خدا چشماشو ماليد و از خواب عصرگاهي بلندشد. دلش چايي ميخواست ،اما حوصله كرنش و مدح و ثناي فرشته ها رو نداشت ،پس بي خيال چايي شد و پرده رو كنار زد تا نگاهي به ادماش بياندازه . دلش يه صحنه ي زيبا ميخواست ، يه چيزي كه شادش كنه .
رضا ته چايي اش رو هورت كشيد و پول چايي رو داد و از قهوه خونه زد بيرون ، ماشين رو روشن كرد و بسم الهي گفت و رفت پي روزي اش . دو سالي بود كه مسافركشي ميكرد، يعني درستش از دوسال و چهل روز قبل كه رفت خونه و ديد پسر همسايه داره روي تن لخت و خيس از عرق زنش نفس نفس ميزنه ، زنش همون شب قرص خورد و خودش رو خلاص كرد و پسرك هم فراري شد . رضا هم اشكاش كه خشكيد در خونه رو بست و براي هميشه شد ساكن ماشين اش
مسافر اول دربست كرد براي سرپل تجريش ، پيرزن نذر داشت هرچهارشنبه بره امامزاده صالح تا شايد فرجي بشه و سرطان پسرش خوب بشه . پسري كه سه ماه بعد مرد و پيرزن به سال نكشيده دق كرد و رفت پيش پسر ….. دو ، سه نفري توراهي سوار كرد تا مردي هن هن كنان گفت دربست و نشست و سيگاري گيراند . داشت ميرفت خونه ليلي دخترك نوزده ساله اي كه سه ماه قبلش اومده بود از مهندس پول قرض كنه . منتها چون ضامني نداشت تنش رو وجه الضمان كرد و شد صيغه مهندس . ليلي از مهندس و اون شكم گنده اش و اون خس خس سينه اش نفرت داشت اما چاره نبود بايد شهريه مدرسه برادرش رو جور ميكرد ، برادرش هنوز بچه بود … سال بعد ليلي كه از مهندس حامله شد مجبورش كرد عقدش كنه ، مهندسم از ترس زن و بچه و ابروش ، يواشكي عقدش كرد و براش يه خونه گرفت و هفته اي يكي دوبار ميرفت خونه زن دومش
محسن و مرجان مسافراي بعدي بودند ، عقب نشستند و دم گوش هم پچ پچ ميكردند و ريز ميخنديدند. داشتن ميرفتن بازار واسه خريد عروسي ، فاميل بودند و از بچگي هم رو ميخواستند، اوضاع مالي شون تعريفي نداشت . عقد كه كردند تصميم گرفتند با همون وام ازدواج اشيونه شون رو برپا كنند ، اون روز مي رفتند اجاق گاز بخرند ، توي يك مغازه مرجان يك گاز ساده سه شعله انتخاب كرد ….پول شون به گاز فردار نرسيد… حاجي كه فهميد نامزدند و دارند اسباب عروسي رو جور مي كنند به شاگردش گفت يه گاز پنج شعله فردار بار وانت كنه . مرجان و محسن هم ذوق كرده بودند و هم بغض . حاجي پنج سال بعد كه مرد لبخند به لب داشت .
نيلو كه نشست تو ماشين به رضا گفت: ماشينت ضبط نداره؟ رضا تو ايينه يه نگاهي به چاك سينه لخت و صورت پراز ارايش نيلو انداخت و گفت : نه …… نيلو عجله داشت بايد زودتر تا سام نرفته بود بهش ميرسيد ، قراربود برن شمال و اين يعني واسه چندروزي جاخوابش جور بود . سه سال قبل وقتي دايي نيلو شب اومد توي اتاقش و بكارتش رو زد نيلو از خونه فرار كرد .ديگه نمي تونست بمونه ، شبا از ترس خودشو خيس ميكرد و با كوچكترين صدايي از خواب مي پريد و جيغ ميزد …..نيلو سالها بعد يه شب گير دوتا ادم رذل افتاد كه تيكه تيكه اش كردند و جسدش رو توي بيابان هاي اطراف كرج سوزوندند .
خدا دلش گرفت ، ابري هم كه همون حوالي بود از دلتنگي خدا غصه اش شد و باريد. رضا برف پاكن رو زد ، كه ديد كار نمي كنه . دم غروب بود و با اون بارون نمي شد كار كرد . ماشين رو كناري زد . نمي دونست چرا دلش اينقدر گرفته؟ دلش يه خونه خواست ، يه سقف كه سقف ماشينش نباشه يه جاي گرم ، استخوون درد گرفته بود بس كه تو ماشين يا تخت فنري دفتر اژانس خوابيده بود ، اما ترس داشت …يعني وقتش بود كه برگرده ؟ خونه براش منطقه ي ممنوعه بود و از واكنش خودش و هجوم خاطرات تلخ مي ترسيد ….اما دلش بدجوري گرفته بود
كليد رو توي قفل چرخوند، در جيرجيري كرد وباز شد پشت در پربود ازكاغذ و قبض هاي پرداخت نشده . كليد برق رو زد ، خوبه، برق هنوز وصل بود .همه جا رو خاك گرفته بود كليد رو روي طاقچجه پرت كرد و رفت زير دوش ، اب سرد با گرمي اشك هاش قاطي شد و لباس هاش رو خيس كرد ……
خدا اشكي كه دو دو ميكرد رو از گوشه چشمش پاك كرد و پرده رو كشيد ، از كشوي كنارتخت سيگاري برداشت و روشن كرد ، دكترا بهش گفته بودند نبايد بكشه اما او هم ميدونست دكترا مزخرف زياد ميگن . دراز كشيد و دستش رو گذاشت زير سرش….فكر كرد چرا اينجوري شد؟ كار درستي كرده بود؟…توي اين سالها زياد شك كرده بود اما اينروزها زود به زود شك ميكرد …. قرارنبود اينجوري بشه ؟ كجا اشتباه شده بود؟ چشمش به دكمه قرمز افتاد ، خيلي وقتا وسوسه ميشد فشارش بده و همه چيز رو تموم كنه و الان از اون وقتا بود . دلش نمي خواست دردكشيدن بچه هاشو ببينه اما زياد مي ديد چه بايد مي كرد؟
چراغ رو خاموش كرد و با خودش گفت فردا…فردا يه فكري براش مي كنم ، فردا شايد اوضاع بهتر شد ….شايد
Cell گفت:
God?don’t make me laugh
آبی مبهم گفت:
تا حالا پشه نکشتی؟ بعد اینکه ترکوندیش و زندگیش رو ترتیب دادی نشستی و براش گریه کردی؟ مگسی که کله ش رو میکوبه به شیشه و بعدش بلند میشی و با مگس کش میزنی تیکه پاره ش میکنی رو براش اشک دو دو شده میریزی؟ نه!!!! تو که آدمی ناراحت نمیشی از کشتن پشه حالا خدایی که هیچ خللی در هیچ چیزیش نمیتونه ایجاد بشه رو فکر میکنی که اشکی میریزیه برای کسی؟ خدا رو خیلی با شخصیت فرض کردی. از این خبرا اگه بود این چیزایی که نوشتی نبود.
bahar گفت:
الان اینی که گفتی یعنی چه؟ خدا و اشک و ناله واسه بنده هاش؟ اصلا خدا وسط اینهمه واقعیت عریان چیکار میکنه؟
Sam گفت:
روزی یک استاد دانشگاه تصمیم گرفت تا دانشجویانش را به مبارزه بطلبد. او پرسید: `آیا خداوند هر چیزی را که وجود دارد، آفریده است؟`
دانشجویی شجاعانه پاسخ داد: «بله.»
استاد پرسید: «هر چیزی را؟»
پاسخ دانشجو این بود: «بله هر چیزی را.»
استاد گفت: «در این حالت، خداوند شر را آفریده است. درست است؟ زیرا شر وجود دارد.»
برای این سوال، دانشجو پاسخی نداشت و ساکت ماند. استاد از این فرصت حظ برده بود که توانسته بود یکبار دیگر ثابت کند که ایمان و اعتقاد فقط یک افسانه است.
ناگهان، یک دانشجوی دیگر دستش را بلند کرد و گفت: «استاد، ممکن است که از شما یک سوال بپرسم؟»
استاد پاسخ داد: «البته.»
دانشجو پرسید: «آیا سرما وجود دارد؟»
استاد پاسخ داد: «البته، آیا شما هرگز احساس سرما نکرده اید؟»
دانشجو پاسخ داد:
«البته آقا، اما سرما وجود ندارد. طبق مطالعات علم فیزیک، سرما عدم تمام و کمال گرماست و شئی را تنها در صورتی میتوان مطالعه کرد که انرژی داشته باشد و انرژی را انتقال دهد و این گرمای یک شئی است که انرژی آن را انتقال می دهد. بدون گرما، اشیاء بی حرکت هستند، قابلیت واکنش ندارند. پس سرما وجود ندارد. ما لفظ سرما را ساخته ایم تا فقدان گرما را توضیح دهیم.»
دانشجو ادامه داد: «و تاریکی؟»
استاد پاسخ داد: «تاریکی وجود دارد.»
دانشجو گفت:
«شما باز هم در اشتباه هستید، آقا. تاریکی فقدان کامل نور است. شما می توانید نور و روشنایی را مطالعه کنید، اما تاریکی را نمی توانید مطالعه کنید. منشور نیکولز تنوع رنگهای مختلف را نشان می دهد که در آن طبق طول امواج نور، نور می تواند تجزیه شود. تاریکی لفظی است که ما ایجاد کرده ایم تا فقدان کامل نور را توضیح دهیم.»
و سرانجام دانشجو پرسید:
– «و شر، آقا، آیا شر وجود دارد؟
خداوند شر را نیافریده است. شر فقدان خدا در قلب افراد است، شر فقدان عشق، انسانیت و ایمان است. عشق و ایمان مانند گرما و نور هستند. آنها وجود دارند. فقدان آنها منجر به شر می شود.»
و حالا نوبت استاد بود که ساکت بماند.
نام این دانشجو آلبرت انیشتین بود
نسوان گفت:
اوا؟ من فکر کردم دکتر علی شریعتی بود!
آبی مبهم گفت:
منبعی برای وصل کردن همچین چیزی به انشتین دارین؟ کسی که خودش مبحث تاثیر گرانش بر روی نور رو مطرح کرده که گرانش میتونه مسیر نور رو تغییر بده. منبع این موضوع رو بزار لطفن.
Sam گفت:
با اونی که ایمیل را فرستاده بود چک کردم، گفت مستر آلبرت بوده، علی آقا اون موقع جای دیگه تشریف داشتند. ببین مستر آلبرت چقدر همه چی را شفاف میگه. میگه این نیست پس اونه، این که نیاد پس اون یکی است. حالا تو باشی، ورمیداری هرچی با هرچی تناقض داره را میذاری کنار هم میگی بفرما، ببینید اینها باهم یکی هستند. خوب آدم گیج میشه. درد اینجاست که اینها دردی را در این زندگی کوتاه دوا نیمکنه. بخوای حال کنی باید یه تغییر کوچیک تو یه جای دیگه داد.
پی نوشت: لال بشه نصیحت کن.
نسوان گفت:
منبع اش اونیه که ای میل فوروارد کرده. به به .. چه منبع علمی معتبری. لابد سر کلاس بوده ایشون!
خوش به حالت سام. این حال خوشت رو می خرم.
منم اگه اینجوری همه چی رو باور می کردم حالم بهتر بود
Sam گفت:
پس همه حرفهای گفته شده اینجا منبع علمی داشته!! اعتماد به نفست را میخرم. آخ اگر من این اعتماد به نفس را داشتم….
نسوان گفت:
شما داری یک حرف رو به یک شخصیت مشهور می چسبونی که با استفاده از اعتبار اون شخص برای اون حرف اعتبار کسب کنی. پس باید رفرانس بدی که آیا اون حرف رو اون طرف واقعا زده؟
بعد هم که ازت رفرانس میخوان حواله میدی به پسر عمه تون. بعد هم میای از من رفرانس می خوای؟
دکتر، من می دونم شما حالت خیلی خوبه. می دونم منم یه چیزی رو اگه تعطیل کنم حالم خیلی خوب میشه. اون چیز اسمش هست مغز، تفکر، منطق
من نمی تونم مثل شما باشم. به من یاد دادن فکر کنم. مثلا اگه یکی به حق ازم رفرانس خواست به جای این که فکر کنم برنگردم از خودش رفرانس چیزی رو بخوام که رفرانس نمی خواد. زیر کدوم شعر و نوشته ی ادبی تا حالا رفرانس بوده که من باید می گذاشتم؟
من اینجا از احساس خودم می نویسم.. رفرانسش هم خودمم.
شما هم بیا نظر خودت رو بگو.
حرف توی دهن انشتین نگذار.
آبی مبهم گفت:
قوانین نسبیتی که واقعیست و مقاله هاش به اسم انشتین هست با این چیزی که شما منتسب کردین بهش کاملن متناقضه. قسمت زیادی از ستاره ها جای واقعیشون متفاوت هست با جایی که از نوری که به ما میرسه تعیین کردیم. واقعیت هایی مثل سیاه چاله ها و تاثیرشون روی نور خیلی روشون کار شده. گرانش میتونه نور رو منحرف و حتی پس بگیره. و چه جالب که در کمتر از ۷ دقیقه کسی که برای شما خیلی وقت پیش ها ایی میل کرده بود به شما جواب داد و بدون ارایه منبع ثابت شد! انشتین آدم کم شناخته شده ای نیست که بشه به آسونی هر چیزی رو بهش نسبت داد. هنوز هم دوست دارم که منبعی ارایه بشه برای این حرف. ( این شریعتی هم معلوم نیست چه جور دکترایی داره که نه تزش رو میشه پیدا کرد نه مقاله ایی. مرتیکه تروریست)
کیوان گفت:
آبی جان
شریعتی آخرش هم دکتراش رو نگرفته برگشت ایران. ولی داشته جامعهشناسی دین میخونده.
ضمنا تو از سابقون شدی! من خیال داشتم اولین نفری باشم که به کاپیتان ایمان میآره. حالا میترسم هابیل و قابیل بشیم!
کیوان گفت:
آبی جان
شریعتی آخرش هم دکتراش رو نگرفته برگشت ایران. ولی داشته جامعهشناسی دین میخونده.
ضمنا تو از سابقون شدی! من خیال داشتم اولین نفری باشم که به کاپیتان ایمان میآره. حالا میترسم هابیل و قابیل بشیم!
با هما هم طی کرده بودم به شرطی ایمان میآرم که به من کارت عضویت با شماره یک بده.
کاپیتان بابک گفت:
@ کیوان جان
🙂 اپلیکیشن ها از سر و کولم دارن بالا میرن. داش جوات اومده تو بدر و هلال می خواد مثل موسی بشه
بجنب تا دیر نشده
یک رهگذر گفت:
عزیز دلم برو متن نامه انیشتین که در مورد خدا و ادیان را بخوان
اخیرا 3 میلیون دلار اصل نامه (به زبان آلمانی) قیمت گذاری شده است
ایشان در اوج پختگی و صلابت علمی یک آئتیست به تمام معنا بوده است و لغت خدا معنایی جز «ضعف انسان » را برای ایشان به یاد نمی آورده است
و من تقریبا 100 % مطمئن هستم که این مکالمه هیچ ربطی به انیشتین ندارد
اولا اگر هم واقعا مرتبط باشد مربوط به زمانی هست که «»» دانشجو»»» جوان و خام بوده هست ولی نامه معروف ایشان مربوط به سال های آخری هست ایشان در مقام استاد تمامی متمایز در حال تدریس در دانشگاه بوده هست
و دوما اگر هم واقعا مرتبط باشد ، از لحاظ کیفیت استدلال «صفر و یک » (Bogus Dilemma)یکی از بدوی ترین نوع مغالطه می باشد
سوما اگرهم واقعا مرتبط باشد و نوع استدلال آن فارغ از مغلطه باشد( که نیست) در بحث خدا شناسی استناد به یک فیزیکدان نمونه خوبی ازمغلطه توسل به مرجعیت نامناسب (argumentum ad verecundiam) هست
shibaak گفت:
:)))))
likeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee
ریحانه گفت:
اره دیگه ما عادت کردیم هر چیزی که یکی واسمون فورواد کنه رو زود باور کنیم و واسه بقیه هم فوروارد کنیم! همینه دیگه که وقتی خبرگزاری مملکت (مهر) میاد از روی یک ایمیل خبر میذاره روی وب سایتش و مینویسه که اره پپسی میخواد آرمش رو بندازه روی ماه از هیچ کس صدا در نمیاد! چقدر ایمیل هی دست به دست میچرخه از نامه چارلی چاپلین به دخترش و نامه ابراهام لینکن به فلانی و …
از شما که به اینترنت دسترسی داری و میتونی با چند تا سرچ ساده بفهمی که یک چیزی که به کسی نسبت داده شده راسته یا نه، انتظار نمیره که بیای بگی که اره «با اونی که ایمیل رو فرستاده بود چک کردم»! این که نمیشه منبع که!
پارانوید گفت:
:دی ++++
RED گفت:
لول.. انیشتین اصلا خدارو قبول نداره .بعد تو میای قصه میگی ؟ برو نامه یک سال قبل مرگشوبخون
mountainsummit گفت:
زیبا بود
کاپیتان بابک گفت:
امکان اینکه انششتین چنین چیزایی گفته باشه یک در صد هم نیست. 99 درصد مطمئن هستم یک مسیحی مشنگ نوشته و به انشتین چسبونده. حاضرم حیثیت م رو سرش شرط ببندم
یک رهگذر گفت:
تقریبا تمامی مطالب مربوط به اینشتین و دیدگاه او نسبت به خدا با رفرانس در لینک زیر هست
http://www.zandiq.com/articles/0000000007.shtml
هر چند هنوز هم من عمیقا معتقد هستم که استناد ونتیجه گیری چه مثبت ویا منفی در بحث خدا شناسی به » تفکرات فلسفی » یک فیزیکدان نمونه خوبی ازمغلطه توسل به مرجعیت نامناسب (argumentum ad verecundiam) هست
vasat piaz گفت:
راستی میدونستین که انیشتن تنها ۲ گرم بیشتر از معمول داشته
و …. ۸ گرم کمتر از…… دارن
کاپیتان بابک گفت:
مرسی برای لینک رهگذر گرامی
Azadeh گفت:
Azadeh گفت:
albate hamoontor ke midoonin Anishtan yahoodi boode!!!
salam گفت:
++++++++++
salam گفت:
+++ baray sam bood
Sam گفت:
Thanks Salam
Sam گفت:
بابا این یکی از همون ایمیلهای سرگردانی بود که روزانه چند تاش را میگیریم، من هم همینجوری کپی ش کردم. نمیدونستم یک شبه اینجا به یک پانل علمی تبدیل شده و همه متفکرین با اصول و روشهای آماری و تحقیقی اینجا کامنت میذارن. بعضی وقتا آدم یک چیزی را نمیفهمه بعضی وقتها هم نمیخواد بفهمه. دانشمندان محترم توجه کنند، دوباره تاکید میشه که این یک ایمیل بود، نقطه نظر کسی نیست. قرار بود یک جای نیمه طنز بره که سر از این محفل علمی در آورد.
