اِ . . . چِ جالب….
این منم دارم میرم شهرستان ، دارم از این شهر برای مدتی میرم .
منتها یِ همچی همسفرِ مهجبینِ گل اندامی نیست که ترکِ ما بیشینه،
دوتا نره خرِ نتراشیده نخراشیده رو باس با خودمون ور داریم بریم ولایت .
در دور دست نوری دیده میشه
آه . . . آه . . این نور . . . زندگی و امید هست
جاده در دل آسمان به جای خوبی میرسه ،به نور میرسه
این نورِ فرصت های زندگی هست
اما
زرشششک
اون نور از پلاگین های فتوشاپ هست ، دست کاری شده ، کلن دور دوره فتوشاپ کاریه زندگیه
ولی خوب فتوشاپی هم باشه نَقلی نیست، تصورهم اگه باشه جرم نیست
میگن مجنون داشت روی خاک اسم می نوشت لابد اسم لیلی بوده
بِش میگن: مجنون چه میکنی ؟ چِ خاکی داری به سرت میریزی؟!
گفت: خودش کِ نیس ، . . . دارم با اسمش حال می کنم
احتمالا اگر اون موقعه ها فتوشاپ بود ،
اونم آسمونی رو میکشید کِ اون تَ مَهاش آفتابی باشه
لیلی با گربه ی نازنازی ترک دوچرخش باشه 😦
ديد مجنون را يـکي صحرا نورد
در مــيان باديـه بــنشسته فرد
کرده صفحه ریگ ،انگشتان قلم
ميزند نقشی به دست خود رقم
کــی به لوح ريـگ باقـی مانــدش ؟
تا کسی ديگر پس از تو خواندش؟
گفت شرح حسن ليلی ميدهم
خاطر خود را تسلی ميدهم
نيست جز نامی از او در دست من
زان بلندی يافت قدرِ پست من
نا چشيده جرعه ای از جام او
عشق بازی ميکنم با نام او
* * * *
بانو جان من دارم برای مدتی میرم مسافرت ، میرم شهرستان میرم ولایت به باغ و گاوگوسفندام سر بزنم …
زودتر از 15 آذر برنمی گردم(تو دلت نگی بری برنگردیا)!!
اومدم بگم این مدت مسئولیت هیچ کامنت گذار مزاحمی با من نیست
اینشالا هرکی بخواد با اسم دیگران کامنت بنویسه به زمین گرم بخوره ، همونجا دست به نقد موقع تایپ انگشتاش فلج بشه قانقاریا بگیره ، چشماش چپ بشه ، مقطوع النسل بشه .
تا بعد به درود
آمش جاواد نمیشه منو هم با خودت ببری آخه فضای اینجا خیلی خیلی غمگینه .من همچو فضاهایی رو اصلا دوست ندارم من هم باهات میام .راستی گوزل اوغلان قارداش و قارپوز صحیحه نه اونی که تو مینویسی بدرود تا کی ؟ تا آذر؟ میشه تا اونموقع من از آیدی تو استفاده کنم واز طرف تو مطالب ارزشمند کپی وپیست کنم تا شخصیت آسیب دیده ات یه کمی ترمیم بشه ؟ کاش من تو این عکس جای دختره بودم !!
بقول بانو قدیسه کلهم کامنت خوبی بود داش جوات آقا سفرت خوش. منم با دیدن این عکس قکر فوتو شاپ به سرم زد.
شعری که نوشته ای مال مولاناست؟ بهر که نامه مینویسی یک سیلابل زیادی داره. شاید «نویسی» باشه
تو پست قبلی زیر کامنت 23 اکتبر 12:43 ب. ظ شما یه سئوال ازت پرسیدم. نظر لطفی بنداز
—————————-
در مورد عکس و احساسی که بمن دست میده، حرف مرد یکی است. عکس قبلی هم گفتم: هیچی
ولی یه سئوال برام پیش میاد که چرا باید اینکه دیدن این عکس چه حسی را در کس دیگری ایجاد می کنه یا چه فکری را توی سرش میاره، برای من مهم باشه؟ یا بر عکس؟
باران میآمد، بنفشه روی تخت دراز کشیده بود و به صدای باران گوش میکرد. باران میآمد، بنفشه روی تخت دراز کشیده بود و به صدای باران گوش میکرد و مینوشت. باران آمد و آمد و از بنفشه گذشت و بنفشه زیر آب ماند ولی همچنان مینوشت. روی آب مینوشت، برای دل خودش مینوشت، بدون قاضی و داور و تماشاچی که از نوشتن روی آب اثری نمیماند. و برای بار چهارم در خیال خود مرد (فاتحه). اصغری آمد ولی این بار با موی بلند، نه با ۲۰۶ برای زنش با دوچرخهای مشترک با دوستش، نه موسیقی شجریان و صدای عادل، با زمزمه هیوی متال و آواز پرندگان آسمانی، گربه زیر شیروانی به بنفشه هدیه داد و وی را با خود برد، به آسمان ها، جایی که کسی جز خدا اوو را نمیدید و از وی پرسید حالا راضی هستی که بنفشه جواد داد «اه نه». اصغر پرسید حالا دیگه چرا؟ و بنفشه جواب داد که «این چه زندگی است دوباره بند کوله پشتیم صبحی به کنار صندلی گیر کرد»!
تو آخه نبودی که ببینی سام..
بند کثافت کوله پشتیم رفته بود لای صندلی زیر دسته ی فلزی اون پایین گیر کرده بود و جدا نمی شد.. هی می کشیدمش در نمی اومد با نهایت قدرتم می کشیدم.. قطار توی ایستگاه ایستاده بود و دوباره داشت حرکت می کرد و من داشتم هنوز تقلا می کردم ….باید پیاده می شدم وگرنه ایستگاهم رو از دست می دادم. اما بند اونجا گیر کرده بود و رها نمی شد. آخرش توی آخرین ثانیه با قدرت تمام کشیدمش و کنده شد و من دویدم و خودم رو از وسط دری که داشت بسته می شد انداختم روی پلت فورم .. وقتی توی ایستگاه وایسادم و قطار رفت خیس عرق بودم و همه ی تنم از نفرت و ترس می لرزید.
آره ، من یک همچین آدم بی جربزه و داغونی هستم. گیر کردن یک بند توی صندلی قطار می تونه من رو اینجوری کنه! من از اون آدمهای با وجودی نیستم که دل و روده شون با خمپاره می ریزه بیرون با دست جمعش می کنن و تو شیکمشون فشار میدن و باز هم می دون و لبخند می زنن…
از کامنت تو و تایید کاپیتان یاد پدرم افتادم… می گفت: تو هیچ عیب عمده ای نداری، جز این که زیادی لوسی. شاید تقصیر تربیت ما ست و باید یک کمی وقتی بچه بودی کتکت می زدیم!
جواتی
معانی همزات چیست؟
همزات الشیاطین چیست؟
زمان نامحدود برای تظاهرچیست ؟
عیان و ظرفیت در رویا؟
ادم ها رویایی و بسیار احمق در یک چیز مشترکند
آنها نظرات خود را متناسب با رویاهاشون تغییر می دهند.
و بدبخت از اونا که رویاها به تناسب دیدگاه آنها را تغییر میدهند
دفعه پیش با یه خانوم ایرانی رفته بودم دوچرخه سواری برای هفت پشتم بس شد. از سرازیری که میومدیم پایین خوب بود. کلی می خندید. اما سر بالایی رو نمیتونست بیاد. آخر هم دوچرخش رو قفل من کرد و با اتوبوس برگشت و من مجبور شدم دوچرخه خانم رو تا خونه بیارم.
از قر زدن های تو راه هم که نگو چرا تند میری خسته شدم. وایسا منم بیام. و …
بنابراین این عکس اوج همکاری یک خانم رو میرسونه
baharگفت:
پس بالاخره حس همراهی میده (خانمهای ایرانی همراهن) یا نه؟
اون خانومه همراه زندگی شما بوده؟ شما چه خوب از جز به کل استقرا میزنین!
يلداسبزپوشگفت:
خب مانتين جان ، در مورد تو نمى دونم ولى اكثر آقايون ايرانى(شايدم غير ايرانى) به ما خانوما ميگن ركاب بزن ولى حرف نزن،با قدرت ركاب بزن ولى از من قويتر نباش،قوى باش ولى تو دنياى مردونه جا براى خودت باز نكن، ركاب بزن ولى كم هوش باش، كم هوش باش ولى تا يه چيزى گفتم بفهم، بفهم ولى راهنمايى نكن،…
ضمناً اين وسط مسطا اونقدر گيج نشى كه رژ لب صورتى و پيرهن حرير رو فراموش كنى!
آهان راستى شنيدم اين خانوماى…خيلى زنونه و دلچسب رفتار مى كنن!اصلاً ولش كن تو ركابت رو بزن!!
خانم سبز پوش
من تنها یک تجربه رو نقل کردم
تجربه ای که نشان از واقعیت داره. واقعیت اینه که خانم های ایرانی (اکثرا و نه همشون) تا وقتی خانه پدر هستند اصلا وارد مسائل مهم زندگی نمیشن. و در مسائل مهم هم پدر براشون تصمیم میگیره. خلاصه کنم اصلا به بازی گرفته نمیشن. بعد از ازدواج هم مشابه همین مسائل براشون رخ میده با این تفاوت که در مسائل مهم زندگی فقط به بازی گرفته میشن.
من این رو نمیگم که کل کل کنم اما واقعیته.
چند درصد دخترای ایرانی بلدن دوچرخه سوار بشن؟ تو کدوم کوچه و خیابون تا به حال دوچرخه سوار شدن.
چند در صدشون میتونن به تنهایی روی پای خودشون بایستن. بهتر بگم کی اصلا فرصت کردن این چیزا رو یاد بگیرن. اعتماد بنفس شون چقدره. چرا برای ازدواج که یک تصمیم مشترک هست، و لابد اگر تصمیم مشترک هست پس هر دو سهم مساوی و مسئولیت مساوی دارن از طرف مقابل گارانتی میخوان؟ چرا تصمیم شون رو با مهریه که به اندازه آب بینی بز هم در تحکیم روابط ارزش نداره تضمین میکنن. مگه این زندگی اونا نیست؟
من نمیخوام خانمها را متهم کنم و اون ها رو متهم کنم. این جوری بهشون دیکته شده و از ابتدا هم این جوری بار اومدن که متابعت کنن.
بارها و بارها دیدم که خانواده های ایرانی حق رو به پسرشون میدن که هر شامورتی بازی دراره ولی وقتی دخترشون دیر میاد آسمون رو به زمین میرسونن و عجیب اینکه دختر ها هم این حق رو به خانوادهشون میدن و این رو پذیرفتن. پذیرفتن که مطابعت کنن حتی اگه برادر بزرگ تو گوششون بزنه. دیدم اینا رو.
نهایت این پروسه هم همینه که دختر بشینه روی ترک دوچرخه چون کاری غیر اون نمیتونه انجام بده.
baharگفت:
۱. من دوچرخه سواری بلدم. دوستای دخترم هم تقریبا همهاشون بلدن. خیلی هم دوست دارم. تا ۱۰ سالگی تو خیابون هم دوچرخه سوار میشدم. برادران گشت ارشاد و کمیته اجازه نمیدادن بعدش سوار شم. اگه فرصتی پیش میومد تو چیتگر یا جاهای دیگه برای دوچرخه سواری از دستش نمیدادم. این حرف شما مثل این میمونه که بگی چند درصد مردم ایران رو دیدی که مشروب بخورن تو خیابون. خب وقتی ممنوعه انتظار ندارین که همه ببینن دارن همچین کاری میکنن (نمیگم نمیخورن میگم شما نمیبینی)
۲. دوچرخهسواری نشوندهنده تصمیمگیری در مسایل مهم زندگی نیست. اگه هست، رانندگی ازش مهمتره مثلا.
۳. علت اینکه از طرف مقابل در ازدواج گارانتی میخوان دقیقا این هست که از دید قانون ما ازدواج یک تصمیم مشترک نیست و هر دو سهم مساوی و مسئولیت مساوی ندارن. قانون ازدواج وطلاق و سند ازدواج رو مطالعه کنید. مثال: آقایون خیلی راحت به خاطر عدم تمکین (!) میتونن همسرشون رو طلاق بدن اما خانمها باید هزار و یک دلیل که اثباتشون کار حضرت فیل هست بیارن تا شاید بتونن طلاق بگیرن. حتی وقتی زن حق طلاق رو میگیره این حق به خودش به عنوان یک آدم مستقل تعلق نمیگیره، بلکه از طرف مرد وکیل مرد میشه که بتونه خودش رو طلاق بده! درنتیجه، سهم و مسوولیت مرد در قانون ما بیشتر هست. طبیعی هست که در چنین شرایطی زنی که دستش به حقوق برابر نمیرسه تقاضای گارانتی کنه.
۴. شما نیمه پر لیوان رو ببین. ببین که با وجود اینکه جامعه و ساختار خانواده اعتماد به نفس رو از دخترهای ایرانی گرفته، با اینکه بهش دیکته شده که کاری نمیتونه بکنه، با اینکه بهشون فرصت تصمیمگیری دادهنمیشه، چقدر زن ایرانی موفق وجود داره. نمونه: چقدر دخترها تنهایی از کشور خارج میشن برای ادامه تحصیل. مگه این کار جرات و اعتماد به نفس نمیخواد؟ چقدر به دانشگاه و تحصیلات اهمیت میدن و درش موفق هستند. هر روز به تعداد زنانی که جویای کار هستند داره اضافه میشه (که به خاطر عدم مساوات درصد کسایی که کار پیدا میکنن کمتر از مردهاست.) و … یه نگاه به لینکی که اون زیر میذارم بندازین. ایران ۱۲۷ امین کشور برای زنان هست (در مقیاس شانس مشارکت اقتصادی، تحصیلات، سلامت و قدرت سیاسی). این یعنی جزو ده بدترین کشورهای دنیا هست برای زنان! این تازه وقتی هست که بیش از ۵۰ درصد ورودیهای دانشگاه ما دختر هستن. یعنی تو معیارهایی مثل سلامت، مشارکت اقتصادی و قدرت سیاسی جزو داغونترین کشورهای دنیا هستیم. تو این شرایط به نظرم باید به اون درصد از زنهای کشورمون آفرین بگیم که هنوز فعال هستن و از حقوق خودشون آگاه. به نظرم به جای اینکه بزنیم تو سرشون باید تشویقشون کنیم. نظر شما چیه؟!
بهار
با اکثر نوشته هات موافقم. ولی خانم ها می تونن در موقع عقد حقوقشون رو درخواست کنن. که نمیکنن و به جاش مهریه میخوان.
بین ظالم و مظلوم (در نزدیک به 100 درصد مواقع) مقصر مظلومه. اگه زنای ایرانی مظلوم واقع میشن مقصر خودشون هستن
baharگفت:
به نظر من مقصر هم زنهای ایرانی هستن، هم اجتماع، هم خانواده. ببین مثال میزنم. من به دوستاییم که ازدواج کردن چه بهصورت سنتی و چه به صورت مدرن، به همهاشون راجع به حقوق برابر گفتم. یعنی همهاشون از وجود و کارکرد چنین چیزی آگاه بودن. اما هیچ کدومشون اونها رو ندارن! دلیلهاشون اینا بود:
۱. بعضیها اصلا مطرح نمیکردن همچین چیزی رو. میگفتن وا مگه میشه از اول حرف طلاق رو زد. هرچی هم میگفتم مهریه هم درواقع حرف طلاق زدنه قبول نمیکردن. اینجا به نظرم دختر مقصره.
۲. بعضیهای دیگه هم اصلا مطرح نمیکردن. ولی نه به خاطر اینکه قبولش نداشتن. به خاطر ترس اینکه پسره از دست نره، خانواده چیزی نگن و … این یعنی خودسانسوری. جواب من بهشون این بود که پسری که حقوق برابر برای تو نخواد از اولش معلومه که برای تو به اندازه یه آدم برابر باهاش ارزش قایل نیست. ولی خب برای اونها ازدواج کردن مهمتر از حقوقشون بود. اینجا هم دخترا خودشون مقصرن.
۳. بعضیها مطرح میکردن اما قبل اینکه به پسره بگن خانواده خودشون باهاشون مخالفت میکرد! باز هم به هزار دلیل: سنتی بودن، ترس از دست رفتن پسره و مسخره تر ازهمه اینکه سر عقد مردمی که میفهمن چی میگن!
۴. بعضیها با پسره مطرح میکردن اما پسره زیر بار نمیرفت. من این رو نمیفهمم که چرا پسرها حاضرن زیر بار مهریههای سنگین برن اما حاضر نیستن این حقوق ابتدایی رو به همسرشون بدن حتی اگه از مهریه صرفنظر کنه. یعنی انقدر قدرت براشون مهمه؟! به هر حال در نهایت به خاطر عشق پاکشون (!) باهم ازدواج میکنن.
۵. در شرایطی هم پسره موافقه، خانوادهاش مخالفن و زوج خوشبخت مجبورن کوتاه بیان
۶. دیده شده که همه راضی هستن اما آقای عاقد راضی نیست! این دیگه خداست. بارها پیش اومده که دفترخونه میگه من با این شرایط عقد نمیکنم، برین یه جای دیگه عقد کنین! یا بدتر از اون، به شاهدوماد نصیحت میکنه که داری با این کار خودتو بدبخت میکنی و نکن و از این حرفها!
خب فکر میکنم با توجه به ساختار اجتماعی ما و اینکه دخترها کلا خیلی کم دخالت دارن تو چنین مسایلی، اینکه این شانس رو داشته باشن که حقوقشون رو حتی مطرح کنن کم پیش میاد، گرفتنش که پیشکش. برای چنین دختری خیلی راحتتره که به همون سیستم سنتی مهریه و اگه فلان نکنی میذارم اجرا (که باز هم غیر انسانی هست از دید من) تن بده. با توجه به موارد بالا (اوه چقدر شبیه نامههای اداری شد) فکر نمیکنم نزدیک ۱۰۰ درصد خانمها مقصر باشن. درصد نمیدم ولی نزدیک صد درصد زیادی بالاست.
میمگفت:
من در ازدواج خودم ، نتونستم دفتر خونه رو متقاعد کنم . دوسه جا هم رفتم . یه جایی هم که راضی شد گفت وکالت رو جدا از عقد ثبت میکنه چون دردسرداره براش . البته ماجرای من مال 12-13 سال پیش بوده . شرط ضمن عقد برای طلاق هم یه جورایی احمقانه است . چون باز این مرده که داره از طرف خودش به زن وکالت میده برای طلاق . مشکل قوانین مملکت ماست . تو چنین قوانین نابرابری ، مهریه بالا خیلی راحت تر کاریک دختر رو برای طلاق راه میندازه تا حق طلاق .
يلداسبزپوشگفت:
آقا به خدا دوچرخه سوارى بلدم در حد توردوفرانس! چى فكر كردى مانتين عزيز؟
ه در انتهای دختره یا پسره به معنی تحقیر یا چیزی از این دست نیست. به معنی ارجاع به یک نفر (نه جمع) است. مثل the انگلیسی. مثال: پسره = پسر مذکور
در صحبتهای بالا هرجا صحبت از دختر شد منظور جمع دختران است درنتیجه ه بهش نمیچسبه
يلداسبزپوشگفت:
اتفاقاً به نظر من خانومه بى خود و بى جهت اعتماد كرده! همراه كسى شده كه هيچ شعور و جربزه نداره!!ضمناً قيافه ى آقا هم خيلى بى احساس و بى خياله! بدترين جاى ممكن روى دوچرخه رو هم داده به خانم!!!!
این حضرت نوح هست.
دربستی سوار کرده.
منتها یک آقای مردسالاری عکسشو گرفته و در جهت مقاصد پلید خودش منتشر کرده.
«به مردهای خود اعتماد کنید تا بدون تکان خوردن آب در دلتان شما را از دل طوفان نوح به مامن امن برسانند.»
عكس زيبايي است اما بنظر من لباس قرمز زن و پاي بدون كفش و لختش خيلي ارمش دهنده است مخصوصا وقتي به اسمان سياه و هراس اور نگاه مي كنيم
و همون شعر قايقي خواهم ساخت كه اون بالا دوستان نوشتن بهترين توصيف اين عكسه بنظر من
درمورد اينكه عده اي از دوستان تشكيك كردن در مورد اي دي سازي من بسان عده اي از پيشوايان اين راه بايد اعلام كنم
متاسفانه و يا خوشبختانه من بلد نيستم اي دي ديگه رو چجوري ميسازن . ممنون ميشم اگه كسي يادم بده چون از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون خيلي دوست دارم براي وبلاگ هاي دوستاني كه اينجا كامنت ميذارن مثل كاپيتان يا ساحل يا دكتر و….برم وبخونم و نظرم رو بگم اما بعلت ترس ذاتي و داشتن همين يك ايميل و اي دي (البته در كمال احترام به همه ) اما مي ترسم كه ناموس و امنيتم به باد بره
پس فقط خواستم بگم خوبه ويول جان ما رو رصد كرده و ازمون خلافي نديده اما جدن چطوري ميشه با يك اسم ديگه كامنت گذاشت كه اسپم نشه ؟
شايد ما هم ياد گرفتيم و اومديم مثل تعدادي از اراذل شلوغ بازي ….. ظاهرا كيف داره 🙂
خلاصه كه هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستيم
بازم ببخشيد زير اين عكس زيبا بي ربط نوشتم
هما خانوم اون موقع که اون مسئله پیش اومده، ظاهرا هنوز این تشکیلات مسدود شدن آی دی دوم و سوم و… راه نیفتاده بوده… بعد من فقط یه سوال دارم که نه ویول بهش جواب میده نه شما… سر جدت الان جواب بده منو از گمراهی نجات بده: شما چه جوری کامنتی که هنوز تایید و منتشر نشده بوده رو میدیدی؟؟؟
خواهر عزیز ؛ اون موقع که هنوز ایمیل از کسی گرفته نمیشد.
سوال این بود ؛ شما چطور کامنتی که چشم به راه بررسی بوده دیدید؟ چون اون کامنتها در واقع یک Cookie هستند که فقط روی کامپیوتری که اون کامنت رو گذاشته نگهداری میشند و فقط کامنت گذار میبینتشون. بعد از اینکه تایید شد ؛ بقیه میبینن.یعنی محاله که کسی بجز کامنت گذار ببینه ؛ مثل اینکه از یک نقطه خارج از یک خط راست یک خط و فقط یک خط موازی با آن میتوان رسم کرد(در مختصات دو بعدی)؛ یعنی در این حد قطعیه که مو لای درزش نمیره.
آی دی هم نمیخواد بسازی ؛ یه ایمیل الکی بده مثلا: a@b.com
فکر میکردم شما که اینجا همه رو به بیسوادی متهم میکنی ؛ این چیزها رو بدونی.
یادمه چند مدت قبل یکی اینجا با نام هما کامنت نوشت
نوع و سبک نگارش ایشون شباهتی به قلم شما نداشت ، حتا استایل فکری ایشونم با شما فرق داشت ، چنین ادعایی هم نداشت که همای قدیمی وبلاگ نسوان هست.
شما اعتراض کردید که فلانی هما من هستم اسمتو تغییر بده (اعتراضتونم به جا بود ، شباهت اسم جالب نیست)
به 24 ساعت نرسیده داکتر»ل» رفت داخل پنل وبلاگ و اسم اون کامنت گذار رو به آشغالک تغییر داد .
کامنت هایی هم که حاوی اعتراض از جانب همای دوم بود رو پاک کرد چونکه گفته بود اسممو تغییر نمی دم(نقل به مضمون) .
صد البته که بهتر بود اسمشو تغیر بده . اولویت نام و آی دی با اونیه که به این اسم شناخته شده. نه اونی که در ماه شاید یک کامنت هم ننویسه! شماره تلفن گراواتر ایمیل همه همینجوریه ، اولویت با اونیه که اول از همه شناسه رو انتخاب کرده.
****
در مقابل ، من یک سال آزگاره که با ایمیل ثابت کامنت مینویسم ، علاوه بر ایمیل گراوتار دارم ، دامین گراوتار مشخصه لاگین های گراوتار مشخصه . یک نفر میاد اینجا همه چیزو کپی میزنه و خودشو «جوات یساری» معرفی میکنه ،(دقت کن . . .علاوه بر شباهت اسم ،خودشو جوات جا میزنه. علنا هویت دزدی کرده)
تعداد زیادی کامنت می نویسه و در یکی از کامنت ها به این شکل برای بانو ویولتا می نویسه:
«تو غلط کردی زنیکه جنده نفهم … به من انگ میزنی به موقش دارم برات»
بعد از چند ساعت که من متوجه شدم ، اومدم اینجا با گراوتار و ایمیلی که بیش از یک سال برای خانم شناخته شده هست اعلام می کنم که آقا این کامنت هارو من ننوشتم ،
من تا حالا یک بار هم به مدیران وبلاگ چنین نسبت هایی رو ندادم. لطفا اون کامنت هارو پاک کنید.
. . . اما بانو ویولتا ،هیچکدوم از کامنت های جعلی رو پاک نمی کنه . میزاره همونجور باقی بمونه. و با تحکم میگه : دیگه پیام هم نفرست که من بهت جواب نمیدم.
(البته باید کلاهمو بندازم بالا که دیگه به اون شخص اجازه ی کامنت نویسی نداد و پشت در نگهش داشتن)
.
سیاست های دوگانه رو میبینی؟!!
یه بام و دو هوا رو میبینی؟!
آپارتاید رو میبینی …؟!
لابد شما سفید پوست هستی و ما در اینجا «کاکاسیاه» هستیم.
***
حالا به نظرت این قصه ی حسین کرد شبستری رو برای چی تعریف کردم؟!
که بدونی شما مصونیت دیپلماتیک داری ، اصن کاپیتولاسیون به عشق شما تایید شد.
راحت باش ، نیاز نیست توضیح بدی ، کی جرات میکنه از شما توضیح بخواد ؟.
من مطئنم در ذهن خیلی ها سوال شکل گرفت ،
اما کسی جرات نمیکنه بپرسه ،
چونکه جوابش در دراز مدت سیخ داغ ،طعنه ،انگ ،سرکوفت ،متلک و تهمت هست.
کاپیتان بابک قبول کرده که من کامنت اهانت آمیز ننوشتم ،
قبول کرده که یه نفر دیگه اومده اینکارهارو انجام داده .
برو ببین چه جوری دوباره برای کاپیتان طعنه و متلک حواله داده . . .
به نظرت در چنین حالتی کسی حاضر میشه سوال کنه؟
کاربر اتومات وار یاد میگیره که دست به خود سانسوری بزنه
شما اصلا دلیلی نداره توضیح بدی سرکار خانم
شما وی آی پی نشین هستی
فِرست کِلَس هستید
اصن شان شما نیست که بخواهید به عوام الناس توضیح بدید.
***
و اما در باره ی توضیحاتی که دادید:
دو تا مطلب گفتید که سه فاز از کله ی مرغ پخته میپره
اجازه بده بقیشو برگردم رو به حضار صحبت کنم.
1- ایشون میفرمایند : «. . .اما جدن چطوري ميشه با يك اسم ديگه كامنت گذاشت . . . » !!! جل الخالق ،الله کُرسیُ السمواتِ و الارض!!! 😯
حداقل حداقل سه ساله آزگاره کِ ایشون بدتر از من پای این وبلاگ نشسته و میخواد بگه نمی دونه که ایمیل چه جوری رجیستر می کنن . و یا اینکه نمی دونه به چه صورت در فیلد «نام خود را وارد کنید» میشه اسم را تغییر داد؟!!
یهو خودتونو خلاص کنید و بگید شما اصلا کامنت نویسی نمی دانید و مثل عهدتیرکمون شاه که مردم با کمک میرزا بنویس برای اقوامشون در شهرهای دور کاغذ می نوشتند. شما هم مطالب رو به اَمیرزا میگید و اون به جای شما تایپ میکنه و نوشته رو سند میکنه.
شما خیلی راحت می دونید که به چه صورت اسم ایمیل و ای دی تغییر بدید. من بعید میدونم یه نفر چندین سال به وب گردی و وبلاگ خوندن مشغول باشه و این چیزای دم دستی رو ندونه ، ضمن اینکه شما در یک دوره ایی هم از گراواتار استفاده کردی.
بنابر این تغییر و تحول در آی دی و نام رو بهتر از ما اگر ندونید ، چیزی هم کمتر از ما نمی دونید.
.
2- سرکار خانم در جایی دیگر فرموده بودند:
«خيلي دوست دارم براي وبلاگ هاي دوستاني كه اينجا كامنت ميذارن مثل كاپيتان يا ساحل يا دكتر و….برم وبخونم و نظرم رو بگم اما بعلت ترس ذاتي و داشتن همين يك ايميل و اي دي (البته در كمال احترام به همه ) اما مي ترسم كه ناموس و امنيتم به باد بره»
یالعجبا . . . واعجبا !!!
من مطمئنم شما جای دیگر هم کامنت نوشتید ، یعنی می خواهید بگویید هما فقط همینجا کامنت می نویسه ؟! خانم من شمارو در وبلاگ دیگری هم دیدم. . . . شما در یک دوره به صورت مداوم در وبلاگ مسعود مشهدی کامنت مینوشتید!!
شما جوری خودتو به جهالت پیرامون کامنت نویسی زدی که آدم یاد تمارض زین العابدین در کربلا میفته
* * *
سرکار خانم هما سخن را با مطلبی که انشاء الله برای شما نافذتر هست به پایان می رسانم
در میراثُ الحدیثُ الشیعه ِ جلد 2 صفحه ی هفده چنین آمده:
روی راوی عن رسول الله
«يا عَلىُّ اصدِق وَإِن ضَرَّکَ فِى العاجِلِ فَإِنَّهُ يَنفَعُكَ فِى الآجِلِ
وَلاتَكذِب وَإِن يَنفَعکَ فِى العاجِلِ فَإِنَّهُ يَضُرُّکَ فِى الآجِلِ»
.
رسول خدا محمد(ص) به علی (ع) گفت :
یا على راست بگو اگر چه در حال حاضر به ضرر تو باشد ولى در آينده به نفع تو خواهد بود.
و دروغ نگو اگر چه در حال حاضر به نفع تو باشد ولى در آينده به ضرر تو تمام میشود.
.
اینجاست که کفار غربی بهتر از ما به معنای حدیث نبوی فوق الذکر پی برده اند و در میراندا وارنینگ ذکر کرده اند
«Anything you say or do can and will be held against you in a court of law»
تو میتونی حرف نزنی اما هرچی بگی بعدن در دادگاه بر علیه خودت استفاده میشه
خانم هما خودتون بهتر می دونید هرچی گفتم سند و لینک داره
منتها الان دارم بارو بنه جمع می کنم و نمی تونم متمرکز بشم روی این کار و دنبال اسناد بچرخم
1- گراوتار شما موجود هست.
2- نوشته ایی که در حمایت از شما نام همای دوم از طرف مدیریت وبلاگ به آشغالک تبدیل شد موجود هست
3- کامنت های شما در وبلاگ مسعود هم موجود هست
منتها الان فرصتی برای چرخیدن ندارم،
اگر نیاز شد بگید ، من شده باشه پروازمو کنسل می کنم و برای شما لینک جمع می کنم 🙂
برم به بقیه کارام برسم
فرصت شد قبل از رفتن میام ، کامینگ سون
جوات یه دقیقه ساکت بذار بیاد جواب بده ببینیم کی به کیه…!!؟؟ من که هنگیدم… میخوام بدونم آخه چطور ممکنه؟؟؟ اینجوری که تو دراما درست میکنی شاید نیاد جواب بده… د یه دقیقه دندون به جیگر بگیر خوب…
همایون عزیز..
من سالها پیش توی یک کارخونه مدیر یک بخش بودم. توی کارخونه ها موقع خروج کیف پرسنل رو می گردن.یک روز از نگهبانی زنگ زدن و گفتن که یکی از خانم دکترهای زیر دست من توی کیفش یک ارلن شیشه ای کوچولو پیدا شده که مال آزمایشگاهه و بهش تهمت دزدی زدن. رفتم توی اطاق مدیر عامل و گفتم این قضیه رو همین جا فیصله بدین و بعد از این هم کسی حق نداره کیف پرسنل بخش من رو بگرده . گشتن مال خط تولیده که کالای ارزشمند توش رد میشه . نه ازمایشگاهی که توش پر از بشر شیشه ای و اسید و پیپته ..گفت باشه؛ اما به نظرت قصدش دزدی بوده؟ گفتم اون ارلن توی بازار 500 تا تک تومنیه قیمتش. اصلا شما فرض بگیرید دزدی بوده. من خودم بهش دستور داده بودم . اگر کاری کنین که نیروی کار متخصص توی این کارخونه مورد بازخواست نگهبان قرار بگیره و بذاره بره ؛ فردا سنگ روی سنگ بند نمیشه.
عین همین داستان هم سر تذکر برای حجاب تکرار شد. مدیر عامل رو مجبور کردم به بسیجی که به یکی از بچه های من تذکر حجاب داده بود اخطار کتبی بده که طرف حد خودش رو بفهمه.
____________
حالا چرا این ها رو گفتم؟
برای این که بگم جمعش کنین بابا! نشستین از 3 سال پیش برای من نبش قبر می کنین؟ اصلا گیریم هما بوده . اصلا خودم گفتم که اون رو بنویسه. خوب شد؟
من اینجا اگر می خواستم پرده دری کنم خشتک خیلی ها این وسط ولو بود. من این کار رو نه برای نزدیکی با هما که برای کرامتی که خودم بهش اعتقاد دارم می کنم. با همین جوات هم بسیار از این مدارا ها کردم. خیلی از آی دی های طاق و جفتش رو به روی هیچ کس نیاوردم. اگر بنا به سوگولی بودن باشه، تا حال هیچ کس به اندازه ی جوات اینجا مورد بخشش و مسامحه قرار نگرفته ، خودش هم می دونه. همین الان هم برای من ثابت کردن خیلی چیزها در مورد جوات آب خوردنه. ایشون اگر میره توی اندرونی ما رو شخم می زنه ، کسی که بیل واقعی دستشه و از بالا می بینه منم. اگر سکوت می کنم دلیل نمیشه که نمی تونم بگم. لنگ هما رو ول کنه ، کلاه خودش رو بچسبه.
______________
بعدشم بسه دیگه ! دو روزه گیر دادین . کار زندگی ندارین؟ جمع شدین اینجا چی رو ثابت کنین؟ صلوات بفرستین بابا.. لا اله الا الله…
سیستم مدیریتی من اینجوری نیست!
من نگاه می کنم ببینم هر کس چقدر برام می ارزه.
من نیاز به آدم داشتم که کارم پیش بره و برام مهم بود که نیروی متخصص م رو حفظ کنم
چون اگر می رفت به گند می خوردم ولی اگه یه کارگر می رفت می رفتیم سر کوچه یکی دیگه می اوردیم.
به همین سادگی.
برای من…
ارزش یک دکتر داروساز بیش از یک ارلن 500 تومنی بود. اگر 5 میلیون ضرر می زد بهش فکر می کردم.
اگر 5 میلیارد ضرر می زد که اصلا میشد مدیر عامل. بیشتر از اون هم که می کردنش وزیر.
به من درس اخلاق نده کاظمی.
اخلاق می افته توی نقطه های عجیب و متضاد
اخلاق باید در عمل هم جوابش رو پس بده
من اگر اون دکتر رو بیرون می کردم و فرمولاسیون قرص آملودیپین نصفه می موند و به خاطرش یک مریض قلبی جونش رو از دست می داد کارم اخلاقی بود؟
به من یک کاری سپرده شده بود و اون کار باید پیش می رفت.
توی اون کارخونه کمترین دزدی دور و بر میلیون چرخ می زد.
من نمیام خٍر یک دختری که یک ارلن شیشه ای سه سانتی رو انداخته تو کیفش یا انداختن تو کیفش رو بگیرمِ
تو اگر می گیری.. خوب باید بگم خیلی خری.
__________
در مورد اینجا هم…
من اول هم گفتم از هما هیچ چیزی ( به جز اون موردی که توسط جوات بیرون کشیده شد) در تایید این که تقلبی باشه ندیدم.
