سیب، آه ای میوه ی درخت دانش، در کدام پیچ تو را گم کردیم؟ تو را که آغاز ماجرای انسان بودی و همه ی داستان اصلا با سیب سرخ حوا شروع شد، با اولین نافرمانی؛ با اولین عصیان، انسان بودن مگر چیزی به جز گاز زدن به آگاهی بود؟ تو را کجا جا گذاشتیم؟ اگر سیب در دست داشتیم، شاید هیچ آدمی را برای رنگ و جنس و ملیت اش از سیب محروم نمی کردیم. سیب را تقسیم می کردیم، مهر را و دانش را. حیف که جایی در راه ؛ سیب از دستمان افتاد و هبوط ما نه آن روزی که از بهشت رانده شدیم که از آن روز که سیب را گم کردیم آغاز شد.
و از آن سیب تا این سیب چه راه درازی بود از جهل ، از نادانی ؛ از تعصب؛ از نفرت و خط کشی ؛ از جنگ و برادر کشی . و اینجا بر روی زمین جهنمی ساختیم . و جهنم جایی است که نه فقط دست دختری برای چیدن سیبی کوتاه می شود و مادری در زندان لالایی می خواند و از ملاقات محروم می شود بلکه ملتی سالیان سال تحقیر می شود؛ تحریم می شود؛ زیر خط فقر می رود و به گناه ناکرده مجازات می شود.جهنم جایی است که نمی دانی تاوان چه چیز را پس می دهی.. تاوان جنایات دیگران را؟ تاوان زودباوری مردمت را؟ تاوان ترس خودت را؟ رو به آسمان نگاه می کنی و دیگر حتی رمق فریاد زدن نداری، جهنم جایی است که برای چیدن یک سیب ؛ از بهشت رانده شده ای ولی دستانت از سیب خالی است و ازخودت می پرسی در کدام پیچ این مسیر پر پیچ و خم، سیب را گم کرده ای؟
ا
jack morrison گفت:
…پیرو جریان ای پد نفروختن به اون خانوم ایرانی؟یا من یادش افتادم؟
gavcherun گفت:
bebin man alan daghighan to hamun jahanami hastam ke migi,,be asemun be zamin negah mikonam o hata ramagh nadaram dige faryad bekesham,,,,
faghat migam be kiram..
رهگذر گفت:
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان مي دهد آزارم
و من انديشه كنان غرق در اين پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت
آدم ناراحت گفت:
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
آدم ناراحت گفت:
دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود…
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
» او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! »
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
» مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! »
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت
اولی منسوب به فروغ ودومی اززبان سيب از جوادنوروزی
ساحل غربی گفت:
دوس داشتم 🙂
لی لی خنگه گفت:
@ آدم ناراحت
ما به او خندیدیم …
شما به او خندیدید …
آنها به او خندیدند …
خواستم عرض کنم برای سه شعر دیگه هنوز جای خالی هست!
شاعر علاقمند به سیب نبود؟؟؟؟!!!! شاعر بدون سوژه شعر نبود؟؟؟؟!!! (با صدای بلند و خیلی پرسشگرانه بخونید)
رهگذر گفت:
عزیز ناراحت، قصدم از بیان این شعر در اینجا طرح مشاعره چند شاعر نبود..
کاپیتان بابک گفت:
خوشحالم برگشتی رهگذر. البته می دونم که دو سه تا پست قبل بود که آشتی برقرار شد
رهگذر گفت:
از دوست به یادگار دردی دارم، کان درد به صد هزار درمان ندهم.تا دوستانی مثل شما اینجا هستند به خودم ظلم کردم اگر محروم کنم خودم رو از مصاحبت با شما.باور کن قهری نبود، آلودگی به زندگی شاید بهتر خطابی براش باشه.
کاپیتان بابک گفت:
+ 🙂
آدم ناراحت گفت:
تو خجالت نمیکشی انقدر خوب مینویسی ؟
هما گفت:
+++
🙂
شادی گفت:
لولیتا من خیل نوشته هاتو دوست دارم-خیلی قشنگ حرف دل من رو میزنی-تو خیلی قشنگ سیاسی مینویسی-توی پستهای قبلت می خواستم نظر بذارم فیلترشکنم مشکل داشت
پری کاتب گفت:
کلیشه بود! ویول کجاس؟
کریشنا گفت:
:))
پری جان
یحتمل دارد پایان نامه پاک می کند .
آهای ویول ،
ویــــــــــــول ،
ویولووووو،
ویولتــــــــــــــــــــــا !!!
.
.وووووووووووووووووووووو!!!!
.
.
.
نخیــــــــر، نیستش
نسوان گفت:
🙂
فكر كردن را متوقف كن و مشكلاتت پايان میيابد.
چه تفاوتی ميان بله و نه وجود دارد؟
چه تفاوتی ميان شكست و پيروزی وجود دارد؟
آيا تو هم بايد آن چه ديگران مهم میدانند، مهم بدانی
و آنچه آنها دوست ندارند، دوست نداشته باشی؟
چه مسخره!
فقط من اهميتی نمیدهم،
فقط من نظری ندارم،
همانند نوزادی كه هنوز نمیتواند لحظهای لبخند بزند.
ديگران آن چه نياز دارند را مالكاند،
فقط من هستم كه چيزی ندارم،
فقط من هستم كه آوارهام؛
همانند كسی كه خانهای ندارد.
من به يك احمق میمانم كه ذهنش به تمامی خالی است.
ديگران میدرخشند،
فقط من نوری ندارم.
ديگران باهوشند،
فقط من گنگ هستم.
ديگران هدفی دارند،
فقط من نمیدانم.
من همانند موجی در اقيانوس سرگردانم
و در بیهدفی به باد میمانم.
من با مردم عادی تفاوت دارم؛
من از سينهی بزرگ مادر شير مینوشم.
Lao Tzou
____________
(writing my introduction chapter)
و.
اژدها گفت:
داروسازِ گرامی،
آمدهام که بروم. دیدم در بوق کردهاید که دلبستهیِ مرشد لائواید. خندیدم. بلند. چنان که مأمورِ امنیتِ پرواز چشم قره رفت. چند ماهِ پیش هم چیزی خواندم از شیخ محمد یزدی در نکوهشِ فساد. لبخند زدم. دیدم پاسخِ این «جندهی عصبی» به گفتوگویِ سابق را سانسور کردهاید. دست مریزاد. نوشتهی دیگر را هم با تأخیر آزاد کردید؛ پنبه به دست سر میبرید البته. انتظار ندارم عذرخواهی کنید، اما اگر اشتباه نشانی دادهام بگویید.
از این پس بیشتر میهمانِ منید به موسیقی. که من به قورباغهیِ چاه ایمان دارم.
ali گفت:
نمی دانم اسم اش را چه بگذارم ولی کائنات همیشه هر واقعه ای را پاسخی در خور می دهد. یادمان نرود در همین روزهایی که اپل از فروختن ای پد به ایرانی به خاطر فارسی حرف زدن سرباز می زد. در همین ایران خودمان صدها هزار افغانی هستند که ما حتی حاضر نیستم آنها را آدم حساب کنیم و رفتارهایی به شدت توهین آمیز تر و بدتر با آنها داریم. اگر نفروختن یک ای پد این قدر مرثیه و درد دارد. پس درک کنیم رفتارهایمان چقدر می تواند دیگران را بیازارد.
آب هندونه گفت:
بعضی وقتها فکر میکنم حقمون نیست مردم دنیا اینطوری به ما نگاه کنند ولی وقتی میبینم 3000 نفر از 4 صبح برای مراسم اعدام 4 نفر هجوم میارند فکر میکنم شایدم حقمون باشه تحقیر بشیم!
ساحل غربی گفت:
یه ایده ی دیگه هم وجود داره…
آدم عادی ممکنه از اعدام لذت ببره؟ اون سه هزار نفر کین؟ اونها هم همون ماییم… می شه هم به لذت بردن از اعدام به شکل حالت حاد یک بیماری نگاه کرد که اون سه هزار نفر بهش دچارن. اگه اینجوری بهش نگاه کنیم دیگه هیچکس حقش نیست. بیمار روانی ای رو تجسم کنید که به خاطر بیماریش خطرناکه. بعد فرض کنید به خاطر خطرناک بودنش همیشه در حبس نگهش می دارن. آیا میشه گفت این حقشه که آزاد زندگی نکنه؟ شاید اگر دنبال دلیل روانی بودنش بگردیم ببینیم که یه روزی این بیمار روانی جوان برومند و عاقل و سالمی بوده که حبسش کردن. اینقدر در حبس نگهش داشتن که روانی شده. و حالا باید در حبس نگهش دارن که به کسی آسیب نزنه. آیا این جوان برومند حقشه که در حبس باشه؟
اونی که دزدی می کنه پیش از هرچیز فقر و گرسنگی به اینجا می رسوندش. ممکنه مزه ی دزدی پای دندونش بشینه اما چی میشه که شروع به دزدی کردن می کنه؟ اونی که تن فروشی می کنه پیش از هرچیز فقر و گرسنگی بی اینجا می رسوندش (در مورد اکثریت موارد دارم حرف می زنم لطفا مثال نقض هاتون رو ملت واسه خودتون نگه دارید!).
نه! ما حقمون نیست بهمون ستم بشه. اتفاقا شاید تنها حقی که داشته باشیم همینه: آزادی.
قدیسه گفت:
من روح حرفتون رو درک میکنم، اما بگمونم کمی مشغول بهانه جویی و اشاره به دیوار بلند حاشایید… اینجا حق اون الباقی که حتی کشتار و ذبح یک حیوان کافیه برای افسردگیشون تا چندین ماه… حق اون معدودی که با سیلی صورت سرخ میکنن ولی دست به مال مردم نمیزنن… حق اون چند تنی که کلفتی و نوکری میکنن اما تن رو شریف و غیرقابل فروش میدونن… و در شرایط مشابه یا بقول شما زندان مشابهی این انتخابها رو کردند، چی میشه و چه تمایزی داره…
قبول کنیم جامعمون داره به فنا میره… مادامی که تماشاچی اعدام و دزد و کاهش سن روسپی گری و خزار مرض اجتماعی دیگه هست…
قبول کنیم جامعمون داره به فنا میره… مادامی که مستقبلین میلیونی همین سیاسیون وجود داره…
قبول کنیم جامعمون داره به فنا میره… مادامی که مشغول به توجیه بدترین انتخابهامون هستیم…
این ستم، این نگاه حقیرانه و این خفقان کاملا حقمونه… چون جمعیتی که ما رو محق این شرایط پست کردن رو به افزایشه، اونقدر که حقوق اون معدود الباقی افراد که در مبتدا اشاره کردم براحتی قابل چشم پوشیه…
يلداسبزپوش گفت:
@ قديسه
+++++++++++++
کاپیتان بابک گفت:
چقدر درد و صمیمیت توی این نوشتۀ کوتاهه
قبول کنیم جامعمون داره به فنا میره +++
ساحل غربی گفت:
قدیسه، دوست من
من قبول دارم که جامعمون داره به فنا میره…
اما انگار اصل حرف من رو متوجه نشدی…
خودت داری میگی جمعیتی که مارو محق به این شرایط کرده رو به افزایشه… خب عزیزم من دارم میگم همین بیماری رو به افزایش چرا روز به روز رو به افزایشه؟ مگه همین آدم هایی که شکمشون گرسنه هست و انتخاب می کنن که دست به مال مردم بزنن از نوزادی دزد به دنیا اومدن؟ این جمعیت رو به افزایشی که داری حق کمتری واسشون قایل می شی مگه موجودات متفاوتی از اون جمعیت رو به کاهشن؟ اگه همین انتخاب های بیمار گونه ی این جمعیت رو به افزایش به دلیل شرایطشون نیست چرا در کشور هایی که مردم وضع مالی خوبی دارن این جمعیت رو به افزایش نیست؟
بله، جامعه ی ما داره به فنا میره… بله بله بله… داره به فنا می ره… داره به فنا می ره چون بیماری های مختلفی داره هی فراگیر تر می شه… اولین حق یک بیمار عزیزم درمان شدنه… و بیماری من ایرانی درمان نمی شه مگر در اتاق اکسیژنی به نام آزادی …
ضمنا چرا حق کسی که تن فروشی نمی کنه رو می ذاری در مقابل حق کسی که می کنه؟ کسی که تن فرویشی می کنه، فردی که دزدی می کنه همین انتخابش نشون می ده قربانی تره. حق این دو نفر با هم تناقضی نداره. اگه سعی نشه نفر تن فروش رو نجات داد روز به روز آدم های بیشتری تن فروش می شن… قدیسه جان، هیچکس مقدس نیست… مطمین باش همون مادری که کلفتی و نوکری می کنه که تن فروشی نکنه اگه همین کار رو هم از دست بده و گرسنگی کودکانش رو ببینه تن فروشی هم می کنه. شک نداشته باش.
نکته ی مهم دیگه هم جوون های ایرانه. چند درصد مردم ایران اصلا موقع انقلاب زنده بودن که بخوان انتخابی کرده باشن؟ (نه که فکر کنی من حتی اونهایی که انقلاب کردن رو هم می گم حقشون بودا… اونها هم واسه یه چیز بهتر جنگیدن). منی که از وقتی به دنیا اومدم تو این شرایط بودم چه تقصیری دارم؟
این دیوار حاشا نیست عزیز من. این یک واقعیت بزرگه. شاید بزرگترین واقعیت موجود. این موضوع که انسان در چارچوب شرایطی که توش زندگی می کنه شکل می گیره. اصلا دعوا سر خوب کردن این شرایطه.
مردم ایران با تمام بیماریهاشون، با تمام دروغگویی هایشون، با تمام رفتار های زنندشون، با تمام زیر کار در رفتن هاشون، با تمام تعصب های مسخره و کپک زدشون، با تمام عقاید خرافاتیشون، با … با هرچی که بگی … حق دارن به آزادی برسن. حق دارن چون انسانن. چون 46 تا کروموزوم دارن!
قدیسه گفت:
پوزش میخوام که بحث به درازا میکشه اما بیان نکاتی رو لازم میدونم ساحل غربی…
همونطور که گفتم من در کلیت بحث، از زاویه شما نگاه میکنم اما در انتخاب راه حل موافق شما نیستم…
در همه جای دنیا – پیش تر و بیش تر درکشورهای درحال توسعه – دزدی، فاحشگی و سایر معضلات اجتماعی وجود داره و حل ریشه ای اون نیازمند رفع عواملی مثل فقر و نابرابریه… اما این قسم نارسایی های اقتصادی که ما رو به چالش کشیده بطور خاص، رابطه مسقیمی با آزادی نداره… فی المثل آزادی و عدم آزادی دردی از سیستم سنتی و قدیمی کشاورزی ما که سهم بزرگی از تولید ناخالص ملی داره یا سایر مسائل زیربنایی اقتصادی که میتونه تحولات اساسی و مثبت بوجود بیاره دوا نمیکنه، هرچند در فرآیند بعد تولید، مثل فروش میتونه رقابت و دستیابی به بازارهای آزاد موثر واقع بشه، اما در این گام نخستی و اولیه که گیرشیم سالهاست، خیر…
در نگاهی دیگه نقطه تهدید ما تعداد بزهکاران اجتماعی نیست که پایه گذاران شیوه های برخورد با بزه، مثل قانون گذاران، قضات و مجریان حکم، مدافعان و تماشاچیان اجرای حکم… من باوردارم این افراد به مراتب خطرناکتر از بزهکارانند، تجویز شما آزادی برای این افراده؟ این افراد که لااقل در محدوده همین سرزمین با آزادی مطلق برای تفکرات و اعمال دون شان انسانی شون روبرو هستند… نقطه تهدید ما سران سیاسی نیست که مردمانین که پایه های حکمرانی این سران و حامیان مادی و معنوی اونهان… متاسفانه مرض کژاندیشی که دامن فکر رو گرفت و به تعصب آمیخته شد شبیه به اسکیزوفرنی میشه که خارج از محدوده منطقی شده و حتی روان شناسی هم در رفع اون عاجز مونده… چقدر خدامون سعی در صحبت با این افراد داشتیم و در نهایت به این نتیجه رسیدیم که تو گویی در تمام مدت با زبان سواحیلی سخن گفتیم و بر عبث پاییدیم…!
شما جدا فکر میکنید ما ایرانی های به نقل قول از شما «دروغگو، با رفتارهایی زننده، زیرکار دررو، با تعصبات مسخره و عقاید خرافی» با این حجم بالا از بیماریهای روانی حقمون آزادیه؟ آزادی دقیقا چه مشکلی رو از ما حل می کنه! مگه جز این بوده که حتی مهاجرت به مناطق آزاد هم این قسم بیماری ها رو در ایرانی جماعت از بین نبرده و و چه بسا تشدید هم کرده و آبروی ما رو بارها و بارها حتی پیش همین کشورهای همسایه برده؟!
بنابراین اجازه میخوام بگم آزادی حق ما نیست… مگر اینکه نگذاریم نسل آینده هم به این جذام فکری و رفتاری دچار شن… اونوقت شایذ آزادی حقمون شد…
ساحل غربی گفت:
قدیسه عزیز
تقصیر منه! العفو. من همیشه به خودم می گم از این به بعد این واژه ی آزادی رو با احتیاط استفاده کن اما آدم نمی شم.
من تقریبا با صد درصد حرفهات موافقم. تو منظور من رو از آزادی اشتباه متوجه شدی. من معمولا وقتی از آزادی صحبت می کنم آزادی اقتصادی رو در نظر دارم نه مثلا آزادی پوشش (نه که اونه مهم نباشه ها… من دغدغم واسه آزادی اقتصادی بیشتره). می دونم. معمولا آزادی رو مردم به معنی کون لخت برداشت می کنن اما من یه کم عجیبم. آزادی واسه من مهمتر از هر چیز آزادی اقتصادیه (چیزی که معمولا در موقع صحبت از آزادی بهش پرداخته نمی شه). ببخش من رو من داشتم با ادبیات خودم صحبت می کردم.
اینجا وقتی دارم می گم ما حق داریم به آزادی برسیم منظورم اینه که حق داریم از چنگال جمهوری اسلامی آزاد بشیم. حق داریم که از این قفس بیرون بیایم که بتونیم «آزادانه» به اصلاح سیستم اقتصادیمون بپردازیم که همون مشکلات ریشه ای که می گی رو حل کنیم. واسه اینه که میگم آزادی درمان بیماری ماست. و بر همین اساسم می گم مردم بیمار ایران حق دارن که درمان بشن ، حق دارن که آزاد بشن.
جالبه. من و تو تقریبا با چیزی از حرف های هم مخالف نیستیم اینجوری شده که انگار من دارم می گم ما حق داریم هلو بخوریم تو میگی نه ما حق نداریم سیب بخوریم :دی
قدیسه گفت:
موافقم ساحل… اجازه میخوام چون تخصص من اقتصاد با گرایش توسعه و برنامه ریزیه بگم آزادی حتی با تعریف آزادی اقتصادی هم آنچنان که فکرمیکنیم معجزه گر نیست… اما چون موضوع زیاد از اصل داستان به بیراهه میره بیش از این بحث رو طولانی نمی کنم…
ساحل غربی گفت:
ا… خب بیراهه بره… چه اشکال داره… اومدیم اینجا حرف بزنیم دیگه… بگو من الان تازه واسم جالب شد…
قدیسه گفت:
بهتره اول تعاریفمون رو یکی کنیم که باز درگیر مشکل بحث قبلی نشیم… منظور من از آزادی اقتصادی چیزی جز باز بودن اقتصاد و داستانهایی مثل دولت حداقلی، بخش خصوصی بزرگ، آزادی جریان اطلاعات و … در سطح داخلی و کاهش تعرفه و مالیات بر صادرات و واردات و دست یابی به بازارهای جهانی و جهانی شدن و … مفاهیمی از این دست در سطح خارجیه…
اثر آزادی اقتصادی یه مسئله بسیار مهم در حوزه اقتصاد سیاسیه و بستگی کامل با این مهم داره که آزادی اقتصادی در کدوم ناحیه مد نظره «در کشورهای درحال توسعه و یا در کشورهای توسعه یافته»
در کشورهای توسعه یافته، منطقه اقتصادی یورو رو میشه شاهد آورد، کشورهایی همگن با توان اقتصادی بالا، پول واحد، بازارهای یکپارچه و … که مسلما تا پیش از دوران رکود کلی سود بردند از بازارهای رقابتی بوجود اومده… اما تنها یک بحران ارزی، تکانه نفتی، سقوط سهام و سایر شوک های اقتصادی در یک عضو تاثیرگذار کافیه که همینجوری سلسله وار، بحران رو شیفت بده به الباقی مشترکین و پایه های این تز رو به لرزه دربیاره و کمر کشورهای ضعیف تر مثل یونان رو بشکنه…
** خیلی از اقتصاددانان معتقدند قضیه این دوران رکود قضیه این نیز بگذرده، اما بقول یک اقتصاد دان دیگه ای دربلند مدت همه ما مرده ایم و این دوران میتونه چندین نسل رو مستفیض کنه…
و اما در کشورهای درحال توسعه در سطح خارجی اوضاع این هم پیمانی ها وخیمه و در رکود و غیر رکود ما هیچوقت برنده بازار آزادی نیستیم که توش سمند با پژو باید رقابت کنه، درواقع ما چیزی برای رقابت نداریم دوست من! اون چند قلم جنس خاص ایرانی رو هم که چین مدتهاست بازارشو از ما دزدیده… در این میون ما فقط تبدیل به بازارهایی برای خرید میشیم و عملا سبد فروشمون خالیه! البته امیدواریهایی در بعضی هم پیمانی ها مثل اتحادیه کشورهای مسلمان هست که به نسبت اعضاء همگن تری رو داره ولی بازارهای خیلی قوی نیست…
در سطح داخلی هم تلاش برای آزاد سازی اقتصادی با این حجم بالا از رانت و فساد عملا فقط دولت رو بزرگتر کرده و طرح هایی مثل هدفمند سازی و خصوصی سازی رو مصادف با هزینه های بالا کردیم…
برگردیم به بحثمون اگه مردم ما اندکی روح اجتماعی داشتند و روابط هم با سایر کشورها مساعد بود شاید آثار تورمی هدفمندی بیشتر کنترل میشد و و و…
همه اینها نشون میده ما تا آزادی راه بسیار داریم ساحل…
ساحل غربی گفت:
قدیسه جان
اولا مرسی از پاسخت و وقت گذاشتنت…
دوما مرسی که منظورت رو از آزادی اقتصادی شفاف توضیح دادی … البته وقتی گفتی تخصص اقتصاد داری حدس زدم تعریفت از آزادی اقتصادی، اقتصاد بازار آزاد باشه… آزادی ای که لیبرالیسم ادعا می کنه آزادی ای که در دانشگاه های اسلامی ما و غیر اسلامی ما در اقتصاد سیاسی آموزش داده می شه و در نهایت آزادی که خوب می شناسمش و آخرین چیزیه که وقتی به آزادی فکر می کنم به نظرم میاد…
مطمینم با حرفی که می خوام بزنم مخالفی اما …
من اصلا سیستم اقتصادی بازار آزاد رو آزادی نمی دونم که منظورم از آزادی اقتصادی بخواد اون باشه…
مثالی می زنم واست . اتفاقی که همین ۲۸ خرداد افتاد :
«طبق گزارش رسیده، روز یکشنبه 28/3/91 بیش از 200 نفر از کارگران کارخانهی پتروشیمی کردستان، در اعتراض به 4 ماه حقوق معوقهی خود، در داخل کارخانه دست به اعتصاب زدند.
کارفرما به آنها اعلام کرد که در نتیجهی پرداخت حقوقشان، تمامی آنها اخراج خواهند شد که در همان روز 100 نفر از این کارگران معترض پس از تسویه حساب و دریافت حقوقشان، از کار اخراج شدند. ضمنا کارفرما به سایر کارگران معترض اعلام نموده که آنها هم تا چند روز آینده اخراج خواهند شد.»
این اتفاقیه که ۲۰۰ ساله داره در تمام نقاط دنیا که قربانی اقتصاد بازار آزاد شدن حداقل ماهی یکبار می افته. فکر می کنم واضحه که این ۲۰۰ نفر کارگر از چیزی به نام آزادی برخوردار نیستن چون به خاطر مطالبه ی مزد عقب افتاده ی کارشون دیگه کاری ندارند. نمونه ی این اتفاق بار ها و بارها در تاریخ سرمایه داری افتاده. از اعتصاب های معلم ها و کارگران شرکت واحد ایران گرفته تا اعتصاب کارگران کارخونه ی نخ ریسی لانگشایر تا اعتصاب های فراوان کارگران فرانسه و یونان و ایتالیا و چین و روسیه. این یعنی کارگران صنعتی دنیا «که اکثریت مردم دنیا رو تشکیل می دن» اختیاری در نگهداری شغلشون ندارند. (احتمالا الان داری به قوانین دفاع از کارگر و بیمه فکر می کنی اما اونها هم دردی رو دوا نمی کنن و بحث خودشون رو دارن)
این آزادی ای که تو داری ازش حرف می زنی رو من اصلا آزادی نمی دونم. اما اگر اسم این رو میذاری آزادی. اون موقع آره. ما نیازی به این آزادی نداریم.
یک کارگر در سیستمی که تو داری ازش حرف می زنی «مجبوره» کار فیزیکیش رو «بفروشه» چون ابزاری که اون نیرو رو به محصول تولید می کنه در مالکیت فرد دیگری قرار داره. کاری به خوب یا بدش ندارم. الان در مورد خوب یا بد اقتصاد سرمایه داری حرف نمی زنم. اما با خودمون که تعارف نمی کنیم. یک آدم وقتی مجبوره کاری رو انجام بده دیگه آزاد نیست….
آره قدیسه جان… ما (و در واقع تمام مردم دنیا) تا آزادی راه بسیار بسیار بسیار طولانی ای در پیش داریم….
اما اون آخرش حرف از روح اجتماعی زدی… کاش بیشتر توضیح می دادی ….
خرزهره گفت:
یکی از بانکهای کانادا حساب یک سری از ایرانیها رو بسته.
همین جوری پیش بره فکر کنم چند وقته دیگه تو خیابون هممون رو می گیرن سوار کامیون می کنند می فرستن به کمپ های مخصوص.
آرش گفت:
یکی از دوستام رفته بود آلمان ؛ میگفت تو فرودگاه دوسلدورف بردنش توی یک اتاق ؛ لپ تاپ و تبلتش رو ازش گرفتن ؛ بعد روی اونها یک اسپری زدن و یک سنسور گذاشتن اسکنشون کرده ؛ بعد یک چیزی مثل چسب زخم روی چند جای لپتاپ گذاشتن و چسبها رو بردن گذاشتن داخل یک دستگاه دیگه ؛ گفتن آنالیزش یک ربع طول میکشه ؛ بعد از یک ربع گفتن بهش که شارژرت کو؟ گفته تو چمدونه ؛ کلی سوال پرسیدن که چرا چمدون ؛ وادارش کردن رفته چمدون رو از توی بار آورده ؛ دوباره همون داستان با شارژر ؛ بعد موبابل ؛ خلاصه بیچاره اش کردن , حالا این یارو سالی 4-5 بار میره آلمان و همیشه ویزای مالتی 3 ساله میدادن بهش ؛ موقع برگشت ویزاش رو هم باطل کردن گفتن دفعه بعد خواستی بیای یدونه ویزای سینگل میگیری میای.
خرزهره گفت:
از همه مضحک تر اینه که پولهای درشتی که از ایران خارج می شه بوسیله چند تا صراف انجام می شه که همه اینها رو می شناسند
لی لی خنگه گفت:
@آرش
من هفته پیش رقتم دوبی و برای ویزای 96 ساعته چشمهارو اسکن کردن من هم که فکر کردم خیلی با مزه هستم گفتم اگه تجهیزات MRI دارین دکتر MRI کمر برام تجویز کرده! عربه اینقدر عصبانی شد که گفت ویزا نمیدم، جواب دادم مهم نیست 14 ساعت تو فرودگاه می مونم چون تو شهر کاری ندارم! ولی ویزا دادن! immigration officer هم یه عکس گرفت این از دوبی! بعدش هم تو فرودگاه مقصد یه نفر انگشت نگاری کرد، و با کمک 2 نفر دیگه اطمینان پیدا کرد که پاسپورت مال خودمه و 3 نفر دیگه مدارکم رو از اول چک کردن بعد 4 نفر دیگه ازم عذرخواهی کردن بابت معطل کردن و منم حواله یه جای یه نفر کردمشون! شهروند ایران بودن این مزایا رو داره دیگه!
کاپیتان بابک گفت:
کانادا گه خورده. زورش به مردم عادی حسابای کوچیک رسیده. مادر قحبه های خایه مال اگه راست میگن حساب های چند میلیون دلاری آخوندا و آقازاده هار ا ببندن که نصف کانادا را خریدن
می بخشی خرزهره جان. از این کانادایی ها من خیلی خوشم میاد. اگه این حسابهای بسته شده مال آقازاده ها بوده، پیشاپیش پوزش میخوام
vasat piaz گفت:
شایدم یه علامت! رو سینه هامون چسبوندن
کیوان گفت:
وسط پیاز عزیز!
از بوس گذشته! دلم میخواد بخورمت! بخت یاری کرد، با یه شادوماد دیگه (اسم پیشنهادی برای ف.ی.ل.ت.ر.ش.ک.ن. !) همه کلیپهای پست قبلی رو دانلود کردم. حالا دارم حالش رو میبرم! برم کلیپ این خانم مرحومه (؟ جاوید) رو هم دانلود کنم. خیلی دلم سوخت هنوز 30 سالش هم نبود. گویا بدست شوهر سابقش کشته شد. قابل توجه نسوان مطلقه!
vasat piaz گفت:
کیوان عزیز،
اگه پیدا کنی مراسم دفن خانم جاوید رو هم ببین، جالبه
vasat piaz گفت:
برچسب حلال ماه
vasat piaz گفت:
کاپیتان بابک گفت:
سلیقه ت عالیه
آدم ناراحت گفت:
ظاهراً این فروشنده ای که از فروختن آیپد به یه ایرانی امتناع کرده خودشم ایرانی بوده !
ای خدااا ، به کی بگیم دردمونو !!
آدم ناراحت گفت:
لينک خبر :
http://www.dailymail.co.uk/news/article-2163035/Apple-store-bans-Sahar-Sabet-19-buying-iPad-speaking-Iranian-language-Farsi.html
Parvaaz گفت:
دو ماه پیش. دوستم سمیرا خانه ش رو فروخت سیصدو پنجاه هزار پوند و ریخت تو حساب بانکی. یک ماه پیش، پدر سمیرا فوت شد. سمیرا با عجله به ایران میره. خرج کفن و دفن، به خواهرش حدود دو هزار پوند بدهکار میشه. برمیگرده اینجا. میره بانک. میگه میخوام پول بفرستم ایران. میگن حتا این مبلغ نمیشه. بر میگرده خونه. سه روز بعد از بانک نامه میاد که ما حساب شما رو میخواییم ببندیم. حسابی که سرمایه یک عمر زحمت یک دختر مجرّد توی غربته. دختری که پدرش رو دو هفته پیش از دست داده. باقی ماجرا دردناک است.
شش سال پیش، برای فرستادن چنین مبلغی، سختترین قسمت کار، باز کردن حساب ارزی در مثلا پارسیان بود.