نسوان گفت:
اگه یه بار دیگه ای میل سرگردون برامون بفرستی یک جاییت رو گاز می گیرم که تا آخر عمرت سرگردون بشی.
حالا خودت می دونی
😉
آرش گفت:
Buzz
احسان گفت:
اگر هم واقعا این موضوع مربوط به انیشتین باشه حتما مال جوونیاش بوده . لطفا آخرین یادداشت حراج شده انیشتین رو سرچ کنید.
امضاء : کم شعور
mountainsummit گفت:
چرا همه این قدر تلخ می نویسن
چرا این همه نالان
بابا حد اقل یکی در میون منفی بنویسید.
نمی شه این داستانا هپی اند داشته باشه.
مثلا رضا میاد خونه میبینه که یه نامه از یه دوست قدیمی رسیده و …
یا اون یارو دختر فراریه با یه آدم خوب برخورد میکنه و …
یا اون یکی بچه اش شفا پیدا میکنه
دیگه داستان مال خودمونه می تونیم تهش رو شاد کنیم و بخندیم نمیشه
من نمیدونم چرا انقدر ناشادیم داریم الکی الکی وقت مون رو تو ناراحتی سپری میکنیم چرا ؟
مهاجرت دوری از خانواده
شاید دلیلش اینه
تلخك گفت:
mountainsummit جان
به قول مرحوم نوذری.. اونی که تو فیلم بود و بگو
اینی که شما میگی مال یه فیلم دیگه است
کاپیتان بابک گفت:
یک اصطلاحی تو کالج داشتیم برای کورسهای آسون و استاد هایی که براحتی میشتد ازشون A و B گرفت. می گفتیم گلابیه.
آخه بریجیتای عزیز، بانوی خوش قلم، فدای اون قلب مهربونت! مگه آزار داری که مر دمو اینجا به جون همدیگه بندازی؟ حالا نگاه کن. اینجا پر میشه از پرفسورهایی که انواع و اقسام خدارو برات نقاشی می کنن. یکی میگه شومبولش طلاست. عادل و بخشنده س. یکی دیگه میگه قلبش دریاست. و دانشمندان کافر مثل من که موجودیت نامریی شو به چالش می طلبن.
حالا من میخوام برای اینکه دعوا بالا نگیره، کار رو آسون کنم. از هم اکنون تصمیم گرفتم شغل خدا رو بعهده بگیرم. منبعد هر آرزویی دارین می تونین بمن ایمیل بزنین. قول میدم همه شونو نخونده دیلیت کنم.
انصافا خدا گلابی ترین شغل دنیا رو داره.
قسمت اول گلابی: دست به سیاه و سفید نمی زنه، هیچ غلطی ازش سر نمیزنه. نمیگم هیچ غلطی نمی کنه که ساکنین آیندۀ بهشت دکوراژه نشن.
قسمت دوم: تمام خوبی های دنیا به او نسبت داده میشه. نیروی جاذبۀ اجرام، انفجار گازها، تابش خورشید (گرما و نور)، محبت پدر، عشق مادر، پاکی، نیروی الکترو مغناطیس، بخشش، بزرگی ( چند روز پیش از دوستی در ایران پرسیدم خدا از زمین فوتبال بزرگتره. گفت بلی. از کوه اورست هم بزرگتره. رفتم تو فکر که چقدر بزرگ باید باشه! اونوقت چه جوری توی اون سنگ سیاه لعنتی تو عربستان جا گرفته رو باید بریم ازجادوگرا بپرسیم) حالا بی خیال. برگردیم به اصل جریان
قسمت سوم گلابی: نداشتن هیچ گونه مسئولیت برای گند و گه دنیا یی که ساخته. زرت! زرت یعنی چی ؟ برای بیشتر روشن شدن مسئله باید توضیح بدم که از دیگر مزایای شغل عالیجناب خدا اینه که مسئول هیچیک از بدی های توی دنیا نیست. همۀ تقصیر ها از منه. بدی ها را هم من درست کرده ام. منِ حق نشناسِ شرِ حریصِ بد ذاتِ شهوت دوستِ از خدا بی خبر. شما به اینکه کتابهای آسمانی میگن خدا منو اونطوری که می خواست، و از روی مدل image خودش درست کرد هم توجه زیادی نکنید. اینها یک مشت کسی شعر بود که تو انجیل و قرآن نوشتند و بخدا نسبت دادند. آخه اگه منو اونجوری که می خواست ساخت، که نمی تونه قضاوت و محاکمه م کنه. من باید اونو زیر سئوال ببرم که چرا تر زدی به وجودم
کار خدا فقفط اینه که اون بالا (کدوم بالا ؟) بشینه با تخماش بازی کنه و چایی بخوره
استغفرالله! زبون آدمو باز می کنن.
پس اگر قانع شدین و ایمان آوردین، برای فرستادن اپلیکیشن گرین کارتِ اینجا پیش خودم، اینجا را کلیک کنید
آبی مبهم گفت:
به نظرم شما خدای بهتری خواهید بود.
Mona گفت:
منم با آبی مبهم موافقم!
کاپیتان بابک گفت:
دوستان عزیز یک توضیح برای روشنگری و رفع سوءتفاهم
من به این نوشتۀ بانو بریجیتا اصلا بعنوان چیزی که می خواد از وجود یا عدم خدا صحبت کنه، نگاه نکردم، چون بنده خدا اصلا چنین منظوری نداشت. I should Know
بقشنگی و سبک خاص بریجیتایی، از زندگی و نکبت مملکت اسلام زده مان (از دید من) صحبت می کرد
فقط پیش بینی کردم که مطابق معمول، جنجال بپا میشه و بعضیا میان میگن اگه خدا گریه کرد، چرا چنان و بهمان نمی کنه و بعضی دیگر بگن خدا اونقدر بزرگ و بالاست که خودشو با چیزهای پیش پا افتاده، از قبیل سرنوشت بشریت و جنگ جهانی و خفه شدن 70 میلیون نفر زیر دست یه آخوند چلاق دزد، اذیت نمی کنه
در خاتمه به کلیۀ علاقمندان که میخوان بمن بپیوندند و منو بخدایی قبول کردند که بشینم این بالا بِر بِر همه چی رو نگاه کنم و انگار نه نه انگار که نگاری داشتم و اینا، خواهشمند ست با شماره تلفن یا ایمیل ذیل زیر تماس حاصل فرمایند. بعلت محدودیت مکان لطفا از آوردن خرد سالان خودداری فرمائید
———–
l-800-Call-God
———–
IAmGod(at)gmail(dot)com
———–
پ.ن. این پیشنهاد تکرار نخواهد شد. فرصت را از دست ندهید
Los Ojos گفت:
نمیدونم چرا اینقدر با این کامنت شما احساس خوبی دارم :))))
کاپیتان بابک گفت:
من هم از احساس خوب شما و آیدی بانمکتون همین طور 🙂
ابــر شلوار پوش گفت:
+++++++ کاپیتان
کیوان گفت:
کاپیتان عزیز
من اینقدر -مطابق معمول- این طرف و اونطرف و از این پست به اون پست سرک کشیدم که برای ایمان آوردن به الوهیت شما باید ته صف قرار بگیرم. از آنجائیکه ما ایرانیان – بخصوص در مسائل دینی مانند شفاعت- اهل پارتی بازی و رفیق دوستی و مرام هستیم، بالطبع توقع داشتم مرا یواشکی به اول صف مومنین خود ارتقا دهید. اما باز از آنجا که به دلیل اقامت 40 ساله شما در ممالک اتازونی و صحت و سلامت جبلی نفس، در بعضی از ویژگیهای ایرانی شما طمع نتوان بست؛ لذا خواهشمندم مرحمت فرموده ما را به جرجیسی بپذیرید.
و اما چند کلمه در باره متن
متن فوق که مثل اغلب کارهای بریجیتا شیرین و خواندنیست (اما نه چندان عمیق)، در ایران یا نزد سلفیها میتواند حمل به شرک و «مجسمه» و کفر و هزار کلمه نخراشیده و نتراشیده عربی و عبری شود، که حتی یکیش برای آنکه نویسنده را به دست متشرعین غیور و مولعان به اجرای حدود الهی ، کیفر داده و لوث وجودش را از محضر کبریای خداوندی بزدایند، کفایت میکند.
اما همین متن، ما روشنفکرانِ آتئیست را رمانده و از ترس آنکه مبادا خدای مسلولِ فوق (که احتمالا پس از آنکه با بخواب زدن خود، از زیر نگاه ریزبین نویسنده گرامی فارغ شده، از آن یکی کشوی کنار تخت، متاع را بیرون آورده و یکی دو بست هم چسبانده و آنگاه به کارسازی چرت مرغوب میپردازد) موجب تقویت دین و دینداران خواهد شد، به اعتراض و فریاد «واخِردا» واداشتهاست.
البته خیلی هم جای تعجب نیست. به قول رفقای چپی متن را باید در حواشیش مطالعه کرد. اما من پیشنهاد میکنم این متن را همانطور که هست ببینیم: یک متن سبک و شیرین (از نظر نگارش) که میکوشد حیرت عقل را در غوغای اینهمه بلایا و تلخیهای زندگی فردی و اجتماعی بازتاباند. تازه خدائیش (!) خدای باحالی بود!
یک رهگذر
عجب لینک کاملی بود، ممنون!
saeed گفت:
کیوان جان
این پست را که خواندم
جای چشمهایم را فهمیدم وای وسط کف دستمه. که نوعی کف بینی با چشم بود با علامت های هشدار دهنده و القای آگاهی وارونه
که متن بالا فیلم بود و دنیا را با چرک کف دستام دیدم فیلمی با شرکت ادمای بی عرضه ای که بدبختی هاشون می اندازند گردن خدا
فیلمی از یک مشت آدم بدبخت عوضی حقير. موجوداتی انتزاعی چمباتمه زن و…
و فیلمنامه ای تیپیکال از انزوا فرهنگ مدرن جامعه بشری
که مفهوم «Opium» در آستانه انقراض نیست
که تفکر علمی به احتمال زیاد جایگزین تفکر دینی شود
بریجیتا بدنبال ترویج دین نیست اما میگه خدا یعنی، قدرت، القای آگاهی وارونه،
انسان که فطرت نداره، چرا که فطرت یک کشش از دنیای وارونه است که جالب اینجاست بریجیتای و همه ما بدبختیها را می اندازند گردن خدا
کاپیتان بابک گفت:
کیوان عزیز
چند خطی خطاب به شما و بقیۀ دوستان نوشتم (نظر خودم در بارۀ نوشته) که می خواستم بیاد اینجا ولی یخرده رفت بالا. بقول قارپوز باغیش لار سیز
امضاء اصلی: خدا
آرش گفت:
سرور ؛ ما چک کردیم ؛ چیزی نبود ؛ شانس نداریم دیگه , اگه میشه ایمیل کن. مقصی بوکو.
نیما گفت:
خدا اسکارلت اوهارا بود؟
گیتی گفت:
🙂 🙂 🙂
vasat piaz گفت:
I & Scarllet
.
.
مجید گفت:
انعکاس آینه درون نویسنده قلبمو تاریک کرد
سامان گفت:
اصلا خوب نبود
پریزاد گفت:
یکی هست که به خاطر همه بدبختی هایی که بهمون تحمیل کرده داره برامون اشک می ریزه !!! من حتی به عنوان داستان تخیلی هم نمی تونم بهش نگاه کنم …
jooje گفت:
+++++
بوف گفت:
1- زیبا بود و به شدت کافکایی.
2- @sam ، نسوان، یک رهگذر
انیشتین موجود عجیب غریبی بود. اما معروف است به یک فیزیک دان مذهبی (یهودی). البته نه قرائت رسمی یهودیت. بلکه برای خودش قرائتی داشت. در خصوص این موضوع هم آنقدر پیش رفت که در کنگره ی معروف فیزیکدانان در خصوص تئوری های کوانتومی، اظهار نظر بسیار معروفی دارد در عدم پذیرش تئوری به دلیل اعتقاداتش به خدا. در خصوص رفرنس این حرفها هم کافیه به انگلیسی یا حتی فارسی گوگلش کنید.
اما کلن چه اهمیتی داره؟ مگر ما در کلام روزمره مان گاه که دلمان می گیرد به دوست یا همکار یا کناریمان نمی گوییم: روزگار غریبی ست نازنین. یا وقتی در زمستان یکی از ناجوانمردیهای اطرافیان دردمان می آورد مگر نمی گوییم: هوا بس ناجوانمردانه سرد است. برای این ها که دیگر رفرنس فلان صفحه از فلان کتاب فلان شاعر نیازی نیست.
این بحث هم حالا انیشتین نه. یه دانشجو سر کلاس ام ای تی. چه فرقی میکنه. در متن بریجیتا هم نقش خدا تنها یک ناظر یا به اصطلاح ادبی راوی کل است.
3- بچه ها باور کنید مشکل اساسی ما در این زمانه اعتقاد به خدا یا بی اعتقادی به آن و مذهب و این حرفها نیست. سرزمین ما، فرهنگ ما، وطن ما، هموطنان ما در شرف فاجعه ی بزرگی هستند که شاید ترویج مدارا و عشق انسانی بتواند کمی از ابعاد این فاجعه کم کند( مثل حسی که در بن مایه ی نوشته ی بریجیتا هم بود.)
نسوان گفت:
خیلی فرق می کنه. چطور فرق نمی کنه؟ این که ما بدون اساس علمی چیزی رو بپذیریم و سینه به سینه هم منتشر کنیم به حال انشتین فرق نمی کنه. اما به حال ما فرق داره
نتیجه اش میشه همین فاجعه ی بزرگ که در شرف آن هستیم!
نه برای اینکه به خدا اعتقاد داریم یا نداریم. برای اینکه با فکر کردن؛ منطق و دانش بیگانه بودیم.
هر کسی که بدون استدلال چیزی رو می پذیره یکی از همون هایی ست که دیروز چهره ی امام رو توی ماه دید. یا همین چند وقت پیش وعده های انتخاباتی احمدی نژاد را باور کرد. و پس فردا هم هر کی بیاد می تونه براحتی ذهن بدوی و ساده ش رو تیلیت کنه. برای اینکه یاد نگرفته فکر کنه. سوال کنه. ببینه چی مال کجاست. چی رو کی گفته. شونه ش رو انداخته بالا و گفته » چه فرقی می کنه!»
علاج این درد نوشته ی تخیلی بریجیتا نیست..
علاجش اینه که شروع به فکر کردن کنیم.
گیتی گفت:
» فکر کردن » از گناهان کبیره است !! … وا…نمی دونستی ؟؟
گیتی گفت:
اتفاقا به نظر من یکی از بزرگترین مشکلات اساسی ما همون » دین و مذهب » است….
یا هر چیزی که از دایره ی نقد خارج بشه و بره اون بالا کنار یک مفهوم کاملا گنگ بشینه و هر شاخ و برگ و رگ و ریشه ای رو بتونن بدون دلیل و مدرک بهش نسبت بدن …
ترویج عشق انسانی بدون ریشه یابی مشکلات امکان پذیر نیست…
نسوان گفت:
دین و مذهب زیر مجموعه ای از عادت به فکر نکردن است
اگر فکر کنیم…
برای یک ثانیه می تونیم بپذیریم که خدا دنیا رو در هفت روز افرید؟
این که مریم باکره بود؟
این که مهدی بعد از این همه سال ته چاه منتظر نشسته تا بیاد و جهان رو نجات بده
اگر فکر می کردیم..
الان از این حرفها چه نشونی بود؟
کاظمی گفت:
@ نسوان
زیاد دور بر ندار! من سرم نمیشه عقل چیه! sam اهل منطق و تفکر نیست! حافظ و مولوی و بوعلی سینا و ملاصدرا و … اینا هم عقلشون پار سنگ برمیداشته و فقط شماها می فهمید و بلدید فکر کنید؟!
نسوان گفت:
عقل و منطق اینه که هرچی شنیدیم رو بدون منطق قبول نکنیم.
نه ما نمی فهمیم
شما هم نمی فهمین
زیاد رو اعصاب من پاتیتاژ نکن کاظمی..
آرش گفت:
Buzz
پریزاد گفت:
همه مجبور نیستن مثل شما یک سری خرافاتو به اسم دین قبول کنن و بهش افتخار کنن …
mountainsummit گفت:
بچه ها اهل تساهل و تسامح باشید.
کاظمی گفت:
@ نسوان
خب حالا ین شد یه حرفی! من چکار اعصاب تو دارم. خب دارم حرف میزنم. والا!
کوروش گفت:
@کاظمی
مشگل شما اینه که فکر میکنید مولوی و حافظ و ابن سینا دانشمندان یا فیلسوفانی بودند برای تمام اعصار و کلید حل تمام معما های عالم را داشته اند ، شاید همانطور یکه فکر میکنید قران راهنمای زندگی تا ابد هست .میزان تولید علم و دانش در زمان ما در یک ساعت بیشتر از کل علم ودانشی ست که از ابتدای خلقت انسان تا ان زمان وجود داشته .
تصور کنید که یک دانشجوی فیزیک، زیست شانسی، کیهان شناسی یا حتا یک دانش آموز فیزیک وعلوم دبیرستانی در بروجرد یا هرات دانشی بسیار بیش از هر کدام از این دانشمندان در باره جهان هستی، کیهان ، و سایر علوم دارد .
کاظمی گفت:
@کوروش
من نمیخوام بگم که چون اونا آدمهای دینداری بودند پس دینداری چیز خوبیه. بحثم سر اینه که همه آدمهای دیندار یه مشت پا برهنه بی سواد نیستند. خیلی هاشون بودند و هستند که کلی آدم سالها از افکارشون تغذیه میشدند و میشوند
گیتی گفت:
بعله آبجی…..
اینایی که شما اسم بردی اسمش معجزه است دیگه….یادت نره مردم اول ایمان میارند بعد همه ی اینها رو قبول می کنند !!
