست سنگ بانو را به سینه و سروکله اش میکوید . ( آقا یکی این تخته سنگو ازبچه بگیره داره خودشو به هلاکت میرسونه)
فی الحال به جای ریچارد شیردل این شاهزاده ی بلندبالای دلیر رشید و غیور (نورچشمی و محرم دربار) از تمامی اونایی که بهشون اهانت شده عذر خواهی میکنم و مسئولیت 20% اشتباهات و اهانت هارو به عهده میگیرم .. . این بنده کمترین را در بخشی از شوتـذهنی و گیج فکری و آفساید زدن های پــرینسِ شیر دل شریک بدانید.
و اما @عزیزنا و حبییبنا و جیگرنا پرینس
دریافت پیاپی نشان های رشادت ، شجاعت ،بلاهت !! ،نقاهت و ایذاً طی کردن پله های ترقی را به آن شاهزاده ی دلیر تبریک و شادباش گفته و برای روح و شرف بر باد رفته ی تان علو درجات را از درگاه قادر متعال مسئلت مینمایم.
باشد که مرقومه این کمترین خط بطلانی بر سوء تفامات بکشد و بانوان master ID اینجانب را از توقیف و محاق بیرون بکشند.
ان الله ولی نعم و بصیر العلیم و کلاً از این چیزای ثقیل
هفتم می المبارک 2012میلادی
جمال المَـلِک یساری
ايران دخت گفت:
ببین زیاد نمیخواد گرد و خاک کنی،هر کسی میتونه بادی گاردشو(شاهزاده دلیر) خودش انتخاب کنه و من فکر میکنم نسوان انتخاب خودشو کرده(از رو کامنتی که برای پرنس گذاشته میشه فهمید) و بد هم نیست چون بیشتر وقتها بجا جواب بعضیها رو که فقط نوک بینیشو نو میبینند میده و ظاهراً شمشیرشو هم از رو بسته!
جمال المَـلِک یساری گفت:
بادی گارد مورد اشاره کوتاه قد هست و نسوان مدعای بلندقدی داره و نوک بینی نقطه ی نسبی هست لزوما اونجایی نیست که من یا شما تعیین کنیم .
از همه ی اینها گذشته شاهزاده ی دلیر!!! در غیاب بنده و بر علیه من زیاد یاوه گفت و تهمت زد . گز نکرده برید و دوخت. گردوخاکی اگر هست از جانب ایشونه ،ما در حال خفه شدن در گردوخاک ها بودیم به نظر شما اجازه ی دفاع از هویت مجازیمو ندارم ؟! . . . جالبناکه
جمال المَـلِک یساری گفت:
در ضمن الانم در اون حدی که ایشون اهانت کرد اهانت نکردم ، حتا به نوعی از پرینس دفاع کردم واقعا اعتقاد دارم متوجه شدن نوشته های ایشون کمی مشکل هست ،خودشم فکر کنم قبلا گفته بود روان نمینویسه بیش از حد معمول از کنایه استفاده میکنه و سوء تفاهم بوجود میاره ، بیش از حد به کامنت نویس ها بابت سایبری بودن مشکوکه . ایشون رو پست قبلی به من گفته بود موجود مفلوک هفت تومنی به دوستمون 50 ساله گفته بود فلانی الان تو دلش داره به همتون میخنده . چندتا مهمل بافی دیگه هم کرده بود.
من واقعا تعجب میکنم چرا به من میگید گرد و خاک کردم ❓ 😐
50 ساله گفت:
سلام جوات جان .آزادی ات مبارک . ویول تورو خدا این انصافه این پسر نازی نازی رو حبس میکنی ؟. جواتی منهم به کوری چشم بعضی ها شما را به عنوان شازده اپوزیسیون منصوب مینمایم .امید است در سایه توجهات باریتعالی وزیر بیرق دولت مهرورزان به وظایف قانونی خود عمل نمایید.
خرزهره گفت:
چهار خط کامنت نوشتی دو بار گفتی جوات یک بار گفتی امید.
PRINCE گفت:
ایشون ازاد بوده اند. شما از قید باور تان ازاد نیستید.
تکلیفت را حداقل با خودت، روشن کن. اگه این فرد ازاد نیست، الان این چیه؟ واقعا این کامنتِ کیه که پاش مطلب نوشتی؟ این کامنت کیه که میگه «نمی گزارند کامنت بدم»؟
یه نگاهی هم به لحنش بیانداز. این لحن فی الحال و بدنبال فضای اخیر اینطور نشده، همیشه همینطور بوده.سه ساله همینطوره…
نسوان گفت:
:))
آفتاب آمد دلیل آفتاب..
شناسه این شخص با همه نفرت عمیق و غیر قابل انکاری که به ایشان داریم هرگز بلاک نشده. کمی اگر فکر کنید خواهید دید که حضور ایشان در رونق دادن به فضای اندرونی اتفاقن مثل کودی که پای درخت در پارک میریزند حضور مثبتی بوده است.
.اگر در این زمینه پاسخی ندادم برای این بود که فکر می کردم آدم ها از حد اقل شعور بر خوردار هستند.
البته مثل همیشه اشتباه کرده بودم ! بین خودمان باشد.. من از آدم هایی مثل جوات کمتر بیزارم، تا آدم های ساده دلی که حتا وقتی جلو چشم شان اتفاق می افتاد نمیبینند..
جمال المَـلِک یساری گفت:
قربان یک سوء تفاهم بود گویا گفته بودن من در دل به شما میخندم. من به هیچکس در این وبلاگ نمیخندم به قول «آدم ناراحت گذشت زمان باعث شده همه عزیز باشن (( جدای اختلافاتی که در نوع فکر و نگاه کردنمون به پیرامون وجود داره)) .
ماها هر کدوم یه جور کم یا زیاد زخم خورده هستیم ، آدم های زخم خورده دلیلی نداره که بهم بخندن .
جمال المَـلِک یساری گفت:
کامنت بالایی برای 50 ساله ی عزیز بود
آدم ناراحت گفت:
@ نسوان و شازده
با توجه به اظهارات قبلی شما عزیزان ، که جوات را حقوق بگیر سپاه و یا بیمار روانی برچسب زده اید ( ضمن اینکه نمیتوانم گفتهای شما عزیزان را نفی یا تأیید کنم) ، پرسشم اینجاست که چرا تا اینقدر به کامنت گذاشتن این شخص حساسیت نشان میدهید؟
مگه جوات نماینده قشر شبیه به خودش نیست ؟
بهرحال اگه جواتی مزدور هم باشه چماقش قلمشه و به همین دلیل هم میشه گفت به بقیه مزدورها شرف داره.
@ جوات
اینطور که ادعا میکنی ، از ورود تو جلوگیری میشده ، عجیب نیست که با هیچ شناسه یا آیپی دیگری هم نمیتونستی کامنت بذاری؟
به هر صورت از اومدنت خوشحالم البته نه بخاطر اینکه جواتی هستی وبامزه مينويسی :دی
هرکس دیگه هم یه مدت نباشه ، عزیز میشه !
جمال المَـلِک یساری گفت:
@آدم ناراحت
از ورودم با اسم و ایمیل جوات جلوگیری شده ،
بله من یک بار با اسم دیگری کامنت گذاشتم و مجوز ورود گرفتم (همونجور که در روز تولد بریجیت هم با اسم جمال تبریک گفتم) در حال حاضر (خانم لولیتا IPها رو کنترل نمیکنه و تمرکزش روی IDهست و اتفاقا در این زمینه مثل همکارانش در مخابرات ایران موفق به کنترل بالا و نامحسوسی بوده) . اما مایل نیستم با اسمی به غیر از جوات بیام اینجا و راستیاتش این سری وقتی که فیلتر شدم بهم برخورد و تصمیم گرفتم با کاراکتر دیگه ایی کامنت ننویسم . چونکه در طول زمان یاد گرفتم و بیشتر قوانین وبلاگ رو رعایت میکردم .
اما همونطور که آرش هم گفته بود «وبلاگ هرکی محدوده ی خودشه و اگر بخواد میتونه جلوی هرکیو بگیره » منم دیگه اصرار نکردم برای ورود ، اما اینا مدتهاست هرچی میشه و تا تقی به توقی میخوره میگن فلانی پشت پرده داره توطئه میکنه .
این از اخلاق به دور هست وقتی یه نفر نیست و نمیتونه آزادانه از خودش دفاع کنه مدام بهش برچسب و اتیکت های مختلف بزنیم .
من اینجا با اسم «سید ابوذر» هم کامنت نوشتم ، اما آیا غیر از این بود که اون کاراکتر زیرپوستی به نقد آیاتی که مربوط به مجوز قتل کفار بود مشغول شده باشه .(( خانم هما میگفتن برید قرآن بخونید و بعدا نظر بدید منم با آیات و به طنز باهاشون صحبت کردم و البته ایشون از پاسخ دادن انصراف دادن))
من اگر کاراکتری هم ساخته باشم برای تخریب نبوده برای خرابی نبوده . و لزوما اگر دوتا کاراکتر ساختم دلیلی بر این نیست که همه ی مجهول الهویه ها از آستین من بیرون اومده باشه .
اتفاقا من اونقدر صادق بودم که در 80درصد زمان ها کارهای خودمو اعتراف کردم و مسئولیتش بر عهده گرفتم . به نظر شما به غیر از من کسی نبوده که با چند اسم کامنت بنویسه ؟!
اما شهامت ندارن تا اعتراف بکنن، همینا با اسم مستعار به خواهر و مادر بنده هرچی دلشون خواست گفتن و البته من با اهانت های کمتری بهشون جواب دادم . اصولا فحش باد هوا هست و من در مقابل اهانت های چاله میدونی واکنش خاصی نشون نمیدم
عباس میرزا گفت:
@ Prince
شازده واقعا برای خودت اسفند دود کن چشم نخوری!! اون بالا بزرگ نوشتی ات عباس میرزا حالا بعد دو روز که من ان بار گیر دادم من کی این حرفا رو زدم اومدی میگی اشاره به سر کار نبود؟ به کی و کی اشاره داشتم؟ تازه طلبکارم هستی که از کجا فکر کردی منظور تویی!؟! از اونجا که کل نوشتت خطاب به من و در جواب من بود و بی هیچ ربطی من رو برای خودت تو گروهی قرار دادی به مبنای خیالاتت!!!
به هر حال همیشه از درگیر شدن تو اینچنین بحث هایی خودداری میکردم قصد ادامه دادن هم ندارم! چون ادبیات این بحث سخیف شده، عصبیت و خشم و طعنه زدن قالب شده و از دلش چیزی در نمیاد جز کینه! و فضای اندرونی رو هم خراب کرده! من بابت سهمی که از این گردوخاک داشتم از نسوان و خواننده ها عذرخواهی میکنم، شاید انتظارم زیادی بوده!
PRINCE گفت:
«…از کجا فهمیدی که من از اونایی بودم که بیمار جنسی و عقده ای نامیدمش؟…»
1.سوال واضح بود.شما ها هم مخاطب هستید.تو درین مورد با کاپیتان و .. و حتی فلور، اشتراک داری.
دو نفر از ما (شما+من) «مخاطب ها» -در همین پست- توهینی میکنند به نویسنده پست.
چند نفرتان،ان علم دفاع از مظلوم و ادبیات مودبانه ای را که در پست قبل بکار گرفتید، حال بکار بردید؟
اصلا چند نفرتان دفاع کردید؟
تو که میگی قبلا درین بحث وارد نشده بودی.حالا هم به هر دلیل وارد نشدی.به هر حال،پول که نمیگیری که همش پای وبلاگ بشینی.اما، سوال اینجاست که چرا وقتی فردی دفاع میکنه، به همان یک فرد هم میپری؟
2.در مورد پاراگراف 3، راست گفتی.چرا که بالاتر به وضوح گفتم که منظور از بخش 3 ان کامنت ، همه تان هستید.حداقل اینکه، باید اون متن را در دوشکل و دو جا مینوشتم.
نهایتش اینکه من حدسی زدم و نسبتی دادم، تو که خودت با پاسخت چسباندن «خیالگرا» و «متوهم» و … به من، چیزی جز اثبات نظر من را انجام دادی؟
بن مایه حرف بقیه فراکسیون دلسوختگان ان یار غائب، اینه که برداشت ما از این فرد و کارهایش، یک توهم یا بدبینی یا در بهترین حالت،سوء برداشت 3 ساله هست.حال با همین حرف خودت، تو بگو چی کارت کنم؟ میخوای یه فراکسیون ایزوله باز کنم بنام فراکسیون «عباس میرزا»؟
3.
«چون ادبیات این بحث سخیف شده، عصبیت و خشم و طعنه زدن قالب شده و از دلش چیزی در نمیاد جز کینه!»
موافقم.
«به هر حال همیشه از درگیر شدن تو اینچنین بحث هایی خودداری میکردم قصد ادامه دادن هم ندارم! »
موافق نیستم.
الف)من به تو یا تو به من، حرفی زده ایم و صفتی را چسبانده ایم.این فعل، اثاری را بدنبال دارد.اینطور نیست که من یا تو، یک چیزی رو این وسط ول کنیم، بعد هم بیخیلش بشویم.این کامنتها، روی ذهن سایرین اثر گذارند.
باید که فرد متهم امکان دفاع از خود را داشته باشد.
ب)نمیتونیم چون گفتگویم prone به تشنج و جدل هست، گفتگو را کنار بگذاریم.
نمیشود مثل تارک دنیا به عمق معبد خزید تا از دنیا فرار کنیم.
یا میمانیم و یاد میگیریم یا سقوط میکنیم.
گزینه ای دیگر ، فعلا متصور نیست.
عباس میرزا گفت:
۱- هیچ کس نمیتونه به دیگران گیر بده که چرا به اندازه من نمیاید این بلاگ، یا به اندازه من از نسوان دفاع نمیکنید! هر کس به اندازه خودش و وقتش و البته خواستش!به نظر تو هم چنین استدلالی نداری، بزار بهت یکبار بگم دفاع کسی از نسوان براش حقی اضافه بر دیگران ایجاد نمیکنه! دفاع تو به نظر من در بعضی از مواقع از حمله به اون بدتره! نمونه اش همون جوابت به نقاش که سر آغاز این شد! نمیتونی بگی که چون شما به اندازه من از نسوان دفاع نمیکنید، پس منم هر چی گفتم هیچی نگید…
۲- اگر صد سال تلاش میکردم نمیتونستم به خوبی که خودت تو بخش ۲ نوشتت ثابت کردی نشون بدم متوهمی! بله تو متوهمی! «میخوای یه فراکسیون ایزوله باز کنم بنام فراکسیون «عباس میرزا»!!!» شازده اینجا ان تا فراکسیون مستقل – یا به قول تو ایزوله – وجود داره و برای باز کردنش هیچ احتیاجی به اجازه گرفتن از من و تو نیست! هر کسی به تو یا کسایی که دوست داری انتقاد کرد جز «فراکسیون دلسوختگان ان یار غائب» نیست و دقیقا «توهم» تو همینه که فکر میکنی هست! هر کسی با تو نیست علیه تو نیست! نگاه به جوابات بمن بکن. تقریبا تو اکثرشون ردی از » داغداران فراق و فراغ! ان یار ناپیدا!» یا «فراکسیون دلسوختگان ان یار غائب» یا جواتی یا«ان رهبر سفرکرده در تبعید» یا چیزی شبیه این هست! مشکلی که بعد از شروع این جدل تو حرفات دیدم اینه که ظاهرا هیچ جایی برای کسایی که تو «فراکسیون اکثریت» یا «فراکسیون دلسوختگان ان یار غائب» نیستند قائل نیستی. «بن مایه حرف بقیه فراکسیون دلسوختگان ان یار غائب، اینه که برداشت ما از این فرد و کارهایش، یک توهم یا بدبینی یا در بهترین حالت،سوء برداشت 3 ساله هست.حال با همین حرف خودت، تو بگو چی کارت کنم؟» کجای حرف من در مورد اون فرد و کارهاش بود؟؟؟ این جمله به من چه ربطی داره! یا باز ۲ روز بعد میای میگی این بخش خطاب به کی و کی بود! «نهایتش اینکه من حدسی زدم و نسبتی دادم» بله مشکل همینه که زرتی حدس میزنید و هر کسی رو تو گروهی خیالی میزاری و حکم هم صادر میکنی! هر وقت تونستی جوات رو از فکرت خارج کنی و تو جوابی که به دیگران میدی اون رو داخل نکنی اونوقت از این توهم در میایی!
۳- مرعوب لحن تهاجمی دیگران نشدن و یادآوریش به طرف مقابل مصداقی از خودشیفتگی نیست ولی اگه دوست داری اعتماد به نفس و خودشیفتگی رو واسه خودت یکسان تعریف کن! یکی دیگه از روش هایی که اینجا داری استفاده میکنی اینه که سعی میکنی تیکه بندازی و مسوولیتش رو قبول نکنی! «خوبه منم بگم….» ، «دوست داری منم …»، «خوشت میاد …»
PRINCE گفت:
1.»هیچ کس نمیتونه به دیگران گیر بده که چرا به اندازه من نمیاید این بلاگ…»
خوب.من همچین چیزی گفتم؟
چرا خودت را به اصطلاح به کوچه علی چپ میزنی؟ چرا تو دهن من حرف میگذاری؟ چرا فرار به جلو؟ اینجا صحنه بحث یا حتی جدل هست ولی صحنه نبرد که نیست!
چرا درست نمیخوانی؟ چرا یک جمله را میگیری، بدون بررسی پس و پیش و حمله میکنی؟
من کی گفتم که چرا حاضر نیستی؟ اتفاقا مخصوصا انتظار چنین حرفی و دفاعی را ازت داشتم وگرنه اینطور نمی نوشتم:
«حالا هم به هر دلیل وارد نشدی.به هر حال،پول که نمیگیری که همش پای وبلاگ بشینی…اگر فرضا برایت هزینه جانی یا…، نداشت،… اگر شاهد بودی و توانش را هم داشتی…
اگر خودت اینکار را به هر دلیل نکردی (دران لحظه نبودی یا امکانش نبود)…»
این همه برایت اگر و اما نوشتم که انتظار ندارم که بست درینجا باشی و هر دفعه هم وارد دعوا بشوی، اما حداقل چرا کسی را که دفاع میکند، به «سخنگویی» به سخره میگیری؟
چرا جواب من را نمیدهی؟ چرا هی حاشیه را میگیری؟
چرا جواب نمیدی که وقتی در پستهای قبلی که خودت در موارد دیگری-به درستی- دفاع میکردی، چرا خودت را «سخنگو» قلمداد نکردی؟
چرا جواب نمیدهی که اگر سخنگو، قلمداد میشدی، چه برداشتی میکردی؟
2.تو اصلا ان جمله را خواندی؟ برداشتت چه بود؟ چرا درست نمیخوانی؟چطور برداشتِ توهین را کردی؟
اگر متوجه نمیشی، بپرس.پرسیدن که عیب نیست!
بگذار بکبار روشنت کنم؛
«نقاش به نسوان:وبلاگت رو داری به گند میکشی میفهمی؟
پرنس:نه!من که نفهمیدم!
بالام جان، خشتک من رو از پام کشیدن، نفهمیدم
بعد این وبلاگ رو از بالا سرم بکشن، بفهمم؟»
ترجمه! و توضیح و تفصیل:نقاش ازش مبپرسه که فهمیده یا نه؟ من وارد میشم و عدم درک دلیل وی رو بیان میکنم.
شاهش هم این که روز قبلش ویولتا، برایم نوشته بود و تشکر کرده بود که حتی وقتیکه خشتکم را دراوردند!، از دفاع کوتاه نیامدم.حالا بحث دراوردن خشتک یه چیز بود، بحث اینکه ادم نفهمه خشتکش را …، یه چیز دیگه است.
این چه برداشتی بود که کردی؟ خود نقاش کجاست؟ برداشت او چه بوده؟ چرا وقتی یه تیکه، تیکه در کامنت دیدی، گز نکرده، سر چوبش میکنی؟
حالا جواب بده، با حساب خودت، الان باید هذیان گو قلمدادت کنم یا نه؟
این برداشت خیالی ات از کامنت من، چه را ثابت میکنه؟ا
یک مثال دیگر،
«از کجا فهمیدی که من از اونایی بودم که بیمار جنسی و عقده ای نامیدمش؟»؟
خودت از کجا، توهم! زدی و چنین اتهامی رو به من زدی و بعد حالا از نشانه های توهم زدگی من، برمیشماریش؟ خودت برداشت هذیان گونه ای میکنی، بعد هم تشخیص میگذاری؟
خود گویی و خود خندی…؟! هان، اینطوریه؟
اصلا به من بگو، چطور به ذهنت رسید که از بین این چند نفر ادم، مشخصا شخص تو رو هدف قرار دادم؟ چرا این استنتاج به ذهن کاپیتان و …، نرسید؟
بگو ببینم این را هذیان میدانی یا نه؟
این چه بود؟ سوء برداشت؟
این اشنباهت را ندیدی؟ البته که نه، در جنگ! چنین سانتی مانتالیسمی، جایی نداره.
باید دشمن را با هر وسیله کوبید!
هان؟ واقعا اینطور فکر میکنی؟
3.چند بار بهت گفتم که اینقدر راحت تشخیص نگذار.اگر هم میگذاری لا اقل درست بگذار. از همه انتظار نیست که در همه چیز، اگاه باشند اما وقتیکه ادعایی و اتهامی میزنند، حداقل باید الفبا و زبان اتهامشان را بلد باشند.تو تنها کسی نیستی که این لغت «توهم» و » فرافکنی» را شنیده ای…(این بار اخر هست که ازت بخاطر خودت، چنین تقاضایی میکنم)
بلد نیستی، اصلا مگه مجبورت کردن که غلط ببافی؟ مگه در رینگ بوکس هستی؟
«هر کسی به تو یا کسایی که دوست داری انتقاد کرد جز «فراکسیون دلسوختگان ان یار غائب» نیست و دقیقا «توهم» تو همینه که فکر میکنی هست!…»
درست گفتی.از سر تنبلی یا هذیان یا هرچه، من نباید ان کامنت را برای ادرس دادن همه تان، یکجا، مینوشتم تا ان چند نفر دیگر هم بخواهند بهانه کنند که ربطی را نمیبینند.
اولا، فرضا که من به اشتباه، در میان اون هم ادمی که به من میتاختند، نسبتی نامربوط به تو که از جهت دیگری، لطف میکنی، نسبت دادم.(اگر واقعاissue ات این بوده)
خیلی راحت بگو این من نیستم و چنین منظورم هم نبود، انهم بدین دلیل.
اما تو چه خوب و چه به سرعت و گشاده دستانه، تشخیصی! رو مطرح!کردی که به یک برداشت اشتباه، برای فرد مطرح نمیکنند؛
مگه اینکه موارد دیگری از سوء برداشتهای غیر منطبق با واقعیت بصورت سیستماتیک، مطرح باشد.
اگر غیر این است، برای ان دو گاف خودت که ذکرشان رفت، الان باید چکارت بکنم؟ لابد برایت اختلال روان پریشی رو مطرح کنم و ببرم و بدوزم و…
اصلا این دو مثال به کنار، این گاف و سوتی که دادی را چکارش کنم؟
«…هر کسی رو تو گروهی خیالی میزاری…» هر کسی کدام است؟ مگر خودت چند نفری؟ اگر غیر از خودت را میگی، منظورت کیست؟ ببین یا تو اعتقاد داری که هذیان یا شک ما به …، درست هست یا نه.اگر مخالفی که خوب…، اگر هم موافقی پس این گروههای خیالی دیگر غیر از مورد خودت، چی است؟
«…کاینات و پرسوناهای مختلف خیالات من…» یعنی چه؟ کدام پرسونای خیالی؟
اگه منظورت، ان «توهم» من به تو بود، که خودت واقعی هستی.
اگر منظورت خیالات و توهمهای دیگر هست که همین ها، بن مایه حرفهای فراکسیون فراغ، هست.اگر منظورت، حرف ایشان نبود، پس چه بود؟
پرسوناهای خیالی ، غیر از توصیفات من، هما و نسوان، دیگر در کجای مباحث اخیر، مطرح شده بود؟
ایا تو غیر ازان دسته بندی اشتباه من در مورد خودت (که شاید دیگر اشتباه نباشه) و دید دایی جان ناپلئونی من به ج*** و …، مورد دیگری دال بر هذیان گویی می بینی، انگاه بیاورش.
تو هم میخوای اتهامت را بیاندازی، هم میخوای خودت را دسته سوم مطرح کنی و باالصطلاح هم جزء ایشان نباشی؟
حداکثر یک مورد اشتباه را از من دیدی وانرا معیار کردی و اشنباهات خودت را ندیدی (یکی دو تا اشتباه برای افراد اعتماد بنفس بالا، شاید ارزشی نداشته باشه) و نتیجه گرفتی و دوختی و…
خلاصه:بله.
در مورد ان کامنت اول من، درست گفتی.من نباید انرا برای تو و رونوشتی ازان را برای دیگران، میگذاشتم.
حدس اولیه من این بود که اطلاق هذیان گو به من، بدلیل همراهی ات با نظر ایشان بود.
به هر حال ، بدلیل «نمونه اش همون جوابت به نقاش که سر آغاز این شد»!!!، با اطلاق شخنگویی شروع کردی و بعد هم ان نسبت یا برداشت اشتباه و البته شروع
سمفونی «هذیان یابی».
در مورد نحوه برچسب زدنت-هذیان گو- و همچنین به اصطلاح هذیانهای خودت و پاسخگویی که در رابطه با ایشان از خودت نشان دادی، من را بدین برداشت رساند که منصفانه فکر نمیکنی و صرفا کلمات و هذیانها و استدلالت را پرت میکنی.ظاهرا باید هر دو ما هذیان گو باشیم.
در نهایت، نتیجه ای را که نباید میگرفتم، گرفتم.
من برای این 5-6 ساعتی که درین 2 روز، پای جواب گذاشتن برای تو صرف کردم،حداقل فعلا، پشیمانم.
تو میجنگی.بحث نمیکنی.جدل نمیکنی. میجنگی.
نسوان گفت:
شازده، من رو ببخش، همه اش از بی بصیرتی من آب می خوره… فکر نمی کردم مثل مهدکودک اگر به کسی توجه خاص نشون بدم، باعث دردسر بشم. به هر حال من بهت توجه خاص دارم، چون من عقده ای هستم دیگه، از وقتی که از رو دوچرخه زمین افتادم اینجوری شدم. اما از همون روز هم یاد گرفتم که از کسی انتظار نداشته باشم که دستم رو بگیره.
چند ماه پیش که اسباب کشی داشتم، از یک دوست ایرانی کمک خواستم. اون هم گفت باشه و رفت ولی دیگه به روی خودش نیاورد، با این که ما هر چند روز با هم حرف می زدیم؛ من هم دیگه نپرسیدم و به ناچار از ویلیام کمک گرفتم. هرگز هم به روش نیاوردم. چند شب پیش ازم پرسید» چرا هیچ وقت به من نزدیک نشدی؟ من دوست داشتم رابطه ی ما جدی تر از این باشه» خنده ام گرفت. چطور می تونستم روی کسی حساب کنم که وقتی ازش کمک خواستم و تمام این مدت می دونسته که من نه ماشین دارم و نه کسی رو دارم که کمکم کنه حتی یک بار هم نپرسیده فلانی راستی تو چی به سرت اومد؟ اما نکته عجیب این بود که من حتی ازش نرنجیده بودم. هنوز و همیشه هم می تونم باهاش دوست باشم. برای این که سعی کردم برای بقای خودم ؛ سطح توقعم رو از آدمها به نزدیک صفر برسونم. و باور کن که این بهترین و واقع بینانه ترین کار ممکنه.
ببین شازده ،از هر کسی به اندازه ی خودش می شود توقع داشت. حد دوستی هر کسی متفاوته. یکی مثل رهگذر؛ دوستی اش در حد یک کلیک متوقف می شود، یکی در حد یک دوست دیگه که نمی خوام اسمش رو ببرم، نامه می نویسه که اگر هرقدر پول خواستم به هر طریقی می تونه به دستم برسونه . یکی هم کامنتش دو دقیقه توی کامنت دونی می مونه میاد اینجا طلبکاری می کنه… با همه ی این ها، همه ی اینها دوستند. عباس میرزا هم بچه خوبیه. من فکر می کنم بیشتر یک جور سو تفاهم اینجا بوجود اومده و من شاید به گونه ای مقصر بودم. بابت وقتی که تلف شد از هر دو تاتون معذرت می خوام.
مدتی سکوت کنیم.. شاید بهتر بشه.
آرش گفت:
@ ویولتا
خانم اجازه ؟ دیدید ما چه بچه خوبی شدیم و سکوت کردیم؟ قول میدیم تا شما اجازه ندادید سکوت خودمون رو نشکنیم.
اما تو درست فهمیدی ؛ رفتار و کنش تو با بقیه افراد در رفتار دیگران تاثیر گذاره ؛ مثلا وقتی به یکی بگن که با فلانی کل کل نکن وگرنه رنده میشی ؛ طرف بیشتر تحریک به کل کل میشه و در اولین فرصت که بستر فراهم شد؛ میکنه تو و نمیکشه بیرون ؛ یا نمونه اش همین رشادتهای جانفشان شاهزاده که بیشتر از حمایت شما از ایشون نیاز به تلطیف فضا و مدیریت بود.
در مورد دوستی هم من با تو کاملا موافقم ؛ یعنی یاد گرفتم که از دوستان دلگیر نشم ؛آدمها و دوستیها متفاوتند مثلا وقتی از یه دوستی انتظار داری که آخر روز موقع رفتن حتما باهات خداحافظی کنه شاید حرف آخری باشه که بخوای بزنی ؛ بعدش میبینی که نه تنها اونروز خداحافظی نمیکنه که یکدفعه میره و نام و نشونی ازش پیدا نمی کنی ؛ نه زنگی نه تماسی نه کلامی هیچی … به خودت میگی رفت که رفت مردشورشم ببرن اگر اینبار ببینمش اصلا جواب سلامش رو هم نمیدم ؛ اما بعد با خودت فکر میکنی و یه هو یکی مثل تو مینویسه که «از هر کسی به اندازه ی خودش می شود توقع داشت. حد دوستی هر کسی متفاوته. » ، یه دفعه انگار فقط منتظر شنیدن همین بودی و میگی راست میگه ؛ هر آدمی مشخصاتی داره که توی دوستی باید فهمید و درک کرد و بیشتر از اونهم انتظار نداشت ….بگذریم من اینقدر درگیرم که پاک کسخل شدم.
@ شاهزاده دلیرش،
تکلیف تو که روشنه و سردار رشید اسلامی ؛ اما «عباس میرزا» جزو کسانی بوده که همیشه گزیده و مفید حرف زده ؛ بدون کینه و حس انتقام و هر حس منفی دیگه ؛ من فکر میکنم دچار سوء تفاهم شدی و در این مورد کمی زیادی مته به خشخاش گذاشتی و کشش میدی ؛ راستش رو بگم رفتی رو مخ. کمی سکوت بهترین راه حله.در ضمن به فکر جواب دادن و کل کل با من هم نباش که برای هرکی لاتی واسه من شکلاتی(آیکون چشمک و خنده).
جمال المَـلِک یساری گفت:
توام که سال به دوازده ماه توقع داری یکی بیاد یه طرفتو بگیره بلند بشی
یکی باید اسباب اثاثیه خونتو بار بزنه
دوباره یکی بیاد بارخودتو بزنه
اون یکی بیاد پشتتو بماله
اون یکی زیر گلوتو قلقلک بده
اون یکی اشکتو پاک کنه
یکی دماغتو بگیره
یکی پول بده
آی مملکت یاری کنید تا من شوهر داری کنم !!!
آخرشم خرت که از پل رد شد، میزنی زیر کون طرف و میگی هررررری برو رد کارت و بعدا میای در وبلاگ طرفو در قالب داستان لجن مالی میکنی میرینی به هیکلش
من یه بیمارستان خوب سراغ دارم میخوام برم خودمو معرفی کنم طلبه بودی ندا بده بیام دنبالت با هم دیگه بریم
کاپیتان بابک گفت:
@ جوات
آفساید بود این که به ویول گفتی 😦
دارم یه چند خط برات قلم فرسایی می کنم. معلوم نیست کجا بیفته
جمال المَـلِک یساری گفت:
@کاپیتان
چشم ، تا موقعی که بانو سرحال نیومده و ریکاوری نشده و درسو مشخاش تموم نشده دیگه شوخی نمیکنم
ما که اینور دنیا هستیم و بانو اون سر دنیا کاری از دستمون ساخته نیست
فقط میتونیم آرزوی عمیق قلبی داشته باشیم که مشکلات برطرف بشه
بانو بیاد بنویسه و ماهم اذیت کنیم و کرم بریزم
تا اون روز آه 😐 ایتورری میشینم یِ گوشه
ارش پیرزاده گفت:
اونجا که گفتی اگه امیختگی دو نفر نباشه سکس جواب نمیده شاید او حسه اسمش دوست داشتنه تو فقط نمیشناسیش یا نمی خوای بشناسیش
EhSAN گفت:
من اصلن نمیفهمم شما در مورد چی دارید صحبت میکنید ولی بعضی ها به جای نقد کردن بارها
شده که با تمسخر و گاها فحاشی و به میان آوردن حرفهای بیربط قصد داشتند که با مغلطه و دورویی
و تزویر صحبتهای نسوان و افکار آزادی خواهانشون رو غلط جلوه بدن . بعضی ها هم این وسط تحت تاثیر رفتار و کردار و ادبیاتشون قرار گرفتند که الان دارن به جمله «افکار آزادی خواهانه» من میخدند. حرفهای بیجا طرفداری بیجا اعتماد بیش از حد و دوستیها همه و همه اگه برنامه ریزی شده نباشه اما ظاهرا
خیلی موفق بوده . من خودم معمولا وقتی احساس کنم کسی داره شعور من خواننده رو که میام اینجا و وقت میذارم و پستها رو میخونم ، به سخره میگیره جوابش رو معمولا میدم … افرادهای زیادی هستند که
نظرشون در مورد نوشته ها متفاوته و مخالف نسوان هستند که حرفی نیست و یا فحش میدن و خودشون جواب خودشون رو میدن و نیازی به جواب نداره . اما بعضیها از نقد کردن منطقی نوشته ها عاجز هستند و به
روشهای دیگری پناه میارن . من از دوستان و حتا نسوان میخوام که در دنیای اینترنت حد اقل به کسی اعتماد نکنند .
347 گفت:
و با کامنتهای دوستان و یا دشمنان نا امید نشوند و به نشوتن ادامه دهند .
با تشکر از روابط عمومی وبلاگ نسوان مطلقه معلقه!
EhSAN گفت:
و با کامنتهای دوستان و یا دشمنان نا امید نشوند و به نشوتن ادامه دهند .
با تشکر از روابط عمومی وبلاگ نسوان مطلقه معلقه!
لطفا کامنت قبلی رو بابلیش نکنید !
جمال المَـلِک یساری گفت:
سلام ملیکم
قبل از هر چیز ضایعه رحلت هنرمند مردمی ایرج قادری را به جامعه ی جهانی هنر و فرهنگ تسلیت عرض میکنم .
در رابطه با فرمایشات پرینس عزیز و داکتر لولیتا چند خط توضیح و جوابیه بنویسم قبل از هر چیز دوستان و خودم رو به تقوای الهی دعوت میکنم ، بزرگواران و عالی مقامان ما هم اکنون در محضر آقا امام زمان (عج) هستیم ، ایشون همه ی اعمال کردار و سکنات مارو مشاهده میکنن ( آقا سلامون علیکم جوات هستم از منتظرین شما) بله … بنا بر این باید مراقب باشیم که در محضر بق] > ه (اهه …تای تانیث چی شد؟ … اها پیدا کردم…) مراقب باشیم در محضر بقیة الله دروغ نگیم و جنتلمنانه و لیدی منشانه صحبت کنیم.
* * * *
یک)
من علاقه ایی ندارم با اسم جمال یا کمال یا جیمی کامنت بنویسم ، همونجور که قبلا گفتم با گراواتر جوات که در سمت راست عکس بنده بود نمیتونم کامنت بنویسم در حالی که در وبلاگ های دیگه امتحان کردم و مشکلی نداشت. . . با توجه به اینکه خانم سال گذشته یک بار اسم منو فیلتر کرده بود و یک بار اسم امید آقای عزیز رو و یک بار آی پی ها رو فیلتر میکرد . . . این ذهنیت برای من وجود داره که مشکل فنی پیش اومده از جانب خانم لولیتا هست .
به این واژگان دقت کنید
«لولو» ، «لوله» ، «لوله کش» ، «جوات» ، «امید» ، «امید5» از همه جالب تر این واژگان >>> «سانسور» ، «فیلتر»
نوشتن تمام این کلمات و چند واژه ی دیگر که حضور ذهن ندارم در زمانی نه چندان دور در این وبلاگ ممنوع بود!!! . و هر کامنتی که حاوی این واژگان بود به صندوقچه ی سیاه منتقل میشد !!!
در آن دوره من مجبور به تغییر هویت و آی پی میشدم و بعد از هر اعتراض خانم لولیتا منکر میشدن و اتفاقا اون موقعه نیز هرگاه یکنفر اعتراض میکرد بهش انگ «ساده لوحی» میزدن (یاد آقای خمینی افتادم که به منتظری لقب شیخ ساده لوح داد و یا خامنه ایی که به کروبی لقب ساده لوح داد ___ من نمیدونم چرا دیکتاتورها در هر سطح و جایگاهی که باشند در نقاط گشتاوردی اشتراک و شباهت های عجیبی پیدا میکنند؟!!) ….
بعد از یک مدت آی پی ها فیلتر شد ، بعد از یک مدت آی دی ها فیلتر شد . . . مدیر وبلاگ بخش مهمی از زمان کاری خود را به کنترل نامحسوس مشغول بوده . . . و در مقابل سوال های خوانندگان تا مدتها اظهار بی اطلاعی میکردند . . . برخی از دوستان و در راس پیکان جنبش آزادی و آگاهی سرور عزیزم امید آقا از راه های مختلف بهشون فشار وارد میکردن و اینا نهایتا قبول میکردن که بله علی رغم شعارهای زرق و برق دار در پشت صحنه آن کار دیگر میکنند.
مشکلی دارم زدانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
در ظاهر مهربان بودن و در باطن پشت پرده ، با تیغ و پنبه سر میبریدند .
* * *
دو)
مدیر محترم وبلاگ نسوان ( که متاسفانه گویا ویولتا نیست و داکتر لولیتا مدیر هستند) چنین سابقه ایی داره . و به صورت نرمال من الانم فکر میکنم IDبنده فیلتر شده باطل شده که نمیتونم با هویت اصلی حضور داشته باشم . من بازم از ایشون خواهش میکنم IDاصلی بنده رو آزاد کنن ، اینجوری با برگه ی عبور موقت حال نمیده ، یه جور اهانت مضاعف هست . اجازه بدن منم مثل بقیه دوستان با شناسنامه اصلی رفتو آمد داشته باشم . من جوات هستم نه جمال نه جیمی .
* * * *
سه)
در این وبلاگ هیچ دشمن و توطئه ی خاصی در کار نیست ، مشکلی اگر هست (( که به نظر من نیست)) ناشی از سوء مدیرت خانم ها و یا خستگی اونا هست و بیجهت دارن بحران سازی میکنن.
برای تک تک ابهام ها و سوال ها جواب دارم ، اما نوشته طولانی میشه . و از حوصله خارج هست.
خیلی خلاصه به «آدم ناراحت» بگم :
ممنون رفیق علی رغم اینکه خیلی وقت ها اختلاف عقیده داشتیم و اگر اشتباه نکرده باشم جروبحث هم کرده بودیم ، اما ممنون که به فلسفه ی آزادی احترام گذاشتی .
یادمون نره ما آدم هایی بودیم که شعار میدادیم » زنده باد مخالف من »
اما امروز پرچمدار آزادی و آگاهی در وبلاگ نسوان به هر مخالف یا میگه «کود» یا «آشغالک» یا سیفون توالتو روش خالی میکنه یا میگه آشغال مذهبی و انواع و اقسام فحش هایی که بنده کف کف میکنم ..
* * * *
چهار)
سناتور جوزف مک کارتی نماینده ویسکانسین در سنا با هرکی مشکل داشت و میخواست فلش اوت بشه و به قول معروف «سروتهشو یکی کنه» لقب کمونیست میداد بین افراد خط کشی میکرد و میگفت فلانی داره برای شوروی کار میکنه بعدها اصطلاحی در واژگان سیاسی جا افتاد به نام McCarthyism (مککارتیسم).
سرکار خانم لولیتا با در پیش گرفتن روش مککارتیسمی سعی میکنه مخالف و منتقد رو به جیره خور بودن بسیجی بودن یا دیوانه بودن متهم کنه و بین کامنت نویس ها خط کشی میکنه . جناب «اژدها» ادبیات متینی داره . همه دیدیم که در مقابل داکتر لولیتا چگونه انگ های عجیب و اهانت آمیز میزنه .
(( داکتر لولیتا و بانو ویولتا اصولا از آدم های قد بلند خوششون نمیاد ، علاقه داری همه زیر سایه اون ها باشن تا شونه به شونه ی اونا باشن)).
ظاهرا طبع دلکش داکتر لولیتا و بانو ویولتا با مدیحه سرایی های طولانی که به سبک عضدی و منوچهری دامغانی بیان میشه بیشتر سازگاری داره و به هریک از دوستان که بخواد کینه ایی نباشه لقب «ساده لوح» میدن و میگه فلانی چشمش نمیبینه .(( چشم ها میبینه اما دل ها شاید اهل گذشت و مهربانی باشه))
حداقل پایبند به فرهنگ ایرانی باشید و به شخصی که از خودتون سال ها بزرگتر هست احترام بزارید و با انگ «ساده لوح» بهشون اهانت نکنید .
خون به خون شستن محال است و روز و شب عربده با خلق خدا نشدنی است
صحبت طولانی شد (هرچند که تموم نشد) عذر میخوام و خدانگهدار
داکتر لولیتا ،من از راه های مختلف سعی کردم اعتماد سازی بوجود بیاد تا در کنار مخالف بودن همدیگه رو دشمن خونی ندونیم اما شما گویا مثل تمام دیکتاتورهای تاریخ (که ارادت و علاقه ی شدیدی به یک دشمن فرضی دارن) نمیتونی با سازوکارهای دموکراتیک به حکومت ادامه بدی.
ID جوات رو هم آزاد نکن( به درگ اسفل السافلین) هر روز که یکی مخالفت کرد با «دون کیشوت دلیر» به آسیاب های بادی توطئه گر حمله کنید و از دشمن و دالرهای جمهوری اسلامی که برای سرنگونی وبلاگ نسوان تخصیص داده شده صحبت کنید و تا آخر عمر در «نفرت عمیق و غیر قابل انکاری» که داری دستو پا بزن و بمیر
آنکس که نداند و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
EhSAN گفت:
اژدها(کی فکرشو میکرد همون هلیا در آسانه طلاق باشه؟ بگذریم..) که با توهین و دشمنی قصد تخریب شخصیت و اهداف نسوان و خوانندگان را دارد
امید 5 هم که معلوم نیست برای چه این روزها از اون زیاد میشنویم گویا قرار است دوباره
بیاید ، با تمسخر و داستان پردازیهایش گفتگو نمیکرد بلکه توهین میکرد
تو را هم اگر بخواهم شرح دهم جز دروغگویان و توطئه گران با کینه و
عداوت و عقده های چند ساله بودی که گویا طرفداران زیادی پیدا کردی دی:
جمال المَـلِک یساری گفت:
@ برادر عررررزشی و دشمن پژوه EhSAN
1:
شما ذره ایی شک نداشته باش که برای افکار «اژدها» احترام ویژه ایی قائل هستم تحسین میکنم و به احترامشون سر تعظیم پائین میارم. اما این دلیلی نیست که ما دو نفر یک نفر باشیم . اگر به محتوای نوشته ها دقت کنی هیچ شباهتی در نوع نوشتار ما دو نفر نیست .
ایشون خیلی فاخر و روان انگلیش رو صحبت میکنن در حالی که بنده چیزی بیشتر از » آی ام استیودنت» بلت نیستم و هیچوقت در اینجا کامنت انگلیسی ننوشتم .
2:
«امید آقای عزیز » هم مسائل رو حقوقی و کارشناسی نگاه میکرد ، اتفاقا ایشون میتونه الگوی «تفکر نقادانه» باشه ، منم شاید بعضی جاها نگاهم با ایشون یکی نبود اما این دلیلی بر دشمن و توطئه گر فرض کردن ایشون نبود. و شما اگر حافظتونو از دست نداده باشید این دیگران بودن که نسبت به ایشون هتاکی فحاشی و تمسخر میکردن و من از ایشون یاد گرفتم که در مقابل اهانت ها صبور باشم و نهایتا با طنز جواب بدم و نه با خشم 🙂
به هر حال این دو عزیز زبان و بیان دارن و نیاز نیست من دفاع کنم ، بنده فقط توضیح دادم . . . اگر نیاز باشه خودشون تشریف میارن و گفتنی ها رو میگن بیشتر از این به من ربطی نداره.
3:
لزوما قرار نیست همه از یک زاویه تائید کنن و یا حتا از یک زاویه نقد کنن .
به طور مثال آقای نقاش و خانم فلور هر دو مخالف نوشته ی اسکارلت بودند و در عین حال با همدیگه اشتراک دیدگاه نداشتند و این یعنی هر کدوم از یک زاویه انتقاد کردند:!:
4:
ما در اینجا قرار نیست رای جمع بکنیم که بگیم کی طرفدار داره یا نداره ، من یک کامنت نویس گمنام هستم … الان کسی یادش مونده «گیتی» یا «بالتازار» کیا بودن؟! «مدونا» ، «فراری» ، «khanoomi» ، «ناشناس اصلی» ، «گوقمان» ، «ess» ، «کالیفرنیا» . . . ما زودتر از اونی که فکرشو بکنی فراموش میشیم و مثل نقطه روی بوم نقاشی محو میشویم 😦
5:
خب . . . این نسبت هایی هم که به من دادی 🙂 با بخشی از اون ها موافقم . . . البته با کسی دشمنی ندارم چونکه ایدئولوژی و مذهب خاصی ندارم که برای اون توطئه کنم یا به خاطر اون با کسی دشمنی کنم . . . کلا با سختگیری میونه خوشی ندارم . . . شما راحت باش :d
6:
به هر حال تحلیل خوبی رو ارائه دادی ،شما پتانسیل اینو داری که در کنار «شاهزاده ی دلیر» به عنوان بادی گارد و نیروی چماق به دست زیر بیرق نسوان و شرکاء مشغول فعالیت بشی . . . من در طالع شما دلاوری ها و رشادت بالایی رو میبینم 😆
7:
یک سوال ، شما کامنت های ساقی ب رو خوندین؟ نظرتون در اون باره چیه؟! فکر نمیکنید اونم من باشم… قوه ی تخیل شما باید قوی تر از این ها باشه دآئآششم 😉
در پایان با ذکر «یا من اسمه شفاء و ذکره الدواء» برای شما روز و شب های خوشی را آرزو میکنم
EhSAN گفت:
در مورد گذشته گفتی من هم اون چیزی که دیدم رو گفتم کینه ای هم نیستیم حقیقته کسی که ابتدایی ترین حقوق زنها رو به سخره میگیره نه حقوقدانه و نه هیچ و فقط ما رو مسخره میکرد و جوابش رو هم گاها دوستان میدادند.کسی که با الفاظی مثل سیفونوف و تحقیر و تمسخر کردن دیگران و نسوان و حتا کاربران کامنت میذاره عملا هیچ چیزی ارائه نداده که تو یا کس دیگه ای بخواد تحسینش کنه . من هم اون بالا گفتم با نظرات مخالف مشکلی ندارم و اگر گاهی اعتراضی میکنم برای اینکه احساس میکنم به خود من داره توهین میشه و به نظرات خود من. من کاری به گذشته و … ندارم و کسی رو اینجا نمیشناسم وقت زیادی هم ندارم نه نسوان رو میشناسم که بخوام مدال بگیرم نه حوصله و اعتقادی به این دوستی های اینترنتی دارم. همین شماها تو و اژدها و امید5 سعی کردید یارگیری کنید و معترضین به خودتون رو با الفاظ زشت و با تحقیر منزوی کنید بسیار بودند اونایی که با شما مشکل داشتند با طرز حرف زدنتون با تمسخر و مهمترین نکته سفسطه و فرافکنی به هر حال چون اومدی دفاع کردی من هم نظرم رو گفتم . با این مسخره کردن ها هم هیچ چیزی عوض نمیشه حد اقل در مورد من اینطوریه بیخودی خودتو خسه نکن :((
اژدها گفت:
درامدی بر توهین به «افرادها» که «گاهاً» پاسخ میدهند
برادر احسان ۳۴۷،
این کمترین پیشتر نیز به شما گفته بود جز اژدها شناسهای ندارد. سیفونوف اما داستانی است که باید زودتر میگفتم؛ داستانی ساده از مردی سادهتر: سرگروهبانِ اسپیتسناس، والنتین میخایلویچ سیفونوف.