از جوات هزار تا دیدم و سر کردم
از تو هم هیچی ندیدم ولی دارم باهات سر می کنم
اینجور ادمی هستم من!
میمگفت:
کاظمی جان من با شما موافق نیستم در این مورد. تو شرکتهای بزرگ ممکنه هزارتا اتفاق بیفته ویه ارلن بره تو کیف یه آدم. مثلا بر فرض یه نمونه ریخته توش سر راه که داشته میرفته خونه بده به کسی ، بعد ظرفش جابجا شده . گذاشته تو کیفش که فردا پسش بیاره. . توی محل کار ما در ایران که کلی از این اتفاقها ممکن بود پیش بیاد . به هرحال منطقی نیست که یک خانوم دکتر یک ارلن 500 تومنی بدزده . حتی کارگر خط هم اینکار رو نمیکنه .
کاظمیگفت:
من کاری به بحث هما و جوات ندارم هر چند از روی کنجکاوی دوست دارم بدونم جریان این کامنت چی بوده و در عین حال فکر میکنم که وقتی این مسئله بیرون کشیده شده حق همه هست که راجع بهش بدونند. ولی بیشتر بحثم روی تفکریه که پشت این کار هست که توضیح دادی.
منم نمیگم باید اون دکتر رو به خاطر ارلن 500 تومانی اخراج کرد همونطور که اگه تو کیف یکی از نگهبانها هم پیدا شده بود نباید اخراج میشد ولی باید تذکر بگیره که دیگه این کار تکرار نشه تا هم اگه خودش ریگی به کفش داره حساب بیاد دستش و هم بقیه حساب کار خودشون رو بکنند.
اون اوئل که نیومن اینجا انتخاب شده بود رئیس پلیسش بعد از 12 روز که انتخاب شده بود استعفا داد. چرا؟ چون به خاطر پرداخت نکردن جریمه رانندگی، گواهینامه اش باطل شده بود و مدتی بدون گواهینامه رانندگی کرده بود. نیومن هم فقط ازش توضیح خواسته بود ولی خودش استعفا داد.
این روش شما همون روش آقایون جمهوری اسلامی هست که توش افرادی هستند که به هزار و یک دلیل موجه و غیر موجه مصونیت قضایی نانوشته پیدا میکنند.
بله متوجهم چی میگی
اون سیستم توی جایگاه خودش جواب میده.
در جایگاهی که همه چیز سر جاشه بله درسته.
توی کارخونه ای که شتر با بارش گم میشه، تو مملکتی که همین الانش 200 میلیون دلار گم شده و معلوم نیست کجا رفته باید بگم که اون سیستم جواب نمی ده
به هر حال؛ خوب یا بد…
سیستم مدیریت من جوری بود که هیچ کس کون گشادی نکرد.
هیچ کس حتی یک روز هم مرخصی استعلاجی نگرفت.
با بدترین حالشون می اومدن و کار می کردن و گاهی خودم می فرستادمشون خونه به زور.
وقتی هم داشتم می رفتم شیمیستی که باهام کار می کرد و یک مرد گنده بود وسط بخش گریه می کرد. من از آبدارچی و منشی م هم همون جور حمایت می کردم
کار اون بخش رو بهره وری داشت ، اگر یک ارلن 500 تومنی هم این وسط دزدیده شد به تخمم.
مدیریت از دید من یعنی بهره برداری از بهترین نقاط قوت هر کس نه دست گذاشتن روی نقاط ضعف و کم آمد های آدمها
یعنی سهیم کردن آدمها و بهره گیری از هنر و قریحه و تفاوت های ذاتی شون
من این کار رو اونجا کردم؛
اینجا هم یک جورایی دارم می کنم
این که این سیستم شبیه جمهوری اسلامی هست یا نه رو نمی دونم.
لابد یه شباهت هایی داره ..
یه فرقهایی هم داره.
دیگه قضاوتش با شما.
میمگفت:
کاظمی جان
مساله رییس پلیس یه چیز دیگه است ، ساختارهای به هم پیوسته قدرته . به خاطر سمتی که داره تحت فشار قرار میگیره و چاره ای جز استعفا نداره .اما اگر یک آدم معمولی این کار رو کرده بود، هیچ وقت لازم نیست از کارش استعفا بده. جریمه قانونیش رو میده و تموم میشه.
همایونگفت:
خوب ظاهرا در این قضیه هما نقش اون متخصص آزمایشگاه رو بازی میکنه و من نقش نگهبان دم در و بسیجی و… حالم به هم خورد از این استدلال… این آخرین باریه که به این وبلاگ سر می زنم… عزت زیاد…
نه همین جوری که نمیذارم بری.
باید وقتی پشت سرت در رو می بندم جمله ی معروفم رو بگم:
هرررری.
کاظمیگفت:
ولی به نظر من اینا با هم فرقی ندارند. هر کی تو حد و اندازه خودش و توی حیطه مسولیتش. هیچوقت اونی که 200 میلیون میبره اولین بارش نیست که این کار رو میکنه. اونم یه بار یه جایی یه کسی که فکر میکرده بودن این آدم بهتر از نبودنش هست خطاهای کوچیکش رو ندید گرفته و دوباره یه جای دیگه یه کس دیگه خطای بزرگترش رو ندید گرفته تااااااااااااااااا شده اینی که میبینم.
@ ویولتا
دویست 200 میلیارد دلار عزیز. نه دویست میلیون. البته رقم خیلی بالاست ولی نشون میده که اون سه هزار میلیارد تومنی که لو رفت، فقط قسمت کوچکی از دزدی های این رژیم بود که برملا شد. نمی دونم 50-60 میلیارد دلار خامنه ای و خانواده اش را هم حساب کرده اند یا نه.. باید صبر کنیم ببینیم این 200 میلیارد $ جریانش چیه، شاید راهبر دزدها علی یکدست باز بیاد بگه کشش ندین
من مجبورم امیدم رو زنده نگه دارم که روزی شعور ملی به جایی برسه که بدونه این قوم برای چپاول و ویرانی مملکت روی کار آمده و بفکر چارۀ اساسی بیافته. قبل از اینکه …….
روضه نخون بابا، برو پی کارت
قارپوزگفت:
ماشااله آمش جاواد . بابا جان سنین انگین یا بارماغین آریمیر ؟ واقعن به خودت اسپند دود کن . این همه نوشتن .ای وای از دست تو . من هم به خاطر اینکه نشون بدم از این دختر بچه نمیترسم میخوام بگم . ولش کن پسر این چیزها در این وبلاگ خیلی عادیه فقط تو یه کمی ساده ای و …
1- در نوشته ی «میهان هفته خانم ن. از تورنتو» به خانم گیتی عرض کردم که با سوال و یا شک به صورت باند و جناحی برخورد می کنند.
و ایشون در راستای حمایت از متخصصین!!! ( و نه همپالکی ها) ، آسمان مدینه را به زمین بیت الحم بافتند تا ثابت کنند ملاک همپالکی بودن نیست . . .
به خانم گیتی یادآوری کنید که اینجا یک کف دست جا نیست تمام دنیاست ظاهرا.
به خانم گیتی یاد آوری کنید:
«چه صنفی ؟؟ چه جناحی ؟؟ چرت و پرت چرا میگی آخه {جوات}؟؟» کشک نیست ، حداقل امروز مشخص شد صنف و جناح به متخصص بودن تغییر نام داده.
حمایت از متخصص؟!!! ( بخوانید حمایت از صنف و جناح)
بخوانید (باند بازی های مسخره ی ایرانی) ،
بخوانید(همه سرو ته یک کرباس چه متخصص چه کارگرِ خط تولید.)
*
2- شما دو روز گذشته پیرامون سرکار خانم هما گفته بودید». . . من اصلا از کجا می دونم کی زنه و کی مرد. .. ؟»
یالعجب؟!! . . به 48 ساعت نرسیده همان شخص به متخصص آزمایشگاه و پژوهشگر تبدیل شد؟!!
خداوند روح داکتر کردان را قرین رحمت بفرماید آن مرحوم نیز فاصله سیکل تا دکترای خود را 48 ساعته طی کرد.
ملاک شما برای معرفی سرکار خانم هما به عنوان متخصص چه بود؟!
بازهم که به خانه ی اول می رسیم «مطلقگی ،زن بودن و هم پالکی بودن»؟!
آیا چیزی غیر از این ها مبنای اعطای تخصص به ایشان بود؟!
3- به فرض متخصصین شیشه آزمایشگاه را بردند ، خوب . . . بردند که بردند نوش جانشان ،
ولی چرا سال به دوازده ماه «تیلسان تقوا» میپوشند ، تسبیح زهد به دست می گیرند و در نکوهش دزدی و سرقت خطابه سرایی می کنند؟! داداگاهی می کنند اشداء الکفار می خوانند و مدیران وبلاگ را به برخورد قهری با سارقان و یا نگهبان نگون بخت دعوت می کنند؟!
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
*
4- راستی چرا شما اینروزها از بازی با نام های «لولیتا /ویولتا» دست برداشته ائید؟
ادبیات شما ،جهان بینی شما ،قانون های شما برای متخصص و غیر متخصص اعلام کردن ،خط کشی های شما ، تحکم شما ،طعنه پراکنی شما ،همه و همه لولیتایی است . خودتان هم خیلی خفیف در همان نوشته ی «ن. از تورنتو» منکر کاراکتر سازی های خودتان نشده اید.
*
5-مرز کاراکتر سازی خوب و بد کجاست؟
آیا کاراکتر سازی عملی زشت و ناپسند است؟!
بین خود و وجدان خود نگاه کنید ، آیا شما کاراکتر نساخته اید؟!
آیا شما به هر حال به نوعی با کاراکتر سازی مخاطب خود را ولو مصلحانه به چالش نگرفته اید؟!
آیا کاراکتر سازی نشانه ی بیماری روحی و روانی است؟!
آیا کاراکتر ساز شایسته ی بستری شدن در تیمارستان است؟!
اگر اینگونه است پس چرا کاراکتر ساز بزرگِ «لولیتا/ویولتا» به تیمارستان یا روانپزشک مراجعه نمی کند؟!
اصلن چه تضمینی وجود دارد که کاراکتر ساز ، کاراکترهای بعدی و بعدی و بعدی را خلق نکند؟!
مثلا من این روزها کنجکاوم بدان «زن ایرانی» که در زیر بیرق شما مثل شعبان جعفری قمه میزد اینروزها در چه حال است؟!
اوضاعش چگونه است؟! خدای ناکرده ناخوش احوال و دمق نیست؟!
راستی چرا دیگ های سیاه اصرار شدیدی دارند که به بقیه دیگ ها بگویند رویت سیاه است؟!
چرا آبکش ها یقه ی کفگیر بیچاره را گرفته اند و مدام به او می گویند تَهِت سولاخه؟!
*
5-یک سوال دیگر
آیا متخصص ها علاوه بر دزدی مجوزی هم برای دروغ گویی دارند؟!
مثلا هرگاه مصلحت و صلاح عوام الناس را در این بدانند که باید دروغ بشنوند، میتوانند دروغ بگویند؟!
*
6-یک خواهش
لطفا وظایف و محدوده ی دخالت های نگهبانِ دم در ، کارگرِ خط تولید ، باربر و کارگرها را مشخص کنید تا زین پس بزرگتر از دهانشان حرف نزنند و سرشان را به جاهای نامربوطِ پشت پرده فرو نکنند.
دقیقا منم به اولین چیزی که فکر کردم این بود که چه اطمینانی، خانومه حتا کفش هم نیاورده. یعنی تا ته خط پایه است… خوش به حال هر دوشون. اصلا چنین رابطه ای پیدا می شه این روزا؟
من هنوز از اون احساس تو رینگو، مشتایی که تا حالا خوردم، حساب و کتاب مشتایی که زدم فارغ نشده بودم که یه هوومیبینی یکی پیغام میده..
دلو بزن به دریا نباش به فکر فردا مگه آدم چند بار میاد به دنیا…
والا تا جایی که من اطرافم میبینم این زنها هستند که رکاب میزنند یا لااقل همرکابی هستند نه یکی که یه گوشه خرسواری میکنه و گربه اش که نماد تنبلی و اشرافیت هست نوازش میکنه…
کریشنا : این منو یاد اون سکانس پرواز با دوچرخه ی دسیکا انداخت . سرشار از عناصر رئالیستی …
شاهین : بیشین بینیم با….
کریشنا : بی ادب !!!
شاهین : خب جفنگیات میگفتی.
کریشنا: اِ راست میگی ؟ جفنگیات بود ؟
شاهین : خب آره دیگه ، دوچرخه، عناصر….
کریشنا : خب اگه جفنگ بود پس اشکالی نداره. میگم تو رو یاد خاطرات گیشای معکوس نمی اندازه ؟
شاهین : فک کنم یه پس گردنی لازم داشته باشی.
کریشنا :اینم جفنگ بود ؟ این تن بمیره جفنگ بود؟ پس چکار کنیم؟ هیچ چی نگیم ؟اینم که نمیشه!!!
شاهین : لالمونی بگیری اینشالا، ساعت 9 شد برو آشغالا رو بزار بیرون بوشون کشتمون.
کریشنا: من که دیشب بردم ؟!! باشه، باشه پس تا من میرم و میام تو یه چیزی بنویس.
آه ه ه ، این خود لیلی خنگه هست.
فکر کردی کسی بیادت نیست ؟
من نگرانت بودم ، خیلی ….. ولی گفتم . حتما خودش میدونه که کجا میره ؟ چطوری میره؟ با کی میره؟ ولی …
اصلا نمیدونستم اینطوری . لیلی جان با چه جراتی سوار همچه «وسیله نقلیه ای » شدی، و به این آدم اطمینان کردی که خودش به خودش اطمینان نداره . درسته که کیف طلا ها و ارز و بقیه خرت و پرتات رو محکم چسبیدی . ولی بازم خیلی احتیاط داره . کاش میتونستیم کاری برات بکنیم. در هر حال رسید ی به مقصد زودتر یک نامه بنویس خیالمون راحت بشه.
قربانت ….
برای اینکه دیشب چشم های من از خستگی آلبالو و گیلاس میچید. بدین وسیله از محضر پر مهر شما و شما
و هما و حتا دوباره شما عذر تقصیر میخاهم
___
البته یک جا اون بالا تر ها آدم ناراحت به گرگ گر نالان توضیح داده که شما بنده هستی . یعنی من آرش ام.. و تو ویولتا.. یا به عبارتی من تو ام ، تو منی…من تو ام ، تو منی…من تو ام ، تو منی…
😉
پس انقدر از من سوال نکن سر جددت….
من جواب سوالت رو اون بالا دادم.
تو حالا جواب من رو بده
چرا این قضیه انقدر برای تو مهمه؟ اگر نوشته بودن ویولتا زیر کامیون سه تکه شد فکر نمی کنم انقدر به هیجان می اومدی. 6 بار اومدی پرسیدی که 3 سال پیش اون سه خط نوشته جریانش چی بوده؟؟ چرا برات مهمه انقدر؟ به نظر خودت عجیب نیست؟!
اره؟
ده میلیون رو بدین به خودم دیگه نمی نویسم.
حالا کجا بود؟ اگر چه تو همیشه غیر مفهوم حرف می زنی
اما این دلیل نمیشه غیر مستدل هم حرف بزنی.
لینک بده اگر حرفت سندیت داره.
اگرنه هم که هیچی. برو کنار بقیه.
ژیانگفت:
@saeed
وختی میگم تو یه سیم اضافه داری میگی نه. خو مرد حسابی الان میگی این حرفا رو؟ این وبلاگ همینجوری شم گاهی وختا خودش از خودش یه چیزایی در میکنه که از هک شدن بالاتره. خو میومدی یه کلوم به من میگفتی، میرفتیم با اختر اینا صوبت می کردیم می گفتیم یه چیز اجق وجق بذارین فک کنن هک شدین، اونوخ شص- چل با هم کنار میومدیم، مایه رو می گرفتیم میزدیم به یه زخممون.
عَیکه هعی. بخشکی شانس، ببین تو رو خدا ده میلیون مایه چه جوری پروندی.
جـوات یساریگفت:
و همه بودند در ما به ریدن اوتش اما نریده بود کرسی در با زمستان بهش ذغالی
کلاغه که ماتحش حالا دریده که ریده
نهرو زیر کرسی خوب نیستش
ترجمه
اونی که به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود
کرسی شعر نگو
رهاوردگفت:
@ جواتی
میگن وسط دعوا حلوا پخش نمی کنن اما وسط دعوا من کلی خندیدم بابت جوابت به سعید.
از همه این حرفا گذشته تو مطمئن باش که هما کسی نیست که بطونه اون طوری حرف بزنه. مطمئنم خودتم ته دلت می دونی هما نمی تونسته کسی باشه که اونا رو نوشته.
@ ویول
ویول تو جدا فکر میکنی سعید بطونه با این انشا من در اوردی وبلاگ داشته باشه اونم چند تا!!!!
مطمئنم تو هم ته دلت می دونی که سعید نمی تونه وبلاگ داشته باشه اگرم داره خوانندش فقط خودشه. البته با عرض پوزش از سعید.
@ سعید
برادر من مگه مرض داری بنزین رو آتیش می ریزی؟!!
من نمیدونم saeed اینو در بارۀ جوات نوشت یانه، اون پائین میگه من ننوشتم. ولی کلیک روی اسم مارو به یک مقصد می بره. اصلا کاری به این حرفها ندارم ولی خدائیش چهار خط اول جواب جوات به saeed را باید جزو یکی از بهترین کامنت های این وبلاگ به ثبت رسوند
به قول دوستمون خنگول منو پرت کرد
میخوام کامنت قبلیمو یه کم رتوش کنم
اگه saeed میگه اینو من ننوشتم، من قبولش دارم 99 درصد. saeed جان منو ببخش
فقط می خواستم بگم جواب جوات خیلی با نمک بود. فحش هم بابت گفتنِ همین نثارم شد که اصلا مهم نیست. خودم به اون روان پریش گفتم دست از سر مردم بردار، همۀ فحشاتو بمن بده
آدم ناراحتگفت:
@ نسوان
مطمئنا شما انقدر باهوش هستی که ملتفت باشی من خواستم با گرگ به سبک خودش بازی کنم ، وگرنه خدا نکنه که آرش ، ویولتا باشه !!
@آدم ناراحت جان
آرش قطعا ویولتا نیست ،ولی ،وووووووویولتا ممکنه آرش باشه .
.
.
.
اینو درباب کرم ریختن و مرموزانه کردن بیشترمحیط بلاگ گفتم و بجون آقام اگر قصد دیگری داشته باشم.
:))
من فقط یک کاراکتر دارم اونم آرشه. دایم داریم برای همین با هم مجادله می کنیم. چون من اصولا آدم خود درگیری هستم. برای همین برای ما بی زحمت یک صندلی در نظر بگیر. من میخوام بشینم روی آرش و لهش کنم. در ضمن صندلی من رو بذار نزدیک شاهین چون آدمیه که باهاش میشه خندید، رو به روی گیتی چون دوستش دارم و میخوام نگاهش کنم و در دورترین نقطه ی ممکن از هما، چون این هما مشکوکه یک دفعه دیدی پرید روی من و از پشت ضربدری پستونهای آرش رو گرفت. این دیگه قضیه ی ارلن نیست که من بتونم جمعش کنم. قضیه ناموسیه.. متوجهی که؟
کاپیتان شما یک جایی از من بوس خواسته بودین؟ من هرچی گشتم اون کامنت رو پیدا نکردم. آخه تو کامنت دونی اینجا سگ صاحابش رو نمی شناسه.. حالا عجالتا میشه بوس شما رو همین جا نقدا پرداخت کنم؟
در مورد وان هم؛ من کلا پشیمون شدم. با اون آقاهه امتحان کردیم ، خدا برای هیچ مسلمونی نخواد ؛ پنجاه بار آرنجمون خورد توی سر هم؛ هی لیز خوردیم این ور اون ور؛ چشم و چار مون با آب و کف سوخت و اشک از دیده هامون رووان شد و شست پامون رفت تو چشم همدیگه . آخرش هم اون آقا به من گفت تقصیر قد دراز تو من نفر قبلی رو که آوردم چینی بود و سه سانت دازا و دو سانت پهنا داشت و به راحتی توی وان جا شد. منم شیر آب یخ رو باز کردم گرفتم تو چش و چارش تا چشمهایش را بشورد و از اول ببیند که آدم توی وانش جا میشه یا نه. چون به قول شاعر : یا مکن با پیل بانان دوستی ؛ یا بنا کن خانه ای در خورد فیل! بعد خودم رو خشک کردم و برگشتم خونه، این وسط دوستی مون هم از بین رفت. اینه که دیگه از صرافت توی وان رفتن با شما و آرش و هما گذشتم. چون کلا دوستی ها رو از بین می بره.
دیدین آدم روی «پاسخ» کامنت خودش کلیک کنه؟ بقول رهگذر عزیزم گیری کردیما
@ آدم جان. من اون کامنت را کپی پیست کردم توی هارد درایوم. بنظر من نگاه داشتنی است. می خواستم تو بالاترین پیداش کنم که ردشو بزنم، و لینکشو بذارم تو وبلاگ خودم. برای اینکه دین داران و بت پرستان و جو زدگان جهان بخوانند و پند بگیرند. شاید یک آیه هم در این باب نازل کنم. بهر حال اگه شما هم ایمیلش کنی، ممنون میشم
————–
@ ویولتا. اونکه در خواست اول بوس را ندیدی مهم نیست. بوس را هر وقت بگیری خوشمزه س. خوبه که کامنت بوس و وان حمام را دیدی، چون در بارۀ جملۀ ولتر همونجا توضیح داده بودم. برام مهم بود که ببینی من اعتراف به اشتباهم را عیب نمیدونم. پست «همۀ مسافرهای من بود». این دو روزه موش کامپیوترم از اسکرول و کلیک افتاد بسکه رفتم ببینم خوندیش یانه.
البته در مورد وان، همون 6-7 ماه پیش که شما این پیشنهاد شرم آور و بی ناموسی را بمیون کشیدی بهت گفته بودم که خوبیت نداره. آخه شما می خواستی همه، حتی بانو هما و چه میدونم کاظمی و گیتی و آرش و همه را بکشی توی یک وان گروهی برای تسکین اعصاب. میدونی چه صدمه ای به اسلام می خورد؟ خلاصه از شما اصرار و از من انکار، که باقیشو خودت میدونی
صد دفعه بهت گفتم حرف بزرگتر ها رو گوش کن. دیدی که رفتی و دیدی نمیشه
چیز جالبی که من وقتی این عکس ها رو می ذارید متوجه شدم اینه که تنوع نظرات درباره ی عکس ها خیلی خیلی بیشتر از حد انتظار منه. منظورم اینه که من وقتی عکس رو می بینم خوب یه حسی نسبت به عکس دارم و همچنین پیش خودم فکر می کنم خوب اینکه بدیهیه … و انتظار دارم همه درباره ی اونجور حسی حرف بزنن (حالا البته با نظر ها مختلف) … اما هر دفعه می بینم کلا مردم کاملا به شکل های مختلفی نگاه می کنن …
مثلا این عکس … هرچی بیشتر بهش نگاه می کنم بیشتر کلمه ی مرد سالاری توی ذهنم زق زق می کنه … اینکه مردسالاری فقط واسه زن ها نابودگر نیست … اینکه مردها هم قربانی مرد سالاری هستن … اینکه وجود یک زن منفعل به معنی وجود یک مرده که بیش از حد باید فعال باشه …
اما کامنت های بالا رو که می خونم خیلی باحاله … مثلا یکی داره درباره ی اعتماد حرف می زنه … یکی از تعادل دادن زن به زندگی مرد … یکی به کلاسیک بودن دوچرخه و کفش نداشتن زن هم دقت کرده …
خیلی باحاله … نسوان جان متنوع بودن نظر های اینجا گاهی واقعا سر ذوق میاردم …
مرسی
روشن است که خستهام،
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند.
از چه خستهام، نمیدانم:
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست.
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست.
آری خستهام،
و به نرمی لبخند میزنم
بر خستگی که فقط همین است-
در تن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
و مهمتر از همه، شفافیت درخشان
فهم قفانگر…
و اینک یگانه تجمل امید نداشتن؟
من باهوشم: والسلام.
بسی چیزها دیدهام و از آنچه دیدهام
بسی چیزها آموختهام،
و حتی در خستگی ناشی از آن نیز لذتی نهفته است،
و اینکه دست آخر سر را
توان کاری هست هنوز.
این عکسو قبلنم توی یه سایتی دیده بودم که حالا یادم رفته کدوم سایت بود . فک کنم این متنی که اون موقع ازش کپی کردم و اینجا پیست می کنم، همون نقد و تفسیر هنری عکس باشه که یه اقایی به اسم ژان پیردِکامنتر زیرش نوشته بود:
Speeding
things
up
This Photoshop shows a girl on the back carrier of a bike when she wishes if she had a bicycle driver who could pick her up and take over the city as easy and cool as it appears on the image, so that she was not to wait a long time for bus and cry for delay, or her knapsack hook didn’t stick to train seats.
“…what if I could call my boyfriend who was my bicycle driver too, and sit on the carrier and go to the laboratory with my cat and without wearing shoes…” , she said.”… Then we might have a particular autobahn constructed over the city for our bike while preventing my sister and her future mother in law and sisters in law from riding on our private autobahn, causing their ass burned from sticking in the jammed streets…” she continued,”….what if I get married to such a cute and obedient blond long hair man that I could box and knock him down every time I desired and then brag about him against loli and sami and kazemi and others in my blog,siiiigh”, she added.n
Jean pier Du’ Commenter
What a co incidence! I have stumbled upon the same site and some one else had put down a reply back to Jean pier:
Dear Jean pier! I have to admit that I am amazed by your interesting observation and your mindful words. I do believe that you are creative, humorous and fun. You can be either Jean pier Du’ or a truck driver with a sexy tattoo on his arms. You can even be a drug dealer in prison writing for a lonely blogger studying overseas as she is going through hard times.
Anyways, I am writing this to let you know that it is a privilege to have a devoted and delicate and sweet commenter like u. Thanks for hanging around. xx
جمعست منم تو کتابخونه هستم راستش من ازون احمقهایی هستم که هر روز میرن کتابخونه به این نیت که درس بخونن ولی یه وقت فکر نکنی که تمام این وقتو درس میخونم نه باور کن الان 2 ساعته فقط دارم وبلاگ شمارو میخونم ولی موضوع اصلا این نیست هر کس که بهم زنگ میزنه با توجه به اینکه تو کتابخونه نباید بلند صحبت کرد منم خیلی آروم حرف میزنم طوری که طرف میفهمه من کتابخونه ام. موضوع اینه که همه با یه لحنه ک…. برمیگردن میگن بابا جمعه ها هم درس میخونی؟ تو این همه قورومساق یکی نیست بگه بابا برای یه پسر 29 ساله عادی نیست که جمعه ها هم بره کتابخونه بابا جون این کارت درست نیست و این حرفها میخوام بگم خیلی مردم تنگ نظر و خودبینی هستیم (البته این که جمع میبندم یعنی اینکه میانگین جامعه همینه وگرنه جسارت نمیکنم) نمیدونم شاید اینارو مینویسم چون خودم ازین وضعیت ناراحتم ولی ببخشید موج منفی دادم
با عرض معذرت از ويولتا
يك توضيح
جناب همايون و الباقي دوستان
بله من در ان روز خاص كامنت هاي تاييد نشده و اي دي كامنت گزار رو ميديدم …بقول طرف سندش هم موجوده كه جواد هم بهش اشاره كرد
نميدونم چطور اين اتفاق افتاده بود احتمالا؟؟؟ نقص وردپرس بود چون من علاوه بر كامنت هاي خودم كامنت هاي تاييد نشده ي ديگران رو هم در اون روز خاص مي ديدم و اتفاقا خيلي هم از اين قضيه ترسيدم و به ويولتا گفتم چون احتمالا بقيه هم مي توانستند انچه من مي بينم را ببينند و اين يعني فاجعه
و ويولتا هم خوشبختانه سريعا حساس شد و درستش كرد . حتي هنوز كه هنوز است من از انروز ترس دارم چون ممكن است جز من در انزمان كس ديگري هم بوده باشد و انچه من ميديدم را ديده باشد
چون باور كنيد يا نه من جز همين ايميل ثابت و همين يك اسم كه در طول اين سه سال و اندي به اينجا مي ايم نه اسم ديگري دارم و نه ايميل ديگري براي كامنت گذاشتن و واقعا هم چه عجيب باشد و چه نه تا امروز كه ارش توضيح داد بلد نبودم چطور ميشود با اسم ديگري كامنت گذاشت
بهرسو علت ان اتفاق هرچه بود من دليلش را نميدانم
اما جناب همايون
انچه مهم است عملكرد ما در اين فضا است . من تا جايي كه توانستم سعي كردم در اينجا خودم باشم …اگر ناراحت بودم ابراز كردم و اگر خوشحال بودم با بقيه تقسيمش كردم و حتي اگر از متن جالبي لذت بردم اينجا باز نشرش داده ام …..
چون واقعا نمي فهمم چرا بايد خود نبود؟ چرا بايد دروغ گفت؟ چرا بايد با صد اسم كامنت نوشت؟ مگر قرار است به كسي جايزه داده شود ؟ يا مثلا همين جواد كه ننه من غريبم در مي اورد كه جناحي عمل مي كنيد و حق ميخورد و از اين قسم مزخرفات … تا حالا اگر يك ساعت و فقط يكساعت فكر ميكرد از اين بچه بازيها كه بسيار كودكانه بنظر ميرسد خجالت مي كشيد
اينجا براي همه ما مهم است اما هرچقدر هم مهم باز يك مكان مجازي است و بنظرت مسخره نيست در يك دنياي مجازي ادم ها هم مجاز خود را به نمايش بگذارند ؟
برادر ارش
ممنون از راهنماييت
اما من واقعا نميدانم چرا انروز انچه نبايد ببينم را مي ديدم ..حتي شوخي هاي من در اين باب در ذيل همان مطلب هست ..گفتم فقط كامنت خودم نبود تمام كامنت هاي چشم براه بررسي قابل رويت بود
و هنوز هم علتش را نميدانم و احتمالا بقول ويول نقص وردپرس بوده ..
البته لازم بذكر است كه در ان روزگار بعلت شرايط كاري من ساعت هاي زيادي را پشت كامپيوتر بودم و به طبع ساعت هاي زيادي هم در اندروني حضور داشتم
و
برادر من چرا بهتون ميزني ؟ من كجا همه رو به بيسوادي متهم كردم؟ من كه همين كار بظاهر ساده اي را كه شما توضيح دادي هم نميدانستم
نكن برادر من اينجوري
🙂
خواهر گرامی ؛ من اگر چه اصولا به لحاظ فکری و ایدئولوژیک در سمت مخالف شما قرار میگیریم و حتی بنا به همین دلایل سعی میکنم خیلی با شما و خانم کاظمی که فکر میکنم یک ورژن هم پیشرفته تر از شما باشند(پیشرفته تر به معنای اسلامی تر ) درگیر مباحث مستقیم نشم ؛ اما در تمام این مدت همواره شما رو فردی دیدم که نقش بازی نکردی و از این جهت امکان اینکه بخوای در نقش کس دیکه ظاهر بشی کمتره ؛ ضمن اینکه به هر حال ادبیات اون کامنت هم ادبیاتی نبود که بشه به شما نسبت داد.
از طرف دیگه خب به لحاظ تکنیکی هم این ایراد از اون دسته ایرادهایی نیست که امکان به وقوع پیوستنشون باشه. اینه که یک پارادوکس وجود داره که من شخصا با اینکه امکان نقص ورد پرس رو کم میدونم ؛ اما قول شما رو فصل الخطاب میدونم و مبنا رو بر صحت گفتار شما میذارم.
ویولتا ؛
هر چند که با نظر تو در خصوص نبش قبر یک موضوع کهنه و بازگشت به دو سال پیش و تمرکز نکردن روی یک موضوع بی ارزش موافقم و حتی خوشحالتر میشدم که تو هم درگیر این موضوع بی ارزش نمیشدی و در زمین جوات بازی نمیکردی ؛ اما خب…جمعش نمیکنم؛ یعنی باید بدونی که من اینجوریها اهل جمع کردن نیستم ؛ به قول رییس جمهور محترم : احمدی نژاد و کوتاه اومدن در برابر فشار؟ حالا از اینها که بگذریم باید بگم که تخم مرغ دزد شتر دزد میشه. من اگر در یک قدمی یک فتح الفتوح بزرگ باشم و کسی ازش خطای اینچنینی سر بزنه ؛ حتی به قیمت زمین خوردن کل کار ؛ فکشو میارم پایین ؛ من برای اینکه به کسی احتیاج دارم ؛ باج نمیدم. البته این با درک آدمها و حل کردن مشکلاتشون و… اینها فرق داره ؛ صحبت از دزدیه ؛ اینم که فلان جا میشه پس تو سیستم من هم بشه قبول ندارم.یعنی اینطوری نگاه میکنم ؛ دکتر داروسازی که از یک ارلن 500 تومانی نمیگذره ؛ ممکنه از خیلی چیزها نگذره.
نه صحبت از دزدی نیست. اون خانم دکتر اتفاقا از همه ی ما وضعش بهتر بود و توی یک داروخانه شریک بود ( البته با پول پدرش) .این کار چیزی شبیه برداشتن یک خودکار بیک از محل کار می مونه.همه ممکنه انجامش بدن. یا این که یک دستمال کاغذی از توی رستوران برداری . این چیزها خیلی بی اهمیت و در محدوده ی اخلاق من عمل غیر اخلاقی به حساب نمیاد.
به اعتقاد من تربیت در چشم پوشی ست.
یعنی ببینی و به روی خودت نیاری. و به آدمها فرصت بدی که از اون چه که هستن بهتر باشن.
نه اینکه بگیری برای برداشتن یک قرص نون بفرستی شون زندون که بر می گردن یک تبه کار کامل شده باشن
من مدلی که اون کشیش با ژان بالژان رفتار کرد وقتی که شمعدون ها رو دزدید رو می پسندم.
تو و کاظمی مدلتون شبیه بازرس ژاور هستش
دعوا نداریم که همه که مثل هم نیستن.
وقتی کسی در مورد خود آدم دچار خطایی میشه منم با چشم پوشی موافقم ولی وقتی توی حوزه اجتماعی یه خطایی میشه هر چقدر هم کوچک باشه باید جلوش ایستاد و البته با در نظر گرفتن تناسب جرم و مجازات.
مطمئنم بهتر از من میدونی که رحمان رحیم یعنی چی. سالها پیش جایی خوندم که یعنی علاوه بر اینکه اشتباهت را میبخشد و ازش میگذره، بهت رحمان هم داره یعنی یه چیزی هم بهت میده. همون موقع یاد اون کشیشه افتادم، وقتی پلیسها ژان را با شمعدانهای نقره دزدیده شده آوردند کلیسا، به ژان گفت که چرا همهشان را نبردی و بقیه اونها را هم بهش داد.
ژان هم از همینجا عوض شد. وگرنه تمام اون تبعیدها و زندانها و قانون ها هیچ چیز را عوض نکرد.
Samگفت:
ضمنا، کلیسا هم حوزه اجتماعی محسوب میشه نه شخصی.
ژیانگفت:
ببخشید میشه بگین الان کوزت کیه؟ می خوام تا شماها هنوز دنبال ژان والژان هستین من مثل ماریوس با کوزت دوس بشم، هی با هم سوار کالسکه بشیم بریم اینور اونور.
کاظمیگفت:
تا جایی که من یادم میاد ژان والژان از کلیسا نقره ها رو ندزدید از خونه کشیش اونا رو دزدید. اینم حتما شنیدید که خدا ممکنه از حق خودش بگذره ولی از حق الناس نمیگذره تا صاحب حق راضی نشده باشه.