تاکتیک اصلی هم همینه در دین..اول شاخت رو گیر میندازن بعد که گیر کردی قیف رو می گذارند توی دهان و هر چی بخوان میریزن توش…کسی هم بخواد تکون بخوره حتی در حد یک کتاب یا کاریکاتور حکم ارتداد میدن بهش و خونش رو حلال می کنند !!
خیال کردی الکیه…
برای همین بهت گفتم » فکر کردن » جز گناهان کبیره است ، که شما بهش توجهی کردی…
حالا اینا که چیزی نیست…تاریخ رو که در اون جویهای خون جاری شده و گردن زده شدن و جنایت ها شده و مال ها برده شده رو تبدیل می کنند به وحی خدای ارحم الراحمین و کلی هم بهش افتخار می کنند !!
ببین آبجی…
به نظر من که علت العلل و چگونگی بوجود اومدنش اتفاقا توسط گروهی بوده که خوب بلد بودند فکر کنند….در هر زمان خاص با هرشرایط خاص و با هر گروه از مردم خاص با تاکتیک خاص وارد میشن …
اغلب هم برخلاف اونچه که همه فکر می کنند ربطی به عقاید شخصی نداشته ، کاملا با مواضع سیاسی و اجتماعی شکل گرفته….
همین الان هم اونهایی که دارند اون رو تبلیغ می کنند و بسط و گسترش میدن رده ی فرماندهی و اصلیشون خیلی خوب کله هاشون کار می کنه و دقیقا می دونند دارند چیکار می کنند…همیشه هم خودشون بهترین زندگی رو داشتند ، در هر زمان …
کمربند انفجاری تقدس رو می کشند دورش و ورود به حریمش رو ممنوع می کنند چون نقد باعث میشه شک ایجاد بشه و شک در مورد هر چیزی که قبلا جایگاه محکم و غیر قابل تغییری داشته زمینه و بستر رو اماده می کنه برای فکر کردن….
به شدت هم نسبت به موضوع حساس هستند ، نمی بینی حتی کاریکاتور زلیخا هم توهین به قصص قرآن تلقی شده، یعنی کشته ما رو این حساسیت های بقول خودشون عقیدتی و در واقع سیاسی شون…
اون نیروی عظیم مردمی هم که جذب میشن دلیل اصلیشون » نیاز » است، برای همین هم منادیان و راهبران دین اولین گروه هدفشون بقول خودشون مظلومان و مستضعفان جهان است… هر چه رفاه اجتماعی بالاتر بره نیاز به معجزه و نیروی برتر نجات دهنده و سرو صداهای یوهایوهایی کمتر میشه …و تمایل به فکر کردن بیشتر میشه…..
نسوان گفت:
اونا خوب فکر می کردن و فهمیدن که اینها فکر نمی کنن .
شک نکن گیتی جان.
اونا که به مقاصدشون رسیدن. مازوراتی شون رو هم سوار شدن
اینها چی؟
اینهایی که توی همه ی این سالها
پایمال شدن؛ له شدن، تحقیر شدن.. در به در شدن
اینها آیا هیچ وقت میخوان شروع به فکر کردن بکنن؟
سوال اینه..
چند تا نسل باید تباه بشه
چقدر منابع باید به گا بره
چقدر زندگی ناقابل مثل مال من باید به فاک بره تا این گروه بفهمن که
قبل از پذیرفتن هر چیزی که به خوردمون میدن فکر کنیم؟
چند تا؟ چقدر؟ چند قرن؟
کیوان گفت:
گیتی عزیز
یکی از بهترین کتابهایی که نحوه تفکر و عمل آنهایی که به قول شما «فکر میکردند» و نحوه استیلایشان بر «آنانکه فکر نمیکردند» را نشان میدهد، رمان «بائودولینو» از «اومبرتو اکو» نویسنده معروف ایتالیایی و خالق «نام گل سرخ» است.
اما با تمام اشتراک عقیدهای که با شما و بانوی صاحب خانه در خصوص این موضوع (مذهب) دارم، دلیل تندی و تیزی شما را متوجه نمیشوم. به خاطر داشته باشیم که کاتولیسم فرانسوی 200 سال در برابر حملات غیر مستقیم دائرهالمعارف نویسان و مستقیم ولتر و آثار حکومت کنوانسیون و ناپلئون اول سخت جانی کرد و تازه در نیمه دوم قرن نوزدهم باز آنقدر نیرو داشت که دومین زیارتگاه بزرگ خود (در روستای لورد) را ایجاد کند (فیلم آهنگ برنادوت را که دیگر حتما دیدهاید؟) و همین حالا هم اگر بخواهید نام او را با گوگل جست وجو کنید اولین چیزی که به چشمتان خواهد خورد معجزه نپوسیدن جسم راهبه برنادوت سوبیرو پس از 127 سال است. که البته حتی اگر شکاک هم نباشید و تنها کتاب «بائودولینو» را خوانده باشید پوزخندی میزنید و میگذرید. اما میبینید که با تمام خرد گرایی مشهور فرانسوی و با اینکه فرانسه اولین حکومت لاییک جهان است هنوز هم متاع کفر و دین بی مشتری نیست. و متاسفانه ما هنوز در اول راهیم.
وانگهی مشکل ما بیش از آنکه به دین مربوط باشد، به شیوه تعبدی و نقد گریزانه ما در رویارویی با تمامی پدیدهها، و نیز فلسفه سیاسی خدایگان پرستی ازلی مان مربوط میشود. والا ثابت شده که رنسانس و عصر روشنگری و لائیسیته نیز در دل مباحث اسکولاستیک قرون وسطی ریشه دارد.
و دیگر اینکه به تایید جامعه شناسان، آمریکا یکی از مذهبی ترین جوامع جهان است .
تا یادم نرفته یکی از بهترین آثاری را که تا کنون برای بررسی «ریشههای شر» در جهان و توسط انسانی متفکر و بی تعصب تهیه شده را معرفی کنم. شاید مربوط به این پست نباشد اما با بحث قدیمی دین- خرد خودمان خیلی مربوط است:
http://www.zandiq.com/video/0000000375.shtml
این یکی هم از همان آقای دکتر داوکینز است و من خودم هنوز ندیدهام. اما قول میدهم از دیدنش پشیمان نخواهیم(!) شد:
http://www.zandiq.com/video/0000000407.shtml
mountainsummit گفت:
خوب کاری کردی از ایران رفتی. تو نمی تونی 70 میلیون نفر رو عوض کنی. شاید خودت هم یکی از اون ها باشی.
و اما
من مشکل رو ریشه ای تر از فکر نکردن میبینم. مشکل در گناهان کبیره است. مردم ما اهل طمع هستند یعنی بسیار طمعکارند. از همین رو فریب وعده های بی سرو ته رو زود میخورن. تنبل هستن. دنبال حل مشکلات نمی رن. بی برنامه هستن بی نظمن.
لازم نیست که بگم سر مربی تیم ملی تا به حال 100 بار درباره تنبلی مسئولین فدراسیون فوتبال تذکر داده.
اهل پای حرفشون ایستادن نیستن تا این حد که حتی این موضوع رو تئوریزه میکنن ((تساهل و تسامح))
من هم مثل خیلی ها معتقدم تا دین اسلام، خصوصا وجه سیاسیش، در جامعه ما فعال باشه ما باید خواب کرامت انسانی و پیشرفت و رفاه رو ببینیم. چون این مسائل در اسلام اصلا موضوع بحث نیست.
شاید تجربه انقلاب اسلامی تجربه لازمی بود برای نسل ما که قد بکشه و نسبت به دینش دقیق تر نگاه کنه. اما تا زمانی که فرهنگ خوش باشی و دمدمی بودن، که من نمی دونم از کجا میاد، توی رگ این ملت جریان داره وضع همینه.
باید دید راه حل چیه؟ انتقاد کردن کافیه راه حل کجاس؟ چطوری باید با این کاستی ها مقابله کرد؟
همسایه گفت:
کیوان
حرف مفت زیاد میزنی مثل کتابایی که معرفی میکنی اوسکل فکر کردی کی به حرفهات اهمیت میده؟ با این چرندیاتی که معرفی میکنی دو ساعت بلغور میکنی باید بری بادمجون واکس بزنی
گیتی گفت:
@کیوان
کیوان جان….شما درست میگی…ما هم اینجا حرف میزنیم … حرف..حرف…حرف !!
اما خودمون هم می دونیم راه نجات قوانین منطبق بر حقوق بشر و ضمانت اجرای اونه در هر جامعه ای ولاغیر…این حرفها که ماها میزنیم دلخوشکنک است ، نه چیز دیگه…
تندی و تیزی هم در کار نیست ، من تجربه ی عملی و تئوری خودم رو بیان می کنم فقط ، اگر به نظر تند میاد دلیلش تندی برخورد با ماها بوده در طول زندگیمون صرفا بخاطر داشتن نگاه دیگر و نه چیز دیگه…در واقع تبدیل شده به یکجور پیش نیاز برای شروع صحبت در جمعی که شماری از اونها اعتقادات مذهبی دارند متاسفانه !!
میگم پیش نیاز چون شما نمی تونی پیش بینی کنی کجا ممکنه به مرزهای تقدس نزدیک شدی وقتی داری حرف خودت رو میزنی !!
حتی اگه پیش بینی هم بکنی ، این مراقبت دیگه حس زمینگیر شدن به آدم میده ، کم کم تصمیم می گیری مراقبت نکنی و پای تبعاتش هم بایستی…
یکروزگاری یادمه یکی از دوستان اینجا برای یکی از نویسندگان که پستی راجع به محمد نوشته بود گمونم نوشت، تو به اعتقادات من توهین می کنی ، اما خودت به چیزی اعتقاد نداری تا من بهش توهین کنم ، مضمونش این بود تا اونجایی که یادمه…و به نظرم این عمق فاجعه رو نشون میده…اعتقاد و ارزش اعتقاد…مشکل گمونم همینه !!
بهرحال ممنون از لینک هایی که گذاشتی ، حتما میرم سراغشون…
Sam گفت:
گیتی عزیز،
کاش میشد با این دانش اندک و این تغیرات فراوان در علم همه چی را نقد کرد. ولی نمیشه، پای استدلالیون چوبین بود. ضمنا، یک استثنا، عشق چه زمینی چه فضایی، به نظر من قابل نقد نیست.
گیتی گفت:
سام جان
بحثتون عشقه ؟؟؟
اگه اون عشق شخصی بیاد در عرصه ی عمومی به هر شکل و به هر عنوانی ، با علم اون روز و دانش اون روز و توسط آدم های مختلف با تخصص های مختلف قابل نقد است…
اینهمه آدم داریم عاشق سینما ، عاشق نقاشی، عاشق شعر …کارش که بیاد روی پرده ی سینما، بره روی دیوار نمایشگاه ، چاپ بشه و خونده بشه ….دیگه بساط نقد اون وسط پهن میشه….
من آقای هنرمند و نقاشی رو می شناختم که کارهاش رو توی کمد نگهداری میکرد و انتخابی به دیگران نشون میداد ، چون عاشق خودش و کارهاش بود و تحمل نقد نداشت…
بنابراین عشق اگر اونقدر شخصی است باید بمونه توی دل یا نهایتا با معشوق درمیان گذاشته بشه !!!!
دیگه نمیشه آوردش وسط میدون شهر تبلیغش کرد بعد هم گفت قابل نقد نیست …
این مثال بود…شما تعمیمش بده به هر عشقی !!
در مورد علم هم که خودتون بهتر واردید… هیچ کسی از آینده خبر نداشته و نداره ، از اون لحظه ای که اولین ابزارها ساخته شد تا حالا ، همونطور که هیچکس نمیدونه آینده ی تونل سرن چی میشه !!
علم یعنی همین …جستجو درک خطا اصلاح پیشرفت…و در هر زمان نقد اون زمان…
Sam گفت:
صحبت از نقد عشق به نقاشی است نه خود نقاشی، نه اثر به جا مانده از عشق به نقاشی. خود، خود، عشق به نقاشی.
Sam گفت:
یه مثالی به فکرم رسید. نقد عشق منظورم نقد چیزی است که در آستانه را در آستانه کرد. نه نقد شاملو، نه نقد آیدا و نه نقد خود در آستانه. تونستم بگم؟
گیتی گفت:
عزیز جان…
خود خود عشق به نقاشی در یک نقاش در تابلوی نقاشی جلوه گر میشه دیگه !!
دیگه مکرمه قنبری هم درباره ی اون عشقش حرف داشت برای گفتن !!
حالا شما به عنوان یک بیننده عاشق نقاشی هستی و معتقدی این عشق شما رو نمیشه نقد کرد ..درسته ؟؟
اگه اونقدر اون عشق شخصی است که قابل نقد نیست یعنی به وضوح منطق خاص خودش رو داره و قصه ی مجنون و ایناست ، کلا نباید بیان بشه در جمع دیگه…غیر از اینه مگه ؟؟
چون حتما میدونی وسایل بیان و ارتباط بین آدم ها از یک منطقی پیروی می کنه…عشق شخصی که معمولا برای هر فردی یک مدلی معنی میده …باید بمونه توی پستوی خونه ی دل…یا همونطور که گفتم به معشوق گفته بشه فقط !!
چون اگه شما که عاشق خود خود نقاشی هستی یا عاشقی به عاشق شدن به عشق به نقاشی ، بری توی یک نمایشگاه نقاشی و به صدای بلند بگی من عاشق نقاشی یا وه چه زیباست عشق به نقاشی ….
همه برمیگردن و با تحسین بهتون لبخند میزنن و شاید هم تشویقتون کنند ..اما بعد میرن سراغ بحث های تکنیکی و زیبایی شناسی کارها…
گیتی گفت:
سام جان….همین چند وقت پیش یک کلیپ گذاشتم اینجا از شاملو..
نقل به مضمون در یک بخش میگه…همه ی اینها تجربه های اجتماعی من است اما چگونه این تجربه ها به شکل شعر درمیاد و بیان میشه ، چیزی است که خودم هم نمی دونم !!
میگه نمی دونم، به همین سادگی …دیگه در موردش بحث نمی کنه !! 🙂
تجربه ی من با آدم های معتقد به ماورا و مشتقاتش وغیره و ذلک این بوده …شروع می کنند با جد و جهد فراوان به بحث منطقی و حالا نزن و کی بزن !!…بعد که می بینند جواب نمیده، آخرش میرسند به اینکه » نظر شخصی من اینه » !!، بلا استثنا…
خوب آخه راجع به نظر شخصی با پارامترهای شخصی که بحث نمی کنند که انقدر…
موضوع فقط همینه…اگر نه که…. خودت میدونی دیگه…
من رفتم !! 😉
قارپوز گفت:
گیتی جان . این همه قشقرق راه انداختید که چی . یعنی خدایی نیست . من به شخصه معتقدم صانعی وجود داره حالا تو اسمشو بذار ماده .من میگم خدا . ایرادی داره ؟ چرا میخواین اینو القاء کنید که معتقدین به خدا فکر نمیکنند و جمود فکری دارند ؟ البته من از بحث های تو چنین استباط کردم
Sam گفت:
@ گیتی عزیز استاد کلام،
من اون کلیپ قشنگ را دیدم. خودش میگه نمیدونم، نه؟ حالا میشه این نمیدونم را نقد کرد؟ حرف من نقد نمیدونم است که میدونی امکان نداره. شما داری از مخلوق اثر خالق اثر را نقد میکنی. این درست. من با اینکار موافقم، و نتیجه هم میده. من میگم از مخلوق نمیتونی عشق خالق را نقد کنی. ببین ۳ تا چیز است: خالق، مخلوق، و رابطه بین اونها (اسمش را بذار عشق). حرف من سر توانایی ما در نقد است. بیا مخلوق و خالق را نقد کنیم، کما اینکه در تاریخ به شکلهای و زبانهای مختلف انجام شده. تا اینجا که مشکلی نیست، خوب. حالا بیا، رابطه بین اونها را نقد کنیم. تو همین مثل خودت، خودش میگه نمیدونم. باور کن همه چیز را نمیشه زیر تیغ جرّاحی گذاشت، و بقول بنفشه یا لیلا، فکر و منطق را بکار برد. ابزارهای دیگری هم برای شناخت در ما نهادینه شده. بلند شیم سر پا و یه خرده بالا و پائین بپریم شاید پروانه این رابطه بیاد بیرون و خودش را نشون بده، و احتیاج به چنگال و چاقوی میوه خوری فلسفه برای بیرون آورد کرم و پیله ش از خاک نباشه.
گیتی گفت:
سام عزیزم…
حرف ما سر چیه اصلا ؟؟ نقد عشق ؟؟ عشق به خدا ؟؟ سر نخ رو گم نکنیم…
من اونجا که شما صحبت » عشق » کردی ، عشق فردی و شخصی گمونم به شکل مجزا و مفصل در موردش صحبت کردم…
اونهمه توضیح به نظرت کافی نبود ؟؟؟
من در پی اثبات چیزی نیستم ، در پی توضیح موقعیت هستم بیشتر…
شما اگه عشق شخصی ات رو بیاری در صحن علنی مجلس ، این حق رو به همه دادی که هم در موردش رای صادر کنن هم تبصره و لایحه و قوانین مختلف بهش آویزون کنند….
به یک دلیل ساده…
عشق شخصی شما چون فقط پارامترهای شخصی شما رو داره ( یا مال من یا هر فرد دیگه )، اگه در صحن علنی جامعه می خواد ظاهر بشه باید نقد آدم های اون جامعه روش اعمال بشه … درغیراینصورت مطابق تجربه ی تمدن بشری قابلیت این رو داره که شکل خطرناک و خانمان براندازی رو پیدا کنه…. حتی اگه اسم لطیف و دلبرانه ای مثل » عشق » داشته باشه….. شما و من و دیگری هم نداره….
شاملو هم خودش سرسخت ترین منتقد اجتماعی بود ، گمون نکنم چیزی از زیر تیغ نقدش نجات پیدا کرده باشه ، حالا چه موافقش باشیم چه مخالف…
نمی دونم یعنی نمی دونم….معنی اش این نیست که تویی که داری در این مصاحبه از من سوال می کنی نمی تونی جواب این نمی دونم رو پیدا کنی…یا نمی تونی از من بپرسی چرا نمی دونی ، شاید بعد بدونم شاید هم ندونم …تو اگه می تونی برو پیدا کن به من هم بگو !!
برداشت من که اینه…
گیتی گفت:
آهااااااااااااااان !! حالا فهمیدم چی می خوای بگی سام !!