این از مشکل، راه حل اما، نزد خود ماست.
بگذریم.
ساحل غربی گفت:
غرور هم چیزی بود که ماها از دست دادیم. عزت نفسی در کار نیست. یه احمقی از یه کاره های جمهوری اسلامی یه بار مثلا داشت آمریکا رو تهدید می کرد، می گفت از این ۹۰۰۰ دانشجوی پی اچ دی ای که ما توی آمریکا داریم بترسید. حالا بگذریم که این احمق داشته کسشعر می گفته.
اما واقعا شوخی نیست. ۹۰۰۰ دانشجوی پی اچ دی. ایرونی ها در کانادا و آمریکا جز تحصیلکرده ترین خارجی ها حساب می شن. این جمعیت آدم متخصص واقعا چقدر دارن علم و سود و اعتبار تولید می کنن؟
بلند می شیم از جایی که توش به زبون مادریمون (یعنی زبونی که مادرمون باهاش واسمون لالایی گفته. می فهمید؟) می زنن فرار می کنیم. دوری خانواده و دوست و آشنا و وطن رو به جون می خریم، کلی پول می ریزیم توی جیب جمهوری اسلامی و دانشگاه ها و سازمان های خارجی و شرکت های هواپیمایی خارجی. میایم این جا. غربت می کشیم. اشک می ریزیم. غربت می کشیم. دل تنگی می کنیم. غربیت می کشیم. مثل سگ کار می کنیم. اکثریت بسیار قویمون هم زندگیمون ختم میشه به استخدام شدن در یک شرکت و یک زندگی متوسط داشتن و خانواده دار شدن و بچه و انتظار برای مرگ. (نگاهی به وبلاگ خرس بندازید تا آیینه ی تمام نمایی از زندگی با شکم سیر در اینجا رو ببینید). یک دهم سودی هم که واسه این سیستم تولید می کنیم توی جیب خودمون نمی ره. هر از گاهی هم از این اتفاق ها می افته. حساب بانکی ای می بندن. تبعیضی قایل می شن تا ما یادمون نره آواره ایم. تا ما یادمون نره که ما انتخاب کردیم. انتخاب کردیم که نجنگیم. انتخاب کردیم که فرار کنیم. آره. فرار. انتخاب کردیم که غریبه ای که معنی «رفاقت» را نمی فهمد نان بر کف دست ما بگذارد حتی به قیمت شهروند دسته دو بودن.
بله. ما انتخاب کردیم که فرار کنیم. فرار. این فرار هیچ فرقی با فرار از سر ترس نداره. زدن توی سر ما. و ما بر نگشتیم بگیم هووو. ما فراموش کردیم که زندگی فردی وقتی زیبا میشه که در راستای سعادت جمعی باشه. چرا؟ چون انسانیم. که البته این رو مدت هاست فراموش کردیم. فرار کردیم و فکر کردیم به دنبال ساختن چیزی که از بن اشتباهه.
و جنگیدن… پاسخ همه اینه: دوره ی شجاع قلب و گلادیاتور گذشته. می دونید این یعنی چی؟
یعنی بشین بزنن تو سرت خفه شو. این یعنی اگر ذره ای عزت نفس توت باقی مونده بدون که مربوط به زمان برده داری ای. اگه ذره ای غیرت وغرور در تو مونده بدون که مربوط به زمان لکوموتیو هایی . بریزش دور. سرت رو بنداز پایین. حالا که شیکمت رو راحتتر می تونی سیر کنی سعی کن بیشتر زندگی کنی. چرا که زندگی کوتاه با عزت رو که بی خیال شدی. حداقل بذار زندگی پر خفتت بلند باشه….
بسه دیگه … دلم پره….
آرش گفت:
اصولا نه مساله هسته ای است نه حقوق بشر نه تروریسم و… بنا بر اینه که دهن ما و امثال ما گاییده بشه ؛ هر ساز ناکوکی که نواخته بشه همین داستان هست؛ مردمان دنیا دو دسته اند یا با آنها یا علیه آنها.
آرش گفت:
یکبار نوشتم فیلتر شد ؛ دوباره مینوسیم ؛ امیدوارم نشه؛
اصولا نه مساله هسته ای است نه حقوق بشر نه تروریسم و… بنا بر اینه که دهن ما و امثال ما فاکیده بشه ؛ هر ساز ناکوکی که نواخته بشه همین داستان هست؛ مردمان دنیا دو دسته اند یا با آنها یا علیه آنها.
گردو گفت:
آرش حان گرفتی ماروها
فکر کنم این جمله یکبار نوشتم فیلتر شد سربرگ شرکتت باشه که همینجوری کپی پیست میکنی اینجا
mahgoon گفت:
ساحل جان…ساحل جان…ساحل جان!
++++++++++++++++++++
يلداسبزپوش گفت:
ساحل جان آروم باش و از موقعيتت لذت ببر، بيا ببين ما ملت فرهيخته با هم زبانان افغانى خودمون داريم چيكار مى كنيم!!! نه تنها هم زبان ، بلكه هم كيش هستيم و مليتمون هم يكيه! افغانى مى شناسم كه با مدرك ليسانس عملگى مى كنه!خيلى از ما ايرانيا خيلى خيلى با انسانيت فاصله داريم پس قبل از اينكه در صدد اصلاح ديگران باشيم بايد روى فرهنگ مردم خودمون كار كنيم ! به قول معروف چراغى كه به خونه رواست به مسجد حرومه!!
گردو گفت:
یلدا جان
موافقم
ساحل جان
بنظر نمیاد حرفهات کمکی به درمان درد باشه.
غیر از پاشیدن بذر یاس و نا امیدی کار دیگه ای نمیدونی؟
ساحل غربی گفت:
گردو
۱. حرف های یلدا با حرف های من تناقضی نداره… (به غیر از اون ضرب المثل چراغ و مسجد و اینا که کلا البته با فلسفش مخالفم)
۲. گاهی آدم انتظار داره یه جو به غرور کسی بر بخوره… گاهی آدم می خواد عذاب وجدان خودشو به بقیه هم منتقل کنه… گاهی یه نوشته هایی هست که توشون از انتقاد از خود یهو می ترکی (فارسیشو نمی دونم چیه اما به انگلیسی بهشون می گن رنت منفی -با فتحه بر ر-)
۳. بذر یاس کجای این بود؟ پاراگراف آخر؟ اونجا که دارم از جنگیدن حرف می زنم؟
۴. تو هرچی که می نویسی توش یه مشکلی رو حل می کنی ؟
گردو گفت:
ساحل جان
تا بحال شده یک گنجشک اتفاقی بیاد تو اطاقت و راه برگشت و گم کنه.
انقدر خودشو به شیشه پنجره میکوبه تا بیحال میشه میوفته.
این مبارزه تو هم من و یاد رفتار گنجشک میندازه.
عزیز من با کوبیدن خودت به در و دیوار به آزادی نمیرسی که هیچ، خودتو هم نفله میکنی و دیگرانی که به تماشای تو نشسته و به تو امید بسته اند به نا امیدی میکشونی.
این از نتیجه مبارزه ای که ازش اسم میبری.
بقیه صحبتهات هم که غیر از آیه یاس نیست.
ولی یلدا چی گفت؟ گفت ما باید خودمونو اصلاح کنیم و روی فرهنگ خودمون کار کنیم.
من دلم میسوزه که تو از صمسم قلب فکر میکنی داری با وضع موجود مخالفت میکنی و به نوعی هم مبارزه، در حالیکه نمیدونی جمهوری اسلامی چقدرپول به آدمهاش میده که همین کارهارو بکنن در حالیکه اونها به گرد تو هم نمیرسند.
نمیگم اگر خیلی دلت میسوزه چرا ول کردی رفتی.
اگر واقعا به فکر کار مثبتی هستی همونجا که هستی خیلی کارها میشه کرد. مثلا چرا یک کمپین راه نمیندازی برای اعتراض بهمین طرز برخورد آمریکا با ایرانیها. هیچ سابقه بدی هم برات منظور نمیشه که مشکلی برای برگستن پیدا کنی.
غرور و غیرت دیگران و هم به خودشون واگذار کن. اگر کسی وجدان داشته باشه منتظر تو نمیمونه. و اگر خوب نگاه کنی میبینی کسی کمتر از تو نداره.
ساحل غربی گفت:
گردو
خیلی جالبه. آدم دلش می گیره. یه کامنت کاملا احساسی می ذاره و «درد و دل» می کنه با آدم هایی که فکر می کنه بهتر از اطرافیانش می فهمن. بعد به آیه ی یاس خوندن و ناخواسته به جمهوری اسلامی خدمت کردن متهم می شه. خیلی خیلی جالبه. گردو جان تو مثل یکی از دوستان منی. وقتی دلم میگیره اگه گیوتین هم بذارن بالا سرم نمی رم باهاش درد و دل کنم چون کاری می کنه که تهش بگم گه خوردم اصلا من از هیچی ناراحت نیستم ولم کن.
اما درباره ی اینکه فکر می کنی من دارم آیه ی یاس می خونم…
این اولین باری نیست که من یک «متن انتقاد از خود جمعی» می نویسم. آخرین بار هم نخواهد بود. اولین نفر هم نیستم که این کار رو می کنم. آخرین نفر هم نخواهم بود. چنین شیوه ی نوشتنی یه نوع نوشتنه عزیز من و هیچ ربطی به نا امیدی و آیه ی یاس خوندن نداره. کاش کیوان میومد درباره ی این مدل نوشتن اگه بیشتر می دونست یه توضیحی میداد. من اصلا خواهش می کنم از دوستان اگه کسی دیگه ای از این کامنت این جمله رو برداشت کرده :
«امیدی واسه ما نمونده. ماها کارمون تمومه.»
بیاد بگه چون من هرکاری می کنم نمی فهمم این مطلب چه ربطی به ناامیدی و آیه ی یاس داره. گردو جان یه متن غمگین لزوما یک متن ناامید نیست.
اما درباره ی این جملت که باعث شد من قشنگ جا بخورم :
«این از نتیجه مبارزه ای که ازش اسم میبری.»
جان من مطمینی داری در مورد کامنت من حرف می زنی؟ عزیز من من اینجا فقط دارم می گم آی ملت غیرتتون کجا رفته باید جنگید با ستمگر. من اصلا هیج حرفی از اینکه چجوری نمی زنم. اونوقت تو چطوری به این نتیجه رسیدی که «این شیوه ی مبارزه ای که من ازش اسم می برم» اصلا چیه که حالا بخوایم بگیم کار می کنه یا نه.
اما در مورد کامنت یلدا که نمی خواستم ازش حرف بزنم. کی گفته که من مخالفم با اینکه ماها باید خودمون رو اصلاح کنیم؟ اما آیا این تنها شکلی از مبارزه هست که باید انجام بشه؟ خیر. خیر. خیر. ستمگر داره ستمشو می کنه. ماها با اصلاح کردن خودمون (که البته حتما باید بکنیم) اونو نمی تونیم از تخت بکشیم پایین. من فکر نمی کنم یلدا هم منظورش صرفا این بوده.
درباره ی اون کمپین و اینا که گفتی. چرا فکر می کنی من اینجا بیکارم؟
و درباره ی این جملت :
«غرور و غیرت دیگران و هم به خودشون واگذار کن. اگر کسی وجدان داشته باشه منتظر تو نمیمونه. و اگر خوب نگاه کنی میبینی کسی کمتر از تو نداره.»
اولا که من تمام ضمیرها رو «اول شخص» جمع استفاده کردم یعنی هیچ جا خودم رو از بقیه جدا نکردم. پس جمله ی آخرت که کلا پرته. اما اینکه میگی غرور و غیرت دیگران رو هم به خودشون وابذار: خیر عزیزم. من حق انتقاد دارم. و همچنین، حرف های ما روی هم تاثیر دارن. معنی این جمله ی تو دقیقا اینه : نقصهامون رو نگو، بدمون میاد!
vasat piaz گفت:
wunderbar, sahel jan
+++++++++++++++++
+++++++++++++++++
+++++++++++++++++
کیوان گفت:
ساحل غربی عزیز و اینک غروبگاهی
این کهنه ردای خِفّت را چون یهودی سرگردان در قرون، اکنون من و تو قاره به قاره بدوش میکشیم. یهودی به حیله و جبر، ماوا یافت. من و تو اما، یا گریختهایم یا آرزوی گریزِ فرزندانمان را داریم. پس مرا بر تو برتری نیست. وقتی ماندن، خُفتن است زیر کهنه ردای خِفّت، رفتن و به دوش کشیدنش، شاید مصداق عمل باشد.
در اسارت فرار، مصداق شرف است.
اما اسارت به دست که؟ بیهوده نمینالم از عرب و فرنگی که با من هر چه کرد آن آشنا کرد. گروهی از ما گروهی دیگر را – همهْ خویش و هم قبیله – به گرو گرفتهاند.
تاراج ثروت نه مصداق آن فرنگی بیگانه است که نفطِ * خاک بر سر را شناساند و پالود و از این عجوزه بی قیمت، عروسِ دلخواه، برکشید و سهمی از آن به ما بخشید. که تنها هنرمان بخت خداداده بود . که بعد از نیم قرنی بر سر دعویِ تملکش تازه ملیت خود را باز شناسیم. صد افسوس که یغما گرِ هم قبیله، یاد آور شغال کلیله و دمنه است که از تاکستانْ هر چه انگور شیرین بود میخورد و هرچه نارس را در زیر پایْ میفشرد، که فردا وقتی ازو ضایع نگردد.
قبیله بتی میپرستد که یادگار نیاکانی سرفراز است. نیاکانی که کتمان میکنیم خفّت هاشان را. اسارت هاشان را و دنیای یکسره متفاوتشان را. قبیله بغضی در گلو دارد. سروریِ موهومِ قرونِ گذشته را از جهان طلبکار است. هنوز خوابِ تیراندازان پارتی را میبیند و شمشیر نادری بر کمر میبندد. پارسِ هخامنش را محدوده خویش میداند و منبر علی را جایگاه خود. هنوز در دماغ، خیال رخش و شبدیز و دلدل و ذوالجناح میپروراند و غافل است که این تیز تکان، سالهاست با راکبان نام آورشان تاختهاند و گوی بخت، باخته.
قبیله اوراد و جادو را هنوز مرهم آلام میداند و نماز را چارهٔ باران. قبیله به خودروی وارداتیِ «های تِک» نظر قربانی میآویزد و در جادهها قربانی میدهد. قبیله قرآن را حافظِ مال و جان خود در پشت فرمان عراده آتشین میداند و مال و جان دیگران را نیز به همان قرآن حواله میدهد.
قبیله از برکتِ دانش و فرهنگ وارداتی (که از فلسفهاش تنها تصاویر را درک میکند و از علمش فقط واردات فن آوری را) اینقدر آگاه شده که بداند قبیله فقط خود اوست. اگر زمانی دختر عموی ناتنیْ ناموس شمرده میشد، اگر روزگاری دختر هم محلهای را با غیرتش پناه میداد؛ اگر روزگاری میهمان حبیب خدا بود، اگر کاسبْ خداترس بود، اگر کارگر و کشاورز، روزیش را اول از خداطلب میکرد ؛ حالا اینها همه دگرگون گشته. ناموس فقط مادر و خواهر و زن و فرزندند، بیت المال دارایی اوست، و برکت را با زور و حیله باید جست و همسایه هم غریبهاست.
قانون هنوز همان قانون قبیلهایست اما به جای یک قبیله، مجمعالجزایری از قبایل نشسته: 70 میلیون قبیله که در همزیستی بی مسالمت ؛ به تاراج و هتک و نابودی یکدیگر کمر بستهاند.
به قول آن بزرگوار معیارهای آسمانی را وانهادهایم و هنوز معیار زمینی برنگزیدهایم.
و اولین و آخرین قربانی این تعزیت بی تماشاگر، با هفتاد میلیون فرد- قبیله که هر یک به نوبت نقش شمر و حرمله و ابن سعد و یزید را بازی میکنند، همان سیب نیمخوردهٔ آگاهی است.
همان سیبی که به اشتباه، فن آوری (اپل) را به جایش گرفتهایم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*نفط: املای مستعرب نفت خودمان است، کمی غلیظ تر!
آرش گفت:
من با حرفهای تو موافقم اما یک نکته وجود داره و اونهم ملتهای دیگه است ؛ در دنیا ملتهایی هستند که چون ما بودند و ملتهایی هستند که مانند ما نبودند ؛ سرنوشت اونهایی که مثل ما بودند اما الزما مانند ما نبوده و سرنوشت اونهایی که چون ما نبودند الزما بهتر از ما نبوده ؛ یک فاکتور رو در نظر نگرفتی و اون هم استعمار ؛ چپاول و زور هست ؛ برای مثال جایگاه امروز ایالات متحده صرفا به دلیل اینکه مردمانی آگاه داره نیست و یا اینکه این کشور بر پایه دانش بنا شده ؛ قسمت اعظمی از جایگاه این کشور به واسطه ارتش قدرمتند و نابودگر و از اون بالاتر کنترل این ارتش به دست کسانی است که کوچکترین تردیدی در غارت و چپاول ندارند و همگی در یک چیز هم قسم اند و آن باقی ماندن در نقطه قدرت است ؛ اما نکته مهمتر و کلید حل مساله به نظر من در اینجاست که در کشورهای پیشرفته بر خلاف کشورهای جهان سوم ؛ سیاستمداران همواره دنباله رو نظریات نظریه پردازان و استراتژیستها (از لفظ روشنفکر استفاده نمی کنم ولی میشه حتی گفت روشنفکران) هستند و خط مشی کشور در مراکز مطالعات استراتژیک و دانشگاهها تعیین میشه و سیاستمدار تنها به اون ایده ها جنبه عملی میده ؛ اما در جهان سوم کاملا برعکسه ؛ یعنی نظریه پردازان وظیفه نظریه پردازی حول افکار سیاستمداران رو دارند و متفکر دنباله رو سیاستمداره ؛ اینجا همون نقطه شکسته. اگر بشه این معادله رو عوض کرد اون موقع خیلی چیزها عوض میشه.
گردو گفت:
آرش جان
یک خانم هم همراش میخوای یا تنهایی نوش میکنی
مرد مومن! این اگر بشه این معادله رو عوض کردت درست مثل همون ماست درست کردن تو آب دریاست.
درسته این فقط یک معادله هست، اما متشکل از فاکتورها و متغیرهای بیشمار
کیوان گفت:
آرش عزیز
من متنی احساساتی نوشتم که حتیالمقدور بر پایههای عقلی و تحلیلی بنا شده باشد. پس میتوان نکات زیادی بر آن افزود، یا کاست. از جمله:
1- بلی در آمریکا اقلیتی به شدت فرهیخته، متخصص و با همدلی و ایمانی مثال زدنی نسبت به منافع ملی، اگرچه با نظرات و روشهای گوناگون، بر اکثریت حکومت میکنند. در کشور ما اقلیتی از غیر متخصص ترین و نا آگاه ترین و متوهم ترین افراد بر اکثریت حکم میرانند. با این توضیح که حتی فرهیختگان ما در طول یک قرن هنوز بر سر تعریف منافع ملی اختلاف نظرهای اساسی دارند.
2- در مورد نقش استعمار در طول تاریخ ما بسیار مبالغه شده، من تعمدا خیلی تاکید نکردم. به هر حال انکار شدنی نیست.
3- هر جا شیرینی باشد مگس هم فراوان است. قدرت و فساد دو روی یک سکه و جدا ناشدنیاند. با این اختلاف که در کشور ما قانونا و شرعا هر چه به راس هرم قدرت نزدیکتر باشی، از کنترل معاف تری (متاسفانه این نکته تنها وجه تشابه تمامی حکومتهای تاریخ ایران بوده و همچنان فریاد مستشارالدوله بی نتیجه و بی پاسخ بوده: یک کلمه؛ قانون). و در ممالک دموکراتیک برعکس، هر چه به قدرت نزدیکتر شوی بیشتر زیر ذره بین قرار میگیری. هر راهی که به سوی دموکراسی و توسعه سیاسی و اقتصادی تجسم کنیم، از مسیر استقلال قوه قضائیه و مطبوعات آزاد خواهد گذشت. و این اجتناب ناپذیر است.
sanjaghak1 گفت:
+++++++
baharan2012 گفت:
چندی پیش، بعد از جریان سپتامبر ۹/۱۱. به منظور دیدار خواهرم، از کانادا به آمریکا سفری داشتم. ماموران گمرک امریکائئ در خاک کانادا قبل از اینکه مسافران وارد هواپیما بشوند، پاسپورت همه را چک میکنند. وقتی یکی از این ماموران پاس کانادیای مرا چک میکرد از من پرسید آخرین باری که به ایران رفتی کی بود؟ گفتم سه سال پیش. برای چه رفته بودی؟ که مادرم را ببینم….سپس این مأمور، نگاه احمقانهای به من انداخت و گفت، بر اساس این اطلاع که شما سه سال پیش ایران بودی باید به اتاق مخصوص بروی برای بازپرسی. سه ساعت به وقت پرواز مانده بود. مرا به اتاقی بردند و در کنار کسانی نشاندند که بعدا فهمیدم دزد و قاچاقچی بودند. در اینجا بگویم که پرونده من بسیار تمیزه. کارم مشخصه، آدرسم، سالیان سال است که اقامت دائم دارم و به کررات سفر میکنم…در مورد من هیچ چیزی که کسی را به شک بیاندازد وجود ندارد. خلاصه اینها مرا سه ساعت نگاه داشتند. عکسم را گرفتند، انگشت نگاری کردند،… پروازم را از دست دادم. ازشون خیلای مودبانه پرسیدم آیا من سزاوار چنان رفتاری از جانب آنها هستم؟ یک احمقی اونجا بود که گفت ما چه میدونیم، شاید شما تروریست باشید. گفتم در پرونده من چه چیزیست که کمترین احتمال را به تروریست بودن من بدهد/ گفت؛ تروریست شکل مشخصی ندارد. گفتم، شما دارید قصاص قبل از جنایت میکنید. من الان پروازم را به خاطر شما از دست دادم. گفت؛ مشکل خودته. گفتم میخواهم با رئیست حرف بزنم، گفت باید بشینی. در اینجا بود که دیگه کنترلم را از دست دادم، به او گفتم شما یک فاشسیت به تمام معنا هستید. تروریست پرزیدنت شماست که بر سر مملکتهای بد بخت بمب میاندازد و شهروندان و کودکان را میکشد. …رئیس طرف یک دفعه آمد تو. میدانستم دربینهاشون دارند فیلمم را میگیرند. گفتم من از همه شما سلامت تر زندگی کردم. حالا چه بدبختی بزرگی که باید زیر دست یک مشت احمق فاشیست مثل شما بیفتم…نهیاتا رئیسشون از من عذر خواست…بهش گفتم در عذر خواهش خلوصی نمبینم. علاقهای هم ندارم مملکتتون را ببینم فقط میخواستم خواهرم را ببینم….خلاصه تاا مدتها هر وقت به اجبار مسیرم از طریق آمریکا بود، سر مرز انگشت نگاریم میکردند. بعدا کسی به من گفت به خیلیها و گویا به شهبانو فرح هم سر مرز بیحرمتی کردند. نمیدانام آیا او هم مثل من جوابشون را داده یا نه؟ 🙂 به هر حال ممکنه کسی بگه خوب اینها از جریان سپتامبر ترسیدند. ولی در حقیقت ایرانیها که دخالتی در جریان سپتامبر نداشتند. یک مشت عرب مسئولیتش را پذیرفتند. یک تئوری هم هست که کار خودشون بوده. به ایرانی بد بخت چه؟ خلاصه اینها را گفتم که بگویم، حق با شماست جناب ساحل غربی. پاشدیم آمدیم اینجا. وطن و مادرمان را رها کردیم، سخت کار میکنیم، مالیات سنگین میدیم، تازه آخر سر هم میبینیم که مدینه فاضلهای در کار نبوده. همین کارها را در مملکت خودمان هم میتوانستیم بکنیم.
آب هندونه گفت:
آقا من هم مشکل دارم چرا اعراب رو اینجوری نمیگردن اونا با هواپیما زدن تو برج ما باید تحریم بشیم؟
همین الان هم عربها بیشتر پتانسیل تروریست شدن دارن تا ایرانیا به نظرم اینا همش بازیه
mahgoon گفت:
زنده باد بهاران 2012 دلاور!
خوشمان آمد از آنهمه غیرت غیرکاسبکارانه.
راستش من اگر بودم شاید جرات نمیکردم به آنها در خاک خودشان بگویم فاشیست.
همیشه یک بهاران کنار آدم لازم است تا خوابمان نبرد.
🙂
baharan2012 گفت:
تشکر ماهگون جان، ولی من در آان زمان در خاک آمریکا نبودام. امریکاییها بساط گمرک را در خاک کانادا راه انداخته اند. قبل از اینکه وارد هواپیما بشید از گمرک آمریکا در خاک کانادا مجبورید. عبور کنید. آنقدرها هم دلاور نبودام چون پاس کانادائی دستم بود، پشتم گرم بود که در صورت لزوم کانادا از من حمایت خواهد کرد. خود ماموران کانادا از این کار امریکاییها خیلی بدشان میاید…
آرش گفت:
یکبار نوشتم فیلتر شد ؛ دوباره مینوسیم ؛ امیدوارم نشه؛
اصولا نه مساله هسته ای است نه حقوق بشر نه تروریسم و… بنا بر اینه که دهن ما و امثال ما فاکیده بشه ؛ هر ساز ناکوکی که نواخته بشه همین داستان هست؛ مردمان دنیا دو دسته اند یا با آنها یا علیه آنها..
قدیسه گفت:
++++++
پ.ن: اونقدر کافی و وافی که دیگه چیزی نمیشه بهش اضافه کرد…
drprincess گفت:
یعنی میگین حسابو بستن و پولشو خوردن. اینکه منطقی نیست. بر عکس ایران اینجا قانون و روزنامه و وکیل داره و بانک نمیتونه همینطوری پول کسی رو بالا بکشه.
Atefeh گفت:
سلام پرواز عزیز
من راستش یه خورده ترسیدم. منم تو همون مملکت یه حساب پس انداز دانشجویی دارم که درحال حاضر یه دهم اون مبلغ بالا هم نیست ولی با خوندن کامنت شما یهو ترسیدم.
یعنی ممکنه سراغ همه برن یا نه بسته به شرایط هرکس متفاوته؟
Parvaaz گفت:
سلام عاطفه جان،
خیلی هموطنان اینجا حساب دانشجویی دارند، مشکلی براشون پیش نیومده.
بانک به سراغ سمیرا نرفت، در واقع این سمیرا بود که به سراغ بانک رفت.
موفق باشی
آرش گفت:
حالا پیگیری کنه به یه جایی میرسه ؛ به خاطر اینکه میخواسته یه کاری بکنه که نمیان پول طرف رو بلوکه کنن. بره دنبالش.
لی لی خنگه گفت:
@ Parvaaz
راه حل: صرافی علی پاکپور در لندن but it’s too late I know!
آخه کدوم آدم عاقلی میره به بانک می گه می خوام پول بفرستم ایران؟ سمیرا جان باید گاهی channel 4 رو نگاه کنه ببینه دنیا دست کیه!
آب هندونه گفت:
همین خود ما به افغانیا چطوری نگاه می کنیم؟
شما نسوان که در بلاد کفر و استکبارجهانی آمریکا زندگی میکنید آیا مردم عادی هم به شما گیر دادن که ایرانی هستین؟
يلداسبزپوش گفت:
إ إ آب هندونه جون من كامنت تورو نخونده اومدم افاضات فرمودم ببخشيد!! 🙂
آب هندونه گفت:
ای وای چه گناه بزرگی !!!!!!!!!!!
خوب کردی بابا مهم اینه که آدم حرفشو بزنه
mahgoon گفت:
برای لولیتای عزیز و نسوان محترم!
کشف صد باغ سیب در دانه
××××××××××××××
میان چاردیوار امنیت
بین زمین و آسمان سیمانی
یک روز میبینی که اشکی از چشمانت جاری نمیشود
قلبت نمیتپد
و دیگر هیچ رودخانهای درونت جاری نیست
و تو زنده ماندهای تا مردهی عقیمی را بر دوش بکشی
به تنهایی
تنها به حکم مهندسیِ اختیاری گیج و فهیم
برای درک یک بیحسی امن خودخواسته
و شاید درک لذتی بیدرد
در تنگنای دردناک گوری در سنگر
برای یک عمر شهادت بر بیشهامتی مرگی تدریجی
در آوندهای مکانیکی یک گیاه
بین آشپزخانه و مستراح و اتاقخواب
از هراس احتمال مرگ ناگهانی یک رابطه در جنگل وحوش؛
چون خیالمیکنی
آنسوی دیوار
یا باید دفاع کنی یا بجنگی
یا باید تصرف شوی یا تصرف کنی
یا باید برنده باشی یا بازنده
و ما نمیدانستیم که در سراسر سرزمین پشت دیوار
به جای داغ میشد دانهی سیب کاشت
روی لولههای داغ تفنگ تملک!
و آلودهی هیچ بازی قدرتی هم نشد.
هر چند آنسوی دیوار
همهی باسوادهای سیاهکار
تصویر مدرک تخصصیشان را
بهعنوان شطرنجبازی روی اسبی به نام تو
بر دیوار حجرههایشان قاب کردهاند!
اما تو میتوانستی با دوستانت به کوه بروی
و با لبخندی ملیح
به عاروقهای یک بت در کوهپایه ببازی؛
تا نه بازنده باشی نه برنده!
آنسو
تو اختیار داشتی که آلوده نشوی به تهوع برد و باخت
در کوهپیمایی یک همراهی که بازنده نداشت
در کشف صد باغ سیب در دانه
اما اینسو
جز یاد آن داغها
تمام دانهها بیمعنایند!
هر چه بود، زندگی آنسوی دیوار روی خاکها دست و پا میزد
در خون غلتیده
میان جنگ و صلح
و کسی نبود تیمارش کند
-گیریم در مسلخ خون و آتش و مسخ-
ما امید را کشتیم!
بی بذل مهر
حیات را به شوق زندگی کشتیم
در چشمان کور یک رباط
برای انسان بودن
برای آدم شدن
تا گیاه بمانیم اینسو
بین چار دیوار امنیت
ما قله را کشتیم
مهر را سوختیم
در سیبهای یک سوپر مارکت
درون یخچال
روی کاناپه
لای کتاب جنگ و صلح.
آدم ناراحت گفت:
فوق العاده زيبا بود
نسوان گفت:
Thanks a lot. It was great
کیوان گفت:
گردوی گرامی!
سئوالت در مورد نوازندههای کلیپ پست قبل (چون دانلود کردم):
نوازنده تار: زنده یاد استاد غلامحسین بیکجه خانی آخرین نوازنده بزرگ تار مکتب تبریز
آخرین اثر منتشر شده از او: روی دوم آلبوم معروف بیداد شجریان (بنام، و دردستگاه همایون) همراه با تمبک جمشید محبی و آواز شجریان: باغبان گر چند روزی …
نوازنده دایره (از دف کوچک تر است): زنده یاد استاد محمود فرنام
آخرین اثر منتشر شده از او: آلبوم مکتب تار تبریزهمراهی با داوود آزاد.