من ازاین منظر به موضع نگاه میکنم که کسی که قدرتی داره، تخصصی داره، ثروت داره، یا هر چیز دیگه ایی که جامعه بهش احتیاج داره نباید احساس کنه چون بودنش مورد نیاز هست از خطاهاش چشم پوشی میشه. این کمک به اون آدم نیست بلکه بالا بردن احتمال خطای اون هست.
کیوانگفت:
ژیان عزیز
یک کمی زود اقدام کردی، در این موقعیت (درزمان دزدی شمعدانها) خیلی شانس بیاری بتونی بابای کوزت بشی! چون کوزت حالا خیلی مونده که بدنیا بیاد!
مثه اینکه یادتون رفته پست قبلی بهتون گفتم که خدا شدم
بیخودی اینجا از قول من برای خودتون داستان نسازین، قول و قرار نذارین، وعده و وعید ندین
نه رحمان سرم میشه نه رمضان. از حق هیشکی نمی گذرم، مخصوصا حق خودم. بابای همتونو در میارم.
ها ها ها
ای مغالطه گر بزرگ ؛ الان برداشتن ابزار کار از محل کار که فقط برای اون محل در نظر گرفته شده و جزو اموال او سازمان محسوب میشه ؛ با برداشتن دستمال کاغذی که در رستوران در دسترس عموم قرار داره و اوصلا اونجاست تا برداشته بشه یکی هست؟
یه جاهایی ادم زیر سبیلی رد میکنه ؛ مثلا کارمندای شرکت ممکنه کاغذ بردارن ؛ یا پرینتهای مدرسه بچه اشون رو بیارن تو شرکت بگیرن ؛ یا حالا یه خودکاری رو بردارن ؛ اما اگر این با این دید باشه که شرکت به من نیاز داره پس یه خودکار چیزی نیست ؛ اون موقع مشکل بوجود میاد ؛ اتفاقا اونهایی که نیاز مالی ندارن بیشتر توی فاز رفتارهای غیر سازمانی هستند ؛ برای همین من نمیتونم باهاشون کار کنم.
تو لابد می دونی که برداشتن هوله از توی هتل ها دزدی محسوب میشه. اما بیش از 50% آدمها هوله و خرت و پرت از توی هتل کش میرن( توی یک مستند دیدم و خودم هم این کار رو زیاد کردم). می دونی که هستن هتل های 7 ستاره ای که موقع رفتن تازه به مسافر خودشون همین خرت و پرت ها رو کادو میدن. هیچ کاری هم ندارن کسی چیز اضافه ای برداشته یا نه. چون صد ها بار بیشترش رو از تو حلقوم مسافر کشیدن بیرون نمیان اعتبارشون رو با گدابازی سر یک هوله خراب کنن. من اگر هتل داشته باشم اون کار رو می کنم. تو وایسا دم در تو چمدون مردم رو بگرد. به خاطر یک هوله صد تومنی مسافر شبی سیصد دلار رو بپرون. خوب؟؟
_________-
توی کار هم همینه. همه جا همینه… گاهی چشمت رو روی یک ارلن می بندی و طرف فداییت میشه و برات مثل چی جون میکنه و به اون سیستم سود می رسونه در نهایت. گاهی هم مچ یارو رو برای یک ارلن میگیری و طرف آنچنان می کنه تو پاچه ت که نفهمی از کجا خوردی. توی همون کارخونه اومدن اضافه کاری های نیرو های تولید رو قطع کنن ،از توی بچ شربت دکسترومتورفان یک دبه وایتکس پیدا شد و یک بچ 75 میلیون تومنی ضایعات شد.
بخش ما قبل از من یک مدیر مثل تو داشت و راندمانش نزدیک صفر بود. کار تحقیق که کار گل نیست بیل بدی دست طرف بگی بیل بزن . یارو اگر نخواد کار نمی کنه میگه جواب نداد! یا یک فرمول تحویلت میده که خمیر میشه..
من هر وقت به آدمها احترام گذاشتم ده برابر ازشون همکاری دیدم تا با کشیدن مو از ماست. این تجربه ی منه و صد بار هم به دنیا بیام این کار رو می کنم.رفتار غیر سازمانی هم حالیم نمیشه.من اصلا سازمان حالیم نمیشه. توی بخش من همه همیشه داشتن می خندیدن. به همه می گفتم توی این بخش رو که بستین فکر کنین توی خونه تون هستین.اونها هم واقعا همین حس رو داشتن؛ برای همین هم همیشه سر کار با اشتیاق حاضر بودن. مثل شما ها که همیشه هستین و با بیل هم می زنمتون نمیرین! ..
آرشگفت:
م غ ا ل ظ ه
کیوانگفت:
من این دو روزه گرفتار بودم و نمیتونستم کامنت بذارم ولی مرتب میخوندمتون. بهترین حرف رو آرش در مورد این موضوع زد. ویولتای عزیز کاش اصلا در بازی جوات شرکت نمیکردی. حالا که جوات دوست داره هر چی میخواد بگه و بنویسه و امکان بخشودگی رو منحصر به خودش میدونه، نباید اجازه داشته باشه به تاوان یک سطر عذر خواهی، درجا از تو و کسانی که با تو همدلاند انتقام بگیره. شاید من جات بودم اصلا کامنتی رو که توش آدرس میداد رو حذف میکردم، که گرچه اون ممکن بود به عنوان نقطه ضعف ازش برداشت بکنه .
در کل خیلی موقعیت جالبیه که فقط تو -ویولتا- میتونستی ایجاد کنی: در وبلاگت برای کسی که خودش هم میپذیره زمانی صرفا (در خوش بینانه ترین حالت که من هم همین طورم) شیطنت میکرده، تو رو و دوستات رو به توضیح وادار میکنه. و تازه انگ دیکتاتوری هم میزنه. خداییش تو ایران کدوم مدیری (که تازه یه حقوق بگیره و اصلا نقشی هم در بوجود آوردن تشکیلاتی که توش مدیریت میکنه نداره) برای تصمیماتش دلیل و توجیه میآره؟
ضمنا با تمام رفاقت و دل و قلوهای که با جوات رد و بدل میکنم و تو وبلاگش مینویسم، دوست مون به روشهایی رو میآره که در این طور جایی به نظر من نارواست. منهم بهتره همینجا کوتاه بیام و به قول آرش بیشتر در زمین جواتی بازی نکنم.
آرش همیشه حرفهاش خیلی درسته ؛ ولی حافظه ش انتخابیه. الان هم کلا یادش نیست که ماجرا از اونجا شروع شد که خودایشون به همراه یک عده ی دیگه من جمله همایون ( که اصلا سر این قضیه رفت) شروع کردن به گیر دادن به اون کامنت کذایی دو سال پیش که کی بود و چی بود و چطور امکان داشت…یعنی دقیقا بازی توی زمین رو شروع کردن و اون قدر ادامه دادن و توضیح خواستن که من مجبور شدم توضیح بدم که به عنوان طرف اصلی اون ماجرا ، برای من مهم نیست داستان؛ شما هم بگذرید.
—————-
در ضمن حذف کردن کامنت در مورد جوات جواب نمیده کیوان عزیز. ایشون رو خوب می شناسم. اگر بدلایلی کامنتش رو حذف کنی سیصد و پنجاه بار دوباره عین اون کامنت رو کپی می کنه و می فرسته و الم شنگه ای به پا می کنه که بیا و ببین. کلا اینجا رو ملک تلق پدرش می دونه . گویا این وبلاگ ساخته شده که شخصیت های مجازی ایشون توش جولان بدن و مظلوم نمایی و قلدری کنن و آخر هم ارث پدرشون رو از ما طلب داشته باشن.
به هر حال من خودم دیگه خسته شدم. فقط می تونم بگم از این اسم؛ این شناسه و شخصیتی که پشتش هست حالم به هم میخوره.
از بانو بانو گفتن ها و هندونه زیر بغل دادن هاش همون قدر بدم میاد که از قلدر بازی ها و لجن پراکنی هاش.
من شخصا نه جوات رو دوست دارم و نه دلم میخواد اینجا باشه.
He is not welcomed any more. To be honest, he has never been.
اما خوب ظاهرا برای ایشون نظر ما هیچ اهمیتی نداره.
ای وای پس من هم دیگه نگم بانو.
من گیر ندادم ؛ اونها گیر دادن ؛ برای من هم جالب بود.کلا من در این مورد 4 تا کامنت گذاشتم.(دو تا شم که چاپ نکردی).
من با اینکه نظر خاصی نسبت به این آدم ندارم ؛ اما از این شلوغکاریها و دست و پا زدنهاش هم خوشم نمیاد.حتی بر خلاف گیتی ؛ امروز دیگه معتقد نیستم که بدون اون اینجا یه چیزی کم داره.
تو هم برو بخواب زیاد شلوغش نکن.بدو.
قارپوزگفت:
( که اصلا سر این قضیه رفت) واقعن همایونو بخاطر سئوال کردنش سانسور کردی ؟ نه تو دموکراتی . اصلا باور نمیکنم . آخ که شما چه انسانهای بزرگوارید !!! و ماشااله چقدر هم سعه صدر دارید.!!!! این است دموکراسی نسوانی ؟ داش باشیوا ربابه هش اوتام مسان
ژیان جان
برو اختر اینا بگو
akismet تو دایرکتوری آب گرفتگه پلاگین
یک نفر میاد اینجا خودشو «saeed» معرفی میکنه که public شده
فرانسن بیاد درستش کنه که بقیه فحش میدن
من نبودم جواتی
چرا بحث هاي بيخودي شكل ميگيره تو پنجشنبه ها؟ هيشكي درباره موضوع حرف نميزنه پست هاي ديگه اينجوري نيست؛ ويولتا فكر نميكني ايده با شكست مواجه شده؟
پ.ن كسي از لي لي خبر نداره؟خدافظي كرد رفت يني؟جزو معدود كسايي بود كه «خودش» بود؛
من که میگم اون پل نوار و نقاله ی زندگیه…
دوچرخه و چرخهاش و گردشش تیک تاک و گذشت زمان…
اون آقاهه هم مرگه…هی داره پا میزنه که زودتر برسونه به آخر خط، رینگ رینگ گاهی هم زنگ میزنه…توی چشم بیننده هم زل زده نمی دونم چرا !!!…
اون خانمه هم سمبل زندگی است….خود خود زندگیه !! ..رها و ول و سربه هوا و پابرهنه و باد در موهایش ..داره خودش رو نوازش می کنه….
اون شهر پایین هم شهر رویاهاست…یک تکون بخوری می افتی توش و …
دیگه …آسمون بالای سرشون با اون دو تا پرنده هم آسمون رویاهاست ….
ولی خداییش اول که اون پل رو دیدم با خودم گفتم اوخ اوخ …پل صراط !! 😉
خوب معلومه…با گونیا !!
ندیدی بعضی از این خانومها سرشون رو دو متر میبرن عقب یک ماچ از این لپ ، بعد دو متر دیگه می برن عقب ، کاملا می چرخن دقیقا با زاویه ی نود درجه یک ماچ دیگه از اون لپ می گیرن ؟؟
وا…چطور ندیدی ؟؟…
باز اسم منو آوردی که چی ؟؟ صدای منو می خوای دربیاری ؟؟ صدای من در نمیاد !! من اینروزا مشغول عشق و حال با چک چک بارونم به این سخنان وقعی نمی نهم !!! 🙂
آقا جان..به نظر من هم حمله ای که شد از طرف شما و هم دفاعی که انجام شد هر دو غیر منطقی است… حتی اگر دفاع و حمله ای معنی داشته باشه که به نظر من نداره در این فضا و با شرایط فعلی….
شما هم شک نکن با یک گلی که به خیال خودت آوردی این وسط می خوای بکاری بهاری نخواهد شد برای شما….اون کامنت مزخرف مشخصا ادبیات موجودی رو داره که اونروزا به اسم مبارز و صدتا اسم دیگه جفنگ می نوشت و به همه ، از جمله خود هما حمله می کرد…
کسی باور نمی کنه اون ادبیات هما باشه ، همونطور که من به مرور بهم ثابت شده که شما هر جفنگی هم بگی ، هیچوقت به خانم ها فحش های ناجور و مزخرف نمیدی…
گرچه من هم یادمه اونروزا وردپرس یک مرگیش شده بود، یادم نیست دقیق چی بود و حوصله هم ندارم برم بگردم از روی کامنت ها پیدا کنم…. اما یک اتفاقی افتاده بود اونموقع که اصلاح شد گمونم…اما یادمه صابخونه هم به مرور دستش اومد چگونه حمله های کسانی که سعی می کردند فضای اینجا رو مختل کنند رو دفع کنه…یادتونه یک پست یکی اومده بود کامنت های چند متری می گذاشت همش هم چرند و پرند؟؟ کل سیستم رو خوابونده بود ؟؟
بهرحال چیزی که من از کل این بحث گرفتم اینه که شما بخاطر حمله ها یا نسبت هایی که بهت داده میشه شاکی هستی و می خوای اعاده ی حیثیت کنی !!! 🙂
اما باز هم میگم این راهش نیست….راهش مداومت در جنتلمن بودن در گذار زمان و احترام به شعور خواننده است…. ولاغیر…تو اطلاعات خوبی داری ، قلم خوبی داری… می تونی یک جنتلمن نمونه باشی ..والله !!
انقد هم به من ارجاع نده….اگر قرار به طرح سوال باشه ، یک کتاب سوال میشه از خود شما مطرح کرد که به شکل منطقی به یکدونه اش هم نتونی جواب بدی…من موتور خاموش دارم میام ، الکی روشنش نکن…اصلا راستش دیگه روشن نمیشه این موتور دروغ چرا !!
هنوز هم فکر می کنم اینجا یک وجب بیشتر نیست ، اون بیرون هم کمی از یک وجب بیشتر.. اگه می تونی حالش رو ببر ، انقدر خنجر به خودت و دیگرون نزن…چه کاریه !!
از این بهتر نمیشد گفت. ارادت من برای همین روشن بینی رک گویی و بزرگواری شماست
دیروز به دوستی از خوارجیون (یعنی نه توی اندرونی) هم همینو گفتم، دستمال نمیندازم
قربونت برم کاپیتان جان ، من هم به شما ارادت دارم، خیلی زیاد……
شما من رو یاد نسلی میندازید که رسما تخمش رو ملخ خورده و دلم گرم میشه وقتی می بینم که هنوز هستید…
یک چیزی رو با اجازتون بگم….
می دونید، من فکر می کنم تا وقتی کسی نخواد با ابزار زور و فشار چیزی رو » ثابت «کنه، اتفاق آزاردهنده ای نمیفته ، زور و فشار نکته ی اصلیشه !!… یعنی تا وقتی فضا ، فضای گفتگوست و کسی به دیگری نمیگه تو حرفت رو نزن چون من به هر دلیلی نمی خوام بشنوم یا تو حرفت نزن چون من بهتر می فهمم ، موضوعی پیش نمیاد… … قواعد گفتگو هم کمابیش مشخصه…
قصه ی این آق جوات ما هم قصه ی امروز نیست، تقریبا مثنوی هفتاد من کاغذه…
این رفیقمون از یک عارف عشق مولانا و شمع و شراب و شعر و قسم به نقاشی های سقف سیستین شروع کرده تا کسی که دستش رو گذاشته توی دست موجودی بنام امید فایو که اون امید فایو هم کسی بود که دقیقا به شیوه ی اون گرگ خیابان میومد با ادب و آرامش تمام عقده های جنسی اش رو اینجا خالی می کرد…منتهی این امید فایو قصه اش این بود که یک لایه ی شکلاتی منطق کشیده بود روی جفنگیاتش و هی ناله میکرد که ای وای نمی گذارید من حرفم رو بزنم !!
حتی این آق جوات ما از رفتن توی نقش بسیجی هم در اون زمان شلوغی های خیابونی هم صرفنظر نمی کرد و بامزه این بود که در همون حال نمی تونست نگرانیش رو از نیومدن و بی خبر موندن از کسانی که رفته بودن توی خیابون و هنوز خبری ازشون نشده بود پنهان کنه…
و…و….و….و….. دقیقا یک مثنوی است !!
گاهی به توان ذهنی اش و دانسته هاش و قدرت تحلیلش توی دلم آفرین گفتم، گاهی از یکسو نگری و نگاه ناعادلانه اش حالم به هم خورده…..
و نکته ی مهم تر هم اینکه عاشق این فضا و به قول خودش بانوی نویسنده ی اینجا هم هست شدید …
من بضاعت و توان و حتی جسارت تحلیل یک آدم دیگه رو به خودم نمیدم، کار ترسناکیه این کار !!
می خوام بهتون بگم نیت این آق جوات ما بد نیست و نبوده ، شیوه اش اشتباه بود…. همونطور که من هم در خیلی از موارد شاید شیوه ی برخوردم چه در دنیای مجازی چه بخصوص در زندگی واقعی اشتباه بوده…
موضوع اینه که یاد بگیریم از خودمون ، از همدیگه و تکرار نکنیم و ادامه ندیم…. گمونم این بهترین نتیجه است…
ضمن اینکه واقعا به صابخونه های اینجا باید حق داد، من خودم دو تا اسپم یا ایمیل الکی که میاد توی میل باکسم اگر تکرار بشه میره روی اعصابم و میزنم داغونش می کنم…شما فکر کن سه سال آزگار هی مراقبت کنی، از این از اون…هی فحش ها رو پاک کنی ، هی به این تذکر بدی ، هی با اون مدارا کنی…
چرا ؟؟ روی چه حسابی ؟؟ حقوقی مگه میگیره ؟؟ فایده اش چیه …چون داره توی وبلاگ خودش حرفهای خودش رو می نویسه ؟؟ یا چون به ماها قول داده اینجا ازادی برقرار باشه ؟؟…
خوب سخته…اونور زندگی واقعی هم هست با همه ی گرفتاری هاش که کل انرژی رو میمکه…
من فکر می کنم همه ی ما اگه می خوایم صاب ملک اینجا ادامه بده باید کمک کنیم که خسته نشه….
با تک تک جمله های شما موافقم. یادم میاد وقتی جوات بسیجی میشد. من تازه آمده بودم و شوکه می شدم. مثلا بشما می گفت امیدوارم اونی که زدمش، تو نبودی!
ولی همه ما نسبتا عوض شدیم، از همدیگه و با همدیگه یاد گرفتیم. دقیقا چه چیزی؟ اینکه مدارا کنیم . تو سر وکلۀ همدیگه نکوبیم. دوست داشتن رو یاد گرفتیم. آمریکایی ها میگن
you can’t teach an old dog new tricks
ولی من مخالفم. چون من که بلا نسبت! یک سگ پیر هستم، محبت و مدارا یاد گرفتم. پس جوونتر ها شاید بهتر و بیشتر یاد گرفتن. جواتی هم یاد گرفت. انصافا وقتی دست به سینه می شینه، و الکی گیر نمیده، جوون خوب و ارزنده ایست. سوات مواتش هم جای خودش. اهل شعر و ادبه. مثلا من کاراکتر سید ابوذرشو دوست داشتم. چرا که مثل برق از قرآن برات آیه و دلیل می آورد. بهر حال…نمی خواستم حرفمو لزوما به جواتی اختصاص بدم. بیشترش می خواستم بگم: دمت گرم آبجی، خیلی عزیزی
راستش من هم لزوما نمی خواستم به جواتی چیزی بگم…دیدم در گپ و گفت با شما به به ، چه فرصت خوبیه یک کمی این دود موتور رو نشونش بدم انقدر داد و بیداد نکنه !!
خوب این جانور ( جوات !! ) اونقدر جونور جالبی است که حالیش نیست وقتی حضور نداره اینجا یک چیزی کم داره، هی خودش رو میزنه به در و دیوار نمی دونم چرا….فقط گاهی خسته می کنه دیگه….
بعد هم کجای شما پیره…به اون قبله اگه لب تر کنی بگی بیا با اون کشتی ام یک دور بزنیم ، با کله میام…همچین بدو بدو ها !! 😉
من از لطفت ممنونم گیتی،
شخصا برای من اینجا به دو بخش تقسیم میشه.
یکی نوشتنه. که من می نویسم و پای همه ی تبعاتش و قضاوت شدنها و حتی فحش خوردن هاش هستم و خسته که نمیشم هیچی، لذت هم می برم. من از این که نوشته ام نقد بشه یا خودم یا رفتارم نقد بشه خوشحال میشم، بی تعارف
___________
بحث دوم اینجا اندرونیه و بحث های حاشیه ای. اینجا قضیه دیگه فقط من نیستم. آدمهای دیگه هستن؛ حفظ فضای گفتگو هست. رعایت حال و آرامش محیط هست…
اینها آره؛ داره ازم وقت بیش از حدی میگیره. و خسته ام می کنه گاهی . بیشترش هم وقت تلف شده است، چون توش اطلاعات رد و بدل نمیشه، ایده نیست. فقط هدر دادن وقت و انرژی همه است
__________-
ببین گیتی ؛
بی رو در واسی میگم.
ما مردم ناجور و ناآرومی هستیم.
درِ اینجا روی همه باز بود اولش ، این که امروز همه تون دارین از فیلتر رد می شین برای شما اگر آسونه ، برای من درد آوره. چون هر فیلتری می تونه مقدمه ی سانسور بشه. همین قدر که من باید کامنت شما رو تایید کنم ، ممکنه به این منجر بشه که یک روزی هم اصلا چیزی که به مذاقم خوش نمیاد رو تایید نکنم. الان دست من برای سرکوب باز شده. من این رو نمی خواستم. من می خواستم اینجا جایی باشه که هرکی بیاد و حرفش رو بزنه.
ولی چی شد؟
شما که بودید و دیدین چه بلایی سرمون آوردن…
بخدا این طبیعی نیست…
ما مردمی هستیم که هر کسی که قدرت داشته باشه رو به سمت سرکوب خودمون سوق میدیم.
اینجوری نیست که حاکمان ما همیشه یک سری آدم مستبد بودن؛ ما هم سیستم رو به سمت استبداد و سرکوب هل میدیم.
این اتفاق اینجا جلوی چشم من برای خودم افتاده. من اینجا داشتم از آزادی می گفتم؛ اون وقت سرکوب کردن و سانسور کردن رو یاد گرفتم و از این بابت هیچ خوشحال نیستم. چون وقتی شروع کردم ایمانم به آدمها خیلی بیشتر از الان بود.
سگ در سگ باهات موافقم آبجی…من شاهدم…آقا من شاهد زنده…..
همین چند وقت پیش خودم هم اعتراف کردم، مشکل و درد اول خود ماهاییم…
شاه رو می کنیم سایه ی خدا ، خمینی رو می کنیم روح خدا… خودمون هم فرصت پیدا کنیم آماده ایم که گردن همو بزنیم هویجوری الکی …
یاد می گیریم …یاد می گیریم کم کم…هیچ جامعه ای از اول آباد نبوده…
ضمن اینکه ذات بشر رو هم فراموش نکن ، در هیچ جامعه ای بدون قانون انسانی سنگ روی سنگ بند نمیشه، حالا ژاپنی ها چه جوری اونجوری شدن و اونجوری رفتار کردن ، من هنوز حیرون سیستم تربیتی و جهان بینیشون هستم….
به نظر من این شناسه یا آی دی هم که در نظر گرفتید خیلی خوبه… بالاخره هر کسی یک کارت شناسایی باید همراهش باشه دیگه…
قوی باش !! 🙂 🙂 🙂
Reza 3گفت:
آره جواتی جون راست میگه دیگه اینقدر جون مولا گیر سه پیچ نده داداش. من شخصا برام زیاد مهم نیست که بدونم گردانندگان اینجا خودشون چه جور آدمایند اصلآ به من چه ؟ من وقتی میرم تو یه نمایشگاه نقاشی میخوام تابلو ها رو ببینم به من چه که نقاشش فلان یا بهمان میکنه . اینجا هم واسه من و شاید خیلی ها حکم اون نمایشگاه نقاشی رو داره بذاربا نوشته ها ، عکسها ، نظرات و … دیگران آشنا بشیم بیخیال باقی مسائل …
بازم کامنت بذار و نظر بده و بذار ازش استفاده کنیم جان مولا دیگه گیر نده تو هر وقت گیر میدی یکی تو میگی یکی این میگه یکی بانو یکی اون ، من کف میکنم دلم میگیره و این شعر هادی خرسندی رو میخونم :
دلم میخواهد الزایمر بگیرم
که لبریز از فراموشی بمیرم
دلم خواهد ندانم در چه حال ام
کجایم، در چه تاریخ و چه سال ام
نخواهم حافظه چندان بپاید
که تاریخ و رقم یادم بیاید
به تاریخ هزار و سیصد و کی؟
بریدند از نیستان ناله زن نی؟
به تاریخ هزار و سیصد و چند؟
ز لب هامان تبسم رفت و لبخند؟
نخواهم سال ها را با شماره
که میسازم به ایما و اشاره
به سال یکهزار و سیصد و غم
اصول سرنوشتم شد فراهم
به سال یکهزار و سیصد و درد
مرا آینده سوی خود صدا کرد
گمانم در هزار و سیصد و هیچ
شدم پویای راه پیچ در پیچ
ندانم در هزار و سیصد و پوچ
به چه امید کردم از وطن کوچ
نمیخواهم به یاد آرم چه ها شد
که پی در پی وطن غرق بلا شد
چگونه در هزار و سیصد و نفت
خودم دیدم که جانم از بدن رفت
گرسنه بود ملت بر سر گنج
به سال یکهزار و سیصد و رنج
چه سالی رفت ملت در ته چاه
به تاریخ هزار و سیصد و شاه
به سال یکهزار و سیصد و دق
چه شد؟ تبعید شد دکتر مصدق
به تاریخ هزار و سیصد و زور
همه اسباب استبداد شد جور
به تاریخ هزار و سیصد و جهل
فریب ملتی آسان شد و سهل
به سال یکهزار و سیصد و باد
خودم توی خیابان میزدم داد
به سال یکهزار و سیصد و دین
به کشور خیمه زن شد دولت کین
چه سالی شیخ بر ما گشت پیروز
به تاریخ هزار و سیصد و گوز
دلم خواهد فراموشی بگیرم
که در آفاق الزایمر بمیرم
بطوری گم کنم سررشته خویش
که یادی ناورم از کشته خویش
نه بشناسم هلال ماه نو را
نه خاطر آورم وقت درو را
اگر جنت دروغ هرچه دین است
فراموشی بهشت راستین است
جون اون سبیلات یه کار کن دیگه طرف این شعرنرم !
ما کوچیکتیم
و
مخلص بانوان
دست مریزاد :
آقا Reza 3
هادی خرسندی
کاپیتان خدا (بابک سابق)
گیتی
شاهین
بانو
برای آنکه بحث را با بزرگی و یزرگواری و آموختن منش و گفتار صحیح هدایت کردند.
برای و به امید یک لحظه همدلی است که همزبانی ها را تاب میآوریم بانو!
سلام بر همه . راستش من از این عکس یاد یک خاطره می افتم و همیشه جلوی چشمم هست و امروز که عکس رو دیدم اون خاطره برام زنده شد
من سال ۶۸ تو دانشگاه مشهد -دانشکده فنی درس میخوندم . ۱ روز عصر دم غروب که میخواستم از دانشکده به سلف و خوابگاه برم، منتظر سرویس شدم که بیاد، همون موقع یک پسره رو دیدم : عینکی ، ریشو با اون تریپ هایی دهاتیها ،که با دوچرخه میرفت طرف سلف (تو محوطه پردیس بودیم ). روی ترک دوچرخه یک دختره چادری نشسته بود مظلوم ،سر بزیر و واقعن دوست داشتنی ،هر موقع که یاد اون روزا میوفتم ،اون صحنه جلوی چشمم میاد . این عکس شما منو یاد اون روزا انداخت . خیلی قشنگ و دوست داشتنی هست .مرسی
کافیه یه بار دوچرخه ترک دار سوار شده باشید تا بدونید ، در چنین حالت نشستن بر روی ترک ، تعادلی وجود نداره ، یا خانوم تنها یا همراه آقا و دوچرخه ، خیلی سریع میفتن اون پایین
یک شرکت معتبر فرا بین المللی جهت تکمیل کادر مدیریتی و همچنین اعضاء هیات مدیره خود ؛ از بین مدیران موفق و صاحب سبک اقدام به جذب نیرو می نماید.
شرایط مورد نیاز:
1- دارای مدرک تحصیلی در رشته داروسازی یا شیمی.
2- در حال اخذ مدرک پی اچ دی از یکی از کشورهای انگلیسی زبان ؛ ترجیحا استرالیا و ایالت نیو ساوت ولز.
3- عدم اعتقاد به ساختار سازمانی.
4- عدم اعتقاد به حفظ و حراست از تجهیزات و ابزار شرکت.
5- عدم اعتقاد به این موضوع که محل کار؛ منزل نیست.
6- اعتقاد راسخ به خندیدن و ترجیحا هر هر و کر کر در محل کار.
7- دارای سابقه وبلاگ نویسی و ترجیحا مسولیت پذیر بودن در این حوضه.
8- دارای سوابق ازادیخوهانه در عنفوان جوانی و گرایش به دیکتاتوری در دوران پس از آن.
9- توانایی عجیب و غریب در مغالطه و روحیه سلطه طلبی.
10 – دارای معرف با سابقه در میان کسبه بازار.
* شایان ذکر است که بانوان مطلقه در اولویت میباشند(البته نه از ان نظر که در دیگر جاها نیز در اولویت هستند ؛ بلکه از آن نظر)
چرا تشویش اذهان میکنید برادر؟ من اگر هم بخوام نمیتونم ؛ چون ضوابط سازمانی ما اجازه نمیده. باید یک آگهی عمومی زده بشه ؛ تا خدای نکرده حق کسی ضایع نشه و افراد به دلخواه و بر اساس روابط انتخاب نشن ؛ من هیچوقت روابط رو فدای ضوابط نمیکنم. این خانمی هم که گفتید ؛ اسمش چی بود؟ ویو..چی چی؟ حالا هر کی ؛ ایشون هم اگر فکر میکنن که حائز شرایط هستند میتونن اقدام کنن ؛ولی من همه رو به یک چشم نگاه میکنم و فقط شایسته سالاری برام ملاک هست.
الان کلی احساس کول بودن دارید دیگه شما…..همه بخونن و بگن وای چه قدر بامزه منظورشو نوشته……شاید احساس می کنی خیلی خیلی خلاقیت توو وجودت موج می زنه…به اندازه ای که بتونی یه موجود زنده خلق کنی حتی!!!…..شاید بخوای این حس رو ارضا کنی که من خیلی چیزا در مورد ویولتا می دونم و اهالی اندرونی بدونید که من می دونم!!! می تونم مثل رئیس جمهور محترم بیام اینجا یه عکس دستم بگیرم و هی پشت سر هم تکرار کنم بگم بگم بگم…..استرالیا!نیو ساوت!….این روحیه لطیف و طنز دوست داشتنی رو مطمئنا از رئیس جمهور کشورت به ارث بردی برادر….البته به نظر من به جز روحیه طنز لطیفت شباهت های شگفت انگیز دیگه ای هم داری با رئیس جمهور عزیزمون.
اين چيزهايي كه گفتي من سعي دارم بگم ميدونم رو اينجا اكثر ادمها ميدونن.فقط يه گاگولي مثل تو ممكنه اين همه مدت اينجا رفت و امد كرده باشه و ندونه.از بس كه باري به هر جهت و سرسري هستي.
در ضمن خدارو بسيار شاكر باش كه اين بابا ريس جمهوره وگرنه يكي مثل تو بايد الان كنار خيابون گردو ميفروخت.
خو مگه نمبینی؟ رییس جمهورای قبلی و از اونا بدتر شاه و باباش توی این هشتاد سال هر چی پتروشیمیو کارخونه وو کارگاهو پروژه وو موروژه وو این چیزا بود ریدن توش تعطیلش کردن رفت، ملت ریخته بودن سر چاراها داشتن گردو می فروختن. حالا ممود که میگن معجزه هزارۀ سومه اومده میگه تا من دوباره اینایی رو که اون بی عرضه های قبلی بستندو متروک شد، دونه دونه وا کنمو راشون بندازمو شما برگردین سر کاراتون، بیاین این یارانه ها رو بگیرین، تو جیبتون باشه پول لازمتون میشه، تا ببینم من چیکار میتونم واستون بکنم.
شما فک میکنی این میلیارد میلیاردایی که هی هر از گاهی گم میشه کجا میره. اینا پولاییه که ممود تا چش بقیه رو دور یبینه میکنه زیر فرش تا یه همچین موقه هایی خرج من و شما بکنه، نریم سر چار راها شیشه ماشین پاک کنیمو گردو برفوشیم.
من فقط یه سوال دارم این وسط.. منظور آرش از گردو این گردوی خودمون بود یا اون گردو ؟ چون می دونی که هر گردی گردو نیست..
من موندم اگر منظورش این گردوی کامنت نویس باشه؛ چطوری می تونیم ببریم بفروشیمش؟ یعنی یه چیزی تو مایه های یوسف که در بازار مصر به زر ناسره فروختند ؟ مگه دوران برده داری تموم نشده؟ و اصولا کی گردوی ما رو میخره؟ و چند میخره؟
توی حالت دوم هم اگر منظور گردوی عادی بود چرا بجاش نگفت ونداد بره طبق زالزالک بچرخونه؟ چرا گفت گردو؟ آیا اشارتی توی این بیان پر حکمت بود؟ به تلخی گردو یا شاید به دو پوست بودن گردو؟ اینها هم نکات مبهمیه که فکر من رو بخودش مشغول کرده.ولی من چون هم ونداد رو دوست دارم و هم آرش رو نخواستم به این بحث دامن بزنم. چون دامنم از این هم که هست لکه دار تر میشه و بعد از اتهام نزدیکی به هما؛ وصله ی نزدیکی به ارش و ونداد هم بر پیشانی من خواهد چسبید و توی یک هفته من نمی تونم سه تا اتهام رو با هم هندل ( به فتح ه) کنم. من توی هر هفته فوقش یکی ش رو جواب میدم.
وندادگفت:
گردوفروشی رو دوست دارم ولی نه به قیمت وجود احمدى نژاد و دوستانش….!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون یه گردو فروش نگران نیست با عوض شدن نظام بدبخت شه….!!!
گردو فروشی رو دوست دارم چون مطمئنا یه گردو فروش یه دلقک نیست….دلقکی که نوشته هاش واسه آزار دیگران باشه نه خوشحال کردنشون….!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون هیچ گردو فروشی هر چه قدر هم بی سواد باشه حداقل اونقدر احمق نیست که خدارو به خاطر وجود احمدى نژاد شاکر باشه…..!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون یه گردو فروش فکر نمی کنه مردم گاگولن.فکر می کنه اونا هم انسان هستند…!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون با بودنش امثال تو می تونید اون رو مثال بزنید و نهایت افکارتون رو به نمایش بزارید….!!!
هیچ وقت گردوفروشی رو به عنوان تمسخر توو نوشته هات به کار نبر چون شرافت یه گردو فروش با امثال تو قابل مقایسه نیست……
خیلی برات سخته که قبول کنی یکی وسط اندرونی دوسال پیش گوزیده،
مگه نمیبینی میگن دست خودشون نبوده و دیگه هم تکرار نشده،
یعنی تو تا حالا تو زندگیت از واژه چشم پوشی استفاده عملی نکردی!
گوووز؟
یعنی این بحران و التهابی که توی این چند روزه در وبلاگ حکفرما بود و تا آستانۀ دستگیری یکی از نزدیکان مدیر وبلاگ پیش رفت فقط بخاطر یک گوز بوده؟ البته من که باور نمی کنم ولی به هر حال هر چی بود، ظاهراً این قائله با همون یک نفر تلفاتی که داده شد و علیرغم یکسری ابهامات و زوایای تاریکش که هنوز بجا مونده، از جمله اون چند میلیارد دلاری که کاپیتان لو داد یا اون حوله های حموم هتل که پی در پی گم می شدن و مخصوصاً سرنوشت اون لولۀ آزمایش که می تونست یک سرنخ ماجرا باشه، داره میره که ختم بشه و از فردا زندگی در این وبلاگ به حالت عادی بر میگرده ولی شاید سال های سال بعد یکی از کارمندای ورد پرس یا یکی از مدیران رده بالای وبلاگ، یا حتی یکی از کامنت گذارا در کتاب خاطراتشون به این قائله و حقایق پنهان اون اشاره کنن و پرده از اسرار نسوان گیت بردارن. باید منتظر بود و دید.