خوب آخه به نظرت کار درستیه منو اینجوری میگذاری سر کار ؟؟ به نظرت جوانمردانه بود این کار تو ؟؟ هان ؟؟ 🙂 ….خوب یک چشمکی، اشاره ی ابرویی …استغفرالله….
بعله….بعله…بععععععععله….من هم تایید می کنم…یعنی چی انقدر چاقو میندازیم به همه چی، هان ؟؟..یک کم بالا پایین بپریم اون کرمه تبدیل به پروانه میشه و میاد بیرون…بدون تردید !!
بعد بارون هم اومده تا اونموقع همه ی صحرا تبدیل شده به بنفشه زار….بنفشه چه بنفشه ای…
خوب بود سام ؟؟ 😉
همایون گفت:
گیتی در مورد «مصادیق توهین» و «حد و حدود آزادی بیان» که در چند تا پست قبل داشتیم، یه عالمه حرف دارم که فکر کردم با توجه به بحث پیش آمده در این پست، جا داره که اینجا بگم. ولی الان سرم خیلی شلوغه. تا چند ساعت دیگه می نویسم. بیا بخون حتما…
همسایه گفت:
همایون ، زر اضافی بزنی خودم سفت میکنمت
گیتی گفت:
همایون…. گرچه اون بحث از دید من تموم شد …اما اگه دوست داری ادامه بدی ، حتما بنویس..
من هم اومدم اینورا حتما می خونم…..
گیتی گفت:
@ سام
سام جان…حرف تو با اینکه دیروز باهات دربارش صحبت کردم و از منظر اجتماعی به نظرم همونه…اما رفت توی مخم…
صبح که انوار خورشید تابان هی از لابلای مژگان کج و کوله ام سعی می کرد نفوذ کنه به داخل مردمک و من داشتم مقاومت می کردم که چشمهام رو باز نکنم ، فرصتی پیش اومد که در اون کشاکش و جنگ طاقت فرسا چاله ها و چاهک های درون خودم رو بیشتر بکاوم …
به اوهام خودم فکر کردم ، به رویاها، کابوسها، به تجربه های کاملا شخصی و یونیک ، سفرهای درونی و بیرونی…و به عشق و تاپ تاپ دل خودم… و نقد اون…
به یک نتیجه ای رسیدم…البته بی ادبیه ولی خوب نتایج شگرفم بعد از تسلیم شدن در مقابل امواج نور و پناه بردن به اتاق فکر اختصاصی همه ی ماها که خودت می دونی کجاست حاصل شد !! 😉
نتیجه ی ذهن من اینه….
هر مفهومی یا هر حسی که قابلیت » بیان کردن » رو داشته باشه ، قابلیت » نقدپذیری » رو هم داره…
حالا هر اسمی می خوای روش بگذار… اگه می تونه بیان بشه به هر زبانی ( تصویری، صوتی ، نوشتاری، شنیداری و…..) می تونه نقد هم بشه… بی برو برگرد !!
شاید برای همین با اینکه شاملو هم گفته….» ای کاش عشق را زبان سخن بود «…. اما خودش یک کتاب شعر در وصف آیدا گفته و منتقدها هم دل و روده ی شعرهاش ،بخصوص عاشقانه ها رو در آوردند !!
بقول تو عشق زمینی و فضایی هم که در بن و ریشه ها یکیه …فرقی که نداره ، داره ؟؟
و اینگونه بود که من امروز را آغاز کردم ای سام عزیزم !! همراه با همه ی اوهام و رویاها و تاپ تاپ های دل که خیلی هاش رو خودم هم نمی دونم چیه…اما شک ندارم که بالاخره یکی میدونه چیه و دلیلش کجاست !! به گمانم که همه ی راه ها به جای رم به مغز و فعل و انفعالاتش ختم میشه …این شگفت آورترین…
خلاصه اینجوری….
کیوان گفت:
گیتی بانو
بر کیبوردت بوسه میزنم! که یه وت غیرت هواخواهانت نجنبد. ممنون بانو که هستی و مینویسی.
بوف گفت:
خوب. شما دوستان دلیل اصلی مشکلات ما در 50 ساله ی اخیر و همچنین دلیل اصلی فاجعه ی امروزی در اعتقاد الهی اکثریت مردم ایران می دانید و آنچه دستگیرم شد جانشین شدن عقل و منطق پوزیتیویستی و منطبق بر دستاوردهای علمی و فیزیک کلاسیک را جایگزین مطمئن آن می دانید.
البته این نظریه از حدود قرون 17 و 18 و دوران روشنگری به شدت رونق گرفته و زیربنای دنیای مدرن به شمار می رود. کل این دیدگاه را به روایت اندیشمندان مدرنیته می نامند. دستاوردهای بسیار بزرگی نیز به بشریت تقدیم کرده.
بحث بر سر این دیدگاه مجال مفصلی می طلبد. و باید از درک نیچه در فلسفه تا فیزیک مدرن و کوانتوم و گذر حضرت پوپر و کوهن از اثبات پذیری علمی و ایجاد متودولوژی جدید ابطال پذیری شروع کرد و گذری هم به منطق هرمونتیک و مفاهیم به اصطلاح پست مدرنیستی زد. – که سواد من در این بحث در حد خواننده جدی و پیگیر خواهد بود و نه اندیشمندی نظریه پرداز. اما آشنایی با کسانی چون دکتر داریوش شایگان و سید حسین نصر و حتی ترجمه های فلسفی داریوش مهرجویی و البته دنیایی از اندیشمندان و هنرمندان معاصر غیر فارسی زبان در این خصوص می تواند راهگشا باشد.
اما این جغد عشق و مدارا و مفاهیم اولیه ای چون این را فارق از اعتقاد به خدا و در حیطه ی اخلاقیات – به مفهوم فلسفی آن – می بینم. مبحث خدا در تئولوژی و متافیزیک است و عشق و مدارا و حقوق فردی و اجتماعی در اتیک مطرح می شود.
به همین استناد نظریات شما را در این خصوص نمی توانم قبول کنم. از طرفی با کلیت بحث شما در خصوص اعتقاد یا بی اعتقادی به الهیات و چسباندن برخی از خرافات به اصل برای تخطئه بحث مخالف هستم و فکر می کنم نوع برخورد شما همان است که دوستان هموطنمان در کیهان نماینده و تندیس مجسم آن هستند.
فاجعه ی امروز جامعه و فرهنگ و سرزمین و جغرافیای ایران هم در همین برخورد و نوع نگاه است. برخورد حذفی، تروری، مستبدانه، احکام کلی و … به زبان دیگر فتوای مذهبی یا عقلی و منطقی صادر کردن برای دریدن همدیگر.
کاش من اشتباه کرده باشم. کاش اینطور نباشد. کاش در ثانیه های آخر زیربنای چند هزارساله ی مدارا و عشق ایرانی به دادمان برسد. کاش
بوف گفت:
@ کیوان
با متدولوژی و صحبت های شما موافقم. مشکل ریشه ای ست. مرسی از لینک ها
گیج گفت:
دکتر شریعتی: به حمداله مشكل مسكن جوانان حل شده.
امروز بيش از صد جوان به دخترم گفتند خونه خالى داريم.
دکتر شریعتی عابر بانكشو ميذاره توضريح ميگه ياامام رضاحاجتمو بده
تا رمزشو بدم…
دکتر شریعتی: شباهت زنهاي ايراني با كفش ملي هر دو زود از قيافه ميفتن ولي
لامسب مرگ ندارن
به دکتر شریعتی ميگن: تو چرا اينهمه گيجي؟
ميگه: بدنيا که اومدم بابام به جاي اذان تو گوشم گوزيد
ازدکتر شریعتی ميپرسن چرا در اسلام4 تا زن بيشتر نميشه گرفت؟
ميگه: چون5 تا بشه خمس بهش تعلق ميگيره بايد يکيشو بديم به سيد
Los Ojos گفت:
چه اصراری هست که شر رو از وجود خدا بشوریم؟
شر و خیر، خوب و بد یا همه اینها در کل چه معنایی داره؟
کلا، اگر بد و شر و کثافت چیزی باشه که موجودیت مادی منو تهدید میکنه، وقت موجودیت مادی من بالاخره دائمی نیست برای چی باید باهاش دشمنی کنم؟ بالاخره که میمیرم!؟
بعد مرگ خبری هست؟ مثلا بهشت و جهنم و اینا؟ یا هیچ خبری نیست؟
اگر خبری نیست، برای چی من باید از کثافت بدم بیاد؟ بالاخره کثافت هم خودش یه چیزی هست دیگه؟
ازکجا این احساس رو نسبت که کثافت پیدا کردم؟
نکنه این صرفا یه حس ژنتیک و محیطیه که خانواده به من القا کردن؟
یعنی این احتمال وجود داره که اگر از بچگی مامانم هر چیزی گند و کثافتی رو با لبخند به من میداد منم ازش خوشم میومد؟
یا همین لبخند، چرا بر اخم رجحان داره؟
کلان چرا؟
گیتی گفت:
بریجیتا جان….
لطفا خوب به چشمهای این جد بزرگوارمون که تنش رو سپرده به آب دقت کن…
اگه تونستی معمای نگاهش رو حل کنی …اگه تونستی !! 🙂
Reza 3 گفت:
ایول گیتی! این فیلم احمدی نژاد رو از کجا گیر آوردی شیطون!
Mehrdad گفت:
یکی از بهترین نوشته های اخیر نسوان!
خیلی خدای ماهی بود! مطمئنم واقعیت داره…حتا می تونم صدای سرفه های خشکش رو وقتی از سیگارش کام می گیره بشنوم… دیگه باید حسابی پیر شده باشه… خیلی گناه داره.
با این همه من هنوزم با تمام وجود به الله اعتقاد دارم. اگه الله وجود نداره پس اون حرومزاده ای که تو آسمونا زندگی میکنه و به ریش همه مون – به بدبختیا مون می خنده کیه؟ ها؟!
موی عاقل گفت:
باید بپذیرم که عدالتی وجود نداره
میم گفت:
اما آخرش معلوم نشد اسکارلت اوهارا از خدا یاد گرفته که » فردا یه فکری براش بکنه » یا بالعکس ! 🙂
jooje گفت:
++++++
لوده گفت:
لوده گفت:
گفتم این رو هم بگذارم دوستان خق انتخاب داشته باشند
کاظمی گفت:
http://en.wikipedia.org/wiki/Problem_of_evil
همایون گفت:
خوب الان که چی؟ اینکه شما لینک دادی که موضوع «اثبات وجود شر» و «وجود نداشتن خداست» که! یعنی خودت برای نقض حرفهای خودت رفرنس میدی آیا؟؟؟
کاظمی گفت:
ایول بابا! اقلا تا آخرش اسکرول می کردی بعد نظر میدادی. ظاهرا فقط اونایی که دین دارند باید اهل تفکر باشند بقیه لازم نیست. اگه یه بار دیگه با دقت تر نگاه کنی میبینی که دیدگاههای مختلفی که در مورد شر وجود داشته رو خلاصه کرده. منوظرم این بود که این مسئله قرنهاست مورد بحث فلاسفه و عرفا و … هست و هر کی از یه زاویه ایی بهش نگاه کرده. حالا اینجا همه برای خودشون یه پا فیلسوف شدند و هر کی مثل خودشون فکر نمیکنه رو میگند که اهل فکر و منطق نیست.
همایون گفت:
سرکار خانم کاظمی! البته من هیچ کجا نگفتم شما اهل تفکر و منطق نیستید و ادعایی هم در زمینه فلسفه ندارم. فقط نوشتم این لینکی که شما گذاشتید زیر سوال بردن وجود خدا (تشکیک در وجود خدا) بر اساس تکیه بر وجود شر هست. یعنی دقیقا نقض گفته خود شما! با اجازتون تا آخرش هم خوندم و کلا نظر فلاسفه ای رو نوشته که به وجود خدا مشکوک بودن. با به میان کشیدن این لینک و این نظریه ها، به نظر می رسه شما ادعای فلسفه و اینا دارید… چون تا جاییکه من کامنت دوستان رو مطالعه کردم کسی نظریه فلسفی این وسط نیاورده بود! ولی به قول کاپیتان بابک ممنون! چون من تازه متوجه شدم که بزرگترین فلاسفه دنیا هم به وجود خدا مشکوک بودن!!! بازم ممنون…
کاپیتان بابک گفت:
مرسی بانو کاظمی. لینک جالبی بود. کمی تعجب کردم چون بیشر این صفخه با تکیه بر روی «شیطان و شر» وجود خدا را زیر سئوال می بره. بازم از این چیزا برامون پیدا کنین
raha گفت:
دوستان يه سوال تخمى داشتم؟!خواستم بدونم اين نوع تفكري كه الان تو وجود ما حاكمه,كه همه ما نبود و نيستى رو به اين بودن اجبارى ترجيح ميديم,ممكنه درست بشه؟جه جورى؟
soori گفت:
http://www.khabaronline.ir/detail/252138/society/events
داشتم اینو می خوندم که پست تو رو هم دیدم چه مناسبتی
جانی گیتار گفت:
شاید با این موضوع هم مناسبت داشته باشه…
http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=1723800
mountainsummit گفت:
عجب خبر خفنی
بی چاره اونایی که همبرگر رو خوردن. واقعا خیلی اوضاع افتضاحه.
کاش میشد فهمید محصول چه شرکتی هست.
vasat piaz گفت:
همبرگر انگشت، باید حاصل یه حادثه تو کارخانه باشه، قطع انگشت کارگر با دستگاه مربوطه
و سهلانگاریهای زنجیرهای بعدش
برای تهیه همبرگر از جاهای لطیف تر بدن استفاده
نمیکنن؟
جانی گیتار گفت:
احتمالن تا بحال از قسمتهای لطیف استفاده می شده که معلوم نشده…گویا نوع استخون دارش به مذاق ها خوش نیومده!
vasat piaz گفت:
انگشت رو با شیشلیک سرو نمیکنن مگه؟
جانی گیتار گفت:
نه اون مال پارسال بود که قیمت گوشت آدمی با دام و طیور برابری می کرد..الان با گرون تر شدن گوشت حیوانی شیشلیک رو دیگه کنارش نمیذارن
کاپیتان بابک گفت:
جانی گیتار عزیز
مرسی که با پاسخ در پست «استاد» خیالمو راحت کردی
خوراک خوندن هم برای چند روز در اومد. همین جور سرسری که به «هفت و نیم «نگاه کردم، فکر می کنم انشای آقای مجید اسلامی را بر خلاف بعضی ترجمه های دیگه، دوست داشته باشم
برای اونم، مرسی. مطمئنم که مقایسه کار ابتدایی خودم با کسی که حرفه ای بنظر می رسه، برام آموزنده خواهد بود
جانی گیتار گفت:
کاپیتان بابک عزیز، به نظرم تمرکز و فعالیت فرهنگی در فضای سایبر به چند دلیل کار درستی است. مثلن با مشکلات عدیدهای که چاپ و نشر کتاب در ایران مواجه است و در نهایت هم با کمترین کیفیت و بیشترین آسیب به متن دست مخاطب میرسد، همین فعالیتها رفته رفته به نتایج خوبی خواهند رسید. کمترینش همین است که کتابی نصف و نیمه و اخته خوانده نمیشود. شک ندارم زحمتی که شما دوستان میکشید در آیندهای نزدیک قوام و ساختار درستی برای ارائه آثار پیدا خواهد کرد. که هم مخاطب و هم جنبه اقتصادی خودش را پیدا خواهد کرد. مجدد ارادت
توسکا گفت:
http://www.digarban.com/node/9339
اینجا از بعد سیاسی به قضیه پرداخته و اصولا کل خبر بند انگشت توی همبرگرو ساختگی و در جهت اهداف خاصی میدونه
vasat piaz گفت:
کاپیتان بابک گفت:
عاشق این ترانه م. از بهترین هاست. شعر آهنگ صدای سیمین بانو…..همه محشر
آرش گفت:
پاشو بیا.
آرش گفت:
Buzz
کاپیتان بابک گفت:
ایمیل منو گرفتی؟
آرش گفت:
اون بالا گفتم. یدونه ایمیل گرفتم ولی رفتم اونجایی که گفتی چیزی پیدا نکردم ؛ اگر ممکنه برام ایمیل کن.
کاپیتان بابک گفت:
پس رفت تو سیاه چالۀ سایبر اسپیس. اونجای اونجا رو هم لطفا چک کن 🙂 من save نکردم. فقط همون جا نوشتم. ولی باکی نیست. اصل موضوع یادمه. یه چیزی شبیهش دوباره می نویسم
آرش گفت:
مرصی.کاپیتان بزرگوار.من برات ایمیل هم زدم.یه چیزهایی که میخواستی.
آرش گفت:
.Buzz
آرش گفت:
…Buzz
Sam گفت:
@آرش
اینقدر باز نزن. لیلا است نه فرشته.
آرش گفت:
نه بابا ؛ مگه نمیبینی عصبیه ؛ من می دونم ؛ فرشته است.
آدم ناراحت گفت:
با ربط :
حسن عباسی در تازه ترین ادعای خود گفت که سریال «یوگی و دوستان» توهین به حضرت نوح بوده است.
به گزارش سرویس سیاسی «انتخاب» ؛ حسن عباسی شامگاه دوشنبه در جمع اعضای اتحادیههای اسلامی دانشآموزان کرمان عنوان کرد: بنیان دروس زیست در دبیرستان و دانشگاههای ما داروینیزم است و حرفهای اسلام به کتابهای درسی ما وارد نشده است.
عباسی تصریح کرد: مشکلات ما در جنبش نرمافزاری تولید علم این است که زیستشناسی ما داروینی است.
وی افزود: دشمن با علوم حسی و تجربه غیب را مورد هجمه قرار دادهاند و افراد حرفی را که اساس آن غیب است، قبول نمیکنند.
عباسی بیان کرد: طی 20 سال اخیر ملائکه مورد هجمه گسترده قرار گرفتهاند و با ساخت فیلم و سریال به ملائکه از جمله جبرئیل اهانت کردهاند.
وی از ساخت 200 قسمت سریال علیه ملائکه خبر داد و اظهار داشت: این سریال به راحتی در دسترس جوانان ما قرار دارد.
عباسی با اشاره به هجمه دشمن به انبیا گفت: با ساخت انیمیشن «یوگی» که در ایران نیز پخش شد، شیخالانبیا حضرت نوح (ع) را مورد اهانت قرار دادند.