آرش سبحانی (سرپرست، آهنگساز و خواننده نابغه گروه کیوسک) همین کلیپ را در صفحه F.B. خود به اشتراک گذارده بود با یک کلمه توضیح: جواهر
با پوزش از دوستان چنان از دانلود این کلیپ های زیبا ذوق کردهام که دامنم از دست رفت!
راستش موضوع پست چنان سنگین و مناقشه برانگیز و تفکر سوز (مثل بیشتر کارهای است که دارم مغز (این روزها درگیر کار) م را نرمش میدهم تا بتوانم یک کامنت مرتبط بگذارم.
کیوان گفت:
تصحیح پاراگراف آخر:
راستش موضوع پست چنان سنگین و مناقشه برانگیز و تفکر سوز (مثل بیشتر کارهای لولیتا) است که دارم مغز (این روزها درگیر کار) م را نرمش میدهم تا بتوانم یک کامنت مرتبط بگذارم.
گردو گفت:
کیوان جان
خیلی ممنون
استفاده کردم
ولی جدا دستشون درد نکنه.
خشک چوبی خشک سیمی خشک پوست
ازکجا میاید این آوای دوست
رهگذر گفت:
کیوان گفت:
…….
اما نه خدا و نه شیطان –
سرنوشتِ تو را
بتی رقم زد
که دیگران
میپرستیدند.
بتی که
دیگران اش
میپرستیدند.
……
(ابراهیم در آتش – ا. بامداد)
ايران دخت گفت:
به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده خویش را…
هرروز یه خبر که حالمونو از این هم که هست بدتر کنه،انگار زمان متوقف شده و نای اینکه بره جلو را نداره برای ما که نام ایرانی رو در چار گوشه دنیا یدک میکشیم،ترس،دلهره،تحقیر…
هرروز صبح که از خواب پامیشیم انگار منتظریم،یه خبر بد رو سرمون خراب بشه که معمولا هم میشه.
حالم خیلی نازک شده که کوچکترین بغضو نمناک، از چشمم میده بیرون.
انگار این سیاهیها تمامی نداره…
ايران دخت گفت:
كه ميگويد، كه ميگويد جهاني اين چنين زيباست
جهاني اين چنين رسوا كجا شايسته رؤيـــــاست
…..
ALI گفت:
امروز که همه دارید مرثیه نویسی می کنید!!!!
+ برای لولیتا
– برای مرثیه نویسها
ALI گفت:
«بگو حدیث ما حدیث خون بود، بگو چگونه ما وا ندادیم ،بگو که مردیم و ایستادیم»
کپی از خود نسوان بدون رعایت کپی رایت.
رهگذر گفت:
لولی وش مغموم، ی محاکمه غیر علنی تو نهانخانه اندرونی منتظر علنی شدن هست.
فانوس گفت:
تحقیری که به همراه این تحریمها به همه ما تحمیل شده و میشود،ولی آستانه صبر و تحمل ما تا کجاست، تا کجاست!
گیگابوی گفت:
مطالب وبلاگ زیبایتان را همواره دنبال میکنم بعنوان یک فرد 40 ساله که 20 سال در این مملکت در بخش خصوصی فعال بوده ام همواره دغدغه ام این است که آخر و عاقبت ما چه میشود .از طرفی محدودیتها و وضعییت اسف بار جامعه و مملکت نگرانمان میکند که اینده فرزندانمان و خودمان چه میشود و از طرفی میبینیم هرکس توانسته است یا مهاجرت کرده یا اینکه درگیر انجام مراحل ان است از طرفی نمی دانیم به خانواده و پدر و مادر و فامیل و آشنا و عزت و اعتبارمان پشت پا بزنیم و بار هجرت ببندیم و از طرفی نگرانیم که بعد از این همه زحمت و مرارت بکوبیم بییائیم ویزای مهاجرت بگیریم به کدام گوشه دنیا چه کاربکنیم ؟شما هم که آن جا هستید با این داستانهای دلتنگی و درد غربت ته دلمان را خالی میکنید .خواهش میکنم چنانچه مقدوراست پستی جهت مهاجرت و فواید و معایب ان بگذارید و موشکافی کنید که اگر ادمهایی مثل ما که امکان خروج از کشور را داریم ولی نگرانیم که چه باید بکنیم خیلی ممنون میشوم .ارادتمند شما
هما گفت:
توي فيلم كمال الملك مرحوم حاتمي ، مظفرالدين شاه يك ديالوگي داشت بدين مضمون كه :
همه چي مون بايد به همه چي مون بياد …..ايله ديگ…ايله چغندر (ايله ؟ بيله ؟ گويش اذري بود )
حالا محروم كردن ما از سيب نبايد چيزي غريبي باشه وقتي چه در خارج و چه در داخل ما نسبت به همه چيز بي تفاوت و افسرده ايم . اگه افسردگي و سكوت رو انتخاب كرديم پس بايد اين چيزها رو هم تحمل كنيم
نميدونم چه اتفاقي بايد بيفته تا يك تكوني بخوريم ….. حالا ميتوني بگي در داخل بخاطر ترس جان ، سكوت هست اما در خارج چرا اينقدر ما مردم گسسته ايم ؟
فكر نمي كنيد مشكل در جاي ديگري است ؟ در فرهنگ يا تربيت ملي ما ؟
پي نوشت
جهت رفاه حال برخي از همشهريان ،جهت سهولت در اجابت مزاج ، يكعدد wc جنب دهان بنده تاسيس گرديد . لطفا زين پس دهان ما را از اين افتخار معاف فرماييد
با تشكر – روابط عمومي دهان بنده
يلداسبزپوش گفت:
هما جان خدا نكنه كارت به ايرانياى خارج از كشور بيافته! من يكى كه صابون چند نفرشون به تنم خورده ميگم واويلا واويلاااااا!!!!!
پانی گفت:
حداقل در جایی که من هستم در نقطه ای از امریکا، تونستم کثیفترین آدمهایی که در دنیا میشه پیدا کرد رو ببینم
بله بسیاری ( نه همه) از ایرانیان اینجا ثابت کردند که کثیفترین ، آدم فروش ترین، حسود ترین و بی کلاس ترین موجودات روی زمین هستند … واقعا جای تاسف و افسوس داره
خرزهره گفت:
به پانی:
به کجا چنین شتابان؟
شما چه گلی به سر ایرونی ها زدی که ای جور ناروا می گی؟
با دوست پسر ایرونیت با کلاس بودی یا به دخترهای دیگه حسودی نکردی؟
تا حالا پشت سر کسی که بیزینسش گرفته چرت و پرت نگفتی یا ……
پانی گفت:
زیاد تند نرو خرزهره
از قضاوت سریع و نابجایی که راجع به جنسیت و شخصیت یک آدم مجازی داری انجام میدی میشه به هویت ایرانیت! پی برد هموطن
در ضمن از کجا میدونی که من گلی به سر ایرانی نزدم؟ از کجا میدونی که این حسی که راجع به هموطنان اینجا پیدا کردم در اثر فعالیتهایی هست که اینجا برای ایرانیان انجام دادم از کجا اینقدر راحت راجع به کسی که نمیشناسی به راحتی با گفتن کلمات سطحی و بچگانه ای مثل حسودی به دخترا!!!!!!!!!!!!! و دوست پسر ایرانی!!!!!!!!برچسب میزنی؟
راستی یادم رفت بگم برچسب زدن هم به لیست بالا اضافه کن هموطن
ترازو گفت:
«کثیفترین»
جالب اینکه آن ایرانی که بر سر هموطن کلاه میگذارد در مقابل غیر ایرانی، به احتمال زیاد، چنین رفتاری ندارد. از طرف دیگر تا جائی که من مشاهده کرده ام این قضیه نه فقط در بین ایرانیان بلکه در نزد تعداد دیگری از مهاجران هم رواج دارد. مثلن بعضی از روسها و چینیهای مهاجری را که ملاقات کرده ام به هموطنانشان نظر بسیار منفی داشتند.
«حسود ترین»
ایرانی اگر قرار به حسادت باشد طبیعی است که در درجه اول به ایرانی حسادت کند. پس به که حسادت کند؟ به آمریکائی؟ حسادت در میان افراد هم ردیف، هم رتبه، هم وطن، هم سر… اتفاق میافتد.
«بی کلاس ترین»
من ایرانیانی را دیده ام بسیار بی کلاس که در فروشگاههای ایرانی بر سر پارکینگ دعوا میکنند، در صف جلو میزنند و … ولی وقتی به محیطی خارجی (سفید) میرسند بسیار با کلاس میشوند.
به نظر من که بهتره که در مورد ایران و ایرانی واقع بین باشیم. چرا بی جهت اعتماد کنیم تا کلاه سرمون بره ؟ ….
و……. ایرانی بودن آش خاله ست. بخوریم پامونه، نخوریم پامونه. بهتره یه جوری باهاش کنار اومد.
پانی گفت:
حرفهایی که زدم عین واقیته اینجا نه از کسی اسم بردم نه به انگلیسی نوشتم فقط خواستم تجربیاتی که داشتم رو عنوان کنم.
اینهم نمونه کارهایی است که من در طی اقامتم در امریکا در کمال ناباوری با چشمای خودم دیدم و شاهد بودم:
۱- استفاده از امکانات دولتی مثل فود استمپ با کلک در حالی که بهش نیازمند نیستند و احساس زرنگ بودن!
۲- پارک کردن در قسمت مشخص افراد معلول در حالی که معلول نیستند و مثلا کارت پدربزرگشون رو دارند و افتخار کردن به این کار!
۳- دادن اطلاعات غلط و دروغ به هموطنان تازه وارد جهت جلوگیری از پیشرفت احتمالی ( مثلا آدم میشناسم به هم اطاقی تازه وارد بینواش که کلی هم طرف بهش اعتماد داشته) گفته بوده که مدرک تحصیلیش که در ایران گرفته بعد از سه سال منققضی میشه و امکان ادامه تحصیل نیست! ( حالا این سه سال رو از کجاش درآورده خدا میدونه) طرف یک سال از تحصیل عقب مونده بود به خاطر این حرف!!!!
۴- ایجاد تصادفات ، دزدی از منزل و آتش سوزیهای ساختگی برای سرفیدن بیمه و افتخار به این کار و مباهات کردن به زرنگ بودنشون!!!! آدم میشناسم خونشو آتیش زد با گربه اش و پول خوبی هم از بیمه گرفت خونه رو کلا از نو ساخت !!!! آدم دیگه ای می شناسم وسط خیابون یکدفعه ترمز میکرد که یه ماشین از پشت بهش بزنه بعد خودشو از ماشین مینداخت بیرون و غش و ضعف و الکی می رفت دکتر از بیمه کلی پول میگرفت تازه سر کارهم نمی رفت تا چند ماه حقوقشو بیمه میداد !!!!
۵- ساپورت نکردن مغازه های ایرانی و خرید نکردن از آنها به خاطر حال نکردن با فروشنده!!
۶- ریترن کردن مداوم اجناس دست دوم(با وجود امکانات مالی برای خرید) به فروشگاهها و سو استفاده از سیستم ریترن راحت در فروشگاههای اینجا ( بیشتر از ۲۰-۳۰ نفر میشناسم که هر وقت عروسی یا مهمونی دعوت میشن به یک فروشگاه بزرگ لباس مثلا نوردستروم رفته و گرونترین لباس رو می خرند و بعد از مهمونی لباس استفاده شده رو لک غذا ریترن میکنند!!!!
۷- نژاد پرست بودن و کوچک شمردن بقیه نژادها به طرزی وحشتناک !
آدم میشناسم به بچه اش یاد داده بود تا آدم چشم بادومی میدید میگفت فاک چاینا!!!!!
همون آدم وقتی افغانی یا پاکستانی تو فروشگاه میدید راهشو کج میکرد و زیر لب فحش میداد
۸- چشم و هم چشمی و قضاوت روی شخصیت آدمها از روی لباس و مال و اموالشون
آدم میناسم با کسی که خونه نداره و زنش هم با زنی که کیف لویی ویتان نداره اصلا حرف نمیزنند
۹- دستکاری و کلک در فرستادن فرمهای تکس سالیانه و کلاه گذاشتن سر دولت و از این بدتر افتخار کردن به این کار و زرنگ شمردن خودشون و مسخره کردن و ببوگلابی شمردن بقیه آدمهایی که از راه درست و بدون کلک تکس به دولت میدهند
۱۰- توقع داشتن از عالم و آدم برای اینکه براشون کار انجام بدن و ازشون حمایت کنن و کنار کشیدن خودشون در مواقع لازم مثلا کمپین های حمایت از زندانیان سیاسی یا جریان ندا با این بهانه که ( ما رو با سیاست قاطی نکنین) !!!!!
۱۱-مسخره کردن لهجه و کشتن اعتماد به نفس افراد تازه وارد به اینجا
۱۲- توهین و حسادت به دیگر ملتها از جمله امریکاییها (البته در پشت سوشون ) و استفاده از کلمه زشت (وایت ترش) به هر امریکایی که میبینند و دام بلاند به هر دختر امریکایی که میبینند فقط از روی حسادت !
و البته در زمان روبرو شدن با اونها موش شدن و به تته پته افتادن از روی خود کوچک بینی
آدم میشناسم هر دختر امریکایی که رد میشد میگفت اینها ابلهند بلاند ابله خراب هم هستند ولی بعدا کاشف به عمل اومد از اول اقامتش در امریکا آرزو داشته با یک دختر امریکایی دوست بشه که نتونسته!
۱۳- خیر نرسوندن و کمک نکردن عمدی به هموطنان فقط به خاطر اینکه نمی خوان با هموطن همکار بشن
آدم میشناسم در یک فروشگاه مدیر بود و هر ایرانی که میرفت اونجا استخدام بشه به طرز عجیبی در مصاحبه رد میشد بعدا خودشون اعتراف کردند که دوست ندارند با هموطن همکار باشند!!!!!
۱۴- و در انتها از همه مهمتر( افتخار کردن و زرنگی دونستن خودشون و خر فرض کردن بقیه افرادی که این کارها رو انجام نمی دن!)
اینها قسمتی از چیزهایی بود که من با چشمهای خودم دیدم ( از دوست آشنا و هم اتاقی و افرادی که از نزدیک شاهد ماجرا بودم) و واقعا دروغی هم ندارم که بگم اینجا دنیای مجازیست و دلیلی برای دروغ گفتن وجود نداره حالا قضاوت با شماست!
ترازو گفت:
پانی گرامی
من نگفتم شما دروغ میگی. ازت درخواست کردم که در مورد ایران و ایرانی واقع بین باش. نگاه شما بسیار بدبینانه است. پشتوانه علمی و منطقی هم نداره. اشتباه نکن. با تمام حرفات به غیر از یک مورد صد درصد موافقم. نه تنها اونا رو انکار نمیکنم بلکه چندین مورد دیگه هم میتونم به لیست اضافه کنم. این واقعیات من رو هم آزار میده. اما مشکل من در نتیجه گیری شما در به کار بردن کلمه «ترین» است. مشکل من فرض شما بر شناخت مهاجر ایرانی و مهاجر سایر ملل دنیا در آمریکاست. اگر تحقیقی کرده اید (یا کرده اند) که در آن واژه های کثیف، آدم فروش، حسود و بی کلاس تعریف شده اند; اگر تحقیق بر اساس نمونه آماری از ایرانیان ساکن تمام آمریکاست که در آن لایه های متفاوت نسل های متفاوت مهاجران فامیلی، تحصیلی، سرمایه گذاری، تخصصی و … لحاظ شده اند; و اگر میتوانید ادعا کنید که یک نمونه آماری از تمام ملیتهای دنیا در اختیار دارید و با مقایسه ایرانی و دیگر مردم جهان این نتیجه ها را گرفتید ممنون میشوم که معرفی کنید. در غیر اینصورت خودتان ممکن است مشمول ماده ۷ از واقعیات عنوان شده بشوید. از شما خواهش میکنم در جملات خودتان واژه های چینی، یهودی، پاکستانی، مکزیکی، و سیاهپوست قرار دهید. «بسیاری (نه همه)» به کسی که چنین جملاتی را بر زبان میآورند میگویند نژاد پرست و فاشیست؟ باور کنید که تمام دردهای شما درد منهم بود ولی یک درد خاص دیگر من را آزار ویژه میدهد. درد هموطنانی مانند شما دلسوز، شریف و تحصیلکرده که چنین غیر مسئولانه درباره ایرانیان و ایران اظهار نظر میکنند. البته بازهم صد رحمت به شما که کمی احتیاط میکنید و یک «نه همه» را بکار میبرید. بعضی اعلامیه صادر میکنند که ملت ایران خائن ترین ملت دنیاست. آن ایرانی را که کارهای زشت، بی کلاس و کثیفی انجام میدهد را میفهمم که آدمی است که چیزی در چنته ندارد و احساس عدم امنیت دارد. شما را درک نمیکنم و این برای من آزار بیشتری است. برعکس شما من به خاطر ایرانیانی شریف مانند شماست که به ایران و ایرانی احترام میگذارم و از اظهار نظرهای افراطی خودداری میکنم.
ترازو گفت:
جملات خودتان =جملات اولیه خودتان
پانی گفت:
به ترازو:
خوشحالم که ایرانیانی هستند که رفتار و منش و نظرات متفاوتی با افرادی که من اینجا دیدم دارند
و بارها به این مساله فکر کردم که چطور یک انسان میتونه به درجه ای از رذالت برسه که سر هموطن تازه وارد خوشو در مملکت غربت کلاه بزاره و پولشو از چنگش در بیاره
اما…
ترازو گرامی
ایکاش کامنت منو با دقت تر میخوندید و بعد منو محکوم به بند ۷ میکردید
من صریحا و مشخصا اعلام کردم ( در جایی که من هستم در نقطه ای از امریکا) نه کل ایرانیان خارج از کشور
من هرگز چنین ادعایی نکردم و نخواهم کرد چون شناختی از دیگر افراد در دیگر شهرها ندارم و به گفته دیگران هم نمیتونم استناد کنم
بله در جایی که من زندگی میکنم یعنی در یکی از شهرهای امریکا ، اکثریت ایرانیان مقیم دارای همون صفاتی هستند که در بالا عنوان کردم
نیازی هم به مقایشه با سایر ملل ندارم چون به چشمها ی خودم میتونم اعتماد کنم
نگاه من بدبینانه نیست چون من حاصل تجربیات خودم رو عنوان کردم و این تازه گوشه ای از ماجرا بود
با یک مقایسه معمولی با همون مللی که شما اسم بردید به جرات میتونم بگم که ایرانیان اینجا از لجاظ رذالت در بالای لیست قرار میگیرند
بنا به کار و فعالتهایی که انجام میدم با مردم مختلفی سر و کار دارم
من دوستان پولیش، رومانیایی ، روس ، ترک، آلمانی ، تایلندی، چینی، جاماییکایی، السالوادوری و فنلاندی دارم
مسلما همه پرفکت نیستند ولی حداقل در یکسری موارد هوای همدیگه رو دارند و همدیگه رو ساپورت میکنند
بارها دیدم مکزیکیهایی که باهم در یک فروشگاه کار میکنند، چینی هایی که با هم بیزینس دارند سیاههایی که هوای همدیگه رو دارند و هندیهایی که به راحتی راجع به هم قضاوت نمیکنند
من ادعای تحصیلکرده بودن ودلسوز بودن نکردم
من فقط دلتنگ اون انسانهای شریف و تحصیلکرده و دوست داشتنی هستم که در شرایط بد مالی و روحی در ایران به سختترین وضع ممکن سر میکنند و جای اونها رو اینجا افرادی حسود زیرآب زن بی کلاس و بی فرهنگ گرفته اند…
خرزهره گفت:
اینکه ما ملت وقتی این ور آبیم از هم دیگه طلب داریم با شما هم عقیده ام. راستی تا حالا صابون شما به تن هیچ هموطنی نخورده؟
مثلا اگر بدونی صاحب یه بیزنسی ایرونیه پررو و پر توقع نمیشی؟ وقتی میری رستوران ایرونی مدام از غذا یا سرویس ایراد نمی گیری؟ احیانا تا حالا آدامست رو در نیاوردی بچسبونی زیر میز یا کثافت بزنی تو توالت؟
خرزهره گفت:
This was for Yalda
ترازو گفت:
ایرانی وقتی با ایرانی طرف میشه سوئیچ میکنه روی عادات قبلی. عجیب هم نیست. نسل اول مهاجر اینجوریه.
يلداسبزپوش گفت:
راستش خرزهره جان من تو دنياى غيرمجازى هم آدم صادقى هستم چه برسه اينجا كه هيشكى نمى دونه من چى و كى هستم! پس….خير عزيز هموطن! من سطح توقعم بسيار پائينه، آدامسمو هميشه لاي يك تيكه كاغذ يا دستمال كاغذى ميذارم بعد ميندازم سطل آشغال، اصلا رستوران ايرانى نميرم ! داخل توالت خيلى خيلى مسائل بهداشتى رو رعايت مى كنم حتى توالت رو براى نفر بعدى چك مى كنم كه مسئله چندش آورى براش پيش نياد! ضمنا اينا كه گفتم برام خيلى عاديه و تعجب كردم از سؤال خيلى خيلى عجيبت! يعنى تو اينقدر هپلى هستى؟!! 🙂
پانی گفت:
به یلدا
++++++++++++++
خرزهره گفت:
به پانی:
۱- اولا که جنابعالی برچسب زدی. کثیف ترین ملت دنیا؛ شما اگر واقعا اون طرف باشی حتما می دونی ای جور حرف زدن مصداق راسیسم است و قابل پی گیری.
۲- دلایلی که آوردی مختص به ایرونیها نیست و سایر ملیتها هم عین همین کارها رو می کنند. معلومه شما چپیدی تو کامیونیتی ایرانیها واسه همین فکر می کنی این کارها مخصوص ماست. بدترین کپافت کاریهارو خود سفیدها می کنند
ترازو گفت:
«در خارج چرا اينقدر ما مردم گسسته ايم ؟»
حسین قاضیان:ایرانی ها در جوامع دموکرات سَر می کنند نه زندگی
http://www.mihan.net/press/1391/04/02/%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86-%D9%82%D8%A7%D8%B6%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%85%D8%B9-%D8%AF%D9%85%D9%88%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D8%AA/
ايران دخت گفت:
@هما
هما گلی تو پست قبلی یکی نمیدونم فانوس بود یا سام،جواب داده بود که…..هما را بخاطر بسپار پرواز …
شوما دیگه اینقد خجالت(کسره ل)) ندید بعضیها رو!!
drprincess گفت:
امان از روزی که کار ایرانی جماعت بیفته به یکی از هموطنان محترم. یارو فروشندهه که ایرانی از آب در اومد.
http://bamdadkhabar.com/2012/06/7354/
فانوس گفت:
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد!
آب هندونه گفت:
شایعه است باور نمیکنم ایرانی بوده باشه آخه ازشون پرسیده کجایی حرف میزنین
یک رهگذر گفت:
من پدر بزرگی داشتم که 10 سال پیش در 104 سالگی فوت کرد !
در حد 4-5 کلاس بیشتر سواد نداشت ولی تاریخ زنده و بدون تحریف بود که از جنگ جهانی اول تا روز فوتش را لحظه به لحظه به یاد داشت و تحلیل می کرد
هیچ وقت یادم نمیره حدودا 20 سال پیش که خمینی مرده بود عموی من از امریکا اومد ایران که اوضاع را بررسی کنه شاید بعد از 15سال بیاد ایران زندگی کنه
بعضی ها که خیلی خوشبین یا احمق بودن می گفتند بیا خمینی مرد اوضاع خوب میشه و بعضی هم بی دلیل می گفتن نیا !!
پیر مرد گفت شیر یا خط کن !
همه مات و مبهوت شدن گفت : هیچ فرقی ندارد ، این حرومزاده ها کاری با ایران و ایرانی می کنن و کردن که احسا س فلسطینی بودن بکنی !
وقتی تو کشور خودت هستی احساس کنی اسیر و برده هستی و قتی هم که بیرون اون هستی احساس کنی آواره و بی وطن هستی ! کسی هم بهت احترام نگذاره شاید نهایتا تحملت کنن و یا بهت ترحم بکنن !!
این «شیر یا خط «همیشه تو ذهن من با علامت سوال بود تا کم کم بزرگ شدم و فهمیدم که یک چیزایی هست که تو هیچ کتابی نیست و باید با گوشت واستخوان درک کنی تا بفهمی !
وقتی که عموم با مدرک دکتری بعد از 11 سپتا مبر به علت ایرانی بودن (نه حتی ظاهرا به دلیل دیگه) از کار اخراج شد و یکسال طول کشید تا کار مناسب پیدا کنه یکسالی که 10 سال پیرش کرد !
وقتی خودم با زهم با مدرک دکتری ودرجه دانشیاری برای یک گنگره مجبور شدم پشت در سفارت یک کشور درجه چندم اروپایی با خواهش و التماس وقت ویزا بگیرم !
وقتی خواهرم تو سال 88 بازداشت شد و تا یکسالPTSD (اختلال استرس بعد از تروما) بود و خواب و آرامش نداشت و دختر 27 ساله همیشه یک کیسه قرص آرام بخش با خودش داشت !
فهمیدم
که باید شیر یا خط کرد !
ايران دخت گفت:
فعلا کشور به ورطهای از نابودی کشیده شده
از داخل و خارج وجه نداره و بسیار از هر نظر مردم لگد خوردهای شده ایم،
حالا چه جوری و کی از این منجلاب قبل از خفه شدن بیرون بکشیم خدا میدونه !
ظاهراً ملت تو یه دوره کمون به سر میبره.
baharan2012 گفت:
@ رهگذر، متأسفانه حق با پدر بزرگ شما بوده. در مورد خود آمریکا هم من شنیدهام که هر پرزیدنتی میاد در واقع برای نگاه داشتن شرایط موجود میاد با یک کمی چاشنی تغییر. شرایط مردم به دور از ایران هم مرا به یاد این گفته میاندازد که «جهنم جایی است که از ترس عقربها به مارها و از مارها به عقربها پناه میبرید». ایرانیها بطور اعم و زنهای ایرانی به طور اخص از تجربه این جهنم (فرار از وطن و گریز از غربت) بی بهره نیستند.
hadi گفت:
بهتره جای نون و شیر دیگه سیب نخریم. دی
گردو گفت:
نه! مثل اینکه یک بوهایی میاد
هرجا که میری صدای آه وفغان همه به هواست
بی جهت از قدیم نگفتن که از آه بترس
گفتن آه آدمو میگیره، آه میسوزونه
شاید نتیجه خیلی بهتر از 57 نباشه، ولی گریزی از آن نیست.*
*من گردو هستم، با سعید اشتباه نگیرید.
سسس گفت:
و جهنم جاییست که دران همه شعار های قشنگ میدهند اما پای عمل که می رسد همه زه میزنند؛ و کلا ما ایرانی ها در این دو هزار وپانصد سال تاریخ تمدن کورش داریوشی همش شعار دادیم و عمل نکردیم؛ از اون سعدی بگیر که گفت بنی ادم اعضای یکدیگرن؛ تا بقیه مون ؛ که فقط ادعای ور زدن و زر زدن داریم؛اگر ما ایرانی های عزیز یک پنجم؛ نه؛ اقلا یک دهم؛ اقلا یک صدم از تمامی شعارایی که میدادیم و عمل میکردیم الان وضع همه مون بهتر از این بود؛ سوال من این است؛ همین شماهایی که اینجا وسط جریانات جنبش سبز ما ملت گاز اشک اور خورده و به کنایه به بیهوده کاری متهم میکردید همین شماها که بارو بندیل تون بستید ایا رفتید جلوی اون سفارت خراب شده ایران تجمع کنید؟اگر رفتید پس چرا ننوشتید که رفتید؟ هیچوقت یادم نمیره یکی از دوستام تو کانادا حاضر نبود از تورنتو بره اوتاوا جلوی اون سفارت خراب شده بره؛ اونوقت تا دلتون بخواد تو زر زدن برای اینو و ان از دایه مهربان تر از مادر بیشتر مویه می کرد…بعله اقا جهنم همچین جایی است….
ali گفت:
دوستان عزیز طرف به خاطر ایرانی بودن از سیب محروم نشده بلکه چون طرف کفته می خواهد سیب را به ایران ببرد به وی آنرا نفروخته اند. حالا شما می توانید حس افغان ها را در ایران درک کنید که نانوایی ها به آنها نان نمی فروختند یا در آزانس های مسافرتی نوشته شده به آفغان ها خدمات نمی دهیم و یا …
اهل فکر ، اندیشه و آزادی گفت:
هر آنچه از خوبیها به شما می رسد همه از ان خداست و هر انچه از بدیها به شما می رسید از نفس خود شماست ( قران کریم )
به نظر شما ایا این جمله آژانس زورگویی و پررویی و چپاول نیست ( فعلاً بیاییم اختلافات داخلی را نادیده بگیریم )
تمام سایت های فردو و نظنز را تعطیل کنید و هر چه اورانیوم با غنای 20 درصد دارید را تحویل دهید .
آب هندونه گفت:
به نظر من هست موافقم
کریشنا گفت:
کیوان گفت:
کریشنای دانا !
سپاس!
یکی مثل تو گفت:
خیلی قشنگ گفبیییییییی!!!
یکی مثل تو گفت:
گفتی ..
کیوان گفت:
شاید دیگران ما را دقیق تر از خودمان ببینند:
و
http://bamdadkhabar.com/2012/06/7429/
ممنون ار دکتر پرنسس برای معرفی این سایت خبری.
این هم دردِ دلهای زنان نویسنده مهاجر:
http://www.radiozamaneh.com/culture/khaak/2012/06/20/15830
ALI گفت:
یک رهگذر
عاشق پدربزرگ مرحومت شدم ولی یه چیزی رو ایمان دارم
اینی که ایرانی در گذر زمان و حوادث مختلف مثل یه ساقه نرم در مقابل تندبادها خم شده ولی نشکسته
يلداسبزپوش گفت:
على جان
اتفاقا به نظر من چنان شكسته كه يا روى زمين افتاده يا باد با خودش برده!
آب هندونه گفت:
به نظرت ایرانی ها در برابر حمله مغول واعراب شکستن؟
یک ایرانی گفت:
حمله مغول نه ولی حمله اعراب نه تنها همه چیز را شکست ، همه شکسته ها را هم به آتش کشید !
نه فقط در ایران در تمامی تمدن هایی مغلوب وحشیگری اعراب شدند اعم از مصر ، آسیا میانه و شمال آفریقا …..
ALI گفت:
نه یلدا
اینطور فکر نکن الان شاید هوا ابری باشه ولی قرار نیست همینجوری بمونه
آب هندونه
من زمان مغول نبودم ولی فکر می کنم اوضاع اون موقع فاجعه بارتر بوده
vasat piaz گفت:
ALI گفت:
یک ایرانی
اعراب همینطور که به ایران حمله کردن به جاهای دیگه مثل آفریقا هم رفتن
قبول داری که زبان کشورهای آفریقایی قبل از حمله عربی نبوده الان به الجزایر، مصر، سودان و … بقیه شون نگاه کن هم زبانشون عربی شده با گویش خاص خودشان هم پوشش شون
حالا ایران رو با اونا مقایسه کن
حجاب خانومها تو ایران از بعد از اجباری شدنش رو ببین چقدر متنوع و رنگارنگ شده که این سوسکهای فاضلاب رو هر تابستان مجبور میکنه دست به هر جنایتی بزنن
حالا حجاب زنان عربستانی و خلیجی رو ببین غیر از اون چادر سیاه رنگ تو این سالها تفاوتی چشمگیری کرده
یک ایرانی گفت:
قبول دارم که مقاوم تر بودن ولی کلا قرار دادن حمله اعراب و مغول ها و اسکندر و نادر در یک گروه منجر به اشتباه در تحلیل های بعدی می شود !