بعد از ظهرِ سوّمین شنبه ژوئن ۱۹۹۷، زیر آفتابِ ولرم، کنار رودخانهی مسکو نشستهام که مردی به شانهام میزند، «سیگار داری؟» میگویم نه. مست است ولی پاتیل نیست. دراز است ولی شکم دارد. بویِ آبریزگاهِ عمومی میدهد اما مسواک زده است. میگوید «گه بزنن به مملکتی که به قهرمانش یه سیگار نمیدن.» میپرسم قهرمان؟ تعجب میکند، «اره قهرمان! قهرمانِ جنگ با تروریستهای مسلمونِ کون سیاه.» چچنها را میگوید. جنگِ اولِ چچن چند ماهِ پیش تمام شده است، اما سرگروهبان سیفونوف هنوز در آن زندگی میکند.
آسمانِ مسکو آن روز بی ابر است و آبی. دراز میکشد و ساعتی حرف میزند؛ گاه با لذت (همچین آتیش ریختیم روی یه ستون کون سیاهِ فراری، زن و بچههاشون مثلِ خوک خورخور میکردن.)؛ گاه با خشم (واسیلی بیست سالشم نبود.)، و گاه با نفرت (ببین کی بهت میگم؛ دفعهی بعد که رفتیم توی اون خوکدونی واسه خودم یه جمجمه میآرم.).
سرگروهبان سیفونوف تنهاست؛ روزگار نه تکتیراندازِ نیرویِ ویژه را جدی میگیرد، نه مامِ میهن را که او برایش جنگیده است. از «روسهای واقعی» که قدر او را نمیدانند خشمگین است و از چچنهای «کثافت» نفرت دارد. ساکت که میشود نگاهش میکنم. از حال رفته است. چند روبل در جیبِ کاپشناش میچپانم و میروم.
اولین نوشتههایِ لولیتا که خواندم بویِ کمسوادی پرمدّعا میداد؛ دورانِ بحران دورانِ پااندازها است، چه کفبین باشند و به گًلپریجونهایِ شهری خدمات بدهند چه پزشک باشند و به فمینیستهایِ وطنی راهکار. تا آنکه روزی لولیتا کسی را تهدید کرد که برو تا نیامدهام بر سرت سیفون بکشم. یکآن لبهایِ والنتین سیفونوف به یادم آمد که کنارههایش کف کرده بود و از خشم میلرزید: خشم همان خشم؛ نفرت همان نفرت؛ خود حقبینی همان خود حقبینی، و آرمانهایِ دور و درازِ انتزاعی همان. سرجوخه سیفونوف آنروز زاده شد.
البته گردانندگانِ این وبلاگ گفتهاند که ویولتا و لولیتا و دیگران شخصیتند نه واقعیت. شما و «افرادهای» دیگر، چه آنها که در افرنگ تپیدهاند چه آنها که در تهران میخرامند و «گاهاً» پاسخِ این کمترین را میدهند بگویید چه اشکال دارد سرجوخه سیفونوف همزادِ یکیشان باشد؟
EhSAN گفت:
جناب اژدها ، با عرض معذرت بنده آن سرجوخه سیفونوف را به شناسه اژدها نزدیکتر دیدم کسی که هذیان میگوید . به بنده مربوط نمیشود در مورد دیگران چه مینویسی طرف شما من و یا نسوان نیست این صحبتها شخصی نیست کامنتگذاران اینجا را ببین نسوان و سیفونوف تنها بهانه است برای این مکان.
حرفی اگر داری بزن از این توهم بیرون بیا یا تمام ایرانیان مدافع حقوق آزادی چه موافق و چه مخالف نسوان در توهم به سر میبرند و یا شما در دنیای دیگری سیر میکنید بنده از حذف و رفتن افراد و یا شناسه های اژدها جوات امید 5 و یا هر کس دیگر خوشحال نمیشوم تنها امید دارم که از این توهم بیرون بیاید و یا ما را با دنیای خودتان آشنا کنید مانند افراد مخالف دیگر شاید دریچه ای دیگر به روی ما باز گشودید اما دلایل غیر منطقی و ادبیات مغرضانه تان هنگامی که با توهین همراه میشود بوی خوشایندی ندارد هر چند که مسواک زده باشد یا اینکه همه ما بوی خودمان را استنشاق میکنیم و عطر گل رویان را که در کوچه های نسوان میخرامند و اشارات فراوان میکنند متوجه نیستیم. به هر حال اینجا مکانیست برای رد و بدل کردن نظرات و هر کسی میتواند در مورد نظر کس دیگر نظر دهد . اینجا با «شخص» سرو کار نداریم انجا با «کانسپت» سروکار داریم که «گاها» با مغلطه «رشد» میکند و شتاب میگیرد . شخص بنده در زندگی شخصی نیز از عقاید خود دفاع میکنم و از نقد منطقی درس میگیرم و سکوت میکنم و یا نظر میدهم .
اژدها گفت:
فرزندم احسان،
از توهم گفتهاید و خواستهاید از آن بیرون بیایم. بفرمایید کدام توهمِ این کمترین را میگویید تا بتوانم از آن بیرون بیایم.
از کجا میدانید «تمامِ ایرانیانِ مدافع حقوق [و] آزادی» چه کسانی هستند و در کدام دنیایِ مفهومی، ببخشید کانسپچوال، سیر میکنند؟ دستگاهِ اندیشهخوان دارید؟
از دلایلِ غیرِ منطقی، ادبیاتِ مغرضانه و توهینِ این کمترین به دیگران گفتهاید. کجا؟ کی؟ میدانیم شما منطقدان و نیتشناسی خبرهاید، ولی به یاد داشته باشید ادعاهاتان وقتی با شاهد همراه نیستند با تقاضایی از این دست چندان تفاوت ندارند: «جنابِ احسانِ ۳۴۷، از سکس با ماچهسگتان دست بردارید که صدایی دردناک میدهد.»
EhSAN گفت:
جناب من با شخص شما کاری ندارم ،شواهد موجود است حوصله و زمان بحث کردن با کسی را ندارم گفتنی ها را گفتم این نظر من است قطعا نظر بسیاری از افراد دیگر نیز میباشد . توهمی که در مورد ما و این مکان و خود جناب اژدها دارید و به ریش ما میخندید و نسوان را سیفونوف میخوانید در حالی که به خیال خود با این الفاظ سکه ای پول و یا آبنباتی در جیب فرزندان خود میگذارید در کجای این دنیا زندگی میکنید نمیدانم اما بسیاری از مردم ایران از بی عدالتیها و وضعیت غیر انسانی و اسفناک خود و هموطنان خود رنج میبرند عده ای مانند شما همه چیز را منکر میشوند و برایمان لالایی میخوانند و پاچه خواسته ها و عقلید بارز انسانی و حقوق ابتدایی را میگرند و ول نمیکنند نمیدانیم مقصودشان چیست حرف دیگری دارند؟ نمیدانیم . خواسته خودشان چیست؟ ملالی نیست کاش مستقیم حرف میزدند تا متوجهشان کنیم که اشتباه فکر میکنند . اما شما هم مانند جوات خیالتان راحت باشد بنده با مغلطه بسیار مشکل دارم از عقاید خود دفاع میکنم .پیشنهاد میکنم اگر از روی کیف و عیاشی نمینویسید و مزه پرانی نمیکنید و دلسوز مردم مظلوم ایران یا آوارگانی مثل ما هستید و درد را میفهمید ظلم را میبینید ، نابودی حقوق انسانی را میبینید ، بچه ها ی مظلوممان ، داشته های نابودشده مان و نسلهای آینده ایران را میبینید و دلتان به حالشان میسوزد دست از مسخره کردن ما و حرفهای دل ما بردارید بزرگ شوید از بالا نگاه کنید و به امثال ما یا نسوان و یا کم سوادیمان و ادعایمان نخندید ، شما را نمیدانم در کجای ایران زندگی میکنید و لنگ روی لنگ میاندازید و با کامنتهای خود حال میکنید و چشمها را میبندید و ادعایمان را میبینید و حال مرض در حال رشد و این چرک را در ایران نمیبینید شما را نمیدانم اما من زخمی تر و خسته تر و پیرتر از آنچه که فکر میکنید هستم .
اژدها گفت:
پیرفرزندِ خسته و زخمیِ من،
استادی که دستیاریش را میکردم باید میدیدم. در زمستانهایِ کمبریج آفتاب که از نا میرود؛ برف یخ میبندد و راه رفتن را دشوار میکند. آهسته رفتم و به قرار نرسیدم. منشیاش گفت استاد به سخنرانیِ میلتون فریدمن رفته است. فریدمن را نه دیده بودم نه میخواستم ببینم، اما به سخنرانی رفتم؛ پشتِ در صندلیی پیدا کردم و نشستم به اثباتِ قضیهای دشوار. پرسش و پاسخ که شروع شد کسانی بیرون آمدند. در که باز شد فریدمن را دیدم که از کسی که از او سوالی پرسیده بود پرسید، «از کجا میدانید؟»
من از شما دربارهٔی نیتِ خود و شرایطِ کنونی در ایران مشتی ادعا شنیدهام. از شما میپرسم: از کجا میدانید «بسیاری از مردمِ ایران از بی عدالتیها و وضعیتِ غیرِ انسانی و اسفناکِ خود و هموطنانِ خود رنج میبرند»؟ پاسخ به این سوال برایِ شما دشوار است؛ شاید چون ذهنِ ایدئولوژیزده یا خشمگین یا زخم خورده واقعیتِ بیرونی را بیش از دیگران آن طور میبیند که منافعِ او را تامین میکند.
همانطور که گفتهاید اینجا مکانی برایِ نظر دادن است. این کمترین ابزارهایِ کشف، توصیف، توضیح و پیشبینی برخی پدیدههایِ اقتصادی، سیاسی و اجتماعی را در دست دارد. چرا باید خود را با نظر در کردن با کسانی مشغول کند که نه زبانِ بررسی و وارسیِ روشمندِ مسائل را میدانند، نه به چارچوبهایِ نظری مشخص مقیدند و نه میخواهند از پیلهیِ خشم و نفرت بیرون بیایند؟ کسانی که خشمِ قلابیشان را جایگزینِ عمل کردهاند و نفرت از دشمنانشان را جایگزینِ فهمیدنِ آنان؟
بگذارید به دعوتِ شما به شطرنج بازی با گوریل نه بگویم، قهوهام را بنوشم و گاه از سرِ طنز اینجا چیزی قلمی کنم؛ مبادا فارسی از یادم برود.
شاد باشید.
جمال المَـلِک یساری گفت:
@ عالیجناب اژدها
قربان ما هم استفاده میکنیم ، من شخصا از خوندن یادداشت های شما لذت میبرم و یاد میگیرم .
الان بخوام چیزی بگم لـولـو اسفند رو آتیش میشه و و سر چوب از راه میرسه
ایشون به ما میگه تو اگه از وبلاگ من بدت میاد(( اِوا مامانم اینا)) مگه مریضی میای اینجا.نیا برو برو ((وای وای))
دلم نمیاد بهش بگم که یاداشت های …………. اون نیست که منو اینجا لقمه گیر کرده
اما از انصاف نگذریم:
ما باید از داکتر ممنون باشیم که این فضا رو به وجود آورده .اینجا یک فروم خوب هست، من به این فروم و تاپیک نویس ها علاقه دارم و از مدیر فروم برای تاسیس اون سپاسگذارم.
شما موافق نیستی 😉 و یا به عبارتی «آر یو اَگری؟»
EhSAN گفت:
جناب اژدها عینک ذره بینی و شکسته اش را به سختی در چشم جا میدهد و فنجان به دست به تماشای فیلم میپردازد و برای خود سناریو میسازد . یاد مادر بزرگم افتادم وقتی سریال اوشین را میدید و برایمان تعریف میکرد 😀
میگوییم لطفی بکن و این آخر عمری نظری از خود در کن ، میگوید بگذار سریالمان را ببینیم …
فروغ گفت:
سلام به همه
من 1 مشکل دارم.
همه ما همیشه ایرادمیگیریم کل رساله راجع به زیر شکمه,درسته؟ میگیم دیگه.
بعدش اینجا هم بالاترین چگالی مطالب زیر شکمی ه.
من نمیخوام بگم خوبه یا بد شاید به قول اسکارلت سکس در راس اموره.
میخوام بگم چرا اینجوریه.
یعنی واقعا فقط برا ما ایرانیاس که اینطوری؟یعنی دو سر مخالف یه طیف باز هم به هم میرسن؟یعنی چی اصلش؟و ما باید با آخوندها چه کنیم؟
شادی گفت:
خداوکیلی چرا دروغ شاخدار میگی؟ اگراز ورودت میخواست جلوگیری بشه خوب با همین آی دی هم جلوگیری میشد!!! اینهمه از تو بدتر اینجا فحش دادن، چرا انقدر فکر میکنی که مهمی؟ چه لذتی از این مظلوم نمایی می بری؟ فوقش چهار نفر آدم از همه جا بی خبر هم با تو هم دردی کردن…فوقش اصلا از نسوان یک غول دیکتاتور ساختی، فوقش اصلا کاری کردی که در اینجا رو بست. آخرش که چی؟
یک روز مردی، یک روز زنی، یک روز سید ابوذری، یک روز بسیجی هستی و تهدید می کنی، یک روز بچه جنوب شهری و مرام میگذاری،یک روز عاشقی، یک روز مسلمونی، یک روز لاییکی.. چتهههه؟ چرا آروم و قرار نداری ی ی ؟ دردت چیه؟هرچی هست اینجوری درمان نمیشه. برو یک فکری به حال این روان پریشونت بکن
جمال المَـلِک یساری گفت:
چونکه همه ی اینا که گفتی هستم و نیستم
مـریضم عـقده ایی هستم کـم بود شـخصیت دارم دروغـگو هستم به نـگاه و مـحبت نیاز دارم سُلـف مـاژور باید در آسـایشگاه روانـی بستری بشم
و اینجا اگر بسـته بـشه خـیلی خـوشحال میـشم پـیروز مـیشم به تـمام آرزوهـام میرسم سـربـلند مـیشم نامـم در تاریخ ثبت میشه بهم جایزه میدن در سازمان ارتقاء درجه پیدا میکنم حتا ممکنه مـعاون وزیـر بشم
دیگه چی ؟!!!! . . . . بازم بگم؟!!!
این پائین «ایراندخت» گفته :
«شـجاعانهترین کاری که یه نویسنده میتونه بکنه اونه که به جای یک همچین کارکتری بشینه تا خواننده بیشتر مطلب اصلیرو بگیره حالا شاید بعضیها بخصوص در اینجا بگید خودشو به لجن میکشه»
من به جای نقل قول در لباس کاراکتر فرو میرم به جای اینکه بگم یک هـلیایی رو میشناسم که خونه داره ماشین داره بچه داره و اما از زندگی رنج میبره . . . خود هلیا رو در حد توانم بازسازی میکنم میارم اینجا تا حرف بزنه . . . چیزی رو که میینیم یا میشنوم یا لمس میکنم بازسازی میکنم
چیزی به اسم «مـن» سالهاسـت در «من» به خاک سپرده شده .. «من» چیزی بیشتر از یک رکوردر فیلمو عکس و یک ماشـین تایـپ کـــدهای بی روح نیستم . . .
حمید زورگو گفت:
دیوانه ها!
ايران دخت گفت:
بگذریم از اینکه من خودم یه کامنت در شرح اینکه چرا این قدر از سکس مینویسید اون بالا گذاشتم،
ولی چند نکته را در باب شخصیت یه نویسنده میخواستم یاد آور بشم به خصوص اینجا که فقط از روی نوشته آنرا قضاوت میکنیم و شخصیت اصلی به هزاران دلیل ناشناس است،مگر اینکه ما بخواهیم شخصیت یه نویسنده رو با نوشتش روی هم بذاریم که مطمئن باشید هم دیگه رو کامل نمیکنند و شاید بعضی وقتا ضّد هم هستند!
شاید بتوان گفت شجاعانهترین کاری که یه نویسنده میتونه بکنه اونه که به جای یک همچین کارکتری بشینه تا خواننده بیشتر مطلب اصلیرو بگیره حالا شاید بعضیها بخصوص در اینجا بگید خودشو به لجن میکشه تا سکس کژوال را تعریف کنه،ولی به عنوان کسی که دوست داره تمام زیرو بمهای دنیای امروزی را به تصویر بکشه چارهای نیست، و حتا این نمونهها در دنیای واقعی زیاد هستند کسانی که برای یه تحقیق مجبورند با یه گروه خاص برای مدتی دم خور شوند و نمونههای دیگه تو کتابا تو فیلما،
واینکه شخصیتهای واقعی افراد بخصوص نویسندگان همانی نیست که ما به طور سطحی و یا حتا خیلی جدی و عمیق از نوشته برداشت میکنیم،
من بعضی وقتا میگم اگه فلان نویسنده قبل از چاپ کتابش اونو تو وب میذاشت و نظر خواهی میکرد آیا میتونست به کارش ادامه بده و یا اونو چاپ کنه، ولی بی چون و چرا این روزها تکنولوژی اجتناب ناپذیره و ماهم که مرید بی چون و چرای آن!
عمه بلقیس گفت:
دوستی دارم به اسم فا….همیشه دختر مستقلی بود…یک دختر فوق لیسانسه با درآمد خوب…پدر نداشت…ازدواج که کرد با یک پسر به اصطلاح خودش سکسی با تجربه ی سکس های متعدد…فاطیما همیشه عاشق اینجور پسرها بود …6 ماه زندگی کرد و با اینکه هر ماهی خانه را چند وقتی خالی می کرد که شوهرش تنوع طلبی هایش را بکند و هوس طلاق به سرش نزند…طلاق که گرفت با حق طلاقی کث داشت بدون یک قران مهریه و رفت گم و گور کرد خودش را در یک کشور خارجی…با همه یروشن فکریش به هیچ کس نگفت طلاق گرفته …هرجا که می نشستیم از علاقه اش به سکس های متعدد می گفت…خیلی وانمود می کرد سکسی هست…و فقط و فقط من بودم که شاهد گریه های فا…پشت کوچه ی خانه شان بودم …که برایم می گفت که میل جنسی اش به پای شوهرش نمی رسید…که شوهرش وسواس زیادی در سکس داشت و همیشه از او ایراد می گرفت…از اینکه وقتی شلوارش را عوض می کند شوهرش او را مسخره می کرده که پاهایت کوتاه و پرانتزیست…پیش همه می گفت برایش مهم نیست شوهرش با دیگران هم باشد خیلی عقاید روشنفکرانه داشت …اما من فقط آنروز اشک توی چشمهایش را دیدن در کافه مارسی…می گفت شوهرم وقتی با من می خوابد وسط سکس نیشخند می زند…دیگر شبها پشت به من می خوابد…فا…عاشق بچه بود اما شوهرش بچه را دسا و پاگیر می دانست…می گفت شوهرش می گوید همیشه می گوید تو هیچیییی بلد نیستی…حتی غذا پختن…کوتوله و خپله ای…سکسی نیستی…دوست من فا…اما هنوز هم همیشه وانمود می کند خیلی سکسی ست…عاشق سکس های متعدد است …او هنوز هم می گوید عاشق مردهای سکسی ست حتی اگر آنها را با دیگران قسمت کند…می گوید بچه دوست ندارد و اسم بچه که می آید می گوید اووووق …راستی چرا بعضی ها اینقدر اعتراف خیلی چیزها برایشان سخت است…با مادرشان …با خودشان آشتی نکرده اند…راستی چرا اینقدر از واژه ی نجابت بدشان می آید…چرا اینقدر برایشان سخت است بگویند دنبال سهم خودشان بودند در زندگی…دنبال یک آغوش امن …که نشد…راستی چرا هنوز دوست من فا در رجزهایش بین بچه ها از سکسی بودن و سکس های متعددش می گوید گرچه همیشه توسری همین را از شوهرش خورده بود…اعتراف به خیلی چیزها برای خیلی ها خیلی سخت است…راستی مگر اعتراف به اینجور چیزها جذابیت یک زن را یا سکسی بودن یک زن را زیر سوال می برد؟ اینجور زنها خیلی نخ نما و توسری خور به چشم می آیند؟ نمی دانم ….
ايران دخت گفت:
نسوان جان تحویل بگیر ! از کّل نوشتههات اونا رو که دوست داشته به هم چسبونده و به نظرش مثل پتک(تیر غیب) کامنت کرده رو سر تو و هرکه اینجا رفت آمد میکنه!
ولی آبجی نیستند خونه رفتند هواخوری اون بالاها !
عمه بلقیس گفت:
این نوشته های من یک داستان نبود که اینطور می گویی عزیز دل…این واقعیت است…راستی نکنه انتظار داری همه ی کسانی که اینجا می یان و می رن به به چه چه کنند…عجب دیکتاتورهایی هستیم ما ایرانی ها…نه عبای میرزا می خواهیم نه عمه بلقیس نه اصغر نه …همه مجبورند و محکوم که مثل ما فکر کنند …کی می خواهیم یاد بگیریم نظر خودمان را بدهیم و برویم و کاری هم به دیگران نداشته باشیم…شیرین زبانی و حاضرجوابی ما ملت اگر برای این حکومتمان بود 30 سال سر ما سوار نبود…ما فقط برای همدیگر زبان داریم اما به موقعش همه لال می شویم…حکایت آن روباهی که موقع خروس گرفتن…شب و روز همگی خوش
جمال المَـلِک یساری گفت:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
از بس که دست میگزم و آه میکشم
آتش زدم چو گل به تن لخت لخت خویش
فایده ایی نداره خانم ، ادامه بدی در آینده به دیوانه و روانی بودن متهم میشی یا اینکه میگن مامور وزارت اطلاعات هستی و برای تخریب و خرابی اومدی شایدم داکتر لولیتا چندتا فحش و لیچار آب دار بارتون کنه
از ما گفتن بود
ايران دخت گفت:
پس چرا فکر نمیکنی یکی مثل انجلینا جولی یا ملکه فلان کشور و یا هر زنی ممکنه گیر یه مردهای الدنگی مثل شوهر دوست تو بیفتند!
چرا فکر میکنی فقط زنهای کوتوله در برابر مردان کوتوله قرار میگیرند تو که خودتم مطلّقه هستی !؟
عمه بلقیس گفت:
چرا چنین چیزی هم ممکنه …همانطور که من خودم روبروی یک مرد هرزه در زندگی قرار گرفتم. اما…من خودم هم اگر به هرزگی رو آوردم دیگر از شوهر و امثال شوهرم چه گلایه ای هست؟ …من نسبت به اون چه برتری می تونم داشته باشم؟ همون زن کوتوله وقتی اراده کنه که لیاقتش چیز بیش از زندگی با یک بی سر و پای بی بته هست،وقتی عزمش رو جذم می کنه و تصمیم می گیره طلاق بگیره جای اینکه خیانت رو با خیانت پاسخ بده یعنی خیلی قد کشیده…خیلی…اما وقتی طلاق می گیره که تن به حقارت ها نده اما تو پیچ خم حقارت سکس های کژوال و…گیر می افته یعنی هنوز همون کوتوله هست …من مطلقه به خودم می بالم که گرچه جدایی سخته…خیلی سخته…بلاتکلیفی طلاق خیلی سخته…اما اون ارزش هایی رو که بخاطرش جدا شدم فراموش نمی کنم…من از مرد کثیف و هرزه نفرت دارم،من از مردهای متاهلی که به خانم س ناخنک می زنن متنفرم،من از مردهای سنتی و از هرچه اسم سنت و مذهب و دیکتاتوری پشتشه متنفرم…اما…من جدا شدم که پاک زندگی کنم…انسان وار…که غرورم ،که جسارتم که عزت نفسم روی دستام نگه دارم،که در بسترم با مرد هرزه ی خودم تن خودم رو حقیر نکنم…وقتی تن خودم رو از مرد هرزه ی خودم دریغ کردم مسلم بدون اون رو از مردهای هرزه غریبه فرسنگها دور نگه می دارم…کجای این مفاهیم رو تو حوزه به کسی یاد می دهند؟ همان حوزه ای به مرد می گه 4 تا زن بگیر و 40 صیغه؟! انسانی که معرفت داره نه به مذهب نیاز داره و نه به حوزه نه به دین و نه به کتاب امام راحل…و انسانی که معرفت نداره با داشتن همه ی کتابهای آسمانی دنیا هم نمی تونه یک روز زندگیشو هم انسان وار زندگی کنه…
drprincess گفت:
@ایران دخت و عمه بلقیس
ایران دخت عزیز به نظر من هم اصولاً شوهری که اینقدر عوضیه که ظاهر همسرش رو مسخره میکنه و وسط سکس پوزخند میزنه خودش مشکل داره و به احتمال قوی نسبت به زنش احساس کمبود میکنه که این حرکات رو انجام میده. متاسفانه خانم عمه بلقیس به طرز عجیبی طرفدار آقایونن و ایرادات را از خانمها میبیند و مردها هم به دلیل مرد بودنشون اجازه هر غلطی رو دارن. عمه بلقیس من هم در مورد این دوستتون خانم فاطیما و هم با توجه به اون توضیحاتی که تو دو تا کامنت اولتون دادین واقعاً بهتون پیشنهاد میکنم قدر خودتون رو بدونید. باور کنید زنی که حرکات شوهرشو میبینه و خودشو توجیه میکنه که زنهایی که باهاشن فاحشه هستند به مراتب قابل ترحم تر از زن مطلقه ایه که میره دنبال زندگی و عشق و حالش که البته دومی اصلاٌ قابل ترحم نیست. در هر حال شاید هم من اشتباه میکنم و دور شما رو زنهای کوتوله و بدبخت و شوهران سکسی موفق خانم باز پر کردن.
سیامک گفت:
+++++++
جمال المَـلِک یساری گفت:
راستی من هرچـی به این ذهن مـعیوبم فـشار مـیارم ،نـمیتونم مـجاب بشـم که اســکارلت به کامـنت ها جـواب نمیده .
اگر اسـکارلت یکی از شـماها هست( مثلا ویـولتا یا لـولـیتا) چه دلـیلی داره که کـاراکتر و پـرسونا بسـازید به اسم اســکارلت یا نیکیـتا یا کـریـستـینـا . . . مگه مریـضـید مگـه نـاراحتی روحـی و روانـی دارید؟
من اینجا از خیلیا شـنیدم: اونایی که «پرسونا» مـیسازن دروغـگو هـستن ،مریضـن و باید بسـتری بشـن و اینجا تیمارستان نیست .
از مسئولین مـسئولیت ناپذیر تقاضای پاسخگویی دارم
کاپیتان بابک گفت:
دوست گرامی ام جوات رهبر اپوزیسیون داغداران یار ناپیدا
دو تا نکتۀ کوچولو خدمت شما عرض کنم
1- من از طرفداران پر و پا قرص سید ابوذر بوده و هستم. کار ایشون درسته
اون بالا نوشتی: «اتفاقا من اونقدر صادق بودم که در 80درصد زمان ها کارهای خودمو اعتراف کردم و مسئولیتش بر عهده گرفتم .»
2- اون 20 درصد مواقع که شما به کارهات اعتراف نکردی و مسئولیت نپذیرفتی….چرا؟
ببین، جوات عزیز، نمیخوام گیر بدم ها. کسی که سادگی و صداقت منو اینجا نمی دونه، خواجه حافظ شیرازه. حالا که اومدی و خوب کردی اومدی و نسوان هم کاری باهات ندارن، اگه منو قابل میدونی، میشه بگی اصرارت برای شناسوندن «داکتر لولیتا» به خواننده ها و گیر دادن به ویولتا- برای کمک خواستن- و اینکه اسکارلت کیه و چیه، چه علتی داره؟
همون طور که به نویسنده ها اعترض داری که به خواننده ها برچسب نزنن، شما هم با این کارت داری به نوعی تعیین تکلیف می کنی. یا اقلن بمن خواننده میگی که بذار من خانم دکتر را بهت بشناسونم.
ماشالا دانشت که کم نیست. مطلب کم نمیاری. قلمت هم که روونه. دو سه بار در گذشته هم اینو از شما پرسیده بودم. جوابتم کمو بیش یادمه. چرا عوض نقد نوشته، زندگی و شخصیت نویسنده را نقد می کنی؟
میخوای بدونی من چی فکر می کنم؟ شاید نمیخوای، ولی من مو گوم
شما مزدور نیستی، نمیخوای اینجا بسته بشه ولی همون جور که خودت بار ها گفته ای مریضی. صبر کن، اخمات توی هم نره. من هم مریضم. اگه مریض نبودم، نمی آمدم 26 تا کامنت اینجا بنویسم. هاوایی دم اقیانوس می نشستم و «بلادی مری» می زدم و موج ها رو نیگا می کردم. بیشترمون مریضیم. شما از آلودگی محیط دور و برت، من از آلودگی افکار درونی ام و به قول فرنگیا وایس ورسا .خودت نوشتی:
چیزی به اسم «مـن» سالهاسـت در «من» به خاک سپرده شده .. «من» چیزی بیشتر از یک رکوردر فیلمو عکس و یک ماشـین تایـپ کـــدهای بی روح نیستم . .
خب، این تلخه. می فهمم چی میگی، چون خودم هم دچارش هستم. راه من برای مبارزه با این «مردن» اینه که دنیارو سخت نگیرم. بخندم. شاید برای همین شیطنت و شوخی شما رو دوست دارم. مورد عتاب و تهمت هم قرار گرفته ام. الان می بینم بعد از غیبت طولانیت، شاید حرفا تو دلت باد کرده، در دو سه تا از کامنت های این پست، این شیطنت پا فراتر میگذاره و به اغتشاش و منافقت تبدیل میشه.
فعلن که راه بازه و تریبون آزاده. اگه حالشو داری بگو چرا نفاق میندازی؟ چرا مثلن به شخص غایب( لولیتا) که نویسندۀ پست هم نیست، پرخاش می کنی؟ اگه حوصله نداری هم بی خیال. اگه من اشتباه می بینم، اشتباهمو بگو. حتی می تونی بگی بتو مربوط نیست، برو کشک خودتو بساب. هر چی بگی ناراحت نمیشم. فقط دوست دارم شما را سالمتر و مهربونتر ببینم
هما گفت:
جدا اين تءوري توطءه با ما مردم چه مي كنه ؟؟؟؟؟؟؟
جمال المَـلِک یساری گفت:
آقا این کامنت خصوصیه
@ PRINCE
امروز دستو دلم بِ کار نمیره ، از صبح دارم خمیازه میکشم . . . گشنمه صبحونه نخوردم ناهار نخوردم ، اما نمیدونم چرا نمیتونم غذا بخورم ، بدنم غذارو پس میزنه . . . هوا داره تاریک میشه ، اما واقعا هیچ کاری انجام ندادم . . . ییهو هوس کردم یُخده برات منبر برم . (بِ قول شما ما الان 3ساله که با هم دانس داریم فحش کاری کردیم با همدیگه دو تا گفتی چهارتا من گفتم )
البته تو دیر باور میکنی ، یا اینکه اصلا باور نمیکنی ،(تا حد زیادی حق داری کِ باور نکنی) اما خوب من میگم و تو مختاری برای هرگونه قضاوت. . . من از اول سال شمسی جدید تا قبل از امروز به تعداد انگشتان یک دست هم کامنت ننوشته بودم ( و از این به بعد هم چه آی دی جوات آزاد بشه یا نشه واقعا دیگه حوصله ی کل و یکی به دو ندارم ما قبل از گفتگو پیرامون یک موضوع باید آداب گفتگو رو یاد بگیریم) .
اگر اشتباه نکرده باشم 25 یا 26 اسفند بود اومدم کامنت بنویسم و هرچی تلاش کردم ارسال نشد ، رفتم سر وقت وبلاگ خودم و دیدم نه کامنت ارسال میشه ، چندتا وبلاگ دیگه رفتم اونجا هم مشکل نداشت . . . چند روز دیگه اومدم بازم سند نشد ، گذاشتم به این حساب که یا برازر مشکل داره و یا اینکه لولیتا دوباره راست کرده و پنل کنترل کامنت های وبلاگشو انگولک کاری کرده . برای اولین بار در طی این سه سال بهم برخورد . . . به خودم گفتم ولش کن بابا . . . به چپ اسب حضرت عباس که نمیشه کامنت بفرستی .
چند روز دیگه با یک اسم دیگر یک خط کامنت نوشتم ارسال شد و بعدا مدیر وبلاگ تائید کرد . . . یه وبلاگ در پیتی راه انداختیم و یکی دوبار هم برای خودم نوشتم ، همین . . . چیز بیشتری نیست .
من در اختلافات دو ماه گذشته کوچکترین نقشی نداشتم . . . به اندازه ی نوک سوزن دخالت نکردم.
اما دارم به این فکر میکنم که چرا شما دو نفر به این نتیجه رسیدید جوات بابت کامنت حقوق میگیره ؟
فرض کن آقا یا خانم ایکس از شما میپرسه دلایلتون چیه؟ شما چه جواب روشن کوتاه و گویایی داری؟!
اونی که میگه از پشت پرده میبینه چیو داره میبینه ، خب من خودم وبلاگ نویسم به غیر از آی پی که یه ناشانه روی هوا هست . . . چه چیز خاصی در پنل مدیریت قابل مشاهده هست ؟!
من موافقم که جمهوری اسلامی با تعداد زیادی از وبلاگ نویس ها مشکل داره و به خونشون تشنه هست، اما به نظرت عقلانی هست که یک بسیجی بیاد کامنت بنویسه؟ حکومت فعلی به ابزارهای سخت افزاری خوبی دسترسی پیدا کرده ، راه های خیلی بهتر و سریعتری برای مونیتورینگ و رصد کردن وب وجود داره . اونا هم پولشو دارن و هم لجستیکشو دارن . اونا به چماق به دست ها برای بیرون از وب نیاز دارن . . . عربده کش هارو برای آشوب های خیابانی میخوان . . . فضای وب با فیلترینگ تا حد زیادی محدود شده . . .
تو اصلا میدونی من کجا زندگی میکنم که با این اطمینان میگی حقوق بگیر نظام هستم؟!
چرا اگر یک شخص صبح تا شب پای کامپیوتر باشه برای تو جای تعجب داره؟!
به نظر تو خیلی از مشاغل در این دنیا وجود نداره که به خاطر اون آدم مجبوره مدام پای کامپیوتر و اینترنت باشه؟! از تایپیست ساده بگیر برو بالا تا طراح گرافیست اپراتور پروگرمر ،و . . . و صدها بیزینس دیگه!
به نظرت اگر من مشغول کار باشم و هر یک یا دوساعت صفحه نسوان رو رفریش کنم کار عجیبی هست و به منابع نامحدود زمانی دسترسی دارم؟! یا به خاطر این کار حقوق میگیرم یا رفریش کردن یک صفحه دلیلی بر دیوانگی هست ؟!
آیا واقعا یک کامنت نویس فرضا با نوشتن 20 کامنت میتونه یک وبلاگو نابود کنه؟! این چه وبلاگی هست که علی رغم داشتن چندین نویسنده و خیل بیشماری از طرفداران و دوستداران قراره با کامنت ویران بشه و به آشوب کشیده بشه ؟!
به دوستان وبلاگ نویست که نور چشمشون هستی منتقل کن که جوات یکی از بهترین دوستان شما هست ، این من بودم که بهشون یاد دادم آزادی نیاز به محدوده و تعریف و قانون داره ، این من بودم که بهشون یاد دادم آزادی با آنارشیسم تفاوت داره ، این من بودم که بهشون یاد دادم چه خوش است گر محک تجربه آید به میان ، این من بودم که پای مذهبیون تیفوسی و تندرو را به این وبلاگ باز کردم و نسوان رو در مقابل آشوب قرار دادم تا به صورت عملی محک بخورن و عیار خودشونو بسنجن ، این من بودم که در مقابل لولیتا آینه گرفتم و گفتم خودتو نگاه کن . . . تو اینی . . . تو یک فاشیست بالفطره هستی . . . اول به خودت آگاه شو بعدا به فکر آگاهی رسانی باش . . .
بهشون بگو بدبخت شدید چونکه دیگه جوات مرد 😥
😆
ببین من واقعا دوست ندارم به شما و شخص دیگری اهانت کنم ، به این چیزا که گفتم اگر فرصت بود ربع ساعت فکر کن . . . من نمیگم اشتباه میکنی یا درست میگی فقط ربع ساعت فکر . . . همین
کاپیتان بابک گفت:
چون همین یه پله بالا تراز شما انتقاد کردم، باید بگم بعنوان نمونه این کامنت بنظر من بسیار منطقی و معقوله
تا اون دو سه خط مونده به آخر
اون قسمت آینه و لو لیتا و…. که من علا وه بر اینکه نمی پسندم، با هاش مخالفم. دلیلم هم اینه که همین اینجا بودن شما، و ثبت این اعتراضات نشون میده که اولن لولیتا آن غولی نیست که شما میگی (و اگر قبلن در خونه شو بروی شما بسته، حق اینکارو داره. شما هم می تونی اونو نذاری بیاد تو وبلاگت). ثانین لولیتا کی اومده بگه من «پرفکت» هستم یا چنین و چنانم. لولیتا از دردها و کمبودهای جامعه نوشته و برای اینکار لزومی نداره خودش مریم مقدس باشه
قبلن به شازده گفتم که این مسئله برای من حل شده س. واقعن اینطوریه. یگانه دلیلی که اینبار، برای آخرین بار، باز مطرح کردم اینه که ترجیح میدم شما اینجا بمونی و حرفاتو بگی. یه بار لولیتا برای من نوشته بود: منم دلم برای جواتی تنگ میشه….ولی…..خیلی بدلم نشست. شما هم چیزای این مدلی گفته ای. به خوبی ها فکر کن. آشوب و دعوا بسه دیگه. بس نیست؟
توبه کردم که دگر می نخورم در همه عمر / بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر
به قول یکی از خواننده ها شاد باش و شاد زی
جمال المَـلِک یساری گفت:
کاپیتان مهربان ، برای شما نوشتم و نوشته طولانی بود به وبلاگ شما ارسال کردم
من برای نشان دادن حسن نیت و نشان دادن جنتلمن بودنم دو عدد بوسه ی آبدار و تُپُل مُپُل برای داکتر میفرستم اینشالا ایشون مثل یک لیدیِ بلند بالا و کمر باریک قبول کنن .
این یکی 😛
😛 . . . اینم اون یکی
drprincess گفت:
ببین جوات باز خوبه اون بالا اقرار کردی که با اسم سید ابوذر اومدی پیغام گذاشتی. قابل توجه اونایی که میگن پرنس توهم زده. میگی شخصیتهای مختلف ساختی نه واسه تخریب پس واسه چی؟ بچه گول میزنی. این شخصیتها همونایی بودن که زیر کامنتهات به به چه چه و سرورم سرورم میکردن و هی پشت هم بیلاخ مثبت به خودت و بیلاخ منفی به هرکی مخالفت بود میدادن. اومدی تو وبلاگ یکی دیگه این سناریوهای جلب توجه رو پیاده کردی که واسه خودت یه شخصیت مجازی درست کنی و طرفدار جمع کنی بعد بری وبلاگ بزنی که هیت بگیری. خیلی بیکاری به خدا. من همیشه تعجب مبکردم که چرا اینقدر درگیر اینی که ثابت کنی که لولیتا و ویولتل و اسکارلت همه یه نفرن. میگن کافر همه را به کیش خود پندارد.
اصلاٌ نمیدونم چطوری فکر میکنی. اصلاً قابل پیشبینی نیستی گاهی با شخصیتی و آدم حسابی و گاهی بی ادب و بزن بهادر. من نمیدونم جز مواجب بگیرهایی یا نه. واقعاً امیدوارم نباشی. چون حس میکنم ته وجودت یه آدم خوب نشسته و دلش توجه میخواد. ولی اگر هم جزو دار و دسته مواجب بگیرها نیستی بزرگترین کمکو داری بهشون میکنی. نمیدونم چرا دلم خیلی گرفته از اینکه اینجا رو اینطور بهم ریختی. باور کن حقش نبود. آی آدمها چرا میزارین یکی بیاد همتون رو به جون هم بندازه. چقدر این کامنتدونی شبیه مملکت خودمونه دقت دارین همه. مردم مملکت ما رو هم یه عمر همه بازی دادن. آدمهای اون سرزمین حتی تو دنیای مجازی هم بازی میخورن.
جمال المَـلِک یساری گفت:
@ خانم دکتر شاهزاده
10:15 به وقت گرینویچ
نوشته ی شما :
«شما الآن خصوصیات همه نویسنده ها رو چسبوندی بهم »
خب . . . شماهم الان داری همه ی زمان های گذشته رو بدون توجه به زمان به هم میچسبونی
اما الان دارم میگم چندین ماه هست که چیزی نساختم » دو یو آندر استندینگ؟?»
اینایی که اسم بردی مربوط ماه های خیلی گذشته بود
و در ضمن کاراکترهایی که ساختم بیش از دو سوم اون ها در حمایت از افکار نسوان صحبت کردن .
با کاراکتر جوات هرچی دلم میخواد بدون تعارف میگم ، اسم جواتو انتخاب کردم دمپایی لاستیکی پوشیدم که هر غلطی دلم خواست بکنم دیگه نیاز نیست بغل جوات نوچه بزارم . . .
اگر هم چیزی ساختم برای آشوب نبوده . . .
اگر هوس کردم با شخصیت باشم با اسم جوات بوده و اگر خواستم بی ادب باشم بازم با اسم جوات بوده (الان اون بالا بدون تغییر اسم به ویول گیر دادم نیازی نیست خودمو قایم کنم )
برای خودم هم لایک نزدم ، من خودم از حوادث اون شب که همه ی کامنت ها 100تا 100تا نگتیو یا پلاس میخورد تعجب کرده بودم .(البته راهی برای اثبات ندارم و اصراری هم ندارم به درگ که هیچکدومتون باور نمیکنید)
مشکل اصلی اینه که صادقانه گفتم بعضی از مواقع تیپ ساختم ، من اینجارو بهم نریختم ، اگر بهم ریختگی هست مسئولش لولیتا و ویولتا هستن .بزار راحت بگم ، من اگر هر روز ده تا کاراکتر هم بسازم نمیتونم یک وبلاگ رو بهم بریزم ،
* * *
بیا یک نقل قول از ویولتا برات بخونم شاید موضوع روشنتر بشه:
به 12 روز قبل برگردیم 27 آوریل نوشته ایی به قلم بریجیتا در این آدرس با عنوان «یک زن در من گم شده»
nesvan.wordpress.com/2012/04/27
بانو ویولتا در یک سوم پایانی صفحه و در 29 آوریل ساعت 1:29 دقیقه به وقت گرینویچ خطاب به آرش اینگونه میگوید:
. . . {نشون به اون نشون که این کامنت توی اسپم گیر کرده بود و من خودم انتشارش دادم تا بقیه هم بشنوند و زحمت نویسنده ی محترم که وقت گذاشته و برای ما نوشته ضایع نشود،من موافق حتی حذف اندیشه ی مخالف نیستم.}. . . { به نظر من هیچ خانواده ای از هم نمی پاشه مگه از قبل از هم پاشیده باشه؟ این که اگه یک خانواده بخاطر یک وبلاگ از هم بپاشه باید گند زد به اون خانواده؟} . . .
من هم میخوام بگم یک وبلاگ به خاطر یک کامنت نویس گمنام بهم نمیریزه . . . البته ما جسارت نمیکنیم و نمیگیم گند به اون وبلاگی که با کامنت بهم میریزه . . . !!!
و در ضمن هیچوقت کامنت های من که حاوی لینک فعال بود از اسپم وبلاگ نسوان بیرون نیومد ( البته اینو هم نمیتونم ثابت کنم} و امروز دیدی که بر خلاف گفته ی قبلیشون در 29 آوریل بنده رو به کود پای درخت تشبیه کردن و گفتن بسیار عمیق از بنده متنفرن . . . این همون احترام به مخالف و منتقد بود که ادعاشو دارن!!! )
اینجاست که میگن دو صد گفته چون نیم کردار نیست !!!
پ.ن : البته مطمئنم اینارو دارم برای عمم میگم و بعید میدونم توجه کنید ، . . .
عمه بلقیس گفت:
drprincess کاملا قضاوت اشتباهی داشتی…من بارها شوهر خودم و مردانی از این قبیل رو هرزه خطاب کردم و واژه ای غیر از این هم به کار نبردم…حرف شما در صورتی صحیح بود که من می گفتم شوهر فریب خورده ی من که اسیر زنهای فاحشه بود !