توسکا گفت:
احتمالا پدر ژپتو هم یونس پیامبره
بابالنگ درازم خود خداست
گیتی گفت:
🙂
جانی گیتار گفت:
کاپیتان بابک گفت:
++ دوسشون دارم برای سبک خاص و پیامشون
اولین کارشون خیلی خوب و بموقع بود DemoKracy
کاپیتان بابک گفت:
++ دوستشون دارم برای سبک منحصر بفرد و پیامی که می فرستن
کار اولشون «دموکراسی» که خیلی گرفت هم خوبه
جانی گیتار گفت:
موافقم.به نظر من هم اولین آلبومشون»همه» که دموکراسی و همین کار توشون بود از دو آلبوم بعدیشون بهتر بود.
امیر گفت:
مشکل اینجاست که تو نظرات بالا، هرکس دوست داره طرف مقابل رو متقاعد کنه یا ازش، تایید بگیره … اگر بتونیم همدیگه رو تحمل کنیم، «عصبی» نشیم، راحت تر فکر می کنیم … ( آخه اومدم اینجا، چند تا نوشته بخونم، آروم شم … آروم که نشدم هیچی، بدتر شدم !!!)
نسوان گفت:
بد جایی اومدی. اینجا برای اروم شدن نیست. میخوای اروم بشی برو شیره کش خونه.
هرری
آدم ناراحت گفت:
@ نسوان
تو هم جدیدأ خوب خشتک ملت رو پرچم میکنیا ، بذار یه وقت که اعصابت سر جاش بود بیا نظر بده.
قارپوز گفت:
کم شعور
vasat piaz گفت:
این طرف ها کمیاب و گرانِ ولی
Sam گفت:
تو هم سادهای ها!!
sahar گفت:
@sam
یادته همیشه میگفتی وقتش رسیده که خدای خود را در پستوی خانه پنهان کنیم؟
نسوان گفت:
اوا؟ من فکر می کردم اون شاملو بود..
آرش گفت:
BUZZ
همسایه گفت:
روانی ها مگه امیر چی گفت ؟ سرنوشت همتون رو مردم گاییدن
mohammad گفت:
راستش من تا حالا وقت نکردم همه نظرات رو بخونم ولی می دونم همه این بدبختی های بشر و خدا از نافرمانی یک زن شروع می شه و مطمنم همون هم می تونه همه کارا رو درست کنه.
همسایه گفت:
تو باید کلتو بکنی تو آخور یونجتو بخوری . نیازی به خوندن این پستها نیست
هرری .. بوبوبوب چخه ..
mohammad گفت:
جواب …. خاموشی است
گردو گفت:
منکه در این نوشته اسراری در اثبات وجود خدا نمیبینم.
یک نوع سفر سیال ذهن که به جریان روزمره زندگی مردم ورود کرده و آنرا به زیبایی تمام تشریح کرده.
چرا یکدفعه همه غیرتی شدند که به خدا شناسی ربطش بدند.
بسیار زیبا! مرسی بریجیتا.
شاهین گفت:
به به چه پُست خوبی ، دیشب امام ما گفت.
آقایون و خانمهای گرامی ،همینجا و در همین لحظه و در کمال صحت و سلامت جسمانی و عقلانی (آهای تو که اون گوشه نشستی میخندی !!! خیلی بی معرفتی ) با بلند کردن انگشت شهادتین اعلام می کنم که :
اولا خدا بوده ، هست و خواهد بود.
دویوما اون خدا من نیستم ، دوستان با ارسال دعوتنامه ی تشویق به ظهور بیخود برای ما شر درست نکنند.
سیوما به سلطون ابراهیم قسم که ما جاشو نمیدونیم ،الکی ایمیل نفرستید که جاش کجاست؟ فقط هرجا هست اباالفرض پشت و پناهش باشه.
نسوان گفت:
بوس بده دیگه.
شاهین گفت:
الان که نمیشه ، تو بازار هستیم داریم واسه افرا دنبال شورت میگردیم .از اون روز که گفتی مال اونم
میکشی پایین پیله کرده الا و بالله شورت میخوام برام باید بخرید هرجوری
هست. اگه سایزش گیرمون نیومد مجبوریم مال حمید رو ازش قرض بگیریم دوتایی باهم بپوشیم .
🙂
قارپوز گفت:
اپش شاهین یا همون buzz آرش
شاهین گفت:
قارپوز جان بعضی کامنتهای اینجا شخصی هستن یعنی فقط گیرنده میدونه فرستنده چی میگه .مثل Buz یا پاشو بیای آرش ،شما یا باید خود آرش باشی که بدونی چی میگه ، یا طرف گیرنده ی کامنت ، در غیر اینصورت فقط پوسته ی ظاهری قضیه رومیبینی .پس سریع و سطحی قضاوت نکن عزیزم.
آرش گفت:
شاهین جان ؛ این قارپوز کلا علاقه منده که در مورد چیزهایی که نمیدونه اظهار نظر کنه ؛ تازه میاد میگه » به تو ربطی داره؟ «
قارپوز گفت:
شاهین جان . چون از نوشته ات خوشم اومد واست بوس فرستادم اپش همون بوسیدن هست . البته بوسیدن من برادرانه بود خیال بد نکن . واما نمیدونم این buzz آرش همون یخ ماست یا یه چیز دیگه ؟ در ثانی این آرش داخله هست یا خارجه . و من دوباره بهت میگم آرش خودتو نخود هر آش نکن .دفعه قبلی ترکی اش نوشته بودم که ظاهرن متوجه نشدی و همسایه جان ممنون از محبت ات و اما ورو ور کیوانو ندیدم . زیاد به این مسایل اهمیت نده منم نشنیده میگیرم این چرندیاتو
همسایه گفت:
قارپوز
اینجا میخوای دووم بیاری باید همینطوری برینی بهشون . این ویولتا نبود بهشون میفهموندم که واقعا و واقعا خیلی ادمهای بیخودی هستن. منتها ویولتا هم از همین قماش هست . من نوشته هاش رو دوست دارم اما کلا از این نوع ادمها کینه دارم و بدم میاد ازشون. اینها عقل و تفکر ندارن
قارپوز گفت:
همسایه جان .نوکرتم . کاش همین الان پیشت بودم ویه گیلاس هم به سلامتی دوستان میرفتیم بالا . نوش جونت گوزل اوغلان
نسوان گفت:
شاهین،
افرا خوش نداشت شورت بپوشه. برای اینکه به آزادی بیان معتقد بود
بعدشم؛ من سه دقیقه پیش داشتم با حمید حرف می زدم. اگر شورتش رو گیر اوردین سه تایی میریم توش.
بقول این خارجکی ها
The more, the merrier.
ولی همه ی اینا به کنار..
اگر خواستین شورت بخرین سر جدتون خالدار باشه
خال خال زرد، توی زمینه ی بنفش.
یه حس فلسفی عجیبی به آدم میده.
آرش گفت:
هاهاها….هاهاها
آرش گفت:
@ شاهین جان
این شورت افرا خیلی کالای با ارزشیه ؛ من شخصا حاضرم در یک مزایده بابت خریدش شرکت کنم. اگر بدونی شورت افرا….
همسایه گفت:
آرش
تو خودت شورتت رو دو دستی بچسب دیگران رو بیخیال..
گاگول جان وقتی بهت میگم زر نزن و چرند نگو دیگران من رو تشویق میکنن ولی به زبون نمیارن
شما الاغها فکر کردین یکی الاغ تر از خودتون اومد و توهم زد و قارپوز رو کوبوند باید مثل گوسفند ازش تقلید کنید؟ شمایی که ادعای تفکر و تعقل میکنید نمیدونید پذیرفتن چیزی بر اساس گفته دیگران کم از پذیرفتن مذهب نیست . الاغ جان این قارپوز یکی دیگست
همسایه گفت:
کیوان رو میگم که مثل خاله خان باجی ها ی اسکیزوفرنی ور و ور چرند گفته بود به قارپوز
شاهین گفت:
@ویول جان
خیلی دلم واسشون تنگ شده، مطمئنم تو هم همینطوری .شدیم حکایت اون بچه که مامانش لقمه نون خالی داد دستش و بهش گفت فکر کن پتیر توش هست ، بچه هم گفت مامان من پنیر دوست ندارم میتونم فکر کنم توش کره مرباست ؟
@آرش جان
این شورت افرا کلی مسائل فرهنگی اقتصادی سیاسی جنایی…. توش داره ، یعنی خدائیش همچین چیز کمی نیست .اگه به حرف ویول اون بالا توجه کنی متوجه میشی که شورت واسه افرا مثل اون کاسه واسه بوداست،
رهایش که کرد از وادی شک به یقین رسید .دنیا کلا خیلی عجیبه ؛ یکنفر تا شورت رو رها میکنه به عین الیقین میرسه ، یکی دیگه باید بره یه شورت گیربیاره و بپوشه تا نور معرفت رو روئیت کنه . خلاصه راه وصول به اندازه ی موهای تن بز متنوع و کثیر هست. راجع به اون دوستمون هم خب من که از ایشون ناراحت نیستم فقط یک توضیح دادم ، ایشون هم حق داره هرچی دوست داره بگه.
g گفت:
be name ostad masood kimiaee
be shedta tahte tasir vaghe shodam
.haghir mehrjooee
moh گفت:
nemidoonam nakhodagah geryam gereft. nemidoonam in boghz ke mikhad kamel betereke. nemidoonam.
بیشعورشناسی گفت:
می دونی چندصد سال پیش تاحالا اسم این وبلاگ رو شنیدم ولی حالا خوندمش. یه لایک واسه فیلترشکن یه لایک هم واسه نسوان. اون تیکه علی شریعتی رو هم مردم از خنده خیلی باحال بود.
نسوان گفت:
خیلی خیلی ورود شما را به این وبلاگ خیر مقدم میگم. امیدوارم در محفل خودمانی ما اوقات خوشی داشته باشید..بقول دکتر علی شریعتی: بیا تو با کفش. بی خیال ِ فرش.
ترول گفت:
فیلسوفان مسلمان و مغلطه تقلید و بزرگان دین را میتونید از فیلسوفهایی مثل جوادی آملی و حسن زاده املی و خود خمینی هم نام ببرید
آرش گفت:
@ SAM
به نظر من هم اینی که تو نوشتی یه داستان من در آوردی و بی ربطه ؛ شاید دلیل عصبانیت و حتی پرخاش بانو هم همین بوده که از تو انتظار نمیرفت همچین چیزی رو بپذیری و باز نشر هم بکنی.من هم به نوبه خودم یک نمره منفی بهت میدم.
اما یک نمره مثبت هم میدم بابت اینکه در حالیکه بانو با تو خوب صحبت نکرد و کمی از دایره حوصله و متانت خارج شد ؛ تو ولی خوب جواب دادی. همین الان به این نتیجه رسیدم که دو تا مثبت بهت بدم.
@ کاظمی
متاسفانه حافظ و مولوی و بوعلی و ملاصدرا(این که خیلی اوته) و… همه اونهایی هم که نگفتی دقیقا مغزشون پاره سنگ بر میداشته ؛ فکر کنم چند وقت پیش هم اینجا گفتم ؛ خانم کاظمی ؛ امر غیر ممکن ؛ غیر ممکن است ؛ نمیشه آب اقیانوس آرام رو در یک لیوان خالی کرد ؛ چون غیر ممکنه. و خیلی از چیزهایی که شما به عنوان دین بهش اعتقاد دارید ؛ در زمره امور غیر ممکن قرار دارن.
@ نسوان
خواهر گرامی ؛ کمی ارامتر.4000 نفر در روز میان اینجا که صحبتهای شما رو گوش کنن ؛ اینطوری شما یکی یکی شوتشون میکنی بیرون.
همسایه گفت:
داستان چوب و مثبت و کون رو گفتم برات؟
کاظمی گفت:
@ آرش
خب من نمیتونم این حرف رو قبول کنم. خریته هر چی هست نمیتونم بگم که اینا همه عقلشون پاره سنگ بر میداشته. تازه فقط اینا نیستند همین الان کلی آدم تو همین دنیا هست که با کلی پشتوانه فکری داره به خدا ایمان میاره. من فکر میکنم یه کم ترمز کنیم و اینقدر هر دو گروه مطمئن نباشیم که همه اونچه رو هست میفهمیم وضعیت بهتری پیدا خواهد شد.
کاپیتان بابک گفت:
ای بابا ! بانو کاظمی شما کاری میکنید که من بیام اینجا و از آبروی چندین ساله م، که همچین زیاد هم نیست، اندکی خرج کنم
با گفتۀ آرش عزیز که حافظ و ابوعلی سینا و…مغزشون پاره سنگ بر می داشته، بشدت مخالف بودم و با غیر ممکن بودن غیر ممکنش بشدت موافق. راست میگه آب اقیانوس توی یک لیوان جا نمی گیره!
یک فرق عمده که بین ما کافران پیروِ خرد که اشخاصی مانند استفن هاوکینگ (لعنت الله علیه) را توی تیممان داریم با شما خداشناسان اهل ایمان هست اینه که ما (اکثرمون) وجود خدا رو انکار می کنیم ولی دست از پژوهش و شک کردن برنداشته ایم. ما فکر نمی کنیم جواب دنیا رو پیدا کرده ایم. داریم دنبالش می گردیم. در پروسۀ همین دنبال جواب گشتن هم گاه و بیگاه به نتایج شایانی دست پیدا می کنیم. مثلا در یک لابراتوار چند میلیارد دلاری مادۀ اولیۀ هستی (خدا) را کشف می کنیم یا خواهیم کرد. متاسفانه شما خداشناسان، با قاطعیت از دنیا و چگونگی اون صحبت می کنید. جواب را پیدا کرده اید که بله، یک آقا یا خانم یا حالا هر چی، یه چیز نامریی اون بالا تک و تنها نشسته بود و یک روز حوصله ش سر رفت؟ و تصمیم گرفت یه کم خوبی و کمی بیشتر شر توی دنیا بپا کنه که فیلمش بورینگ نباشه. حالا شر را بگذاریم کنار. شما میگین ایشون شر را نساخت. شر (هیتلر- خامنه ای) را کمی بالا تر گفتم من سا ختم، یادم رفته بود.
بازهم متاسفانه، بعضی از شما خداشناسان دیگه گندشو در آوردین. یعنی در حد افتضاح! یه چیزی میگم یه چیزی می شنوید، آبرو برای خدا و بشریت باقی نذاشتین. مثلا تو پاکستان به یک دختر 15-16 ساله که میخواد از حق زن دفاع کنه، تیر شلیک می کنید یا تو مملکت خودمون واسه چاقو کش های عرب سینه تونو جر می دین، توی سرتون قمه می زنین. پول بچه های گرسنۀ ایران رو می برید باهاش مقبرۀ طلا برای حسین بن علی درست می کنید. منتظرید یک بچۀ عرب که 1200 سال بیشتر سنشه، یهو از توی چاه بپره بیرون و 6 میلیارد و 990 میلیون نفر را که شیعه نیستن، قلع و قمع کنه و شما صد میلیونو با خودش ببره بهشت پیش خدا. انصاف را رعایت می کنم، توی ما بی خدا ها هم آدم هایی مثل استالین بودن، همه مون گل و بلبل و عاری از عیب نیستیم. ولی اینو حتی شما هم شهادت می دین که یک فیلسوف یک دانشمند هیچوقت یه آدم مذهبی رو نکشته، ولی بر عکسش خیلی زیاد اتفاق افتاده.
دانش و تجربه به بشر قرن 21 ثابت کرده که دین و مذهب دیگه چیزی بجز نکبت و خرافه و نفرت و تعصب و کیسۀ دزدی برای پاپ و خامنه ای، برای دنیا ارمغانی نداره. تاریخ مصرفش گذشته. کسانی مانند شما و بانو هما که با این گفتۀ من موافق نیستن، بی انصافی می کنن یا نمیخوان بعد از 1400 سال خودشونو از تک و تا بیندازن و اقرار کنن که ما برای انسان بودن و نیکی کردن به همسایه مون، نیازی به آموزه های عرب های صحرای عربستان 2000 سال پیش نداریم. فقط کافیه به بچه هامون یاد بدیم توی کودکستان کمی بیشتر به حرفای معلمشون توجه کنن و تو سر و کلۀ همدیگه نزنن. مسئلۀ انسانیت به همین سادگی حل میشه
یک بعلاوه (همون +) به این گنده گی برای این چند جملۀ شما: یه کم ترمز کنیم و هر دو گروه مطمئن نباشیم…… به جرات می تونم بگم که منطقی ترین گفته ایست که توی این وبلاگ نوشته اید. آفرین. برای این چند جمله به شما تعظیم می کنم
کاظمی گفت:
@ کاپیتان
نوشته تون رو خوندم. فکر میکنم بیشتر مواردش رو قبلا هم راجع بهش بحث کردیم. به هر حال من فعلا قصد ندارم دست از خدا بردارم. قبلا هم گفتم قطعیت صد در صدی هم ندارم. منم دارم میگردم و فعلا کفه وجود خدا برام سنگین تره. راستش یه چند تا از پستهای وبلاگتون رو هم خوندم روح جستجوگر شما رو دوست داشتم. هر چند لحنتون رو در مورد دوست داشتنی های خودم دوست ندارم. به هر حال تجربه من بهم میگه که خواستن صادقانه و پیگیر راه رو به آدم نشون میده و من قصد دارم که به این روش ادامه بدم. از لینک هم ممنون
کاپیتان بابک گفت:
اینم لینک در بارۀ مادۀ خدا که بی خدایان دنبالش هستن
http://abcnews.go.com/Technology/god-particle-discovered-european-researchers-claim-discovery-higgs/story?id=16708940#.UISKIMXA90o
ALI گفت:
من مست و تو دیوانه
+
+
توسکا گفت:
اونوقتا که خداباور بودم مدام میپرسیدم چرا؟چرا؟چرا؟
ولی وقتی خودمو از قیدش آزاد کردم چراهام کمتر شد و منم آسوده تر شدم
حالا مهمترین چیزیکه بهم حس رهایی میده اینه که فهمیدم هیچ جای این دنیا
عدالتی وجود نداره بیخود با لجبازی دنبالش نگردم
خداباوری بخصوص تو این روزگار خیلی سخته و من تعجب میکنم از بعضی آدمای دور و برم
که با تمام توان حتی بقیمت سرکوب کردن عقل قید باور به خدا رو نمیزنن
ALI گفت:
آره فقط اونایی که به خدا باور ندارن فکر دارن وتعقل میکنند.!!!!!!!!!1
خدا باورها به مشت گاگولن و تو هپروت!!!!!!!!!!!!!!