تحلیل ا شتباهی که خیلی هم متداول هست که اقا جان چرا با اعراب پدر کشتگی دارید مگه مغول ، نادر ، اسکندر کم خون ریختن ؟
که جوابش در تفاوت کشورگشایی (کاری که مغول ، نادر ، اسکندر کردند و بیشتر اهداف مادی داشته است ) و تحمیل یک عقیده هست کاری که الان ج اا و طالبان هم دارند انجام می دهند !
هما گفت:
انتخابات مصر هم برگزار شد و نتايجشش معلوم شد . در همين روز يكصدو شش نفر ديگر هم در سوريه كشته شدند و تعداد كشته ها به مرز 12000نفر رسيد . از خودم ميپرسم چرا ؟ در وجود انان چه هست كه ما از ان بي بهره ايم ؟ ايا ظلمي كه بر انان رفت سنگين تر بود ؟ كه نبود .حداقل در مصر ميدانم كه نبود . ايا انان از ما باهوش ترند ؟ كه نيستند ؟ ايا راه رسيدن انان به ازادي و تغيير راحت تر بوده است ؟ كه تعداد كشته ها ميگويد : نه
پس چرا ؟
چرا ما ملتي كه از غرور سر به اسمان مي ساييم امروز از چنين كشور هايي عقب مانده ايم ؟
گردو گفت:
هما جان بی جهت حرص نخور
رئیس جمهور مصر رهبر اخوان المسلمینه.
ما اینکارامونو 33 سال پیش کردیم. اونها تازه اول راهند.
البته نه اینکه عینن از ما کپی بزنن، ولی از نظر دوره بندی تاریخی اونها تو اون دوره ما هستند.
لیبی هم همین داستانه و سوریه هم
سبو گفت:
@ gerdoo
+++
,man ke vaghean tasof khodram az entekhabate mesr, daghidagh rahi ke maa 33 saal pish raftim o daran tekrar mikona, che jooriye hich kas az tarikh dars nemigire???
ساحل غربی گفت:
صبر داشته باشید… هنوز وقتش نشده… ایرانی و غیر ایرانی نداره… واسه ایران هنوز روزگار باید کلی بچرخه…
ALI گفت:
+
vasat piaz گفت:
گردو گفت:
فکر کنم یک سوء تفاهمی پیش آمده.
این آدم که سیب دستش بوده و اونیکه سیب و گم کرده فقط اجداد ایرانیها نبودند.
صحبت سر دنیاست دوستان.
چرا تو سر و کله هم میزنید و خفت و خاری به خودتون میدین.
Sam گفت:
یا ربّ نظر تو برنگردد. لیلا خانوم اون هایی که ۱۱۰۰ خریدی داره میرسه به ۲۰۰۰ تومن. حالا گیر دادی به یه سیب سبز گاز زده که سر پیچ از دست یکی افتاده. بیخیال بابا.
vasat piaz گفت:
انتخابات مصر هم برگزار شد و نتايجشش معلوم شد . در همين روز يكصدو شش نفر ديگر هم در سوريه كشته شدند و تعداد كشته ها به مرز 12000نفر رسيد . از خودم ميپرسم چرا ؟ در وجود انان چه هست كه ما از ان بي بهره ايم ؟ ايا ظلمي كه بر انان رفت سنگين تر بود ؟ كه نبود .حداقل در مصر ميدانم كه نبود . ايا انان از ما باهوش ترند ؟ كه نيستند ؟ ايا راه رسيدن انان به ازادي و تغيير راحت تر بوده است ؟ كه تعداد كشته ها ميگويد : نه
پس چرا ؟
چرا ما ملتي كه از غرور سر به اسمان مي ساييم امروز از چنين كشور هايي عقب مانده ايم ؟
خانم هما، شما چرا بانو
میپرسید سوریها یا مصریها چه دارن که ما فاقد آنیم
بی تجربگی، بی صبری، حماقت، همان شرایط که که ما داشتیم، ۳۴ سال پیش
آنها که در شرق اروپا تغیرات عمده رو تجربه کردن بدون آنکه تقریبا خون از دماغ کسی جاری شود کجای ارزیابی شما قرار میگیرند
طفلکها از مصر تا یمن، قرار چه معجزهای به دست موسای مصر مرسی اتفاق بیفتده، با کدوم پول یا تولید یا کار
اکثریت مردم ایران بد از ۳۴ سال تجربه, آخرین انقلاب کلاسیک دنیا میدانند که مشکلات ما فقط با تغییر رژیم حل نخواهند شد
ولاهه هرچی فداکاری و فداکار کمتر بهتر، طلبکار از ملت هم کمتر
آخر اینکه، خیر بانو ما از همسایه گانمان نه تنها عقب نیستیم که اتفاقت اخیر در منطقه ثابت کرد که ما تنها در این مرحله ۳۴ سال ازشون جلو جلو هستیم
نه بعضی بلکه همه ملتهای مسلمان منطقه و خارج از منطقه در آرزوی حکومت اسلامی میسوزند
کیوان گفت:
وسط پیاز!
نظراتت هم، به زیبایی آهنگهایت هست.
مدیریت محترمه نسوان مطلقه معلقه!
یک کامنت طولانی گذاشتم گم شد.
گردو گفت:
vasat piaz
اسمت و به فارسی نمینویسم چون میترسم هوس کنم گازت بزنم.
من هم همینطور.
ما به همه گفتیم 33 شمام بگو 33. خوبیت نداره ما رو ضایع کنی.
vasat piaz گفت:
گردو جان، چون میخواستم به قول کیوان زیبا بنویسم شد ۳۴
همان۳۳ از سرمان زیاد است
کیوان گفت:
یک ایرانی!
اجازه دهید – کمی – با شما مخالفت کنم. حمله اعراب در ابتدا به لحاظ فرهنگی آنچنان لاغر و نحیف بود، که به محض تشکیل اولین امپراطوری اسلامی (بنی امیه) برای گرداندن آن محتاج ایرانیان شدند. چون مثلا عرب ها اصلا تجربه ای در ادارهٔ مالی و کشورداری نداشتند. بعد از چندین سال که حسابداری (دیوان استیفا) در انحصار فارسی زبانان بود – چون لغاتی به زبان عربی برای اصطلاحات مالی وجود نداشت – یک ایرانی برای خوش خدمتی آن لغات را به معادل های عربی ترجمه کرد.
هنگام ظهور اسلام تعداد آنان که در حجاز، نوشتن میدانستند حدود 10 نفر بود! و یک ایرانی دستور زبان عرب را مدون کرد.
از نظر پذیرفتن عقیده، استنباط من از سقوط برقآسای امپراطوری ساسانی و دین پر سابقه زرتشت؛ خسته شدن مردم از آنان به دلیل فساد دستگاه دین – دولت بود. ظهور و سقوط ساسانیان، به نحو عجیبی به سرنوشت صفویه شباهت داشت. با تبلیغ یک دین رسمی (زرتشتی) برای وحدت ایران روی کار آمدند. موبدان و روحانیان زرتشتی نفوذ بی بدیلی در آن داشتند. نفوذی که گاه به تکفیر و تعویض پادشاه میانجامید (مثال بارزش اتفاقات سلطنت و جانشینی قباد که یکسره در زورآزماییهای سیاسی و دینی با موبدان و اشراف متعصب گذشت). برخلاف تصور عموم بر تخت نشستن پوراندخت و آزرمیدخت (تنها ملکههای تاریخ ایران) نه از برابری حقوق زن و مرد، که از هرج و مرج و شاه کشی و قحط الرجالِ سالهای پسینِ سلسلهای پیرِ و فرسوده و ناکارآمد، رخ دادهاست. سرانجامشان نیز قرابت بیشتری دارد، هردو را گروهی ابتدایی و بی ساز و برگ از رعایای خودشان نابود کردند. (تنها چند دهه قبل از سلطنت یزدگرد و حمله اعراب، دامنه سلطه ساسانیان به حدود لیبی امروز رسیده بود، اما ثبات سیاسی خدشهدار شده بود و تصرفات خیلی زود از دست رفت).
هر دو امپراطوری از حربه دین برای وحدت و اعمال قدرت بر جامعه سود جستند. و هر دو در سالهای سستی و فساد، از ناحیه روحانیانی که اختیار سلاطین را به دست داشتند ضربه خورده و متلاشی شدند.
نمیخواهم و نمیتوانم آثار و عواقب حمله عرب به ایران را کمرنگ تر از آنچه بوده جلوه دهم، اما هم آنچه به عنوان سالهای طلایی علوم اسلامی وانمود میشود؛ و هم سالهای افول علم و فلسفه و تعصب در دین ورزی و «زندقه کُشی» و «رافضی سوزی» و خود سوزی ادیبان و دبیران در کاربرد بی حساب لغات عرب در زبان فارسی، همه و همه به دست پارسی زبانان و به اصطلاح آنروز، موالید انجام شد.
به گمانم اقوام ساکن محدوده امپراطوری ساسانی چنان از کاست طبقاتی و قدرت و فساد موبدان و جنگهای بیپایان و بیهوده (بخصوص خسرو پرویز) سالهای آخر به تنگ آمده بودند که خود به استقبال مهاجمان و دین تازهشان رفتند. دینی که اگرچه در عمل بین عرب و عجم فرق میگذاشت، اما لااقل ادعای برابریِ «بندگان خدا» را داشت. و در واقع بساط ساختار انعطاف ناپذبر طبقاتی (کاست) ساسانیان را درهم پیچید.
به گمانم احساسات مردم در پایان سلسله ساسانی چیزی در حدود احساسات امروز بعضی از خودمان باشد که دعا و بلکه نفرین میکنند : نادری پیدا نخواهد شد امید …. کاشکی اسکندری پیدا شود.
بزرگترین دلیلی که میتوانم بر صحت گمانهای خود بیاورم، اختراع مذهب شیعه است به دست ایرانیان، که پوششی شد برای حفظ تقریبا 70٪ زیارتگاهها،آتشکدهها و معابد تحت عنوان امامزاده و احیای حکمت اشراق در قالب فلسفه عرفانی، و عقاید شبهه اپیکوری ایرانیان قدیم در قالب ادبیات عرفانی. سوشیانس به نام امام غائب، سوگ سیاوش با عنوان عاشورا و …. دیگر بدعتهایی که اعراب، به حق آنرا شرک میدانند و با آنچه بنام اسلام میشناسند منافات دارد.
اینها که گفتم تنها استنباط من است، که احساس میکنم این فرهنگ آنچنان کهن و قدیمی است که گرچه از فرهنگهای دیگر بارها – تا سرحد مرگ – تاثیر پذیرفته و بارها مورد تهاجم قرار گرفته، اما تنها خود قادر به نابودی یا نوزایی خویش است.
همای بزرگوار!
اینستکه من اصلا به مردم مصر یا سوریه حسادت نمیکنم، بلکه فکر میکنم این بارِ سنگین فرهنگ و تمدن که روزگاری تلخ و مصیبت بار و پیچیده بر ما تحمیل کرده، همچنان سرنوشت و ماموریت دیگری برای ما رقم خواهد زد: نابودی و اضمحلال کامل؟ تولدی دیگر؟ تمدنی نو بر ویرانههای 6000 سال مدنیت؟ بازخوانی انتقادی کوله باری فراهم آمده از انبوه زشت و زیبا ؟ نقطهٔ پایان بر یک قرن توهّم ملیت؟ نمیدانم!
میگویند کوچکترین صبر خدا یکصد هزار سال است!
ترازو گفت:
کیوان جان
با دلایلی که در علت سقوط ایران در مقابل حمله اعراب برشمردی موافقم و فکر میکنم از جنبه مذهبی نفوذ مسیحیت از غرب و آئین بودائی از شرق – ظهور مانی و مزدک و سرکوب آنان در تضعیف اعتقاد به دین رسمی و از جنبه اجتماعی سرکوب گسترده دهقانان برابری خواه دارای عقاید شبه کمونیستی مزدکی را هم شاید بتوان از دیگرعوامل موئر در پیروزی اعراب به حساب آورد.
یک ایرانی گفت:
کیوان جان
اگر دقت کنی من در مورد این که چرا امپراطوری ساسانی سقوط کرد بحث نکرده ام
من در مورد این که اعراب بعد از غلبه بر ملت ها چی می کردند بحث کردم
متاسفانه باید بگویم که نتیجه گیری شما که اسلام را مردم خود مردم ایران یا مصر یا شمال آفریقا ،… قبول کرده اند انسان را یاد تعلیمات دینی می اندازد !
با یک مثال سعی می کنم منظور من را متوجه بشی
فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم توسط آمریکا سر مایه دار اشغال و آزاد شد ولی ئر کمتر از 20 سال بعد یکی از منتقدین قدرتمند سیاست های بین المللی آمریکا فرانسه بود و حتی امروز هم بسیاری از مردم فرانسه قادر به صحبت به زبان انگلیسی نیستند با وجود این که یک زبان بین الملی هست
در طرف مقابل شوروری و کشور های اشغال شده قرار دا رند که همگی باید » کمونیست» می شدند و حق هیچ گونه مخالفت با شوروی را نداشتند و گرنه با تانک جواب آنها داده می شد زبان رسمی و رسم الخط تعدادی از آن ها عوض شد و حق بیان عقاید دینی را هم نداشتند
قطعا مردم هر دو گروه به علت مقابله با جنون هیتلر نه تنها هیچ مقاومتی در مقابل ارتش های نتفقین نکردند بلکه به آنها کمک هم کردند !
پس باید بگویم مردم اروپای شرقی با آغوش باز از کمونیسم استقبال کرده اند ؟!
مثال امروزی آن هم گروهی از مردم ایران هستند که برای فرار از جمهوری اسلامی به گروه های تجزیه طلب پناه می برند گروه های که حقیقتا بیشتر از افراد دست چندم و سو استفاده گر تشکیل شده است که برای پول علی اف یا عربستان حاضر هستند هر دروغی بگویند و هر جنایتی انجام دهند
پناه بردن مردم از مار به عقرب، به دلیل خوبی عقرب نیست، به دلیل جهل مردم هست !
آب هندونه گفت:
خوب ما هم الان عربی بلد نیستیم و از منتقدین اعراب هستیم منظورتون این بود؟
یک ایرانی گفت:
آب هندونه
فکر کنم چون این بحث منقطع شده کلا منظور من را متوجه نشدی !
حرف من این که حمله مغول ، نادر ، اسکندر و کوروش کشور گشایی بود برای اهداف عمدتا مادی ولی حمله اعراب و مسلمین (حملات عثمانی به اروپا) حملاتی برای تحمیل یک عقیده و ایدئولوژی و فرهنگ بوده است حالا این که چرا در جنگ پیروز شدن و چقدر در تلقیح ائدئو لوژی موفق بودن ( که به نظرم شدیدا موفق بودند) بحث دیگه ای هست !
کیوان گفت:
یک ایرانی!
اتفاقا چیزی حدود 50٪ مردم کشورهای اروپای شرقی و حتی اروپای غربی آنروز نسبت به شوروی سمپاتی داشتند. این را به سادگی میتوان از حجم روشنفکران چپ و متمایل به شوروی آن سالها در تمام اروپا و فرانسه دهههای 40 و 50 تخمین زد. البته این عدد 50٪ را من از میلان کوندرا و داستان کلاه کلمنتیس نقل کردهام:
«مردم چک به روسها که آلمان ها را از سرزمینشان رانده بود دل باختند، و این موج علاقه شامل حال حزب کمونیست چکسلواکی هم شد. و چنین اتفاق افتاد که در فوریه 1948 کمونیستها توانستند نه با خونریزی بلکه در میان فریادهای هلهله تقریبا نیمی از ملت زمام امور را به دست بگیرند. و لطفا در نظر داشته باشید، آن نیمی که هلهله میکشید، نیمه پرتحرک تر، باهوشتر و بهترِ ملت بود.»
البته در مورد نحوه اسلام آوردن ایرانیان باید دست به عصا و با سند و مدرک صحبت کرد. اگر هم بگوییم که در 14 قرن پیش اسلام، به نسبت ادیان باستانی دین جذابتری بوده، همانطور که مسیحیت در اروپای 600 سال پیشتر از آن بر میترائیسم مرجح بود؛ دلیلی بر پذیرش اسلام یا مسیحیت به عنوان تنها روش زندگی در قرن بیست و یکم نخواهد بود. همانطور که امروزه هیچ اروپایی عاقلی دلش برای استالینیم تنگ نمیشود.
ضمنا از پاسخ های متین شما لذت میبرم.
یک ایرانی گفت:
کیوان
ممنون از جوابت
همون طور که گفتی «مردم چک به روسها که آلمان ها را از سرزمینشان رانده بود دل باختند…»
به نو عی تا یید حرف من بود :
پناه بردن مردم از مار به عقرب، به دلیل خوبی عقرب نیست، به دلیل جهل مردم هست !
همون طور که در جواب اب هندوانه گفتم
اصل حرف من این که حمله مغول ، نادر ، اسکندر و کوروش کشور گشایی بود برای اهداف عمدتا مادی ولی حمله اعراب و مسلمین (حملات عثمانی به اروپا) حملاتی برای تحمیل یک عقیده و ایدئولوژی و فرهنگ بوده است این که چرا در جنگ پیروز شدن و چقدر در تلقیح ایدئولوژی موفق بودن ( که به نظرم شدیدا موفق بودند) بحث دیگه ای هست !
من می گوییم قرار دادن جنایات اعراب و مسلمین در کنار کشور گشایی های شاهان اشتباه هست چون چنگیز ،نادر ، اسکندر و کوروش مردند و کشتار آن ها تمام شد ولی ایدئولوژی تهاجمی اسلام هنوز زنده است، آدم می کشد و نسل کشی(کشتار ارامنه) می کند کما این که ایدئولوژی کمونیسم تا زمان نابودی شوروی همچنان در افغانستان آدم می کشد و حتی نازیسم هنوز به تعداد کم آدم می کشد
ایدئولوژی های جنایات کار را نمی شود در دل تاریخ دفن کرد و بخشید چون هر روز امکان دارد به شکلی جدید شروع به کشتار کند
ساحل غربی گفت:
@ کیوان
من این کتاب کلاه کلمنتیس رو نخوندم اما از اونجایی که اتفاقا همین روزها در حال خوندن تاریخ ۱۸۶۰ تا ۱۹۴۰ ام گفتم این نکته رو اضافه کنم:
بعد از دو اتفاق مهم تاریخی فرانسه در ۱۸۴۸ و ۱۸۷۱ و در پی رشد اقتصادی کل دنیا در دهه ی ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰ که مصادف با پیدایش امپریالیست و تقسیم تقریبا تمامی دنیا بین قدرت های سرمایه داری بود نیروهای انقلابی چپ به شدت آسیب دیده و ضعیف شده بودن (دلیلش فقط و فقط پیشرفت سریع نظامی آلمان، انگلستان، هلند، ژاپن، آمریکا و یکی دوتا کشور قدرتمند دیگست – حالا دیگه سخته آمار دقیق جنگ ها و پیشرفت های نظامی رو بنویسم) از طرفی دیدگاه جدیدی هم در متفکران سوسیالیست در پی رشد دموکراسی پارلمانی سرمایه داری (چیزی که صرفا به خاطر سود طبقه ی سرمایه دار اجازه ی رشد پیدا کرده بود) به وجود اومد که کلیتش این بود که راه رسیدن به سوسیالیسم اصلاح و تکامل سرمایه داری هست. یکی از مبلغان اصلی این تیوری آلبرت برناشتاین آلمانی بود که به دلیل رونق اقتصادی دنیا در دهه های ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ ادعا می کرد که سرمایه داری مشکل بحران های پیاپی و تناوبیش رو حل کرده و دیگه مشکل ساختاری ای نداره و حالا مناسبه واسه اصلاح و تکامل به سمت سوسیالیست. دیدگاهی که خیلی زیاد هم از پوزیتیویست های دهه های گذشته که به نوعی به رشد مکانیکی و اتوماتیک تاریخ اعتقاد داشتن تاثیر می گرفت (جالبه که سوسیال دموکراسی هم در همین دوره به تقلید از حزبی که برنشتاین در آلمان رهبری می کرد در انگلستان به وجود اومد). مبارزات انقلابی و چپ در این دو دهه نه اینکه اصلا نباشند اما خیلی حجم کمی داشتن. دیدگاه مخالف این دیدگاه مکانیکی هم طرفداران بسیار بسیار محدودی داشت (مثل روزا لوکزامبورگ).
اما امثال برن اشتاین از یک نکته ی مهم غافل بودن. رشد اقتصادی دهه های آخر قرن ۱۹ شدیدا گره خورده بود با امپراتوری های حاکم. در فاصله ی ۱۰ سال در این مدت آفریقا از ۵ درصد به ۹۵ درصد مستعمره تبدیل شد. جاهایی مثل پورتوریکو، جزایر اندونزی، ایران، فیلیپین و … پر همین موقع بود که رسمی یا غیر رسمی به مستعمره تبدیل شدن. بازار ها به زور قدرت نظامی (از آمار کشتارهاش بخوام بگم هممون انجا می شینیم گریه می کنیم) سریعا گسترش پیدا کرد اما به همون سرعت هم این انبساط متوقف شد. امپراتوری ها که با خودشون سرمایه داری رو بزرگتر کرده بودن حالا با به پر و پای هم پیچیدن باعث می شدن دوباره بحرانی با همون مشخصات ساختاری اما بسیار سهمگین تر سرمایه داری رو بلرزونه.
این شد که از حوالی ۱۹۰۵ دوباره سرمایه داری به بحران خورد (بحران از همون نوعی که ۲۰۰۵ تجربه کردیم). نتیجه ی این بحران و رفتار کاملا قابل پیشبینی صاحبا صنایع در مقابله با بحران (پایین آوردن حقوق – افزایش ساعات کار و …) باعث شد که جنبش های رادیکال چپ (که حاضر به کنار اومدن با لیبرال ها و دولت های پارلمانی نبودن) دوباره در سر تا سر اروپا قوت بگیرن. یکی از نمونه های این جنبش ها در انگلستان در مدت بسیار کوتاهی ۱ میلیون کارگر عضو پیدا کرد (اسمشو یادم نیست اگه خواستی بگو اسمشو چک کنم بگم) و صاحب ۹۰ عنوان روزنامه شد. نمونه های مشابه در فرانسه، آلمان، اسپانیا، ایتالیا و روسیه اتفاق افتاد. از پیشروان نمونه ی روسی افرادی بودند ولادیمیر لنین و تروتسکی…
—
این رو گفتم که عرض کنم دلیل طرفداری اروپا از نتایج جنبش ضد تزاری روسیه در اون زمان صرفا چیزهایی مثل راندن آلمان از سرزمین چک نبوده… دلایل بسیار عمیقتری داشته …
مخلصیم
کوروش گفت:
کیوان عزیز
نظراتی متفاوت از اینکه ایرانیان فقط به دلیل ظلم و ستم و فساد فرمانر وایان ساسانی و موبدان زردشتی و یا به دلیل فریب از شعارهای اعراب مهاجم و با میل و رغبت و کمترین مقاومتی دروازه های شهرها را گشودند در کتاب
دو قرن سکوت زرین کوب و نیز مقاله زیر بیان شده .
http://bahramskandari.blogspot.com/2010/04/blog-post.html?spref=fb#_edn_chera_۸
کوروش
کیوان گفت:
ساحل غربی عزیزم
کتاب فوقالعادهای از خانم باربارا تاکمن (در فارسی توسط مترجم و استاد برجسته عزتالله فولادوند بنام برج فرازان ترجمه شده) در تحلیل سیاسی اجتماعی غرب در 25 سال منتهی به جنگ جهانی اول وجود دارد که علاوه بر دقت و صحت، از جذابیت و شیوایی به رمان میماند. و میتواند مطالعات شما را کامل کند.
اما بحث من و «یک ایرانی» در مورد پایان جنگ دوم و آزادی اروپای شرقی بدست ارتش سرخ بود.
گردوی عزیز
من دلیل حمله شما به آرش را متوجه نمیشوم. با اینکه در اغلب موارد با آرش اختلاف عقیده دارم، اما فکر میکنم صراحت لحجه ، و پنهان نکردن منافع خویش در لباس ایدهآلها و اندیشیدن به سود و هزینه اعمال اجتماعی همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم.
آرش شجاعانه همان چیزی را میگوید، که اغلب مردم از گفتنش اکراه دارند اما به آن عمل میکنند. آرش میداند که شرایط موجود تا چه حد فاجعه آمیز است. اما به تجربه، از سقوط و تلاشی موجودیت ایران میترسد.
بارها خواندهام که این حرف ساخته و پرداخته مزدوران نظام است. اما واقعا چرا مردم تنها زمانی به اعتراض میلیونی و گسترده در خیابانها پیوستند که نوک پیکان اعتراض متوجه موجودیت نظام نبود؟
هیچ کس عاشق این سیستم تا ریشه فاسد نیست. اقبال مردم به اصلاح طلبان یا موسوی به دلیل پایین آوردن هزینههای تغییرات بود. ظرف 40 سال گذشته مردم هزینههای زیادی در برآوردن رویاهای خام خویش پرداخته: فکر کردیم با رفتن سلطنت به بهشت دست مییابیم، شهید دادیم؛ گمان کردیم با اسلامی شدن حکومت رستگار میشویم، شهید دادیم؛ خیال کردیم نایب امام زمان بر ما حکومت دادیم 5 سال بیشتر جنگیدیم؛ فکر کردیم داریم شیطان بزرگ جهان را به نمایندگی از تمام دنیا سر جایش مینشانیم 30 سال تحریم و تحقیر و …. را تحمل کردیم.
حالا هم توقع داریم بدون مشخص بودن آلترناتیو، بدون توافق برسر رهبری مشترک، بدون اینکه حتی توافقی تاکتیکی بین اپوزیسیون وجود داشته باشد، بازهم مردم ایثار کنند. نصف بیشتر روشنفکران هنوز به موسوی و کروبی توهین میکنند.
زمانی لااقل در کلمه و بدون وقوف به محتوی بر سر جمهوری اسلامی به اتفاق نظر رسیدیم، نتیجه این شد که میبینیم. حالا بدون هیچ نقشه و اتفاقی – حتی در کلام – چرا باید توقع عمل و به دنبالش ایثار را داشته باشیم؟
من گمان میکنم یک آرشیتکت تازه فارغ التحصیل خوش ذوق بتواند نقشههای محیر العقولی از شهر ها بنا ها و سازههای یادمانی عظیم رسم کند که یکی از دیگری زیباتر و دلفریب تر باشند. اما اجرای آن نقشهها از مقوله دیگریست.
ضمنا با تمام آیههای یاسی که خواندم بدون اینکه بتوانم دلیل محکمی بیاورم، گمان میکنم همانطور که حکومت شاه به دلیل ماهیت فردیش با بروز اولین اشتباهات او ظرف چند ماه برچیده شد، نظام فعلی هم دچار بی شمار تناقضات شکلی و ماهوی است که هرکدام از آنها میتواند پاشنه آشیل سیستم باشد. اتفاقا وجود افرادی مانند آرش که بدون پنهان کردن منافع خویش و ریاکاری، هر یک نماینده طبقه خویش باشد اولین گام به سوی جلوگیری از تمرکز مجدد قدرت در دست یک شخص یا طبقه خواهد بود. و نشان از بلوغ اجتماعی ما دارد.
bahar گفت:
مرسی لولیتا 🙂
کاظمی گفت:
از کجا میدونی این وضعیت در اثر گم کردن اون سیبه است؟ شاید علت اصلی همون گاز زدن اون سیبه باشه!
EhSAN گفت:
انسان
کاظمی گفت:
@جنابEhsan
دقیقا نفهمیدم منظورتون چی بود از این انسان
@ جناب کیوان
اول اینکه از توضیختون و منبعی که معرفی کردید متشکرم.
دوم اینکه من با وجود اینکه آدم مذهبی هستم ولی این جور نیست که برام از روز روشن تر باشه که علت همه بدبختیهای انسان سر پیچی از فرمان خدا بوده و به نظرم رسیدن به یک نتیجه قطعی (لااقل برای من ) به این راحتی ها نیست. منتها نکته ایی که بهش معتقدم اینه که این نسبی دیدن و عدم قطعیت فقط لازم نیست در مورد اعتقاد به خدا و باقی قضایا باشه. برای من طرف دیگه قضیه هم هیچ قطعیتی نداره. به نظر من انسان معاصر هر چند به ظاهر پیشرفته شده ولی روز به روز داره تو خالی تر میشه و به همین خاطر هم این روند کنونی زندگی بشر هم چنگی به دل من نمیزنه هر چند نقاط قابل توجه زیادی داره.
من البته نه اسلام شناسم و نه مسیحیت شناس ولی اطلاعاتی که دارم من رو به این نتیجه میرسونه که بر خلاف مسیحت مشهور که رهبانیت و دست کشیدن از دنیا رو تبلیغ میکنه اسلام دینیه که برای این دنیا، برای بهره بردن از مواهب طبیعت، برای آباد کردن زمین، برای علم آموزی، برای رعایت حقوق دیگران و کلا برای همه اون چیزی که به نظر میاد نتایج تمدن کنونی باشه ارزش قائل هست و از نظر من تناقضی بین معتقد بودن به اسلام و بهره بردن از تمدن بشری وجود نداره. به نظر من نقطه افتراق اسلام و تمدن کنونی در هدف بهره بردن از طبیعت و جهان و غایت اون هست. تفاوت در جایگاهی هست که هر کدوم ازاینها برای انسان قائلند وگرنه اسلام ضدیتی با پیشرفت بشر نداره.
کیوان گفت:
خانم کاظمی!
اسطوره فقط یک داستان است. نتیجهای که از آن گرفته میشود مهم است. مثلا از داستان تمرّدِ ابلیس، بعضی نتیجه میگیرند که او سجده بر انسان را نپذیرفت چون سجده را تنها شایستهٔ خدا میدانست. حاضر شد طرد و لعنت شود ولی به غیر از او را نماز نگزارد*. پس نتیجه میگیرند او اولین عارف کامل و از «ملامتیان» است. که عِرض و آبروی خود در نزد خلق را به پای خالق قربان میکنند، که نفیسترین مایملکشان است و پر بها ترین قربانی.
تفسیر دیگرگون اسطوره، محصول دیگرگون دیدن و دگرگونه گشتن انسان معاصر است. خوبست شما کمی آثار دکتر سید حسین نصر را مطالعه فرمایید. او نیز چون شما میاندیشد. و از شناخته شده ترین اسلام شناسان و سنت گرایان (با اهل سنت اشتباه نشود) جهان است. او نیز چون شما از بمب اتم تا تخریب محیط زیست، از حکومتهای سفاک تا سرگردانی انسان معاصر، همه و همه را به دلیل پشت کردن انسان به ادیان و سنت های مقدس میداند. سنت گرایان اعتقاد دارند امر مقدس واحدی وجود دارد که در طول تاریخ به اشکال گوناگون بر انسان ظاهر گشتهاست: الله، مسیح، یهوه، بودا، … همه به امر مقدس واحدی اشاره دارند که از آن به «جاودان خرد» یاد میکنند. و البته به شعائر و فرایض دینی نیز عمل میکنند.