@ یلدا
چرا شما معتقدی که من معتقدم اگر احمدی نژاد نبود ؛ تو باید گردو میفروختی؟ مگه تو یکی مثل اونی؟ تو در هر سیستمی همین هستی ؛ وکیلی ؛ مشاوری ؛ یه چی تو این مایه ها.
@ ژیان و نسوان
خب آدمی که بعد از اینهمه مدت از میون این وبلاگ این نکاتی که من گفتم رو نگرفته و فکر میکنه من میخوام اسرار هویدا کنم ؛ یعنی آی کیوش در حد کلم بروکلیه.خب همچین آدمی فقط در دوران احمدی نژاد میتونه عرض اندام کنه ؛ اگه یه آدم حسابی بیاد ؛ اینا باید برن گردو فروشی.
یلداجان
چون این پست را کسی ننوشته و خلایق از خوش تیپی و درایت مموتی گرفته تا کلۀ خواجه حافظ شیرازی رو اینجا شکافتن و بهش پرداختن، فکر می کنم جای مناسبیه که تا رئیس جمهور آیندۀ آمریکا مشخص نشده پاسخ سئوال قدیمی شما رو بنویسم. در بارۀ تحریم ها، یادته؟
چیزی که من می فهمم، شاید بیشتر از برداشت خود شما نباشه. با اینترنت و شبکه های اجتماعی و ماهواره هر دوی ما خبرهای یکسانی را می شنویم، ولی صحت اخبار محلی برای من بیشتره. رژیم اوباما میخواد با فشار اقتصادی سنگین، آخوند هارو از ساختن سلاح اتمی منصرف کنه. وارد جزئیاتش که بشیم، اینا خوب میدونن که این فشارها از قطر گردن و شکم آخوندا و چپاول های سرسام آور این کثافت ترین موجودات کرۀ زمین و پاسدارها و توله هاشون که کل سرمایۀ مملکت را چاپیده اند، کم نمیکنه. میدونن که فشار اصلی روی مردمه. بنابراین تحریم های «هدفمندی» که ازش صحبت میکردن، برای عمه شون خوبه.
از طرف دیگه ایران و ایرانی را نمی شناسن. شاید پیش خودشون فکر می کنن مردم جونشون بلبشون می رسه بلند میشن و تکلیفشونو با حکومت اراذل اوباش یکسره می کنن. نمیدونن که ما مثل اروپایی ها آگاه، مثل ژاپنی ها مرتب و با پرنسیپ و مثل مردم سوریه شجاع نیستیم. ما ملتی هستیم که یهو 3 چهار میلیونی می ریزیم توی خیابون و میگیم یاحسین میر حسین. شاید بزرگترین یا یکی از بزرگترین تظاهرات در تاریخ را براه میندازیم. نمیدونم اسمش چیه، جو گیر میشیم؟ هیجان زده میشیم و بدون هدف مشخص، بدون اینکه قصد مقاومت داشته باشیم، یکهفته، تمام دنیا رو بلرزه در میاریم. بعد کتک می خوریم صد نفر کشته میدیم و ساکت و تسلیم میشیم. سرمونو میندازیم پائین و میریم تو خونه هامون. بعدِ 2 سال که مثلا قیمت مرغ 3 برابر میشه، وقتی بجلوی صف میرسیم، اگه قبلا یدونه می خریدیم، ایندفعه 3 تا می خریم. دهها مثال مثل این مرغ میتونم بیارم، ولی خیلی طولانی میشه. متوجه باش که اصلا قصد اهانت بمردم میهنم یا کنار گود نشستن و لنگش کن گفتم ندارم. دارم سعی می کنم ضمن فکر کردن به اوضاع، به پسیکولژی مردم پی ببرم. یه چیزی توی فرمول رابطۀ مردم با حکومت می لنگه. یه چیزی کمه که نمیدونم چیه. آگاهی؟ اتحاد؟ رهبر و/ یا هدف داشتن برای آینده؟ نمیدونم. اگه هفتاد درصد زیر خط فقر و 15-20 میلیون محتاج نون شبشون هستن، باید چه اتفاقی بیفته که صدای اعتراض مردم گوش دنیا رو کر کنه؟
اینوضع در دراز مدت نمی تونه دوام بیاره. ارزش ریال به 30 درصد یکی 2 سال پیش رسیده. توی خود سیستم هم نفاق و دعوا سر دزدی هست. اگر مردم هم کاری نکنند یا خود سیستم از درون خودش باید متلاشی بشه، یا جنگ میشه. شما گفتی خوشت آمد که توی شلوغی بعد از اتخابات، اوباما جو گیر نشد. من خوشم نیامد! بنظر من بمردم ایران خیانت کرد. به فریادشون پاسخ نداد، چون یک آدم بی شرف و بی وجدانه. مثل بوش. اینها هیچ وظیفه ای در مقابل مردم ایران ندارند و فقط بفکر منافع خودشون هستن. اوباما زر می زنه هر وقت میگه ما خواهان آزادی و کوفت و زهر مار هستیم. اگه زر نمیزد باید مستقیما و با صراحت مردم ایران را مخاطب قرار می داد که ما با شما و پشتیبانتان هستیم. نمیگم مثل اون کابوی دزد جورج بوش می رفت نصف خاورمیانه را بمباران میکرد، ولی با آخوند ها و نماینده هاشون هم نباید حرف بزنه که می زنه. با گروه هایی مثل نایک NIAC تریتا پارسی مامور ج ا و بنیاد اسلامی لوس آنجلس ننشیه چلو کباب بخوره. ماه رمضون نگیره تو کاخ سفید. با شما موافقم که میتونست برای رساندن اخبار درست به ایران و شکستن فیلتر های اینترنت اقدام کنه و اضافه می کنم که شبکه های دروغ پراکنی چند میلیارد دلاری آخوند هارو باید 3 سال پیش تلاش می کرد فلج کنه نه دو هفته قبل از انتخابات
در مناظرۀ آخرشون، رامنی 2 بار ازش پرسید چرا در برابر دانشجویان (سبز) تو خیابونای تهران سکوت کردی و هر دو دفعه اوبامای درازگوش جاخالی داد. رامنی گفت نباید بذاریم اراذل و اوباش ج اسلامی (که بهشون دیپلمات میگن)، راحت مسافرت کنن یا بیان آمریکا و زر بزنن. با همین 2 سه تا جمله ش رای منو گرفت با اینکه دموکرات هستم. اوباما بارها گفته که ما حاضریم با حکومت ج ا حرف بزنیم. هر دفعه به مردم ایران با این حرفش ضربه می زنه. اینکه اونارو آدم حساب میکنه، برای من زجر آوره. 200 سیصد هزار نفر مصری ریختن تو خیابون، 3 روز بعد اوباما اومد گفت مبارک باید بره. اینها بی وجدان تر از اون هستن که به ما کمک کنن، مگر اینکه به نفعشون باشه. فعلا که در 33 سال آخوندا به نفع غرب و اسرائیل بودن. هیچ کسی به اندازۀ اون عنتر لمپن با زر زدن های مشمئز کننده ش، و انکار هولو کاست ، برای اسرائیل در سال های اخیر مفید واقع نشده. بذار حالا که بحرف اومدم چند تا دشمن هم برای خودم بتراشم. من شخصا با اسرائیل هیچ نوع خصومتی ندارم zero و معتقدم که اسرائیل میتونه بهترین دوست ایران آینده باشه. ده 12 تا کشور عرب، 60 ساله حریف اسرائیل نشدن. به من چه که لبنان چی شد و فلسطین کجاست. یک سوم ایران را هم روس ها از فتحعلیشاه گرفتن. بچه های ایران توی خیابونا برای من اولویت دارن. دست اسرائیل درد نکنه که 1200 مایل یا کیلومتر کوبید رفت کارخونۀ اسلحه سازی آخوندا رو در سودان کن فیکون کرد. چون تا زمانی که یک نفر تو ایران برای سیر کردن شکمش کلیه می فروشه، یا یک بچه تو خیابون می خوابه، آخوند گه می خوره تو سودان اسلحه می سازه که بفرسته برای حماس یا حزب الله. میخوام سر به تن هیچ کدومشون نباشه که با پول مردم بدبخت ایران تجهیز میشن.
من یقین دارم صرفنظر از اینکه کی رئیس جمهور بشه، آمریکانخواهد گذاشت آخوند بمب اتمی بسازه. این انگل ها با این کارشون باز هم دشمنی شونو با مردم و آب و خاک ایران نشون میدن. مردم ایران نون و آب میخوان بمب اتمی نیاز ندارن. آخوند هم باید بره خطبۀ صیغه بخونه آفتابه بسازه و در بارۀ کدوم پا اول توی مستراح تحقیق کنه. آدم از وقاحتشون نمیدونه بخنده یا گریه کنه. اگر به پر رویی و دروغگویی شون ادامه بدن، شک ندارم آمریکا نیروگاه های هسته ای را نابود می کنه و اگه آخوندا موشک های چینی و کره ای شونو هوا کنن، کار بالا میگیره و برای ایران خوب نیست. آمریکا چون اعلا م کرده که راه حل نظامی آخرین گزینه س، چاره ای نداره جز اینکه تحریم هاشو تندو شدید تر بکنه
خلاصه یلدای عزیز، یادت باشه از من هر نظری بپرسی، جوابش با فحش به آخوند شروع و تموم میشه
السلام علیکم و…..
اگه 2 دفعه اومد امیدوارم یکی شون حذف بشه
كاپيتان عزيز
اول از همه بگم خيلى مخلصيم، به هر كى هم بخواى فحش بدى فرقى نمى كنه ، بازم مخلصيم داداش! 🙂
چند تا سؤال:
-از كجا معلوم رامنى هم راه اوباما رو در مذاكره با ايران ادامه نده؟
-غير از مذاكره و تحريم و حمله نظامى كه هر سه به ضرر مردم ايرانه چه كار ديگه اى ميتونه بكنه؟
-مگه مي تونه برخلاف افكار عمومى دنيا، اون زرمفت زن رو به سازمان ملل راه نده؟
-چرا با اسراييل مشكل نداشته باشيم؟ مگه اونا كپي برابر اصل تندروهاى مسلمون نيستن؟
ضمناً اون چيزى كه تو رابطه مردم با حكومت ميلنگه همين دشمنى ها و تحريم هاى بى موقع امثال امريكاس كه مردم ايرانو سر لج مى ندازه و على رغم نفرت از حكومت، سر غيرت مياره كه به اصطلاح آبرودارى كنن و جلوى غريبه كم نيارن! به همين دليل ازت پرسيدم چرا قدرت هاى بزرگ اينقدر بى موقع شروع به فشارهاى اقتصادى مى كنن و با اينكار گل به دروازه خودى ميزنن، البته تا حدودى جوابمو گرفتم، قدرت ها به نفع جمهورى اسلامى حركت مى كنن!! البته جمهورى اسلامى منهاى بمب اتم!!
یلدای عزیز
چند تا جواب
– ممکنه رامنی راه اوباما رو در مذاکره ادامه بده ولی من بعید میدونم. بدلیل سلیقۀ شخصی ام و وضع رقت انگیز زادگاهم، برخورد قاطع و ادبیات جمهوری خواه ها را نسبت به حکومت آخوند ها بیشتر می پسندم. از جورج بوش متنفر بودم، ولی وقتی توی کنگره گفت این حکومت 70 میلیون نفر را گروگان گرفته، می خواستم تلویزیونم را ببوسم. رامنی گفت ما باید احمدی نژاد رو محکوم کنیم. البته فقط زر بود چون تو آمریکا نمیشه کسی را برای زر زدن محاکمه کرد. ولی این جور حرفهای تند و مستقیم را در بارۀ اراذل و اوباش ج ا دوست دارم. با آخوند که سر میز مذاکره نمی شینن. این کار رد شدن از روی خون جوونای بیگناه و نادیده گرفتن حقوق زندانیان سیاسی مانند نسرین ستوده و توهین به اکثریت مردم ایرانه.
___ چه کار دیگه ای میتونه بکنه:
1- تقویت اپوزیسیون خارج از کشور و مبارزین درون مرزی بهر طریق که ممکن باشه.
2- تکیه و تاکید و سرمایه گذاری روی رسانه های مخالف رژیم آخوند ها. کنترل نزدیک، تضعیف یا مضمحل کردن کانال های دروغ پراکنی و اسلامی و بشکن و بالا بنداز آخوند ها در آمریکا
3- لغو اجازه سفر و پاسپورت های مامورین جمهوری اسلامی چه بی کراوات های ریشو چه کراوات دار های شسته رفته و اطو کرده شان
4- تحقیق در بارۀ و زیر ذره بین گذاشتن ارگان هایی از قبیل بنیاد اسلامی نیویورک و لس آنجلس؛ نایک تریتا پارسی و فشار گذاشتن روی آنها برای فاش سازی منبع در آمدهایشان
5- مورد خطاب قرار دادن مردم ایران در پیام های تلویزیونی و نطق های سالیانه در کنگره و گفتن اینکه ما می دانیم که آخوند ها مملکتتان را به گا داده اند و نمی گذارند نفس بکشید، و در مورد همۀ برخوردهای آزادیخواهان، کارگران، دانشجویان…. همیشه و همیشه طرفدار و پشتیبان مردم هستیم
6- فشار گذاشتن روی کشورهایی ار قبیل آلمان، آفریقای جنوبی، انگلستان یا هر جهنم دره ای که پول دزدی آخوند ها در بانک هایشان ذخیره شده است برای فریز کردن این پول ها بنفع مردم ایران. در این کار حتی اگر موفق نباشند، می تونن دلهره تو دل دزدهای جنایتکار بندازن
7 – فرستادن یک موشک کوچواو موچولو باتاق خواب ولیعهد مجتبی خامنه ای برای درس عبرت گرفتن بقیۀ دزد ها و قاچاقچی های رژیم که دستشون بخون مردم آلوده س ….فعلا همینا بسه. هفشده تا دیگه میتونم بنویسم. بدی اش اینه که من مشاور ایرانی رئیس جمهور آمریکا نیستم
___ مگه می تونه بر خلاف…..؟ چرا نمی تونه؟ افکار عمومی کشور خودش که ساپورتش می کنن. کشور خودشه. میگه این تروریسته تیر خلاص زنه و در ضمن مثل شامپانزه س! پول مردم گرسنۀ کشور خودشم میدزده می فرسته برای حزب الله. نمی خوام بیاد آمریکا. والسلام. تازه برفرض اگر هم بذاریم بیاد که به حرفاش بخندیم، نمیتونه 200 نفر رو با خودش بیاره. همون تعداد که سران کشورهای دیگه میارن میتونه بیاره. اگه کافی نیست، می ترسه خب لابد یه گهی خورده که می ترسه. میتونه نیاد
___چرا با اسرائیل اشکال….. اولا که من نگفتم شما با اسرائیل اشکال نداشته باش. گفتم من اشکالی باهاش ندارم. در ثانی اسرائیل کجاش مثل افراطیون اسلامیه؟ شما تو اسرائیل سنگسار دیدی؟ دیدی به یک دختر برای تشویق دختر ها بدرس خوندن شلیک کنن چاقو بزنن؟ اعدام در ملا عام دیدی؟ اسرائیل دموکراسی برای مردمش داره. از مردمش حساب میبره. مردم اسرائیل هم نسبت به تمام همسایه هاشون آزاددتر و روشنفکر تر هستن. من دوستشون دارم. بعلاوه، ما با کلیمی ها، قبل از اینکه لشکر نکبت اسلام بیاد و کشورمونو به گند و گه و بکشه، پیمان و پیوند دیرینه داریم. یهودی ها و مسیحی های ایران از وطن پرست ترین مردم هستن و در حفط فرهنگ و زبان پارسی نقش بسزایی داشتن. نه مثل این عرب پرست هایی که حتی به کوروش بزرگ و فردوسی بزرگ توهین می کنند. زرتشتی های بیچاره هم که از دست اسلام فرار کردن رفتن هندوستان. پس جواب پرسش شما یک نخیر بلند بالاست. اونا کپی برابر اصل تندروهای مسلمون نیستن
___تحریم و فشار بی موقع یعنی چی؟ اصلا تو باغ نیستم اینجا. بنظر شما کی و چه جور باید تحریم کرد؟ اگر تحریم نباید کرد، چه کار باید کرد؟ اصلا بذار یه جور دیگه بگم. اینکه من و شما چه جوری دوست داریم مهم نیست. من موشک تو اتاق خواب سید مجتبی دوست دارم. شما هم دوست داری مثلا 2 سال یا 20 سال دیگه تحریم بکنن، خوب؟ شما خودتو بذار جای آمریکا. اگه آمریکا بودی چیکار می کردی. بنظرت بمب دست آخوند منطقه رو به بحران میبره و منافع شما رو بخطر میندازه. 5-6 سال هم هست که با زبون خوش بهش گفتی آقا نساز. بمب نساز. گفته باشم بهت، من گردنم کلفته نمیذارم بمب بسازی. حالا آخوند هی موش دوونی میکنه، دروغ میگه. از بازدید ماموران آزانس جلوگیری میکنه. شما یه لحظه عشق مملکتت رو از دلت بیرون کن، فکر کن خود خود آمریکای جهان خواری. چیکار میخوای بکنی؟
با قسمت آخر گفتۀ شما که غرب می خواد با اینکارش به نفع ج ا حرکت کنه، موافق نیستم. بنطر من غرب از ج اسلامی خسته شده و داره براش نقشه میکشه. فعلا تمرکزش روی سوریه و رژیم اسده. اللهم بیر بیر. نوبت خامنه ای هم می رسه. فقط باید من یه کاری کنم اون دیوث بیشرف نمیره. بگو آمین
يلداسبزپوشگفت:
كاپيتان! من چه مي دونم چيكار ميشه كرد؟ 🙂 بدجورى قاطى كردم ولى الان به اين نتيجه رسيدم كه خودت رييس جمهور آمريكا بشى بهتره! باور كن با اين عشقى كه به ايران دارى يه فكر بكر برامون مى كنى! در مورد اسراييل هيچ شناختى ندارم فقط پرسيدم!
راستى اين مستند bbc به اسم امريكاى فقير چند روزه رفته روى مخم! جريان چيه؟ چرا bbc همچين چيزى ساخته؟ نميگم امريكا فقيره يا ثروتمند، چون همه جاى دنيا كارتن خواب داره و كسى هم تعجب نمى كنه! همسرم چند تا رايت كرده بده به اين و اون!! ديروز تقريباً با هم دعوا كرديم!! 🙂
یلداجان
من یک کامنت 1 صفحه ای برای شما در باب تحریم و هسته و غیره نوشتم. 2 دفعه هم فرستادمش. نمیدونم کجا میره
اگه تا فردا پیداش نشد. شاید بشکونمش و در 2 قسمت بفرستم. میذارمش همین جا که مزاحم برو بچ نشم
آقا کیوان ما که کاری نداشتیم ؛ نه به ایشون نه به ویولتا ؛ چهار خط کس شعر نوشتیم ؛ اصلا در اون حدی نبوده که بخواد اون جوابو بده ؛ نه وجدانا بوده؟
من از همینجا وساطت شما رو میپذیرم و از اینکه موجب کدورت اوقات شدم ؛ پوزش میطلبم.البته من با ایشون هیچگونه دوستی نزدیک یا دوری ندارم.
@ ونداد
حالا ما رو عصبانی کردی ؛ یه چیزی گفتیم ؛ به دل نگیر. فقط بدون که من طوری زندگی کردم که نه با اومدن کسی زندگیم عوض میشه و نه با رفتن کسی.
در مورد این متن هم دچار سوء تفاهم شدی ؛ از بقیه بپرس.از من هم ناراحت نباش.
کیوانگفت:
نه آرش جان کدورت کدومه، حیفم میآد.
قارپوزگفت:
بعضی وقتها شک ورم میداره که نکنه خدای ناکرده هر چند ماه یکبار اینجا اینهمه الم شنگه بپا میشه توسط خود بانوان طراحی میشه . بعد به خودم میگم نه . چرا باید اینکارها رو بکنند ؟ ولی کش دادن موضوع از طرف طرفین دعوا باز منو به وسوسه میاندازه که شاید …. بنظرم موضوع خیلی ساده است اصلا من وبلاگ نویس آیدی و پسوردم دادم به چند تا از دوستان خیلی صمیمی ام .و اونا میتونند در نبود من یا هر وقت که دلشان بخواد به اینجا سر بزنند و جواب کامنت ها روهم بدند .واقعن این مشکلیه ؟ گیرم که هما دوست بسیار صمیمی صاحب وبلاگ و اون بعضی کارها رو کرده . توفیری به حال کسی میکنه ؟ آقا جون و یا خانم جون بیا مطالب رو بخون اگه نظری داری بنویس و اگ نداری هیچی حالا کی به کی هستو کی چکار میکنه و از این حرفها . بابا ولشون کنید من در اینجا شدیدن اخطار میکنم که این موضوع بی ارزش رو ول کنید و گرنه میام به نیابت از فاک اون کاری رو میکنم که نباید بکنم .آقا ختم جلسه 🙂
ويول من چرا بايد ممه تو رو بگيرم ؟
مگه كسي دوباره ادعايي جديد كرده در موردم؟ گفتن ممه گيرم؟
نامردا اخه چرا ممه ؟ اونم من ؟ مگه من چندتا دست دارم؟ يا تو چندتا ممه داري؟
جدي اين قضيه مشكوكيتت بمن جريانش چيه ؟ من اينروزا روزي يكبار بيشتر نمي تونم بيام كسي باز چيزي گفته؟
نكنه روم به ديفال گفتن چيز هم دارم ؟
خدا بدور …خدايا توبه
بذا برم تو اينه يك نگاه عميقي به خفياتم بندازم بيام
والا اين روزا ظاهرا مردم بيشتر از خفيات ما اگاهي دارند تا خودمون
هرچند شايدم چيز دراوردم
اخه ميگن علم خيلي پيشرفت كرده …
هرچند اميدوارم تا توي شرت ما ديگه پيشرفت نكرده باشه
من از کودکی به داشتن تخم علاقه ی وافری داشتم. دلم می خواست تخم های گنده و پشمالویی داشتم که همه ی دنیا رو بهش حواله می کردم. من به شدت اعتقاد دارم که خدا به من همه چیز داده؛ به جز اون دو تا تخم. من اگر یک جو خایه داشتم هم باشهامت زندگی می کردم و هم بی خیال.
اینه که بر من ببخشایید. من می دونم این دو کلمه در کاربرد روزمره زیاد مودبانه نیستن ولی برای من معانی فلسفی سترگی داره.
در پایان امیدوارم متوجه باشید که تخم و خایه هیچ کار کرد سکسی نداره، حتی توی رختخواب.مگه اینکه کسی با یک قل دو قل بازی کردن ارگاسم بشه..
ای شیطون ! بچه بودی از کجا میدونستی تخم پشمالوه ؟ من که والا تا وقتی که روسری سرم کردند فرستادنم مدرسه نمی دونستم دختروپسر یعنی چی ! اونجا بود که فهمیدم دخترم 🙂
از کجا می دونستم؟
من از پنج سالگی playboyنگاه می کردم
دختر خاله ام و اقا گرگه کیف سامسونت پدرشون رو تو انباری پیدا کرده بودن که پر از مجله های سکسی بود.. دست من رو می گرفتن می بردن به منم نشون می دادن..کرکر می خندیدیم..
میمگفت:
🙂
ايران دختگفت:
@ویولتا
آهان از اون جهت !
از بس فکر کردی چرا نداری هی تو این رینگه مال همه رو کشیدی یا له کردی ،
حالا باور کن داری دوتا که کمه چنتا داری.
سوال از نسوان
آیا واقا سعید اون جمله رو به جواد گفته؟
خودش ادعا میکنه نگفته. این اصلا جالب نیست.
میتونی توضیح بدی که چه اتفاقی داره می افته.
این سعید همون سعید قبلی هست که این جا معروف بود ؟
—————————————————–
من نمی دونم چرا یه عده سعی می کنن به هر نحوی فضا رو خراب کنن. این چه کارییه ؟
روی حرفم با اون آدمی که داره کرم میریزه؟ نکن
چه سودی میبری؟
نه؛ من رفتم چک کردم و گراواتار تقلبی بود. بدینوسیله از سعید عزیز بابت انتشار اون کامنت قلابی عذر خواهی می کنم. گراواتار تک تک شما می تونه شبیه سازی بشه و من از این به بعد باید خیلی دقت بیشتری توی تایید کامنت ها بکنم.
@کیوان ، آرش
مثل خاتمی چشمتونو رو چیزی که عیان هست میبندین پشت آدمو خالی میکنین و مثل اصلاح طلب ها نون به نرخ روز خوری می کنید 🙂 مرد ناحسابی چند مدت قبل یکی به نام آرش اومد اینجا گفت فید وبلاگو درست کنید تا مشکل گوگل ریدر حل بشه شما خودت کلی شاکی شدی چرا یه نفر دیگه به اسم آرش کامنت نوشته. حالا دو روز یا سه روز قبل یه نفر اومده به اسم جوات کامنت نوشته و به نویسنده وبلاگ گفته «جنده» .
گراواتر اون نویسنده تقلبی هست بازهم خانم نویسنده به من میگه برو تیمارستان.
دیروز با گراواتر اورجینال خود سعید که مو نمیزنه به من تهمت میزنن میگن جوات پیشنهاد ده ملیونی داده برای هک کردن نسوان!!! . یه نفر که معلوم نیست کیه داره زر مفت میزنه و نویسنده ی وبلاگ غیر مستقیم با این نوع جبهه گیری ها ازش حمایت میکنه. توقع دارید کول و بیتفاوت بشینم دست و پا نزنم و نگاه کنم؟!
جریان چیه؟! ویولتا بهتون مناقصه راه آهن سرخسو پیشنهاد داده یا قراره سهام بگیرین؟!
وقتی که شما دو نفر خیرسرتون با ذکاوتی که دارید اینجوری حق و ناحق می کنید (اونم در عالم مجازی وب که هیچ نونی تهش نیست) وای به حال بقیه. وای به حال این مملکت.
اینشالا این شتر جلوی خونه شماها بخوابه اصن روی خودتون بخوابه درد کشیده بشید تا بفهمید جریان از چه قراره.
اگر قرار بود کسی بتونه گراوتار سعید رو هک کنه خوب میومد گراوتار منو هک میکرد چرا بره گراواتر سعید رو هک کنه؟! گراوتار دات کام زیر مجموعه ی وردپرس هست ،اصن هک کردن سرورهای وردپرس مگه کشکه؟! وردپرس تا حالا یک بار هم دان نشده چه برسه به هک شدن!!
واقعا متاسفم ، کینه و تنفر پرده ایی شده افتاده رو عقلتون هم شما دو نفر و هم بانو ویولتا ، تنفر بهتون فرصت نمیده تا آرام و منصفانه فکر کنید . همگی گود لاک 😡
کدوم تنفر مومن؟ از چی حرف میزنی؟ بابا من انتقاد دارم به همین جواتی که باهاش دوستم و تو وبلاگش کامنت مینویسم. همون جواتی وقتی که نهنه من غریبم در میآره. من کی و کجا نوشتم تو کس دیگه هستی؟ میخوای از تو انتقاد هم نکنم؟ به موت قسم الان مستم و هر کلیدی رو سه بار میزنم تا غلط املایی نداشته باشم. به همین مستی قسم. طاقت انتقاد هم نداری؟ ای ولله بابا.
کاپیتان حتما دوزاریش میافته: بازم علیرضا مهمونمه …. وگرنه ما کجا و مستی………..
راست میگه. من شهادت میدم که کیوان مسته 🙂
من مست و تو دیوانه……
بابا اصلا بی خیال. من هم مست هم دیوانه هم گراواتر هم سعید هکر. همتونو هک می کنم. ها ها ها. منتظر باشین سراع تک تکتون میام. بمن تهمت می زنین؟ نشونتون میدم. همۀ شخصیت هارو من ساختم. نمی خواستم اعتراف کنم، ولی دیگه کار ار کار گذشت، مجبورم کردین
ویولتا چرا چاخان میکنی میگی تو آرش هستی؟. من خودم هم آرشم هم ویولتا
کیوان گفت:
اِ ؟؟؟ تا حالا یه عکس دیگه نبود؟ پس چرا اینطوری شد؟
اتفاقا عکس قبلی به نظر بیشتر به سلیقه بنفشه خانوم میاومد.
سعید گفت:
قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب، دور خواهم شد از این خاک غریب…
کیوان گفت:
سعید جان تو هم مثل من اون عکس قبلیو دیدی؟ که از قایق نوشتی؟
اتفاقا عکس قبلی بیشتر به سلیقه بنفشه میخورد.
سعید گفت:
نه کیوان عزیز، در مورد عکس قبلی حرفی برای گفتن نداشتم. اما این عکس رو که دیدم، در لحظه، این شعر به ذهنم اومد، یا بهتره بگم در ذهنم تصویر شد.
mountainsummit گفت:
اوه اوه از اون عکساس
aftab گفت:
weired
aftab گفت:
weird!
vasat piaz گفت:
زن در اینجا = حافظ تعادل
Reza 3 گفت:
؟؟؟!!!!
تلخك گفت:
بعله.. عجب لنگری هم انداخته..اگه فتو شاف نبود الان جفتشون افتاده بودن
جوات یساری گفت:
اِ . . . چِ جالب….
این منم دارم میرم شهرستان ، دارم از این شهر برای مدتی میرم .
منتها یِ همچی همسفرِ مهجبینِ گل اندامی نیست که ترکِ ما بیشینه،
دوتا نره خرِ نتراشیده نخراشیده رو باس با خودمون ور داریم بریم ولایت .
در دور دست نوری دیده میشه
آه . . . آه . . این نور . . . زندگی و امید هست
جاده در دل آسمان به جای خوبی میرسه ،به نور میرسه
این نورِ فرصت های زندگی هست
اما
زرشششک
اون نور از پلاگین های فتوشاپ هست ، دست کاری شده ، کلن دور دوره فتوشاپ کاریه زندگیه
ولی خوب فتوشاپی هم باشه نَقلی نیست، تصورهم اگه باشه جرم نیست
میگن مجنون داشت روی خاک اسم می نوشت لابد اسم لیلی بوده
بِش میگن: مجنون چه میکنی ؟ چِ خاکی داری به سرت میریزی؟!
گفت: خودش کِ نیس ، . . . دارم با اسمش حال می کنم
احتمالا اگر اون موقعه ها فتوشاپ بود ،
اونم آسمونی رو میکشید کِ اون تَ مَهاش آفتابی باشه
لیلی با گربه ی نازنازی ترک دوچرخش باشه 😦
ديد مجنون را يـکي صحرا نورد
در مــيان باديـه بــنشسته فرد
کرده صفحه ریگ ،انگشتان قلم
ميزند نقشی به دست خود رقم
گفت ای مـجنون شـيدا چيست اين
بهر كه نامه مينويسی کيست اين؟
کــی به لوح ريـگ باقـی مانــدش ؟
تا کسی ديگر پس از تو خواندش؟
گفت شرح حسن ليلی ميدهم
خاطر خود را تسلی ميدهم
نيست جز نامی از او در دست من
زان بلندی يافت قدرِ پست من
نا چشيده جرعه ای از جام او
عشق بازی ميکنم با نام او
* * * *
بانو جان من دارم برای مدتی میرم مسافرت ، میرم شهرستان میرم ولایت به باغ و گاوگوسفندام سر بزنم …
زودتر از 15 آذر برنمی گردم(تو دلت نگی بری برنگردیا)!!
اومدم بگم این مدت مسئولیت هیچ کامنت گذار مزاحمی با من نیست
اینشالا هرکی بخواد با اسم دیگران کامنت بنویسه به زمین گرم بخوره ، همونجا دست به نقد موقع تایپ انگشتاش فلج بشه قانقاریا بگیره ، چشماش چپ بشه ، مقطوع النسل بشه .
تا بعد به درود
vasat piaz گفت:
Das macht nichts
قارپوز گفت:
آمش جاواد نمیشه منو هم با خودت ببری آخه فضای اینجا خیلی خیلی غمگینه .من همچو فضاهایی رو اصلا دوست ندارم من هم باهات میام .راستی گوزل اوغلان قارداش و قارپوز صحیحه نه اونی که تو مینویسی بدرود تا کی ؟ تا آذر؟ میشه تا اونموقع من از آیدی تو استفاده کنم واز طرف تو مطالب ارزشمند کپی وپیست کنم تا شخصیت آسیب دیده ات یه کمی ترمیم بشه ؟ کاش من تو این عکس جای دختره بودم !!
کاپیتان بابک گفت:
بقول بانو قدیسه کلهم کامنت خوبی بود داش جوات آقا سفرت خوش. منم با دیدن این عکس قکر فوتو شاپ به سرم زد.
شعری که نوشته ای مال مولاناست؟ بهر که نامه مینویسی یک سیلابل زیادی داره. شاید «نویسی» باشه
تو پست قبلی زیر کامنت 23 اکتبر 12:43 ب. ظ شما یه سئوال ازت پرسیدم. نظر لطفی بنداز
—————————-
در مورد عکس و احساسی که بمن دست میده، حرف مرد یکی است. عکس قبلی هم گفتم: هیچی
ولی یه سئوال برام پیش میاد که چرا باید اینکه دیدن این عکس چه حسی را در کس دیگری ایجاد می کنه یا چه فکری را توی سرش میاره، برای من مهم باشه؟ یا بر عکس؟
Sam گفت:
باران میآمد، بنفشه روی تخت دراز کشیده بود و به صدای باران گوش میکرد. باران میآمد، بنفشه روی تخت دراز کشیده بود و به صدای باران گوش میکرد و مینوشت. باران آمد و آمد و از بنفشه گذشت و بنفشه زیر آب ماند ولی همچنان مینوشت. روی آب مینوشت، برای دل خودش مینوشت، بدون قاضی و داور و تماشاچی که از نوشتن روی آب اثری نمیماند. و برای بار چهارم در خیال خود مرد (فاتحه). اصغری آمد ولی این بار با موی بلند، نه با ۲۰۶ برای زنش با دوچرخهای مشترک با دوستش، نه موسیقی شجریان و صدای عادل، با زمزمه هیوی متال و آواز پرندگان آسمانی، گربه زیر شیروانی به بنفشه هدیه داد و وی را با خود برد، به آسمان ها، جایی که کسی جز خدا اوو را نمیدید و از وی پرسید حالا راضی هستی که بنفشه جواد داد «اه نه». اصغر پرسید حالا دیگه چرا؟ و بنفشه جواب داد که «این چه زندگی است دوباره بند کوله پشتیم صبحی به کنار صندلی گیر کرد»!
پی نوشت: سحر خیز باش تا کامروا شوی.
کاپیتان بابک گفت:
+++
دست مریزاد دکتر
نسوان گفت:
تو آخه نبودی که ببینی سام..
بند کثافت کوله پشتیم رفته بود لای صندلی زیر دسته ی فلزی اون پایین گیر کرده بود و جدا نمی شد.. هی می کشیدمش در نمی اومد با نهایت قدرتم می کشیدم.. قطار توی ایستگاه ایستاده بود و دوباره داشت حرکت می کرد و من داشتم هنوز تقلا می کردم ….باید پیاده می شدم وگرنه ایستگاهم رو از دست می دادم. اما بند اونجا گیر کرده بود و رها نمی شد. آخرش توی آخرین ثانیه با قدرت تمام کشیدمش و کنده شد و من دویدم و خودم رو از وسط دری که داشت بسته می شد انداختم روی پلت فورم .. وقتی توی ایستگاه وایسادم و قطار رفت خیس عرق بودم و همه ی تنم از نفرت و ترس می لرزید.