توسکا گفت:
من نگفتم فکر نمیکنن ولی خیلی چیزا رو هم واسه خودشون توجیه میکنن
زیاد وارد بعضی مسائل نمیشن که گیر بیفتن
منظورم این بود
اگه توهین برداشت شد پوزش میخوام
sokootkist گفت:
عالى بود… يه تصوير سازى خوب از چيزايى كه كمتر تصويرى ازشون داريم يا اصلا نداريم… مث يه فيلم بود واسم… همشو ديدم.
فارغ از بحث هاى بنيادين دوستان، روايتش خيلى خوب بود.
هما گفت:
sam@
سلام
و
مرسي
هما گفت:
ويول جان
حالا چون تو بقول خودت بهم ريختي و عصباني هستي و…..دليل نميشه هركي به مذهب عقيده داشت بي فكر و احمق باشه و هر كسي بي عقيده بود دانشمند والاتبار
هرچند من اصلا ربطي بين عقيده و بي عقيدگي شخص و متفكر بودن يا نبودنش پيدا نمي كنم ولي اين شمشير بستن تورو هم نمي فهمم …اونم تويي كه هميشه شعارهاي قشنگي مبني بر عدم دخالت عقايد در قضاوت اشخاص ميدادي
درسته اين روزها حال همه ي ما خوب نيست اما با جنگ درست كردن سر خداي من و تو ..مسلما حالمون بهتر نميشه . و اميدوارم هميشه اين يادت باشه كه اوني كه به اسم دين تورو اواره كرد با من و مثل من هم همان معامله را كرد
خلاصه لپت رو بيار جلو يه ماچي بكنم و در گوش ات هم بگم ارومتر عزيز من منو تو زخمي يك شمشيريم 🙂
شاهین گفت:
++هما
باوجود اینکه خدا بی دینتر و خداناباورتر از من روی زمین خلق نکرده ، من فکر میکنم هما حرف بسیار درستی مبزنه .بحث خداباوری یا بی خدایی بحثی نیست که پایان پذیرفته باشه ، اما بسیار مهمتر از اون اینه که آیا مثلا استبداد نوع بلشویکی ارجح بود بر استبداد دینداران امروز؟ چون فاکتور دین رو اونها حذف کرده بودند؟ پیداست که نه .پس مشکل واقعی ما امروزه خداباوری یا آتئیسم نیست .نمود خریت در هر دو گونه ی فوق الذکر هست و هردو هم در استبداد توافق نظر کامل دارند.شمشیرها را برای دوستان به غلاف
ببریم .
همسایه گفت:
پسرحاله من مرد برای اینکه پدر و مادرش بیمارستانشو عوض نکردن و گفتن خدا بزرگه و شب و روز دعا میکردن . در عرض 6 ماه مرد . دیروز رفتم تشییح جنازه دیدم دارن برای علی اکبر سینه میزنن وایسادم کنار تا نمازشون رو بخونن . اصلا پدر و مادرش رو ندیدم و خونشون نرفتم برای تسلیت و سرم رو گذاشتم پایین اومد اینجا میبینم همه دنیا احمق تر از یکدیگه
همسایه گفت:
تشییع درسته؟ ریدن تو هر چی کلمه و عرب و عجم
جـوات یسـاری گفت:
بانو باور کن رفتم چند بار …
حالا شما که دکتر هستی کوتاه بیا . بذار اینجا بنویسیم
اوکی …
…………
ویلتا این از طرف خود خودمه: ما رو چی فرض کردی؟
هاهاها
کاپیتان بابک گفت:
همسایۀ عزیز
اگه شما همون عطسه هستی که ها هاها می کردی، باید بگم اون نقشت کمی با نمک تر بود. یعنی من ساده بیشتر حال می کردم. خب خنده برای سلامتی خوبه، منم می خندم
می خواستم یه خواهش ازت بکنم. عوض اینکه به پروپای همه بپیچی، فحش بدی، به همه بگی احمق و بقول امام (ره) چه و چه….همۀ نفرت و فحش و بد و بیراه هاتو جمع کن، بریز توی یه کاسه. هر وقت من اومدم از اینجا رد بشم، خالی اش کن رو سر من. من از همه احمق ترم بخدا
اینکه میای به هر کس و ناکس، چه می دونم آرش و هما و کیوان و دیگه کی یادم نیست، گیر میدی هم خودتو کوچیک می کنی، هم تو ذوق خواننده ها می زنی. اصلا بامزه هم نیست
نیرو تو متمرکز کن روی من. اگه میخوای شر بپا کنی، فکر می کنم بهتر جواب میده، چون دو سه نفر اینجا بمن لطف دارن. میان بهت پرخاش می کنن و خلاصه شلوغ میشه و اینا. حالا امتحانش کن، ضرر که نداره، هان؟
خودت می بینی که با پراکنده کردن کسی شعر هات داری ایگنور میشی. فکر نکن دارم بهت تیکه میندازما. جدی جدی گفتم، چون شما را هم دوست دارم
کاپیتان بابک گفت:
ویولتا
این همسایۀ عزیز اینجا بمن جواب داده بود. فحش هم توش نبود. من به پاک کردن کامنتش اعتراض می کنم
ناگفته نمونه که بخودم هر چی فحش خواهر و مادر بوده داده و تهدید به مرگ و اوین و خلاصه سنگ تموم
گذاشته. دردش هم اینه که من باعث شدم اینجا راهش ندی. من و شما می دونیم که اینطور نیست…ولی آمّا
کامنتشو چرا پاک کردی؟ جو گیر شدی؟
یادم نیست کدوم متفکر (نیچه یا برشت؟) گفته: با تو مخالفم ولی حاضرم جونمو بدم که حرفتو بزنی
نسوان گفت:
کاپیتان
ایشون زیر پست خرزهره به خرزهره و چند نفر دیگر فحش رکیک داده بود. در ضمن این که به اعتراف خودش ایشون همون ترولی هست که مدتهاست داره توی این وبلاگ اختلال ایجاد می کنه.
من نه تنها کامنت فحاشی اش به خرزهره رو پاک کردم بلکه همه ی کامنت هاش رو پاک کردم.
برای این که این سیاستی است که در قبال ترول برای سایت خودم اتخاذ کردم .
این که ایشون برای چی باید بعد از رانده شدن از اینجا به سایت شما یا هر سایت دیگری برود به من کوچک ترین ارتباطی ندارد.
( هر چند اولین بار نیست که کسی از اینجا یک راست میاد سراغ شما، می دونین که کی رو میگم؟ خیلی تصادف عجیبیه مگه نه؟)
حالا بگذریم
فکر کنم با یک نگاه به کامنت هاش ، سلامت عقل و گفتارش برای هر بیننده ای که از اندک شعوری برخوردار باشد روشن خواهد شد.
و من اجازه نمیدم که چنین هویتی در اینجا حضور داشته باشد
از من می پرسید چرا حذفش کردم؟
برای اینکه اینجا تیمارستان نیست
من برای حذف کردن افراد اینجا دلیل دارم (و دلیلم هیچ ربطی به آزادی بیان ندارد که شما برای من از ولتر شاهد می آورید)و دلیلی نمی بینم که هربار دلایلم را برای شما توضیح بدم
از شما عاجزانه و برای آخرین بار خواهش می کنم که موارد مربوط به مدیریت این وبلاگ را به خودم واگذار کنید
کما این که من در امور مربوط به سایت شما و هیچ کس دیگری به خودم اجازه ی دخالت و اظهار نظر نمیدم.
من سه ساله دارم اینجا رو اداره می کنم و مورد بدترین هجمه ها و فحش ها و اعتراضات و تهدید اوین و هزار چیز دیگه بودم. فکر می کنم بدونم که کی باید چیزی رو حذف کنم و کی نباید.
با احترام.
و.
جـوات یسـاری گفت:
تو غلط کردی زنیکه جنده نفهم … به من انگ میزنی به موقش دارم برات
جـوات یسـاری گفت:
ببین هر چی گفتم حقت بود
هر کاری کردم برای خودت بود
تو شایستگی سیاست کردن و مدیریت وبلاگ رو نداشتی . تو یک ترول ساز قهار هستی
در ادامه خواهیم دید چه کسی روانیه ها ها و چه کسی عقده ای و خود بزرگ بین هست
زت زیاد ..
نسوان گفت:
نشون دادن اون رویه ی مخفی ت اون قدر ها هم کار سختی نبود، نه؟
ببین،
من که از اول هم می دونستم که کی روانیه..
شک نکن!
می دونم که بازیت چیه؛ و اینکه قصد اصلی ت حتی بد نبوده .
حتی می دونم که یکجورایی ما رو دوست داری.
اما این راهش نیست.
راستی…
آواتارت رو پاک کردی، این شکلک سبز که امضای خود خودته رو میخوای چی کار کنی؟ می خوای این رو هم انکار کنی؟
که کاپیتان بابک باز هم تو رو باور کنه؟
جوات…
من دشمن تو نیستم.
اولش بودم چون باعث شدی مجبور شم اینجا رو فیلتر کنم.
اما الان دیگه نیستم. برای اینکه می دونم که بیماری.
من توی سایت راهت نمیدم چون این بازی هات خیلی بیمارگونه.
تو چند شخصیتی و به شدت مریضی.
تو حالت خوب نیست.
برو دکتر.
باور کن
برای خودت میگم.
برو دکتر.
تو نیاز به کمک داری.
و.
کاپیتان بابک گفت:
ویولتا
کمی آرامتر عزیزم. اینقدر تند نرو بهت نمی رسم
یک سوء تفاهم وحشتناک شده و شما با توپ آفساید داری بازی می کنی. گل هم بزنی قبول نیست
1- چون شما کامنت های دیگر همسایه را حذف نکرده بودی و جوابش بمن خیلی ساده و عادی و تصادفا عاری از فحش بود، تعجب کردم. همین الان ساعت 6:57 صبح بوقت مرکزی آمریکا، چهارده 14 تا کامنت همسایه توی همین پست هست. شاید 15 تا. پس گفتۀ شما که همۀ کامنتاشو پاک کردم درست نیست
2- من از شما نپرسیدم چرا همسایه را حذف کردی. بنظرم کار بسیار شایسته ای کردی. علاوه بر اون، با تجربه ای که از پیش دارم، حتی اگر همسایه را آدمی سالم می دونستم، چنین چیزی را نمی گفتم (عرض کردم، چون کامنت های دیگرش اینجا بود و هست) فقط پرسیدم چرا جوابشو بمن حذف کردی
3- با توجه به 1 و 2 بالا، تمامی آنچه شما بعد از «حالا بگذریم» نوشته ای اتلاف وقت و انرژی بوده و با وجود ارادتم بهت و احترامی که برات قائل هستم، باید بگم برای من نه تنها ارزشی نداره، بلکه تند و بی جهته. ولی آمّا، چون من آدم خوش مشربی هستم، با وجود اینکه شما بدلیل دقت نکردن بحرف من آب و روغن قاطی کردی و بمن پرخاش میکنی…..
4- از اینکه شما رو عصبانی کردم، عذر میخوام
5- اون بوسی که هفتۀ پیش می خواستی را الان انجام بدیم یا rain check میخوای؟
نسوان گفت:
بابک جان
من همه ی اون کامنت های آخرش رو پاک کردم. تا جایی که چشمم دید پاک کردم. اینجا همین طور صفحه به صفحه زیر هر پست کامنت هست ؛ چند تاش از قلم افتاده لابد. چون یک دستم به غلط گیری پایان نامه ام بود و یه سرم اینجا و غیر از پاک کردن اراجیف کارهای دیگه هم دارم. به هر حال منظورم اینه که فقط جواب کامنت شما پاک نشد.کلی دیگه هم پاک شد.
ببخشید اگر یک تعدادی ش جا موند.
از شما معذرت میخوام.
در ضمن شما من رو متهم کردید که به خاطر عدم تعهد به ازادی بیان این کار رو کردم از ولتر هم برام شاهد اوردید
اون هم بعد از این که هویت روانی این ادم ( که اتفاقا من مدتهاست دارم زور می زنم به شما بشناسونمش) براتون روشن شده بود
حالا هم…
معتقدید که..
پاسخ من بی جهت تند بوده….
خوب لابد حق با شماست.
بازم ببخشید.
کاپیتان بابک گفت:
ویولتای عزیز
من قبول می کنم که جملۀ ولتر را در زمان و مکان بسیار نامناسبی بکار بردم
وقتی از پریشان خاطری یک نفر مطمئن هستی، آنموقع بد ترین وقت برای دفاع از آزادی بیان است، هر چقدر اون آزادی برات مهم و مقدس باشه. شاید سخت باور کنی که با نوشتن اون جمله، منظورم اصلا و ابدا متهم کردن شما به سانسور و عدم تعهد نبود. همین جوری الکی اون جمله رو زر زدم.
چون خودم میدونستم اصلا قصد دیکته کردن یا حتی پیشنهاد چگونگی مدیریت وبلاگ بشما رو نداشتم، فکر کردم پرخاش شما که بمن نگو چیکار کنم، تند و بیجهت بود. کارم که تموم نشده
اغتراض من فقط و فقط همون یک کامنت زپرتی بود، با توجه باینکه بقیه کامنت های ایشونو می دیدم
با همون یک جملۀ فیسوف بزرگ بقیۀ حرفامو خراب کردم. این از مضرات کمی آمریکایی شدنه
یعلاوه، از نوشتن اینکه طرف اومده بمن فحش خار ماد میده هم، قصدم اصلا و ابدا گله نبود. حتما دیدی که من خودم ازش خواستم ملتو ول کنه و به یک نفر(من ) بچسبه. بعضی وقتا از دوز صداقت خودم حالم بهم می خوره . فقط داشتم احوالات تعریف می کردم
وقتی گفتی دستم به پایان نامه و سرم توی وبلاگ بود، احساس بدی بهم دست داد
تکلیف اون بوس را هم روشن نکردی بللاخره. نه به اون موقع که می خواستی مارو بکشی توی وان حمام با یک مشت آدم نا محرم، نه به این کنس بازی برای یه بوس
کیوان گفت:
شاهین جان
به نظام مند بودن کساخیل(!) متظاهر ایمان آوردم!
کیان گفت:
جالبه ! خیلی از کامنتگذارا فقط با ویولتا طرف هستن حالا چه نویسنده بریجیتا باشه چه لولیتا فرق نمیکنه. مهم اینه که اینا ویولتا رو نویسنده همه متنها میدونن 🙂
کاپیتان بابک گفت:
کیان عزیز
دلیلش اینه که بریچیتا هیچوقت به کامنت ها پاسخ نمیده. و این ویولتاس که ماشالا ماشالا یک تنه به جنگ کفار و مومنین و کل کائنات میره. دمش هم گرم، نه؟! 🙂
چرخوندن این وبلاگ خیلی خیلی دشواره. بیاین همه مون یک کف و سوت اساسی برای بانوی خوش قلم ویولتا ی عصبانی بزنیم. عصبانی؟ چه میدونم بابا. من بودم شاید دیوونه می شدم
همسایه بیا. خایه مالی کردم. فرصت دستت دادم
نسوان گفت:
من نمی دونم چرا این دو تا مبحث قاطی شد
والله من نگفتم که هر کی به دین اعتقاد داره فلان و بهمان
فقط گفتم اگر درست فکر کنیم ، اینجوری هر چیزی رو به خوردمون نمیدن. ( تو بهتر از من می دونی که خیلی چیزهایی که قاطی دین شده اساس عقلانی نداره)
ببین خواهر من…
من از اینکه سام یه چیزی رو به انشتین منتسب کنه بیشتر به هم ریخته میشم تا تو بیای کل دنیا رو به خدا منتسب کنی. چون برای دومی شاید عقل بشر راه به جایی نبره. اما برای اولی یک جستجوی ساده توی گوگل راه رو نشون میده.
بحث من اصلا ربطی به خدا نداشت. من حرفم اینه که اگر دین داریم یا نداریم «فکر کنیم» و هرچی بهمون گفتن همین جوری روی هوا نپذیریم.
هما گفت:
ويول عزيز
اها از اون جهت؟؟ باشه پس درست ميگي و من بد برداشت كردم .
هرچند فكر نمي كنم اين برداشت من ديگه اشتباه باشه كه : تو اين روزها كمي عصباني هستي
نه؟
تويي كه هميشه بي خيال بودن و دمكرات بودنت خيلي چيزها ياد منو مثل من داده ….
الغرض
سام رو به لپش ببخش وگرنه ميدوني مشتري زيادي پاي لپ اش خوابيده …منم يكي اش
و در اين روزگاري كه افسردگي جزيي از فرمول هواي تنفسي ما شده بايد سعي كنيم (وخيلي هم سعي كنيم ) كه كمتر سخت بگيريم مخصوصا به يكديگر
يك چيزي هم يادم رفت بگم البته شايد وقتش گذشته اما قصه ي اين امار سامانتايي چي بود؟
(چون من نمي تونم راي بدم و نميدونم چرا پس اينجا بگم )
درسته سامنتا مجالست ساقي سيمين ساق و مهرورزيدن مادرانه رو به اينجا بودن ترجيح ميده اما براي تاسيس اينجا و فقط همين يك كار بزرگ اسمش هميشه هست و بايد باشه
خلاصه درست كه سامنتا فقط زاييد و اين تو و لولي بودين كه بزرگ كردين و تربيت كردين و سرپاش گرفتين و راه رفتن يادش دادين اما بازم بايد يادمون باشه سامنتا زاييد و چه گل پسر شومبول طلايي هم زاييد
فلوکستین گفت:
به کیوان
دوست نادیده
باید از شما تشکر کنم . در یکی از کامنت هایتان اسم برده بودید از پروست. مدت ها بود که «در جستجوی زمان از دست رفته» را خریده بودم و در کتابخانه ام خاک می خورد. کامنت شما بهانه ای شد که سر بختش بروم.
هزار سال بود . دقیقا هزار سال بود که چیزی نخوانده بودم و الان سه روز تمام است که دیوانه وار می خوانم و غرق در لذتم …..به کلی فراموش کرده بودم که در دنیای خواب و خیال ادبیات و هنر چه لذت وصف ناشدنی در دسترس آدمیزاد است.
کیوان گفت:
فلوکستین عزیز
ممنونم، تو هم مرا در لذتت از پروست شریک کردی. چند وقت پیش از سایت کتابناک همه جلدها را دانلود کردم.ایطوری دم دست هستند!