اما دکتر نصر و همفکرانش هرگز به این سوال پاسخ روشنی ندادهاند که تکلیف زندگی مدرنی که یکسره بر تقدس زدایی انسان از جهان و طبیعت بنا شده، در آیین مطلوب ایشان چه خواهد شد؟ آیا دکتر نصر که پس از انقلاب در آمریکا زندگی میکند حاضر است هنگام بیماری از خدمات مدرن پزشکی چشم بپوشد؟ خدماتی که بدون دانش جدید وجود نمیداشت؟ آیا ایشان حاضرند از مظاهر تمدنی که یکسره محصولِ چیرگیِ انسان بر طبیعت و پشت کردن به تمامی نگرشهای سنتی است، بگذرند؟ جالب این است که با تمامی احترامی که برای شخصیت علمی برجسته ایشان قائلم، گهگاه نظرات ایشان با نظرات بنیادگرایان شیعه همچون مهدی نصیری همگرا میشود (البته ایشان برای تمام نحلههای عرفانی و فلسفه اسلامی احترام قائل است و خود از شاگردان علامه طباطبایی و پیرو فلسفه صدرایی است. اما مهدی نصیری به غیر از کلام و فقه اسلامی، همه اندیشههای فلسفی و عرفانی از بوعلی تا ملاصدرا را به بدعت تعبیر میکند).
شما نیز باید برای خویش مشخص کنید که برخورداری از تمدن جدید و مظاهر آن (از جمله حقوق بشر) با توجه به اینکه بر مبنای تفسیر مدرن از اسطوره «گاز زدن سیب= آگاهی» بنا شده، را چگونه میپذیرید؟ آیا حدودی بر آن قائلید؟ و این حدود کدام است؟ و یا تفسیر سنتی از اسطوره «گاز زدن سیب= گناه و خروج از سنت الهی» تا کجا به شما مجال زندگی بی تناقض در جهان مدرن خواهد داد؟ و چگونه این تناقض را برای خود حل میکنید؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*(راستی لوسیفر عزیزم کجاست؟)
قدیسه گفت:
نخست اینکه کامنتتون چیزی در حد یک مطلب جدید بود، سپاس…
دیگر اینکه این مورد اشاره شده در خصوص مفاهیم نمادها در اسطوره ها برای من بسیار جالب توجه بود… اگر قرار بر این باشه که مردم هر قومیت و زمانه ای تعاریفی جدید از معانی و اشارات هر اسطوره و حکایتی بیان کنن که به مرور اصل موضوع که علت اسطوره سازی بوده در محاق و هاله ابهام فرومیره … فی المثل در ادیان ابراهیمی علت سجده نکردن شیطان غرور و حسد بر انسان و سرپیچی از نص صریح دستور پروردگار بیان شده و این تعریف فرضی متضاد جدید کاملا بر خلاف الگوی اولیه بوده و حتی نگاه از زاویه دیگری نیست… و برای من به شخصه مثل این میمونه که بگیم گذر سلامت سیاوش از آتش که در ابتدا نشانه ای بر پاکی و طهارت اون از تهمت بوده به عکس نشانه ای بر پلشتی سیاوش و همدستی اون با ایزدان دوزخ بوده… !!! (فی المثل)
که بگمون من علت و نماد شناسی هرحادثه ای باید از دید خالقین اون نماد و زمانه مذکور بررسی بشه… مثل نقاشی های دیواری غارنشینان که هر طرح و سیاهه ای نمودی روشن داشته و هرنوع تعریف جدید از اون مضحک به نظر میرسه!!!…
زن ناشزه گفت:
این سیب هم برای تو دخترک!
دوباره فکر کن
نیوتون
هرگز آنچه را که باید
کشف نکرد…
مزدا گفت:
خیلی شیک دزدیمش گذاشتم تو فیس بوک
saeed گفت:
با حوصله خواندم کيف کردم و…
قابل فهم میکنی. خوردن سیب كج فهمی را
هبوط در هاله ای از ابهام
ایستاده بالای جنازه، آگاهی
يلداسبزپوش گفت:
@saeed
++++++++
فانوس گفت:
@ saeed
آگاهی بعضی وقتا دیر میرسد..
گوشه نشین گفت:
سلام به نسوان عزیز و اهالی اندرونی
تازه واردی ام که از خوندن آرشیوتون و دیدگاه های پای نوشته ها سیر نمیشم و خدا خدا میکنم این مطالب بایگانی شده هیچوقت تموم نشه که غیر ممکنه البته:( اینجا خیلی پرباره خیلی وقتا مثل کلاس درسی جذاب که اصلا خشک و عصا قورت داده نیست و از جنبه ادبی هم که اکثر نوشته هاتون عالیه خیلی خوشحالم که پیداتون کردم همیشه بنویسید دوباره سلام میگم به امید اینکه جرات اینو داشته باشم از این به بعد گاهی منم در این جمع اندیشمند پابرهنه بپرم وسط بحث ها;)
هما گفت:
@ گردو .. سبو …. vasat e piyaz و….
اينكه ايا ما واقعا 33 سال از مصر و سوريه عقب تريم؟
بنظر من درست نيست . چون حالا يك عضو سابق اخوان المسلمين شد رييس جمهور دليل اين نيست كه اونها جا پاي ما گذاشتند . اولا قرار نيست در مصر حكومتي اسلامي مدل جمهوري اسلامي ايران در اونجا هم تشكيل بشه و جز اين در مصر 48درصد به كسي راي دادند كه مخالف بقول شما اخوان المسلمين بود در حاليكه در سال 57 يادتون هست 98 درصد به جمهوري اسلامي راي دادند . از طرفي در انتخابات دور دوم مصر فقط 26 مليون نفر راي دادند و در انتخابات شركت كردند يعني تقريبا نصف واجدين شرايط كه تازه نصف همان ها هم انتخابي جز اخوان المسلمين كردند يعني در كل بخواهي حساب كني حدود يك چهارم افراد مصر به اخوان المسلمين راي دادند .
از طرفي يكي از اصلي ترين درامد هاي مصر از طريق توريست هست . و يادتون باشه وقتي جايي توريست بره و درامد كشور هم بر پايه اون باشه نميشه مدلي مثل ايران در اونجا راه انداخت كه مردم با توسري مجبور به چادر سر كردن باشند. اگر شما منطقه شرم الشيخ را ديده باشيد خواهيد فهميد كه امد و رفت توريست چقدر براي مصر واجبه
از طرف ديگر مسلم بدونيد همسايگي مصر و اسراييل بدين معني است كه هيچگاه كشوري مثل مدل ايران در كنار گوش اسراييل تشكيل نخواهد شد كه اگر هم روزي بخواهد چنين كند بخاطر كمك هاي كشورهاي غربي كه هرساله به مصر اهدا ميشه و قطع اونها مي تونه مشكلات جدي ايجاد كنه (مثل پاكستان كه الان سر همين قطع شدن كمك هاي امريكا داره مشكلات زيادي رو تجربه مي كنه ) نميذارند كه حكومتي مثل مدل جمهوري اسلامي در اونجا تشكيل بشه
پي نوشت …. خودمون رو گول نزنيم . اونها….. يعني همون اعرابي كه سالهاست مسخره شون كرديم و گفتيم سوسمارخور …تونستند و ما نتونستيم . ما هميشه خودمون رو بالاتر از اونها ديديم اما در حقيقت در اين مورد و در توانايي ايجاد تغيير اونا ايستادند و پيروز شدند و ما نه
من دنبال چرايي اين عدم ايستادگي ها هستم .
گردو گفت:
هما جان
اصلا صحبت من سر حکومت اسلامی نیست
از نظر من هر حکومتی از انقلاب 57 میامد بیرون همین سرنوشت و داشت.
در مورد مصر و غیرو هم همینطور
با این تفاوت که ما تجربه 34 ساله بعد از اون انقلاب و داریم ولی اونها تازه اول راه.
این و قبول دارم که به هر حال زمانه عوض شده و فاکتورهای مختلفی هم تاثیر میگذارند و حتما مو به مو مثل ایران نخواهد شد.
ولی از نظر دوران تاریخی اونها در اون مرحله هستند.
گردو گفت:
هما
بعد هم ببین مصر هم در دوران معاصر زودتر به دنیای متمدن مرتبط شده و هم پیشینه تاریخیش از ایران خیلی بیشتر و پربارتره، بنا بر این اگر کسی مسخره کرده در واقع خودشو مسخره کرده، چون نمیدونسته مثلا فرق مصر با عربستان سعودی چی هست.
کیوان گفت:
همای بزرگوار و شریف!
به دلایل زیر ما قابل مقایسه با هیچ یک از ملل خاور میانه نیستیم:
از خاطر نبریم: از اواسط دهه 40 تا انتهای دهه 60 به مدت قریب به 20 سال، صدیق ترین پاک ترین و از خود گذشتهترین فرزندان این مملکت در زندانهای دو رژیم قصابی شدند (فارغ از عقاید و خط مشی های سیاسی آنها).
بیاد داشته باشیم: دو سه نسل کامل از فعالان سیاسی این کشور که کشته نشدند، یا با اعتقاد و اخلاص راهی جبههها شدند و یا برای زندهماندن از کشور گریختند.
فراموش نکنیم: در دهه منتهی به جنبش 88 حداقل سه بار جوانان و دانشجویان، بنیانهای امنیت رژیم را لرزاندند.
باید تاکید کرد که پس از انقلاب، به بسیاری از روستاییان و حاشیه نشینان، خدماتی ارائه شد که عملا ٱنها را از طبقات زیرین اجتماع به قشر متوسط جامعه نزدیک کرد (این موضوع بسیار مناقشه برانگیز است و من قصد ورود در آن را ندارم. شاید اگر انقلاب هم نشده بود آن خدمات بهتر و بیشتر ارائه میشدند، و شاید اصلا ارائه بسیاری از این خدمات از نظر عقل سالم اقتصادی مردود بوده. اما من به آنچه در نظر بسیاری از روستاییان و حاشیه نشینان رخ داده، فارغ از اصالت آن اشاره میکنم) و این اقشار با توجه به دیدگاههایی از این دست پایگاههای استوار نظام حاکم بودهاند. اما اکنون همانها تبدیل به طبقه متوسطی شدهاند که بر حقوق خود بیش از گذشته واقفند. آموختهاند که رای بدهند و معجزه تغییرات سیاسی بی خشونت را (ولو محدود و کنترل شده) حداقل یکبار به چشم خود دیدهاند.
شایان توجه است که نظامِ حاکم، پایگاههای سنتی عمیقی در فرهنگ توده مردم داشته، و این با پایگاه طبقه حاکم در مصر و سوریه و تونس و لیبی (ارتش و بوروکراسی غربگرا، یا قبایل) بسیار متفاوت است.
ما در 30 سال گذشته از ملتی رمانتیک، آرمانگرا و طبقهٔ متوسطِ (= حسابگر) بسیار کوچک، به مردمی واقع نگر، دیر باور و با طبقه متوسطی تعیین کننده تبدیل شدهایم.
کارگران ما در غیاب احزاب و روشنفکران چپ، زیر سبیل دستگاههای امنیتی تشکیلات مستقل صنفی و کارگری بوجود آوردهاند.
و مهمتر از همه ترسیم آرایش نیروهای سیاسی در ایران بدون درک نقش زنان غیر ممکن است.
آنچه به نام جنبش برابری خواهی و کمپین یک میلیون امضاء در ایران رخ داد، در هیچ کجای خاورمیانه (حتی در ترکیه) قابل تصور نیست.
من همواره میاندیشم همانطور که هیمنه افسانهای بلوک شرق (و پیمان ورشو) با تلنگری (هجوم اهالی برلین با اتوموبیل برای پیوستن به غرب) در هم شکست، همانطور که نماد جنگ سرد (یعنی دیوار برلین) بدل به آغاز یک پایان شد؛ نماد حکومت اسلامی ایران نیز روزی بدل به پیام آزادی ایرانیان (از مرد و زن) خواهد گردید: حجاب.
من دور نمیبینم روزی را که در خیابانهای تهران، زنان تنها با آشکار کردن یکباره و فراگیر گیسوان خویش، آن تلنگر آخر را بر پیکر این ساختار سراپا فاسد وارد کنند.
همای عزیز امیدوارم آنروز را به همراه عزیزان و دوستانمان با هم تجربه کنیم.
تا آنروز باید بیاندیشیم، بگوییم، بنویسیم، هزینه بدهیم، چشمانمان را باز نگهداریم و حتی گاهی پنهان شویم …
اما حق نداریم نومید شویم!
يلداسبزپوش گفت:
كيوان عزيز
من آدم فرهيخته اى نيستم ولى ارتباط تنگاتنگ من با اقشار مختلف جامعه از طبقات ثروتمند گرفته تا طبقات متوسط تا زنان خيابانى و كودكان كار و… باعث شده برداشت نسبتا كاملى از تمايلات مذهبى ، اجتماعى و سياسى مردم داشته باشم، طبق آنچه شخصا دريافت كرده ام طبقه متوسطى كه بعد از انقلاب از ميان اقشار پائين جامعه سربر آورد در ظاهر مدرن ولى در باطن بسيار سنت گرا و مذهبى هستند و همچنان پايه هاى محكم نظام محسوب مى شوند! اينان حاضرند مشروبات الكلى را به صورت قاچاق دريافت كنند ولى جمهورى اسلامى پابرجا بماند! از شيك پوشى و بى حجابى فرزندانشان خوشنودند ولى گشت ارشاد را هم لازم مى دانند! فرزندانشان را براى تحصيل به خارج از كشور مى فرستند ولى براى موفقيت آنان هزار صلوات نذر مى كنند! خانه و زندگى و اتومبيل شيك مى خواهند اما به احمدى نژاد راى مى دهند! بنابراين به شخصه كوچكترين اميدى به آنان ندارم ! تنها كسانى كه قدرت ايجاد تغيير در جامعه را دارند طبقه متوسط قبل از انقلاب هستند كه با استانداردهاى مشخصى پرورش يافته بودند اما آنان هم با سياست هاى مشخص اقتصادى هدف نابودى قرار گرفته اند!بنابراين كيوان عزيزم نااميدم نااميد!!
گردو گفت:
یلدا خانم سبز پوش
فکر کنم این آمارت کمی اشکال داشته باشه.
شما اصلا انتخابات 88 رو در نظر نگیر
ولی 24 میلیون ایرانی که سال 80 به خاتمی رای دادند الان کجا هستند.
آیا همه اینها طبقه متوسط قبل از انقلاب هستند.
در حالیکه ما اول انقلاب کلا 30 میلیون حمعیت داشتیم.
يلداسبزپوش گفت:
گردوى عزيز منظورم طبقه متوسط و فرزندان و نوه ها و دانشجويانشون هم بود فكر كنم سرجمع همين حدودا بشه! 🙂
vasat piaz گفت:
++++++++++++++++++++++
vasat piaz گفت:
gerdoo
آرش گفت:
@کیوان
من با این موضوع که خدمت رسانی به طبقه محروم در دوران ج.ا گسترش یافت و عملا اونها رو تبدیل به قشر متوسطی کرد که حالا نیازهای اونها باید از طرف حکومت تامین بشه موافقم ؛ اما در نتیجه گیری نهایی نه. ببین ؛ همین اتفاق یکبار در دوران شاه رخ داد و عده ای یکی از دلایل سقوط شاه رو هجوم روستاییان تازه شهری شده به شهرها و رشد تقاضا برای عدالت ؛ ثروت ؛ امکانات و… ارزیابی میکنند که من هم با این قسمتش موافقم اما در حال حاضر داستان متفاوته ؛ قشر متوسط تازه شکل گرفته در 20 سال اخیر دیگه در حال ترک شهرها و روستا ها نیستند ؛ بلکه این حکومته که درحال انتقال امکانات و سرمایه به اقصی نقاط کشوره ؛ همه ما روزانه در تهران این جمله رو از زبون خیلی ها میشنویم» زندگی در شهرستان خیلی راحت تر و ارزان تر از تهرونه» ؛ روند معکوس مهاجرت از شهرهای بزرگ داره شکل میگیره ؛ دولت با طرحهای تشویقی در حال سبک کردن شهرها و ایجاد امکانات در شهرستانهاست ؛ مخابرات روستایی ؛ پست روستایی ؛ آب و فاضلاب روستایی ؛ گسترش دانشگاههای آزاد و پیام نور ؛ گسترش آموزش راه دور و… اینه که من فکر نمیکنم این قشر متوسط همون راهی رو بره که 35 سال پیش رفت. البته لاجرم رشد این آدمها و ایجاد نیاز در اونها حکومت رو وادار به تمکین میکنه.
دوم در مورد حجاب ؛ جمهوری اسلامی هیچ نشانه و علامت مشخصی نداره که اگر ازش بگیریم دیگه جمهوری اسلامی نباشه ؛ این نظام ظرفیت تغییرات همه جانبه رو در خودش داره و عند الزوم این کار رو میکنه ؛ حجاب هم یکی از اونها ؛ میدونی که این شکل از حجاب اجباری حتی ریشه دینی هم نداره و من بارها از زبان فقها و روحانیون این رو شنیدم که حکم شرعی حجاب این نیست و بسیاری از روحانیون با حجاب اجباری مخالفند به دلیل اینکه امکان تمیز و تشخیص بانوان متدین و متشرع رو از بانوان دیگه در جامعه از بین میبره ؛ یعنی با یک چرخش و چند تا حکم فقهی و رجوع به سنن به راحتی میشه حجاب اجباری از نظام اسلامی حذف کرد.
در مورد سقوط و فروپاشی نظام شرق هم شما قطعا بهتر از من واقفی که سقوط نظام اشتراکی شرق نه با یک تلنگر که پروسه ای هفتاد ساله بود؛ یعنی از روزی که زاده شد شروع به فروپاشی کرد ؛ مصادیقی که شما ذکر کردید ؛تنها؛ وجه نمایان و آخرین پرده از سناریو سقوط بود.
يلداسبزپوش گفت:
آرش جان
ايرادات زيادى به اين كامنتت وارده:
١-دولت در حال انتقال امكانات به اقصى نقاط نيست بلكه فقط شعار ميده.
٢-سرمايه گذارى دولت در هيچ شهرستانى ثروت ايجاد نكرده بلكه فقط باعث قدرت عده اى خاصه.
٣-بخش خصوصى كه ميتونه ثروت ايجاد كنه ناتوان از انتقال به اقصى نقاط كشوره.
٤-درسته كه هزينه زندگى در شهرستان پائينتره ولى فقر در شهرستان ها بسيار پررنگ تر از تهرانه.
٥-اين نظام اگر ظرفيت تغيير همه جانبه داشت از روى كار ماندن اصلاحات اينقدر هراسناك نميشد كه تيشه به ريشه به قول خودشون پايه هاى نظام بزنه.
٦-فقها در اين نظام هيچكاره اند و با روحانيون راس قدرت اختلاف نظرهاى شديد دارند كه گاهى باعث حبس، خلع لباس ، تبعيد و حبس خانگى غير رسمى اونها شده.
٧- امثال آقاى توكلى علاقه زيادى به شعارهاى عوام پسند دارند در حاليكه خودشون از اهرمهاى مهم بنيادگرائى هستند.
٨- انقلاب اسلامى هم شروع به فروپاشى كرد وقتى كه فرزندان خودشو خورد! حالا هفتاد سال پيش نه همين ٣٣ سال پيش.
٩-شعارهاى شما منو ياد سيماى آقاى ضرغامى و همينطور افرادى كه با قردادهاى وابسته به دولت ارتزاق مى كنند انداخت!
گردو گفت:
هشدار آرش جان
سر گیتی رو زیر آب کردی فکر کردی دیگه راحت شدی
ولی مثل اینکه یلدا از گیتی هم پرتر و منطقی تره.
شاید هم دلت تنگ شده باشه و از کمی مشت و مال سیاسی – اخلاقی استقبال می کنی
آرش گفت:
1- بستگی داره به چه چیزی امکانات بگی ؛ منظور هر آن چیزی است که روستاها و شهرهای دور دست ندارند.
2- مفهموم ثروت رو باید دقیق بیان کنی ؛ دولت سرمایه گذاری نمیکنه (بصورت خیلی محدود انجام میشه) ؛ دولت باید امکان سرمایه گذاری رو فراهم کنه ؛ با ایجاد زیر ساخت و آماده سازی و امن سازی فضای سرمایه گذاری و اصولا در تمام دنیا اینکار باعث تمرکز قدرت و ثروت در کانونهای خاصی میشه و تبدیل به انحصار میشه حتی اگر به بهترین نحو انجام بشه.در این مورد بیشتر میشه بحث کرد البته.
3- مسائل متعددی وجود داره که بخش خصوصی در برخی از نقاط کشور حاضر به سرمایه گذاری نمیشه و این صرفا به دلیل کوتاهی دولت نیست هر چند که در برخی موارد دولت هم مقصره.
4- فقر در نقاط محروم اصولا بیشتر وجود داره و نه الزما در تمام شهرستانها.
5- بله درست میگید که تیشه به ریشه پایه های نظام زده و این همون ظرفیتی است که من گفتم. این ظرفیت در جهت حفظ نظامه و کاربرد دیگه ای نداره؛ امروز برای من کاملا مسجل شده که عده زیادی از اصلاح طلبان در واقع برانداز بودند ولی همین ظرفیت نظام جلوی سقوطشون رو گرفت ؛ این ظرفیت به نظام اسلامی قدرت این رو میده که در شرایطی بهترین تصمیم ممکن رو برای حفظ خودش بگیره ؛ میتونه پست نخست وزیری رو حذف کنه , مجمع تشکیل بده ؛ مجمع رو بی اعتبار کنه ؛ شورای نگهبان داشته باشه ؛ ریس جمهور تدارکاتچی باشه ؛ ریس جمهور همه کاره باشه و…
6- فقها در مواقع لازم به کار میان , مثلا حکم ارتداد میدن ؛ یا حکم عدم صلاحیت ؛ هرچی نظام بگه.
7- موافقم.
8- موافقم.
9- من و شعار؟ حاشا و کلا هرگز. من دقیقا با قراردادهای دولتی ارتزاق میکنم ؛ و عمدتا از محل بودجه های عمرانی که در موارد متعددی در اختیار مناطق محروم قرار داره و به همین دلیل کم و بیش از ساختار هزینه کردن این بودجه ها مطلع هستم , ممکنه حیف و میل هم بشه اما هاپولی نمیشه ؛ جهت اطلاع شما تمام پروژه هایی که ما در مناطق محروم داریم ؛ بودجه به روز دارند و هیچ تاخیری در پرداختها وجود نداره اما شهرهای بزرگ همواره دچار مشکل هستند و این به دلیل اینه که تخصیص منابع به اون مناطق در اولویت قرار داده. مشکل شما اینه که فکر میکنید مملکت داری و اداره 75 میلیون آدم کار هردمبیل و پشمکی است که یه مشت ملا و سپاهی دارن انجام میدن ؛ اما خبر ندارید که اینها فقط بر موجی سوار هستند و از نفوذ و قدرتشون استفاده میکنن ؛ مدل اداره کشور گرچه قدیمی است و پاسخگوی نیازهای امروز نیست اما مدل کپی شده از کشورهای غربی بخصوص فرانسه و بلژیک است ؛ بدنه دستگاههای دولتی رو کارشناسانی تشکیل میدهند که در هر نظام وسیستم دیگه ای هم همینها خواهند بود و مدیران فقط وظیفه مدیریت و کنترل رو به عهده دارند.
در ضمن ریال به ریال بودجه کشور حساب داره , دیوان محاسبات و سازمان بازرسی هم به نحوه هزینه کردن اون نظارت داره ؛ عمده تخلفات در کشور ما نه در دستگاههای اجرایی که در سیستم مالی ما داره اتفاق میوفته ؛ حتی اگر دزدی هم داره میشه خبر دارن , اما به دلیل مصلحت کشش نمیدن.
در ضمن همین وابستگی من به قراردادهای دولتی باعث شده که من محافظه کارانه تر دل به تغییرات ببندم ؛ چون نمیدونم در صورت سقوط ناگهانی سیستم چه اتفاقی برای من خواهد افتاد.امثال من کم نیستند.
يلداسبزپوش گفت:
@گردو
🙂
يلداسبزپوش گفت:
آرش جان اصولا با آدم هائى كه منافع ماديشان در گرو حفظ نظام اسلاميه نمى شه بحث منطقى داشت ! شما چنان از ايجاد زيرساخت ها!!! تو ايران صحبت مى كنى و چنان دم از ديوان محاسبات و سازمان بازرسى ميزنى كه من كلا گيج شدم كه آيا شوخيت گرفته و يا خودتو به خواب زدى!! بنابراين چون براى ادامه اين بحث بايد از الفباى مشكلات موجود شروع كنيم از حوصله اين كامنت خارجه! به اميد روزى كه در شرايط برابر با تمام مردم قرار بگيرى تا بتونيم يه بحث مَشتى داشته باشيم!
آرش گفت:
چرا بحث رو عوض میکنی ؛ من چه مزیتی نسبت به بقیه مردم کشورم دارم؟ از سهمیه استفاده کردم؟ رانت دارم؟ پشتم به ارز دولتی گرمه؟ نه خانم , ما از این مواهب کاملا بی بهره ایم ؛ اما یک کار رو یاد گرفتم ؛ دنبال حقم رفتم ؛ همین سازمان بازرسی به دلیل شکایت منِ ناچیز و بی کس و فقط به دلیل ممارست و پیگیری ؛ مناقصه میلیاردی رو که خارج از ضوابط به یکی از زیر مجموعه های سپاه داده بودند باطل کرد ؛ خیلی ها میخندیدند به ما وقتی پیگیر ماجرا بودیم ؛ ولی آسونتر از اونی بود که فکر میکردیم ؛ دوست من به دلیل بی احترامی مامور راهنمایی و با اسرار من به فرماندهی پلیس رفت و از مامور شکایت کرد ؛ باورش نمیشد ؛ دو هفته بعد صداش زدند ؛ مامور رو هم صدا زدند وادارش کردند گوه خوری کنه ؛ همکار من لاستیک ماشینش توی اتوبان به دلیل افتادن توی چاله ترکید ؛ رفت دفتر وزیر راه ؛ دو روز پیگیری کرد ؛ روز سوم بهش گفتن بره گزارش پلیس بیاره و 1.5 میلیون تومان بهش خسارت دادند ؛ خیلی چیزها هست ولی ما از کنارش میگذریم ؛ ما از حقوق کوچیک و قابل وصول خودمون میگذریم بعد انتظار داریم حقوق کلفت تری که به حیات و ممات نظام بستگی داره رو بهمون بدن.
هرکسی هم که میره و حقش رو میگیره متهم میکنیم به اینکه سازش کرده ؛ رانت خورده ؛ و…
يلداسبزپوش گفت:
خب بابا آرش جان چرا عصبانى ميشى؟!! اصلا شما با عرضه ما پَپه و بى عرضه! خوبه؟ قبلا هم گفتم من از وضعيت جامعه به دلايلى كاملا باخبرم، نه تنها دنبال حق خودم ميدوم بلكه دنبال حق ديگران هم هستم پس اينقدر حق حق راه ننداز كه خودم واردم عزيز!
يلداسبزپوش گفت:
ضمنا مواظب باش به دليل بردن مناقصه از سپاه ،گاز موتورخونه تون نصف شب نشت نكنه خطرناكه!
گردو گفت:
یلدا جان
هرچند که میبینم برخوردت کاملا پخته است و مرغت یک پانداره، ولی گفته باشم اگر با این آرشی در بیافتی من طرف اون هستم ها.
دلیلش هم اینا هستن:
1 – آرش یک آدم معمولیه. به این معنی که اولویت ذهنش زندگیش و کارش هست. حالا این زندگی میتونه یک کمپانی بزرگ باشه یا حقوق بگیری تو یک شرکت یا کارخونه. بهمین دلیل فکر میکنم اگر نظر یک کارگرو هم در مورد سرنگونی حکومت بپرسی با زبان خودش همین جواب محافظه کارانه رو که حاکی از نگرانی او برای بی تکلیف شدن زندگیش هست بهت میده.
2 – در کارش «های پرفورمنس» هست یعنی کارشو هم ازنظر کیفیتی و هم از نظر کمی در سطح بالا انجام میده. این شامل زندگی شخصیش هم میشه.
3 – روش زندگیش برای خودش تئوریزه ست وبا شفافیت از اون دفاع میکنه و نیازی نداره خودشو پشت عقاید عوامفریبانه مخفی یکنه.
از نظر من با اینکه 180 درجه با آرش اختلاف عقیده دارم اگر جایی قرار باشه رای بدم که آرش هم یکی از کاندیدا باشه حتما انتخاب اول من خواهد بود.
جون فکر میکنم جامعه ما جدای از پسندهای شخصی ما یک جامعه طبقاطی هست که من نمیتونم تغییرش بدم. بنا بر این وقتی از این جامعه صحبت میکنیم باید همه اقشار وطبقاطشو مد نظر داسته باشیم. نمیتونیم بگیم من اینقسمتشو میخوام و اونقسمتشو نه. چون همه اینها باهم جامعه مارو تشکیل میدن. بنا بر این بعنوان نماینده طبقه خودش آرش برای من اولین انتخاب هست.
4 – و از همه مهمتره اینکه جون یک آدم معمولی هست حرفی که میزنه در شرایط معمولی بیان کننده نظر99% مردم هست چون نتیجه یک هیجان مقطعی و گذرا ویا یک تئوری بافته شده تو یک اتاق فکر کارشناسی نیست بلکه خود زندگی هست . مثل همین که میگه من محافظه کارانه تر دل به تغییر میبندم، همونطور که گفتم این حرفو از یک کارگر ساده هم بپرسی همین جواب و میده. و این چیزی نیست که مثلا با شعار ساختار شکن که احسان مطرح میکنه و یا آگاهی دادن مستقیم و کوتاه مدت به این راحتی تغییر کنه.
اینهمون چشم اسفندیار و چیزی هست که روشنفکرهای ما باید بفهمند که بجای طرح خواسته ها و نگرانیهای شخصی خودشون چیزی رو مطرح کنند که مورد حمایت مردم معمولی قرار بگیره.
نسوان گفت:
گردو جان
تو هم مثل من شیفته آرش شدی؟ 😉
من باهات موافقم مگر تو قسمت آخر نوشته ت . عزیز دل من.. آدم هایی مثل آرش در نهایت احترام با تمام هوش و درایت شان مثل کسی است که برای گرم کردن خودشان در یک دریای طوفان زده تکه های کف کشتی را میکند و با آن آتشی درست کرده اند و از گرمای آتش لذت می برند . کل وضیت ایران را من اینجور می بینم. ترکیبی از آدم های با هوشی که منافع شخصی خودشان برایشان در الویت است ولی از بد حادثه در نقطه ای از زمان و مکان قرار گرفته اند که این مصلحت طلبی و عافیت طلبی تا راه دوری آن ها را نخواهد برد چون که ته این کشتی خیلی وقته که سولآخه. بر آرش و من و تو البته حرجی نیست. اما وظیفه روشنفکر یک جامعه این نیست که با این جریان همسو شود و مطالبات این گروه را دنبال کند .. وظیفه اش این است که هشدار بدهد که کف این کشتی سوراخه تا شایداین کشتی از غرق شدن نجات پیدا کند! وگرنه اگه روزی آب وارد کشتی شد هممون رو از زرنگ و ببو با خودش خواهد برد.