فقط دوست دارید یک جوابی بدهید بی اینکه دقیق کامنت را بخوانید…آن زنهایی که به بهانه ی انزال زودرس اصغر خیانت می کنند من را یاد حرف آن احمق هایی می اندازد که وقتی مردی خیانت می کند می گویند لابد زنش برایش یک چیزی کم گذاشته…نه عزیز دل موجود خیانت کار خیانت نمی کند چون چیزی جایی کم است…خیانت می کند چون فرصت مناسب آن به دست آمده! و فرد خیانت کار برای کارش منتظر دلیل منطقی و محکم نیست،کار خودش را می کند.من عاشقانه پدر و برادرم را می پرستم.پدر من در تمام زندگی اش با مادرم نه یک دوست مجردی داشت و نه یک ساعت از بعد از کاردیرتر می آمد خانه، نه مسافرت مجردی رفته و نه حتی بدون ما یک ساندویچ خورده، و اولین کسی که به من فهماند لیاقت یک زن خیلی بیش از زندگی با یک مرد هرزه بود پدرم بود…که گفت 100 بار هم طلاق گرفتی تسلیم نشو…تو روی زندگی بیاست اما به ارزشهایی که بخاطرش طلاق گرفتی سفت بچسب…پس همه ی مردها مثل شوهر الدنگ من یا خیلی مردهای هرزه دیگر نیستند.و زنی که عزت نفس دارد اگر خیانت دید یا …خودش را مقصر نمی داند،دنبال ایراد در خودش نمی گردد.رفتارهای بچه گانه و پریدن به همه ی مردها و کنترل نکردن خشم و سکس های اتفاقی و متعدد و…اینها همه یعنی من قاطی کردم…آدمی که فهمیده برای چه طلاق گرفته زندگی کردنش خیلی حساب شده تر از اینها باید باشد…زنی قابل ترحم است که همیشه در طول تاریخ به انتقام بی عدالتی ها از خودش انتقام گرفته…به هرحال هرکسی می تواند هر کاری را که دوست دارد تا آنجایی که به دیگری آسیب نرساند انجام دهد، حتی همان سکس کژوال…اما حسابش را کردی در این نوع سکس به چه کسانی آسیب می رسد؟ نههههه به آن مرد مهندس که گفته بودین آدم حسابی بود و مهندس مکانیک یا به سعادتیان آسیب نمی رسد…به هیچ مرد هرزه ای این میان آسیبی که نمی رسد هیچ حال می رسد…اما تهش همه ی آن زنهایی که به خاطر خیانت مردهاشان جدا شدند می دانند که این وسط آن مردک هرزه آسیب ندید…من آسیب دیدم…و آن زنی که یک شب جایگزین من می شود و فردا با گزینه ی دیگری خودش هم جا به جا خواهد شد…همیشه تهش برای بودن مرد هرزه زن هرزه هم نیاز هست…جالب است هیچ کس هم خودش را هرزه نمی داند…نه آن دختری که از این ماشین پیاده می شود سوار آن می شود…نه آنکه از پیاده رو ماشین های مدل بالا را زیر چشمی می پاید…نه آنکه هرشب توی بقل یکی خوابیده ،نه آن زنی که ….اصلا نمی دانم هرزه پس کیست؟ اصلا شاید اینجور زنها بگویند عمه بلقیس ها هرزه اند …چون اصلا به عمه بلقیس چه که من هرشب با یکی بخوابم…اما همینها که هرروز توی بقل یکی هستند مثل نقل و نبات به این و آن می گویند فاحشه( البته یک کلمه ی دیگر می گویند به شروع حرف ج) اما تهش همیشه انگار این فاحشه همسایه است…پر مرد هرزه شده جامعه اما نمی دانم این مردها با که می خوابند؟ مگر نه که برای هرزگی دو سر نیاز است …کاش دنیای بعد طلاق ما را بیشتر به فکر وا می داشت نه به بی فکری…
drprincess گفت:
عمه بلقیس عزیز پس ایراد از طرز نگارش شماست که به نظر میاد با نگارنده این متن کینه شخصی دارید و ایشون رو مقصر بهم خوردن کانون خانواده زنان نجیب (به تعریف شما البته) میدونین. من جایی ندیدم ایشون اشاره کرده باشن که با افراد متاهل و خانواده دار سکس کژوآل داشتن.
عمه بلقیس گفت:
خوب پس بهتر است بیشتر بروید راجع به فلسفه ی سکس کژوال بخوانید…روی نت پر است از متن های انگلیسی و فارسی (البته با ترجمه و تعبیرهای من درآوردی) چون در سکس کژوال تو اول نمی فهمی با که می خوابی …حتی بعدش هم که خوابیدی اصلا شاید نفهمی با که خوابیدی…چون اصلا در سکس کژوال فقط دو تن با هم حرف می زنند و تو با چیز دیگری جز جاذبه های فیزیکی طرفت کاری نداری…
دوم اینکه من با نویسنده ای که شناختی با او ندارم طرف صحبت نیستم من فقط با این یک نوشته ی خاص طرفم…چون نوشته های دیگری هم خواندم در این وبلاگ که هم قشنگ بود هم خیلی جالب. کینه ش شخصی کجاست عزیز دل…ما با همان هم که مطلقه مان کرد کینه به دل نداریم…آدمی که حرفش را رک می زند که کینه به دل نمی گیرد…کلا ما داریم راجع به سکس کژوال حرف می زنیم و چیزهایی از این قبیل و گرنه که نویسنده را نه می نشناسم و نه دیدم و تا زمانی که ریز ریز ریزه کاری های زندگی اش را ندانم نمی توانم کسی را قضاوت کنم که البته شناخت کامل هم داشته باشم نیاز نیست به قضاوت…هرکس زندگی خودش را دارد…حرفهایمان را می زنیم …شاید ته تهش یک نفر از آن یکی یک چیز به دردبخوری یاد گرفت…ما در ادبیات هم حوزه ای داریم با عنوان نقدادبی اثر…و اصلا این نقد ادبی خیلی گاهی پیچیده تر است تا خود اثر…آدم ها هم برای نقد کردن از ما اجازه نمی گیرند…تو فقط مختاری نقد آنها را به کار بگیری یا نه…منتها دیگران را نمی شود خفه کرد …باید قدرت تحمل دیگران را داشت.
Baran گفت:
چقدر اینجا شلوغه.دیگه از سر زدن و خوندن لذت نمیبرم.آدم سر گیجه می گیره .چرا این آدما اینقدر بهم گیر میدن .حرف میزنن .با ربط و بی ربط.منو با خودت ببر به آرامش اون عکسی که در پست آخرت گذاشتی…
جمال المَـلِک یساری گفت:
واقعا همینه ها هرزگی یک رابطه ی دو طرفه هست ، خیلی وقت ها خانم ها از همجنس خودشون ضربه میخورن ، یک خانم زیبا که طلاق گرفته بود و بعدها معتاد شده بود ، اینو بهم گفت.
اشک میریخت و میگف : داداش من از همجنس خودم ضربه خوردم ، هم دانشگاهیم بود خونمون رفتو آمد داشت و یه روز متوجه شدم با شوهرم رابطه ی پنهانی پیدا کرده 😦
دو نفر دیگه رو هم میشناختم با مشکل مشابه روبرو شده بودن .
میخواستم تحلیل و نوشته های «عمه بلقیس» رو تحسین کنم و ازشون تشکر کنم ، اما آدم از ترس بعضی ها جرات نمیکنه حرف بزنه ، دو دقیقه ی دیگه میگن فلانی به خاطر تفرقه انداختن ،نوشته ی فلانی رو تحسین کرده تا اونو بیاره در گروه خودش .
چه بدبختی داریم با یه مشت آدم ، اونوقت میگن چرا اهانت میکنی . . . کفر آدمو در میارن
لولیتا ویولتا واقعا براتون متاسفم بساط تهمت زدن را در این وبلاگ راه انداختین
شرم بر هر دوی شما
😡
رضا مامولک گفت:
سلام دانیال هستم. اولا بگم بسیار عالی نوشتی. با تمام حرفات کملا موافقم. دوما چرا صفحه فیسبوک نسوان دی اکتیو شده؟
PRINCE گفت:
@ ویولا؛
ممنون.ولی تو لازم نیست در مورد موردی که دخالتی مستقیم یا قصدی اگاهانه در شروعش نداشتی، معذرت بخواهی و ان بخش خودازار و کمال طلب و خلاصه یُبس از روانت رو، هی ورز بدی.
متوجه راه حلت هستم و بودم و ممنون.
@ارش؛
««عباس میرزا»… همیشه گزیده و مفید حرف زده ؛ بدون کینه و حس انتقام و هر حس منفی دیگه»
اینا که گفتی، توصیف دوشیزه باکره اورلئان بود.
در مورد روی مخ رفتن هم قبول دارم.اگر روز اول بجای گله و موعظه برایش، بجرم تکه انداختن توام با نادانی، «مدیریتش» کرده بودم، الان مجبور به هجی کردن گزاره ها و استدلالات ، نبودم.
جواب دیگری درکار نیست.هیچ کس کامل نیست.وی هم ارزش گذاشتن وقت رو نداشت.این برداشت تو هم از ماوقع، این برداشت اخیر من رو تایید کرد.راستش به همین دلیل هم رفتم و در بازگشت تردید داشتم.
گاهی صرفا باید با یک پوزخند، از قضایا گذشت.
{پوزخند}…
saeed گفت:
خفیه نویسی
عمه بلقیس گفت:
نسوان مطلقه و هر زن مطلقه ی دیگری با من حدااقل یک چیز مسترک دارد…من زنهای مطلقه را از نگاهشان می شناسم…آدم وقتی طلاق می گیرد جور دیگریست…نگاهش طور دیگریست …یک غمی در چشمانش هست که …آخرین باری که دادگاه رفته بودم یک زنی کنارم نشست برای طلاق توافقی آمده بود فکش کج شده بود…چشم چپش از حدقه زده بود بیرون…آستینشو زد بالا گفت به خدا فقط این نیست بدنم همه عین همین سیاهه…اومده بود مهرشو ببخشه و طلاق توافقی…از آزمایشگاه که اومد بیرون زد زیر گریه گفت نمی دونم هر بلایی سرم آورده بازم برام سخته دل بکنم…می ترسم دووم نیارم…شوهر بنده هم کنارم نشسته بود.. زنه بیچاره آروم بهم.گفت می زنتت؟ گفتم غلط می کنه! انگشت هم بم نزده…من دان 3 تکواندو گرفتم که حرف زیاد زد …
گفت پول بهت نمی ده؟ گفتم نه اتفاقا هرروز مجله ماشین دستشه،پولاش زیادی ام کرده…گفت پس چرا می خوای طلاق بگیری؟! گفت به خدا اگه منو نمی زد زندگی می کردم…اگه کمتر می زد هم شاید…
می دونی درد ماها سکس کژوال نیست…درد این که هنوز زنانیی هستند روی این کره ی خاکی که به کتک نخوردن و خرجی گرفتن راضی اند…این درد منو آتیش می زنه…درد این زنایی که توی دادگاه ماتم زده روی صندلی وا رفتند و اگه انگشت بهشون بزنه اشکشون سرازیر می شه…اون یکی می گفت شوهرم موهامو می گیره و سر منو به دیوار میزنه…یکی بار دومش بود اومده بود…دیگه زده بود در بی خیالی…تعریف می کرد و گاهی از شوهر اولش می گفت و گاهی دومی و از جفتشون هم زیاد عصبانی نبود…انگار اون تازه بعد از طلاق دوم فهمیده بود خودش هم یک جاهایی مقصره…اونایی که بار اولشون بود اما همه داغون بودن…طلاق جدا از هزینه درد هم داره…دندون نیست بکشی تموم شه بره…دردش یه جایی هست جاش خالیه یه جایی…دوباره مجرد می شی …تو خط دور دور با سرعت 100 تا می شه پیچید…چه پیچیدنی…چه آزادی ای؟ چه شمالی؟ …به قول یکی زندگی ماها شده شبیه این توت سفید ها…فرت فرت می افته پایین…حتی بی تلنگر باد…زندگی مطلقه ها زندگی سکس های متعدد ها و خوشی های بی مرز نیست…زندگی برای یک زن مطلقه خیلی سخته…دلم می خواد گاهی به پدرم بگم : بابا نکنه دیگه فکر کنی من مطلقه شدم، دیگه اون دختر تو که هرشب 9 شب باید می یومد خونه دیگه حالا چیزی واسه از دست دادن نداره…من هنوز همون دخترما…من هنوز خیلی چیزا واسه از دست دادن دارما… با من هنوز مثل همون دختر خونگی که همه نگرانشن رفتار کنید…به من همونطور نگاه کنید…من هنوز همون دخترم…
زنهای مطلقه وسیله ی سکس آسان و یادآور سکس های متعدد و خوش های بی دردسرنیستند…نسوان مطلقه جماعت آبروداریست…
سیامک گفت:
خیلی خوب نوشتی و حقیقت را نوشتی.دنیای رویاهای ما در اینجا با واقعیت های خارج خیلی تفاوت دارد .برای همین هم بهتر است جوری ننویسیم که برخی از زن ها فیلشان یاد هندوستان کند و همین آب باریکه ای که از خوشبختی دارند را از دست بدهند. یک زن مطلقه حتی اگر پولدار هم باشد و خوشگل هم باشد باز هم مشکلات عدیده ای بر سر راه اوست.بزرگترینش هم این است که شانس ازدواج دوباره او بسیار کمتر از ازدواج اول او در همان شرابط خواهد بود. مردی که سرش به تنش بیارزد معمولا زیر بار زن مطلقه نمی رود مگر آنکه خودش مطلقه باشد و یا بچه داشته باشد و یا عیب و ایرادی داشته باشد. ولی بقول تو عزیز باید بفکر میلیونها زن مظلومی بود که حتی خرج روزانه خود را هم نمی توانند در بیاورند. باید فکر کودکان معصومی بود که به آنها آویزان هستند. همه درد ها به یک طرف درد جانکاه گرسنگی و فقر کودک دلبندشان هم یک طرف! زن حاضر است بمیرد ولی گرسنگی بچه اش را نبیند . حاضر است تن فروشی کند ولی بچه اش گرسنه نباشد. زن الهه عشق است پس چگونه می تواند خود را فدای فرزندانش نکند؟ یک ایرادی که به کامنت گذاران این وبلاگ وارد است این است که قضایا را بیشتر از چشم یک فرد مجرد بی مسئولیت و آزاد می بینند ولی ایکاش کامنت گذارانی متاهل و خانواده دار نیز به جمع ما می پیوستند تا دنیا را از چشم واقع بین آنها می دیدیم.ما خوشبختی مردم را باید بخواهیم . تنها باز کردن عقده ها در اینجا خوب است ولی کافی نیست. ابعاد عملی آن را هم باید سنجید و سنجیده نوشت. چه کسی بدش می آید که هر شب بغل یک نفر باشد؟ چه کسی بدش می آید که خوشگذرانی کند؟ چه کسی بدش می آید که از دار دنیا آزاد باشد؟ چه کسی بدش می آید که اسیر و کنیز مرد جماعت نباشد؟ همه اینها درست ولی باید با واقعیت ها منطبق باشد. هدف درست است ولی نحوه راه رفتن و زمان راه رفتن و طول راه رفتن را هم باید در نظر گرفت. یک نقطه ضعفی که در کار نسوان هست این است که ظاهرا هیچ کدام بچه نداشته اند والا تمام نوشته هایی که تا حالا نوشته اند رنگ و و بوی دیگری داشت. نیباید گفت که آنها اشتباه می نویسند اتفاقا خوب هم می نویسند ولی حقیقت را از یک زاویه خاص می بینند.بهتر است حقیقت را از زوایای دیگر هم دید.
کیوان گفت:
سیامک جان همه حرفهایت را دوست دارم جز نتیجهگیریات را ما داریم تبادل اندیشه میکنیم. نباید تعیین تکلیف کنیم. و برداشت اشتباه خواننده همان قدر ممکن است برای ما ایجاد مسئولیت کند که معتاد شدن کسی بخاطر دیدن فیلم علی سنتوری، برای داریوش مهرجویی. مسائل و شک ها و دغدغهها را باید گفت. باور کن ما بیشتر از آنکه بابت گفتن اسرار مگو پیش افراد بیجنبه مسئولیت داریم، بابت نگفتن مسائل مهم زندگی امروز و شک ها و تردیدها و حتی رویاهامان پیش آنها که برای بیرون آمدن از لاک تحجر محتاج یک تلنگرند مسئولیم. این قضیه که ما مدام فکر میکنیم گفتن فلان حرف پیش بعضیها ممکن است باعث تباهی بغضیها شود از آنروست که عادتمان دادهاند فکر کنیم باید قیم باشیم و قیم داشته باشیم. در سیاست ممکن است و باید مصلحت اندیشید. ولی نقد و تفکر مصلحت بردار نیست. از حوصلهات ممنونم.
سیامک گفت:
کیوان جان نگفتم که خود سانسوری باید کرد اتفاقا این مشکلاتی که الان با آن مواجه هستیم بخاطر تلنبار شدن یک عمر حرف های نزده است ولی بهتر است این را هم در نظر داشته باشیم که صرف گفتن چند حرف سکسی و یا خواندن آنها در این صفحه بگونه ای که آه از نهاد ما برآید که ای داد بیداد ما هم همین مشکل را داشتیم و نمی دانستیم کافی نیست بلکه بهتر است منتظر باشیم تا مطلب کامل شود.صبر کنیم تا آخر شاهنامه خوش شود.
کاظمی گفت:
خیلی خوبه که شما این حرفها رو مینویسید. من همیشه وقتی این جور نوشته های نسوان رو میخونم یه لحظه به خودم میگم شاید من هم اگه یه ازدواج ناموفق داشتم به همین روز می افتادم و همین باعث میشه که خیلی از حرفها رو نزنم. خوبه که این دید از طرف کسی که خودش طلاق و تنهایی رو تجربه کرده مطرح میشه.
شاپرک گفت:
ببین مثال های خودت نشون می دهند که نسوان مطلقه جماعت متکثریست با تعبیرهای متکثر از آبرو، زندگی و هرزه…. دیگه تعریف نسل بنده از آبرو و نجابت و زندگی خانوادگی با وضع الان جامعه هیچ ربطی نداره.چه خوشمون بیاد چه نیاد. تعداد نسوان مطلقه هم اینقدر زیاد شده که دیگه نگران برچسب خوردنشون نباشید. حداقل من دیگه نیستم . شما هم نباش. شاد باش و شاد زی
Leila گفت:
khob bad az khoondane khili az commentha khoshhalam ke tasmimam baraye doorie bishtar az jameye iranie kharej az keshvar khili dorost boode!! yani melat hata vaghti too iran nistan ham maghzeshoon hanooz ba formulaye iran analyze mikone. kodoom adami mitoone biad va bege bad az ye mastie dorosto hesabi ya vaghti high shodi va music mibaradet ta ooj va kenaret ye mard ya zane khosh tipe miraghse too bar, be sex bahash fekr va dar nahayat amal nemikoni?? in yani sex casual! yani bar avorde kardane ye niazi ke hala shayad too halat haye dige joore dige bar avorde beshe. baraye man etefagh oftdae ba hamkar va ashnaha va khob fardash engar na engar. mamoolan hambadesh ham hich harfi azash zade nashod beinemoon, chon be shedat mast boodim va midoonestim it should’ve not happend! ama khob shod!! va albate har 4-5 bari ke tajrobe kardam ali bood, chon midooni az rabete faghat sex mikhai va bas!!
کامیکازه گفت:
هی می خوام کامنت نذارم نمیشه !
عنوان کردن موضوع از سایر دیدگاها هم نکته خوبیه ولی این نوشته به علت نقطه دید نویسنده رو این دیدگاه تمرکز کرده ! چه عیبی داره شما از دید دیگه مطرح کن ما لذت ببریم . رابعا موضوع حول ارتباط آدمهای بالغ نفر اول و دوم میگرده ! اصلا من کیم این بچه کیه … ربطی به موضوع نداره و یا نداشتن بچه ! که میگی نقطه ضعفه !! از بقیه منفکه و شاید این دید اینجانب باشه که فصل به فصل می پردازشم .
کیوان گفت:
حاشا که من به موسم گل ترک مِی کنم!……………….من لافِ عقل میزنم، این کار کی کنم؟
مطرب کجاست؟ تا همه محصولِ زهد و علم…………. در کارِ چنگ و بربط و آوای نی کنم
از قیل و قالِ مدرسه حالی دِلم گرفت………………… یک چند نیز خدمت معشوق و می کنم
کی بود در زمانه وفا؟ جام مِی بیار………………….. تا من حکایتِ جم و کاووس و کی کنم
………
این جان عاریت، که به حافظ سپرد دوست……………. روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
……..
به شادی دل و سلامتی تن همه کامنت گذاران (با همه عقاید) وعلیا مخدرات، میزبانان محترم اندرونی….
mahand گفت:
به همه نسوان مطلقه توصیه میکنم حتما فیلم زیر افتاب توسکانی(: UNDER THE TUSCAN SUN) را ببینند اون وقت متوجه میشن که سکس همه چیز نیست همیشه انسان جوان نیست و با تنهایی ها باید کاری کرد
کیوان گفت:
@ mahand :
خوشحالم که عنانِ مرکب پیشداوری و درشت گویی را گرفتهای، با ما پیادگانِ تامل و تفکر، هم گام شدهای که:
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن ………. که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست!
و با رخصتِ اهالی اندرونی که صاحبْ خانگانِ صبورِ ما پناهجویانِ عاطفی و پناه دهندگانِ بردبارِ ما آوارگانِ «بیدر کجا»یی اند، و چون نعمتالله ولی بر درِ سرایْ نوشته: «که هرکس در این سرای درآید، نانش دهید و از ایمانش مپرسید. که باریتعالی کافر و مومن را به یکسان روزی رساند و ما را که بنده اوییم نشاید جز ازین کنیم» ؛ تولدِ دوباره، و مقدمت به سرایِ مقدسِ » شک و تفکر» را تبریک میگویم.
عمه بلقیس گفت:
دیشب با برادرم و مادرم داشتیم حرف می زدیم….برادرم می گفت حسین دوستش که کارخونه داره و خیلی پولدار داشته از دوست دخترش می گفته که خیلی گیره و هی می گه بهم زنگ بزن! داداش من گفته حسین مگه تو زن و بچه نداری؟! گفته چرا …داداشم پرسیده دختره می دونه زن داری؟ گفته : آرههههه بابا جلوی زنم زنگ نمی زنه هیچ وقت…حالا باید برم از خونه مامانم اینا بهش زنگ بزنم…داداشم می گفت همه ی پسرهای دور و برش اعم از بی پول و پولدار هم زن دارند و هم دوست دختر! نمی دانم عیب از پسرهای دور و بر برادر من است یا این روزها این چیزها عادی شده و همه جا همین وضعه…
اینجا اصفهان است …و وکیل من می گفت 90 درصد آقایون اصفهانی به این صورت زندگی می کنند.و اکثر خانم هایی که پیشش می آیند به دلیل شیطنت های شوهرشان جدا می شوند…صد رحمت به تهرونی ها که لااقل هم خودش تیپ می زنه و آزاده هم خانومش و با هم حال می کنند …امان ز این سنت و مذهب که هرجا پا گذاشته تضاد و جانمازآب کشی و هرزگی و عقده های جنسی هم پشت سرش راه افتاده…اینجا اصفهان است…صدای مرا از شهر شهید پرور اصفهان می شنوید …آنجا که مردهایش زن را برای خانه می دانند و در خانه جانماز آب می کشند که خدا آخر دست خیانتکاران را رو می کند و سفرهای کاری زیاد می روند، آخر اکثر مردهای اصفهانی خیلی کار می کنند و سفرهای کاری زیاد می روند و زنهایشان هم اکثرا شعارشان این است که ذات مرد این است که گاهی ناخنکی به بقیه بزند اما باز بر می گردند پیش زن و بچه …مردهای اصفهانی ( عمدتا از نوع بازاری) اکثرا مردهای نازنینی هستند ، دوست ندارند زنهایشان شاغل باشند، قرمه سبزی خیلی دوست دارند، روی حجاب زنهاشان خیلی حساسند…خلاصه خیلیییی کار می کنند …خیلی خسته می شوند…البته نقش دختران پول پرست هرزه را هم نباید نادیده گرفت که تازه انگار ذوق مرگ هم می شوند که یک مردی را از چنگ زنش در بیاورند …فقط پول می خواهند و یک چیز دیگر ( بی ادبی ست اگر بگویم)
چند وقت پیش ها دوستم فهمید شوهرش دوست دختر دارد،بماند که شوهرش گفت دوست دختر دارم که دارم همین است که هست! خودش به خاطر بچه ی یک ساله اش اما ترس طلاق دارد…زنگ زد به دوست دختر شوهرش…با کلی گریه و التماس که من بچه دارم و دست از سر شوهرم بردار…و من فقط صدای دخترک را شنیدم که گفت: به تو ربطی نداره! من با شوهرت دوستم ناراحتی برو طلاق بگیر…
بماند که من به همه ی خانم هایی که خیانت می بینند توصیه می کنم که با این کارها خودشان را تحقیر نکنند…نه نیاز است به طرف زنگ بزنند ،نه اینکه با شوهرشان حرف بزنند و توضیح بخواهند،نه به خانواده ی شوهرشان بگویند چون بلاخره آنها این جانور را پس انداخته اند و مطمئنم کاری برای شما نمی توانند بکنند و فوقش به پسرشان تذکر می دهند که از این به بعد زیرکانه تر زیرآبی برود اما آنها بلاخره حال کردن را حق پسرشان می دانند…طلاق یک تصمیم شخصی ست و در این نوع موارد با خودتان کنار بیایید که جایی برای رفتن دارید یا نه و بروید پی کارتان …چون خیانت فقط یک اشتباه نیست…و مسلما دوباره تکرار خواهد شد…دوباره….دوباره….دوباره دوباره دوباره….مردان و زنان خیانت کار را در سطل زباله بیندازید ،دست هایتان را بتکانید و بروید دنبال زندگیتان…اگر شوهر یا زن ندارید حال کنید،زندگی کنید …اما نه از نوع کژوال (نظر شخصی من است) اگر طرف متاهل بود پدرش را اساسی در بیاورید ،اگر هر دوتان مجردید دیگر انتخاب با خودتان است که چه وقت از چه نوع و کجا و با چه سبک آدمی سکس داشته باشید…حال کنید،زندگی کنید …اما یادتان نرود…همانقدر که مرد هرزه داریم،زن هرزه هم داریم و لزوما همیشه هرزه و فاحشه دختر همسایه نیست …گاهی سر دوربین را کج کنیم طرف خودمان که داریم چه غلطی می کنیم…
کیوان گفت:
@ عمه بلقیس
همین که نام مستعار عمه بلقیس را برگزیدهای، که در این وبلاگ نمادِ «پیشداوری، سنت پرستیِ بدون نقد، و اعتقاداتِ نیندیشیده» است؛ خود برچند عامل دلالت دارد:
1- یک جور اعلام مخالفت با بعضی نظرات این وبلاگ
2- شجاعت و صراحت در کلام
3- پاسداشت برخی از اصول
من نمیدانم حق کدام است. نمیدانم به کدام سو میرویم. و خیلی چیزهای دیگر را نیز. اما میدانم که برای تو و صراحتت، و اصرار بر اصولت ؛علی رغم جوی که در آن اظهار نطر میکنی احترام قائلم. اصولی را که بر آن پافشاری میکنی، برایم غریبه نیستند؛ خودم با همین اصول بزرگ شدهام. بسیاری دیگر از ما نیز. اما حالا رهسپر وادی حیرتم. ما را با سنت آموختهاند. با سنتها کجدار و مریض رشد کردیم . در زمان جوانیِ ما ، جوانی خود به تنهایی جرمی عظیم بود اگر جز راهِ تنگِ عافیتِ «اصول فرمایان» را میرفتیم. تازه اصول فرمایان که جز تظاهر از ما چیزی طلب نمیکردند، ریسمانِ نامرئیِ اصولِ اخلاقیِ خودمان، ما را از آنچه «اصول فرمایان» نیز بر خود روا میداشتند، محروم میگذاشت. از اینجا مانده و از آنجا رانده (همکلام با ژیان خوش سخن) برما جوانی از آندست رفت که عمادجان خراسانی فرموده:
این جوانی ما بود تا چه زاید از پیری؟ …………. این بلندی ما بود؟ خاک بر سر پستی!
اکنون به میانسالی رسیدهایم با سری افراشته از حفظ اصولِ خدا فرموده و خانواده آموخته و جامعه در فلانمان درسپوخته (به قول ساحل جان!). حال مسنتر از خود را می بینیم که یکسره بر هر آنچه معتقد بودهاند چار تکبیر زده، با سلاحِ تیشرت و بلو جین و کلاه بیسبال (برای پوشاندن طاسی) از نازک تنانِ نار پستان (به قول فردوسی) هماورد جفت و طاق میطلبند. عجول برای دادِ عمر ستاندن. وحسرتِ ایام ماضی را در عشرتِ امروز کیفر دادن. تازه اینها لا اقل با خود و خلق و خدایِ نداشتهشان، روراستند، الباقیشان که سنتی نما(!) هستند تازه بدتر از بد، به زیورِ ریایِ سنتی و مرد سالاریِ معهودش هم آراستهاند. که شرحش را خود شما در مثال تان، بهتر از من بیان کردید.جوانان هم که دیگر بنده را یارای گفتن از اخلاقیات مقبولشان نیست. کمی بالاتر نازنینی از ایشان دادِ سخن را داد. حالا ما گویا باید مثل شما شجاعانه بر آنچه کردیم و راهی که رفتیم، ببالیم. و همانطور که عارفان در وصف «دقیقه اکنون» گفتهاند اخلاقیاتِ مرسومِ خویش را تنها اصولِ «بین دو عدم» بنامیم. و فراموش کنیم هزینههای جسمی و روحیِ همیشه ماندگارِ جوانیِ نکرده را. یا به حال خود نظر کنیم و به جای آنکه عالم و آدم را برخطا و تنها خویش را پایبند اصول بدانیم؛ اصول خویش را از اریکه سروری به زیر تازیانه نقد کشیم. گرچه باز هم همان پیشینیان (که بنا بر مرسوم، همه اصول باید به نظمِ سخن کشیده میشد، تا در عمقِ جامعه آنروز بیسواد، به خاطر سپردهشود و تا زمانی که سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی و … در میان جامعه خوانده میشدند، میشد گفت هنوز اصول نقد نشده بر ما حکمروایند*) در این مورد هم میگویند: «جریده رو که گذرگاه عافیت تنگ است!» اما وصف حال ما اصول باورانِ دیروز و متحیرانِ امروز بازهم این شعر عماد خراسانی است که:
بر ما گذشت نیک و بد اما، تو روزگار!……….. رو فکر خویش کن که این روزگار نیست !
* در خصوص نقش ادبیات فارسی در زندگی ساکنان فلات ایران (از ترک و لر و گیلک و بلوچ و کرد و افغان و تاجیک) همین قدر بس که بعضی از متفکرین (حالا حافظهام یاری نمیکند شاید داریوش شایگان در «زیرآسمانهای جهان» ) شاعرانی را که در بالا یادکردم، همسنگِ اساطیر و مقدسان در اقوام دیگر بر شمردهاند. و از آنجا که ما نقد مقدسانمان را برنمیتابیم و پیرو فلسفه «یا هیچ یا همه چیز»یم؛ و از سویی دیگر قرنهاست که هیچ اندیشه مهمی** در این زبان تولید نشدهاست؛ متاسفانه ادبیاتمان که روزی وردِ زبانِ هر بیسوادِ اهلِ دلی بود، رو به فراموشی میرود و دیگر خوانندهای ندارد. حال آنکه اگر سنتها را (اعم از مذهب و …) بازخوانی انتقادی کنیم و به زبان امروز روایت کنیم، چه بسا بتوانیم آنرا از مرگ قریبالوقوعش نجات دهیم .و فراخور زندگی و خواستههای زمانهُ نو ، لباسی به قامتِ امروزش بپوشانیم. چنانکه در مُلکِ آن از خدا بیخبران با تمام جنگ و گریز 500 ساله با مذهب و سنت ، هنوز هم «متاع کفر و دین بی مشتری نیست». در حقیقت از «همه یا هیچ»، همان هیچ برایمان مانده. حکایتِ اخلاقِ جنسی مان هم بی ارتباط به همین قضیه نیست.
**روزگاری ما افتخار میکردیم که برخلاف انگلیسی زبانان که جز پارهای متخصصان کسی نمیتواند ادبیات 300 سال پیش آن زبان را درک کند و ناچار به بازنویسی مثلا آثار شکسپیر به زبان امروز هستند. ما حتی تاریخ بیهقی 1000 سال پیش را نیز به راحتی میخوانیم. اما به تازگی کشف شده ! که در این زبان اتفاقی نیفتاده و اندیشهای تولید نشده که بخواهد تغییری بکند. از زمان کشف چراغ موشی ! تا ورود چراغ برق به ایران همه میفهمیدهاند که چگونه سعدی به آستینش چراغ را میکشد!
برای شما سلامتی و توفیق در پایبندی به اصول و تحملِ ما متحیران و متحیرات را آرزومندم.
عمه بلقیس گفت:
کیوان عزیز
علت انتخاب اسم عمه بلقیس را در تاپیک هرزگی نوشتم…حکایت تلخی دارد…خیلی تلخ …
من عمه بلقیسی هستم که در دانشگاه زبان انگلیسی خوانده…عمه بلقیسی که سینه هایش را پروتز کرده،عمه بلقیسی که خیلی به مارک لباسش حساس است ، تکواندو کار است، و عمه بلقیسی که زبان خیلی درازی دارد…اولین باری که با خانواده ی شوهرم درگیر شدم سر حجاب بود یادم هست خوب…پدرشوهرم گفت : بابا زندگیتو بیشتر دوست داری یا این 4 تا پر مو برات مهم تره؟! خوب بکنش تو! مادر شوهرم گفت: ما تو این یک ماه نه از شما نمازی دیدیم اینم که از حجابدون! من اما گفتم: پدر این 4 پر مو فقط 4 پر مو نیست،این آزادی و آزادگی من است…من با این 4 پر مو خیلی خوشحالم و چه کسی گفته خوشحالی شما از خوشحالی من مهم تر است؟! واز آن روز من شدم عروس زبان دراز…
هرروز یک نفر در زندگی ما نظر می داد و همه همه جا با ما بودند …زندگی به سبک قبیله ای …هرروز یکی در گوش شوهرم می خواند که آدم باید مواظب زن جوانش باشد…که زنت حجابش خوب نیست، که چرا همیشه ناخنش لاک دارد مگر نماز نمی خواند؟ که چرا زنت جواب تو را میدهد ؟ چرا زنت از تو حساب نمی برد و….
از همان ماه اول دیدم که پدرشوهرم دائم مسافرت خارج بود و مادرشوهرم گوشه خانه،مردهای خانه ماشین مدل بالا،زنان گوشه خانه، همه چیز برایم عجیب غریب بود…دامادشان از 30 روز ماه 20 روزش را سفر کاری….اوائل فکر می کردم زنهای اینها خیلی دور از جان شما هپلی هستند چون مدام می گفتند شوهرهای ما خیلی کار می کنند ،اهل خانواده اند و فقط برای کار می روند سفر! بماند که بعدها فهمیدم نههههه آنها همه چیز را از من بهتر می دانند،به روی خودشان نمی آورند…اصلا از دید آنها برای مرد نباید نه بیاوری…مرد مال کوچه است و زن مال خانه و حق مرد است که گاهی به زنان دیگر هم ناخنک بزند….اولین باری که شوهرم من را گذاشت و رفت دبی ( به واسطه ی قهر و یک دعوای زرگری) و من بایستی از خانه بیرون نمی رفتم خیلی با خودم فکر کردم…خیلی…که لیاقت من خیلی بیش از اینهاست…سقف خانه برای من خیلی کوتاه بود…خیلی…
روز و شبی نبود که به طلاق فکر نکنم… سبک این نوع زندگی برای من تهوع آور بود…8 ماهه تصمیم خودم را گرفتم…گفتم نه پشت گوش من مخملی نیست و زنانی که پشت گوششان مخملی نیست کلا زبانهای درازی دارند…اما خیلی تجربه ی سخت و تلخی بود…برای خودم خیلی چیزها را از نوع تعریف کردم: حالا هرزه برای من فقط زنی که هرشب با یک نفر می خوابد نیست…آن زنی که می داند شوهرش خیانت کار است و باز با او می خوابد هم برای من مصداق بارز هرزگیست…آن زنی که زیر بار تحقیر ها نشسته و یک یا علی نمی گوید برای بلند شدن هم مصداق هرزگی ست…چون کلا زندگی این جور آدمها دارد دانسته به هرز می رود…کلا خیلی آدمها جز شوهرم شدند مصداق هرزگی…تازه الان است که می فهمم وقتی در زندگی ات آدم های fucker برایت جذاب باشند زندگی ات بدجور به fuck می رود…و حالا می فههم زندگی اینجور نیست که با هرکسی بخوابی…با هرکسی ازدواج کنی…با هرکسی دوست شوی…با هرکسی…وبعد همه چیز خوب پیش برود…نه…هر غلطی که می کنی در زندگی ات بدجور پایش را می خوری…حتی اگر یک سلام بی جا به یک آدم بی خود کردی یک جایی بازتاب دارد…لذت این جور چیزها هیچ وقت بلند مدت زیر دندان نمی ماند ، اما درد اینجور انتخابهای کژوال گاهی یک عمر به دلت می ماند…
mahand گفت:
اقا کیوان جایزه ما چی شد دیوان خاکشیر را بفرستم
کیوان گفت:
@ روم سیاه! من جایزه رو همونجا یه چیز بی ادبی تعیین کرده بودم! اصلا فکر نمیکردم تو از مرکبِ قضاوت و هرزه خواندنِ غیرِهماندیشان پایین بیای! حالا شرمندهام کردهای و معلوم شد من واعظ غیر متعظ هستم. میبینی چقدر زشت است راجع به آدمها زود قضاوت کردن؟! ولی اگه اهل ادبیاتی از سایت کتابناک که دوباره باز شده و مجاز هم هست میتونی کلیات کامل سعدی رو دانلود کنی.
آرشین گفت:
ببین عمه من ازتون سوال میپرسم شما طلاق بگیری خوب چه طوری میخوای نیاز و فانتزی های جنسیتو برآورده کنی؟ یعنی میخوای اون چیزی که هستو ایگنور کنی؟ خوب اینا که تو میگی شرافت پاکدامنی تنها راهش اینه تو دوباره ازدواج کنی بازم داخل یک چرخه دیگه بشی.
ببین خیلی راحت تو اگر با هرکی دلت خواست میتونی سکس کنی چیزی هم از نجابت کم نمیشه . ببین سکس رابطه اینتراکتیوه تو موقعی پاکدامنیتو از دست میدی که مفعول باشی . بابام اینا شنیدم اونا فکر میکنن مرد میکنه و زن میده اما نه اصلا این نیست چونکه مرد و زن با همدیگه مشترک سکس میکنن . نمیدونم حرفمو خوب بیان کردم یا نه ؟!
بعدشم من تعجب کردم تو اینا که میگی معلومه آپ تو دیت بودی ، نمیدونم چرا با این آدمای سنتی و قدیمی تونستی ازدواج کنی ؟ اینا که گفتی نشون میده اونا پول دار و بازاری و سنتی بودن مثل بعضی از فرش فروش های بازار . من اینارو دیدم یکیشون دوست بابامه آقای ب خودش چندتا صیغه داره و خانوم اصلیش زن اولیشو میگم چاق چادریه و مراسم مذهبی میگیره . پسرشم چندسال ازدواج کردش . اونم مثل شما تحصیل کرده هست . ولی خوب اهل هستش پا میده ببین به همه پا نمیده خوب ولی به نظرم خودشو با نجابت حبس نکرده .
من فکر کنم چونکه شما شوهرتون آدم بدی بوده (به نظرم آره آدم بدیه چونکه قرار دادی که با شما بسته زیر پا گذاشته) از مردا بدت اومده و میگی به خاطر نجابت حاضر به کجول نیستی
من میگم تو اگر به لحاظ سکسی سرد نیستی خودتو محدود نکن مثل راهبه ها خودتو اذیت نکن
راحت باش
سیامک گفت:
آرشین جان قضیه زن شوهردار بکلی با زن مجرد و یا طلاق گرفته فرق می کند.اگر می خواهد آزاد باشد جدا شود بهتر است چون در نهایت هم اگر بخواهد بقول شما راحت زندگی کند جدا خواهد شد!
نسوان گفت:
کاملا موافقم.اما قضیه مرد زن دار فرقی ندارد. چون سیامک عزیزمان اینگونه خوش تر می دارد تا وقتی که بدنبال غرایض طبیعی مردانه اش می رود از بابت کمینه در منزل خاطرش آسوده باشد. و صد البته چون زن مظهر عشق و وفا و نجابت است. باز هم برای انکه در طول قرون مردها یی نظیر سیامک اینگونه خواسته اند. هر کس هم غیر از این بگوید مرد صفت و هرزه و عوضی است. شک نکنید.
سیامک گفت:
روانشناسی تنوع طلبی در مردان
حتما تعجب خواهید كرد اگر بشنوید عقیده رایج روانشناسان و فیلسوفاناجتماعى غرب بر این است كه مرد چند همسرى آفریده شده،تك همسرى بر خلافطبیعت اوست.ویل دورانت در لذات فلسفه صفحه 91 پس از آن كه شرحى دربارهآشفتگیهاى اخلاقى امروز از نظر امور جنسى میدهد،مىگوید:«بى شك بسیارى از آن،نتیجه علاقه«اصلاح ناپذیرى»است كه به تنوع داریم وطبیعتبه یك زن بسنده نمیكند.»
هم او میگوید:«مرد ذاتا طبیعت چند همسرى دارد و فقط نیرومندترین قیود اخلاقى،میزانمناسبى از فقر و كار سخت و نظارت دائمى زوجه مىتواند تك همسرى را به اوتحمیل كند.»
در شماره 112 مجله زن روز تحت عنوان«آیا مرد طبیعتا خیانتكار است؟»نوشتهاست:
«پروفسور اشمید آلمانى گفته است:«…در طول تاریخ،مرد همیشه خیانتكار بوده وزن دنبالهرو خیانت. زن بر خلاف مرد از تنوعجویى در عشق و لذت بیزار است.به همیندلیل بعضى اوقات از رفتار مرد سر در نمىآورد.ولى مرد تنوع جویى را نوعىماجراجویى تلقى مىكند،آسان از راه بدر مىرود و به نظر او آنچه مهم است لذتجسمى است نه لذت عاطفى و روحى.تظاهر به تماس عاطفى و روحى در مرد قطعاً وقتى است كه فرصتى براى درك لذت جسمى پیش نیامده است.روزى پزشكمشهورى به من گفت:«پولیگام»بودن مرد(تنوع دوستى و تعدد خواهى)و«منوگام»بودن زن(انحصار خواهى و یكه شناسى)یك امر بدیهى است،زیرا در مردمیلیونها سلول«اسپرم»تولید میشود در حالى كه زن در دوران آمادگى جز یكتخم از تخمدان تولید نمىكند.صرف نظر از فرضیه كینزى،بد نیست از خودمانبپرسیم:آیا وفادار بودن براى مرد مشكل است؟
هانرى دومنترلان فرانسوى در پاسخ این سؤال نوشته است:وفادار بودن براى مردمشكل نیستبلكه غیر ممكن است.یك زن براى یك مرد آفریده شده است و یكمرد براى زندگى و همه زنها.مرد اگر به تاریكى مىپرد و به زنش خیانت مىكند تقصیر خودش نیست،تقصیر طبیعت ذاتیش است كه همه عوامل خیانت را در اوبه وجود آورده است.»
در شماره 120 همین مجله تحت عنوان«عشق و ازدواج به سبك فرانسوى» چنین مینویسد: «زن و شوهر فرانسوى مساله بىوفایى را بین خودشان حل كرده و براى آن قاعدهو قانون و حد و حدودى قائل شدهاند.اگر مرد از مرز این قاعده و قانون تجاوز نكندپرش به تاریكیاش بیاهمیت است.آیا اصولا یك مرد بعد از دو سال زندگیزناشویى میتواند وفادار بماند؟به طور یقین نه،زیرا این خلاف طبیعتش است.امادر مورد زنان تا اندازهاى تفاوت مىكند و خوشبختانه آنها به این تفاوت واقفند.درفرانسه اگر شوهرى مرتكب خیانتشود زنش احساس نارضایى نمىكند یاعصبانى نمیشود،زیرا به خودش دلدارى مىدهد: او فقط جسمش را با خودش نزد دیگرى برده نه روح و احساساتش را،روح و احساساتش مال من است.»
انسان بسیاری از خوی و خصلت خود را از نیاكان خود به ارث برده است.این نیاكان یا انسانهای اولیه هستند یا حیواناتی كه انسان از آنها تكامل یافته است.طبق قانون تنازع بقا همیشه موجوداتی قادرند نسل خود را از منقرض شدن محفوظ نگه دارند كه زاد وولد بیش از مرگ و میر در یك جمعیت باشد.در یك گونه حیوانی انتخاب طبیعی، به نژادی اجازه ادامه حیات می دهد كه در آن جمعیت، موجودات نر بیشترین قدرت جنسی را داشته باشند كه بتوانند چندین جنس ماده را بارور كنند، تا میزان زادو ولد بالا رود.درست مانند یك محیط دامپروری یا مرغ داری كه در آن تعدادی حیوان نر اصلاح شده را نگهداری می كنند تا این تعداد محدود جنس نر ، جمعیتی از ماده ها را بارور كنند.
انسانهای نخستین هم به طبع اجداد خود در شرایطی كه انسان ضعیف ترین موجود بود و به سختی می توانست خود را در برابر بلایای طبیعی مصون نگه دارد.باید در جمعیت خود صاحب مردانی بودند كه با توانایی جنسی بالا بتوانند چندین زن را بارور كنند تا زاد وولد بالاتر از مرگ و میر باشد.در هر زمانی مردان بیش از زنان در معرض تهدید و مرگ بودند چرا كه مردان یا به شكار می رفتند و در این راه خود طعمه شكارچی بزرگتر می شدند یا اینكه در هر زمانی به فراخور موقعیت خود مشغول جنگ و مبارزه بودند.به حدی كه حتی ممكن بود، در بعضی جنگ ها، اكثریت مردان قبیله كشته شوند.
اگر در جمعیتی مردان قدرت آن را نداشتند تا چندین زن را بارور كنند به تدریج طبق قانون طبیعت چنین جمعیتی منقرض می شد.با گذشت زمان خصلت «قدرت باروری چند جنس ماده توسط یك جنس نر» كه برای ادامه حیات یك ضرورت به حساب می آمد در انسان ها هم نهادینه شد اما از آنجایی كه انسان همیشه در هر امری زیاده خواه است و فراتر از آنچه طبیعت در اختیار او قرار می دهد،راه افراط و تفریط را می پیماید و در جهت امیال و هوس های خود گام بر می دارد.در این كار هم راه هوس بازی وتنوع طلبی را در پیش گرفت به شكلی كه حرمسراهای متعددی ساخت تا جنس زن را برده و اسیر شهوت خود سازد.
تنوع طلبی در وجود مرد به حدی تقرب یافت كه پاره ای از ادیان برای تطمیع مردان، بهشتی را توصیف كردند كه مملو از زنان زیبا روی بود.تنوع طلبی مردان تا حدی شدت یافت كه بسیاری مردان به شوق اسیر كردن زنان افسانه ای وارد جنگ می شدند.و در زمان بازگشت از جنگ حرمسرایی از زنانی می ساختند كه در خواب هم تصور دیدن آنها را نداشتند.
زنان برخلاف مردان به غیر از میل غریزی داشتن فرزند، همبستری و نزدیكی با مرد را به معنای عشق و محبت تعبیر می كنند.یعنی اینكه یك مرد می تواند برای رفع نیاز جنسی خود با زنی همبستر شود كه وابستگی عشقی به او نداشته باشد.اما برای زنان تنها نوعی همبستری معنا دارد كه آمیخته با شور و عشق باشد.مگر اینكه عواملی متفاوت زن را به نوعی همبستری بكشاند كه خواسته او نیست.
با متكامل تر شدن جوامع انسانی و از بین رفتن نیاز به زاد وولد بیش از حد انسان ها و متعادل شدن جمعیت زن و مرد و فرهنگ احیای ارزش حقیقی زن در جامعه، مردان خردگرا عزم خود را جزم كردند تا از خوی حیوانی نیاكان خود فاصله بگیرند و تنها به همبستری با زنی بیندیشند كه بتوانند رابطه ای آمیخته با عشق و محبت با او داشته باشند تا در این راه زنان هم به آرامش و اعتماد برسند.در حقیقت احترام به حقوق زن و پیشرفت فرهنگ و پویایی و تمدن یك جامعه دو مقوله همسو هستند به شكلی كه در جوامع خردگرا حقوق زن و مرد یكسان است، و مردان به خود اجازه نمی دهند، زنان را فدای امیال خود كنند.