کاپیتان بابک گفت:
کیوان جان
منهم رفتم کتابناک ولی دانلود نمیشه. سر و سری داری باهاشون ناقلا؟ میشه یکی دو تا آبدارشو برام ایمیل کنی. سخت کنجکاو شده ام ولی انگلیسی شو نمیخوام بخونم
هما گفت:
كيوان جان
مرسي
و اگر غمي هم باشد با داشتن مثل شماهايي هر غمي رفتني است برادر من
گرفتاري است بيشتر و اميد حل شدنش هم ميرود اگر خدا بخواهد
همسایه گفت:
تو به دل نگیر حرفش حرف نیست چاپلوسی میکنه. ندیدی جتور توی همین پست چطوری به دست و پای ویولتا افتاد؟
همسایه گفت:
تو پست قبلی بود . زیادی مجیز گفته بود سر همه رو درد اورد.
هما گفت:
تو كي هستي؟
كي همساده شدي؟ دم در واينسا با اين ادب
بيا تو
😦
همسایه گفت:
من همسایه دیوار به دیوارتونم .دیدم بازم دور هم جمع شدید و معرکه گرفتید گفتم بیام تذکر بدم
مرسی همینجا خوبه
هما گفت:
+
اين مطلب بيشتر حالت قصه داشت و روايي بود ….. بنظر نميومد درمورد دين و مذهب باشه ..يعني من كه چنين برداشتي نكردم
همسایه گفت:
ویولتا جون من بیا اخراجم کن . اینطوری آزاد آزاد زیاد حال نمیده به جون تو
همسایه گفت:
آهای جوات یساری متوهم . تو باعث شدی که همه چیز رو به من نسبت میدن . ترول با وجود امثال تو معنا پیدا میکنه که باعث میشه امثال من چوب کارهای تو رو بخوریم . کدوم احمقی من و تو رو یکی میدونه؟
الاغ جان تو عددی هستی که من بخوام ادای تو رو در بیارم؟ متوهم ، خیلی بیمغز تشریف داری
حالا بیا اجازه میدم بهت اینجا بنویسی . هر چی به اینا میگم باور نمیکنن .. فقط گفتم بدونی که همه مثل خودت نامرد و بزدل و ترسو نیستن
سعید گفت:
ببین خانم بریجتتا
این ها تصورات شماست!! معلوم نیست دنیا همیشه هم همین شکلی باشه و همه ترتیب هم رو داده باشن به یه نحوی. چرا فکر میکنی همه بدبختن؟
کیان گفت:
+++
کاپیتان بابک گفت:
سعید عزیز
چون بریجیتا هیچوقت به کامنت ها پاسخ نمیده، با اجازه من فضولی می کنم
بریجیتا کی و کجا گفت همه بدبختن؟ نگفت. فقط تصویری از گوشه ای از بد بختی ایرانیان را کشید
70 درصد یا بیشتر مردم کشور ثروتمندمون زیر خط فقر هستن. اونایی که توی ج اسلامی زندگی می کنن، بهتر میدنن که اوضاع بد تر اینه که بریجیتا نوشته. جنگ و قحطی مملکتو تهدید می کنه
در صد خیلی کمی هم؛ مثلا یک تا 2 درصد پولشون از پارو میره بالا و بوگاتی و آپارتمان و ویلا های یک میلیاردی دارن
یه عده ای هم کمی بیشتر از گروه بالا، مثلا 5 درصد دستشون براحتی بدهنشون می رسه ولی بوگاتی و مازوراتی و ویلا ندارن
حالا شما انصاف داشته باشین، در چنین شرایطی بهتر و منصفانه تره از چی صحبت بشه. بدبختی یا خوشبختی مردم؟ من فقط کشور خودمونو میگم
لوده گفت:
آدم مجازی گفت:
به لحاط بک داستان، محشر بود. عااالیییی!
کوروش گفت:
فرزندان ، وقت کردید (یعنی حتما بکنید ) این چند تا کتاب رو بخونید ، کور بشم اگر ضرر کنید .
۱- قران بزبان فارسی و با دقت ( که حتما تو خونه همه پیدا میشه ! )
۲-» پندار خدا » یا » وهم خدا » و
۳- «ژن خودخواه »
دو کتاب اخیر اثر ریچار داوکینز هست که لینکش رو اینجا میبینید
http://rdawkins.com/books/the-god-delusion/
در ضمن من همچنان هما و کاظمی رو دوست دارم .
کیوان گفت:
کوروش عزیز
آن دو لینکی که گذاشته بودم، یکی سخنرانی و دیگری مستندی ساخته ریچارد داوکینز است.
گردو گفت:
کورش
چرا بچه های مردمو از راه بدر میکنی.
من 16 سالم بود قران فارسی خوندم که آتیش زد به هر چی خدا باوری که داشتم. همه سرمایه فکریم و اندوخته های آخرتم باد هوا شد رفت. منظورم نماز و روزه ها و عزاداری هامه.
در مورد بحث خداشناسی هم یک چیزی به همه دوستان بگم:
اعتقاد یا عدم اعتقاد به خدا در آدمها نتیجه دانش آدمها نیست، بلکه یک نیاز هست. اگر کسی به وجود خدا احتیاج قلبی داشته باشه هرچی استدلال باشه زیر پا میگذاره و حرفشو عوض نمیکنه.
و برعکس اگر کسی این نیاز رو احساس نکنه با ساده ترین استدلالها اعتقادشو از دست میده.
کوروش گفت:
گردوی عزیز،
من نقش عنصر آگاهی را بیشتر دخیل میدانم ، چرا که در نیاز یک عنصر مادی لحاظ است.و تغیر این عنصر مادی ضرورتا به تغیر اعتقاد به خدا نمی انجامد .فرض کنید که یک نفر به دلیل فقر مادی یا درماندگی یا بیماری دست به آسمان و دامن خدا میشود .حالا در صورتیکه این نیازش به هر دلیلی رفع گردید آیا دست از اعتقاد به خدا میشوید ؟ نه لزوما . این بار دست به آسمان برای سپاسگزاری !
اما در مورد نقش آگاهی اینچنین نیست ، بعد از دریافت وافزایش آگاهی میزان این اعتقاد میتواند بسیار سست و یا کلا زائل گردد .کما اینکه بعد از خواندن قران به زبان فارسی همه اندوخته های خدا شناسی شما باد هوا شد.
در مورد نقش آگاهی حتما میدانید که بنا بر آمار میزان اعتقاد به خدا در انسانها با سواد و دانش نسبت معکوس دارد.
کاپیتان بابک گفت:
حرف گردوی عزیز قشنگه ولی گفتۀ شما رو بیشتر می پسندم
قارپوز گفت:
کوروش گرامی این فرمایش شما که «بنا بر آمار میزان اعتقاد به خدا در انسانها با سواد و دانش نسبت معکوس دارد.» میزان اعتقاد به خدا نیست بلکه میزان دینداران هستش در ثانی اعتقاد به خدا داشتن لازمه اش دیندار بودن نیست یعنی چه بسا انسانهای بیشماری که دین ندارند ولی به خالق باور دارند متاسفانه کاپیتان هم این شائبه براش پیش اومده که معتقدان به خدا همان دینداران هستند که اصلا اینطوری نیست . یاشاسین کاپتانی کی یواش یواش ترکی دانیشیر جان قورباندی سنه کاپتان
کاپیتان بابک گفت:
قارپوز جان
من چنین شائبه ای ندارم. هیچوقت هم چنین چیزی را نگفته ام. با خداباوران کوچکترین جرو بحث و دعوایی هم ندارم. راه خودمو میرم حرف خودمو می زنم و شوخی می کنم. ولی از دین مخصوصا دین مبین اسلام بشدت متنفرم
قوربان سنه ساغ اولاسان
نیه منیم آغزیما سوز گویوسان گارداش؟ 🙂
کاپیتان بابک گفت:
کوروش جان، پدر نازنین
2 تای اولی را خوانده ام. من هم بانوان هما و کاظمی را دوست دارم. نیم ساعت پیش، نیم صفحه برای بانو کاظمی بالاتر نوشتم. توجه شما رو به اون جلب می کنم
سپهر گفت:
مطلب زیر با عنوان «در ستایش ریدن» عیناً از وبلاگ لیمبوسیس سابق کپی ، پیست شده که متاسفانه احتمالا بعدها به دلیل امنیتی حذف شد خواندن آن به هیچوجه به مذهبیون گرامی و افراد زیر ۱۸ سال توصیه نمیشود:
در ستایش ریدن
بعد از خوردن و کردن، بهترین لذت زندگی برای من رانندگی است. پارسال چیز بسیار احمقانهای نوشته بودم با نگاه زیباییشناسانه به لایی کشیدن که بر حسب اتفاق تنها پستی از لیمبو بود که در بالاترین شر شد و داغ شد. امسال من آنجوری فکر نمیکنم. امروز به نظرم لایی کشیدن کار احمقانهای است چون ریسک بیهودهای را متوجه دیگران میکند. من وقتی برگردم ایران مثل آدم رانندگی میکنم. اینهمه سال، اینهمه آدم به من گفتند که چقدر این کارم ضایع است، اما کوچکترین تاثیری نداشت، تا اینکه یک روز، بعد از دور شدن از همهی آن سالها و آدمها، خودم به احمقانگیاش پی بردم و نگاهم را عوض کردم. داستان حماقت همیشه همین جوری است. وقتی کسی احمق است و بر آن پا میفشارد، کاری از کسی بر نمیآید. اینجاست که باید رید و چه لذتی دارد این ریدن.
از کجا شروع کنم؟ شاید بهترین جا مدینه باشد و قبر نامعلوم فاطمهی زهرا. ریدم به قبر فاطمه. ریدم به هجده سال عمر مزخرفش که معلوم نیست چه گهی خورد جز آنکه در نه سالگی عروسی کرد و یکبار گردنبندش را به کسی بخشید و یکبار دور دانهی برنج یا هستهی خرمایی که بر زمین افتاده بود دیوار کشید که لقد نشود.
بعد همینطور ادامه میدهم تا به حسینیه ارشاد میرسم. ریدم به دکتر شریعتی که «فاطمه فاطمه است» را نوشته است. از خیابان شریعتی در شام غریبان حسین، همراه زینالعابدین ترسوی فرومایه که ریدم به تمارضش، راه میافتم. ریدم به هیکل هر کسی که چند روز است آهنگ شاد گوش نمیدهد چون «گناهه، شب وفات». شاید قبل از آن در شب تاسوعا سری هم به محلهها بزنم، و پسرهایی را ببینم که با تیشرت متالیکا زنجیر میزنند و دخترهای موقشنگی که کج کج نگاه میکنند و لبخند نخودی میزنند. ریدم به سرتاپای همهشان و هر کس دیگری که در آن ساعت از خانه بیرون باشد تا «دسته» ببیند. بعد میرانم به سمت شهر ری. ریدم به گنبد مطلای حضرت شاه عبدالعظیم. حالا که رشتهی کار دستم است در سراسر ایران میگردم و هر جا که از تاپالهی ثامنالائمه امامزادهای روییده باشد لحظهای درنگ میکنم، ریدم به امامزاده، به مسجد، به کلیسا، به بودا، به هر چه که نشان از تقدس دارد، به هر کسی که دنبال این نشان تقدس است. ریدم به تمام اعتقادات عهد بوق. ریدم به فالگیر و فالگیرنده، ریدم به عطاری و عطاریرونده، ریدم به نذر و نذرکننده، ریدم به زرتشت و خر سهپا، ریدم به مقام حضرت بهاء، ریدم به معابد، از ژاپن تا تبت، تا تمدن مایا، ریدم به حجامت، ریدم به زیارت، ریدم به هرکسی که تا بحال رفته مشهد پابوس امام رضا، ریدم به هرکسی که رفته مشهد و همینجوری سری هم به حرم زده. ریدم به پدر بزرگام که وقتی پدرم یازده ساله بود، رفت کربلا و همانجا رفت زیر چرخ قطار و فدای حماقتی دوگانه شد. ریدم به قبر هرکسی که این چند سال رفت کربلا و نجف، و با بمبی که احمقتر از خودش بسته بود، تکه تکه شد. قبرهای دیگری هم هست. ریدم به قبر جوان برنایی که بعد از باخت پرسپولیس سکته میکند و میمیرد. ریدم به قبر تمام حامدهای زرنگ جهان که در صفها جلو میزنند، و از شانهی خاکی جاده سبقت میگیرند. بر هرکس و هرچیز که کوچکترین نشانی از حماقت داشته باشد، باید رید، رحمی در کار نیست. ریدم به حماقتهای نو. ریدم به هومیوپاتی، ریدم به تلهپاتی، ریدم به انرژی مثبت و یوگا، ریدم به هرکسی که حتی یکبار در این کلاسهای تکنولوژی موفقیت و خوشبختی شرکت کرده. ریدم به آن وبلاگنویس فمینیستی که تحت لوای روشنگری جنسی، به زنان گمراه، اندرز گمراهکننده میدهد که بعد از دادن بشاشند، چون باور دارد که زن از توی سوراخ کسش میشاشد و اینجوری اسپرمها تخلیه میشوند. ریدم به هرکسی که حماقت ناز تایپ میکند، به وبلاگ سرزمین رویایی، به تمام وبلاگهای آی-تی، به وبلاگ همهی دخترهای افسرده که دنبال عشق آسمانی هستند و به کلبههای تنهاییشان، و پسرهای حششری که پای کامپیوتر با عکس «نیوشا ضیغمی در جشن خانهی سینما» یا «دخترهای خشگل تهرانی» جللق میزنند. به حماقت باج نباید داد. اندازه نباید گرفت، مثل سگ بو میکشم، مثل سگ ردپای حماقت را میگیرم. ولو بالصّین. ولو آنکه از نظرها پنهان باشد، ریدم به چاه جمکران، ریدم به افسانهی مهدی موعود، و دلقک برحقش، انآقا محمود، با آن میمیک کییری قیافهاش، و هرکسی که طرفدارش است، روستایی سادهدل، صنعتگر زحمتکش، علیآبادی مادربخطا، و فرهاد جعفری کسلیس. ریدم به تثلیث. به تمام سنتهای جهان. سنتها و رسمها که بدون استثنا احمقانهاند و سزاوار ریدن. ریدم به ریشسفیدی پیرمردها، به جهیزیه و شیربها، به ختنهی دختران در بندر عباس و کردستان، به ختنهسوران، به چهلم مردگان، به خاصیت بیدمشک و گلگاوزبان، به عیددیدنی از عمههایمان، و تا یادم نرفته، […] به تفکر آقای نجیب، موسوی، که بعد از این همه بیشرافتی که دیدیم، اعلام میکند من ملتزم هستم به ولایت فقیه. ولی عیب ندارد، چون تو را لازم داریم. بجایش ریدم به ولایت فقیه. به خودت نخواهم رید، اما تو با عبدالله نوری قابل مقایسه نیستی که رید به سرتاپای رهبر فرزانه. میتوانی جلودار این موج باشی در این جنگ. اما هرگز قهرمان من نخواهی بود. من قهرمانی ندارم. اگر هم زمانی داشتهام امروز فراموش کردهام. قهرمان من فقط مارادونا است و فقط مادرم. من فن هیچکس نیستم. فن بودن هم نوعی حماقت است. من زمانی فن صدسالتنهایی بودهام. دیگر نیستم و بار آخری که خواندمش فهمیدم که چقدر پنجاه صفحهی آخرش مزخرف است. من زمانی فن داغون امیر کوستوریتسا بودم. فراتر از فیلمهای شاهکارش دوستش داشتم. برایم مهم نبود که مسلمان است. خب باشد. فکر میکردم برای خودش هم مهم نیست. بعد خرس گنده رفت غسل تعمید گرفت و مسیحی ارتودوکس شد. از مرداب به باتلاق، یا برعکس، ریدم به این حماقت، ریدم به کوستوریتسا، من فن تو نیستم حمال.
من شهوت انتقام، و آتش یأس را، و این زخمی که ابوالفضل عباس به پدربزرگم زد، و آقای محمد غرضی به پدرم زد را، و آن بسیجیها زدند، وقتی برادرم را از ماشین بیرون کشیدند چون دختر توی ماشینش بود و روی آسفالت انداختند و لگدکوب کردند را، چاقویی خواهم کرد، در تمام نطفهها، و در دل زهدانها خواهم کاشت، و دویست سال صبر خواهم کرد برای روزی که در مراسم گردنزنی، مثل خوک به خاک بندازمتان.
این نوشتهایست از سر خشم، خشمی فروخورده. این نوشتهایست از سر کینه. کینهای انباشته در سالیان. اگر آرام و منطقی جلو آمدهاید که بحث کنید، ریدم به هیکلتان.
ریدن؟ چی هست؟ ریدن ندیده گرفتن فعالانهی وضع موجود است. با «به طخمم» و «به درک» که ندیده گرفتنهای کاهلانهاند، فرق دارد. ریدن نوعی مبارزه است، به هیچ گرفتن است، وقتی نه قصد حمله داری، نه دفاع، اما در مهلکه ماندهای. ریدن تنها کار عاقلانه است، وقتی زمین تا زانو غرق در گه شده. ریدن آنارشی بدون تخریب است، ریدن روی برگرداندن نیست، زل زدن در چشم حیوانیست که آمادهی هجوم است و منتظر حرکتی از تو، که نمیکنی. ریدن روی دست دنیا بلند شدن است، وقتی هیچ کاری از دستت بر نمیآید. تسکین یافتن است به واسطهی تحقیر کردن، بدون دخالت دست و زبان و مغز. اتمام حجت است، همراه با حفظ عزت نفس. وقتی برینی به کسی، حرف آخر را زدهای، و او را خلع سلاح کردهای، در حالی که اگر مشت بزنی، مشت خواهی خورد، اگر فحش بدهی، فحش. ریدن پاسخیست برای ابوسعید ابوالخیر، وقتی که گفت من هیچم، آن پشه نیز خود باش. ریدم به تو، ابوسعید.
حماقت، با بحث و دلیل و تفنگ و جون مادرتون، با فشار از بیرون، با سعی دیگرون، قابل اصلاح نیست. اگر کسی تصمیم گرفته احمق بماند، یا اگر کلن تصمیمی نگرفته باشد، ابوالفضل پورعرب و استیون سیگال هم که دست به دست هم بدهند، کمترین تاثیری ندارد. پس با حماقت چه باید کرد؟ باید رید. همان کاری که میرزادهی عشقی کرد وقتی به ستوه آمد: به مدرس نتوان کرد جسارت اما، آنقدَر هست که بر ریش خرش باید رید.
مثال:
-راستی شنیدی که مایلیکهن شده مربی تیم ملی و بعد به قلعهنوعی گفته گروهبان قندعلی و بعد قلعهنوعی هم مصاحبه کرده و گفته خدا را شاکرم که با توکل به ائمه بچههای تیم ما تونستن جواب این آقا رو توسط تیم فولاد خوزستان به ذوب آهن بدن و بعد روزنامهها نوشتن که نیکبخت گفته تا وقتی قطبی هست من نیستم؟
-ریدم به مایلیکهن
باز به خط نستعلیق مینویسم:
قهرمانی وجود ندارد. فن هیچکس نباید بود.