آره ، من یک همچین آدم بی جربزه و داغونی هستم. گیر کردن یک بند توی صندلی قطار می تونه من رو اینجوری کنه! من از اون آدمهای با وجودی نیستم که دل و روده شون با خمپاره می ریزه بیرون با دست جمعش می کنن و تو شیکمشون فشار میدن و باز هم می دون و لبخند می زنن…
از کامنت تو و تایید کاپیتان یاد پدرم افتادم… می گفت: تو هیچ عیب عمده ای نداری، جز این که زیادی لوسی. شاید تقصیر تربیت ما ست و باید یک کمی وقتی بچه بودی کتکت می زدیم!
Sam گفت:
حتما متوجه شدی، این کامنت برای اون دست با قلم بیرون آماده از آب که عمر کوتاهی داشت هم بود.
نسوان گفت:
آره متوجهم قندون.
saeed گفت:
جواتی
معانی همزات چیست؟
همزات الشیاطین چیست؟
زمان نامحدود برای تظاهرچیست ؟
عیان و ظرفیت در رویا؟
ادم ها رویایی و بسیار احمق در یک چیز مشترکند
آنها نظرات خود را متناسب با رویاهاشون تغییر می دهند.
و بدبخت از اونا که رویاها به تناسب دیدگاه آنها را تغییر میدهند
bahar گفت:
فقط منم که حس میکنم این خانومه خیلی سرباره یا بقیه هم همین حس رو دارن؟
mountainsummit گفت:
بیشتر حس همراهی می ده
bahar گفت:
آخه همراهی مال وقتیه که دوتایی باهم رکاب بزنن، نه اینکه یکی ریلکس کنه اون یکی خودشو خفه کنه. منم موافقم با اینکه بیخودی اعتماد کرده 🙂
mountainsummit گفت:
خوب این حداکثر همراهی یک زن ایرانی هست. یه گوشه به شکل رمانتیک بشینه
bahar گفت:
خیلی ممنون!
mountainsummit گفت:
دفعه پیش با یه خانوم ایرانی رفته بودم دوچرخه سواری برای هفت پشتم بس شد. از سرازیری که میومدیم پایین خوب بود. کلی می خندید. اما سر بالایی رو نمیتونست بیاد. آخر هم دوچرخش رو قفل من کرد و با اتوبوس برگشت و من مجبور شدم دوچرخه خانم رو تا خونه بیارم.
از قر زدن های تو راه هم که نگو چرا تند میری خسته شدم. وایسا منم بیام. و …
بنابراین این عکس اوج همکاری یک خانم رو میرسونه
bahar گفت:
پس بالاخره حس همراهی میده (خانمهای ایرانی همراهن) یا نه؟
اون خانومه همراه زندگی شما بوده؟ شما چه خوب از جز به کل استقرا میزنین!
يلداسبزپوش گفت:
خب مانتين جان ، در مورد تو نمى دونم ولى اكثر آقايون ايرانى(شايدم غير ايرانى) به ما خانوما ميگن ركاب بزن ولى حرف نزن،با قدرت ركاب بزن ولى از من قويتر نباش،قوى باش ولى تو دنياى مردونه جا براى خودت باز نكن، ركاب بزن ولى كم هوش باش، كم هوش باش ولى تا يه چيزى گفتم بفهم، بفهم ولى راهنمايى نكن،…
ضمناً اين وسط مسطا اونقدر گيج نشى كه رژ لب صورتى و پيرهن حرير رو فراموش كنى!
آهان راستى شنيدم اين خانوماى…خيلى زنونه و دلچسب رفتار مى كنن!اصلاً ولش كن تو ركابت رو بزن!!
mountainsummit گفت:
خانم سبز پوش
من تنها یک تجربه رو نقل کردم
تجربه ای که نشان از واقعیت داره. واقعیت اینه که خانم های ایرانی (اکثرا و نه همشون) تا وقتی خانه پدر هستند اصلا وارد مسائل مهم زندگی نمیشن. و در مسائل مهم هم پدر براشون تصمیم میگیره. خلاصه کنم اصلا به بازی گرفته نمیشن. بعد از ازدواج هم مشابه همین مسائل براشون رخ میده با این تفاوت که در مسائل مهم زندگی فقط به بازی گرفته میشن.
من این رو نمیگم که کل کل کنم اما واقعیته.
چند درصد دخترای ایرانی بلدن دوچرخه سوار بشن؟ تو کدوم کوچه و خیابون تا به حال دوچرخه سوار شدن.
چند در صدشون میتونن به تنهایی روی پای خودشون بایستن. بهتر بگم کی اصلا فرصت کردن این چیزا رو یاد بگیرن. اعتماد بنفس شون چقدره. چرا برای ازدواج که یک تصمیم مشترک هست، و لابد اگر تصمیم مشترک هست پس هر دو سهم مساوی و مسئولیت مساوی دارن از طرف مقابل گارانتی میخوان؟ چرا تصمیم شون رو با مهریه که به اندازه آب بینی بز هم در تحکیم روابط ارزش نداره تضمین میکنن. مگه این زندگی اونا نیست؟
من نمیخوام خانمها را متهم کنم و اون ها رو متهم کنم. این جوری بهشون دیکته شده و از ابتدا هم این جوری بار اومدن که متابعت کنن.
بارها و بارها دیدم که خانواده های ایرانی حق رو به پسرشون میدن که هر شامورتی بازی دراره ولی وقتی دخترشون دیر میاد آسمون رو به زمین میرسونن و عجیب اینکه دختر ها هم این حق رو به خانوادهشون میدن و این رو پذیرفتن. پذیرفتن که مطابعت کنن حتی اگه برادر بزرگ تو گوششون بزنه. دیدم اینا رو.
نهایت این پروسه هم همینه که دختر بشینه روی ترک دوچرخه چون کاری غیر اون نمیتونه انجام بده.
bahar گفت:
۱. من دوچرخه سواری بلدم. دوستای دخترم هم تقریبا همهاشون بلدن. خیلی هم دوست دارم. تا ۱۰ سالگی تو خیابون هم دوچرخه سوار میشدم. برادران گشت ارشاد و کمیته اجازه نمیدادن بعدش سوار شم. اگه فرصتی پیش میومد تو چیتگر یا جاهای دیگه برای دوچرخه سواری از دستش نمیدادم. این حرف شما مثل این میمونه که بگی چند درصد مردم ایران رو دیدی که مشروب بخورن تو خیابون. خب وقتی ممنوعه انتظار ندارین که همه ببینن دارن همچین کاری میکنن (نمیگم نمیخورن میگم شما نمیبینی)
۲. دوچرخهسواری نشوندهنده تصمیمگیری در مسایل مهم زندگی نیست. اگه هست، رانندگی ازش مهمتره مثلا.
۳. علت اینکه از طرف مقابل در ازدواج گارانتی میخوان دقیقا این هست که از دید قانون ما ازدواج یک تصمیم مشترک نیست و هر دو سهم مساوی و مسئولیت مساوی ندارن. قانون ازدواج وطلاق و سند ازدواج رو مطالعه کنید. مثال: آقایون خیلی راحت به خاطر عدم تمکین (!) میتونن همسرشون رو طلاق بدن اما خانمها باید هزار و یک دلیل که اثباتشون کار حضرت فیل هست بیارن تا شاید بتونن طلاق بگیرن. حتی وقتی زن حق طلاق رو میگیره این حق به خودش به عنوان یک آدم مستقل تعلق نمیگیره، بلکه از طرف مرد وکیل مرد میشه که بتونه خودش رو طلاق بده! درنتیجه، سهم و مسوولیت مرد در قانون ما بیشتر هست. طبیعی هست که در چنین شرایطی زنی که دستش به حقوق برابر نمیرسه تقاضای گارانتی کنه.
۴. شما نیمه پر لیوان رو ببین. ببین که با وجود اینکه جامعه و ساختار خانواده اعتماد به نفس رو از دخترهای ایرانی گرفته، با اینکه بهش دیکته شده که کاری نمیتونه بکنه، با اینکه بهشون فرصت تصمیمگیری دادهنمیشه، چقدر زن ایرانی موفق وجود داره. نمونه: چقدر دخترها تنهایی از کشور خارج میشن برای ادامه تحصیل. مگه این کار جرات و اعتماد به نفس نمیخواد؟ چقدر به دانشگاه و تحصیلات اهمیت میدن و درش موفق هستند. هر روز به تعداد زنانی که جویای کار هستند داره اضافه میشه (که به خاطر عدم مساوات درصد کسایی که کار پیدا میکنن کمتر از مردهاست.) و … یه نگاه به لینکی که اون زیر میذارم بندازین. ایران ۱۲۷ امین کشور برای زنان هست (در مقیاس شانس مشارکت اقتصادی، تحصیلات، سلامت و قدرت سیاسی). این یعنی جزو ده بدترین کشورهای دنیا هست برای زنان! این تازه وقتی هست که بیش از ۵۰ درصد ورودیهای دانشگاه ما دختر هستن. یعنی تو معیارهایی مثل سلامت، مشارکت اقتصادی و قدرت سیاسی جزو داغونترین کشورهای دنیا هستیم. تو این شرایط به نظرم باید به اون درصد از زنهای کشورمون آفرین بگیم که هنوز فعال هستن و از حقوق خودشون آگاه. به نظرم به جای اینکه بزنیم تو سرشون باید تشویقشون کنیم. نظر شما چیه؟!
bahar گفت:
http://www.huffingtonpost.com/2012/10/24/global-gender-gap-report-2012-best-worst-countries-women_n_2006395.html#slide=1678163
mountainsummit گفت:
بهار
با اکثر نوشته هات موافقم. ولی خانم ها می تونن در موقع عقد حقوقشون رو درخواست کنن. که نمیکنن و به جاش مهریه میخوان.
بین ظالم و مظلوم (در نزدیک به 100 درصد مواقع) مقصر مظلومه. اگه زنای ایرانی مظلوم واقع میشن مقصر خودشون هستن
bahar گفت:
به نظر من مقصر هم زنهای ایرانی هستن، هم اجتماع، هم خانواده. ببین مثال میزنم. من به دوستاییم که ازدواج کردن چه بهصورت سنتی و چه به صورت مدرن، به همهاشون راجع به حقوق برابر گفتم. یعنی همهاشون از وجود و کارکرد چنین چیزی آگاه بودن. اما هیچ کدومشون اونها رو ندارن! دلیلهاشون اینا بود:
۱. بعضیها اصلا مطرح نمیکردن همچین چیزی رو. میگفتن وا مگه میشه از اول حرف طلاق رو زد. هرچی هم میگفتم مهریه هم درواقع حرف طلاق زدنه قبول نمیکردن. اینجا به نظرم دختر مقصره.
۲. بعضیهای دیگه هم اصلا مطرح نمیکردن. ولی نه به خاطر اینکه قبولش نداشتن. به خاطر ترس اینکه پسره از دست نره، خانواده چیزی نگن و … این یعنی خودسانسوری. جواب من بهشون این بود که پسری که حقوق برابر برای تو نخواد از اولش معلومه که برای تو به اندازه یه آدم برابر باهاش ارزش قایل نیست. ولی خب برای اونها ازدواج کردن مهمتر از حقوقشون بود. اینجا هم دخترا خودشون مقصرن.
۳. بعضیها مطرح میکردن اما قبل اینکه به پسره بگن خانواده خودشون باهاشون مخالفت میکرد! باز هم به هزار دلیل: سنتی بودن، ترس از دست رفتن پسره و مسخره تر ازهمه اینکه سر عقد مردمی که میفهمن چی میگن!
۴. بعضیها با پسره مطرح میکردن اما پسره زیر بار نمیرفت. من این رو نمیفهمم که چرا پسرها حاضرن زیر بار مهریههای سنگین برن اما حاضر نیستن این حقوق ابتدایی رو به همسرشون بدن حتی اگه از مهریه صرفنظر کنه. یعنی انقدر قدرت براشون مهمه؟! به هر حال در نهایت به خاطر عشق پاکشون (!) باهم ازدواج میکنن.
۵. در شرایطی هم پسره موافقه، خانوادهاش مخالفن و زوج خوشبخت مجبورن کوتاه بیان
۶. دیده شده که همه راضی هستن اما آقای عاقد راضی نیست! این دیگه خداست. بارها پیش اومده که دفترخونه میگه من با این شرایط عقد نمیکنم، برین یه جای دیگه عقد کنین! یا بدتر از اون، به شاهدوماد نصیحت میکنه که داری با این کار خودتو بدبخت میکنی و نکن و از این حرفها!
خب فکر میکنم با توجه به ساختار اجتماعی ما و اینکه دخترها کلا خیلی کم دخالت دارن تو چنین مسایلی، اینکه این شانس رو داشته باشن که حقوقشون رو حتی مطرح کنن کم پیش میاد، گرفتنش که پیشکش. برای چنین دختری خیلی راحتتره که به همون سیستم سنتی مهریه و اگه فلان نکنی میذارم اجرا (که باز هم غیر انسانی هست از دید من) تن بده. با توجه به موارد بالا (اوه چقدر شبیه نامههای اداری شد) فکر نمیکنم نزدیک ۱۰۰ درصد خانمها مقصر باشن. درصد نمیدم ولی نزدیک صد درصد زیادی بالاست.
میم گفت:
من در ازدواج خودم ، نتونستم دفتر خونه رو متقاعد کنم . دوسه جا هم رفتم . یه جایی هم که راضی شد گفت وکالت رو جدا از عقد ثبت میکنه چون دردسرداره براش . البته ماجرای من مال 12-13 سال پیش بوده . شرط ضمن عقد برای طلاق هم یه جورایی احمقانه است . چون باز این مرده که داره از طرف خودش به زن وکالت میده برای طلاق . مشکل قوانین مملکت ماست . تو چنین قوانین نابرابری ، مهریه بالا خیلی راحت تر کاریک دختر رو برای طلاق راه میندازه تا حق طلاق .
يلداسبزپوش گفت:
آقا به خدا دوچرخه سوارى بلدم در حد توردوفرانس! چى فكر كردى مانتين عزيز؟
mountainsummit گفت:
آخه اکثرا بلد نیستن من رو حرص میدن.
میم گفت:
آقای مانتین من هم بلدم اساسی ! من به راحتی در یک جاده معمولی می تونم 1 کیلومتر بدون دست دوچرخه سواری کنم .
کوروش گفت:
بهار خانم
شما هر جا از دخترها / خانمها صحبت کردید یکبار هم نگفتید «دختره» ولی پسر یا آقایون همه جا شد» پسره» . بهم بر خورد !
bahar گفت:
ه در انتهای دختره یا پسره به معنی تحقیر یا چیزی از این دست نیست. به معنی ارجاع به یک نفر (نه جمع) است. مثل the انگلیسی. مثال: پسره = پسر مذکور
در صحبتهای بالا هرجا صحبت از دختر شد منظور جمع دختران است درنتیجه ه بهش نمیچسبه
يلداسبزپوش گفت:
اتفاقاً به نظر من خانومه بى خود و بى جهت اعتماد كرده! همراه كسى شده كه هيچ شعور و جربزه نداره!!ضمناً قيافه ى آقا هم خيلى بى احساس و بى خياله! بدترين جاى ممكن روى دوچرخه رو هم داده به خانم!!!!
bahar گفت:
آره آقاهه بیخیال میزنه، ولی از اون طرف هم انگار داره خیلی بهش فشار میاد!
احسان گفت:
این آب چرا اصلا هیچ موجی نداره ؟
امضاء : کم شعور
گردو گفت:
این حضرت نوح هست.
دربستی سوار کرده.
منتها یک آقای مردسالاری عکسشو گرفته و در جهت مقاصد پلید خودش منتشر کرده.
«به مردهای خود اعتماد کنید تا بدون تکان خوردن آب در دلتان شما را از دل طوفان نوح به مامن امن برسانند.»
vasat piaz گفت:
اینهم گوگوش بخارا – ازبکستان
.
کاپیتان بابک گفت:
این دختر خانوم گوز گوگوش هم نمیشه 🙂 ولی پسره عجب جونوریه با special effect البته
vasat piaz گفت:
حتما همینجوره کاپتن عزیز
گوگوش یکی یه دونس
سوای نسبت فامیلی سببی که با من داره
هما گفت:
عكس زيبايي است اما بنظر من لباس قرمز زن و پاي بدون كفش و لختش خيلي ارمش دهنده است مخصوصا وقتي به اسمان سياه و هراس اور نگاه مي كنيم
و همون شعر قايقي خواهم ساخت كه اون بالا دوستان نوشتن بهترين توصيف اين عكسه بنظر من
هما گفت:
ببخشيد اما الان ديدم
درمورد اينكه عده اي از دوستان تشكيك كردن در مورد اي دي سازي من بسان عده اي از پيشوايان اين راه بايد اعلام كنم
متاسفانه و يا خوشبختانه من بلد نيستم اي دي ديگه رو چجوري ميسازن . ممنون ميشم اگه كسي يادم بده چون از خدا پنهون نيست از شما چه پنهون خيلي دوست دارم براي وبلاگ هاي دوستاني كه اينجا كامنت ميذارن مثل كاپيتان يا ساحل يا دكتر و….برم وبخونم و نظرم رو بگم اما بعلت ترس ذاتي و داشتن همين يك ايميل و اي دي (البته در كمال احترام به همه ) اما مي ترسم كه ناموس و امنيتم به باد بره
پس فقط خواستم بگم خوبه ويول جان ما رو رصد كرده و ازمون خلافي نديده اما جدن چطوري ميشه با يك اسم ديگه كامنت گذاشت كه اسپم نشه ؟
شايد ما هم ياد گرفتيم و اومديم مثل تعدادي از اراذل شلوغ بازي ….. ظاهرا كيف داره 🙂
خلاصه كه هم اكنون نيازمند ياري سبزتان هستيم
بازم ببخشيد زير اين عكس زيبا بي ربط نوشتم
vasat piaz گفت:
ببخشید هما خانم
خب میتونی همونجور که اولی رو ساختی، دومی و سومی و ……… بسازی
همایون گفت:
هما خانوم اون موقع که اون مسئله پیش اومده، ظاهرا هنوز این تشکیلات مسدود شدن آی دی دوم و سوم و… راه نیفتاده بوده… بعد من فقط یه سوال دارم که نه ویول بهش جواب میده نه شما… سر جدت الان جواب بده منو از گمراهی نجات بده: شما چه جوری کامنتی که هنوز تایید و منتشر نشده بوده رو میدیدی؟؟؟
ايران دخت گفت:
همه چیز اونجور که به نظر میرسه نیست..این یکی از حسنهای دنیای مجازیه .
فقط من موندم کامنت به اون فجیعای رو چرا چاپ کردید.
آرش گفت:
@ هما
خواهر عزیز ؛ اون موقع که هنوز ایمیل از کسی گرفته نمیشد.
سوال این بود ؛ شما چطور کامنتی که چشم به راه بررسی بوده دیدید؟ چون اون کامنتها در واقع یک Cookie هستند که فقط روی کامپیوتری که اون کامنت رو گذاشته نگهداری میشند و فقط کامنت گذار میبینتشون. بعد از اینکه تایید شد ؛ بقیه میبینن.یعنی محاله که کسی بجز کامنت گذار ببینه ؛ مثل اینکه از یک نقطه خارج از یک خط راست یک خط و فقط یک خط موازی با آن میتوان رسم کرد(در مختصات دو بعدی)؛ یعنی در این حد قطعیه که مو لای درزش نمیره.
آی دی هم نمیخواد بسازی ؛ یه ایمیل الکی بده مثلا: a@b.com
فکر میکردم شما که اینجا همه رو به بیسوادی متهم میکنی ؛ این چیزها رو بدونی.
همایون گفت:
هما کجایی؟؟؟؟ سر جدت بیا جواب بده و خانواده ای را از نگرانی برهان!!!
آرش گفت:
بانو ؛ اون کامنتهایی که به تنویر افکار عمومی کمک میکرد رو چرا آزاد نکردی؟
@ جوات
حالا شلوغش نکن ؛ اصلا همین شلوغ بازیهایی که در میاری نمیذاره به حقت برسی ؛ جرم تو هم کمتر از هما نیست.
جوات یساری گفت:
@هما و آزاد اندیشان
یادمه چند مدت قبل یکی اینجا با نام هما کامنت نوشت
نوع و سبک نگارش ایشون شباهتی به قلم شما نداشت ، حتا استایل فکری ایشونم با شما فرق داشت ، چنین ادعایی هم نداشت که همای قدیمی وبلاگ نسوان هست.
شما اعتراض کردید که فلانی هما من هستم اسمتو تغییر بده (اعتراضتونم به جا بود ، شباهت اسم جالب نیست)
به 24 ساعت نرسیده داکتر»ل» رفت داخل پنل وبلاگ و اسم اون کامنت گذار رو به آشغالک تغییر داد .
کامنت هایی هم که حاوی اعتراض از جانب همای دوم بود رو پاک کرد چونکه گفته بود اسممو تغییر نمی دم(نقل به مضمون) .
صد البته که بهتر بود اسمشو تغیر بده . اولویت نام و آی دی با اونیه که به این اسم شناخته شده. نه اونی که در ماه شاید یک کامنت هم ننویسه! شماره تلفن گراواتر ایمیل همه همینجوریه ، اولویت با اونیه که اول از همه شناسه رو انتخاب کرده.
****
در مقابل ، من یک سال آزگاره که با ایمیل ثابت کامنت مینویسم ، علاوه بر ایمیل گراوتار دارم ، دامین گراوتار مشخصه لاگین های گراوتار مشخصه . یک نفر میاد اینجا همه چیزو کپی میزنه و خودشو «جوات یساری» معرفی میکنه ،(دقت کن . . .علاوه بر شباهت اسم ،خودشو جوات جا میزنه. علنا هویت دزدی کرده)
تعداد زیادی کامنت می نویسه و در یکی از کامنت ها به این شکل برای بانو ویولتا می نویسه:
«تو غلط کردی زنیکه جنده نفهم … به من انگ میزنی به موقش دارم برات»
بعد از چند ساعت که من متوجه شدم ، اومدم اینجا با گراوتار و ایمیلی که بیش از یک سال برای خانم شناخته شده هست اعلام می کنم که آقا این کامنت هارو من ننوشتم ،
من تا حالا یک بار هم به مدیران وبلاگ چنین نسبت هایی رو ندادم. لطفا اون کامنت هارو پاک کنید.
. . . اما بانو ویولتا ،هیچکدوم از کامنت های جعلی رو پاک نمی کنه . میزاره همونجور باقی بمونه. و با تحکم میگه : دیگه پیام هم نفرست که من بهت جواب نمیدم.
(البته باید کلاهمو بندازم بالا که دیگه به اون شخص اجازه ی کامنت نویسی نداد و پشت در نگهش داشتن)
.
سیاست های دوگانه رو میبینی؟!!
یه بام و دو هوا رو میبینی؟!
آپارتاید رو میبینی …؟!
لابد شما سفید پوست هستی و ما در اینجا «کاکاسیاه» هستیم.
***
حالا به نظرت این قصه ی حسین کرد شبستری رو برای چی تعریف کردم؟!
که بدونی شما مصونیت دیپلماتیک داری ، اصن کاپیتولاسیون به عشق شما تایید شد.
راحت باش ، نیاز نیست توضیح بدی ، کی جرات میکنه از شما توضیح بخواد ؟.
من مطئنم در ذهن خیلی ها سوال شکل گرفت ،
اما کسی جرات نمیکنه بپرسه ،
چونکه جوابش در دراز مدت سیخ داغ ،طعنه ،انگ ،سرکوفت ،متلک و تهمت هست.
کاپیتان بابک قبول کرده که من کامنت اهانت آمیز ننوشتم ،
قبول کرده که یه نفر دیگه اومده اینکارهارو انجام داده .
برو ببین چه جوری دوباره برای کاپیتان طعنه و متلک حواله داده . . .
به نظرت در چنین حالتی کسی حاضر میشه سوال کنه؟
کاربر اتومات وار یاد میگیره که دست به خود سانسوری بزنه
شما اصلا دلیلی نداره توضیح بدی سرکار خانم
شما وی آی پی نشین هستی
فِرست کِلَس هستید
اصن شان شما نیست که بخواهید به عوام الناس توضیح بدید.
***
و اما در باره ی توضیحاتی که دادید:
دو تا مطلب گفتید که سه فاز از کله ی مرغ پخته میپره
اجازه بده بقیشو برگردم رو به حضار صحبت کنم.
1- ایشون میفرمایند : «. . .اما جدن چطوري ميشه با يك اسم ديگه كامنت گذاشت . . . » !!! جل الخالق ،الله کُرسیُ السمواتِ و الارض!!! 😯
حداقل حداقل سه ساله آزگاره کِ ایشون بدتر از من پای این وبلاگ نشسته و میخواد بگه نمی دونه که ایمیل چه جوری رجیستر می کنن . و یا اینکه نمی دونه به چه صورت در فیلد «نام خود را وارد کنید» میشه اسم را تغییر داد؟!!
یهو خودتونو خلاص کنید و بگید شما اصلا کامنت نویسی نمی دانید و مثل عهدتیرکمون شاه که مردم با کمک میرزا بنویس برای اقوامشون در شهرهای دور کاغذ می نوشتند. شما هم مطالب رو به اَمیرزا میگید و اون به جای شما تایپ میکنه و نوشته رو سند میکنه.
شما خیلی راحت می دونید که به چه صورت اسم ایمیل و ای دی تغییر بدید. من بعید میدونم یه نفر چندین سال به وب گردی و وبلاگ خوندن مشغول باشه و این چیزای دم دستی رو ندونه ، ضمن اینکه شما در یک دوره ایی هم از گراواتار استفاده کردی.
بنابر این تغییر و تحول در آی دی و نام رو بهتر از ما اگر ندونید ، چیزی هم کمتر از ما نمی دونید.
.
2- سرکار خانم در جایی دیگر فرموده بودند:
«خيلي دوست دارم براي وبلاگ هاي دوستاني كه اينجا كامنت ميذارن مثل كاپيتان يا ساحل يا دكتر و….برم وبخونم و نظرم رو بگم اما بعلت ترس ذاتي و داشتن همين يك ايميل و اي دي (البته در كمال احترام به همه ) اما مي ترسم كه ناموس و امنيتم به باد بره»
یالعجبا . . . واعجبا !!!
من مطمئنم شما جای دیگر هم کامنت نوشتید ، یعنی می خواهید بگویید هما فقط همینجا کامنت می نویسه ؟! خانم من شمارو در وبلاگ دیگری هم دیدم. . . . شما در یک دوره به صورت مداوم در وبلاگ مسعود مشهدی کامنت مینوشتید!!
شما جوری خودتو به جهالت پیرامون کامنت نویسی زدی که آدم یاد تمارض زین العابدین در کربلا میفته
* * *
سرکار خانم هما سخن را با مطلبی که انشاء الله برای شما نافذتر هست به پایان می رسانم
در میراثُ الحدیثُ الشیعه ِ جلد 2 صفحه ی هفده چنین آمده:
روی راوی عن رسول الله
«يا عَلىُّ اصدِق وَإِن ضَرَّکَ فِى العاجِلِ فَإِنَّهُ يَنفَعُكَ فِى الآجِلِ
وَلاتَكذِب وَإِن يَنفَعکَ فِى العاجِلِ فَإِنَّهُ يَضُرُّکَ فِى الآجِلِ»
.
رسول خدا محمد(ص) به علی (ع) گفت :
یا على راست بگو اگر چه در حال حاضر به ضرر تو باشد ولى در آينده به نفع تو خواهد بود.
و دروغ نگو اگر چه در حال حاضر به نفع تو باشد ولى در آينده به ضرر تو تمام میشود.
.
اینجاست که کفار غربی بهتر از ما به معنای حدیث نبوی فوق الذکر پی برده اند و در میراندا وارنینگ ذکر کرده اند
«Anything you say or do can and will be held against you in a court of law»
تو میتونی حرف نزنی اما هرچی بگی بعدن در دادگاه بر علیه خودت استفاده میشه
جوات یساری گفت:
خانم هما خودتون بهتر می دونید هرچی گفتم سند و لینک داره
منتها الان دارم بارو بنه جمع می کنم و نمی تونم متمرکز بشم روی این کار و دنبال اسناد بچرخم
1- گراوتار شما موجود هست.
2- نوشته ایی که در حمایت از شما نام همای دوم از طرف مدیریت وبلاگ به آشغالک تبدیل شد موجود هست
3- کامنت های شما در وبلاگ مسعود هم موجود هست
منتها الان فرصتی برای چرخیدن ندارم،
اگر نیاز شد بگید ، من شده باشه پروازمو کنسل می کنم و برای شما لینک جمع می کنم 🙂
برم به بقیه کارام برسم
فرصت شد قبل از رفتن میام ، کامینگ سون
همایون گفت:
جوات یه دقیقه ساکت بذار بیاد جواب بده ببینیم کی به کیه…!!؟؟ من که هنگیدم… میخوام بدونم آخه چطور ممکنه؟؟؟ اینجوری که تو دراما درست میکنی شاید نیاد جواب بده… د یه دقیقه دندون به جیگر بگیر خوب…
نسوان گفت:
همایون عزیز..
من سالها پیش توی یک کارخونه مدیر یک بخش بودم. توی کارخونه ها موقع خروج کیف پرسنل رو می گردن.یک روز از نگهبانی زنگ زدن و گفتن که یکی از خانم دکترهای زیر دست من توی کیفش یک ارلن شیشه ای کوچولو پیدا شده که مال آزمایشگاهه و بهش تهمت دزدی زدن. رفتم توی اطاق مدیر عامل و گفتم این قضیه رو همین جا فیصله بدین و بعد از این هم کسی حق نداره کیف پرسنل بخش من رو بگرده . گشتن مال خط تولیده که کالای ارزشمند توش رد میشه . نه ازمایشگاهی که توش پر از بشر شیشه ای و اسید و پیپته ..گفت باشه؛ اما به نظرت قصدش دزدی بوده؟ گفتم اون ارلن توی بازار 500 تا تک تومنیه قیمتش. اصلا شما فرض بگیرید دزدی بوده. من خودم بهش دستور داده بودم . اگر کاری کنین که نیروی کار متخصص توی این کارخونه مورد بازخواست نگهبان قرار بگیره و بذاره بره ؛ فردا سنگ روی سنگ بند نمیشه.
عین همین داستان هم سر تذکر برای حجاب تکرار شد. مدیر عامل رو مجبور کردم به بسیجی که به یکی از بچه های من تذکر حجاب داده بود اخطار کتبی بده که طرف حد خودش رو بفهمه.
____________
حالا چرا این ها رو گفتم؟
برای این که بگم جمعش کنین بابا! نشستین از 3 سال پیش برای من نبش قبر می کنین؟ اصلا گیریم هما بوده . اصلا خودم گفتم که اون رو بنویسه. خوب شد؟
من اینجا اگر می خواستم پرده دری کنم خشتک خیلی ها این وسط ولو بود. من این کار رو نه برای نزدیکی با هما که برای کرامتی که خودم بهش اعتقاد دارم می کنم. با همین جوات هم بسیار از این مدارا ها کردم. خیلی از آی دی های طاق و جفتش رو به روی هیچ کس نیاوردم. اگر بنا به سوگولی بودن باشه، تا حال هیچ کس به اندازه ی جوات اینجا مورد بخشش و مسامحه قرار نگرفته ، خودش هم می دونه. همین الان هم برای من ثابت کردن خیلی چیزها در مورد جوات آب خوردنه. ایشون اگر میره توی اندرونی ما رو شخم می زنه ، کسی که بیل واقعی دستشه و از بالا می بینه منم. اگر سکوت می کنم دلیل نمیشه که نمی تونم بگم. لنگ هما رو ول کنه ، کلاه خودش رو بچسبه.
______________
بعدشم بسه دیگه ! دو روزه گیر دادین . کار زندگی ندارین؟ جمع شدین اینجا چی رو ثابت کنین؟ صلوات بفرستین بابا.. لا اله الا الله…
vasat piaz گفت:
حالا چی شده مگه بابا؟
این هما یا اون هما، اشکال کار کجاست؟
اینکه ویل رو ضربدری بغل کرده، کرده، بد کرده؟
دزد راضی، بز هم راضی!
شماها چی میگین؟
درست نمیگم، آبجی؟
نسوان گفت:
داری کرم می ریزی. نکن .. تو از همه بیشتر گیری. دیگه لینک های اب دوغ خیاری خانوم هایده ت رو تایید نمی کنم ها..
حالا خود دانی
کاظمی گفت:
همه در برابر قانون برابرند ویولتا. خطا خطاست هر کس خطایی کرده باید به اندازه ایی که خطا کرده مجازات بشه میخواد نگهبان باشه می خواد نیروی متخصص.
نسوان گفت:
سیستم مدیریتی من اینجوری نیست!
من نگاه می کنم ببینم هر کس چقدر برام می ارزه.
من نیاز به آدم داشتم که کارم پیش بره و برام مهم بود که نیروی متخصص م رو حفظ کنم
چون اگر می رفت به گند می خوردم ولی اگه یه کارگر می رفت می رفتیم سر کوچه یکی دیگه می اوردیم.
به همین سادگی.
برای من…
ارزش یک دکتر داروساز بیش از یک ارلن 500 تومنی بود. اگر 5 میلیون ضرر می زد بهش فکر می کردم.
اگر 5 میلیارد ضرر می زد که اصلا میشد مدیر عامل. بیشتر از اون هم که می کردنش وزیر.
به من درس اخلاق نده کاظمی.
اخلاق می افته توی نقطه های عجیب و متضاد
اخلاق باید در عمل هم جوابش رو پس بده
من اگر اون دکتر رو بیرون می کردم و فرمولاسیون قرص آملودیپین نصفه می موند و به خاطرش یک مریض قلبی جونش رو از دست می داد کارم اخلاقی بود؟
به من یک کاری سپرده شده بود و اون کار باید پیش می رفت.
توی اون کارخونه کمترین دزدی دور و بر میلیون چرخ می زد.
من نمیام خٍر یک دختری که یک ارلن شیشه ای سه سانتی رو انداخته تو کیفش یا انداختن تو کیفش رو بگیرمِ
تو اگر می گیری.. خوب باید بگم خیلی خری.
__________
در مورد اینجا هم…
من اول هم گفتم از هما هیچ چیزی ( به جز اون موردی که توسط جوات بیرون کشیده شد) در تایید این که تقلبی باشه ندیدم.
از جوات هزار تا دیدم و سر کردم
از تو هم هیچی ندیدم ولی دارم باهات سر می کنم
اینجور ادمی هستم من!
میم گفت:
کاظمی جان من با شما موافق نیستم در این مورد. تو شرکتهای بزرگ ممکنه هزارتا اتفاق بیفته ویه ارلن بره تو کیف یه آدم. مثلا بر فرض یه نمونه ریخته توش سر راه که داشته میرفته خونه بده به کسی ، بعد ظرفش جابجا شده . گذاشته تو کیفش که فردا پسش بیاره. . توی محل کار ما در ایران که کلی از این اتفاقها ممکن بود پیش بیاد . به هرحال منطقی نیست که یک خانوم دکتر یک ارلن 500 تومنی بدزده . حتی کارگر خط هم اینکار رو نمیکنه .
کاظمی گفت:
من کاری به بحث هما و جوات ندارم هر چند از روی کنجکاوی دوست دارم بدونم جریان این کامنت چی بوده و در عین حال فکر میکنم که وقتی این مسئله بیرون کشیده شده حق همه هست که راجع بهش بدونند. ولی بیشتر بحثم روی تفکریه که پشت این کار هست که توضیح دادی.
منم نمیگم باید اون دکتر رو به خاطر ارلن 500 تومانی اخراج کرد همونطور که اگه تو کیف یکی از نگهبانها هم پیدا شده بود نباید اخراج میشد ولی باید تذکر بگیره که دیگه این کار تکرار نشه تا هم اگه خودش ریگی به کفش داره حساب بیاد دستش و هم بقیه حساب کار خودشون رو بکنند.
اون اوئل که نیومن اینجا انتخاب شده بود رئیس پلیسش بعد از 12 روز که انتخاب شده بود استعفا داد. چرا؟ چون به خاطر پرداخت نکردن جریمه رانندگی، گواهینامه اش باطل شده بود و مدتی بدون گواهینامه رانندگی کرده بود. نیومن هم فقط ازش توضیح خواسته بود ولی خودش استعفا داد.