اما نكته اساسی اینجاست كه مردان هنوز نتوانسته اند بطور كامل از حس غریزی تنوع طلبی خود فاصله بگیرند و هنوز هم نیرویی در مردان بیدار است كه میل زیاده خواهی را در وجود آنها تحریك می كند. چرا كه مكانیسم مغزی و ترشحات هورمون های مرد هنوز هم به میزان قابل توجهی مانند اجداد او ست.اما این هرگز به این معنا نیست كه مردان تصمیم دارند تا از همسر مورد علاقه خود فاصله بگیرند.آنان هنوز هم با عشق و علاقه وافر به خانواده خود، مایلند تا لذت های بیشتر جنسی را تجربه كنند.اما باید بدانید كه معنای لذت جنسی همیشه مترادف با همبستری نیست.و هر فرد بسته به ذائقه و صفات درونی و فرهنگ اجتماعی خود به لذت های جنسی می اندیشد.فردی دوست دارد با غیر هم جنس خود صحبت كند.در حالی كه فردی دیگر از تماشای صورت و اندام غیر هم جنس خود لذت می برد. در كل تمایلات جنسی یعنی «مجموعه رفتارها و احساسات میان دو نفر كه می توانند عامل ایجاد احساسات ویژه ای از قبیل آرامش، هیجان ولذت گردند.» كه برای دریافت چنین آرامش و لذتی هر فرد یك نوع رابطه را انتخاب می كند.
این تمایل به غیر و تنوع طلبی مردان موجب استرس و آزار و اذیت شدید زنان می شود.اما باید متذكر شد كه اگر چه نباید به تنوع طلبی مردان میدان داده شود چون ممكن است گرفتار بیماری «هوسبازی» شوند ولی از سوی دیگر تنوع طلبی در مردان آنقدر هم خطرناك نیست كه لاجرم موجب نابودی زندگی خانوادگی او شود.بسیاری تصور می كنند مردانی كه صاحب زن بسیار زیبا هستند یا همسر خود را بسیار دوست دارند، میل به تنوع طلبی ندارند در حالی كه این میل ذاتی و بر اساس فرامین مغز و ترشح هورمون هاست اما خوشبختانه این حالت قابل كنترل است.
زنان برای اینكه بتوانند تنوع طلبی مردان را مهار كنند لازم است هنر و مهارت ارتباط با همسر خویش را فرا بگیرند چرا كه كنترل های شدید، پرخاشگری و انتقام جوئی نه تنها مشكلی را حل نمی كند بلكه اصرار بش از حد در این موارد مرد را گستاخ و بی پروا می سازد.
اگر زنی از همسر خود خطایی ببیند به شدت با او برخورد می كند و از او دل آزرده و نا امید می شود گاهی زنان به تصور اینكه عشق و زندگی آنها برای همیشه بر باد رفته است تصمیم به جدایی و طلاق می گیرند.چرا كه از نظر زنان رابطه جنسی به معنای عشق و زندگی است.پس در نظر آنها همسرشان عشق میان آن دو را با فردی دیگر عوض كرده است.پس از این ماجرا مردی كه عاشق همسر خود می باشد به سختی خود را ملامت می كند و از كرده خود پشیمان می شود.این پشیمانی به او كمك می كند تا خواسته های خود را تحت كنترل در آورد اما این هرگز به ان معنا نیست كه حس تنوع طلبی در وجود او از بین رفته است بلكه این پشیمانی به او اراده ای داده تا از طغیان میل سركش خود جلوگیری كند.در حالی كه چنین میلی هنوز هم در وجود او زنده است.
در كشورهای آزاد به دلیل معاشرت های پی در پی زن و مرد، مردان ولع چندانی ندارند تا حس تنوع طلبی خود را ارضا كنند.چرا كه همانطور كه ذكر شد همه تمایلات جنسی همبستری نیست. و مردان می توانند با تماشا و صحبت با غیر همجنس به مقدار زیادی حس تنوع طلبی خود را ارضا كنند.از سوی دیگر مردان می دانند همیشه مكانی فراهم است كه بتوانند در این محیط های خاص پوششی بر روی نیاز غریزی خود بگذارند بدون آنكه گرفتار مشكلات خانوادگی و اجتماعی شوند.به این خاطر كمتر به خواسته تنوع طلبی خود فكر می كنند در نتیجه به مرور زمان این غریزه كم رنگ می شود.اما در محیط های بسته به دلیل محدودیت های زیاد ولع تنوع طلبی در مردان بالا می رود.به این دلیل چنین حسی بخش اعظمی از افكار مردان را به خود اختصاص می دهد.مردانی كه بخواهند در چنین جامعه ای به خواست غریزی خود دامن بزنند ناچارند خود و دیگران را گرفتار مسائل متعددی كنند كه اغلب، بهای آن بسیار سنگین است.
اگرچه تنوع طلبی و هوسبازی یكسان به نظر می آیند، اما در حقیقت تنوع طلبی صفت غریزی و موروثی است كه توسط مردان خردگرا و با اراده در كنترل كامل است و چنین مردانی هر گز ارزش های خانوادگی و اجتماعی خود را فدای غریزه خود نمی كنند .اما بر عكس هوسبازی بیماری بسیار خطرناكی است كه اگر در وجود مرد یا زنی ریشه بدواند هستی آن فرد را به كام خود می كشد.چه بسا كه، درمان این بیماری سخت تر از هر اعتیادی باشد.
عمه بلقیس گفت:
آرشین جان اول اینکه نسل شما با نسل من خیلی فرق داره…من الان 27 سالمه و تو فکر کنم 16/17 ساله به نظرم می آی…در جواب تو باید بگم من فعلا یک خانم متاهل هستم و هنوز طلاق نگرفتم . و روزی که طلاق گرفتم و یک چند ماهی هم بعدش به خودم مهلت فکر کردن دادم من هم به رابطه ی جدید فکر خواهم کرد.مسلما به ازدواج هم روزی فکر خواهم کرد چون دوست دارم بچه داشته باشم و خانواده،چون به 50 سالگی خودم هم فکر می کنم که مطمئنا هیچ سری نمی چرخه که به زیبایی من خیره بشه…اون موقع شاید چند تا بچه ی با مزه ی زبون دراز و کنجکاو مثل تو دور و برم باشند زندگیم قشنگ تر باشه…
ساره گفت:
البته تنها گزینه پیش روی ما در این شرایط خوردن بخشی از بدن شخص متوفی کنار ماست، این مساله در تاریخ بارها اتفاق افتاده، همچنین در یک سقوط هواپیما در یک منطقه سردسیر، که افراد تا مدتها به طور مخفیانه از بدن جانباختگان تغذیه می کردند.
ببینید ما با این موقعیت های فرضی یا احتمالی و بحرانی، نمیتونیم نتیجه گیری کنیم که مثلا انسانها ذاتا و فطرتا علاقمند به خوردن گوشت همنوع خودشون هستن.
مثل شرایطی که شما برای خانم ها فرض کردید و خواستید که عکس العمل خودشون رو در اون موقعیت مشخص کنند و نتیجه گیری کنید که پس خانم ها اینطور و آن طور هستند.
کورش گفت:
++++++++++++
ساره گفت:
این که مردها تنوع طلبند و شما به هزار ادله تاریخی و فلسفی میخواهید برآن تاکید کنید یک مساله است، و این که «قضیه زن شوهر دار به کلی فرق می کند» یک مساله دیگر است
من وقتی میگم شما سفسطه می کنید، یعنی استنتاج غلط یا استنتاج دلخواه خود از یک موضوع پیش فرض
شما پیش فرضتان این است که مردان تنوع طلب هستند
اما تنوع طلبی مردان چه ربطی دارد به این که زن شوهر دار تحت هیچ شرایطی نباید وارد رابطه دیگری با غیر شود؟ (این را با توصیه به چنین رابطه ای اشتباه نگیرید)
خواهش می کنم به جای جوابهای طولانی و خسته کننده ، به طرز استدلال خود کمی دقت کنید و ببینید چه چیزی را دارید مطرح می کنید تا به چه چیزی برسید، و بعد جواب دقیق و مشخص به سوال من بدهید.
دوست عزیز، قضیه غیرت یا تعصب یک چیز است، تنوع طلبی یک چیز دیگر
ویل دورانت اگر بر تنوع طلبی مردان تاکید می کند، آیا در مورد ارتباط مالکیت با تک همسری و غیرت چیزی نگفته؟ در مورد تاثیر اقتصاد روی اخلاق جنسی چیزی نگفته؟ شما فقط همان قسمتهای تنوع طلبی برایتان جالب بود؟
سوال من اینست:
اگر مرد به دلیل تنوع طلبی رفت و به قول شما یک قهوه اضافه خورد (نوش جانش)
آنگاه
چه ربطی دارد به این که همسر او نباید برود و وارد یک رابطه با غیر از او بشود، و حتما باید از او جدا بشود و وارد این رابطه بشود؟ (این فرض را هم داریم که این خانم کمی غیر طبیعی است، با معیارهای شما یا به هر دلیل دیگری و میل به چنین رابطه ای دارد)
.
.
.
.
.
و در پایان،
سوالی دارم از سیامک عزیز، فرض کنید شما در جزیره ای… نه ببخشید در مکانی مثلا بیابانی به مدت طولانی گیر افتاده اید به همراه یک شخصی از نزدیکان خونی درجه یک، مدتهاست گیر افتاده اید و نه جنبنده و گیاهی در آنجا موجود است، و نه راه به آبادی یا جایی که انسانها هستند دارید، و نه غذایی برای خوردن یافت می شود، پس از مدتی آن فرد همراه شما به دلیل ضعف و گرسنگی جان می سپارد (خدای نکرده)، و شما همچنان تنها و گرسنه و خطر مرگ، چه می کنید؟
اصلا برای این که توهین یا شخصی سازی تلقی نشود، شما من را در این شرایط فرض کنید، من در این شرایط هستم، من چه باید بکنم؟
سیامک گفت:
ساره جان من به عمق خشمی که از اعماق وجود شما می جوشد واقفم و به آن احترام می گذارم.ما در مورد مسائل اجتماعی از قواعد سخن می گوییم نه از قوانین. مواردی استثنا یی در این گونه موارد وجود دارد که ترس از برداشت اشتباه و عوامانه از آن باعث می شود تا قلم در لاک خود گزارم.برای مثال تکلیف زنانی که شوهر آنها معتاد و یا معلول و یا فاقد سواد و معرفت اجتماعی است چه می شود؟ بگذرم. ماحصل این بحث این است که حق برابری زن و مرد در مورد تنوع طلبی نه دارای ریشه تاریخی و نه اجتماعی و عرفی و نه علمی است. زن توسط خلقت خود محدود شده است و این تقصیر مرد نیست. شما بعنوان یک انسان آزاد همین الان مختارید هر کاری که خواستید بکنید و هیچ کس هم نمی تواند جلوی شما را بگیرد ولی این تصور که کار صحیحی انجام داده اید بحث دیگری است.شما فرضا می خواهید از مرد انتقام بگیرید ولی غافل از اینکه هر ضربه ای که به مرد زده اید ده برابر آن را به خود وارد کرده اید. اگر یک مرد زن دار با نصف زن های شهر تهران هم رابطه داشته باشد باز هم از نظر مردم آب از آب تکان نمی خورد! ولی زن شوهر دار دارای آنچنان وجه نیک و خوشبویی است که حتی در جوامع پیشرفته هم تنوع طلبی او را تاب نمی آورند.حقیقت تلخ است ولی باید با آن روبرو شد. از رییس جمهورهای آمزیکا گرفته تا معروفترین هنرپیشه های هالیوود و اکثر ورزشکاران خارجی و وطنی همه دچار تنوع طلبی هستند.(برای مثال بیل کلینتون همسر با وفای همین خانوم کلینتون! با کارمند کاخ سفید روی هم ریخت و از او می خواست تا مردانگی اش را با دهان زیبایش بمکد تا آب زندگی را به چهره خانوم مونیکا لوینسکی بپاشد! )
ما حتی اگر فرض کنیم که این سخن شما صحیح باشد ولی وقتی ضمانت اجرایی ندارد ما را از حرص خوردن چه سود؟ چرا بجای درافتادن با غریزه تنوع طلبی مردان به مدیریت آن نپردازیم؟ ویل دورانت هم ملاک تشخیص ما نباید باشد بلکه می توان نظریات او را کنار نظریات دیگران گذاشت تا به نتیجه گیری خود کمک کرد. اگر هم منظور شما این است که همپای مردان از این حق برخوردار باشید. باید گفت کسی جلو شما را نگرفته است!! اگر زنی بخواهد مانند مردان به تنوع طلبی بپردازد اولا آزاد است و کسی حق ندارد جلوی او را بگیرد و او را سر زنش کند(بشرطی که خانواده نداشته باشد) دوما باید بداند که بعد از مدتی یک خلا عشقی عمیقی را در وجود خود حس خواهد کرد که بخاطر کم عمق شدن است! تنوع طلبی جنسی یک مزیت برای مردان نیست که شما هول شده اید و می خواهید تلافی در آورید! بلکه یک نقطه ضعف است! نقطه ضعفی که طبیعت مخصوصا برای بالا بردن در صد باروری ایجاد کرده است! به همین خاطر است که می گویند میزان لذت زنان از سکس چند برابر مردان است و این چیزی است که بخاطر عمق عشقی آنان ایجاد می شود. بر طبق قانون طبیعی حیات و برای اینکه شانس زاد و ولد و تربیت فرزندان بالا برود , مرد دارای غریزه جنسی «واگرا» و زن دارای غریزه «هم گراست». یعنی جنس تر متمایل به آمیزش با تعداد هر چه بیشتری ازجنس ماده و جنس ماده در پی کاهش کمیت تنوع جنسی و افزایش کیفیت آن با تعداد محدود تری از جنس نر است می توان بر این اساس رفتار» تنوع طلبانه مردان» و «غیرت مردانه» و «حسادت زنانه».»نجابت زنانه» را درک کرد. اصولا اکثریت زنانی که مایل به برقراری رابطه با تعداد زیادی از مردان نیستند نه به این دلیل که کسی جلو آنها را گرفته بلکه بدلیل تبعیت از غرایز بیولوژیکی است.زنان بطور غریزی از اینکه با تعداد زیادی مرد باشند ابا دارند. البته این مطلب به این معنا نیست که زنان از مردان دیگر خوششان نمی آید! بر عکس زنی در دنیا نیست که از دیدن مردان دیگر تحریک نشود! ولی دوست داشتن خیالی تا به عمل آوردن آن فاصله زیادی دارد و اغلب زنان از بعمل در آوردن تمنیات خود نسبت به مردان دیگر طفره می روند. اگر زنی دست از پا خطا کند می تواند دلیل ان این باشد که رابطه فعلی او با همسرش و یا با دوستش دارای عمق عشقی کافی نیست.پس او در پی یافتن فرد دیگری می کردد تا بتواند این عمق عشقی را در وجود او متجلی سازد. مثال ساده این مطلب معدودی از زنان شوهرداری هستند که دارای دوست پسر هم هستند ولی این به این معنا نیست که آنها «جنده» هستند! خیر اکثریت آنها نسبت به دوست پسرشان و یا بهتر بگوییم شوهر دومشان وفادارند! و حتی اگر بفهمند که او با کس دیگری هم رابطه دارد دچار حالت غریزی و طبیعی «حسادت زنانه»هم می شوند!این قواعد در مورد قبل از ازدواج هم صدق می کند منتها به نوعی دیگر. دختری را در نظر بگیرید که با ده ها پسر دوست بوده و با آنها رابطه جنسی هم داشته است آیا این مطلب نقیض مطالب فوق است؟ اگر خوب نگاه کنیم این دختر بطور ناحوآگاه در پی کسی بوده است تا عمق عشقی او را ارضا کند و از این شاخه به شاخه دیگر رفته تا میوه خود را بیابد ولی جالب اینجاست که در این مورد هم این دختر ترجیح می دهد تا با یک نفر باشد! و بعد نفر بعدی و بعد نفر بعدی!نه چهارتا چهارتا و پنج تا پنج تا!پس او فاحشه نیست. باز هم موارد فوق می تواند همه جا مصداق نداشته باشد ولی قاعده کلی میل زنان را می توان اینگونه ترسیم کرد. به عبارت ساده مردان به افزایش سطح رابطه متمایل هستند و زنان به افزایش عمق رابطه. بدین لحاظ زنان نمی توانند ما مردان را بخاطر تبعیت از غریزه تنوع طلبی سرزنش کنند و از آنطرف ما مردان هم نمی توانیم زنان را بخاطر ابراز طبیعی حسادت خود نکوهش کنیم.هر دو مورد طبیعی است و جنگ بین این دو هم طبیعی است!
در مورد مثال بیابان شما هم من اگر باشم راحت خود را به آغوش مرگ می سپارم! مرگ اصلا آن چیزی نیست که ما آن را تصور می کنیم.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی!
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ!
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ!
با تمام این تفاصیل همانگونه که قبلا نیز گفتم هر موردی می تواند استثناهایی داشته باشد و من نمی دانم شرایط برزخی شما از چه نوعی است که بعنوان یک دوست هرکاری که از دستم بر می آید انجام دهم.اگر خواستید بیشتر توضیح دهید.
ساره گفت:
مشکل از نگاه شماست که به زنهایی که خلاف آنچه دوست دارید باشد، حس می کنند و باور دارند، برچسب خشمگین، غیر طبیعی، مردانه، و … می دهید و اینطور می بینید، در من هیچ خشمی نیست، چون هرگز درگیر رابطه ای از نوع خیانت نبوده م که نسبت به آن خشمی داشته باشم.
در مورد جواب سوال هم ممنونم، اما سوال دیگری برام پیش آمد که چطور و چرا غریزه بقا و میل به زنده ماندن که از هر غریزه دیگری در ما قوی تر است، را سرکوب می کنید و خود را به دست مرگ میسپارید؟
نظر من در مورد مرگ شبیه به نظر شماست و همینطور فکر می کنم، اما بدن ما اینطور فکر نمی کند، همانطور که وقتی در آب غرق می شویم، حتی اگر مایل به غرق شدن باشیم، وحشت و تقلایی بر وجود ما حاکم می شود که هیچ تاثیری از باور ها و عقاید ما نسبت به زندگی و مرگ نمی پذیرد.
حالا وارد حاشیه نمی شوم، اما برام سوال هست که چرا غریزه بقا به که قویترین و شدیدترین غریزه در جاندار هست را سرکوب می کنید و آن چیزی که باعث میشود این غریزه را سرکوب کنید و ارزشش بسیار بیشتر از زندگی شماست چیست، ولی در جای دیگر انقدر روی نوع خاصی از غریزه که در مردان هست (که البته در زنها هم هست) تاکید می کنید، و ترمزی یا هیچ چیز ارزشمند دیگری ازآن نوع که غریزه بقا را سرکوب کردید، در این مورد نمی شناسید یا قائل نیستید؟
سیامک گفت:
ساره جان. خوب نکته ای را گفتی. بحث مرگ بحثی مفصل است که فکر نکنم مورد توجه خوانندگان نسوان باشد ولی بطور خلاصه باید گفت. یکبار کنفوسیوس در جمع شاگردانش اظهار داشت : اکنون مرگ و زندگی در نظر من یکسان است! ناگهان در بین شاگردان ولوله و دلهره ای افتاد و با نگرانی از استاد پرسیدند : آیا شما از زندگی سیر شده اید و می خواهید بمیرید؟! کنفوسیوس با لبخند جواب داد: من نگفتم مرگ از زندگی بهتر است!
ما تا آنجا که می توانیم به زندگی می پردازیم ولی آنگاه که موقعش شد خود را به آغوش مرگ می سپاریم.
دانش ما در مورد مرگ بسیار اندک است و این مذهبیون نادان جهان پس از مرگ را تخریب چهره کرده اند . اگر می خواهی در مورد سرشت حقیقی مرگ بدانی , فلسفه یوگا به تو کمک بزرگی خواهد کرد.یوگا با تشریح چاکراهای هفتگانه تو چگونگی مرگ تو و پیوستن روح تو به چاکرایی که در بالای سرت است(ساهاسرارا) را در مورد منزل شیرین ابدی آسوده خاطر خواهد کرد.
از طرف دیگر مرگ یک ماهیت دارد و یک علت بوجود آورنده . آنچه ما از آن می ترسیم و درد آور است علت مرگ است نه خود ماهیت مرگ. برای مثال فرض کن شما به اتاق عمل ببرند و با یک آمپول بیهوشتان کنند و بعد هم تمام! هیچ دردی احساس نخواهید کرد. در اینجا شما با ماهیت مرگ روبرو می شوید.
نکته آخر اینکه مرگ حق است امروز شما ! فردا نسوان! و صد سال دیگر هم من!
ساره گفت:
ببخشید این جواب برای سیامک بود، اما نمیدونم چرا برای نظرهای انتهایی، گزینه پاسخ فعال نیست:
((البته تنها گزینه پیش روی ما در این شرایط خوردن بخشی از بدن شخص متوفی کنار ماست، این مساله در تاریخ بارها اتفاق افتاده، همچنین در یک سقوط هواپیما در یک منطقه سردسیر، که افراد تا مدتها به طور مخفیانه از بدن جانباختگان تغذیه می کردند.
ببینید ما با این موقعیت های فرضی یا احتمالی و بحرانی، نمیتونیم نتیجه گیری کنیم که مثلا انسانها ذاتا و فطرتا علاقمند به خوردن گوشت همنوع خودشون هستن.
مثل شرایطی که شما برای خانم ها فرض کردید و خواستید که عکس العمل خودشون رو در اون موقعیت مشخص کنند و نتیجه گیری کنید که پس خانم ها اینطور و آن طور هستند.))
سیامک گفت:
این قضیه آدمخواری در برف و بیابان بیشتر جنبه هالیوودی دارد . اکثر کسانی که در چنین جاهایی گرفتار شده اند خیلی طبیعی مرده اند و آدم خواری نکرده اند.هر ساله صد ها نفر در بیابان و قطب و … گم می شوند و ما خبری از آدمخواری آنها نمی شنویم
ساره گفت:
قضیه گیر کردن چند زن در یک جزیره با دو مرد یکی بیش فعال جنسی و دیگری سرد و بی خاصیت چطور؟ و انتخاب یکی از این دو به عنوان همسر؟؟؟؟جنبه رئال دارد؟؟
تا حالا هیچ گزارشی از چنین موقعیت هایی و چنین آدمهایی دیده نشده.
ساره گفت:
پس بد نیست در مورد قضیه کاملا واقعی سقوط هواپیمای اروگوئه ای بیشتر بدانید، پرواز شماره 571 که افراد باقیمانده برای حفظ جانشان از اجساد تغذیه می کردند، کاملا مستند،
اما من به هیچ وجه اینطور استنتاج نمی کنم که بشر ذاتا میل به آدمخواری دارد
فانوس گفت:
انگار اوضاع خیلی خرابه که فحاشان ولایت به عربده کشی افتاده اند شاهین نجفی(خفّاش عیاش!) حالا هم سایت بالاترین(سر راهی!)
داخلیها رو کردند حالا نوبت به خارجیها رسیده چون دستشون نمیرسه حکم ارتداد صادر میکنند!
فانوس گفت:
چه میکنه این نقی!
یک به صفر جلو افتاده از علی!!
Ugla گفت:
این رویه رو دوس دارم ، باهاش زندگی میکنم اما چیزی که هس و شاید بشه اسمشو گذاشت مشکل اینه که تداوم این مدلی زندگی کردن قدرت ِ تحمل رو تو یه رابطه از آدم میگیره . واضح تر بخوام بگم الان من نمی تونم کسی یو دوس داشته باشم به طوری که ایراد های جزئیش به چِشم نیاد چون وختی با یه آدمی میخوابی که میدونی حتی حق ِ این و داری که دیگه اسمشم به یادت نیاری و خیالت راحته که بعد از ترک ِ اون اتاق کسی رو به گا نمی دی و این حرفا ، ایرادهای اون آدم باعث نمیشه از سکس لذت نبری چون به خودت میگی » خب اگه این یه کم چاقه و من چاق دوس ندارم به درک ، بعدیو لاغر ور میدارم » و مطلقن دیگه مثلن چاقی ِ آدمه آزارت نمیده . ولی امان از روزی که بعد از یه مدت ِ زیاد این مدلی زندگی کردن با کسی هم خواب شی که اقلن اون بهت احساس داره و نقصی ببینی که در لحظه بهت یادآوری شه وای ی ی ی من باید به این موضوع «عادت» کنم !! …من الان نمیدونم از روزی که این شکلی زندگی کردم نتونستم کسی و دوس داشته باشم یا از روزی که کسیو نشد دوست داشته باشم اینجوری زندگی کردم . ؟!
Keyvan گفت:
بد نیست این را هم بخوانید:
http://zananeha.com/archives/2012-05/003268.html
هما گفت:
چرا تعطيل كردين ؟ چرا ؟؟؟
عزیز جون گفت:
@عمه بلقیس و کیوان
ممنون، نظر هر دو تون جالب و قابل تامل بود.
فکر کنم هیچ کس هیچ جای دنیا نمیدونه، چه راهی درسته و چه راهی غلط.
به قول کتاب راز، زندگی کردن مثل حرکت یک ماشین تو شب میمونه، با کمک چراغ های جلوی ماشین هر بار فقط چند متر جلوتر رو میبینی، ولی همین طوری میتونی همه ی مسیر رو بری.
من در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم ، بعد برای درس به شهرها ی مختلف و الان به خارج از ایران اومدم. نتیجه هم این شد که الان کلا همه ی فلسفه های زندگیم رو صفر تنظیم شدند. منظورم اینه که «تا بدانجا رسید دانش من… که بدانم همی که نادانم». البته خیلی هم از این نادانی و حیرانی ناراضی نیستم، حداقل از مطمئن بودن الکی بهتره.
خیلی خوشحالم که فضای مجازی به این راحتی امکان به اشتراک گذاشتن تفکرات را به وجود آورده. تنها چیزی که من فهمیدم اینه که خودم رو بشناسم و ببینم با چه شرایطی راحت هستم بدون اینکه کسی رو آزار بدم.
من به دلیل نحوه ی زندگی و تجربیاتی که داشتم، از سکس آزاد و کژوال و … خوشم نمیاد. نه این که امتحان کرده باشم، نه همینطوری دلم نمیخواد حتی امتحان کنم . یکی دیگه هم ممکنه خوشش بیاد ، یا بخواد امتحان کنه، همینطوری چون دلش میخواد. نه من درستم نه اون ، فقط ما دو تا آدم مختلفیم که تصمیم گرفتیم دو راهه مختلف رو بریم.
چند مدت پیش یک بار نشستم قانون های زندگیم رو بازنویسی کردم.
-من آدمی هستم با یک تجربه ی زندگی منحصر به خودم. با این تجربه ها از یکسری چیز ها خوشم میاد از یک سری چیز ها بدم میاد. لزومی هم نداره که دلیلی داشته باشه. پس کاری رو بکنم که خودم راضی ترم.
-فقط تو مسیر راضی کردن خودم ، دروغ نگم و کس دیگه ای رو آزار ندم . شاید این برای کسی مهم نباشه ، ولی به نظر من کسی که به دروغ به دختری پیشنهاد ازدواج میده که یک شب باهاش بخوابه کار درستی نمیکنه. الان خیلی از دختر ها هستند که دنبال سکس بدون تعهد هستند . آدم باید بگرده مثل خودش رو پیدا کنه. اصلا هم دلم نمیخواد که با یک آدم متاهل دوست بشم، چون این آسیبیه به زن و بچه ی اون . هرچند الان آقایون متاهل این رو میگند که این مشکله منه نه تو ولی …
-برای نظری که تنها یک انتخآب و علاقه ی شخصیه و هیچ اثباتی پشتش نیست، الکی تبلیغ نکنم و دنبال مرید و نوچه نگردم. به قول معروف هیچ کس رو به زور راه نامعلوم خودم هدایت نکنم. به نظرم آدم های خطرناکی مثل هیتلر ، خمینی و کسانی بودند که فقط خوب حرف میزدند، سفسطه و هوچی گری میدونستند. خیلی بده آدم سر چیزی که نمیتونه اثباتش کنه، با اطمینان حرف بزنه. ببخشید نوشته ام پر از حرف های تکراری بود و الکی به درازا کشید.
زندگیتون سرشار از شادی و رضایت خاطر .
کاپیتان بابک گفت:
حرفای اولتون درست. اتفاقن اینکه شما می خواهین دروغ نگین و کسیو آزار ندین خیلی هم مهمه.
آخراش گفتین هیتلر و خمینی
هیتلر بله، سخنگو بود. ولی خمینی؟ خمینی خوب حرف می زد؟ به چه زبونی؟
خوبه که حرف زدن هاش تو یو تیوب هست. چون خارج هستین راحت می تونین گوش کنین به من بگین لا کن کجاش خوب بودَه. خوبی خمینی فقط در این بود که فارسی بلد نبود و اسلام را به مردم ایران نشون داد
عزیز جون گفت:
کاپیتان عزیز ،
خوب یا بد بودن یه چیز نسبیه . ممکنه این وبلاگ به نظر من خوب باشه، و به نظر یکی دیگه بد . منظور من از خوب حرف زدن خمینی این بود که تونست قشر عظیمی از مردم رو با خودش همراه کنه . یک استاد اروپایی میگفت چیزی که برام عجیبه اینه که زمان انقلاب ایران خیلی از دوستان ایرانی من که خارج از ایران بودند هم موافق با انقلاب بودند. این نشون میده که به هر حال خمینی تو جذب مخاطب موفق بوده . ممنون از بابته ویدئو، جالب بود .
کیوان گفت:
@ عزیز جون
از پاسخت ممنون، دقیقا تا زمانی که هرکس نخواهد نسخه خاص تجربیات و شخصیت خویش را به دیگران تحمیل کند، مشکلی وجود ندارد. مشکل از جایی شروع میشود که کسی ادعا میکند راهی که پیشنهاد میکند تنها راه سعادت بشری است و بخواهد همه را بزور به آن راه ببرد. پوپر میگوید:« کسانی که وعده بهشت را در این دنیا میدهند، در انتها جهنم خواهند آفرید». مثل پل پوت، استالین و همانها که نام بردی. یا بقول آرش سبحانی ترانه سرا و خواننده (به نظر من) نابغه گروه کیوسک: زندگی ما رو جهنم میکنند تا خودشون برن به بهشت!
عمه بلقیس گفت:
زیبا گفتید
ايران دخت گفت:
وای نقی!!
محسن گفت:
چرا مطلب نمی ذارید شما؟من یکسال و اندی هست که مطالب سایتتونو می خونم البته ازطریق ایمیل الان که میتونم وارد سایت بشم وحتی کامنت بذارم شما دیگه نمی نویسید!
دیوونه گفت:
اولین باری بود که یه مطلب رو اینجوری دقیق و کلمه به کلمه تا آخرش خوندم.خداییش فقط بخاطر موضوعش نبود.اینکه اینقدر راحت حرف بزنی خیلی مهمه.چون آدم یه وقتایی حتی با خودش هم نمیتونه اینقدر راحت حرفاشو بزنه.لذت کافی و شامل رو از این پست شما بردم .در حد بسیار بسیار زیاد موفق باشید.
آرشین گفت:
قدمم نحس بود؟ چرا دیگه چیزی ننوشتی؟
من تازه میخواستم خاطراتمو برات بگم الان تو راه تهران هستم رفته بودم لاهیجان خونه دوست دخترم و دوست پسرش. دو تا دختر دیگه هم بودن . من براشون از کجول سکس گفتم یکیشون بهم خندید گفت مگه نمیدونستی؟
تازه اونا بهم سکس بالماسکه پیشنهاد کردن . آرتان میگه برای بالماسکه حداقل ده تا دختر و ده تا پسر لازمه کنار هم باشن اونم بستگی داره اگر گی باشن باید پسرا بیشتر بشن و اگر ترنس باشن تعادل میشه .نفراتمون بره بالاتر بهرته خوب.
ببین کجول دیگه دموده شده الان گروپ و ضربدری بورس داره
راستی چرا یکی بهم گفت حالت تهوع بهش دست داده؟
من فکر میکردم اینجا نیاز نیست خودمو سانسور کنم
بازم از اسکارلت تشکر میکنم خواهش میکنم بی پروا تر همه چیزو بگو
گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم
مرسی که بخشی از صدای ما جونای ایرانی هستی
آرشین گفت:
برسم خونه براتون میگم لاهیجان چه خبر بود به خدا آخوندا حکومت خرن نمیدونن یا کاری نمیتونن بکنن خودشونو به خریت زدن ؟ببین ما جونا آخوندارو بدون انقلاب و خونریزی مجبور میکنیم جلومون کوتاه بیان اونا هی قانون بزارن گشت ارشاد بزارن تفکیک جنسیتی بکنن ما برعکس بیشتر دختر پسرا به هم نزدیک میشیم بالاخره میشکننو تسلیم ماها باید باشن زنده باد محبت آزادی سکس
ببین من اینو بهت قول میدم هم آخوندا هم شماها باید با ما جونا کنار بیایین
خرزهره گفت:
کسی از شما نخواست خود سانسوری کنی اتفاقا خیلی خوبه که بنویسی. شما محصول تیپیکال سیستمی هستی که لولی و اسکارلت دنبالشن
EhSAN گفت:
قبلا فکر کنم مینوشتن +18
آرشین جان کی گفته الان دنیا دارن با سکس حال میکنن؟ اتفاقا برو ببین سکس دیگه در
جوامع آزاد وسیله ای برای دوست داشتنه کسی با سکس اونجور که شما میگی در اروپا
و … لذت نمیبره الان جوونا با چیزای دیگه حال میکنن وقت و عمرت رو هدر نده
در ضمن فکر نمیکنم جوونای ایرانی اینطور باشن که شما میگی والا تا دیروز اینا
نمیدونستن کاندوم خوردنیه یا پوشیدنی حالا سکس با خواهر!!! سکس ضربدری؟؟!!
والا مردم ایران نون ندارن بخورن کسی ندونه فکر میکنه چه خبره
انسان میتونه هر جور میخواد زندگی کنه ولی هم میتونه به اندازه حیوان لذت ببره
و هم به اندازه انسان …انسان بودن با اینچیزی که داری میگی فرق داره اینجا نوشته ها
فکر نکنم انقدر سطحی و تحریک کننده باشه که کسی بیاد برداشت آزادی سکس رو به این
معنا داشته باشه. حتا سکس کژوال رو محکوم کرده . یه بار دیگه متن رو بخون .
سیامک گفت:
یه بار یه پسره یه دختره رو برده بود خونه شون. برای اینکه دختره رو راضی کنه تا شلوارشو بکشه پایین البوم عکس های خانوادگی رو آورد و شروع کرد عکس ها رو نشون دختره دادن. آره اینکه می بینی دختر خاله ام که به همه می ده! اینکه می بینی دختر عمه امه که الان شیش تا دوس پسر داره و به همشون هم می ده! این یکی دختر عمومه که معلوم نیست از کی حامله اس!…. مادرش داشت پشت در گوش می داد و حرص می خورد. عاقبت در را باز کرد و گفت پسرجان ببین اگه می ده بکنش! وگرنه تمام فامیل رو جنده نکن! حالا برای اینکه 4 تا مثل این عمه بلقیس می خان چپ و راست بدهند تمام ایران زمین را دارن جنده می کنن
!
nasim گفت:
+++++++++++++++++++++++++++++++++
عمه بلقیس گفت:
سیامک جان یه کم بالاتر برو نوشته های من را درست بخوان…انوقت می فهمی که بدجور داری دری وری می گویی…تو همان کسی هستی که بالاتر به همین عمه بلقیس گفتی چه خوب نوشتی و حقیقت را هم نوشتی…تو هم من را یاد مردانی می اندازی که خودشان قهوه های اضافی می خورند و سعی دارند بگویند کلا همه ی مردها دنبال خوردن قهوه های اضافی اند.
استفاده از واژه ی جنده برای مردانی مثل تو راهکاری برای فراری دادن زنانیست که دارند حرفهای نویی می زنند…و این هم سو استفاده از شرم و حیای زن ایرانیست که همیشه برای اینکه توهین نشنود سعی می کرده با هرکسی دهان به دهان نشود…اما حکایت زنهای امروزی چیز دیگریست به زنهای امروزی اگر گفتی جنده ، سرخ نمی شوند، در نمی روند، نمی ترسند، خفه نمی شوند… وای می استن تو روت ، یک نیشخند حوالت می کنند و می گن جنده مادرته!
سیامک گفت:
من هیچوقت از واژه جنده نه تنها استفاده نکرده ام بلکه از آن متنفرم. اگر به کامنت های بالا بروی می بینی که نوشته ام سکس ورکر (که از نظر من شخصیتشان کاملا محترم است):
«سیامک
ببین ساحل جان اولا این را از نقطه نظر خودم و یا شما نمی گویم بلکه عقیده رایج جانعه را در مورد نجابت طرح می کنم ممکن است من و شما اصلا بی خیال چیزی بنام نجابت باشیم و اصلا تعریف دیگری از آن داشته باشیم. دوم اینکه ما بهتر است متوجه تفاوت بیولوژیکی زن و مرد باشیم. چه زن تحریک شده باشد و چه نشده باشد باز هم قابل کردن است . نمونه آن هزاران سکس ورکری ( که از نطر من شخصیتشان کاملا محترم است) و بدون هیچ تحریکی تن خود را بدست مردان می دهند و مردان هم راضی هستند. اگر بخواهیم سوال خود را در شرایط برابر برای زنان طرح کنیم سوال اینگونه خواهد بود. فرض کنید دو زن برای ازدواج شما مهیاست یکی زنی وفا دار و دارای همه صفات مثبتی که مردان برای آنها می میرند! ولی متاسفانه رحم او دارای نقص ژنتیکی است و درد زیادی را در هنگام ورود آلت تحمل می کند و نمی تواند با شما سکس داشته باشد و دیگری که خوره سکس است و یک سر دارد و هزار سامان ! حال شما کدام را انتخاب می کنید؟ ( شما به این پاسخ جواب دادید و فکر هم می کنم جواب من هم جواب شما باشد!)
چرا تهمت می زنی ؟ عمه!
Baran گفت:
پسر جان اگه هنوز متوجه نشدی باید بهت بگم این ج.ا وآخوندها هستن که شما نسل جوان را با این شیوه تفکر و عمل شکستن و شما هم تسلیمشون شدین.گشت ارشاد و مابقی قضایا فقط برای سوق دادن جوان ها به همین نوع نزدیک شدنه وگر نه سکس و ارتباط دختر ها و پسر ها همیشه ودر همه نسل ها بوده و خواهد بود.کسی هم نمی تونه جلوی روند طبیعی آن رو بگیره و آخوند ها امثال شما را که فکر هم نمی کنم در اکثریت باشید کاملا اخته کردن و قدرت فکر و عمل درست را ازتون گرفته اند. بعنوان یک مادر خیلی برام غم انگیزه .
آدم ناراحت گفت:
@آرشین
فکر نکنم اینجا کسی دوست داشته باشه راجع به خاطرات سکسی شما اعم از سکس گروهی و ضربدری و بالماسکه و اینا مطلب بخونه،اینجا یه وبلاگ سکسی نیست ، اینجا مکانیه برای به اشتراک گذاشتن عقاید ، ایدهها ، یادگیری ، بحث و تبادل نظر ، حالا ایندفعه از خوش شانسیِ شما موضوع بحث سکس در اومده ، این فانتزیهای تینیجری خودت رو تو ذهن خودت نگه دار یا برو تو یه وبسایت یا وبلاگ اروتیک به اشتراک بذار.
اگر هم قبول نداری میتونی یه نظر خواهی کوچیک از بقیه دوستان هم داشته باشی.
عمه بلقیس گفت:
سیامک جان
نمی دانم مطلبی که نوشتی طرز فکر کدام روانشناس یا فیلسوفی بود…چون روانشناس یا فیلسوف زیاد داریم و اتفاقا این تضارب آرا (به قول نسوان) در میان این قشر هم وجود دارد. این نسبت دادن عقایدمان به روانشناسان و فیلسوفان هم حکایت همان جمله ی قدیمی و نخ نماست: در قرآن آمده است که….و همه ی ما از قدیم عادت کردیم این را که گفتند دیگر خفه شویم چون بلاخره چیزی که در قرآن آمده بود قابل پرسش و شک نبود! یادم هست مادر بزرگم یک بار به پدرم گفت : زشته ریش هاتو از ته بزنی و صورتت برق بیفته…پدر من تا اومد 4 تا بحث با کلاس روانشناسی جامعه شناسی راه بندازه مادر بزرگم گفت: در قرآن اومده! دیگه حرف نباشه!
بحث تنوع طلبی چیزی نیست که آن را گره بزنیم با مرد بودن…این یک خصلت انسانی است…به انسان گره می خورد نه به مرد…در حیات وحش یک شیر ماده از نرهای زیادی صاحب فرزند می شود و هر نری که قوی تر است ماده را بارور می کند…و اگر یک شیر ماده با چندین شیر نر رابطه ی جنسی نداشته باشد سیستم تولید مثل به کل به هم می ریزد…در تبت زنان چند شوهر برمی گزینند …و در یک خانه گاهی با چند مرد زندگی می کنند…خوب بعد از شنیدن این بحث که از منتسب به فیلسوفی با نام عمه بلقیس بود حتما فلسفه ی تنوع طلبی زنان و حیوانات ماده را حالا از ذهنت پاک کردی و اسمش شد تلاش برای سرعت بخشیدن به سیستم تولید مثل!
هیچ زنی در زندگی اش عاشق زندگی کردن و خوابیدن با یک مرد و فقط یک مرد نیست و خودت می دانی که بعد از چند صباحی که کنار مردت زندگی می کنی دیگر وقتی مثل روزهای اول به تو دست می زند تنت مور مور نمی شود…دور و برم زنان جوان متاهل بسیاری را می شناسم که هرروز عصر توی خط دور دور کیلو کیلو شماره می گیرند …با مردهای دیگر سکس دارند و حتی مردهای دیگر را به خانه ی مشترکشان می برند و در تختخواب مشترکشان به مردشان خیانت می کنند…همه ی ما وقتی یک شلوار جین نو می خریم از پوشیدنش خیلی کیف می کنیم و بعد از مدتی کم کم دلمان می خواهد یک جین نو بخریم…پس می بینی که تنوع طلبی در همه ما وجود دارد…باورش کنی یا نه دیگر دوران آن نظام مردسالارانه ای که تنوع طلبی و ناخنک زدن را حق مرد می دانست و از زن انواع بهره کشی ها را می کرد به سر آمده و آمار بالای طلاق نشان می دهد که حتی اگر مهریه بشود 110 سکه یا اصلا حق طلاقها همه باطل شود یا هر قانون دیگری باز زنان در دادگاههای خانواده بغل به بغل ایستاده اند…و اصلا هم دیگر گوششان نمی شنود وقتی مردانشان زیر لب غرغر می کنند که زمان مادرانمان و مادربزرگهامان چقدر زنها نجیب بودند و چه خانم و چه نار و چه فرزند دوست و چه کم توقع و چه ….بادکنکی فرهنگی بود ،ترکید رفت پی کارش…
بحث عمه بلقیس بحث دیگریست…عمه می گوید چیزی را برای دیگری بخواه که برای خودت می خواهی…پس اگر هرزگی یک مرد برایت چندش آور است هرزگی آن زن هم به همان اندازه چندش آور…عمه می گوید زنی که طلاق می گیرد برعکس تصور بعضی ها برای خودش خیلی ارزش های تعریف شده داشته…که اگر آدم طلاق گرفت نباید اصلا به سرش بزند قاطی کند ….اصلا عمه باورش نمی شود که در زندگی بشود هرکاری کرد بی پذیرفتن پیامدهایش…و عمه یک حرف با لیلا دارد…تصمیم تو برای قطع کردن رابطه هایت با ایرانی های خارج از کشور تصمیم تو برای فرار از تفکر ایرانی نیست…تصمیم تو برای فرار از صدای پس سری خودت است…
و اینکه کیوان عزیز شکسپیر را از سال 1500 میلادی تا به اکنون باز هم می شود فهمید ،حتی Beuwulf را از 1100 میلادی تا به اکنون هم می شود … و این چیزی که شما گفتی برای منی که ادبیات انگلیسی خواندم چیز جدیدی بود که مطمئن باش سندیت ندارد.به بیهقی و مولانای خودمان شک نکن ، مرغ همسایه همیشه غاز نیست…اندیشه های نو هم داشته ایم اما سکس ضربدری و کژوال و غیره را نه هنوز نداشته ایم!
ساره گفت:
زنها هم مثل مرد ها فانتزی های جنسی دارند، تخیلات جنسی، گرایشات جنسی مختلف، این همون چیزیه که انسان رو به تنوع طلبی سوق میده، تازه اگر مردها به یک سوراخ قانع باشن، و یک سوراخ کارشون رو راه بندازه و باهاش ارضا بشن (تعبیری که سیامک داشت)، تکلیف زنهای بیچاره این وسط چی میشه، که خیلی هاشون مشکل به ارگاسم رسیدن و لذت نبردن و ارضا نشدن فقط با عمل جنسی رو دارن، و زنها خیلی پیچیده ترن، توی همین کامتنها یه نفر گفت که مغز زن مهم ترین عضو جنسیش هست، دقیقا همینطوره، واقعا رفتارهای جنسی و خیلی چیزهای دیگر در مورد مرد هست که بسیار بیشتر از صرف عمل سکس، در تحریک و ارضا زن نقش داره، پس احتمالا زن ها نیاز بیشتری به تجربه های جنسی متفاوت دارن تا ببینن با چه چیزی بیشتر هماهنگ هستن.
بحث من توصیه و تجویز عمل جنسی با پارتنرهای متعدد نیست، بحث بر سر نیازه که اگر نیازی به تنوع باشه، این نیاز برای زنها خیلی بیشتره تا مردها.
اما کسانی مثل سیامک نه تنها از جایگاه کل مردها میخوان صحبت کنن و مرد رو تعریف کن، نکته دردناک قضیه اینجاست که اصرار دارن زنها رو هم توصیف و تعریف کنن، و این تعریف رو به خود زنها تحمیل کنن، یعنی ببین، اینطور که من میگم تو هم همینطور هستی، اگر نیستی، یا چیزی دیگه حس می کنی، یا میلی برخلاف آن که من دوست دارم در وجودت هست، پس غیر عادی و غیر طبیعی هستی، همه به دلیل اینست که ایشان ملاک طبیعت و محور خلقت هستن.
عمه بلقیس گفت:
عمه بدجور از مردان و زنانی که دنبال قهوه های اضافی هستند بیزار است…
چند وقت پیش دنبال مطالبی در نت راجع به خیانت و راهکارهای مقابله با آن بودم…نت پر بود از این مطلب که : زنانی که خیانت دیدید،دست نگه دارید برای طلاق!
کلی دری وری نوشته بود و کلا دست آخر رسیده بود به اینجا که بعد از مدتی خشمتان فرو می نشیند و با حقیقت کنار خواهید آمد اما طلاق راهکار خوبی نیست.