رهگذر گفت:
@نسوان
انسان هایی هستند که تا تجربیات روتجربه نکنند به یقین و باور نمیرسند، تمام زیر ساخت های اقتصادی ایران در اثر سوء مدیریت (بخوانید نبود مدیریت) از بین رفته، در اثر همین امر ایران در آستانه فاجعه زیست محیطی قرار گرفته. منابع طبیعی در اکثر نقاط در معرض نابودی است.
مدیریت احمدی نژادی که بر پایه آنکه دندان را دهد نن هم دهد استوار شده چنان بالایی در این هفت ساله بر سر ایران آورده که در بعضی از نقاط غیر قابل جبران هاست-ایضا سایر دولتهای پس از انقلاب نیز-
رانت، رشوه فساد اداری، اختلاف طبقاتی، واپس گرائی در مملکت بیداد میکنه.
آنوقت هستند کسانی که باور دارند این نظام قابلیت ترمیم و اصلاح خودش رو داره!!!!!!!!!آیا این چیزی جز تجربه کردن تجربیات دیگران هاست؟
انقلاب از روشنفکران فرنگدیده به روشنفکران مذهبی رسید، ازروشانفکران مذهبی به مذهبیون میانه رو.
از مذهبیون میانه رو به مذهبیون تند رو و از مذهبیون تند رو به مذهبیون تمامیت خواه. و این دایره انتقال از نسل اول انقلاب به نسل دوم ادامه دشت. چیزی حدود ۳۰ سال.
و باز ما فکر میکنیم که این نظام قابلیت اصلاح و ترمیم خودش رو داره.و دوبره تکرار و تکرار و تکرار.
نظامی که پس از سی سال رسیده به انکار علوم انسانی.آیا باز هم باید تجربه بشه؟
متاسفم از این که میبینم این دور باطل باید هر چند سال یکبار تکرار بشه با این تفاوت که هر بار تکرار حجم عظیمی از انرژی و منابع طبیعی و ثروت ملی زایل میکنه.و متاسفم که بگم به این نقطه از باور رسیدم که معتقدم در تجربه بعدی آینده اجتمائی به سبک پاکستانی در پیش رومون هست.
در سال هایی که مردم جنوب شرقی آسیا با تبیین سیاستی صحیح از بالای درخت نشینی به کشورهایی پیشرو در اقتصاد جهانی تبدیل شدند ما در حال تجربه کردن تجربیات پدرانمون بودیم، همون سالهایی که امارات از بیابانی برهوت به آرمان شهری در نزدیکی های ایده ال بودن رسید. خوب چی بگم دارم به این باور ناراحت کننده میرسم که ما مستحق چنین سرنوشتی هستیم.
۲۰ سال پس از جنگ مردم خرمشهر آب آشامیدنی ندارند و دولت اعلام میکنه تصمیم به ساختن بیمارستانی مجهز در کربلای معلی دره.
هفت سال پس از اینکه فروش کلیه برای پیش پرداخت اجاره خونه به امری عادی تبدیل شده.
پنج سال پس از احراز رتبه اول در داشتن آلوده ترین هوای شهری در اهواز ایضا تهران.
چندیس سال پس ازکسب صندلی آخر در در داشتن امکانات سیستمهای کامییونیکیشن . انترنت . خطوط تلفن.
خطوط راه آهن افتتاح شده اما راهاندازی نشده، سدهای ساخته شده و سریعا ویران شده، جاده های آسفالت شده نشست کرده. اتوبان هایی با مهندسی …………….
استادیوم هایی با قدمت ساخت ۲۰ ساله و به پایان نرسیده (بیشترین زمان لازم برای ساختن استادیومی با گنجایش ۵۰ هزار نفر طبق استاندارد اینجا ۲۴ تا ۳۶ ماه است)
بیشترین مصیبت آنجائی هاست که اگر همین فردا نظام آواز بشه و مدیرانی کار بلد با عرق ملی بر سر کار بیان باید تمام ساخته های این سی سال رو از بین ببرن چون به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست.
ای بابا منم افتادم در سندروم بیان این تکرار مکرارت…………به قرن ۲۱ خوش آمدید سودانییان آینده.
پی نوشت: دوستی عنوان کرده بود که ساخت بمب اتم کمک کرد تا جنگ جهانی دوم به اتمام برسه. ……جنگ به اتمام نرسید هنوز ادامه داره.
اما کمک کرد تا یک طرف نبرد به پیروزی برسه و بین این دو تفاوت زیادی هست.
آرش گفت:
به به به ؛ قضات محترم شورا تشکیل دادند ؛ بسیار عالی…سلامُ علیکم جمیعا و رحمه الله :
یلدا،
اصلا بحث سر عرضه نیست ؛ سر آگاهی ما نسبت به حقوقی است که قانون به ما داده و ما ازش بی خبریم ؛ شما که دنبال حقوق دیگرانی چند نفر رو دیدی که براحتی از حقوقشون میگذرن و یا ازش بی اطلاع هستند ؛ حالا چه حقوقی که در چهارچوب همین قانون فعلی براشون وجود دارد و یا بالاتر از اون حقوقی که به عنوان یک انسان و فراتر از قوانین فعلی باید داشته باشند؛ تا زمانیکه ما نسبت به حقوقمون آکاه نباشیم نمیتونیم پیشرفت کنیم ؛ و تا زمانیکه حقوق مصرح در قانون رو که حکومت حاضره بهمون بده ازش طلب نکنیم حقوق فرا قانونی رو هم نمیتونیم بدست بیاریم.
در ضمن ما مناقصه رو نبردیم ؛ باطلش کردن رفت پی کارش.
گردو؛
ما مخلص شما هم هستیم آقای رئیس نوبت شما هم میرسه(-; ؛ اما واقعیت اینه که قسمت اعظمی از این اینرسی سکون حاکم بر جامعه از همین محافظه کاری و عدم اعتماد به آینده شکل میگیره ؛ و کوچیک و بزرگ هم نداره ؛ ته دل خیلی از ماها یک ترس و نگرانی از آینده هست که باعث میشه تصمیمات یا واکنشهای خاصی رو نشون بدیم ؛ اونیکه تمام زندگیش رو میفروشه و دلار میکنه و میره همین حس رو داره ؛ اونی هم که داخل کشور هست همین حس رو داره ؛ فقط تفاوتش در اینه که اولی بعد از رفتن به دلیل قرار گرفتن در حاشیه امنیت ؛ به سرعت رادیکال میشه و حالا شروع میکنه به نسخه پیچیدن برای اونهایی که در اون حاشیه امن قرار ندارن ؛ و همونهایی که تا دیروز خودش هم در دایره اونها قرار داشت میشن عافیت طلب ؛ نفهم ؛ نون به نرخ روز خور و….
@ نسوان ؛
من نه میتونم حرفت رو تایید کنم و نه تاکذیب ؛ ولی باهاش مشکل دارم ؛ یعنی هنوز نسبت به سوراخ بودن کشتی اطمینان ندارم ؛ من بیشتر به سرنشینان کشتی وسکانداران اون ایراد دارم.
در مورد روشنفکرها هم باید بگم که مشکل ما اینه که جایگاه روشنفکر و سیاستمدار و روزنامه نگار و استراتژیست و تئوریسین رو قاطی کردیم ؛ یه کسایی هم میان خودشون رو هر از گاهی یکی یا چند تا از اینها معرفی میکنند. روشنفکری چیست و روشنفکر کیه؟
EhSAN گفت:
اون کارگر که نون شب نداره، همه مردمی که با آگاهی یواش یواش میرسن به جایی که میبینن . میفهمن . تنها به فکر دو روز زندگی خودشون نیستن . به فکر آینده هستند و خالی از دغدغه منافع و قراردادهاشون در این دولت فاشیستی . طبقه متوسط و فقیر . مطمئنا با آگاهی و نه با سقوط یک حکومت ، درک خواهند کرد و بدون این آگاهی ما زمان و انرژی زیادی از دست میدیم حتا اگر ظاهر تغییر کنه .البته از جیره خوران و شکم پرستان و همچنین مزد بگیران و…. انتظاری نداریم.
مزدم ما مار در آستین پرورش میدن و روشنفکرهای ما به فکر ساختارها و حالا منافع کارگری افتادن که حقش زندگی سالم بدور از عقده های اجتماعی و فرهنگی و ایضا اقتصادیست. حق زندگی در ایران آزادی رو دارن که منافع و منابعشون به پای خرافات و تبلیغاتش به هدر نمیره.
@گردو، کاری به حمایتت از دیدگاه آرش در این خصوص ندارم .قسمت پایانی کامنتت رو جواب مبدم ، نمیدونم چطور شده که به یکباره چندین آیدی از مدتها قبل شروع کردند این نظریه مضحک که ما به فکر منافع شخصی هستیم و متنفریم و کور شدیم و احساسی حرف میزنیم و… رو رواج بدن. نگاهی که نگرانه. گویا پیشگو هست و نگران بشر بعد از پایان ایدئولوژیهاست بعد از شکستن هنجارهاست . به جای نگرانی از به باد رفتن سرمایه های ایران نگران ساختارها و به شدت نگران اخلاقه ، هنوز که ایران آزاد یک رویاست او نگرانه وانمود میکنه که به فکر حقوق مردمه و با اصطلاحات روشنفکری و فرهیختگی پشت مردم دیندار افتاده ،روشنفکرهای بی دندان حالا به فکر حفظ ارزشها افتادن و دقیقا همون نگاه ایدئولوگ مطلق رو برای زندگی انسان دارن ، فرقی نداره که دین و کتاب مقدس و الهام و شاید خدا رو خط بزنه و به جاش اسمهای دیگه ای بیاره . دوستان اندرونی ، این دیدگاه کاملا محرزه که مربوط به یک یا اشخاص مغرض هست . اگر نظر رو بخوای تحمیل کنی میشه مغرضانه. متاسفانه من نمیتونم تشخیص بدم که چه کسی تحت تاثیر خزعبلات دیگران قرار گرفته و کدوم فرد بیماری با ایدی های متفاوت اینجا به زر زدن اضافه مشغوله و لیاقت خودش رو با دهان کثیف خودش نشون میده :p این نتیجه حمایت از آزادی بیان با آیدیهای متفاوته….
آرش گفت:
@ رهگذر
ببین من با همین طرز فکر مشکل دارم: » یشترین مصیبت آنجائی هاست که اگر همین فردا نظام آواز بشه و مدیرانی کار بلد با عرق ملی بر سر کار بیان باید تمام ساخته های این سی سال رو از بین ببرن چون به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست.»
من چند تا رو نام می برم تو بگو که کدومشون باید از بین برن: سد کارون 1و2و3و4 ، نیروگاه شهید رجایی ؛ پتروشیمی مارون ؛ پتروشیمی کاویان ؛ پتروشیمی جم ؛ پالایشگاه گاز بیدبلند و…. فکر میکنی چند صفحه میشه اگر بخوام بنویسم؟ آخه اینطوری نگاه کردن نتیجه اش میشه اینکه یه سری بعد از انقلاب میخواستن مجسمه فردوسی رو بیارن پایین ؛ یعنی باید کلا اثرات جمهوری اسلامی پاک بشه ؛ نه آقا اینطوری نیست اینها همه سرمایه ملی کشوره ؛ اینهمه کار انجام شده و ربطی هم به نوع حکومت نداره ؛ کشور درآمد داشته یه قسمتیش درست هزینه شده و یک قسمتیش به دلیل سوء مدیریت پرت شده ؛ این نگاه تو اصلا نگاه درستی نیست ؛ حرفیه که نمیشه به هیچ وجه براش محلی از اعراب رو قائل شد.
(دیدی گفتم خوب شد برگشتی)
آرش گفت:
یه چیز دیگه هم نوشتم که دستگیر شده ؛ زود یکی بیاد به پرونده اش رسیدگی کنه.
رهگذر گفت:
@آرش
اول اینکه من به دلیل استفاده از این ویرایش گر لعنتی گوگل مینویسم » آواز» دلیل نمیشه تو هم بنویسی » آواز» تو بنویس «عوض»
تمام پروژه هایی که اسم بردی به جز یکی دوتا از پروژههای مربوط به سد سازی به اتفاق سایر پروژه هایی که اسم نبردی اما تو ذهنت هست ،طرحهای تحقیقاتیشون مربوط به پیش ز انقلاب هست، به همین خاطر که بهت میگم زیاد اخبار خبرگزاری فارس رو دنبال نکن.
معدود پروژه هایی هم که طرح تحقیقاتی و عملیاتیش بعد ز انقلاب انجام شد؛
۱، هزینههای تمام شدش بسیار بیشتر ز هزینه بری واقعیش بوده.
۲. در بسیاری از موارد به علت عدم تحقیقات کافی و تخصصی بارها دوباره کاری شده.
۳.اکثریت قریب به اتفاق آنها نیاز به بازسازی پیش ز موعد دارند که باز از بی کفایتی و بی علمی نشی میشه
۴. اگه بنا بود که این چار پنجتا پروژه رو هم بنا نکنن که خوب با کد خدای ده ما تفاوتی نداشتند.
چند درصدشان با استانداردهای جهانی مطابقت میکنه؟
با توجه به درآمد کشور در این ۳۰ ساله چند درصد پروژههای عمرانی به بهره برداری رسیده؟
برای قضاوت یک نظام یا دولت مبنی رو بر انجام دادهها نمیگذارند بلکه نسبت انجام دادهها در قیاس با تواناییها ملاک مقایسه هست.
سد هایی که نام بردی غیر ز کارون یک و دو صدمات بسیار وسیعی به منابع طبیعی اون مناطق طبق نظرات اساتید دانشگاههای خود جمهوری اسلامی زده.
خوب اثرات سازندگی جمهوری اسلامی انقدری نبوده که نیاز به پاک کردن داشته باشه، چند وقت دیگه خود به خود پاک میشن،
درآمد دولت از محل فروش منابع طبیعی به شکل خام است که ارزانترین راه و کم درآمدترین راه ممکن است.شیوههای استخراج نفت یا گاز بسیار هزینه ٔبر است و غیر اقتصادی و از همه اینها گذشته چند سال دیگه استخراج نفت خام فقط کفاف مصرف داخلی رو خواهد داد آنوقت خواهیم دید که این پروژههای اقتصادی شما چقدر قادر خواهد بود چرخ اقتصادی اون مملکت رو بچرخونه
برای داشتن مقیاسی صحیح از پیشرفت کشور، ایران را با یکی ز کشورهای هم ردیف در سال ۱۹۷۸ میلادی قرار بده، مثل کره جنوبی و با توجه به امکانات بل القوه موجود در هر دو کشور بسنج
تکمیل تعدادی از پروژههای نامبرده ضرورت بوده برای دست یافتن به امکانات مالی در جهت اهداف سیاستهای کلی جمهوری اسلامی که خوب درآمدهای مربوطه هم صرف همون اهداف شده نه باز سازی مملکت
«اقتصاد خر یونجه است این تمام تئوری اقتصادی جمهوری اسلامی است و بله تمام هدف این افراد همون پایین کشیدن مجسمه فردوسی است و بس،
دلایلت قانعم میکنه که نباید با شما بحث کرد بلکه باید گذاشت تا تجربه کنید و بهای اون رو هم پرداخت کنید امیدوارم به وقتش فلنگ نبندی
(به خاطر همینه که میگم خوشحالم از این که هستی)
بد نیست خودت یواشکی ی نگاهی به لیست پروژه های نا اتمام و غیر اقتصادی بکنی و بگی چند صفحه است البی به خودت بگو نا به من.
آرش گفت:
آباریکلا ؛ الان بحثت از احساس و شعار خالی شد و رنگ منطق و استدلال به خودش گرفت ؛ سریعترین راه برای بدست آوردن کارنامه دولتهای پس از انقلاب شاید همین مقایسه با کشورهای هم سطح ما در سال 1978 باشه ؛ البته کره جنوبی و ترکیه و.. چند کشور دیگه حتی در اون زمان همسطح ما نبودند و در رتبه پایینتری نسبت به ما قرار داشتند ؛ وضعیت امروز ما در مقایسه با اونها قطعا گویای این موضوع هست که ما بسیار کندتر جلو رفتیم ؛ دلایلش متعدده ؛ درگیری ما در جنگ ؛ انفجار جمعیتی ؛ قرار گرفتن اونها در جبهه غرب در دوران جنگ سرد و بردن بازی(فقط فکرش رو بکن اگر شوروی برنده بازی بود الان جای دو تا کره کاملا با هم عوض میشد) ؛سوابق تاریخی و البته سیاستهای غلط ج.ا خصوصا در حوضه سیاست خارجی و ماجراجوییهای پرهزینه برای کشور و عدم مدیریت صحیح در داخل.
با تمام این احوال و درنظرگرفتن جمیع جوانب ؛ من آینده این سرزمین رو روشن میدونم ؛ نیروی جوان و تحصیلکرده ؛ رشد فن آوری ؛ تغییر نگاه مسولان (همون رهبرانی که اقتصاد رو برای خر میدونستن امروز اقتصاد رو مهمترین چالش پیش روی کشور میبینن) ؛ بهره مندی از ذخایر غنی زیرزمینی ؛ موقعیت ژئوپلتیک ؛ موقعیت دفاعی و نظامی مناسب (نه در برابر آمریکا و روسیه و انگلیس که در مقایسه با کشورهای همسایه ) و…..
رهگذر گفت:
ديوانگي چيست؟ انجام كاري دوباره و دوباره و انتظار نتايج متفاوت داشتن.
انيشتاين
گردو گفت:
ویول عزیز( اگر اشتباه نکنم)
اولا که ابن حرف الان من نیست. من از همون اول که به بحثهای گیتی و مدونا با آرش بر خوردم از همین زاویه از آرش دفاع کردم.
دوم اینکه من تعریفی از جامعه ایران ارائه نکردم و فرض میکنم همین تعریف تو درست باشه. من فقط گفتم آرش از جنس اکثریت این جامعه هست و حرفهاش مثل ترمومتر جامعه.
کسی نگه این بابا سرمایه داره و اکثریت مردم زیر خط فقر. از نظر جنس و خصوصیات عام صحبت مبکنم. منفعت طلبی خصوصیت عام همه مردم هست. اگر نبود، اصولا جامعه انسانی تا بحال دوام نمیاورد.
سوم اینکه به کسی توصیه نکردم با این جریان همسو بشه. من گفتم اگر نبض جامعه رو میخواهید دست آرش و بگیرید.
چون علارقم دانش و اطلاعات عمومیی که داره در عمل یک آدم معمولی هست. چون اولویت اولش زندگیش هست نه سیاست و حقوق بشر و آزادی و اینجور چیزها.
این یک واقعیت به ظاهر تلخی هست که تا روشنفکر های ما نوشجان نکنند نمیتونند با جامعه ارتباط برقرار کنند.
اینکه مردم عادی که اکثریت هستند هر چند هم که ناراضی باشند دوست ندارند هر روز راه بیوفتند تو خیابون و شعار بدن. واصلا دوست ندارند کس دیگه هم این کار و بکنه.
چون برای زندگی روزمره خودشون احتیاج به ثبات و امنیت دارند. به همین دلیل هم با هر روز پایین کشیدن یک رژیم و بالا بردن یکی دیگه مخالف هستند.
این یک نکته خیلی ساده ولی ظریفی هست که ما هنوز نفهمیدیم.
از خود گذشتگی و منافع عام را به منافع شخصی ترجیح دادن، جامعه گرایی و زندگی خود را وقف جامعه کردن همه خصوصیات بسیار گرانبهایی هستند ولی متاسفانه همه ایده آلهای دوران جوانی ما واقلیت خیلی محدودی بعد از جوانی به آنها پایبند میمونند.
این خصوصیاتی که بعضی دوستان برای نشان دادن به فساد گراییدندن جامعه ایرانی ردیف میکنند همیشه وجود داشته ولی ما که تازه پامون به زندگی مردم معمولی باز شده خیال میکنیم آی دنیا رو داره آب میبره.
البته من موضع خودم روشنه و حتی در زندگی شخصی هم تا جایی که بشه رعایت میکنم، ولی دارم از واقعیتها صحبت میکنم.
با اینحال معتقدم خصوصیات انسانی نسبت به گذشته گسترش بیشتری پیدا کرده و همچنان خواهد کرد تا به جایی که مردم معمولی فعلی در آینده به استثنا تبدیل شده و به اقلیت میرسند.
گردو گفت:
EhSAN
بنظر نمیاد اهل منطق باشی، وگرنه جوابت توحرفهایی که زدم هست.
کل قسمت اصلی حرف من و با یک جمله به حمایت از آرش تفسیر کردی ولی برای فقط یک خط آخر قصه كلثوم ننه بافتی. اونهم بخاطر اینکه اسمت توش بود وگرنه فکر نکنم اصلا میخوندیش.
من فکر کردم آدم حسابی هستی اسمتو بردم.
رهگذر گفت:
@ آرش
باریکلا آقا پسر گل الان بهس رنگ منطق گرفت.
پس با این تفصیل نظامی که شما کارنامه بلند سیاهش رو در آخرین کامنت نوشتی بالاخره تصمیم گرفته در اتوبان پیشرفت با سرعت به پیش بره!!!!!!
و خودشو ترمیم کنه ……..آینده این مملکت هم روشنه . تحصیل کاردگانی که فرار میکنند،نخبگانی که گوشه زندان هستند، منابعی که رو به اتمام هاست……….الخ
بزک نمیر بهار میاد، کمبوزه با خیار میاد. البته همه این ها با امام زمان میاد.
يلداسبزپوش گفت:
سلام بچه ها ببخشيد دير كردم، البته انگار كارم راحت شد چون رهگذر عزيز و نسوان عزيزتر لُب مطلبى كه منظورم بود رو ادا كردن، ممنون!
@ گردو
من هم با امثال آرش مشكلى ندارم و مى دونم واقعيت جامعه ما هستن، علت شناخت كامل من از روحياتش اينه كه دو سه نفر از نزديكان و عزيزان من از همين قماش هستن و تا يه ماه پيش هم اوضاع مالى خوبى داشتند( البته الان هم براى دررفتن و ساختن زندگى در خارج از كشور به اندازه كافى دارند) مشكل من دفاع غير منطقى ايشان از دستاوردهاى اقتصادى غير واقعى حكومت هست! درد من فقر ماديه كه گريبانگير مردم شده! من نمى تونم چون خودم به تخته پاره ها تكيه زدم با لگد غريق هارو از تخته پاره خودم جدا كنم( ترجيح ميدم خودم هم غرق بشم)!
ولى اصولا معتقدم كه مردان ايرانى به علت سختى زيادى كه در اداره اقتصادى خانواده كشيدن خيلى مصلحت انديش بار اومدن ، البته از زمان غارنشينى همينجورى بوده و در طى مراحل تكامل تغيير چندانى نكرده( ربطى به هاى پرفورمنس بودن نداره ؛-) !) همينطور ما زنان هم طبق غريزه ايده آل گرا باقى مونديم و كاريش نمى شه كرد!
@آرش
گفتم كه من به حقوق خودم واردم و ازش به خوبى دفاع مى كنم و به همين دليل از حجم بالاى اجحاف و تبعيض و رانت در ايران خبر دارم، جالبه كه بعضيا هر جا كارشون گير مى كنه فورى از توصيه فلان مداح معروف يا سردار فلانى استفاده مى كنن و بعد كاشف به عمل مياد ريشه آشناييشون تهيه مشروب يا ترياك براى فلان مأمور وزارت اطلاعاته!!
@ جوات
با عرض معذرت سؤال شما رو ناديده مى گيرم !
يلداسبزپوش گفت:
ضمنا آرش جان فقط تو يه نكته باهات موافقم كه اون هم مخالفت با براندازيه چون ما ملت ثابت كرديم ظرفيتشو اصلا نداريم !
EhSAN گفت:
گردو،
اون حرفها برای شما نبود که جبهه گرفتی کلی گفتم پرحرف نیستم .برای همینها طومارها نوشته بودند. دوم اینکه جامعه حقیقی و زنده رو تصویر کردی و از منافعشون گفتی.من هم بیش از همون دو خطی که در مورد کارگر و زندگی حقیقی و منافع و منابع ایران نوشتم چیز دیگه ای ندارم بگم و سوادم نمرسه.تو هم بنظرم در اشتباهی حالا اگه جواب آدم حسابی و منطقی رو میخوای بخونی صحبتهای نسوان و رهگذر رو بار دیگه بخون.گول جریان فکری عده ای رو نخور بدون که اینجا در دستان نوکران بی مواجب یا با مواجب ج.ا افتاده بیش از این نمیتونم به این قضیه دامن بزنم و یا چشمها رو ببندم سطح توقعات از خودمون و از زندگیمون و از داشته هامون همه چیزو تفسیر میکنه .به امید آزادی ایران!
آرش گفت:
این لینک ایرادات شرعی و اجتماعی نسبت به حجاب رو ذکر کرده و جالب این که در سایت آقای توکلی نماینده سر شناس مجلس این مقاله به چاپ رسیده:
http://alef.ir/vdcbf0b88rhbswp.uiur.html?156831
EhSAN گفت:
کیوان ، پایان داستانت قشنگ و شیرین بود اما کمی دور از واقعیت. از طرفی بر خلاف نظر اونهایی که میگن مصر و سوریه به 33 سال قبل ایران رسیدن به نظر من حرف شما کاملا درسته و به هیچ وجه قابل قیاس نیست.اما از جهت اینکه این حکومت شیعی پایه هاش بسیار محکم بنا شده و از طرف دیگه تا زمانی که غم ما غم نان و غم غربت باشه ما به این راحتی ها نمیتونیم سقوط این سیستم رو متصور بشیم.
در نگاهی که شما داشتید به صورت شکننده بودن ناگهانی این پایه ها من زیاد موافق نیستم و در مورد انعطاف پذیر بودن حکومت با آرش موافقم . من فکر میکنم ما توی یک برهه خیلی سخت قرار گرفتیم ، اجحاف و افراط به حدی است که تراژدی احترام به اعتقادات عامه پسند جز طولانی کردن این رنج همه جانبه کار دیگه ای نخواهد کرد. شما در طول تاریخ هیچ جکومتی رو نمیتونید با حکومت الان ج.ا مقایسه کنید. ما در برهه ای از زمان هستیم که باید تصمیم بگیریم آگاهی دادنها باید هدفمند و تا حدود زیادی ساختار شکن باشه .الان وقت خط زدن به یکبارست . به نظر میرسه ما خیلی چیزها رو دست کم گرفتیم. اینها اونقدر ها هم شکننده و کند ذهن نیستند.
saeed گفت:
كيوان عزيز
پيشبينی تحولات درحال وقوع ادعای گزاف
آوانگارد جوان 30 ساله ایرانی
نظريه ها مثل قار و قور، شکم رمانتیک، تعليم و تربيت
بخشی از اين قدرت برمیگردد به شيوهی تعليم و تربيت 30 ساله مدارس
که علاج فوری نداره.
چون نيازها، دغدغهها و سليقههای جوان 30 ساله فرق میکند
نقل از علاج
EhSAN گفت:
اگر چاکی نبود علاج اجابت
در خود چابک
میزان قار و قور
رهگذر گفت:
بگردم سعید جان
هرچی بگم از این ۳۰ ساله ها کم گفتم حیف که تومحلهشون شون قحطی قار غور، گوششونم سنگینه قار و غور شکم دیگرون رو نمیشنوند
جوات یساری گفت:
@ تاواریش رهگذر و داکتر «ل» یا بانو «و» و کلن همه ی حروف الفبا
جمهوری اسلامی ایران ظرفیت اون نوع از اصلاحات که باب میل من و شما باشه رو شاید نداشته باشه ، اما از اولین روز حیات تا به امروز ثابت کرده که ظرفیت و توان اصلاح خودشو داره ، منفذ و باگ های خودشو پیدا میکنه و اونا رو ترمیم میکنه . ثابت کرده که وابسته به شخص خاصی نیست .
به نسل سال 57 نگاه کن ،اونایی که میانسال بودند و مخالف حکومت اسلامی ،به چیزایی که میگفتن فکر کن ، همشون اعتقاد داشتن آخوندا نمی تونن مملکت داری کنن و رفتنی هستن ، 34 سال گذشت ، آیت الله علی خامنه ای تقریبایشتر از عمر پهلوی دوم حکومت کرده و همچنان آثاری از افولِ نفوذ و اعمال قدرتش مشاهده نمیشه . حداقل از دو آشوب و اعتراض بزرگ و نسبتا مردمی جان سالم بدر برد . او همچنان اعمال نفوذ داره ، با همین دست چلاق و پروستات مخالفین خودشو با صبر و زیرکی به کمک تیم کاریِ (سپاه /بنیادِ میم/بیت)در گوشه ی رینگ ناک دان میکنه. . . هیچکدوم از اینا به تنهایی و به ضرب زور و پول نبوده . به مذاکرات هسته ایی نگاه کن که با کمک چند جوانِ مذهبی از دانشگاه امام صادق ،چه جوری زمان میخره . شما با چیزی از جنس طالبان و صدام روبرو نیستید.
این ها تعریف یا تمجید از سیستم فعلی و هیئت حاکمه نیست ،اینا تحلیل و بر اورد شرایط موجود بدون کینه یا محبت هست. چرا فکر میکنی هر تحلیل به معنای حمایت از سیستم فعلی هست؟!!!
بیا یک فلش فوروارد بزنیم به چند ماه آینده بریم به بهمن و اسفند ، پچ پچ و گمانه زنی های انتخاباتی شروع میشه ، سایت ها و بلاگرها وارد کار میشن. تلوزیون و روزنامه ها استارت میزنن ،نمایندگان مجلس در شهرستان ها به تهیج عمومی مشغول میشوند ،اول خرداد همه ی مردم دور تنور انتخابات جمع شدن،تاکسی روزنامه اتوبوس کوچه خیابون حتا اپوزیسیون و خارج نشین ها . . . اینا همه در حکم سوپاپ اطمینان عمل میکنه و بخار جمع شده در فکر معده ذهن و هرجا که فکرشو بکنی بیرون میزنه . . . به این میگن اصلاح سیستم به این میگن کانفریم . به این میگن ترمیم باگ. به این میگن رمز ماندگاری (حکومت/ جمهوری اسلامی ایران)
……………* * *
و البته از اواخر خرداد تا اواسط چهار سال بعد یعنی انتخابات بعدی ،من و شما اینجا در حال غُر زدن و نق زدن درجا میزنیم و داکتر لولیتا برامون کومنترن های شورانگیزِ حسینی عاشورایی پیرامون سیاست و آگاهی !!!!! خواهد نوشت ، یلدا همچنان به صورت روزانه با شال سبز به کوچه و خیابان خواهد رفت ( حکومت سبزهایِ میر حسین برای یلدا چه دست آوردی دارد؟! آیا خودش یا همسرش یا برادرش یا پدرش به موقعیت یا جایگاه خاصی میرسند که همچنان مثل قوم ذوالقرنین در تاریکی به دنبال آب حیات میگردد؟!) . . .