این روش شما همون روش آقایون جمهوری اسلامی هست که توش افرادی هستند که به هزار و یک دلیل موجه و غیر موجه مصونیت قضایی نانوشته پیدا میکنند.
نسوان گفت:
بله متوجهم چی میگی
اون سیستم توی جایگاه خودش جواب میده.
در جایگاهی که همه چیز سر جاشه بله درسته.
توی کارخونه ای که شتر با بارش گم میشه، تو مملکتی که همین الانش 200 میلیون دلار گم شده و معلوم نیست کجا رفته باید بگم که اون سیستم جواب نمی ده
به هر حال؛ خوب یا بد…
سیستم مدیریت من جوری بود که هیچ کس کون گشادی نکرد.
هیچ کس حتی یک روز هم مرخصی استعلاجی نگرفت.
با بدترین حالشون می اومدن و کار می کردن و گاهی خودم می فرستادمشون خونه به زور.
وقتی هم داشتم می رفتم شیمیستی که باهام کار می کرد و یک مرد گنده بود وسط بخش گریه می کرد. من از آبدارچی و منشی م هم همون جور حمایت می کردم
کار اون بخش رو بهره وری داشت ، اگر یک ارلن 500 تومنی هم این وسط دزدیده شد به تخمم.
مدیریت از دید من یعنی بهره برداری از بهترین نقاط قوت هر کس نه دست گذاشتن روی نقاط ضعف و کم آمد های آدمها
یعنی سهیم کردن آدمها و بهره گیری از هنر و قریحه و تفاوت های ذاتی شون
من این کار رو اونجا کردم؛
اینجا هم یک جورایی دارم می کنم
این که این سیستم شبیه جمهوری اسلامی هست یا نه رو نمی دونم.
لابد یه شباهت هایی داره ..
یه فرقهایی هم داره.
دیگه قضاوتش با شما.
میم گفت:
کاظمی جان
مساله رییس پلیس یه چیز دیگه است ، ساختارهای به هم پیوسته قدرته . به خاطر سمتی که داره تحت فشار قرار میگیره و چاره ای جز استعفا نداره .اما اگر یک آدم معمولی این کار رو کرده بود، هیچ وقت لازم نیست از کارش استعفا بده. جریمه قانونیش رو میده و تموم میشه.
همایون گفت:
خوب ظاهرا در این قضیه هما نقش اون متخصص آزمایشگاه رو بازی میکنه و من نقش نگهبان دم در و بسیجی و… حالم به هم خورد از این استدلال… این آخرین باریه که به این وبلاگ سر می زنم… عزت زیاد…
نسوان گفت:
نه همین جوری که نمیذارم بری.
باید وقتی پشت سرت در رو می بندم جمله ی معروفم رو بگم:
هرررری.
کاظمی گفت:
ولی به نظر من اینا با هم فرقی ندارند. هر کی تو حد و اندازه خودش و توی حیطه مسولیتش. هیچوقت اونی که 200 میلیون میبره اولین بارش نیست که این کار رو میکنه. اونم یه بار یه جایی یه کسی که فکر میکرده بودن این آدم بهتر از نبودنش هست خطاهای کوچیکش رو ندید گرفته و دوباره یه جای دیگه یه کس دیگه خطای بزرگترش رو ندید گرفته تااااااااااااااااا شده اینی که میبینم.
کاپیتان بابک گفت:
@ ویولتا
دویست 200 میلیارد دلار عزیز. نه دویست میلیون. البته رقم خیلی بالاست ولی نشون میده که اون سه هزار میلیارد تومنی که لو رفت، فقط قسمت کوچکی از دزدی های این رژیم بود که برملا شد. نمی دونم 50-60 میلیارد دلار خامنه ای و خانواده اش را هم حساب کرده اند یا نه.. باید صبر کنیم ببینیم این 200 میلیارد $ جریانش چیه، شاید راهبر دزدها علی یکدست باز بیاد بگه کشش ندین
من مجبورم امیدم رو زنده نگه دارم که روزی شعور ملی به جایی برسه که بدونه این قوم برای چپاول و ویرانی مملکت روی کار آمده و بفکر چارۀ اساسی بیافته. قبل از اینکه …….
روضه نخون بابا، برو پی کارت
قارپوز گفت:
ماشااله آمش جاواد . بابا جان سنین انگین یا بارماغین آریمیر ؟ واقعن به خودت اسپند دود کن . این همه نوشتن .ای وای از دست تو . من هم به خاطر اینکه نشون بدم از این دختر بچه نمیترسم میخوام بگم . ولش کن پسر این چیزها در این وبلاگ خیلی عادیه فقط تو یه کمی ساده ای و …
جـوات یساری گفت:
@ بانوی زرّین قلّم «ویولتا/لولیتا»
1- در نوشته ی «میهان هفته خانم ن. از تورنتو» به خانم گیتی عرض کردم که با سوال و یا شک به صورت باند و جناحی برخورد می کنند.
و ایشون در راستای حمایت از متخصصین!!! ( و نه همپالکی ها) ، آسمان مدینه را به زمین بیت الحم بافتند تا ثابت کنند ملاک همپالکی بودن نیست . . .
به خانم گیتی یادآوری کنید که اینجا یک کف دست جا نیست تمام دنیاست ظاهرا.
به خانم گیتی یاد آوری کنید:
«چه صنفی ؟؟ چه جناحی ؟؟ چرت و پرت چرا میگی آخه {جوات}؟؟» کشک نیست ، حداقل امروز مشخص شد صنف و جناح به متخصص بودن تغییر نام داده.
حمایت از متخصص؟!!! ( بخوانید حمایت از صنف و جناح)
بخوانید (باند بازی های مسخره ی ایرانی) ،
بخوانید(همه سرو ته یک کرباس چه متخصص چه کارگرِ خط تولید.)
*
2- شما دو روز گذشته پیرامون سرکار خانم هما گفته بودید». . . من اصلا از کجا می دونم کی زنه و کی مرد. .. ؟»
یالعجب؟!! . . به 48 ساعت نرسیده همان شخص به متخصص آزمایشگاه و پژوهشگر تبدیل شد؟!!
خداوند روح داکتر کردان را قرین رحمت بفرماید آن مرحوم نیز فاصله سیکل تا دکترای خود را 48 ساعته طی کرد.
ملاک شما برای معرفی سرکار خانم هما به عنوان متخصص چه بود؟!
بازهم که به خانه ی اول می رسیم «مطلقگی ،زن بودن و هم پالکی بودن»؟!
آیا چیزی غیر از این ها مبنای اعطای تخصص به ایشان بود؟!
3- به فرض متخصصین شیشه آزمایشگاه را بردند ، خوب . . . بردند که بردند نوش جانشان ،
ولی چرا سال به دوازده ماه «تیلسان تقوا» میپوشند ، تسبیح زهد به دست می گیرند و در نکوهش دزدی و سرقت خطابه سرایی می کنند؟! داداگاهی می کنند اشداء الکفار می خوانند و مدیران وبلاگ را به برخورد قهری با سارقان و یا نگهبان نگون بخت دعوت می کنند؟!
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس بازپرس
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
گوییا باور نمیدارند روز داوری
کاین همه قلب و دغل در کار داور میکنند
*
4- راستی چرا شما اینروزها از بازی با نام های «لولیتا /ویولتا» دست برداشته ائید؟
ادبیات شما ،جهان بینی شما ،قانون های شما برای متخصص و غیر متخصص اعلام کردن ،خط کشی های شما ، تحکم شما ،طعنه پراکنی شما ،همه و همه لولیتایی است . خودتان هم خیلی خفیف در همان نوشته ی «ن. از تورنتو» منکر کاراکتر سازی های خودتان نشده اید.
*
5-مرز کاراکتر سازی خوب و بد کجاست؟
آیا کاراکتر سازی عملی زشت و ناپسند است؟!
بین خود و وجدان خود نگاه کنید ، آیا شما کاراکتر نساخته اید؟!
آیا شما به هر حال به نوعی با کاراکتر سازی مخاطب خود را ولو مصلحانه به چالش نگرفته اید؟!
آیا کاراکتر سازی نشانه ی بیماری روحی و روانی است؟!
آیا کاراکتر ساز شایسته ی بستری شدن در تیمارستان است؟!
اگر اینگونه است پس چرا کاراکتر ساز بزرگِ «لولیتا/ویولتا» به تیمارستان یا روانپزشک مراجعه نمی کند؟!
اصلن چه تضمینی وجود دارد که کاراکتر ساز ، کاراکترهای بعدی و بعدی و بعدی را خلق نکند؟!
مثلا من این روزها کنجکاوم بدان «زن ایرانی» که در زیر بیرق شما مثل شعبان جعفری قمه میزد اینروزها در چه حال است؟!
اوضاعش چگونه است؟! خدای ناکرده ناخوش احوال و دمق نیست؟!
راستی چرا دیگ های سیاه اصرار شدیدی دارند که به بقیه دیگ ها بگویند رویت سیاه است؟!
چرا آبکش ها یقه ی کفگیر بیچاره را گرفته اند و مدام به او می گویند تَهِت سولاخه؟!
*
5-یک سوال دیگر
آیا متخصص ها علاوه بر دزدی مجوزی هم برای دروغ گویی دارند؟!
مثلا هرگاه مصلحت و صلاح عوام الناس را در این بدانند که باید دروغ بشنوند، میتوانند دروغ بگویند؟!
*
6-یک خواهش
لطفا وظایف و محدوده ی دخالت های نگهبانِ دم در ، کارگرِ خط تولید ، باربر و کارگرها را مشخص کنید تا زین پس بزرگتر از دهانشان حرف نزنند و سرشان را به جاهای نامربوطِ پشت پرده فرو نکنند.
ايران دخت گفت:
آیا هیچ زنی هست که اینقدر به همسفررویاهاش اطمینان داشته باشه که راحت و حتا بدونه کفش با اون همراه بشه!
اصلا این عکس حرص منو دراورده…آخه اینقدر….
صنم.ر. گفت:
دقیقا منم به اولین چیزی که فکر کردم این بود که چه اطمینانی، خانومه حتا کفش هم نیاورده. یعنی تا ته خط پایه است… خوش به حال هر دوشون. اصلا چنین رابطه ای پیدا می شه این روزا؟
ايران دخت گفت:
من هنوز از اون احساس تو رینگو، مشتایی که تا حالا خوردم، حساب و کتاب مشتایی که زدم فارغ نشده بودم که یه هوومیبینی یکی پیغام میده..
دلو بزن به دریا نباش به فکر فردا مگه آدم چند بار میاد به دنیا…
میترا گفت:
والا تا جایی که من اطرافم میبینم این زنها هستند که رکاب میزنند یا لااقل همرکابی هستند نه یکی که یه گوشه خرسواری میکنه و گربه اش که نماد تنبلی و اشرافیت هست نوازش میکنه…
vasat piaz گفت:
کوروش گفت:
SARI GA’LIN a song for all seasons..
vasat piaz گفت:
yes of course
mountainsummit گفت:
حالا این ولش برو تو کف توچرخه
خیلی کلاسیک هست.
دلم از این دوچرخه ها می خواد
mountainsummit گفت:
به نظر میرسه بعضی از نسوان اگه یه عکس از یه زن که در حال شخم زدن زمین با تراکتور باشه بیشتر ارضاشون میکنه تا یه زن رمانتیک پیشی نواز.
شاهین گفت:
کریشنا : این منو یاد اون سکانس پرواز با دوچرخه ی دسیکا انداخت . سرشار از عناصر رئالیستی …
شاهین : بیشین بینیم با….
کریشنا : بی ادب !!!
شاهین : خب جفنگیات میگفتی.
کریشنا: اِ راست میگی ؟ جفنگیات بود ؟
شاهین : خب آره دیگه ، دوچرخه، عناصر….
کریشنا : خب اگه جفنگ بود پس اشکالی نداره. میگم تو رو یاد خاطرات گیشای معکوس نمی اندازه ؟
شاهین : فک کنم یه پس گردنی لازم داشته باشی.
کریشنا :اینم جفنگ بود ؟ این تن بمیره جفنگ بود؟ پس چکار کنیم؟ هیچ چی نگیم ؟اینم که نمیشه!!!
شاهین : لالمونی بگیری اینشالا، ساعت 9 شد برو آشغالا رو بزار بیرون بوشون کشتمون.
کریشنا: من که دیشب بردم ؟!! باشه، باشه پس تا من میرم و میام تو یه چیزی بنویس.
ونداد گفت:
هیچ وقت نمیشه به یک نفر این قدر اعتماد کرد مگر اینکه آرزوی سقوط داشته باشی.
کوروش گفت:
آه ه ه ، این خود لیلی خنگه هست.
فکر کردی کسی بیادت نیست ؟
من نگرانت بودم ، خیلی ….. ولی گفتم . حتما خودش میدونه که کجا میره ؟ چطوری میره؟ با کی میره؟ ولی …
اصلا نمیدونستم اینطوری . لیلی جان با چه جراتی سوار همچه «وسیله نقلیه ای » شدی، و به این آدم اطمینان کردی که خودش به خودش اطمینان نداره . درسته که کیف طلا ها و ارز و بقیه خرت و پرتات رو محکم چسبیدی . ولی بازم خیلی احتیاط داره . کاش میتونستیم کاری برات بکنیم. در هر حال رسید ی به مقصد زودتر یک نامه بنویس خیالمون راحت بشه.
قربانت ….
آرش گفت:
من یه سوال دارم ؛ چرا عکس عوض شد؟
نسوان گفت:
برای اینکه دیشب چشم های من از خستگی آلبالو و گیلاس میچید. بدین وسیله از محضر پر مهر شما و شما
و هما و حتا دوباره شما عذر تقصیر میخاهم
___
البته یک جا اون بالا تر ها آدم ناراحت به گرگ گر نالان توضیح داده که شما بنده هستی . یعنی من آرش ام.. و تو ویولتا.. یا به عبارتی من تو ام ، تو منی…من تو ام ، تو منی…من تو ام ، تو منی…
😉
پس انقدر از من سوال نکن سر جددت….
همایون گفت:
چرا از هما عذر خواستی؟ چون میتونسته کامنت تایید نشده رو ببینه؟؟؟ بابا یکی بیاد جواب بده خوب… مگه جزو اسرار محرمانه سی آی ای هست این موضوع؟؟؟
همایون گفت:
نخیر… ظاهرا جوابی نیست…
همایون گفت:
ویولتا جان! الان یه جورایی هم تو و هم هما روی اعصاب هستید که نمیاین توضیح بدین!
نسوان گفت:
من جواب سوالت رو اون بالا دادم.
تو حالا جواب من رو بده
چرا این قضیه انقدر برای تو مهمه؟ اگر نوشته بودن ویولتا زیر کامیون سه تکه شد فکر نمی کنم انقدر به هیجان می اومدی. 6 بار اومدی پرسیدی که 3 سال پیش اون سه خط نوشته جریانش چی بوده؟؟ چرا برات مهمه انقدر؟ به نظر خودت عجیب نیست؟!
saeed گفت:
از روز اول خودت جواتی بزرگ کردی
بگذریم
چند وقت پیش کامنتی در یکی وبلاگ هام داشتم که همین اقا پیشنهاد 10میلیون تومانی برای حک نسوان پیشنهاد کرد
نسوان گفت:
اره؟
ده میلیون رو بدین به خودم دیگه نمی نویسم.
حالا کجا بود؟ اگر چه تو همیشه غیر مفهوم حرف می زنی
اما این دلیل نمیشه غیر مستدل هم حرف بزنی.
لینک بده اگر حرفت سندیت داره.
اگرنه هم که هیچی. برو کنار بقیه.
ژیان گفت:
@saeed
وختی میگم تو یه سیم اضافه داری میگی نه. خو مرد حسابی الان میگی این حرفا رو؟ این وبلاگ همینجوری شم گاهی وختا خودش از خودش یه چیزایی در میکنه که از هک شدن بالاتره. خو میومدی یه کلوم به من میگفتی، میرفتیم با اختر اینا صوبت می کردیم می گفتیم یه چیز اجق وجق بذارین فک کنن هک شدین، اونوخ شص- چل با هم کنار میومدیم، مایه رو می گرفتیم میزدیم به یه زخممون.
عَیکه هعی. بخشکی شانس، ببین تو رو خدا ده میلیون مایه چه جوری پروندی.
جـوات یساری گفت:
و همه بودند در ما به ریدن اوتش اما نریده بود کرسی در با زمستان بهش ذغالی
کلاغه که ماتحش حالا دریده که ریده
نهرو زیر کرسی خوب نیستش
ترجمه
اونی که به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود
کرسی شعر نگو
رهاورد گفت:
@ جواتی
میگن وسط دعوا حلوا پخش نمی کنن اما وسط دعوا من کلی خندیدم بابت جوابت به سعید.
از همه این حرفا گذشته تو مطمئن باش که هما کسی نیست که بطونه اون طوری حرف بزنه. مطمئنم خودتم ته دلت می دونی هما نمی تونسته کسی باشه که اونا رو نوشته.
@ ویول
ویول تو جدا فکر میکنی سعید بطونه با این انشا من در اوردی وبلاگ داشته باشه اونم چند تا!!!!
مطمئنم تو هم ته دلت می دونی که سعید نمی تونه وبلاگ داشته باشه اگرم داره خوانندش فقط خودشه. البته با عرض پوزش از سعید.
@ سعید
برادر من مگه مرض داری بنزین رو آتیش می ریزی؟!!
کاپیتان بابک گفت:
من نمیدونم saeed اینو در بارۀ جوات نوشت یانه، اون پائین میگه من ننوشتم. ولی کلیک روی اسم مارو به یک مقصد می بره. اصلا کاری به این حرفها ندارم ولی خدائیش چهار خط اول جواب جوات به saeed را باید جزو یکی از بهترین کامنت های این وبلاگ به ثبت رسوند
به قول دوستمون خنگول منو پرت کرد
کاپیتان بابک گفت:
میخوام کامنت قبلیمو یه کم رتوش کنم
اگه saeed میگه اینو من ننوشتم، من قبولش دارم 99 درصد. saeed جان منو ببخش
فقط می خواستم بگم جواب جوات خیلی با نمک بود. فحش هم بابت گفتنِ همین نثارم شد که اصلا مهم نیست. خودم به اون روان پریش گفتم دست از سر مردم بردار، همۀ فحشاتو بمن بده
آدم ناراحت گفت:
@ نسوان
مطمئنا شما انقدر باهوش هستی که ملتفت باشی من خواستم با گرگ به سبک خودش بازی کنم ، وگرنه خدا نکنه که آرش ، ویولتا باشه !!
شاهین گفت:
@آدم ناراحت جان
آرش قطعا ویولتا نیست ،ولی ،وووووووویولتا ممکنه آرش باشه .
.
.
.
اینو درباب کرم ریختن و مرموزانه کردن بیشترمحیط بلاگ گفتم و بجون آقام اگر قصد دیگری داشته باشم.
:))
آدم ناراحت گفت:
@ شاهین
اتفاقا منم میخواستم همینو بگم ، ۳ ساله اینجا بحث سر این کاراکتر سازیه ، یه روز میخوام یه مهمونی بگیرم ، همرو دعوت کنم ببینم واقعا کی به کیه.
راستی ، تو و بقیه کرکترهاتم دعوتین 😉
نسوان گفت:
من فقط یک کاراکتر دارم اونم آرشه. دایم داریم برای همین با هم مجادله می کنیم. چون من اصولا آدم خود درگیری هستم. برای همین برای ما بی زحمت یک صندلی در نظر بگیر. من میخوام بشینم روی آرش و لهش کنم. در ضمن صندلی من رو بذار نزدیک شاهین چون آدمیه که باهاش میشه خندید، رو به روی گیتی چون دوستش دارم و میخوام نگاهش کنم و در دورترین نقطه ی ممکن از هما، چون این هما مشکوکه یک دفعه دیدی پرید روی من و از پشت ضربدری پستونهای آرش رو گرفت. این دیگه قضیه ی ارلن نیست که من بتونم جمعش کنم. قضیه ناموسیه.. متوجهی که؟
کاپیتان بابک گفت:
آدم جان
اون نوشتۀ سپهر «در ستایش ..یدن» محشر بود. اگه اونقدر طولانی نبود میزدمش بدرگاهی وبلاگم 🙂
میخوام برم تو بالاترین ببینم اصلیش پیدا میشه یانه، که لینکش کنم. خلاصه دمت گرم. خیلی چسبید
آدم ناراحت گفت:
@ کاپیتان
یقین داشتم میپسندی کاپیتان ، اگه گیرش نیاوردی دستور بده برات ایمیلش میکنم
نسوان گفت:
کاپیتان شما یک جایی از من بوس خواسته بودین؟ من هرچی گشتم اون کامنت رو پیدا نکردم. آخه تو کامنت دونی اینجا سگ صاحابش رو نمی شناسه.. حالا عجالتا میشه بوس شما رو همین جا نقدا پرداخت کنم؟
در مورد وان هم؛ من کلا پشیمون شدم. با اون آقاهه امتحان کردیم ، خدا برای هیچ مسلمونی نخواد ؛ پنجاه بار آرنجمون خورد توی سر هم؛ هی لیز خوردیم این ور اون ور؛ چشم و چار مون با آب و کف سوخت و اشک از دیده هامون رووان شد و شست پامون رفت تو چشم همدیگه . آخرش هم اون آقا به من گفت تقصیر قد دراز تو من نفر قبلی رو که آوردم چینی بود و سه سانت دازا و دو سانت پهنا داشت و به راحتی توی وان جا شد. منم شیر آب یخ رو باز کردم گرفتم تو چش و چارش تا چشمهایش را بشورد و از اول ببیند که آدم توی وانش جا میشه یا نه. چون به قول شاعر : یا مکن با پیل بانان دوستی ؛ یا بنا کن خانه ای در خورد فیل! بعد خودم رو خشک کردم و برگشتم خونه، این وسط دوستی مون هم از بین رفت. اینه که دیگه از صرافت توی وان رفتن با شما و آرش و هما گذشتم. چون کلا دوستی ها رو از بین می بره.
کاپیتان بابک گفت:
دیدین آدم روی «پاسخ» کامنت خودش کلیک کنه؟ بقول رهگذر عزیزم گیری کردیما
@ آدم جان. من اون کامنت را کپی پیست کردم توی هارد درایوم. بنظر من نگاه داشتنی است. می خواستم تو بالاترین پیداش کنم که ردشو بزنم، و لینکشو بذارم تو وبلاگ خودم. برای اینکه دین داران و بت پرستان و جو زدگان جهان بخوانند و پند بگیرند. شاید یک آیه هم در این باب نازل کنم. بهر حال اگه شما هم ایمیلش کنی، ممنون میشم
————–
@ ویولتا. اونکه در خواست اول بوس را ندیدی مهم نیست. بوس را هر وقت بگیری خوشمزه س. خوبه که کامنت بوس و وان حمام را دیدی، چون در بارۀ جملۀ ولتر همونجا توضیح داده بودم. برام مهم بود که ببینی من اعتراف به اشتباهم را عیب نمیدونم. پست «همۀ مسافرهای من بود». این دو روزه موش کامپیوترم از اسکرول و کلیک افتاد بسکه رفتم ببینم خوندیش یانه.
البته در مورد وان، همون 6-7 ماه پیش که شما این پیشنهاد شرم آور و بی ناموسی را بمیون کشیدی بهت گفته بودم که خوبیت نداره. آخه شما می خواستی همه، حتی بانو هما و چه میدونم کاظمی و گیتی و آرش و همه را بکشی توی یک وان گروهی برای تسکین اعصاب. میدونی چه صدمه ای به اسلام می خورد؟ خلاصه از شما اصرار و از من انکار، که باقیشو خودت میدونی
صد دفعه بهت گفتم حرف بزرگتر ها رو گوش کن. دیدی که رفتی و دیدی نمیشه
ساحل غربی گفت:
چیز جالبی که من وقتی این عکس ها رو می ذارید متوجه شدم اینه که تنوع نظرات درباره ی عکس ها خیلی خیلی بیشتر از حد انتظار منه. منظورم اینه که من وقتی عکس رو می بینم خوب یه حسی نسبت به عکس دارم و همچنین پیش خودم فکر می کنم خوب اینکه بدیهیه … و انتظار دارم همه درباره ی اونجور حسی حرف بزنن (حالا البته با نظر ها مختلف) … اما هر دفعه می بینم کلا مردم کاملا به شکل های مختلفی نگاه می کنن …
مثلا این عکس … هرچی بیشتر بهش نگاه می کنم بیشتر کلمه ی مرد سالاری توی ذهنم زق زق می کنه … اینکه مردسالاری فقط واسه زن ها نابودگر نیست … اینکه مردها هم قربانی مرد سالاری هستن … اینکه وجود یک زن منفعل به معنی وجود یک مرده که بیش از حد باید فعال باشه …
اما کامنت های بالا رو که می خونم خیلی باحاله … مثلا یکی داره درباره ی اعتماد حرف می زنه … یکی از تعادل دادن زن به زندگی مرد … یکی به کلاسیک بودن دوچرخه و کفش نداشتن زن هم دقت کرده …
خیلی باحاله … نسوان جان متنوع بودن نظر های اینجا گاهی واقعا سر ذوق میاردم …
مرسی
کاظمی گفت:
Speeding Things Up by Mattijn Franssen
This photo was taken on November 17, 2006 in Hilversum, North Holland, NL.
گرد مرد رهی راه نهان باید رفت/ صد بادیه را به یک زمان باید رفت / گر میخواهی که راهت انجام دهد/ منزل همه در درون جان باید رفت
کوروش گفت:
جواتی
یک کلاس «پرینسیپل آو لا ا ینفورسمنت اند ا ینوستیگشن » بذار ، هرکول پوارو، شرلوک هولمز ، و خانم مارپل بیان پیشت .
ولی دلم برا مظلومیت سوخت .
حالا نمیخواد با دل شکسته بری تعطیلات . درست میشه .
جانی گیتار گفت:
خستهام
روشن است که خستهام،
زیرا آدمیان در جایی باید خسته شوند.
از چه خستهام، نمیدانم:
دانستنش به هیچ رو به کارم نیاید
زیرا خستگی همان است که هست.
سوزش زخم همان است که هست
و آن را با سببش کاری نیست.
آری خستهام،
و به نرمی لبخند میزنم
بر خستگی که فقط همین است-
در تن آرزویی برای خواب
در روح تمنایی برای نیندیشیدن
و مهمتر از همه، شفافیت درخشان
فهم قفانگر…
و اینک یگانه تجمل امید نداشتن؟
من باهوشم: والسلام.
بسی چیزها دیدهام و از آنچه دیدهام
بسی چیزها آموختهام،
و حتی در خستگی ناشی از آن نیز لذتی نهفته است،
و اینکه دست آخر سر را
توان کاری هست هنوز.
فرناندو پسوا
ترجمه: یوسف اباذری
ژیان گفت:
این عکسو قبلنم توی یه سایتی دیده بودم که حالا یادم رفته کدوم سایت بود . فک کنم این متنی که اون موقع ازش کپی کردم و اینجا پیست می کنم، همون نقد و تفسیر هنری عکس باشه که یه اقایی به اسم ژان پیردِکامنتر زیرش نوشته بود:
Speeding
things
up
This Photoshop shows a girl on the back carrier of a bike when she wishes if she had a bicycle driver who could pick her up and take over the city as easy and cool as it appears on the image, so that she was not to wait a long time for bus and cry for delay, or her knapsack hook didn’t stick to train seats.
“…what if I could call my boyfriend who was my bicycle driver too, and sit on the carrier and go to the laboratory with my cat and without wearing shoes…” , she said.”… Then we might have a particular autobahn constructed over the city for our bike while preventing my sister and her future mother in law and sisters in law from riding on our private autobahn, causing their ass burned from sticking in the jammed streets…” she continued,”….what if I get married to such a cute and obedient blond long hair man that I could box and knock him down every time I desired and then brag about him against loli and sami and kazemi and others in my blog,siiiigh”, she added.n
Jean pier Du’ Commenter
نسوان گفت:
What a co incidence! I have stumbled upon the same site and some one else had put down a reply back to Jean pier:
Dear Jean pier! I have to admit that I am amazed by your interesting observation and your mindful words. I do believe that you are creative, humorous and fun. You can be either Jean pier Du’ or a truck driver with a sexy tattoo on his arms. You can even be a drug dealer in prison writing for a lonely blogger studying overseas as she is going through hard times.
Anyways, I am writing this to let you know that it is a privilege to have a devoted and delicate and sweet commenter like u. Thanks for hanging around. xx
لوده گفت:
بیشعورشناسی گفت:
آدم رو یاد نقاشی های راب گونزالس می ندازه
محمد گفت:
جمعست منم تو کتابخونه هستم راستش من ازون احمقهایی هستم که هر روز میرن کتابخونه به این نیت که درس بخونن ولی یه وقت فکر نکنی که تمام این وقتو درس میخونم نه باور کن الان 2 ساعته فقط دارم وبلاگ شمارو میخونم ولی موضوع اصلا این نیست هر کس که بهم زنگ میزنه با توجه به اینکه تو کتابخونه نباید بلند صحبت کرد منم خیلی آروم حرف میزنم طوری که طرف میفهمه من کتابخونه ام. موضوع اینه که همه با یه لحنه ک…. برمیگردن میگن بابا جمعه ها هم درس میخونی؟ تو این همه قورومساق یکی نیست بگه بابا برای یه پسر 29 ساله عادی نیست که جمعه ها هم بره کتابخونه بابا جون این کارت درست نیست و این حرفها میخوام بگم خیلی مردم تنگ نظر و خودبینی هستیم (البته این که جمع میبندم یعنی اینکه میانگین جامعه همینه وگرنه جسارت نمیکنم) نمیدونم شاید اینارو مینویسم چون خودم ازین وضعیت ناراحتم ولی ببخشید موج منفی دادم
هما گفت:
با عرض معذرت از ويولتا
يك توضيح
جناب همايون و الباقي دوستان
بله من در ان روز خاص كامنت هاي تاييد نشده و اي دي كامنت گزار رو ميديدم …بقول طرف سندش هم موجوده كه جواد هم بهش اشاره كرد
نميدونم چطور اين اتفاق افتاده بود احتمالا؟؟؟ نقص وردپرس بود چون من علاوه بر كامنت هاي خودم كامنت هاي تاييد نشده ي ديگران رو هم در اون روز خاص مي ديدم و اتفاقا خيلي هم از اين قضيه ترسيدم و به ويولتا گفتم چون احتمالا بقيه هم مي توانستند انچه من مي بينم را ببينند و اين يعني فاجعه
و ويولتا هم خوشبختانه سريعا حساس شد و درستش كرد . حتي هنوز كه هنوز است من از انروز ترس دارم چون ممكن است جز من در انزمان كس ديگري هم بوده باشد و انچه من ميديدم را ديده باشد
چون باور كنيد يا نه من جز همين ايميل ثابت و همين يك اسم كه در طول اين سه سال و اندي به اينجا مي ايم نه اسم ديگري دارم و نه ايميل ديگري براي كامنت گذاشتن و واقعا هم چه عجيب باشد و چه نه تا امروز كه ارش توضيح داد بلد نبودم چطور ميشود با اسم ديگري كامنت گذاشت
بهرسو علت ان اتفاق هرچه بود من دليلش را نميدانم
اما جناب همايون
انچه مهم است عملكرد ما در اين فضا است . من تا جايي كه توانستم سعي كردم در اينجا خودم باشم …اگر ناراحت بودم ابراز كردم و اگر خوشحال بودم با بقيه تقسيمش كردم و حتي اگر از متن جالبي لذت بردم اينجا باز نشرش داده ام …..
چون واقعا نمي فهمم چرا بايد خود نبود؟ چرا بايد دروغ گفت؟ چرا بايد با صد اسم كامنت نوشت؟ مگر قرار است به كسي جايزه داده شود ؟ يا مثلا همين جواد كه ننه من غريبم در مي اورد كه جناحي عمل مي كنيد و حق ميخورد و از اين قسم مزخرفات … تا حالا اگر يك ساعت و فقط يكساعت فكر ميكرد از اين بچه بازيها كه بسيار كودكانه بنظر ميرسد خجالت مي كشيد
اينجا براي همه ما مهم است اما هرچقدر هم مهم باز يك مكان مجازي است و بنظرت مسخره نيست در يك دنياي مجازي ادم ها هم مجاز خود را به نمايش بگذارند ؟
هما گفت:
برادر ارش
ممنون از راهنماييت
اما من واقعا نميدانم چرا انروز انچه نبايد ببينم را مي ديدم ..حتي شوخي هاي من در اين باب در ذيل همان مطلب هست ..گفتم فقط كامنت خودم نبود تمام كامنت هاي چشم براه بررسي قابل رويت بود
و هنوز هم علتش را نميدانم و احتمالا بقول ويول نقص وردپرس بوده ..
البته لازم بذكر است كه در ان روزگار بعلت شرايط كاري من ساعت هاي زيادي را پشت كامپيوتر بودم و به طبع ساعت هاي زيادي هم در اندروني حضور داشتم
و
برادر من چرا بهتون ميزني ؟ من كجا همه رو به بيسوادي متهم كردم؟ من كه همين كار بظاهر ساده اي را كه شما توضيح دادي هم نميدانستم
نكن برادر من اينجوري
🙂
آرش گفت:
خواهر گرامی ؛ من اگر چه اصولا به لحاظ فکری و ایدئولوژیک در سمت مخالف شما قرار میگیریم و حتی بنا به همین دلایل سعی میکنم خیلی با شما و خانم کاظمی که فکر میکنم یک ورژن هم پیشرفته تر از شما باشند(پیشرفته تر به معنای اسلامی تر ) درگیر مباحث مستقیم نشم ؛ اما در تمام این مدت همواره شما رو فردی دیدم که نقش بازی نکردی و از این جهت امکان اینکه بخوای در نقش کس دیکه ظاهر بشی کمتره ؛ ضمن اینکه به هر حال ادبیات اون کامنت هم ادبیاتی نبود که بشه به شما نسبت داد.
از طرف دیگه خب به لحاظ تکنیکی هم این ایراد از اون دسته ایرادهایی نیست که امکان به وقوع پیوستنشون باشه. اینه که یک پارادوکس وجود داره که من شخصا با اینکه امکان نقص ورد پرس رو کم میدونم ؛ اما قول شما رو فصل الخطاب میدونم و مبنا رو بر صحت گفتار شما میذارم.
ویولتا ؛
هر چند که با نظر تو در خصوص نبش قبر یک موضوع کهنه و بازگشت به دو سال پیش و تمرکز نکردن روی یک موضوع بی ارزش موافقم و حتی خوشحالتر میشدم که تو هم درگیر این موضوع بی ارزش نمیشدی و در زمین جوات بازی نمیکردی ؛ اما خب…جمعش نمیکنم؛ یعنی باید بدونی که من اینجوریها اهل جمع کردن نیستم ؛ به قول رییس جمهور محترم : احمدی نژاد و کوتاه اومدن در برابر فشار؟ حالا از اینها که بگذریم باید بگم که تخم مرغ دزد شتر دزد میشه. من اگر در یک قدمی یک فتح الفتوح بزرگ باشم و کسی ازش خطای اینچنینی سر بزنه ؛ حتی به قیمت زمین خوردن کل کار ؛ فکشو میارم پایین ؛ من برای اینکه به کسی احتیاج دارم ؛ باج نمیدم. البته این با درک آدمها و حل کردن مشکلاتشون و… اینها فرق داره ؛ صحبت از دزدیه ؛ اینم که فلان جا میشه پس تو سیستم من هم بشه قبول ندارم.یعنی اینطوری نگاه میکنم ؛ دکتر داروسازی که از یک ارلن 500 تومانی نمیگذره ؛ ممکنه از خیلی چیزها نگذره.
نسوان گفت:
نه صحبت از دزدی نیست. اون خانم دکتر اتفاقا از همه ی ما وضعش بهتر بود و توی یک داروخانه شریک بود ( البته با پول پدرش) .این کار چیزی شبیه برداشتن یک خودکار بیک از محل کار می مونه.همه ممکنه انجامش بدن. یا این که یک دستمال کاغذی از توی رستوران برداری . این چیزها خیلی بی اهمیت و در محدوده ی اخلاق من عمل غیر اخلاقی به حساب نمیاد.