برای من جالب این بود که اصلا و ابدا راهکاری به مردانی که زنانشان خیانت کرده اند نداده یود…چون مسلما می دانست که مرد ایرانی و هر مردی آنقدر غرور خودش را محترم می شمرد که زن خیانت کار را یک ثانیه در کنار خودش نگه ندارد! تازه این حکایت جامعه متمدن شده ی ماست وگرنه قبلا که زن خیانت کار زنده نمی ماند که اصلا بشود راجع به فلسفه ی خیانتش تحقیقاتی حاصل شود…
عمه بلقیس دست آخر انگشت اشاره اش را میبرد سمت زنهای ایرانی…زن ایرانی تا مادامی که از کنار خیانت به سادگی گذشت، تا مادامی که زیر لبی غرغر کرد، نا مادامی که بچه را در اتاقی به تنهایی زایید بی اینکه مردش شاهد درد کشیدنش باشد، تا مادامی که به زنهای دیگر نصیحت کرد که اگر شوهرت خیانت کرد به او بیشتر محبت کن تا برگردد، تا مادامی که با یک تشر مردش روسری اش را کشید جلو، تا مادامی که در سکس همیشه زیر خوابید …همهیشه به زیر خواهد بود…
زندگی من و تو قرار نیست شبیه هیچ اسیب نجیب و اصیل با دندانهای شمرده شده باشد…قرار نیست شبیه زندگی هیچ روسپی ای پر از سکس های متعدد و بیماری های جنسی باشد…زندگی من و تو قرار نیست شبیه زندگی هیچ مادربزرگ توی قصه ای باشد…زندگی من و تو از این پس قرار است بوی عطر های فرانسوی بدهد ،گرم و تلخ…شرین و خنک …قرار است جواب خیانت خداحافظ باشد و من وتو مجبور به باور مفهوم خیانت نیستیم…زندگی من و تو پشت فرمان، پشت میز کار و در کلاس زبان و توی نت و توی مراکز خرید و حتی جلوی آینه سپری خواهد شد…من و تو عمه بلقیس را هم می یاوریم توی خط…برایش رژ قرمر گوجه ای می زنیم …آنلاین زندگی می کنیم…بلند بلند می خندیم…بدن هایمان را برنزه می کنیم، موهای دخترانمان را شانه می کنیم و به آنها یاد خواهیم داد که زن و واژه ی زن حرمت دارد! یاد می دهیم مهم نیست چه کسی صدایت می زند ضعیفه ، تو که بر نمی گردی چون می دانی تو قویه هستی …مادربزرگ شوهرم می گفت: اگه دختر وزیری آخرش به زیری! اما من جلوی همه ی زنهای فامیلشان اعم از عمه پوری، عمه ایران ،عمه …گفتم که حکایت تخت خواب ما حکایت دیگریست ! درست برعکس این! من در بلاتکلیفی طلاق به خودم و به او ثابت کردم ،کسی که لایق اعتماد نبودم او بود و نه من…کسی که باید خانه نشین می شد او بود،کسی که باید 24 ساعت پائیده می شد او بود…دیگر اصلا مهم نیست چه کسی زن را چطور تعریف می کند…ما زنها خودمان بلدیم زن را تعریف کنیم…البته یادمان نرود همدیگر را قشنگ تعریف کنیم …
قرار است از این به بعد هرکسی دختر زایید به همدیگر بگوییم نار شستت! و از این به بعد واژه ی شومبول طلا از دیکشنری ما حذف خواهد شد! ما از این پس برای اثبات بکارتمان به پزشک قانونی نخواهیم رفت…و اگر رفتیم برگه ی تاییدی بکارت را با افتخار می گیریم و بعد می زنیم توی سر داماد محترم! که اگر بکارت ارزش است من هم باید دنبال مرد باکره بگردم نه کسی که با هر بزغاله ای خوابیده…کلا عمه بلقیس هم آدم باحالی می شود بعضی وقتها ،دلش هوای مسافرت مجردی می کند…هوای بالش بازی موقع خواب، بطری بازی…اما عمه جان به جانش کنند توی کتش نمی رود سطل زباله ی اسپرم هر گوساله ای شود…خیلی مردهای مهربان و نجیب و اهل خانواده و زن و بچه دوست را دوست می دارد…کروموزوم هایش اینطوری ست…
سیامک گفت:
یه مطلبی یکی از این نسوان نوشته که با شصت نفر بوده و فکر می کرده که تنوع طلبی خود را ارضا می کرده ولی بعد متوجه شده که «عمق عشقی» خود را از دست داده و سظحی شده و دیگر برایش جاذبه ای مثل روزهای اول نداشته است.مطلب جالبی بود.بنظرم سیامک مجبورش کرده بود تا این مطلب رو بنویسه!
سیامک گفت:
عمه جان! از این که تمام متفکران عالم را مورد عنایت قرار دادی و خط بطلان بر هرچه نظزیه و نظزیه پرداز است کشیدی ممنون! دیگر کسی از کسی نقل قول نکند چون عمه بلقیس خوشش نمی آید . چون عمه بلقیس از استناد به قران خاطره بد به ذهنش مانده پس در همه کتابخانه ها را باید گذاشت و همه متفکران را مرخص کرد تا نخ نما تر نشوند! اگر استناد من به چهار تا کتاب و نویسنده است استناد شما که این چهار تا منبع را هم ندارد! فقط مدام تکرار می کنی من می خوام! و برای اینکه به مقصود خودت برسی آتش به همه گنجینه دانش بشری می زنی که چرا به اسب عمه بلقیس گفته اند یابو! چرا گفته اند بابا تنوع طلبی مردان ریشه تاریخی دارند اگر مرد بودند می آمدند قبل از نوشتن کتابهایشان خودشان را به عمه بلقیس نشان می دادند تا عمه با جاروی رشتی خیس, دور تا دور حوض دنبالشان می گذاشت تا دیگه هووی او را تئوریزه نکنند! اینجور که عمه می گوید تمام 35 میلیون زن ایرانی برای اونجاشون زیپ گذاشته اند و به هر مردی می رسند زیپ را می کشند پایین!عمه بلقیس خیال می کند عشق و حال جنسی کیلویی است که آن را با سنگ و ترازو قپان کند! هر چه روانشناسان بگویند بابا عمق عشق زنان باعث لذتی بسیار فرا تر از مردان می شود باز عمه فکر می کند تعداد خیاری که در آنجا فرو می رود مهم است! عمه می گه این روانشناسا هیچ وقت چیزی حالیشون نشده! من می خوام! یه دفعه عمه برای یکبار در عمرش به باغ وحش رفت و اونجا دید که یک شیر نر با یک شیر ماده اجبارا تنهاست پس چادرشو به کمرش بست و هر چی از دهنش در اومد به هر چی جونور شناس جماعت بود گفت ! او در حالی که لنگ همه زیست شناسان را هشت تا کرده بود گفت : چه کسی شکر زیادی خورده و گفته جانوران نر تنوع طلبند مگه این شیر زبون بسته رو نمی بینین که چطور مثل شوهرم حاج اسمال داره دور شیر ماده می گرده! از من خجالت نمی کشین از خدا پیغمبر خجالت بکشین! ای جیشیدم به اون دانشگاهی که امثال شما ها رو پس انداخت که حالا بخواین برای من هوو بیارین! نامسلمونا! عمه جون یه بار رفت گوشت خرید وقتی رسید خونه, دید روزنامه ای که قصابه گوشت توش گذاشته بود و خونابه ازش می چکید نوشته یه زن تبتی دو تا شوهر داره! یهو آسمون خدا دور سرش گیج رفت و لعنت به 4 میلیارد زنی فرستاد که از زن تبتی کمترن! عمه همیشه نوه هاشو نصیحت می کنه اگه سگه تو کوچه پاچه شما رو گاز گرفت حتما شما هم پاچه او را گاز بگیرین تا عدالت رعایت بشه شوهر شما هم اگه ددر رفت شما هم برین تا عدالت رعایت بشه! اصن عمه مرد رو لباس زیرشم حساب نمی کنه و می گه باید هر چن وخ یه بار باید عوض بشه! یه بار یکی از جونش سیر شد و گفت عمه چرا اصن شوهر کنیم یهو عمه براق شد و چشماشو گرد کرد و گفت پس کدوم خری باید صب تا شب مثل سگ جون بکنه و خرج من و تو رو بده! یکی باید باشه تا سوارش بشیم! آخه عمه خیلی عادله! در تنوع طلبی می گه باید نصف نصف باشه ولی در مورد خر حمالی مردها می گه این سرنوشتی که خدا براش گذاشته! این ایرادی که اونا باید به خلقتشون بگیرن! این تو ذات مرداست!
عمه بلقیس گفت:
من در جواب شما دیگر چیزی نمی گویم چون اینطور که پیداست شما هم سخن گوی زنان هستید و هم عمه بلقیس…عمع بلقیس و هر زن دیگری خودش بهتر می تواند حرفش را بزند…قدیم ها نیست که زن ساکت باشد که نامحرم صدایش را نشنود و شوهرش دانای کل و همه ی قصه ها را او روایت کند…عمه بلقیس خودش بهتر می داند در ذهنش چه می گذرد ،زبا ن 6 متری هم دارد، سخن گو نمی خواهد…
سیامک گفت:
عمه جون عصبانی نشو! بیشتر از همیشه دوستت داریم بالاخره این خانه یک قمر خانوم هم می خاد! حالا برای اینکه از دلت در بیارم یه داستان برات می گم:
یه روز شیخ بهایی رفت پیش بقال سر کوچه شون که اسمش مشد حسن بود تا یه کاسه ماست بخره. دید مشد حسن داره کشک می سابه و هی زیر لب قر قر می کنه که آخه این چه مملکتیه ؟ چرا اینجاش اینجوریه و چرا اونجاش اونجوریه؟ شیخ بهایی با علمی که داشت مشد حسن را هیپنوتیزم کرد و در عالم خیال مشد حسن شد پادشاه و همه کاره! در همان عالم خیال مشد حسن شروع کرد تا بخیال خودش کشور را یک سر و سامانی بدهد پس چپ و راست شروع کرد به فرمان های ناجور دادن و کم کم شیرازه کشور (مثل الان) ازهم پاشید.از آنطرف دشمنان که کشور را ضعیف دیدند طمع کردند و حمله کردند و کشور را گرفتند و قصر مشد حسن را هم گرفتند و بعد هم خود مشد حسن را هم گرفتند و جلاد را خبر کردند تا سر او را قطع کند! اینجا که رسید شیخ بهایی دید که مشد حسن از ترس تو شلوارش شاشید! پس فورا مشد حسن را از خواب بیدار کرد و گفت:
مشد حسن پاشو کشک تو بساب!
کیوان گفت:
@ عمه بلقیس عزیز
1- آثار شکسپیری که امروزه شما میخوانید متن ساده شده و امروزی آنست نه دقیقا نثر نویسنده. به محض آنکه مرجع حرفم را پیدا کنم خدمتتان ارائه میکنم. منت پذیرخواهم بود اگر شما هم با ارائه مدرکی مستدل مرا از گمان (احیاناً) خطای خود بیرون آورید.
2- من عاشق سینه چاک ادبیات کلاسیک مان هستم. ولی نمیخواهم چشمهایم را بر واقعیات و ذهنم را بر روی تفکر انتقادی متون و بخصوص اندیشههای باستانی ببندم. در مورد ضعفِ زبان فارسی در انتقالِ معانیِ مدرن، و قرنها تولید نشدنِ اندیشهء جدید در این زبانِ به غایت شیرین، فعلا یک مرجع دمِ دستی را خدمتتان معرفی میکنم. با کمالاتی که از شما متصورم نباید نام «داریوش آشوری» (که مبدع بسیاری از معادلهای زیبایی است که به عنوان جایگزینِ لغاتِ فرنگی در زبان فارسی رایج شدهاست) برایتان غریبه باشد. با جست و جو در همان وبلاگ «جستار* » میتوانید مطالب مفیدتر و ذیربط تر را خودتان پیدا و استفاده فرمایید:
http://ashouri.malakut.org/2011/01/post_70.html#more
3- بنده در بحثی که با سیامک عزیز داشتید، فقط به اندازهای که اطلاعات عمومی دارم دخالت میکنم. از هر دو طرف تا زمانی که قلم بر مدار تفکر و آرامش میچرخید، بسیار آموختم و البته نقدهایی را نیز بر هر دو طرف وارد میدانم. سیامک موضوعی را همراه با رفرنس مطرح کرد که میتوان تحقیق کرد و صحت و اعتبار پارادایم و مراجعش را سنجید. دست بر قضا من مستندی از bbc فارسی دیدم که بر اساس یک تحقیق میدانی، نتیجه میگرفت زنها هم به اندازه مردان از تجارب جنسی متعدد لذت میبرند. اما تمایلی به اظهار آن ندارند. حتی مَثَلی در یک فیلم آمریکایی شنیدم که (به مضمون) میگفت: تعداد معشوقگانِ ادعایی یک پسر را تقسیم بر 2 و تعداد معشوقهای ادعایی یک دختر را ضربدر 10 کنید! اما چه این مَثَل و چه آن آزمایش از محیطی با ذهنیتهای مدرن و رشد یافته برمیخیزد. و بازهم نمیتواند ناقضِ حرفهای سیامک باشد. چون او هم مدعی بود در جوامع باز و با پیشرفت تمدن، مردان بر تنوع طلبی و زنان بر یگانه خواهی خویش (تا حدودی) چیره میشوند.
4- در آغاز ورودتان به کامنتهای این پست، با قلم هیجانزده و بسیار پر خونِ تان (که نمادِ شخصیتی رک، پر شور و مسئول است) بعضی را که شاید در اصل با شما همعقیده نیز بودند، به سوءِ تفاهم دچار کردید. که من البته شما را «مقصر» نمیدانم. اما گاهی خود نیز در دامِ پیشداوری و قضاوت شتابزده – و بناچار سوءِ تفاهم- میافتید. این انتقاد شخصی را (چون برایتان احترام و شخصیت زیادی متصورم) از من بپذیرید: شما قلم بسیار تندی دارید. و من که بدلیل احتمالِ سوءِ برداشت از نوشتههای شما در بحث دخالت کردم تا بر ادعای خود (آینده معلومم خواهد کرد که در این مورد منِ تازه وارد برحقم، یا آنها که سالها ست تجربه گرداندن چنین فضایی را دارند) دالّ بر عدم نیاز به مُبصر، یا ضابط قضایی صحّه گذارم؛ اما ناگزیرمعترفم که شما در گفتگوی با سیامک بحث را به سوی درشت کلامی و مرز حرمت شکنی بردید. و او حتی در مقامِ پاسخ گویی هم از مرز ادب خارج نشد.
5- برای آنکه گمان نبرید من کمترین اسائه ادبی به شخص شما را روا میدارم؛ باید اذعان کنم که به نظر من شما یک نمونه شایسته و قابل احترام از زنان و دختران امروزی هستید، که میتواند باعث افتخار جامعه بحرانزده ما باشد و هر مرد نیک سیرتی میتواند آرزوی مصاحبت با چنین شخصیتی را در دل داشته باشد. اما از آنجا که شما غروری زخم خورده را از میدانِ جنگی نابرابر بیرون کشیدهاید، تا التیام این جراحت ممکن است همچنان به هر حرف و سخنی به تندی واکنش نشان دهید. اما بدانید که این نقص نیز خاص شما نیست. همه ما از بد حادثه و گزندِ جامعه جریحه داریم. کما اینکه اگر کمی گاردتان را پایین بیاورید خواهید دید، نویسنده این پست نیز، بیش از تضاد، با شما اشتراک فکری دارد.
* جستار
@ احسان عزیز! ای کاش تو هم وبلاگی داشتی، یا دستِ کم ، بیشتر برایمان مینوشتی.
@ نسوان عزیز و بزرگوار: طبق معمول زیاده گویی کردم که صاحب خانهء خطاپوش و جرم بخش، همچون همیشه مرا خواهد بخشید. کلامی مختصر(!!) با شما نیز دارم:
امروز در ایران روزِ حکومتی زن است. روزی که هرگز به یاد ندارم در تمام این سالها جز یکبار، آنهم به بانویی که حق استادی برگردنم داشت و در پی بهانهای برای شاد کردنش بودم، آن را به کسی (حتی همسر یا مادرم) تبریک گفته باشم. این روز، روزی است که میخواهد به زنانِ جامعهء ما جنسِ دوم بودن را، مزرعهء مردان بودن را تحمیل و از بی شمار فضائلشان تنها وتنها «مادرِ خانه دار بودن» را فضیلتشان بداند. فلسفهء نام گذاری چنین روزی نیز، همچون سایر فعالیتهای فرهنگی پس از انقلاب، منفعلانه است: یعنی چون غربیها چیزی دارند ما هم میتوانیم اسلامی(یعنی بهتر)ش را داشته باشیم: ساحل دریای اسلامی*، آبجویِ اسلامی**، پاسورِ اسلامی***، فشن شویِ اسلامی، سینمای اسلامی، روسپی خانهء اسلامی، «بفرمایید شامِ» اسلامی، دموکراسی اسلامی، ….، و بالاخره روزِ زن اسلامی. خودم میدانم حرفهایم متناقض خواهند بود اگر بخواهم تنها و تنها اسمی را که اشغالگرانِ فرهنگ و مملکتم بر این روز نهادهاند، بهانه کنم و فقط – اگر «نسوان» اصلا قابلم بدانند – برای باز کردنِ لبانِ بر هم فشردهء این بانوانِ شریف و نجیب و دریادلِ اینک غمگین؛ به زهر خندی حتی، نه روزِ مصادره شده؛ که صرفِ زن بودنشان را به ایشان تبریک بگویم.(با این جمله، رکوردِ فاصله فعل و فاعل در تاریخ ادبیات فارسی، بیش از 1 متر افزایش یافت!)
این تناقض را بر خود هموار و شماتتِ همفکران را چون شرابِ مرد افکنِ «زنانگی» بر خود گوارا خواهم یافت؛ اگر و فقط اگر «نسوانِ» مغرور، بلند پیشانی، سفیدروی و اندیشمندِ صاحبِ اندرونیِ مبارکه، و سایر نسوانِ میهمان، حسنِ نیتم را چون شعله کبریتی کوچکْ در شام سیاهِ غربتِ بیهمدلی پذیرا باشند.
*راستی ساحل غربی عزیز وعمیقم کجاست؟ خدا کند فقط گرفتار درس باشد.
**یاد آوری این اصطلاحات، که آغازگر طنز اجتماعی اوایل انقلاب است، فقط سن آدم را لو میدهد! یادتان هست وقتی تازه آبجوی بدون الکل مد شده بود که نامش را گذاشتهبودند ماءالشعیر؟
***به بازیهایی کودکانه با ورق که ابتدا «کانون پرورش فکری» باب کرده بود، میگفتیم!
عمه بلقیس گفت:
کیوان عزیز این نوشته ی سیامک است،بهتر است مخصوصا به جمله ی آخر خوب دقت کنی…
سیامک
یه بار یه پسره یه دختره رو برده بود خونه شون. برای اینکه دختره رو راضی کنه تا شلوارشو بکشه پایین البوم عکس های خانوادگی رو آورد و شروع کرد عکس ها رو نشون دختره دادن. آره اینکه می بینی دختر خاله ام که به همه می ده! اینکه می بینی دختر عمه امه که الان شیش تا دوس پسر داره و به همشون هم می ده! این یکی دختر عمومه که معلوم نیست از کی حامله اس!…. مادرش داشت پشت در گوش می داد و حرص می خورد. عاقبت در را باز کرد و گفت پسرجان ببین اگه می ده بکنش! وگرنه تمام فامیل رو جنده نکن! حالا برای اینکه 4 تا مثل این عمه بلقیس می خان چپ و راست بدهند تمام ایران زمین را دارن جنده می کنن
!
کیوان جان اولا بابت لطفی که به بنده داشتید ممنون…
1-در مورد شکسپیر باید بگم اونچه ما از شکسپیر در دانشگاه خواندیم متن ساده شده نبود و متن اصلی بوده ،نوشته های شکسپیر که درانگلیسی آغاز دوره ی middle Englishفلمداد می شه که حدود سال 1500 میلادی هست جز ویژگی صرف فعل و شناسه های صرفی برای افعال و تعداد انگشت شماری واژه های مسوخ چیز خاصی نداره که باعث بشه شما مضمون شعر رو نفمید…کلا اشعار و نمایشنامه های شکسپیر برای انگلیسی زبانان به راحتی قابل فهم است…حتی متون پیچیده ای مثل بیولف که از 1100 میلادی می یاد و منتصب به دوره ی old English هست برای تحصیل کردگان انگلیسی زبان قابل فهم هست البته به همان اندازه که بیهقی و مولانا برای من و شمای فارسی زبان قابل فهم است…
2-عمه بلقیس کلا آدم رک گوییست…چون اولین کتاب غیر درسی که خوانده : هنر نه گفتن! بوده است …کلا من از آدمها زیاد تعریف نمی کنم یا زیاد برایم مهم نیست کسی از من تعریف کند،چون اصولا معتقدم آدمها از تو تعریف می کنند تا با جلب اعتماد تو و باز کردن گاردهایت راه را برای انتقادهای متعاقب باز کنند…با تعریف کسی نمک گیر او نمی شوم…با کسی تعارف ندارم.
3-قبلا فکر می کردم همیشه باید در بحث ها در نهایت ادب و متانت از مدرک تحصیلی ات مایه بگذاری اما حالا تازه فهمیدم نه…با بعضی ها که هم کلام می شوی باید مدرکت را بزاری بالای طاقچه ،پاچه هایت را بزنی بالا و …هرچیزی را باید بگذاری برای اهلش…
5- نسوان همانقدر می تواند افکارش با من همسو نباشد که هر کدام از شما…اصلا دلیلی ندارد کسی مصدق بی چون و چرای کسی باشد…
عمه بلقیس گفت:
راستی کیوان جان راجع به ویلیام شکسپیر منبع خواسته بودی…بعضی ویلیام شکسپیر رو منتسب به late middle English می دونند اما اکثریت قریب به اتفاق نوشته های ویلیام شکسپیر رو سرآغاز modern English می دونند و اصلا وقتی اسم شکسپیر در ادبیات انگلیسی می یاد تداعی کننده ی تولد انگلیسی مدرن هست…و اصلا امکان نداره یک انگلیسی زبان شکسپیر رو نفهمه …و ما چیزی به نام نسخه ی ساده شده ی شکسپیر نداریم…شما با یک گوگل سرچ در ویکی پیدیا می تونی راجع به modern English بخونی …اگر می بینی ما در انگلیسی چقدر تحول زبانی داشتیم به علت داشتن اندیشه های نو که ما از اون بی بهره بوده باشیم نیست…به علت جنگهایی هست که بریتانیا به خود دیده و از انگلوساکسونها بگیر تا نبرد هاستینگ و آمدن نرمن ها و به عاریه گرفتن فرانسه و لاتین و یونانی همه ی اینها از زبان انگلیسی ملقمه ای از زبانهای دیگه و افکار و اندیشه های اونها ساخته…زبان انگلیسی 60 درصد واژه های خودش رو از زبانهای دیگه قرض گرفته و یقین بدون وقتی زبانی واژه هاش رو از دیگران زبانها به عاریه می گیره،فرهنگ و اندیشه ها و باورهای پشت اون لغت ها رو هم پذیرا می شه…این یک فرآیند طبیعی هست…
آرش گفت:
@ خرزهره
با در نظر گرفتن این موضوع که به نظر من مقداری هم پیاز داغ ماجرا رو داره زیاد میکنه اما با نظر تو کاملا موافقم ؛ تبدیل شدن سکس کژوال و هر مدل دیگه ای که مد نظر نسوان هست از یک حادثه و اتفاق به یک پروژه و تبلیغ سازمانیافته و مداوم اون؛ قطعا نتیجه ای این چنین رو به همراه خواهد آورد و اونهم فرو پاشی بنیانهای اجتماعی و ساختارهای متمدن جامعه است ؛ همون مقدار که دین حکومتی در بردن اخلاقیات به قهقرا و تخریب نهادهای اجتماعی نقش داشته ؛ مدلهای پیشنهادی و اولترا تندروانه فمینیستها و نسوان دگر اندیش هم در حال شلیک تیرهای خلاص نهایی به پیکره بیجان جامعه از هم گسیخته و بی اخلاق امروز ایرانه.
عمه بلقیس گفت:
بسیار زیبا
آدم ناراحت گفت:
آرش جان ، این رو قبول دارم که نتیجهٔ منطقی پستهای اخیر نسوان شاید برای بعضی از افراد کم سن و سال ، به انحراف کشیده شدن باشه ، ولی از طرفی فکر نمیکنم تعمدی در کار باشه.از اون يکی طرف ، بازم فکر نمیکنم نسوان قصد داشته که وان نایت استند رو ترویج بده.بهرحال خوبیه اینجا اینه که هرکسی به اندازهٔ درک و فهم خودش کسب فضل میکنه. شما هم زیاد جدی نگیر حرف این اوناث رو ، اگه دقت کرده باشی تو پست قبلی که نویسنده از تنگی واژن واين حرفا قلم فرسایی کرده بود ، دیدیم که درصد کثیری از خانومای اندرونی هم عیناً از همین مشکل رنج میبردن. من موندم چرا انقد تنگ داریم تاحالا یکیش به پست ما نخورده.
پی نوشت :دروغ گفتم ، یبار یکی به پستم خورده بود.
آرشین گفت:
آقا آرش فکر نکنم به نوشته نسوان ربط داشته باشه مگه چند نفر در ایران روتین وبلاگ میخونن؟
جونا راه خودشونو میرن اصلا به وبلاگ نسوان یا هر سایت دیگه کاری ندارن .
ببین پارسال اون روز که قرار بود تظاهرات باشه خیلی از دوستای من ناراحت بودن میگفتن اه امروز نمیتونیم بریم بیرون تفریح ..خوب اما همون موقع همه وبلاگ ها هی میگفتن برید بیرون تظاهرات و تشویق میکردن اما خیلی ها اصلا نمیخوندن که بخوان گوش بدن یا ندن .
ببین پارسال آمارگیری شد خوب! خیلی استاندارد بود Internet users per 100 population جوابش اومد 21 درصد .
تازه اینا اونایی بودن که در یک سال اگر یکبار هم کانکت شده باشن حساب شدن.
مثلا یه نفر میره کافی نت فرم خانوار یا کاریابی پر کنه اونو هم کاربر اینترنت حساب کردن .
از 21 درصد تازه مشخص نیست چند درصد فیلترشکن استفاده میکنن (همشون که استفاده نمیکنن) تازه اونا که فیلترشکن استفاده میکنن چند درصدشون مدام وبلاگ و خبر میخونن؟
میبینی تعداد خیلی کمه ؟ ما جونا هرکاری میکنیم به خاطر تاثیر وب نیست آخوندا هم همینو میگن اما همتون اشتباه می کنید ما راه خودمونو میریم ما جونی میخوایم بکنیم (من نماینده جونا نیستما اونارو که میبینم گفتم)
استادمون میگه ضریب تاثیر گذاری اینترنت در ایران خیلی پائینه به سه دلیل
1- مردم خیلی اهل مطالعه نیستن
2- سرعت اینترنت پائینه و مردم نمیتونن از مالتی مدیای وب استفاده کنن و محدود شدن به استفاده از متن که اونم به خاطر همون دلیل اول ازش استقبال نمیشه
3- فیلتر تونسته دسترسی رو تا حد زیادی محدود و سخت کنه
پس میبینی خوب عملا این وبلاگ یا وبلاگ های شبیه نسوان به جایی تیرخلاص نمیزنه
تازه به نظرم اینا دستشون درد نکنه که اینجا را آپدیت میکنن خسته نباشی نسوان خسته نباشی اسکارلت جان دست گلت درد نکنه
ببین اگه دیتیلز میخوای n_IT_89 رو در وب سایت اداره آمار سرچ کن اونجا کامل نوشته
دیگه اینبار واقعا شب بخیر دی: هی کامنتارو میخونم وسوسه میشم بنویسم
نسوان گفت:
آرش عزیز، خرزهره ی نازنین!
آرشین، نتیجه ی منطقی زندگی در دوران تاریخی خودش است. روزگاری که ارزشها رو به زوال می رود، سر دمدارهای جنایتکار، مدارک جعلی، اختلاس های میلیاردی، حجاب اجباری و امام زمان قلابی است.
نسلی که همه ی قصه ها را از ش گرفته اند و بجای اش هم هیچ چیزی برای امید بستن، برای تلاش کردن برای ساختن پیش روی اش نگذاشتند.
نسلی که ابتدایی ترین حقوق زنده بودن ندارد، موسیقی و رقص و آهنگ و شادی و نور و شراب و عشق را برای اش حرام کرده اند.
نسلی که بدیهی ترین ها مثل درس خواندن ؛ کار مناسب، در امد، استقلال ، خریدن خانه، ازدواج و تشکیل خانواده برایش چالش انگیز است.
من از نسل آرشین نیستم اما طغیان اش را می فهمم. می فهمم چرا دنبال لذت های امروز می رود، وقتی فردا برایش چیز زیادی در چنته ندارد. می فهمم چرا به لحظه می آویزد وقتی که در آن خاک خشک کاشتن و به ثمر نشاندن و صبر کردن دیگر چنگی به دل نمی زند.
وقتی زندگی سخت می شود ،گاهی بهترین انتقام لذت بردن از آن می شود. آن هم به هر قیمتی.
من آرشین را می فهمم. اما این به معنی تایید آرشین نیست. همان طور که اگر اینجا چیزی در مورد سکس کژوال نوشته شده به معنی تایید و یا تشویق اش نیست. که اصلا پدیده های اجتماعی و انسانی نیازی به تایید ما ندارند.خیلی ساده انگارانه است اگر یک روند اجتماعی پیچیده را به گردن یک وبلاگ فکسنی بیاندازیم.
خرزهره گفت:
من چیزی رو به گردن شما یا وبلاگتون نینداختم. منظورم دقیقا این بود که شما سیستمی رو پروموت می کنید که چنین نتیجه ای رو می اره.
این که شما تغییر در نگرش مردم رو به سیستم نسبت می دهید به نظرم صحیح نیست. چنین سیستم هایی کمابیش در همه تاریخ ما بوده.
همین تغییر؛ انقلاب سکسی؛ در دهه ۶۰ در امریکا اتفاق افتاد که از اون به عنوان ضایعه یاد میشه.
کیوان گفت:
@ خرزهره جان! اگر بگویی خودم دچار سندرم مسجع نوشتنم، قبول دارم. از تمرین شعر سپید در دوران جوانی و شاعرپیشگی و انس با گلستان برایم مانده. ولی ترا به اسمت قسم! کجای نوشته نسوان ریتمیک بود که مرا (به قول شما) دچار اورگاسم یا انزال زودرس کرد؟!
کیوان گفت:
من مرده این قلمم! بازهم بگو! کلمینی!
خرزهره گفت:
کیوان عزیز شما اینجا دچار معضلی شدی که من بهش میگم سندروم ایرانی.
ملت ما با هر چیز وزن دار تو مایه های بحر طویل ارگاسم می شن حالا میخواد الهه قمشه ای باشه یا سروش یا ….
عزیز جون گفت:
آیا امتحان کردن همیشه خوبه ؟
یه دوستی دارم که خیلی معتقده آدم باید همه چیز رو امتحان کنه . سیگار، انواع مشروبات الکلی ، سکس و … در کل به نظر دوستم ، آدم باید خودش قوی باشه ، همه چیز رو امتحان کنه ، ولی معتاد نشه . به خاطر همین هم اگر کسی سیگار نکشه، یک جورایی قانعش میکنه که بکشه . من با حرف دوستم موافقم ، ولی آیا همه ی آدم ها اینقدر قوی هستند ؟
میشناسم آدم هایی رو که به صورت تفریحی سیگار میکشند ، ولی تعداد بیشتری رو میشناسم که معتاد شدند و میخواهند ترک کنند و نمیتونند .
شاید یک سری آدم باشند که یک مدت سکس آزاد و کژوال و … داشته باشند ، و بعد از مدتی مثل نویسنده به این نتیجه برسند که باید به احساس هم توجه داشت . ولی این وسط اتفاقی که میوفته خیلی از آدم ها به این سکس معتاد میشند و حتی اگر بعدا به این نتیجه برسند که دوست داشتن یا هارمونی روانی برای سکس مهمه ، دیگه نمیتونند کسی رو دوست داشته باشند .
خیلی از ماها خاطرات زیبایی از مادر هامون داریم که تا ابد باهامونه که به خاطر پاکی و از خود گذشتگی زنان بوده. آیا این مقدار از خود گذشتگی خوبه ؟ آیا زنان حق زندگی ندارند ؟ از همین سوال ها شروع شد و بعد خیلی از زن ها تصمیم گرفتند مثل مرد ها رفتار کنند . و نتیجه داره جامعه ای میشه خالی از احساسات و بچه هایی که حتی خاطره ی خوبی از مادرشون هم نخواهند داشت . آیا این بده ؟ نمیدونم . شاید یک جامعه ی ماشینی ، که در ان ماشین های سکس از سر رو روی هم بالا میرند و ارضا میشند هم بد نباشه . شاید هم بهتر بود که به جای اینکه ما زنان یاد بگیریم که احساس رو بی خیال بشیم و کنار بگذاریم ، آقایون یاد میگرفتند کمی احساس رو وارد طرز تفکرشون کنند . به هر حال آدم یا باید از لذت فیزیکی و تنوع طلبیش خرج احساسش کنه یا از احساسش خرج لذت فیزیکی و تنوع طلبیش. میبخشید از این حرف های تکراری بدون نتیجه گیری .
goldeneverstand گفت:
من هم می دانم که این قضیه اول روحی است و دوم جسمی. اگر روحم لذت نبرد اگر قلبم آن آدم را نخواهد جسمم هم لذت نمی برد. پس نمی خواهم به طوری تصادفی کسی را انتخاب کنم که به روح من لذت بدهد. چون این طور انگار یک سیلی محکم زده ام توی صورت روحم و هیچ ارزشی برایش قائل نبوده ام.
عمه بلقیس گفت:
خوب پس ببخشید سیامک جان از اینکه گفتم جنده مادرته! او یک سکس ورکر است که شخصیت او کاملا هم محترم است…
و بهتر است دیگر من و شما جداگانه به بیان نظراتمان بپردازیم …چون هنوز نمی دانی ما چیزی به نام استخوان در رحم که مانع آمیزش شود نداریم…و آن زن بیچاره عضله های رحمش چنان منقبض می شده که آلت مرد را پس می زده…که شاید یک واکنش روانی طبیعی بوده برای پس زدن یک مرد هرزه و بی عاطفه که اگر اندکی مردانگی داشت و عاطفه و از معاشقه چیزی می دانست می فهمید که استخوانی در کار نیست!
اگر چیزی برعکس این را از من می پرسیدی من نه اصغر با انزال زودرس را انتخاب می کردم و نه یک مرد هرزه ی fuckerرا …مردان خوبی که انزال زودرس ندارند را بیشتر حق خودم می دانم.و گیریم که ازدواج کردم و از بخت بد اصغر با همان انزال زودرس نصیبم می شد…می رفتیم دکتر …خوب می شد یا نمی شد حس داشتن یک مرد خوب در تخت خواب از حس داشتن یک سکس خوب خیلی برتر است اما مطمئن باش من مردهایی که قهوه های اضافی می خورند را بی درنگ در سطل زباله می اندازم چون کیفیت یک سکس خوب برای من با آدم های خوب تعریف می شود ، با رابطه های خوب ، با حرف های خوب ، نه فقط با ارگاسم خوب…به هر حال انتخاب با تو است که آن زن را برای خودت انتخاب کنی یا آن فاحشه ی پر شر و شور را…اما وقتی کسی هر دو را انتخاب می کند( یکی را برای خانه یکی برای بیرون ) و می گوید ما مردها قهوه اضافی زیاد دوست داریم این یعنی هم از توبره خوردن و هم از آخور…اینجور مردها لایق همان زنانی هستند که عاشق قهوه های اضافی اند…اونوقت ببینم بازم قهوه دوست داری یا همشو با هم بالا می یاری…
عمه می رود درس بخواند…خداحافظ
ايران دخت گفت:
کم کم داره ازتان خوشمان میاید!خوب سخنوری مینمائید عمه جان!
کیوان گفت:
پس چرا آن پایین شیطنت دخترانه فرمودید، ایران دخی جان؟! عمه جان که جای کسی را تنگ نکرده؟
گردو گفت:
عمه بلقیس گرامی
سرگذشت شما تا حدودی شبیه سرگذشت این بانوی افغان هست که تو بی بی سی فارسی گزارش کرده و هنوز تو صفحه افغانستان بی بی سی قابل دسترس هست: «زن افغان، مادر پانزده فرزند و حاکم هفتصد خانواده»
فکر میکنم اینجا یک شخصیتی مثل شما رو کم داشت. جمع برداری بسیاری از کاربر ها که بعضی هم الان غایب هستند.
فکر میکنم کیوان با قلم بسیار شیوای خودش بهترین توصیف رو از شخصیت شما ارائه داد.
با اینحال و در عین احترام بسیار عمیق به شخصیت شما و تاکید به نیاز جامعه فعلی ما به شخصیتهای نظیر شما و این طرز تقکر، فکر میکنم با توجه به 27 سن شما، هم انتخاب اسم عمه بلقیس و هم به عهده گرفتن نمایندگی طرز تفکر فوق برای این سن و سال مسئولیت بسیار سنگینی هست.
ضمن اینکه آرزوی موفقیت شما در این راه رو دارم و موفقیت شما رو به نفع جامعه کنونی ایرانی میدونم، ولی از نقطه نظر منافع شخصی و نیاز سنی این راه رو به شما توصیه نمیکنم.
از نظر من اینکه جامعه فعلی ما به وجود و موفقیت شخصتهایی نظیز شما نیاز مبرم داره نشانه خوبی برای سلامت این جامعه نیست، برعکس بیانگر عمق بیماری هست. در یک جامعه سالم جوانها، بجای اینکه دغدغه های اجتماعی نظیر مشکل خیانت جنسی ذهنشون رو مشغول کنه و مجبورشون کنه مسئولیتهای سنگین اخلاقی در این زمینه ها بعهده بگیرند، باید از فرصت و انرژی جوانی خود برای هرچه بیشتر لذت بردن از زندگی بهره بگیرند که خود هم باعث کسب تجربیات زندگی بدور از فشارهای اخلاقی و پند آموزیهای خیر اندیشان میشه و هم باعث تخلیه گرایشهای روحی آرمانگرایانه ( اعم از سکس و سیاست و هنر و غیرو که در غیر اینصورت بعدها بصورت عقده های روحی نمود پیدا میکنه).
بهر حال باعث افتخار هست که با شخصیتهایی مثل شما و کیوان جان (و بقیه دوستان دیگه از قبل) آشنا میشم و جدا از مسئولان این وبلاگ نهایت تشکرو دارم که چنین محیطی رو فراهم میکنند. این و از ته قلب میگم که آشنا شدن با تک تک شخصیتهای اینجا امید زنده بودن و نفس کشیدن و رو به آینده بودن جامعه ایرانی رو در من زنده نگه میداره که هیچوقت در اینکه جامعه انسانی قادر هست حتی از سخت ترین شرایط موفق بیرون بیاد و بجلوحرکت کنه شکی نداشتم.
عمه بلقیس گفت:
حرف قشنگی زدی گردو جان
برای من 27 ساله خیلی زود بود تعم طلاق و خیانت و این چیزها را بچشم آنهم در یک زندگی 8 ماهه …که هنوز همه به تو می گویند عروس خانم…و بدجور آن لباس سفید کوفتم شد…من دختر جوان و مدرنی بودم که فکر می کردم فقط شوهر عمه بلقیس است که به او خیانت می کند…راست می گویی خیلی بی انصافی بود …اما اصلا نگران من نباش……زندگی من نه شبیه آن دختر افغان است که می گویی نه شبیه هیچ دختر افغان دیگری…اگر زن اول تهرانی اش مهریه را تماما بخشیده بود و با یک طلاق توافقی مفت و مسلم رفته بود…من عین حق و حقوقم را کامل گرفتم…و عین همان bmw که زیر پایش انداخته بود و جلوی من در خیابان مانور می داد را خریدم…اصلا نگران من نباش…درست است تجربه ی تلخی بود اما خیلی درس بزرگی بود…الان نیازی نیست به مشکلات مالی بعد از طلاق فکر کنم…از شر یک شوهر هرزه و دیکتاتور هم که خلاص شدم…الان دنیا طور دیگریست…خیلی قشنگ تر است…امیدوارم همه ی شما انتخابهای خوبی داشته باشید که مثل من در 27 سالگی عمه بلقیس نشوید…
گردو گفت:
عمه بلقیس عزیز
ولی خبر رو بخونی ممکنه نظرت عوض بشه.
من اگه زن بودم آرزو میکردم جای این زن افقانی باشم.
خوشحالم از اینکه حقتو گرفتی و اینکه از نظر مالی مشکلی نداری.
با اینحال امیدوارم که فقط به اینجور مالها تکیه نکنی و سعی کنی به دسترنج خودت متکی باشی.
در اینصورت هست که میتونی ثابت کنی زن مستقلی هستی.
عمه بلقیس گفت:
گردو جان فعلا در دانشگاه به صورت حق التدریس تدریس می کنم البته حتما می دانی که چقدر درآمد ناچیزی دارد…تازگی ها به فکر شغل آزاد افتادم…واقعا تاسف دارد در مملکت ما یک آرایشگر دیپلمه در نقطه ی خوب شهر چقدر پولساز است ولی یک تحصیل کرده …
اما با خودم یک قراری گذاشتم…که اگر همگی دعا کردید اینجا و من طلاق گرفتم یک جور دیگری به زندگی نگاه کنم ….مسافرتهای مجردی که هیچ وقت اجازه و فرصتش را نداشتم بروم، خیلی جاها هست که دوست دارم بروم و ببینم…دوست دارم کلی دوست های با حال پیدا کنم…مطلقه باشند بهتر است یک جمعیت باحال مثل نسوان مطلقه درست می کنیم و هی پشت سر مردها غرغر می کنیم …خیلی باحال می شود…دوست دارم از این به بعد عاقلانه تر زندگی کنم…دیگر با مردهای دیپلمه ی پولدار بازاری هم کلام نخواهم شد…دنبال مردهای خاص می گردم…خاص نه از آن نظر که مدل و رنگ ماشین هایشان خاص باشد…مردی که در کنارش احساس امنیت کنم…مردی که وقتی برایش شعر خواندی مثل گاو نگاهت نکند …مردی که دلتنگی کند برای زن…مردی که غریبگی نکند با جنس زن،هارت و پورت نکند برای زن…قرمه سبزی دوست نداشته باشد…مردی که بچه دوست داشته باشد ، بچه ی دختر دوست داشته باشد با موهای بور فرفری و ناخن های لاک زده…مردی که گشنه ی جنس زن نباشد…هیز نباشد…مردی که جانماز آب کش نباشد…مردی که وقتی پریود می شوی توی دست و پایت نپیچد…مردی که راههای خوشحال کردن یک زن را خوب بداند نه راه های آزار و چزاندن یک زن را…چرت و پرت نگوید،حرفهای قلنبه سلنبه نزند…کلی بشود برایش غیبت کنی، حرفهای خاله زنک بزنی…مردی که در تختخواب پشت به تو نخوابد…مردی که بعد از سکس تو را در تختخواب رها نکند…یا وقتی بعد از تمام شدن سکس گوله گوله اشکت سرریز شد با نیشخندی نگوید تو دیوانه ای…الان بیشتر به این فکر می کنم که چطور مردی می تواند یاد خاطرات تلخ گذشته ی من را پاک کند…
یا اصلا می شود به مردی اعتماد کرد و گفت من یک مطلقه ام بی اینکه در دلش بگوید : آخ جون!
خیلی فکرها ذهن من را مشغول کرده که مرا از آینده می ترساند…نازیلا دوستم که دختر خیلی زیبایی ست برای بار دوم ازدواج کرده…او می گوید باید خودم را آماده کنم چون تازه گرفتاری هایم بعد از خوردن آن مهر معروف شروع می شود…می گوید مطلقه شدن خیلی سخت است ….اما من هنوز نمی دانم دقیقا باید خودم را برای چه چیزی آماده کنم…من فکر می کنم ما زنها الکی الکی توی دل همدیگر را خالی می کنیم …شوهرم می گفت حتما بعد از جدایی از من پشیمان می شوی…چرند می گفت…عمه پوری و عمه ایران می گفتند طلاق برای زن مثل مرگ است…آنها هم چرند می گفتند…طلاق گاهی عین اکسیژن است …یک نفس عمیق است…کلا گوش به حرفهای چرند این و آن نباید داد…مردم چرند زیاد می گویند…
ايران دخت گفت:
عمه جان بلقیس,
از بس نوشتی این چند روز آدم احساس میکنه یکی از نسوان داره پر چونگی میکنه!
بدجور هوای اینجا شما رو گرفته،
آورین!آورین!
ولی خیلی دارید کشش میدید دیگه ها!
………………………………………………
آنچه یافت مینشود آنام آرزوست
آرشین گفت:
ایراندخت جان ،عمه بلقیس داره خیلی جاها به سوال ها جواب میده اتفاقا این خوبه
ببین عمه به سوال احترام میزاره ….. خوب! و جواب میده من از عمه بلقیس تشکر میکنم
مر30 عمه بلقیس
راستی بلقیس ملکه سبا بود حاکم بود :دی مثل عمه خانم که الان میخواد حاکم زندگی خودش باشه
ریشه بلقیس از فارسی «پرگیس» هست بعد این واژه رفت در عبری و عربی به بلقیس تبدیل شد .
شب بخیر همه
آرشین گفت:
عمه خانم شوهر شما پولدار بود شما هم زرنگی کردید تونستید ازون پول بگیرید درس هم خوندی حداقل میتونید درآمد داشته باشید اما خیلی از خانم ها شوهرشون ثروتمند نیست شاید مثلا مسافرکش باشه کارگر باشه کارمندساده باشه ،اون بخواد طلاق بگیره شوهرش پول نداره و باید قسطی حقشو (مهریه)بگیره اما اون دختر اگر قبل از ازدواج راحت بتونه سکس کنه و نجابت به دست و پاش زنجیر نزنه دیگه به خاطر سکس نمیره با هرکی ازدواج کنه .
من میگم سکس قبل از ازدواج خیلی خوبه جون چشمش باز میشه با ذهن رها و آزاد میتونه تصمیم بگیره .
ایکاش مامان باباها نترسن و به بچه هاشون آزادی بیشتری بدن ایکاش مامان باباهامون با دادن آزادی ما رو آزاد تربیت کنن ماها آزاد نیستیم واسه همینم وقتی خودمون مامان بابا میشیم مثل همونا جلوی آزادی بچه هامونو می گیریم
شما برگرد به دو سال قبل از ازدواج برگرد به دورانی که سکس نداشتی برگرد به دورانی که به سکس فکر می کردی برگرد به موقعی که تحریک میشدی شقیقه هاتون گرم میشد سینتون سفت میشد اسپاسم عضلانی داشتید اون موقع چه جوری فکر میکردی اون موقع چه جوری به دنیا نگاه میکردی اون موقع چه خواسته ایی از همسر داشتی تو اون موقع کی بودی عمه خانوم . اونارو بنویس
عمه خانوم مهربان طلاق یعنی شکست یعنی ناموفق بودن یک پروژه نگو فقط مرد مقصر بود نگو فقط زنای هرزه مقصر بودن سهم خودت چی بود تو کجای داستان رو اشتباه نوشتی کجا اشتباه انتخاب کردی چی شد و چرا اشتباه کردی .