کاپیتانِ عزیز یک فقره سرِ سگ را به قبر خمینی دجال حواله میدهد ، بعد یقه یکدیگر را میگیریم داد و بیداد راه می اندازیم ، علی تهمورث بیانیه های دولتی و نون به نرخ روز خوری صادر میکند ،احسان و پرینس از مزدورهای کامنت نویس صحبت میکنند ،سیامک ،ماهگون و کیوان دور جدیدی از فلسفیدن پیرامون تاریخ و جامعه را به سبک شبکه ی چهار سیما آغاز میکنند .بنده در این بین همچنان به توطئه و مرض های سادیسمی ادامه میدهم ، بانو ویولتا از دوست پسر و همخوابه ی جدیدیش و ارتباط آن با لابیرنت ذهنی آدم ها و اندیشه های لائو می نویسد ، در ادامه اسکارلت از قسمت کُسو چهلو پنجم سکسولوزی پرده برداری میکند.
و ای بسا اون وسط مسطا مباحث روشنفکری شکل بگیره . روشنفکرهای «خود خوشگل بین» و «تافته های جدا بافته» برامون از سولاخ بودن و خطر غرق شدن خواهند گفت .
و این وسط یکی پیدا نمیشه به روشنفکر بگه به جای اینکه راه خودتو از جامعه کج کنی فکری به حال سرما و بستن سولاخ کن مثل «جان لاک» و «ریموند پوپر» ایده ایی بده که از سرما یخ نزنیم ،اگر مطالبات جمع رو طلب نمیکنی پس دعوی مَلاحیِ تو چیست؟ و با پیل بانانِ عوام تو را چه کار؟ دعوی خیاطی میکنی و اطلسی پس میزنی؟!. . . این چه شیر بی یال و کوپالی است؟! ، این چه شتر گاوپلنگی است؟!،. . .این چه روشنفکریست؟! .
یکی نیست بگه ببم جان سولاخو خیلیا دارن میبین تو اگر راست میگی به جای سولاخ سولاخ گفتن و یافتم یافتم پاشو اون انگشتتو مثل پتروس فداکار فرو کن داخل اون سولاخ لامصبی و جلوی ورود آبو بگیر .
البته اگر کسی هم باشه که اینا رو بگه صدا به گوش روشنفکر نخواهد رسید ،چونکه روشنفکر اونطرفتر در برجِ عاجِ یک قایق سالم و سلامت مقابل آینه نشسته، پیپ میکشه کاپوچینو میخوره ، خط و خال نگاه می کند و می گوید: آینه از من خوشگلتر کیه؟!
دریا و آینه به الطاف خفیه و با دست های غیبی بهش ماهی های تازه میرسونن تازه اونم وسط دریا با اون همه سولآخ ماهی سرخ شده با سس تارتار و شراب سفید!!!
آینه می گوید: بزن روشنفکر ،بزن روشن شی ، پسته بخور روشنفکر ،آخه خوشگلتر و روشنفکرتر از تو کی توی دریایی با این همه کشتی سولآخ پیدا میشه ؟
از دور دست بین صدای امواج و صدای شکسته شدن عرشه و دکلِ کشتی های سولآخ صدای موسیقی محو و گنگی به گوش میرسد ، منبع صدا مشخص نیست ،با ریتم مضحکی آواز می خواند: خـ…و شگلا باید برقصن خوشگلا باید برقصن …
رهگذر گفت:
@جوات
مشدی بازم ریپ زدی که
از کی تا حالا سیر قهقرائی یک نظام تفسیر به ترمیم اون نظام میشه. هر بار که این نظام مورد اشاره شما خود ترمیمی کرده چه تعداد اتلفات داده و به سمت خود کامگی و تمامیت خواهی حرکت کرده؟و خسارتش به مملکت به چه میزان بوده؟
اینکه تعدادی این به اصطلاح خود ترمیمی رو حمل بر تحول مثبت و قابلیت اون نظام میکنند چیزی نیست جز بلاهتی تاریخی که به شکل موروثی در خون ما ایرانیان هست و ما ازش به عنوان نداشتن حافظه تاریخی یاد میکنیم.
مفسر حقیقت جو …بابا مگه چند وقت از دوران خاتمی و به اصطلاح تجدد خواه و روشنفکر تاریخ امریکا دان میگذاره؟
بعد از اون همه شیشه نوشابه تو کون ملت کردن و کشتن و زندانی کردن مگه همین چند وقت پیش نیومد گفت که ما راهمون از راه کسانی که خواهان تغیر نظام هستند جداست.
مگه چند وقت از دورانی که مهاجرانی ،خامنه ای رو بری از هر گونه خطایی اعلام کرد میگذره؟
برای فهمیدن این چیزا باید ی شیشه کوکا کولا تو کونمون کونن.
از طرف دیگه اگر بخواهیم فلسفه های رایج اقتصادی شرق و غرب رو در نظام اداری جمهوری اسلامی تحلیل کنیم مثل این میمونه که بخوایم با پاملا اندرسون بریم نماز جمه.
دست بردارین بابا مهز رضای خدا یکم اون ورتر از پریروز رو هم به یاد داشته باشین.
ساب کن جوات ناشاشیده شب درازه، چان وقت دیگه که مردم واسه کار رفتن افغانستان اون وقت بهت میگم جیک جیک مستونت بود یاد زمستونت بود یعنی چی.
رهگذر گفت:
این پاراگراف آخر رو من تصحیح کنم، نسوان تورو به جان امام راحل هرجا دیدی من غلط املایی دارم دروست کن ابرو واسمون نمود
اما پاراگراف آخر….دست بردارین.بابا محض رضای خدا یکم اونورتر از پری روز روهم ببینین.صبر کن جوات نشاشیده شب درازه، چند وقت دیگه………الخ
نسوان گفت:
صلاح از ما چه می جویی که مستان رو صلا گفتیم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتیم
ها؟؟
آهان منظورم اینه که من هم مستم، هم غلط دیکته ای نمیتونم بگیرم چون خودم خدای قلت دیکطه هستم..
خودت یک کاریش بکن
آ قربون اون قد و بالات..
رهگذر گفت:
@جوات
گفتی تاواریش داغ دلم تازه شد.
تاواریش
با توام
با تو
تاواریش می بینی
مرده پرستی را خرافه پرستی را
دیوانگان را ببین
که تبلیغ می کنند دیوانگی را
عقب ماندگی را
و چه ساده با کلمات بازی می کنند تا عوام فریبی کنند
جهاد… شهادت….
تاواریش می بینی
چگونه فریب می دهند هم نسلانمان را
نمایش بازی می کنند:
خاک بر سرشان می کوبند
و
فرق سر می شکافند با قمه
تاواریش
احمقان را ببین
که گریه می کنند برای هیچ
که زجه می زنند برای هیچ
تاواریش
با من ببار که می بارم
برای حماقت هزار ساله سرزمینم.
saeed گفت:
ببین رهگذر دانا
من با همین شون قحطی مشکل دارم
ازنوع میهن پرستی افراطی
اه نون شب انگلیسی ها
عرب های سیر و ایرانی گرسنه
در فیریز را باز میکنم، مرغ های یخ زده یک صدا سهراب سپهری میخوانند.
روی بام همیشه پابرهنه بودم، پابرهنگی نعمتی بود كه از دست رفت.
كفش ته مانده تلاش آدم است در راه انكار هبوط. تمثیلی از غم دور ماندگی از بهشت.
در كفش چیزی شیطانی است. همهمه ای است میان مكالمه سالم زمین و پا. من اغلب پا برهنه بودم، و روی بام همیشه زیر پا، زبری كاهگل جواهر بود. ترنم زبر بود. تن بام زیر پا می تپید
در حركاتم زمان نبود، بودن جلوتر از من بود، زندگی نگاهم می كرد و گیجی شیرین بود
جوات یساری گفت:
آقا شومام بدترِ از ما زودی اسفند رو آتیش میشی ،من کِ همون اول نوشته گفتم «جمهوری اسلامی ایران ظرفیت اون نوع از اصلاحات که باب میل من و شما باشه رو شاید نداشته باشه» و همچنین در هیچ جایی از نوشته هم نگفتم این خود ترمیمی های نظام «مثبت» بوده یا به نفع طبقه ی آزادی خواه بوده.
این مشکلاتی که شما میگید وجود داره ، ما که منکر این خراب کاری و گند زدن ها نیستیم ،برای نمونه همون مذاکرات هسته ایی و زمان خریدن ها داره با هزینه های اضافی انجام میشه ، این هزینه ها حتا به ضرر هیئت حاکمه ی فعلی هست . مثلا الان به دلیل تحریم ها و بالا رفتن هزینه زندگی موجی از نارضایتی عمومی بوجود اومده ، در واقع حکومت مقبولیت سه سال قبل رو نداره . این حکومت داره از مقبولیت عمومی خودش هزینه میکنه تا حق عضویت در باشگاه هسته ایی رو از دست نده . این نوع پرداخت ها حتا به ضرر خودشون هست . و منم گفتم انتخاباتی که برگزار میشه باعث متعادل شدن و فروکش کردن نارضایتی ها خواهد شد (به دلیل ورود چهره ی جدید)
منتها اون چیزی که برام قابل درک و هضم نیست اینه که شما چرا تصور میکنی بنده در حمایت و تائید و یا تحسین هیئت حاکمه صحبت کردم؟!
ما اینجوری نمی تونیم به اون اگاهی که مد نظر دوست عزیز شما داکتر لولیتا هست برسیم. با تحلیل هیجانی که یک روز لبریز از خشم و روز دیگه لبالب از محبت باشه به آگاهی نمی رسیم ، آگاهی یعنی تحلیل درست یعنی شناخت متعادل ،یعنی دیدن همه ی زوایا ، اما رویه شما و برخی از دوستان مثل رویه امام حسین هست .( در ظاهر و به زبان غیر مذهبی هستید و در عمل از استراکچرهای شیعی و مذهبی استفاده می کنید) ما بابت عاشورایی بودن تاوان های سختی دادیم .همین سیستم فعلی که من و شما ازشون متنفر هستیم نتیجه ی عاشورایی بودن و شور به جای شعور بود.
خمینی هم در سخنرانی های قبل از انقلا رو منبر به شاه فحش میداد و هی میگفت این ممد رضا چه کََََََردَََ با جوان هایَََ ما چه بلاها سَرَشون آوردَ نَفتَ بُردَ جوانا رَ کُشتهَ . . . پولا رَ بَردَ
ترازو گفت:
«ما که منکر این خراب کاری و گند زدن ها نیستیم»
جواتی جان میشه توضیح بدی این ما که میگی کیه؟
رهگذر گفت:
@سعید
قد قد قدا
میدونم به خدا
پدرم وقتی مرد
پاسبان ها همه شاعر بودند.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
همش تقصیر این نعلین پوشا بود، کفشامونو وقتی رفتیم تو مسجد دزدیدن …….نعل بستن به مخمون.شدیم پا برهنه فرهنگی و سر سنگین محل.
من قطاری دیدم که دیانت میبرد و چه خالی میرفت.کفشا تو ایستگاه جا موندن مگه نه؟
رهگذر گفت:
@جوات
رفیق شرمنده اگه سرعت مجازو رعایت نکردم.
نه منم با تو هم عقده هستم اما حرفم اینه که ماندگاری و تطبیق پذیری نظام بیشتر از این که مولود نبوغ ایده پروری نخبگان نظام باشه، محصول نادانی و کمفهمی و تجربه نگرفتن از گذاشته ماست، همین.
آرش گفت:
ای رهگذر جان , حرفها میزنی ها ؛ راجع به ملت آلمان که صحبت نمیکنی ؛ آنچنان از حکومت میگی که آدم بعضی وقتها فکر میکنه در حق ملت فرهیخته و دانش پرور و تمدن ساز ایران چی اومده ؛ بابا ملتی که یارو دکتر بهش گفته برنج نخور میره دهه اول محرم مثل خر برنج میخوره میگه میدونم این خوبم میکنه چون مال امام حسینه؛ اصلا اون چرا ؛ هفته پیش توی فرودگاه امام (ره) ؛ داشتم قدم میزدم دیدم یک یارو وایساده یه نوشته هم دستش 50 نفر هم دور و برش ؛ نوشته بود » تور زیارتی رباط کریم» ؛ یارو لیدره هم داشت به ملت توضیح میداد: «آقایون و خانومها ؛ خواهشا رسیدیم از کاروان جدا نشیدها ؛ همین دیروز بمب گذاشتن 12 نفر مردن ؛ دو تا هم ایرانی توش بود….» تو دلم گفت خب جاکشا ؛ یارو دارو میگه بمب میذارن ؛ میمیرید ؛ مگه خر کونتون گذاشته که از رباط کریم نفری 2-3 تومان(حداقل) دارید خرج میکنید که با مرگ شونه به شونه بشید.
این مردم این حکومت رو هم میخوان دیگه.
نسوان گفت:
آرش من می دونم تو چی میگی…
من سالها با اون آدمها کارکردم. آدمهایی که حقشون خورده می شد و داشتن فریاد می زدن ولی وقتی اذان می گفتن می پریدن توی نمازخونه
من بهشون نگاه می کردم و وقتی اب چکان از تو وضو خانه بیرون می اومدن ته دلم می گفتم: حقتون همینه ! برین بمیرین احمقا!
آره؛ من اینو می گفتم.
الان ولی…
بازم همین رو میگم!
فکر کردی واسه چی فرار کردم اومدم این سر دنیا؟ اونا آدمهامالک اون خاک هستن. و من در برابرشون هیچم. من شکست خوردم و قبول دارم که حتی یک وجب از اون خاک هم سهمم نیست.
می دونی چیه؟
بعد از این سه سال به این نتیجه رسیدم که از بیخ و بن اشتباه می کردم که برای آدمهایی نوشتم که حتی یک کلمه ش رو هم نفهمیدن..
بزار لذتش رو ببرند در سایه ی آقا امام زمان.
من چرا دایه ی مهربان تر از مادر شدم؟
کدوم احمق مادر به خطای بی شرفی ادعای من رو از این سر دنیا قبول می کنه وقتی حتی خودمم دیگه بهش ایمانی ندارم؟
خدا کنه که ایران رو به شکوفایی باشه. من شک دارم. اما این نهایت ارزوی منه. کار بیشتری که ازم ساخته نیست..
آرش گفت:
@ نسوان
اینی که من میگم درست میشه ؛ منظورم اینه که وضعیت اقتصادی سر و شکل میگیره ؛ سطح زندگیها میره بالا ؛ جایگاه کشور بالا میره ؛ فرض کن میشه مدل کوچیک و در پیت چین ؛ باز هم آدمهای دودره ؛ لاف زن ؛ کارهای تف مالی ؛ و…. تو قسمت فرهنگی شاید سالها طول بکشه و فکر میکنم جای ما هم بیشتر از این نیست.یعنی حقمون نیست.
رهگذر گفت:
@ آرش
وظیفه دولت فقط کار اقتصادی نیست. رشد اجتمائی و دانائی هم در جامعه به عهده دولت است.
تحصیل کردگان و دانشگاه رفته ها پس از انقلاب چند برابر پیش از انقلاب هست اما ثمرش چی بوده؟ فیلم ساز ده نمکی! شاعر احمد عزیزی! ادیب ……………..
پس انتظار نداشته باش مردم فهمیده تر باشند هر چند دو تا لیسانس زیر بغل هر کدومشون باشه.
بله …..اگر این توده های عظیم امام پرست تربیت شدگان نظامی هستند که شما فکر میکنی قابلیت ترمیم داره. زمان شاه هم بودند با این تفاوت که ان زمان لیسانس نداشتند اما الان اهمشون لیسانس به بالان.
آرش گفت:
ای بابا ؛ این رو که من مدتهاست میگم ؛ معلومه که دولت نباید کار اقتصادی بکنه ؛ اقتصاد باید آزاد باشه ؛ دولت فقط سیاست گذاری میکنه ؛ وظیفه دولت در ابتدا تامین امنیت ؛ آموزش و بهداشت است ؛ در شکل بهترش هم باید اینها رو هم رها کنه ؛ الان در پنتاگون دارن جنگ رو هم کانترکت میکنن با پیمانکارها ؛ تا چندی بعد امنیت ملی هم خصوصی میشه ؛ خیالت راحت.
ALI گفت:
هما
اینجا هم کم از انبار باروت نداره
ما داریم به سمت تولید جرقه های زیادی میریم
بحران هسته ای، بحران سوریه، گرانی مایحتاج روزمره که شوخی بردار نیست
کمربنداتونو سفت ببندین
البته من زیاد خواب نما میشم
شایدم بیش از اندازه خوشبینم
هما گفت:
ali جان
اميدوارم خوشبيني يك فرايند مسري باشد كه شديدا نيازمندش هستيم
گردو گفت:
کیوان، یک ایرانی و بقیه دوستان که درگیر بحث بالا بودین!
دکتر یار شاطر بنیانگذار دانشنامه ایرانیکا تو یک مصاحبه با رادیو فردا به نکته جالبی در مورد تمدنها اشاره میکنه.
اینکه تمدنها هم مثل انسانها عمر محدود دارند و پیر میشوند و رو به نابودی میروند.
با توجه به اینکه مردم تحت هر تمدنی بهر حال از بین نمیرند و در عین حال نمیتونند درجا بزنند و هیچ پیشرفتی نکنند، برداشت من این هست که این مردم راههای مختلفی برای تغییر مسیر انتخاب میکنند.
1 – یا مهاجرت میکنند، مثل آمریکاییها که از اروپا مهاجرت کردند. و بنظر من یکی از رمز های اصلی موفقیت آمریکاییها در همین نو بودن تمدنشون هست. و بهمین دلیل هم نمیشه گفت به این زودیها آمریکا از مسند رهبری دنیا به زیر کشیده میشه.
البته منظورم این نیست که خودش هیچ تغییری نمیکنه، ولی حتی تغییرات مهم دنیا تحت تاثیر تغییرات در آمریکا خواهد بود.
2 – یا در تمدن دیگه ای تحلیل میرند، مثل خیلی از کشورهای عربی که کلا عرب شدند. یا خیلی از قبایل در طول تاریخ. تو اروپا هم از این نمونه ها زیاد هستند.
3 – یا با ترکیب تمدن خودشون با تمدن دیگه ای یک تمدن جدید ایجاد میکنند که ایران مثال بارز این مورد هست.
بنا بر این حمله اعراب به ایران رو نباید بصورت یک تصمیم یکطرفه نگاه کرد.
منظورم این نیست که کسانی آگاهانه تصمیم گرفتند که به استقبال اعراب برند، بلکه این انتخابها بصورت خود بخود و خارج از اراده تک تک افراد انجام میشه. مثال خیلی ساده شدش مثل یک زنی میمونه که یک مردی بهش چشم داره. اگر زن راضی به ارتباط باشه بدون کمترین صحبتی و فقط از راه رفتار این ارتباط برقرار میشه.
میشه اینطور گفت که اعراب به ایران چشم داشتند ولی تنها موقعی که علائمی از اینطرف حس کردند به ایران حمله کردند. البته شاید دلیل مقاومتی که بعدا از طرف ایرانیها شد این باشه که اعراب میخواستند کلا تمدن ایران رو از بین ببرند ولی ایرانیها فقط میخواستن ترکیب جدیدی درست کنند. که نهایتا هم موفق شدند.
خود اعراب یک مثال خیلی خوبی از تغییر تمدن هستند و یکی از دلایل شکوفا شدن تمدنشون و قدرت گرفتنشون بعد از اسلام همین تغییر مسیرتمدن بوده.
در ضمن دین برای همه حکومتها فقط یک پوشش برای حکومت کردن و یا کشور گشایی بوده و اگر این کشور گشایی برای طبقه حاکم نفعی نداشت مطمئن باشید هیچوقت دست به این کار نمیزد.
صرف ترویج دین که برای کسی نون و آب نمیشه. مثلا اگر نفعی براشون نبود عربها از ترویج دین اسلام چه انگیزه ای میتونستند داشته باشند. فرض کن اصلا همه دنیا هم مسلمون میشدند.
همین غنائمی که در مورد تقسیمش در همه جنگهای صدر اسلام صحبت شده نشانه انگیزه اصلی برای این اشغالگریها بوده.
کیوان گفت:
گردوی گرامی
گمان کنم این لینکها برای شما و علاقمندان بحث تمدنها جالب باشد:
http://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=%D8%A2%D8%B1%D9%86%D9%88%D9%84%D8%AF%20%D8%AA%D9%88%DB%8C%D9%86%20%D8%A8%DB%8C&source=web&cd=3&sqi=2&ved=0CFkQFjAC&url=http%3A%2F%2Fwww.aftabir.com%2Farticles%2Fview%2Fart_culture%2Fissue%2Fc5c1278223274_arnold_joseph_toynbee_p1.php%2F%25D8%25AC%25D9%2586%25DA%25AF-%25D9%2588-%25D8%25AA%25D9%2585%25D8%25AF%25D9%2586-%25DA%2586%25DA%25A9%25DB%258C%25D8%25AF%25D9%2587-%25D8%25A7%25DB%258C-%25D8%25A7%25D8%25B2-%25D9%25BE%25DA%2598%25D9%2588%25D9%2587%25D8%25B4%25DB%258C-%25D8%25AF%25D8%25B1-%25D8%25AA%25D8%25A7%25D8%25B1%25DB%258C%25D8%25AE-%25D8%25A2%25D8%25B1%25D9%2586%25D9%2588%25D9%2584%25D8%25AF&ei=wbLoT6uDHofH6gGZ4JzfDg&usg=AFQjCNEwG1-RuzTx5abtRy1qwWMIRStjEQ
و
http://www.google.com/url?sa=t&rct=j&q=%D8%A2%D8%B1%D9%86%D9%88%D9%84%D8%AF%20%D8%AA%D9%88%DB%8C%D9%86%20%D8%A8%DB%8C&source=web&cd=4&sqi=2&ved=0CFwQFjAD&url=http%3A%2F%2Fwww.fekreno.org%2Farticlefekreno%2Farfek393.htm&ei=wbLoT6uDHofH6gGZ4JzfDg&usg=AFQjCNHMGV5sE0__vyyntTIixJYN3L8LGA
گردو گفت:
ممنون کیوان جان
سعی میکنم امشب نگاشون کنم.
گردو گفت:
کیوان عزیز
ضمن تشکر مجدد
من لینک دومو باز کردم و نگاهش کردم بعد دقیق تر میخونم و نظرمو میگم.
ولی چیزی که باعث شد اینموقع صبح بیام اینجا اینه که فایروال کامپیوتر من اجازه باز شدن به لینک دوم نداد و گفت اسمش در لیست سیاه قرار داره.
جالب اینه که اسم سایت اصلی رو از کل لینک جدا میکنه و میگه خطرناکه. یعنی لینک زیر.
http www aftabir com
بهر حال گفتم اطلاع رسانی کرده باشم کسی به مشکل نخوره.
گردو گفت:
دوستان نسوان
لطفا کامنت دوم من که لینک توشه رو حذف کنید چون اشتباه تایپی هم داره
باتشکر
Parvaaz گفت:
دهمین دورهٔ انتخابات ریاست جمهوری ایران، ژوئن 12, 2009
«63% به محمود احمدینژاد در این انتخابا ت….»
یک نظر سنجی و هزار حاشیه: ژوئیه 19, 2011 بدست نسوان
«63% معتفدند که آقا وجود ندارد و قرار نیست بیاید»
نظر سنجی : ژوئن 13, 2012 بدست نسوان
«63% معتفدند همه ی ما چه در داخل و چه در خارج ایرانی هستیم و به یک اندازه حق اظهار نظر در مورد مسایل ایران را داریم»
نظر سنجی : ژوئن 25, 2012 بدست نسوان
«63% موافقند که هفته ای یک روز را به انتشار مطالب خود شما که برای ما فرستاده اید اختصاص بدیم »
باور بفرمائید یه چیزی این وسط درست کار نمیکنه …..
ونداد گفت:
اوه اوه اوه اوه……مطمئنا دست اینگلیس توو کاره…..!!!به صورت کاملا شگفت انگیزی!!!
نسوان گفت:
😉
Parvaaz گفت:
لولیتا،
میگن همشهری ما میره دکتر، میگه اینجام و اونجام و فلان جام درد دارم. دکتر میگه شما به چیزی حساسیت داری؟ میگه، حساسیت چی دچتر؟ میپرسه، مثلا بادمجون میخوری، لبت ورم میکنه؟ میگه، نه والله، ولی لب که میخورم، بادمجونم ورم میکنه.
من هم بعد انتخابات به این ۶۳ درصد حساس شدم. همین الان گوشه لبم تبخال زده، واگر نه من که دوست دارم، خودت میدونی.
البته،انتقاد، انتقاد، حق مسلم ماست.
mynowadays گفت:
تاریخ بلای جان ما ایرانی هاست.
اگر تاریخ نداشتیم الان با عرضه تر بودیم،
همین تاریخِ کشور ماست که اجازهٔ هر حرکتی
برای پیشرفت را از ما گرفته است.
کاش کشور ما ۲۰۰ سال بیشتر از عمرش نمیگذشت!!!
mountainsummit گفت:
در مورد پیشنهادی که در نظر سنجی مطرح شده اطلاعات بیشتری میشه بدید.
نحوه همکاری کسانیکه علاقه مند هستند به چه صورت هست ؟
bahar گفت:
documentary about Iran
http://video.nytimes.com/video/2012/06/23/opinion/100000001624588/my-iranian-road-trip.html
bahar گفت:
just wanted to let you know that I sent a link. Please release it 🙂
فانوس گفت:
برای اینکه در فرصت باقی مانده علف زیر پایمان سبز نشود و خودمان را به مردن نزنیم این چند نکته را بد نیست یاد آور شوم:
۱-به مردم اطمینان کنید
۲-مردم نیاز به آگاهی دارند ولی تا حدودی از آن محرومند،بخصوص قشر پایین جامعه که فقط چشمش به صدا و سیما هست
۳-باور کنیم تغییر، نیاز به هزینه کردن دارد که در این ماهای اخیر کم کم هزینها دارد پرداخت میشود
۴-دگرگونی از راههایی اقتصادی و فشارهای اقتصادی سریعتر به ثمر مینشیند تا حجاب و بد حجابی البته ممکن است باعث جرقه شود ولی شجاعت بالا میخواهد
۵-مردم نیاز به مشاهده سند دارند وقتی از کسی بد گویی میکنیم مگر اینکه به عین تجربه کنند که فعلا در همین حالت هستند
۶-باید قبول کنیم بدون همراهی قشر پایین و بالای جامعه قشر متوسط نمیتواند طلایه دار محکمی باشد
۷-به دستهای نامرئی که بعضی وقتها یک دفعه ممکن است باعث نابود شدن یک نفر یا یک طیف از صاحبان قدرت شود ایمان داشت باشید،که غافل گیر نشوید!
۸-جو زده عمل نکنید و به دنیا بد و بیراه نگید ..اگه یه جایی تو دنیا سیب گاز زده رو هم از ایرانی دریغ کردند!
۹- اینقدر تاریخ رو ورق نزنید مردم از روی هیچ تاریخی کپی نمیکنند بلکه تاریخ رو میسازند
۱۰-حکومت حتما عوض میشه چون هر حکومتی تاریخ مصرف داره و امیدوار باشیم.. هر چند بوی خون از دستان این خوناشامان به مشام میرسد.
خنیاگر گفت:
من از اینکه اینجا هستم و مطالب نوشته شده توسط نسوان محترم و البته دیدگاههای بسیار ارزشمند خوانندگان اندرونی رو میخونم واقعا خوشحالم.
ALI گفت:
فانوس
دهگانه ات را دوست دارم.
+
هما گفت:
يك موضوع بي ربط ؟؟؟
به نقل از وبلاگ ملاحسني :
فراخوان عمومی برای نخوردن چیپس و نوشابه و پفک نمکی
هموطنان غیور و شجاع! اگر میخواهید از شر این حکومت خونخوار و جنایتکار راحت شوید اصلا نگران نباشید و خودتان را مثل مردم سوریه به زحمت نیاندازید. راههای بدون خشونت و بدون هزینه برای رسیدن به آزادی فت و فراوان است. یکی از این روشها این است که تصمیم بگیریم بمدت سه روز نوشابه و چیپس و پفک نمکی نخوریم. آنوقت ببینیم چه میشود. جمهوری اسلامی ظرف ایکی ثانیه سقوط میکند.
حالا ممکن است بعضی از ضدانقلابها بپرسند چگونه چنین چیزی ممکن است؟ در پاسخ به این عده از وطن فروشان باید بگویم که اگر شما در صفوف مستحکم ملت شکاف ایجاد نکنید و بگذارید ما کارمان را انجام بدهیم همه چیز درست میشود.
ببینید اگر هفتاد میلیون نفر تصمیم بگیرند نوشابه نخورند و یا چیپس و پفک نمکی مصرف نکنند اتفاقات زیر پشت سر هم رخ میدهد که نهایتا منجر به سرنگونی جمهوری اسلامی و برقراری یک حکومت مردمسالاری و مدرن میگردد:
۱- اگر هنگام خوردن چلوکباب کوبیده از نوشیدن نوشابه خودداری کنیم اولا مبلغی را صرفه جویی کردهایم که اگر آنرا ضربدر هفتاد میلیون کنیم رقم هنگفتی میشود که یکراست میرود توی جیب ملت. حالا اگر کسی بجای نوشابه دلش خواست دوغ آبعلی بخورد اشکالی ندارد و لطمه جدی به مبارزات حق طلبانه ملت ما نمیزند فقط باید حواسش باشد که بعد از غذا کمتر آروغ بزند که بهانه بدست نیروهای امنیتی رژیم ندهد.
۲- اگر چیپس و پفک نمکی نخریم اولا بقالیهای سرکوچهمان یک خورده ادب میشوند و مجبور میشوند از صبح تا شب بنشینند و پفکها را خودشان بخورند و درنتیجه مریض میشوند و بدین ترتیب بیمارستانها پر میشود و حکومت هم که عاجز است مشکل درمانی مردم را حل کند و درنتیجه سقوط میکند.
۳- اگر به مدت سه روز برای بچههایمان پفک نخریم اینها آنقدر گریه میکنند تا اعصاب ما را به هم میریزند و ممکن است ما از کوره دربرویم و خدای ناکرده یک فحشی به این آخوندا بدهیم و با این کار بچهها یعنی نسل آینده میفهمد که آخوندا موجودات بدی هستند و جمهوری اسلامی بدرد نمیخورد و انشالله نسلهای بعدی وقتی بزرگ شدند تصمیم میگیرند این حکومت را ساقط کنند.
کیوان گفت:
هما!
+++++++++++++++++++++++++
لوسیفر1 گفت:
جن و انس، دیو و دد، حور و پری را یارای نزدیکی به سلیمان، آن ملک قدر قدرت تمامی شرق و غرب، آینه خدای بر زمین و صاحب اسم اعظم الهی نبود. همان هنگامی که موریانه ای خرد پایه های عصایش می جوید و ناگاه این کبریا و صولت سلیمان و مرزهای سرزمین الهی بود که همراه پیکر سلیمان در خاک فرو افتاد و آن جلال و شوکت جبروتی اش پر کشید و اسم اعظمش هیچ او را یار نگشت و خدایش باز در پناه افسون نخ نمای «قسمت» ناتوانی خود پنهان نمود.