به اعتقاد من تربیت در چشم پوشی ست.
یعنی ببینی و به روی خودت نیاری. و به آدمها فرصت بدی که از اون چه که هستن بهتر باشن.
نه اینکه بگیری برای برداشتن یک قرص نون بفرستی شون زندون که بر می گردن یک تبه کار کامل شده باشن
من مدلی که اون کشیش با ژان بالژان رفتار کرد وقتی که شمعدون ها رو دزدید رو می پسندم.
تو و کاظمی مدلتون شبیه بازرس ژاور هستش
دعوا نداریم که همه که مثل هم نیستن.
کاظمی گفت:
وقتی کسی در مورد خود آدم دچار خطایی میشه منم با چشم پوشی موافقم ولی وقتی توی حوزه اجتماعی یه خطایی میشه هر چقدر هم کوچک باشه باید جلوش ایستاد و البته با در نظر گرفتن تناسب جرم و مجازات.
Sam گفت:
@کاظمی،
مطمئنم بهتر از من میدونی که رحمان رحیم یعنی چی. سالها پیش جایی خوندم که یعنی علاوه بر اینکه اشتباهت را میبخشد و ازش میگذره، بهت رحمان هم داره یعنی یه چیزی هم بهت میده. همون موقع یاد اون کشیشه افتادم، وقتی پلیسها ژان را با شمعدانهای نقره دزدیده شده آوردند کلیسا، به ژان گفت که چرا همهشان را نبردی و بقیه اونها را هم بهش داد.
ژان هم از همینجا عوض شد. وگرنه تمام اون تبعیدها و زندانها و قانون ها هیچ چیز را عوض نکرد.
Sam گفت:
ضمنا، کلیسا هم حوزه اجتماعی محسوب میشه نه شخصی.
ژیان گفت:
ببخشید میشه بگین الان کوزت کیه؟ می خوام تا شماها هنوز دنبال ژان والژان هستین من مثل ماریوس با کوزت دوس بشم، هی با هم سوار کالسکه بشیم بریم اینور اونور.
کاظمی گفت:
تا جایی که من یادم میاد ژان والژان از کلیسا نقره ها رو ندزدید از خونه کشیش اونا رو دزدید. اینم حتما شنیدید که خدا ممکنه از حق خودش بگذره ولی از حق الناس نمیگذره تا صاحب حق راضی نشده باشه.
من ازاین منظر به موضع نگاه میکنم که کسی که قدرتی داره، تخصصی داره، ثروت داره، یا هر چیز دیگه ایی که جامعه بهش احتیاج داره نباید احساس کنه چون بودنش مورد نیاز هست از خطاهاش چشم پوشی میشه. این کمک به اون آدم نیست بلکه بالا بردن احتمال خطای اون هست.
کیوان گفت:
ژیان عزیز
یک کمی زود اقدام کردی، در این موقعیت (درزمان دزدی شمعدانها) خیلی شانس بیاری بتونی بابای کوزت بشی! چون کوزت حالا خیلی مونده که بدنیا بیاد!
کاپیتان بابک گفت:
مثه اینکه یادتون رفته پست قبلی بهتون گفتم که خدا شدم
بیخودی اینجا از قول من برای خودتون داستان نسازین، قول و قرار نذارین، وعده و وعید ندین
نه رحمان سرم میشه نه رمضان. از حق هیشکی نمی گذرم، مخصوصا حق خودم. بابای همتونو در میارم.
ها ها ها
آرش گفت:
@ نسوان
ای مغالطه گر بزرگ ؛ الان برداشتن ابزار کار از محل کار که فقط برای اون محل در نظر گرفته شده و جزو اموال او سازمان محسوب میشه ؛ با برداشتن دستمال کاغذی که در رستوران در دسترس عموم قرار داره و اوصلا اونجاست تا برداشته بشه یکی هست؟
یه جاهایی ادم زیر سبیلی رد میکنه ؛ مثلا کارمندای شرکت ممکنه کاغذ بردارن ؛ یا پرینتهای مدرسه بچه اشون رو بیارن تو شرکت بگیرن ؛ یا حالا یه خودکاری رو بردارن ؛ اما اگر این با این دید باشه که شرکت به من نیاز داره پس یه خودکار چیزی نیست ؛ اون موقع مشکل بوجود میاد ؛ اتفاقا اونهایی که نیاز مالی ندارن بیشتر توی فاز رفتارهای غیر سازمانی هستند ؛ برای همین من نمیتونم باهاشون کار کنم.
نسوان گفت:
تو لابد می دونی که برداشتن هوله از توی هتل ها دزدی محسوب میشه. اما بیش از 50% آدمها هوله و خرت و پرت از توی هتل کش میرن( توی یک مستند دیدم و خودم هم این کار رو زیاد کردم). می دونی که هستن هتل های 7 ستاره ای که موقع رفتن تازه به مسافر خودشون همین خرت و پرت ها رو کادو میدن. هیچ کاری هم ندارن کسی چیز اضافه ای برداشته یا نه. چون صد ها بار بیشترش رو از تو حلقوم مسافر کشیدن بیرون نمیان اعتبارشون رو با گدابازی سر یک هوله خراب کنن. من اگر هتل داشته باشم اون کار رو می کنم. تو وایسا دم در تو چمدون مردم رو بگرد. به خاطر یک هوله صد تومنی مسافر شبی سیصد دلار رو بپرون. خوب؟؟
_________-
توی کار هم همینه. همه جا همینه… گاهی چشمت رو روی یک ارلن می بندی و طرف فداییت میشه و برات مثل چی جون میکنه و به اون سیستم سود می رسونه در نهایت. گاهی هم مچ یارو رو برای یک ارلن میگیری و طرف آنچنان می کنه تو پاچه ت که نفهمی از کجا خوردی. توی همون کارخونه اومدن اضافه کاری های نیرو های تولید رو قطع کنن ،از توی بچ شربت دکسترومتورفان یک دبه وایتکس پیدا شد و یک بچ 75 میلیون تومنی ضایعات شد.
بخش ما قبل از من یک مدیر مثل تو داشت و راندمانش نزدیک صفر بود. کار تحقیق که کار گل نیست بیل بدی دست طرف بگی بیل بزن . یارو اگر نخواد کار نمی کنه میگه جواب نداد! یا یک فرمول تحویلت میده که خمیر میشه..
من هر وقت به آدمها احترام گذاشتم ده برابر ازشون همکاری دیدم تا با کشیدن مو از ماست. این تجربه ی منه و صد بار هم به دنیا بیام این کار رو می کنم.رفتار غیر سازمانی هم حالیم نمیشه.من اصلا سازمان حالیم نمیشه. توی بخش من همه همیشه داشتن می خندیدن. به همه می گفتم توی این بخش رو که بستین فکر کنین توی خونه تون هستین.اونها هم واقعا همین حس رو داشتن؛ برای همین هم همیشه سر کار با اشتیاق حاضر بودن. مثل شما ها که همیشه هستین و با بیل هم می زنمتون نمیرین! ..
آرش گفت:
م غ ا ل ظ ه
کیوان گفت:
من این دو روزه گرفتار بودم و نمیتونستم کامنت بذارم ولی مرتب میخوندمتون. بهترین حرف رو آرش در مورد این موضوع زد. ویولتای عزیز کاش اصلا در بازی جوات شرکت نمیکردی. حالا که جوات دوست داره هر چی میخواد بگه و بنویسه و امکان بخشودگی رو منحصر به خودش میدونه، نباید اجازه داشته باشه به تاوان یک سطر عذر خواهی، درجا از تو و کسانی که با تو همدلاند انتقام بگیره. شاید من جات بودم اصلا کامنتی رو که توش آدرس میداد رو حذف میکردم، که گرچه اون ممکن بود به عنوان نقطه ضعف ازش برداشت بکنه .
در کل خیلی موقعیت جالبیه که فقط تو -ویولتا- میتونستی ایجاد کنی: در وبلاگت برای کسی که خودش هم میپذیره زمانی صرفا (در خوش بینانه ترین حالت که من هم همین طورم) شیطنت میکرده، تو رو و دوستات رو به توضیح وادار میکنه. و تازه انگ دیکتاتوری هم میزنه. خداییش تو ایران کدوم مدیری (که تازه یه حقوق بگیره و اصلا نقشی هم در بوجود آوردن تشکیلاتی که توش مدیریت میکنه نداره) برای تصمیماتش دلیل و توجیه میآره؟
ضمنا با تمام رفاقت و دل و قلوهای که با جوات رد و بدل میکنم و تو وبلاگش مینویسم، دوست مون به روشهایی رو میآره که در این طور جایی به نظر من نارواست. منهم بهتره همینجا کوتاه بیام و به قول آرش بیشتر در زمین جواتی بازی نکنم.
نسوان گفت:
آرش همیشه حرفهاش خیلی درسته ؛ ولی حافظه ش انتخابیه. الان هم کلا یادش نیست که ماجرا از اونجا شروع شد که خودایشون به همراه یک عده ی دیگه من جمله همایون ( که اصلا سر این قضیه رفت) شروع کردن به گیر دادن به اون کامنت کذایی دو سال پیش که کی بود و چی بود و چطور امکان داشت…یعنی دقیقا بازی توی زمین رو شروع کردن و اون قدر ادامه دادن و توضیح خواستن که من مجبور شدم توضیح بدم که به عنوان طرف اصلی اون ماجرا ، برای من مهم نیست داستان؛ شما هم بگذرید.
—————-
در ضمن حذف کردن کامنت در مورد جوات جواب نمیده کیوان عزیز. ایشون رو خوب می شناسم. اگر بدلایلی کامنتش رو حذف کنی سیصد و پنجاه بار دوباره عین اون کامنت رو کپی می کنه و می فرسته و الم شنگه ای به پا می کنه که بیا و ببین. کلا اینجا رو ملک تلق پدرش می دونه . گویا این وبلاگ ساخته شده که شخصیت های مجازی ایشون توش جولان بدن و مظلوم نمایی و قلدری کنن و آخر هم ارث پدرشون رو از ما طلب داشته باشن.
به هر حال من خودم دیگه خسته شدم. فقط می تونم بگم از این اسم؛ این شناسه و شخصیتی که پشتش هست حالم به هم میخوره.
از بانو بانو گفتن ها و هندونه زیر بغل دادن هاش همون قدر بدم میاد که از قلدر بازی ها و لجن پراکنی هاش.
من شخصا نه جوات رو دوست دارم و نه دلم میخواد اینجا باشه.
He is not welcomed any more. To be honest, he has never been.
اما خوب ظاهرا برای ایشون نظر ما هیچ اهمیتی نداره.
آرش گفت:
ای وای پس من هم دیگه نگم بانو.
من گیر ندادم ؛ اونها گیر دادن ؛ برای من هم جالب بود.کلا من در این مورد 4 تا کامنت گذاشتم.(دو تا شم که چاپ نکردی).
من با اینکه نظر خاصی نسبت به این آدم ندارم ؛ اما از این شلوغکاریها و دست و پا زدنهاش هم خوشم نمیاد.حتی بر خلاف گیتی ؛ امروز دیگه معتقد نیستم که بدون اون اینجا یه چیزی کم داره.
تو هم برو بخواب زیاد شلوغش نکن.بدو.
قارپوز گفت:
( که اصلا سر این قضیه رفت) واقعن همایونو بخاطر سئوال کردنش سانسور کردی ؟ نه تو دموکراتی . اصلا باور نمیکنم . آخ که شما چه انسانهای بزرگوارید !!! و ماشااله چقدر هم سعه صدر دارید.!!!! این است دموکراسی نسوانی ؟ داش باشیوا ربابه هش اوتام مسان
نسوان گفت:
خودش رفت.کامنتش هست. من چی کارش داشتم؟ من تازه خیلی هم ازش خوشم می اومد.
خنگول گفت:
خنگول گفت:
++++++
جواب جوات به سعید منو پرت کرد از خنده
saeed گفت:
ژیان جان
برو اختر اینا بگو
akismet تو دایرکتوری آب گرفتگه پلاگین
یک نفر میاد اینجا خودشو «saeed» معرفی میکنه که public شده
فرانسن بیاد درستش کنه که بقیه فحش میدن
من نبودم جواتی
ايران دخت گفت:
جواتی بیا اینو ترجمه کن!
كاكتوس گفت:
چرا بحث هاي بيخودي شكل ميگيره تو پنجشنبه ها؟ هيشكي درباره موضوع حرف نميزنه پست هاي ديگه اينجوري نيست؛ ويولتا فكر نميكني ايده با شكست مواجه شده؟
پ.ن كسي از لي لي خبر نداره؟خدافظي كرد رفت يني؟جزو معدود كسايي بود كه «خودش» بود؛
mountainsummit گفت:
آخه این چه کاریه
هر کی با نام خودش بنویسه
گیتی گفت:
من که میگم اون پل نوار و نقاله ی زندگیه…
دوچرخه و چرخهاش و گردشش تیک تاک و گذشت زمان…
اون آقاهه هم مرگه…هی داره پا میزنه که زودتر برسونه به آخر خط، رینگ رینگ گاهی هم زنگ میزنه…توی چشم بیننده هم زل زده نمی دونم چرا !!!…
اون خانمه هم سمبل زندگی است….خود خود زندگیه !! ..رها و ول و سربه هوا و پابرهنه و باد در موهایش ..داره خودش رو نوازش می کنه….
اون شهر پایین هم شهر رویاهاست…یک تکون بخوری می افتی توش و …
دیگه …آسمون بالای سرشون با اون دو تا پرنده هم آسمون رویاهاست ….
ولی خداییش اول که اون پل رو دیدم با خودم گفتم اوخ اوخ …پل صراط !! 😉
نسوان گفت:
تعبیر قشنگی بود. مرسی.
گیتی گفت:
ماچ دو نبش…
Sam گفت:
جلال خالق!! چه جوری میشه دو نبش؟ یعنی دارم فکر میکنم چه جوری میشه از توش یه زاویه ۹۰ درجه در آورد!
گیتی گفت:
خوب معلومه…با گونیا !!
ندیدی بعضی از این خانومها سرشون رو دو متر میبرن عقب یک ماچ از این لپ ، بعد دو متر دیگه می برن عقب ، کاملا می چرخن دقیقا با زاویه ی نود درجه یک ماچ دیگه از اون لپ می گیرن ؟؟
وا…چطور ندیدی ؟؟…
کاپیتان بابک گفت:
دوست داشتم اینو. منم یاد صزاط افتادم بانو
تعبیر کوروش هم خوب بود که گفت این لیلی خنگه س 🙂
گیتی گفت:
@ جوات
باز اسم منو آوردی که چی ؟؟ صدای منو می خوای دربیاری ؟؟ صدای من در نمیاد !! من اینروزا مشغول عشق و حال با چک چک بارونم به این سخنان وقعی نمی نهم !!! 🙂
آقا جان..به نظر من هم حمله ای که شد از طرف شما و هم دفاعی که انجام شد هر دو غیر منطقی است… حتی اگر دفاع و حمله ای معنی داشته باشه که به نظر من نداره در این فضا و با شرایط فعلی….
شما هم شک نکن با یک گلی که به خیال خودت آوردی این وسط می خوای بکاری بهاری نخواهد شد برای شما….اون کامنت مزخرف مشخصا ادبیات موجودی رو داره که اونروزا به اسم مبارز و صدتا اسم دیگه جفنگ می نوشت و به همه ، از جمله خود هما حمله می کرد…
کسی باور نمی کنه اون ادبیات هما باشه ، همونطور که من به مرور بهم ثابت شده که شما هر جفنگی هم بگی ، هیچوقت به خانم ها فحش های ناجور و مزخرف نمیدی…
گرچه من هم یادمه اونروزا وردپرس یک مرگیش شده بود، یادم نیست دقیق چی بود و حوصله هم ندارم برم بگردم از روی کامنت ها پیدا کنم…. اما یک اتفاقی افتاده بود اونموقع که اصلاح شد گمونم…اما یادمه صابخونه هم به مرور دستش اومد چگونه حمله های کسانی که سعی می کردند فضای اینجا رو مختل کنند رو دفع کنه…یادتونه یک پست یکی اومده بود کامنت های چند متری می گذاشت همش هم چرند و پرند؟؟ کل سیستم رو خوابونده بود ؟؟
بهرحال چیزی که من از کل این بحث گرفتم اینه که شما بخاطر حمله ها یا نسبت هایی که بهت داده میشه شاکی هستی و می خوای اعاده ی حیثیت کنی !!! 🙂
اما باز هم میگم این راهش نیست….راهش مداومت در جنتلمن بودن در گذار زمان و احترام به شعور خواننده است…. ولاغیر…تو اطلاعات خوبی داری ، قلم خوبی داری… می تونی یک جنتلمن نمونه باشی ..والله !!
انقد هم به من ارجاع نده….اگر قرار به طرح سوال باشه ، یک کتاب سوال میشه از خود شما مطرح کرد که به شکل منطقی به یکدونه اش هم نتونی جواب بدی…من موتور خاموش دارم میام ، الکی روشنش نکن…اصلا راستش دیگه روشن نمیشه این موتور دروغ چرا !!
هنوز هم فکر می کنم اینجا یک وجب بیشتر نیست ، اون بیرون هم کمی از یک وجب بیشتر.. اگه می تونی حالش رو ببر ، انقدر خنجر به خودت و دیگرون نزن…چه کاریه !!
کاپیتان بابک گفت:
از این بهتر نمیشد گفت. ارادت من برای همین روشن بینی رک گویی و بزرگواری شماست
دیروز به دوستی از خوارجیون (یعنی نه توی اندرونی) هم همینو گفتم، دستمال نمیندازم
گیتی گفت:
قربونت برم کاپیتان جان ، من هم به شما ارادت دارم، خیلی زیاد……
شما من رو یاد نسلی میندازید که رسما تخمش رو ملخ خورده و دلم گرم میشه وقتی می بینم که هنوز هستید…
یک چیزی رو با اجازتون بگم….
می دونید، من فکر می کنم تا وقتی کسی نخواد با ابزار زور و فشار چیزی رو » ثابت «کنه، اتفاق آزاردهنده ای نمیفته ، زور و فشار نکته ی اصلیشه !!… یعنی تا وقتی فضا ، فضای گفتگوست و کسی به دیگری نمیگه تو حرفت رو نزن چون من به هر دلیلی نمی خوام بشنوم یا تو حرفت نزن چون من بهتر می فهمم ، موضوعی پیش نمیاد… … قواعد گفتگو هم کمابیش مشخصه…
قصه ی این آق جوات ما هم قصه ی امروز نیست، تقریبا مثنوی هفتاد من کاغذه…
این رفیقمون از یک عارف عشق مولانا و شمع و شراب و شعر و قسم به نقاشی های سقف سیستین شروع کرده تا کسی که دستش رو گذاشته توی دست موجودی بنام امید فایو که اون امید فایو هم کسی بود که دقیقا به شیوه ی اون گرگ خیابان میومد با ادب و آرامش تمام عقده های جنسی اش رو اینجا خالی می کرد…منتهی این امید فایو قصه اش این بود که یک لایه ی شکلاتی منطق کشیده بود روی جفنگیاتش و هی ناله میکرد که ای وای نمی گذارید من حرفم رو بزنم !!
حتی این آق جوات ما از رفتن توی نقش بسیجی هم در اون زمان شلوغی های خیابونی هم صرفنظر نمی کرد و بامزه این بود که در همون حال نمی تونست نگرانیش رو از نیومدن و بی خبر موندن از کسانی که رفته بودن توی خیابون و هنوز خبری ازشون نشده بود پنهان کنه…
و…و….و….و….. دقیقا یک مثنوی است !!
گاهی به توان ذهنی اش و دانسته هاش و قدرت تحلیلش توی دلم آفرین گفتم، گاهی از یکسو نگری و نگاه ناعادلانه اش حالم به هم خورده…..
و نکته ی مهم تر هم اینکه عاشق این فضا و به قول خودش بانوی نویسنده ی اینجا هم هست شدید …
من بضاعت و توان و حتی جسارت تحلیل یک آدم دیگه رو به خودم نمیدم، کار ترسناکیه این کار !!
می خوام بهتون بگم نیت این آق جوات ما بد نیست و نبوده ، شیوه اش اشتباه بود…. همونطور که من هم در خیلی از موارد شاید شیوه ی برخوردم چه در دنیای مجازی چه بخصوص در زندگی واقعی اشتباه بوده…
موضوع اینه که یاد بگیریم از خودمون ، از همدیگه و تکرار نکنیم و ادامه ندیم…. گمونم این بهترین نتیجه است…
ضمن اینکه واقعا به صابخونه های اینجا باید حق داد، من خودم دو تا اسپم یا ایمیل الکی که میاد توی میل باکسم اگر تکرار بشه میره روی اعصابم و میزنم داغونش می کنم…شما فکر کن سه سال آزگار هی مراقبت کنی، از این از اون…هی فحش ها رو پاک کنی ، هی به این تذکر بدی ، هی با اون مدارا کنی…
چرا ؟؟ روی چه حسابی ؟؟ حقوقی مگه میگیره ؟؟ فایده اش چیه …چون داره توی وبلاگ خودش حرفهای خودش رو می نویسه ؟؟ یا چون به ماها قول داده اینجا ازادی برقرار باشه ؟؟…
خوب سخته…اونور زندگی واقعی هم هست با همه ی گرفتاری هاش که کل انرژی رو میمکه…
من فکر می کنم همه ی ما اگه می خوایم صاب ملک اینجا ادامه بده باید کمک کنیم که خسته نشه….
—————-
پینوشت : جوات شنیدی ؟؟ !! 🙂
کاپیتان بابک گفت:
با تک تک جمله های شما موافقم. یادم میاد وقتی جوات بسیجی میشد. من تازه آمده بودم و شوکه می شدم. مثلا بشما می گفت امیدوارم اونی که زدمش، تو نبودی!
ولی همه ما نسبتا عوض شدیم، از همدیگه و با همدیگه یاد گرفتیم. دقیقا چه چیزی؟ اینکه مدارا کنیم . تو سر وکلۀ همدیگه نکوبیم. دوست داشتن رو یاد گرفتیم. آمریکایی ها میگن
you can’t teach an old dog new tricks
ولی من مخالفم. چون من که بلا نسبت! یک سگ پیر هستم، محبت و مدارا یاد گرفتم. پس جوونتر ها شاید بهتر و بیشتر یاد گرفتن. جواتی هم یاد گرفت. انصافا وقتی دست به سینه می شینه، و الکی گیر نمیده، جوون خوب و ارزنده ایست. سوات مواتش هم جای خودش. اهل شعر و ادبه. مثلا من کاراکتر سید ابوذرشو دوست داشتم. چرا که مثل برق از قرآن برات آیه و دلیل می آورد. بهر حال…نمی خواستم حرفمو لزوما به جواتی اختصاص بدم. بیشترش می خواستم بگم: دمت گرم آبجی، خیلی عزیزی
گیتی گفت:
کاپیتان جون…من کشته مرده ی سگ جماعت هستم ، یعنی نفسم در میره براشون ، تروخدا بهشون نگو بلانسبت !! 🙂
راستش من هم لزوما نمی خواستم به جواتی چیزی بگم…دیدم در گپ و گفت با شما به به ، چه فرصت خوبیه یک کمی این دود موتور رو نشونش بدم انقدر داد و بیداد نکنه !!
خوب این جانور ( جوات !! ) اونقدر جونور جالبی است که حالیش نیست وقتی حضور نداره اینجا یک چیزی کم داره، هی خودش رو میزنه به در و دیوار نمی دونم چرا….فقط گاهی خسته می کنه دیگه….
بعد هم کجای شما پیره…به اون قبله اگه لب تر کنی بگی بیا با اون کشتی ام یک دور بزنیم ، با کله میام…همچین بدو بدو ها !! 😉
نسوان گفت:
من از لطفت ممنونم گیتی،
شخصا برای من اینجا به دو بخش تقسیم میشه.
یکی نوشتنه. که من می نویسم و پای همه ی تبعاتش و قضاوت شدنها و حتی فحش خوردن هاش هستم و خسته که نمیشم هیچی، لذت هم می برم. من از این که نوشته ام نقد بشه یا خودم یا رفتارم نقد بشه خوشحال میشم، بی تعارف
___________
بحث دوم اینجا اندرونیه و بحث های حاشیه ای. اینجا قضیه دیگه فقط من نیستم. آدمهای دیگه هستن؛ حفظ فضای گفتگو هست. رعایت حال و آرامش محیط هست…
اینها آره؛ داره ازم وقت بیش از حدی میگیره. و خسته ام می کنه گاهی . بیشترش هم وقت تلف شده است، چون توش اطلاعات رد و بدل نمیشه، ایده نیست. فقط هدر دادن وقت و انرژی همه است
__________-
ببین گیتی ؛
بی رو در واسی میگم.
ما مردم ناجور و ناآرومی هستیم.
درِ اینجا روی همه باز بود اولش ، این که امروز همه تون دارین از فیلتر رد می شین برای شما اگر آسونه ، برای من درد آوره. چون هر فیلتری می تونه مقدمه ی سانسور بشه. همین قدر که من باید کامنت شما رو تایید کنم ، ممکنه به این منجر بشه که یک روزی هم اصلا چیزی که به مذاقم خوش نمیاد رو تایید نکنم. الان دست من برای سرکوب باز شده. من این رو نمی خواستم. من می خواستم اینجا جایی باشه که هرکی بیاد و حرفش رو بزنه.
ولی چی شد؟
شما که بودید و دیدین چه بلایی سرمون آوردن…
بخدا این طبیعی نیست…
ما مردمی هستیم که هر کسی که قدرت داشته باشه رو به سمت سرکوب خودمون سوق میدیم.
اینجوری نیست که حاکمان ما همیشه یک سری آدم مستبد بودن؛ ما هم سیستم رو به سمت استبداد و سرکوب هل میدیم.
این اتفاق اینجا جلوی چشم من برای خودم افتاده. من اینجا داشتم از آزادی می گفتم؛ اون وقت سرکوب کردن و سانسور کردن رو یاد گرفتم و از این بابت هیچ خوشحال نیستم. چون وقتی شروع کردم ایمانم به آدمها خیلی بیشتر از الان بود.
گیتی گفت:
سگ در سگ باهات موافقم آبجی…من شاهدم…آقا من شاهد زنده…..
همین چند وقت پیش خودم هم اعتراف کردم، مشکل و درد اول خود ماهاییم…
شاه رو می کنیم سایه ی خدا ، خمینی رو می کنیم روح خدا… خودمون هم فرصت پیدا کنیم آماده ایم که گردن همو بزنیم هویجوری الکی …
یاد می گیریم …یاد می گیریم کم کم…هیچ جامعه ای از اول آباد نبوده…
ضمن اینکه ذات بشر رو هم فراموش نکن ، در هیچ جامعه ای بدون قانون انسانی سنگ روی سنگ بند نمیشه، حالا ژاپنی ها چه جوری اونجوری شدن و اونجوری رفتار کردن ، من هنوز حیرون سیستم تربیتی و جهان بینیشون هستم….
به نظر من این شناسه یا آی دی هم که در نظر گرفتید خیلی خوبه… بالاخره هر کسی یک کارت شناسایی باید همراهش باشه دیگه…
قوی باش !! 🙂 🙂 🙂
Reza 3 گفت:
آره جواتی جون راست میگه دیگه اینقدر جون مولا گیر سه پیچ نده داداش. من شخصا برام زیاد مهم نیست که بدونم گردانندگان اینجا خودشون چه جور آدمایند اصلآ به من چه ؟ من وقتی میرم تو یه نمایشگاه نقاشی میخوام تابلو ها رو ببینم به من چه که نقاشش فلان یا بهمان میکنه . اینجا هم واسه من و شاید خیلی ها حکم اون نمایشگاه نقاشی رو داره بذاربا نوشته ها ، عکسها ، نظرات و … دیگران آشنا بشیم بیخیال باقی مسائل …
بازم کامنت بذار و نظر بده و بذار ازش استفاده کنیم جان مولا دیگه گیر نده تو هر وقت گیر میدی یکی تو میگی یکی این میگه یکی بانو یکی اون ، من کف میکنم دلم میگیره و این شعر هادی خرسندی رو میخونم :
دلم میخواهد الزایمر بگیرم
که لبریز از فراموشی بمیرم
دلم خواهد ندانم در چه حال ام
کجایم، در چه تاریخ و چه سال ام
نخواهم حافظه چندان بپاید
که تاریخ و رقم یادم بیاید
به تاریخ هزار و سیصد و کی؟
بریدند از نیستان ناله زن نی؟
به تاریخ هزار و سیصد و چند؟
ز لب هامان تبسم رفت و لبخند؟
نخواهم سال ها را با شماره
که میسازم به ایما و اشاره
به سال یکهزار و سیصد و غم
اصول سرنوشتم شد فراهم
به سال یکهزار و سیصد و درد
مرا آینده سوی خود صدا کرد
گمانم در هزار و سیصد و هیچ
شدم پویای راه پیچ در پیچ
ندانم در هزار و سیصد و پوچ
به چه امید کردم از وطن کوچ
نمیخواهم به یاد آرم چه ها شد
که پی در پی وطن غرق بلا شد
چگونه در هزار و سیصد و نفت
خودم دیدم که جانم از بدن رفت
گرسنه بود ملت بر سر گنج
به سال یکهزار و سیصد و رنج
چه سالی رفت ملت در ته چاه
به تاریخ هزار و سیصد و شاه
به سال یکهزار و سیصد و دق
چه شد؟ تبعید شد دکتر مصدق
به تاریخ هزار و سیصد و زور
همه اسباب استبداد شد جور
به تاریخ هزار و سیصد و جهل
فریب ملتی آسان شد و سهل
به سال یکهزار و سیصد و باد
خودم توی خیابان میزدم داد
به سال یکهزار و سیصد و دین
به کشور خیمه زن شد دولت کین
چه سالی شیخ بر ما گشت پیروز
به تاریخ هزار و سیصد و گوز
دلم خواهد فراموشی بگیرم
که در آفاق الزایمر بمیرم
بطوری گم کنم سررشته خویش
که یادی ناورم از کشته خویش
نه بشناسم هلال ماه نو را
نه خاطر آورم وقت درو را
اگر جنت دروغ هرچه دین است
فراموشی بهشت راستین است
جون اون سبیلات یه کار کن دیگه طرف این شعرنرم !
ما کوچیکتیم
و
مخلص بانوان
شاهین گفت:
شیش تا مثبت واسه آقا رضا
شیش تا هم واسه هادی خان خرسندی با آلزایمرش
کیوان گفت:
دست مریزاد :
آقا Reza 3
هادی خرسندی
کاپیتان خدا (بابک سابق)
گیتی
شاهین
بانو
برای آنکه بحث را با بزرگی و یزرگواری و آموختن منش و گفتار صحیح هدایت کردند.
برای و به امید یک لحظه همدلی است که همزبانی ها را تاب میآوریم بانو!
آقای رگبار گفت:
دوست عزیزم ، در پی فیلتر شدن وبلاگ قبلی ام http://www.ragbarha.blogfa.com و متعاقبا مسدود شدنش توسط بلاگفا به این آدرس نقل مکان کردم http://www.ragbarhaa.blogsky.com . حتما قدم رنجه فرمایید .
mohammad گفت:
سلام بر همه . راستش من از این عکس یاد یک خاطره می افتم و همیشه جلوی چشمم هست و امروز که عکس رو دیدم اون خاطره برام زنده شد
من سال ۶۸ تو دانشگاه مشهد -دانشکده فنی درس میخوندم . ۱ روز عصر دم غروب که میخواستم از دانشکده به سلف و خوابگاه برم، منتظر سرویس شدم که بیاد، همون موقع یک پسره رو دیدم : عینکی ، ریشو با اون تریپ هایی دهاتیها ،که با دوچرخه میرفت طرف سلف (تو محوطه پردیس بودیم ). روی ترک دوچرخه یک دختره چادری نشسته بود مظلوم ،سر بزیر و واقعن دوست داشتنی ،هر موقع که یاد اون روزا میوفتم ،اون صحنه جلوی چشمم میاد . این عکس شما منو یاد اون روزا انداخت . خیلی قشنگ و دوست داشتنی هست .مرسی
میم گفت:
کافیه یه بار دوچرخه ترک دار سوار شده باشید تا بدونید ، در چنین حالت نشستن بر روی ترک ، تعادلی وجود نداره ، یا خانوم تنها یا همراه آقا و دوچرخه ، خیلی سریع میفتن اون پایین
آرش گفت:
آگهی استخدام مدیر
یک شرکت معتبر فرا بین المللی جهت تکمیل کادر مدیریتی و همچنین اعضاء هیات مدیره خود ؛ از بین مدیران موفق و صاحب سبک اقدام به جذب نیرو می نماید.
شرایط مورد نیاز:
1- دارای مدرک تحصیلی در رشته داروسازی یا شیمی.
2- در حال اخذ مدرک پی اچ دی از یکی از کشورهای انگلیسی زبان ؛ ترجیحا استرالیا و ایالت نیو ساوت ولز.
3- عدم اعتقاد به ساختار سازمانی.
4- عدم اعتقاد به حفظ و حراست از تجهیزات و ابزار شرکت.
5- عدم اعتقاد به این موضوع که محل کار؛ منزل نیست.
6- اعتقاد راسخ به خندیدن و ترجیحا هر هر و کر کر در محل کار.
7- دارای سابقه وبلاگ نویسی و ترجیحا مسولیت پذیر بودن در این حوضه.
8- دارای سوابق ازادیخوهانه در عنفوان جوانی و گرایش به دیکتاتوری در دوران پس از آن.
9- توانایی عجیب و غریب در مغالطه و روحیه سلطه طلبی.
10 – دارای معرف با سابقه در میان کسبه بازار.
* شایان ذکر است که بانوان مطلقه در اولویت میباشند(البته نه از ان نظر که در دیگر جاها نیز در اولویت هستند ؛ بلکه از آن نظر)
گردو گفت:
آرش
البته ضمن اعلام برائت از همه جزئیات که بهش نسبت دادی.
یکدفعه میزدی آگهی استخدام ویولتا.
چرا انقدر خودتو خسته کردی.
آرش گفت:
چرا تشویش اذهان میکنید برادر؟ من اگر هم بخوام نمیتونم ؛ چون ضوابط سازمانی ما اجازه نمیده. باید یک آگهی عمومی زده بشه ؛ تا خدای نکرده حق کسی ضایع نشه و افراد به دلخواه و بر اساس روابط انتخاب نشن ؛ من هیچوقت روابط رو فدای ضوابط نمیکنم. این خانمی هم که گفتید ؛ اسمش چی بود؟ ویو..چی چی؟ حالا هر کی ؛ ایشون هم اگر فکر میکنن که حائز شرایط هستند میتونن اقدام کنن ؛ولی من همه رو به یک چشم نگاه میکنم و فقط شایسته سالاری برام ملاک هست.
ونداد گفت:
الان کلی احساس کول بودن دارید دیگه شما…..همه بخونن و بگن وای چه قدر بامزه منظورشو نوشته……شاید احساس می کنی خیلی خیلی خلاقیت توو وجودت موج می زنه…به اندازه ای که بتونی یه موجود زنده خلق کنی حتی!!!…..شاید بخوای این حس رو ارضا کنی که من خیلی چیزا در مورد ویولتا می دونم و اهالی اندرونی بدونید که من می دونم!!! می تونم مثل رئیس جمهور محترم بیام اینجا یه عکس دستم بگیرم و هی پشت سر هم تکرار کنم بگم بگم بگم…..استرالیا!نیو ساوت!….این روحیه لطیف و طنز دوست داشتنی رو مطمئنا از رئیس جمهور کشورت به ارث بردی برادر….البته به نظر من به جز روحیه طنز لطیفت شباهت های شگفت انگیز دیگه ای هم داری با رئیس جمهور عزیزمون.
آرش گفت:
اين چيزهايي كه گفتي من سعي دارم بگم ميدونم رو اينجا اكثر ادمها ميدونن.فقط يه گاگولي مثل تو ممكنه اين همه مدت اينجا رفت و امد كرده باشه و ندونه.از بس كه باري به هر جهت و سرسري هستي.