ببخشید اما منم میخواستم مثله خودت راحت صحبت کنم
خب من برم الان دوباره صدای بابام در میاد
حیف نمیتونم اینچیزا حرفمو بگم راحت باشم بهم میگن اینجا سایت سکسی نیست
به نظرم سایت سکس مال اونه که دسترسی به سکس نداره یا محدودیت داره یا سکس براش از فانتزی بالاتر نمیره . من راحت سکس میکنم همین دیروز لاهیجان 2بار سکس کردم . اومدم خونه با فکر باز تونستم درسامو بخونم . دو سال دیگه سکس برام معمولی میشه و شاید حتا به خاطر سکس حاضر نباشم دو خط هم چیزی بنویسم .
سیامک گفت:
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند
پنهان خورید باده که تعزیر میکنند
ناموس عشق و رونق عشاق میبرند
عیب جوان و سرزنش پیر میکنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر میکنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند
تشویش وقت پیر مغان میدهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر میکنند
صد ملک دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تقصیر میکنند
گردو گفت:
اینهم لینک خبر بی بی سی در مورد قانم افغان
http://www.bbc.co.uk/persian/afghanistan/2012/05/120511_l09_zarifa_qazizadeh_in_balkh.shtml
آرشین گفت:
خب من فکر کنم از همتون کوچیکترم :دی اون بالا گفتم 21ساله هستم دوترم تا الان خوندم
آقا احسان بهم میگه
«کی گفته الان دنیا دارن با سکس حال میکنن؟ اتفاقا برو ببین سکس دیگه در
جوامع آزاد وسیله ای برای دوست داشتنه کسی با سکس اونجور که شما میگی در اروپا
و … لذت نمیبره الان جوونا با چیزای دیگه حال میکنن»
خب ببین منم که اینارو نگفتم اما من میگم ما جونا تا ذهنمون از سکس آزاد نشه نمیتونیم بریم سروقت اون چیزایی که میگن متعالی هست خودانگیزی و داره خب اونجا تو غرب هم گفتم پسرخالم میگه جونا میرن سکس میکنن حال میکنن اما تو همون سطح نمیونن و میرن بالاتر . مثلا دخترعمم که 30سال داره اونم به فکرهای من میهنده مثل شماها . اما خودش همسن من بود 4سال انگلیس درس خوند . من عکساشو دیدم اونم همسن من بود شاد و سکسی زندگی کرده.
ببین من نمیگم تا آخر عمر سکسی زندگی کنم و همش به سکس فکر کنم ، اما الان که سکس میخوام باید راحت هر فانتزی که هست پیاده کنم . دختر و پسر هم نداره هممون با همدیگه . اگر یکی خواست گی باشه باید حسابی خودشو خالی کنه لزبین همینطور گروپ سکس هم همینطور . بعد اونوقت دو سال که بگذره من میتونم به چیزای مهم تر فکر کنم .
خیلی ببخشید نمیخوام به شماها اهانت کنم ، اینجور که معلومه همتون بالای 30 سال سنتونه چرا اینقدر گرم و مشتاقانه دارید درباره سکس صحبت می کنید؟
خب معلومه چونکه اون موقع که زمان سکس بود به خاطر اسلام به خاطر فرهنگ و باورهای سنتی خوب تخلیه نشدین . ببین چه جوری بگم برات؟ یه خلا براتون باقی مونده . وگرنه دلیل نداره آدم های 30 ساله یا بیشتر اینقدر جذاب درباره سکس پیگیر باشن .
من امروز صبح داشتم نوشته های قبلی نسوان را میخوندم دیدم اونجاها که نوشته سیاسی بود یا ارتباطی با سکس نداشت خیلی استقبال نکرده بودید اما هر نوشته که سکس داشت همتون دیالوگ داشتید اونم آدمایی که 30 سال یا بیشتر هستن و باید به چیزای بالاتر از سکس فکر کنن.
پس من و جونا الان باید خودمونو تخلیه کنیم . پارتی بریم کوه بریم بزنیم بکوبیم سکس سکس سکس کنیم از سکس حیونی تا گروهی تا ضربدری . من اینجوری 3 سال دیگه ذهنم دیگه درگیر تابوی جنسی نیست . میتونم رشد کنم میتونم مثل دختر عمم متعالی باشم . میتونم تا 70 سال اکتیو زندگی کنم دیگه اونجوری مثلا مثل ژیان یا آقا کیوان در حیرت و تردید زندگی نمی کنم .
به اون آقایی که ناراحتن و گفت اینجا خاطره تعریف نکن : باشه چشم تعریف نمی کنم اتفاقا خودمم شک داشتم . همون موقع هم حس کردم که روی این جمع یک سایه از سنت هست و نمیشه راحت صحبت کنم
میدونید چیه ما با همسن های خودمون راحت صحبت می کنمی اما در جمع بزرگترها هرچی بگیم درک نمیشیم بهمون میخندن میگن اشتباه میکنی میگن اشتباه انتخاب کردی میگن آزادی سکس نیست .
ببین من بازم میگم آزادی الان برای من در این سن کوه سکس پارتی و شادی هست
چرا با شادی مشکل دارید؟ پس آزادی چیه ؟
خواهش میکنم بدون شعار بهم بگید آزادی چیه ؟
کاپیتان بابک گفت:
فقط قسمت آخر کامنت شما را جواب میدم ولی مجبورم شعار بدم، فعلن راه دیگری نیست
آزادی چیزیه که شما نداری
آزادی اینه که بتونی دست دوست دخترتو بگیری تو خیابون راه بری. اگه دلت خواست بوسش کنی
اینه که دوست دخترت که روسری نمی خواد، سرش نکنه
و یک ریشوی کثافت عقده ای بهتون گیر نده
اینا که شما تصویرشو اینجا کشیدی، آزادی نیست، مرض اجتماعیه. وقتی میشه بهش گفت آزادی که پنهانی نباشه. لطفن متوجه باش که در بارۀ قسمت سکس و ضربدر و بالماسکه حرف نمی زنم. اون یه بحث جداگانه س. خود من با سکس قبل از ازداواج صد در صد، نه تنها موافقم، اونو ضروری میدونم
آرشین گفت:
ببین دبیر دین و اخلاقمون 3سال قبل در مدرسه بهمون میگفت شماها باید خودتونو کنترل کنید میگفت سکس نکنید خود ارضایی نکنید تا موقع مناسب ازدواج کنید . خب من اگر اینکارا رو انجام ندم با دختر همخونه و هم بستر نشم چه جوری بفهمم برای هم دیگه مناسب و هم موج هستیم یا نه ؟ تازه به قول خودتون الان هزینه ها خیلی بالا هست همه نمیتونن 24 سالگی ازدواج کنن . همه که بازاری نیستن سن پایین زن بگیرن . مثلامن یادمه شاهزاده انگلیس با دوست دخترش 3سال همخونه بودن و بعدن حس کرده بودن برای هم مناسبن و اون موقع تصمیم گرفتن ازدواج کنن . برد پیت و آنجلیا هم همینجور . شماها مگه خارج نیستید مگه اروپا نیستید اونجا ببین خیلی دختر پسرا همخونه هستن سکس میکنن ذهنشون که از سکس خالی شد تخلیه شد بعد به این موضوع فکر میکنن که با همدیگه ازدواج بکنن یا نه . تازه ممکنه حتا بعد از ازدواج تصمیم بگیرن رابطه قطع بشه طلاق میگیرن اما بدون ناراحتی جدا میشن و میبینی بازم با همدیگه دوست هستن و همدیگه رو میبینن ریلکس و راحتن .
مثلا همین عمه خانوم خب شاید اگر قبل از ازدواج میتونست چندسال با اون پسره راحت بره بیاد خودشونو خالی کنن بعدا میتونستن دوتاشون بدون شهوت تصمیم بگیرن . اما الان ایران و شماها میگید نجابت اخلاقی داشته باشید آدم با نجابت جلوی چشمم پرده میفته و نمیتونه خوب ببینه .
الان همین عمه خانم به نظرم قبل از ازدواج اصلا اینجوری پخته نبوده به نظرم خیلی خام و ساده بده که با اون پسره ازدواج کرده … سکس پرده های غریزه رو از جلوی چشم این عمه خانم کنار زده که الان اینجوری بالنده و شکوفا شده .
حکومت و آخوندا میگن بده اما ما خودمونم سکس راحت و
ازاد رو بد میدونیم ماها اگر بخواهیم اونا نمیتونن کاری بکنن . الان میگن ماهواره ممنوع اما همه ماهواره میخوان اونا هم نمیتونن با همه خونه ها بجنگن و تقریبا کوتاه اومدن .
ببین ما تا تکلیفمون با سکس مشخص نشه رها نمی شیم و رشد نمیکنیم سکس باید آزاد باشه . تا راحت سکس نکنی پیشرفت نمیکنی . آدم باید ذهنشو از سکس خالی کنه .
ذهن آدم چه جوری از سکس خالی میشه؟؟؟
معلومه با سکس آدم میتونه ذهنشو از سکس خالی کنه
چه جوری بگم براتون … ا… ببین مثل واکسن میمونه یه میکروب ضعیف که بدنو مقاوم میکنه …
فکر کنم خوب نمی نویسم نتونستم منظورمو برسونم 😦
drprincess گفت:
آرشین اون بالا 23 سالت بودا. در ضمن آدم ناراحت اون بالا برات خیلی خوب لپ مطلب رو گفته. مهم آگاهیه . فرقی نمیکنه که تجربه سکس داشته باشی یا نه تا زمانی که بدونی داری چی کار میکنی. ولی مهم اینه که رو حساب جوگیر شدن و دنباله روی کردن از بقیه آدم تصمیم نگیره چون اونجوری بعدش پشیمون میشه.
آرشین گفت:
نه من 21 سال دارم عجله تایپ میزنم اونجا میخواستم بگم ساعت تازه 23 هست اما بابا گیر داده برو بخواب . آره اونو خوندم خیلی خوب بود
اما خوب چرا شماها فکر میکنید هرکی اینکارو بکنه جو گیر شده یگم که نمیتونم منظورمو برسونم و نمیخوام کسیو ناراحت کنم اما شماها تکلیفتون با سکس مشخص نیست همتون به آزادی اعتقاد دارید اما وارد ریز موضوع که میشیم مثل مامان باباها و آدم های سنتی برخورد میکنه محافظه کاری میکنید
Sam گفت:
عمه بلقیس گفت:
ایران دخت جان شما هم عزیزم می تونی اینجا بنویسی…فکر کن چند روزی مرخصی هستم و کلا بی کارم برای نوشتن…اصلا هم کسی شمارو مجبور نکرده اینقدر نوشته های من رو دنبال کنی…می تونی از کنارش رد شی…اصلا برای من اهمیتی نداره که شما آنچه یافت می نشود رو آرزو داری…بلاخره هرکسی یک آرزویی داره…
آرشین گفت:
عمه پرگیس من براتون کامنت نوشتم :دی خوندی؟!
عمه بلقیس گفت:
بچه جان عمه پرگیس چیه؟! بلقیس!
بله خواندم…اما ایران دخت جان نظرشان این بود هوای من اینجا را گرفته، مثل اینکه ایشان قلم نوشتن ندارند اما دست به ضدحال زدنشان بد نیست…آرشین جان به نظر من شما سکست را بکن ،زیاد هم برایت مهم نباشد نظرخواهی از دیگران …چون بلاخره هرکس نظر خودش را دارد و هرکس روی نظر خودش مصرانه پافشاری می کند و خوش خیالیست اگر فکر کنی کسی از مواضعش عقب نشینی می کند…من با تربیت و فرهنگ متفاوتی رشد کردم و باور کن هنوز هم نمی دانم واقعا آنجور که من زندگی کردم درست است یا آنجور که تو زندگی می کنی…پرسیدی اشتباه من کجا بود…
مثل این است که تو تصادف می کنی و بعد وسط هیر و ویری خودت را سرزنش کنی که ای کاش به جای 206 یک bmw x3 میخریدم تا تصادف نمی کردم!
من جدا شدم…دیگه بقیه اش مهم نیست که چرا انتخابم این بود یا اگر انتخاب دیگری داشتم چه می شد…
کلا این چند روزه زیادی فکر کردم، آدم وقتی زیاد فکر می کند به همه چیز شک می کند…بهتر است یک مقدار به مغزم استراحت بدهم…
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
عنان کشیده رو ای پادشاه کشور حسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
آرشین گفت:
ببین گفتم که اول پرگیس بوده بعدا بلقیس شده (فارسی را پاس بداریم :دی
عمه من منظورم دخالت در زندگیتون نبود و اصلا منظورمم سرزنش و شماتت وسط تصادف نبود
ببین چه جوری بگم میخواستم بگم شاید سکس و زندگی مشترک بوده که به شما ویو و نگاه جدیدی داد اما با هزینه ازدواج. من میگم آدم بدون ازدواج و با همخونه شدن دخترپسرا میتونه به این ویو برسه و بعدا ازدواج کنه
ببخشید اگر برداشت این شد که میخواستم زندگی خصوصی شما رو دخالت کنم
آرشین گفت:
به نظرم شماها بیشتری هاتون دموده و قدیمی هستید سنتی هستید شماها مثل روشنفکرای مذهبی هستید که نسبت به آخوندا یه کوچولو بیشتر به آزادی عقیده دارن
مثلا به جای چادر مانتو رو قبول دارن اما دیگه تاپ استرچ یا آستین حلقه ایی با مارک سلن دایانو قبول ندارن.
الانم چند روزه کامنت هارو خوندم بیچاره نسوان دلم به حالشون سوخخت دیدم اینقدر اذیت شدن همه میگن این چیه نوشتی .
اسکارلت جون خیلی دوستت دارم ایکاش بازم از سکس بنویسی اینقدر بنویسی تا مردم بدونن سکس گناه نیست تابو نیست حروم نیست زشت نیست من موافق باهات سکس در راس امور هست تا بتونه سکوی پرش و بالا رفتن در هرم مزلو باشه.
زنده باد آزادی جنسی لذت سکس گناه
جمال المَـلِک یساری گفت:
بچه مـُزلف 👿 بیا برو بیشین پا درسو مشخِت هی سکس سکس راه انداخته
چهارنفرو بیاریم بکنی، کرم گروپ سکست میخوابه یا نه ؟! 😕
دیگه اون موقع حسابی رها میشی ؟ خلاص میشی ؟ میری فضا؟!
اِ … اِ …اِ …. 😯 عجب بچه های بی حجب و حیایی شدنآ
گوه به قبر آخوندا 😡 با این دانش آموز و دانشجو تربیت کردنشون
کاپیتان بابک گفت:
🙂
درود به خمینی (ره)
ايران دخت گفت:
ای گل نشستن با خسان ، پیوسته ات گر خوست
روزی بیاید کز تو نه رنگی به جا نه بوست
آرشین گفت:
آدم ناراحت آرش خرزهره عمه بلقیس کیوان سیامک احسان
من انحراف ندارم من منحرف نیستم بیسواد نیستم من کتاب میخونم دانشگاه میرم زندگی میکنم عقل دارم میتونم تشخیص بدم چرا میگید انحراف چرا میگید اشتباه
بالاخره سکس خوبه یا بده ؟ حتما باید ازدواج کنیم و بعدا سکس و بعدا بفهمیم اون هندونه سربسته که به عنوان همسر انتخاب کردیم با مزاجمون یکی نبوده ؟ حتما به اسم نجابت تا آخر عمر با یک نفر باشیم .
من پسرم حق دارم هر نوع سکس رو تجربه کنم و خواهرم اونم حق داره الان خیلی از دوستام راحت میدونن خواهرشون دوست پسر داره ناراحت نمیشن دیگه مثل نسل شما غیرتی نمیشن با دوست پسر خواهرشون دوستن . من میدونم راشین چندبار دوست پسرشو آورده خونه اما من چیزی به اسم غیرت را حماقت و جهل میدونم من از راشین ناراحت نیستم .
من حتا دوستایی دارم که پائین شهر زندگی میکنن اونا هم دارن با غیرت خداحافظی میکنن خوشحالم که تا ده سال دیگه غیرت به گورستان میره
سیامک گفت:
آرشین جان سکس از آن مقوله هایی است که هر چه محدودیت بر آن کمتر باشد بهتر است ولی بسیاری از قیود احلاقی که ما بعنوان سنت های اجتماعی از انها بیزاریم حاصل یک منطق بهداشت سکسی در زمان خود بوده است. فرضا شما را با صد تا دختر و پسر لخت در یک جزیره رها کنند و بگویند تا آخر عمر اینجا خواهید بود و هر کاری که خواستید می توانید انجام دهید.در روز اول خیلی خوش خواهد گذشت ولی به مرور زمان کم کم خود شما شروع به تراشیدن موانع اخلاقی و مرز های رفتاری برای سکس ساکنان جزیره می کنید! و به مرور به این قوانین تبصره های زیادی هم متصل می کنید.فرضا اگر دختری حامله شد مسئول سرپرستی بچه چه کسی باید باشد و یا اگر شما نخواستید با کسی باشید و او طالب شما بود آیا او مجاز به تجاوز به شما هست یا نه؟!! یا فرضا شما یکی از دختر های خوشگل را به چنگ می آورید و طبق آزادی صد در صد جلوی بقیه با او سکس می کنید ولی بعد از مدتی می بیند که بقیه پسر ها هم نسبت به او تحریک شده اند و کم کم مزاحمت ها شروع می شود پس شما کم کم سکس خود را مخفیانه انجام می دهید! ولی پس از مدتی می بینید که دوست دختر شما آنقدر هیکل زیبایی دارد که بقیه نمی توانند خود را کنترل کنند! پس بدون اینکه پیغمبری نازل شده باشد شما و آن دختر «حجاب» را اختراع می کنید! پس آزادی صد در صد در این مورد بی معناست!
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها!
قیود منطقی سکس می تواند به شکوفا شدن سکس کمک کند و کاری کند تا لذت شما از آن حتی بیشتر هم بشود. به این می گویند مهندسی خوشگذرانی! فرضا شما ماشینی می خرید و صد در صد آزادید تا هر کار که خواستید با آن بکنید.تخته گاز بروید و یا جاده خاکی بروید ولی شما هیچ وقت اینکار را انجام نمی دهید بلکه قوانین و مقراراتی می تراشید تا بتوانید از ماشین استفاده حداکثری بکنید.آهسته می روید ولی یک عمر با آن راه می روید.اغلب قوانین و سنت های مربوط به سکس از پر مسئولیت بودن و خطرناک بودن سکس ناشی می شود. سکس همانقدر که لذت بخش است می تواند خطرناک هم باشد. شما دارید با چیزی بنام تولید مثل بازی می کنید!یک حرکت اشتباه شما می تواند باعث بوجود آمدن طفلی بی خانمان و یا از هم پاشیدن خانواده ای شود! ریشه تابو شدن سکس در جامعه هم به احتمال زیاد باید همین امر باشد منتها چون در قدیم زبان دموکراسی و آموزش تکامل پیدا نکرده بوده است لذا این عوام الناس سعی در تخریب وجه ظاهری آن کرده اند.
کیوان گفت:
@آرشین جان، من کی گفتم تو منحرفی؟ فقط گفتم نمایندهای از نوع اخلاق جوانان هستی. بعدش هم من تازه داره ازت خوشم میآد! تو فکر میکنی و بعد حرف میزنی. میدانم و صدها بارهم به کسانی که اینجا را با سایتهای پورنواشتباه میگیرند گفتهام، که برای خود ارضایی هزار تا سایت از فیلم و عکس و داستان وجود داره و کسی برای خود ارضایی به این سایت نمیآد. تو هم آدم چیزفهمی هستی و اینجا با کسانی هم قلم شدهای که همهشان بزرگتر از تو و بیشترشان با مطالعهتر از تو هستند. آمدهای که بیاموزی. اینهم که گفتی ماها محرومیت جنسی کشیدهایم درسته. خودمم هم بالاتر(در اولین پاسخم به عمه ) گفتم :« و فراموش کنیم هزینههای جسمی و روحیِ همیشه ماندگارِ جوانیِ نکرده را.»
اما اینجاست که یک سوء تفاهم پیش میآید: اولا لذات برای انسان ها مثل رسیدن آب به تشنه نیست که تا اندازهای که سیرابت کند بنوشی و بعد کنار بگذاری. نه! مثل رسیدن بنزین به آتش است که هرچه بیشتر بریزی بیشتر گر میگیرد و بیشتر میخواهد. اتفاقا در مورد لذات تن باید از گرسنه گرفت و به سیر داد! همیشه متاهلین و مجردهای با تجربه، به سکس حریصترند، تا ٱنها که اصلا تجربهای ندارند. فکر نکن 30 سالگی مرز کاسته شدن از فانتزیهای جنسی است. چرا، ممکن است هورمونهایت کمتر ترشح شوند و از فعالیتت کاسته شود. ممکن است درگیر کار و مسئولیتهای مختلف شوی و وقتی که برای سکس میگذاشتی کمتر شود. اما تمناها و رویاهایت نه! گاهی تازه از 40 سالگی میفهمی که اصلا چه جور پارتنری و چه نوع سکسی را بیشتر میپسندی!
افلاطون 2500 سال پیش میگفت مرد و زن هرجه از سن پایینتری(منظور سن تو نیست، منظور زیر 18 سال است) با سکس آشنا شوند در میان سالی به ولع و سیری ناپذیریِ جنسی دچار خواهند شد. برای همین سن ازدواج را در آنموقع که هر کی سینه اش نوک میزد یا شاشش کف میکرد جفتی برمیگزید، بالای 18 سال تعیین میکند. برعکس تصورت اینهم که الان انسان امروز به آن رسیده و لذت جنسیِ بیشتر و از سنِ پایین تر، کلا 30، 40 سال سابقه داره و معلوم نیست شاید 10 سال دیگر به نتیجه دیگر برسند و جور دیگری بشوند.
اما دشمنترین دشمنِ لذت جنسی، اسراف جنسی است. و کاملترین نوع آن به هماهنگی رسیدن کامل و صمیمیت جسم و جان با شریک جنسیات است. چه اگر محدود به یکنفر باشد، چه نباشد.
انسان میتواند از یک نیمروی ساده بیشترین لذت را ببرد و سیر هم بشود. اما برای خودش پیش غذا و سوپ و اشتها آور و یک غذای اصلی چرب و سرآخر، دسر هم سفارش میدهد. آنهم در جایی که موزیک ملایم و احساساتی مینوازند. تازه بعدش از نوع پخت غذا ایراد هم میگیرد! بر خلاف تصور تو آن نوع سکسی که تو به آن اشاره میکنی همان نیمرو است که یکبار زدهای خاگینه کردهای و دفعه بعد املت شده، یا بهتر بگویم همان فست فود است. اما سکسی که تمام حواس بدنت را و تمام تمرکز جانت را به میهمانی عطرها، مزهها و رنگها و لذتهای سنگین فرا میخواند، تمامی احساسات و عواطفت را از زوایای ناشناخته روحت بیرون میکشد، و روح و جسمت را یکباره در خود فرو بکشد و به اوج ببرد و بعد به آرامی بر ساحل آرامش برزمینت نهد، ضیافتی است خاطره انگیز.
بر خلاف تصورت نسل ریاضت کشیده من اتفاقا کمال طلب است و دیر پسند. نسل ما هنوز به فست فود عادت نکرده. هنوز رویای آن ضیافت با شکوه را در سر دارد. هنوز شهر فانتزیهای جنسی اش پاریس است و هنوز از دیدن Bitter Moon تنش به خارش میافتد. اما هر که از نسل من هم که ادعا کرد اگر گرسنه ماند ، نیمرو یا فست فود نمیخورد، 99٪ دروغ گفته!
چوعنقا را بلند است آشیانه ………….. قناعت کن به تخم مرغ خانه!
به جمع ما خوش آمدی!
عزیز جون گفت:
الان تو دنیا بودجه ی تحقیقات خیلی کم شده .علتش هم اینه که تحقیقات ناب خیلی کم انجام میشه و نتایج تحقیقات خیلی کاربردی نیستند . خیلی ها وارد کار تحقیق میشند ، ولی مگه چند نفر انیشتین، واینبرگ و … ازشون بیرون میاد؟ خلاصه ی حرف دولتمردان هم همینه که نتیجش قطع بسیاری از بودجه های تحقیقات شده.
ولی واقعیت اینه که تمام تحقیقات کم ارزشی که انجام میشه ، هزینه ایه که بشریت برای یافتن یک نتیجه ی ناب و فهم بیشتر زندگی، میپردازه . تحقیقات یعنی اینکه بشریت به روزمرگی قناعت نکرده و هنوز در برابر فهم زندگی شکست رو نپذیرفته و رویای فهمیدن رو داره. به نظر من این به غایت زیباست و به نظر دیگری ممکن است این وقت تلف کردن و بیهوده باشه .
در زمینه ی سکس هم به نظرم اینطوره، نسل جدید میگه ، مگه چند تا عشق ناب مثل شیرین و فرهاد یا رومو و ژولیت در کل تاریخ اتفاق افتاده ؟ این همه دیر پسندی ها وقت تلف کردنه . ولی به قول کیوان نسل ما هنوز رویای آن ضیافت با شکوه را در سر دارد. هنوز فکر میکنه این آسون گیری ها نهایتا به ابطال عشق میانجامد. هنوز برای نسل ما عشق پدیده ی نابی است که نباید فراموش شود ، هرچند که به ندرت اتفاق بیافتد. شاید این خوش بینی الکی باشه، ولی آدم های نسل من هنوز امیدوارند که یکی از این عشق های نادر برای خودشون اتفاق بیافته. من نمیدونم آدم های نسل ما درست ترند یا نسل جدید ؟ ( این روز ها خیلی به این موضوع فکر میکنم ). تنها این رو میدونم که خودم را نمیتونم قانع کنم که طور دیگه ای زندگی کنم .
عمه بلقیس گفت:
آرشین جان جوابت باید بگویم که همین نسوان در تاپیک هرزگی توی همین وبلاگ از دور باطل حسن و حسین کفته…تعبیر جالبیست…اما من به تو قول می دهم که اگر به تعداد موهای سرت سکس کنی یا دوست دختر بگیری یا با کسی هم خانه شوی باز هم آخردست نمی فهمی کیس مناسب تو چه کسی است…چون مثلا هر دفعه که دوست پسرت را عوض می کنی یا از یک نفر خوشت می یاید فکر می کنی این یکیو از قبلی بیشتر دوست دارم! دیگه با این یکی می مونم،اما دریغ و صد افسوس که بعد از مدت زمانی باز هم می فهمی این هم اونی که می خواستم نبود…
به قول برادرم ترک مال موتوره! اینو می دونی کی بهم گفت؟ وقتی شوهرم رو هرشب توی خط دوردور در حال شماره دادن می دید…کسی که پاش باز شد به خط دوردور،کسی که دستش به شماره گرفتن و دادن عادت کرد،کسی که به خوابیدن با این و اون عادت کرد ،کسی که …کلا دیگه ترکی تو کارش نیست…و فکر نکن چنین آدمی یکدفعه بعد از ازدواج با یک شکم شیر میشه یه آدم اهل خانه و خانواده…6 ماهی که از ازدواج گذشت آدم ها همه باز جویند روزگار وصل خویش!
آدم ناراحت گفت:
آرشین جان فکر نکن کسانی که اینجا کامنت میذارن یه مشت پیرمرد و پیرزن هستند و بهترین خاطرات زندگیشون برمیگرده به سال ۴۷ و اینا.
خوشحالم که اهل مطالعه و مباحثه هستی.همونطور که در بالا گفتم از نظر من هر کسی مجاز به انجام هر کاری خواهد بود ولی مشروط به اینکه آن کار را آگاهانه انجام بده.
به عنوان یک جوان ۲۱ ساله شما کاملا مختاری مواد مخدر مصرف کنی ، هر جور دلت خاصت سکس داشته باشی ، هر چقدر دلت خواست مشروب بخوری مشروط به داشتن آگاهی ، یعنی چی ؟ یعنی اینکه بدونی کاری که میکنی چه پیامدهایی در کوتاه مدت و دراز مدت برای تو و اطرافیانت ( خانواده و اجتماع) خواهد داشت.
اگر این ۲ فاکتور رو رعایت کردی ، پس خوش باش ، تو مجاز به انجام هر کاری خواهی بود.
البته امیدوارم متوجه باشی که بنده قصد نصیحت یا راهنمایی ناداشته و ندارم ،تماماً ازين حیث عرض شد که فقط شاید ۲ تا تیشرت از شما بیشتر پاره کرده باشم.
البته شاید جنس تیشرتش بد بوده !
سیامک گفت:
+++++
عمه بلقیس گفت:
کلا بعضی چیزها خیلی هزینه داره…آرشین پرسید که من با شوهرم که اینقدر سنتی هست چطور آشنا شدم…آدمی که درست نقطه ی مقابل من بود…خوب جوابش اینه: در حال دور دور و ماشین بازی!
گفتی اگر آدم قبل از ازدواج با طرفش سکس نکنه چطور می خواد بفهمه طرفش همونیه که می خواد یا نه…خوب من قبل از ازدواج با همسرم سکس داشتم.و اون اولیین و آخرین رابطه ی جنسی من تا به این لحظه بوده…البته همسر من 30 ساله و مطلقه بود و همسر اولش را 22 سالگی طلاق داده بودهمسر من در تمام مدت دوستی سفت به من چسبیده بود…اولین واکنشش در مقابل ماجرای پروتز سینه ام این بود: ای بابا دیگه همه دخترا سینه هاشونو پروتز کردند…به کسی چه ربطی داره،خوب دوست داشتی کردی…
می دانی بعد از ازدواج چه شد؟
اولین کاری که کرد این بود که گفت دیگر سر کار نمی روی، پول دارم اما تا آخر عمر برایت ماشین نمی خرم،چون در خیابان دنبالت می افتند…(حدس می زنم در ذهنش می گفت خوب اینکه قبلا از من شماره گرفته چه تضمینی دارد دوباره ….) گفت بدون من از خانه بیرون نمی روی….(حدس مس زنم با خودش می گفت : دختری که با من قبل از ازدواج رابطه داشته چه تضمینی دارد که….) هر شب از من می پرسید چرا سینه هایت را پروتز کرده ای؟ ( حدس می زدم با خودش می گفت اگر قرار نبوده قبل از ازدواج با کسی سکس کنه پس چکار به سینه هایش داشته….) …من شوهرم را خیلی دوست داشتم و شاید به خاطر دوست داشتنم میل جنسی خیلی قوی به او داشتم …او از من همیشه می پرسید تو که اینقدر فلان هستی پس 25 سال چطور بدون سکس زندگی کردی ؟ حتی یکبار نوشخار ذهنی اش را ناخودآگاه بیان کرد که من باید تو را می بردم دکتر موقع عقد…( حتی به بکارتی که خودش از بینش برده بود هم شک داشت)
او حتی دوست نداشت با هم بیرون برویم یا یک رستوران چون فکر می کردند همه زل زده اند به من …غذا را می گرفت و در خانه می خوردیم….
جمع بندی اینکه : روی ژست های روشن فکرانه ی خیلی ها در این جامعه ی ایرانی نمی توانی حساب کنی…هنوز مرد ایرانی عاشق جا نماز آب کشی زن است….هنوز مرد ایرانی سکس قبل از ازدواج را نمی تواند هضم کند…هنوز در این جامعه ی ایرانی باید برای خودت بودن بهای سنگینی بدهی…
کیوان راست کفت: غروری زخم خورده را از جنگی نابرابر باز آورده ام…
جنگی که در آن دختری که برای اولین بار در زندگی اش با مردش خوابید قابل اطمینان نبود، آنهم از طرف مردی که خودش 22 سلگی زن طلاق داده بود و تا 30 سالگی هر غلطی دلش خواسته بود کرده بود…
در این 10 ماه بلاتکلیفی هم من در خانه سرم را با این سایت ها و درس و …گرم کردم و او هرشب به دور دور و خانه مجردی و…
هنوز هم خیلی از مردهای ایرانی به فکر خوردن قهوه های اضافی اند،هنوز هم خیلی از مردهای ایرانی زنانشان را از کار و فعالیت باز میدارند در حالی که کسی که لایق اعتماد و آزادی نبیت خودشان هستند نه زنانشان…هنوز هم خیلی از مردهای ایرانی زنشان را جزو دارایی هاشان می دانند…خیلی هاشان در کلام دائیه ی روشن فکری دارند اما در عمل همان اصغر 50 سال پیشند…
کلا فهمیدم نمی شود در این جامعه به آسانی خودت باشی…بهای سنگینی دارد…
آدم ناراحت گفت:
با توجه به شیوه آشنایی شما و شوهرتان ، ایشان بسیار هم مناسب و خوش رفتار بوده اند.
شین شین گفت:
بابا بیخیال خوب رفتی دور دور با یه مرد مطلقه ای که تو سی سالگی داشته دور دور میکرده دوست شدی و ازدواج کردی. واقعاً انتظار داشتی که یارو مرد خانواده و آدم حسابی از آب در بیاد و یا حتی جور دیگه ای باهاتون رفتارکنه. آخه یه آدم خانواده دار تحصیل کرده آدم حسابی که نمیره تو خیابون دنبال دختر بلند کردن. اگه دنبال آدم حسابی میگردین و نجابت براتون اینقدر مهمه ظاهر و رفتارتون هم باید یه جوری باشه که آدم حسابی ها و بقول خودتون نجیب رو جذب کنه.
شین شین گفت:
ببخشید این به عمه بلقیس بود
عمه بلقیس گفت:
خوب من احتمال می دهم شما یک دختر خانم باشید! نه؟ بعد یک سوال مهم : شما ظاهر من رو دیدی؟ از خانواده و میزان تحصیلات من اطلاع داری؟از کجا تشخیص دادی رفتار و ظاهر من نامناسب هست و آدمهای نجیب رو جذب نمی کنه؟ از عمه بلقیس پرسیدی؟
یک دوستی داریم خیلی دختر معمولی و پش پا افتاده ای هست،همیشه می گه مادیات واسم هم نیست ،شخصیت آدمها مهمه…اما تا حالا روم نشده بهش بگم آخه تو گزینه ای دیگری روبروت نیست ! آخه هیچ مرد پولداری سراغ تو نخواهد آمد ،مجبورن خودشون رو اینجوری دلداری بدند.
در ضمن من یادم نمی یاد گفته باشم پشیمون هستم از ازدواجم با این مرد مطلقه ی 30 ساله…
آیا آدم حسابی ها به واسطه ی جزوه رد و بدل کردن در دانشگاه با هم نگاههای سکسیشون رو تبادل می کنند؟ یا در جلسه ی یک خواستگاری سنتی؟ یا توی صف نونوایی؟
فکر نکن اون چون یک مطلقه بود ادم حسابی نبود…من شوهرم رو دوست داشتم و حتی بودن با او در آن 8 ماه برای من تجربه ی خوبی بود…و من اصلا نمی خوام قضاوت کنم که آدمهایی که تو خیابون دنبال دختر می گردند آدم حسابی نیستند…بهتره بگیم سبک زندگی متفاوتی دارند و من با اون سبک نمی تونستم خوشحال زندگی کنم. به هر حال همین الان هم که دارم ازش جدا می شم دوست ندارم شخصی مثل شما شخصیت او رو زیر سوال ببره…من اگر گله ای کنم همسرشم اما شما حق توهین به شخصیت همسر بنده رو نداری…
من سبک آشنایی خودم رو با شوهرم تایید نمی کنم و مطمئن باش به اشتباهات خودم در این رابطه هم واقفم …بهتره دیگه از بحث زندگی من بیایم بیرون…به هرحال متشکرم از نظرتون
جمال المَـلِک یساری گفت:
به عنوان دخالت عرض میکنم
شین شین جان سینگل نیستن، ازدواج کردن و در این وبلاگ جزو دوستان عزیزی هستن که آرزو داره سر به تن این بنده سراپا تقصیر نباشه .
ایشون زندگی خوبی داره و اونجوری که از لابلای کامنتهاشون متوجه شدم زندگی ایشون مصداق این شعر زیبای ادب فارسی هست که میفرماید:
همه چی آرومه ، من چقدر خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم میبالم
همه چی آرومه،تو به من دلبستی
این چقد خوبه که تو کنارم هستی
تو به من دلبستی
از چشات معلومه
من چقد خوشبختم
همه چی آرومه
همه چی آرومه
لی لا لا لای لای لَی
لی لا لا لای لای لَی
بگو این آرامش ،تا ابد پابرجاس
حالا که برق عشق ،تو نگاهت پیداس
همه چی آرومه ، من چقدر خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم میبالم
کاظمی گفت:
عمه جان هر چی بیشتر صحبت میکنید از اون پختگی چند تا کامنت اول بیشتر فاصله میگیرید! چیزی که برای شما پیش آمده نتیجه طبیعیه نحوه انتخابتون بوده. در ضمن دختر پیش پا افتاده یعنی چی اونوقت؟
جمال المَـلِک یساری گفت:
از مولانای بزرگ
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوي ما آيد نــداها را صدا
فعل تو كان زايد از جان و تنت
همـــچو فرزندي بگيرد دامنت
پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد
بر كِسي تـهمت منه، بر خويش گرد
فعل تست اين غصه هاي دم به دم
اين بـــود معناي قَـد جَفٌَ القَلَم!
کاپیتان بابک گفت:
* شلوارا کوتاهه، مانتوها چسبونه * *
** دوهزارتا لیلی واسه هر مجنونه* *
**من چهقد خوشبختم همهچی آرومه**
**مانتوها چسبونن، همهچی معلومه* *! **
** بگو این آرایش تا ابد پابرجاس **
**حالا که خطچشم تو نگاهت پیداس** ! **
** من چهقد خوشبختم زندگی آسونه* *
** زندگی شیرینه همهچی ارزونه* *
** همهچی آرومه غصهها خوابیدن * *
** پول خوبی میدن واسهی زاییدن * *! **
** ما چهقد خوشبختیم همهچی آرومه * *
** چهکسی بیکاره؟ چه کسی محرومه؟* *
** غول بدبختی رو ** ** غول خوشبختی خورد **
** هرچی که مشکل بود همه رو لولو برد* * ! **
** قاضیا بیکارن زندونا تعطیله **
** پایهی میز کسی نیست کلی میله * * (تو که اینجا ریدی/قافیه داغونه)
**شیشهی نوشابه جز واسه خوردن نیست* *
** کار وانت غیر از پرتقال بردن نیست* * ! **
**تو خیابون غیر از لیلی و مجنون نیست ** * *
**روی هیچ دیواری قطرههای خون نیست* *
* *نیست اصلا سانسور سایتها فیلتر نیست * * **
**توی میزگردا پشت هم زرزر نیست* * !**
** اونقَدَر خوشبختم اونقَدَر خوشحالم **
** که به بعضیجاها وازلین میمالم * * ! **
**زده زیر دلمون خوشی ِ افراطی ** … * *
**من نخوردم چیزی یا نکردم قاطی* * !**
**این ترانهی قشنگ(همهچی آرومه * * ) **
**اثری از من نیست، اثر باتومه **!*
شین شین گفت:
آفتاب آمد دلیل آفتاب.
جمال المَـلِک یساری گفت:
@سرکار خانم کاظمی
چقدر جالب
منم به نوعی همینو اون پائین برای بلقیس گرامی نوشتم
ولی ماشالا شما خیلی مودبانه و متین و کوتاه گفتید ، من که دیگه جدی جدی صحبت به سبک آدمیزاد داره فراموشم میشه
باید یه فکری به حال خودم بکنم 😐
شین شین گفت:
@آق جوات چاکریم. احیاناً اگه اسم و فامیلم رو هم میدونی ضایع نکنی اینجا بنویسی برام ایمیل کن لطفاً 🙂 بعدشم من چیکارم که نخوام سر به تنت نباشه. مشکل اینجاست که من تا بیام فکر کنم این جواتی هم آدم خوبیه یهو بارباپاپا عوض میشه. میدونی من مشکلم اینه که فکر میکنم نسوان یه سفره ای پهن کرده ما سرش نشستیم. اگه غذاشونو دوست نداریم که نباید فحش بدیم و انگ بزنیم و لگد بزنیم زیر سفره. میتونیم پاشیم بریم رد کارمون. اگه اینجاییم حتماً دست پختشونو تا درصد زیادی دوست داریم.
@خانم کاظمی من هم باهاتون کاملاً موافقم. عمه بلقیس اولش یه جور دیگه شروع کرد بعداً زد جاده خاکی. گرچه به نظر من از اول هم مشکوک میزد. طرز صحبتشون همون اول هم با تعریفی که ایشون از نجابت داشت نمیخوند.
de گفت:
این حرفها بی معنی ست . زن ها هرگز مانند مردها از سکس لذت نمی برند. اصلا سکس چیز مردانه ای ست. زنها تا جوانند می دهند و بعد هم بازنشسته می شوند زنهای پنجاه شصت هفتاد ساله نمی دهند. بدهمد هم کسی خریدار نیست!زن های زشت هم همینطور.فقط زن خوشگل جوان در سکس به کار می آید . بیخود فمینیست بازی در نیاورید و ادای مردان را هم در نیاورید .
سیامک گفت:
یه ازمایش ساده بکن ببین زن ها از سکس لذت می برند یا مردها! همین الان انگشت کوچک دستت را بکن توی سوراخ گوشت…..همین الان! ………………………………………حالا بگو ببینم سوراخ گوش را بیشتر حس کی گنی یا انگشتت را!
عمه بلقیس گفت:
کلا با این اظهار نظرت پیداست چرا نام کاربری آدم ناراحت را برگزیدی! الحق که برازنده ی توست…بماند که این هم نظر توست…به هر حال قضاوت زود هنگام بدون دانستن تمامی جنبه های ماجرا کاری کم خردانه و نابجاست.
به هر حال شوهر بنده فردی بسیار باهوش و زرنگ است و مطمئن باش من آنقدر برایش لقمه ی بزرگی بودم که من را انتخاب کرده اما آنقدر باهوش و خردمند نبوده که 2 بار زندگی اش را از دست ندهد…چون هر دو بار زندگی به دلیل هرزگی های خودش از هم پاشیده…
بعد اینکه امان از اینکه ما ایرانی ها حتما باید با دخترک تصادف کنیم، در بیمارستان در تخت های بقل هم بستری شویم تا یک فاجعه ی عشقی پدید آید و بعد هم عمه بلقیس را بفرستیم در خانه دختر برای خواستگاری…
به هرحال هر کس به فراخور داشته هایش و به فراخور امکاناتی که در دست و پایش دارد یک راه هایی را برای تفریح انتخاب می کند …همه قرار نیست تفریحاتشان مثل هم باشد یا همه قرار نیست یک جور و به یک سبک ازدواج کنند.به هر حال در فروپاشی یک زندگی مجموعه عواملی دخیل هستند. که من باز هم فکر می کنم یک مرد تحصیل کرده با فرهنگ خانوادگی شبیه خودم با چنین سبک آسنایی نیز مشکلی نداشت …مشکل از تضادهای فرهنگی و تحصیلی و…بود بیشتر…
خواهش می کنم نگو اگر یک ماشین مدل بالا داری، بسیار زیبا هستی و لباس هایت همه مارک دار است اما تا به حال هوس نکردی یک دور دوری در خیابان با دوستانت بکنی…
اگر اینها را داشتی و توانستی از این طور تفریحات فاصله بگیری بعد بیا به من هم بگو که چکار کردی به جایش…
آدم ناراحت گفت:
«به هر حال شوهر بنده فردی بسیار باهوش و زرنگ است و مطمئن باش من آنقدر برایش لقمه ی بزرگی بودم که من را انتخاب کرده اما آنقدر باهوش و خردمند نبوده که 2 بار زندگی اش را از دست ندهد…چون هر دو بار زندگی به دلیل هرزگی های خودش از هم پاشیده…»
۱-شوهر عمه زرنگ و باهوش میباشد. چرا ؟ زیرا عمه را که لقمه چرب و چیلی میباشد تور کرده.
۲-شوهر عمه زرنگ و باهوش نمیباشد. چرا؟ زیرا عشق و حال و دختر بازی را به زندگی با عمه محترم ترجیح داده.
پس : شوهر ایشان انقدر باهوش بوده که عمه را انتخاب کرده ولی انقدر خنگ بوده که از زندگی با انتخاب خودش فرار کرده.
سوال :بالاخره شوهر عمه باهوش است یا نه ؟ آیا دانستن قدر یه زن نجيب و سکسی و تحصیل کرده و بافرهنگ و استاد دانشگاه وممه سيليکونی و …. نیاز به هوش بیشتری دارد یا انتخاب آن زن ؟
نتیجه گیری : شايد عمه مواردی را مطرح نکرده که به واسطهٔ آنها شوهرش را فراری داده.
عمه بلقیس گفت:
آدم ناراحت حتما حواست هست که شوهر من 2 ازدواج ناموفق داشته …نه؟ من و اون خانوم دو انسان کاملا منفاوت بودیم اما هر دو ما ظرف کمتر از یکسال به زندگی با ایشون خاتمه دادیم…
آدم ناراحت گفت:
من از طرف خودم و شین شین و جوات و سیامک و سایرین در برابر این استدلال شما سر تعظیم فرود میآورم.
EhSAN گفت:
آرشین:
من در مورد رابطه جنسی قبل ازدواج و تابو بودن سکس واز غیرت و نگاه متفاوت به زن و خواهر و .. حرف
نزدم اون افرادهایی که عمه جان میگن زیاد هستند چه ربطی به ما و این وبلاگ و اونایی که تورو نصیحت کردن داره؟
من خودم ادعای رد کردن تمام خطوط قرمز رو دارم در زمینه های متفاوت در زندگیم شاید شما اگر بودید به ذهنتان خطور هم نمیکرد .
میدونی چیه یه جورایی راست میگی ما اصولن فکر نمیکنم به اقتضائ شرایط خانوادگی و مذهبی و سنتیمون زندگی میکنیم روشنفکریمون و تفریحاتمو و اعتقاداتمون همه یه جورایی تقلیده .. که باید دقت کرد .
به هر حال شخصا نگاه من و اعتقادات من خالی از هنجارهای مذهبی و سنتی و … است ما سعی میکنیم هنجارهای انسانی رو رعایت کنیم و دیگر هنجارها رو با تمام نیرو لگد مال کنیم . این رابطه سکسی ای که شما میگید رو قبول ندارم سکس شاید در راس امور باشه کاری ندارم ولی من از اون قسمتی از صحبتهات ناراحت شدم که گفتی بذارید الان سکس کنم و لذت ببرم و حال کنم از زندگیم …میخوام بگم سکس داشته باش کی گفته نداشته باشی اتفاقا لازمه اما من نمیتونم قبول کنم که همه اون لذتهایی که داری میگی در این سن 21 سالگی به زندگی غرق در سکس به این شکل ختم میشه و کلا معتقدم سکس برای لذت نیست این طرز
نگاه من هیچ ربطی به سنت و مذهب و .. نداره من میگم دوست داشتن و اونچیزی که جناب کیوان هم
اشاره داشتن مهمه و شریکهای جنسی متفاوت و همزمان چه در زن و چه در مرد برای من قابل درک نیست.
کیوان گفت:
@ به نسوان:
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سر مر بجز این در حوالهگاهی نیست
چرا زکوی خرابات چهره بر تابم
کزاین بهم به جهان هیچ رسم و راهی نیست
غلام نرگس جماش آن سهی سروم
که از شراب غرورش به کس نگاهی نیست
چنین که از همه سو دام راه میبینم
به از حمایت زلفش مرا پناهی نیست
چرا ما را به حال خود رها کردهاید؟! پس کجایید عزیزان؟ امیدوارم غیبتتان، فقط از کار و مشغله مفید باشد.