آری! برایت از داستان نبرد «کوچک» هایی می گویم که بسیار «بزرگ» ها نابود کرده اند و برایت «کم من فئه قلیله غلبت فئه کثیره» را فریاد میزنم. شاید این افسون و انجماد در اندیشه هایی باشد که مرزهای «کم» و «زیاد» و «کوچک» و «بزرگ» را گم کرده اند. جانهایی که صدای فریاد قطعه قطعه های پیکر والاس علیه ادوارد را نمیشنوند و همچون او مرگ را به ریشخند نمیگیرند.نخوانده ای جانهایی که «ام علی قلوب اقفالها» ؟ ژان پل ! تو برایمان از کاملترین انسان عصر ما سخن گفتی و شریعتی! تو سرود آزادی و رهایی را برای در بند ماندگان آزادی زمزمه کردی. میخواهم برایتان از روزگار خود سخن بگویم.
موریانه های کوچک روزگار ما در راهند. مدتی است که جویدن عصای ایده الیسم را اغازیدن گرفته اند. با سیب طغیان در دست و در دل. نه با سیب سرخ «آگاهی» که با سیب سبز » زندگی» . نه با ایده آلیسم مغلوب پدران خود که با «لایفیسم» ناقص و در حال رشد نسل خود. زندگی گرایی که نه ایده لوژی می شناسد و نه ایده الیسم. از محصولات «سرعت». «سرعتی» که دگرگون کننده ماهیت و چیستی هاست. همانطور که جرم را به انرژی تبدیل می کند سکون و خموذگی را به جنبش وا می دارد. دوران » تجربه» و «لذت». دوران هم اندازگی و هم اندازه شدن. دوران انسانهای کپی پیستی همسان شده که قدرت خود از همسانان خود می گیرند. شاید بلوغ بشر روزگاری باشد که «سرعت» و «آهستگی» با هم در دستان خود بگیرد.
کاظمی گفت:
++++
نسوان گفت:
++
ايران دخت گفت:
… و اسم اعظمش هیچ او را یار نگشت و خدایش باز در پناه افسون نخ نمای «قسمت» ناتوانی خود پنهان نمود.
کیوان گفت:
امثال لوسیفر آدم را توأمان دچار غم و غرور میکنند.
گردو گفت:
بسیار زیبا.
لوسیفر گرامی
کم پیدا بودی همه خبرتو میگرفتن.
خوشحالم که دوباره میبینمت.
لوسیفر1 گفت:
@ گردوی عزیزم، اسپینوزای دوست داشتنی من
این روزهایمان را می بینی؟ همه درد و همه رنج و خون دل و اوای چه کنم چه کنم؟ همه سکه و ارز و غله و تریبونهایی که غزل غزل در باب پیشرفت و شوکت این سرزمین پاوه می سرایند و تیره بختی مردمان نمی بینند؟ میبینی تریبون ها را ؟ آقای تریبون ! جز این است که زیر ساخت ها برای رفاه مردم است و حکومت و دین و هر عقیده و مسلک و مرامی؟ آیا مردم برای حکومت هستند یا حکومت برای مردم ؟ نمی بینی دریوزه کردن مردمان سابقا ولینعمت را؟ تن فروشان و اندیشه فروشان و هنر فروشان را؟ از تو چه پنهان اسپینوزای من که هر روز شریح قاضی را در مسیر خود می بینم و عمرو بن سعد را. صلحبانانی که دسته دسته مردم خود را محبوس می کنند. بازار را می بینی؟ که در دو مقطعی که کشور بوی صنعتی شدن به خود گرفت دستان جنایتکار و خون الوده خود بر گلوی مردمان نهاد و بازرگانی را بر صنعت ترجیح داد؟ همان بازاری که فارغ از دعواها و سرگرمیهای روزمره و در پناه غبار و تیرگی تحریم و جنگ مشغول زراندوزی و تکاثر و خندیدن به ریش هرچه روشنفکر و هرچه مخالف روشنفکر است؟ الهیکم التکاثرچه شد؟ همان بازاری که نان فاحشگی این سرزمین برای چین را میخورد.مردک از روشنفکر راه میخواهد. تحصیلکرده را متهم می کند. عزیز دل من که سخت غافلی و جاهلی و تخم یاس در دلها می پراکنی و سرمایه امید می ستانی! این مردم در غم آب و نان و احترامند. تو از روشنفکر راه میخواهی؟ مشایخ این سرزمین و دانایان شهر به کجا برده اند؟ من اگر جایشان بودم به جای خالی کردن هرچه حقد بر روشنفکر و تحصیلکرده نگاههای پر نفرت و کینه مردم یوغ بر گردن را به دشمنی بر میگزیدم. همان نگاههایی که آبستن روبسپیرست.
گردو گفت:
لوسیفر عزیز
ممنون از اینهمه محبت.
من بین خوابو بیداری کامنت ها رو یکدرمیان خوندم و قبل از اینکه این نثر زیبای شما رو ببینم در چند جمله همه دانایان دنیا را به درد کشیدن دعوت کردم. البته درد همراه پایداری و ماندن بر سر پیمان.
چون میبینم دنایان ما بجای مرهم بودن در تلاش به اشتراک گذاشتن درد خودشون با مردم کوچه و بازار هستند.
فکر میکننم آگاه کردن مردم بدین معنیست که آنها دست از زندگی بکشند و به راهی که ما رفته و نشان میدهیم بروند.
واله انصاف نیست. این مردم حتی بیش از حد تحمل خود درد و رنج دارند. دیگر لازم نیست ما با آگاه کردن اینچنینی بر دردشان بیفزاییم.
شکی نیست که آگاه کردن مردم تنها راه نجات است و جز این گریزی نیست و دانایان باید همه همت خود را دراینراه بخدمت بگیرند.
اما چند نکته دراین بحث نهفت ست:
1 – اصولا انتظار ما از مردم چه هست. اینکه آنها برای مبارزه کردن و انقلاب کردن و تحمل استبداد را نداشتن و به خیابان آمدن و دیگر به خانه برنگشتن هستند.
یا برای زندگی کردن و از زندگی لذت بردن و تلاش برای زندگی خود را بهتر کردن؟
2 – دادن چه نوعی از آگاهی به تخفیف دردهای مردم کمک میکنه و در نهایت براشون قابل تحمل میکنه؟ تهییج و تشویق مردم برای فداکاری و ازخودگذشتگی و مبارزه کردن و به میدان آمدن کارامد تره یا اینکه آنها رو به حقوق خودشون آگاه کنیم و اجازه بدیم راه مبارزشونو خودشون انتخاب کنند وبا تجربه و خطا به نتیجه مطلوب خودشون برسند.
3 – چگونه و از چه طریق و با چه آهنگی (سرعت) این آگاهی میتواند به مردم منتقل شود.
آیا با زندگی در بین خودشان و گام بگام و باسرعت یادگیری خودشان و یا از راه آموزش تندخوانی و دوکلاس یکسال خوندن و با هزار پارتی به مدرسه تیزهوشان رفتن.
من گفتم دانا بودن تاوان داره و تاوانش درد کشیدن از اینه که دیگران نمیخواهند و یا نمیتوانند به اندازه تو و با سرعت تو به دانش دست پیدا کنند، با اینجال تو ناگزیربه آگاه کردن آنها هستی و به اندازه و با سرعتی که ظرفیت اونها اجازه میده.
تازه من فکر میکنم روشنفکر امروزی باید بسیار احساس خوشبختی کنه که مردم روزگارش حد اقل میخواهند به دانایی دست پیدا کنند.
بهرحال لوسیفر عزیز! متاسفم که بجز دعوت به صبر و پایداری و مبارزه برای آگاه کردن مردم ارمغانی برات ندارم و معتقدم که تو بیش از هرکسی تحمل و لیاقت این درد کشیدن رو داری چون تو ستاره سحری ما هستی. و تو هستی که سحر رو به ما نوید میدی و لذا تو بخرد بخردان هستی.
لوسیفر1 گفت:
گردوجان! دوست فرهیخته ام ! بیا دمی کنار هم بنشینیم و سفره دردهای دلم بر تو بگشایم . کاش می توانستم تورا میهمان نوای غم الوده تار خود کنم. من هم ازین مردمم. از کیسه این مردم ارتزاق کرده ام و تحصیل نمودم. هیچ تافته جدابافته ای نیستم. همچنان که تو نیستی و دیگران. قشری ازین مردم و در دل آنها. من بخرد بخردان نیستم که نیک دریافته ای پشیزی برای خرد و منطق ارزش قائل نیستم. و آدمی را اشرف مخلوقات نمیدانم و … صحبت از زندگی اجتماعی انسان است. من طاقت فریاد دخترک معصومی که به جرم بدحجابی به درون ارابه های جهل پرتاب می گردد ندارم. من طاقت توهین به مقام روشنفکری را ندارم. همان آسمان روشنفکری که با ستارگان درخشانی زینت یافته است.من طاقت دریدگی و وقاحت تریبونهای اینها را ندارم. من طاقت حمله ملخهای استبداد به مزرعه امید مردم ندارم. من طاقت نگاه شرمسار و زبان دروغگوی پدری را ندارم که تنها به دلیل امید به زندگی دخترکی پس انداخته و اکنون از تامین جهاز او ناتوان مجبور به فروش شرف و مردانگی خود برای حفظ مردانگی خود در برابر دخترشست. موسای درونم عجیب از بردگی بنی اسرائیل مردمانم در جوش و خروش است. نبرد پای دروازه های میناستریس آغازیدن گرفته است. از یک طرف مردمی ناتوان و رنجور و اسیر در غل و زنجیر باورهای خود و در مقابل همه سیاهی ها و سپیدی ها و خوبی ها و بدی ها و… تو گویی اجزای جسم خدا با هم می نبردند. کشتار دهشتناک حوله را فراموش که نکردی؟ چرخ مرگ را در اجدابیا به خاطر داری؟ می بینی ناکارآمدی تمامی عقاید بشری را ؟ چه فرقی می کند این چرخ را قذافی بچرخاند یا هانیبال و یا اسکیپیو آفریکانوس؟ مهم چرخش این جرخ است تا کودکان معصوم فرشته وار بمیرند. تا نیکی و بدی پیروان خود بازشناسند. تا الوهیت توجیه یابد. تا دلار بالا و پایین شود. سود. پول. سرمایه. پس چرا یهوه در ده فرمان خود ازین مقوله مهم غفلت نمود؟ سازم بعد تصاویر حوله با من حرفی نمی زند. با نفرت می نگرد مرا. بعد یوغ نهادن بر گرده مردم کشورم خون گریه می کند. مردمی که تنها سرمایه امیدشان به یغما می برند همچنان که دیگر سرمایه هاشان. شرافت و آزادگی را. من برای این مردم تجویزی ندارم و تنها شرمسارم. مگر ما نبودیم که وعده آرامش و آسایش و امید به ایشان دادیم؟ من ازیشان شرمسارم و پوپر نیز و پیامبر و خدای هم. گردوی عزیزم! اسپینوزای دوست داشتنی من! این روزهایم ز اندوهان روان زندگیم تار است. روزهایی که حتی نمیتوانم این اندوه را فریاد کنم تورا در کنار خود یافتم تا درد و رنج را برایت بگویم. درد و رنج. همان خاک زیر پای استر «امین» گه چشمان تیزبین سامری از آن غافل نبود. خاک زاینده و آفریننده. آرزومندم ستاره سحری باشم و با تمام شدن عنقریب جانم روزگارتان روشن و سپید گردد.
گردو گفت:
لوسیفر بسیار عزیز
ممنون از اینکه منو لایق دونستین تا از دردهاتون برام بگین.
امیدوارم لیاقتشو داشته باشم.
هرگز خودمو نمیبخشم که با قلم قاصر و زبان الکن خود به زیبایی نثر شما لطمه میزنم.
شاید اگر نیاز شخصی من به گفتگو نبود هرگز نباید کلمه ای در پاسخ میگفتم چرا که شما با روح حساس و لطیف خود تا اعماق دردها رو می کاوید و با نثر فاخر خود به زیبایی بیانش میکنید.
هرچند هرچه از عمق و وسعت این دردها بگوییم کم گفته ایم، چه، تنها باگفتن مکرر درد ست که چاره سازی میسر میشود.
اگر عمده تاریخ ادبیات ما را شعرای ما میسازند، اگر اشعار شعرای بزرگ ما بر بیان دردها متمرکز شده ، اگر موسیقی ما انباشته از ملودیهای سوزناک است و اگر تصنیفهای این موسیقی سرشار از درد است،همگی از این نشان داره که باید درد را گفت.
اما لوسیفر عزیز چه خوب گفت آن شاعر بزرگوار که:
ازدشمنان شکایت برم به دوست گر دوست دشمن است شکایت کجا بریم
و متاسفانه داستان همه دردهای ما در همین دو خط تفسیر میشه.
در گذشته های دور این دوستان اکثریت خاموش بوده اند و به جایی حساب نمی آمدند که حتی کسی آنها را مورد خطاب قرار دهد.
سعدی پادشاهان را نصیحت میکند، حافظ روحانیون را ملامت و خیام چاره ای نمی یابد جز دعوت به خوشباشی.
وهنوز در قرن 19 که انقلابها همه دنیا را در نوردیده و در دیار فرنگ نخبگان برای مهار کردن نادانی دورخیز میکنند، امیرکبیر فرهیخته چشم در گرو اصلاح دربار فاسد قاجاریه دارد….وهنوز نزدیکتر، مصدق بزرگ در قرن بیستم از فرط ناچاری برای «محروم کردن بیسوادان از حق رای دادن» لایحه به مجلس میبرد.
متاسفانه نخبگان ما آنقدر فرصت نیافتند که مهار نادانی این دوست را– چنانکه در دیار فرنگ – در دستان خود بگیرند تا بالاخره غول نادانی از نهاد دوست بیرون آمد.
و اینک ماییم و این غول از شیشه بیرون آمده.
حالا سیب و کجا گم کردیم، یا اصلا سیبی تو دستمون بوده یا نبوده، یا کسی اونو ازمون دزدیده یا بزور گرفته.
همه اینها پازلهایست که قطعات گم شده فراوانی داره. بهمین دلیل به تعداد روشنفکرهای ما براشون جواب وجود داره.
با این حال من فریاد زدن درد رو صلاح کار نمیدونم. چون پرخاش ما غول رو وحشیتر میکنه. من معتقدم گریزی نیست مگر رام کردن این غول و نیست جز مدارا و نرمخویی و البته بهمراه ممارست.
بهمین دلیل معتقدم روشنفکر باید برای درد کشیدن آماده باشه. نه اینکه مستحقه، بلکه ناگزیره.
EhSAN گفت:
لوسیفر1 +
به انسان و بلوغ انسان ایمان داشته باشیم .بشر بدون همه این پلاکها و ایسمهای آویزان بر گردن هم میتواند درست زندگی کند.
vasat piaz گفت:
کیوان گفت:
کامنت من گم شد؟
راستی، سلام داش جوات.
vasat piaz گفت:
نسوان جانم؛
غلط املایی رو میشه پای تبدیل پینگلیش به فارسی گذشت
بیشتر مراقب غلط و غلوط گرامری باش، عزیز دلم
«آهان منظورم اینه که من هم مستم، هم غلط دیکته ای نمیتونم بگیرم »
کمای اون وست قبل از هم بی مورد است خب
vasat piaz گفت:
جوات یساری گفت:
ولی انصافا یک دقیقه و هفت ثانیه اولش که آهنگ خالی هست خیلی باحال بود. موضوعشم که درباره خوشگلا و روشنفکری بود. مو سیبیل و تیپو تال آقایساری نیز خیلی باحال بود ، همچنین خیلی باحال بود این یقه خرگوشیِ لباس استاد . . . ،دمت گرم اینشالا همیشه بساط ADSLشما برقرار بادا مستدام.
پیشنهاد میکنم گردو و کیوان در کنار تار نوازی و موسیقی ایرانی به این «موسیقی روشنفکری» گوش جان فرا دهند 😉
پ.ن: ملت در دوران پهلوی چه عشقو حالی کردنآ! عرق پن سیری باماستو خیار ،کاباره اوین درکه لاله زار، آخرشم بد مستی کردن،. . . 😦 دهن تمامی انقلابیون سال1978سرویس 😡
دست من اگر بود ،میرفتم رضا پهلوی رو میاوردم و یه پادشاهی شبیه پادشاهی کشورهای اروپایی مثل انگلیس یا هلند راه مینداختم. . . هرکیم میگفت اسلام دین رحمت هست یا میگفت حکومت مذهبی سرشو گوش تا گوش میبردیم از کله ی مسلمونا منارجنبون میساختم . اولیشم همین هما و سرکار خانم کاظمی بودن.
کیوان گفت:
با پوزش (اگر تکراری بود) یک بار این کامنت را منتشر کردم ولی گم شد، با خواندن نوشتههای اخیر آرش، رهگذر و گردو حیفم آمد مورد نقد و نوازش دوستان قرار نگیرد.
1- ساحل غربی عزیزم
کتاب فوقالعادهای از خانم باربارا تاکمن (در فارسی توسط استاد برجسته عزتالله فولادوند بنام برج فرازان ترجمه شده) در تحلیل سیاسی اجتماعی 25 سال منتهی به جنگ جهانی اول وجود دارد که علاوه بر دقت و صحت، از جذابیت و شیوایی به رمان میماند. و میتواند مطالعات شما را کامل کند.
اما بحث من و «یک ایرانی» در مورد پایان جنگ دوم و آزادی اروپای شرقی بدست ارتش سرخ است.
گردوی عزیز
من دلیل حمله شما به آرش را متوجه نمیشوم. با اینکه در اغلب موارد با آرش اختلاف عقیده دارم، اما فکر میکنم صراحت لحجه ، و پنهان نکردن منافع خویش در لباس ایدهآلها و اندیشیدن به سود و هزینه اعمال اجتماعی همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم.
آرش شجاعانه همان چیزی را میگوید، که اغلب مردم از گفتنش اکراه دارند اما به آن عمل میکنند. آرش میداند که شرایط موجود تا چه حد فاجعه آمیز است. اما به تجربه، از سقوط و تلاشی موجودیت ایران میترسد.
بارها خواندهام که این حرف ساخته و پرداخته مزدوران نظام است. اما واقعا چرا مردم تنها زمانی به اعتراض میلیونی و گسترده در خیابانها پیوستند که نوک پیکان اعتراض متوجه موجودیت نظام نبود؟
هیچ کس عاشق این سیستم تا ریشه فاسد نیست. اقبال مردم به اصلاح طلبان یا موسوی به دلیل پایین آوردن هزینههای تغییرات بود. ظرف 40 سال گذشته مردم هزینههای زیادی در برآوردن رویاهای خام خویش پرداخته: فکر کردیم با رفتن سلطنت به بهشت دست مییابیم، شهید دادیم؛ گما کردیم با اسلامی شدن حکومت رستگار میشویم، شهید دادیم؛ خیال کردیم نایب امام زمان بر ما حکومت دادیم 5 سال بیشتر جنگیدیم؛ فکر کردیم داریم شیطان بزرگ جهان را به نمایندگی از تمام دنیا سر جایش مینشانیم تحریم و تحقیر و …. را تحمل کردیم.
حالا هم توقع داریم بدون مشخص بودن آلترناتیو، بدون توافق برسر رهبری مشترک، بدون اینکه حتی توافقی تاکتیکی بین اپوزیسیون وجود داشته باشد، بازهم مردم ایثار کنند. نصف بیشتر روشنفکران هنوز به موسوی و کروبی توهین میکنند.
زمانی لااقل در کلمه و بدون وقوف به محتوی بر سر جمهوری اسلامی به اتفاق نظر رسیدیم، نتیجه این شد که میبینیم. حالا بدون هیچ نقشه و اتفاقی – حتی در کلام – چرا باید توقع ایثار داشته باشیم؟
من گمان میکنم یک آرشیتکت تازه فارغ التحصیل خوش ذوق بتواند نقشههای محیر العقولی از شهر ها بنا ها و سازههای یادمانی عظیم رسم کند که یکی از دیگری زیباتر و دلفریب تر باشند. اما اجرای آن نقشهها از مقوله دیگریست.
ضمنا با تمام آیههای یاسی که خواندم بدون اینکه بتوانم دلیل محکمی بیاورم، گمان میکنم همانطور که حکومت شاه به دلیل ماهیت فردیش با بروز اولین اشتباهات او ظرف چند ماه برچیده شد، نظام فعلی هم دچار بی شمار تناقضات شکلی و ماهوی است که هرکدام از آنها میتواند پاشنه آشیل سیستم باشد. اتفاقا وجود افرادی مانند آرش که بدون پنهان کردن منافع خویش و ریاکاری هر یک نماینده طبقه خویش باشد اولین گام به سوی جلوگیری از تمرکز مجدد قدرت در دست یک شخص یا طبقه خواهد بود. و نشان از بلوغ اجتماعی ما دارد.
آرش گفت:
جناب کیوان ؛
همه اونهایی که به من حمله میکنند(حتی در دنیای واقعی) نه به خاطر نظراتم بلکه به خاطر اینه که صراحتا هرآنچه هست رو بیان میکنم ؛ اما جالب اینجاست که من همون چیزی رو میگم که اونها دارن عمل میکنند ولی مدام دم از ایده آلهایی می زنند که حالت تهوع ایجاد میکنه ؛ چون روش زندگیشون چیز دیگه ای رو نشون میده؛ وگرنه اگر عملشون در راستای ایده الهاشون باشه اتفاقا من خیلی هم استقبال میکنم .
در خصوص دیگر موارد هم باز شما درست میگید؛ در بهترین حالت و حتی در دموکرات ترین شکل حکومتی هم من اگر خیلی هوشیار باشم بتونم نماینده و جستجو گر منافع طبقه خودم باشم ؛ اصلا جامعه در کشاکش بین طبقات مختلف شکل میگیره و دموکراسی از همین جاها سرو کلش پیدا میشه ؛ من هیچگاه نمیتونم نماینده تمام مردم باشم و اصولا این کار شدنی نیست ؛ البته من قطعا در این میون به منافع ملی هم فکر میکنم و سعی میکنم منافع طبقاتی در تضاد با منافع ملی نباشه ، اما این کاملا با در نظر گرفتن منافع تمام مردم متفاوته.
مردم سراسر دنیا عاشق شنیدن شعارهای زیبا هستند ؛ در همین ایران اگر همین الان هم کسی بیاد و بگه برق مجانی ؛ اب مجانی ؛ گوشت مجانی میدم ؛ بدون اینکه امکانش رو بسنجند جذب اون آدم میشن ؛ در همین فرانسه ماه گذشته سوسیالیستها با وعده رونق اقتصادی به جای ریاضت اقتصادی اومدن روی کار ؛ اما آروم آروم دارن پس میکشن؛ مردم عاشق دروغ شنیدن هستند.
جوات یساری گفت:
عالی جنابان کیوان ،آرش
بینهایت ممنونم ، شما اون چیزی رو که من نمی تونم روان بنویسم و بگم را در قالب های روان و گویا تر بیان کردید.
ایران با وجود افرادی مثل شما شاید به آتلانتیس یا اتورپیه نرسد ولی بدون شک به جای بهتری برای زندگی تبدیل خواهد شد . خیلی عمیق آرزو دارم مملکت روز به روز به سمت تعقل به دور از هیجان حرکت کنه . ایران روزهای سختی رو پشت سر میزاره .(از یک سو زیاده خواهی های دول غربی و از سوی دیگر تمامیت خواهی هیئت حاکمه ی فعلی)
من همین جا بدون نوشتن کامنت اضافی میخوام ،بخش پایانی نوشته ی دوست عزیز رهگذر رو هم تایید کنم که گفته بود: «ماندگاری و تطبیق پذیری نظام بیشتر از این که مولود نبوغ ایده پروری نخبگان نظام باشه، محصول نادانی و کمفهمی و تجربه نگرفتن از گذاشته ماست»
* * *
به قول جناب کیوان هیچ یک از گفته ها رو نمیشه دربست رد کرد و هریک بخش هایی از واقعیت های موجود است.
من برای چندمین بار ضمن احترام به همه ی دوستان میخوام مطلبی رو بگم. تقریبا در مسیر زمان و طبق کامنت ها دستم اومده کیا ایران هستن و کیا بیرون از ایران.
تقریبا اونایی که داخل کشور زندگی میکنن تحلیل هایی به مراتب نزدیکتر به واقعیت دارن . متاسفانه این از آفت های مهاجرت هست. دیدن و مشاهده ی کشور از ویزور دوربین یا اینترنت چیزی جدای از حضور در کانون هست. من میگم اگر واقعا علاقه ی قلبی به میهن وجود داره نباید ارتباط نزدیک با سرزمین مادری قطع بشه .
از دور نظاره گر بودن و نظریه صادر کردن شما ربطی به من ندارد ، اما توقع نداشته باشید که به نتیجه ی ملموسی برسد . شاهد من بر این مدعا نسلی بود که به جبر شرایط زمان و مکان در سال های اول انقلاب 78 مجبور به ترک وطن شدند . و با گذشت زمان شناخت خود به کشور را از دست دادن و با تمام تلاش ها میتینگ ها و رایزنی ها به کوچکترین موفقیت و کامیابی دست نیافتند ، پیر شدند و مردند و پیش بینی هایشان جامعه ی عمل بر تن نکرده آه در مشت شد.
هیچکدوم از رفقای مهاجرت کرده ارث پدری بنده رو بالا نکشیدن که بخوام باهاشون دشمنی داشته باشم ،و به سبیل عمه ام میخندم اگر بخوام بگم مهاجرین حق اظهار نظر ندارند . اینارو به عنوان یک هموطن دوست و ساده ی ایرانی مطرح کردم. . . احساس سوختن به تماشا نمی شود ،آتش بگیر تا بفهمی چه میکشم
* * *
یک باره دیگه در پایان از دوستانی مثل کیوان آرش گردو پرواز رهگذر یک ایرانی ساحل غربی و حتا سرکار خانمِ انقلابی یلدا سبز پوش تشکر میکنم. صحبت های دو روز گذشته ی همه ی شما برای من آموختنی های مفیدی داشت.
و همچنین سپاس ویژه از بانوانِ نویسنده ی وبلاگ نسوان که بستر گفتگو رو به وجود آورده و می آورند.
در ادامه ی برنامه به یکی از آثار ماندگارِ جوات یساری استاد آواز و موسیقی بین الملل که توسط دوست عزیز vasat piaz مسترینگ و آماده شده گوش میدهیم 🙂
گردو گفت:
کیوان گرامی
استفاده کردم.
اما نمیدونم خطابت به کی بود که اسم منو تایپ کردی.
من خودم پای اصلی دفاع از آرش هستم.
کیوان گفت:
برادر ارزشی داش جوات و رهگذر عزیز
گفتگوی جالب شما مرا خیلی به فکر برد. چه شما چه گردو چه یلدا چه بهاران و چه آرش و چه ویولتا و ساحل غربی، ماهگون، ترازو و …
هر یک پارهای از حقیقت را میگویید. احساس من اینستکه جایی چیزی بر خطاست. نمیشود اینهمه با هم اختلاف داشت و در عین حال درست گفت. گویا صورت مسئله معوج است. یا با معلومات هندسه دبیرستانی بخواهی مسائل هندسه نا اقلیدسی را حل کنی.
نمیدانم شاید داش جوات راست میگوید که ما احتیاج به فیلسوفی وطنی داریم. البته آنهم بعید میدانم راهگشا باشد. هیچ دو نفر آدم برجستهای را نمیشناسم که تحمل نقد و گفت و گو با هم را داشته باشند و هر یک دیگری را مزدور رژیم یا بیسواد و مهمل باف خطاب نکنند.
سرم درد میکند. گویا ویولتا بهترین راه را انتخاب کرده: مستی و لحظهای فراموشی ….
گردو گفت:
کیوان جان!
نوش!
واسه خودت هم بریز.
همه بحث سر همین درده آقا. دانستن ذکاتش درد کشیدنه. منتها ما میخوایم هم دانا باشیم هم درد نکشیم.
خیال کردیم دانا بشیم مارو میگذارن روی چشمشون و از گل نازکتر هم بهمون نمیگند.
نه دوستان! اگر تحمل درد نداشتین از اول اشتباه کردین که این راهو انتخاب کردین. حالا هم دوراه بیشتر نداره. یا سر حرفت میمونی ودردشو میکشی، یا کلا فراموش میکنی. با جارو جنجال به هیچ جا نمیرسی.
نمیگم چون اینجا دیار حلاجها بوده، هرجای دنیا که بری دانایی درد داره.
EhSAN گفت:
یکی نیست بگه آخه مردک تو خودت جز جانفشانی و جلز و ولز برای حفظ ارزشهای ! این نظام و بقای اون در اینجا چه کردی.جز این بوده که برای مخالفت با هر چیز کثافتی شیشکی انداختی ؟ جوجه بسیجیانی مثل تو جز هاج و واج نگاه کردن به سرمایه های به فنا رفته چه خواهند کرد؟ حالا که یه بار صحبت از راهکار و آگاهی و ساختار شکنی شد اومدی و از آرامش دم میزنی و پیشبینی میکنی ؟ خودتون بهتر از هرکسی میدونید طرح نجات مملکت و این خزعبلات چقدر خنده داره.توی این صفحات جز آگاهی دادن اطلاع رسانی تابو شکنی و گزارش طرز دیدگاههای مردم دنیا و اینکه دیگه کسی وقتشو برای بحثهای دینی هدر نمیده ،کار دیگه ای نمیشه کرد اقا جان آگاهی آگاهی آگاهی رو ولش کن بساط عرق رو بیار جک بگید جناب مست کنه واسمون آواز بخونه 😆
ج.ا امثال شما ازاد اندیش و فرهیخته رو داشته باشه هیچی نمیخواد .بسیجیان فرهیخته و روشنفکر . عده ای ساده لو رو هم با اراجیف خودت خام میکنی آفرین . تو مزد بگیر نظام نباشی کی باشه؟ ما هم دیگه رفع زحمت کنیم . گویا به قول دوستان قرار نیست این دور باطل پایان داشته باشه ….فقط امیدوارم یه روز وجودشو داشته باشی و بعد از تموم شدن و تباهی همه چی اعتراف کنید به بیخاصیتی خودتون و شعارهای پوچتون.
آرش گفت:
هاهاها
نسوان گفت:
چرا هی میری تو اسپم؟
آرش گفت:
از من میپرسی؟ نه از من میپرسی؟
نسوان گفت:
با یک ای پی ثابت داری میای با ای میل یکسان تا الان 4 بار بلعیدت! ببین من میرم خرید تا برگردم پشت در می مونی حوصله ت سر نره.
بوس
جوات یساری گفت:
مهندس ، تا اونجایی که یادم میاد گفتی از بغالی سر کوچه وی پی ان میگیری ، به احتمال 60 یا هفتاد درصد ایراد از وی پی ان شما هست ، پیشنهاد میکنم اکانت وی پی ان رو تغیر بده ، مشکل حل میشه احتمالن
جوات یساری گفت:
به این رفیقتم بگو یه بار دیگه در پنل صفحه ی دیسکیشن چک کنه ،شاید در باکس پایین چیزی باقی مونده باشه
کامیکازه گفت:
بالاخره مردم روبسپیر ان و یا احمودی روبسپیر ؟ ! یا خودت که از دنیای لویسفر خان می آی ؟ این شریح که گفتی یعنی چه جناب میرابو ؟