قهرمانی وجود ندارد. فن هیچکس نباید بود.
قهرمانی وجود ندارد. فن هیچکس نباید بود.
باید خطی رسم کرد. بین آن طرفیها و اینطرفیها. این خط بین مسلمان و نامسلمان نیست. بین اصولگرا و اصلاحطلب نیست. بین فقیر و غنی نیست. بین شمالشهری و روستایی نیست. بین احمدینژادی و موسویایی نیست. بین امّل است و غیر امّل. و بازی را اینجور ادامه میدهیم که آنطرفیها امّل هستند و اینطرفیها امّل نیستند. و شما حیرت خواهید کرد وقتی ببینید این دستهبندی من از چه تقریب خوبی برخوردار است.
امّل کیست؟ چرا در آرتیکلهای علمی هیچ حرفی از امّلها و امّلگری نیست؟ نمیدانم. فقط میدانم که امّل، گونهی آزارندهای از احمق است. من اغماض میکنم. اوتوپیایی نگاه نمیکنم. نمیخواهم خطی بین احمقها و غیراحمقها رسم کنم. هم در ازخانهبیرونروندهها احمق هست، و هم در کنجخانهنشستهها، هم در کتکخورندهها احمق هست، و هم در کتکزنندهها. من دایره را کوچکتر میکنم. ریدم به هرچه امّل است. اما امّل را باید خودت تعریف کنی. برچسبش را باید خودت به هر که دلت خواست بزنی. من فقط میدانم که امّلها دو دستهاند، یا کثافتاند و بیشرف، یا سادهلوحاند و شوت. ریدم به هر دو.
امّل عزیز، نمیتوانم به تو شلیک کنم، من دستم به جایی بند نیست، ولی دلم خنک میشود که آنچه را برایت عزیز است لجنمال کنم. میدانم که میروم روی اعصابت. همین است که سنگ تمام میگذارم. همین است که زل میزنم توی چشمهایت، و وقتی تو منتظری بگویم مادرجننده، تا بگویی مادرجننده خودتی، میزنم توی برجکت، که: ریدم به قبر نامعلوم فاطمهی زهرا.
سالها بعد، ما هنوز زیر سلطهی امّلها خواهیم بود، تو میفهمی که من درست میگفتم. تو میفهمی که در برابر فریب و دروغ بیپروا، باید بیپروا بود، باید به سیمآخر زد، باید به تمام سنگرهای امّلگری رید. باید به تمام امامزادهها رید تا وقتی با خاک یکسان شوند. تو میفهمی تا وقتی مادر من، و مادر تو، پایش را در امامزادهای میگذارد، امیدی به نجات نیست. تو میفهمی در برابر حماقت، فقط باید تیشه به ریشه زد.
Reza 3 گفت:
++++++
سپهر جان تو گفتی فن هیچکس نباید بود ولی من یه جورایی فن تو شدم عزیز …
میرزاده عشقی رو هم همین امل ها کشتن 😦
بعد از این بر وطن و بوم و برش باید رید به چنین مجلس و بر کر و فرش باید رید
به حقیقت در عدل ار در این بام و در است به چنین عدل و به دیوار و درش باید رید
آنکه بگرفته از او تا کمر ایران را گه به مکافات الی تا کمرش باید رید
پدر ملت ایران اگر این بی پدر است به چنین ملت و روح پدرش باید رید
به مدرس نتوان کرد جسارت اما آنقدر هست که بر ریش خرش باید رید
این حرارت که به خود احمد آذر دارد تا که خاموش شود بر شررش باید رید
شفق سرخ نوشت آصف کرمانی مرد غفرالله کنون بر اثرش باید رید
آن دهستانی بی مدرک تحمیلی ترک از توک پاش الی مغز سرش باید رید
گر ندارد ضرر و نفع مشیرالدوله بهر این ملک به نفع و ضررش باید رید
ار رَود موتمنالملک به مجلس گاهی احتراماٌ به سر رهگذرش باید رید
احسان گفت:
در حاشیه ریدن :
اینو بهش می گن طغیان . مال وقتیه که بعد از مدت ها آدم می فهمه نباید با استدلال به جنگ چیزی می رفت که با استدلال نیومده بوده. جالب بود.
امضاء : کم شعور
ساره گفت:
آره واقعا جالب بود، ولی خوب یک کلمه بگو …دم به زندگی و خودتو راحت کن، چون تا بوده همین بوده، و احتمالا خواهد بود، امیدی به اصلاح نیست، به بهتر شدن هست، اما ریشه کن شدن حماقت ممکن نیست، بعضی جاها بیشتر هست مثل خاورمیانه و بعضی جاها کمتر، اونجاهایی که کمتر حماقت هست، به ضرب و زور از دموکراسی محافظت می کنن، وگرنه اگر سررشته و اختیار رو به دست عوام بدن، و یا مجال سواستفاده از دموکراسی رو به همونهایی که گفتی کثافت و رذل هستن بدن، ظرف مدت کوتاهی شبیه به مملکت و اوضاع ما خواهند شد.
در لابه لای این …دن ها بهترین مفاهیم رو گفتی و اون اینکه: فن هیچکس نباید شد و این که با استدلال نمیتوان به جنگ حماقت رفت.
گردو گفت:
ساره
مسئله اینه که مفهوم حماقت و فرزانگی هم دائم در حال تغییره.
بنا براین هیچوقت این دعوا به آخر نمیرسه و نباید هم برسه. چون بنظرم روزی که به انتها برسه اونروز آخرزمان خواهد بود.
ساره گفت:
من فکر می کنیم مفهوم حماقت و فرزانگی گرچه مطلق نیست اما جایگاهشون در یک طیف تقریبا مشخص هست، چیزی که متفاوت هست نگرش و نگاهی است که حماقت از روی اون معنا میشه، و اولویت هاست، و بسته به شرایط و موقعیت های مختلف ممکنه اولویت ها تغییر کنند و تا حدودی، نه زیاد، ملاک خرد ورزی و حماقت تفاوت کنه.
گردو گفت:
ساره
من صحبتم از فرزانگی بعنوان شعور جمعی هست نه فردی.
مثلا 35 سال پیش مردم ایران انقلاب کردند و خمینی رو بعنوان رهبر انتخاب کردند. در آنزمان اگر کسی مثلا عکس خمینی رو تو ماه نمیدید بهش میگفتند گاگول. یا مثلا ببین زندانیهای سیاسی که به نوعی نماینده های فکری گروههای مختلف مردم هستند کیها بودند: حسین شریعت مداری، لاجوردی و رفسنجانی یکطرف و یکطرف دیگه هم رهبر ها وهواداران گروههای چپ که عاقلترینشون توده ایها بودند که طرفدار استالین بودند.
اما امروز خواسته های مردمو مقایسه کن با اونموقع. و تو زندانیهای سیاسی هم از همه راست تر و ارتجاعی تر(نسبی) اصلاحطلبها هستند که اونها هم شعارشون ایران برای همه ایرانیها و از این قبیل هست. بنا بر این مفهوم فرزانگی از اونموقع تا حالا 180 درجه فرق کرده.
تو زمینه های علمی و تکنو لوژیک هم همینطور. مثلا اونموقع تلویزیون رنگی آخرین پدیده تکنولوژی بوده ولی الان چی.
احسان گفت:
«چراغ رو خاموش كرد و با خودش گفت فردا…فردا يه فكري براش مي كنم ، فردا شايد اوضاع بهتر شد ….شايد»
این خدای افسرده داستان احتمالا این جمله ویکتور هوگو رو نشنیده : «می گویند فردا بهتر خواهد شد، مگر امروز فردای دیروز نیست ؟؟!! »
از قول من به خدای این داستان بگین : جان من اصلا سعی نکن فکر کنی . از اینی که هست دیگه بدترش نکن. شاید خودش درست شد … شاید.
امضاء : کم شعور
گردو گفت:
احسان
حسودیم شد
این بهترین قسمت داستان بود که روش دست گذاشتی.
++++
کاپیتان بابک گفت:
+++
مختصر و مفید. شیش صفحه این بالا نوشتم.شما اومدی با 2 سه خط بهترشو گفتی
گردو گفت:
حالا که بحث خداشناسی گرم شده این لطیفه هم بی ربط نیست:
يه روز یه ایرانیه و یه ژاپنیه و يه آمريكاييه مي رن پيش خدا تا خواسته هاشونو بگن.
ژاپنيه مي گه خدايا كي مي شه همه ي تكنولوژي تو كشور ما باشه؟
خدا مي گه 100 سال ديگه.
ژاپنيه مي زنه زير گريه خدا مي پرسه چرا گريه مي كني؟
مي گه آخه به عمر من قد نمي ده.
آمريكاييه مي پرسه كي مي شه همه ي قدرت در دست ما باشه؟
خدا مي گه 200 سال ديگه آمريكاييه مي زنه زير گريه.
خدا مي پرسه چرا گريه مي كني؟
مي گه: آخه به عمر من قد نمي ده.
ایرانیه مي پرسه خدايا كي مي شه ما طعم آزادی رو بچشیم؟
خدا مي زنه زير گريه
کیوان گفت:
گردوی عزیز!
+++
احسان گفت:
++++++
امضاء : کم شعور
vasat piaz گفت:
http://www.iranianuk.com/page.php5?id=20121021125402016
Sam گفت:
گیتی عزیز،
خلاصه حرف من این شد که تو میتونی من را، در آستانه، به عنوان مخلوق نقد کنی. میتونی خدای من و شاملو را هم به عنوان خالق اثر به چالش بکشی ( این حق مخلوق است که خالق را به چالش بکشه دیگه نه؟ چون مخلوق با مخلوق شدنش لقب و عنوان خالق را به خالق اثر داد. وگرنه بدون مخلوق، خالق کجا خالق بود)، ولی، ولی نقد رابطه مخلوق و خلق غیر ممکن است. تا اینجا باشه، بقیه را بذار برای وقت دیگر.
دوستان عزیز،
مسیو آلبرت همانطور که آزاده عزیز هم کلیپش را گذشت در دوران کودکی با آموزشهای مذهبی که دیده بود و چاشنی هوش فراونش مطلب قابل تأملی را گفت. حالا چقدر این مطلب خریدار داره یا نه و یا وقتی بزرگ و بالغ شد سر همون حرف ایستاد یا به نتیجه دیگری رسید نمیدونم. ولی میشه راحت سرچ کرد.
صاحبخانههای محترم،
دو اتشنشان وارد جنگلی می شوند تا اتش کوچکی را خاموش کنند . اخر کاروقتی از جنگل بیرون می ایند و میروند کنار رودخانه ، صورت یکی شان کثیف
و خاکستر است و صورت ان یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
اشتباه کردید ،
ان که صورتش کثیف است به ان یکی نگاه می کند و فکر می کند صورت خودش هم همان طور است .
اما ان که صورتش تمیز است می بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و بهخودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .
از کتاب زهیر پائولو کوئیلو
هما گفت:
sam
توي اين روايتت از پاييلو به صاحب خانه هاي محترم حرف هاي زيادي نهفته است . و من فقط ميخوام بپرسم خوبي ؟ اسمان ان حوالي افتابي است ؟ درك مي كني اين روزهاي زيباي پاييز را؟ راستش مدتهاست فهميده ام هيچ دعوا و بحثي سرانجام و پايان ندارد پس به اشتي و رها شدن از قيل و قال فكر مي كنم
ميداني بهترين تفريح من در اين روزها ي سخت چيست ؟
خوردن يك چايي زير درختي با برگ هاي زرد
از من بپرسي بهت ميگم برگهاي زرد چند روزي بيشتر بر درخت نيستند ..تا اولين تندباد پاييز
فرصت كمي است براي ديدن شان
از اين فرصت استفاده كن
گیتی گفت:
سام جان…
دستت درد نکنه که خلاصه ی گفته های خودت رو برام نوشتی ، اون بالا هم همین رو گفتی دیگه ،از اول محکم و قاطع گفتی شدنی نیست، الان هم به همون قطعیت همون رو گفتی ، گفتی » غیرممکن » است !!
اما عزیزم شما اونهمه شر و وری که من بافته بودم رو هم خوندی ؟؟ نه جون من …این تن بمیره ؟؟!!
دیگه بقیه اش چیه بگذاریم برای بعد وقتی خودت تنهایی میری صورتش رو میشوری ؟؟ هان ؟؟ 🙂
Sam گفت:
خدا قسمت کنه، بشینیم رودر صحبت کنیم.
Sam گفت:
رودر رو
vasat piaz گفت:
گیتی بانو !
+
+
دارم به علوم تجربی و یکی از نتایج آن حسابی شک میکنم، همان اختلاف ۸ گرمی معروف رو میگم
گردو گفت:
پیازی
تو هم با این هشت گرم اضافه وزنت مارو کشتی.
بابا این هشت گرم مال اینه که پوست گلبولها و رگ و پی ما مردها کلفت تره. تازه این هیچ حسنی نیست چون باعث میشه مغز ما کند تر کار کنه.
آقا لنگ و بنداز. ما که خیلی وقته انداختیم. تو مدیریت هم خیلی وقته تو دنیا روش مدیریت زنانه باب شده. چون بهتر جواب میده.
vasat piaz گفت:
گردو جان، اگر تعمق بیشتر در متن بالا داشته باشی، میبینی که من لنگ رو انداختم
اگر به رگ و پی کت و کلفت، چربی رو هم اضافه کنی، میشه مال من، بنده که ادعایی ندارم
اگر من و نسوان و چند تا مدیر موفق زن رو مستثنی کنی، قاعده کلی همانست که گفتم برادر
ضمنا ۲ گرم اضافه وزن انیشتن رو هم تو مقایسات و محاسباتت منظور کن
گیتی گفت:
قربونت برم…قربونت برم !!
اما به شهادت شاهدان عینی من کلا ندارم… مرتب هم بهم یادآوری میشه…
حالا شما با این حساسیت عمیق و عجیبتون به اون هشت گرم چطور شک کردید…الله اعلم !!
جا داره من همینجا گریبان چاک کنم و صیحه ای زده بر زمین بیفتم !! 🙂 🙂 🙂
vasat piaz گفت:
این باید دست مایه فقط یه شوخی دنباله دار میشد اینجا، که خب نگرفت
حال و حسش نیست ظاهراً
زبونم لال، من که نگفتم شما نداری
حتما داری، فقط کمی سبک تره
گیتی گفت:
گرفت برادر من…گرفت !!
اون سه تا نیش باز بنده برای نشون دادن گرفتن شوخی کافی نبود ؟؟!!
ولی خوب من جدا ندارم، باور کن !!…
البته شک نکن همونی که ندارم یعنی خلاء مطلق ،از همونی که وسط پیاز داره سنگین تره !! 🙂
بعله…
هما گفت:
يك موضوع بي ربط :
ما ماهواره نداشتیم
ما را رستوران نمی بردند که بدانیم جوجه کباب چه شکلی است
ما خیلی قانع بودیم به خدا
صحنه دارترین تصاویر عمرمان عکس خانم های مینی ژوب پوشیده بود توی مجله های قدیمی
یا زنانی که موهایشان باز بود توی کتاب های آموزش A.B.C.D
زنهای فیلمهای تلوزیون ما توی خواب هم روسری سرشان می کردند
حتی توی کتابهای علوممان هم با حجاب بودند
ما فکر می کردیم بابا مامان هایمان ما را با دعا کردن به دنیا آورده اند
عاشق که می شدیم رویا می بافتیم
موبایل نداشتیم که اس ام اس بدهیم
ما خودمان خودمان را شناختیم
بدنمان را
جنسیتمان را یواشکی و در گوشی آموختیم
هیچکس یادمان نداد
و حالا گیر افتاده ایم بین دو نسل
نسلی که عشق و حال هایشان را توی شهر نو ها و کاباره های لاله زار کرده بودند
و نسلی که دارد با فارسی وان و من و تو و ایکس باکس و فیس بوک بزرگ می شوند
و هیچکدامشان مارا نمی شناسند و نمی فهمند
بوف گفت:
بانو هما
این یکی از پارادوکس های مهم این روزگار است. نسل های از هم گسسته. اختلاط این سه تا باعث شده که کل روند ارتباطی نسل ها کلاپس کند. همه بدجوری قاطی کرده ایم.
آناهیتا گفت:
I never saw a wild thing sorry for itself. A small bird will drop frozen dead from a bough without ever having felt sorry for itself
شاید ما داریم زیادی فکر می کنیم شایدم برای اینه که خیال می کنیم اینجوری چیزی عوض میشه
آخرش باید بگی …دم به همش و بری دنبال لذت بردن از همین چند روزه عمر
از کسانی که تو اردوگاه های کار سالها با بدبختی زندگی کردن بیشتر می کشیم؟
از مهاجرانی که اومدن آمریکا (اولین ها) تو زمستونها خونه بدوشی کشیدن و با جونشون برای نگه داشتن زمین مبارزه کردن؟ تازه در نهایت برای اینکه یک مزرعه داشته باشن!
یا از سفیدایی که برای آزادی سیاها میارزه کردن و کشته شدن مفتخرتریم؟
mountainsummit گفت:
++
گردو گفت:
فاعتبروا يا أولي الأبصار
بخونید و عبرت بگیرید.
خوب بود خامنه ای همین کار ها رو با شما میکرد.
دریغ از یک ذره قدر شناسی:
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2012/10/121021_l44_libya_gaddafi_female_bodyguards.shtml
بهار. گفت:
خیلیییییییییییییییی خوب بود!
ايران دخت گفت:
26 نفر در اردوی اجباری میمیرند…
میگوینداجرشان با خدا …!
خدایا به ایران که رسیدی بواسیر گرفتی،فقط صدای گوزت به ملت رسید از طریق دهانهای یک مشت دلال.که اونو رنگ کرده و با چاشنیه هاله نور و آب زمزم.. به مردم میفروشند.
کاپیتان بابک گفت:
به قول فرنگی ها I beg to differ
به نظر من هیچم بواسیر نگرفت، اتفاقا خیلی هم خوب و جانانه رید تو همه چی
کونش درد نکنه
گیتی گفت:
توسکا گفت:
+++++
sra گفت:
بسیار با شباهت به داستان های مصطفی مستور…اینروزها از حجم اینهمه مستور نویسِ تلخ نویس حیرت میکنم….
Just a Guy گفت:
Just BS