کاپیتان بابک گفت:
کیوان جان
این وبلاگ جون داره. خودکاره. میگی نه، اگه دیدگاه ها رو برای هیس روشن کنن، اونجا هم پر میشه
لولیتای عزیز. لطفن دیدگاه هیس را روشن بفرمائید.
ارادتمند: یکی از داغداران
فانوس گفت:
فکر کنم این پست میخواد تو کتاب گینس ثبت کامنت بشه،آره!!
mira گفت:
ببخشید دورهٔ هیس کی تموم میشه؟
همایون گفت:
اینجا دیگه آپ نمیشه؟
mori گفت:
من هم تنوع در سکس رو میپسندم
ولی خوب به خاطر شرایط نمیتونم
به هر حال استفاده کردم و کاملا درک کردم که چی گفتی
در مورد منم خیلی مهمه که بتونم طرفم رو قبول کنم
شاید با خیلی از زنهای جذاب نتونم سکس واقعی داشته باشم ولی با یک زن معمولی ولی از نظر روحی هم مچ لذت یک سکس کامل را ببرم
اینا رو گفتم چون شما گفته بودید در مورد خودتون بگید
عمه بلقیس گفت:
راستی کیوان جان
اگر وقت کردی یک پیشنهاداتی بده به عمه ، راههای مناسب آشنایی با مردان نجیب چیست؟ اصلا چطور می شود یک مرد اهل خانه و خانواده بدست آورد؟ حالا که اینجا با شخصیت های مجازی مان می تونیم خودمان باشیم …به من بگو راههای آشنایی با مردان خوب چیست؟ از کجا بدانیم همان مرد تحصیل کرده ی اتو کشیده که در جلسه ی خواستگاری نشسته همان پسر دختربازی که آخر شب ها در خیابان دور دور می کند نیست…مردهای خوب را کجا می شود پیدا کرد…
جمال المَـلِک یساری گفت:
خانم عمه بلقیس حالا که همه فرمودن و نظر دادن بنده هم عررضی دارم. که ثابت کنم لال نیستم 🙂
قبل از هر چیز بگم این خیلی قابل ستایش هست که شما اینجا اتوبیوگرافی خلاصه شده ایی رو از خودتون ارائه دادید
*****
من حرفای شمارو در کل قبول ندارم!!! ( اون چندتا کامنت اولتون به دل نشست) اما ، ما اینجا داریم یک طرفه قضاوت میکنیم ، خیلی ببخشیدا جسارت نباشه …. شما خودت خیابون گرد بودی و یه خیابون گرد به پستت خورده . .
شما یک الگوی من در آوردی ساختی!!! زنی با سینه های سیلیکونی سوار ب ام و هفت قلم آرایش خیابون گرد و نجیب و کارته کار و لینگوئستیک دان و دارای رساله ی مانفیست برابری زن و مرد و … و …. و و ایضا 27 ساله . ایضا خوجگل و مامانی
****
حالا برای من قابل درک نیست که یهو شما خودتو تغییر دادی و اون آقا تغییر نکرد .
من اصلا این دلیل تراشی خانوم ها در موقع طلاق رو درک نمیکنم ، تصنعی و شبیه فیلم هندی میشه .
من خوب بودم ،من ماه بودم ،من کامل بودم ،هرچی شوهرم میگفت گوش میدادم ، تلاش میکردم ، دقت میکردم …..
اما اون بد بود، کج بود ،درک نمیکرد ،هرزه بود ،توجه نمیکرد ،اهمیت نمیداد ،بی احساس بود ، شلوارش دوتا شده بود، مامانشو بیشتر از من دوست دوست داشت ، آبجیش فضول بود … باباش کلانتر بود…
یهو میگفتی یارو معتاد هم بود ،دیگه حسابی کلکسیونشو کامل میکردی!!
*****
شما در کل دلیل تراشی هاتون شبیه اوائل وبلاگ نویسی همین خانم های نسوان هست ، اینا هم ادعا دارن کامل کائنات بودن و شوهراشون ناقص ترین موجودات کهکشان راه شیری و کهکشان آندرومدا بودن
*****
خراب کاری و ریدمال زدن یک رابطه ی اینتراکتیو هست . من خودم از اینکارا کردم با زن رابطه داشتم بهم زدم آشتی کردم دوباره قهر کردم و اعتقاد دارم خودمم مسئول بودم . منم کوتاهی کردم منم هرزگی کردم . آدم در پیت به پستم خورده الان که نگاه میکنم میبینم خودمم درپیت بازی در آورده بودم که در پیت به تورم خورده بود.
رابطه ی شما و همسرتون خیلی ببخشید بر اساس تعاریف آرمانی و اخلاقی خودتون با هرزگی شروع شده .
من الانم در کل نفهمیدم حرف شما چی هست .
بالاخره خانم ها بعد از طلاق چه بکنن؟
شوهر کنن؟ ، دوست پسر بگیرن؟ ،پارتنر بگیرن؟
در چه سطحی کار کنن ؟
در سطح ماچ؟ در سطح لاس؟ در سطح رومنس ؟ در سطح بمال؟ در سطح رختخواب؟
من فکر میکنم شما این مرد رو حسابی تخلیه کردی و بعد الان یهو دلتو زده . البته این مردای هرزه و احمق حقشونه که زن جماعت تلکشون کنه .
اَه …. بدم میاد از این مردایی که میرن با لاس و اتو زدن خیابونی عاشق میشن زن میگیرن و توقع دارن طرف مثه راهبه چشم و گوش بسته باشه
آخه بگو گلابی گاگول شاسکول این اگه قرار بود فاطی سلطون باشه چرا با تو اطو زد؟!
بِ هر حال ببخشید عمه خانوم ، مام خیلی کامل نیستیم از شیش جهت زِپِرت و تِــلنگمون سولاخه . . . اینام کلن من باب اثبات ناطق بودنمون بیان شد و لاغیر 😀
****
و در پایان گفته بودید «مردهای خوب را کجا می شود پیدا کرد» برای یافتن » مردان نجیب» عرض میشود:
دی شیخ با چراغ همیگشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
گفتند یافت مینشود جسته ایم ما
گفت آنک یافت مینشود آنم آرزوست
جمال المَـلِک یساری گفت:
بعد دوباره الان یه فرمایشی از ننجون خدا بیامرزمون یادم اومد
ننجون میگفت:
«خدا در و تخته رو برای هم ساخته »
و یا بعضی وقت ها میگفت:
«آب میگرده میگرده و بالاخره چاله ی خودشو پیدا میکنه»
البته خیلی هم صد در صد نیست اصولا روابط علوم انسانی فرمول ثابت نداره ، اما در مثل جای مناقشه نیست . . . به نظرم چیزی که تموم شد دیگه تموم شد و باس بکشیم بیرون . . .
من اگر قرار باشه نمره بدم به شما 12 میدم
حالا بستگی داره ،شوهرت بیاد صحبت کنه درد و دل اونو بشنویم یه وَخ دیدی 7 نمره اضاف بر سازمان گرفتی و شایدم 3 نمره بهت اضافه بشه .
یک طرفه قاضی رفتنه . . . در وبلاگ از شوهر بد گفتن یک طرفه قاضی رفته
بیچاره چه بسیار مردانی که قلم نوشتن نداشتن و له شدن
کلن آدمیزاد حیوان عجیبیه ، هر طرف یه کوچولو ول بده اون یکی سوء استفاده میکنه
به نظر من یکی از تخمی ترین کارهای انسان ازدواج و طوله پس انداختن هست
(با عرض پوزش از همه ی متاهلین گرام)
بلقیس میخواستم بگم از بعضی از قسمت های نوشته ی شما دروغ پیدا هست. .. چند جاش سینک نیست . . . اما جوابم اینه کافر همه را به کیش خود پندارد . . . یا اینکه میگن تو بخون چیکار داری راسته یا دروغ چیکار داری میخوره یا نمیخوره . . .
😐
من کیم کجام ؟؟! دارم چیکار کنم ؟
داری چیکار میکنی جوات؟
نانا گفت:
درسته صحبت های این خانم یکم غیر واقعی به نظر می رسه و خودخواهانه .++++++++++اینم برای بازگشت دوباره جوات نه اینکه با همه کامنت هاش موافق باشم به خاطر اینکه از قلمش خوشم میاد و گاها هم با نظرهاش موافقم
عمه بلقیس گفت:
واقعا اینقدر داستان زندگیم عجیبه؟ کجاش خودخواهانه بود؟
من فکر نمی کردم ازدواجم با این آقا و زندگیم اینقدر عجیب بوده باشه….از وقتی اینجا اومدم واقعا از عکس العمل هاتون تعجب کردم….یعنی چیش اینقدر عجیب بوده؟
عمه بلقیس گفت:
نه پسر جان دروغی در کار نیست…با یک شخصیت مجازی نیاز به دروغ گفتن نیست، کاملا با یک نفس عمیق می تونی خودت باشی…من بعد از ازدواج عوض نشدم ها، اینو اشتباه فهمیدی…آرایشم سر جاش بود، سینه های سیلیکونی سر جاش بود، زبون 6 متریم سرجاش بود، علم لینگوایستیکم سرجاش بود…البته به لطف شوهر گرام خانه نشین شدم چون اون اصولا بدون حضور خودش دوست نداشت برم بیرون، البته نه اینکه زورش بهم برسه، بنده با همه ی اهن و تلپم عاشق حاج آقامون شده بودم…ولی خوب هیچ آدمی تا آخر عمرش عاشق یک هیولای خوش ظاهر نمی مونه…شاید اونم دقیقا این احساسو راجع به من داشته ها…من زن غرغرو ، زبون دراز، سرخود معطل، و…آره اینها شاید بود اما…خیانت کار نبودم…دوستش داشتم…حرف تلکه کردنو نزن ، که اولا درسته بنده فوق العاده زرنگ بودم و مفت و مسلم مثل زن اولش توافقی جدا نشدم…اما مهریه ره آورد همون اسلام عزیزی هست که به خاطر اون شوهرم منو خونه نشین کرد، که به خاطرش ناخنک زدن رو حق خودش می دونست،که به خاطرش منو از سر کار رفتن منع کرد…حالا که رسید به مهریه بد شد؟ الان اگه از مشکلات اقتصادیمو بدبختی هامو ،یک بچه ی تو بقلم می گفتم خوب حال می کردی ها…می گفتی خواهرم صبر داشته باش…خدا اجرتو می ده!
کیوان گفت:
@ بلقیس خانم، بنده میخواستم ساکت باشم، تا ببینم آخر و عاقبت این وبلاگ (یا لااقل این پست) به کجا میرسد؟ «به عزم توبه نهادم قدح زکف، صد بار!»
اما سئوال شما مرا غافلگیر کرد. به 2 دلیل: یکم آنکه صلاح کار کجا و من خراب کجا؟! نکند عمه خانم شیطنت دخترانهاش گل کرده، با خود گفته محض رفع خستگی درس خواندن کمی این غرغروی پرگوی را بر سر کار گذارم تا اوقاتش به کمتر از بطالت نگذرد؟! با خود گفتم، به این بلقیس خانم ازین کارها میآید و نمیآید، در صورت دوم که هیچ، ولی در صورت ناجوانمردانه اول هم که باشد؛ بلکه به کار دفع خمیازه خماری فطرت نسوان بخورد. بعد هم، نیت که قربت الیالله باشد؛ هم او حالش را میبرد هم ما ثوابمان را !
دویم اینکه بنده کمترین خود جزو متحیرینم، حالا چطور گره از کار متحیرات باز کنم؟ از سویی بسیار تجربههای خارج از مسیر بقاعده و طریق معروف؛ سراغ دارم که علیرغم همه توصیههای ایمنی پیموده شده، ولی در کمال تعجب به موفقیت ختم شدهاست. یعنی که هیچ آداب و ترتیبی مجوی! و این یعنی همان همای سعادت عشق که عوض اینکه (مثل اغلب مواقع) بر سر زوجها بریند، درست بر نشانهء شانهء آنان نشیند!
اما در خصوص انتخاب هشیارانه و عقلی همسر،آنچه به نقل از یک روانشناس معروف (به خدا سال 72 بود اسمش یادم رفته!) شنیدهام را خدمتتان نقل میکنم: همچون ماشین که 4 چرخ دارد، و (بلا نسبت) چهار پا که چهار تا پا ، ازدواج هم بر 4 ستون استوار میماند:
1- اشتراکات عقلی
2- وابستگی عاطفی
3- تامین یا تعادل مالی
4- اشتراکات التذاذی
بدیهی است که هر گاه کار پیدا کردن همسر با تمامی تبصرههای فوق مقدور نگردید، اقلا آگاهانه بدانید رایطه تان از کدام طرف میلنگد:
1- در صدد رفع عیب بر آیید (که در 99٪ مواقع امکان پذیر نیست!)
2- رضا به داده بده وز جبین گره بگشای: یعنی وقتی یه نفر پیدا کردی که 1، 2 و 4 را داشت و شما هم تصمیم نداشتی بیشتر ازین منتظر شاهزاده آرزوها بمانی بگو فدای سرم که مثلا ماشین BMW ندارد و یک پراید قراضه قسطی سوار است (مثل راقم این سطور) اقلا آن سه تا را دارد و قس علی هذا…..
این بود بضاعت بنده، حالا نمیدانم موجبات ترضیه خاطر را فراهم آورده یا اوقات خستگی شما را در کرده، یا هردوتا و یا هیچکدام؟!
عمه بلقیس گفت:
نه کیوان جان قصد سرکار گذاشتن نداشتم…می دونی من دارم الان به چی فکر می کنم این چند وقته؟ اینکه عیب از یک جاهای دیگس…اصلا ربطی به bmw نداره…می دونی من در زندگیم چند باری عاشق شدم …و هر 3/4 تای این آدمها دقیق شخصیت مشابهی داشتند…یعنی شاید باورت نشه که همشون مردهای سنتی از خانواده های چادر چاخچولی بودند ، از این مردهایی که تا میری بیرون شونصد بار چک می کنند تورو که کجایی و داری چکار می کنی…همشون نهایت فوق دیپلمه بودند…همشون الکی مشنگ و خوش بودند و قاه قاه می خندیدند…همشون تو زندگیشون یک کتابم نخونده بودن،همشون عین بابا ها با آدم رفتار می کردند…این باید حتما یک ریشه ی روانشناختی داشته باشه …
می دونی بابت شماره ی 3 ( مسائل مالی) باهات موافق نیستم…چون هیچ صحنه ای دردناک تر از این نیست که تو شاهد سختی کشیدن و خرد شدن مردت زیر بار مسئولیت های مالی زندگی باشی…وقتی فکرشو می کنم منی که بابت چاپ هر مقاله ی ایندکسی باید 300 دلار پول بدم ، کلی زندگیم خرج داره و…چرا برم هوار بشم سر یه مرد بیچاره ای که هر روز تو دلش بگه خدایا این بلای آسمونی چی بود واسه ما نازل کردی!
شوهر دخترخالم ماه پیش رفت تایلند…2 تا بچه دارنا! بعدم کلی نشست جانماز آبکشی که همه می رن تایلند واسه کثافت کاری اما من رفتم واسه هواخوری! زنشم هیچی نگفته…مریم دوستمو اون پایین گفتما …این تو آژانس هواپیمایی کار می کنه …می گه هر هفته چقدر بلیط می فروشیم به این مردای متاهل واسه تایلند و …
شوهر خودمم که 8 ماه نشده دبی اشو رفت وتو خیابون ولو شد…هی می شینم می گم اگر 10 بار هم ازدواج کنم شوهرم بدون من بخواد بره سفر حالا یا به بهانه ی کار و یا چیز دیگه با تیپا می زنم زیر همه چی!
بعد دوباره با خودم می گم اکه بچه داشتم چی؟ اگه وقتی بچه داشتم هوس تایلند و …زد به سرش چی؟ اگه تا بچه دار شدم و خیالش راحت شد خیانت کرد چی؟ اونوقت دوباره باید طلاق بگیرم…اصلا واسه چی باید دوباره ازدواج کرد؟ می دونی همش اینا رو تو سرم مرور می کنم…خوب چه دردیه؟ چه مرضیه آدم ازدواج کنه باز طلاق بگیره مگه دیوانم مگه …اما آدم انگار چیزی داره به نام کرم ازدواج …اونو چکار کنیم؟
ژیان گفت:
با توجه با خطرات ناشی از تخریب تدریجی بنا و احتمال سقوط دیوار آن بر روی اهالی محل و عابرین، از کلیۀ صاحبان حقیقی یا حقوقی این وبلاگ کلنگی متروکه دعوت می شود تا از این تاریخ ظرف مدت یک هفته با در دست داشتن اصل سند و پروانۀ ساختمان و پایان کار، جهت تعیین تکلیف مالکیت آن به ادارۀ ثبت وبلاگ ها مراجعه فرمایند. در غیر اینصورت نسبت به پلمپ و مصادرۀ اموال و مالکیت آن به نفع شهرداری منطقۀ 2، موضوع تبصرۀ یکم مادۀ فلان از آیین نامۀ تخریب بافت های فرسوده اقدام و پس از این تاریخ هیچگونه ادعایی پذیرفته نخواهد شد./ ک 499
از طرف ژیان جانشین رییس هیئت حل اختلاف
جمال المَـلِک یساری گفت:
😀
+++
خیلی صفحه ی طولو درازی شده
شبیه نامه ی اعمال مومنین و کفار هست
اینشالا نامه اعمال خواهرا و برادرامونو بدن دست راستشون
مال مارو که چسبوندن در کونمون
شانس کِ نیست … وآلآآ
کاپیتان بابک گفت:
جواتی. انگشتام خسته شد از بس بالا و پائئن رفتم اینجا
چیزی از شما به وبلاگ من نرسیده. اگه دور ننداختی لطفن دوباره بفرست
جمال المَـلِک یساری گفت:
کاپیتان دودم کردی ، همین الان دیلیت کردم 😥 سه صفحه بود 😥
برای وبلاگ شما ارسال کردم اینجا ننوشتم
در داشبورد وبلاگتون یک نگاهی به عدد اسپم بندازید شاید رفته داخل اسپم
کاپیتان بابک گفت:
تو اسپم چیزی نیست. آخه آدم 3 صفحه می نویسه و قبل از رسید گرفتن دیلیت می کنه؟ این چه کاری بود کردی؟ نکنه تئوری های سکسی آرشین داغونت کرده؟!
به قول اوزی ها no worries
همه چی آرومه
آدم ناراحت گفت:
+++++
mountainsummit گفت:
هر چیزی نیاز به تعریف دقیق و همه جانبه داره بویژه که بحث سکس باشه اونم کژوال
تعریف ازدواج رو می دونم. تک پر بودن رو هم آشنا هستم. دوست پسر و دختری مدل کافی شاپ رو هم می دونم چیه. اما سکس کزوال ؟؟؟؟
یکی هست به من بگه که وسط این سکس کردن ها دختر حامله بشه تکلیف چیه؟ نگید که خوب باید از لوازم پیش گیری استفاده می کردن چون اون ها 100 در 100 نیستن و به مقدار ناچیز احتمال حامله گی هست. تکلیف کسی که حامله میشه چیه؟
اینجا تو قطب شمال دختر اگه بخواد بچه رو نگه می داره بعد از حقوق مرد در صدی رو کم می کنن اگه بچه رو هم نخواد تو یه عمل نیم ساعته با دستگاه جارو برقی که همون کورتاژ هست از شر توده سلولی خلاص میشه و تنها هم به امضای خودش نیاز هست؟
اما ایران چی تکلیف چیه ؟
هر رابطه به قانون احتیاج داره بدون داشتن قانون لازم سکس کژوال تنها دخترای بی تجربه رو قربانی میکنه و از بین میبره.
saeed گفت:
رصد دامین
نسوان از این ادرس میره جای دیگه با امکان جدید
عمه بلقیس گفت:
خوب جناب جمال خان می دونی چرا این سوال رو از آقا کیوان پرسیدم؟ چون تقزیبا بعد از این مدت یک چیزهایی اومد دستم از کامنت گذار های گرامی
خوب باید بگم من کاملا هدفمند شروع کردم به کامنت گذاشتن و تست خوبی بود که حالا نتایجش رو هم خدمتتون عرض می کنم.1- جماعت ایرانی هنوز عاشق عمه بلقیس ها و اصغرهاست ،شاید آن اول با گذاشتن کامنت به محض دیدن اسم عمه بلقیس اندکی همه گارد گرفتند اما ایرانی ها عاشق جا نمازآب کشی های عمه اند…اگر به کامنت های اول عمه نگاه کنی می بینی هم دردی بیشتری از سمت آقایان را دریافت کرد، آقایان به شخصیت عمه ی کامنت گذار که از نجابت و اصالت و اسب با دندانهای شمرده شده حرف مس زد پرخاش گری مکردند اما هرچه کامنت های عمه رفت به سمت خود واقعی اش پرخاشگری آقایان و سایر کامنت گذاران بالا گرفت.
2-ایرانی جماعت عاشق جمله های قشنگیست مثل: خودت باش! اما در واقع در جامعه ایرانی باید عمه بلقیس جا نماز آب کش باشی تا بتوانی زندگی کنی و دوام بیاوری،چه در زندگی مشترکت و چه در جامعه.
3-برای برخی کثیر از مردهای ایرانی وقتی یک زن طلاق گرفت،آنهم زود و در چاهی که در آن آفتاده 10/20 سالی دست و پا نزد چهره ی زن حتی از پشت مانیتور هم قابل تشخیص است: زنی با 7 قلم آرایش، سکسی، که هوای تجرد و آزادی به کله اش زده. و این زن هرگز نمی تواند زن خرمندی باشد چون اگر بود حتما باید با مردش به عمر عمه بلقیس زندگی می کرد .
4- یک زن با به قول شما ممه های سیلیکونی هرگز نمی تواند زن نجیبی باشد…زن نجیب سینه هایش در اثر جاذبه رو به پایین آویزان است . زن نجیب نباید آرایش کند نباید سکسی باشد، زنهای سکسی باید کسی غیر از همسر آدم باشند تا آدم گاهی یک ناحنکی بزند، زنهای اینجوری بیرون هستند اما زن خانه ی آدم باید کسی مثل عمه بلقیس باشد تا آدم از بابت خانم منزل خیالش راحت باشد و وقتی مردش مسافرت های کاری تایلند می رود از بابت ماندن عمه در خانه خیالش جمع جمع باشد.
5- زن ایرانی نمی تواند هم شیک پوش و آرایش کرده باشد و هم استاد دانشگاه…اصلا ایرانی جماعت عادتش تک بعدی زندگی کردن است…همهیشه هر فاکتوری در ذهنش بوده قربانی بقیه ی فاکتور ها کرده.
6- راجع به علت طلاقم هیچ گاه و برای هیچ کس نباید هیچ توضیحی بدهم ، این جمله کافیست: در کنار او خوشحال نبودم و جدا شدم.تمام
7- شخصیت مجازی عمه بلقیس در این وبلاگ و خیلی وبلاگ های دیگر به من خیلی چیزها یاد داد که در زندگی واقعی ام به کار بگیرم تا آنجا هم با چنین قضاوت های روبرو نشوم. ایرانی جماعت زیاد شعار می دهد که قضاوت نکنید اما چند کامنت عمه بلقیس برایش کافیست تا آقا جمال داستان کل زندگی عمه را تجزیه تجلیل کند و برای شوهرش دل بسوزراند و نسوان و عمه را بکند سر هم و بگوید شما اصلا مرد نگه دار نبودید!
8- آقا جمال یساری از کامنت هایت یاد جواد یساری و من یه پرندم و آبگوشت و …می یفتم انشالله که کامنت گذاری و سبک زندگی ات آبگوشتی نباشد اما همسر من 2 ازدواج ناموفق داشت و من و همسر اولش دو انسان متفاوت با دو شخصیت متفاوت بودیم اما هر دو ما کمتر از یکسال تصمیم به جدایی گرفتیم…و این را هم صد در صد قبول دارم که در یک جدایی هیچ گاه یک طرف مقصر نیست و مجموعه عواملی دخیل هستند نه فقط ممه های سیلیکونی و 7 قلم آرایش بنده…مشکل در انتخاب بنده بوده لااقلش…
9-در ایران عزیز با این اسلام عزیز و با این فرهنگ عزیز مرد اگر 10 بار هم زن طلاق بدهد و هر 10 بار طرفش دختر باشند و ازدواج اولشان باز ایرانی جماعت می گوید : زنش بساز نبود! این مرد بیچاره از زن شانس نمی یاره! فوقش می زنن رو شونه ی یارو که آقا جان یه کم در زن گرفتن دقت کن حیف تو نیست؟!
10- کلا فهمیدم فلان لق اون که بگه فلان زن نجیب هست یا نه…چون اصولا زنی که زیاد سواری بده،کم حرف بزنه ، مهریه ببخشه، خیانت رو زیر سبیلی کم کنه و بزاره پای کم کاریهای خودش نجیبه و بقیه همه یک مشت فاحشه
11- کلا خیلی چیزها یاد گرفتم در این وبلاگ ها در این چند ماه اما مهمترینش این بود که مرد ایرانی سر از وبلاگ جذاب و سکسی و دگر اندیش نسوان در می آورد اما تنها کسی را که قبول ندارد نسوان است . مثل کسی که بیاید در خانه ی خودت و برایت کری بخواند.درک می کنم چرا نسوان هم دیگر بی خیال نوشتن شده…
12- بعضی حرفهایت درست…از انتخاب غلط نمی توان انتظار پیامد های خوب خوب را داشت. شاید شوهر بیچاره ی من هم حرف هایی برای گفتن داشت اما قلم نوشتن نداشت …اما یکباری هم که برایم نوشت یادم هست نوشته بود: عزیزم
باید بدونی زن باید به حرف شوهرش گوش بده و فقط یا بگه چشم یا هر طور خودت می دونی! چون شوهرت اگرم چپ و راست می ره دبی واسه کار می ره ! گفتند مرد خدای دوم زنه! و اونموقع بود که فهمیدم بهتره قلم دستش نباشه که این دری وری ها رو بیشتر2 تراوش کنه…
13-به هر حال نظر همه ی اهالی اینجا محترم که مسلما در حد نظر باقی خواهد ماند وخوشحالم که شرح زندگی من همه تان را به حرف آورد…روز و شب هاتان خوش
EhSAN گفت:
این بیچاره ها اصلن از اولش هیچ ادعایی نکردن از اولش گفتن ما یکی مثل عمه بلقیس میخوایم … حالا که فهمیدن ممه ها سیلیکونی شده میگن از پختگی در اومدی 🙂
عمه بلقیس گفت:
احسنت به این جواب!
کامیکازه گفت:
عمه جان
با شرح درد وصل خود میخوای به چی برسی ؟! از کی بابت تصمیم خودت تایید بگیری؟ از این جمعیت به قول خودت نسوان زده! اگه که واقعا به اون چه کردی ایمان داری دیگه دادار دودور برای چیه ؟ اگه میخوای محفلو گرم کنی اون حرف دیگه ایه
عمه بلقیس گفت:
اینجا محیط خیلی خوبیه که تو می تونی بازتاب رفتارها و صحبت هات رو قبل از این که در محیط واقعی تستشون کنی بفهمی…خیلی مهمه …تو می تونی اینجا عکس العمل آدمها رو محک بزنی….و توی زندگی واقعی سوتی هایی که اینجا می دی رو اونجا ندی…من اصلا دنبال تایید نمی گردم چون شخصیتم اینجا مجازیه و احساس راحتی می کنم ، آدم اینجور جاها از بقیه تکه کنایه و هر حرف سنگین و تو سری هم بخوره تو زندگی واقعی باعث می شه عاقلانه تر حرف بزنه و رفتار کنه تا بتونه سرشو بالا بگیره بی اینکه تو سری حرفهای مردم رو بخوره…
جمال المَـلِک یساری گفت:
نخیر آقاجون همچی چیزی نیست ،اتفاقا غنا و پختگی رو بالا میبره
سینه سیلیکونی 💡 مثه نون سنگگِ دو طرف خشخشاش تنوری پخته و برشته هست 🙄
oh GoD my LOaRd PLs hELp mE
RAZZZZ
.
.
JiZzZzZzZz
فرهاد گفت:
عمه جان بیشتر حرف بزن. خیلی یاد گرفتیم. به جان تو منو از یه پرتگاه نجات دادی. انگار یه دوست دختر گرفتم و بعد جشام باز شد و فهمیدم چی شده. بازم حرف بزن ترا خدا…
فقط اون دختر پیش پا افتاده رو بیشتر توضیح بده و اینکه شما روت نشده بهش بگی که آخه تو امکان دیگه ای نداری، اینم بیشتر باز کن. مرسی
باز کارت دارم، باش فقط
عمه بلقیس گفت:
دختر پیش پا افتاده فرهاد جان دختریه که با خودش روراست نیست…یعنی سرجمع یک لیسانس دانشگاه آزاد رو بعد از 8 سال نتونسته بگیره، سر تا پای لباساش سرجمع 100 هزار تومن هم نیست ، شیشه ی عینکش هم سطح ته استکان عمه بلقیس هست، سیبیلاشم هنوزحال نداره برداره…اما همچین یک پسر پولدار و خوشتیپ رو می بینه ایش و ویش می کنه و می گه مادیات واسه من مهم نیست که دلت می خواد بزنی تو ملاجش!
ساقی ب گفت:
عمه جان
شما تو نظراتت خیلی خوب شروع کردی ، ولی متاسفانه هر چی بیشتر گفتی تناقض گویی هات زیاد شد . ملاک شما برای تعریف «پیش پا افتادگی» تو آدمها خیلی مادی هست . چون در پول و تیپ ظاهری خلاصه شده . بسیار دختران زشت و بی پول و بدلباس دیدم که سرشار از انسانیت و خوش سیرتی بودند . سرمایه زندگیشون انسانیتشون بوده نه لباسهاشون .
قصد توهین ندارم ، ولی با توجه به چیزهایی که از زندگی خصوصیتون گفتید ، از نظر من نگرش شبیه شما به زندگی و نحوه انتخاب این چنینی همسر «پیش افتاده » محسوب میشه نه خصوصیاتی که برای این دوستتون گفتید.
شما فکر میکنی اگر یکی زیبا بود ، لباس مارکدار داشت و ماشین آخرین مدل ، حتما میره تو خیابون گشت و گذار؟ نه ، زندگی برای همه اینجوری نیست . اگر کسی دنیال مادیات نبود لزوما دلیلش این نیست که دستش به گوشت نمیرسه ، طرز تفکر متفاوتی داره .
من دیدم پسرهای پولداری که با دخترهای فقیر ازدواج کردند و بالعکس ، یا زشت با زیبا ،زندگی خوبی هم دارند . شما هم اگر مبنای ازدواجتون پولداری و خوش تیپی طرف نبود و به زیبایی و لباسهای مارکدارتون دل نیسته بودید ، شاید انتخاب آگاهانه تری میکردید.
عمه بلقیس گفت:
ساقی عزیز
من فکر می کنم آدمهایی مثل شما در زندگی با خودشون روراست نیستند.آیا واقعا فکر می کنی من الان از انتخابم پشیمونم و اگر به عقب برمی گشتم با یک آقای دکتر تحصیل کرده فوق العاده انسان اما بی پول ازدواج می کردم؟ باید بگم نه. زندگی من با هر مرد دیگه ای حتی یک پسر تحصیل کرده ی بی پول ممکن بود به اینجایی که الان هستم برسه.زندگی مشترک مثل راه رفتن روی یک طنابه و هر آن ممکنه با یک اشتباه از یکی از طرفین از هم بپاشه.ممکن بود الان از شوهر فوق العاده انسان و دکتر و بی پولم جدا می شدم و الان آه در بساط نداشتم و روز و شب دنیای طلاق و مطلقگی رو با بی پولی وزن می کردم.چه دنیای عذاب آوری می تونست باشه.آدمها برعکس اونچه گفتید اگر سراغ پول نمی رند نه اینکه نخواند، نمی تونند…اگر شما به من بگی یک پراید قراضه رو ترجیح می دی به یک بنز اس دروغ فاحشی گفتی…یا اگر بگی یک آقا پسر معمولی با یک عینک ته استکانی و قدی کوتاه رو به پسری که یک مدل هست و فوق العاده سکسی اونموقع هم دروغ گفتی…من فکر می کنم تک بعدی به مسائل نگاه کردنه که کار رو خراب می کنه…فقط به خاطر پول، فقط بخاطر زیبایی، فقط به خاطر …
نه من پرستش روی نکو نمایم و بس ،کسی که روی نکو را نمی پرستد کیست؟
از حکایت قصه ها و فیلم ها بیا بیرون….در دنیای امروز هیچ کس بدون حساب کتاب و دو دو تا چهار تای منطقی واسه ازدواج کسی رو انتخاب نمی کنه…انتخاب من درسته زود به جدایی کشید اما در نوع خودش بی نظیر آگاهانه بود….چون وقتی خودم رو با سایر مطلقه ها مقایسه می کنم و سبک زندگی خودم رو بی نهایت احساس خوبی دارم…برعکس اونچه فکر می کنی من اگر همین الان هم انتخاب بخوام بکنم شوهرم باید مردی ثروتمند باشه…البته در کنار این چیزهای دیگه ای هم مد نظرم هست …زیبایی و خوش تیپ بودن همیشه مهم بوده و هست و یک ارزش تلقی می شه….و بهتره ما آدمهای زیبا رو ببینیم و حتی اگر خودمون زیبا نیستیم تحسینشون کنیم نه اینکه با یک خود فریبی انسان مآبانه بگیم درون آدمها باید زیبا باشه نه بیرون….نه اتفاقا اون بیرون هم خیلی مهمه…ساقی جان توی ایران ما راههای ارتباط و آشنایی بسیار محدوده و اتفاقا همین دور دور هم یک راه ارتباطی هست….حالا فکر نکن اون دختر پسری که توی دانشگاه به واسطه ی جزوه رد و بدل کردن نگاههای سکسیشون رو رد و بدل می کنند نجوه ی ارتباطشون انسانی تره اون هم به واسطه ی اون جزوه که سمبل شده ی دانش یک استاد بی سواد در یکی از دانشگاههای خراب شده ی این مملکته…اگر یک روز که منتظر تاکسی کنار خیابون هستی براورد کنی می بینی از پراید تا بنز واست بوق می زنند…پس همون قدر که یک مرد پولدار می تونه فاسد باشه همون پسر بی پول هم می تونه…منتها هرکدوم در حد امکاناتشون می پرن! کامنت های اول من مضمونش نفی خوابیدن تصادفی و اتفاقی با این و اون و یا رابطه در حین تاهل بود …که هنوز هم بر نظر خودم باقی هستم…اما هرگز منکر این نمی شم که زیبایی وثروت و خیلی چیزهای دیگه مثل تحصیلات و خانواده و اشتراکات روحی هم برام مهمه…اما من برعکس شما با خودم رو راستم و فکرم رو حرف می زنم بی هیچ گونه نشونی از محافظه کاری و خودفریبی…چه کسی گفته کسی که زیباست یا لباس مارکدار می پوشه نمی تونه معرفت یا انسانیت داشته باشه؟ لازمه ی داشتن یکی نفی دیگری نیست….می شه هم زیبا بود….هم سینه ی سیلیکونی داشت هم روزی 12 ساعت درس خوند…می شه هم لباس مارک دار پوشید و هم آخرین کتابهای روز دنیا رو خوند…تک بعدی نگاه کردن به زندگی چیز خوبی نیست….
ساقی ب گفت:
ببین عمه جان ، زود قضاوت نکن ، شما هیچ چیز خاصی اززندگی خصوصی من نمی دونی که بخوای بگی من رو راستم با خودم یا نه . شما تا حدود زیادی درباره خودت گفتی که» از نظر من » شیوه اشتباهی برای انتخاب بوده و نتیجه اش هم جدایی.
اتفاقا شما داری تک بعدی نگاه میکنی . من کجا گفتم » کسی که زیباست یا لباس مارکدار می پوشه نمی تونه معرفت یا انسانیت داشته باشه؟ » من بر عکس این حرف رو زدم !من گفتم برخلاف تصور شما یک دختربا لباس محقر و سبیل و عینک ته استکانی و… میتونه به صفات بسیار خوبی آراسته باشه و بسیار کیس مناسبی برای یک ازدواج موفق.
به هر حال تو این دنیا پسرهای خیلی زیادی هستند که چه بنز سوار باشن چه پراید ، برای کسی بوق نمی زنند. در جامعه امروز ما دختر و پسر مدرن سعی میکنن خودشون با هم آشنا بشن ، اما من فکر میکنم آشنایی دختر و پسر در دانشگاه یا محل کار ، یا محیط های اجتماعی و فرهنگی یا مهمانی های خانوادگی و.. خیلی با آشنایی خیابونی یا به قول شما «دور دور » توفیر داره .
به هر حال عزیز جان ، نگرش من با شما خیلی فرق داره . شما ممکنه معیارهات با دیگران متفاوت باشه ولی گفتن اینکه دیگران به خاطر معیارهاشون «پیش پا افتاده » هستند کار قشنگی نیست .
عمه بلقیس گفت:
بله ساقی جان شاید حق با شما باشه…نمی خوام چیزی غیر از خودم باشم….چون ممکنه مهر طلاق که خورد تو شناسنامم بازم هوس کنم گاهی یه دوری بزنم با دوستام…چون نمی شه تضمین کرد یه روز جمعه دم غروب که خاطرات گذشتت مثه چاه فاضلاب می زنه بالا واسه اینکه دیوونه نشی نزنی با دوستات ماشین رو برنداریو بری بیرون و بی هدف تو یه خیابونی دور دور نکنی…شایدم نکردم این کارو….واقعا نمی دونم…گاهی درست و اخلاقی زندگی کردن خیلی سخته…خیلی سخته …سو استفاده از هر چیزی بیشتر حال می ده….نمی دونم چرا …مثلا تو از پولت استفاده کنی واسه خانه و خانواده زیاد حال نمی ده….اما اگه 4 تا ویلا اینور اونور بگیری خانم بازی کنی خیلی حال می ده…یا اگه از خوشگلیت فقط استفاده کنی صاف بری دانشگاه و سر کار بیای و بری زیاد حال نمی ده اما وقتی ازش استفاده کنی مدام دوست پسرهای پولدار و خوشتیپ عوض کنی خیلی حال می ده…هرکی بگه حال نمی ده حرف مفت زده…می دونی اما گاهی از این حال گذشتن هم خودش حالی داره،حس آدم بودن می کنی….به هر حال منم مثه خیلی از آدما پر از تناقضم …از سکس با آدمهای مختلف و خوابیدن با این و اون به صورت تصادفی بدم می یاد….اما از دور دور خوشم می یاد…چه می دونم شاید اونی هم که سکس کژوال رو دوست داره یه روزی از یه جایی از یه خرده کاری شروع کرده…شاید اونم سکس اتفاقی رو دوست داره ولی سکس پولی رو دوست نداره…شاید خط قرمز هرکی یه جای متفاوته …شایدم هر چیزی قبحش یه روزی می ریزه…و این خط قرمزا سانت سانت می یاد جلو …اونقدر میاد جلو که هر آدمیو تو خودت راه بدی حالا چه جوریش چه اهمیتی داره…شاید اون فاحشه هم واسه اینکه دیوونه نشه زیر بار مفاهیم بلند بالای زندگی با این و اون می خوابه… چون خوب بودن و خوب موندن خیلی سخته…بلاتکلیفی طلاق خیلی سخته…عین این می مونه که جنازه ی زندگیتو بزارن روی دستات اما بهت اجازه ندن اونو به خاک بسپری…هرچی می گی آخه بی انصافا …این زندگی که خیلی وقته مرده بزارین خاکش کنم 4 روزی گریه کنم ،بزنم تو سرم و بعد برم پی زندگی تازم ….اما نمی زارن… دیگه بی خیال این حرفها…دارم آهنگ شهزاده ی رویا با صدای شهاب حسینی رو گوش می دم…کتاب هم جلوم وازه…اینجا هم دارم تایپ می کنم …دارم کتاب بار هستی از میلان کوندرا رو می خونم …چرت و پرته ولی خوب دیگه افتادم تو رو دربایستی و کارو ناتموم نمی زارم…شب خوش ساقی جان
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
عمه بلقیس صداقتتو تحسین می کنم. بنطر من شما یک ادم دار داری ولی با دل پاک هستی ! کسی که مدام حرف می زنه ولی چیزی تو دلش نیست! در مورد شوهر پولدار کردن هم این انتخاب طبیعی و غریزی توئه. همه جانوران ماده هم دنبال نر با عضلات قویتر می گردند منتها این عضلات الان تبدیل به پول شده . ولی این همه ماجرا نیست. پولدارها هم مشکلات خاص خود را دارند. اول اینکه آدم پول دار هم باید اصل و نصب داشته باشد برای مثال کسانی که به برکت جمهوری اسلامی یک شبه از روضه خوانی به میلیاردری رسیده اند اگر چه پوستشون پول دار شده ولی هنوز همان بی سواده هایی که بوده اند هستند. ولی آدم اصل و نصب دار هیچوقت برای ازدواج تو خیابون دور دور نمی زنه! دوم.شما در هر انتخاب خود یک چیزی می دهید و یک چیزی می گیرید. چنین نیست که همه فضایل در پولدارها جمع باشد. خواهر من یک شوهر پولدار کرد ولی آنچنان روزگاری از او سیاه کرد که با یک بچه طلاق گرفت.ا. همش می گفت ایکاش زن یک کارمند ساده شده بودم ولی عوضش آدم بود. آدم های پولدار بیشتر در معرض مبتلا شدن به فساد هستند.سوم در یکی از پست های بالا یکی یک پارادوکس مطرح کرده بود که بین دو مرد کدام را انتخاب می کنید من می خواهم همان سوال را بگونه دیگری مطرح کنم که بین یک مرد پولدار بی اخلاق و یک شوهر بی پول ولی سالم کدام را انتخاب می کنید؟ فکر می کنم شما در همین ازدواجتان هم چوب این پولداری را چشیده اید. یک داستان قشنگی در کتاب فارسی بود که یک بوته کدو در عرض بیست روز چنان رشد کرد که قدش با نداره یک چنار بیست ساله شد! و بعد شروع کرد به تعریف از خود کردن که چنار پاسخ داد:
نشنیده ای؟ كه زیر درخت چناری، كدو بنی بربست و ببالید بر او بر به روز بیست
پرسید از چنار كه تو چند روزه ای ؟ گفتا چنار : سال فزون دارم ، دارم از دویست
گفتا به بیست روز من از تو فزون شدم با من بگو سبب این كاهلی ز چیست؟
گفتا چنار با تو مرا نیست هیچ جنگ كه اكنون نه وقت جنگ است و نه هنگام داوریست
! فردا كه بر من و تو وزد باد مهرگان آنگه شود پدید كه نامرد و مرد كیست
حال حساب بسیاری از پولدارها هم مثال این بته بی بته کدو هستند. موضوع دیگر اینکه اگر شما بخواهید یک آدم همه چی تموم گیر بیاورید پیدا نمی شود . بالاخره میزان عرضه و تقاضا را هم باید در نظر بگیرید. مگه ما چند تا چنین مردانی را در اجتماع داریم؟ در ضمن اینکه اگر قرار باشد یک مرد اصل و نصب دار پولدار بیاید و یک دختر بی اصل و نصب را بگیرد واقعا ظلم در حق او شده است. دختری که قدر مردش را نمی داند و بلایی بر سر او با افاده هایش خواهد آورد که ناگفتنی است! نمونه اینگونه مردانی که هدر شده اند کم نیستند. پس زن و مرد باید بهم بخورند! صرف اینکه من خوشگلمو یک آدم پولدار نجیب خوش اخلاق و آزادی بده می خواهم ملاک نیست بلکه باید دید آیا من هم لیاقت چنین مردی را دارم؟
ساقی ب گفت:
برات شادمانی و خوشبختی آرزو میکنم . شب تو هم خوش
شین شین گفت:
ساقی جان من فکر کنم ایشون همه رو گذاشته سر کار. فقط همین یه جمله شونو ببین «انتخاب من درسته زود به جدایی کشید اما در نوع خودش بی نظیر آگاهانه بود….چون وقتی خودم رو با مقایسه می کنم و سبک زندگی خودم رو بی نهایت احساس خوبی دارم». تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
شین شین گفت:
ببخشید نمیدونم چرا چند تا کلمه اصلی رو پروند. منظورم این جمله بود : انتخاب من درسته زود به جدایی کشید اما در نوع خودش بی نظیر آگاهانه بود….چون وقتی خودم رو با سایر مطلقه ها مقایسه می کنم و سبک زندگی خودم رو بی نهایت احساس خوبی دارم
عمه بلقیس گفت:
شین شین جان
انتخاب هر فرد رو در بستر موجود برای انتخاب باید بررسی کرد…مثلا در زبانشناسی ما وقتی می خواهیم یک جمله رو بررسی کنیم اون رو در کانتکس یا بسترش بررسی می کنیم . یعنی این که جمله ی قبلش و بعدش چی بوده ، در چه متنی واقع شده و….شما هم یک جمله رو از کانتکس کشیدی بیرون و داری با اون استدلال می کنی که اون استلال علمی نیست بلکه عامی ست.
انتخاب من در اون برهه از زندگیم و در شرایط خاص خودش انتخابی آگاهانه بود …اینکه چطور بماند…چون فکر می کنم دیگر در حوصله ی جمع نیست وارد جزئیات زندگی من بشیم و تا همین اندازه از نطرات همه ی اهالی این اندرونی استفاده کردم.