در ضمن خدارو بسيار شاكر باش كه اين بابا ريس جمهوره وگرنه يكي مثل تو بايد الان كنار خيابون گردو ميفروخت.
يلداسبزپوش گفت:
@آرش
چرا معتقدى اگه احمدى نژاد نبود ما الان بايد گردو مى فروختيم؟!!!!!!
ژیان گفت:
خو مگه نمبینی؟ رییس جمهورای قبلی و از اونا بدتر شاه و باباش توی این هشتاد سال هر چی پتروشیمیو کارخونه وو کارگاهو پروژه وو موروژه وو این چیزا بود ریدن توش تعطیلش کردن رفت، ملت ریخته بودن سر چاراها داشتن گردو می فروختن. حالا ممود که میگن معجزه هزارۀ سومه اومده میگه تا من دوباره اینایی رو که اون بی عرضه های قبلی بستندو متروک شد، دونه دونه وا کنمو راشون بندازمو شما برگردین سر کاراتون، بیاین این یارانه ها رو بگیرین، تو جیبتون باشه پول لازمتون میشه، تا ببینم من چیکار میتونم واستون بکنم.
شما فک میکنی این میلیارد میلیاردایی که هی هر از گاهی گم میشه کجا میره. اینا پولاییه که ممود تا چش بقیه رو دور یبینه میکنه زیر فرش تا یه همچین موقه هایی خرج من و شما بکنه، نریم سر چار راها شیشه ماشین پاک کنیمو گردو برفوشیم.
نسوان گفت:
من فقط یه سوال دارم این وسط.. منظور آرش از گردو این گردوی خودمون بود یا اون گردو ؟ چون می دونی که هر گردی گردو نیست..
من موندم اگر منظورش این گردوی کامنت نویس باشه؛ چطوری می تونیم ببریم بفروشیمش؟ یعنی یه چیزی تو مایه های یوسف که در بازار مصر به زر ناسره فروختند ؟ مگه دوران برده داری تموم نشده؟ و اصولا کی گردوی ما رو میخره؟ و چند میخره؟
توی حالت دوم هم اگر منظور گردوی عادی بود چرا بجاش نگفت ونداد بره طبق زالزالک بچرخونه؟ چرا گفت گردو؟ آیا اشارتی توی این بیان پر حکمت بود؟ به تلخی گردو یا شاید به دو پوست بودن گردو؟ اینها هم نکات مبهمیه که فکر من رو بخودش مشغول کرده.ولی من چون هم ونداد رو دوست دارم و هم آرش رو نخواستم به این بحث دامن بزنم. چون دامنم از این هم که هست لکه دار تر میشه و بعد از اتهام نزدیکی به هما؛ وصله ی نزدیکی به ارش و ونداد هم بر پیشانی من خواهد چسبید و توی یک هفته من نمی تونم سه تا اتهام رو با هم هندل ( به فتح ه) کنم. من توی هر هفته فوقش یکی ش رو جواب میدم.
ونداد گفت:
گردوفروشی رو دوست دارم ولی نه به قیمت وجود احمدى نژاد و دوستانش….!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون یه گردو فروش نگران نیست با عوض شدن نظام بدبخت شه….!!!
گردو فروشی رو دوست دارم چون مطمئنا یه گردو فروش یه دلقک نیست….دلقکی که نوشته هاش واسه آزار دیگران باشه نه خوشحال کردنشون….!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون هیچ گردو فروشی هر چه قدر هم بی سواد باشه حداقل اونقدر احمق نیست که خدارو به خاطر وجود احمدى نژاد شاکر باشه…..!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون یه گردو فروش فکر نمی کنه مردم گاگولن.فکر می کنه اونا هم انسان هستند…!!!
گردوفروشی رو دوست دارم چون با بودنش امثال تو می تونید اون رو مثال بزنید و نهایت افکارتون رو به نمایش بزارید….!!!
هیچ وقت گردوفروشی رو به عنوان تمسخر توو نوشته هات به کار نبر چون شرافت یه گردو فروش با امثال تو قابل مقایسه نیست……
آرش گفت:
بلی بلی
ايران دخت گفت:
خیلی برات سخته که قبول کنی یکی وسط اندرونی دوسال پیش گوزیده،
مگه نمیبینی میگن دست خودشون نبوده و دیگه هم تکرار نشده،
یعنی تو تا حالا تو زندگیت از واژه چشم پوشی استفاده عملی نکردی!
ژیان گفت:
گوووز؟
یعنی این بحران و التهابی که توی این چند روزه در وبلاگ حکفرما بود و تا آستانۀ دستگیری یکی از نزدیکان مدیر وبلاگ پیش رفت فقط بخاطر یک گوز بوده؟ البته من که باور نمی کنم ولی به هر حال هر چی بود، ظاهراً این قائله با همون یک نفر تلفاتی که داده شد و علیرغم یکسری ابهامات و زوایای تاریکش که هنوز بجا مونده، از جمله اون چند میلیارد دلاری که کاپیتان لو داد یا اون حوله های حموم هتل که پی در پی گم می شدن و مخصوصاً سرنوشت اون لولۀ آزمایش که می تونست یک سرنخ ماجرا باشه، داره میره که ختم بشه و از فردا زندگی در این وبلاگ به حالت عادی بر میگرده ولی شاید سال های سال بعد یکی از کارمندای ورد پرس یا یکی از مدیران رده بالای وبلاگ، یا حتی یکی از کامنت گذارا در کتاب خاطراتشون به این قائله و حقایق پنهان اون اشاره کنن و پرده از اسرار نسوان گیت بردارن. باید منتظر بود و دید.
کاپیتان بابک گفت:
🙂 🙂
نسوان گفت:
😉
آرش گفت:
@ یلدا
چرا شما معتقدی که من معتقدم اگر احمدی نژاد نبود ؛ تو باید گردو میفروختی؟ مگه تو یکی مثل اونی؟ تو در هر سیستمی همین هستی ؛ وکیلی ؛ مشاوری ؛ یه چی تو این مایه ها.
@ ژیان و نسوان
خب آدمی که بعد از اینهمه مدت از میون این وبلاگ این نکاتی که من گفتم رو نگرفته و فکر میکنه من میخوام اسرار هویدا کنم ؛ یعنی آی کیوش در حد کلم بروکلیه.خب همچین آدمی فقط در دوران احمدی نژاد میتونه عرض اندام کنه ؛ اگه یه آدم حسابی بیاد ؛ اینا باید برن گردو فروشی.
يلداسبزپوش گفت:
@آرش
نه ديگگگه نشد!ماله كشى ممنوع!
آرش گفت:
متوجه نشدم؛ چه ماله کشی؟ منو ماله کشی؟
کاپیتان بابک گفت:
یلداجان
چون این پست را کسی ننوشته و خلایق از خوش تیپی و درایت مموتی گرفته تا کلۀ خواجه حافظ شیرازی رو اینجا شکافتن و بهش پرداختن، فکر می کنم جای مناسبیه که تا رئیس جمهور آیندۀ آمریکا مشخص نشده پاسخ سئوال قدیمی شما رو بنویسم. در بارۀ تحریم ها، یادته؟
چیزی که من می فهمم، شاید بیشتر از برداشت خود شما نباشه. با اینترنت و شبکه های اجتماعی و ماهواره هر دوی ما خبرهای یکسانی را می شنویم، ولی صحت اخبار محلی برای من بیشتره. رژیم اوباما میخواد با فشار اقتصادی سنگین، آخوند هارو از ساختن سلاح اتمی منصرف کنه. وارد جزئیاتش که بشیم، اینا خوب میدونن که این فشارها از قطر گردن و شکم آخوندا و چپاول های سرسام آور این کثافت ترین موجودات کرۀ زمین و پاسدارها و توله هاشون که کل سرمایۀ مملکت را چاپیده اند، کم نمیکنه. میدونن که فشار اصلی روی مردمه. بنابراین تحریم های «هدفمندی» که ازش صحبت میکردن، برای عمه شون خوبه.
از طرف دیگه ایران و ایرانی را نمی شناسن. شاید پیش خودشون فکر می کنن مردم جونشون بلبشون می رسه بلند میشن و تکلیفشونو با حکومت اراذل اوباش یکسره می کنن. نمیدونن که ما مثل اروپایی ها آگاه، مثل ژاپنی ها مرتب و با پرنسیپ و مثل مردم سوریه شجاع نیستیم. ما ملتی هستیم که یهو 3 چهار میلیونی می ریزیم توی خیابون و میگیم یاحسین میر حسین. شاید بزرگترین یا یکی از بزرگترین تظاهرات در تاریخ را براه میندازیم. نمیدونم اسمش چیه، جو گیر میشیم؟ هیجان زده میشیم و بدون هدف مشخص، بدون اینکه قصد مقاومت داشته باشیم، یکهفته، تمام دنیا رو بلرزه در میاریم. بعد کتک می خوریم صد نفر کشته میدیم و ساکت و تسلیم میشیم. سرمونو میندازیم پائین و میریم تو خونه هامون. بعدِ 2 سال که مثلا قیمت مرغ 3 برابر میشه، وقتی بجلوی صف میرسیم، اگه قبلا یدونه می خریدیم، ایندفعه 3 تا می خریم. دهها مثال مثل این مرغ میتونم بیارم، ولی خیلی طولانی میشه. متوجه باش که اصلا قصد اهانت بمردم میهنم یا کنار گود نشستن و لنگش کن گفتم ندارم. دارم سعی می کنم ضمن فکر کردن به اوضاع، به پسیکولژی مردم پی ببرم. یه چیزی توی فرمول رابطۀ مردم با حکومت می لنگه. یه چیزی کمه که نمیدونم چیه. آگاهی؟ اتحاد؟ رهبر و/ یا هدف داشتن برای آینده؟ نمیدونم. اگه هفتاد درصد زیر خط فقر و 15-20 میلیون محتاج نون شبشون هستن، باید چه اتفاقی بیفته که صدای اعتراض مردم گوش دنیا رو کر کنه؟
اینوضع در دراز مدت نمی تونه دوام بیاره. ارزش ریال به 30 درصد یکی 2 سال پیش رسیده. توی خود سیستم هم نفاق و دعوا سر دزدی هست. اگر مردم هم کاری نکنند یا خود سیستم از درون خودش باید متلاشی بشه، یا جنگ میشه. شما گفتی خوشت آمد که توی شلوغی بعد از اتخابات، اوباما جو گیر نشد. من خوشم نیامد! بنظر من بمردم ایران خیانت کرد. به فریادشون پاسخ نداد، چون یک آدم بی شرف و بی وجدانه. مثل بوش. اینها هیچ وظیفه ای در مقابل مردم ایران ندارند و فقط بفکر منافع خودشون هستن. اوباما زر می زنه هر وقت میگه ما خواهان آزادی و کوفت و زهر مار هستیم. اگه زر نمیزد باید مستقیما و با صراحت مردم ایران را مخاطب قرار می داد که ما با شما و پشتیبانتان هستیم. نمیگم مثل اون کابوی دزد جورج بوش می رفت نصف خاورمیانه را بمباران میکرد، ولی با آخوند ها و نماینده هاشون هم نباید حرف بزنه که می زنه. با گروه هایی مثل نایک NIAC تریتا پارسی مامور ج ا و بنیاد اسلامی لوس آنجلس ننشیه چلو کباب بخوره. ماه رمضون نگیره تو کاخ سفید. با شما موافقم که میتونست برای رساندن اخبار درست به ایران و شکستن فیلتر های اینترنت اقدام کنه و اضافه می کنم که شبکه های دروغ پراکنی چند میلیارد دلاری آخوند هارو باید 3 سال پیش تلاش می کرد فلج کنه نه دو هفته قبل از انتخابات
در مناظرۀ آخرشون، رامنی 2 بار ازش پرسید چرا در برابر دانشجویان (سبز) تو خیابونای تهران سکوت کردی و هر دو دفعه اوبامای درازگوش جاخالی داد. رامنی گفت نباید بذاریم اراذل و اوباش ج اسلامی (که بهشون دیپلمات میگن)، راحت مسافرت کنن یا بیان آمریکا و زر بزنن. با همین 2 سه تا جمله ش رای منو گرفت با اینکه دموکرات هستم. اوباما بارها گفته که ما حاضریم با حکومت ج ا حرف بزنیم. هر دفعه به مردم ایران با این حرفش ضربه می زنه. اینکه اونارو آدم حساب میکنه، برای من زجر آوره. 200 سیصد هزار نفر مصری ریختن تو خیابون، 3 روز بعد اوباما اومد گفت مبارک باید بره. اینها بی وجدان تر از اون هستن که به ما کمک کنن، مگر اینکه به نفعشون باشه. فعلا که در 33 سال آخوندا به نفع غرب و اسرائیل بودن. هیچ کسی به اندازۀ اون عنتر لمپن با زر زدن های مشمئز کننده ش، و انکار هولو کاست ، برای اسرائیل در سال های اخیر مفید واقع نشده. بذار حالا که بحرف اومدم چند تا دشمن هم برای خودم بتراشم. من شخصا با اسرائیل هیچ نوع خصومتی ندارم zero و معتقدم که اسرائیل میتونه بهترین دوست ایران آینده باشه. ده 12 تا کشور عرب، 60 ساله حریف اسرائیل نشدن. به من چه که لبنان چی شد و فلسطین کجاست. یک سوم ایران را هم روس ها از فتحعلیشاه گرفتن. بچه های ایران توی خیابونا برای من اولویت دارن. دست اسرائیل درد نکنه که 1200 مایل یا کیلومتر کوبید رفت کارخونۀ اسلحه سازی آخوندا رو در سودان کن فیکون کرد. چون تا زمانی که یک نفر تو ایران برای سیر کردن شکمش کلیه می فروشه، یا یک بچه تو خیابون می خوابه، آخوند گه می خوره تو سودان اسلحه می سازه که بفرسته برای حماس یا حزب الله. میخوام سر به تن هیچ کدومشون نباشه که با پول مردم بدبخت ایران تجهیز میشن.
من یقین دارم صرفنظر از اینکه کی رئیس جمهور بشه، آمریکانخواهد گذاشت آخوند بمب اتمی بسازه. این انگل ها با این کارشون باز هم دشمنی شونو با مردم و آب و خاک ایران نشون میدن. مردم ایران نون و آب میخوان بمب اتمی نیاز ندارن. آخوند هم باید بره خطبۀ صیغه بخونه آفتابه بسازه و در بارۀ کدوم پا اول توی مستراح تحقیق کنه. آدم از وقاحتشون نمیدونه بخنده یا گریه کنه. اگر به پر رویی و دروغگویی شون ادامه بدن، شک ندارم آمریکا نیروگاه های هسته ای را نابود می کنه و اگه آخوندا موشک های چینی و کره ای شونو هوا کنن، کار بالا میگیره و برای ایران خوب نیست. آمریکا چون اعلا م کرده که راه حل نظامی آخرین گزینه س، چاره ای نداره جز اینکه تحریم هاشو تندو شدید تر بکنه
خلاصه یلدای عزیز، یادت باشه از من هر نظری بپرسی، جوابش با فحش به آخوند شروع و تموم میشه
السلام علیکم و…..
اگه 2 دفعه اومد امیدوارم یکی شون حذف بشه
يلداسبزپوش گفت:
كاپيتان عزيز
اول از همه بگم خيلى مخلصيم، به هر كى هم بخواى فحش بدى فرقى نمى كنه ، بازم مخلصيم داداش! 🙂
چند تا سؤال:
-از كجا معلوم رامنى هم راه اوباما رو در مذاكره با ايران ادامه نده؟
-غير از مذاكره و تحريم و حمله نظامى كه هر سه به ضرر مردم ايرانه چه كار ديگه اى ميتونه بكنه؟
-مگه مي تونه برخلاف افكار عمومى دنيا، اون زرمفت زن رو به سازمان ملل راه نده؟
-چرا با اسراييل مشكل نداشته باشيم؟ مگه اونا كپي برابر اصل تندروهاى مسلمون نيستن؟
ضمناً اون چيزى كه تو رابطه مردم با حكومت ميلنگه همين دشمنى ها و تحريم هاى بى موقع امثال امريكاس كه مردم ايرانو سر لج مى ندازه و على رغم نفرت از حكومت، سر غيرت مياره كه به اصطلاح آبرودارى كنن و جلوى غريبه كم نيارن! به همين دليل ازت پرسيدم چرا قدرت هاى بزرگ اينقدر بى موقع شروع به فشارهاى اقتصادى مى كنن و با اينكار گل به دروازه خودى ميزنن، البته تا حدودى جوابمو گرفتم، قدرت ها به نفع جمهورى اسلامى حركت مى كنن!! البته جمهورى اسلامى منهاى بمب اتم!!
کاپیتان بابک گفت:
یلدای عزیز
چند تا جواب
– ممکنه رامنی راه اوباما رو در مذاکره ادامه بده ولی من بعید میدونم. بدلیل سلیقۀ شخصی ام و وضع رقت انگیز زادگاهم، برخورد قاطع و ادبیات جمهوری خواه ها را نسبت به حکومت آخوند ها بیشتر می پسندم. از جورج بوش متنفر بودم، ولی وقتی توی کنگره گفت این حکومت 70 میلیون نفر را گروگان گرفته، می خواستم تلویزیونم را ببوسم. رامنی گفت ما باید احمدی نژاد رو محکوم کنیم. البته فقط زر بود چون تو آمریکا نمیشه کسی را برای زر زدن محاکمه کرد. ولی این جور حرفهای تند و مستقیم را در بارۀ اراذل و اوباش ج ا دوست دارم. با آخوند که سر میز مذاکره نمی شینن. این کار رد شدن از روی خون جوونای بیگناه و نادیده گرفتن حقوق زندانیان سیاسی مانند نسرین ستوده و توهین به اکثریت مردم ایرانه.
___ چه کار دیگه ای میتونه بکنه:
1- تقویت اپوزیسیون خارج از کشور و مبارزین درون مرزی بهر طریق که ممکن باشه.
2- تکیه و تاکید و سرمایه گذاری روی رسانه های مخالف رژیم آخوند ها. کنترل نزدیک، تضعیف یا مضمحل کردن کانال های دروغ پراکنی و اسلامی و بشکن و بالا بنداز آخوند ها در آمریکا
3- لغو اجازه سفر و پاسپورت های مامورین جمهوری اسلامی چه بی کراوات های ریشو چه کراوات دار های شسته رفته و اطو کرده شان
4- تحقیق در بارۀ و زیر ذره بین گذاشتن ارگان هایی از قبیل بنیاد اسلامی نیویورک و لس آنجلس؛ نایک تریتا پارسی و فشار گذاشتن روی آنها برای فاش سازی منبع در آمدهایشان
5- مورد خطاب قرار دادن مردم ایران در پیام های تلویزیونی و نطق های سالیانه در کنگره و گفتن اینکه ما می دانیم که آخوند ها مملکتتان را به گا داده اند و نمی گذارند نفس بکشید، و در مورد همۀ برخوردهای آزادیخواهان، کارگران، دانشجویان…. همیشه و همیشه طرفدار و پشتیبان مردم هستیم
6- فشار گذاشتن روی کشورهایی ار قبیل آلمان، آفریقای جنوبی، انگلستان یا هر جهنم دره ای که پول دزدی آخوند ها در بانک هایشان ذخیره شده است برای فریز کردن این پول ها بنفع مردم ایران. در این کار حتی اگر موفق نباشند، می تونن دلهره تو دل دزدهای جنایتکار بندازن
7 – فرستادن یک موشک کوچواو موچولو باتاق خواب ولیعهد مجتبی خامنه ای برای درس عبرت گرفتن بقیۀ دزد ها و قاچاقچی های رژیم که دستشون بخون مردم آلوده س ….فعلا همینا بسه. هفشده تا دیگه میتونم بنویسم. بدی اش اینه که من مشاور ایرانی رئیس جمهور آمریکا نیستم
___ مگه می تونه بر خلاف…..؟ چرا نمی تونه؟ افکار عمومی کشور خودش که ساپورتش می کنن. کشور خودشه. میگه این تروریسته تیر خلاص زنه و در ضمن مثل شامپانزه س! پول مردم گرسنۀ کشور خودشم میدزده می فرسته برای حزب الله. نمی خوام بیاد آمریکا. والسلام. تازه برفرض اگر هم بذاریم بیاد که به حرفاش بخندیم، نمیتونه 200 نفر رو با خودش بیاره. همون تعداد که سران کشورهای دیگه میارن میتونه بیاره. اگه کافی نیست، می ترسه خب لابد یه گهی خورده که می ترسه. میتونه نیاد
___چرا با اسرائیل اشکال….. اولا که من نگفتم شما با اسرائیل اشکال نداشته باش. گفتم من اشکالی باهاش ندارم. در ثانی اسرائیل کجاش مثل افراطیون اسلامیه؟ شما تو اسرائیل سنگسار دیدی؟ دیدی به یک دختر برای تشویق دختر ها بدرس خوندن شلیک کنن چاقو بزنن؟ اعدام در ملا عام دیدی؟ اسرائیل دموکراسی برای مردمش داره. از مردمش حساب میبره. مردم اسرائیل هم نسبت به تمام همسایه هاشون آزاددتر و روشنفکر تر هستن. من دوستشون دارم. بعلاوه، ما با کلیمی ها، قبل از اینکه لشکر نکبت اسلام بیاد و کشورمونو به گند و گه و بکشه، پیمان و پیوند دیرینه داریم. یهودی ها و مسیحی های ایران از وطن پرست ترین مردم هستن و در حفط فرهنگ و زبان پارسی نقش بسزایی داشتن. نه مثل این عرب پرست هایی که حتی به کوروش بزرگ و فردوسی بزرگ توهین می کنند. زرتشتی های بیچاره هم که از دست اسلام فرار کردن رفتن هندوستان. پس جواب پرسش شما یک نخیر بلند بالاست. اونا کپی برابر اصل تندروهای مسلمون نیستن
___تحریم و فشار بی موقع یعنی چی؟ اصلا تو باغ نیستم اینجا. بنظر شما کی و چه جور باید تحریم کرد؟ اگر تحریم نباید کرد، چه کار باید کرد؟ اصلا بذار یه جور دیگه بگم. اینکه من و شما چه جوری دوست داریم مهم نیست. من موشک تو اتاق خواب سید مجتبی دوست دارم. شما هم دوست داری مثلا 2 سال یا 20 سال دیگه تحریم بکنن، خوب؟ شما خودتو بذار جای آمریکا. اگه آمریکا بودی چیکار می کردی. بنظرت بمب دست آخوند منطقه رو به بحران میبره و منافع شما رو بخطر میندازه. 5-6 سال هم هست که با زبون خوش بهش گفتی آقا نساز. بمب نساز. گفته باشم بهت، من گردنم کلفته نمیذارم بمب بسازی. حالا آخوند هی موش دوونی میکنه، دروغ میگه. از بازدید ماموران آزانس جلوگیری میکنه. شما یه لحظه عشق مملکتت رو از دلت بیرون کن، فکر کن خود خود آمریکای جهان خواری. چیکار میخوای بکنی؟
با قسمت آخر گفتۀ شما که غرب می خواد با اینکارش به نفع ج ا حرکت کنه، موافق نیستم. بنطر من غرب از ج اسلامی خسته شده و داره براش نقشه میکشه. فعلا تمرکزش روی سوریه و رژیم اسده. اللهم بیر بیر. نوبت خامنه ای هم می رسه. فقط باید من یه کاری کنم اون دیوث بیشرف نمیره. بگو آمین
يلداسبزپوش گفت:
كاپيتان! من چه مي دونم چيكار ميشه كرد؟ 🙂 بدجورى قاطى كردم ولى الان به اين نتيجه رسيدم كه خودت رييس جمهور آمريكا بشى بهتره! باور كن با اين عشقى كه به ايران دارى يه فكر بكر برامون مى كنى! در مورد اسراييل هيچ شناختى ندارم فقط پرسيدم!
راستى اين مستند bbc به اسم امريكاى فقير چند روزه رفته روى مخم! جريان چيه؟ چرا bbc همچين چيزى ساخته؟ نميگم امريكا فقيره يا ثروتمند، چون همه جاى دنيا كارتن خواب داره و كسى هم تعجب نمى كنه! همسرم چند تا رايت كرده بده به اين و اون!! ديروز تقريباً با هم دعوا كرديم!! 🙂
کاپیتان بابک گفت:
یلداجان
من یک کامنت 1 صفحه ای برای شما در باب تحریم و هسته و غیره نوشتم. 2 دفعه هم فرستادمش. نمیدونم کجا میره
اگه تا فردا پیداش نشد. شاید بشکونمش و در 2 قسمت بفرستم. میذارمش همین جا که مزاحم برو بچ نشم
آدم ناراحت گفت:
آرش چی گفت که این ونداد اینجوری باهاش قاطی کرد من نفهمیدم !
آرش گفت:
خودمم نفهمیدم ؛ برای همین میگم باید بره گردو بفروشه.
کیوان گفت:
تو رو خدا صلوات بفرستین.خواهشمندم همگی بزرگواری و گذشت کنند؛ تازه از درگیری با اجانب و دوستان نزدیک راحت شدیم نوبت دوستان خیلی نزدیک رسیده؟
آرش گفت:
آقا کیوان ما که کاری نداشتیم ؛ نه به ایشون نه به ویولتا ؛ چهار خط کس شعر نوشتیم ؛ اصلا در اون حدی نبوده که بخواد اون جوابو بده ؛ نه وجدانا بوده؟
من از همینجا وساطت شما رو میپذیرم و از اینکه موجب کدورت اوقات شدم ؛ پوزش میطلبم.البته من با ایشون هیچگونه دوستی نزدیک یا دوری ندارم.
@ ونداد
حالا ما رو عصبانی کردی ؛ یه چیزی گفتیم ؛ به دل نگیر. فقط بدون که من طوری زندگی کردم که نه با اومدن کسی زندگیم عوض میشه و نه با رفتن کسی.
در مورد این متن هم دچار سوء تفاهم شدی ؛ از بقیه بپرس.از من هم ناراحت نباش.
کیوان گفت:
نه آرش جان کدورت کدومه، حیفم میآد.
قارپوز گفت:
بعضی وقتها شک ورم میداره که نکنه خدای ناکرده هر چند ماه یکبار اینجا اینهمه الم شنگه بپا میشه توسط خود بانوان طراحی میشه . بعد به خودم میگم نه . چرا باید اینکارها رو بکنند ؟ ولی کش دادن موضوع از طرف طرفین دعوا باز منو به وسوسه میاندازه که شاید …. بنظرم موضوع خیلی ساده است اصلا من وبلاگ نویس آیدی و پسوردم دادم به چند تا از دوستان خیلی صمیمی ام .و اونا میتونند در نبود من یا هر وقت که دلشان بخواد به اینجا سر بزنند و جواب کامنت ها روهم بدند .واقعن این مشکلیه ؟ گیرم که هما دوست بسیار صمیمی صاحب وبلاگ و اون بعضی کارها رو کرده . توفیری به حال کسی میکنه ؟ آقا جون و یا خانم جون بیا مطالب رو بخون اگه نظری داری بنویس و اگ نداری هیچی حالا کی به کی هستو کی چکار میکنه و از این حرفها . بابا ولشون کنید من در اینجا شدیدن اخطار میکنم که این موضوع بی ارزش رو ول کنید و گرنه میام به نیابت از فاک اون کاری رو میکنم که نباید بکنم .آقا ختم جلسه 🙂
ALI گفت:
گذر از خطر
» در آستانه موفقیت «
هما گفت:
ويول من چرا بايد ممه تو رو بگيرم ؟
مگه كسي دوباره ادعايي جديد كرده در موردم؟ گفتن ممه گيرم؟
نامردا اخه چرا ممه ؟ اونم من ؟ مگه من چندتا دست دارم؟ يا تو چندتا ممه داري؟
جدي اين قضيه مشكوكيتت بمن جريانش چيه ؟ من اينروزا روزي يكبار بيشتر نمي تونم بيام كسي باز چيزي گفته؟
نكنه روم به ديفال گفتن چيز هم دارم ؟
خدا بدور …خدايا توبه
بذا برم تو اينه يك نگاه عميقي به خفياتم بندازم بيام
والا اين روزا ظاهرا مردم بيشتر از خفيات ما اگاهي دارند تا خودمون
هرچند شايدم چيز دراوردم
اخه ميگن علم خيلي پيشرفت كرده …
هرچند اميدوارم تا توي شرت ما ديگه پيشرفت نكرده باشه
ايران دخت گفت:
قسم میخورم توهمایی..
ولی خواهرمن خیلی هم عصبانی باشم کسی رو به تخمهای نداشتم حواله نمیدم حالا چرا این ویول حواله میده.
نسوان گفت:
من از کودکی به داشتن تخم علاقه ی وافری داشتم. دلم می خواست تخم های گنده و پشمالویی داشتم که همه ی دنیا رو بهش حواله می کردم. من به شدت اعتقاد دارم که خدا به من همه چیز داده؛ به جز اون دو تا تخم. من اگر یک جو خایه داشتم هم باشهامت زندگی می کردم و هم بی خیال.
اینه که بر من ببخشایید. من می دونم این دو کلمه در کاربرد روزمره زیاد مودبانه نیستن ولی برای من معانی فلسفی سترگی داره.
در پایان امیدوارم متوجه باشید که تخم و خایه هیچ کار کرد سکسی نداره، حتی توی رختخواب.مگه اینکه کسی با یک قل دو قل بازی کردن ارگاسم بشه..
میم گفت:
ای شیطون ! بچه بودی از کجا میدونستی تخم پشمالوه ؟ من که والا تا وقتی که روسری سرم کردند فرستادنم مدرسه نمی دونستم دختروپسر یعنی چی ! اونجا بود که فهمیدم دخترم 🙂
آدم ناراحت گفت:
@ ميم
حالا مگه تخم پشمالووووِ ؟!D:
میم گفت:
فدات شم اینکه واقعا پشمالوهست یا نیست خیلی مهم نیست تو این سوال ، اینکه از کجا میدونسته مورد سوال بوده. جهت اطلاع شما آره انواع پشمالوشم هست ! D:
نسوان گفت:
از کجا می دونستم؟
من از پنج سالگی playboyنگاه می کردم
دختر خاله ام و اقا گرگه کیف سامسونت پدرشون رو تو انباری پیدا کرده بودن که پر از مجله های سکسی بود.. دست من رو می گرفتن می بردن به منم نشون می دادن..کرکر می خندیدیم..
میم گفت:
🙂
ايران دخت گفت:
@ویولتا
آهان از اون جهت !
از بس فکر کردی چرا نداری هی تو این رینگه مال همه رو کشیدی یا له کردی ،
حالا باور کن داری دوتا که کمه چنتا داری.
vasat piaz گفت:
vasat piaz گفت:
mountainsummit گفت:
سوال از نسوان
آیا واقا سعید اون جمله رو به جواد گفته؟
خودش ادعا میکنه نگفته. این اصلا جالب نیست.
میتونی توضیح بدی که چه اتفاقی داره می افته.
این سعید همون سعید قبلی هست که این جا معروف بود ؟
—————————————————–
من نمی دونم چرا یه عده سعی می کنن به هر نحوی فضا رو خراب کنن. این چه کارییه ؟
روی حرفم با اون آدمی که داره کرم میریزه؟ نکن
چه سودی میبری؟
کاپیتان بابک گفت:
سود نمی بره. بود بود داره سامیت عزیز
آدم ناراحت گفت:
کاپیتان گرامی
مطلب رو برات ایمیل کردم.
نسوان گفت:
نه؛ من رفتم چک کردم و گراواتار تقلبی بود. بدینوسیله از سعید عزیز بابت انتشار اون کامنت قلابی عذر خواهی می کنم. گراواتار تک تک شما می تونه شبیه سازی بشه و من از این به بعد باید خیلی دقت بیشتری توی تایید کامنت ها بکنم.
جانی گیتار گفت:
raha گفت:
وقت رفتن آمده بود.
آن ها باید می رفتند.
saeed گفت:
من رو شرمنده كردی
زمین خورده مرامت هستم
سروری نسوان
نسوان گفت:
بوس عزیزم.
جـوات یساری گفت:
@کیوان ، آرش
مثل خاتمی چشمتونو رو چیزی که عیان هست میبندین پشت آدمو خالی میکنین و مثل اصلاح طلب ها نون به نرخ روز خوری می کنید 🙂 مرد ناحسابی چند مدت قبل یکی به نام آرش اومد اینجا گفت فید وبلاگو درست کنید تا مشکل گوگل ریدر حل بشه شما خودت کلی شاکی شدی چرا یه نفر دیگه به اسم آرش کامنت نوشته. حالا دو روز یا سه روز قبل یه نفر اومده به اسم جوات کامنت نوشته و به نویسنده وبلاگ گفته «جنده» .
گراواتر اون نویسنده تقلبی هست بازهم خانم نویسنده به من میگه برو تیمارستان.
دیروز با گراواتر اورجینال خود سعید که مو نمیزنه به من تهمت میزنن میگن جوات پیشنهاد ده ملیونی داده برای هک کردن نسوان!!! . یه نفر که معلوم نیست کیه داره زر مفت میزنه و نویسنده ی وبلاگ غیر مستقیم با این نوع جبهه گیری ها ازش حمایت میکنه. توقع دارید کول و بیتفاوت بشینم دست و پا نزنم و نگاه کنم؟!
جریان چیه؟! ویولتا بهتون مناقصه راه آهن سرخسو پیشنهاد داده یا قراره سهام بگیرین؟!
وقتی که شما دو نفر خیرسرتون با ذکاوتی که دارید اینجوری حق و ناحق می کنید (اونم در عالم مجازی وب که هیچ نونی تهش نیست) وای به حال بقیه. وای به حال این مملکت.
اینشالا این شتر جلوی خونه شماها بخوابه اصن روی خودتون بخوابه درد کشیده بشید تا بفهمید جریان از چه قراره.
اگر قرار بود کسی بتونه گراوتار سعید رو هک کنه خوب میومد گراوتار منو هک میکرد چرا بره گراواتر سعید رو هک کنه؟! گراوتار دات کام زیر مجموعه ی وردپرس هست ،اصن هک کردن سرورهای وردپرس مگه کشکه؟! وردپرس تا حالا یک بار هم دان نشده چه برسه به هک شدن!!
واقعا متاسفم ، کینه و تنفر پرده ایی شده افتاده رو عقلتون هم شما دو نفر و هم بانو ویولتا ، تنفر بهتون فرصت نمیده تا آرام و منصفانه فکر کنید . همگی گود لاک 😡
کیوان گفت:
کدوم تنفر مومن؟ از چی حرف میزنی؟ بابا من انتقاد دارم به همین جواتی که باهاش دوستم و تو وبلاگش کامنت مینویسم. همون جواتی وقتی که نهنه من غریبم در میآره. من کی و کجا نوشتم تو کس دیگه هستی؟ میخوای از تو انتقاد هم نکنم؟ به موت قسم الان مستم و هر کلیدی رو سه بار میزنم تا غلط املایی نداشته باشم. به همین مستی قسم. طاقت انتقاد هم نداری؟ ای ولله بابا.
کاپیتان حتما دوزاریش میافته: بازم علیرضا مهمونمه …. وگرنه ما کجا و مستی………..
کاپیتان بابک گفت:
راست میگه. من شهادت میدم که کیوان مسته 🙂
من مست و تو دیوانه……
بابا اصلا بی خیال. من هم مست هم دیوانه هم گراواتر هم سعید هکر. همتونو هک می کنم. ها ها ها. منتظر باشین سراع تک تکتون میام. بمن تهمت می زنین؟ نشونتون میدم. همۀ شخصیت هارو من ساختم. نمی خواستم اعتراف کنم، ولی دیگه کار ار کار گذشت، مجبورم کردین
ویولتا چرا چاخان میکنی میگی تو آرش هستی؟. من خودم هم آرشم هم ویولتا
Oh! My God گفت:
اين رو خيلى خوب آمده ايد!
شايد كه كمى ننه من غريبم بازيش كم بشه! همه خسته شدند از دستش!