عمه بلقیس گفت:
زیر صدنلی دوم دست راست
انشالله که همه ی ما لیاقت انتخابهای خوب و آدمهای خوب رو داشته باشیم…بلاخره گاهی سختی هایی که ما می کشیم اثر وضعی و طبیعی انتخاب خودمون هست….اما راجع به خواهرتون باید بگم فقط پولدار بودن اون آقا نبوده که عامل شکست شما بوده هونطور که عامل شکست زندگی ما هم فقط پولدار بودن شوهر من نبود…بیشتر فرهنگ و تربیت خانواده ای که اون آقا از بستر اون بیرون می یاد مهمه…که چقدر برای جنس زن احترام قائل اند…پدرش با مادرش چطور رفتاری داشته و….من بسیاری مردهای بی پول رو دیدم که خانم بازی می کنند، زنهاشون رو آزار می دهند،فراری می دهند،حتی پول مهریه را ندارند و راهی زندان می شوند اما زبانهایشان به اندازه ی یک سرمایه دار دراز است…توی این روستاها مردهایی رو دیدم توی نون شبشون موندن اما 3 تا زن گرفتند! ببین دوست عزیز بلاخره هر کسی باید انتخابی بکنه که با خودش در تناسب باشه…مثلا من نمی تونم اعتماد کنم با پسری که خودش پول نداره و می یاد طرفم یک زندگی رو شروع کنم چون من هم پیش خودم فکر می کنم نکنه اون آقا بخاطر خونه یا ماشینم یا وعده هایی که به خودش داده طرفم نیومده باشه…خوب ترجیح می دم با کسی ازدواج کنم که خودش پولدارباشه و چشم طمع به پول من نداشته باشه… یک مثال برات بزنم…فرض کن شما زن داری و بچه و یک خونه ی نقلی …تو خونه ی دیگه ای نداری جز این خونه پس طبیعتا جای دیگه ای واسه خانم بازی نداری….اما اگر همین شما یه پول قلمبه بهت برسه هیچ تضمینی نیست که اولین کاری رو که می کنی یک خونه ی دیگه خریدن واسه خانم بازی نباشه….یعنی می خوام بگم اگر کسی کاری رو نمی کنه باید ببینی واقعا نمی خواد یا اینکه موقعیتش رو نداره….خواهر شما به خاطر ماجرای طلاق عزت نفسش رو از دست داده …در صورت که من کارمندهایی رو هم سراغ دارم که پدر زن و بچشون رو در آوردند و نه پول دارند ونه اخلاق! آدم وقتی یکبار طلاق می گیره نباید خودشو ببازه و به انتخابهای پایینتر تن بده…همیشه باید دنبال انتخابهای بهتر بود…اما من تو این مدتی که توی دادگاه رفت و امد داشتم چند باری متوجه شدم که اتفاقا آدمهای فقیر و در به در بیشتر اونجا واسه طلاق صف کشیدند….من فکر می کنم بیشتر درهایی که زنهای ایرانی در زندگی مشترکشون می کشند ره آورد این اسلام عزیزه! ره آورد این مذهب کوفتی ….که هرجا مذهب پا گذاشته عقب افتادگی و کثافت کاری هم دنبالش اومده…اسلام دینیه که برای زن سر سوزنی ارزش قائل نیست و من تازه بعد از این جریانا و رفت و آمد توی دادگاه و سر در آوردن از قانونمون تازه فهمیدم که اسلام زن رو تا مقام یک حیوان یا برده ی خانگی که باید تمکین کند آن هم به اراده ی مردش تنزل داده و دری وری هایی که واسه حفظ آبروی اسلام می زنن همه حرف مفته…تنها حق زن مهریشه که اونم اگه یک سری به دادگاها بزنی می بینی سکه هات اگه 1000 تا هم بوده الان به برکت قانون شده 110 تا و اونم 3 سال دست کم طول می کشه بگیری اون هم با آوردن 2 شاهد قسطی می شه و تو باید به 3 ماه بکبار 1 سکه خودت رو مچل کنی در صورتی که در کشورهای خارجی زن نصف زندگی مشترک رو موقع طلاق می گیره …و تازه مرد ایرانی مهریه رو هم حق زن نمی دونه ….یعنی مرد ایرانی یک برده ی آماده به تمکین،بدون حق طلاق و حتی بدون مهریه دوست داره که به رفت و آمدش گیر نده، به قهوه های اضافی خوردنش گیر نده ، کم خرج .و کم حرف باشه و….که البته به درک که دوست داره ….دیگه همچین خری جایی گیر نمی یاد.خلاصه بابت جریان خواهرتون متاسفم اما فکر می کنم دیگه سرانجام خیلی از زندگی ها جدایی هست ربطی زیاد به پولدار بودن و بی پول بودن نداره….مردی که بخواد زنشو طلاق بده حتی پیرهن تنشو می فروشه و اینکارو می کنه…
جمال المَـلِک یساری گفت:
@ بلقیس به قول آرشین عمه پرگیس 😉
بند اول :
به بقیه آقایون کاری ندارم ، شما اون اول گفتی ممکنه خیلی از مواقع این خانم ها باشن که به هم دیگه خیانت میکنن و منم نوشته و تحلیل شما رو تحسین میکنم . ربطی به بلقیس یا خدیجه سلطون بودن نداشت. حالا شاید «سیامک» یا «کیوان» از عمه بلقیس و اصغر خوششون بیاد ، من که نماینده اونا نیستم
(بنده فقط هنگام ماچو بوسه با خانوم های اندرونی از طرف آقایون به خصوص 50 ساله ی عزیز وکالت بلاعضل دارم )
بنا بر این به هر شخص لطفا جداگانه پاسخ بدید کاری هم به فرمایش ایراندخت نداشته باشید که چی میگه، هرکی میخواد نخونه اسکرول کنه و بی تفاوت رد بشه!!
****
بند دوم:
بله اینو قبول دارم : جا نماز آب کشیدن متاسفانه جایگاه ممتازی داره ، مذهبی و غیر مذهبی هم نداره. ماها حتا در دنیای مجازی هم از جانماز آب کشیدن خودسانسوری و اتوکشیده بودن بدمون نمیاد . بدون نقاب بودن کار سختی هست .
****
بند سوم ، چهارم:
؟ ؟؟ والا من دقیقا نمیدونم نجابت یعنی چی؟ ظاهرا خیلی نسبیه و برای هر شخص طبق فرهنگ و آداب و رسوم خانوادگی و قومی ،پارامتر و المان های اختصاصی خودشو داره.
«یادمه رفته بودم خونه ی یکی از رفقا ایشون وقتی میخواست نامزدشو صدا بزنه گفت :
شهلا شلوارتو بپوش بیا داخل ( دقت کردی ! احتمالا نجابت برای دوست من در این تعریف شده بود که خانومش با شورت جلوی مردای دیگه نچرخه ، نجابت برای دوست من در تعریف نشده بود ، یک شلوارک و تاب برای ایشون مصداق نجابت بود)»
بنا بر این ما در اینجا خیلی از مواقع در باره موضوعی بحث میکنیم که اصولا از اول پایه های اونو تعریف نکردیم . یعنی بر اساس پیش ذهنیت های قبلی صحبت میکنیم . و این میشه که خیلی از مواقع جدال جنجال اختلاف کتک کاری و فحشو فحش کاری پیش میاد (( من مدتیه به این نتیجه رسیدم ماها قبل از هر چیز باید آداب گفتگو رو یاد بگیریم و بعدا درباره مسائل قلمبه سلمبه بحث کنیم)) . به عبارتی هنوز دیالتیک دیالوگ و هرمنوتیکمون ریپ میزنه .
****
بند پنجم:
من نمیگم ،استاد دانشگاه سیلیکونی و هفت قلم سرخاب سفیداب نداریم یا اگر باشه چیز خوب یا بدی هست . من نمیگم «نجابت با برنزه کردن» یا «سیلیکونی بودن با عالم بودن» جور در نمیاد. اما بینشون یک رابطه ی معنا دار وجود داره .
یک جور فشار نیروهای متقابل هست . بیرون از نقطه ی بالانس یکی از طرف های فشار ضعیف میشه. زن یا مردی که مدام زیر سشوار ،بیگودی ،سولاریز ،تتو ،رنگ مش ،کوپ ،میزانپلی ،عمل زیبایی ،ساکشن ،گونه کاری ،نصب سیلکون و این جنگولک بازیا هست معمولا از یک طرف دیگه ی زندگی کم میزاره. (ایده ئال یک چیز هست و اون چیزی که وجود داره چیز دیگری هست ، از باید و نباید اخلاقی حرف نمیزنم، دارم از مشاهداتم میگم)
ما اتفاقا عهد تیرکمون شاه که درس میخوندیم استاد خانم داشتیم در دانشگاه و دانشکده ها خانوم های دیگری هم بودن .
چیزی که من دیدم ( و بر خلاف شما اونو به دنیا و ایران تعمیم نمیدم) خانم ها و آقایونی که اهل تحصیل مطالعه و علم بودن از یک حد مشخصی بیشتر به چهره و ظاهر دقت نمی کردن . نمی دونم در این زمینه پژوهش استاندارد وجود داره یا نه … اما مشاهدات من این بود . . . اساتید خانم متعادل بودن …
بگذریم از اینکه اصولا الان دانشگاه آزاد ،پیام نور و جامع علمی کاربردی همینجوری کتره ایی فوق لیسانس پس میندازه و همشون هم به صورت ساعتی شدن استاد دانشگاه .
من در ایران ،دانشگاه تهران ، شریف ،علامه ،بهشتی (ملی سابق) ،امیر کبیر (پلی تکنیک) دانشگاه اصفهان و جندی شاپور رو دانشگاه میدونم ، بقیشون موسسه آموزشی هستن کالج هستن یه چیزی مثل مینستر در لندن (شما خیلی استاد دانشگاه بودنتو جدی نگیر )….. برو یه سر بزن این دانشگاها رو ،ببین اکثریت اساتید اون شکلی که شما میگی هستن یا اون شکلی که من میگم .
….. نمی دونم ……شایدم من اشتباه فکر می کنم.
خیلی واضح بگم آدمی که بیش از حد در بند ظاهر و چهره ی خودش باشه ( دقت کن نگفتم هپلی چرخیدن کار خوبیه ها) مشکل شخصیتی داره .
شما گویا طرفدار قانون صفر یا صد هستی و بین صفر تا صد عددهای دیگه رو بهشون عنایت نداری….. و اصولا قرار نیست وقتی یه نفر صحبت میکنه ماها یا «صد در صد» اوکی بدیم و یا «صد در صد» مخالفت کنیم.
****
بند نهم و دهم:
اگر دقت کنید از همسر شما یا از آقایون دفاع نکردم و حتا غیر مستقیم شوهر شما رو گاگول شاسکول و گلابی خطاب کردم و الانم میگم اگر زن خونه دار و سر به زیرِ میخواست باید میرفت به ننش میگفت تا اونم بره از دروهمسایه یا بین فکوفامیل یه دختر ساکت براش پیدا کنه .
به نظر من اتفاقا آقایون خیلی جاها احمقانه و با دستور گرفتن از آلت مبارکشون تصمیم گیری میکنن و ازدواج میکنن. . . شوهر شما هم شاید همچی مردی بود.
بازم تاکید میکنم ، از شوهر شما و از هیچ اصغر قاتلی دفاع نمی کنم ، اما میگم ما در وبلاگ زنان مطلقه (چه این وبلاگ یا هر وبلاگ دیگری داریم یک طرفه قضاوت می کنیم به هر حال ما در این وبلاگ ها فرصتی نداشتیم تا صحبت های متهمین رو بشنویم)
عمه بلقیس گفت:
راستی جمال………> من در ایران ،دانشگاه تهران ، شریف ،علامه ،بهشتی (ملی سابق) ،امیر کبیر (پلی تکنیک) دانشگاه اصفهان و جندی شاپور رو دانشگاه میدونم
1-اتفاقا من در یکی از همین دانشگاهها درس خواندم!
راستی مگه تو ایران نیستی و نمی دونی وقتی در دانشگاه تدریس می کنی چیزی به نام حراست دانشگاه تورو 24 ساعت می پاد؟! خنگولللللللللل آخه تو استاد زن آرایش کرده نمی تونی تو دانشگاهها ببینی که می گی من تا حالا ندیدم …مطمئن باش ما هم وقتی می ریم دانشگاه بدون آرایش و کاملا محجبه در محل کار ظاهر می شیم وگرنه با تیپایی 2 روزه پرت می شیم بیرون!
2-من از دل همه ی نسوان خبر ندارم، اما راجع به خودم اصلا پشیمون نیستم که چرا جدا شدم ( البته نه هنوز قانونا) اما خوب یه درس هایی یاد گرفتم ،مثلا گاهی به خودم می گم کاش خیلی حرفهای تلخ رو بهش نمی زنم…مثلا کاش اینقدر تو سرش نمی زدم که تو مطلقه بودی…یا مثلا تو عمرت 1 کتاب درست حسابی نخوندی…البته اینو بگم اونم کم نمی آوردها…عیننننننن این خانم باجی ها چادرشو می بست پر قدش و جواب می داد، اونم چه جوابهاییی! آره اشک تو چشمام جمع می شه یادم می افته…آخه خیلی دوسش داشتم اما دائم لجمو در می آورد و اصلا منو تشویق نمی کرد و همششششش انتقاد می کرد…
3- من حالا درکش می کنم که آدم وقتی تجربه ی یک زندگی ناموفق داره اصلا یک جور دیگس…یعنی اون خوشبینی لازم رو نداره، یه کم قبح طلاق هم واسش می ریزه و دیگه حال و حوصله نداره واسه تلاش و حل مشکلات..با کوچکترین بحثی فلش بک می زنه به زندگی اولش و.فوری می گه اههههه اینم که مثل اولیه! فلان لقش بریم طلاق بگیریم! تا همچین تجربه ای نداشته باشی نمی تونی بفهمی چی می گم…
4- قبول دارم انتخاب اشتباهی بود…ولی خوب تاوان خاص خودش رو دادم…ولی باور کن به خودم قول دادم که دیگه توی خیابون دنبال مرد زندگیم نباشم….چون کسیو که تو خیابون به دست آوردی تو همون خیابون هم از دست می دی…
5- آهان راستی من دیگه به چیزی به نام نجابت اعتقد ندارم…به انتخابهای متناسب اعتقاد دارم…
جمال المَـلِک یساری گفت:
به جای دانشگاه تهران یا پلی تکنیک باید میگفتم: «هاروارد»، «ام آی تی» ، «یوسی ایله» و «راتگرز» 😉 توام لابد میگفتی یکی از اینا 😆
بگذریم هر چی بوده تموم شده باس بِ فکر آینده بود به قول گفتنی «تومارو ایز اَنادر دِی»
در ضمن برای بار شونصدم میگم : من جواتم ، جمال نیستم
عمه بلقیس گفت:
نه جمال اگه اونارو می گفتی می گفتم : او لالا !
جمال المَـلِک یساری گفت:
بانوی لینگوستیک و سیلیکون حاجیه خانم بلقیس قدس الله نفسٌ ذکیه
در دو پارت به شما پاسخ میدهم انشاء الله در حافظه ی تاریخ به یادگار ثبت شود
اول اینکه من جمال نیستم اسمم جواتی هست ، بنا به دلایلی مجبور شدم با آی دی جمال کامنت بنویسم. بنده رو جوات خطاب کنید .
دوم اینکه :
کِسی پرخاش گری نکرد خانم ، شما گفتید از خیابون و با دور دور بازی (من تا حالا این اصطلاح را نشنیده بودم) با یک مرد مطلقه ی 30 ساله ازدواج کردی ، ماهم گفتیم این خیلی طبیعی هست که این نوع انتخاب به اون نوع زندگی ختم بشه .
شما اگر یک دختر به قول خودتون «پیش پا افتاده!!!» بودید شاید اعتراض نمی کردم.
اما وقتی که میگی درس خوندم اهل اجتماع و بیرون رفتن بودم در خانواده ایی بزرگ شدم که برای دختر احترام و جایگاه ویژه قائل بودن و ایضا کمر بند مشکی و دان هفت در هنرهای رزمی دارم .
من میگم چرا چنین خانومی چنان انتخابی رو انجام میده . یکی حداقل فوق لیسانس و اون یکی ظاهرا دیپلم و بچه مایه دار بازی (احتمالاً)
شما اما در پاسخ روضه ی حضرت رقیه میخونی و میگی آی ایرانی فلانو بیساره .
***
من بازم میگم انتخاب تو برام طبیعی نبوده . آدم درس خونده آدم امروزی چه جوری امکان داره
1- اصلا با همچی مردی حاضر بشه حرف بزنه
2- عاشقش بشه
3- حالا همه ی اینا به درگ اینکه حاضر بشه با این مرد ازدواج هم بکنه!!!
به هر حال شما قبل از ازدواج خانواده ی این آقا رو دیدی دیگه ، یهو که نرفتی پا سفره ی عقد و بگی قبلتُ.
ما که از سیلیکون بدمون نیومد خانم ، نگفتیم هرکی سیلیکون بکنه بی حجب و حیا هست . ( و من در مورد حجب حیا و متانت گفتنی دارم فعلا بیخیالشیم)
****
من میگم برام طبیعی نیست که بلقیس آپ گرید و امروزی که در حکم ویندوز8 فول تاچ هست با یک آقایی که سیستم عاملش ویندوز 95 ذغالی بوده ،مچ بشه .
ببین خانم main board شما 3 ddr هست باس شما با تعریف های خودت 22000هزار هست اون آقا رمش ssdبوده خیلی خودشو جرر بده باسش 64بوده . چه جوری RAMاین آقا روی اسلات شما جا خورده ؟!
آیا این داستان جاهای سانسور شده داره یا واقعی نیست ؟!
****
همون خانجون خدابیامرزمون همیشه میگفت
کبوتر با کبوتر ، باز با باز
کند همجنس با همجنس پرواز
****
اینی که ما از تعریف های شما دیدیم شوهرتون به لحاظ فکری آفساید بوده دموده بوده خانوادش متحجر بودن سنتی بودن مذهبی بودن ، تو امروزی بودی درس خونده بودی در خانواده ی آزاد بزرگ شده بودی پدرت دختر دوست بوده .
ما که درباره مذهب صحبت نکردیم شما داری از مذهب میگی ما درباره ی آمارگیری از خوانندگان این وبلاگ صحبت نمیکنیم که شما میگی من میخواستم هدفمند واکنش ها رو رصد کنم.
من میگیم شما دوتا با تعریف های خودت از دو دنیای متفاوت بودید خیلی چسب و سیریش محکمی نیاز هست که بشه شما دوتارو به هم دیگه چسبوند . و تو در مقابل جواب میدی مرد ایرانی به عمه بلقیس تو سری خور نیاز داره .
پی اس:
یه دونه پارازیت هم این وسط EhSAN انداخت که فعلا بماند .
عمه بلقیس گفت:
ببین آقا جمال درد من از همین جانماز آب کشی لامصب ایرانی هاست ، من چوب همینو خوردم…می دونی اصلا چی شد…بزار برات بگم اصلا چی شد…2 سال پیش اول ماه رمضون بود…من و دوستم مریم داشتیم از باشگاه بر می گشتیم ،مریم 35 سالشه،مجرده…شوهرم با دوستش افتادن دنبال ما و…و دوستم که از دیدم ماشین آقا و راننده ی خوش قیافه ذوق مرگ شده بود گفت وایییی برو تو کوچه تا اینها بیان راحت حرف بزنن…منو می گی گفتم این کار که خیلی ضایس مری! گفت نهههههه خاک بر سرت اگه اینجوری سر و سنگین بازی در بیاری می رسی به الان من که سی و اندی سالمه و شوهر ندارم…شوهر ما تا از ماشین پیاده شد خورد تو ذوقم چون برعکس صورت خوبش قد متوسط و هیکل ریزه میزه ای داشت…خلاصه ما 4 تا با هم رفتیم یک سفره خونه ای نشستیم…مریم دوستم پرو بود و با اینها حرف و بحث و تبادل نظر…البته مودبانه…منم گیج و منگ و خجالتی ….شوهرم یه جور ایی برام عجیب بود، خنده های قاه قاه و عجیبی می کرد ، خیلی می خندید الکی…ای برادر من چی بگم که تا نوبت رسید به من که من هم از خودم بگم که الهی لال می شدم تا گفتم پدرم دکتر هست و خودم فوق لیسانس و 25 سالمه و یکی یدونه ی بابا هستم شوهر من یک دفعه اخلاقش صد درجه عوض شد…مظلوم و آروم شد …و دیگه از اون شب که جدا شدیم هر شی زنگ می زد و…منم مدام به بهانه ی کار کلش می کردم …به من گفت فوق دیپلمه هست اما از ازدواجش چیزی نگفته بود…خلاصه یه شب با خودم گفتم اینکه به من نمی خوره، قدو هیکلشم که اصلا به من نمی خوره بهش گفتم معذرت می خوام من دیگه با شما نمی تونم باشم اما کلی ناراحت شد و وای که من همون موقع اونقدر دلم سوخت که گفتم باشه بمونیم با هم.دوست بودیم …همش به من می چسبید صبح تا شب …مهربون و آروم و مظلوم و من هرچی می گفتم اون می گفت :وایییییییییی چقدر ما تفاهم داریم منم عیت تو! 1 ماه نشده شروع کرد سر حرفو باز کردن که آره تو خیلی خواستگار داری؟ بابات سر چیا ردشون می کنه؟ و شروع کرد گفت آره من 20 سالم بوده یه بار عقد کردم و …بچه بودم و خر بودمو ….من تا اینو گفتم گفتم خداحافظ! دیگه آه و ناله و دوباره مظلوم نمایی شروع شد …دوباره دلم سوخت …اصلا آنقدر باهام مهربون بود و آقا بود که گفتم گناه داره…عین باباها مراقبم بود…چسبیده بود بهم…اونقدر خوب بود که من هم وابسته شدم و خلاصه اومد خواستگاری سر 2 ماه و با مخالفت های پدر مادرم جلوی همه ی خانوادش گفت من تعهد می دم بزارم دکترا بخونی و حجابت و همه چیت از نظر من اوکی هست و توی همین هیر و ویری هم کار ما رسید به رابطه ی جنسی …و حالا دختری که برای اولین بار طعم سکس اومده بود زیر دندونش فکر کرد زندگی همش مثل همین روزای اول پر از هیجان و سکس و…1 ماهه ازدواج کردیم….و بهت بگم که نه اینکه چیزی تکراری شد که اخلاق شوهرم عوض شد….نه ….به محض وارد شدن اسم توی شناسنامه اون شد یک مرد سنتی و زورگو و پرو و وقیح و بدبین …و دیگه بماند که تا فهمید من شدم ، و باورت می شه که از روز اول می خواست من رو بچه دار کنه که من با زرنگی از زیرش در می رفتم. خلاصه قضیه ی قبول شدنم واسه دکترا همان و اصرار آقا برای بچه دار شدن همان…که دیگه وقتی دید من زیر بار نمی رم بهم گفت ببین من ازدواج دوممه حالا که منو نمی خوای لااقل یک بچه برام بیار و بعد برو…خودم بزرگش می کنم…من که دیگه فهمیدم این آقا کاملا قاطی هست دیگه هر روز و شب فکر طلاق …هر روز دعوا داشتیم، بعدم که دعوای زرگری درست کرد و رفت دبی…از اونجا هم زنگ می زد 2 هفته منو چک می کرد که از خونه نرم بیرون ،بعدم گفت من مردم تا آخر عمرم هر جا رفتم رفتم ،هرجا لازم شد می برمت هر جا لازم نشد نمی برمت! من هر جا دلم می خواد می رم اما تو جات تو خونس…دیگه وقت بچته…خونوادشم عین خودش پرو ! انگار نه انگار پسرشون یک دیپلمه ی مطلقه بوده …انتظار داشتن من کوتاه بیام…دیگه داشتم روانی می شدم… چون صبح تا شب توی خونه بودم 9 ماه…و اون 10 شب از سر کار می یومد و تازه چون می دونست من روی سکس حساسم من رو با سکس نکردن تنبیه می کرد…صبح تا شب کارم گریه و هر دوتامون به لج بازی و…روسریمو می کشید توی صورتم و به حجابم بند کرده بودو…دیگه منم روزآخر همه ی آلبومامون رو زدم توی سرشو و اونم منو آورد گذاشت خونه ی بابا…و من از روز اول رفتم دنبال وکیل چون ذره ای دوست داشتن دیگه در خودم نمی دیدم…و اون هم کاملا شوکه که چطور من به التماس واسه برگشت نیفتادم…و در این 10 ماه هم هیچ کدوممون سراغ اون یکیو نگرفته…آخیششششششش سبک شدمممممممم
جمال المَـلِک یساری گفت:
@ عمه خانمِ سیلیکونی
1- عمه خانم قبل از هرچیز من بگم یک خبری چند ماه پیش خوندم که سیلیکون های فرانسوی یِ سریشون سرطان زا از آب در اومده و یک پرونده ی کتو کلفت درباره قربانیان سیلیکون شده در فرانسه در جریان هست. 😉
2- بلقیس بیا یُخده راحت صحبت کنیم ، راسو حسینی لِلاهن وژدانن ، آخه هرکی بیاد برامون ننه من غریبم بازی در بیاره و خودشو به موش مردگی بزنه ما باس زنش بشیم؟!
بلقی این تن بمیره جواتو کفن کنن راستشو بگو ، شیتیل و مایه تیلی چقدر در تصمیم گیری شوما برا ازدواج با این مرتیکه ی غازقُلَنگ نقش داشت؟! 😎
بعد التحریر :(( این بند دوم رو میخواستم دیلیت کنم اما خُ چرتو پرت گفتم بهش توجه نکن))
3- میخواستم دوباره اون شعر مولانارو بنویسم
«این جهان کوه است و ….»
اما یهو پرت شدم به یک سال قبل ، موقعی که خودمم نَبشی داده بودم، گَند زده بودم و از روی حماقت عاشق شده بودم 😐 ، اتفاقا همون روزها «بانوی زَرّین قلم ویولتا» مطلبی نوشت با نام «عبور از عن» و بنابر این از شوخی و مزاح و نسخه پیچیدن منصرف شدم . نوشته برای «اوت 16, 2011» هست در این آدرس:
nesvan.wordpress.com/2011/08/16
الان خودم یه نگاهی انداختم ، به اسم «گاریچینا» کامنت نوشته بودم. . . بقیه رفقا هم بودند . . .(( یاد اون روزها بخیر )) . . . بنده در این اینجا یادی می کنم از شادروانان «گیتی» و «مدونا» . . . ((نمی دونم چرا همش فکر میکنم این دوتا شوهر کردن 🙂 ))
بِ هر حال اتفاقیه کِ افتاده و فکر میکنم چنین مواقعی مَتلک و شیشکی مشکلی رو حل نمیکنه
به خودم و شما و کارشناسان مستقر در این مکان مقدس شدیدا توصیه میکنم اون نوشته ی ویولتا را به دقت بخونن .(( آدم بعضی وقتا باس Shift+Tab کنه))
موفق باشید عمه خانمِ کاراته کا
عمه بلقیس گفت:
خداییش این تن بمیره جمال جریان به خاطر مایه تیله نبود…من از همون اول با اینکه می دونستم پولداره 1 ماهی تلفن هاشم جواب نمی دادم…خیلی مهربون بود…مثل باباها بود…فکر کردم یکبار زندگیشو از دست داده و ایندفعه سفت می چسبه به زندگی…می دونی جمال ایراد از سکس ندیدگی هم بود…اولین باری که باهاش بودم ذوق مرگ شدم…اصلا من خودشو نمی دیدم…همش فکر می کردم زندگی با سکس چقدر خوبه…و چون به دلیل طرز فکر و نوع خانوادم و خودخوری های خودم نمی تونستم تا قبل از ازدواج سکس داشته باشم اصلا دیگه به هیچییییییی فکر نکردم…بعد ازدواج تازه فهمیدم ازدواج هم آدمو به سکس نمی رسونه…یه روز آقا قهره، یه روز مسافرته، یه روز خستس ، یه روز لج کرده، یه روز رفته تو قرآن خونده زنی که حرف گوش نمی ده باید پشت بهش تو تخت خوابید…یه روز …حالابه قول جمال چیزی که تموم شد باید دیگه ازش کشید بیرون! شما هم موفق باشید ( در ضمن من تکواندو کار بودم) .
شب خوش
خسته گفت:
جوات جان
وقتی می نویسی ما با اشتیاق و اضطراب می خونیم. لطفا بیشتر از نسوان تو نوشتن دقت کن. این خانم دکتر با همه تناقضاتی که شما گفتی یه تیپه، اصلا سانسورکردن داستانها هم جزو مولفه های این تیپ هست.
این دسته از عزیزان (دقت بفرمایید که دیگه صحبت فقط ایشون نیست) انسان های دور و برشان را با لفظ پیش پا افتاده خطاب می کنند و این نهایت مفهوم سازی برای فهم دنیای اطرافشان است. از این که دکتر هستن حالا دکترای زبان ژاپنی یا دکترای انگل شناسی فرقی نداره، خودشون را برای قضاوت و دیدن مردم از بالا محق می دونن.
ایشان در مورد همین دختر پیش پا افتاده (حقیقتا این مفهوم برای فهم یه نفر یه دریچه بزرگه) می گه چون خوشگل نیست یا پول نداره طرفش رو بدون پول هم می پذیره، خب یعنی اینکه ایشون چون تحصیلات داشته و پیش پا افتاده نبوده تونسته یه شوهر پولدار پیدا کنه. خب کسی که این استدلال رو داره اصلا تو ازدواج دهم هم هیچ امیدی به تغییرش نیست، چ.ن انتخابش اصلا بایاس داره، بایاسش هم سیستماتیکه، هیچ دوایی نداره.
کسی که تو دور دور بازی شوهرش رو انتخاب می کنه و چون سواد و تحصیلات نداشته و بخاطر بی ام دبلیو باهاش شروع کرده (عمیقا معتقدم اشکالی نداره و چون راه ارتباطی در ایران نیست این هم یه راهه) اما دیگه نباید توقع داشته باشه مسائل دیگه بر خلاف این مبنا پیش بیاد یا باید انتظار همه چی رو داشته باشه.
با این اوصاف جوات در مورد کانفیگ سیستم ایشون کاملا باهات مخالفم. به دلایل پیش گفته تو نمی تونی کسی که چنین کاری کرده و اینجوری بهش نگاه می کنه رو با این مشخصات توصیف کنی مگه اینکه چینی باشه.
یادم رفت بالا بگم یکی دیگه از اوصاف این تیپ اینه که الان می اد می گه اینم بخاطر سنجش کامنت گذاران اندرونی و محک زدن افکارشون گفتم. شک ندارم کل استدلالش درباره نظراتش در مورد نجابت و زن مطلقه و نفی کژوال و اینا هم بر پایه ی همون منطق «پیش پا افتاده ی» ایشون می باشد.
کامنت قبلی رو با اسم فرهاد گذاشتم ولی در طول ۵ سال گذشته معدود کامنت ها رو به نام خسته می ذاشتم. هنوزم خسته ام…
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
همانگونه که ما از این که یک مرد برود و گلدوزی یادبگیره و یا برود آرایش زنانه بکند و یا عروسک بازی بکند کمی متعجب می شویم و حدس می زنیم ریشه ای زنانه در وجود او باشد,همین طور هم زنی که می رود کاراته و تکواندو یاد می گیرد می تواند احتمالا ریشه ای از مرد ستیزی را به نمایش بگذارد.چون این کار با روح لطیف یک زن تناسب ندارد.
زیر صندلی دوم دست چپ! گفت:
فکر نکنم این مقایسه درست باشه ، ورزش ربطی به زن یا مرد بودن نداره
اینو که جدی نگفتی ،شوخی بود دیگه؟ مگه نه؟!
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
نه حقیقتی بود آشکار, من که یک مرد هستم از رفتن به تشک ورزش های رزمی احتیاط دارم و آن را پر مخاطره می بینم. حال چه انگیزه ای می تواند یک خانم نازک خوشگل و شاعر را به میدان مشت و لگد بکشاند؟! صرف اینکه یک تمرین جنگی نام ورزش بخود بگیرد باعث پالایش ماهیت آن نمی شود. اشخاصی که به اینگونه ورزش ها روی می آورند گاها دارای روحیه تهاجمی می شوند. شما فقط دو روز به تمرین بکس برو روز سوم احساس می کنی می خواهی چک و چونه هر که تو خیابان است بیاوری پایین! معمولا خانم هایی که به اینگونه ورزش ها روی می آورند دارای روحیه مردانه می شوند و می خواهند مردان را به شیوه «مردان» ادب کنند. همینگونه است بعضی مشاغل مانند پلیس و راننده کامیون و کارگری ساختمانی که کم کم زن را تبدیل به مرد می کنند با یک سوراخ اضافه!
عمه بلقیس گفت:
می دونی حکایتش چی بود؟ آخه من از بچگی سر جام بند نمی شدم، از دیوار راست بالا می رفتم، جام اینور کلاس بود ،معلم که صدام می زد اونور کلاس از زیر یه نیمکت می یومدم بالا…اونموقع بود که پدر پیشنهاد فرمودند برم ورزش رزمی تا انرژی هام اونجا تخلیه بشه!
وقتی خشم ها و انرژی ها و اضطراب هاتو توی باشگاه و روی میت خالی می کنی بیرون کمتر به آدمها پرخاش می کنی ….شما هم یه امتحانی بکن….
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
خدا عمر پدر شما را طولانی کند که لطف بزرگی در حق بشریت کرد!
زیر صندلی دوم دست چپ گفت:
من بجاش پیش روانپزشک رفتم بیشتر جواب داد!
عمه بلقیس گفت:
خوب واسه هرکس یه جور جواب می ده…چون من پدرم خودشون روانشناس بودند دیگه لازم نشد برم پیش کس دیگه
عمه بلقیس گفت:
چه طرز فکر صندوق خونه ای و پوسیده ای! چه ربطی به مردستیزی داره، ورزشهای رزمی بهترین راه روی فرم نگه داشتن بدن هست و باید بگم من از 10 سالگی این ورزش رو شروع کردم و احتمالا اصلا اونموقع نمی دونستم بعضی از این مردها چه جونورهایی هستند!
زیر صندلی دوم دست راست! گفت:
ببین نگفتم که هر که ورزش رزمی می رود مرد ستیز است ولی امکان ابتلا بودن به آن هست. این می تواند سر نخی از شخصیت فرد به انسان بدهد. شاید هم نباشد. در مورد تناسب بدن هم چرا میون همه پیغمبرها جرجیس را گیر آورده اید؟ این همه ورزش های ناب برای تناسب اندام هست تا احتیاجی به زدن مشت و لگد نباشد.نمی دانم سیکین های مثل گردو! روی دست خانم ها چه نشانی از زیبایی دارد؟
جمال المَـلِک یساری گفت:
بله من تقریبن شما رو به خاطر دارم (( اگر همون خسته ی قدیمی باشید!!)) چشم بیشتر دقت می کنم 🙂
به هر حال آدمیزاده گول میخوره ، خاکی میره ، ترمز خالی میکنه و . . .. من اعتقاد دارم مدارک تحصیلی این کالج های درپیت داخلی بلای جون بروبچز ایرانی شده . یِ جور حس محور بودن بهشون دست داده . یادمه دو سال قبل یکی از رفقا که دانشجوی حقوق بود و عصرها پاره وقت در یک دفتر حقوقی کار میکرد بهم میگفت دختر خانومی با مدرک فوق لیسانس یک سال تموم عقد پسری بوده که با دیپلم خودشو پزشک جا زده بود و کلی هم این خانواده رو تیغ زده بود 😯 بعدن پسره رو سر شیشه بازی گرفته بودن و در کلانتری گند کارش در میاد و همونجا دختره میره شکایت میکنه !!!
معرفت ( منظورم معرفت عرفانی یا مذهبی نیست) رو در دانشگاه به آدم یاد نمیدن .
خلاصه اینکه اینا مَدرک پَدرکشون به درد عمشون هم نمیخوره ، به درد در کوزه هم نمی خوره ، فقط مصارف کلاس گذاشتن داره و لاغیر .
بلقیس منظورl صرفا شما نبودیا .. .(( البته این بلقیس ظرفیت خوبی در دیالوگ داره ، سرچوب نمیشه مثل بعظیآآآآ . . . 😡
راستی از همه ی اینا گذشته ، منم خستم 😦 چِ کنیم با این خستگی 😐
اینجا الکی نیشم بازه و پر رو بازی در میارم 🙄
Nader Golchinfar (@Nauderr) گفت:
ای بابا هر دفعه میام کامنت بزارم اونقدر بحث داغی تو کامنتدونی درباره نحوه نگارش وال وبل در جریانه که یادم میره چی می خواستم بگم.
منم یه چندسالی میشه که درگیره این وان نایت استند شدم، نمی دونم دلیلش چیه شاید یه زخم قدیمی که هنوز جاش درد می کنه، شاید ترس از گیر کردن تو یه رابطه شایدم عدم اعتماد به نفس تو ایجاد یه رابطه… هرچی که هست بدجوری داره روح و جسمم رو میخوره، هر روز خسته تر از دیروز میشم، صبح که از خواب بیدار میشم دلم می خواد برای خودم گریه کنم که این چه کاری بود که دیشب کردم کلی قسم و آیه که دیگه این کارو نمی کنم… بازم هفته دیگه همین بساطه
Ghasem گفت:
I hope u dont mind but i really doubt if u r woman,your writing is more masculine than feminine.
عمه بلقیس گفت:
yeah,you’re right, I don’t mind
جمال المَلِک یساری گفت:
ویولتا لولیتا
مرده شور وبلاگتونو ببرن
بازم من پشت در گیر کردم
نه آی پی عوض کردم نه اسم نه ایمیل
😡 اَه حرفم بزنیم میگید جنجال راه میندازه
من دیگه پامو اینجا نمی زارم 😐
می روم از فتن من شاد باش
از عذاب دیدنم آزاد باش
😥
گلدی بابا گفت:
خواستم از این پست برای دوستم پرینت بگیرم دیدم 170 صفحه می شه! می تونی یه کتابش کنی!
نیلوفر گفت:
من خیلی کژوال سکس داشتم بخصوص اوایلی که داشتم سکس رو تجربه میکردم گاهی وقتا حتی اسم طرف رو نمیپرسیدم و فقط بعضی وقتا شماره ای بینمون رد و بدل میشد که البته بندرت تماسی اتفاق میافتاد اما بعد از 2-3 سال خیلی کم پیش میاد و بیشتر دوست دارم با کسی باشم که میشناسمش و باهاش راحتم
sahand گفت:
من سهند هستم نیلوفر عزیزم من از این چیزایی که شما گفتید سر در نمیارم فقط اینو بگم که من سکس زیاد داشتم واسم هم فرقی نمیکنه هرکی تورم بخوره میکنمش و همون روز اولم بهش میگم که واسه سکس میخوامش اگه اهلش هست بمونه وگر نه بره به نظر منم کیر وکوس تنها نقطه بدنه که از مغز دستورنمیگره
sahand گفت:
سلام
مسعود گفت:
من این پیام رو دیروز گذاشتم ولی اکسپت نشد ظاهرا و من نفهمیدم چرا! از اونجایی که شما گفتین سکس در راس امور است، گفتم شاید بدتون نیاد با رویکرد علمی به این قضیه آشنا بشید.
این لینک، متن یه لکچره که در کنفرانس American Economic Association ارائه شد.راجع به اینکه از دید اقتصادی چرا آدم ها موقع سکس فیک میکنند.
http://blip.tv/hmialon1/economics-of-faking-ecstasy-hugo-mialon-2010-aea-meeting-3793816
شین شین گفت:
من فکر کنم نسوان نظرات عمه بلقیس رو خوندن که سراسیمه قبل از متولد شدن یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن برگشتن. چه کردی عمه بلقیس با این افاضات پس هر کی میگه من ملاک انتخاب همسرم پول و ماشین نیست با خودش رودربایستی داره و داره چرند میگه .حتماً باید رفت صرف ماشین مدل بالا زن یکی شد که سرسال نشده طلاق گرفت. عجبا.
عمه بلقیس گفت:
نه شین شین جان
باید بگم هرکسی هم که اراده کنه نمی تونه سریع بره زن یک مرد پولدار بشه و سر سال نشده طلاق بگیره…اون کسی که پولداره اونقدرا هم شاسکول نیست که شما اراده کنی و باهاش ازدواج کنی و بعد سر سال طلاق بگیری…همونقدر که زرنگ بوده که پولدار بشه همونقدرم می دونه دست رو کی بزاره که البته اینجور مردها هم با همه ی هوش و ذکاوتشون می تونن از یک دختر زرنگ رودست بخورن … اون مردی هم که پولداره همون طور که دوست داره بنز اس سوار بشه ، دوست داره یک دختر فوق العاده زیبا توی اون بنز اس کنار دستش بشینه…پس فکر نکن همه می تونن شوهر پولدار داشته باشن اما محض خاطر انسانیت به آقا جواب رد می دن….نه …آیا فکر می کنی کسی که سر سال نشده جدا شد شکست خورده؟ به قول نسوان نسبت به کی شکست خورده؟ نسبت به اون زن گاگولی که صبر می کنه تا همه جوونی و زندگیش بر باد بره و 2 تا بچه این وسط درست بشه بعد طلاق بگیره؟ یا نسبت به اون زنی که می دونه شوهرش خیانت کاره اما خودشو می زنه به اون در که شوهره پرو نشه؟ نسبت به کی ؟
شین شین جان شما که انشالله متاهلی و زندگیتم خیلی عالی و خوب…حالا چرا حرس زندگی منو می خوری؟
من که نیومدم ملت رو تشویق کنم به شوهر پولدار کردن ،کما اینکه تشویق هم کردم…مگه شوهر پولدار ریخته که از فردا صبح هرکی اراده کرد بتونه شوهر پولدار کنه….تازه مگه همه ی دخترا اونقدر عزت نفس دارند که سر سال نشده خودشونو جمع و جور کنند و یا علی بگن واسه قیچی کردن یه رابطه ی ناسالم؟ آدمهای باهوش بر خلاف تصور تو اگرم یه جایی گاف دادند و توی چاه افتادند فرقشون با سایرین اینه که زود خودشونو می کشند بالا…تو از طلاق واسه خودت یه قولی ساختی….نه عزیز من اتفاقا تو برو توی آمارها بررسی کن زنهایی که تحصیلات خیلی بالایی دارند بیشتر از سایرین واسه طلاق ریسک می کنند،چون خیلی دانش و فرهنگ می خواد که تو مثه یه زن ترسوی تو سری خور بدبخت نشینی یه عمر زیر لبی غرغر کنی …تو خیال می کنی طلاق کار هر زنیه؟ اشتباه فکر کردی…چه کسی گفته من صرف ماشین مدل بالا زن اون آقا شدم؟ تو دوست داری اینجوری فکر کنی؟ بلاخره آدم گاهی دلش می خواد یه کاریو بکنه…آقا جون اصلا خربزه ای بود هوس کردم بخورم و پای لرزش هم نشستم….من دوست دارم شکلات بخورم با اینکه می دونم بعدش صورتم جوش می زنه….خوب به درک …بعدش یه شربت آبلیمو می خورم که خوب جوش نزنه یا کمتر بزنه….اصلا چرا فکر می کنی آدم تا آخر عمر باید کنار یه آدم بمونه؟ آدمها کنار هم زندگی می کنند که زندگی آسونتر پیش بره….اگه این کنار هم بودنه مایه ی عذاب شد خوب باید خداحافظ رو گفت…این خداحافظ رو هم گفتن کار هر کسی نیست….باید مرد راه باشی….دیگه از این به بعد به زنهای مطلقه از بالا و به عنوان یک زن موفق و متاهل نگاه نکن …تو شاید 1 سر سوزن شهامت اون زن رو هم نداشته باشی….
يك زن گفت:
خيلي خوب مينويسي خيلي دوستت دارم.همه رو خوندم خوب هم جواب دادي ادامه بده چون ميخوام بخونمت
? گفت:
با کامنت فارق و گردو حال کردم : دی
سین گفت:
من یه بار مشافر بودم اندونزی یه خانم 46 ساله منو دعوت کرد جای هتل برم پیشش به جای هزینه ی هتل هم یک شراب بگیرم منم که شجاع با کوله پشتی ام پر از پول و پاسپورت به یک جای مخوف در یکی از سهر های داعون اندونزی به خونه یاون رفتم که فکر نکنم هیچ خری تا بحال کرده باشه و بعد از شام که در قابلمه ای سنگی بعد از خالی کردن سوسک های درونش پخته شده بود از من تقاضای سکس با کلی عذر خواهی شد.. من هم مثل یک ژیگولو(جنده ی مرد، دقیقن این حس رو داشتم) لبیک گفتم و با اینکه کار به درازا انجامید ارگاسم نشدم.. اما جالب بود.. بعد از تجربه سکس از 10 سال جوونتر از خودم تا 20 سال مسن تر از خودم از فرهنگ ها و قوم ها و طبقات مختلف به این نتیجه رسیدم که هرکسی قبل از بچه دار شدن که بهتر است با پارتنرش بماند برای بچه ها باید سکس کند زیاد.. چون اون رابطه ی دراز مدت روحی مورد نظر با حدس گمان و تئوری کار نمیکند.. ولی این نوع رابطه برای بزرگ کردن بچه مفید است.. البته چون من استریت هستم با زن اما این برای همجنسگرا ها هم با همجنسشان صدق میکند
mahsa گفت:
یک خواهشی دارم باسه اقا پسرایی که ادعای وارد بودن تو سکسشون می شه لطفا خوردن دستگا تناسلی زن رو یاد بگیرید و در رابطتون به کار ببرید و برای من که این موضوع جزو مهم ترین مسئله هستش!!!
sahand گفت:
اره مهسا جون منم عاشقشم ولی به شرطی که بو نده واقعا بعضی هاش افتضاح بو میدند
sara گفت:
به شما نسوان عزیز توصیه می کنم که بی عرضگی خودتون رو به گردن جبر حاکم بر جامعه نیندازید و این عامل رو برای توجیه پتیاره گیریتون قرار ندید.این زنانه بازی ها رو که خیلی چیزه تکراری ای هست رو تمام کنید.آه چقدر ما زنان زیر ظلم هستیم و وایی چقدر حجاب چیزه مسخرای هست رو همه بلدیم و می دونیم و تو گوشمون پره.تازه از زبان کسی که اونور زندگی می کنه خیلی جلفتر به نظر می رسه و نشون می ده کسی که به کشور آزاد هم رسیده باز داره غر می زنه ایراد از خودشه. اینها دلیل بر بی عرضگی خودمان هست که مثلا بعد از طلاق به جای چسبیدن به هرزگی نمی ریم دنبال کاره بهتری که تو ۵۰ سالگی ازش برداشتی داشته باشیم و حالا کنارش سکس پارتنر دوست پسر خودمون رو هم نگه داریم. مردم تنبل ما کم دلیل ندارن برای توجیه بی عرضگی ها و بی مسولیتیشون.شماهام اینجا رو راه انداختین که مدرن بودن و ورود به عرصه ی تمدن رو با ظواهرش یاد بدین.یه چیزی یاد مردم بدین.متاسفم انسان های سطحی، دنیا های کوچکی دارن که انسان های اطرافشون رو هم توش گرفتار می کنن.نسوان های سطحی با آرزوها و دنیاهای کوچک.خوب باشین.
jimotez گفت:
نسوان عزیز، من این تجربه رو بد از خارج شدن از یک رابطه پنج ساله داشتم که شاید به طور میانگین ماهی یک بار با یک نفر خوابیدم ولی در هیچ کدام لذت نبردم ودقیقن نگاهت رو به سقف متوجه میشم. و واقعن نگران شده بودم، و همین چن وقت پیش سکس با کسی که هیچ عشقی بهش مدارم ولی آمیختگی روحی تادلت بخواد رو تجربه کردم و به جرئت یکی از بهترین هام بود و الان که این پست رو میخونم دلیلش رو متوجه شدم
ahkeintor گفت:
سکس مهمه ! سکس مهمه ! سکس خیلی خیلی خیلی مهمه !
ولی این ضمیرناخودآگاه بچگانه (نوجوانانه) شماست که میگی در راس اموره !
به قول یکی از دوستان که اینجا کامنت گذاشت شاید این پست خیلی قوی تر از اون آخری ها بود ! ولی آیا واقعا راس اموره ؟ این مسخره اس !
فضول محله گفت:
به امام نقی این یکی از بهترین پست هایی بود که تا حالا خونده بودم – آدم خودشو لا به لای جمله ها پیدا میکنه
Keyvan گفت:
این پستت را خیلی دوست داشتم. انگار زبان حال من بود. شاید این پست منو بخونی خودت میفهمی که من هم مثل خودت دل سوخته ای دارم 😉 http://keyvanandelham.blogspot.com/2012/06/blog-post.html
مهران گفت:
با عرض سلام و خسته نباشید و همچنین پوزش بسیار عرض کنم که بنده کلآ کیرمم نیست ! روح نَمَنه ! بکن توش بگه بوم ! همه مَردا این مدلی هستن . اونایی که میگن نیستیم کسخلن ! اما در مورد خانوم ها شاید به این شکل که فرمودید باشه
40 years old virgin گفت:
cheghad comment bara in matlab sex tarafdaad dare haa 😉
40 years old virgin گفت:
Nesvaan motalagham khoob midanaaa too iran ,,,heyf ke ma nistim estefaade konim!